دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

نگاهی به آیت‌الله مصباح یزدی

به قلم دامنه: به نام خدا. روحانی قدرتمندِ کادرساز. انا لله. درگذشت آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی بستری گشود تا بار دگر نام وی در محیط ایران ظاهر شود. او به سمت مرجعیت نرفت حال آن‌که سواد بالا و دانش فراوانی داشت. شاید بدین علت، که آن جایگاه در مذهب شیعه، حریم و مقام و شأنیت منحصری دارد که ممکن است دست فرد را از بسیاری از امور کوتاه یا محدود کند؛ ازین‌رو، آقای مصباح مسیری را رفت که بتواند کادرسازی کند. و او توانست با نیروسازی و اعزام آنان به درون حاکمیت و مجامع علمی و نظامی این مقصد را عملی سازد. به‌درستی نمی‌توان ارزیابی دقیقی از آن داشت، چون مؤسسه‌ی مصباح با آن‌که نماینده‌ی تمام فکر و سلایق حوزه نیست، اما از این امتیاز برخوردار بود که ردیف بودجه‌ی دولتی داشته باشد و نیز به علت برخورداری از حمایت حاکمیتی، چندین سر و گردن از مابقی مؤسسات در قم، سرتر باشد. اما با این‌همه نمی‌توان دست به مطالعه‌ی تطبیقی زد و میزان رشد و اثر واقعی آن را تعیین نمود، زیرا می‌توان با خاطرجمعی گفت رقیبی نداشت که در برابرش عرض اندام کند تا مقایسه شود که نظریه‌های دینی و سیاسی مؤسسه‌ی وی به واقع نزدیک‌تر است یا آراء مؤسسه‌ی مقابل، که اساساً وجود خارجی نداشت و یا شاید امکان وجود نداشت و نمی‌گذاشتند. بگذرم، اما خودم حدس می‌زنم مؤسسه‌ی اسراء آیت‌الله جوادی آملی جاذبه‌های عمومی‌تر و تخصصی‌تری در میان حوزه و ملت باقی گذاشته باشد، کما این‌که خود آقای جوادی آملی نیز وجاهت بالایی میان عامه‌ی مردم دارند و حتی در عصر امام، به عنوان حامل و ابلاغ و مفسر پیام دینی آن حضرت، به میخائیل گورپاچف برگزیده می‌شوند.

 

 


مرحوم مصباح یزدی را می‌توان در پنج دهه‌ی مجزّا مطالعه کرد: از دهه‌ی ۵۰ تا دهه‌ی ۹۰. اما اوج او در دهه‌ی ۷۰ بود که حاضر شد دانش دینی و گرایش سیاسی خود را عمومی کند. سختی راه قم تا تهران را می‌پیمود تا هر جمعه «پیش از خطبه» سخن بگوید. عمومی‌شدن افکار ایشان موجب بازخوردهای متفاوت شد، زیرا پاره‌ای از نگاه‌های سیاسی وی، برای پاره‌ای گرایش‌ها، عجیب و شگفت می‌نمود و همین باعث می‌شد هم سبک مباحثه از حالت تخصصی به وضع عمومی درآید و هم انتقاد یا اعتماد را برانگیزاند. گاه هم از هر دو سو، فضای گفت‌وگو به تندی می‌گرایید. و این البته لازمه‌ی هر مباحثه‌ی جدّی می‌باشد و دور از انتظار نبود. چیزی که فضا را متشنج و تیره‌وتار می‌ساخت این بود تریبون عمومی نمی‌بایست یک‌طرفه واگذار می‌شد. مثلاً کسی نمی‌توانست از همان تریبون نمازجمعه پاسخ نظریات ایشان را بدهد. زمان به جلو آمد و ایشان -که توان «کادرسازی» بالایی داشت و ارادتمندان وی از او به عنوان رهبری معنوی خط و ربط می‌گرفتند- کم‌کم نقش خود را ژرف‌تر یافت و گاه در نبود رقیب قدَر در میدان، حرف او تمام‌کننده بود. چیزی که به ایشان صدمه‌ی شدیدی وارد کرد افتادن تمام قدرت در دست جناح متبوع و مورد حمایت و تأیید وی بود: دولت ۹ + ۱۰ و مجلس ۷ و ۸ و قوه‌ی قضاییه‌ی دوره‌ی ثلاث: مرحوم یزدی، مرحوم شاهرودی، آقای لاریجانی. (که اینک آقای رئیسی راه جدید و جدا از آن دوره‌ی ثلاثه را آغاز کردند) بلاخره، جامعه‌ی آن دوره، چونان «گوگرد» می‌توانست گُر بگیرد و گرفته بود. و سرانجام، دولت ۹ + ۱۰ ماهیتش برملا و بر همگان حتی حامیان روشن شد که افکار بیهوده دارند. گویا مرحوم مصباح دست‌آخر از آن فرد مأیوس و ناراحت شد و شاید هم برائت جست.
 
گرچه در دو دوره‌ی امام و رهبری پست‌های حکومتی و اجرایی و انتصابی به آقای مصباح واگذار نشد اما ایشان توانست از طریق چهره‌ی علمی و وزن بالایی که از خود بروز داده بود، گستره‌ای از سیاست و حوزه و حتی دانشگاه و نهادهای ویژه‌ی حکومتی را در تصرف خود داشته باشد. از او این انتظار رفته بود که جای بزرگان حوزه و فلسفه را پر کند، اما به نظر من خلأ مرحوم علامه طباطبایی و استاد شهید مطهری هرگز پر نشد. شاید تا دیرزمان هم نشود. آن دو قابلیت‌های ویژه‌ای داشتند که کمتر پیش می‌آید در دیگری نموّ کند. از زیبایی‌های انقلاب اسلامی ایران این است که علمایی با دیدگاه‌های متفاوت را در خود جای داده است. امید است این خاصیت از از آن ستانده نشود؛ مثلاً نگاه شود به همین سه نظر:
 
آقای مصباح می‌گفتند «رأی مردم برای ما مشروعیت نمی‌‌آورد؛ مقبولیت می‌‌آورد.» (منبع) اما امام خمینی معتقد بودند نه فقط مشروعیت، حتی «میزان، رأی مردم است»؛ و شهید سیدمحمدباقر صدر نیز به ایده‌ی پیشرفته‌ی «منطقة الفراغ» اعتقاد داشتند که امور آن به عهده‌ی مردم است، زیرا خداوند متعال در آن جاها تصریحی نکرد.
 
درگذشت آیت‌الله مصباح به‌یقین بر شاگردان و پیروانش -که با او خو گرفته، از وی آموخته و در دامان دانشش پرویده و زبده شدند- تألّم دارد، فقدان ایشان بر آنان تسلیت. با طلب رحمت و مغفرت. آمرزش همه دست آفریدگار مهربان است. همه، به سوی او بازمی‌گردیم: و انّا الیه راجعون.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نگاهی به آیت‌الله مصباح یزدی
/post/1789
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

طریق، فریق، غریق

به قلم دامنه: با یاد و نام خدا. شیخ اجل سعدی در «گلستان»، باب دوم، در اخلاق درویشان این حکایت را نوشته که من فشرده برداشت آزادم را می‌نویسم. عبارات داخل گیومه: «...» از سعدی‌ست:
 
 
یک فقیه به پدرش گفت «سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمی‌کند» چون «موافق گفتار» کردار ندارند. (متکلمان در عقاید دینی، متخصص‌اند) سعدی، سه بیت پشتِ این پیش‌درآمد می‌سُراید و به آیه‌ی ۴۴ بقره مستند می‌کند که بیت سوم و آیه این است:
 
عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند
 
«اَتأمُرونَ الناسَ بِالبِرِّ و تَنْسونَ اَنفُسَکُم...» مردم را امر به نیکی می‌کنید! و خودتان را از یاد می‌برید؟! (این آیه، خطاب به علمای یهود بود، اما کاربرد عمومی دارد)
 
 
پدر در جواب پسرش که فقیه است گفت تا این‌که یک «خیال باطل» به سرت زده نباید از «ناصحان» روی بگردانی و «علما را به ضلالت، منسوب» نمایی و در طلب عالِم معصوم، از فواید علم محروم» بمانی. در این صورت مانند آن نابینایی می‌مانی «که شبی در وحل [=گرداب] افتاده بود و می‌گفت: آخر یکی از مسلمانان چراغی فراراهِ من دارید. زنی مازِحه [= بدکاره] بشنید و گفت: تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟!»
 
 
 
اینجاست که سعدی قد علَم می‌کند و پندی گران بر نهاد بشر می‌کارَد و با اوج فصاحت و بلاغت، فرق عابد گوشه‌گیر و منزوی غیرسیاسی با عالم اجتماعی و مردمی سیاسی را برمی‌شمُرَد. آن عالم از خانقاه (= عباداتگه صوفیان) منصرف شد و به مدرسه آمد و طریقت کاذب را کنار گذاشت و این فرقه را به‌تمامه ترک کرد و غریق‌نجات مردم و مؤمنین شد و در صحنه و اجتماع آمد، نه در گوشه و انزوا. و آنگاه با ۱۲ بیت (دو تا شش‌تایی) حکایت و حکمت را تمام کرد:
 
گفت عالم به گوشِ جان بشنو
ور نماند به گفتنش کردار
 
باطل است آنچه مدّعی گوید
خفته را خفته کی کند بیدار
 
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نوشته است پند بر دیوار
 
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
 
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
 
گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج
وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را
 
اشاره: خود شیخ سعدی هم، اول اهل خانقاه و طریق بود، که به‌شدت منصرف شد و به مدرسه‌ی علمیه‌ی نظامیه‌ی بغداد رفت و فقیه و استاد پند و اندرز و اخلاق و عالم پارسا شد.
 
 
نکته: امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- از پارسایان بزرگ ایران‌، که اهل عرفان نظری حقیقی و عرفان عملی واقعی بودند، وارد سیاست و مدرسه و منبر و نهضت شدند. و کردند آنچه که تمام پیامبران (ع) و امامان (ع) بنا نموده بودند: ندای حق، بنای حق. و آن امامِ امت، نه اهل طریق و فریق (فرقه‌سازی)، که ناجیِ غریق بودند و با نهضت بی‌مانندشان، نگذاشتند ملت مسلمان، در طاغوت غرق و مستغرق گردند.
 
حاشیه: با اسَف باید گفت امروزه جدایی‌طلبان دین از سیاست -از سرِ هر نیّت و هدف و مقصد- باز نیز می‌تلاشند! علمای دین و دانشمندان دین را به گوشه ببرند! و زاویه!
 
نظریه: توجه‌دادن به قرآن شرف و شرافت دارد و تأکیدم بر افتراقِ برداشت بر سر استخدام برخی مفاهیم و فهم و تفسیر آن با کسانی‌ست که معتقدند بر مبنای آیه‌ی ۱۲۲ توبه متفقهین، «به عمق جامعه ی اسلامی اعزام شده اند و این روال تا کنون و تا ظهور استمرار خواهد داشت» اما تا جایی که من شناختم از جامعه‌ام قد می‌دهد، آنان، نه فقط به عمق جامعه نرفته‌اند، بلکه حتی در سطح هم اعزام اندک شده‌اند. البته نسبی عرض می‌کنم نه مطلق. هستند یا بودند روحانیین وارسته و پارسایی که در عمق جامعه بودند، مانند دو روحانی محل‌مان مرحومان حاج آقا دارابکلایی و حاج شیخ احمد آفاقی. فداکاری آنان موجبِ شناخت بیشتر مردم از مذهب و اخلاق و تدیّن پایدار به دین شد. حال اگر آن دو عالم متقی محل‌مان، خود را در حوزه همچنان به درس و بحث مشغول می‌کردند ممکن بود به بالاترین درجه‌ی اجتهاد هم می‌رسیدند، اما به آیه‌ی «نَفر» ( به سکون فاء) عمل کردند و خود را در عمقِ دل مردم تألیف دادند و هنوز هم با آن‌که در خاک آرمیده‌اند، در قلوب مردم آشیانه و اُنس دارند. بگذرم که خیل عظیمی از متفقهین و روحانیین حتی از مشهد مقدس و قم، قدم به بیرون نمی‌گذارند و اساساً نمی‌روند میان ملت. شاید هجرت سخت باشد و صعب. حرف‌ها فراوان است... . بگذرم.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
طریق، فریق، غریق
/post/1779
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۵۶
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مرابطه، مذاکره

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: آیا امروزه واقعا زندگی فردی و اجتماعی، بدون مذاکره و ارتباطات امکان پذیر است؟ شاید در یک دورانی امکان زندگی انفرادی وجود داشت، اما الآن حتی زندگی انفرادی هم ممکن نیست، چه رسد به زندگی جمعی و چه رسد به زندگی در لوای یک دولت یا حکومت بدون ارتباط و مذاکره.

