دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

مدرسه فکرت ۱۰۱

پیام‌هایم

در مدرسه فکرت

قسمت صد و یکم

۱۴ ← می‌گن

اول، خبرگزاری «میزانِ» قوه‌ی قضا خبر داده بود جمشید شارمهد "در ۷ آبان ۱۴۰۳ به سزای اعمالش رسید". بعد دیروز (۱۵ آبان ۱۴۰۳) آقای اصغر جهانگیر سخنگوی همان قوه خبر داده جمشید شار مهد اعدام نشده، بلکه وقتی حکم اعدام خود را شنید، مُرد.

 

خُب؛ این که یک سرکرده‌ی گروه مسلح به اسم تندر باید محاکمه می‌شد، کاری سنجیده بود، حتی دستگیری قهّارانه‌ی فوری او در همان سال، ستودن دارد. اما طرز خبررسانی اخیر، با وضعی که پیش آمده، اصلاً سنجیده نبود هیچ، بلکه فضای فشار بر ایران را مهیا کرد و نشان داد بعضی بالایی‌ها چندان خِرد و خُبرگی کار نمی‌زنند که باری از دوش ایران بردارند. اگر خیال می‌کنید غرب از رفتارهای چندگانه‌ی خود، شرم می‌کند، سخت در اشتباه‌اید؛ آنان منافع خود را هر ساعت تعریف جدید می‌کنند. برای برخی از این کشورها کشتار فجیع ساکنین غزه به اندازه‌ی اعدام یک سرکرده‌ی مسلح مُجرم هم نیست. بنابرین، بازی سیاسی با یک نعش، به امنیت ملی ما خراش می‌زند. یادآوری این فرد «ایرانی - آلمانی» مرداد سال ۱۳۹۹ دستگیر شده بود که چند بار هموطنان ایرانی خود را توسط گروه مسلح‌اش، کشتار کرد، حتی در درون حسینیه. آلمان در دادگاه «میکونوس» نیز پیشگام خروج از ایران شده بود. ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

 

نظر جلیل قربانی: سلام جناب طالبی روز به خیر. یکی از اتهامات عبدالله نوری در دادگاه، اظهار نظری متفاوت با موضع جمهوری اسلامی درباره اسراییل و فلسطین بود. مضمون حرف نوری آن بود که در مورد فلسطین، باید نظر فلسطینی‌ها بر نظر کشورهای دیگر مقدم باشد.

 

نظر سید محسن سجادی به حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی: سلام سیدعارف ، بزرگوار وآگاه به مسائل روز. بنده زیاد اظهارنطر نمیکنم .ولی همینقدر میدونم از قدیم گفتن ول چو راست نوونه خودتوخسته نکن وشون بل شه حرف ره بزنن. مؤید باشید.

،،

سلام برادر گرانقدرم حاج آقا سید محسن سجادی. کشکولی - چکُشی با آن رفیق شوخی کنم: ولی مرحوم حِدِر اسمِل ببخِل ولِ چو را ماست می‌زد، در کِله و کلین تَه گرم می‌کرد، شو که صبح می‌شد آن را راس می‌کرد. مثل فیهه، کچه، توردسه. کتترا.

 

جواب حاج سید محسن سجادی به دامنه: سلام مدیرجان. ولی این ولچوها طاقت اون فشارمرحوم حدر اسمل ره ندارنه همه از دم اشکنه. ممنون از کشکولیت.

،،

قشنگ جواب دادی حاج‌سید آق‌محسن. حدِر اسمِل خدابیامرز حتی راستِ چو را ول می‌کرد که خم شود چیزی ازش بسازد. بگذرم! ول و راست هم برای خود دنیایی دارد! پس از ارسال: از خنده، روده بُر شدم ازین کشکولی‌ات.

 

شیخ مالک به سید محسن سجادی: سلام حاج محسن. وشون دوا تور پشتیه چار پنشتا حسابی تور پشتی بخارن سر کل انه.

،،

دامنه: آق شخ مالک سلام. کشکولی: تِ منبر سَر هم شووونی خاش همرا، تُر دَره وَننی؟!

،،

سلام مهندس احمد محمد لاری رفیق شفیق دیرین من. سفید فرستادی. پس کو متن؟! سفید هم خودش حرف است!

،،

جناب آقاجلیل قربانی سلام. در راستای این خبر و امتداد آن بگویم: همان‌طور که خودت خبر داری، این یواف گالانت وزیر جنگ برکنارشده‌ی اسرائیل یکی از کسانی بود که سخت خواهان اعزام طلبه‌های دینی یهودی (=حریدیم) به سربازی در ارتش اسرائیل و لزوماً شرکت در جنگ با لبنان و غزه بود. طلاب یهودی در اسرائیل، سربازی نمی‌روند. در ایران نیز طلبه‌ها تا در حوزه‌اند و درین لباس، سربازی نمی‌روند. بگذرم. آدم طلبه شود، خوب ممتاز و باامتیاز می‌شود! این آخری کشکولی!

،،

حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام. لابد این پست مرا ندیدی یا فرصت نیافتی پاسخ دهی. به قول شِما آخوندها البته در داستان بلقیس: «والامر الیکم». ارادت.

 

نظر جلیل قربانی: سلام آقای طالبی. روز به خیر. یک هم‌کلاسی داشتیم در سال ۱۳۶۴ که بعد از گرفتن دیپلم به حوزه رفت؛ درس او هم بد نبود، پرسیدیم که چرا به حوزه می‌روی، گفت که نمی‌خواهم به جبهه بروم، گفتم خوب نرو، مجبور نیستی که به جبهه بروی. گفت که سربازی چی؟ من میرم به حوزه تا سربازی هم نروم. این شارلاتان که برای نرفتن به جبهه، کوتاه‌ترین راه را برای رسیدن به خدا انتخاب کرد، الان امام جمعه یکی از شهرهای مهم مازندران است.

 

دیگه این را آقا قربانی باید در گینس ثبت کرد! کشکولی - چکُشی. گینس نکرد، نکرد،من در سایت دامنه حتماً به زیر چاپ می‌برم. اگر شد درِ گوشی به من بگو تا بیشتر شاخصین! و متشخّصین! را بشناسیم!

،،

شیخ حمید دارابی‌نیا: جناب آقا ابراهیم طالبی سلام و وقت بخیر. جهت اطلاع جنابعالی و تنویر بقیه دوستان عرض کنم ؛ طلبه ها مانند دانشجوها ، تا زمانیکه مشغول به تحصیل هستند ، معافیت تحصیلی را می توانند تمدید کنند .... در غیر اینصورت ، به سربازی می روند .... البته مانند دانشجوها با توجه به مقطع تحصیلی و تخصص مربوطه، در بخش مرتبط بکار گرفته می شوند ....

،،

حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا دارابی‌نیا سلام. بسیار ممنونم از توضیحات آن دوست. من هم در متنم قید کردم: «طلبه‌ها تا در حوزه‌اند و درین لباس»

تا، قید زمان است.

درین، هم قید حالت.

با سپاس فراوان و احترام. برادرت: ابراهیم.

خوشا به حال آخوندها که سربازی ندارند! قدیم هم خیلی‌ها سعی می‌کردند به آخوندجماعت «زن» بدهند چون می‌گفتند دختر ما از کار و زمین و کوشش سخت، نفس راحت می‌کشد. کشکولی شد! نشد؟! من اهل کشکولی‌ام! بگذرم. الآن نمی‌دانم مثل قبل زن‌گرفتن آخوند طلبه، آسان و مِیسور است مثل قدیم؟ یا مشکل و مَعسور!

،،

سلام مجدد آشیخ حمیدآقا. استطراد زدی به بحث! واقعاً آخوندها هم اصول بلدند! هم فقه! هم منطق! هم گریز! بگذرم. من سیاسی‌میاسی بلد نیستم و به موضوعاتی که از آن شناخت و حتی علاقه‌ای ندارم، ورود نمی‌کنم. از آن روحانی دانای در صحنه بسی ممنونم. ادبُ ارادت، ابراهیم

 

شیخ حمید دارابی‌نیا: ارادت متقابل همچنان برقرار است 🙏🌷

،،

سلام مجدد آشیخ حمیدآقا. من و آشیخ محمدرضا احمدی همین مدرسه در مرکز اسناد قم هم بودیم، توضیح در ادامه... آنجا یک پروژه‌ بود که من به دستور آقا شیخ محمدرضا احمدی و دکتر علیرضا زهیری رئیس وقت مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم که درین صحن حضور دارند، ناظر کیفی به معنی بررس آن کتاب پروژه بودم. کتاب به طرح رضاخان می‌پرداخت که با حربه‌ی آزمون‌گیری از طلاب علوم دینیه، آنان را به سربازی اجباری اعزام می‌کرد. بروید تاریخ این قضیه را اگر فعلاً یادت نیست، مجدد بخوانید که فریاد اعتراض حوزه و علما و مراجع در برابر آن طرح اعزام طلاب به نظام وظیفه‌ی اجباری چه بود. من بگذرم. زیاد سوادِ سیاسی‌میاسی ندارم. اِت ذره هم که بلدم از همین شما آخوندها یا گرفتنم. البته آخوندها رمز و رموز را به آدم نمی‌آموزند، فکر می‌کنند فرمول نوشابه است و یا حلوای نراق و جاسب، که نباید به همدیگر طرز ساخت را بگویند تا بازار حلوای‌شان! کساد نشود. کشکولی نگم دیگه درین فراز. بس باشد. بازم ارادت آشیخ حمیدآقا که هرگز محبت به ما را از قلم خودت نمی‌اندازی. من دارم می‌رم نماز آشیخ حمیدآقا. البته پیش از نماز، اول وجود صورت دادم، سپس سجود. بسم الله باکله‌پَته با ترشی رب انار داراب‌کلا

،،

مجدد محضر آشیخ محمدرضا سلام دارم و سپاس مضاعف. روندی که از درمان آرتروز گردن خودت شماره کردی، خواندم. قشنگ نوشتی، خرسندم که بهبود حاصل شد. آق محمدجواد را هم سلام برسان و خانواده‌ی محترم هم همچنین. بابل برای آن رفیق متفکرم خوب و خوش و خُرم بگذرد. حیاط‌دله آلاچیق یادت نرد. از این‌که تحلیل ارائه دادی و مرا بیشتر به مسائل روز جهان آگاه کردی، ممنونم. درین‌باره تا کنون هیچ نوشته‌ای ننوشتم درین چندماه. حالا هم نظاره می‌کنم و حرفی برای نوشتن درین فاز ندارم. بگذرم. خداقوت در پناه ایزد متعال.

تشریح پیام فرزند پهلوی دوم

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

می‌خواهم به این که رضا پهلوی فرزند پهلوی دوم در پیامی تبریک به ترامپ،

به او یادآور شد: «قاطعانه در کنار مردم ایران و علیه‌ی جمهوری اسلامی ایستادید.»

برایش شرح داد که جمهوری اسلامی: «رژیمی است که نه فقط خاورمیانه، بلکه مردم آمریکا را هم با ترور، بی‌ثباتی و آشوب تهدید می‌کند.»

ازو خواست: «اکنون شما این فرصت را دارید که تاریخ‌ساز شوید و با کمک به پایان‌دادن به این تهدید، یک بار برای همیشه، میراثی از صلح پایدار به جا بگذارید.»

و نیز قول داد: «در این مأموریت، مردم ایران بهترین شریک صلح شما هستند.»

را کمی تشریح کنم:

 

اولاً او هم مثل سایر ایرانیان آزاد است حرفش را بزند. من چندان جمله‌بندی‌های وی را جدی نمی‌گیرم که نقدش کنم.

 

ثانیاً اما او از هیچ حقی برخوردار نیست خود را «شاه» آینده‌ی ایران بخواند و خود را بر مردم تحمیل کند. قدرت از راه ارث! ژن! و توالی، در ایران توسط مردم منحل شد.

 

ثالثاً اگر هم قصد کرده است با نظام مبارزه کند، کمک‌گرفتن از آمریکا و حتی از اسرائیل -که ماهیت این اشغالگر معلوم است- بالاترین خیانت به میهن محسوب می‌شود. چگونه یک خیانتکار می‌تواند بر فرض، شاه مردمش شود؟!! آیا مردم نمی‌گویند این شاه را آمریکا را بر ایران به قدرت رساند؟!! البته خیالات بر این پسر شاه، عیب! نیست! کلاً بنشیند یا راه روَد خیالات کند!

 

رابعاً ایران عیبش را خود قدرت باید مرتفع کند، نکند خود ملت باید تصمیم گیرد، نه این که یکی برود بر درگه یک رئیس کشور دیگر التماس ببرد بیا ایران را پایان بده! اگر این پسرک شاه حرفش نافذ است و خودش مطمئن است مردم او را می‌خواهند، چرا از خودِ مردم نمی‌خواهد کلَک!!! ایران را بکنند!!! لوش را به روی او وا کنند!!!

 

خامساً ایران سیاست مذهبی‌یی دارد که حاکمان آن برین نظرند این سیاست نه فقط نافع ایران، بلکه نافع جهان عقب‌نگه‌داشته شده، و بیشتر از همه، منفعت برای تمام جهان اسلام است. سیاست خارجی و داخلی خود را بر پایه‌ی اسلامیزه‌کردن تعقیب می‌کند و معتقدند باید فلسطین را از دست اسرائیل نجات دهند و اسرائیل را از خاورمیانه محو کنند. نیز با قدرت‌های نوظهور و چین و روسِ دارای حق وتو آمدوشد دارد، چون حدس می‌زند بر آمریکاستیزی خود اثر می‌گذارد. از طریق تأسیس سپاه قدس، برای خود مأموریت حوزه‌ی استراتژیک قائل است. حتی برای سوریه مستشار نظامی می‌فرستد. حاضر شد خود را در معرض تحریم و تهدید فزاینده قرار دهد تا ثابت کند زیر زور بین‌المللی نیست. این که ایران این گونه است، در درون، میان راست و چپ دو قطب ایجاد شده است، حتی جنب این دو قطب، چند طیف دیگر خود را بابوته می‌دانند. بین دو قطب بحث است بر سر این وضع، چپ می‌گوید نگه‌داری کشور با این نحو سخت است، جواب می‌شنوند راه عزت همین است، هر راهی دگر، اسمش تسلیم است. بگذرم. پسر شاه وسط این ماجرا رفت سراغ یک «ماجراجو» البته او نمی‌داند آن ماجراجو از رفتار خزنده‌ی «آفتاب‌پرست» تبعیت می‌کند، هر معامله با یک رنگ. «آفتاب‌پرست» در هر لحظه رنگ پوست و حالت سرِ خود را دگِش می‌کند.

دایره‌ی لغت به زبان مادری:

دگِش: دگرگون.

کلَک: نوعی دروازه‌ی ورودی با چهار یا پنج چوب افقی که نرده‌مانند است که آن را با دست بر می دارند تا راه باز شود.

لوش: نوعی دروازه‌ی ورودی با چندین چوب و یا تور عمودی که بر پایه‌ی یک پاشنه‌چوب روی یک سنگ گودشده می‌چرخد باز و بسته می‌شود.

 

۱۵← می‌گن

این اعضای مجلس «خبرگان»، می‌گویند ما «خبره»ایم.

 

خُب؛ آقا قوچانی از همه‌ی این‌ها -جز اعضای استثناء-

در خبرویتش،  خبره‌تر!

در سوادش، سرتر!

در توش و توانش، لبریزتر.

راستی مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی چه عقل راشدی داشت؛

تزش این بود که بشر رشید به شورایی‌بودن امور رضامند و خشنود می‌شود. یعنی فردگرایی در قدرت، جواب نمی‌دهد.

ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

انرژی در دریا در اندونزی

قرار برخی از کشورهای توسعه‌یافته‌ی نوظهور یا در حال ظهور، نگاه به آینده‌ای با جهان بی‌کربُن است؛ یعنی زمین، مزرعه‌ی انرژی خورشیدی شود و سطح دریا نیز همچنین، تا سوخت‌های فسیلی مخرّب که کربُن تولید می‌کند، جهان و زمین را آلوده‌تر نکند. این سکوی انرژی خورشیدی در آب‌های جزایر دورافتاده‌ی اندونزی را (که لازم است به آن خیره شویم) متخصصان دانشگاه «کرانفیلد» ایجاد کردند که در برابر باد و امواج، مقاوم و شناور است. ساحل و فراساحل در خدمت بشریت با انرژی پاک و خداداد. این تفکر درستِ اندونزی در دریا ستودن دارد. زمینِ آفرینش را تخریب نکنیم و به شگفتی‌های آفریدگار متعال به دیده‌ی نعمت و امانت برای آیندگان بنگریم. ما وارث گذشتگانیم، اما به قول کنفوسیوس: امانتدار آیندگان هم هستیم.

 ۱۵← می‌گن

از اوائل انقلاب عضوهای مجلس «خبرگان» را «خبره» (=کاربلد، آگاه، باخبر) نام گذاشتند.

 

خُب؛ آقا قوچانی از همه‌ی اعضای مجلس خبرگان -جز اعضایی استثناء-

در خبرویتش، خبره‌تر!

در سوادش، سرتر!

در توش و توانش، لبریزتر.

یک نظریه‌ای قائل است که «جمهوری اسلامی» حکومتِ «گذار» است. و روحانیت رسمی و حکومتی ایران، این صفتِ «گذار» را سرعت بخشیده است. عین موبدان زرتشتی روحانیت دولتی حکومت ساسانی و همدست پادشاهان ساسان در ایران. این مجلس، نه فقط از یک صِنف، که از یک بافت و جناح و قرائت دینی است. عجیب نیست، صفت حکومت دینی از نوع قرائت کنونی، همین است. همه یک صنف، همه یک جور. ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

جناب آقاجلیل قربانی سلام. به نظر من، سه اشتباه درین متن آقای محمدجواد ظریف وجود دارد. برمی‌شمُرم:

۱. رأی مردم ایالت‌های متحد آمریکا را مخالفت واضح با اسرائیل تحلیل کرد، حال آن‌که کسی که رأی آوُرده، از متحدترین‌های مشهور اسرائیل است که حتی جولان و قدس شرقی را هم خاک اسرائیل به رسمیت شناخته بود. پس؛ این تحلیل آقای ظریف محل نقد و رد است.

 

۲. گفت مردم آمریکا درس پایان جنگ و پیشگیری از جنگ‌های جدید یاد دادند، که این برداشت ظریف از نتیجه‌ی انتخابات آمریکا، نادرست است. وَنس که معاون انتخاب شد، خودش دانش‌آموخته‌ی علوم سیاسی است و مسائل را به نفع اسرائیل رصد می‌کند و از کسانی‌ست که با اسرائیل به‌شدت همدست است.

 

۳. واقعاً آقای ظریف قائل است ایران توان تقابل با هر سطح! از تهاجم را دارد؟! خود کارشناسان فن این گونه برآوُردی ندارند، چه رسد به یک دیپلمات که میزان توان استراتژیک از اطلاعات او خارج است.

من برین نظرم آقای ظریف حرفش را دارد از صافی! عبور می‌دهد و حرف اصلی‌اش را نمی‌زند. اساساً دولت آقای پزشکیان تسلیم وضع موجود شد و طبق میل قدرت، سخن می‌رانند. بگذرم. دخالتی در امور دولت نمی‌کنم، خودشان خواهند فهمید از کجا به کجا خواهند رسید.

،،

جناب حاج سیدمحسن‌آقا سجادی سلام. من فیلم‌میلم باز نمی‌کنم! اینترنت گاران است! گرچه مال من رایگان! است، اما کشکولی فقط به همین جمله‌ی کوتاه‌ات: مگه وَچه «حزب‌الهی‌»های ایران هِم «غافل» محسوب وووونننه؟! واشون رِه کِ گوووونننه «بصیر» هَسسنِه!

،،

حجت‌الاسلام آشیخ حمیدآقا دارابی‌نیا سلام آقا. جوابت، اُلتِرا کشکولی بود! اما جواب من: من در جهان‌بینی‌ام هیچ انسانی سلب هویت نمی‌شود. راستی! تنها واژه‌ای که هیچ به آن اهمیت نمی‌دهم همین لغت بصیرت است. حتی ادیبی می‌فرمود این لغت در محاوره‌، و حتی در جمله آوردن، غلط است. من بگذرم. ممنونم از طبایع لطیف‌ات. ارادت.

،،

سلام آقامحمد فضلی

اول: مُلالغتی چون هستم: کلیله. تو یک لام را از آن کلیله (=شُغال) بر داشتی.

 

دوم: تراجُع را لابد می‌دانی! همین ارتجاع منظور است! که خود مرتجع‌ها به یکدیگر می‌گویند: ارتجاع!

 

سوم: خُدیعت هم که این روزگار همه‌جای جهان -بلااستثنا- پر شد از خُدعه!

 

چهارم: کرَم را این عصر بیشتر از عصر آن دو شُغال (=خانم کلیله! و آقا دِمْنه) منزوی نمودند.

 

روی همه‌ی عبارت منتخب حرف و لُغز دارم، اما از یک کف دست گذشت جوابم. بگذرم. ممنونم از حُسن انتخاب متون کلاسیک.

،،

آشیخ حمیدآقا سلام مجدد و پوزش آمدم میان بحث شما و آقا محمد فضلی. اما مقصود پنهان از برجسته‌کردن اسم ایران، توسط آنان این است، تضاد ایرانی-اسرائیلی را جای تضاد فلسطینی-اسرائیلی بنشانند و از اعانه‌های محافل غرب پول و تجهیزات و حمایت جلب و‌ جذب و تلنبار کنند و در ستیزه با ایران مشروعیت مقدس! به سبک دین یهود بر پایه‌ی فتاوی در تلمود کاسبی کنند. بگذرم.

 

،،
اساساً آشیخ حمیدآقا بزرگنُمایی ایران بالاتر از اندازه‌، چه از سوی حریف در بیرون و چه از سمت حامی در درون، مَضارّ است نه مزایا. آنان با اهداف تقابل با ایران دست بدین کار می‌زنند، حامیان هم از روی دلخوشی و البته در حد بالایی برای تقویت روحیات نیروهای خودی، چُنین جولان می‌دهند. بگذرم. کشکولی به قول شما داخلش استخراج بهتری می‌شود کرد.

،،

سلام و عصرت به شعف و شادی و خیر آقا قربانی. منتظر دیدگاه خودت بودم. چون خودت را در تفکر و تحلیل از آقای محمدجواد ظریف قوی‌تر می‌دانم. ممنونم مطرح کردی. بند ۱ می‌تواند جملات کارزار انتخابی تحلیل شود. در هر جا ازین حرف‌های انتخاباتی می‌زنند مانند آقای پزشکیان و آقای قالیباف که اولی فعلاً هراس افتاد از قدرت. دومی هم مکران را می‌خواست پایتخت دوم اقتصادی ایران کند، حالا کنار پزشکیان شروع کند! هر دو هم مسیر هم هستند اما کو حرف که عمل آید. بند ۲ نکته‌ی دوم‌ات یک تحلیل مهم است. بند ۳ که خیلی جالب‌تر از من پیش آمدید. درود.

،،

بله، آشیخ حمیدآقا. نکته‌ات در پاراگراف دوم واقعاً یک واقع‌نگاری از رفتار عمومی در ایران است. درست و دقیق فرمودی. من هم خودکم‌پنداری را به حد همان بزرگنمایی بالاتر از واقعیات، مضر به حال ایران و سودبار برای حریف و خصم می‌دانم. ممنونم فراوان. این بحث از سمت من تمام. شما امری دارید، حتماً خواهم خواند. ابراهیم

،،

امرو تا اِسا خبری نیست از دود و دَم در منزلم! همه رفتند بخورند، ولی واسه من گفتند می‌آرَن! پس شیخ حمید امرو مرا حریف است! البته همش مرا حریف است، چون سواد دارد و اطلاعات، منِ مدیر، بیچاره دستم به قدرت و حوزه و محفل و دخمه و تکیه و محراب بند نیست! راستی! مثل همیشه‌ات پرحوصله، پربار، و با حجت و استدلال آئین گفت‌گو را مراعات می‌کنی. این ادیبانه‌آمدنت هم نافع بود! من قانع! نَووومبه با این حاشیه بر ملاعبدالله! آخه امثله و شرح امثله را یک شب از بر شدم! 

،،

امرو تا اِسا خبری نیست از دود و دَم در منزلم! همه رفتند بخورند، ولی واسه من گفتند می‌آرَن! پس شیخ حمید امرو مرا حریف است! البته همش مرا حریف است، چون سواد دارد و اطلاعات، منِ مدیر، بیچاره دستم به قدرت و حوزه و محفل و دخمه و تکیه و محراب بند نیست! راستی! مثل همیشه‌ات پرحوصله، پربار، و با حجت و استدلال آئین گفت‌گو را مراعات می‌کنی. این ادیبانه‌آمدنت هم نافع بود! من قانع! نَووومبه با این حاشیه بر ملاعبدالله! آخه امثله و شرح امثله را یک شب از بر شدم! 

 

سید کمال الدین عمادی به دامنه: سلام بزرگوار جناب طالبی عزیز برادرم از این سخن شما به وجد آمدم شما شاید به مزاح فرموده باشی ولی به نظر من حقیقتا جناب قربانی و خیلی دیگر از دکتر ظریف در تحلیل قوی تر هستند لذا لقب نابغه و امیر کبیر برای ایشان از اساس ناصواب است ماجور باشید.

 

شیخ حمید دارابی‌نیا به دامنه: شکسته نفسی می فرمایید ، حریف شما امثال حاج آقا احمدی ها هستند   ایشان چند روزی کم پیداست ، بلکه در این مدرسه پیدا نیست ، امیدوارم هر کجا هست ، سلامتی کامل داشته باشد ... تضارب آراء با رعایت آداب گفتگو ، از ویژگی های برجسته این صحن و سراست که کمتر در دیگر گروه ها رؤیت میشود.  تشکر چندباره از شما بابت این مدرسه 🙏 به نظرم چوب خط امروزم پُرِ پُر شد. فعلاً ✋

،،

من هم یک پاسخ بدهم وقت آن دوست نازنین و بااخلاق را نگیرم. جناب آشیخ محمدرضا دیروز رفتند گتاب بابل منزل ارثی خود. سرش لابد کنار عروس و داماد و نون‌هایش گرم است. در پایان خیلی خرسندم که برداشت آقاشیخ حمید از یادگاران خوب مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله دارابی از بزرگان نامی داراب‌کلا ازین صحن مدرسه، این رأی و این نظر است. من هرگز خسته نمی‌شوم، لذا با این حرفت حتی خستگی نداشته‌ام را نیز آب برد. درود. واردی در هر «ورود»ی. پایان.

،،

جناب حجت الاسلام آقاجان گرامی‌ام. حاج سید کمال الدین فقیه دین و روحانی نیک‌آیین سلام. ارزیابی‌های من به من می‌گوید آقای محمدجواد ظریف -چه راست باشد، چه چپ باشد ، چه میانه و چه هر گرایش و فکری- آن شاکله‌ای مهم یک سیاستمدار را ندارد که من بتوانم وی را فردی خردمند و بهرمند از تفکر تحلیلی بدانم. در یک عبارت از نگاه من آقای ظریف از سیاست داخلی بلد نیست و از سیاست خارجی هم درک ژرفی از مسائل جهانی ندارد. اینان که گفتم قصدم ابداً جسارت به وی نیست، او نزد من این شرائط را دارد. مثلاً در نوشتن‌های خود در پیام‌رسان که در سایت‌ها یا اینجا در صحن می‌خوانم می‌بینم شتابزدگی فکری در کله‌اش موج می‌زند. بگذرم. آقای جلیل قربانی را از نزدیک نشست و برخاست دارم، در خُلق‌وخوی خیلی جذاب است، و در فکر و اندیشه هم از ذخیره‌های مطالعاتی بسیار فراوان برخوردار است و الحمدُ لِله تراوش و بداهه هم در او قوی است. من و جلیل قربانی ممکن است در مسائلی متفاوت بیندیشیم، اما او را فردی قوی و صاحب تفکر می‌دانم. ظریف در حد جلیل قربانی نیست که نیست.

 

حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی به دامنه: لله الحمد انشاءالله با این نگاه ژرف در دیگر ابعاد مختلف نیز هم افق شویم یا من به ژرفای سخن شما یا شما به عمق نگاه ما .
یا علی 🌷🌷🌷
 
،،
بعون الله تعالی. ارادت من به آن مرد کمالات، پابرجا تا ثریا.
 
جواب صدرالدین آفاقی به دامنه: جناب آقای طالبی. با سلام مجدد.  اساسا نیازی به این پی نوشت های استعجالی و از روی زحمت «،، سلام آقا صدرالدین آفاقی. به نقد و نظر سپاسگزار هستم. با احترام.» نیست. سرعت ارسال پی نوشت نشان میدهد که حتی مطلب خوانده نشده است!  سلام را همیشه از طرف شما پاسخ داده میدانم. پس اگر مطلبی در پاسخ ندارید نیازی هم به تکرار این تکیه کلام تکراری و کوتاه نیست. بیشتر نشانه بی احترامی در آن میبینم تا احترام‌. با سپاس.
 
،،
رنگین کمان به دامنه زیر پست اعضای خبرگان: سلام چرا نمایندگان در موقع سخرانی چرت می زدند  دلم سوخت.
 
،،
سلام جناب حاجی حسین رنگین‌کمان. من تلویزیون نمی‌بینم، اگر هم ببینم که برخی مواقع می‌بینم، روی شبکه‌ی مستند حیات وحش و طبیعت می‌بینم یا روی رادیونما «آوا» آهنگ‌ها را. بنابرین خبر ندارم، چرا چنین بودند که خودت روایت کردی. لابد فشردگی کار در یک روز، یا سن کهولت، یا مریضی، یا علل دیگر. واقعاً نمی‌دانم. بگذرم.
 
،،
آشیخ محمدرضا سلام. خدا را شکر با سلامت و تفرّج، به قم محل تمدد! برگشتی. خشنودم از جمله‌ی حرف و حریف. منظور من از حریف در یک جا که بحث اسرائیل بود یعنی دشمن. اما لفظ حریف در زیر عکس منزلم خطاب آشیخ حمیدآقا به زبان مادری بود: یعنی بَرنده، بُرد. زمین می‌زند مثل کُشتی. آقا احمدی اخلاق و آئین گپ و گفت شما روحانیون متفکر و اهل مدارای این تالار، برای من یک مدار و مدل است. ارادت.

چرخش به سمتِ سود! و فرار از زیان!

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی. اگر خبر نورنیوز واقعیت داشته باشد که دیشب نوشت کشور «قطر تحت فشار واشنگتن از مقام‌های حماس خواسته است تا خاک این کشور را ترک کنند.» می‌شود این خبر را تحلیل کرد:
 
تحلیل من: سیاست جدید امیر قطر در برابر حماس -که چند سال میزبان رهبران جنبش حماس بود و همزمان بزرگترین پایگاه هوایی آمریکا را هم در قطر اجازه داد برپا باشد- دوحه را به سمت کشورهای همسو در خاورمیانه مایل می‌کند. احتمال می‌دهم آنان با مشاوره از غرب و نیز تبعیت شیوه‌های ویژه‌ی سنت حکمرانی عرب، به این نتیجه رسیدند همین حد شکننده اتحاد با ایران و جنبش‌های نیابت ایران، در فصل تازه رویارویی اسرائیل با ایران و آمدن ترامپ به زیان آنان است لذا سیاست خارجی خود را سریع به نفع همسویی با سایر دول خاورمیانه ورق زدند. به نظر می‌رسد ممکن است حتی به قطر گفته باشند دیگر دوحه برای سران حماس امن نیست و همانطور که به یک تاکتیک حرفه‌ای هنیه را در پایتخت ایران ترور کردند، در دوحه هم دیگر حد و مرزی نشناسند. بگذرم. فقط دو نکته‌ی سیاسی گویم:
 
۱. سیاست در دنیای نه صلح، نه جنگ یعنی، همین ساعت و هر ساعت چرخش به سمتِ سود و فرار از زیان.
 
۲. در کشورداری، گزیدن دوست دائمی و دشمن دائمی سَم مُهلک است؛ حد وسط را باید با ذکاوت و بوکشیدن! تشخیص داد. به قول شیخ اجل در گلستان باب صحبت (=یارگزینی) :
 
«دشمن چو از همه حیلتی فرو مانَد، سلسلهٔ دوستی بجنبانَد، پس آنگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند.»

خاطره‌ی کاتِک

از ابراهیم طالبی دامنه دارابی
در مورد آقا قوچانی (که دیروز در پست «می‌گن قسمت ۱۵) یادی ازو کردم:
 
من و رفقا (آن سال شامل: من، سید علی اصغر، حاج سید رسول، دو جعفر رجبی و آهنگر، حاج شیخ احمد، حسن صادقی) در یکی از آن زیارت رضوی دائمی هر ساله به مشهد، به سر مقبره‌ی آقا قوچانی آیت الله سید محمدحسن نجفی در قوچان هم، رفته بودیم. اگر کسی خواست برود، میدان قوچان سرِ جاده که به سمت مشهد می‌رود را اگر به سمت مرکز شهر در دست چپ کج کند و دو میدان یا چهارراه سوم نزدیک به سمت داخل شهر را طی کند، از خیابان مولوی سمت چپ داخل شود و پنجاه متر براند یا پیاده برود، مقبره‌ی آقا قوچانی است. البته ما برای شهید یوسف کلاهدوز از سران مهم ارتش و سپس سپاه هم نیت کردیم تا بر مقام بلند هر دو مفاخر مهم قوچان، ادای احترام نموده باشیم، زیرا قبر عارف شهید کلاهدوز در بهشت زهرا تهران است.
 
او -آقا قوچانی- دو کتابش مشهور است؛ سیاحت غرب، سیاحت شرق. من هر دو تا اثر را خواندم، حتی دادم خیلی‌ها خواندند. در اولی عالم برزخ را شرح می‌دهد، اما در سیاحت شرق شرح حال خود و اوضاع روز نهضت مشروطه در قاجار را. کتابی به شیرینی سیاحت شرق نمی‌رسد. آقا قوچانی یک جا کاتِک می‌سازد، دقیق یادم نیست از عمامه‌اش، یا با شلوارش یا زیرپیراهنش یا با دستمال که لوطی به مچ می‌بستند. شروع می‌کند یک طلبه را با شدیدترین وجه کاتِک کاری. چرا؟ چون آن طلبه به زور وارد حجره‌اش شده بود جایش را تسخیر کرده بود و با زبان خوش سرِ کِل نمی‌آمد. کاتِک را ساخت افتاد به سرش. تمام. طلبه تا عمر، زیّ طلبگی! را آموخت.
 
 
همین کاتِک را یکی از طلبه‌های قدیمی داراب‌کلا هم ساخت و در حمام گنجعلی‌خان گذرخان قم افتاد به جان یک فرد، که یک طلبه‌ی داراب‌کلا را زور گفته بود. آنان (شامل: شیخ محمدباقر داراب‌کلایی، شیخ علی اکبر طالبی پدرم، شیخ روح الله حبیبی، سید باقر سجادی، شیخ احمد آفاقی، سید رضی شفیعی، شیخ عبدالله دارابی، شیخ حسین آهنگری، سید مهدی دارابی همگی در قم بودند) روزی تعدادی از این جمع به حمام گنجعلی‌خان رفتند. یک قمی شیخ روح الله را زور گفت و حرف بد زد. سید باقر سجادی که شهامتش زبانزد بود لُنگ کمرش را درآوُرد گرم‌او (=آب داغ) زد و آن را کل‌پیچ کرد کاتِک محکم و آبداری ساخت، شروع کرد لخت و عریان هم با زبان! و هم با کاتِک! آن مرد قمی را حسابی تُش داد. دیگر تمام قمی‌ها حساب کف دستشان آمد.
 
این خاطره را خود آق سید باقر سجادی برای ما رفقا در شونیشت (=شب‌نشینی) در اتاقش در داراب‌کلا تعریف و تشریح کرد که من چکیده‌اش را نوشتم. وقتی تعریف می‌کرد، رفقا که از خنده غش می‌کردند و من لِه می‌رفتم کف اتاق روی لَمه‌اش غلت می‌زدم می‌خندیم حتی سرم اکسیژن نمی‌رسید! تمام این طلبه‌ها که داخل پرانیز بردم، برای روستای داراب‌کلا، شیوخ و آقا، حتی برخی از آنها آیت الله بودند و مردم آنان را عین خود می‌دانستند، بی‌افاده، بی‌غرور، ساده‌زیست، مردمی، زحمتکش روی زمین و باغ و محصولات. تمام‌شان هم به خاک آرمیدند، یا مزار داراب‌کلا، یا ملا مجدالدین ساری، یا شیخان قم.
 
 
پوزش از سه کف دست هم گذشت. اگر خاطره‌ام ز فصاحت و بلاغت خالی بود، گذارید به حساب و گردن من. قبلاً هم خاطره‌ی مرحوم حجت الاسلام حاج سید باقر سجادی عَم‌قالی تنه‌ی خودم را مقداری درین صحن گفته بودم.
 
دائره‌ی لغت به زبان مادری: کاتِک: همان کُتک. سرِ کِل: یعنی سر به راه، کِل جایی‌ست که با خیش، زمین را شیار می‌کنند، یا مرزبندی میان بینجسون. تُش: زدن با شدت بسیاربالا که بدن و پوست طرف، جریج شود و روحش جریحه‌دار.
 
،،
امیرجناب سلام. چون از اعضای کمیته‌ی عمران محل بودی در دهه‌ی شصت، با سلوک مرحوم آسید باقر سجادی دقیق آشنایی. بله، من و روانشاد یوسف ازو بیش از حد خاطره داریم. با ما بسیار خوش‌رفتار بود و همیشه چیستان طرح می‌کرد. همش سر قبرش می‌روم نیز قبر عالمان داراب‌کلا. شیخ روح‌الله که خاله‌زاده‌ی ما صدِر خاله (خودت و من) را داشت که خیلی با هم انیس و وابسته بودند. خدا رحمتشان کند و صدِر خاله‌ی ما را از گزند روزگار مصون دارد. ممنونم خواندی و نکته فرستادی. «کم نمی‌آورد» را در متن خود تصحیح فرما امیرآقا.
 
،،
امیرجناب سلام. یک نکته‌ی سوم هم پس بیان کنم از سیاست:
 
سیاست پاشنه‌ی ثابت ندارد، که روی یک پا بچرخد چون نمی‌شود سیاست را عمر ثابت داد و گفت همین است و جزین نیست. وصیت در سیاست، معنا ندارد. سیاست یعنی سیّالیت. مهم، فقط ملت و آسایش و حفظ رفاه و دفع فشار آن نسل در حال زندگی است.
 
