تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ... -
ناشناس : سلام رویداد۲۴| در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نشر داد : «حساب توییتری منسوب به رهبر انقلاب در توییتی به زبان عربی نوشت: باید با قاطعیت با رژیم صهیونیستی تروریست برخورد کنیم. ما هرگز با صهیونیستها سازش نخواهیم کرد.» -
ناشناس : رویداد۲۴ در ساعت ۲۳ / ۵۸ دقیقه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ انتشار داد. لینک .
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- اوسا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۵
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
خاطره از کتاب نبرد میمک
متن نقلی: تابستان ۱۳۶۳ که در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردم که در حال دروکردن گندمهایشان بودند. فرماندهی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندمهای آن پیرزن را درو کنیم. به او گفتم: چه بهتر از این! شما بروید گروهان خود را بیاورید تا با آن پیرزن صحبت کنم. جلو رفتم. پس از سلام و خسته نباشید، گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا به کمک سربازان گندمهایتان را درو کنیم. شما فقط محدودهی زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید. پیرزن پس از تشکر و قدردانی گفت: پس من میروم برای کارگران حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) مقداری هندوانه بیاورم.
ما از ساعت ۹ الی ۱۱ و نیم صبح توسط پانصد سرباز تمام گندمها را درو کردیم. بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از این فرصت استفاده کردم. و رفتم کنار پیرزن، به او گفتم: مادر چرا صبح گفتید میروم تا برای کارگران حضرت فاطمه (س) هندوانه بیاورم. شما به چه منظور این عبارت را استفاده کردید؟ گفت: دیشب حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به خوابم آمد و گفت: چرا کارگر نمیگیری تا گندمهایت را درو کند دیگر از تو گذشته این کارهای طاقتفرسا را انجام دهی. من هم به آن حضرت عرض کردم: ای بانو تو که میدانی تنها پسر و مرد خانوادهی ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینهی کارگر را نمیدهد، پس مجبوریم خودمان این کار را انجام دهیم. بانو حضرت زهرا (س) فرمودند: غصه نخور! فردا کارگران از راه خواهند رسید. بعد از این جمله از خواب پریدم. امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت میباشند. پس وظیفهی خود دیدم از آنها پذیرایی کنم. بعد از عنوان این مطلب، ناخودآگاه قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد و گفتم: سلام بر تو ای دخت گرامی پیامبر (سلام الله علیها) فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.
راوی: سرگرد مسلم جوادی منش
منبع: کتاب «نبرد میمک»، احمد حسینا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
رمان «دخیلِ عشق» امام رضا
به قلم دامنه: رضا و صبوره. با یاد و نام خدا. رضا مجروح جنگیست، صبوره همسرش. داستان این دو، در رمان «دخیلِ عشق» آمده است. خانم مریم بصیری میتوانست درین رمان بهتر ازین ظاهر شود ولی نشد، شاید من حوصله نکردم و خوب هضمم نشد. خواندم ولی، اما چندان جالب نوشته نشد. خواستم گفته باشم «دخیل» یک مفهوم آشنا و مأنوس میان ماست؛ یعنی ایرانیها. دخیلبستن -خصوصاً به پنجرهفولاد صحن انقلاب- یک رسم دیرینه نزد مؤمنان در پیشگاه حرم حضرت رضا (ع) بوده و هست، زیرا مردم متدیّن، به مزار امامان (ع) به چشم یک پناهگاه مینگرند و به آن درگاه مقدّس داخل میشوند و با وسیلهقراردادن آنان دخیل میبندند و التجاء (=پناه) میجویند تا از خداوند متعال رحمت و شفقت و شفا دشت کنند. اگر شبهای ماه محرم محل به یاد آید روشن میشود که چرا در مزار امامزاده باقر و امامزاده جعفر و نیز در مزار امامزاده علیاکبر اوسا جوشی حماسی و عاطفی گرفته میشد: «ای مَلجاءِ درماندگان... گردی شَفیعِ شیعیان... و... .»