 

 

فقها و شیعیان به زندگی اجتماعی و دولت و حکومت بیشتر اهمیت می‌دادند یا زندگی فردی؟ در واقع، کدام مورد برای آنان مساله بود؟ به لحاظ تئوریک شاید خیلی، اما در عمل و در استخراج قواعد و احکام زندگی اجتماعی و دولت از آیات و روایات هیچ. یک نگاه به رساله عملیه بیاندازید. چند درصد احکام آن فردی است؟ بالاتر از رساله عملیه، وقتی به کتابهایی مانند شرح لمعه مراجعه می‌کنیم بیشترین حجم آن مربوط به کتاب الطهار و کتاب الصلوه هست که بیش از ۹۰درصد آن احکام فردی است، حتی وقتی از کارهای جمعی مثل نماز جماعت صحبت می‌شود، باز هم احکام فرد هست در نماز جماعت.

 

تاسیس جمهوری اسلامی، در واقع اولین تجربه جدی فقه و فقها در مواجهه با حکومت دینی و احکام آن بوده است.  آنها از بیان احکام فردی و انفرادی به احکام دین و دولت، حکومت دینی، روابط بین حکومتها، چگونگی مواجهه حکومت دینی با مردم، با مسلمانان، با غیرمسلمانان، چگونگی مواجهه با دولتهای دیگر، دولتهای همسو و غیرهمسو. کوچ کردند. دیگر بیان کلیات دردی را دوا نمی کند. اکنون حکومت دینی وارد زندگی مردم شده است و مردم حاکمیتی را بالای سر خود می بینند که پسوند دینی دارد. اگر حکومت دینی بخواهد مانند بقیه دولتها باشد و وظیفه اش صرفا برقراری امنیت و رفاه و ایجاد زمینه‌های اشتغال و .... باشد، خوب برای چی تشکیل شد؟ این کار را هر حکومتی انجام می دهد.

 

اما اگر وظیفه اش فراتر از این وظایف است و می خواهد علاوه بر ساختن خانه های دنیای مردم، خانه های آخرتشان را هم آباد کند، و آنها را به بهشت ببرد، باید پرسید چگونه؟ با کدام احکام مستخَرج از آیات و روایات؟ با چه ارتباطی؟ با چه مصالحی؟ با چه ساز و کاری؟ به دلیل عدم تبیین درستِ موضوع، امروزه هرکس حرف از مذاکره بزند، برچسب لیبرال و غربگرا و سازشکار به او می‌زنند، در حالی که مذاکره، حتی با طاغوت، در دنیای امروز از ابزار مهم و اساسی در رسیدن به مقاصد است. حضرت امام رحمت الله علیه، روزهایی را می دیدند و به ارتباطات پیچیده بین المللی واقف بودند که بارها و بارها فرمودند، نقش زمان و مکان را در اجتهاد در نظر بگیرند. امروزه، روابط ساده و بسیط گذشته، جای خود را به ارتباطات مهم، پیچیده و مرکب داده است.   

نتیجه آن که مذاکره بر اساس سه اصل مهم عزت، حکمت و مصلحت، نه تنها خوب، بلکه لازم هم هست.

 

نظر دامنه: به نام خدا. سلام جناب احمدی. نظریه‌ی مذاکره -که در شکم مرابطه جایی محکم دارد- از جهنّم و جنگل نیامده، یک امر بدیهی‌ست که اهل فن می‌دانند هر چیز بدیهی، تصورش، تصدیقش است که چندان تکاپو برای برهان نمی‌خواهد. پس تا اینجا این. اما پیچیدگی کار آنجاست آنان که می‌پندارند با مذاکره منافع ملی تأمین و تضمین می‌شود، از عقل جمعیِ نظام و مردم استفاده نمی‌کنند. حتی روی میز گفت‌وگو، اساساً چانه‌ای خالی و تهی دارند. یعنی حرف و تصمیم قطعی برای اعلان ندارند تا چانه‌زنی کنند. خُب در مذاکره بگووبخند که برقرار نیست؛ طرف چندین فرمول برای خلع سلاح و سیاست منطقه‌ای مقابلت قرار می‌دهد که هرچه بر سندان بکوبی، آهن تو فولاد نمی‌شود زیرا قرار نیست شعله‌ی توافقات اخگر بماند، هدف عقب‌نگه‌داشتن ایران از ریل پیشرفت است که در بیشتر شاخص‌ها در ردیف ۲۱ کشور ردیف نخست جهان است و در توان دفاعی رقم نزدیک به ابرقدرت‌ها را دارد. شما باید روشن کنید حرف آنان چیست، حرف ایران چیست. آنگاه روی آن باید با منطق و شرائط یکسان و در فضایی دموکراتیک مذاکره کرد که مقصد مذاکرات همواره نیل به راه‌حل است. حتی اگر دو کشور متخاصم به جنگ هم مشغول باشند، باز نیز برون‌رفت جنگ از طریق زبان صورت می‌گیرد نه افزارآلات. آمریکا با تمام افزارآلات اینجا اردو زده و آن‌گاه می‌گوید شما حتی موشک و دانش اتمی و توان بازدارندگی نداشته باش. بگذرم.

 

بنابرین، باید عرض کنم آری؛ حتی اگر دو کشور متخاصم، به جنگ هم مشغول باشند، باز نیز برون‌رفت جنگ از طریق زبان صورت می‌گیرد نه افزارآلات. تازه‌ترین نمونه‌اش جنگ قره‌باغ که سرانجام با نشست به خاتمه رسید. اما بنای آمریکا به تحلیل من رسیدن به راه‌حل پایانی با ایران و یا خاتمه‌بخشی به مخاصمات خود علیه‌ی ایران نیست، آن دولت یاغی قصد تضعیف ایران را دارد و به مخمصه‌گذاشتن سرنوشت کشور با همین شیوه‌های چماق و هویج. برداشت شما هم ایده‌هایی قابل تأمل است زیرا شما ساحت فقه و مصلحت را وارد متن خود کردید. متشکرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مرابطه، مذاکره
/post/1774
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۱۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کمی درباره‌ی آیت‌الله محمد یزدی

کمی درباره‌ی آیت‌الله محمد یزدی

به قلم دامنه: به نام خدا. پیروی و داوری. کمی درباره‌ی مرحوم آیت‌الله شیخ محمد یزدی. علمای دینی پیروی و داوری می‌شوند؛ یا پیروی محض، یا پیروی مشروط، یا داوری محض یا داوری مشروط. داوری مشروط در اینجا به معنای تیره‌وتار ندیدن است.


می‌شناسیم شهروندانی را که نسبت به این عالم مبارز داوری مشروط داشتند، چون افکار و رفتار ایشان در آنان نه جذَبه‌ای آفرید و نه اقناعی. البته داورِ کل فقط خداوند یکتاست، اما نمی‌توان مردم را نیز از داوری‌های ضرور پرهیز داد. خصوص نسبت به کسانی که امورشان در دست آنان به امانت سپرده شده است.
 

پیروان ایشان لابد دلایلی موجّه داشتند که به دورش حلقه می‌زدند و اینک نیز در فقدانش دست به ستودن خوبی‌های وی می‌زنند. این متن منکر وجه مثبت ایشان نیست، و برایش از درگاه ربوبیت، رحمت و آمرزش و بخشش می‌طلبد. اما نگاه یا نگاه‌های دیگری هم نسبت به وی وجود داشت که بی‌آنکه شائبه‌ای در آن باشد، می‌توان در زیر به آن پرداخت:

او عالم دعوایی بود. چون شخصیت عصبانی و تندخویی داشت زود با دیگران درگیر می‌شد. اگر شماره شود، زیاد وقت می‌برَد: دعواهایش با مراجع مثل:  مرحوم منتظری، مرحوم صانعی، شبیری زنجانی. با روحانیان مثل:  مرحوم رفسنجانی، حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی. ادبیات این دعواها در نامه‌ها و سخنان وی کاملاً محرز است و موج می‌زند.


پاسخگو نبود. با آن‌که در نظام و حوزه‌ی علمیه پست‌های انتخابی و انتصابی داشت، خود را پاسخگو به مردم نمی‌دید. معمولاً تحکُّمی حرف می‌زد. مثلاً در خطبه‌ی نمازجمعه‌ی تهران روزنامه‌نگاران را از روی تصغیر روزنامه‌چی‌ها ! خطاب می‌کرد، بر وزن مثلاً ارّابه‌چی. البته با پوزش از ارّابه‌داران محترم.


رواداری نداشت. برخورد مشمئزکننده با آن زرتشتی یزد که با رأی مسلمانان و سایر مردم آنجا به شورای شهر راه یافت، فضای مناسبی برای نظام نیافرید. ساسانیان هم نمی‌گذاشتند سایر مردم حتی در کسب دانش تساوی داشته باشند با موبدان. اینک ایشان همان فکر را علیه‌ی یک زرتشتی هم‌وطن به‌کار گرفت که بازخورد منفی شدیدی آفرید.


در دوره‌ی ریاستش بر قوه‌ی قضاییه ناگواریی‌های فراوانی رخ داد که حتی کار به تظلّم هم نکشید. و او هرگز بابت آن‌همه قصور و تقصیرها که قوه را «ویرانه» تحویل داد، از ملت پوزش نخواست و در هیچ جایی بازخواست نشد، به‌جز در افکار عمومی. مگر می‌شود انسان ممکن‌الخطایی در رأس یک قوه باشد اما هرگز خطایی نکند! ایشان حتی پیش‌داوری‌ها هم داشت.


تاب سیاست‌ورزی را نداشت. زود گرم می‌افتاد که در چنین حالتی منطق به درگیری با الفاظ معاوضه می‌شود. سیاست، مانند قبله‌ی نماز نیست که وقتی صلات را بستی دیگر نتوانی سر بجُنبانی و و رُخ از جهت کج کنی. قبله‌ی سیاست با قبله‌ی نماز فرقش از فرش است تا عرش. داستانِ سیاست به راستانی چونان راست‌قامتِ شیفته‌ی خدمتی همچون شهید مظلوم بهشتی نیاز دارد که تابِ جنبش و جَست‌وخیز و جُنب‌وجوش و پرّش و پویندگی نسل هم‌عصر خود را داشته باشند و مردم را به خفقان فرا نخوانند. مرحوم شیخ محمد یزدی درین عرصه، فردی کم‌طاقت بود و حتی آنجا که بر حسب قانون می‌بایست جانبداری‌های خود به نفع جریان‌ها را پنهان نگه می‌داشت، عملاً و علناّ آشکار می‌ساخت. جرئت همه جا به نفع نمی‌انجامد؛ خصوصاً جرئت آدم کم‌طاقت!
 

