منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۱۰۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روحانیت ایران» ثبت شده است

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

متن نقلی: خاطره‌ی خواندنی از عشق علامه طباطبایی به عزاداری امام حسین علیه السّلام: «دکتر مرتضی نجفی قدسی مدیر دارالقرآن علامه طباطبایی به خاطره‌ای پرداخته که چنین است. آیت الله علوی بروجردی نقل کردند: روزی به اتفاق پدرم و مرحوم ″علامه مدّاح″ که از تهران آمده بود، به دیدار حضرت علامه طباطبایی رفتیم. پس از صرف چای، علامه طباطبایی از آقای علّامه مداح که مداحی می‌کردند، درخواست کردند که روضه‌ای بخواند. او هم روضه‌ی حضرت علی اکبر (ع) را خواند و اشعار ایرج میرزا را در این زمینه می‌خواند و علامه هم استماع می‌کردند و متأثر بودند تا اینکه به این بیت رسید:

بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد

آتش زدند لانه مرغ پریده را

 

علامه طباطبایی در اینجا فرمودند: اَعِد. یعنی دوباره بخوان و او دوباره این بیت را خواند، دوباره علامه فرمودند: اَعِد و تا چهار بار درخواست کردند که این بیت را دوباره بخواند و پس از اتمام روضه هم علامه در حالی که از شدّت تأثُّر با دست به پای خود می‌زدند، این بیت را تکرار می‌کردند و آنگاه با حالی که شاید مخاطبشان ما هم نبودیم فرمودند:ذای کاش ایرج میرزا این بیت شعر را به من می‌داد و من تفسیر المیزان را به او می‌دادم!

 

 

آیت الله علوی بروجردی می‌گوید: من در آن هنگام جوان و کنجکاو بودم و از این جمله ایشان تعجب کردم و گفتم آقا شما ایرج میرزا را می‌شناسید؟! او شاعر هزل‌سرایی است! ایشان فرمودند: بله می‌شناسم و دیوان ایشان را دارم، مع‌ذلک من حاضرم تفسیر المیزان را با این یک بیت عوض کنم! و سپس ادامه دادند که من حتی توهُّم این معنا را ندارم که کسی این شعر را برای حضرت علی اکبر (ع) بگوید و فردای قیامت، امام حسین(ع) در حق او بی‌تفاوت باشد.

 

نجفی قدسی افزود: امروزه اهمیت تفسیر المیزان بر همگان روشن و مبرهن است و برترین تفسیر قرآن در عصر حاضر است و حتی حضرت آیت الله جوادی آملی فرمودند که این تفسیر تا قیامت باقی است. آنگاه می‌بینیم علامه طباطبایی (ره) چه عشقی و ارادتی به ساحت اهل بیت و مخصوصاً حضرت سیدالشهدا (ع) دارند که حاضرند بهترین اثر علمی خود را با یک بیت شعر که بیانگر علاقه‌ی وافر حضرت امام حسین (ع) به فرزندشان علی اکبر است، عوض کنند.» منبع

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. آیت الله شیخ محمد یزدی یکی از شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان در مصاحبه ایی که خبرگزاری تسنیم برایش ترتیب داد، گفت: «بنده در جلسه 6 نفره فقهای شورای نگهبان حضور داشتم و اکثریت اعضای فقهای شورای نگهبان به اتفاق آرا اعلام کردند که این اقلیت مذهبی برای مردمی که اکثرا مسلمان هستند، حق تصمیم‌گیری ندارد و این خلاف شرع است، یعنی اینکه یک اقلیت غیر مسلم، چه زرتشتی، مسیحی و یا یهودی نمی‌تواند برای امور شهری که اکثریت آن مسلمان هستند، تصمیم بگیرد و حاکم باشد... و هیچ‌کس هم حق ندارد از این قانون تخلف کند...» (منبع)

 

 

دیدگاه دامنه

 

یک - در علم سیاست درسی ست به اسم «جامعه شناسی سیاسی». در آن بحثی ست به نام شکاف ها. در شکاف ها بحثی ست به عنوان شکاف های خُفته و ناخُفته. شکاف های خُفته، تا سر باز نکنند، جامعه به پیشرفت و توسعه نمی رسد. و این رویداد جدید در گُسترۀ حکومت ایران، از همان شکاف های خُفته بوده است که بلاخره از زیر زبانِ آقای یزدی و از رأی بالاتّفاق این شش فقیه شورای نگهبان، سر برآورده است. این، به نظر من نوعی برکت است. چون مردم را یک بار دیگر مثلِ دورۀ ابوالقاسم سرحدی زاده وزیر کار دولت مهندس میرحسین موسوی بر سر قانون کار و کارفرما، با تفکّر سنتیِ حکومت داری روشن تر نموده است.