امیر رمضانی، درود بر شما . موافقم با سیالیت سیاست . نکته اینکه دشمن در دشمنی اش ثابت است و استوار . ما باید با چرخیدن دشمن بچرخیم و با ثوابتش ثابت باشیم . همین پر فروغ باشید 🙏🙏🙏.
 
،،
حجت الاسلام جناب آسید کمال‌الدین سلام
سپاس از گزارش رونمایی از یک کتاب. درین عکس، در وصف کتاب خطبه‌ی «شقشقیه»، به محضر شریف حجت الاسلام آشیخ مجتبی اکبری مرد خلیق و فرهیخته (فرزند روحانی شهید حجت الاسلام اکبری از ۷۲ تن که توسط گروه ترور سازمان رجوی در کنار شهید دکتر آیت الله بهشتی، شهید شد) نفر اول نشسته سمت چپ تصویر، سلام و ادب و ارادت عرض می‌کنم.
 
اما عکس دوم در پست زیری‌تان: من مسجد کوفه را بسیار شکوهمند و پر جلال و جبروت دیدم و محو آن فضا شده بودم وقتی دورتادور آن می‌چرخیدم، چه داخل حیاط، چه بیرون بارو، واقعاً عظمتش مرا گرفته بود. همین باب مسجد کوفه که در عکس جلد کتاب نمایان است، خاطره‌انگیز شد برایم و مرا برد به اعماق صحن مسجد کوفه پایگاه امامت امام علی علیه السلام بی‌مانند در عدل و انصاف و انسان‌دوستی. خوشا که انسان افتتاح کتابش را با دستان پاک شما آقا سیدعمادی وارسته شاهد باشد. وَه! چه آراسته.
 
،،
جناب جلیل سلام
بند ۷ را اطمینان داری آقا قربانی؟ اگر چُنین است که مطرح کرده‌ای در واقع می‌خواهی بفرمایی یک بار دیگر «نرمش قهرمانانه» در برابر آمریکا، واسه «دولت پزشکیان» هم، عین آن «دولت حسن روحانی» صادر می‌شود و دولت مجاز و‌ مجاب به این کار می‌شود؟ مذاکره، از نظر علم سیاست میزی با دستان پُر است، گل یا پوچ نیست. باید از یک دست، بدهی و با دست دیگر بگیری. گمان نکنم حکومت ایران از سیاست تفسیر سیّال داشته باشد! بگذرم سیاسی‌میاسی بلد نیستم. متنت را بادقت خواندم.
 
جلیل قربانی: سلام جناب طالبی. روزتون به خیر
 
من بر این نظر هستم که چه با ادامه جنگ و چه با پایان جنگ، شرایط به سمتی می‌رود که تمام طرف‌ها و ذی‌نفعان راهی بهتر از مذاکره ندارند.
 
همان طور که نوشته‌اید، مذاکره برای بده‌- بستان است هر کدام از طرف‌ها اگر توان‌ چانه‌زنی و چیزی برای دادن و درخواستی قابل ستاندن داشته باشند، باید برای مذاکره بنشینند.
 
هر کس حاضر به مذاکره نباشد، یعنی در بده- بستان ضعیف است و این فرصت را از دست خواهد داد و احتمالاً فرصت دیگری نخواهد بود و راه دیگر، شاید راه به سر منزل مقصود نیست.
،،
دامنه: مفید، پاسخ نوشتید.
 
سید کمال عمادی [در پاسخ به دامنه. سلام و درود بزرگوار از عنایت آن نویسنده کتاب دوست و صائر الی الله سپاس وافر و ارادت صاعد دارم. لله الحمد که دوستان ما را میشناسید در ضمن اگر به این جناب چپ جایگاه نظری کنید جناب حجت الاسلام والمسلمین علیرضا دارابی را هم خواهید چه انسان وارسته و محترمی یک روز قبل تشریف آورده بود پژوهشگاه از داراب کلا و گروه فکرت سخن به میان آمده از حضرت عالی و دقت ها و تعامل حسنه خصوصا از والدین شریف شما علی الخصوص والده مکرمتان و فضیلت ایشان سخن فرمود. از ایشان دعوت کردیم به مراسم جشن میلاد تشریف بیاورند و کریمانه حضور یافت. تشکر مجدد از اشارات رمزآلود.

 

،،
سلام شبانگاه به آقاجان جناب آسید کمال‌الدین. بله، هم جناب حجت الاسلام شیخ ربانی و هم کنارش جناب حجت الاسلام آشیخ موسی دارابی‌نیا را رؤیت کردم و دیده به جمالشان واز نمودم و هر دو روحانی دوستان فرهیخته‌ی من‌اند. در مورد  شیخ ربانی چند جمله‌ای بگویم: آشیخ علیرضا ربانی برای من حکم «ولی» را دارد او فرید است نزد من. مردی صالح و وَدود در آخرین حد صافی و صفای قلبی. اگر یادت باشد آقای حاج سید کمال‌الدین بارها در همین صحن از محضرش تمنا و الحاح کردم که در تالار مدرسه هر هفته چند جلسه درس اخلاق بگذارد ولی او که خود را «بی‌نشان» مستعار کرد می‌خواهد «العبد» جلوه کند چونان مرحوم بهجت. من برین نظرم آقاربانی رفیق دور و دراز من که تا یادم است ازو حتی یک تندی به خودم ندیدم یک طلبه‌ی قدکشیده در طُرق اخلاص است و هر بار خود را با این ترازو موزون می‌کند که مثقالی از اخلاص کاسته نشود. نمی‌خواهم بگویم او ضعف ندارد، مگر می‌شود مربع عصمت خط‌کشی شود ولی در بیرون مربع، باز با افراد معامله به عصمت کرد. اما من ازو ضعف نفس ندیدم. هر چه از وی دیدم مناعت طبع و روحِ «بزرگی‌ورزیدن» بوده است. فرزندش شیخ اسماعیل روحانی مبادی به آداب دینی و اخلاقی است. جد مادری‌اش، دستخط جواز شرعی و اجتهاد داشت از نجف. به‌طوری که این خاندان -که در ضلع شمالی داراب‌کلا ساکن هستند که بالامله معروف است- اتاق‌پیش نامی از قسمتی مشهور از آن خِطّه است. اتاق درین لفظ یعنی حجره. یعنی پدرِ پدربزرگ مادری‌اش در بالامله حجره‌ی طلبه داشت درس و خوابگاه که مشهور شد به اتاق‌پیش، در اصل حُجره‌پیش بود. بگذرم. من سکوت کنم بهتر است. چون ادامه بدهم شاید دوست نداشته باشد ازو بیشتر بگویم و فراتر روم. یک چیز را از قلم نیندازم. آقا ربانی حتی پیش از طلبگی فردی زیرک و باهوش و مستعد بود. از تیزبینان محسوب می‌شود. محافظه‌کار است، چون به جامعه و بر هم‌قطاران خود دقیق علم دارد و تحفظش واسه حریم نگه داری است وگرنه او بسیار حرف حق در حافظه دارد. در بیانش استخاره‌وار رفتار دارد. ارادت. حتی غفاری‌ها شیوخ محترم ساری را هم می‌شناسم. یکی غفاری هم اهل تفسیر قرآن بود و به رحمت خدا رفت. زیاد از دو کف دست شد پاسخ. پوزش. ویرایش نشد بکنم. فرصتم با چند کار ادغام شد. از جناب ربانی هم ممنون هستم یاد والدین مرا در جمع‌ها و تفریق‌ها، یاد می‌کند. به احترامش بلند می‌شوم از میزم. ابراهیم.

،،

نظر جلیل قربانی: سلام آقاابراهیم. شب به خیر

 این روزها درگیر بازسازی خانه هستم و گاهی مطالب از دستم در می‌رود و بابت این موضوع، متأسف هستم.

 امروز در پیام‌های قبلی دیدم که نوشته بودید یادداشت‌های بنده را از حرف‌های ظریف بهتر می‌دانید‌.

می‌دانم که آدمی نیستی که از زبان یا قلم‌تان، حتیٰ سخن مشکوک به غلو صادر شود. اما در این مورد خاص، والله چه بگویم ؟!

خوشحالم که این نوشته‌های ناچیز بنده مورد پسند شما و برخی دیگر از دوستان عزیز قرار می‌گیرد.

استقبال دوستان از این نوشته‌ها، کار مرا سخت‌تر می‌کند!

 

حجت الاسلام آقای سید صادق پیشنمازی

یک پِشته کلمه

۱. نقش  کنترل نفْس

 

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

حجت الاسلام آقای سید صادق پیشنمازی از روحانیون ساری جدیداً این را طرح کرده «فردی که نفس خود را کنترل کند به شخصیتی سالم تبدیل می‌شود و در روابط اجتماعی‌اش مهربان، راستگو و متواضع خواهد بود.» هرچند حرف زیبای آقای پیشنمازی در مورد خودسازی فردی و اجتماعی است، اما می‌توان از سخنش این پند را هم گرفت حال که در بدنه‌ی قدرت در ایران، دروغ رواج دارد (=راستگویی رواج ندارد) پس؛ حکومت، نفس خود را کنترل نمی‌کند. بگذرم.

یک پِشتِه کلمه

۲. گشایش برای عموم

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

«حکومت زمانی کرامت» است که «ملازم با تقوا و عدالت» باشد. این سخن در المیزان است، در جلد سه که از ص ۲۲۸ تا ۲۳۲ شرح داده شد. عدالت را اگر بخواهیم بدانیم بهترین مقصودش از خطبه‌ی ۱۵ امام علی ع گذشت که «گشایش برای عموم است».

 

با این دو گفته، یکی از قرآن و دیگری از امام علی ع معلوم می‌شود هر حکومتی برای مردمش گشایش نگسترانَد، فاقد کرامت می‌شود هیچ، نشان داد تقوا و عدالت ازش رَخت بست. 

،،

جناب آقاجلیل سلام

یادم آمد زمانی قوای زمینی ایران تجهیزات برده بود به شمال غرب ایران و به الهام علی اف اولتیماتوم داده بود. به نظر من میان آنچه ایران در لبنان می‌کند با آنچه اسرائیل در آذربایجانِ الهام علی اف می‌کند ربط ماهوی و حتی بالانس قدرت دارد. بگذرم. اخطار به سوریه و اخطار به الهام علی اف، در تحلیل سیاسی از یک ماده‌ی خام مایه می‌گیرد. هر چند موضع دو طرفِ نزاع -یعنی اسرائیل و ایران- به حوزه‌ی نفوذ باز می‌گردد که اسرائیل و ایران سرِ آن معرکه دارند. قصد اسرائیل، جنگ اسرائیلی-ایرانی است که ابعاد وسیع دارد. فعلاً این رفتارها عین پیش‌غذا در سفره است. اصل سفره‌ی جنگ چینش جدیدی دارد می‌شود. بگذرم. 

،،

جناب مستطاب آشیخ حمیدآقا سلام

واقعاً ملت از خُورد و بزرگ به فضای مجازی وابسته حتی دلبسته شدند. این واقعیت، کتمان ندارد. شما هم به‌خوبی واقفید چون بین مردم حضور دارید. امروز فقط از کنار پارکی می‌گذشتم، دیدم همه بدون استثنا با آن‌که از خانه آمدند پارک که تمدد اعصاب بگیرند! باز هم تماماً سرشان خم به صفحه‌ی گوشی‌شان. فقط من دست به موبابل نبردم و آن هم داشتم به نفسم زور می‌گفتم! چون من هم به این فضا دستم دراز است. فقط عکس انداختم که سوژه داشته باشم. این سوژه‌ی تصویری البته سعی کردم افراد نیفتند تا اخلاقاً چهره‌ی کسی را نیندازم. حالا که نوشته‌ات را دیدم، گفتم این سوژه خوب است به شما ریپلای شود. پس؛ خود شما هم شاید بدین فضا عادت کردید مگر محراب و منبر باشید که فرصت گوشی دست‌گرفتن نداشته باشید. الآن منبر هم دیدم از توی گوشی نقل قول می‌کنند که البته اغتنام فرصت است. نظرم اِشعار دارد به جمله‌ی آخر پست شما. التماس دعا. ابراهیم.

،،

آشیخ حمیدآقا دارابی‌نیا سلام دوم

ما دیدیم صدام حسین که در کشور شیعه هم حاکم بود، چقدر خون ریخت. رزمندگان تا آخرین نفس غیرت داشتند، جبهه از رزمنده خالی نشده بود اما قطعنامه‌ی ۵۹۸ را پس چندین ماه نپذیرفتن، سرانجام مجبور شد بپذیرد. معلوم بود چرا. رزمندگان که کم نیاوُرده بودند. صدام قواعد جنگ را زیر پا می‌گذاشت مردم و زنان و‌ شهرها و هواپیمای مسافربری را می‌زد. پس مجبور شد ایران بگوید قطعنامه آری. آن هم آتش‌بس بود و هنوز هم میان ایران و عراق پیمان صلح امضا نشد. این جا قم نشسته‌اند یا تهران، برای مردم لبنان تعیین تکلیف می‌کنند. کشور ایران اگر عین لبنان، هممرز اسرائیل بود جنگ می‌کرد؟! اگر جواب آری است پس چرا مجبور شدیم با صدام حسین آتش بس کنیم؟! به فکر طفل و زن و نوجوان و بازار و مزرعه‌ی لبنان باید بود که فرو پاشید. مردم لبنان در موقع عادی با اعانه زندگی طی می‌کنند چه رسد شرائط جنگ آن هم با اسرائیل که برای آن هیچ جایی ممنوعه نیست، حتی آمبولانس و مدرسه و بیمارستان. ایران برای لبنان از راه دور همان را نکند که غزه را کرد و دید چه شد آن باریکه. 

،،

همین شعارها لابد باعث شده بود مرحوم آیت الله شیخ محمدضا مهدوی کنی به آقای سید ابوالحسن بنی صدر رو کند در آن کارزار انتخاباتی. کشکولی! لابد یادت هست کیا بنی‌صدر را «عزیز دُر دانه» معرفی می‌کردند و پدرش چون آیت الله بود وی را «آدم خوب» توصیف می‌کردند. راستی برای بنی‌صدر حتی نذر هم شده بود. بگذرم حتی در وصفش آمده بود «بر قلب‌ها حکومت می‌کند.»

فرق است مابین:

تاریخ، را باید نوشت

با

تاریخ باید نوشت!

دومی کتاب حکومتی و دستوری، می‌شود. منظورم این بود شما اشراف دارید به این جور ماجراها. درود بر شما آشیخ حمیدآقا 

،،

آشیخ محمدرضا سلام

از ۵ تومن چقدر باقی می‌مانْد که می‌بردی مدرسه آدامس و مارپله می‌خریدی! راستی خاطرات‌نویسی را خیلی پسند می‌کنم. حالا، بشنو که ما خونه‌مان در دارکلا، حموم‌پیش بود. چند قدمی حموم‌زنانه و چندده متری حموم مردانه. تا هیزمی بود، دودش اذیت نمی‌کرد همسایگان را چون دوده نداشت. حتی تَش اَنگله (=اَخگر، روشن) هم از گالخَن می‌رفتیم می‌گرفتیم. اما از وقتی که نفت‌سیاه‌سوز شد حموم، دوده‌اش تمام دَروِن‌سر (=سکو، نال) را سر می‌گرفت. روی رخت لباس‌ها که می‌نشست، سیاه‌قیل (=قیر) می‌کرد. زیبا نوشتی خاطره‌ات را نان و نانوایی و مواد سوختی.

 

سید کمال الدین عمادی به دامنه:  

سلام بزرگوار آقا طالبی عزیز

علامه جوادی آملی دامت برکاته می فرمود هر وقت کتاب خواندی حتی قرآن و روایت اهل بیت علیهم السلام آنچه فهمید آنگاه سرتان را بلند کنید برای گفتن حقیقت یک نگاهی به جهان خارج بیاندازید  برای همین روایت شریف نبوی داریم که نحن معاشرالانبیاء نکلم الناس علی قدر عقولهم  در بحث فقه سیاسی یک وقت حکومت را از حاکمان آن می شناسند حاکمان یا معصوم از ستم هستند یا ظالم ظالم یا آگاهانه ظلم می کند یا از روی خطای علمی  حاکم ظالم فاسق هم دو دسته است یکی از دیکی زیانش بیشتر است  این از ناحیه حاکمان  اما از ناحیه حکومت حکومت ها هرگز نمی توانند معصوم باشند اگرچه حاکم آن معصوم باشد در میان حاکمان معصوم هیچ معصومی به مقام و منزلت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نمی رسد اما در حکومتش ظلم واقع شد منصوبان آن حضرت برخی از روی خطا برخی از روی عمد مرتکب ظلم و ستم شدند مانند ستم خالد بن ولید و اعلان بیزاری پیامبر ص از او  .....فلما انتهی الخبر الی رسول الله رفع یدیه الی السماء ثم قال اللهم انی ابرا الیک مما صنع خالد بن الولید ثم دعا علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) فقال یا علی اخرج الی هؤلاء القوم فانظر فی امرهم واجعل امر الجاهلیة تحت قدمیک. حضرت علی علیه السلام از طرف پیامبر ص از مردم ستمدیده عذرخواهی کرد و از اقدام غیر قانونی خالد اعلان برائت کرد 
پس در حکومت آن حضرت ظلم واقع شد اما اساس حکومت بر ظلم نبود ولی در هر حکومتی این اتفاقات طبیعی است 

 

از طرفی برخی نظام ها حتی اگر حقیقتمدار هم نباشد چه بسا حفظ آن واجب باشد مانند حفظ حکومت مرسی در مقابل آمریکا که الان السیسی روی کار آمد 
نزد خردمندان حکومت مرسی با تمام ضعف از حکومت فعلی السیسی اصلح به نفع ملت و دین بود 
به خاطرات شهید والامقام سید حسن نصرالله رضوان الله تعالی علیه گوش کنید وقتی مرسی سقوط کرد او خوشحال شد اما بعداً دانست که مقام معظم رهبری دامت برکاته فرمود ما از سقوط دولت مرسی بسیار ناراحت شدیم زیرا آنچه به جای آن آمد فسادش بسیار بیشتر است 
می گویند شهید وقتی تحلیل حضرت آقا را شنید مدتها گریه می کرد چرا این نکته توجه نکردم 

 

برادرم جناب طالبی اندیشمند اهل قلم در نقد حکومت بسیار ظرافت وجود دارد در قضاوت ها باید مواظب باشیم وقت اصلاح ابرو چشم را کور نکنیم 
فهم حفظ این حکومت اگر تا کنون بسیار مشکل بود الان با شرایط پیچیده خاورمیانه حفظ این حکومت از اوجب واجبات است با اندک تامل دانسته می‌شود 
الان حتی انسانهای بصیر غیر شیعه حتی غیر مسلمان حکومت جمهوری اسلامی را در این شرایط از بهترین نظام اخلاقی می دانند اگر در بدنه حکومت فاسدی است در مقابل تلاش بسیار گسترده و زیبا و قابل ستایش از جلوه های عدالت و کرامت وجود دارد 
بروید به اخبار مردم سرزمین های اشغالی را توجه بفرمائید آنان می دانند جمهوری اسلامی ایران تجمعات مردم عادی را موشک باران نمی کنند تمام جهان فهمید لذا هر روز یا شب راحت به خیابان ها می آیند اما دولت مدعی حقوق بشر که الان چهره زشت و دروغین آن آشکار شد خودش به ترور شهید سلیمانی افتخار کردند به کودکشی افتخار کردند چرا صهیونیست‌ها در هلند کتک خوردند چون در شعار خود از اقدام کشتن کودکان در مدرسه توسط دولت غاصب اسرائیل حمایت و پشتیبانی کردند 

 

کشکولی پشته پشته!!! حرف دارم ار من جان برابر اگرچه خیلی ها این سخنان شما را مکرر گفتند اما آنان در رتبه علمی و اجتماعی شما نیستند شما شاید امروز چنین گفتی فردا برای حفظ همین نظام در برابر هجوم دشمن لباس رزم بپوشید حتما می پوشی چون غیرت شما در حفظ این آب و خاک آشکار است اما بسیاری از جوانان با این حرفها چنان دور می شوند که اگر دشمن پشت درب خانه هم بیاید غیرت آنان ظهور نمی کند پس اگر روزی چنین گناهی از این جوان سر بزند در داده عدل الهی خواهد گفت یک آقا ابراهیم بود بسیار عزیز و باسواد مورد اعتماد و الگو من، ایشان فرمودند این حکومت فاسد است از فاسد هم که دفاع لازم نیست و دفاع را ترک کردم وووو
اره مه خار برار قشنگ برار،  پشته پشته حرف در مه دل دره😔🌷 آنگاه من و شما حتی اگر در جبهه دفاع شهید هم شویم باید پاسخ گوی حق الناس ضایع شده باشیم 
عفوا ایهاالشریف انظر نظرة دقیقة کریمه.
 
سید کمال الدین عمادی 
طلبه قم

،،

سلام جناب حجت الاسلام برادر شریفم سید کمال الدین

چرا پنهان دارم وقتی مواجهه‌ی قوی و محکم آن سرور محترم را درین متن به‌عینه دیدم. اما من با برخی از پایه‌های فکری به‌کاررفته در استدلالات شما نمی‌توانم همراهی کنم. یکی از پرمغزترین جای مبحث محکم شما مثال رفتار حضرت نبی خاتم ص است که اسوه‌ و لازم‌الاطاعه است. اما به من نشان بده درین دو دوره، از ۵۷ تا ۶۸ و از ۶۷ تا هم‌اکنون که مادم‌العمر ممکن است ادامه یابد، رفتار جبران ستم صورت گرفته باشد. فعلاً همین بس. خیلی خشنودم متن مرا عین گهواره تاب دادی و تا هوش و هُش نوید دهید. اما سخن من چون از مبانی عقیدتی انقلابی من بیرون زد، دست از آن بر نمی‌دارم. من منتقد معتقد هستم، نه معتقد منقاد هر سیاست و حکومت

 

شیخ احمد باقریان در جواب سید کمال: سلام علیک سیدنا الکریم در مورد ظلم خالد درست فرمودی ولی پیامبر (ص) با اعزام علی ع و مبالغ فراوانی که به او داده بود جبران کرد و از ستمدیده ها رضایت گرفت طوری که مردم ستمدیده یمن با مشاهده آن جبران همه ایمان آوردند پس اگر در حکومت پیامبر (ص) ظلمی پدید آمد جبران شد و لا یقاس بحکومته حکومات أخری.

 

سید کمال الدین عمادی به شیخ باقریان:
سلام بزرگوار جناب استاد شریف و پارسا ضمن عرض تشکر و سپاس عرض کنم که اشکال وارد نیست وظیفه ما مقایسه رفتار ما با رفتار الگوی ماست نفی مقایسه سخنی مبرهن نیست
مضافاً سخن از اصل وقوع ستم است مسئله جبران رتبه بعدی است  
آنچه قابل قیاس نیست وجود نازنین رسول الله ص است با دیگران است نه نفس حکومت حتی با او هم باید خود را مقایسه کنیم او میزان الاعمال است لازم نیست در مقایسه وحدت تام باشد اصلا مقایسه به معنای وحدت تام نیست وحدت وظیفه است و تکلیف همانطور نماز خود را باز نماز آن حضرت قیاس می کنیم می گوییم من هم مانند او رکوع و سجود کردم 
جدیدا فراوان گفته میشود قیاس نکنید باید گفت ادعای وحدت تامه یا عینیت صحیح نیست اما اصل مقایسه ضروری است 

 

در عین حال همانطور هرگز نماز من در عین شباهت فی الجمله عین نماز او نیست یقینا هیچ حکومتی با یک لحظه حکومت آن حضرت قابل قیاس نیست اما در ارزیابی کار خود باید به آن ترازو مقایسه کنیم و عمل خود را مورد سنجش قرار دهیم 
بله در عین مقایسه با حکومت او حکم به عینیت و وحدت تامه نمیشود نباید بشود چون اگر هم ستمی واقع شود هزار برابر نفع عاید می شود در حکومت دیگر همینکه شر غالب نشود باید قدردان بود 
نکته باریکتر از مو هست که از بیان آن عاجزم 
لذا با این سخن نمی توان وقوع جرم بسیار بیشتر را بهانه تضعیف یک حکومت آلوده ای کرد که خیر آن غالب است 
راستی آیا امیر المومنین علیه السلام در حکومت خود تمام ظلم های که شده بود قرار بود بیت المال غارت شده را حتی اگر کابین زنان شد بر گرداند آیا توانست برگرداند وقتی علی که اسدالله عین الله است نتوانست برگرداند از علی مظلوم عصر ما چه انتظار عدالت همه جانبه داریم همه ما در عدم جبران شریک هستیم اگر دقیق نگاه کنیم 
انسان فقیه آن نیست که بین بد و خوب خوب را بشناسد و تقویت کند بلکه آنگاه نمود می یابد که بین بد و بدتر بد را یاری کند تا شر آن بد بدتر غالب نشود سخن این است  
ما پیوسته باید حاکمان در عمل نقد کنیم و تشویق کنیم.
ایرانی غالبا به دلیل الگوی ممتاز اسلامی اهل بیت علیهم السلام با مشاهده ظلمی در یک حکومت از اساس آن را زیر سوال می بردند بقول معروف برای یک دستمال قیصریه را به آتش می کشند اصل این روحیه خوب است اما پیوسته باید به پیامد آن هم توجه کرد 
در زمان جنگ و بمباران شهرهای ایران به عارفی گفتند شما چرا در نابودی صدام دعا به اسم اعظم (نه دعای شرعی مومنانه) نمی کنی( این دعا لازم است) 

گفت من در ظلم و ستم صدام شکی ندارم اما از ستمکار بعد از آن می ترسم که بدتر است.

پس باید حواس ها را جمع کرد بعد سالیان و قرون شیعه به یک حکومت رسید در نقد یا حتی جراحی مواظبت کنیم عضو فاسد را درمان کنیم نه مفسد را بکشیم مخصوصا آنگاه که حکومت در قیاس با حکومت های خون آشام در تقابل باشد

 

نازنین انقلابی من من طلبه ام دیدی با جناب استاد باقریان عزیز چگونه وارد میشوم 
غرض من بحث عالمانه است تا اذهان تیز و پخته گردد اما حقیقت آنگونه که مد نظر حق تعالی است از همه ما مستور است 
مهم آن است که حقیقتمدار باشیم چه در بیان چه در انگیزه 
این مباحث طلبگی ضروری است اگرچه شاید اصل سخن برهان نباشد ولی بدون مباحثه مبارک است 
من حفظ این حکومت را واجب واجبات می دانم اما هرگز نباید از نقد مسئولان غافل بود چون ترک نقد آنان عادت به خلاف می کنند شر غالب میشود آنگاه هم مسئول هستیم 
لله الحمد که آن برادر ارزشمندم نکته ها را متوجه است.
 
شیخ احمد باقریان به سید کمال الدین:
سلام علیک
صباح الخیر
عالم وارسته و سیدنا العزیز الکریم
از اینکه به سیاهنوشته بنده عاصی توجه و پاسخ فرمودی تشکر میکنم
ولی اولا آنچه فرمودی قیاس نیست در قیاس همه جهات باید ملاحظه شود آنچه فرمودی تشبیه (ناقص) است در حالی که تشبیه کنندگان و به قول جنابعالی قیاس کنندگان هنگام تشبیه یا قیاس از جبران ظلم غفلت و بعضا تغافل میکنند و لذا عرض میکنم (لا یقاس بهم أبدا) 

 

و اما آنچه در باره حضرت مولی مظلوم علی ع فرمودی مربوط به ظلم قبل از حکومت او است که فرصت پیدا نکرد به وعده (برنامه و هدفش) وفا کند و این نوع وعده ها در واقع برنامه و هدف بود و در مورد ظلم زمان او نبود در آغاز حکومتش بود برنامه اعلام کرده بود و به سبب سه جنگ داخلی تحمیلی بزرگ فرصت پیدا نکرد به برنامه اش عمل کند
اما در حکومت خود حضرت تنها یک مورد اختلاس شد شدیدا برخورد کرد و اموال بیت المال را برگرداند و موارد دیگری که بعضی گفته اتند درست نبود 
و در اهواز مسئول بازار [که منصوب مستقیم او نبود] به بازاریان ظلم کرد [نه اختلاس] اموال را پس گرفت و آن شخص را به اشد مجازات کیفر کرد 
و در مورد دو زن اهل کتاب ظلم داخل حکومت نبود بلکه تجاوز خارجی (شامیان) بود و آن هم در مسجد فریادش برخاست و آن هم قتل نبود بلکه در حد گرفتن خلخال بود عزیز دل سید جان. تاکید میکنم ضمن حمایت از حکومت جمهوری اسلامی هرگز صلاح نیست حکومتهای عدل نبوی و علوی را را مقیس علیه قرار بدهیم آنان الگو هستند و الگوها را باید حفظ کرد و تا هم فیها خالدون پیش می روم. و تعصب اصلی من حکومت معصوم است که باید به عنوان الگو حفظ کنیم و زیر سؤال نبریم.

 

سلام جناب طالبی 
شب به خیر

 

جنگ دو‌ سر باخت، رویارویی اسراییل و ایران است؛ مهم‌تر از جنگ، شرایط بعد از جنگ است که در آن روز، شرایط دو کشور در خسارت ناشی از جنگ‌ و تحمل و بازسازی خرابی‌ها یکسان نخواهد بود.
جلیل قربانی

،،

سلام مجدد جناب جلیل
باری هم گفتم این رویارویی «موازنه‌ی تخریب» بیش نیست. نکته‌‌ات شرح همین تزم بود به جملات رسا.

یک پِشتِه کلمه

۳. اکثریت و مشورت

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

بزرگان دین یادِمان دادند هر کجا پای عقیده و اندیشه در میان باشد برای فرد باورمند، «اکثریت» ملاک نیست مانند ۳۶ یونس، ۸۹ اسرا، ۱۰۲ اعراف، ۱۱۶ انعام، ۴۴ فرقان، ۷ یاسین، ۳۷ یونس، ۷۰ مؤمنون. اما وقتی اموری به سود مردم و جامعه مطرح است، «مشورت» و «اکثریت» به وسط می‌آید.

 

بی‌علت نبود امام علی علیه السلام زمامداری را در خطبه‌ی ۵ خود حسابی شست و گفت زمامداری‌های بد و بی‌عدل «چون آبی بدمزّه و لقمه‌ای گلوگیر است.» این یعنی سدکردن استبداد فرد و نفی یکه‌سالاری و حکومت فردی.

،،

سلام حجت الاسلام جناب حاج سید کمال الدین. شما را انسان دانای شریف و نزیه می‌دانم. این جمله‌ی عظیم شما که در جواب من در عبارات‌تان نشست را همیشه در تابلوی مدرسه یادگار دارم که به‌حق و محققانه فرمودید:

 

«اما هرگز نباید از نقد مسئولان غافل بود چون ترک نقد آنان عادت به خلاف می کنند شر غالب میشود آنگاه هم مسئول هستیم»

 

برای این فکر بلند و شهامت‌ورزانه‌ی آن آقاجان پاک و پاکیزه از میزم خیز برمی‌دارم. برادرت ابراهیم تعلیم‌گیر از مقام علم و ورع آن جنابِ حکیم.

 

نماز اول وقتم را اقامه کنم تا بیام به بقیه‌ی پست‌ها رجوع کنم

که اگر نیازی به نظر بود دریغ مَدارم. برق نَره اگه! البته!!!

ناترازی انرژی در ایران

 نوشته: جلیل قربانی

۱- کمبود برق در ساعات اوج مصرف در ایران بیش از ۱۷ هزار مگاوات است. برای تامین این مقدار از راه انرژی هسته‌ای، نیاز به ساخت ۱۷ نیروگاه اتمی در مقیاس نیروگاه اتمی بوشهر است.

 

۲- میزان کمبود برق در ایران در ساعات اوج مصرف، حدود ۲۰ درصد است، یعنی در این ساعات، باید برق ۲۰ درصد مشترکان قطع شود. اما موضوع فقط کمبود برق در تابستان نیست، در زمستان هم برای برق مورد نیاز به گاز یا گازوییل برای سوخت نیروگاه نیاز است که در آن بخش هم کمبود وجود دارد.

 

۳- در سال‌های اخیر، برای جبران کمبود برق و برقراری دائمی برق خانگی، قطع برق مشترکان بزرگ صنعتی و کارخانه‌ها تعطیلی یا کاهش ساعات کار ادارات، جوابگو نبوده و در ساعاتی از روز، قطع برق خانگی نیز وجود داشت.

 

۴- تحریم اقتصادی، توان تولید برق را به‌شدت کاهش داد؛ سال‌هاست که هم ساخت نیروگاه‌های حرارتی جدید و هم بازسازی نیروگاه‌ها با مشکل تامین مالی و فنی روبرو است و به دلیل فرسودگی تجهیزات، برخی مدارها از تولید خارج شده یا در سطحی کمتر از ظرفیت کار می‌کنند.

 

۵- مازوت (نفت سیاه) محصول باقی‌مانده از تصفیه نفت خام است که در ایران و چند کشور به عنوان سوخت استفاده می‌شود و به دلیل باقی گذاشتن ذرات سنگین، به‌شدت آلوده‌کننده هواست. اما اگر قرار باشد برای تولید برق از مازوت استفاده نشود تامین گاز یا گازوییل مورد نیاز نیروگاه‌ها به‌آسانی امکان‌پذیر نیست.

 

۶- گازوییل و مازوت از اقلام صادراتی ایران است و گاز تولیدی نیز شاید کفاف مصرف داخلی را ندهد، چرا که چاه‌های گاز در پارس جنوبی، که تامین‌کننده ۷۰ درصد گاز کشور است، به دلیل کاهش فشار با مشکل روبرو شده است.

 

۷- ناترازی انرژی (برق، گاز و فرآورده‌های نفتی) در ایران، یک مشکل به‌هم پیوسته و در هم تنیده است؛ حل مشکل یکی از آنها بدون رفع مشکل دیگری امکان‌پذیر نیست‌؛ مشکل اصلی، باقی‌ماندن تحریم و ناتوانی در تامین تجهیزات فنی برای ساخت یا تعمیر پالایشگاه‌ها، نیروگاه‌ها و صنایع مربوط به تامین این انرژی‌ها است.

 

۸- هزینه تولید برق از انرژی تجدیدپذیر (خورشیدی و بادی) در سال‌های اخیر به‌شدت کاهش یافته است. چین در یک سال گذشته با ساخت نیروگاه خورشیدی بیش از ۲۰۰ هزار مگاوات به ظرفیت تولید برق خود اضافه کرد؛ یعنی دو برابر کل برق تولیدی ایران. ایران در تأسیس نیروگاه‌های بادی در منجیل و خراسان شمالی تجربه موفق دارد.

 

۹- یکی از راه‌های نسبتاً آسان و سریع برای رفع مشکل ناترازی برق در ایران، تاسیس نیروگاه‌ انرژی تجدیدپذیر مانند نیروگاه (مزرعه) انرژی خورشیدی و نیروگاه‌های بادی از طرف بخش خصوصی است. با این کار مصرف انرژی فسیلی مانند گاز و گازوییل در نیروگاه‌ها هم به شدت کاهش یافته و در رفع ناترازی آن بخش هم مؤثّر خواهد بود. ناگفته نماند که تامین تجهیزات برای این کار هم به دلیل تحریم، چندان آسان نیست.

 

۱۰- این یادداشت برای پاسخ به برخی سوالات درباره ناترازی انرژی در ایران، گردآوری و تدوین شده است. این مشکل ناشی از تحریم‌های طولانی بر علیه کشور و فراتر از عملکرد دولت‌هاست و دعواهای سیاسی طرفداران دولت‌های مختلف در این مورد، کاری بیهوده است.

،،

جناب آقاجلیل سلام

نوشته‌ی پخته و حاوی گزاره‌های علمی و به دور از تعصب. واقعاً متن مهمی بود. جدای از ۱۰ بند، یک بند کم دارد که اضاف می‌کنم. با آن‌که بدترین تحریم آمریکا و اروپا برای ایران وضع شد که بسیار لازم است خرج‌های گزاف و اسراف توسط حکومت کاملاً ممنوع شود، باید اراده‌ی راستین ظهور کند تا حیف و‌ میل در حکومت را کلاً جُرم سنگین اعلان کند. آنقدر پول معلوم نیست کجا رفت، حد و حساب ندارد. همین ۱۰۰ و اندی روز دولت نوظهور هم، حتی یک سرمایه‌گذار خارجی مثل سه سال گذشته و نیز شش سال قبل‌ترش، جرأت نکرد در ایران یک کارخانه تأسیس کند. بگذرم. درد این مملکت فقط با سالم‌شدن حاکمان ممکن، خواهد شد وگرنه، وضع و حال بدتر هم خواهد آمد. روزی چندین تُن پارچه و‌کاغذ فقط صرف تبلیغ‌های کشکی کشور و حکومت و تقدس‌مآبی برای اشخاص خاص! می‌شود.

،،

سلام حجت الاسلام جناب آشیخ حمیدآقا

کاملاً منطق درستی را بیان فرمودید. چون ایران ۸ سال در بر برابر جنگ «تحمیلی» و «لعنتی»، دست به دفاع زد. پس «نادم» نیست این ملت. اما آتش‌بس و قبول قطعنامه را ایران به لحاظ مسائل بقای مردم قبول کرد. لذا حرفم این بود کشوری که در برابر صدام حسین آتش‌بس را پذیرفت، کشورهای دیگر هم در مورد آتش‌بس‌ها حق مطلق و غیر قابل دخالت دارند. لبنان دولت رسمی دارد، صلح و جنگ و آتش‌بس و مرزداری آن در انحصار دولت باید باشد، نه هیچ جنبش، و گروه و طایفه و مذهب. بحث حقانیت فکری یک جنبش نیست، بحث کشورداری و حوزه‌ی اختیار دولت رسمی است. سپاس از آئین گفت‌گوی آن جناب با من که واقعاً از میزان بیرون نمی‌زنید. حتی اگر در میانِ تبادل نظر و بحث‌ها، حرفی از حرف‌های مرا معیوب و ناقص و غلط دانسته باشید.

،،

من که آشیخ حمید، ۹ و ۵۹ دقیقه‌ی شب، به عالَم دیگر رفته بودم. چون با «خواب» به مقابله برنمی‌خیزم. خواب که سراغم آید، می‌گم: خوش آمدی این نعمت بیکران هستی که خدای مهربان به جانداران و جُنبندگان خواب را هدیه داد. درود.

 

جلیل قربانی:

سلام آقاابراهیم

روزتون به خیر

ممنونم از جناب‌عالی بابت پسند متن ارسالی‌ام.