خداوند تولد و وفات هر یک از ما را مساوی قرار داد، همه یکسان از رحِم مادریم و همه برابر در معرض موت. خدا بیامرزاد. آنچه تفاوت دارد میانِ تولد تا موت است، که می‌شود پرونده‌ی ویژه‌ی هر کس، تا هنگام گردآمدن در رستاخیز. پس؛ آنان که در قدرت سیاسی شرکت کردند تا خدمت به مردم برسانند و مدیریت مردم را آسان نمایند، هم مسئولیت پاسخ به مردم را دارند و هم تکلیف پاسخ نزد خدا را. جناب شیخ محمد یزدی درین‌باره خدمت خود را به پاسخگویی سنجاق نکرد. ممکن است نیاز نمی‌دیده است. بگذرم. همه‌ی ما باید به‌تنهایی و وحید، پاسخگوی پرونده‌ی خویش پیشِ باری‌تعالی باشیم؛ به این آیات شگفت‌انگیز، ژرف بیندیشیم، (٩٣ تا ۹۶ مریم)
 

اِنْ کُلُّ مَن فی السماواتِ والْارضِ إِلَّا آتی الرَّحمنِ عَبدًا. لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وعَدَّهُم عَدًّا. وکُلُّهُم آتِیهِ یَومَ الْقِیامَةِ فَردًا. اِنَّ الَّذینَ امَنوا وعَمِلوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا.

تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بنده‌ی خداوند مهربان می‌باشند. او همه‌ی آنان را سرشماری کرده است، و دقیقاً تعدادشان را می‌داند. و همه‌ی آنان روز رستاخیز تک و تنها (بدون یار و یاور و اموال و اولاد و محافظ و مراقب) در محضر او حاضر می‌شوند. بی‌گمان کسانی که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته و پسندیده انجام می‌دهند، خداوند مهربان آنان را دوست می‌دارد و حجّت ایشان را به دلها می‌افکند.
 

در پایان این درگذشت را به همه‌ی شاگردانش و دوستدارانش تسلیت می‌دهم. ان‌شاءالله بر علاقمندان آن عالم مبارز، فقدان ایشان تحمل شود. خدا بیامرزاد.

کمی درباره‌ی آیت‌الله محمد یزدی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کمی درباره‌ی آیت‌الله محمد یزدی
/post/1762
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اهمیت طلبگیِ خواهران

به قلم دامنه. به نام خدا. به چند علت از طلبگی خواهران در حوزه‌های علمیه خرسندم و با روند آن موافق؛ گامی که می‌تواند مسیر زندگی، سبک زندگی و آینده‌ی ایران را درخشنده‌تر نگه دارد.

 

۱. از دیرباز زنان از تحصیل بازمانده بودند، دست‌کم به سه دلیل: محیط نامناسب آموزشی، فکر بسته‌ی خانواده‌ها و نیز تمایل نداشتنِ زنان به درس و علم زیر سایه‌ی مردان. بنابرین گام بلند حوزه برای حضور مؤثر زنان مؤمن برای کسب علم دین و دانش‌های هم‌پیوند حرکتی خردمندانه و آینده‌نگرانه است.

 

 

حوزه‌ی علمیه‌ی خواهران الزهرای بندرعباس

 

۲. از آنجا که استعداد و هوش زنان نه فقط از مردان کاستی ندارد، حتی پیشی هم دارد، و علاوه بر آن روح لطافت در زنان دائمی‌تر است، ازین‌رو آموختن علم دین و معارف در سطح تخصصی و کارشناسی توسط آنان، می‌تواند مسیر اندیشه‌ورزی دینی را قوی‌تر و لطیف‌تر کند و روح و روند جامعه را از کانون خانواده تا کانون سیاست، اصلاح کند و به صلاح و فلاح برساند.

 

۳. همیشه جامعه‌ی انسانی -ازجمله جامعه‌ی مذهبی- از ترکیب جمعیتی تقریباً نصف-نصف میان زن و مرد برخوردار بوده است. پس نمی‌توان نیمی از نفوس را از درس و بحث خصوصاً علم دین محروم ساخت و آنان را به حساب نیاورد. حرکت حوزه درین‌باره یک حرکت ایده‌آل و مطلوب بود و زنان علاقه‌مند به طلبگی را از فقدِ آموزشی رهاند.

 

۴. خواهران طلبه با کسب این علم و رسیدن به درجه‌ی فضیلت و اجتهاد و حتی کمتر از اجتهاد، قادر خواهند بود تربیت جامعه را به سمت کمالات و افزایش پاک‌زیستی و پاک‌دستی هدایت کنند، زیرا تسلط آنان به دانش کار تعلیم و تعلم را عالمانه می‌کند که علم در کنار تزکیه به سرانجام نیکو می‌انجامد.

۵. این نگاه در حوزه موجب می‌شود انگِ غلط "تبعیض جنسیتی" از دامن آن جایگاه مذهبی پاک شود و نیز آن دسته از خشکه‌مقدسان که قائل بوده یا هستند "زن حق ورود به اجتماع را ندارد" در اقلیتِ محض قرار گیرند. و بدتر از همه، تز منحط زن "جنس دوم" ! است و نیز باور تقریباً رایج "زن از پهلوی مرد آفریده شده" را خنثی می‌کند.

 

۶. یک خطر دنیای طلبگی خواهران را تهدید می‌کند و آن خطر مُهلک خرافه است. از آنجا که انسان به افسانه و خرافه‌ و داستان‌های خیالبافی‌شده، زود اُنس می‌گیرد و زنان به علت روحیات عاطفه و احساس ازین آسیب و آفت، بیشتر سهم می‌برند، پس طلاب خواهر باید به‌شدت و بیش از سایر شهروندان مراقبت کنند در دام خرافه نیفتند که مسیر وحی و عقل و عترت با خرافه و داستان‌بافی‌ها مرزبندی جدّی دارد. به نظر من، فقط با تسلط در فهم قرآن و پرهیز از روایت‌زدگیِ اخباریگرایانه، می‌توان این دام و آسیب را از پیش رو به‌کلی برداشت و یا لااقل خنثی کرد. بی‌شک قرآن و عترت با هم‌اند، اما باید محکم به آن چنگ زد، نه سست و لغزان. / ۸ آذر ۱۳۹۹.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اهمیت طلبگیِ خواهران
/post/1749
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۸۷
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خاطره‌ی آقای شیخ وحدت

به قلم دامنه: به نام خدا. ...رفت توی نقشه‌ی فرار تاریخی‌اش. توی هفته‌ی اول شروع کرد به شناسایی خروج و ورود پادگان خرم‌آباد، ساعات رفت و آمدها و درک جغرافیای شهر و موقعیت پادگان و هر چه که او را در فرارش یاری می‌رساند. پس؛ الحق در گروهان شناسایی افتاده بود!

 

اولین مرحله‌ی نقشه‌ی فرارش را پیاده کرد. بی‌آنکه هیچ کسی بو ببرد. به اتفاق تقوی دامغانی یک مرخصی ساعتی ۵ ساعته گرفتند و رفتند بیرون پادگان. شیخ در داخل شهر در ذهنش، به شهرشناسی پرداخت. اما او چون یک آدم سیاسی حرفه‌ای بود، از قبل کسب اطلاع کرده بود که مرحوم شهید آیه الله سید اسدالله مدنی را از گنبد کاووس (که شیخ وحدت به اتفاق شهید هاشمی‌نژاد و محی‌الدین غفاری در آن شهر هم، به زیارت این مرد بزرگ انقلابی وارسته رفته بودند) منتقل کردند به این شهر؛ یعنی تبعید در خرم آباد. حالا شیخ وحدت این مرخصی ساعتی را تبدیل کرد به دیدار و زیارتِ آن آیة‌اللهِ اهل مبارزه با طاغوت و شاهنشاه.

 

 

ابوطالب طالبی دارابی

(شیخ وحدت)

 

زندگینامه‌ی شهید مدنی: اینجا

 

حالا او اینجا، در شهرِ غریب می‌رود به زیارت شهید آیة‌الله سید اسدالله مدنی. از همان داخل پادگان، با تقوی قرار گذاشت که این مرخصی برای این باشد که به زیارت آیةالله مدنی نائل شویم. و شدند. اول رفتند توی بازار شهر. بعد مسجدجامع آنجا و سپس کمی گشت در خیابان‌ها تا فضای شهر را به دست آورَد. ساعت ۱۰ و نیم صبح مسیر‌شان را با حساب‌وکتاب، تغییر دادند به سمت منزل تبعیدی آیةالله سیداسدالله مدنی. که خیلی‌ها آن زمان جرأت هم نمی‌کردند، به حوالی این خانه‌ی عالم انقلابیِ در تبعید نزدیک شوند. اما او و تقوی رفتند زیارتش. که آن زمان، دلی «رستم»ی و عزمی «آرش»ی می‌خواست.

 

رسیدند دمِ در آیة الله مدنی. در زدند. خود آن حضرت آمدند دمِ در. در را به روی‌شان باز نمودند. سلامی عاشقانه کردند به آن بزرگ‌مرد. و ایشان هم علیکی عارفانه گرفتند. گفتند: بفرمایید. وارد اتاقش شدند. شهید مدنی رفتند قبا پوشیدند و عمامه بر سر گذاشتند و آمدند پیش این دو طلبه‌ی سیاسی نشستند. خودشون را  معرفی کردند پیش آقا. اینکه چی بر سرشان آمد. از دستگیری در فیضیه‌ی قم و اوین و چهل‌دختر و پادگان خرم آباد و آنچه ضروری بود، نزدش بیان کردند. و آن قیام فیضیه و دستگیری در ۱۷ خرداد ۵۴ را نزد آقا شرح دادند. و بعد هم، از اشتیاق خود پرده برداشتند. او به آیةالله مدنی گفت: چون شنیده بودیم شما در این شهر تشریف دارین، در اولین فرصت آمدیم به زیارت شما نائل شدیم. آیة الله مدنی خیلی تحویلشان گرفتند. و بعدش به آنها دلداری دادند و اینو گفتند: این سربازی یک چیز خوبی‌ست. ما شانس نداشتیم که یکی پیدا بشه ما را ورزیده کند و به ما مُفت و مجّانی تیراندازی یاد بده.

 

کاملاً سخنی روحیه‌بخش و حساب‌شده و حتی گرادهنده. از جزئیات این دیدار سرنوشت‌ساز و شیرین در زندگی وی، عبور می‌کنم و فقط یک مورد را که به زیبایی در مصاحبه‌ی من با ایشان نقلش کرد را می آورم. شیخ وحدت، همیشه یک قرآن با قطع کوچک در جیبش بود. و دائم آن را مطالعه می‌نمود و مأنوسش بود. او که در مطالعات منظم هر روزه‌اش، به این آیه‌ی سوره یوسف رسیده‌بود و داشت روی آن تدبّر می‌کرد. یعنی آیه‌ی ۲۳ یوسف : ...قالَ مَعاذَ اللهِ اِنَّهُ رَبّی اَحسَنَ مَثوایَ اِنَّهُ لایُفلِحُ الظّالِمونَ. یعنی: یوسف گفت: پناه بر خدا، حقیقت این است که پروردگار من جایگاه مرا نیکو داشته است. ( و من فرمان او را مخالفت نمی‌کنم) قطعاً ستمکاران ظفرمند نمی‌شوند.

 

او همین آیه را از آیةالله مدنی پرسش کرد و از ایشان توضیح خواست که چرا با این که اَفلَحَ به باب اِفعال رفته است، متعدّی نیست؟ یعنی به جای این که بگوید: اِنّه لایفلح الظالمین، می گوید انّه لایفلح الظالمون؟ آیة الله مدنی در جواب شیخ وحدت فرمودند: این همزه‌ی باب اِفعال در این آیه‌ی مورد سؤال، برای تأکید است نه برای تعدّی.

 

پس از این بحث او و تقوی پیش شهید مدنی چای خوردند و کمی نشستند و نزدیک ظهر از ایشان خداحافظی نمودند و از محضر شریف آن آیة الله مبارز، خارج شدند.