 

 

دو - بی جهت نبوده است مرحوم مهندس مهدی بازرگان با آن صَبغۀ دینی و کوله باری از تجربه  در مبارزه با رژیم استبداد و طاغوت شاه، و به عنوان یک دانشمند دینی مبارز و فردی فَحُّول و نَبیل (=هر دو لغت به معنی بسیاردانا و هوشیار) برای تضمین حاکمیت مردمی، طرح «جمهوری دموکراتیک دینی» را ارائه داده بود که امام خمینی رهبرکبیر انقلاب اسلامی، آن را رد کردند و گفتند: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و  نه یک کلمه زیاد». به نظرم مرحوم بازرگان در خشت خام این روزها را می دید. که بسیاری در آینه هم نمی دیدند.

 

سه - یکی از آسیب های «اسلام فقاهتی» همین نوع رویکردهاست که برداشت های ظاهرگرانه و سنتی فقیهان، مانع از آن می شود که مقتضیات زمان و مکان را بخوبی ببینند. در این نوع گرایش اسلامی، از یک بُعد فقیهانی ظهور می کنند که رأی مردم را اساساً قبول ندارند و آن را رسماً «تزئینی» و زینتی و صوری و موقّتی می نامند و از سوی دیگر عالمانی میداندار می شوند که «شرع» را فقط ازدریچۀ تنگ سنت و قشرِ دین می فمهند.

 

همه می دانیم در همین عصر بسیار فرق هاست میان طرز نگاه اسلام فقاهتی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی با اسلام شناسی مرحوم علامه سیدمحمد حسین فضل الله. بسیار متفاوت بود نوع نگاه دینی و سیاسی مرحوم آیت الله العظمی سیدابوالقاسم خوئی با امام خمینی. نیز بسیار اختلاف است میان نگرش های سیاسی و دینی و شرعی آیت الله العظمی سیستانی با برخی از روحانیون دست اندرکار نظام جمهوری اسلامی.

 

چهار - تا اینجا مذموم نیست، ولی از جایی به بعد که برخی متصلّبانه دیدگاه و تفسیر و اجتهاد و قرائت دینی خود را عین «شرع» و مُرّ قانون بدانند و برداشت های سایر علما و دین شناسان و مردم را ضدِّ دین و بیرون از دایرۀ شرع و دین تلقی کنند، تیرگی حاکم می شود و بن بست می آفریند و پایه های نظام را نزد عامه سُست و تضعیف و اندک اندک تخریب و ناکارآمد می کند. مثال تاریخی می زنم.

 

می خواهم بگویم در جایی و زمانی که عرب، هر چه غیرِ خود را با واژۀ زُمختِ عجَم، پایین تر و دورتر می دانست و نژادِ خود و قومِ خویش و قبیلۀ قریشی بودن را برای زعامت مسلمین اولی و ارجح می پنداشت، پیامبر اسلام در برابر آن جهل و غفلت، قاطع ایستاد و سلمان ایرانی را افضل از آنان کرد و اهلبیت رسول الله (ص) شد. آیا این کم درسی ست که در اوج حمیت ها و عصبیت های کاذب، آن رسول رحمت یک عجَمی ایرانی حق گرا سلمان پاک را نه فقط با عرب برابر کرد، بلکه وی را بر آنان فضیلت داد و بر صدر نشاند.

 

پنج - روحیه ام هیچگاه این نبوده و نیست که به خاطر تفضیل یا تخفیف یک نگرش و تفکری، حقِّ یک جریانی را برای تصاحب حکومتداری با شیوه های درست دموکراسی و گردش آزاد قدرت نادیده بگیرم. همگان از این تساوی حقوقی برخودارند تا اگر خواستند در نظام جمهوری اسلامی خدمتی انجام دهند، براحتی و عادلانه بتوانند با رأی مستقیم مردم در انتخاباتی آزاد، غیرمداخله گرانه و رقابتی واقعی و به دور از نظارت استصوابیِ کنترل گرانه به مصادر قدرت برسند؛ از شورای شهر گرفته تا رهبرشدن. این حق همۀ شهروندانی ست که شناسنامۀ ایرانی دارند.

 

شش - رویّه ای که شش فقیه شورای نگهبان در برابر دین زرتشتی جناب آقای سپنتا نیکنام در شورای یزد در پیش گرفته اند، به یقین نه فقط به تقویت اسلام نینجامید و نمی انجامد، بلکه هم نظام را تضعیف کرده اند و هم بخش وسیعی از نسل جوان را بشدّت نسبت به رویکرد خود بدبین و نُخبگان و روشنفکران و انقلابیون باسابقه را از خود دور ساخته اند.