نکته‌ای که در توضیح آورده‌اید، نکته‌ای ظریف و پیوسته به مشکلات برشمرده بود.

یک شاهد برای مدعای جناب‌عالی

آیا می‌دانید که:

١- هزینه نصب هر واحد نیروگاه گازی ١٠٠٠ مگاواتی، ۵٠٠ میلیون دلار است.

٢- فساد چای دبش ٣.۵ میلیارد دلار بوده است.

بنابراین با دلارهای پرونده فساد چای دبش ٧ نیروگاه هزار مگاواتی تاسیس و حدود ۴۰ درصد کمبود برق ۱۷ هزار مگاواتی در ایران تامین می‌شد.

،،

حرف حساب، جواب ندارد!

عقل و عمل، دو متاع کمیاب حکومت‌ها. ممنونم آقاقربانی.

،،
آشیخ محمدرضا سلام. دنیای مجازی آنقدر از دنیای واقعی پیشی زده! نداشتن برق مستأصلت کرد! راستی! پدرم وقتی شب برق می‌رفت! می‌گفت آخیش! از نور خلاص شدیم! چون لامپ چشم را می‌زد. واقعاً خواب فقط در اتاق تاریک‌‌زندون که چِش، چِش رِه نَوینِه. فکر کردم برای نور از فعل اذهاق استفاده می‌کنی! خوب شد رفتی باب اِذهاب! شرح لغت برای فارسی‌زبانان صحن فکرت: نَوینِه: یعنی نبیند، از مصدر دیدن، ندیدن.
 

یک پِشتِه کلمه

۴. قحطی در غزه

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

مگر ایران توانسته بود همین اخیراً مسلمانان «روهینگیا» را از آوارگی، کشتار، آتش‌زدنِ زندگی و خانه و زن و فرزند و سرانجام کوچاندن اجباری‌شان توسط ارتش سرکوبگر و دولت آن زن یعنی «آنگ سان سو چی» (دارنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل!) در برمه نجات دهد و حتی زخمی از جراحات بی‌شمارشان را درمان کند یا حتی التیام دهد! هیچ کس شماتت نمی‌کند چرا ایران نتوانست، چون هر امکانی برای هر کشوری وجود ندارد. فاصله‌ی جغرافیایی، مصاف مخاطره‌آمیز، ناممکن‌بودن درگیری از دور، نادرست‌بودن واکنش خشن ولو برحق، در جاهایی که کار را به جای خوب‌کردن، خراب‌تر می‌کند و همه و همه، باعث است گاه -بلکه اغلب- یک کشور نتواند ناجی ملتی دیگر ظاهر شود.

 

این عکس قحطی قطعی غزه است و نبودِ کمترین خوراک حتی برای بچه‌ها، که یکی از بروندادهای آشکار کشتار آزاد غزه‌نشینان توسط ارتش تا بُن مسلح و حدومرز نشناسِ اسرائیل است، اما آنچه فاجعه در پنهان وجود دارد کلمات از بیان آن عجز دارد. همین کار را با لبنان دارد می‌کند. حتی به نظر می‌رسد بدتر و وحشتناک‌تر از غزه‌ی فلسطین. وقتی «روهینگیا»یی‌های مسلمان، جلوِ چشم جهان، زنده زنده سوختند و بقیه با فجیع‌ترین وضع به بنگلادش پناه بردند، جهان کاری برای آنان نکرد، چون فقیر و در طبقه‌ی فرودست!! حساب آمدند.

نکته: مواظب باید بود رویارویی‌های بی‌برآوُرد و زودرَس، حاصلش آن چیزی نیست که در زبان و صفحه‌ی کاغذ تصورش می‌کنند. بگذرم. جان‌ها ابلیس دارد! فرصت هم یافت که ابلیسی کند. جهان هم چُنین است، پر است از شُرور. به تعبیر سید امام موسی صدر «شرّ مطلق» این جهان، اسرائیل است. کسی قصد نکند جهان را فرشته‌وَش توانَد کنَد. چنین قصدی ملتی را در زیر آوار مدفون می‌کند یا به آوارگی می‌رسانَد و زندگی را بر آنان به بدترین تنگنایی‌ها.

،،

آقا قاسم بابویه مه رخفم سلام. واقعاً پدرم به قول خودت «شِخ عمو» را دقیق می‌شناختی و با خصوصیاتش از نزدیک آشنا بودی. آخه وِن مکتبخانه حسابی فلِک هم شدی! سازه‌کتینگ خوردی! قاسم، قشنگ بود جملاتت. واقعاً خندیدم. خصوصاً از لفظ گوش در بِن را بیشتوشه چک! شخ عمو ولی مره را نزووهه خله دوست داشته. عین ته که مرا خله خله دوست دانی.

،،

حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا دارابی‌نیا سلام

بله، تا آمدم صحن، متن شما را که رسیدم، خواندم. ممنونم از بیاناتی که مرقوم کردین. بله، حرف شما نشان شناخت از عمق لبنان است. اما خود حضرت عالی هم واقفید همین دولت نیم‌بند لبنان، بر بقیه‌ی دولت‌های مجاور وابسته باز هم ترجیح دارد و ایران باید چارچوب رسمی لبنان را رعایت کند وگرنه می‌گویند ایران در بیرون مرزهای خود در بیروت دخالت می‌کند! و دارند هم می‌گویند. بگذرم. شما را نمی‌دانم اما حوزوی‌ها اغلب‌شان خود را اختیاردار!! جهان می‌دانند، چون تفسیر دینی برخی حوزویون طوری‌ست که ... . بگذرم. ممنونم. حضورت در صحن البته که رونق‌بخش و حاوی تراوش فکر آن جناب است و من هم از خواندن آن استقبال می‌کنم.

،،

آشیخ محمدرضا سلام و بسی ممنونم از بذل محبت‌تان به والدینم. روح مادرساداتت و پدر رزمنده و رزمنده‌پرورت غریق رحمت حضرت حق. که آن دو شما را به کسوت یک روحانی دارای سیره‌ی وارستگی درآوردند. زنده باشید رفیق.

 

،،

حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا سلام

اول کشکولی: چند سال پیش در ساری دکتر محمدزاده و مرحوم دکتر ابوالقاسم اخوتیان هر دو مطبّ خود در ساری، روحانیون را بدون دریافت مبلغ، ویزیت می‌کردند. امید است این گرایش در پزشک‌ها باز هم شعله گیرد. اخوتیان نماینده‌ی دور نخست ساری هم بود.

 

دوم اما جدی: حتی جنبش‌ها هم باید آئین ثغور کشور خود را مراعات کنند و از دیگر دولت‌ها فرمان نبرند. این نقض حاکمیت ملی هر کشوری است.

 

سوم هم سپاس بی‌کران از سبک و سیاق خوب پاسخ‌ها یا نظرهای‌تان. روحانی باید هم چُنین مسلط به ادبیات و مسلط به رفتار خود باشد چون طبیب جان حساب می‌آیند. از سلوک خوبت ممنونم. خداقوت

 

آشیخ حمید پاسخ دوم هم ضَرور شد: چون از پاییز سخن راندید، حیفم آمد جایی که امروز بودم از برگ‌های زرد انار عکسی نندازم، حیف مضاعف این است این برگ‌ریزان را ریپلای نکنم در صحن. پس تقدیم دامن پر مِهر و و محضر شریفت. ابراهیم: ارادت.

 

جلیل قربانی: سلام جناب طالبی. شب به خیر. با اجازه؛ کامنتی بر پست شما

۱- به مصداق آیهٔ شریفه «لا نُکَلِّفُ نفساً اِلّا وُسعَها»، هیچ‌کس تکلیفی بیش از توان خود ندارد.

۲- این توانایی و وسعت عمل انسان با  عوامل محدودکننده در انجام تکالیف مواجه است.

۳- مثلاً اگر تکلیف انسان‌ها، کمک به یکدیگر باشد، توانایی و استطاعت فردی و عرف اجتماعی مبنای این کار است.

۴- در جغرافیای سیاسی کشورها، علاوه بر خواست و پذیرش دو طرف، عرف و قوانین بین‌المللی هم باید مبنا قرار گیرد.

۵- در هر دو مورد، ممکن است این مبناها  به عنوان عوامل محدودکننده، فراتر از وسع و توانایی کمک‌کننده باشد و از وی رفع تکلیف کند.

،،

جناب آقاجلیل سلام

هر ۵ بند، از قوت و منطق برخوردار است. قبول دارم و موافقم. اگر یک جنبش در ایران خود را وابسته به خارج ایران اعلان کند، یقین کند جای پای خود را در کشور کاملاً سست کرده است. و ایران هرگز اجازه نمی‌دهد چنین وابستگانی شکل بگیرند، چه رسد مسلح شوند یا گریز از دولت مرکزی داشته باشند. به قول ژان بُدَن فیلسوف «نظریه‌ی حاکمیت»، حکومت از حاکمیت یکپارچه برخوردار باید باشد نه شکننده و مشروط. از آموزش در کلام‌تان ممنونم و هر چه باشد این‌جور کامنت‌های ناب.

یک پِشتِه کلمه

۵ . کارنامه‌ی دینی انسان

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

روز کتاب است. چهار بینش در مورد انسان را (البته بر اساس مطالعاتم از چندین کتاب) فشرده می‌نویسم:

 

بینش انسان مسیحی: گذشته، گذشته نیست، گهواره‌ی آینده است  و وجود خدا را باید با بیداری درونی درک کرد و سه نور، حیات بشر را روشن می‌کند: نور اول طبیعت، نور دوم فیض الهی، نور سوم جلال آینده که باید در آینده روشن شود تا در دل هر انسان، کلید روشنایی‌اش زده شود. سه اساسِ انسان: اصلاح حیات، پرداختن به عبادت، تعالیم از کلام خدا است.

 

بینش بشر مادی: حرکت تکاملی انسان را از تضاد (=دیالکتیک) می‌داند یعنی هر چیز در جدال با ضد آن، به رشد می‌رسد و کمال خاصی در طبیعت موجود نیست که جستجو شود، کمال را خودِ فرد باید برای خود بسازد و به آن شکل و جهت دهد. خلاصه‌ی حرف مادیگرایی این است که حیات، تکاپویی برای تولید و ابزار تولید، بیش نیست. کشمکش کهنه با نو. شبیه سبزشدن علف و خشک‌شدنش و دوباره سبزشدن علف و نوج مجددش.

 

بینش فرد یهودی: به برتری نژاد خود از ناحیه‌ی خون مادری دست گذاشت و باور به تسلط «فقه» بر تاروپود انسان و جامعه دارد با هزاران دستور فقهی. دین را فقاهتی می‌داند. در پی یعقوبی‌شدن است و دلیل می‌آورَد یعقوب ع فلسطین را به دوازده استان تقسیم کرد و میان اَسباط (=فرزندان) خود قسمت کرد و ایمان دارد که در یهود باید در شکاف‌های روی دیوار «نُدبه» در بیت‌المقدس (=اورشلیم) کنار هیکل (=معبد) سلیمان ع با خدا از راه کاغذ عریضه، استغاثه و طلب عفو و رحمت کرد.

 

بینش مؤمن اسلامی: حرکت انسان به کمال، طبیعتی مُزدوَج (یعنی مادی و معنوی) دارد (و از نوع دینامیکی است، نه میکانیکی) یعنی تضاد او بیرونی نیست، درونی است، میان روح و تن. پس؛ انسان باید «پرورش» پیدا کند، نه این که «ساخته» شود. عرفان و شرع و عقل انسان را هادی هستند. به قول مولوی:

 

میل جان در حکمت ست و در علوم

میل تن در باغ و راغست و کروم

 

میل جان اندر ترقّی و شرَف

میل تن در کسب و اسباب علَف

 

نکته‌ی نهایی: دین مردم و بینش دین، حاصل از دین است، نه خودِ دین. به قول امروزی‌ها قرائت دینی است، نیز معرفت دینی. پس ما با برداشت‌های دین و ایدئولوژی بشری سر و کار داریم، خودِ دین مشخص نیست آیا دقیق شناخته شد یا نه. دین را فقط دین‌آوَر (یعنی خدای متعال) علم تام دارد. اللهُ علمٌ.

 

،،
سلام جناب محمدتقی
پیشنهادت معقول و پذیرفتنی‌ست.
چشم. به جای سرعنوان «یک پِشتِه حرف»، زین پس و همین حالا خواهم آورد: یک پِشتِه کلمه» و عنوان متن ستون روز امروزم را دست می‌زنم. ممنون از نظر و مشاوره. اما پست بالاترت، الآن پاسخ خواهم داد.

،،
آقامحمدتقی اخوی خوبم سلام
عبارت‌هایی که بر ستون یادداشت روز امروزم افزودی همگی در جایگاه اندیشه‌ی الهی قرار دارد زیرا روح تمام جملاتت، صفات الهیه دارد. از طرفی شناخت انسان را بر پایه‌ی حکمت و ملکات معنوی جلو بردی. بلی، درست فرمودی. از نظر من هم انسان نوعی انسان قال و انسان حال است. قال یعنی سخن‌محور و‌ کلمه‌پرور است. حال یعنی دائم دوست می‌دارد، تحول پیدا کند از حالِ حالا، خود را به حالِ اَعلیٰ برسانَد. قرآن هم به قول خودت دست به انسان‌شناسی زد که یکی از راه‌های شناخت و پروریدن است. ممنونم که برین متنم علایق و عقاید گذاشتید. ارادت.

 

نظر شیخ محمد رضا احمدی:

سلام جناب طالبی

وقت به خیر

نکته نهایی‌تان:

دین و قرائت دینی و ...چند سالی است که از اندیشمندان جدید مطرح هست. در نهایت هم طرح پلورالیسم و ...

 

این که دین‌آوَر را خدای متعال دانستید:

 

اتصاف این صفت نسبت به خداوند متعال را متوجه نشدم. دین‌آوَر کسی است که دین را می‌آوَرَد یا کسی که دین را می‌فرستد؟ اگر بخواهیم بگوییم رسول یا نبی، دین آورد چه باید بگوییم؟

سخنان رسول خدا، همان دین است یا قرائت دینی؟

نهج‌البلاغه همان دین است یا قرائت دینی؟

بر اساس حدیثِ هل الدین الا الحب و البغض، آیا حب و بغض همان دین است یا عمل دینی یا قرائت دینی؟

ارادت

،،

جناب حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام

پیغمبران دین را فقط ابلاغ می‌کنند بدون کم و کاست. حتی به رسول الله ص هم در جایی خدا می‌گوید در بیان آیه‌های فروفرستاده‌شده، از خودت چیزی نیفزا، شتاب هم نکن تا آیه‌ی بعدی برسد. پس، آورنده‌ی دین خداست، نه پیامبران که بَرنده‌ی دین نزد ملت‌های خود بودند و پیغام را می‌رساندند.

 

در مورد پرسش دوم شما، با توجه به فرق حدیث قدسی با سایر کلام پیامبر ص، می‌شود نتیجه گرفت تفسیر دین است.

 

نهج‌البلاغه نیز برداشت امام علی ع از دین است.

 

دین صامت است، شامل ثوابت و متغیرات. آنچه از دین برداشت می‌شود همه قرائت دینی است. ممکن است آن قرائت، منطبق کامل با آن بخش دین باشد. اما خودِ دین دائم به بازتولید فهم دینی نیاز است چون زمان هر بار نقش جداگانه می‌گذارد. سپاس از بیاناتت.

 

جواب شیخ محمد رضا احمدی:

جناب طالبی

پیامبر، قرآن را از طرف خداوند ابلاغ کرد، بی کم و کاست. خداوند می‌شود قرآن‌آوَر؟؟؟؟

پیام سه بخش دارد: فرستنده، انتقال دهنده، گیرنده. دین سه بخش دارد: فرستنده(خداوند)، گیرنده(ناس)، انتقال دهنده(پیامبران).

البته خیلی مهم نیست، فقط در لفظ اختلاف است.

ممکن است در باره برداشت‌های سایر مردم چنین چیزی بگوییم، اما نهج‌البلاغه، نهج‌الفصاحه، صحیفه سجادیه و هر آنچه که با سند معتبر از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام رسیده باشد، نه تنها برداشت از دین نیست، بلکه اصل دین است، همان دین است، در غیر این صورت، مفاهیمی مانند نبوت و امامت، بی‌هویت خواهد شد.

،،

آشیخ محمدرضا در جواب این دومین نظر شما:

 

۱. آوَر یعنی آفریدن. قرآن، آوَرده و آفریده‌ی خداست. پیامبران فقط دین را می‌بُردند نزد مردم شامل مشرک، بت‌پرست، فاقد عقیده و نیز انسان بما هو انسان و در ادامه هم بین ایمان‌آوردندگانشان ابلاغ می‌کردند. جز ابلاغ هم نبود، نوشته آمد در قرآن: «ما عَلَى الرَّسولِ الَّا البلاغُ» بر پیامبر [خدا وظیفه‏‌اى] جز ابلاغ [رسالت] نیست. و حق اجبار هیچ کسی را ندارد.

 

۲. بله، شیعه می‌گوید پیامبر ص و فاطمه ص و ائمه ع «سُبُل» برای سَبیل الله هستند. برداشت آنان از اسلام را صحیح می‌داند.

 

۳. همه از دریچه‌ی شیعه به امام علی ع نمی‌نگرند، بلکه غیرشیعه‌ی مسلمان ممکن است سخنان و‌ جهت‌گیری‌های علی ع را از ناحیه‌ی خلافت آن حضرت یا صحابه‌بودنش تلقی کند.

 

۴. دین، وقتی ابلاغ شد، مؤمن به آن دین حق برداشت و فهم دارد. نمی‌شود دین بیاید ولی دهنِ فهم فرد فرد مؤمن بسته باشد.

فهم + دین = محصولی به اسم ایمان

 

۵. خود همین برداشت شما و من هم ناشی از قرائت خاص ما است.

 

۶. قرآن خود فرمود هر کس مرا به وسع فهم خود، دریافت می‌کند.

 

۷. دین اسلام بر فهم انسان مؤمن لگام نمی‌زند.

 

۸. در دهه‌ی چهل تا پنجاه، در نجف مرحوم فقیه ستُرگ آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی قهرمان فهم دینی فقهی بود. قوی‌فکرترین‌شان بود. این فقیه آن عصر، با خیلی‌ها در همان زمان هم‌عصر بود، اما هر کدام جوری اسلام را فهم و قرائت کردند. این یعنی بهترین شیوه‌ی حضور دین و نقش فهم دینداران.

 

جواب شیخ محمد رضا احمدی:

طالبی جان

 

۱. حالا شد، آور به معنای آفریدن. درست.

 

۲. این هم درست، اما بنده معتقدم آنچه ائمه می‌فرمایند "برداشت" نیست، آنها مانند ما فکر و اندیشه و تامل نمی‌کنند تا مطلبی را برداشت کمند، برداشت برای سایر انسانهاست.

 

۳. بله، درسته، اما کاش همان سخنان پیامبر برایشان حجت بود و برداشت تلقی نمی‌شد.

 

۴. این هم درست، اما حق برداشتی که در نهایت به بی‌دینی منجر شود چه ارزشی دارد؟

از همینجاست که مراتب ایمان مطرح می‌شود. درست نوشتی، هرچه مراتب فهم بالاتر، مراتب ایمان هم بالاتر، تا برسد به مرتبه یقین‌.

 

۵. من هم با عبارت "ممکن است ..." همین را قبول دارم. بقیه موارد هم بر همین منوال است. از آیت‌الله خویی گرفته تا استرآبادی.

 

۶. لذت بردم جناب طالبی، بهترین گفتگو بود برای من.🌹

،،

مجدد ارائه توضیح، آقااحمدی:

 

۱. بله، من اصلاً لفظ «قرآن‌آوَر» در متنم نبود. «دین‌آوَر» بود. مثال از لفظ آوَر: مثلاً می‌گویند این ماده‌خرس، پسرآوَر است. یعنی شکم زائوی نر دارد. پسر دنیا می آوَرد. بگذرم از لفظ.

 

۲. ائمه و پیامبر مفسر دین هستند، نه دین‌گذار. پس برداشت دینی دارند، نه خود دین، شیعه البته می‌گوید تمام سخنان‌شان درست است چون عصمت دارند. به‌هرحال، مفسر دین هستند.

 

۳. من برای هر فِرَقی حق آزادی برداشت قائلم. اما اگر بحث علم کلام شود، از عقایدم در برابر عقاید آنان، با الفاظ قابل انتقال -که آئین درسا بین‌الادیانی است- به دفاع برمی‌خیزم و احتجاج می‌کنم نه لجاج و نه مثل برخی از دیندارها هی لعن و نفرین و ذم.

 

۴. مگر کسی مسیطر کسی است در برداشت از دین؟ قرآن به نبی خاتم ص هم گفت: لَست... . یعنی تو مُسیطر نیستی. که بر مردم سلطه‌گری کنی. حالا آقا احمدی شما غصه نخور، هر انسان با توشه‌ی خود در معاد حاضر می‌شود، وقتی پیامبر اکرم ص مسیطر نیست و هرگز هم نبود، و این سبب صفت از آن حضرت مطلق به دور بود، شما آخوندها -البته تک و توک نه تمام- به طریق اُولیٰ مسیطربازی در نیارید! بذارید فهم، آزادی خود را طی کند. به خودت کشکولی بار کردم. ولی اصل حرفم جدی است.

 

۵. ازت که همیشه مرا معلم خردمند و استاد متواضع هستی، بهره می‌برم. ارادت که میانبحث، لذت زایید.

یک پِشتِه کلمه
۶. بیچاره! حدیث!

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

خودِ حدیث گرفتار شد! یک جمله است، یا یک عبارتِ کوتاه و بلند، اما به دستِ هزارها مفسّر! می‌افتد و هر چه خواستند سرش می‌آوَردند. اگر تفسیرهای مثلاً ذیل برخی از حدیث‌ها پشتِ هم، در یک خط صف شوند، طول حدیث از قم تا مشهد و حتی سرخس مسافت دارد. بیچاره! آن حدیث! که که از «بدِ حادثه» اگر گرفتار مفسّر اهل خرافه و گزافه گردیده باشد! خوشا به حال آن حدیث‌ها که مفسرّی عاقل و عامل، آن را شرح کرده باشد و خالی از حُب و بُغضِ عاطل و باطل، باشد.

 

شیخ محمد رضا احمدی:

سلام جناب طالبی

صبح جمعه ات بخیر

چرا بیچاره حدیث؟

مگر برداشت برای همه آزاد نیست؟

مگر نگفتی شما آخوندا بگذارید مردم آزاد باشند؟

از این بالاتر، مگر همین حدیث خودش یک "برداشت" نیست؟ حالا چرا از برداشت از یک برداشت باید ناراحت بود؟

چرا برداشت من درست باشد و برداشت دیگری خرافه؟

کشکولی:

اگه از اول مِلّاوونِ حرفِ گوش هِدا بویین، این جوری گرفتار نیمی...

 

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت.

،،

نَشوو جواب ره هِم بَهی آقا احمدی!👇

،،

جناب حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام

ناراحت؟! نه، هرگز. بیان واقعیت کردم. این کارخانه‌ی تفسیر به روی همه باز است و تولید تفسیر هم آزاد است. من فقط گفتم بیچاره حدیثی که در بند مفسر خرافه‌گرا و گزافه‌گو اسیر شود. وگرنه، معجزه‌ی اسلام کتاب است و کتاب یعنی تا ابد بازار فکر و تفسیر، تعطیل نیست. همه به فهم خود، حق فهم دارند. مِلّاها مگه مِردم حرف ره گوش می‌دن! گوش‌شان تیز است صداهای! بلندگوهای! افراد قدرت چه گفته‌اند. بگذرم. درود بر هر مِلّای میان مردم و مؤمن به حدیث و آیه.

،،

جوابت نامفهوم و نامعلوم است.

من از شکلک مکلک سر در نمی‌آرم!

 

شیخ محمد رضا احمدی:

گل تقدیم کردم،

شکلک نیست.

کشکولی:

گیر به ملاوون میدی اشکال نداره، اما به گل دیگه گیر نده.🌹🌹

،،

ای آشیخ محمدرضا!

حالا جوابت درست شد!

عالی هستی در مباحثه!

کاش طلبه بودم ت ج کلنجار می‌رفتم در هم‌بحثی توی حجره.

 

شیخ محمد رضا احمدی: بزرگواری جناب طالبی دو سه روز قبل به همراه همکاران رفتیم زیارت حضرت معصومه(س) و همچنین زیارت مرقد مرحوم علامه.

در مسجد بالاسر که خیلی رفت و آمد زیاد هست و نمی‌شود مباحثه کرد، اما در قسمت پایین مسجد، جایی که آقای فاطمی‌نیا را دفن کردند، تعدادی از طلبه‌ها مشغول مباحثه بودند. گفت یادش بخیر، هر روز و به مدت چند سال در این مسجد بالاسر جلسات مباحثه داشتیم. یک سنت و روش فراگیری علم که بسیار عالی و تاثیرگذار است و خوشبختانه همچنان ادامه دارد.

،،

بله، آن قسمت فراگیرترین محل مباحثه‌ی طلبگی بود. گاه مدتی می‌نشستم زبان شیرین پاکستانی و هندی را از طلاب آن دو اقلیم می‌شنیدم. سر در نمی‌آوُردم، فقط از صوت‌شان لذت می‌بردم. آقااحمدی ممنونم. آخوندی که از کوره در نمی‌رود خودش بالاترین زیّ طلبگی است. چون آخوند یعنی مرجع رجوع مردمی که ممکن است پرسش‌برانگیزترین سؤال را ازو بپرسند. پس اگر گنجایش اندکی داشته باشد، اسمس آخوند خوب نیست. درودت که آخوند و مِلّای ملایم و متلطف هستی. ارادت کُرور کُرور بهِت.

،،

سلام حجت‌الاسلام جناب حاج سید کمال الدین

از سخنان شما همآره بهره می‌بریم. بله، صحیح است. به این سه مطلبی که می‌خواهم بگویم علم دارید:

 

۱. حضرت رسول اکرم ص نیز خودشان دستور دادند حدیث را با آیات بسنجید، اگر قرآن آن را تأیید نکرد، آن حدیث را بکوبید به دیوار.

 

۲. مرحوم علامه طباطبایی چه شیوه‌ی قشنگی داشت در تفسیر المیزان، بحث روایی هر آیه را «منقول» ظاهر می‌شد تا به مخاطب بگوید به احادیث راحت نمی‌شود اعتماد کرد.

 

۳. از بیش از شش هزار حدیث در اصول کافی شیخ کلینی -رحمهُ اللهُ- فقط کمتر از هزار تا حدیث، مشکوک نیست. بگذرم.

 

حدیث را برخی‌ها چونان اخباریگری! دارند بر قرآن پیشی می‌دهند. خصوصاً برخی منبری‌ها و برخی مداح‌ها که دلشده‌ی خرافات هستند. از بیانات معقول و منصفانه‌ی آن جناب ممنونم. پرنکته ظاهر شدید. خداقوت که زحمت افتادید.

 

،،
سلام جناب حجت الاسلام آقای شیخ ابوذر کاظمیان
با خواندن متن گزارش جناب‌عالی به این نتیجه نائل آمدم پدیده‌ی «ترس» را در بالای منبر تدریس کردید و این نشاندهنده‌ی مطالعه‌ی مفید شما درین مفهوم بود. همچنین دو سمتِ ترس را به‌درستی شکافتی. اما یک نقد هم دارم بر استدلال شما در مورد ترس.

اگر تشخیص نادرست داده شود که روی نظر کارشناسی و خردمندانه‌ی افراد در هر کشوری، به‌آسانی اسم «ترس» گذاشته شود، عقول که شبیه دفینه‌ها مخفی‌اند، به خاطر این‌که انگ ترس نخورند، خود را بُروز نمی‌دهند. مثال می‌زنم: من و شخص شما مثلاً در جبهه‌ی فاو بودیم: من همان زمان نظرم را روی لزوم عقب‌نشینی از شهر فاو (=که ایران اسمش را تغییر داده بود به اسم شهر «فاطمیه») متمرکز کرده بوده باشم و شما حتی خواهان رفتن تا خود شهر بصره بوده باشید، بی‌تردید اسم کار خودت شهامت نام می‌گرفت ولی اسم کار من ترس و سازش. این است بزرگترین آسیب که حتی یک رزمنده‌ی در میدان هم جرأت نکند نظر خود را عیان کند. پس؛ بیشتر مواقع اسم ترس، آدرس غلط است، آن اسمش ترس نیست، داهیت و درایت و عقلانیت و خِردمندی و آینده‌نگری است. در زمانه‌ی دفاع مقدس به نظرم تنها کسی که از بیان ایده‌های نقادانه اش از کشورداری، از هیچ کس هراس و ترس نداشت، مرحوم مهندس مهدی بازرگان بود که شهامت داشت حرف خود را در مورد مسائل کشور و قدرت، راحت بزند و برایش مهم نبود وی را سازشکار بخوانند یا لیبرال. حتی برخی از بدزبان‌های آن عصر، وی را به صفت بد «پیر خِرفت ایران»!! و فردی ترسو، اهانت می‌کردند.

به نظرم آوُردن پدیده‌ی «ترس» از سوی سیاسیون و مذهبیون میان جامعه‌ی درگیر با بحران‌ها، بدترین نوع انگ است و خود این شیوه، توسل به ابزار ایجاد هراس برای هزینه‌دار کردن عقول و نظریات آزاد مردم است.

از منبر شما که گزارشش کردید، لذت بردم. همواره فردی روشن و روشنگر و روشنفکر مسئول و متعهد بودید. با تقدیر که مطلع‌مان کردید از بیانات عالمانه‌‌ی‌تان. منبر باید هم، این چُنین متقن و مستدل باشد، حتی اگر مورد نقادی قرار گیرد. خداقوت.

یک پِشتِه کلمه
۷. عقیده و ارادت

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

یکی از بدترین آفات این است که ارادت را جای عقیده بنشانند و دست به توصیفات افراد بزنند. این کار به جای در دسترس قراردادن آثار و افکار آنان، بدتر، ایشان را دست‌نیافتنی می‌کند. غُلات (=جریان غُلوّ و چاپلوس) در مورد امام علی علیه السلام کرده بودند که آن امامِ پارسایان، به‌شدت ازین رفتار، پرهیزشان داده بود. محبت به خاندان پیامبر اکرم ص در قرآن تمجید و تأکید شد و ارادت به آنان کمال‌آور است. محبت اما در مجاور عقیده جای دارد، نه به جای عقیده. پس، غلو برای هیچ چیزی جایز نیست. اولیای الهی خاکی‌ترین انسان میان مردم و مستمندان و تهیدستان بودند. حتی امام علی علیه السلام آنقدر آسان روی خاک می‌نشست، پیامبر اکرم ص وی را ابوتُراب لقب داد؛ پدرِ خاک. و این لقب برای آن حضرت -که ساده‌زیست‌ترین انسان روی زمین بود- افتخارآمیز باقی ماند. قرآن چه زیبا و راست به انسان تعلیم می‌دهد: قُل اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحَى اِلَیَّ... ۱۱۰ کهف. بگو من هم مثل شما بشرى هستم [ولى] به من وحى مى‌شود... .

،،

سلام آقای حجت الاسلام آشیخ ابوذر کاظمیان

افزوده‌ی شما به مزیت بحث انجامید. عزت مزید. یک یادآوری: مرحومان آیت الله مشکینی و حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی هر دو زمانی که بوش پدر برای آزادسازی کویت از دست صدام حسین به جنگ با صدام آمده بود، صدام را یک لقب خیلی خوب داده بودند و گفته بودند ایران باید کنار صدام با آمریکا وارد نبرد شود. کاری به آن موضع و کلام‌شان ندارم. اما ایران وارد ماجرا نشد. اسم آن کار را اگر ترس بگذارند، قابل بحث است. بگذرم. فقط مثال زدم که واژه‌ی ترس را نباید خیلی راحت مثل نُقل و نبات وارد ادبیات سیاسی کرد و به مواضع یا مبانی افراد حاضر در اجتماع و سیاست برچسب ترس زد. منظور من منبر شما نیست، شما دیدگاه خود را روی همه‌ی جوانب ترس مطرح کردید. بحث من کلیت داشت، نه جزئیت. جای دارد از شما بابت دامنه‌دادن به مفهوم ترس، تقدیر کنم. برای روحانیونی که مباحث علمی را بدون دامن‌زدن به ترجیحات جناح‌گرایی وارد صحنه کنند، ارزش علمی قائلم.

،،

جناب آقا صدرالدین سلام

اگر از منظر حمیّت، متنت ملاک باشد، بسیار هم توصیه‌های قابل اتّکایی هست. اما در کفه‌ی دیگر ترازوی سیاست، دو متاع درایت و دورنما هم وجود دارد که آنقدر سیاست‌ورزی روزنه‌دار باید باشد که دشمن‌ترین دشمنش را بدون نبرد سخت، وادار به رابطه و ترک مخاصمه کند. در سنت پیامبر اکرم ص خیلی چیزها وجود دارد که هر کدام را می‌شود در جای خود وارد کرد. آن پیامبر خدا ص طی ۲۳ سال و حتی پیش از رسالت‌شان سراسر زندگی‌شان رفتارهای قابل پیروی و پیگیری وجود دارد که اگر عقل و درایت به کار روَد می‌شود از تمام آن آداب در جای خود سود جست. پیامبر اکرم ص هر کاری را در زمان و وقت خودش، پس و پیش می‌انداخت. از متنت هم متشکرم که طرح موضوع کردی.

،،

جناب حجت الاسلام آشیخ مالک سلام

متن آن دوست ارجمندم را همان دیروز غروب خواندم. فرصت نشده بود وارد گفت‌وگو شوم. اینک دست داد:

 

اصل متن را خیلی منسجم و مرتبط به هم به انتها بردی به‌طوری که عنوان «محزون» که به متن خود نام دادی بامسمّیٰ در آمد.

 

اما در شعری که استناد کردی یک مصرع‌اش از دیدِ من، نه ادبیاتی، که ماهیتی، نادرست است. این مصراع:

 

«باغ وحی از آتش نمرودیان آتش گرفت»

 

اینان نَمرودی نبودند، خارجی نبودند، کافر نبودند، یأجوجی و مأجوجی هم نبودند، «صحابی» بود و در درون دین می‌زیست، و از ناحیه‌ی دین شعله بُرد. بگذرم. تاریخ باید درست نقل شود.

،،

سلام آقا صدر

۱. ممنونم از توضیح که گره‌ی متن را گشود. ۲. منظورم این بود پیامبر اکرم ص تمام ابعاد در ایشان، اسوه است. پس می‌توان به فراخور مصلحت ملت به آن ابعاد اتکا کرد. ۳. دشمن کارش دشمنی‌ست، سیاست تعطیل‌بردار نیست و روزنه‌ها باید همیشه باز باشد. از سمت من تمام. مطلب اگر باز درین گفت‌وگو داشتی، حتماً خواهم خواند.

،،

اتفاقاً شیفته‌ی کهی یا کئی هستم.

 

کهی‌پلا

کهی‌ماست

کهی‌هِکشی

کهی‌آش

کهی‌کوکو

کهی‌بادمجون ماست

کهی‌‌چلیک کباب

 

قشنگ نوشتی فرهنگ کهی را. آنتی‌بیوتیک کهی عالی است. آره، درست گفتی، وی درست کرد. من شاید سالی یک فارغون پِر، کهی می‌خورم! شاید هم یک مَزدا ۱۰۰۰ قدیم.

،،

سلام آشیخ مالک

می‌دانم ساعاتی دست در امور دگر است. من هم متوقع نیستم پاسخ متن‌هایم را آنی بدهی. درک‌تان می‌کنم. تفسیر مناسب و مسلط ارائه دادید. گنگی بحث، روشن شد. اسلام و اهل بیت علیهم السلام ۹۹ در ۱۰۰ از دست خود افراد درون دین صدمه و ضربه خورد. این بود که اشکال کردم. شما خیلی‌خوب وارد پاسخ شدید. تشکر وافر آقا.

،،

سلام آشیخ محمدرضا

بلی؛ هر چه عظمت انسانی و شکوه معنوی است، در امام علی علیه السلام جمعیت دارد. البته «عجز» شعری مرحوم شهریار که میان نامیدن «خدا یا بشر» خود را غوطه‌ور ساخت، ذوق است نه عقیده. چون هر دو وجه اگر غلْت می‌خورد، نادرست بود. به نظرم سه بیت بالاتر همان غزل شهریار راز را برملا کرد:

 

«بجز از علی که گوید، به پسر که قاتلِ من

چو اسیر توست اکنون، به اسیر کُن مدارا»

 

در واقع حضرت امام مولی‌الموحدین ع به گفته‌ی زنده‌یاد دکتر علی شریعتی حقیقتی‌ست بر گونه (=پیشانیِ) اساطیر (=افسانه‌ها). علی امام پارسایان است که خود صفت زُهد پیشش، کم می‌آوُرد. و به نظرم اهل بیت علیهم السلام مصداق تام آیه‌ی «لِکَیلا تأسوا عَلى مافاتَکُم و لاتَفرَحُوا بِما آتاکُم» هستند.

 

آیه را آگاهید، مظهر زهد است این آیه. به تعبیر من برگردان فارسی‌اش باید شعار انسان شود:

 

به آنچه از بشر، فوت می‌شود نالان نگردیدن

و به آنچه به بشر داده می‌شود، شادمان نشدن.

 

آقا احمدی بسیار ممنونم. و مطمئن هستم با دیده‌ی اشکبار یا حد کم با قلبی غمبار نوشتید. درود دارید. سپاس تعلیقه‌ی منقلب‌کننده‌ای زدی بر ستون یادداشت روز امروزم.

 

نظر شیخ مالک خطاب به "نویسنده"

سلام علیکم شخصیت گمنام صباح النور
دلا خو کن ز گمنامی که از گمنامی بلا خیزد
دلا دور کن ز اشتهاری که از اشتهاری بلا ریزد
 جنابعالی مثل مدیر دانشمند جناب آقا ابراهیم اطلاعات خوبی در مسائل منطقه و ایران و جهان دارید استفاده میکنیم...
با تشکر. مالک رجبی دارابی
 
جواب "نویسنده" به شیخ مالک : سلام برادر محترم. خاطرات شما روحانی ارزشمند اطلاعات زیادی داشت. و ایران شناسی ما را تقویت کرد. مطلع هستید که عنوان مذهبی و معنوی "پیر" در اشاره شما توی جریان اسلامی متداول بود. مثل:
 
پیر مغان
پیر هرات
پیر بکران (نام شهر در اصفهان)
پیر خرابات
پیر مرشد
پیر حاجات
که این آخرین عنوان را شما از آن یاد کردید ابن اسحاق.