 

شهید آیت‌الله سید اسدالله مدنی

 

حالا ۱۵ روز از حضورش در پادگان خرم آباد گذشت هفته سوم آغاز شد. آن سرباز دیپلم منقضی که دفتردار بود و او پیشش دفترداری آموخته بود، خدمتش به انتها رسید و رفت مرخصی آخر خدمت. حالا دفتر فرمانده شناسایی تماماً افتاد در اختیار ایشان. فرارش از همین نقطه، نُزج می‌گیرد. یک روز نماز ظهروعصرش را خواند و ناهارش را خورد و رفت در آسایشگاه‌اش بخوابد. چون در پادگان از ناهار به بعد تا ساعت ۲ بعدازظهر، استراحت می‌کردند. دراز کشید روی تخت آسایشگاه گروهان شناسایی‌اش. دید به هیچ‌وجه خوابش نمی‌برَد. کاَنَّه یک نیروی درونی به او گفت پاشو برو دفتر. برخاست. با شوق و خوف رفت دفتر. حالا کل کلید دفتر دستشه. درِ دفتر را باز کرد. مستقیم طبق همان نیروی درونی، رفت پشت میز فرمانده گروهان شناسایی‌. کشوی او را کشید. دید یک برگه‌ی مستطیل‌شکل دمِ کشو است. برگه را برداشت و به متنش نگاهی انداخت. دید بر بالای آن درج شده است: تلگراف محرمانه.

 

و در آن این چنین آمده است : «به فرموده: ۱۰ پرسنل جدید به همراه استوار لشکری، از ساعت ۱۵۰۰ (یعنی سه بعدازظهر) همین روز، به بخش جایگزینی انتقال یابند. تا در ساعت ۹۰۰ (یعنی نه صبح) روز بعد، به شیراز اعزام گردند و از آنجا به دماوند فرستاده شوند.»

 

او با شمّ تیز سیاسی‌اش، به‌طور آنی فهمید این ۱۰ پرسنل جدید، یعنی همین سربازان که از چهل‌دختر آورده شدند. و واژه ی دماوند هم اسم مستعار و رمز ظُفار کشور عمان است.

 

بی‌درنگ، برگه‌ی محرمانه را گذاشت جاش و کشوی میز فرمانده را بست. و همان لحظه تصمیم گرفت، آن فرارش را که عزمش همیشه در ذهنش بود، پیاده کند. دست بُرد به جیبش، آن قرآن همیشه همراهش را در آورد و استخاره گرفت. ( استخاره یعنی راه خیر را از خدا جویاشدن). این آیه‌ی عظیم و تکان‌دهنده، آمد. آیه‌ی ۴۶ سوره‌ی حِجر: اُدخُلوها بسلام آمِنین. یعنی: با سلامت و ایمنی داخل آنها شوید. فرار کرد... و رفت در زندگی مخفی تا پیروزی انقلاب... . شرح کامل زندگی پرماجرای شیخ وحدت در وبلاگ دیگرم با نام «روحانیت داراب‌کلا»: اینجا.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره‌ی آقای شیخ وحدت
/post/1686
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۹۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تعابیر مبالغه‌آمیز

به قلم دامنه : به نام خدا. آنچه خواهی‌خواند -و یا اگر خوانده‌اید باز نیز در این متن مرور خواهی‌نمود- انتقاد روشن و تذکر رُک رهبری‌ست درباره‌ی کسانی که درباره‌ی ایشان واژگانی شاهانه یا تعابیری در ردیفِ معصومین (ع) به کار برده بودند.

 

شهریور ۱۳۹۱ : «به همه این را می‌گویم و گفته‌ام و تکرار می‌کنم: مبادا آن صفاتی، خصالی، مناقبی که متناسب با وجود ولی عصر ارواحنافداه [همچون «ناخدای کشتی ولایت» و «نوح ما»] هست، این‌ها را تنزّل بدهیم در سطح انسان‌های کوچک و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر... این نوح، امام زمان است... وجود مقدس خاتم‌الانبیاء نوحِ کشتیبان این امت است.»

 

اردیبهشت ۱۳۹۱ : «نه خدا راضی است، نه احکام اسلام اجازه می‌دهد که ما بگوییم ارتش ما، یا نیرو‌های مسلح ما، یا عناصر ما، برای خاطر فلان آدم بمیرند؛ نه. بله، برای خاطر اسلام همه بمیرند؛ فلان آدم هم برای خاطر اسلام بمیرد.»

 

مهر ۱۳۹۱ : «چند روز است منتظر فرصتی بودم که این گلایه را هم عرض بکنم. من وقتی توی خیابان‌های کرمانشاه رفتم، دیدم به شکل غیر متعارفی عکس‌های بزرگی از چهره‌ این حقیر در مسیر نصب شده... این کار چند تا اشکال دارد: یکی این‌که کاری است کاملاً غیر لازم، با هزینه‌ سنگین؛ این توجیهی ندارد. ثانیاً این تبلیغ‌های این‌جوری، مناسب وضع ما و شأن نظام جمهوری اسلامی و شأن طلبگی ما نیست؛ کار ما بایستی با بساطت و سادگی پیش برود.»

 

خرداد ۱۳۹۰ : «این‌جور بیانات، [اظهارات تمجیدآمیز یک نماینده‌ی مجلس] هم به ضرر من است، هم به ضرر خود گوینده است. نبایستی این بیانات به این شکل بیان شود. یک مجموعه زمانی تصادفاً کنار هم قرار گرفته‌ایم و داریم با هم کار می کنیم. من یک کار می کنم. شما یک کار می کنید. این‌جور تعبیرات، تعبیراتی نیست که انسان را خوش بیاید یا کمکی به کار پیشرفت انسان بکند. ما همگی بندگان خدا هستیم و ان‌شاءا... خدمت گزاران مردم هم باشیم.»

 

تیر ۱۳۸۶ : «این کار [جشن تولد برای رهبری] غلط است، این تولد و امثال آن هیچ جشنی ندارد، برگزارکنندگان مسئول وقت و عمر و اموالی هستند که در این کار صرف و ضایع می‌شود. من از کسی که برای تولد من جشن می‌گیرد به هیچ وجه متشکر نمی‌شوم و او را مسئول زیان‌های این کار هم می‌شناسم.»

 

خرداد ۱۳۸۳ : «بنده این حرف [ذوب در ولایت] را از آدم‌های حسابی کمتر شنیده‌ام. ذوب در ولایت یعنی چه؟ باید ذوب در اسلام شد. خود ولایت هم ذوب در اسلام است... ذوب در رهبری، ذوب در شخص است؛ این اصلاً معنا ندارد. رهبری مگر کیست؟ رهبری هم باید ذوب در اسلام باشد تا احترام داشته باشد.»

 

آبان ۱۳۸۰ : «وقتی کسانی اسم مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام یا اسم مبارک ولی عصر روحی‌فداه را می‌آورند، بعد اسم ما [«علی زمان»] را هم دنبالش می‌آورند، بنده تنم می لرزد... ما گیاه همین فضای آلوده‌ دنیای امروزیم؛ ما کجا، کمترین و کوچک ترین شاگردان آن‌ها کجا؟ ما کجا و قنبرِ آن‌ها کجا؟ ما کجا و آن غلام حبشیِ فداشده در کربلای امام حسین علیه‌السلام کجا؟ ما خاک پای آن غلام هم محسوب نمی شویم...»

 

شهریور ۱۳۷۷ : «من خواهش می کنم که الفاظ این اشعار و سرود‌ها [«سروَر ما خامنه‌ای»] را از کلمات مبالغه‌آمیز خالی کنید. بنده افتخارم به این است که بتوانم خدمت گزار شما و مردم باشم. «سَروَر» فقط خدای متعال است... ما بندگانی ناقص، نارسا و ضعیف هستیم.» (منبع)

 

یادآوری ۱: سال‌های دورتر امام خمینی نیز به مرحوم فخرالدین حجازی تذکر داده بودند که در وصفشان آن کلمات مبالغه‌آمیز را به کار نبرند.

 

یادآوری ۲ : یادم است چندسال پیش در بیانیه‌ی مشترک آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی و استاندار خراسان رضوی درباره‌ی تشکر از مسافرت رهبری به مشهد مقدس نیز، لغات و واژه‌هایی استخدام شده بود که از نظر من اصلاً زیبنده‌ نبود، زیرا این‌گونه گفتارها و نوشتارها بیش از همه، خودِ رهبری را رنج می‌دهد و معذّب می‌دارد و شأن و زیستِ مردمی و ساده‌زیستیِ رهبری را خدشه‌دار.

 

نکته‌ی ۱ : در دین اسلام، رهبر نه جایگاه و کاخ تشریفاتی می‌تواند داشته باشد و نه اَلقاب تشریفاتی و نه حتی زندگی اَشرافی. به قول مرحوم دکتر شریعتی کوخ فاطمه بر هر کاخی شَرف دارد.

 

نکته‌ی ۲ : البته احترام و ادب به دیگران یک رفتار اخلاقی، دینی و انسانی‌ست و تردیدی در آن نیست.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تعابیر مبالغه‌آمیز
/post/1643
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۵۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نعمت آزادی در اجتهاد

به قلم دامنه : به نام خدا. در یڪی از پست‌های یڪی از اعضای محترم مدرسه‌ی فکرت خواندم ڪه فتوای چند مرجع و ازجمله مرجع تقلید محترم آیت‌الله العظمی حسین وحید خراسانی را درباره‌ی «نی‌زدن و فلوت در مجالس ختم در مساجد» نوشته بود، ڪه نظر آقای وحید خراسانی با سایر جواب‌ها فرق ڪامل داشت. ایشان این‌گونه فرمودند: «در همه جا، زدنِ آن حرام است و در مسجد گناهِ بزرگتری است.»

 

خواستم یڪ جمله عرض ڪنم و بگذرم. این گونه‌گونیِ استنباط و بیانِ حڪم شرع، از نعمت آزادی در اجتهاد و از برڪات مڪتب تشیّع است ڪه به قول استاد شهید مرتضی مطهری «موتور محرّڪه‌ی شیعه» است. شهر اجتهاد -قم- مفتخر است مقّر مراجع عظام است ڪه در آن، مراجع بزرگ شیعه در ڪمال آزادی و احترام، رأی و فتاوی خود را بیان می‌فرمایند ڪه گاه میان فتواها، فرق صددرصدی است، اما این اختلاف رأی، به ستیزه و استبداد منجر نمی‌شود. امید است قم به یُمنِ حرم ڪریمه‌ (س) و به نعمت آزادی و به برڪت معنویت، همآره مقّر اجتهاد و مجتهدین بماند، نه مَفرِّ استبداد و مستبدّین.

 

نڪته‌ی ۱ : چه خوب است همین آزادی و آرامش فڪری و اجتهادی در سایر علوم، در سایر شهرهای ایران میان همه‌ی متفڪران و اندیشمندان برقرار باشد و بر «مدار».

 

نڪته‌ی ۲ : به قول شهید مطهری بدین مضمون: اسلام، با آزادی ضرر نمی‌ڪند، اما با استبداد چرا.

 

نڪته‌ی ۳ : مذهب مبین شیعه با علمای برجسته‌اش در طول تاریخ با همین آزادی تفڪر و اجتهاد و اخلاق، به جهان اسلام و انسان مدد رسانده است و موجب رشد فکری مسلمین گردیده است

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نعمت آزادی در اجتهاد
/post/1619
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۵۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

حرف‌های بیهوده و غذای حرام

 

سلسله مباحث لیف روح

 

مرحوم آیت‌الله کوهستانی می،فرمودند: «حرف‌های بیهوده و لغو تأثیر زیادی در روح دارد و روح را می‌میراند. من حرف‌های بیهوده را کمتر از غذای حرام نمی‌دانم.»

 

یادآوری: مرحوم آیت‌الله محمد کوهستانی از عالمان شهیر و پرهیزگار روستای کوهستان شهرستان بهشهر مازندران بود که در اردیبهشت سال 1351 به رحمت خدا پیوست و در حرم رضوی به خاک سپرده شد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
حرف‌های بیهوده و غذای حرام
/post/1599
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۲۹۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نقد و نگاه حوزه

به قلم دامنه : پست ۷۶۰۹ . به نام خدا. سال ۱۳۸۴ بود که «نقد و نگاه» در حوزه به چاپ رفت و دروازه‌ی اولین شماره‌اش به رویم گشوده شد. حوزه، برای ما نسل دهه‌ی چهلی، آن هم در جوانی، خیلی‌خوب تلاش می‌نمود. مجله‌هایی غنی، آزاداندیشانه و پربار و پیام‌دار چاپ و توزیع می‌کرد. بگذرم.