 

به نظر می رسد اگر امام خمینی الان حیات می داشتند، چون با کسی تعارفی نداشتند و استاد اعظم همۀ این روحانیون در فقه و سیاستمداری و حکومتداری بوده اند، در برابر این رویکرد شان می ایستادند؛ همانطوری که در برابر شورای نگهبان وقت در عصرِ دولت محبوب و خَدوم و به دور از حتی یک ریال فسادِ میرحسین موسوی، ایستاد، که می دانیم موجب بازگشت آیت الله لطف الله صافی به حوزۀ علمیۀ قم گردید. داستان حلّیت شطرنج، خراب کردن مسجد، تعطیلی حج، ایجاد مجمع تشخیص مصلحت در کنار شورای نگهبان جای خود دارد.

 

هفت - اگر واقعاً از دیدگاه شش فقیه، بودنِ یک زرتشتی در شورای شهر (که اساساً کار نهاد شورای شهر نوکری مردم و خدمت به خلق است نه حکم راندن و استیلای بر مسلمان، قاعدۀ نفی سبیل) «خلاف شرع» است، و «هیچ‌کس هم حق ندارد از این قانون تخلف کند»، چگونه است برخی از آن فقیهان در برابر آن همه تأکیدهای مکرر امام خمینی و قانون و شرع، رسماً و علناً از محمود احمدی نژاد در کارزار انتخاباتی دفاع می کردند و در دو دورۀ حکمرانی محمود احمدی نژاد، به آن همه کارهای خلاف و اختلاس و بحران آفرینی هایش نه فقط اعتراض نکرده اند بلکه در تریبون های بیت المال از وی حمایت می کردند و او را نظرکردۀ امام زمان (عجّ) می دانستند؟ تاریخ، حافظه اش دستکاری شدنی نیست. بگذرم.

 

 

هشت - همگان شاهدیم آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی مرجع خبیر و بزرگ شیعیان جهان و امید جهان اسلام و انسان، بر به کارگیری همۀ مردم از هر نوع دین و آئیین و قومی در حکومت عراق تأکید می فرمایند. به یقین دانش فقیهی آن مرجع از همۀ اینان که در مصدر کارند، بیشتر و وسیع تر و عمیق تر است و آنان  شاگرد ایشان محسوب می شوند، چطور شیوۀ آقای سیستانی خلاف شرع نیست ولی حضور یک زرتشتی در شورای یزد خلاف شرع است! بیش از بیست هزار نفر از مردم یزد اعم از مسلمان و زرتشتی به سپنتا رأی دادند، رأی آزادانۀ مردم معنایش رضایت از اوست که در دورۀ شورای قبلی نیز چهار سال نماینده آنها بود. چرا باید کام مردم را تلخ کرد!

 

نُه - پیامبر اسلام (ص) از میان آن همه عرب دور و برِ خود، سلمان فارسی را از اهل بیت خود خواند و او را _که یک ایرانی در جستجوی حقیقت بود_ در مصدر امور گذاشت و حتی در جنگ و مسائل دیگر از وی مشورت ها گرفت و بالاتر آن که رأی سلمان در جنگ خندق یعنی حفر خندق در برابر احزاب را پذیرفت و عمل نمود.

 

این بماند که برخی ها! اساساً اصل شورا را که توسط مرحوم آیت الله طالقانی ایجاد شده بود و در دورۀ سیدمحمد خاتمی برای اولین بار در سطح کشور و شهر و روستا با شور و شعَف اجراء گردید، کمونیستی می دانستند! بگذرم و برمی گردم به اول کلامم: بازرگان در خشت خام می دید و دیگران در آینه هم نمی‌دیدند! و من این شکاف جدید را که فصلی بسیارمهم در تاریج چهل سالۀ انقلاب اسلامی ست، برکت می دانم  و موجب روشن تر شدن مردم و جوانان. و همزمان به پنج عالم دینی و متفکر روشنفکر می اندیشم:

 