یک پِشتِه کلمه
۸. چه خبر از اتاق پذیرایی؟!

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

تا چند سال پیش اتاق پذیرایی -که در محل ما داراب‌کلا به آن وزیری می‌نامند- پررونق‌ترین جای خانه‌های مردم بود. رفت و آمد، دید و بازدید، مهمانی‌رفتن بسیار رواج داشت. همان شونیشت (=شب‌نشینی). اینک این رسم، افول کرده است. شاید به یک علت، رشد فزاینده‌ی فضای مجازی باشد که جای دیدارهای حضوری نشست و گمان مردم این است که آن را جبران ساخته است و خوب خلافتی! است. همین باعث است اتاق پذیرایی، یخ‌ترین اتاق در فصل سرد زمستان باشد و داغ‌ترین در داغی فصل تابستان. حتی در شمال شَرجی و مرطوب، به اتاقی نَمور و نم‌کشیده در آید. مرحوم پدرم برایم تعریف می‌کرد برخی وقتا توی یک شب سرد، هَف جا او و رفیقش مرحوم شِخ‌رِالله حبیبی، مَلِه می‌رفتند. رسم و عرف بود. نمی‌دانم باز اتاق پذیرایی‌ها بازار بیفتند بهتر است یا همین جور کساد باشند و رو به افول روَند؟! بگذرم.

 

شرح دو لغت به گویش محلی: لغت یک. مَلِه: مخفف محله است. اما مراد از آن مهمانی‌رفتن در شب است. مثلاً می‌روند دم درِ کسی را او را صدا کنند. می‌پرسند: فلانی هست؟ جواب می‌شنود: نا، گَگِه! وِهُ و کِل فِغون بوردِنِه مَلِه. مَلِه درین جا همان مهمانی‌رفتن است. لغت گَگِه هم یعنی بِرار. برادر. زنان روستا به مردان از روی محبت و مَحرَمیت عرفی، می‌گویند: گَگِه. لغت دو. شِخ‌رِالله: رِالله مخفف و تندخوانی «روح‌الله» است. شِخ‌ هم مخفف شیخ.

،،

سلام جناب حجت الاسلام آقا کاظمیان

هنوز روشن‌تر شد مفهوم ترس و مراد آن جناب از آن. لذا با این توضیحات دومی که مرقوم فرمودید، قضیه شفاف شد. بله، با شما موافقم که بی‌جهت نباید ترس و خوف در دل جامعه افکند و فضایی رعب‌آور ایجاد کرد. این را عالی مطرح کردید. اما در سمت دیگر هم این سخن را باید جدی گرفت که اگر کسی در کشور مثلاً سخن از درگیرنشدن زد، و یا وجوب مذاکره و رابطه با دنیا را مصلحت دانست، یا مثلاً مانند مرحوم مهندس مهدی بازرگان در کمال شهامت از پایان‌بخشیدن به جنگ تحمیلی طرحی داد، فوری حامیان حکومت این جور نظریه‌ها و نظرات در جامعه را نشان خوف و خفت و ترسیدن آن افراد فرض کند و انگ ترسو بزند. فضا باید هم برای ارائه‌ی نظر آن کسی که صلح می‌خواهد آزاد باشد و هم آن کسی که حرف از مقاومت می‌زند. مسائل روز را تمام مردم حق دارند رویش فکر و نظر دهند. خطاب من به شما جناب آشیخ ابوذر نبود، به کسانی در جامعه بود تا کسی حرف از زیانبخش بودن سیاست تهاجمی می‌زند، او را «ترسو» و «سازشکار» و «تسلیم غرب» بخوانند. بگذرم. من شخصاً هر نوشته‌ای که از قلم جناب‌عالی بیرون آمده باشد، علاقه دارم بخوانم حتی اگر با هم سرِ آن مطلب تفاوت فکر و‌ خط داشته باشیم. ممنونم مرا از لطف‌های خود از قلم نمی‌اندزید. با طلب شکیبایی برای غم بزرگی که گریبانگیر آن جناب شده است که سال‌هاست فراق فرزندت درد بر درت آوُرد. روحش پر تلألؤ.

 

محمد فضلی به صدرالدین آفاقی در راستای بحث بالای دامنه:

برادر صدر این سخن شما قابل نقد است و می بایست به آن بپردازم:


۱. آزادی بیان و مشارکت عمومی:
اشاره ضمنی به اینکه عموم مردم نباید درباره مسائل تخصصی اظهار نظر کنند، هرچند منطقی به نظر می‌رسد، اما مغایر با اصول بنیادین آزادی بیان است. جامعه‌ای پویا و دموکراتیک تنها زمانی می‌تواند رشد کند که نظرات مختلف، حتی آن‌هایی که از نگاه تخصصی نادرست باشند، آزادانه مطرح شوند. محدود کردن اظهار نظر افراد، حتی در شرایط خاص، می‌تواند باعث سرکوب گفتگوهای عمومی و کاهش اعتماد عمومی شود.

۲. مقایسه نادرست:
قیاس مسائل پیچیده اجتماعی و سیاسی با شایعات مرتبط با درمان ویروس کرونا، قیاسی مع‌الفارق است. مسائل سیاسی و اجتماعی ابعاد چندگانه‌ای دارند که علاوه بر تخصص، ارزش‌ها، باورها و تجارب انسانی را نیز شامل می‌شوند. در حالی که درمان یک بیماری نیاز به تخصص پزشکی دارد، سیاست‌گذاری اجتماعی به مشارکت همگانی و گفتگوی آزاد نیازمند است.

۳. نقش شجاعت در ابراز نظر: 
طرح این پرسش که "آیا هر کسی در هر موقعیتی آزاد است نظرات خویش را ابراز کند و آن را شجاعت بنامیم؟" مسئله‌ای مهم اما قابل بحث است. شجاعت در بیان دیدگاه‌ها، به‌ویژه در شرایط حساس، می‌تواند زمینه‌ساز گفتگوهای سازنده شود. حذف این امکان به بهانه تخصص می‌تواند منجر به سانسور غیرضروری و از دست رفتن دیدگاه‌های بدیع و خلاقانه شود.

۴. تعریف و محدودیت تخصص:
تأکید بر مراجعه به متخصصان نباید به گونه‌ای باشد که نقش مردم در تصمیم‌گیری‌های کلان نادیده گرفته شود. متخصصان ابزار و اطلاعات لازم را برای تصمیم‌گیری فراهم می‌کنند، اما تصمیم‌گیری نهایی در بسیاری از موارد به مشارکت عمومی و اجماع اجتماعی وابسته است.

۵. پیامدهای بی‌اعتمادی:
محدود کردن اظهار نظر به گروهی خاص ممکن است حس بی‌اعتمادی میان مردم و نخبگان را تقویت کند. چنین رویکردی می‌تواند به جدایی بیشتر میان توده مردم و ساختارهای تصمیم‌گیری منجر شود و زمینه‌ساز افراط‌گرایی یا انفعال سیاسی گردد.

در نهایت، هرچند ضرورت توجه به تخصص در مسائل حساس اجتناب‌ناپذیر است، اما ایجاد تعادل میان نظر متخصصان و مشارکت عمومی، برای تصمیم‌گیری‌های جامع و پایدار، ضروری به نظر می‌رسد.

 

آقا صدرالدین آفاقی سلام

کشکولی: واقعیتش من نه میزان علمم به علوم و دانش‌هایت می‌رسد و نه میزان دمای بالای انقلابی تو را در وجودم به وجود آوُردم. پس بُگذار به جای جواب مستقیم، نوشته‌ای غیرمستقیم بنویسم و اختیار هر نوع برداشت را هم به خودت وا نِهَم. پس بشنو از من در مورد مرحوم پدرت از شکاف و لای خاطره‌ی سیاسی‌ام که میاسی البته نیستم! ممنونم و مُتمنّی‌ام همچنان در نقد من محکم و استوار بایست و بدون هیچ تردید مرا هرگز از خودت ناگوار نخواهی یافت. شاید از نزدیک مرا حتی نشناسید. بریم روی خاطره‌ی سیاسی‌ام از روستای داراب‌کلا در باره‌ی بابای شما:

دو اقدام شیخ احمد آفاقی

آقا صدرالدین آفاقی سلام

کشکولی: واقعیتش من نه میزان علمم به علوم و دانش‌هایت می‌رسد و نه میزان دمای بالای انقلابی تو را در وجودم به وجود آوُردم. پس بُگذار به جای جواب مستقیم، نوشته‌ای غیرمستقیم بنویسم و اختیار هر نوع برداشت را هم به خودت وا نِهَم. پس بشنو از من در مورد مرحوم پدرت از شکاف و لای خاطره‌ی سیاسی‌ام که میاسی البته نیستم! ممنونم و مُتمنّی‌ام همچنان در نقد من محکم و استوار بایست و بدون هیچ تردید مرا هرگز از خودت ناگوار نخواهی یافت. شاید از نزدیک مرا حتی نشناسید. بریم روی خاطره‌ی سیاسی‌ام از روستای داراب‌کلا در باره‌ی بابای شما: فردا هم گردنت کار اندازم که سلام و ارادت مرا حین رفتن به محل کارَت، به صحن و سرای حرم امام رئوف رضا علیه السلام برسان، هر چه بر قلب من گوارا می‌تپَد نشئت از همان کانون مقدس و کنار قبر منورش است.

 

مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی دو اقدام در داراب‌کلا کرد که ضمیر تاریخ سیاسی و مذهبی داراب‌کلا از آن تخلیه نمی‌شود و این حافظه را نمی‌شود از اوراق روستا پاک کرد و بدون دانستن آن به صفحه‌های بعدی تاریخ عمومی داراب‌کلا ورق زد.

 

۱. قهر از تکیه‌ی بالا و ساخت تکیه‌ی پایین

۲. در اختیار قراردادن اندرونی پایین‌تکیه به انقلابیون ضد شاه

 

شرح خاطره‌ی اول:

تنگ‌نظری توسط تکیه‌ی بالا -اسم‌ها را آشکار نمی‌کنم- باعث شده بود شیخ احمد آفاقی منبر و محفل بالاتکیه را ترک، و فکری برای راه‌اندازی پایین‌تکیه کند. چاره‌اندیشی‌اش قد داد، و آن دو بنا (تکیه و مسجد) با هدایت و رهبری و پیشنمازی و منبرهای او عمارت شود و تا حیات داشت، سُمبُل و سُکاندار آن دو مکان مکین مانده بود. بعد در همان بما عمارت تازه شد و نوسازی گردید.

 

شرخ خاطره‌ی دوم:

باز نیز به دلیل تنگ‌نظری و سختگیری بالاتکیه -اسم‌ها را درین فاز هم آشکار نمی‌کنم- انقلابیون راه‌شان سد بود در درون تکیه دست به سینه‌زنی از نوع مبارزه با شاه بزنند. ناگزیر شب‌ها گسیل می‌شد به داخل تکیه‌ی پایین‌مله که شیخ احمد آفاقی با گشادگی و موافقت با مبارزان از آن استقبال کرد آنقدر هم زیاد تا انقلاب به ماتِ و کیشِ شاه رسید.

 

شرح خاطره‌ی سوم:

شیخ احمد آفاقی دیگر منبرش در میانه‌ی محرم هر سال به شهرت در آمد و زبانزد همگان شده بود. همه بالاتکیه را یواشکی رد می‌کردند می‌رفتند پای منبر وی در پای‌مله، که چه بشنوند؟ حرف تازه، سخن نو، منبر آبادتر، نطق شیرین‌تر، آن‌هم داستانِ قیام مختار. به قول مرحوم مادرم، ایشان خوش‌بیان در قصه بود و به تعبیرش: «شمرده و ردیف حرف می‌زد.» شاید پنجاه منبر می‌کشید تا مختار را کامل نقّال شده بشد. آقای داوود میرباقری هم مگر سریال مختار ساخته بود آن زمان! قصه واسه‌ی مردم نو و بکر و جذاب بود. او هم درین باب، یک منبری حرفه‌ای بود. مردم هم شیفته‌ی سبک بیان وی شده بودند که وسط منبر الفاظ محلی وارد می‌کرد.

 

سه نتیجه‌گیری:

۱. اگر جایی را بر کسی تنگ گرفتند، بدانند روزنه‌ای چون سبزه نوج می‌زند؛ شخ احمد آفاقی نوج قدَر آن قطعه‌ی تاریخ داراب‌کلا بود. تسلیم جو نشد، از نشر افکار خود دفاع کرد.

 

۲. بر فرض بر زبان شیخ احمد آفاقی لگام! می‌زدند و او هم مطیع بار می‌آمد و تماشاچی روزگار، چه می‌شد؟! جز این که جلوِ فکر وی گرفته می‌شد و فضای آزادی نقل معارف مذهبی مسدود می‌شد و تعدد منبر و محفل و رونق تنوع می‌افتاد و خود شیخ احمد آفاقی هم افول می‌کرد؟!

 

۳. همین مدرسه فکرت ۲۳۸ تا حساب کاربری ایتایی باز است. یعنی یک مدرسه می‌تواند ۲۳۸ تربیونِ باز برای نشر افکار و بیان عقاید و تحلیل مسائل روز باشد. به قول شهید مطهری: اسلام از آزادی هرگز ضرر نمی‌کند ولی با استبداد، حتماً. بگذرم.

 

در پایان به روح شخ‌احمدعموی خودم، درود می‌فرستم و تصریح کنم من این طور نبود که به او نقد نداشتم، داشتم، هنوز هم فردی مطیع در برابر احدی نیستم. اما بحث بر سر افکار بلند و خیز مذهبی او بود که در قلوب مردم نفوذ کرد و بیشتر جاها هم، اگر دخالتی می‌کرد، حرفش نافذ بود. متنم ویراش نشد و حوصله‌ام نمی‌گیرد برم بالا ویراستاری کنم. اهل نصیحت هم نیستم، امید است فرزندان آن شیخ بزرگ محل ما، از تعالیم او، بیرون نزنند.

 
نقشه‌ی جنوب لبنان

یک پِشتِه کلمه
۱۰. کمی درباره‌ی جنگ اسرائیل با لبنان

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

اسرائیل در رویارویی با جنبش حزب ا... لبنان هم‌اینک با سه تاکتیک پیش می‌رود: تاکتیک نبرد. تاکتیک آتش‌بش. تاکتیک سیاست. با عکس روی نقشه، پیش می‌روم:

 

در تاکتیک نبرد: جدای از بمباران هوایی کل سه خط شرق و شمال و مرکز لبنان، سه جبهه‌ی همزمان زمینی نیز باز کرد، از شمال فلسطین به جنوب لبنان:

 

در جبهه‌ی غربی (یعنی دریا قسمت ناقوره و بیاضه) تا اعماق بلندی شمَع و مَجدل‌زون پیش رفته است.

در جبهه‌ی میانی تا بِنت‌جُبیل و عَیتَرون را گرفت.

در جبهه‌ی شرقی، ثغور خیام و کفَرکلا را زیر تصرف خود بُرد. بخش زیادی از روستا و شهرهای کوچک آن سه جبهه کامل به دست اسرائیل سقوط کرد.

 

در مجموع می‌توانم این گونه بگویم: جنبش حزب ا... لبنان خط اول دفاعی خود را کاملاً از دست داد و الآن چند روزی است که به خط دوم دفاعی خود عقب نشست. به مرحله‌ی از جنگ رسید هر بار هم عضو این جنبش، شلیک که می‌کند، پس از آن، توسط هوش مصنوعی از هوا مورد حمله واقع می‌شود و جان خود را از دست می‌دهد. به عبارتی آنان اسم این شلیک‌های داوطلبانه را شلیک اشتشهادی نامیدند. یعنی عضو جنبش یقین دارد پس از شلیک، شناسایی می‌شود و با هوش مصنوعی شکار می‌گردد.

 

در تاکتیک آتش‌بش: اسرائیل با سه روش سعی دارد لبنان را گیج کند: یک: طرح‌های متضاد و گنگ با هدف ایجاد خلاء. دو: نقل قول‌های متعارض عمدی ارتش و دولت و احزاب برای ایجاد درنگ و تردید در جنبش حزب ا... لبنان و سوم: تست طرف‌های لبنانی برای قبول کوچاندن جنبش حزب ا... به آن سوی رودِ لیطانی و خلع سلاح مطلق جنبش که نوعی رسیدن به هدف با پایین‌ترین تلفات! است. با این سه روش، آرایش جنگی خود را در پیشروی به عمق لبنان، دائم دگرگون می‌کند تا شیوه‌های جنگ چریکی جنبش حزب ا... لبنان را درهم بریزد زیرا جنوب لبنان جغرافیایی شبیه کردستان را دارد، کوه؛ کوهپایه، درّه، دشت، تنگه، مزرعه.

 

تاکتیک سیاست: اسرائیل با کشاندن لشگرهای خود به لبنان، سه هدف سیاسی را تقیب کرد: اول: خیلی راحت، غزه را به خبرِ دست دوم! و حتی اخباری سوخته! تبدیل کرد. دوم: به افکار عمومی پیام رسانید که ما با جنبش حزب ا... لبنان نمی‌جنگیم! بلکه با لشگرهای ایران در قالب جنبش حزب ا... داریم نبرد می‌کنیم. چیزی که بارها در تحلیل‌هایم این را مطرح کرده بودم که تبدیل جنگ به نبرد اسرائیلی - ایرانی، زبان اسرائیل را برای فریب افکار عمومی گویا و باز و حتی مشروعیت‌سازی می‌کند. سوم: با تهدید ترور بشّار اسد، کاری کرد که ایران در تحریکی آشکار در سطح حاکمیتی، نه دولت رسمی، به سوریه نماینده اعزام کند و اسرائیل همین را در بازی سیاسی، وارد فاز عملیات روانی کند که دیدید؟! پشت کار، ایران قرار دارد با هزاران موشک کنار مرزهای من!!! بگذرم.

 

نکته‌ی سیاسی: جنگ، سه اتاق دارد: اتاق کالک و کلَک! اتاق پردازش! اتاق حاصل! در اتاق اولی، عقول نظامی میدان‌داری می‌کنند. در اتاق دومی، عقول امنینی میدان‌دار هستند. در اتاق آخری، عقول سیاسی دست به استحصال می‌زنند، چونان تنه‌ی درختان که توسط سرجنگلبانان بر مغز قطرش چَکُش!! می‌زنند. چوب که چَکُش شد، مجاز است حمل! شود.

 

حرف پایانی: سید حسن نصرا... پیش از ترور و شهادتش، با این برآوُرد و نیز انگیزه‌ی جوانمردانه از شمال فلسطین جبهه‌ی پرتاب موشک باز کرده بود تا بلکه اسرائیل را از ویرانگری غزه فلسطین باز بدارد. که سودی به صحنه نداد. اما اسرائیل، هم عملیات هفت اکتبر حماس را و هم تز پرتاب موشک از جنوب لبنانِ جنبش حزب ا... را، به یک زمینه و ضمیمه‌ی مهیّا و خوراک آماده! برای تعقیت استراتژی "نابودی مؤثَر هر حریف در نزدیکی خطوط مرزی اسرائیل" تبدیل کرد. اسرائیل وقتی ستیز را به ایران بکشاند که کشاند، ائتلاف می‌خرد که اِتلاف ایران است.

قدرتِ ائتلاف‌ساز

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

قدرت در مفهوم امنیت ملی و خیلی چکیده به تعبیر من یعنی اگر خواستید، بتوانی. و اگر خواستند، نتوانند. یعنی بتوانی ضربه‌ی نابودگر بزنی، اگر دشمن خواست، نتواند آسیب مُهلک بزند. اما امروزه قدرت شکل و ماهیت عوض کرد. به نظر من هر کشوری استعداد نیرو داشته باشد و هر زمانی که وضعیت کشور حیاتی شد قادر باشد در جهان میان خود و چند کشور مستعد ائتلاف پدید بیاورَد، قدرت دارد. بنابرین؛ قدرت یعنی توانِ ائتلاف‌ساز. البته ائتلاف به ایلاف (=اُلفت) هم می‌انجامد. در وحی آمده است: لِایلافِ قُریشٍ. براى الفت‏‌دادن قریش [از شرّ اصحاب ابرهه و فیل] ایلافِهِم رِحلةَ الشّتاءِ والصّیفِ. اُلفت‌شان هنگام کوچ زمستان و تابستان. خوانندگان متنم لابد می‌دانند قریشی‌ها در زمستان به یمن کوچ می‌کردند چون گرمسیر بود و در تابستان به فلسطین بخش عسقلان مسافرت می‌کردند چون معتدل مدیترانه بود. بگذرم. قدرت داخل ائتلاف + ایلاف است. ایران آیا از این دو بهره دارد؟ من از جواب شانه! خالی می‌کنم!!!

،،

سلام جناب حسن‌آقا ابراهیمی. تلاش مجموعه‌ی شما و نیز گزارشِ این تلاش توسط شما، جای تشکر وافر دارد. به جناب محمد آهنگر دهیار و دوستم نیز خداقوت می‌گویم.

،،

برای این گزارش آبادانی داراب‌کلا نیز ازت جناب حسن‌آقا ممنونم. ما که در دوردست زندگی می‌کنیم از گزارش عمران و آبادی محل خشنود می‌شویم زیرا این نوع کارکردهای زیربنایی و روبنایی، در شاخص‌های رشدیافتگی روستا دخیل است. خداقوت. زیبا شد. در عکس هم جناب آقارضا بخشی در سردرگاه منزل‌شان حضور دارند.

،،

سلام آقاصدر

کشکولی ۱۰۰ در ۱۰۰ی:

چقدر روحانیت را نازنازی! و نُنُور! تلقی می‌کنی! که تا کسی یک حرفی به روحانیت می‌زند حملِ بر «حمله» می‌کنی؟! حالا جناب مهندس محمد عبدی یک «گوجه» تشبیه کرد نه تطبیق، چون گوجه همه جا روی سفره‌ها هست، چون گوشت و ماهی پرید!

 

کشکولی ۵۰ در ۱۰۰ی:

روحانیت تا نواخته نشود! مغزش فعال نمی‌شود! استاد مطهری زمانی متفکر شد رفت میان دانشجویان دانشگاه تهران و زیر بار انواع حرف و گپ و پرسش و شبهه قرار گرفت. آنقدر هم گفتار تولید کرد و نوشت و تدریس کرد که وقتی مؤسسه‌ی صدرا چاپ کرد از ۱۰۰ جلد کتاب هم گذشت. همه را عصر شاه گفت و نوشت! چون سه و اندی ماه بعد از انقلاب، فرقان! ترورش کرد. کشکولی بود همه‌اش. جدی نگیر صدر!

 

،،

جناب آقاجلیل سلام در دبیرستان یک عروسی بود در درس فارسی تحت عنوان «عروسی نور» که داستان جشن ازدواج حضرت فاطمه زهرا س و حضرت امام علی ع بود. آنجا نقل روایت شد که پیامبر اکرم ص «ابوبکر صدیق» را زر داد و فرستاد بازار دَف بخرد تا در عروسی دَف بزنند. یا خود ابوبکر از زرش خرید (درست یادم نیست) بگذرم. اسلام را چارچنگی! به گروگان گرفتند برخی آخوندها که درین بارها اگر مثال‌ها بزنم مثنوی هفتاد من کاغذ است! حافظ را هم به دو علت حافظ لقب دادند: چون حافظ تمام نُت موسیقی بود. چون آیات قران را حفظ بود. که البته جناب‌عالی حتماً ازین قضایا مطلع هستید با آن حجم مطالعاتی‌ات.

،،

سلام دوباره امیرجناب فرمول برق الآن سه چهار سالی هست در قم اعمال می‌شود و کافی‌است یک کیلووات از الگو مصرف جلو بزنی! نقره‌داغ می‌کنند با قبض سنگین. آری، همه‌ی دولت‌های جمهوری اسلامی پول درآوُردن را بلد نبودند دست در جیب مردم می‌گذاشته و می‌گذارند و خواهند گذاشت. بگذرم. حرام‌خواری به قول حاج محسن مخملباف در فیلم «عروسی خوبان» «خوشمزه»! است.

،،

حجت الاسلام آشیخ مالک سلام خیلی خشنودم موسیقی استفاده می‌کنی. در شرح احوال مرحوم علامه طباطبایی مطالعه کردم که گاه هنگام نماز موسیقی و آهنگ گوش می‌کرد. هنگام نماز که اوج حضور قلبش بود. او که آئینش «کیش مهر» بود؛ محور شکوهمندی برای اهل بیت علیهم السلام است.

،،

آشیخ مالک سلام مجدد در کتاب درسی در همین نظام که شما روحانیون آن را «از» واجب‌ترین وجوب می‌دانید، سال‌ها به دانش‌آموزان ازجمله در دوره‌ی دبیرستان من تدریس شد. این‌که اعتبارش چگونه است، منابع سنی و شیعه باید دید چه وضعی درین مورد دارد. اگر شما آن را فاقد اعتبار می‌دانی، لابد مستند شیعه و سنی را مرور کردی. من آنچه خواندم را نقل کردم که دَف زدند در عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها و امام علیه‌السلام. از سمت من تمام.

 

شیخ مالک به دامنه سلام علیکم آقا ابراهیم عصر بخیر این روایت از اعتبار ساقط است  در عروسی حضرت فاطمه سلام الله علیها خوشحالی بوده ولی دف نبوده بنده از کتاب دبیرستان شما اطلاعی ندارم..و اگر آورده شد حتما بررسی شد حذفش کردند  ولی در منابع روایی و تاریخ معتبر شیعی در سراسر زندگی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و در عروسی ایشان دف را قید نکرده از طرف بنده هم تمام

،،

ممنونم آشیخ مالک من هم این میانبحث را، تمام اعلان کردم. اما فقط یک مورد بگویم به همین آخرین پاسخ آن جناب:

 

علامه آیت الله امینی در اثبات حدیث غدیر ملاک را روی منابع اهل سنت گذاشت و خیلی‌هم نتیجه گرفت. درین مورد هم تنها نمی‌توان به منابع شیعی اکتفا کرد، منابع روایی سُنی نیز می‌تواند منبع تحقیق و استناد قرار گیرد. با کمال تشکر آشیخ. از سمت هم کامل، تمام.

 

شیخ مالک: غرض خرده گیری نیست خواستم مطلب روشن شود تقصیر شما نیست. چون نوشتی تمام بنده هم تمام میکنم درکتب رجال و درایه حدیث مذکور را بطور کلی نپذیرفتند والسلام.

 

جلیل قربانی: آقای طالبی سلام روز به‌خیر

۱- ائتلاف به معنای گردهم آمدن افراد، احزاب یا کشورها با هدف رسیدن به منافع یا امنیت مشترک یا دفع زیان و خطر مشترک صورت می‌گیرد. 

 

۲- این سود و زیان ممکن است اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و مادی با غیرمادی باشد. ائتلاف انتخاباتی احزاب و پیمان‌های منطقه‌ای نظامی اقتصادی و سیاسی بین کشورها بر پایه همین روابط شکل می‌گیرد.

 

۳- برای گردهم آمدن احزاب و کشورها، معمولاً اصول مورد توافق و ضوابطی از پیش تعیین شده وجود دارد که پذیرش آن پیش‌نیاز تشکیل ائتلاف‌ است‌. مثلاً امروزه پذیرش اِف‌اِی‌تی‌اِف، پیش‌شرط مبادلات تجاری و بانکی بین‌ کشورهاست.

 

۴- در مورد ایران می‌دانید که عضویت در کشورهای عضو بریکس، پیکان شانگهای، اتحادیه تجاری اوراسیا و مانند آن، بدون پذیرش پیش‌شرط‌ها، مورد توافق کشورها، تقریباً سودی ندارد.

،،

سلام جناب جلیل. سپاس که دیدگاه خود را بیان فرمودید. شانه‌‌خالی‌کردنِ مرا پر کردی! علاوه بر اینها که مرقوم کردید، این‌که یک کشور، سرائتلاف باشد (=معادل سرلیست! انتخاباتی) خودش مهم است. توان ایجاد ائتلاف با کشورها به‌آسانی برای هر کشوری مَیسور نیست. درود.

،،

من هم می‌گویم: آشیخ مالک! نَوِّر فُئوادک.

 

جلیل قربانی: جناب طالبی  به تجربه ثابت شده که ما در طنز و شوخی هیچ [تاکید می‌کنم که هیچ] مشکلی با دوستان روحانی نداریم. اما وقتی سر شوخی با یک روحانی را باز می‌کنیم، عده‌ای کاسه داغ‌تر از آش [در مواردی، داغ‌تر از آتش] کنار ما هستند که اول یقه خودشان می‌دَرَند و بعد هم یقه ما را. در مواردی شاهد بودیم که اگر آن روحانی خودش وارد میدان نمی‌شد کار به خین و خین‌ریزی هم می‌کشید.

،،

آقاقربانی دقیق آمدی. خین و خین‌ریزی هم لفظ محلی قشنگ شِم وَری است. باید بگم خودِ روحانیون در کنار هم که قرار می‌گیرند، جلسه را وقتایی کاملاً آخوندی‌تمام ببینند، اُسار وُسْنننِه! از بس اهل بذله‌گویی‌اند. به قول آقا قرائتی: «خنده‌ی حکیمانه»! به همدیگه جاری می‌کنند. وُسْنننِه را برای شهری‌ها شرح بدهم: اُسار یعنی رسَن و ریسمان سرِ اسب. وُسْنننِه یعنی پاره می‌کنند. کنایه از گفتن رکیک‌ترین جوک بین خود!

 

جلیل قربانی خطاب به "نویسنده": سلام روز به خیر

در مورد لاریجانی‌ها به طور کلی و به خصوص علی‌شون، کاملاً با جناب‌عالی موافقم.

در مورد حداد عادل که چون هیچ وقت جدی‌اش نگرفتم، به جز این عبارت حرفی نمی‌زنم.


جواب "نویسنده": سلام برادر محترم. در مورد اول حق را عیان کردید. در مورد دوم حتی احقّ فرمودید. در کل ضیاء انداختید بر موضوع. تشکر. نویسنده.

 

جوفیر؛ مرکز ارتباط و عقبه‌ی عراق!

متن در لینک فوق. پنجشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۳، ۰۹:۴۹ ق.ظ

این چند متن بالا و زیر به مناسبت هفته‌ی بسیج

وقتی فاو عراق اعزام شدیم

متن در لینک فوق. جمعه, ۲ آذر ۱۴۰۳، ۱۰:۳۰ ق.ظ

اگر این نقشه، جبهه بود!

متن در لینک فوق ۱۴۰۳/۰۹/۰۳ :

 

خبر درگذشت عموزاده‌ام آقای علی طالبی مرحوم حاج رمضان، بر اثر تصادف ناگوار، روح مرا آزُرد. آن مرحوم شغل شریف نانوایی را به جایی برای بهترین برخورد با مردم تبدیل کرده بود. درین صحن به جناب حجت الاسلام آشیخ خلیل طالبی، به دخترِ عموشیخ‌خلیل معصومه‌خانم طالبی، به آتناخانم طالبی برادرزاده‌ی آن مرحوم، به عموحمید، به عموحمزه و نیز به آقارحمان بابویه تسلیت می‌گویم و در بیرون صحن به تمامی خاندان این مرحوم -که همه از خویشاوندان خونی من هستند- تسلیت دارم. روح علی، آن مرد مهربان و آرام، شاد باد و خانم ساداتش ان‌شاءالله در پناه خداوند باشند و فرزندانش در سایه‌ی ایشان و صبر بلندشان.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

    

تشییع پیکر. قم

درگذشت دخت آیت الله آقا دارابکلایی

امروز عصر تشییع پیکر فرزند مرحوم آیت الله داراب‌کلایی چه غم‌انگیز بود در قم؛ اما شکوه حضور خاندان، اقوام، آشنایان و دوستان، فشار این غم را به تجلیل آن عالم‌زاده مبدل کرد. جناب حجت الاسلام آشیخ جوادآقا مهاجری برای وداع همسرش بر سر قبرش، جانسوز ظاهر شد و دل مالامال از اند‌وه بازماندگان و حضٌار عزادار را، به اشک چشمان، تر نمود. و در حرکتی معنوی هنگام خاکسپاری، عمامه‌ی خود را به کفن همسرش الصاق کرد تا نماد پیوند خود و آن مرحومه را ابدی و ناگسسته سازد. من این حرکت آشیخ جواد را خیلی عاطفی دیدم. صحنه‌‌ی اشک‌ریختنش را در عکس به زیر ثبت بردم. تسلیت مرا پذیرا باشند و ان‌شاءالله دل مادر آن مرحومه، از درد دوری فرزندش آرام گیرد. درین گزارش جا دارد جدای از تسلیت حضوری که صورت دادیم، مجدد به جناب حجت الاسلام آشیخ محمد نجفی دارابی غم خواهر رنج‌کشیده‌اش را تسلیت گویم، همچنین به سه خواهر گرانقدر آن مرحومه عرض ادب و تسلیت دارم. به جنابان: حجج اسلام آسید محمد شفیعی مازندرانی، آسید حسین شفیعی دارابی و آقای حاج بهرام اکبری لالیمی نیز، فرض است درگذشت خواهرزن‌شان را تسلیت گویم. جای دارد به تمامی بستگان و خویشاوندان، یک‌جا، این فراق دردناک را به دل‌های به‌تنگ‌آمده‌ی‌شان، تسلّا دهم. درود به روحش.

مدیر مدرسه فکرت

۲ ، ۹ ، ۱۴۰۳ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،
بسی سعادت حاج آقا عمادی که این دیدارها برای من هم، تجدید خاطره‌ای  وصف‌ناپذیر شد که یکباره، بسیاری از افاضل و اعاظم بر دیدگان من منورانه ظاهر شدند؛ بگذار نام بیرم: لیستی بر حسب حافظه نه ترتُب و تفضُل:
۱. خود شما جناب عمادی
۲. حاج بهرام اکبری لالیمی رفیق و همرزمم
۳. حاج آق سید شفیع پسرعمه‌ام
۴. آشیخ مجتبی اکبری
۵. آشیخ جوادآقا آفاقی پسرعم مادرم
۶. آقای شفیعی مازندرانی
۷. حاج سید حمید دارابی
۸. جناب حاج اسماعیل مهاجر
۹. جناب شیخ نجفی دارابی
۱۰. آق سید علی پورصمد رفیق و همسنگرم
۱۱. آقا محمد کارگر پسرخاله‌ام
۱۲. جناب شیخ ربانی
۱۳. حاجی مهاجر قاسم
۱۴. آق سجاد مهاجر
۱۵. آق سید حسین شفیعی
۱۶. جناب آقای نصوری شیخ محمدرضا
۱۷. آق وحید مهاجر
۱۸. حاج علی کارگر
۱۹. حاج آقا سید مصطفی دارابی
۲۰. آشیخ مالک
۲۱. خود جناب آشیخ جواد مهاجری صاحب عزا
۲۲. اخوی‌ام آق شیخ باقر.
۲۳. حاج‌آقا شیخ مهدی دارابی‌نیا

اگر شماره کنم گمان کنم یک قطار می‌شوند. بگذرم
اگر اسم بزرگواری در حافظه‌ام نماند پوزش. این دیدار یک طرف، کنار شما محبت‌های بی‌مانندتان یک سو. شب نورانی برای آن مرحومه باشد. خشنودم در لیستی قرار دارم که جناب سید عمادی به آن لیست محبت می‌ورزد. ارادت: ابراهیم

،،

جناب حجت الاسلام آشیخ مالک سلام درین شبانگاهان جمعه‌شب. بله، واقعاً دلم ازین رفتار فوق‌العاده عواطف‌برانگیز آشخ جوادآقا مهاجری تکان خورده بود.

 

جمهوری اسلامی، شیخ شِبلی می‌خواهد؟!

ایران شکاف کم داشت! شکاف برهنگی سر، اضاف شد. اینان با کنارزدن لچک به نظر می‌رسد لج آمدند و یا این را از آزادی نوع پوشش می‌دانند. شیخ شِبلی اگر امروز بود آیه‌ی ۳۰ نور را لابد بُعد سوم می‌داد. او بر حسب آیه‌ی ۳۰ نور (ر.ک: ص ۷۹ کتاب شبلی) می‌گفت چشمِ سَر را از نامحرم و چشمِ قلب را حتی از هر چه دور از خداست، باید بست.

 

شیخ شِبلی را شیخ عطار، «وحید عصر» و «شیخ وقت» لقب داده بود. او شب به چشمش نمک می‌زد که  از چُرت بگریزد.

 

با خودم بحثم! شد. ضمیرم به جسمم گفت منظور شیخ شِبلی شاید این است برهنگی که هست، پس این چشم است که باید بست. ضمیرم گویا می‌گوید اگر برهنگی نباشد، اصلاً شیخ شِبلی نیازی نبود بگوید چشم سر و چشم قلب را باید بست. وقتی برهنه نیست، بستن چشم معنی ندارد!

 

جمهوری اسلامی، شیخ شِبلی می‌خواهد؟!!! من هرگز جواب این را بلد نیستم!

،،

سلام جناب حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی

اصرار داشتم شب پیش ما باشید، اما از راهبندان تهران هراس داشتید. خوب شد از ارتش هراسی! نداشتید که نکند شب قم بیتوته کنید، شنبه را دیر برسید و مؤاخذه! شوید. وای! کی قادره روحانی این ملک و مملکت را سین‌جیم کند! کشکولی. می‌دانم انضباط رفتاری دارید حاضر نشدید ریسک کنید جمعه را قم بمانید. به‌هرحال دیداری که به من دست، دلم را مفرّح ساخت. سپاس.

 

،،

سلام جناب حجت الاسلام آسید کمال‌الدین

خواستم از شما حضرت مستطاب بپرسم وقتی کتاب «خضر» داشتید می‌نوشتید، آن مُشت کُشنده‌ی محکم (=گال‌میس!) موسای هنوز نبی خدا نشده‌ی حضرت موسی ع را با این مُشت سفت‌تر از سنگِ این چَپّون! یادت مانده بود؟! این کشکولی.

 

حالا جدی: چه بسا چَپّون که از هر دانشمند و فقیه و حکیم‌باشی‌یی بهتر بلدند نسخه! بپیچند. آقاجان عجب خاطره‌ای در قفسه‌ی سینه جا هِدایی! دَشِن بیرون، مردم بفهمند از چه به چه رسیدند! ممنونم.

 

یادآوری: من چون اصلاً فیلم‌های صحن را باز نمی‌کنم، لذا از محتوای هیچ فیلم بارگذاری درین مدرسه نه مطلع می‌شوم و نه به خودم حق داوری می‌دهم. خاطره‌ات چون دلکش بود آمدم وسط.