توزیع مکانیزاسیون کشاورزی
سه خبر ، سه نظر
ابراهیم طالبی دارابی / ۲۹ آذر ۱۳۹۹
با یاد و نام خدا
خبر ۱ : خانم "ایلهان عمر" که مسلمان سومالیاییتبار است و هماینک نمایندهی حزب دموکرات از ایالت مینسوتای آمریکا در مجلس نمایندگان، (همانی که ترامپ دائم وی را مسخره و ریشخند میکرد) دربارهی سیاست فشار شکستخوردهی حداکثری آمریکای ترامپ علیهی ایران، گفت که این سیاست «به معنای واقعی کلمه در حال کشتن انسانهای بیگناه است.» (منبع)
نظر: لااقل این زن سیاهپوست میداند آمریکا مرتکب جنایت بشری شده، اما امان از شیفتگان و مقلدان مغربزمین در گوشهوکنار ایران که حتی دلشان لهله میزد ترامپ یک غلطایی علیهی ایران بکند و حتی در انتظار نشسته بودند انقلاب اسلامی را از صحنهی روزگار محو کند! زهی خیال واهی! قرآن مجید چه زیبا و چه بهجا فرمول فرمود در سورهی لهَب یا مسَد: تَبَّت یَدا اَبی لَهَبٍ و تَبَّ.
ایلهان عمر
خبر ۲ : آقای حمیدرضا نامی، رئیس هیئت مدیرهی «اتماک» (=انجمن تولیدکنندگان ماشینآلات کشاورزی) از شائبهی وجود رانت و فساد در توزیع مکانیزاسیون کشاورزی پرده برداشت. (منبع)
نظر: یعنی همان گرانفروختن تراکتور و کمباین و تیلر و صدها ابزارآلات کشاورز و زارع و نیز گاوآهن، گاوآهن، سگدست، سگدست. باز قدیمِ قدیم، که دو جوندکا بود و یک اِزّال و آن تیغهی براق زیر ازّال -که نمیدانم اسمش چی بود- که زمین را شخم و شیار میکردند و شائبهمائبه هم در کار نبود! بگذرم!
خبر ۳ : شنیدم «مرکز مطالعات پیشرفته اسلامی» در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد مقدس راهاندازی شده، با ۶ گروه پژوهشی: «مطالعات جهان اسلام»، «علوم انسانی و اسلامی»، «مطالعات سلامت»، «گفتوگوی ادیان»، «مطالعات قرآن و حدیث» و«مطالعات زیارت» که هر کدام از این گروهها زیرمجموعههایی هم دارند مثلاً مانند «کارگروه دعا و مناجات». (منبع)
نظر: حتی شنیدم و سپس خواندم که بله، حتی گواهی پایاندوره در حد «پسادکترا» و یا همان سطح ۵ حوزه هم به دانشجویان میدهند. من از خیر این خبر میگذرم و فقط ماندهام «پَسا دکترا» دیگر چه صیغهای است، نمیدانم. پس درود بر «نمیدانم» که از ابوریحان آموختیم.
یک حاشیه و یک نکته:
حاشیه اینه: آدم وقتی برخی خبرها را میخواند یا میشنود یا میخواهد به بغلدستی بشنوانانَد، عین زردیجه میشود؛ همان زردچوبه! که انگار خون از رگها میپرد. به قول گذشتگان و قدیمیترهای محل ما: وُونه زردیجهکَلو. همان رنگپریده!
نکته اینه: یلدا، گذشتهی قشنگ ماست و مردم ایران گذشتهی دیرین و شیرین و پولادین خود را دوست میدارند و هرگز از آن دل نمیکَنند. اینک که ویروس مرموز شیوع و گسترش دارد، دور از همدیگر زیستن، عقلیتر و شرعیتر از دورِ همدیگر بودن است. من کوچکتر از آنم دست به نصیحت کسی دراز کنم، اما تأکید دوستانه میورزم پیشگام شویم در هر رفتاری که خدا را خشنود و خلق را خرسند و ایمن و ایران را امن میدارد.
دو جگر ، دو دل ، دو سر !