 

در «نقدونگاه»، آنجا، در یکی از گفت‌وگوها با ۵ کارشناس ادبیات و هنر کشور، حوزه‌ی علمیه در ترازوی ادبیات گذاشته شد. هر پنج شخصیت، نکات خواندنی گفته بودند. مثلاً در ص ۷۹ تأکید رفته که یک عالم دینی باید در «بیان و بنان الگوی دیگران» باشد. و نیز گفته شده که حوزه در مرحله‌ی ابلاغ و انتقال پیام، کارآمدی ندارد.

 

نقدونگاه

عکس نقدونگاه

بازنشر دامنه

 

اشاره‌ای است به آیه‌ی ۱۲۲ توبه (منبع) که حوزه از عهده‌ی «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» برمی‌آید اما در «وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» می‌لنگد.

 

کارشناسان این بخش کنفرانس، سخن‌شان این‌گونه گرد شد که معتقد بودند متولیّان فهیم حوزه باید اموری مانند: «درست‌نویسی، زیبانویسی، بیان لطیف، تبلیغ فنّی و ماهرانه» را در کارآمدی بگنجانند. زیرا بنای کارشناسان بر این بود که تبلیغ باید بلیغ باشد. به قول آقای تقی متقی در همین کنفرانس، باید به قُله‌ها در ادبیات رجوع داشت نه هر کتاب. آری؛ درست گفت زیرا گرد هر اثری گردیدن سودی که ندارد گاه زیان و خسران هم دارد.

 

نکته: کتابِ خوب هم چاپ می‌شود. تا اینجا حرفی نیست؛ اما خوانده نمی‌شود. حتی در حوزه. شاید هر یک از ما، در قفسه‌ی کتابخانه‌ی شخصی خود، صدها کتاب دست‌نخورده، اتوکشیده و شیک چیده‌ایم و در حقیقت در قفس حبسش کرده‌ایم و مانند اشیاء زینتی در گنجه، به آن می‌نگریم. حال آن‌که، کتاب، کنز و گنج و گنجینه برای گنجه‌‌های خانه است که نگرش‌ها را می‎‌سازد و نگرانی‌ها را ناکام می‌گذارد. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نقد و نگاه حوزه
/post/1582
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۸۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دو کتاب خاطرات

دو کتاب خاطرات

متن یکم: «ولایت بر فقیه»!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. یکی از کتاب‌هایی که خاطرات مرحوم آیت‌الله العظمی حسینعلی منتظری در آن گردآوری شده است، «واقعیت‌ها و قضاوت‌ها»ست؛ که البته نگذاشتند چاپ و منتشر شود. اما من نُسخه‌ی A4  آن را سال‌های گذشته از یکی از نزدیکانم امانت گرفته و نه فقط خوانده، بلکه در دفتری نکته‌برداری کردم. در یکی از فصل‌های خاطرات، در آنجا به تنشی اشاره شده است که مرحوم آقای سیداحمدآقا خمینی با آقای منتظری داشت؛ که آقای منتظری مفهومِ «ولایت بر فقیه»! را همانجا مطرح می‌کنند. یعنی آقایان! به جای اعتقاد و التزام به ولایت‌فقیه، «ولایت بر فقیه»! می‌کنند. بگذرم.

 

نکته‌ی یکم:‌ امروزه نیز، برخی از سیاسیون راست و چپ و میانه و بی‌طرف و حتی معاند و پیکارگر و برانداز، به جای باور و رعایت قانون اساسی که به نظریه‌ی ولایت‌فقیه شکل قانونی و اقتداری نیز بخشیده است، «ولایت بر فقیه»! را می‌خواهند، نه ولایت‌فقیه را. دوباره بگذرم.

 

خاطره‌ی خودم:

یک سال -که روانشاد یوسف رزاقی هم در میان ما بود- با رفقا به دیدار آقای منتظری شتافتیم. دوره‌ی حصرش بود و به تعطیلی‌کشانیدن درس و بحثش که امام گفته بودند در حوزه بمان و به آنجا گرمی ببخش. چون سرماخورده بود نگذاشت... دیده‌بوسی کنیم. عصابردست، وارد حیاط منزلش شد. دورش حلقه زدیم. کمی با ما در نهایتِ سادگی و پرهیز از تکلُّف و افاده حرف زدند و خندیدند. تا گفتیم اهل ساری و حومه هستیم؛ گفتند: آقای نظری چطورند؟ حتماً سلامم را به ایشان برسانید. تعریفی از آیت‌الله عبدالله نظری کردند از علمای شهیر ساری و سوادکوه و مازندران و حتی در ایران. گفتیم چشم. من بعداً با مرحوم پدرم سلام آقای منتظری به نظری را در میان گذاشتم که با مدرسه و بیت نظری آمدوشد داشت.

 

نکته‌ی دوم: این‌که به آقای منتظری نسبت ساده‌لوحی داده و یا می‌دهند، خیلی هم ساده نیست. هر کس به‌راحتی می‌تواند برای مخالف فکری خود نسبتی خلق کند. مهم این است آیا خلق آن را قبول می‌کند یا نه. به نظر می‌رسد بر مردم سخت می‌آید  این نسبت را بپذیرند.

 

من معتقدم به علمای دینی و ربّانی نباید به دیده‌ی معصومین نگریست، اما می‌توان به آنان اعتقاد و اعتماد داشت و نیز انتقاد و انتظار. این چهار وجه، موجب می‌شود هیچ‌کس، هیچ‌کس، بُت و خداواره نشود. نیز امام‌واره و امام‌باره. درود می‌فرستم به روح‌های ملکوتیِ هم امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- و هم «فقیه عالیقدر» آقای منتظری «قائم‌مقام رهبری».

 

 

متن دوم: «او مانند تریاک است»!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. یکی از کتاب‌های خاطرات که توجه‌ام را جلب کرده‌بود، خاطرات آیت‌الله نورمفیدی بود؛ چاپ اولش، ۱۳۸۶. ایشان در آن کتاب گفته‌بود در گرگان در عصر شاه، علمای شاخص مروّج امام خمینی نبودند، او هم در لفّافه از ایشان یاد می‌کرد زیرا جوّ گرگان به‌گونه‌ای بود اگر کسی صراحتاً وارد مباحث نهضت اسلامی می‌شد عذرش را می‌خواستند.

 

یک روز آقای نورمفیدی در مجلس ترحیم مرجع وقت آقای شاهرودی، به یکی از همان علمای برجسته گفت حالا دیگر وقت آن رسیده که مرجعیت امام خمینی را مطرح کنیم. با بی‌اعتنایی جوابی داد که آقای نورمفیدی می‌گوید هنوز هم آن جمله وقتی به یادش می‌آید، ناراحت می‌شود. زیرا آن عالم با لحن تحقیرآمیزی به ایشان گفته بود:

 

«او -یعنی حضرت امام- قاچاق و مانند تریاک است، ما او را می‌خواهیم چه کار کنیم؟!» (ر.ک: ص ۱۸۸)

 

به قول آقای نورمفیدی، منظور آن آقا این بود کسی که جرأت طرح‌کردنِ او را نداریم به درد ما نمی‌خورد!

 

نکته هم بگویم: آیا نباید احتمال داد همان کسانی که از ترس شاه، چنین فکر و خیالی نسبت به نهضت و رهبر نهضت داشتند، وقتی انقلاب پیروز شد، همانان در جای‌جای ایران، پیشتاز و میراثخوار هم شدند. بلی؛ نه فقط باید احتمال داد، که باید تردید نیز نکرد.

 

متن سوم: یک خاطره، یک سند

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. در دو روز گذشته در ستون روزانه‌ام، در باره‌ی دو کتاب خاطرات مرحوم منتظری و آقای نورمفیدی متنی نوشتم. اینک یادم افتاده گریزی بزنم به یک سند و یک خاطره به آن دو متن:

 

اول: خاطره‌ی پدرم با مرحوم منتظری

دهه‌ی سی بود. مرحوم پدرم در حوزه‌ی علمیه قم بود؛ به همراه و هم‌حُجره با طلبه‌های آن زمان داراب‌کلا که بعدها از روحانیون و عالمان شاخص محل و حومه و منطقه شدند، مانند مرحومان: حاج‌آقاداراب‌کلایی، حاج‌سید رضی شفیعی، شیخ روح‌الله حبیبی، حاج‌شیخ احمد آفاقی، حاج‌سید باقر سجادی. حاج‌شیخ عبدالله دارابی.

 

پدرم یک روز برای امتحان شفاهی به همراه شیخ روح‌الله حبیبی، پیش آقای منتظری رفتند. آقای منتظری در آن وقت، هم معتمد آیت‌الله العظمی بروجردی مرجع عام شیعیان بود و هم مُمتحن حوزه، که از طلاب امتحان می‌گرفت. پدرم وقتی نزدش امتحان داد، آقای منتظری خندید و با لهجه‌ی نجف‌آبادی غلیظ گفت تو اول برو ادبیات فارسی را یاد بگیر!

 

(پدرم متولد ۱۳۰۷ بود، آقای منتظری متولد ۱۳۰۱) . پدرم و شیخ روح‌الله تا همین اواخر، هر وقت با هم شوخی می‌کردند ازین خاطره با منتظری، یاد می‌کردند و حسابی می‌خندیدند. بگذرم.

 

 

از راست: مرحومان: شیخ روح‌الله حبیبی و پدرم شیخ علی‌اکبر طالبی. بازنشر دامنه

 


دوم: سند ممنوع‌الخروج‌ها

 

در همان خاطرات آیت‌الله سیدکاظم نورمفیدی (ص ۳۱۵) سندی از ساواک درج است که لیست طلبه‌ها و روحانیون ممنوع‌الخروج‌ آمده است. نمی‌خواهم مفصل بدان بپردازم، فقط خواستم گفته‌باشم کسانی در داخل کشور -که از بُغض به جمهوری اسلامی، دست‌به‌دامنِ شاه و حتی حُبّ به رضاشاه شده‌اند و مدعی‌اند آن دو، خادم بودند و دموکراتیک! عمل می‌کردند- بدانند بلایی که آن دو پسروپدر، بر سرِ این مملکت آوردند فراتر و فاجعه‌آمیزتر از آن چیزی‌ست که در مُخیّله‌ی خود می‌پرورانند.

 

سند

 

در این سند -که در سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (=۱۳۵۵ هجری خورشیدی) توسط رئیس بخش ۳۱۲ ساواک امضاء شده است- علاوه بر نام آقای نورمفیدی در ردیف ۱۰، نام اخوی‌ام شیخ وحدت نیز در ردیف ۱ درج است با اسم اصلی‌اش: ابوطالب طالبی.

 

حاشیه: هم اسم شیخ وحدت کنار نام نورمفیدی در سند ساواک در یک لیست بود، هم این‌که در دهه‌ی ۷۰ شیخ وحدت برای تدریس در حوزه‌ی علمیه‌ی آقای نورمفیدی گرگان، کنار او بودند چندسال. هنوز نیز -با آن‌که یکی در قم و دیگری در گرگان است- باهم رفیق‌اند و در ربط و ارتباط.

 

نکته: محمدرضا شاه آن‌سان مثلاً باستان‌گرا بود که تاریخ هجرت پیامبر (ص) را در ایران تغییر داده‌بود و به جای آن به تاریخ هخامنشی متوسل شد تا مثلاً به خیال خام، ایران را از اسلام جدا کند. گرچه برخی از روحانیون شاخص آن زمان ایران او را «تنها شاه شیعه» می‌دانستند و امام خمینی را -برای نهضتی که علیه‌ی شاه آغاز و برپا کرده بودند- سرزنش و شماتت شدید می‌کردند. بگذرم.