به مرحوم آخوند خراسانی فکر می کنم که چرا موافق نبودند دز عصر غیبت، حکومتی تأسیس کنند. به مرحوم آیت الله میرزا حسن نائینی می اندیشم که چرا مجبور شدند کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله خود را خمیر کنند. به فقیه مترقی مرحوم آیت الله سیدمحمود طالقانی متمرکز می گردم که چرا از میان آن همه کتاب ها، همین تنبیه الامه و تنزیه المله نائینیِ این عالم بزرگ حامی مشروطه را ترجمه کرده اند و به طبایع الاستبداد کواکبی استناد می نمودند. به آیت الله شهید مرتضی مطهری خیره می شوم که چه رسا، نارسایی ها را می فهمید و در علل گرایش به مادیگری چه عالی تبیین کرد این اربابان کلیسا بودند که عامل گرایش  بشر به بی خدایی بودند. و با معلم انقلاب دکتر علی شریعتی همراهم که چقدر به آینده آگاه بود و هشدارهایش نشان از نابغگی او داشت و مغز متفکر و بالنده و جهنده اش. روح شان شاد.

۲ موافقين ۰ مخالفين ۰

توضیح دامنه: به نام خدا. دامنه در ۲۵ مهر ۱۳۹۶ (در این پست اینجا) متنی با عنوان «نقدی بر آیت الله خوئینی ها» منتشر کرده بود. دیشب در سایت انصاف نیوز (وابسته به دکتر پزشکیان با مدیریت علی اصغر شفیعیان) خواندم که حجت الاسلام مجتبی لطفی پاسخی به آیت الله خوئینی ها نوشتند. این متن را به دلیل اهمیت در دامنه بازنشر می دهم. یادآوری کنم مجتبی لطفی یکی از کتاب های مهم مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی منتظری را با عنوان «جلوه های ماندگار» تألیف و تدوین کرده است که من دو سال قبل آن را در دامنه معرفی کرده بودم:

 

متن نقلی: «حجت الاسلام «مجتبی لطفی»، مسوول دفتر مرحوم آیت الله منتظری و شاگرد وی، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «پرسش‌هایی از آقای سید محمد موسوی خوئینی‌ها»، به اظهارات اخیر آیت الله خوئینی‌ها [لینک] پاسخ داد. به گزارش انصاف نیوز، متن یادداشت آقای لطفی در پی می‌آید:

 

«پرسش‌هایی از آقای موسوی خوئینی‌ها. اخیراً جنابعالی در یادداشتی منتشر شده در باره‌ی عزل آیت الله منتظری، هم در جایگاه مدعی و هم قاضی قرار گرفته و حکم به محکومیت آیت الله منتظری صادر کردید.

 

با این که خود را ناظری بیرونی بر شمردید که به داوری پرداخته اما فرمودید: «من انکار نمی‌کنم که هیچ چیزی با ارادت و ایمانِ من به امام خمینی برابری نمی‌کند!» که این تناقض خود اعتراف به داوری یک جانبه نیست؟

 

در این جا با تمامی احترامی که برای شخصیت شما قائل بوده و هستم خواستم در جایگاه پرسش کننده در این محکمه به چند پرسش بپردازم:

 

الف: از مرحوم مهندس بازرگان مایه گذاشتید که به تعبیر شما از دست فقیه عالیقدر «به فغان آمده بود». اینکه داوری دبیر کل نهضت آزادی برای شما مهم شده (علی رغم تمامی جفایی که در حق او شد و مبرهن است که از سوی چه جناحی) بماند، اینکه جناح شما در زمان صدارت، بر طبل نفوذ لیبرالها در بیت آیت الله منتظری کوبیدند و رابطه‌ی ایشان با نهضت آزادی، و اینکه قرار بوده از طریق اینان کشور به دست منافقین سپرده شود نیز بماند.

 

اما بد نیست مستند فغان مرحوم بازرگان را بفرمایید و اینکه در مدت شش ماهی که دولت موقت بر قرار بود آیت الله منتظری چه مسوولیتی در کشور داشت که مرحوم بازرگان از آن جهت از ایشان گله داشت در حد فغان! البته بد نبود به اشغال سفارت آمریکا اشاره می‌کردید که باعث استعفای بازرگان شد که هیچ، بلکه امام و کشور در عمل انجام شده قرار گرفت و آثار و تبعات آن هنوز گریبان‌گیر کشور است.

 

ب: مستطاب عالی از «ضعف‌های آیت الله منتظری» ذکری فرمودید «که با مسایل مدیریت کلان کشور گره می‌خورد و مشکلاتی جدی به وجود می‌آورد».  به خوبی می‌دانید قبل و بعد از انتخاب قائم مقام، این امام خمینی بودند که اختیارات حاکمیتی، احتیاطات و حتی برخی از فتاوای خویش را به آیت الله منتظری ارجاع دادند.