 

شرحی برین عکس:  دو راهی مِلّا کَلِک‌سرِ یورمحله است؛ جاده‌ی راستی به سمت آغوزگاله می‌رود. جاده‌ی چپی به اوساصحرا، انارقلّت، سیدلی‌چشمه. حمیدرضا طالبی هنر این قسمت داراب‌کلا را به زیر ثبت برده است. آذر پاییز امسال (۱۴۰۳) است، فصل رو به رنگ زرد و سمت سرمای سرد. نشر دامنه. اینجا بازی کردیم، بازی. قد ما همین یورمله تا کشید از خردسالی به کهنسالی. خوشایند هم طی شده بود، خصوصاً کنارش انجیردار داشت و اَسیو (=آسیاب) آبیِ پدربزرگم مرحوم کبل‌آخوند مِلاعلی طالبی بود. عموحمید بسی ممنون.

 

جلیل قربانی: سلام آقا‌ابراهیم شب به خیر

🟢 هر جا از یک خیابان، یک دوراهی است؛ اگر وسط یک خیابان بایستید، یک دوراهی دارید؛ یکی به سمت چپ و دیگری به سمت راست شما.

🟡 آن‌چه که شما در این‌جا به آن پرداختید، یک سه‌راهی است.

اغلب ما یک راه از هر سه‌راهی را در نظر نمی‌گیریم؛ راهی که هر روز از آن‌جا می‌آییم، گویی راه خاص ماست‌.

🟠 شما هم در این جا همین کار را کرده‌اید. بفرمایید راه سوم برای کسانی از دو راه دیگر روبرو می‌آیند به کجاست؟

،،

سلام آقاجلیل

شبانگاهان وفق مرادتان.

حرفت دقیقاً درست است؛

مکان: سه‌راهی است. اما شرح داشتم می‌دادم: دو راه را در نظر گرفتم. این، بند سبز.

بلی، عکاس اتفاقاً راه سوم ایستاده است، پس حرفت صحیح است. این هم بند زرد.

اما راهی که زاویه‌ی عکس از همان نقطه است، خیابان «طبیعت» داراب‌کلا است، که از اول پُل یورمله در پشتِ سرِ همین راه، امتداد دارد از سمت چپی تا آخر یورمله ختم می‌شود. بنابراین هر کس عکس را دارد نگاه می‌کند: روبرو: دو راه دارد، پشت سر هم پُل یورمله است. از نوع جهت هم روبرو ضلع جنوبی داراب‌کلاست. راست: مغرب. چپ، مشرق، و پشت‌سر: جانب شمالی. این نیز بند نارنج.

ممنون جناب قربانی. دارکلا ره خار خار یاد بَیّ، چون دِه‌وند دارکلا هستی!

 

از اصطلاحات جبهه

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

در جبهه وقتی می‌گفتند «مشغول مطالعه باشید» اسم رمز بود از این که «میدان مین را خنثی کنید». یکی، وقتی این را شنیده بود در جواب گفته بود «حلیة المتقین»! دارید؟! او لابد جلد سوم کتاب شهید سید رضا پاک‌نژاد را تا آن وقت! تا عمق خوانده بود. بگذرم! زِلفین زبان را ببندم! دل و دلیل کنار هم‌اند و به هم می‌رسند. انگور هم هیچ می‌دانستید با هم می‌رسند. یکدفعه می‌بینی پخته شدند! جبهه هم همه عین انگور بودند وقت عملیات همه با هم می‌رسیدند، پُخته‌ی پخته. هر که پخته‌تر می‌شد معلوم بود شربتش زیاد شکر و خاکشیر داشت. روح آن شهیدها شاد و متبسّم باد. پنجمین متنم به مناسبت هفته‌ی بسیج. لغت زِلفین: زنجیر قفلی درِ اتاق و حیاط در قدیم.

 

آقا محمد مهندس عبدی سلام. شو چی؟ شو، لابُد پای رادیون معارف می‌ری خو!

شرح یک لغت برای فارسی‌زبانان صحن فکرت:

شو: همون، شب.

رادیون: در گویش محل ما همون رادیو.

،،

حق گفتی. سلام به انضمام آقاجلیل قربانی

پس از ارسال:

سرراست‌راه را برو، حرفی نیست!

راستِ راه را نَشوو! اونا کَج کجی، کجِ راه را می‌روند! کشکولیاً در کشکولی

،،

ایششششششش! دیش؟؟!

من اهل دیش! و دِبش! نیستم!

پس شو تِ چِش پِت ووووونه!

این هم کشکولی‌منش آق مهندس! سنه‌کوهی

،،

جناب سید سعید سلام

چه متن مفیدی نوشتید، و چه مثال‌های مهمی زدید؛ آمپول، اتومبیل، پنالت، ... .

بذار من هم یک مثال اضاف کنم: همین مدرسه فکرت که تا دیدم پاسخگو نیستم قبول کردم مدیر شوَم! کودتا هم کارساز نیست، سرنگونم کند! بگذرم.

 

جواب سید سعید شفیعی: ا سلام درود البته مدرسه فکرت سرقفلی شماست. کی جرئت دانه کودتاه کنه. اگر مدرسه سود داشت حتما تا حالا سرنگون شده بودی !!!!!!!

،،

جناب آق سید سعید حرف درستی زدید، سود. واقعاً سود وقتی مطرح شود، روبنا زیربنا می‌شود، زیربنا، روبنا. مدرسه فکرت فقط مثال تلویحی بود که مطلب را دقیق گرفتید.

در جواب جناب امیر مطلب مهمی را کشیدید به بحث؛ دیالیز و حیف و میل‌هایی که صورت می‌گیرد. یادم است روزی نوح (یک نویسنده‌ی اسرائیلی که البته خداناباور است و البته ضد اسرائیل، که هر دو مورد برای من تردیدآمیز است) بلی، او یعنی نوح نظریه‌ای دارد که عصاره‌اش این است: تلفات در اول هر جنگ هراسناک است، بعد اندک اندک دیگر بالاترین تلفات هم عادی می‌شود. طبق نظریه‌ی همین آقای نوح مثال بزنم دو تا:

 

۱. اوائل دهه‌ی هفتاد در قم یک شهرک مهدیه داشتند می‌ساختند برای طلاب که آنجا مستأجرانه زندگی کنند. خبری از آهن‌خوری مانند بمب صدا کرد و خبر صدر نخست قم بود تا چند سال! حالاها صد تا صد تا اختلاس خبرش درز کند، برای نظام! عادی است، چه رسد به مردم آن.

 

۲. لبنان سه تا سه تا شهید شدنِ مردم غیر نظامی، در آغاز جنگ اخیر، آمار تلفات جنگ بود، در ایران همه وحشت (=از نوع دلسوزی و شگفت) می‌کردند ازین تلفات. اما حالا ۱۰۰ تا ۱۰۰ تا هم مردم شهروند و روستا شهید می‌شوند عادی شده است.

 

پس؛ همه چیز به سود است. سود که نباشد کسی در موضوع خدمت به دیالیز حتی پا نمی‌گذارد (مگر وارستگان که واقعاً خیلی ناپدید و ناپیدا هستند) در مورد تلفات و سود و زیان مطلب همین است که ریشه‌یابی کردید.

ممنونم که کاربردی وارد می‌شوی در مبحث‌های مهم جناب سید سعید شفیعی.

راستی آن دور، باغ جناب آقای ع. (عسکری) پاشایی است؟!

،،

بله درسته آق سید سعید. جلد سوم تاریخ ویل دورانت را جناب ع. پاشایی ترجمه کرد. روزی در لَتِ مرحوم سیدولی هاشمی از آقای پاشایی پرسیدم داراب‌کلا از نظر سازه‌ی مسکونی چه طور است؟ گفت حتی یک بِنا هم ندیدم که در آن هنر معماری سنتی ماندگار به کار رفته باشد. تعبیرش این بود: اگر زلزله بیاید آدم حسرت هیچ ساختمانی را نمی‌خورد! منظورش این بود ساختمان‌ها نماها و نمادهای سنتی هنری درش دیده نمی‌شود. ممنونم از ذکر نکاتت. این مسائل را جناب عارف آهنگر مطلع‌تر است. اگر آنلاین شد و دید لابد برات ریپلای می‌کنند.

 

جواب شیخ جواد مهاجری:

سلام علیکم

برادر عزیز و بزرگوارم

ممنون از ابراز هم‌دردیتان

واقعا غم از دست دادن همسر جانکاه است

و دعای شما را برای تحمل آن می طلبد

در این چندسال با دیدن رنج و الم همسرم همیشه زیر لب زمزمه می کردم: من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.

در آن روز تلخ در گلزار شهدا من به سان پروانه ای بودم که پس از پرپر شدن گل دیوانه وار خود را به آتش شمع نزدیک می کند 

چه خوش سروده ملا احمد نراقی که:

《همچو آن پروانه شمع افروختن

هر دمی خود را بنوعی سوختن

 

تیزبینی شما تحسین برانگیز است

خداوند ابوینتان را رحمت کند

همیشه سرافراز باشید

،،

برادر متدین و دانای من آشیخ جوادآقا سلام

بسیار همدردی دارم بر آن دل خروشان شما.

عالی نوشتید. کاش بیشتر می‌توانستم این‌روز و شبِ محزون شما را می‌دیدم. برای قلب بی‌قرارت، قوت و تپش آرام آرزومندم. خدا آن همسر عِلیّه‌ی عَلیّه را بیامزاد؛ انگار خواهرم را از دست دادم.

 

...

شب سوم مرحومه حاجیه علیّه داراب‌کلایی همسر جناب حجت الاسلام آشیخ جوادآقا مهاجری امشب با انبوهی از مردم همدرد با صاحبان مصیبت، با شکوه و حزن و با مجلسی آراسته به پند و اندرز، در قم گذشت. باشد تا روح آن دخت گرانقدر مرحوم آیت الله آقا دارابکلایی از این‌همه رسم وفا در تألّم فقدانش خشنود شده باشد. دیدارم با دوستان روحانی و خویشاوندان بخشی اثرگذار از چنین مراسمی است که امشب بسیار مجلل گذشت. آقایان: آسید شفیع شفیعی، آشیخ علیرضا ربانی، آسید محمد شفیعی مازندرانی، حاج شیخ مهدی دارابی‌نیا، آشیخ حمیدآقا دارابی‌نیا، آسید کمال‌الدین عمادی، آشیخ اصغر حسین‌زاده ورندونی، آشیخ رضوی، آشیخ نجفی دارابی، آشیخ جوادآقا مهاجری، آشیخ خلیلی، آشیخ منتظری داماد حاج شیخ نصوری ساری، آسید مصطفی شفیعی، حاج علی کارگر، حاج علی بهرامی، آقاوحید مهاجر اوسا فررند دخترعمه‌ام، آسید حسین شفیعی که منبر امشب را انجام دادند و آخر هم رفیقم آشیخ مالک که جوارش بر من متنعّم و نوربخش بود و سِلفی هم دست داد در معیت ایشان.  قصد تفصیل نبود، اسامی دوستان حجم متنم را پر کرد که در عکس‌هایی که انداختم، مشاهده می‌شوند. هر چند زاویه‌ی من طوری بود به همه اشراف نداشتم که در قاب تصویر بیایند. با احترام به روح آن مرحومه و تسلیت دوباره با تمامی بستگان این خاندان.

مدیر مدرسه فکرت: ۴ ، ۹ ، ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

،،
سلام جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا

ابتدا، از خبر سلامتی‌تان خرسند گشتم. خدا را شکر که از درد پهلو رهایی یافتید.

آنگاه، بله، ما هم اول رفته بودیم کوچه‌ی ۳۷ که منزلشان است اما خبردار شدیم تشییع از مسجد شروع می‌شود. علت این بود اعلانیه‌ی چاپی زده بود از مسجد. اما پیام برخی از اعضا درج شده بود از خانه. اما شما در واقع اجر تشییع را نصیب بردید. البته ابوی بزرگوارتان تا آخر تدفین و تلقین و خاکسپاری تشریف داشتند.

انتها هم کشکولی: اما دیشب چنان چهره‌ات درخشان بود اصلاً انگار مریضی تِ رِه وَرا نیهه!

اگر گویش محلی دست‌انداز داشتی بگو شرحش کنم! هر چند خیلی خشنودم که می‌بینم زبان محلی داراب‌کلا را گاه خیلی زیبا در متون خود آذین می‌کنید.

یک کشکولی دیگر جهید: راستی آن قد بلندبالایت تاب عصا را چطور آوُرده بود. درود

،،
جناب آقاجلیل سلام
بسیار ممنونم که تفکرات خود را واقعاً با شهامت مطرح می‌فرمایید. صحن مدرسه محل شهامت در بحث است. من بیفزایم:

۱. در جنگ‌های قدیم، چون قاعده بر فتوحات و جهانگشایی بود، جنگ و متصرفات رفتار اصلی اقالیم تبدیل شده بود.

۲. بسیاری از پادشاهان و فرمانروایان بر اسم خود «جهان‌گشا» می‌گذاشتند.

۳. بیش از نصف کتاب‌های تاریخ مسلمین «مغازی» نام دارد، یعنی غزوه و جنگ.

۴. و...

اما یک نکته‌ی کلیدی بگویم:

گویا جمهوری اسلامی نمی‌داند بر پیامبر اکرم ص «اُحُد» پیش آمد. اینان اُحُد برای ایران قائل نیستند حتی برای جهان اسلام هم. بگذرم. جنگ، بدر و اُحُد دارد. لبنان را به سرنوشت غزه دچار کرد، آن گاه جمهوری اسلامی گرایان معتقدند حزب الله لبنان موشک زد اسرائیل آژیر خطر زد، رفتند پناهگاه! این مگر عاید است؟! جنگ خسارت عظیم دارد. جنبش حزب الله‌ی لبنان مظلوم را دارند قربانی مطامع می‌کنند. بگذرم.

،،

سلام آشیخ حمیدآقا درین عصر به شما

هر پنج فرزند آن فرهیخته، الهی شیخ شوند، شبیه شیخ اجل.

اگر نَعت است بگو: آمین.

اگر نفرین می‌دانی، لب نجُنبان.

کشکولی آب‌دار از آبنوس کف اقیانوس سفت‌تر

،،

آشیخ حمیدآقا

۱. معلوم است من قدر متیقّن گرفتم سه لبه را. وقتی یک دانه خردَل هزاران لبه و لُبّ و لعاب دارد، جنگ خصوص دفاع ۸ سال مقدس لبه‌اش وفور است.

 

۲. جنگ بر ما تحمیل شد، باید هم این زوایای ارزشمند که برشمردی در آن ۸ سال ثمر می‌داد.

 

 ۳. با نکاتی که تیزبینانه شرح دادی، مخالفتی ندارم. در لبه‌ی نورانی متنم هم اشاراتی داشتم.

 

۴. البته یک چیز فراموش نکنیم: اگر نخبه‌های جنگ شهید نمی‌شدند و امروز ما از افکار آنان استفاده می‌کردیم که ازین نظر جنگ صدام به ایران خسران و خسارت داد. مثل: شهید حسین بهرامی ولشکلایی که دانشجوی بسیار متفکری بود. مثل شهید علی اکبر درویشی همان روستا که به نظرم نظیری مثل او پیدا نشد که مخ متفکر مربی نظامی بود. مثل شهید محمد بروجردی مسیح کردستان لقب گرفت که تئوریسین بود. بگذرم. از تمام مواردی که مطرح فرمودی استقبال می‌کنم و موافقم. نقدت بر متنم، یعنی حیات‌دار بودن روند فکرها و متن‌ها. سپاس وافر آقا.

 

شرحی برین عکس ☝️قارچ جنگلی و خوردنی است. حمیدرضا طالبی اخیراً در جنگل داراب‌کلا ثبت کرده است. عموحمید دلش در چشمش است و چشمش در دلش. طبیعت را تا ببیند صید صحنه می‌سازد. حتی قارچ هم وِنه دِ تا بوووشن. نر کنار ماده و ماده نزد نر. این، قانون آفریدگار متعال است؛ همه چیز را «زوج» خلق کرد و خودش فرد، فرید، یگانه، احَد است. این است که توحید، اصلِ اصلی و اُسّ دینداری است که هرگز کسی را خدا نسازد. توحید طالبی. شرح لغات: وِنه دِ تا بَووشِن: بایستی دو تا بشوند. از راه خواستگاری و زندگی.

یک پِشتِه کلمه
جمهوری‌اسلامی‌گرایان و انقلاب‌اسلامی‌گرایان

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

اگر قسیم بودم در یک تقسیم‌بندی کلی و کُنشی، ایران کنونی را از نظر فکری و تئوری دو قسمت تقسیم می‌کردم: جمهوری‌اسلامی‌گرایان و انقلاب‌اسلامی‌گرایان.

 

جمهوری‌اسلامی‌گرایان، سرانجامی جز ساسانیان و مُوبدان نخواهند داشت، مگر آن که فکر خود را به علم بیامیزند. که این خود لازمه‌ای دارد: دست‌شُستن از تصلّب ایدئولوژیک که سران فکری آن، دین را در چاردیواری حوزه به حبس ابد برده‌اند و پیروانِ سران، دنباله‌رَوی خود را به درجات بالای ایمان و میزان شگفت خلوص، معنا می‌کنند. بگذرم. اینان اهل دوره‌ی دوم حکومت‌اند (یعنی از بعد از چهارده خرداد شصت و هشت) و به‌شدت شخص‌محور هستند و خود را حول یک فرد، دور می‌دهند و می‌چرخند. سخت باور دارند حکومت را به امام زمان علیه السلام تحویل می‌دهند. حتی «والعجّل فرَجهُم» شان از «اللهم صلّ علی محمد و آل محمد» غلظتِ بیشتری ادا می‌شود!

 

انقلاب‌اسلامی‌گرایان، چون مواد مستحکم و مصالح سالم ساختمان سیاست را در همان انقلاب اسلامی‌ مردم ایران، نشانی می‌دهند، تلاش و حتی امیدِ بدون یأس دارند که روزی برای بنای حکومت نو و سیاست مدرن فرا می‌رسد. اینان چون می‌خواهند وفا به اصول انقلاب کنند حاضر نیستند از آن ناحیه به ناحیه‌ی دیگر منتقل شوند. اینان اهل دوره‌ی اول حکومت‌اند (یعنی تا چهارده خرداد شصت و هشت) شخص‌محوری مطلق‌شان رنگ باخت و خود را حول یک فرد دور می‌دهند که خیال می‌کنند جنس این فرد، دموکراتیک است. جنس حکومت فردی را به بد و خوب، جدا می‌کنند. یعنی خودِ حکومت فردی را خوب می‌دانند، فردِ  آن حکومت را ملاک و معیار بدی و خوبی ارزیابی می‌کنند. مثل نظریه‌ی فیلسوف‌شاهی افلاطون.

 

من؟ من که سیاسی‌میاسی بلد نیستم! من فقط قسیم ظاهر شدم. ها؟! چی؟! حکومت علمی چقدر لذیذ است؟! من چه می‌دانم؛ مگر تجربه و لمسش کردم که تجربیاتم را برملا کنم و لذتش را بیان! بگذرم.

،،

سلام جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا

ادب حکم می‌کند از پَواسُخ در قلم شما تقدیر نمایم؛ تقدیر. راستی پَواسُخ، از واژه‌ی فارسی را عمداً به زیر بار جمع مُکسّر بردم که گفته باشم کی به کیه! هر چه هر چی خواست سرِ لغت بیاورَد، بیاورَد!

 

اما ریپلای (=در جواب) :

دو بند به جای مقدمه:

۱. بحث‌های من در مورد لبنان بحث حق و باطل نبود. خود جنگ تحلیل شد. ارزشگذاری قدم دیگر است و ربطی به تحلیل ندارد.

 

۲. دفاع شما از جنبش حزب الله لبنان یک امر ارزشی است، و در جای خود منطقی و حتی الهی است. پس، این مورد هم در نوشته‌هایم جای نداشت چون در صدد تحلیل هستم نه موضع‌گیری.

اینک یکی یکی به پاسخ‌های آن جناب، دوست فرهیخته -که با صبر و تأنی نوشته‌های مهمی مرقوم کردید- وارد می‌شوم البته فشرده تا وقت شما و اعضا را منهدم نکنم:

 

پاسخ به این مورد این پست:

چقدر هم خوب که منابع در اختیار خود را در معرض قرار دادید، شیوه، شیوه‌ی علمی و حرفه‌ای است. البته وسعت منابع سهم دارد در استحکام سخن و تحلیل. ممنونم ازین‌رو

،،

پاسخ به این مورد این پست:

آشیخ حمید اما نظر من این است:

سپاه قدس به جنبش حزب الله لبنان «کمک و ... » نکرد، بلکه دست به ترکیب و ساختار آن زد، یعنی دخالت در آن دارد. البته نهادهای بین‌المللی ایجاد سپاه نظامی برای بیرون مرزها را بدون مجوز سازمان ملل امری مداخله‌گرایانه و مخل امنیت بین‌المللی می‌دانند. سپاه قدس را با این منظر می‌بینند. سنتکام -شعبه‌ی خاورمیانه‌ی ارتش آمریکا- با تشکیل ائتلاف، به ایجاد به سد نفوذ در برابر سپاه قدس پرداخت که «تنت» سوریه در اختیار آنان است تا رصدگر منطقه باشند. پس؛ تحلیل این است جنبش حزب الله لبنان، بازوی ایران ساخته شد، و پس از آن بود که از شیوه‌ی سید امام موسی صدر بیرون زد. البته شهید سید حسن نصرالله وادار به این کار شد. که من صحن وارد این جزئیات و اطلاعات نمی‌شوم. شما اگر تاریخ اخیر اسرائیل را بنویسید در مورد جنگ با لبنان، چه می‌نویسید؟ مثلاً آیا خواهی نوشت سید حسن نصرالله از شمال اسرائیل، جنگ و فشار و پرتاب موشک را آغاز کرد که اسرائیل از هجوم جهنمی به غزه دست بکشد؟ اسرائیل که ذاتش شرّ و باطل روزگار است، اما در تحلیل جای این حرف‌ها نیست که ارزشگذارانه بحث شود. درود به شما که سخنان خود را ارائه دادید.

،،

پاسخ به این مورد این پست:

آشیخ حمید در این موارد اما:

جنبش حزب الله لبنان اتفاقاً خودش گفته بود از جبهه‌ی شمالی، جنگی باز می‌کند تا استعداد نیرو و لشگرهای اسرائیل در شمال اسرائیل مشغول کند که چندان تمایلی به تخریب غزه نداشته باشد و سید حسن نصرالله با شمارش معکوس اعلان کرده بود فلان روز سخنرانی ویدئو کنفرانس دارد که انجام داد و ... .

 

اسرائیل با تاکتیک تحریک، قصدش این بوده است در مراحل اول جنبش حزب الله لبنان موشک‌های خود خالی کند. این شیوه که شروع شد، از نظر من استعداد تجهیزات حزب الله را نشانه رفته است. تمام گذرگاه‌های مرز لبنان با سوریه را نابود کرده است. پرتاب موشک بدون تاکتیک نبرد، بازی در زمین اسرائیل بود. قصد سید حسن نصرالله بسیار مردم‌دوستانه و ناشی از روح کمک به فلسطین بود. اما خود دید که اسرائیل غزه را کامل اشغال و حتی خط‌بندی نظامی کرد. بگذرم. شلیک استشهادی، از ادبیات تحلیلگرهای اعضای جنبش حزب الله است. کیست که از شکست و حتی فروپاشی اسرائیل شادمان نشود، مسئله اما واقعیت‌ها در صحنه است.

،،

پاسخ به این مورد این پست:

آشیخ حمید خودتان مطلع‌ترید که آنچه در اسرائیل میان احزاب رخ می‌دهد بازی انتخاباتی بیش نیست. همه از یک جنس‌اند. شما از گالانت وزیر معزول جنگ کد داده بودید که جنبش حزب الله لبنان را سلام نظامی داد، اما خودتان هم می‌دانید این فرد عین بنیامین نتانیاهو جنایتکارترین جانی جنگی است. آتش‌بس بر مبنای ۱۷۰۱ هم اگر رخ دهد، یعنی عقب‌نشینی اجباری جنبش حزب الله لبنان به آن سوی رودخانه لیطانی.

 

واقعیت: آیا شما اجازه می‌دهید یک جنبش مسلح در جنوب شرق یا شمال غرب ایران برای خود پرچم بسازد و با پاکستان و آذربایجان باکو مثلاً به نبرد موشکی بپردازد؟! اسرائیل با این حربه جنبش حزب الله لبنان را مخل مرز خود معرفی کرده است.

 

در ضمن واکنش جهانی به جنگ در غزه، قابل قیاس با جنگ در لبنان نیست. جهان در مورد جنگ با لبنان همان نیست، که در غزه هست. تشکر از نکته‌های مهم شما که با ۹۹ در ۱۰۰ استدلالات حقانی شما موافق هستم از آن بالا تا انتها.

،،

پاسخ به این مورد این پست:

آشیخ حمید دخالت ایران در سوریه دو لایه داشت:

در لایه‌ی اول دخالت ایران کمک به دیکتاتوری خاندان اسد بود که با بهار عربی مواجه شده بود برهان غلیون آن را رهبری می‌کرد. اما بعد که جریان داعش پیش آمد اوضاع عوض شد. ایران بهار عربی که تونس با آتش‌زدن یک دست‌فروش میوه شروع شد و کل خاورمیانه را گرفته بود، اسمش را گذاشته بود بهار بیداری! ولی تا این جنبش به سوریه رسید، نظر جمهوری اسلامی شما آخوندها! دگرگون شد. دیگر حتی سال ۸۸ تظاهرات‌ها در ایران را سرکوب می‌کرد. بگذرم. خداقوت می‌گویم و بسی ممنونم وقت مناسبی صرف کردید. شیخ، یعنی همین. شجاع در بیان. شهامت در سخن. و بردبار در تضارب آراء.

،،

آشیخ حمید سلام مجدد درین آخرین پاسخ به آخرین پست آن دوست تا این ساعت. بازم تکرار می‌کنم:

به فرزند طلبه‌ات قول مرا بگو: شیخی شود در وسعت شیخ حسن جوری سربداری که دنبال علم و عدل و عمل و قیام فکری علیه‌ی استبداد درونی و بیرونی بود. سربلند و زنده و خُرم باشین و این خاندان عالم‌پرور را مصون دارید و شجره‌اش را آبیاری کنید. با بیشترین حرمت و کرامت به شما. ابراهیم.

،،
جناب آقاصدر سلام
بسیارممنون هستم دقت می‌فرمایی. یک مثال بزنم خلاص!
اول، که خبر اولین شهید داراب‌کلا از جنگ به محل آوُرده شد، عین توپ صدا کرد و مردم شگفت آمده بودند. دومی و سومی و چهارمی شهید ... این شگفتی کم شد چون مردم عادت پیدا کرده بودند به شنیدن شهادت رزمندگان محل خود. منظور از عادت این نیست، جمعیت تشیییع پیکر کم شد، اعجاب از شهادت فرو کاسته بود. دیگر هر کس هر روز می‌رفت شهر، پاساعت که مسیرش می‌افتاد، هر روز از مسجدجامع ساری، تشییع بود تا دروازه گرگان که به همین علت شد میدان شهدا. چون این میدان، پیکر شهیدان به روستاها توزیع می‌شد. بگذرم. کشکولی بگم: لابد صدر چون خیلی انقلابی است، همچنان حس ۵۷ی در سرش هست! ما که حس‌مان بی وِر شد!

یک پِشتِه کلمه
ضعیف و تضعیف

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

ضعیف پنداشتنِ حریف - دشمن، خردمندانه نیست. علاوه بر خرَد، جریان نبوّت (که خط سیر برای بشر است) نیز، دشمن و حریف خود را محاسبه‌ی واقعی می‌کردند. مثلاً نبی گرامی ص، آدم (=عیون: اطلاعاتی) فرستاد که اطلاع بیاورند دشمن در هنگام اُتراق، چند شتر نَحر می‌کنند. ازین راه استعداد (=تعداد نفرات) حریف را حدس می‌زد. پس؛ دشمن و حریف باید دقیق محاسبه شود. قوت و ضعف، هر دو مقایسه شود.

 

تضعیف کردن حریف - دشمن، بالاترین رفتار خردورزانه است. با هر امکان عقلی و ابزاری (منهای خلاف اخلاق و قواعد انسانی و شرعی و مقررات بین‌المللی) می‌شود دست به تضعیف حریف حربی، زد که حرب و جنگ رخ ندهد و اگر باز نداشت و رخ داد، بتوان بر روحیات آنان اثر نهاد.

 

دو نمونه:

نمونه یک: ایران صدام حسین را ضعیف می‌پنداشت. به همین خاطر، شناخت سرِ جنگ از سِرّ جنگ، ناموزن بود و صدام واقعیت خود را برملاتر کرد و بیش از دو دهه‌ی دیگر با بدترین دیکتاتوری در قدرت باقی ماند و ایران تن به آتش‌بس در بدترین شرائط داد. آتش‌بس مجبورانه‌ای که حتی رزمندگانی چون من و مانند من را در خودِ جبهه، خوشحال و رقصان کرده بود. حق را ور ندهم، ایستادگی مردمی واقعاً فداکارانه و غیورانه بود.

 

نمونه دو: جنبش حزب الله لبنان اسرائیل را به علت حضور ارتشش در بخش جنوب غربی فلسطین (باریکه‌ی غزه که لزوماً باید متحد و ضمیمه‌ی کرانه‌ باختری باشد ولی عملاً تحت حکومت حماس درآمده بود و تجزیه هم شده بود) ضعیف و دچار ضعف عَدید ارزیابی کرده بود. ازین‌رو از جبهه‌ی دوم، یعنی شمال فلسطین جنگی به روی اسرائیل گشود و برآوُرد قطعی سید حسن نصرالله این بود این اقدام، بر عزم ارتش اسرائیل در ویرانی غزه اثر مستقیم و حتی ندامت می‌افکنَد. اما نادردست در آمد. و شد، آن چه نباید می‌شد. حال، نه تنها قطعنامه ۱۷۰۱ سازمان ملل تحمیل شد حتی لیطانی پلاس! هم بر آن بار شد، همین توافق آتش‌بس که واقعاً بندهای فراوان و عجیب آن شگفت‌آفرین‌ترین توافق روزگار است. پایین رفتن فتیله‌ی هر جنگ با بدترین نتایج هم، خبری به نفع بشریت است. اما آن "دستور" که به جنبش حزب الله لبنان داده شد، این خسارات را رقم زد. این پدیده به نظرم یعنی تغییر استراتژی در خاورمیانه. هر کشوری این واقعیت را آموزه و آمیزه نکند بدترین ازین را روی خود خواهد دید. دامنه.

،،

سلام جناب حجت‌الاسلام آشیخ حمیدآقا

ابتدا واسه‌ی این که با توضیحات خود، نوع روش تحقیق و تبیین خویش را افروز کردید، اعلان رضایت و خرسندی کنم. موافق هستم. خیلی‌هم کارساز در بحث.

،،

این جا یک کشکولی بگویم مکفی‌ست:

آشیخ حمید! سپاه قدس یعنی سپاه بیرون از کشور. بگذرم. کشکولی‌ام را گویم: «سپاه کعبه» هم پس شما آخوندهای خوب راه بیندازید، چون کعبه هم بدتر از بیت‌المقدس در اشغال یک آل فاسد است که سال ۱۳۶۶ در حج خونین! شنیدیم که نقل شد «با آب زمزم» هم پاک نمی‌شد آل سعود. البته خودم معتقدم سیاست یعنی تنظیم ساعت به ساعت. بگذرم! از خویشتنداری و در عین حال بیان محکم و عالمانه‌ات خشنودم. ایضاً از ارزش‌گرایی‌های غلیظ آن فرهیخته‌ی حوزه.

،،

به این مورد:

آشیخ حمید واژه‌ی «ظاهراً» در گزاره‌های علمی از پیشرفته‌ترین متدلوژی است. خوب است روحانی حوزه با علوم دانشگاه هم مسلط است. خوب بلدی با قیود خوب، خوب گذرگاه‌ها رد کنی! ممنونم. سوزایلند مال جناب‌عالی. نوعی از بازی بود در داراب‌کلا که شهر می‌دادیم، یک مرحله پیش‌تر می‌تاختیم. حالا سوزایلند که سهله، وایتکان و ول استریت هم مال شما!

،،

این جا این خاطره را بگم:

آشیخ حمید! چون میرزا کوچک‌خان جنگلی گفتی آن روحانی مسلح و کتاب‌خوان قدَر، خاطره بگویم:

 

سال ۱۳۶۰ برای آموزش مجدد اعزام به جبهه پادگان المهدی علیه السلام چالوس بودیم. مجدد گفتم، چون سال ۵۸ و ۵۹ هم آموزش در گوهرباران و اردوگاه بادله دیده بودم. پس از آموزش چند شب اردوگاه کوچک‌خان جنگلی رامسر بودیم. واقعاً زیبا بود. شاه اشتباه‌اش این بود وقتی اقتصاد و نوسازی مدرنیزاسیون را داده بود به تحصیلداران ایرانی که آمریکا آموزش دیده بودند، نظارت بر آنان را کنار گذاشت. همین موجب شد آنان ترقی را بدون توسعه تصور کنند. کوچک‌خان جنگلی افکارش و افعالش تحسین مرا دارد، اما خودمختاری‌اش رفتاری تجزیه‌طلبانه بود. بگذریم. گمان نکنم جمهوری اسلامی شما به گروه سیاسی‌یی اجازه‌ی تسلیح دهد، بسیج هم اگر مسلح است چون زیر خط سپاه است و جامعه‌ی مدرسین قم را الگو می‌داند. همین بسیج اگر زیر ارتش! برود گمان نکنم حکومت آرامش داشته باشد بسیج سلاح داشته باشد. بسیج مستضعفین البته خالص هست چون زیر بار زور نمی‌رود اگر زور ورزد، بسیج دیگر نیست. بگذرم.

،،

این مورد را هم بگم نماز اول وقتم را برم واس اقامه:

آشیخ حمید اسم آن زمان را شماها گذاشتید: «فتنه‌ی ۸۸» که تا بهمن ۸۹ طول انجامید. ۲۵ بهمن ۸۹ میرحسین موسوی به سبک مصر محمد مُرسی خواست میدان آزادی تحصن کنند. اما شبش دستور آمد تا صبح نشده بروند میدان را با چماق خراطی شده بگیرند تا نذارند مصر قاهره در تهران تکرار شود.

 

بلی! اسم آن زمان ۸۸ است، چه ۸۹ باشد چه ۸۸، من می‌گم بحران ۸۸ شما می‌گید فتنه‌ی ۸۸ که بهمن ۸۹ آیت الله شیخ احمد جنتی، شیخ کبیر و عقیل و اصیل شما، در نمازجمعه دستور قضایی! داد بدون دادگاه، میرحسین و کروبی بروند توی حصر تلفن خونه هم قطع. حکومت هم گفت: بله قربان! چشم! برم نماز که «وَارکَعوا مَعَ الرَّاکِعینَ» یعنی بشتاب صف چهارم! چون من لایق صف یکم نیستم. رفتم. ازت خله خله ممنونم

 

جناب آقاجلیل سلام

نیمروزت به شادمانی و خیر و سعادت

اضاف کنم که:

آنچه من از منابع برداشت کردم این موارد مهم بود. البته موادش زیاد است. باید منابع رسمی منتشر کنند:

 

جنوب لبنان فقط در اختیار ارتش لبنان

 

فروش یا واردات یا تولید تسلیحات فقط در کنترل دولت لبنان

 

برچیدن تمام شرکت‌های غیرمجاز تولید سلاح حتی مواد مرتبطه در لبنان

 

و این ماده :

نه تنها جنبش حزب الله لبنان بلکه گروه های مسلح خاک لبنان هیچ عملیات علیه‌ی اسرائیل نکنند.

جالب این است: آمریکا ناظر است و حتی گزارشگر آتش‌بس است که اگر از لبنان به اسرائیل پرتاب شد، اسرائیل را خبر دهد وارد خاک لبنان شود.

و این یکی، اعضای سفارت آمریکا در لبنان حق دارند جنوب لبنان را رصد کنند.

این مواد آتش‌بس در واقع آغاز و انجام حاکمیت دولت لبنان بر حزب الله لبنان به عنوان جنبش مسلح است. آن قطعنامه ۱۷۰۱ که هجده سال پیش تصویب شد مبنا و منبع استناد آتش‌بش است. به تعبیرم دو سند امنیتی و نظامی بر حزب الله لبنان، غالب شد: قطعنامه ۱۷۰۱ و همین آتش‌بس که موادش شدیدتر از قطعنامه است. البته جنگ هر گاه، حتی یک روز هم، از سر مردم هر کشوری برداشته شود، آسایش است و رنج مالامال مردم را می‌کاهد. ممنونم از خواندن و دیدگاه گذاشتن.

،،

سلام جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا

اتفاقاً شیوه‌ی قشنگی است میانبحث‌ها، سیرش به سمت تکافو برود و ختم بحث، ذیل آن مبحث، اعلان شود. این موجب می‌شود مخاطب و سایر پیگیران مطالب، خسته و زده نشوند. من هم موافقم. پس در زیر پاسخ‌هایم را گذرا می‌دهم و از سمت خودم تمام. شما نکته اگر داشتید، حتماً دریغ مَفرمایید، خواهم دید. یک دنیا، ممنون از طبع گرم و طینت نرم‌تان.

،،

درین مورد:

آشیخ حمید البته که باید خبر داشته باشید که «قرارگاه قدس» ربطی به «سپاه قدس» ندارد. از قرارگاه‌های نیروی زمینی سپاه است در جنوب شرق. فقط نام قرارگاه را قدس گذاشتند. مثل اسم مسجد قدس محله‌ی قم. مثل اسم مصلای قدس قم. مثل اسم فلکه آب مشهد به میدان بیت‌المقدس (قدس) اما «سپاه قدس» یکی از نیروهای چندگانه‌ی سپاه است. لابد می‌دانید اولین رئیس سپاه قدس کی بود، درست حدس زدید، حجت‌الاسلام آقای سید مهدی هاشمی که توسط حجت‌الاسلام آقای محمد محمدی نیک مشهور به ری‌شهری دستگیر و سریع محاکمه و اعدام شد. یقین دارم بلدید که اسم اسبق آن، سپاه قدس نبود، بلکه اسمش «واحد نهضت‌های آزادیبخش» بود منبعث از تز شهید حجت‌الاسلام محمد منتظری. راستی بیت‌المقدس هم با مسجدالاقصی (صخره) مربوط به معراج و بارکنا فرق دارد، این بنای گنبد طلایی را امویان وقتی فتوحات کردند برای خلیفه‌ی اموی بنا کردند. در محوطه که یهود مدعی است روی هیکل (=معبد) حضرت سلیمان نبی ع ساخته شد. به همین خاطر اسرائیل دائم زیر این قدس را حفاری می‌کند تا به اصل هیکل برسد. نمی‌دانم رسید یا نه. بگذرم. خواستم متنوع پاسخ داده باشم شما آشیخ حمیدآقا عین همیشه‌اش بردبارانه باران مترنَّم می‌باری بر سر من.