دو کتاب خاطرات
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دو کتاب خاطرات
/post/1576
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۴۷۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در مذمت تاجگذاری رضاخان

مذمّت تاجگذاری رضاخان میرپنج

از مرحوم آیت‌الله حاج شیخ یوسف جیلانی 

 
علم در این عصرِ هنر، علّه شد
جهل به ما از همه سو حمله شد
روز سیه‌بختی ما جمله شد
چرخ به کام امم سِفله شد
 
تاج کیانی به سرِ فَعله شد
 
 
تا که معارف شده ز اهل فجور 
معرفت و علم بود در کُسور
کار بلد یکسره نبش قبور
شهر شده مصطبه‌ای از شرور
 
مسجد ما مسخره‌الدوله شد
 
 
راه برِ راه، غلط شد غلط شد
کشور و این شاه، غلط شد غلط
خرمن بی‌کاه، غلط شد غلط
سال و مه و گاه، غلط شد غلط
 
این غلط از دامنه تا قُله شد
 
 
ترس من از رفتن فرِّ هماست
خشم من از این جو گندم نماست
سود و زیانش همه راجع به ماست
زانکه وطن در کف غیر از شماست
 
خون دل از دیده روان دجله شد
 
 
آنکه رضا نیست حق از وی «رضا» است
تن به «رضا» دادن ما از قضا است
شاهی مفضول هم از اقتضاء است
بازی امروزه رُل ما مَضَی است
 
بر فُضلا صدرنشین فَضله شد
 
 
یوم الاحد چهارم اردیبهشت
دست قضا فرق رضا تاج هِشت
از پی تاریخ چنین روز زشت
سال و مَهش خامه ز هجرت نوشت
 
یک بنگر ملک کیان مثله شد
 
([۱۱ شوال] ۱۳۴۴ هجری قمری)
[مصادف با ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ ه.ش] 
دیوان فانی، اثر مرحوم آیت الله
شیخ یوسف نجفی گیلانی، ص۲۰۳و۲۰۴٫
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
در مذمت تاجگذاری رضاخان
/post/1540
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۲۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مسافرت آب و آتش و آبرو

مسافرت آب و آتش و آبرو

به نام خدا. روزی آب و آتش و آبرو جلسه گرفتند و نشست و ڪنفرانس؛ به قول فرهنگستان ادب: همآیش. با هم قول‌وقرار گذاشتند هر یڪ، جداجدا به مسافرت بروند. و نیز تعیین ڪردند ڪی برمی‌گردند.

 

آب گفت من مرداد برمی‌گردم ڪه زمین را سیراب ڪنم. آتش گفت من آبان برمی‌گردم ڪه مردم را گرم ڪنم. آبرو ساڪت ماند و چیزی نگفت. آب و آتش اعتراض ڪردند چرا حرف نمی‌زنی؟ آبرو، سڪوت را شڪست و گفت من نمی‌روم. من نباید بروم. من اگر بروم، دیگر برنمی‌گردم!

 

نتیجه: آری؛ آبرو راست می‌گفت. آب و آتش هم راستین بودند. اما آبرو اگر برود، دیگر برای ڪسی حیثیت نمی‌مانَد.


یادآوری: سال ۵۸ استاد شهید مرتضی مطهری، یڪی از مغزهای متفڪر ایران و اسلام توسط «فرقان» ترور شد. یڪ گروه به سرڪردگیِ یڪ روحانی به اسم علی‌اڪبر گودرزی. او خود را مفسّر قرآن و نام گروه‌اش را فرقان می‌نامید؛ -نامی دیگر از قرآن- ڪه توسط آقای علی‌اڪبر ناطق نوری محاڪمه و اعدام شد.

 

اشاره: من شریعتی و مطهری را دو بال برای پرواز اندیشه‌های ژرف و انقلابی می‌دانسته و می‌دانم. ڪتاب‌های این دو متفڪر را باید در ڪنار هم خواند تا موزون شد. مرحوم شریعتی در ۴۴ سالگی به مرگ مشڪوڪ در لندن در گذشت و در حرم حضرت زینب (س) در دمشق به امانت دفن شد؛ شهید مطهری در ۶۰ سالگی ترور شد و در حرم حضرت معصومه (س) در قم دفن.

 

اگر هر یڪ از آن دو، ۲۵ سال دیگر بیشتر عمر می‌ڪردند به‌یقین آثارشان عظیم‌تر، افڪارشان غنی‌تر و رهگشایی‌های‌شان تئوری‌تر هم می‌شد. تئوری‌‌ها؛ ڪه پایه‌ی عمل‌اند و بستر راه.

 

البته هیچ انسان را طبق آموزه‌ی توحیدی اسلام، نباید بُت کرد و پرستید. و این دو هم بُت‌شدنی نیستند. 

 

نڪته: در جمهوری اسلامی -البته عده‌ای- تمام تلاش‌شان بر این شده‌بود ڪه آبروی دڪتر شریعتی بریزند و بر آبروی آیت‌الله مطهری بیفزایند. حال آن‌ڪه، نه توانستند شریعتی را محو و نیست ڪنند و نه توانستند از مطهری درس بیاموزند. زیرا ڪارهای این عده با افڪار شهید مطهری زمین تا آسمان فرق است. مثلاً مطهری می‌گفت اسلام با آزادی پیش آمده است نه با استبداد. یا می‌فرمود: نباید بر دین پوست پلنگ پوشید، آنگاه اگر چنین ڪنند، مانند عصر ڪلیسا، موجب مادیگرایی می‌شوند. بگذرم.

 

آری؛ آبروی شریعتی و آبروی مطهری از یڪ بستر آب دارد و آتش. یڪی از ڪویر مزینان و دیگری از ڪویر فریمان، و هر دو از دیار علم و ادب ایران، خراسان

مسافرت آب و آتش و آبرو
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مسافرت آب و آتش و آبرو
/post/1568
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۷۵
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

قضیه‌ی باغ چای و آیت الله کوهستانی

متن نقلی با ویرایش دامنه: آیت‌الله ری‌شهری از حجت‌الاسلام سیدقاسم شجاعی نقل می‌کند: قبل از انقلاب حجت الاسلام سید محمدعلی صدرایى اشکوری -از وعاظ رشت- دچار عارضه‌ی قلبی شد، او را در بیمارستان آبان تهران بستری کردند. روزی به اتفاق مرحوم فلسفی به عیادت ایشان رفتیم.

 

آقای فلسفی به آقای اشکوری گفتند: وضعتان چه‌طور است؟ گفت: عطیه‌ی آقا سیدالشهداء (ع) ما را اداره می‌کند. آقای فلسفی گفتند: ما همه از آقا سیدالشهداء (ع) برخورداریم. عرض کرد، آقا ما پیش حضرت حساب دیگری داریم.


آقای فلسفی پرسید جریان چیست؟ آقای صدرایی گفت: یک قطعه باغ چای دارم که عطیه‌ی آقا سیدالشهداء (ع) و در دوران تقاعد و پیری مرا اداره می‌کند. آقای فلسفی گفتند، از کجا می گویید عطیه‌ی سیدالشهداء (ع) است؟

 


 

عکس بازنشر دامنه

 

او جواب داد، من این باغ را برای معامله قولنامه کرده بودم، دو روز بعد به دیدن آیت‌الله کوهستانی رفتم، وقتی که وارد شدم، ایشان فرمودند: صدرایی چرا عطیه‌ی ملوکانه را می فروشی؟ عرض کردم: آقا من با شاه کاری ندارم ! فرمودند: «این را نمی گویم آقا سیدالشهداء (ع) را می‌گویم، اینها این الفاظ را دزدیده‌اند. یادت هست در جوانی در حرم سیدالشهداء (ع) بالای سرآقا، سرت را به شبکه نزدیک کردی و گفتی: آقا… می‌خواهم لطفی کنید که در دوران تقاعد سر سفره‌ی شما اداره شوم، این باغ اجابت آن دعاست، چرا معامله کردی؟!» حالم منقلب شد، سر خم کردم و دست آقا را بوسیدم. بلافاصله به رشت بازگشتم و قولنامه را پاره کردم و تا الان زندگی من از این باغ اداره می‌شود.

(منبع: هفته‌نامه «افق حوزه» ادهم‌نژاد. کیمیای محبت. ص۹۱)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
قضیه‌ی باغ چای و آیت الله کوهستانی
/post/1551
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۱۶
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

حاج شیخ اسماعیل کوهستانی

به قلم دامنه : به نام خدا. درگذشت حاج شیخ اسماعیل کوهستانی موجب تأثر و تألّم علاقمندان آن بیت گردید. خدا ایشان و والد عظیم‌الشأن‌شان مرحوم آیت‌الله آقاجان محمد کوهستانی را رحمت کناد. من چند سال قبل به همراه مرحوم پدرم -شیخ علی‌اکبر طالبی دارابی- به دیدار مرحوم حاج شیخ اسماعیل کوهستانی در منزل‌شان در کوهستان بهشهر رفته بودم.

 

 

مرحوم آیت‌الله کوهستانی

 

 

مرحوم حجت الاسلام 

حاج شیخ اسماعیل کوهستانی. بازنشر دامنه

 

 

منبع این عکس

 

 

روستای کوهستان بهشهر: بازنشر دامنه

 

در آن دیدار، مرحوم حاج شیخ اسماعیل کوهستانی را بسیارآرام، خوش‌مَشرَب و اخلاق‌مدار دیدم و منزل‌شان را نیز بی‌آلایش، ساده، مفروش به حصیر، که دیدنی و تاریخی و گِلین؛ که در عکس بالا، همراه با تصویر مرحوم آیت‌الله آقاجان کوهستانی دیده می‌شود. این متن کوتاه‌ام، عرض ادب و ارادتی بود به آن بیت شریف و سلسله‌ی روحانیت وارسته و ساده‌زیست.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
حاج شیخ اسماعیل کوهستانی
/post/1530
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۳۸۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اعلامیه‌ی مرحوم آقای خویی

به قلم دامنه. به نام خدا. دیروز -۱۳ فروردین ۱۳۹۹- جدا از روزی خوش و سازواره با روح و روانم، یڪ عید خوب هم بود برای من؛ بفرما چرا؟ زیرا در گروه ایتایی «نغمه» -ڪه پارسال با مدیریت جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالڪ راه‌اندازی شده و توسط ایشان مدیریت می‌شود- از متن و عڪس یڪ نامه باخبر و مطلع شدم و بر علم من افزوده شد. چراڪه معصوم (ع) فرمود روزی ڪه بر شما دانشی افزوده شود، آن روز عید شماست.

 

آری پس از ۴۱ سال بی‌خبری از اعلامیه‌ی انقلابی مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی در هفت فروردین ۱۳۵۸ -ڪه دعوت از مردم انقلابی ایران برای رأی «آری» به جمهوری اسلامی ایران بود- باخبر شدم. می‌خواهم با بازگشایی این نامه‌ی سیاسی و تاریخی در مدرسه‌ی فڪرت چهار و یا اگر علمم قد داد، چند نڪته و یڪ اشاره بگویم:

 

متن دستخط

مرحوم خویی

 

 

صحیفه امام. از قول یک کاسب اشاره‌ به خوئی

 

نڪته‌ی یڪم: نجف ڪه رفته بودم، سال ۹۳، در ضلع شرقی صحن امام علی (ع) بر سر قبر آقای خویی در داخل حجره‌ی ساعت حاضر شدم و ادای احترام ڪردم.

 

نڪته‌ی دوم: دهه‌ی شصت تا روحانیانی از آقای خویی ڪمترین حمایت می‌ڪردند -ڪه معمولاً روحانیون سنتی چنین می‌ڪردند- در ذهن و یا شاید در عین مورد خشم و برائت و غضب انقلابیون واقع می‌شدند. زیرا به زعم خود، آن عالم دینی را در مقابل امام خمینی و انقلاب اسلامی و تز تفڪیڪ دین از سیاست می‌دیدند.


نڪته‌ی سوم: در حوزه‌ی علمیه‌ی قم البته در بحث‌های تخصصی و پژوهشی فقه و تفسیر و نیز در درس‌های خارج، به آراء فقهی آقای خویی بسیار بیشتر از سایر علما استناد و یا تطبیق می‌ڪردند. تفسیر «البیان» ایشان تفسیری غنی و مهم است. اما در فضای سیاسی، سعی نمی‌ڪردند ایشان را برجسته ڪنند. یا هراس داشتند و یا مصلحت نمی‌دیدند و یا مخالف نگرش سیاسی وی بودند و یا فرض‌های محتمل دیگر داشتند.