 

آقای منتظری به جز این، ملجأ و پناه مردم و مسوولان از جناح‌های متنوعی بودند که با دسترسی نداشتن آسان به امام راه قم را پیش می‌گرفتند. آنچه که ایشان در کارنامه‌ی خود دارد و هم چنین از سر دلسوزی و احساس وظیفه مطالبی بیان می‌شد، کدامیک ایراد داشت که به نظر شما مشکلاتی را پدید آورد؟ (از باب نمونه):

 

نقد برخوردهای تندروانه و غیرقانونی و شرعی با برخی علمای حوزه مانند آیات شریعتمداری و روحانی، جریان روشنفکری چون دکتر سروش و برخی دانشگاهیان و نفی محرومیت از تحصیل منتقدان و مخالفان؟

 

نقد برخی از اقدامات وزارت اطلاعات و احتمال نفوذ سرویس‌های خارجی در آن برای حذف نیروهای خدوم و آبرو بردن اسلام و انقلاب با برخی اقدامات آگاهانه یا غیر آن؟ آیا از برخوردهایی که با دوستان شما شد و افشای امثال سعید امامی‌ها، احساس نکردید که حق با آیت الله منتظری بود؟

 

نقد به سیستم قضایی و به ویژه زندان‌ها و آنچه که توسط آقای لاجوردی و گروه ایشان در دادستانی مرکز در زندان‌ها اعمال می‌شد؟ اگر به منابع آقای منتظری شک دارید، گزارشاتی که امثال آقای هادی خامنه‌ای دادند را بخوانید و عزل لاجوردی را. اما چه کسانی وی را پس از ۲۴ ساعت باز گرداندند جز دوستان ذی نفوذ شما؟ سه مجتهد مسلم (منتظری، اردبیلی و صانعی) منتقد جدی آقای لاجوردی بودند اما پشت وی به چه کسی گرم بود؟

 

رسیدگی به امور زندانیان از طریق نمایندگان ویژه؟ تأسیس دادگاه عالی قم و آزادی بیش از ۶ هزار زندانی؟

 

تشکیل شورای عالی مدیریت حوزه‌های علمیه و تأسیس مدارس علمیه تحت برنامه که نخبگانی تربیت کرد که بیشترین رزمنده و شهید از این مدارس بودند؟

 

تأسیس دانشگاه امام صادق، مرکز جهانی علوم اسلامی، مرکز بزرگ اسلامی کردستان، مرکز فرهنگی لندن، مرکز تربیت مدرس دانشگاهها؟ و… و خدمات فرهنگی دیگر کدامیک به تعبیر شما مشکل ساز بود؟

 

نقد مدیریت جنگ و اعتراض به نصب آقای بنی صدر به فرماندهی کل قوا؟ طرح ادغام ارتش و سپاه و نقد تضعیف ارتش؟ پیشنهاد خاتمه‌ی جنگ با وساطت کشورهای اسلامی برای جلوگیری از خسارات فراوان؟ (که از دوستان شما در بیت امام طعنه شنید که: منتظری بوی دلار به مشامش خورده است!)

 

انتقاد به کودتای خزنده علیه نیروهای خدوم و انقلاب و خطر انزوای آنان؟

 

نقد دخالت همه جانبه‌ی دولت در اقتصاد و اهتمام به اقتصاد عرضه و تقاضا و لزوم نظارت دولت و نه دخالت؟ و تذکرات بیشمار از اول انقلاب تا پایان عمر به توسعه‌ی اقتصادی، کشاورزی و توسعه‌ی روستاها؟

 

نظرات ایشان در باب آزادی مطبوعات، رسانه‌ها، احزاب، انتخابات و نقد نظارت استصوابی؟ و پاشنه آشیل عزل ایشان یعنی اعتراض به اعدام‌های دهه‌ی ۶۰ به ویژه تابستان ۶۷ که این قصه سر دراز دارد؟

 

استاد بزرگوار جناب آقای خوئینی‌ها (دام ظلکم الوارف)  از صراحتم نرنجید، حرف بسیار است و فرصت نابرابر، اما انصافاً کدامیک از گزینه‌های فوق به واقعیت نزدیک نبود؟ و قطعاً از شأن شما به دور است که در قبال پرسش‌های فوق و بیش از این، شوی نخ نمای نفوذ سید مهدی هاشمی، لیبرال‌ها و منافقین در بیت آن فقیه فقید و از همه بدتر ساده لوحی را برای رد گم کردن مطرح نمایید.