،،

به این اما

آشیخ حمید بله، جَسته و گریخته در هر کارزرار، استثنا هم پیش می‌آید. یک کشکولی گویم: آخوندها خیلی تیزند من این را می‌دانم. مثلاً اگر بر فرض مثال، روایت وجود داشت که به روحانیت (البته آدم‌های مطابق آیه‌ی نفر به سکون فاء) مُجاز بلکه مجاب می‌شدند نعوذُ بالله خُلَل و فُرَج در آیات قرآن پیدا کنند! بی‌تردید امروز یکی از شاخه‌های شما حوزوی‌ها فقه خُلَل و فُرَج! بود. آقا در متن من خُلَل و فُرَج پیدا می‌کنی بر لذت علمی فی ما بین می‌افزایی. افروز و افروغ و افروخ باد به روی و جمال شما شیخ دانا.

،،

ولی این پست

آشیخ حمید، من اسم آن شورش را جنبش کور و نابینا گذاشته بودم که بلد نبودند حتی جنبش مدنی کنند. بگذرم. تمام‌قد برای جمهوری اسلامی نایست! آن وقت حمایت شما را ناغافلی! حمایت کورکورانه تفسیر می‌کنند! کشکولی را تاب آور. می‌آوَری ولی.

،،

و نیز این یکی

آشیخ حمید تا به حال جمهوری اسلامی شما (که صبغه‌ی آخوندی به خود گرفت و لابد حُسن محسوب می‌شود!) چند بار مسلحانه، یا اعتراضات را، یا جنبش‌ها را، یا تجمعات را، یا اغتشاشات را، یا بحران‌ها را، یا به قول ادبیات حکومتی: «فتنه‌»ها را رگبارانه! سرکوب کرد. چقدر اقتدار دارید شما! راستی! از صفات خداوند متعال هم فتنه است و مکر. الله اکبر.

 

یادآوری عمومی: من دیشب چون آغوزخوارش خوردم عصرش، خواب سحری‌ام! ویران! شد. این شد که زود آمدم مدرسه، دروازه‌ی مدرسه را باز کردم. البته زودتر از من، حجت الاسلام آقای شیخ احمد باقریان آمده است صحن. یک کشکولی: جناب شیخ باقریان انگار دین را از سیاست جدا کرد! چون فقط شیعه‌شتاسی می‌کند و بس! مسائل روز ایران و دنیا را گذاشت فی امان الله!

،،

سلام جناب حجت الاسلام آشیخ محمدرضا

معمول است در بینش و منش‌ات که مخاطب خود را به سخن درگذشتگان و یا گذشتگان این نظام ارجاع می‌دهید. ارجاع، جناب آشیخ احمدی اغلب همان ارتجاع است. آخر چرا جناب شیخ محمدرضا مسائل نوپدید را باید به کلمات گذشتگان نظام حل و فصل کرد. پس مستحدث و نوپدید راه‌حل‌های نو می‌طلبد چه می‌شود. من باری درین صحن گفته بودم هیچ شخصیت سیاسی و مذهبی‌یی کشور حق ندارد وصیت‌نامه‌ی سیاسی بنویسد. وصیت سیاسی اصلأ یعنی اختیارداری. این حق مردم است عصر خود را مدیریت کنند. سخن بزرگان البته می‌تواند تاریخ حساب شود، اما الزام‌آور نیست. هیچ احدی حق پیشنی و پسینی ندارد که مردم را مکلف کنند چه کنند چه نکنند. این جهان‌بینی من است. ارادت.

 

،،

سلام آقاجلیل

چیزی که پسندت شود، مطئمنم لابد قوت منطقی داشته است، پس خشنودم. اما سپاه قدس و خود آن قدس در اورشلیم:

 

۱. من قاسم سلیمانی را می‌شناختم. در مقام فرمانده سپاه قدس در امور داخلی سپاه دخالت نمی‌کرد، فقط یکی سه بار. که من یکی را برای نخستین بار این جا می‌گویم: بنا بر عللی در اطلاعات سپاه ورود کرد و نیروهای قدس را در آن جا کاشت، مثلاً اسماعیل قآنی را رئیس سازمان اطلاعات سپاه کرد که او شروع کرد به... بگذرم. داستان دارد. دلم برای حوزه علمیه می‌سوزد که چگونه توجیه‌گر همه‌چیز حکومت شدند و خبر از پِشت مِشت ندارند ولی مُشت و مُشک را دوست! دارند.

 

۲. بلی، آن قسمت گوشه که رنگ تیره نقره‌ای دارد مسجدالاقصی است. خود اَقصیٰ هم بلدید، یعنی دورتر. چون آن دور قرار دارد. بنای طلایی از مَعمّرات امویان است و خلفای ظالم آن.

 

از هر ۵ تا بند در نوشته‌ات نکات مهم آموختم. البته در بند سه حصری که به ادیان برای دو دوره‌ی برده‌داری و سپس فئودالی زدید، محتاج مباحثه است. اما ممنونم که مفیدنویس هستید. درود بَرِت.

،،

آشیخ محمدرضا سلام دوباره به شما رفیق عریف من. از آخر شروع کنم: اتفاقاً وقتی من میان این‌همه متن اعضا، وارد متن آن جناب شدم، فکر نمی‌کنید برای نوشته‌ات، ارزش پرداختن قائل شدم؟ یقیناً بر من سخت نیست، بلکه از رونق‌دهندگان پرهیزگار این صحن هستید. در مورد ارجاع و ارتجاع، یک بار دیگر به عمق جمله‌ام رجوع کنید. شاید به برداشت درست برسید. اما قرآن و عترت را شما وارد بحث کردید، من حتی قید کردم درگذشتگان و گذشتگان «این نظام». پس دو منبع شیعه قرآن و عترت نشان دو امر اصول ثابت و فروع متغیر است. معلوم است قصد من تصغیر و یا نادیده‌انگاشتن کسی نیست، فقط خواستم از شما خواسته باشم در مباحثه با متون، برای حل مسائل روز نمی‌شود ارجاع داد به افراد که خودشان در گذشته در راه‌حل‌ها عجز داشتند. مقام و حرمت کسی با نقد و حتی رد افکار یا مواضع، خدشه وارد نمی‌شود. اسلام به انسان آموخت تبعیت از فرد و اشخاص نداشته باش. زمانه‌ی ما زمانه‌ی مقتضیات است. گلاویزی با جهان، سیاست نادرستی است. وارد بحث‌های تکراری و کسل‌کننده‌ی مذاکرات نمی‌شوم که بارها این صحن حرفش شد. البته درِ هیچ بحثی درین مدرسه مسدود نیست. خودت می‌دانی وقتی یک روز هم ننویسی، برایم انگار فضای صحن خاموش است. گتاب که می‌ری، تب و لرزم می‌گیره! چون فرصتت در صحن کم می‌شه. دیگه حساب کن چقدر منتظر متون تو هستم. پس لطف کن به منِ یکی ارادتمندت، نگو: «سختت است.» کشکولی: آشیخ باقریان داستان «سه روز»ش از حَجّاج بن یوسف ثقفی، انگار خوب رسوخ! دارد در بافت روحانیت! گویی «ازخداخواسته‌»اند، در ترک سیاست!

 

 

  

عصری (۸ ، ۹ ، ۱۴۰۳) رهسپار شدیم به مسجد باب‌الجنه در چهارمردان قم. ترحیم روز هفتم همسر حجت الاسلام آشیخ جوادآقا مهاجری. نشستم دستِ راست حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا و دست چپ آقاوحیدآقا مهاجر اوسا وسط مسجد. حسابی بین جناحَین! مستفیض شدم! آشیخ حمید انصافاً آداب معاشرتش آدم را مجذوب می‌کند. سِلفی با ایشان را هم از دست ندادم. شکار می‌کنم! بالاخره. در عکس‌هایی که انداختم، حاضران را خواهید شناخت. البته زاویه‌ی من مناسب نبود که چهره‌ی همگان و وجود جمعیت حاضران، کامل بیفتد. جناب حجت الاسلام آسید حسین شفیعی منبر رفت. از کتاب «الامامه، التبصره والحیره» گزارش کرد که پدر شیخ صدوق آن را نوشته بود. جناب حجت الاسلام آشیخ احمد باقریان نیز درین مراسم حضور داشت که محضرش رسیدم و کمی گپ و گفت کردم؛ عکس روحانی سمت راست آن دور، روی صندلی می‌توانید مشاهده‌اش کنید. از سردرگاه و مناره‌ی مسجد هم عکسی انداختم که از قضا فهمیدم مسجد راتب آقا شیخ حمید دارابی‌نیا نیز همین مسجد است، چون درین محله‌ی مشهور قم، می‌نشینند؛ جوار ابوی بزرگوارشان حجت الاسلام حاج‌آقاشیخ مهدی ولد خلف آیت الله مرحوم شیخ عبدالله دارابی (مشهور به دارابی‌نیا) که محضرش عرض ادب و ارادت کردم. پایان مراسم، پس از مصافحات و مستحبّات دیدارها، جمعیت سمت قبر بانو مرحومه عَلیّه دارابکلایی در نزدیکی همین مسجد واقع در گلزار شهدای قم (عکسی از سردرگاه انداختم) راهی شدند. بگذرم. گویا آسید کمال‌الدین نبودند یا من ندیدم. برای آن درگذشته دُخت آیت الله آقا دارابکلایی روحی شادمان و لبریز از غفران، آرزو می‌کنم. دامنه.

خاطره‌ی دامنه از شیخ احمدعمو آفاقی

او چَش! چَش! نمی‌گفت

یک روز با یکی رفتیم حیاط شیخ احمدعمو آفاقی. تَخ‌تَخ در زدیم. زنگ اِخبار کجا بود؟! ایشان اتاق افقی‌شکل سمت شرقی کتابخانه و محل مطالعه‌اش بود. اما اغلب اتاق سمت غربی کِله‌بِن کنار حاج‌خانم جلوس داشت. قدَک را رو دوشش می‌ذاشت نه بر دستان و تنش. کسی یا الله می‌گفت، اگر مرد بود خودش تا لای در اتاق می‌آمد. چشمانش را تار می‌کرد تا بهتر بشناسد کی هست. سیگارش هما فتیله‌دار همان فیلتردار را که، دائم پُک می‌زد. وصفش کنم تا سحر تایپ لازم است! همراه من گفت حاج‌آقا فرداشو خونه‌ی ما روضه‌خوانی دعوتی. باید می‌گفتند روضه‌خوان کیه. همیشه هم ایشان بود. بیچاره بقیه‌ی شِخای مقیم محل، بازارشان کساد! بود. چون نطق شیخ احمدعمو فراگیر بود. او چَش! چَش! نمی‌گفت. اصلاً در ذاتش بله‌قربان‌گو نبود. فقط گفت اگر نَمِردِمه، خا. لفظ خا از جواب‌های مثبت او بود. طرف کنار من هم فوری گفت: اونو سَی دَلقاسم جار می‌زند! یعنی اگر زنده! نبودی (بَمِردی!)، سید ابوالقاسم اذان‌گو اعلان عمومی می‌کند از بلندگو. خندیدم. دو طرف خوب هم را ارزیابی‌شده داشتند. شوخی ملیحی بود آن سال. الآن گفتم که بگویم: شیخ احمدعمو آفاقی سو نرفتند صدر و پسرانش! کشکولی. درس بزرگ شیخ احمدعمو آفاقی این بود فردی اصلأ احساساتی نبود. سوگند! می‌شود خورد شیخ احمدعمو آفاقی را ما انقلابیون صدر انقلاب، بهتر از فرزندانش می‌شناختیم. چون او میان انقلابیون حرفش را تقریباً می‌گفت! خونه ساکت بود! صدر کمی سُ پدرت رو. چون فرزند آن شیخ احمدعمو مایی، نزدم محترمی. بگذرم. لِمّ خاطره‌ام بماند برای اهل ذُکا و افراد نبیل. ابراهیم

 

شیخ مالک: عارفی گفت : اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی ،دروغ نگویی ،کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی .

،،

بِووووو...

آخوندا دِله پِره این طیری آدما!

کشکولی. آشیخ مالک سلام.

،،

آشیخ مالک دوباره سلام

قبول باشد مقام تبلیغی‌ات که حقیقتاً خستگی‌ناپذیر ظاهر شدید درین کسوت. تقریباً تمام ایران را رفتی و من خاطرات فراوان ازت را در دامنه زیر چاپ بردم. تریبون را آخوندها! قُرق کردند در قزوین و قهدریجان و قمشه و قائم‌شهر و قائن و قلهک. دامنه بگذرم

،،

راستی سوم آقاصدر

من اصلاً سبیل ندارم!

تَه‌ریش می‌ذارم، آن هم نه شرعی! بلکه ازون لحاظ که گزینش! رد نشوم!

این کشکولی هم نوش جانت!

،،

مهندس محمد سلام

با چه شکوهی رفت بالانشین شد این گاندلک‌کدو. بی‌علت نبود در داستان حکمیانه‌ی قرآن همین بوته‌ی یقطین (=کدو) محافظ و سایه‌بان حضرت یونس شد که از حوت (=ماهی‌کوسه یا نهنگ، یا...) گریخت.

 

بله، خواندمش مهندس محمد فعلاً مقیم سنه‌کوه! به‌هرحال فرد مورد اشاره‌ات (یعنی حجت الاسلام سید محمد مهدی میرباقری) هم یک نوع قرائت از اسلام است. هیچی تابع هم دارد این فرد؟! من که اوضاع اینان دستم نیست! بگذرم.

یک پِشتِه کلمه

صراط می‌بلعد!

صراط از ماده‌ی ص.ر.ط گرفته شد به معنی «بلعیدن». صراط، راه روشن است که به قول مفسران قرآن «انگار پیرو خود را می‌بلعد و در مَجرای خود فرو می‌برَد» و نمی‌گذارد منحرف شود. می‌گویند مزیت اصحاب صراط مستقیم «به علم آنهاست، نه به عمل». استناد می‌شود به آیه‌های ۱۱ مجادله و ۱۰ فاطر. در مجموع صراط همان «راه» است به سوی خدا، نه سمت بُت‌ها و راهَک‌ها. البته حکومت‌ها دوست دارند خود را «راه» جا بزنند و مردم را چونان کودک! بر راه‌راهَک نشانند. بگذرم. صراط خودش پیروش را می‌بلعد. دستور حکومت، لازم ندارد.

،،

نظردادن زیر چند پست امروز

برم از بالا، سُر بخورم به زیر!

ببینم چیزی یافت می‌شود بشود نظر کوباند! نون، مسکون است.

،،

سلام جناب حجت الاسلام حاج‌آقا باقریان

لابد این روزگا پل پوت رهبر خمرهای سرخ کامبوج فقط، خوراک آن آسیاب است. جُمجُمه‌های میلیونی که از کشتار مخالفان، هِرَم کرده بود. الآن حاکمان عالم همه! راستگو شدند! کشکولی! اما واقعاً سخن قشنگی از امام علی ع برگزیدید. درود

،،

سلام جناب آقاجلیل

این جا جا دارد بگویم:

۱. لبنانی‌ها نیمی‌شان، سالهاست در آرژانتین زندگی می‌کنند. اصلاً لبنان نمی‌آیند.

 

۲. لبنانی‌ها عاشق قلیان‌اند و لب دریا. البته استثناها جدا.

 

۳. لبنانی‌ها انسان‌های به‌روز هستند؛ تی‌شرت و شلوارک را عاشق‌اند! البته دور از همه!

 

۴. این جا -من زندگی می‌کنم- وقتی آوارگان‌شان را آوُردند، بهانه‌ها می‌آوُردند ما هر نوع غذایی را نمی‌خوریم! جمبوله! نمی‌توانیم زندگی کنیم! منظور جمعیتی! و دیگر چیزها که بگذرم.

 

۵. راستی من خودم وقتی آتش‌بس ما را در جبهه در خرداد یا تیر ۱۳۶۷ از بلندگوی قله‌ی مریوان به سمت چناره شنیدم، رقص آمده بودم! قلیونی نبودم! ولی اگر به جای ۶۷ اگر ۶۱ بود که آن سال هم جبهه‌ی مریوان بودم لابد سیگار بغداد را فندک می‌زدم و دود عین کمِل هوا می‌دادم.

،،

سلام مهندس محمد

ما به گاندله، می‌گیم: گاندلِک. یعنی گِرد، دایره‌طور، کوچک، تپچه، پسپلوک. دیشب گفتم قشنگ کهی و خوش‌رنگ است. بیام ازت بگیرم!

،،

مجدد جناب قربانی را سلام

من آقای عادل فردوسی‌پور را نمی‌شناسم (منظورم امورش را. البته ترجمه‌ای از کتابش را خواندم که آموزنده بود) اما آقای صحت کارگردان و بازیگر را می‌شناسم. به نظرم اهل مطالعه است. اهل میبد یا نائین است. همان شهر آیت الله نائینی که مجبور شد کتاب تنبیه الاُمه را دجله اندازد! تا فشار روحانیت روی خود را بکاهد. علت معلوم بود: می‌گفتند چرا حکومت را گفتی مشروطه باید باشد! بگذرم. خوب شد آیت الله مرحوم طالقانی نسخه‌ای از کتاب تنبیه از نائینی را ترجمه و شرح کرده بود. البته خبر داری جز طالقانی و چند روحانی روشنفکر دیگر که سمت نظریه‌ی نائینی ایستادند، مابقی از گت تا خُود همه سمت آیت الله شیخ فضل الله نوری همشهری شما را گرفتند درین نظام جمهوری اسلامی شان. بگذرم. خواستم گفته باشم وقتی با نائینی آن کردند خواستی یا سروش صحت کمدین نکنند!؟؟؟؟

،،

نه آشیخ محمدرضا بلکه لابد دنبال مدرسه‌ی فیضیه و مدرسه‌ی معصومیه! بودند! مدرسه فکرت که به قول شریف و تعبیر نظیف و حرف لطیفِ آشیخ حمیدآقای شرافتمند، «جمع اضداد» است. سلام آقا.

یک پِشتِه کلمه

رُعب!

از پیامبر اکرم ص نقل است (من از «کتابخانه احادیث شیعه» دیدم) «من با سخنان جامع مبعوث شدم و با رُعب و وحشت [که خداوند در دل کفّار افکند] یارى شدم» عین عبارت: «بُعِثتُ بجَوامِعِ الکَلِمِ، و نُصِرتُ بالرُّعبِ.» در تخصصم نیست وارد شکل حدیث شوم و اظهارنظر کنم. جمله‌ی داخل آکولاد نیز از خود منبع است. فقط می‌دانم پیامبر ختمی مرتبت ص حتی معجزه‌اش از جنس کلمه و کتاب است و تمام وجودش مکارم اخلاق. در دفاع هم اهل مروت بود و مدارا و حتی تئوری طُلَقا. اینک سه جهت بحث من بدون جهت‌گیری:

 

جهت ۱. اخیراً آقای «شیخ نعیم قاسم» رهبر جنبش حزب الله لبنان (هنوز نمی‌دانم با چه سبک درون‌حزبی بر این پست رهبری جنبش نشست) سخن راند. عین جمله‌ی وی:

 

«هنگامی که ما جبهه‌ی حمایت و پشتیبانی (از غزه و مقاومت فلسطین) را راه‌اندازی کردیم، تأکید کردیم که ما خواهان جنگ نیستیم... ارتش اسرائیل از تمام اماکنی که اشغال کرده اخراج شود و ارتش لبنان، برای اخراج دشمن اسرائیلی وارد منطقه شود.»

 

این عبارت وی -اگر همین باشد که نقل شد- دست‌کم دو نکته در بر دارد: یکی اذعان در شهامت بیان راه‌اندازی و آغازگری جبهه‌ی جنگ با اسرائیل در قسمت شمال فلسطین. دومی اعتراف به از دست‌دادن خط مرزی جنوب لبنان در جنگ اخیر اسرائیل در لبنان که عدد عمق آن چندروایتی شد. بگذرم.

 

جهت ۲. البته در داخل ایران (اجلاسیه‌ی ۱۱۲ شهید بخشی از کاشان) آقای عبدالفتاح اهوازیان مشاور فرمانده نیرو قدس سپاه حرفی زد که بار حقوق بین المللی دارد، که اینان اصلاً بدان توجه ندارند. این عبارتش:

 

«سید حسن نصرالله از من پاسدار، ولایی‌تر بود.»

 

بر فرض (و حتی حتم) این بوده باشد، این نوع حرف یعنی ارتباط وابستگی یک جنبش در خاک لبنان به حکومت ایران و این در عرف جهانی یعنی خروج از حاکمیت ملی لبنان و فرمانبُرداری از حکومت در ایران. بار حقوقی مسائل را اصلاً دقت نمی‌کنند آقایان سخنران! که نظامیان لازم است از همه‌ی افراد جامعه، کمتر سخنرانی کنند. از منبرهای ایران هم، اینان جلو زدند در حرف. اگر خموشی مدح شد، بیشتر به اینان راجع است. کارشان، شده سخن و درز خبر! بگذرم.

 

جهت ۲. ارتش اسرائیل نیز یک نقشه (عکس بالای پست) از منطقه‌ی سراسری مرزی جنوب لبنان انتشار داده که می‌گوید حزب الله لبنان «باید از آن عقب نشینی کنند». جنوب رودخانه‌ی لیطانی است به عمق سی کیلومتری خاک لبنان. کسانی که در داخل ایران شعار «الرُّعب» را سالها، پیشه‌ی خود ساختند بدانند اسرائیل هم فقه یهود دارد، ولو به ظاهر و در تشبُّث، که می‌گوید دشمنان اسرائیل را باید با بی‌حدترین رعب، از مرزهای خود، دور و دِرو کنم. و کرد. چون از بس نقشه‌ای عقلی و هوشمندی وجود ندارد علیه‌ی‌اش، حتی عجز در ائتلاف، ولو جذب یک کشور. مقاومت یک نظریه است، مستلزمات نیاز دارد. دولت‌سازی پس از آن مهم است. ایران حتی نتوانست در خاورمیانه یک بار دولت‌سازی پایدار کند. نمی‌تواند هم، چون آمریکا و ائتلاف غرب بیکار! ننشسته‌اند. چه وقت باید سر عقل آیند! نامعلوم است!

 

،،

سلام جناب آقاقربانی

ممنونم. از نظر من که بیفزایم: ۱. جنبش حزب الله لبنان درین فرصت از استعداد علمی خود برای تولید علم استفاده کند و دست به خلاقیت در اقتصاد و امور اجتماعی بزند. ۲. از تقلید و تبعیت محض از نظام جمهوری اسلامی ایران خود را به یک جنبش رسمی صاحب رأی و استقلال تبدیل کند. به قول شما هم‌سویی متعارف با هر جا که خواست بکند، یک کار عقلانی و عرفی است. ۳. برین جنبش به نظر من عیب بزرگی وارد است که دیدگاه انتقادی به جمهوری اسلامی ایران ندارد، در حالی‌که در داخل ایران به رفتارهای نادرست این نظام انتقادهای بی‌شماری وارد است. این شیوه‌ی جنبش حزب الله لبنان بر هویت آن لطمه زد و اشکالاتی بر آن وارد شد که مهمترینش این بود به نظام حکومت ایران اطاعت محض دارد و این صدمه می‌زند به هویت هر جنبش.

 

سلام جناب حجت الاسلام حاج شیخ باقریان

به نظر من یک مقاله‌ی دقیقاً علمی نوشته‌اید. از طرز نوشته و قوت استدلال و نقد و بررسی لذت بردم. چند نظر هم دارم هم‌راستای متن:

 

نظر اول: «مقصود از نفاق‏ در این حدیث» را «ریا و خودنمایی» تفسیر کرده‌اید. به نظر من مهم بود که لفظ را به معنای غیرمعمول آن هم برده‌اید. یادم است مرحوم آیت الله 

 

طالقانی در «پرتوی از قرآن» همین لغت نفاق را دو سوراخ موش معنی کرد. چون موش دو در دارد در لانه‌اش که یا از این در یا از آن در به بیرون یا درون ظاهر می‌شود.

 

نظر دوم: پرهیز تفرقه توسط پزشکیان گرچه در عام آن اخلاقی است، اما حکومت بر پایه‌ی دموکراسی یعنی جابجایی قدرت طی زمان محدود بین کسانی که ملت به آنان رأی داده است. پس؛ کار دولت خدمت و مدیریت بر حسب گرایش رأی است. تفرقه را انبیا هم قادر نشدند حل کنند.

 

نظر سوم: نوشتید «پیرایه بستن بر معصوم» ع. آیا منظور زیور و آراستن بد به سخنان معصومین ع است؟ اگر، نه، پس پیرایه درین جمله چه مقصود است. من در نیافتم.

ممنونم از مقاله‌ی پربار و روان و ساده‌نویسی‌تان که خود هنری از فنون نویسندگی‌ست. دقت شما در تمیز و فرق این دو لغت با معنای رایجش، قابل قبول من بود. درود.

 

صدرالدین آفاقی به دامنه: جناب آقای طالبی با سلام. چگونه شما که اعتقاد دارید رهبر یک نظام حکومتی نباید وصیت نامه سیاسی برای پس از خود بنویسد با چنین دیدگاهی شما برای یک گروه نظامی-سیاسی مربوط به یک کشور دیگر راهکار ارائه میدهید؟ شما اعتقاد داشتید که نظام جمهوری اسلامی برای حداقل یک قرن فقط باید به خود بپردازد چگونه برای یک قرن آینده راهبرد تعیین میکنید و آنرا لازم برمی شمارید؟ جنگ احزاب اجتماع گوناگونی از مشرکان و منافقان و یهودیان و ... علیرغم همه اختلافات برعلیه اسلام بود. چگونه آنها میتوانند با هم مشارکت استراتژیک داشته باشند ولی وقتی دوگروه شیعه باهمدیگر همراستایی دارند برایتان غیرقابل پذیرش است؟ تا کی میخواهید این شیپور جدایی سازی دوستان از جمهوری اسلامی را تبلیغ کنید؟

،،

آقاصدرالدین آفاقی سلام

۱. ممنونم از نقدی که بر خودم وارد می‌کنی. ۲. متن من، دیدگاه شخصی من است، در آن «لازم‌برشمردن» وجود ندارد که فرمودید. ۳. مسائل روز است، می‌شود چنین مباحثه‌ای داشت. ۴. تحلیل یا نظر من نه وصیت است نه الزام. شهروند ایران هستم اخبار جهان را نظر می‌گذارم. ۵. احتمال، حتی حتم اشکال در متن من، نشان این است عقل دیگری حق دارد چنین اشکال بر متنم وارد کند. ۶. فکر نکنم جمله‌ای دیگری در متن آقاصدر وجود داشته باشد که جوابی برایش نیاز ببینم. نائب زایر ما، فراموشی نسپاری حرم رضوی ع ما را. التماس دعا آقاصدر.

 

شرح عکس: جنگل کُلِت و سلیقه‌ی اهالی محترم کُلِت در بهره‌ی آب. عکاس: حمیدرضا طالبی، پاییز همین روزا. در قدیم توی داراب‌کلا پس از گذران این نوع چرخ آب چوبی و آهنی، تُلمبه‌ی دستی قَطور جایگزین شد که در چند جای محل، نصب شده بود مردم با جاجیم (=شیردون مِسّی، غوراَفتو مِسّی) از آن آب می‌کشیدند به خونه‌ها می‌بردند. مثل پیچ ببخل کنار خونه‌ی حبیب چلویی، پیش حموم‌پیش محله‌ی ما، پیچ عبسعلی گلچین کنار خونه‌ی کبل‌احمد چلویی (جوادی‌نسب)، آنِگرمله بالای خراطی اِسّاکرَم. بگذرم.

 

کتاب ساری از آغاز...

۱۴۰۳/۰۹/۱۰  رجوع به لینک بالا.

تستُّر!!!

نوشته‌ی دامنه: کتاب «عقل سرخ» اثر مرحوم استاد محمدرضا حکیمی است؛ شامل ۲۰ مقاله. از انتشارات «دلیل ما». من یک نکته از یاداشت‌هایم روی این کتاب را به اشتراک می‌گذارم که در ص ۱۱۵ آن مطرح شده است:

 

مرحوم حکیمی معتقد بود مرحوم مرجع عام شیعیان آیت الله العظمی اقای بروجردی به نوعی «تستُّر» می‌کرده‌اند، «چنانکه در زمان ایشان گفته می‌شد که آقا گاه که سخنی را قابل توجّه یا به صلاح نمی‌دانند، دست مبارک‌شان را پشت گوش‌شان می‌گذارند، و به نحوی خود را به دیرشنیدن و کری می‌زنند، آری، ریاست و عمل به وظیفه، مشکلات بسیاری دارد.» تستُّر از لغت سِتر و پوشش‌زدن است.

اطلاعیه‌ی مدیر

تخم کتان

تخم بادمجان

تخم آفتابگردان

تخم ارغوان

پیاز زعفران

برگ گیاه آپارتمان

زین‌پس مدیر مدرسه فکرت (فقط به عنوان مدیریت، نه عضویت) جدای از تذکر آئین‌نامه‌ و مقررات، به نوشته‌هایی درین صحن، یکی ازین شش عنوان را می‌دهد. که شامل چهار نوع تخم، یک نوع پیاز، یک نوع برگ است. ۱۱ ، ۹ ، ۱۴۰۳ :

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

پرسش ۲۶۶

در جیب چه چیزهایی دارید؟ یکی یا چندتای آن را فشرده شرح کنید. چه طنز، چه نقد، و چه وصف باشد.

این پرسش دویست و شصت و ششم در هدر مدرسه سنجاق می‌شود. پاسخ به پرسش‌ها در مدرسه، به روال همیشه، اختیاری است. ۱۱ ، ۹ ، ۱۴۰۳ : مدیریت مدرسه فکرت

،،

جناب آقا حسن ابراهیمی سلام

از آن دوست محترم و عضو فعال شورای داراب‌کلا ممنونم که امور مردم و محل را مورد دقت قرار می‌دهند. باور بفرما من از سگ در محل خیلی هراس دارم. اصلاً تنگه‌های دلِه می‌خوام برم هی مِر می‌کنم که گازم نگیرند. بگذرم. نان را هم خیلی لازم است خانواده‌های محترم زادگاه و میهن و وطن مادری پدری ما یعنی داراب‌کلا و اوسا و مرسم در آن بالا، اسراف نکنند و برخی‌ها هم -اندک البته- نان مملکت را به گاو و گوسفند و بِز و غاز ندهند. غذای حیوانات را خدا جدا کرده است. ازت تشکر و به شورا و آقادهیار هم سلام برسان. ابراهیم.

 مِر: در گویش ما یعنی گفتن بسم الله.

 

قاسم بابویه: سلام آقای مدیر صبح زیبای شما بخیر ته بد اخلاقی دره اوج کانده از قدیم بایتنه وقتی بز ره مرگ بیته چپون چاشت خانه فکر کامبه دیگه با ایستیزا نزدیک ونی دمبه از هیشکی نترسنی پشتیبان زیاد دانی تازه هم مهندس عبدی ره هم بیاردی اگر کسی ره دوست ندارنی سریع سم هادین بکاشین از تجربه مهندس خوب استفاده کاندی مواظب بوش بهر حال تره دارکلا گیر یارمی.

،،

سلام رخف من آق قاسم بابویه

چقدر خشنودم کردی رخف که پند فراوان به این رفیقت دادی و می‌دهی. اما کشکولی: حرف از سَمّ زدی قاسم! سعید امامی (=اسلامی) معاون اطلاعات حجت الاسلام آقای علی فلاحیان آبادانی را وقتی دستگیر کرده بودند! چندی نگذشت گفتند در حمام داروی نظافت! خورد مُرد! چون داخل پودر نظافت آرسنیک است که کُشنده است! بگذرم. خوب بلدین سم بدین! حتی اتوبوس روشنفکران سمت ارمنستان را تَهِ درّه لیز هادین! از صحبت‌های رخفم قاسم خیلی هم خندیدم. بازم ازین جورا بنویس. قشنگ می‌نویسی. ارادت: ابراهیمِ به قال خادت «بد اخلاق»!

 

جلیل قربانی در پاسخ به پرسش ۲۶۶:

✅ پاسخ به سوال ۲۶۶ (۱)

      طنزیم: جلیل قربانی 

سه نفر از آخوندها که دارای مقام رسمی بودند از ایران به چین سفر کردند.

در دیدار رسمی ابتدا طرف چینی به طرف ایرانی معرفی شد و بعد هم نوبت به طرف ایرانی رسید تا ایرانی‌ها را به چینی‌ها معرفی کند.

تحت تاثیر لحن مترجم و نام‌های چینی، مترجم ایران در معرفی مهمان ایرانی، آنها را این‌جوری معرفی کرد:

۱- جیب چون بانک

۲- ... چون ...

۳- ... چون ...

🟡 یادآوری؛ چون سوال درباره جیب بود، در این‌جا از ذکر نام‌های دیگر خودداری شده و در صورت لزوم در جاهای دیگر به آنها اشاره خواهد شد.

 

قاسم بابویه در پاسخ به پرسش ۲۶۶:

سلام اسم سه نفر خائن در جیب راستم گذاشتم شخ خاتمی مممد موسوی میر حوسن شخ روحانی حسن و بعضی افساد طلبا😂

،،

سلام جناب جلیل

سپاس از شرکتت در پرسش سنجاق‌شده. جالب بود، گرچه سانسورت طعم طنز را از ما کمی گرفت. نخستین شرکت‌کننده درین پرسش صحن بودید. درود.

،،

سلام آقا قاسم بابویه

سپاس دومین نفر در شرکت درین پرسش. بازم خندیدم قاسم. پس، لیست ترور در جیب تو قرار دارد قاسم! با تیفنگ خفه‌کن بزن که غرش نکند! از شرکتت در بحث صحن، ممنونم.

،،

سلام آقا قاسم بابویه

سپاس دومین نفر در شرکت درین پرسش بودی قاسم. بازم خندیدم قاسم. پس، لیست ترور در جیب تو قرار دارد قاسم! با تیفنگ خفه‌کن بزن که غرش نکند! از شرکتت در بحث صحن، ممنونم. راستی بشمار: لیست شد چهار نفر! ولی گفتی سه نفر!

 

قاسم بابویه:

ببخشید سلام مجدد چون شناسای نشدن نمی خواستم آمار را اضافه کنم

،،

قاسم رخفم! لابُد اسم مرا در سرجیب گذاشتی روی قلب قفسه‌ی چپ سینه‌ات. پس نازم کن سرجیبت جای دارم. به آن پست بالایت هم، جواب دادم حرف از بِز و چَپّون زدی. ببین.

 

راستی کشکولی، قاسم! دیگه دعای ندبه دیار نیهی! لابُد آنقدر ندبه خواندی، دیگه «انسان کامل»! شدی و به ۹۹ حِجر: «وَ اعبُد رَبَّکَ حَتى یأتیَکَ الیقینُ» رسیدی!

،،

قاسم رخفم! لابُد اسم مرا در سرجیب گذاشتی روی قلب قفسه‌ی چپ سینه‌ات. پس نازم کن سرجیبت جای دارم. به آن پست بالایت هم، جواب دادم حرف از بِز و چَپّون زدی. ببین.

راستی کشکولی، قاسم! دیگه دعای ندبه دیار نیهی! لابُد آنقدر ندبه خواندی، دیگه «انسان کامل»! شدی و به ۹۹ حِجر: «وَ اعبُد رَبَّکَ حَتى یأتیَکَ الیقینُ» رسیدی!

 

محمد عبدی در پاسخ به پرسش ۲۶۶:

با درود به آق مدیر 

پاسخم به این پرسش شما چند شرط دارد نفرمودی: 

کدام جیب؟! 

سرشلوار جیب 

پشلوار جیب 

جمه جیب 

بغل جیب 

کش بن جیب 

کت جیب 

کاپشن جیب 

پیرهن جیب 

پولیور جیب 

شلوار کردی جیب 

؟!!!! 

به نظرم 

دهون جیب ره 

کله جیب 

دست جیب 

ره دوستان شاید مدنظر قرار دادن یا بدن! 

و اما من جیب چپ سرشلوارم را در آوردم 

محتواتش ایناست

سویچ ماشین

ریموت ماشین

دسته کلید چندتایی خانه و مغازه یکجا.

،،

سلام جناب مهندس محمد عبدی

سپاس از شرکتت درین پرسش. سومی بودی و حسابی لُغُز گفتی که هنر قابل تحسین در ادبیات فارسی است. هر جیب باشه مهندس. فرق ندارد. تو که همیشه جیبت یک پِشته وسایل است! از دندان خلال گرفته تا پیجر حلال! نزن این کال، آن کال. گربه «نخ مطلب»!!! را تِک می‌گیردگانده کاموا را وا می‌کند! درود که شرکت جُستی و از شرح شیئ جیب جَستی!

 

محمد تقی آهنگر در پاسخ به پرسش ۲۶۶:

سلام اقا ابراهیم 

پاسخ به سوال شما 

جیب بستگی به شغل دارد 

باتوجه به شغلم جز خود کار وکاغذ 

چیزی دیگری نیست (جیب کوچک ) 

اگر کشکلولی عرض کنم 

اینکه شغل انبیا جیب انبیا ،،،😂

ونیز اگر به درامد تعبیر کنیم 

صداقت مطرح میشه گفتنش 

ساده نیست 👌

،،

جناب آقا محمدتقی سلام

چه متاع گرانبها در جیبت است؛ هر دو از اعجاز قرآن. قلم، سطر، یسطرون. ممنون. چهارمی شرکت‌کننده بودید آقادبیر. جیب انبیا و شغل انبیا را عالی آمدی‌ها.