نڪته‌ی چهارم: بعدها -یعنی همین دهه‌ی گذشته- همان انقلابیون وقتی از نظام جمهوری اسلامی بُریدند و یا به ضعف‌های نظام برای اصلاح می‌پردازند و یا ڪسانی ڪه در سیاست، اندیشه‌ی جدایی دین از سیاست را درست و به نفع دین و مردم می‌دانند و همچنین ڪسانی ڪه افڪار سڪیولاری را ترجیح می‌دهند، به سراغ آقای خویی رفته و می‌روند و دست به تمجید و تحسین و درستیِ مشیء و مشق ایشان می‌زنند. و پاره‌ای اندڪ از اینان گویا تلاش داشته و دارند با گرایش به آقای خویی، عظمت امام خمینی را خدشه‌دار ڪنند. نمی‌دانم. اللهُ علمٌ.

 

اشاره: پرداختن به هر عالم دینی مبتنی بر رعایت اصول علمی، آموزه‌های اخلاقی، پرهیز از بُت‌سازی و پایبندی به آزادی در بررسی و نقد و نظر است و درجه‌ی بالایی از احترام و حُرمت‌نهادن. اساساً ادب ایرانی و اسلامی به ایرانیان آموخته، دانشمندان خود را پاس بدارند. دو شاهِ غزنوی محمود و مسعود در تاریخ ما حضور دارند و پاڪ‌شدنی هم نیستند، اما آن دو ڪجا، ابوالفضل بیهقی سبزواری ڪجا.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اعلامیه‌ی مرحوم آقای خویی
/post/1522
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۱۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کارگاه‌های نخ‌ریسی و روحانیت ایران

به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلبی که می‌خواهم مطرح کنم، هم تا چندی‌پیش از آن آگاهی نداشتم و هم برای من جالب و ارزشمند است. همین اخیراً بود که در یکی از منابع دیدم آقای خسرو معتضد در مصاحبه با شماره‌ی جدید نشریه‌ی «حریم امام» این مسأله‌ی تاریخی را بیان کرد؛ ازین‌رو مشتاق شدم این مهم را در دامنه بنویسم.
 
او در پاسخ به پرسشی در باره‌ی نقش روحانیون در جنبش مشروطه، گریزی به پیش از زمان مشروطیت زد و گفت: «روحانیون، کارگاه‌های نخ‌ریسی درست کرده بودند که به نام «اسلامیه» مشهور شد و در تولید ملی نقش داشتند.» به استناد نویسنده‌ی ستون (عصرایران) او حتی این احتمال را مطرح می‌کند که مهاتما گاندی هم از این الگو الهام گرفته باشد.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کارگاه‌های نخ‌ریسی و روحانیت ایران
/post/362
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۲۶
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

حوزه علمیه تهران چگونه شکل گرفت؟

متن نقلی: نوشته‌ی علی اشرف فتحی. «حوزه‌ای که اکنون به عنوان «حوزه علمیه تهران» شناخته می‌شود، حاصل تحولات سیاسی دوره‌های قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی است. این حوزه پس از تأسیس شد که آغامحمدخان قاجار در سال ۱۱۷۴ شمسی (۱۷۹۵ میلادی) شهر تهران را به عنوان «دارالخلافه» برگزید. پس از انقلاب ۵۷ نیز این حوزه همچون بسیاری از حوزه‌های علمیه شهرهای دیگر کشور تحت مدیریت حوزه علمیه قم درآمد.
 
سه هزار سال تبلیغ مذهبی روحانیت در تهران
 
برای شناخت حوزه علمیه تهران باید از حوزه شیعی ری آغاز کرد که از صدر اسلام در کنار حوزه قم، به عنوان پایگاه‌های فکری شیعه در جهان اسلام مطرح بوده‌اند. اما برای شناخت فعالیت مذهبی روحانیون در این منطقه مرکزی ایران باید به قرن‌ها پیش از میلاد مسیح رجوع کرد.
 
 
 
 
یافته‌های محققان درباره پیشینه فعالیت مبلغین مذهبی و روحانیون در منطقه ری نشان می‌دهد که این منطقه از صدها سال پیش از میلاد و از نخستین ادوار حضور آریایی‌ها در ایران به عنوان محل سکونت و فعالیت قبیله «مغان» شناخته می‌شده که کاهنان و روحانیان مبلغ آیین زرتشت بوده‌اند. حتی گزارش‌های وجود دارد که نشان می‌دهد زرتشت فرمانروای راغه یا راگیانا (ری کنونی) بوده است. (۱) از گزارش اوستا می‌توان چنین برداشت کرد که کاهن بزرگ منطقه ری در دوره مادها، دارای مقام عالی مذهبی و سیاسی قلمرو ماد شرقی بوده است. (۲) ماد شرقی شامل ری و قم بود و یافته‌های باستان‌شناسان در حد فاصل قم تا ری نشان می‌دهد که این منطقه، دارای آتشکده‌های متعدد ماقبل آریایی‌ها هم بوده که حاکی از وجود معابد و روحانیون فراوانی در این دو منطقه باستانی در قرون پیش از میلاد است.
 
بدین ترتیب منطقه ری با چنین پیشینه مذهبی، وارد دوره اسلامی شد و طبیعی بود که در دوره اسلامی نیز به عنوان یکی از مراکز مهم، هویت دینی خود را استمرار، تحول و تکامل بخشد.
 
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
حوزه علمیه تهران چگونه شکل گرفت؟
/post/323
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۷۰
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ویژگی‌های حوزۀ علمیۀ نجف، قم و مشهد

به قلم دامنه: به نام خدا. پرسش این است «ویژگی‌های هر یک از سه حوزه‌ی علمیه‌ی نجف، قم و مشهد چیست؟» اینک مَجالی دست داد تا نظرم را فشرده بنویسم. ورود تاریخی نمی‌کنم، فقط به اوضاع معاصر و اکنون می‌پردازم. آنچه می‌نویسم فهم شخصی من است و البته بخشی از تفاوت‌ها و تشابه‌ها؛ اگر نادرست بود، مسئولیت آن بر عهده‌ی خودم می‌باشد.

 

۱. حوزه‌ی مشهد دارای سه سبک بود. اول: تلاش بزرگان آن بر تسلط طلبه بر ادبیات فارسی و گرایش به شعر و نثر ایرانی و آمیختگی به سبک خراسانی. دوم: وجود تفکر مکتبِ تفکیک. این مکتب سهم عقل، نقل و عرفان را جدا جدا می‌داند و بر شرع و وحی تأکید اکید دارد؛ نماینده و راه‌بَر فعلی آن استاد محمدرضا حکیمی است که از مشهد کوچ کرد و در تهران مقیم است. او شیوه‌ی علوی را می‌پیماید و از نظام فعلی جمهوری اسلامی ایران با همه‌ی آن حمایت‌ها و کتاب‌ها و مقاله‌های تبینی و تفسیری، قطع امید کرد. سوم: طلبه‌های حوزه‌ی مشهد در میانه‌ی طلبگی معمولاً سعی می‌کنند حوزه‌ی قم را یا با هجرت دائمی و یا با آشنایی دورادور درک و فهم کنند. این از امتیازات حوزه‌ی مشهد است که بیشتر طلبه‌های آن، تلاش دارند مدارج و پله‌های هر دو حوزه را طی کنند. مانند افرادی چون «شهید مرتضی مطهری»، «سید علی خامنه‌ای»، «وحید خراسانی» و ... .

 

حدود ۴۰ هزار طلبۀ  در حال تحصیل
در ۱۵۷ مدرسۀ علمیۀ استان‌های
خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی


 
حوزه‌ی قم در سه زمینه برجستگی و به عبارتی بهتر برآمدگی دارد. منظورم ازین دو واژه این نیست که بخواهم امتیاز و برتری ببخشم؛ نه. آن سه این است: یکم: سنت‌گرایی و روایی‌بودن در آن وجود دارد که گاه به ظاهرگرایی دینی منتهی می‌شود؛ که امام خمینی نیز از آن مکرّر می‌نالید و بر پیشوایان آن می‌تاخت. دوم: سیاسی‌بودن و مبارزه‌طلبی با رژیم استبدادی و آمریکایی گذشته؛ که این حوزه را در صدر مجامع دینی جهان قرار داد. امروزه نیز ولی‌فقیه و سیستم ولایی مردمی را در فقه جستجو می‌کند. و یا بهتر است بگویم فلسفه‌ی عملی فقه را در حاکمیت ولی‌فقیه می‌بیند. سوم: وجود تفکر فلسفی و تفسیری و عرفانی که البته معدود و محدود بود مانند علامه طباطبایی. زیرا اصالت در قم، بر زعامت و مرجعیت است که اغلب می‌کوشند فقیه شوند تا فیلسوف.

 
۳. حوزه‌ی نجف هم اکنون سه وجه دارد: یک. پرهیز از تصرف مقام‌های حکومتی. دو. اجتناب از تئوری ولایت‌فقیه و اصرار بر نظارت مرجع عام. سه. تمرکز درس بر شیوه‌ی سنتی نقل و عقل.

 
نکته: این‌که کدام حوزه پرفروغ‌تر، کارآمدتر و به‌روزتر است، پیش هر کس شاید فرق داشته باشد و من نیز ازین داوری زودرَس خودم را عبور می‌دهم و از بسطِ بحث می‌پرهیزم؛ زیرا خوانندگان مدرسه‌ی فکرت، خود مجهز به دانش‌ و فنّ بررسی و تحلیل‌اند.

 
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ویژگی‌های حوزۀ علمیۀ نجف، قم و مشهد
/post/499
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۱۷۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نصب حجت الاسلام محمدی لائینی

نصب حجت الاسلام محمدی لائینی

به قلم دامنه: به نام خدا. درباره‌ی یک نصب تازه در استان مازندران. در تاریخ شیعه، مراجع شیعه در بلاد دینی نماینده می‌گذاشتند و به فرد دارای صلاحیت علمی و فضیلت‌های دیگر اجازه‌نامه‌ی کتبی می‌دادند تا امور شرعی و عمومی مردم و نیز وجوهات را متکفل باشند. گاه به افراد غیرروحانی نیز این وکالات را صادر می‌کردند مثل مرحوم ابراهیم یزدی نهضت آزادی، که از سوی امام خمینی اجازه‌نامه‌ی شرعی داشت. او پیش از انقلاب چون در آمریکا و اروپا حضور داشت، امام به وی چنین اجازتی داده بودند.

 

با تأسیس جمهوری اسلامی، امام خمینی در تمام استان‌ها نماینده گذاشت که بیشتر آنان امام‌جمعه‌ی مرکز استان را نیز عهده‌دار بودند. علاوه بر استان‌ها و بلاد شیعه‌نشین جهان، در نهادها و سازمان‌های برآمده از انقلاب مانند: سپاه، جهاد، کمیته، بنیاد مسکن، کمیته‌ی امداد و اماکن مقدسه‌ای مثل آستان قدس رضوی نیز، نماینده منصوب می‌کردند. اساس این کار ریشه در حق وکالت دارد که امام کاظم -علیه السلام- آن را بنیاد نهادند و بهتر است بگویم انتظام و سروسامان بخشیدند؛ زیرا تمام عمر پربرکت خود را در حبس و زندان عباسیان بودند، از این رو وکالت رونق گرفت تا دست مردم که از امام معصوم (ع) کوتاه شد، به نمایندگانش دسترسی داشته باشند. و امام هادی (ع) این نهاد مالی و وکالتیِ امامت را بیشتر توسعه دادند، زیرا حاکمان وقت، نمی‌گذاشتند امامان معصوم (ع) آزادی عمل داشته باشند. بگذرم.