و من برخلاف حضرتعالی که معتقدید: «هیچ چیزی با ارادت و ایمانِ من به امام خمینی برابری نمی‌کند»؛ چیزی جز واقعیت و قضاوت در باره‌ی آن، با ارادت و ایمانم به آیت الله منتظری برابری نمی‌کند و معتقدم همان گونه که استاد مشترکمان نقد بر خود نوشتند، باید نقادی کرد و نباید بزرگی بزرگان مانعی در این فرایند مبارک باشد. ارادتمند: مجتبی لطفی.» (منبع)

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

هرچه اصرار کردم، مرجع عالی‌قدر نگذاشتند دستشان را ببوسم... شنیده بودم که به یکی از علمای ایران فرموده بودند: «می‌گویند برخی از روحانیون در ایران اَشرافی زندگی می‌کنند. باید توجه داشت که همه مردم دین را از روی عقل و استدلال نپذیرفته‌اند، بلکه به روحانیت اعتماد کرده‌اند و دیده‌اند آنها مردمان خوبی هستند، متدیّن شده‌اند. اینها اگر اعتمادشان را به روحانیون از دست بدهند، به دین هم بی‌اعتماد می‌شوند!» روایت دیدار چهارم حجت الاسلام سیدمحمود دعایی با آیت الله العظمی سیدعلی سیسانی. (منبع)

۱ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. اخیراً آیت الله سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها یکی از سردمداران جناح چپ به موضوع «قائم مقام رهبریِ» مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی منتظری ورود کرد و چنین گفت:


 

«باز کردن پروندۀ عزل آن فقیه عالی‌قدر برای من بسیار دشوار است... او در راه به ثمر رسیدن نهضت و انقلاب اسلامی چه مصیبت‌ها کشید، چه اهانت‌ها و زخم زبان‌ها، چه زندان‌ها و شکنجه‌ها، چه تبعیدها و محرومیت‌ها؛... در یک اقدام مصلحت‌اندیشانه، جایگاه قائم‌مقام رهبری را برای وی به تصویب خبرگان رهبری رساندند...  اما افسوس و صد افسوس که آن عالم مجاهد، در کنار نقاط قوت فراوان، ضعف‌هایی هم داشت... ای کاش آن اقدام مصلحت‌اندیشانه انجام نمی‌شد تا آن جراحی دردناک اتفاق نمی‌افتاد. آری، همان ضعف‌ها بود که امام را ناگزیر از آن اقدام کرد... تردید ندارم که در عزل ایشان حق با امام بود.» (منبع)

 

 

 
جواب دامنه

 

۱. این که شما را یک روحانی بافکر و مرام و در خط امام می دانسته و می‌دانم، شکی نیست؛ اما دأبم همیشه این بوده هیچ گاه همه‌ی حرف‌هایی که زده‌ای و نوشته‌ای و یا می‌زنی و می‌نویسی، دربست نپذیرم و بَه‌بَه و چَه‌چَه نکنم. روی این حرف تازه‌ی شما هم، بر همین مَنهجم.

 

۲. تا زمانی که در یک موضوعی نتوان دو طرف قضیه را به یک اندازه و با نگرش عدالت گرانه نقد و بررسی کرد، داوری ها در بارۀ آن موضوع را نمی توان پذیرفت. از یک سو راحت و آسان مرحوم منتظری را نقد می کنند و حتی فُحش و ناسزا بار می کنند، ولی از سویی دیگر به خاطر مقام خاص و احترام والایی که امام خمینی رهبرکبیر انقلاب اسلامی دارند، نمی توانند ایشان را بآسانی نقد و بررسی کنند؛ پس این قضیه همچنان غامض باقی می ماند.

 

۳. آیا به نظر شما «عزلِ» مرحوم آیت الله العظمی منتظری از وظایف و حقِّ مجلس خبرگان نبود؟ زیرا هم امام معتقد بودند همه به قانون اساسی اقتداء کنیم و هم مجلس خبرگان ایشان را به مقام «قائم مقام رهبری» برگزیده بود که عموم مردم از آن اقدام بارها و بارها حمایت و اظهار رضایت و شادمانی کرده بودند.

 

۴. چرا موضوعی خیلی کوچک مانند قضیه‌ی سید مهدی هاشمی، موجب شد با موضوعی بسیاربزرگ، یعنی قائم مقامی رهبری آن گونه برخورد گردد؟ اگر می خواهی بگویی منتظری انتقاد می‌کرد، باید گفت ایشان چهار شأن داشت و این شئوون نمی گذاشت چیزی را که خود تشخیص می داد باید بگویند، بازگو نکنند ولو آن که امام آن را نپذیرند؛

 