به قلم دامنه: به نام خدا. یکی از روزنامههایی که مطالعه میکنم "سبزینه" است، حوزهی کشاورزی، منابع طبیعی و محیط زیست. همین اشتیاق میآفریند که آن را ببینم. مگر میشود روستازاده و کشاورززاده باشم اما به روزنامهای که به روستاهای ایران میپردازد، نپردازم؟! کاری هم ندارم چه خطوخطوطی دارد، مهم دیدن است و خواندن. "سبزینه"ی امروز (۲۵ آذر ۱۳۹۹) -که عکسش در زیر منعکس میشود- خبرهایی دارد که چشمم را خیره کرد. مثلاً سه تیترش: در آن بالا: آبرسانی سقّایی، در آن گوشهی چپ: مرغ سنگین و آن وسط: انجیر؛ ارزش خبری فوقالعادهای برای منِ آماتور (=ناشی) ! داشت و مدادم را برای نوشتن متن تیز ساخت. عرض میکنم که چرا. چون:
۱. آبرسانی سقّایی در چاهبهار، مرا یاد سه خاطره انداخت. ۲. مرغ سنگین، یاد کوپن و کوپنفروشها و کوپنخرها ۳. انجیر هم، یاد زادگاه.
اینک که کمبود آب در جهان به رد نمک و صحرای تفتیده میانجامد و سرانجام اگر دیر بجُنبند خاک را شور، زمین را شر، کشاورز را گرسنه، حیوان را تشنه، هوا را سوزاننده، باغ را خشکانده، چشم به سراب و دل را در فغان نگاه میدارد، و آنگاه است که آب سالم را به رؤیاهای دستنیافتنی مردم خواهد برد، و واویلای بحران آب، جاییست که علاوه بر آب، راه و چاه هم نداشته باشد؛ هم آن راه که روی آن به سمت دسترسی به آب راه بپیماید و هم آن راه که نام دیگر چارهاندیشیست. چاهها که مَپرس! حتی رگهایش را هم خشکاندهاند. حالاست که بشر به یاد مفهوم "انتقال" آب افتاده و سرگرم "شیرینسازی" آن گردیده است. که بیشتر به شیرینکاری شبیه است تا تبدیل شوری آن به شُربی آب. وقتی آب قحط بیاید، مردم در هر جای جهان مجبورند کوچ کنند، یا برای نوشیدن سوی «هوتکها» و «دَسچالها» روانه شوند و یا بر سر آن بستیزند.
مگر یادمان رفته که تا همین چند سال پیش آب لولهکشی منبعآب -که مرحوم شیخ روحالله حبیبی پیش افتاد و بر کام مردم جاری ساخت- کفاف نمیکرد و مردم در کف حیاط خانههایشان چاه زده و با دینام آبِ آلوده به ملّقزن! میخوردند. خدا را شکر انقلاب با همهی ددمنشیهای دشمنان جَهول و عَنود، به وُسع خود در گاز، آب، برق، تلفن و هزاران خدمات ریز و درشت دیگر، دست از خدمت به ملتش نشُست.
دو سه سال پیش بود مقالهای در همین دامنه نوشته بودم با عنوان «هوتک چیست؟» هوتک گودالِ روبازیست که آبِ جمعشده در آن، سهم مشترک حیوان و انسان است که بسیار آلوده و انباشته از زالو و باکتریهاست. و در همان مقاله حتی سوگند یاد کردم که: «به خدا سوگند رسیدگی به دردهای مُزمن محرومان و رفع نیازهای تهیدستان، اُسّواساس و فلسفهی اصلی انقلاب ایران بوده است.»
شعَف دارم که خانم زینب سلیمانی دغدغهی تخصیص بودجه برای بنیاد سلیمانی را ستوده اما در اقدامی حمایتگرایانه از تهیدستان، خواستار حذف ردیف بودجه ۱۴۰۰ برای آن بنیاد شده و از بودجهریزان خواسته آن را صرف "حل مشکلات مردم" کنند. (منبع) زیرا "ترویج مکتب حاج قاسم" به این است که "سلوک آن شهید عزیز" را بپیماییم، زیرا مرامش خدمت به ملت بود.