 

با رحلت امام خمینی، تمام نمایندگان امام توسط رهبری در سِمت خود ابقا شدند و هیچ‌کدام عوض نشدند الّا حجت‌الاسلام عبدالله نوری، که از نمایندگی امام در سپاه در سال ۱۳۶۹ توسط رهبری کنار گذاشته شد و به جای او حجت‌الاسلام محمود محمدی‌عراقی کنگاوری (داماد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی) را نماینده ولی فقیه در سپاه منصوب کرد؛ او هم‌اینک مسئول دفتر رهبری در قم می‌باشد. بعدها به ترتیب؛ حجت‌الاسلام محمدعلی موحدی کرمانی، حجت‌الاسلام علی سعیدی شاهرودی و هم‌اینک حجت‌الاسلام عبدالله حاجی‌صادقی دهاقانی اصفهانی را. بگذرم.

 

پس از خرداد ۱۳۶۸ عنوان «نماینده‌ی امام» نه یکباره، که کم‌کم به مرور زمان به عنوان «نماینده‌ی ولی‌فقیه» تغییرنام یافت. در مازندران با آن‌که مرکز استان ساری بود، اما نماینده‌ی امام و سپس نماینده‌ی ولی‌فقیه در مازندران، مرحوم حجت‌الاسلام هادی روحانی بود که در بابل مستقر و امام جمعه‌ی آن شهر بود. زیرا ساری از حیث علمایی، دچار کمیابی یا مسائل حاشیه‌ای بود. با درگذشت آقای روحانی، این نمایندگی به حجت‌الاسلام نورالله طبرسی سوچلمایی امام جمعۀ ساری واگذار شد. در مورد چگونگی افکار و رفتار این دو نماینده‌ی ولی‌فقیه (آقایان هادی روحانی و نورالله طبرسی)، یکی مستقر در بابل و دیگری در ساری، من شناخت و ارزیابی ندارم و ورود نمی‌کنم و می‌گذرم. اینک که حجت‌الاسلام شیخ محمدباقر محمدی لائینی نکایی به این جایگاه رسید، نمی‌دانم آیا این ساختار را در نکا برپا می‌کند، یا در مرکز استان. هنوز نمی‌دانم.

 

از آنجا که اساساً به تحولات ایران و نیز به اخبار ویژه‌ی مازندران علایق مطالعاتی دارم، وقتی از این نصب با خبر شدم، چندی پیش دست به کسب اطلاعات تحلیلی زدم، یعنی از دوست بافضیلتم جناب آق‌سید رسول هاشمی و دو نفر دیگر، جویای نظر تشریحی شدم. چون آق‌رسول را خبره و کارشناس قابل و مطلع در استان به‌ویژه مسلط به امور نکا و منطقه می‌دانم، دیدگاه وی برای من اهمیت داشت، ازین‌رو ایشان مرا از پاره‌ای از زوایای این شخصیت نکایی و جایگاه قبلی‌اش آگاه‌تر کرد. متن آق‌رسول -البته گوشه‌ای از تحلیل و دیدگاهش- این است، که عیناً در زیر نقل می‌شود:

 

«سلام اقاابراهیم... . اقاشیخ محمد باقر لایینی فرزند مرحوم ایت ا... لایینی بوده که حدود هفده سالی بعد از اقای روح الله بیانی از فضلای شهرستان به امامت جمعه نکا منصوب شدند. ایشان اهل زهد وتقوا بوده، فردی بی حاشیه وکمتر درامورات سیاسی در ان زمان دخالت وبیشتر سعی در ایجاد وحدت رویه تلاش داشتند. ساده زیست بی ادعا مأخوذ به حیا و ابروداری در دستور کار ومنش زندگی ایشان بوده. دنبال زرق وبرق دنیایی نبود. انشا الله با استفاده از ظرفیت استانی در جهت امورات محوله وتوسعه استان  و وحدت حوزه ودانشگاه با بهره گیری ومشاوره اهل علم وقلم بتواند بخشی از محرومیتهای استان را با رایزنی و همفکری وبکارگیری نمایندگان مردم در مجلس مرتفع نماید.» پایان نقل قول.

 

من نیز به ایشان پاسخ دادم: آق‌سیدرسول خیلی ممنون. نظر شما را درین باره منصفانه می‌دانم. خوب نوشتی و مرا آگاه کردی. پس، ان‌شاءالله خیر است. نکات محوری را فرمودی. از آنجا که در امور نکا و منطقه احاطه داری، دیدگاهت را کارشناسی می‌دانم. از شما رفیق بسیارعزیزم متشکرم. تحلیل این خبر و گزینش و رویداد و بازتاب، بماند برای روزی که صلاح سخن، سر رسید.

نصب حجت الاسلام محمدی لائینی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نصب حجت الاسلام محمدی لائینی
/post/33
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۷۷۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

هفت ضعف چپ و راست و روحانیت

هفت ضعف چپ و راست و روحانیت

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام هفت ضعف جناح چپ: جناح چپ -که کم‌کم خود را اصلاح‌طلب نام نهاد- دچار گرفتاری‌های پیچیده و ضعف‌های فراوان است. من از دیدگاه خودم هفت ضعف جناح چپ را بر می‌شمارم:

بهزاد نبوی و احمد توکلی

۱. با آن‌که در ایجاد ساختار نظام، نظریه‌ها، گفتمان غالب و مسلّط، هیأت‌دولت‌ها، دوره‌های مجلس، قوه‌ی قضاییه و سیاست‌های خرد و کلان جمهوری اسلامی ایران نقش کلیدی، یکه‌تاز و نافذ داشت؛ -و به عبارتی دیگر خود نیز از به وجود آوردندگان مزایا و کاستی‌ها در سیستم سیاسی بود- با نام جعلی اصلاح‌طلبی! -که فلسفه‌ای التقاطی و اقتباسی ناقص آن را رنگ‌آمیزی می‌کرد- به سراغ اهدافی گنگ، حساسیت برانگیز و هزینه‌زا رفت که نه فقط در آن گرفتار، حتی از مجاری قدرت و نیز از حوزه‌ی اقتدار (=که در ادبیات جناح راست در ولایت منحصر است) رانده شد.

هفت ضعف چپ و راست و روحانیت
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
هفت ضعف چپ و راست و روحانیت
/post/97
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۴۷۲
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سه شیخ و «اسلامِ لاو»

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. شیخ محسن، شیخ پژمان و شیخ محمدکاظم فراستی سال ۱۳۹۳ از حوزه‌ی علمیه‌ی کاشان برای یک نشست چالشی مذهبی با مسیحیان، به آلمان می‌روند. شیخ فراستی -که رئیس آن حوزه است- با وایبر و فضای مَجازی مخالف است و اینترنت را به روی طلبه‌های مدرسه می‌بندد. و به آنان می‌گوید دنبال پهنای باند نباشید، بروید پهنای عقل‌تان را بیشتر کنید. و معتقد است اساساً دل‌دادن به دختر، خطرناک است! در هواپیما، به دختر مهماندار آلمانی که لباس تنگی دارد و چهره‌ای آرایش‌کرده، پند می‌دهد که کفَن، آخرین مُد لباس است، چیه این وضع؟!
 
در آلمان هم به دو شیخ همراه سفارش می‌کند اگر چشم‌تان به زنان لُختُ و عُور و برهنه افتاد، یک صلوات بفرستید و دست روی چشم بکشید، نگاه‌تان پاک می‌گردد. و نیز یک چیستان را به روی هم می‌اندازند: آن چه نجاستی است که با زبان پاک می‌شود؟ شیخ پژمان -که از نظر شیخ فراستی طلبه‌ای فُکُّلی و جدیدالاسلام است- گشتی در آلمان می‌زند که شیخ فراستی می‌گوید آن مناطق نرو که اگر تنها بری، شیطان فعال می‌شود. او از شیخ پژمان متلک می‌شنود نکنه در بهشت هم می‌خواهی حوری‌ها را با چادر دیدار کنی!
 
شیخ محسن هم -که پیش از طلبگی در بازرسی ضد منکرات کار می‌کرد و به جوان‌های عاشق گیر می‌داد و دستگیر می‌کرد- حالا خود در آلمان در همان نشست مذهبی در دانشگاه، عاشق‌پیشه و دلباخته‌ی دختر دانشجو می‌شود و دختر آلمانی نیز می‌گوید او را دوست دارد. و سامان، همان جوان در ایران که توسط شیخ محسن به منکرات تحویل شد او را در آلمان می‌بیند که با دختر مرتبط شده، شروع می‌کند به تخطئه‌ی او. شیخ فراستی نصیحت می‌کند که در عشق، وقتی اولش به آخرش فکری نکنی، مجبوری آخرش به اولش فکر کنی! که آن وقت دیر است.
 
 
فیلم پارادایس

فیلم سینمایی پارادایس

 
شیخ فراستی به شیخ پژمان -که مقداری متفاوت و امروزی فکر می‌کند- می‌گوید تو چه کِرمی داشتی آمدی طلبه شدی. با این بگومگو وارد نشست می‌شوند. چالش آغاز می‌شود و  شیخ فراستی شروع می‌کند به استدلال و طعنه و اشاره؛ ازجمله این‌ها: آن اسلام که شما از آن می‌گویید اسلام بدَلی است؛ اسلام واقعی «اسلام لاو» است. اسلام عشق. مشکل از اسلام نیست، مشکل از مسلمانی ماست. اسلام دینی است که قابلیت «به‌روزشدن» دارد. آن سه شیخ با هم نیز در هتل و پیاده‌روها و مترو بحث می‌کردند. وقتی شیخ فراستی دست پیرزن عصابه‌دست آلمانی را می‌گیرد تا روی پله‌ها کمکش کند، شیخ پژمان کنایه می‌زند بغلش کن کمکش کن؛ بغل‌کردن او که حرام نیست. شیخ فراستی به یادش می‌آورد که در ایران، اوایل انقلاب با فطرت دخترهای بی‌حجاب بازی می‌کرد و آنان را سربه‌راه و هدایت می‌کرد. و حتی یکی از آنان زن جلسه‌ای شد و بالاتر این که گفت با یکی از همینان ازدواج کردم.
 
شیخ فراستی پس از بازگشت از آلمان به دست‌اندرکار فنی مدرسه دستور داد بدون هیچ اِهمالی اینترنت مدرسه را هرچه زودتر وصل کند و سرعت آن هم بالا باشد. و نشستی در ضرورت حضور طلبه‌ها درین فضا تشکیل داد. آن دختر آلمانی معشوق شیخ محسن هم به ایران آمد و در جلسه‌ای در دفتر شیخ فراستی با ذکر شهادتَین، اسلام آورد و آن چیستان که چه نجاستی با زبان پاک می‌شود، حل شد. من البته به مفهوم فقهی این واژه، ورودی ندارم.
 
پایان ماجرا: من چندی پیش از شاتل دیدم. از نظر من علی عطشانی خوب ساخت و مهران رجبی و جواد عزتی خیلی‌عالی درخشیدند. از «پارادایس» برای شما گفتم. فیلم سینمایی جذاب و کمدی و طنز ژرف (به‌دور از لودگی) به درون طلبه‌ها ورود کرد و خوب پیش رفت. سه آهنگ آلمانی و اسپانیایی دلنواز هم در سراسر فیلم پخش می‌شود، با موزیکی که بِتهووِن را به ذهن تداعی می‌دهد. پارادایس را واژه‌نویسان در لغت به «بهشت، باغ هخامنشی، بهشت اوستایی، برگرفته از پردیس» معنا کرده‌اند. بگذرم. فقط یک جمله‌ی از فیلم را بگویم تمام زیرا من همیشه فیلم‌های منتخبم را همراه با یادداشت و نکته‌پردازی‌ها می‌بینم: صدها لوستر مغازه، چنانچه برق برود و نور نداشته باشند، بی‌اثر است.
 
نکته: اسلام را باید با حفظ اصول و چارچوب، به‌روزرسانی کرد؛ همان تفکر متفکران اسلام‌شناسی مانند علامه طباطبایی و استاد شهید مرتضی مطهری: اسلام با مقتضیات زمان پیش می‌رود.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سه شیخ و «اسلامِ لاو»
/post/1010
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۳۱
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ بعد