۱- مرجع و فقیه بود. ۲- قائم مقام رهبری بود. ۳- زندان کشیده و شکنجه دیده به دست طاغوت بود. ۴- و نیز یکی از رهبران اصلی نهضت اسلامی بود. آیا اینها موجب نمی شد ایشان در موضوعات نظام، نظرات خود را بی واهمه و هراس و بنا به تشخیص خود اظهار نمایند؟

 

۵.دشما که پس از دورۀ امام، بارها در روزنامۀ سلام ولایتِ رهبری را «درقانون» و «محدود» و «مقیّده» و «انتخابی» و «غیرمطلقه» می‌دانستی و بحث مشهور «دور و تسلسل» شما هم گویایی این نوع مواضع شماست؛ چرا در قضیۀ عزل و برکناری فوری و آنی مرحوم منتظری، بر خلاف عقاید و آراء دموکراتیک خود نظر می‌دهی؟

 

 

۶. بحث من فراتر از قضایای عزل و مسائل دیگری ست که شما به کنایه اشاره کردید. بحث من این است که شما در موضوع انسان شناسی اشتباه می کنی. از یک سو می گویی «اما افسوس و صد افسوس که آن عالم مجاهد، در کنار نقاط قوت فراوان، ضعف‌هایی هم داشت» از سوی دیگر دربارۀ همۀ طرف های قضیه نمی توانی و نمی خواهی اظهارنظر کنی.

 

پرسشم این است به من نشان بده غیر از معصومین _علیهم السّلام_ چه کسی در این گیتی «ضعف‌هایی» ندارد که «صد افسوس» منتظری فقط! داشت؟ رفتی از یک موضوعی مثلاً رفع ابهام کنی! و خواستی خود را موجّه سازی و شاید هم برخی را دلخوش! ولی بدجوری غلتیدی و خیلی خَلط کردی. بگذرم و فقط دو جملۀ کوتاه بگویم یکی این که: تاریخ ننویسید، تاریخ را بنویسد. دوم این که به قول دکتر عبدالکریم سروش بدین مضمون: وقتی انسان را تعریف می کنیم، «اشتباه» و ضعف بخش لاینفکِّ آن است.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰
نوشته‌ی جناب «رهگذر» : «سلام دوست عزیز. از مروت به دور است که چون ما از کسی خوشمان نمی آید بجای نقد سخنان او به ترور شخصیتی بپردازیم و مثلا دلمان را به اینصورت خنک کنیم. اما در خصوص سخنان آقای ملکیان. [پست «مصباح از نظر مصطفی ملکیان» اینجا]
 
یکم: خوب ممکن است آقای ملکیان از خیلی افراد خوششان بیاید و یا از خیلی ها بدش بیاید؛ خوب این چه دخلی به بنده مخاطب دارد؟! مگر ملکیان کیست؟ مگر او محور حق و باطل است که حالا مثلا از فلانی بدش بیاید پس او آدم بدی است؟!
 
 
دوم: اگر فرض بگیریم آقای ملکیان کینه ای از آیت الله مصباح ندارد و این سخنان رو هم بی طرفانه و بدون تعصب گفته باشد (که البته از ظواهر امر معلوم است که کاملا جهت دار و غیر منصفانه است) در نهایت امر میتوان گفت که این برداشتی شخصی است و ربطی به دیگران ندارد کما اینکه افراد دیگری وجود دارند که خلاف نظرات آقای ملکیان رو دارند.
 
سوم: از همه این حرفها که بگذریم همین چند خطی هم که مصاحبه کرده اند دارای تناقضات خنده داری است. مثلا ایشون یک جا می گویند: "دلایلی داشت که من مرید ایشان نشدم و از جرگه مصباحیّون دور شدم: اول این که آقای مصباح خیلی دست‌خوش تعصب و بی‌مدارایی نسبت به هرگونه دگراندیشی بود" اما مثل اینکه یادشان رفته که چند پاراگراف قبل گفته بودند: "آقای مصباح تا جایی که من اطلاع داشتم، یگانه روحانی‌ای بود که در دهه ۵۰، به ضرورت یادگیری علوم و معارف غربی توجه داشت و تاکید داشت طلاب باید علوم و معارف غربی را یاد بگیرند." بیایم بجای برچسب زدن به دیگران و بجای پیش داوری ها، اگر نقدی به اندیشه ها و گفتمانها داریم، عالمانه، صبورانه و بی تعصب مطرح کنیم. و به این نکته اعتقاد داشته باشیم که شاید حتی ما هم گاهی اشتباه کنیم.»
 
 

جواب دامنه


 
به نام خدا. سلام من هم به شما جناب «رهگذر». از این که با ورود به بحث و وقت گذاشتن برای متن، دَین خود را به باورهایت نسبت به آیة الله آقای مصباح اَداء کرده ای، جای خوشحالی دارد و من این روحیه ات را تحسین می کنم.

