قلندریّه در تاریخ
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. فلکه فکرت (۲۶). قلندریّه. از کتاب «قلندریّه در تاریخ: دگردیسیهای یک ایدئولوژی» نوشتۀ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی. (چاپ سوم ۱۳۸۷. در ۶۵۶ صفحه از انتشارات سخن) میتوانم اینگونه گزارش بگذارم تا اگر نتوانستید کتاب را بخوانید دستکم اساس آن را باخبر باشید:
همه و همه، قلندر را شخص فرض کردهاند حال آنکه قلندر تا قرن هفتم اسمِ مکان بوده است و افرادِ منسوب به آن مکان را «قلندری» میگفتهاند و قلندر خود جایی بوده است مثل مسجد یا میخانه یا مدرسه. (صفحۀ ۳۷ و ۳۸)
از نظر کدکنی جنبش قلندریّه یک جنبش چندساحتی است. با یک نگاه منشوری میتوان در آن رنگهای بیشماری دید: از مزدکگرایی و آیینهای ایرانیِ کهن گرفته تا راه و رسم جوانمردی و عیّاری و فتوّت، از عناصری از آیین خرّمدینان تا اندیشههایی از گنوستیسیسم [=اعتقاد به ثنَویت] و عرفان اسلامی در صورتِ مکتب ملامتیانِ نیشابور تا گرایشهای قرمطیانه و شیعی و حروفی و اهل حق. تصویری متناقض از مردمی که از یک سوی با ثروتهای بزرگ و تعدّد زوجات و نظام بردهداری و قتل نفس و تباهکردن طبیعت و آلودنِ محیط زیست مخالفاند و از سوی دیگر و در دورانی دیگر، به تعبیر کدکنی «جز دریوزگی و گدایی کاری ازیشان دیده نمیشود.». (صفحۀ ۱۳)
عکس از دامنه
کدکنی در این کتاب اثبات کرد آیین قلندری یک آیین ایرانیگرای اسرارآمیز است که در طول تاریخ قرنهای چهارم و پنجم و ششم که نامش هست و نشانش ناپیداست، در شکل پنهانی، به فعّالیت خود میپرداخته است. (صفحۀ ۶۲)
به روایت شفیعی کدکنی _که از سوی استاد مرحوم بدیعالزمان فروزانفر به این پژوهش سفارش شده بود_ نخست اسناد و اشارات، دربارۀ قلندریه، از تصوفِ خراسان آغاز شده و با ظهور قطبالدین حیدر زاوگیِ خراسانی و مهاجرت حیدریانِ پیروِ او به آسیای صغیر [آناتولی تا شمال مدیترانه و شمال آفریقا] و عراق و سپس شام و آنگاه مصر و شمالِ آفریقا، شاخههای قلندریان حیدری در بخش عظیمی از جهان اسلام پراکنده میشوند. (صفحۀ ۱۹۰) بیگمان در بعضی از ادوار تاریخی، اینان در نگاه کدکنی «مردمی دریوزگر و بیآبرو و منکر تمامِ ارزشهای اخلاقی بودهاند و در ادواری، صاحبان اصول و قواعدی در اندیشه و نگاه به هستی.»
نکته: در ایران دو جریان فکری «سلامت» و «ملامت» وجود داشت. از درون مذهب ملامت، جریان قلندری و شاخههای عجیب و غریباش سرچشمه گرفته و حتی تا الحاد و انکار همهی ارزشهای دینی پیش تاخته چون دچار افراط در ایرانگرایی و قومیت و فرهنگ محلی شده بود.