 

محمد عبدی در پاسخ به پرسش ۲۶۶:

با درودی دیگر 

یک پشته که گفتی مه سر جیب دله دره منظور پیرهن جیب من همیشه کلی مدارک و کارت مارت دارم که اگر بنویسم چند ده صفحه میشه و از حوصله خارج  اما یاد یه خاطره افتادم بسی تلخ عبرت آموز  فکر کنم پاییز یا زمستان 87 در سفر عتبات همراه پدر و مادر همین حاج تقی آق دبیر در شهر نجف کنار حرم امام علی ع در صف تحویل موبایل و رفتن به صحن حرم بودم که ناخافلی یکی محتویات سر جیب مان را به یغما برد نگویید چقدر... وای خدای من 1500 دلار را برد...  بله کنار حرم مولا هم دزد پیدا میشه دزدا همه جا هستن اگر غافل بشی می برن... بگذریم که داغ دلمون تازه شد 😔😔😔

 

سید سعید شفیعی در پاسخ به پرسش ۲۶۶:

با سلا درود بر مدیر داستان جیب شد نگا کردیم دیدم در حال حاضر 6 جیب دارم 1- جیب خالی پز عالی ( انواع کارتها ی بانکی اما با حداقل های موجودی غیر قابل برداشت و......) 2-از این جیب به اون جیب کردن ( پولها ر از این حساب به اون حساب ریختن شاید وامی , جایزه ایی . اینکه بگیم گردش مالی خوبی داریم !!) 3- دست به جیب نبردن ( دلمون میخواد خیلی چیزها داشته باشیم ولی وارد مغازه میشیم از خیلی چیزها در حال دست کشیدنیم از خوردن پسته تا ماشین نو نووار کردن و..) 4- جیبش تار عنکوبت بسته ( قبلا پول نقد بود میزاشتی تو جیب الان با مدد الکترونیک فقط کارتها است میچرخه تو جیب ) 5- یادش نیست شپش تو جیبش سه قاب دو قاب میزد ( ما که هنوز به این مرجله نرسیدیم جیبمان همونه که هست ) 6- حال ما موندیم که دست به جیب کی کنیم راستها - چپها , راست های چپ نما , چپ های راست نما ,و... اما جیب خودم کارتهای بنزین - کارت ماشین - دو فقره عابر بانک (یکی اسمش بلوبانک و لی رنگش قرمزه ! اینم یاد گرفته پول قرض بده یکماه ولی 3 درصد اول میگره .خخخ یک مال رسالته جدید یاد گرفته چطور جیب خالی کنه از طریق وام دهی و..) کارت ملی - کیف پول ( چند فقره فیش الان متوجه شدیم یه فیشی تعیمر چمدان, یادم رفته بود و.) سویچ ماشین- جند عدد کلید و..مقداری پول نقد حال باید منتظر بمانیم کی قرار جیب مارو بزنند الغرض زیاده روی شد

 

امیر رمضانی در پاسخ به پرسش ۲۶۶:

درود جناب طالبی . اول بقول حاج قاسم در انواع لباس جیب های متفاوتی داریم که یک خاطره و یک نو آوری در جیب شخصی دارم . اول نوع آوری خودم را بگویم . روزی در اداره موبایلم در بقول داراکلاییها در سرجیب پیراهنم گذاشتم که یکی از همکاران با ناراحتی و عصبانیت گفت فلانی گوشی را از جیب پیراهن که سمت چپ بدن نزدیک قلب واقع شده بگیر !؟ من هاج و واج از دخالت در سلیقه ی شخصی خودم علت را جویا شدم . و همکارم داستان برادرش که اینکار را کرده و دچار ناراحتی قلبی شده را بیان کرد . من با کمی تنش و چالش پذیرفتم و موبایل را از جیب پیراهنم بیرون آوردم . از اون تاریخ تاکنون دیگر پیراهن آماده نمیخرم . بلکه می دوزم و جیب پیراهنم را سمت راست بدنم سفارش میدم . این شد نوع آوری خودم .

اما خاطره از جیب .

اوایل استخدام در سازمان مالیاتی یه رییس کارگزینی داشتیم که هنوز زنده هست و سرحال اهل روستای دنگسرک نوذر آباد نکا جاده نیروگاه .

آدم سخت گیر و امنیت رعایت کن و بد اخلاق و رُک و صریح و نچسب !! و کار راه انداز .دست انداز درست کن بود 😂😂

میگویند قبل از اینکه بیاد امور مالیاتی گروهبان ارتش بود همون نظم و انضباطو امنیت و صراحت و تندی را از ارتش به کارگزینی امور مالیاتی انتقال داده . مثلن اگر کاری عادی مثل امضا برگ مرخصی ساعتی می رفتی اتاق کارش نامه ای اگر روی میز کارش بود بر میگردوند . برعکس میکرد که متن نامه را شخص تازه وارد نخواند . که بنظر من هم کار درستی بود . خلاصه آدم سختگیر و کار بلد و مورد اطمینان مدیران‌کل و معاونان و حراست بود و ایضن کارمندان رده صف ازش خوششان نمی آمد و باهاش جوش نمیخوردند .

روزی بعد از دو سه سال که از خدمت رسمی آزمایشی من گذشت . موقع خروج از اداره ساعت دو بعد ازظهر صفِ ، زدن کارت خروجی ( دیم به داهون ) چهره به چهره بقول امروزی فیس تو فیس شدیم . جناب رییس کارگزینی روبه من گفت جناب رمضانی حالا اِتا قُمقُمه او و اِتا سفره نون و اتا کتونی بخر و دنبال حکم رسمی خودت بدو تو تهران این اتاق و اون اتاق !!!!!

منم که حاضر جوابی ام از قدیم تا حالا کار دستم میده . یه نگاه عمیق سفیه اندر فقیه بهش کردم گفتم : حاجی دستتو بذار تو جیب کُتت ! اون با تعجب با نگاه بالا گفته به من کرد و من دوباره تکرار کردم حاجی یه تقاضا دارم لطفن دستت را بذار تو جیبت !! باز مِن و مِن کرد و من بار سوم پافشاری کردم که حاجی دستت را بذار تو جیب کُتت . کار دارم . با اِبرام و اِصرار من و اِکرا و اِجبار دستشو کرد تو جیب کُت قراضه اش .!! من سریع گفتم حاجی حالا اگر دستت را از تو جیبت در بیاری . حتمن حکم رسمی منست . ایشون چنان جا خورد و نگاهی به دور و برش کرد . که گفت تو اینو کجا داشتی . زِلف و تخته پِشت 😂😂😂 خلاصه هفته ای نگذشت که حکم رسمی من روی میز کارم بود .

الان تو جیب هرکس یه موبایل لمسی و‌گاهی دوتا . انواع کارت اعتباری بانک ها . انواع کارت هویت شخصی مثل کارت ملی . گو اهینامه ی رانندگی .و ما پیرمردها عینک و گاهی سیم شارژر .و قدری پول نقد برای مواقع خاص .  پر فروغ باشید 🙏🙏🙏

،،

پاسخم به پرسش ۲۶۶

به سؤال «در جیب چه چیزهایی دارید؟» می‌توانم رُک بگویم فشنگِ تُفنگ! اصلاً ندارم. شلیک ملیک بلد نیستم! محمدرضا شجریان خوانده بود تفنگت را زمین بگذار!! اگر دهه‌ی شصت بود وَ هنوزم توی جبهه‌ها حضوری بسیجی داشتم، یقیناً (نقلم ریاکردن! هم هست) کتابچه‌ی دعاهای روزهای هفتگانه‌ی هفته!! را همراه داشتم! تا زیر سایه‌ی سرمدی خدای باری‌تعالی مصون از ترکِش باشم. اما مدتی است بیش از چند دهه! که جیبم جز یک دستمال یادگاری و یک ماسک پیشگیری چیزی ندارم؛ دیگر، نه پول نقد در جیب دارم، نه خودکار! و نه حتی روان‌نویس که عاشق این نوشته‌گارم! اما دلار «آمریکا» نه «کانادا» شاید جا داشت جیب بزنم! اما دلار را که جیب نمی‌گذارند! می‌ذارند لَمِه‌لا! زیرا این دلارِ لعنتیِ شیطانِ اکبر آمریکا، هر لا و جا و سولاخ که باشد، خودش یواشکی رُش می‌کشد!!! پاسخ من، تمام. راستی! سمت چپ جیبم، عذابم است چیزی بذارم! ولی مفیدکارت بورس، در جیب سمت راست شلوارم همَش هست، چون هی باید برای خونه و خوردن و آدامس‌جُوووویدَن! کارت بکشم! ابراهیمِ ضدِ دُلارِ دلاورِ دلبَر! و طرفدارِ قشنگ‌پولِ ریالِ دلیر ولی دلگیر!

،،

سلام امیرجناب

پوزش پاسخم به پاسخت این قدر دیر شد. همان موقع خواندم. بسیار هم لذت بردم.

۱. نوع‌آوری + نوآوری جالب بود.

۲. من اگر کدخدای وناجم سمت کیاسر باشم، یا ارباب! ورجان سمت کهک قم و یا حاکم کلات نادری خراسان، حکم می‌کردم تمام مردان یک رفیق ارتشی داشته باشند تا نظم را ازو یبآموزند. و هر فرد یک بار هم شده موزه‌ی نادرشاه مشهد را بازدید کند!

۳. من هم کتاب را پِشتیم می‌ذارم که کسی عنوان کتاب را نبیند.

۴. موبایل را سرجیب نذار، ناغافلی می‌افتد کف مستراح یا جوی آب.

۵. چه داستانی داشتنی در گزینش!

ممنونم هفتمی شرکت‌کننده بودی در پاسخ به پرسش ۲۶۶

،،

مجدد سلام آسید سعید

محل یک چیز دیگه می‌گن: کک نپّرنِه جیفم!

کنایه ازین که حتی دو ذار پول در جیبم ندارم.

راستی! مادر مرحومم چارقدگوشه (=وال سفید هندی) پول وَندسّه ما را می‌داد.

،،

جناب صدرالدین سلام

از شرکتت در پرسش ۲۶۶ ممنونم. جالب این‌که تصادفی، هشتمین نفر بودی در ورود به پاسخ که جوار امام هشتم ع هم مجاورت داری. داستان را جالب شرح دادی، هیچ وقت اسنادت را از تن و جسمت جدا نکن. اشتیاه بود گذاشته بودی کنارت. بله، جامعه هرگز از اخلاقیات خالی نمی‌شود. سالی در بانک، کیف کارتم افتاد کف خیابان. بعد دیدم یک انسان شریف از سنگال آفریقا آن را پیدا کرد تحویل رئیس بانک داد. طلبه‌ی حوزه بود. جلباب را هم گریز خوبی بود. چارقد نماد بود و هنوزم در سنت، بسیار پاس داشته می‌شود. خود ایران، از دیر زمان و تا الآن اهل برهنگی نبود. سپاس از جواب.

و

شرح عکس: امروز ۱۱ آذر ۱۴۰۳، مشهد مقدس. نماد سلام زائرین در میدان شهدای مشهد منتهی به خیابان مرحوم آیت الله سید عبدالله شیرازی و حرم امام رضا ع. برایم دلآویز بود، هم از نماد آن، هم از ابری که آسمان را پوشاند. از هنر آقا صدرالدین آفاقی ممنونم که این صحنه را ثبت و نیابت زیارت را تقبل کرد. درود بر صدر. سلام یا امام رئوف رضا عالم آل محمد ص. در سایت دامنه این عکس ثبت می‌شود

زیر پرچم علم

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

ملک‌المتکلمین روحانی روشنفکر و واعظ می‌گفت «سرنوشت شما و ملت و بچه‌های‌تان، زیر پرچم علم شکل می‌گیرد، نه هیچ چیز دیگر.»

از نظر من:

قاجاریه کم‌کم داشت علم و فن و تجربه‌ی اروپا را عاریت می‌گرفت.

پهلوی سرانجام به علم تحصیلداران ایرانی در آمریکا اعتماد کرد و رشد اقتصاد کشور را به آنان سپرده بود که بعد فهمید به توسعه‌ی سیاسی باوری نداشتند، فساد و رانت هم بار آوُردند.

جمهوری اسلامی ایران، شعار دانش‌بنیان را می‌دهد که تولید علم کند. پایش صد البته در حکومت‌داری شدیداً می‌لنگد چون «صنفی اسلامی» شد، نه «جمهوری».

نکته‌ی متنی: هر حکومتی در صدد اسلامیزه‌کردن بر آید، در شباهت رفتاری، به رفتار عمر دچار می‌شود! چون عمر خلیفه‌ی ۲، گستره‌ی حکومت و قدرت حکومت، برایش اصالت داشت و از عدل و آزادی، عاجز و گریزان بود، خشونت برای او، ملاک بقا بود.

 

پست حجت الاسلام سید حسین شفیعی دارابی در هیئت رزمندگان داراب‌کلا در ۱۱ ، ۹ ، ۱۴۰۳ : «علی آقای رحیمی عزیز و همه دوستان فعال در این عرصه مقدس؛ سلام علیکم. هنیئا لکم. هرچه می توانیداز شهیدان تجلیل کنید و شور و شعور آفرین باشید. با این اقدام نیکنتان رعبی در دل اغفال شدگان و از خدا بی خبران بیفکنید؛ کسانیکه به جای تاختن به صهیونیستها و حامیان غربیشان؛ به حزب الله مظلوم و مجموعه نیروهای مقاومت می تازند و می کوشند همراهی ایران اسلامی با حزب الله را اقدامی نادرست جلوه دهند؛ کج اندیشانیکه اگر فضا را آماده به بینند؛ ضرورت و مشروعیت مقابله با داعشی ها و تکفیری‌ها را نیز مورد خدشه قرار میدهند. بد عاقبتانیکه به تشییع جنازه حاج قاسم و شهید رئیسی و... در تهران و قم و مشهد خرده گرفتند و با تحلیل‌های واهی خود کوشیدند تا از عظمت برپایی نماز جمعه نصر بکاهند و... و... و....!!!!»

،،

سلام جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا

من اتفاقاً شب را زود به خواب می‌روم که بتوانم فردایش نوشته‌های متنوع و متعدد شیخ حمید را مطالعه کنم که گیرا هم هست، البته که اُلترا نیست. شیخ حمید اگر اُلترا هم باشد، اُلترا انقلابی است و اُلترا اخلاقی است که هر دو به معنای فراتر است، نه افراطی‌تر. پنج قد و نیم‌قد را چقدر محبوبانه هم‌باز می‌شوی و سرآخر از درِ شبانه‌ی مدرسه وارد صحن می‌شوی. خداقوت داری. بله، ممنونم واژگان مدیر مدرسه را در جا تَپ می‌زنی به دستگاه تفسیرت می‌بری. عالی هست رفتارت. چون هم فعالی، هم بر منفعلین نقد بار می‌کنی، البته از نوع انتظاری نه هجومی. درودت شیخ.

،،

محمد مهندس عبدی مجدد سلام

البته ارزش هر رفتاری هم اثر مادی یعنی جسمانی دارد، هم اثر روحی و روانی، و هم آثار باور و اعتقادات مذهبی. هر سه دخیل است. می‌دانم بر هر سه هم صحه می‌گذاری و هم باورمندی. درود. ثواب، همان خروجی خوب رفتار است.

،،

باسمه تعالی

جهت مزید اطلاع اعضای مدرسه فکرت یادآوری می‌کنم جناب آقای صادق ولی‌نژاد از دوستان بااخلاق و دانشور من است. اهل اناردین دشت ناز، اما ساکن ساری. در علم سیاست یا جامعه‌شناسی -دقیق یادم نیست- دکتری گرفته است.

 

درین فرصت، به جناب آقاصادق دکتر ولی‌نژاد فرهیخته‌دوستم سلام دارم م ابراز ارادت. سیاسی‌میاسی چون بلد نیستم! بیش ازین، صحیح نبود وارد شوم.

 

سلام مهندس جناب محمد عبدی

این پست روزانه‌ات موجب شد این را بنویسم. دیروز به این مسجد رفته بودم نمازم را که تأخیر افتاده بود در داخل مسجد گزارمُ رد شِم. دیدیم روحانی‌یی مشغول سخن سر منبر است. بی‌ادبی دانستم فوری از پای منبر برخیزم. به حرمت مردم و منبر مقداری نشستم. دیدیم خودش می‌گوید استاد دانشگاه مقطع دکتری است. در حرم رضوی هم سخنرانی می‌کند. حجت الاسلام گلزاده بود اسمش. نمی‌شناسمش. سه چهار جمله‌اش ذهنم ماند! اینان:

 

گفت:

امام زمان [علیه السلام] ظهور که کند غزه می‌رود.

 

گفت: 

از همان مسیر به لبنان سری می‌زند.

 

گفت:

هاشم به غزه تعلق داشت.

 

شاید منظورش این بود هاشم جد رسول الله ص در تابستان به عسقلان غزه کوچ یعنی ییلاق می‌کرد. در زمستان به یمن قشلاق می‌نمود. در سوره‌ی قریش آیه‌ی رحلة شتا و الصیف آمده است. نمی‌دانم آیه را درست تایپ کردم یا نه.

 

گفت:

یمن ایران را مسلمان کرد، نه عمر بن خطّاب با فتوحات.

 

منظورش «باذان» گماشته‌ی خسروپرویز بود که به مدینه لشگر کشید ولی به حضرت پیامبر محمد امین رسول خدا ص ایمان آوُرده بود. و جذب جذبه‌های امام علی علیه السلام شد.

 

بگذرم. خوب بود منبری شما، از اخلاقیات گفت و از ثواب. اگر این جا که من بودم تو بودی لابد همان جا بلند می‌شدی از اعتقادات و انتقادات خودت سخن می‌راندی!

 

الحمدُ لِله مجریِ منبریِ مداحِ اهل بیت ع هم هستی. بگذرم. خواستم گفته باشم روحانیون فکر می‌کنند روی منبرشان هر چه ببافند، پای منبری‌ها همان را رشته نمی‌کنند! عجب گپی می‌زنند و عجیب گبّه می‌بافند. البته درود به «گبّه»، بافته به دستان بخیتاری‌ها، قشقایی‌ها.

گبّه: نوعی فرش دست‌بافت ذهنی

 

شش اشتباه بزرگ جمهوری اسلامی ایران

مقدمه: من خدمات حکومت به ملت و میهن را مفروض می‌گیرم و انکار نمی‌کنم این نظام، به این دو، خدمات فراوان داد.

مبحث: شناخت ضعف و بیان اشتباه این نظام را لازم می‌شمارم. پس، به -دست‌کم- شش اشتباه بزرگ ج.ا.ا می‌پردازم. سه مورد از دوره‌ی اول نظام ۵۷ تا ۶۸ و سه مورد از دوره‌ی دوم از ۶۸ تا اکنون.

 

شرح مطلب:

سه اشتباه بزرگ دوره‌ی اول از نظر من این بود:

۱. اعدام‌های زیاد و زودرس. آنچه بیشتر زبانزد جامعه شده است، می‌گویند بیشتر توسط این سه نفر انجام می‌گرفته است، آقایان روحانیان: «آیت الله» مرحوم صادق خلخالی، حجت الاسلام مرحوم سید ابراهیم رئیسی، حجت الاسلام مرحوم محمد محمدی ری‌شهری.

 

۲. تضعیف مرجعیت نجف. حلقه‌ی مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی در جماران بساط تضعیف مرجع مطرح مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی را راه انداخته بود و جناح چپ دامنگستر آن بود به طوری که ضدیت با خوئی از خصایص انقلابی‌شدن، شده بود. این جریان، بعداً خود را به تضاد و تضعیف مرحوم آیت الله العظمی حسینعلی منتظری مشغول نمود که شهامت انتقاد از نظام داشت و در دل حوزه قم مورد هجوم بود.

 

۳. سیاست خاورمیانه‌ای ستیزانه. جناح چپ دور سید احمد خمینی سعی می‌کرد از راه حج و تعلیم مردم و ایجاد تطاهرات برائت، به براندازی دولت‌های عرب در خاورمیانه، مدد دهد که حکومت سعود عربستان در ذی‌الحجه‌ی تیر یا مرداد ماه ۱۳۶۶ تظاهرات در خیابان‌های مکه توسط ایرانیان به رهبری حجت الاسلام مهدی کروبی امیر حجاج آن زمان را، به‌صورت مسلحانه سرکوب کرد که به حج خونین لقب یافت. این سیاست، منجر به دعوا میان اعراب -که ارتجاع نام گرفته بود- با ایران شد. فقط چهار کشور عضو جبهه‌ی پایداری عرب با ایران روابط نوسانی را حفظ کرده بودند. بگذرم.

 

شرح مطلب:

سه اشتباه بزرگ دوره‌ی دوم از نظر من این بود و هست:

۱. رفسنجانیزه‌کردن کشور، آن قدر هم زیاد، که ملاک، این اعلان شده بود «هر کس چوب لای چرخ دولت می‌گذارد» باید کنار گذاشته شود. و کنار هم گذاشته بودند. حتی عده‌ای از پیروان وی خواهان تغییر قانون اساسی برای دوام ریاست‌جمهوری وی شده بودند. بعد همین رفسنجانیزه‌کردن را به سیاستی وارونه بدل کردند، یعنی هر کس سمت و سویی رفسنجانی داشت، مورد بغض قرار گرفت. خود او را هم به خاطره‌ی خطبه‌ی ۱ و ۲ تیرماه ۸۸ به عضو مشکوک نظام تبدیل کردند و در آخر سر هم، رد صلاحیت شد. یعنی برای آقایون نگهبان، «احراز» نشد او آیا صالح برای کشورداری هست یا نه. بگذرم.

 

۲. ایجاد تعمدی قطب ۳ خرداد، در برابر ۲ خرداد با علَم‌کردن آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد، تا آن حد زیاد که حتی در وصف دولت وی اعلان شد «از محبوب‌ترین دولت‌ها طی ۱۰۰ سال گذشته و بعد از انقلاب مشروطه در ایران است.» ایجاد این دو قطبی و تعاریف غیرمتعارف از آقای احمدی‌نژاد و غُلوِّ لَغو ازو، بعدها منجر به بحران ۸۸ شد و سرکوب خونین معترضان.

 

۳. هسته‌ای - برجامی کردن کل کشور که دو قطبی اختلاف‌برانگیزی را پدید آوُرد. تا آن حد، که دو طرف یکدیگر را برای مشکلات تحریم و فشار آمریکا بر ایران، شماتت می‌کنند و برای برون‌رفت از آن به بن‌بست خورده‌اند تا جایی‌که اصلی‌ترین تضاد در ایران را شکل دادند. بگذرم.

 

حاشیه بر متن: من صُب‌صَری فوری زنجبیل و دارچین و عسل و خرما و هفت قطره آب لیمو و دو قُرص فلافل با نون کنجد سنتی و چای سیلان خوردم گرم افتادم. البته گرم افتادم، اما این متن را پیش از خوردن این خوراکی، در ذهم پروَراندم. بگذرم.

،،

حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا دارابی‌نیا سلام

همین حُسن سلُوک آن دوستِ خلیقِ حوزوی من موجِد است متون‌تان را عمیق ببینم. بلی، چُنین بود. خوب شد از مراء و عیون آن جناب گذشت. سپاس از ادبیات لطیف‌تان.

،،

عموحمزه سلام

برای این خبررسانی شما مدیر عکاسی لاله‌ی داراب‌کلا تقدیر می‌کنم. پیام تسلیتی نوشتم که در زیر منتشر می‌کنم. ممنونم از تصویر بایگانی آتلیه‌ات و ارسال خبر درگذشتش.:

 

برای درگذشت یک رفیق

مرحوم حسن، دوست دبستان من بود، این دوستی در بزرگسالی هم ادامه داشت. از کودکی مادرش به رحمت خدا رفته بود. پیش پدر و آق‌ننه‌اش و مادر دومش (مادرشهید مهربان، شهید آقاعلیرضا عارف‌زاده) بزرگ شد. خاطرات با او برای من، هیچ هنگام کهنه نمی‌شود. در جنگل و شرکت نکاچوب امرار معاش داشت. در روستای محترم مُرسم، همسری مهربان و زحمتکش گرفت؛ از خاندانی بزرگ و مؤمن مرحوم حاج ابراهیم آهنگر. به عبارتی باجناق رفیقم مهندس سید علی اندیک شد. برای من به زبان صمیمی‌ام «حسنِ‌خالی» بود. آری؛ حسن عارف‌زاده دوست مهربان و صمیمی و کارورز خستگی‌ناپذیر هم رفت. شنیدن خبر درگذشت رفیقم برایم شوکه‌کننده بود.

 

درین صحن مدرسه فکرت، به پسرش جناب آقاحمیدرضا عارف‌زاده، به دامادش جناب آقا سیدجمال صباغ، به جناب آق سید موسی صباغ داماد خواهرش حاجیه آمنه، به جناب آقا عزت‌الدین رمضانی دامادشان. و نیز در بیرون صحن مدرسه فکرت، به تمامی خاندانش (از نواحی نسَب و سبب) خصوصاً به دوست اندیشمندم جناب دکتر اسماعیل عارف‌زاده برادر مرحوم حسن، تسلیت می‌گویم. اگر درین صحن، نام کسی جا افتاد که از اقوام و نزدیکان حسن است، و من حضور ذهن ندارم، پوزش می‌خواهم.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی 

،،

با حسن، محرم زنجیر می‌زدیم.

با حسن، ماه رمضون روزه می‌گرفیتم.

با حسن، پشت «آقا» در بالامسجد نماز جماعت می‌خواندیم

با حسن، مواظب بودیم کسی شیشه‌ی مدرسه را سنگ نزند، نشکند

با حسن، سنگچکلی هیزیم دوش می‌گرفتیم خونه می‌آوردیم.

با حسن، کودکی خودمان را عبور دادیم.

با حسن، روزها را بهتر به شب تحویل می‌دادیم.

نیستم در تشییع‌اش. این است مویه‌ام.

مویه‌کَنان مویه‌کَنان چنگ و نای. چنگ نای...

 ،،

حسن! در کودکی‌ام دیده می‌شوی.

حسن! بازی‌یی در جوانی نبود، تو درش نبوده باشی.

حسن! رنج با تو پنجه می‌انداخت، اما خم نمی‌شدی.

حسن! چشمانت درین عکس، مرا هم می‌بیند؟!

حسن! اینک کنار مادرت می‌روی که در فراقش می‌سوختی.

حسن! روحت از شهید برادرت علیرضا متنعم می‌شود اینک.

حسن! چه گویم محبتت با من، چنین بهت دلبسته‌ات کرد،

حسن! پَس؛ بای!!

 

حمیدرضا عارف‌زاده به دامنه: متشکرم برای حمایتی که در جریان از دست دادن بابا جانم به من نشان دادید. این لطف ها هرگز فراموش نخواهند شد. و امیدوارم بتوانم در شادیهایتان جبران کنم.

پیام دوم حمیدرضا عارف‌زاده به دامنه: سلام بر شما جناب آقای طالبی متشکرم که کلمات و افکار معنی دار خود را از طریق نامه تسلیت صمیمانه به اشتراک گذاشتید. آنها بسیار الهام بخش و زیبا بودند.🖤😢

،،

حمیدجان سلام

در صحن، امروز هم به تو از زبانی صمیمی صحبت کردم تا درد دوری باباحسن را، از خودت و خودم قدری بکاهم. ممنونم همیشه تو را فردی اخلاق‌مدار دیدم حمید. یاد پیاده‌روی در تیرنگ‌گردی به خیر که بارقه‌ی اخلاق ازت می‌جهید. حمیدرضا باور فرما از دیروز که در شوک فوت باباحسن فرو رفتم، بارها شخصاً راه رفتم براش گریه کردم و دل به آهنگ در یاد او سپردم. من حسن را بسیار دوست داشتم. مهربان‌‌رفیقی بود برای من. چند عکس ازش برام بفرس. که در سایت خودم دامنه داراب‌کلا برایش یادبود یادگار بذارم. دلم هنوز از خبر شوک‌کننده‌ی درگذشتت نیاسود.

که کمی با آقا حمیدرضا عارف‌زاده گپ بزنم، دلی. حمیدرضا سلام که اندوه‌بارترین بار بر دوشت افتاد و بر جانت چنگ انداخت؛ درگذشت «بابا». بابا موجودی که با او می‌شود دنیا را لذیذ دید و زندگی را نوید دانست. «بابا» که نباشد حق است که انسان را «صغیر» خوانده‌اند چرا که «بابا» است که حیات خود و فرزند را «کبیر» می‌کند. اینک حمید گرچه بابا از دست‌داده‌ها در لفظ صغیر خوانده می‌شوند، اما بدان این بی‌بابا شدن هم یک تجربه‌ی جدید است که باید با آن تا کنی. به روح و روان تو تسلیت می‌فرستم حمید. بابات، پیش رفیقانش یک مرد بود، یک نجیب. یک فرد متین و آرام. رفیقان جذب او بودند چون حسن واقعاً از خود محبت و ادب و جذبه تولید می‌کرد. او از دبستان به ابراهیم محبت کرد تا هر وقت که این‌سالها به هم ربط می‌یافتیم. خاطراتم با پدرت از من جدایی نمی‌پذیرد. روحش در بهترین آرامش. ابراهیم. و حرف آخر اما: اینک ازت ممنون حمید که در جواب متن‌هایم در درگذشت غمبار بابات، نهایت ادب و آداب ازت برخاست که همآره همینی.

صیقل

حوادث ذاتش کدِر است. وقتی از فلسفه‌ی زندگی ژرفی برخوردار باشیم همان رنگ کدر را می‌توان صیقل زد و بر حوادث غلبه یافت. بردبار کسی‌ست که بارِ سنگین را با خود می‌برَد. دامنه.

،،

حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا سلام

به کمال وجه تمکین می‌کنم و متن می‌ماند تا شیخ خوب ما آن را نقد نماید.

توکلتّ علی الله. بسم الله.

،،

و به این

آشیخ حمید، از این که محبت‌ورزی خودت را به من از قلم نمی‌اندازی بسیار از نیکورویی‌تان تمیجید می‌کنم. شیفته‌ی رفتار مَجد، از انسان‌ها هستم. مجدِ رفتار شما، موجب حرمت‌گذاری‌ام به آن دوست دانای حوزه می‌گردد. بلی، حسن عارف‌زاده برادر شهید را وقتی مرور می‌کنم، خودم را در او در بیشترین خوبی‌های او نظاره می‌کنم. او اهل خدا بود. دل او را می‌دانستم خداپرستی پر کرده بود. ممنونم نوازشم کردی. تندرست باشید با عمری دراز و سرشار از دانایی و لبریز از سعادتمندی. ارادت: ابراهیم. که آلام درد فراق رفیق را از تن و روحم با همین عبارات والا، کاهیدید.

ستون یادداشت روز امروزم

۱۴ ، ۹ ، ۱۴۰۳ :

به من پیامک آمد که اگر

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

چندی پیش به من از جایی به اسم «مجمع رهروان امر به معروف و نهی از منکر» با سرشناسه‌‌ی (-؟-؟-؟-- ۹۸۶۶۰۰۰) پیامکی آمد که اگر «چنانچه همسر و دختر شما آمادگی شرکت در تیم‌های گشت تذر لسانی به خانم‌های بدحجاب را دارند با شماره‌ی(-؟-؟؟- ۰۹۱۴۷۳۲) مجمع عدد ۱ را ارسال کنید.

حالا بررسی:

اول، کشکولی: همین عدد ۱ را اگر پیامک کنم، حدود ۱۶ تومان هزینه‌ی هر پیامک است از یک حرف تا ۷۲ حرف که می‌رود به مخابرات که آقای محمود احمدی‌نژاد! در زمان صِدارش به تمام بالایی‌ها! آن شرکت! را با قیمت قلیل داده بود به سپاه!. از ۷۲ حرف هم عبور کند باز هر ۷۲ تا حرف، یک پیامک جداگانه ۱۶ تومن می‌افتد. چرا من ۱۶ تک تومنی زیان کنم!

دوم، جدی: جالب این بود مرا «برادر رزمنده» خطاب کرد. معلوم نیست مشخصات پرسنلی! مرا از کجا گرفته‌اند! بگذرم. سالیان پیش، نشستی در محل داشتیم. دو سمت دو جناح، بودند. من در آن نشست بحث محتسب! استاد مطهری را بسط دادم. حاکمان، از دیرزمان تشکیلاتی راه انداخته بودند به اسم «حسبه یا احتساب» که «محتسب»ها را می‌فرستادند مردم را امر و نهی کنند. به تعبیر شهید مطهری «اینجا نرو، آنجا نرو» می‌کردند. به جای تذکر به حاکمان و قدرتمندان حکومتی، به سراغ مردم می‌رفتند، غضب می‌نمودند تا حکومت فارغ باشد در اِعمال قدرت و زور به ملت.

واقعاً، من که «دختر» خدا به من نداد، سه پسر به ما داد، که اساساً در دایره‌ی حکومت، پستی نمی‌خواهند و منتقد وضع موجودند و شغل‌شان اداری هم نیست. اگر هم خدا دختر می‌داد به من مثلاً، به آن مجمع! پیامک دِه به حریم خصوصی افراد، می‌گفتم: به یک شرط: اول از همان بالای بالا، تذکر لسانی!! را شروع کند. بعد به کف جامعه برسد که اساساً در سلامت و انصاف بالاتری هستند. چون هِرَم طبقاتی ایران را از نظر من، هر چه از قاعده (=قسمت زیری) به سمت بالاتر نظر بیفکنند، ایراد و اشکال‌ها در بالاها فراوان در فراوان و بغرنج دیده می‌شود. قاعده، فقط فقر و تبعیض و فقدانِ عدل و مروت را می‌چَشد ولی بااین‌وجود، بردباری بالا، پیشه ساخته است.

سوم هم، جدی: حضرت زهرا س -که امشب شب حزن و اندوه فاطمیه‌ی آن اُسوه‌ی نبوی است و جان‌ها داغدار داغ‌های اوست- بر فرض تصور مُثُل، اگر امروز در ایران می‌بود و از آن دیدگان منتقدانه‌اش که ساختار قدرت پس از حضرت پیامبر اکرم ص بدون هراس نظر و نقد و حمله می‌انداخت، به ساختار قدرت ایران هم نظری بیندازند، من احتمال می‌دهم خطبه‌ای به‌مراتب سنگین‌تر از آن خطبه‌ی مشهورش، علیه‌ی آخوندهای ظاهرگرای قدرت‌پرست، ایراد می‌کرد و جوّ فکری ایران را به سمت نقد بی هراس بر قدرت و فساد و بی‌عدالتی و انحراف در اسلام توسط حاکمان می‌برد. و توبیخ می‌کرد چرا مردم را با کاری ظاهرگرا اذیت می‌کنید!

نکته‌ی سیاسی: حکومت‌های دینی، وقتی در رعایت چارچوب اصلی دینی، عجز پیدا کنند، به ظاهرسازی فرعی، تظاهر می‌ورزند تا چند صبا بیشتر حکم برانند. بگذرم. به نظر شخصی من کف جامعه -که هزاران بار مقام و ارزش‌شان فزون‌تر و واقعی‌ا  از حاکمان است- از اَضلاع فراوان و پول‌خواران هرم حکومت جمهوری اسلامی ایران، دینی‌تر هستند. بگذرم.

،،

جناب آقا صدرالدین سلام

دو نظر دارم درین‌باره:

۱. اشارات صریح جناب جلیل قربانی از نظر من جزوِ مشاهدات هست. مشاهدات افراد در روش تحقیق جزوِ منابع اولیه محسوب می‌شود.

۲. با سخن جناب‌عالی موافقم که گواهی از محل کار خود دادید. این هم مشاهده است. من هم مشاهده داشتم که در بیمارستان‌ها کارها چنان پشت سر هم می‌شود که پزشک و پرستار و کادر وقت حتی سر خاراندن ندارند. خداقوت.

۳. پس، به‌طور منطقی باید گفت نظام اداری-خدماتی ایران مشتمل بر کارِ فراوان از یک سو در برخی ادرات است، و از سوی دیگر رها و بیکارزده در برخی ادارات دیگر.

مثلاً فکر نکنم کسی قائل شود آتش‌نشان‌ها بیکار هستند. مگر آن که به شکر خدا جایی آتش و اتفاقاتی نیفتند. با این همه آنان بازم در آماده‌باش و استرس حادثه‌اند.

از بد روزگار، البته ادارات و ارگان‌ها و نهادهای برآمده از انقلاب هم داریم که از زیر کار در رو بار آمدند. این را کتمان نمی‌شود کرد.

مبحث و بحث مفیدی شکل دادید همه‌ی شماها که وارد این بحث امیرجناب شده‌اید. جای تشکر دارد این نوع مباحث کاربردی و مباحثات جدی.

،،

آق سید سعید سلام

اون عبارت آخر آبدارچی در متن جناب‌عالی مرا یاد خاطره‌ای کشانده است. یکی از کسانی که به هم دل و قلوه می‌دهیم! خواست در چهار دهه پیش، از ایتالیا برای شرکت جوراب‌بافی خودش در قائم‌شهر دستگاه بافت وارد کند. به او آدرس تهران را دادند فلان جا اما باید آبدارچی! آن جا وارد مذاکرات برای کسب مجوز شوی. بگذرم. صِحّه‌ای گذاشتم برین گوشه از متنت. جناب سید سعید خشنودم در قلمت عین و ذهن با هم‌اند. خیالات نمی‌کنی. در جامعه آنچه ممکن‌الوقوع و حتمی‌البُروز است می‌نویسی. متن‌هایت برای من جاذبه دارد.

،،

مجدد به صدر:

دقیقاً همین‌طور است. موافقم. فکر کنم باجه‌های بانک هم از دسته کارمندانی هستند که حتی فرجه ندارند، یک چای به لب بزنند. تا لب بزنند می‌بینند یکی را نوبت‌شمار اعلان کرد: شماره‌ی ۵۹۳ به به باجه‌ی سه.

،،

سلام محمد مهندس

به پسرت بگو اسمش مدرسه! است

ولی از کالج سنگلج هم بالاتر است!

به پسرت بگو اسمش مدرسه! است

ولی از آکادمی افلاطون هم مَشّایی‌تر است!

 

به پسرت بگو اسمش مدرسه! است

ولی دانشسرای کیپ‌تاون و آکسفورد هم، پیشش زانو می‌زند!

 

راستی محمد!

تو، خوب به متن‌های مدیر منجوق می‌کنی!

سنجاق، معلوم است زیاد در جیب داری!

تو باید جیبت گوالدوز باشد، نه منجوق!

،،

مجدد به محمد:

ماشاءالله قد کشید «محمدرضا»ی تو

بگو این را هم دامنه گفته: دو بال دیگه هم لازمه: بال علم. بال دین. که می‌دانم هر دو را با هم پر و بال می‌دهد. سلام به خانه برسان.

،،

گویم مجدد به جناب سید سعید:

من در اداره‌ای که بودم از دست هیچ آبدارچی‌یی چای و نوشیندنی نمی‌خوردم! خودم می‌رفتم پای سماور، چای می‌ریختم، آن هم نه داخل استکان، درون جام! ممنونم از ادامه‌ی حاشیه‌نویسی‌ات که محسوس است حرفایت.

نکته‌ی یکم: حاشیه‌نویسی، پسندیده است.