 
۱. من بارها متذکر شده ام وقتی در ابتدای پست می نویسم «متن نقلی» بدین معناست که من نسبت به مفاد آن پیش داوری نمی کنم. این گونه مطالب را برای اطلاع خوانندگان شریف انتشار می دهم تا خود به نتیجه برسند. مثل خودِ شما که متن را خواندی و نظرت را با صراحت ارسال کرده ای.

 
۲. به هر حال همان طوری که آیة الله مصباح در بسیاری از زمینه ها و حتی افراد و جریان ها و رویدادها، دیدگاه خود را آزادانه بیان و نشر می دهد، این حق دیگران هم هست، نسبت به ایشان که در جمهوری اسلامی ایران بعد از رحلت امام، وارد عرصۀ حکومت شده است و حتی جریانی به اسم جبهۀ پایداری را رهبری می کند، نظر خود را بیان بدارند. حالا خواه از نظر شما مصطفی ملکیان عددی باشد یا نباشد. مهم این است حرف های این فیلسوف بازخوردهای وسیعی در جامعه دارد و دیدگاه هایش مورد توجه است. این که ملکیان درست گفته است یا نادرست، به خوانندگان مربوط می شود از جملۀ همین دیدگاه آزاد شما.

 
۳. گفتی ترور شخصیت و دل را خُنک کردن و ... . می گویم این گونه که داوری کردی نیست. اگر منظورت من هستم، باید عیان کنم من اساساً در کیشِ شخصیت هیچ جُنبنده ای گرفتار نیستم الّا 14 معصوم (ع) که دلسپردن به آنان عین آزادگی و رهایی ست. پس اگر روزی ببینم آقای مصباح حرف مهم و برحقّی زده، آن را منتشر می کنم، و اصلاً نسبت به عُلمای مذهبی دچار دشنام گویی و خدای ناکرده مخالفت ورزی شخصی نبوده و نیستم. آقای آیة الله مصباح به گونه ای اند، که من با اصول و چارچوبه هایی که دارم، دیدگاه های ایشان را در بسیاری از زمینه ها پذیرا نیستم. این حقّ هر شهروندی ست که در مسائل فکری و دینی، آزاد بیندیشد و در احکام شرعی تعبّد بورزد و البته بکوشد حکمتِ احکام را نیز درک کند. ممنونم از بیان صمیمی و دلسوزانۀ شما. ان شاء الله شما هم، کسی را بُت نمی سازید که آسیب و آفت بزرگی ست و نیز بلا و خورۀ عقل و تفکر و رشد. از شما سپاس دارم و امتنان.
۱ موافقين ۰ مخالفين ۰
متن نقلی: مصطفی ملکیان در بخشی از مصاحبه خود با نشریه "برای فردا" با اشاره به سوابق همکاری فرهنگی با آیت‌الله مصباح یزدی گفت: سه دلیل دیگر داشت که من مُرید ایشان نشدم: اول اینکه آقای مصباح خیلی دست خوش جذم و جمود و تعصب و پیش داوری و بی مدارایی نسبت به هرگونه دگر اندیشی بود و من این روحیه را نمی پسندیدم. من از نوجوانی نسبت به همه افکار خیلی باز بودم، آقای مصباح بسیار متعصب بود و دارای پیش داوری منفی نسبت به دگراندیشان منجمله دکتر شریعتی در آن زمان بود.
 
 
نکته دوم اینکه آقای مصباح تحمل مخالفت با خودش را نداشت. نمی شد ایشان را به جد نقد کرد، شما باید از آقای مصباح تنها رهنمود بگیرید، نمی توانستید به جد وارد یک بحث با او شوید و مخالفت خود را اعلام کنید. نکته سوم اینکه ایشان خیلی کم مطالعه بود و کتاب های خیلی محدودی می خواند. جهت دیگری که من از مریدان ایشان نبودم مربوط می شد به مسائل انقلاب. در زمانی که من با ایشان بودم خودم خیلی موافق انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی بودم و خیلی علاقه شخصی به آقای خمینی داشتم. در آن زمان ولی در نشست و برخاست هایی که من با  آقای مصباح داشتم؛ همیشه یک نوع بی اعتنایی به این امور می دیدم و شیفتگی ای که من در آن زمان نسبت به آقای خمینی داشتم در آقای مصباح دیده نمی شد. مصباح اطرافیان خودشان را به جد از اینکه در جنگ شرکت کنند؛ باز می داشتند. بیشتر بخوانید ↓