نکته‌ی دوم: حاشیه‌پردازی، ناپسند است.

سید سعید از نظر من حاشیه‌نویس لطیف است.

 

سید سعید شفیعی به دامنه:

با سلام برادر رزمنده . ۱- امروز وقتی شما به اینترنت و شبکه وصل شده اید یعنی وارد دهکده ( روستا ) شده اید که اهالی محل از جیک و پیک شما شما به احتمال زیاد خبر دارند . ۲- وقتی اطلاعات شما در سامانه بارگزاری شده است یعنی هرفرد یا سازمان میتواند بصورت رسمی , غیر رسمی و غیر قانونی به اطلاعات شما دسترسی پیدا نمایند ۳- حال می ماند, این بزرگواران از کدام راه به اطلاعات دسترسی پیدا نموده می تواند یکی از چند گزینه فوق باشد ۴- امروزه یکی از درامدهای سایت ها فروش اطلاعات است به نوعی این خدمات رایگان که در بستر وب و شبکه های اجتماعی ارایه میدهند برای انها نفع اقتصادی دارد به قولی گربه برای رضای خدا موش نمی گیرد ۵- مطلب گریزی برای شما که سیاسی میاسی بلد نیستد!!! نمیدانیم با این همه اطلاعات و دسترسی اسان به اینجیک پیک ادماها ( در پایگاه داده ها وزرات رفاه از تعداد نونی که میخرید و تعداد .... خبر دارند ) دولتها در پیدا کردن قاچاقچیان بنزین مستاصل هستند یا نمی خواهند نون یک عده را آجر کنند و یا به قولی" تیغ تیزی گربه دستت داد روزی ، روزگار

 هرچه می خواهی ببر اما نبر نان کسی " شاید دلشان می سوزد الله اعلم

 

جلیل قربانی به دامنه:

سلام آقای طالبی 

روز به خیر

۱- اقتصاددانان در تعریف جدید از بیکار گفته‌اند که بیکار به کسی گفته می‌شود که بودن یا نبودن او در محل کار، تاثیری بر ارزش افزوده (تولید کالا یا خدمت) نداشته باشد.

 

۲- این موضوع از بیکاری پنهان به بیکاری آشکار تبدیل شده است و به نظر من دست‌کم ۵۰ درصد کارکنان بخش دولتی در ایران چنین «بی‌خاصیتی» دارند.

 

۳- همچنین ۳۰ درصد کارکنان در بانک‌ها، شهرداری‌ها و ادارات مالیات که از قضا کارمندان زیادی هم دارند، به این دلیل پرکار به نظر می‌رسند که از دستاوردهای مکانیزاسیون و اتوماسیون اداری کمترین بهره را می‌برند.

 

۴- امروزه در دنیا، دولت الکترونیک در قالب نرم‌افزارها و اپلیکیشن‌ها، تقریباً ملاقات رو در روی کارکنان و ارباب رجوع را غیرلازم کرده است.

 

۵- ما در استفاده از این امکانات تکنولوژیک و فناورانه در آغاز راه هستیم، چون کارمندی دولت یک رانت است و سیستم رانت‌جو، اجازه استفاده از ماشین را نمی‌دهد، کامپیوترهای گران‌قیمت کم‌فایده‌ترین ابزار در روی میز کارمندان است؛ البته به جز اینترنت مجانی برای کارمند.

 

۶- کارمندان دولت از بالاترین سطح(وزیر) تا پایین‌ترین سطح، به دنبال اثبات اهمیت خود در سیستم اداری هستند، هر چند خودشان می‌دانند بود و نبودشان، فرقی ندارد.

  

 این طنزیم آخر برای تلطیف فضا؛ می‌گویند: آتش‌نشانان اگر خیلی بیکار بمانند، خودشان یک جا را آتیش می‌زنند.

این حکایت سیستم دولتی است.

،،

جناب آق سید سعید سلام درین نیمروز

اول از جبهه گویم که به‌شوخی به «رزمنده» می‌گفتیم برادر لغزنده! حالا مرا یاد آن شوخی انداختی که مرا مانند آن مجمع رهروان! با لفظ رزمنده خطاب کردی.

 

دوم. فروش اطلاعات را عالی و آموزنده وارد شدی. تعلیمی بود.

 

سوم اما. شاید سهل تصور شود. چند سالی هست، بنزین‌خوری از طریق ذخیره‌ی بنزین روی کارت‌های سوخت به صورت نامرئی صورت می‌گیرد. شما حساب کن از هر کارت سوخت، از مانده‌ذخیره‌اش ماهی یک لیتر مخفی بدُزدند، پولش در قاچاق چقدر می‌شود. هر دولت سرِ کار بیاید، فقط اگر آن دزدی‌ها را سر و سامان دهد ۸ سال هم برایش کم است. بگذرم.

،،

راستی سید سعید!

اعداد را انگلیسی تایپ نکن، اعداد فارسی ۱ ، ۲ ، ۳، ۴ ، ۵ ... تایپ کن. شکل و شمایل متن را اعداد انگلیسی برهم می‌زند.

فارسی را پاسبان باشیم.

،،

سلام جناب جلیل

اضافه کنم به بندهای ۶تایی‌ات آقا قربانی که ایلان ماسک گفت آینده کاری می‌کند که نیاز به کارمند برای کار نباشد.

طنز هم جالب بود. درود.

 

برای بازی به جای خدمت! چیزی گویم،

 

تا به حال توئیت (=جیک‌جیک) بود و این‌همه پیام دولتمردان که به جای کار و خدمت به خلق، فقط توئیت‌بازی می‌کردند حالا هم پیام‌رسانی که خود دونالد ترامپ ایجاد کرد با نام «تروث‌سوشال» می‌نشینند تروث (=حقیقت) را به هم مخابره می‌کنند. باز، توییت که فقط جیک‌جیک بود، تروث نوشتن باب شود همه خیال می‌کنند هر یک پیام «تروث» کردن! واقعاً، حقیقت است! بگذرم.

یازده عزاداری در ایران

پنجشنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۲ ق.ظ

متن و کامنت ها رجوع به لینک بالا

پیام سوم حمیدرضا عارف‌زاده به دامنه: محبت جنابعالی و پیام دل نوشته ارزشمندتان برای من و خانواده‌ام بزرگ‌تر از مصیبتی بود که بر اثر مشیت باری تعالی بر ما حادث شد خود را از شکر این نعمت الهی که ما را از محبت بزرگوارانه شما بهره‌مند فرمود عاجز می‌دانیم از خداوند متعال خواهانیم همواره شاد عاقبت بخیر و سربلند باشید.عکس در اسرع وقت برایتان میفرستم.
 
،،
ممنونم حمیدرضا و سلام به خودت و اعضای عزیز خانواده‌ات.
دلم به حسن، بابای خوبت و رفیق پرمهرم هنوزم بی‌تاب و پرتپش است. خیلی خیلی خشنودم دلت را تابان کردم از گفتارم در حق پدرت. خدا وی را جایگاه خوب خواهد داد. درود.
،،
اضاف کنم:
ماشین‌دارها، مواظب مانده‌بنزین خود در کارت سوخت خود باشین! می‌خورند! یواشکی! هم. الآن! باب نشد، چند سال است مدام! یک لیتر، دو لیتر، که کسی بو نبرَد! سیستماتیک است آیا، من، داوری، ندارم!

،،
سلام محمد مهندس
لابد برای مدعا و ادعا وجهی برای اثبات داری! خوشحالم خواهی دید اگر بتوانی ادله اشتراک ارائه فرمایی. البته اگر: «یَلِجَ الجَمَلُ فی سَمِّ الخِیاطِ» شُتر در درز درزن در آید!

،،
امیرجناب سلام
پروفسور روانشاد حمید عنایت در رشته‌ی علوم سیاسی مرجعیت خاصی دارد. من مطالعاتم را از تمام آثار مهم سیاسی‌اش را عبور دادم. او در اندیشه‌ی سیاسی عرب و غرب از هراکلیت دانشمند باستان یونان سخنی دارد که در ذهنم صیقل خورد: در یک رودخانه دوبار نمی‌توان شنا کرد. منظور هراکلیت این است چنان جهان سیّال و به تعبیر من در سَیلان است، حتی داخل رودخانه هم بار دوم شنا کنی، زمان زمان بعدی است. سرعتِ سیّلالیت حتی در معرفت و مواضع. حرفم فقط جنبه‌ی اطلاعات عمومی داشت و وارد این مبحث سیاسی‌میاسی نمی‌شوم چون بلد نیستم! بگذرم.

،،

سلام حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا

همیشه یقین کن که من مطمئن‌ام نافع می‌نویسید. حتی جاهایی که متفاوت فکر می‌کنیم. بسی‌هم ممنون از تمامی متون.

،،

بله، نوید دادید و مژده‌ی صبا بود. درود شیخ محمدرضا.

،،

برای این

آشیخ حمید، آقا محمد مهندس، از مدیر سوادش خلِه خلِه ویشتره. «در وصف نیاید» و در یک اقلیم نگنجد! وی خودش یک‌تنه، چن‌تا شِخه!

،،

با این

آشیخ حمید چرا در مقایسه با سایر انقلاب‌ها؟؟؟

بعید بود از آن دوست!

در یوم الطُلقیٰ بیاب تفارُق را.

،،

به این

شیخ حمید، حجت الاسلام سید احمد خمینی «ولایت بر فقیه» برایش تعبیر شد. ایام طولانی کسالت که او کشور را اداره می‌کرد! این نقل در تاریخ‌نویسان هست که «تاریخ را» می‌نویسند نه «تاریخ می‌نویسند». اولی واقع‌نگاری است، دومی دستوری‌نویسی!

ممنونم از دقایق و علایق و عقاید آن دوست پخته و در حرکت جوهری فرو رفته.

،،

و به این

آشیخ حمید، آنان غلظت را به جای آمریکا برده بودند به ارتجاع عرب منطقه!

راستی جمهوری اسلامی در خیابان‌های ایران مجوز تظاهرات آزاد نمی‌داد و نمی‌دهد آن وقت، می‌رفتند در خیابان‌های مکه تظاهرات می‌کردند. حج بله باید روشنگر باشد. الآن چرا برائت رفت زیر چادر و پرده؟ چون حکومت هر کشور قانون خود را دارد. از سمت من تمام. با نهایت احترام

 

نماز اول وقت قم برام حجت است

برم نماز

می‌آم

 

توضیح: متن زیر را هم‌اینک برای صحن محترم هیئت رزمندگان داراب‌کلا نوشتم و آن جا انتشار دادم. درین صحن هم بازنشرش می‌دهم: 👇

باز، پیکر پاک، اما گمنام شهیدان ایران

سلام رزمندگان داراب‌کلا و میاندورود درین صحن. خودِ آوُردن ۳۰۰ پاره‌پیکران پاکِ رزمنده‌های شهید دفاع مقدس در هشت سال ایستادگی مترقی، در برابر جنگ تحمیلی و لعنتی صدام و حزب بعثی، پس از این‌همه سال مفقودی و گمنامی و مهجوری و مشتاقی، دست‌کم نشان ازین پیام دارد که باید مطالبه‌گر از حکومت، بود که با فساد و اختلاس و ضعف‌های قوای سه‌گانه چه کرد و چه خواهد نمود؟! که تار و پود آن را کِرمو کرد.

 

شهیدان، اول، رزمندگان بودند در صحنه‌ی نبرد که با شهامت و عرفان و اعتقاد به بالاترین مفاهیم مذهب و باور، و برجای‌گذاشتن ده‌ها رزم و دلیری در میدان، آن‌گاه به شرف شهادت رسیدند و حتماً وصیتنامه هم داشتند که با پیکرشان در خاک شد. از پیام آنان یکی این توانَد بود که حکومت را ستم و فساد از پای درمی‌آورَد، اما اگر عدل و خدمات به خلق پیشه کند، به راه خود به سبکِ مسالمت‌آمیز با ملت ادامه توانَد دهَد. آری؛ باز، پیکر پاک، اما گمنام شهیدان ایران، و باز حفظ پیمان با راه عدل و حق و پویه‌های پویای آنان. والسلام. درود بر بدن و روح پاک و پارسای آنان.

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

و نیز به این

شیخ حمید ظهرتان به خوبی و خیر و عزاداری. خشنودم نمودید از بحث و نقد و نظرت. نیز ممنون می‌مانم که مدرسه فکرت را از کالِج نیوجِرسی و نیوکاسِل، تفوُق دادید. درود و اتمام کلام.

،،

سلام جناب حجت الاسلام حاج شیخ باقریان. اگر فرق سخن‌چین با جاسوس (=عیون) را تفریق بفرمایید از نظر فقه و علم کلام و حتی در دایره‌ی اخلاق تطبیق‌پذیر کنید، دعاگو خواهیم بود. چون مرز این دو بدجور، ناهموار است. درود.

 

سلام جناب حجت الاسلام حاج آقا باقریان

به نظرم مطلب مهمی است. هم هر یک از ما در درودن خانواده و خاندان و اقوام با محتضر روبرو شدیم، هم روزی هر کدام از ما محتضر می‌شویم. بهتر می‌بینم نظر خود آن جناب هم درین مورد بیان شود. چون چند نوع تفسیر را از دیدار و رؤیت فرد محتضَر مطرح کردید. به نظر خود حضرت عالی کدام نوع تفسیر به حقیقت امر نزدیک یا منطبق است؟ سپاس که به این مسئله‌ی بااهمیت زندگی و موت پرداختند.

،،

سلام آقا محمد فضلی

خوارزای گرام من از بیان قوی‌ات در تشریح «میل» ممنونم. من نظرم را می‌گویم: میل، ابرقدرت‌ترین نیروی مخفی آدمی‌ست. گرسنه دنبال سیری می‌گردد. این میل با هیچ پتانسیل دیگری قابل سرکوب نیست. حتی روزه هم که پایداری در برابر تشنگی و گرسنگی است، به‌هرحال وقتِ افطار دارد که باید روزه را با آن شِکانْد. میل، عزیزترین قوه‌ی انسان.

،،

به این

آشیخ حمید چون گنجایش بحث دارید و در گنجه‌ی خود اطلاعات فراوان، پس عرض نمایم: به پست‌های مادام‌العمری هیچ مقامی علاقه ندارم. پست‌ها باید زمان محدود به افراد واگذار شود در روندی دموکراتیک. کسالت هر فرد باید مد نظر قرار گیرد. چون خوردن حتی یک حَبّه قند بر فهم و معرفت دینی اثرگذار است، چه رسد اگر انسان‌ها ماه‌ها از داروی شیمیایی استفاده کند. تخلل در امور، نافی مسئولیت محسوب می‌شود. بگذرم.

،،

 حلیم بلعید! بلع البته قدرت مخفی حلقوم است که انسان از بهاءگذاری قدر آن غافل است.

پاسخ محمد فضلی به دامنه:

سلام دایی جانم. می آموزم از بیانات شما در گروه.

از نگاه ژرف و تعبیر هنرمندانه شما درباره میل سپاسگزارم. اینکه میل را «ابرقدرت‌ترین نیروی مخفی آدمی» دانستید، تعبیری درخشان و اندیشمندانه است. بی‌تردید میل، نیرویی بنیادین و غیرقابل انکار است که انسان را به حرکت وامی‌دارد و همان‌طور که اشاره کردید، حتی در چارچوب‌هایی چون روزه نیز با پذیرش افطار، خود را نمایان می‌کند. اما اگر میل این‌چنین «غیرقابل سرکوب» است، آیا می‌توان به طور کامل آن را عزیزترین قوه انسان دانست؟ این نگاه، در عین زیبایی، ممکن است تناقضی در خود داشته باشد. زیرا اگر میل، نیرویی بی‌چون و چرا و غیرقابل کنترل باشد، چگونه می‌توان آن را نیرویی آگاهانه و سازنده تلقی کرد؟ به نظر می‌رسد میل، تنها زمانی می‌تواند نقش عزیزترین قوه را ایفا کند که انسان نه صرفاً مغلوب آن، بلکه در تعامل و دیالوگ با آن باشد. روزه که به آن اشاره کردید، شاید بهترین نمونه این دیالوگ باشد: فرصتی که انسان، در عین پذیرش میل، آن را در مسیری از تعقل و معنا هدایت می‌کند. اینجا میل، نه تنها نیرویی برای بقا، بلکه عاملی برای رشد و تعالی می‌شود. در غیر این صورت، میل می‌تواند به قوه‌ای صرفاً غریزی و کور تنزل پیدا کند. سخن شما برای من الهام‌بخش بود و باعث شد عمیق‌تر به این مفهوم بیندیشم. از این نگاه تأمل‌برانگیز و ارزشمند شما صمیمانه سپاسگزارم.

،،

مجدد بر محمد فضلی سلام دارم

جدای از غنا در عباراتت، خودِ سطُوّتِ ادبیاتت، مرا به شنا در عمق متونت، فرا می‌خوانَد. و من واقعاً در آن سَنو می‌کنم که مرواید -و حتی قورباغه‌ی باغ معرفتم- را در آن صید کنم. سَنو را لابد بلدی، چون یک پا، دارکلایی هستی از ناحیه‌ی مادری. سَنو، محلی‌ترین و بومی‌ترین شنا به سبک مردمان داراب‌کلا و مُرسم و اوسا و‌حتی آن بالا جناسم و موسی‌کِلا و سرتا است. مهمترین وجه صفت سنو، غُرش و تلاطُم آن بر آب است. سپاس من پیوست نگاه نجیبت، محمد.

 ،،

من ساده‌پوش‌ترین انسان زمینم آشیخ مالک.

گاه یک کفش یا کتانی را تا بیش از بیست، سی سال می‌پوشم حتی مندرس باشد.

 ،،

امیرجناب سلام

عمیق، تحلیلت را خواندم. هوده آن که، دیدگاه منطقه‌ای‌ات را شناختم. خودم درین‌مورد صامت هستم چون سخن که بیام! جرّکّه‌جریکّه می‌آن. و من رعایت حال همه را می‌کنم. بگذرم. فقط بگویم در خورجین فکر تو عجب سمساری بایگانی کرده‌ای، از عتیقه‌جات تا قحطی‌جات! ارادت: ابراهیم

 

آقا محمد فضلی! نوشتن را هرگز ترک نکن

آن را محلی برای آزمون نگاره و نگره‌های فکری خود قرار ده تا گره‌ها از کلافِ فکر آدم‌ها، وا کنی. دائی ابراهیم.

،،

حجت الاسلام حاج شیخ احمد باقریان

سکوت و سخن، از آن دست متضادهای بغرنجی است که مرزی به‌شدت ناهموار و حتی بستری سنگلاخ دارد. در فلسفه‌ی فکری من، باید آزاد گذاشت خود هر شخص، تمیز دهد، سخن گوید، یا سکوت جوید.

،،

سکوت؟! نه، امیرجناب.

سکوت افراد، -البته اغلب- ریشه در هراس و زیان و سود دارد. اما اصلِ سکوت، ممدوح است.

ابطال حقِ مردم

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی. ۱۷ ، ۹ ، ۱۴۰۳ : عقل -به روایت قرائت دینی مرحوم علامه طباطبایی به استنادم از ص ۲۴۴ جلد اول المیزان- ابطال حقِ غیر را صحیح نمی‌داند، چون ظلم است. اما ابطال حق خویش -یعنی صرف نظر کردن- را قبیح نمی‌شمارَد.

 

بنابرین، ابطال حقِ مردم، ظلم است. مثلاً حاکم سیاسی یا مذهبی، حقوق سیاسی و اساسی مردم را ابطال کند، ظلم ورزیده است. نمونه خاندان اسد که در سوریه به ابطال حقوق مردم پرداخت ولی با مسلحین معارض خود را مواجه و در مواجهه دید که خودِ این معارضین مسلح، بافت افکارشان عجیب و غریب است. سوریه -و در اصل خاندان اسد- لازم بود به اعتراضات مدنی مردم به رهبری برهان غلیون و سایر منتقدین اعتنا می‌نمود اما به تحریک دیگران! یا به تصمیم خودشان! نظر مردم را محل نگذاشت. سعی کرد کشورها را بدوشد تا بر گُرده‌ی ملتش سوار باشد. کشوری که ارتشش نتواند از کشورش محافظت کند، تلاش می‌کند از نیروی دیگران به سود خود هزینه کند. این خاندان حتی جمهوری اسلامی ایران را هم تیغ! زد. بگذرم. بردن ایران به سوریه در آن هنگام، نیازمند بررسی‌های عادلانه است.

 

نظر جلیل قربانی:

سلام جناب طالبی

روز به خیر

سوریه و لبنان 

۱- چند سال قبل از ویرانی سوریه در جنگ داخلی، نویسنده مسیحی لبنانی‌، نسیم نیکلاس طالب در یکی از کتاب‌هایش نوشت: مردم لبنان و سوریه هر دو متعلق به "شامات" هستند و فرهنگ مشابه و بیشینه تقریباً یکسان دارند که با مرز سیاسی جدا شدند. 

 

۲- آنچه سوریه را با شهرهایی چون حلب و دمشق که زمانی مراکز حیات تجاری و اقتصادی بودند، به فلاکت اقتصادی انداخت، حزب بعث سوریه بود؛ سیستمی سوسیالیستی مبتنی بر برنامه‌ریزی مرکزی و کنترل همه چیز از جمله قیمت‌ها.

 

۳- ناسیونال سوسیالیسم عربی بسیاری از شهرهای عربی مرکز تجارت مانند اسکندریه مصر و حلب سوریه را به قبرستان‌ تبدیل کرد. اما لبنان با وجود سال‌ها جنگ داخلی، از سوریه که سال‌ها در امنیت و آرامش بوده، از لحاظ اقتصادی جلوتر است.

 

۴- انور سادات، رئیس جمهوری مصر از سبک‌ حکومت دوران عبدالناصر، فاصله گرفت اما عراق و سوریه به همان راه ادامه دادند.

 

۵- لبنان سیستمی نامتمرکز و ارتشی ضعیف دارد، همین موجب شد که لبنان هر بار بعد از فاجعه جنگ داخلی، زود سر از خاکسترها برکشد و دوباره مرکز زندگی و "عروس خاورمیانه" شود! 

 

۶- در اوج جنگ‌های داخلی لبنان، تاجرانی از حلب بودند که از "امنیت سوریه" فرار می‌کردند و به لبنان جنگ‌زده پناهنده می‌شدند و زندگی در جنگ را بر زندان (سوریه) ترجیح می‌دادند.

 

۷- طالب در آن کتاب برای سیستم سوریه یک مزیت قائل بود؛ این‌که در سیستم متمرکز نظامی با یک ارتش قدرتمند، سوریه مثل لبنان درگیر جنگ‌های داخلی نشد. اما زمان خیلی زود ثابت کرد که حتی این ارتش هم پوشالی بوده و برای سوریه، مزیّتی نبود!

این مطلب،چکیده‌ای از یک متن بلند با حذف و اضافات من است.

،،
سلام جناب جلیل
چکیده‌ات از یک متن را به‌دقت خواندم. هر هفت تا را جزوِ اطلاعاتی از اوضاع، از دیدِ یک عرب می‌دانم و کسب اطلاعات، همیشه مفید است. فقط با بند ۴ مخالفت دارم. زیرا محمد انوَر سادات، بدون پشتوانه‌گرفتن برای امنیت اعراب منطقه، گلیم خود را از آن اقلیم بیرون برد. فکر می‌کرد با این کار، شکوفایی مصر را رقم می‌زند. اما مصر را ناخواسته، به زیر موجی خزنده از اِخوان برد. بگذرم. از آن جناب بابت زحمت این تدوین، ممنون می‌باشم. جای خواندن داشت.

نامه‌ی تسلیت به سیده مریم

سلام سیده مریم. پس از ماه‌ها و اندی روز اندوه از درگذشت مادر پرمهرت، اینک پدر پرمهرت هم، به جوار رحمت و خانه‌ی ابدی رفت. بزرگان دین گفتند شقاوت دنیوی از فراموشیِ میثاق با خداوند ریشه می‌گیرد. شما اطمینان داشته باش هم مادرت و هم پدرت، هرگز میثاق را پاره نکردند و در پیمان با خداوند زیستند و با این عهد مُردند. از پدرت چند چیز در ذهنم هست؛ شماره می‌کنم، چون در ادبیات دینی دقت در احوال مرگ، به انسان انگیزه‌ی بهترزیستن می‌بخشد:

 

۱. در کارش در کارگاه سه‌راه اسلام‌آباد با اخلاص تن به اشتغال می‌داد و رنج کار او را از زیر کار بیرون نمی‌بُرد.

۲. در بالاتکیه پای عزاداری و نوحه و منبر که می‌نشست، تا هر ساعت که حضور می‌داشت هم با نزاکت و آرامش بود، هم تمام این‌مدت به یک حالت بر پا و زانوانش می‌نشست. این نشان خضوع و ناشی از رفتار سنگین و وقار او بود.

۳. هیچ وقت ندیدم غروب که منزل بازمی‌گشت با دستانی پر از خرید میوه (موز، گلابی، بهترین خوراکی‌ها) نباشد، همش به فکر معاش شماها و خانه بود.

۴. اخلاق گرم و نرم اجتماعی داشت و با مردم محترمانه رفتار داشت. در عموم، عبوس و خودخواه و بداخلاق نبود. شادمان و سازگاران بود.

۵. خاطرم به خاطره‌ام هست که شب خواستگاری‌ات برای آقاابراهیم داراب‌کلایی (برادرخانم من) که خانه‌ی‌تان آمده بودم، پدرت را حین خواستگاری به وجیه‌ترین وجه مهربان، متین، سنگین و خوش‌کلام و خوش‌رفتار دیدم. فراموشش نمی‌کنم.

حالا درین صحن، اول به خودت، بعد به خواهرت سیده کبری، آنگاه به برادرت آق سید مهدی و سپس به همسرت آقاابراهیم داراب‌کلایی (بامحبت و بامعرفت برادرخانم من) و در ادامه به تمامی خواهرانت و اعضای هر دو بیت شما، نیز به آقامحسن و آقامیلاد پسرانت، و در سرجمع به سه خاندان بزرگ: خاندان سادات صباغ، خاندان سادات شفیعی مرحوم حاج سید رضا، خاندان ربانی - شهابی و تمامی منتسبان نسبی و سببی تسلیت می‌دهم. در پایان ازین‌که چونان پروانه گِرد شمع پدرت (حاج سید هادی صباغ) درین چند وقت استیلای کسالتش می‌چرخیدی و خدمت ارزانی‌اش می‌داشتی اجرت را از رب العابدین اخذ کردی. بر همه‌ی شما درود باد. مرا در درد غم پدرت شریک دان. بر تو و آقاابراهیم صدچندان درود که نجیبانه با آن مرحوم در رابطه و مَودّت بودین. آن پدر، شما هر دو را در قلب خود نگه می‌داشت. شاهدم که او چُنین بود با شما خوبان.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

حاکم محدود، نه مادام‌العمر

از بامداد ۷ آذر ۱۴۰۳ تا شامگاه ۱۷ آذر ۱۴۰۳ یعنی فقط ۱۱ روز، یک حکومت فاسد و تیغ‌زن! -که به مدت مدام بالای ۷۵ سال در خاندان اسد، مطلقه باقی مانده بود- گفته می‌شود «واژگون» شد. کشوری که نزدیک ۸۰ سال، فقط دو رهبر، آن‌هم پدر و پسر (حافظ اسد + بشّار اسد) به خود دیده باشد، شاید ظاهرش را دلیل ثبات آن نظام تخیّل کنند، اما علامت بارز یک نظام مستبد دیکتاتوری است.
 
شوروی هم بالای ۷۰ سال دست یک حزب بود، اما آن نظام شورایی اداره می‌شد که به همین علت اتحاد جماهیر شوروی نامیده می‌شد و قدرت میان چند رهبر دست به دست و جا به جا شد، اما سوریه‌ی خاندان اسد  طی این ۸۰ سال، مردم فقط دو «دوره» را به خود دیدند، دوره‌ی طولانی پدر، دوره‌ی طولانی پسر. شبیه سلطنت پهلوی پدر و سلطنت پهلوی پسر.
 
به نظرم -این از ترجیحات فکری من است- ایران هم باید هر ۱۰ سال، در خود، دوره‌ی جدید با فردی جدید تجربه کند. حال آن‌که طی نزدیک ۵۰ سال، هنوز در دوره‌ی دوم قرار دارد. پست‌ها در حکومت‌ها، از زمان محدود و فرد محدود، پیروی می‌کند، این اساس و بنیاد مشروطیت است که دانش و ارزش درستی است. هر جا مادام‌العمری شد، مشکل دموکراتیک پیدا نمود. بگذرم.
 
کسانی که خاندان اسد را، با سرعتی ۱۱ روزه ساقط کردند، اینک از چه فکری برخوردارند و چه نوع حکومتی را پیش روی سوریه می‌گذارند، برای من هنوز نامعلوم ماند. باید اوضاع را دید بعد تحلیل کرد. به هر حال فرهنگ سیاسی یک کشور با این‌مدت دراز حکومتِ دو اسد، در شهروندان آن بازتاب دارد، چه در تبعیت محض، چه در ضدیت ممتد.
،،
توضیحی بر «ستون یادداشت روز» امروزم ۱۸ آذر ۱۴۰۳:
قصدم بود امزور فرق آیات و ترجمات را به فهم خود بنویسم. اما دیدم مسائل روز را مورد توجه‌قراردادن، خودش امری قرآنی و توصیه‌ای عقلانی است. زین‌سبب، سوریه را مَدّ نظرم بردم. البته حرف زیاد دارم در مورد سوریه، اما در یک پست، نمی‌شود از دو کف دست، بیشتر مطرح کرد. به قول دکتر عبدالکریم سروش -که نقدها هم برو زیاد دارم- یک حرف مهم زده بود در کتاب «شهریاری»: «دولت‌ها آینده هستند و روَنده». منظورش این بود دولت‌ها می‌آیند و می‌روند. بگذرم.
 
جلیل قربانی:
حکومت پوشالی
نوشته: جلیل قربانی
 
۱- هانا آرنت گفته است که در حکومت های دیکتاتوری تا ۱۵ دقیقه قبل از سقوط، همه چیز عادی جلوه داده می‌شود.
 
۲- تنها کسی که از حکومت صدام‌ حسین زنده مانده و در حکومت‌های دیکتاتوری تکثیر می‌شود، «سعید الصحاف» سخنگوی دولت صدام حسین است تا همه چیز را عادی جلوه دهد.
 
۳- سقوط دولت بشار اسد در کمتر از یک هفته اتفاق افتاد؛ اگر ارتش آمریکا از زمین و‌ هوا و دریا به سوریه حمله می‌کرد، دولت اسد با این سرعت سقوط نمی‌کرد.
 
۴- حکومت پوشالی یعنی بر خلاف ادعاها، نه تنها مردم، بلکه حتیٰ ارتش کشور هم پشتیبان حکومت نیستند و منتظر فرصتی برای نشان‌دادن مخالفت خود هستند.
 
،،
جناب آقاجلیل قربانی سلام
نقل این سخن خانم هانا آرِنت (که اگر حالا حیات داشت شاید تئوری نوِی می‌داد) بسیار سببیت داشت. این جمله‌اش را تا الآن از آثارش ندیده بودم. برایم بکر بود.
 
در مورد بند ۴ من یک لایه‌ی دیگر را هم علاوه می‌کنم به لایه‌ی نگاهت. ارتش ترجیح داد آتش نگشاید به روی هم‌وطنش، شاید به این درجه از بینش رسیده بود که حاضر نشد برای اسد جان ببازد یا جان بستانَد. البته من لایه باز کردم. از وسط ماجرا چندان اخباری ندارم.
 
پوشالی، لفظ مهمی است در سیاست. کولر آبی هم اگر پوشالش هر سال نو نشود، سه عیب به خود می‌گیرد:
 
۱. رسوب می‌بندد، گچ، آهک، نمک.
۲. بو می‌آید و خُنکایی که به داخل اتاق و هال می‌فرستد، متعفَن است.
۳. اصلاً خنک نمی‌کند، مرطوب نمی‌شود، باد خشک می‌وزانَد.
،،
سلام جناب حجت الاسلام آشیخ محمدرضا
ابتدا ممنونم متن من را مورد مطالعه و در ادامه مورد پرسش قرار دادید. اما پاسخم به پرسش آن رفبق بزرگوار:
 
۱. من نگفتم علت سقوط خاندان اسد به خاطر دیکتاتوری بود. حتی «واژگون شد» به کار بردم، یعنی از فعل مجهول استفاده کردم تا نگفته باشم فاعل کار کیست.
 
۲. ای بسا ممکن است دیکتاتوری‌ها، چند قرن هم، حکومت کرده باشند. تاریخ فراوان داریم.
 
۳. ملاک من که بارها درین صحن در متن‌های می‌گفتم این تئوری‌ام است: «خدمت و قدرت». هر حکومتی خدمت نکند اما قدرت نشان دهد، مشکل‌دار می‌شود. قدرت نشان ندهد، خدمت فقط بکند هم مشکل‌دار می‌شود. قدرت و خدمت با هم است.
 
۴. جامعه‌ی عرب در منطقه خودشان حکومت‌های خود را باید معین کنند، ایران دخالتی نباید بکند. مثلاً اردن هاشمی اکثریت مردم قائل‌اند خاندان حسین هاشمی همان نسل «شریف‌حسین هاشمی» هستند و معتقدند آنان نظرکرده‌ی بنی‌هاشم هستند. برای چنین مردمی نمی‌توان حکومت تراشید. حکومت‌ها، متّصف به صفتِ همان جامعه‌اش هستند.
 
۵. عربستان سعودی را خود مردم عربستان، این طور بار آوُردند. اهل قیام هم نیستند. شیعه هم درین کشور شدیداً در مضایق قرار دارد. بحرین توسط اقلیت سنی در برابر اکثریت شیعه اداره می‌شود. قیام مردم به رهبری شیخ عیسی قاسم هم سرکوب شد.
 
۶. سوریه کشوری چند قومیتی بود، لازمه‌ی آن حکومتی از جنس خاندان اسد نبود. می‌دانید که تمام سهام‌های عمده‌و مالکیت شرکت‌ها و دوایر، متعلق به وابستگان حزب بعث بیطار سوریه بود. هر دو اسد از طریق دوشِش! کشورها و تیغ‌زدن به جمهوری اسلامی ایران بر سوریه حکم می‌راندند حتی نفت مفت می‌گرفتند! هیچ فلسطینی‌یی حق نداشت از خاک سوریه به اسرائیل حتی یک تیر تفنگ سرپُر شلیک کند. بگذرم. حکومت‌های هر کشور را مردم آن کشور شکل باید بدهند نه کشکولی: سپاه قدس! شاخه‌ی برون‌مرزی سپاه پاسداران.
 
در مورد سوریه هم، باید یک کمیته‌ی عادل و منصف بررسی عادلانه کند که بردن نیرو به آن جا در دفاع از خاندان اسد چگونه رخ داد. درود آقااحمدی گرامی.
،،
در مورد این متن شما جناب آشیخ محمدرضا نظر می‌گذارم، الآن:
 
،،
نظریه‌ی مقاومت
جناب حجت الاسلام احمدی سلام
مقاومت نظریه‌ای عام و معطوف به «ایستادگی» ملت در برابر حملات احتمالی آمریکا است. نظریه‌ی مربوط فلسطین نظریه‌ی «نهضت‌های آزادی‌بخش» بوده است که با تأسف باید گفت جمهوری اسلامی ایران در اشتباهی سهوی، آن را در نظریه‌ی مقاومت منحل کرد. آزادی فلسطین از همان نظریه‌ی «ساف» ریشه می‌گیرد که سازمان آزادیبخش فلسطین روی سازمان گذاشته شد که مرحوم ابوعمار یاسر عرفات در ادامه‌ی روند ترجیح داد از راه شاخه‌ی زیتون پیش برود به جای نماد سلاح در آرم سازمان.
 
پس سوریه ربطی به مقاومت و نظریه‌ی آزادی‌بخش ندارد. حکومتی بود در دست خاندان اسد که فساد آن بسیار گُنده است. ازین‌رو مقاومت وابسته به هیچ دولت و کشوری نیست، خود تئوری مقاومت ریشه در عقل و شاخه در سیاست‌ورزی در برابر دست‌دازی‌های آمریکا دارد. با نهایت امتنان که به اصل مقاومت دقت ورزیدید.
 
جلیل قربانی:
سلام آقای طالبی
روز به خیر
 
۱- مصر در هر جنگ با اسراییل، بخشی از کشورش را از دست می‌داد. تنها پس از صلح با اسراییل بود که توانست بدون جنگ و خون‌ریزی، صحرای سینا که بخش بزرگی از خاک مصر بود را پس بگیرد.
 
۲- بلندی‌های جولان سوریه، سال‌هاست که در اشغال اسراییل است و رهبران سوریه با همه ادعاها، عُرضه نداشتند هیچ کاری دارای برگرداندن آن بکند.
 
۳- حالا یک عده از تکثیرشدگان سعید الصحاف، (سخنگوی صدام) که هنوز هم سقوط خاندان فاسد اسد را باور ندارند، به انور سادات و یاسر عرفات می‌گویند خائن و به حافظ اسد و بشار اسد می‌گویند ستون جبهه مقاومت.
 
۴- برخی شیپور را از سر گشاد آن می‌زنند با این‌ توهّم که صدای بلندتری از آن در بیاورند.
 
،،
جناب آقاجلیل سلامی مجدد.
در مورد بند ۲، من تحلیلم همواره این بود، خاندان اسد عمداً جولان را این‌گونه در همان وضع اشغال می‌پسندید تا با حربه، از کشورهای دیگر تکدی کند و بهتر است بگویم به جیب‌شان تیغ بزند. گفتم ایران باید یک کمیته‌ی عادل کنکاش کند بردن نیرو برای حفظ حکومت خاندان اسد، چرا رخ داده بود.
 
صدام «سعیدالصحاف» ساخته بود!
اما در ایران خاندان «لاریجانی» هر چند تا یک پا شیپورزن شدند! خصوصاً آقای علی لاریجانی. مرا یاد چائوشیسکو انداخته است!
 
آقای سید عباس عراقچی آنقدر مُضحِک! -منظورم شق خنده‌دار این لفظ است- کار کرد درین‌مدت دولت ۱۴، که من جای مرحوم حسین امیرعبداللهیان را واقعاً خالی می‌بینم که در سقوط هلیکوپتر به شیار دره‌ای در شمال غربی ایران، درگذشت. او، یک فرد دانا بود و به‌تنهایی خودش برایم ارزش فراوانی داشت.
| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2550
۰ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
نظر (۰)
. . . this page doesn't have any comments yet
نظرات خود را در زیر بنویسید:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">