زینب؛ یادگار غیور و محجوب "سرباز شهید قاسم سلیمانی"
قهرمان حقیقی دین و وطنمان ایران و آزادیخواهان جهان
هر کجایی زینب، چونان "زینب" بمان
من به مناطق گرگان رفتهام. از رفیق آنجاییام پرسیدم این گودال وحشتناک دیگه چیست؟ گفت این را مردم حفّاری کردند که آب باران در طول سال در آن جمع شود و بهوقت بحرانی، به داد کمآبی بیاید.
در زادگاه ما هم -چنانچه در بالا از این اصطلاح یاد کردم- «دَسچالها» را میدیدم، البته دستساز نبود، ولی برای حیوانات و اَشجار و بوتهها بهکار میرفت. در بالملهی دارابکلا -گویا کمی بالاتر از لِشدله- جاییست به اسم گتچال، گرچه به گمانم طبیعیست، نه دستساز، اما آبشخور شگرفِ آنمحدوده بود. الان را خبر ندارم. آبشخورها را صیانت و حیازت کنیم.
اما مرغ سنگین، بر خلاف مرغ سایز است. مرغ سایز مابین ۱ کیلو و ۲۰۰ گرم تا ۱ کیلو و ۴۰۰ گرم است. اما دست مردم از آن کوتاه است. باز هم به دلیل دلّالهای سودجو و سوءتدبیرهای دستاندرکاران دسسیهجو. اینجا متوجه شدم که علت گرایش مردم به مرغ سنگین، کوپن بود. آن زمان که جنگ بود، به تدبیر پاکترین نخستوزیر ایران مهندس میرحسین، ارزاق و مایحتاج مردم از طریق کوپن تأمین میشد. سهمیهی مرغ خانوارها موجب میشد مردم، مرغ سنگین را انتخاب کنند تا مرغ کوچک نصیبشان نشود که کمتر سهم ببرند. حال آنکه اینک مرغ سنگین طبق قانون باید قطعهبندیشده، به فروش گذاشته شود. حتی گویا مرغ سنگین دارای باقیماندهی آنتیبیوتیک است. کشتارگاههایی که به روش حقالعمل کار میکنند از مرغ سایز، بیشتر سود میبرند؛ چون بر خلاف یک مرغ سنگین -که برابر با دو مرغ سایز است- دو جگر دارد، دو دل دارد، و دو سر !
انشاءالله بشر اینگونه نباشد! دو دل بودن، بدترین ابتلا و دو سر بودن، زشتترین رفتار یک مبتلاست. اما دو جگر که خوبه، ۱۰۰ جگر هم خواستی باشی، باش. از خبر و خاطرهی انجیر گذر کردم چون زیاد وقت خواننده، خورده شد!
بهبود اَنفُسی و تحول آفاقی
به قلم دامنه: به نام خدا. "بهبود اَنفُسی" و "تحول آفاقی" از دریچهی آسمان. آقای مصطفی ملکیان در کتابِ «زمین از دریچهی آسمان» چه میخواست بگوید؟ میخواست بگوید اولاً فرهنگ، زیربنای اقتصاد و سیاست است. یعنی هر تحولی بیتوجه به فرهنگ، سرانجامش افول است، نه اوج. دوماً فرد، واحد تشکیلدهندهی جامعه است. یعنی تغییرِ جامعه و اقتصاد و سیاست شرطش این است اول از همه در فرد فردِ افراد، تحول رخ دهد. او بقیهی ساختمان کتابش را با همین دو اصل میچیند، تا آجرهای گداختهاش را در سینهی خواهندهی خواننده بگذارد.
(منبع)
چون مراد وی از فرهنگ، فرهنگ فردی است، پس به سراغ سه دستهی اصلی سازنده میرود: کردارها، رفتارها و گفتارها؛ شامل باورها، احساسات، خواستهها. یعنی تحول جامعه فقط از طریقِ تحول درین سه حوزهی فردی، حاصل میشود و بس.
در منظر ملکیان "تحول اَنفُسی" (=درونی) بر "تحول آفاقی" (=بیرونی) اولویت و چیرگی دارد و برین نظر است که مرحلهی «بهبود انفسی» زمانی به دست میآید که دستکم جمع زیادی از مردم، وارد آن شوند، وگرنه «بهبود آفاقی» شدنی نیست. و اگر هم رخ دهد، باقی نمیمانَد. از همین گفتار کتابش پیدا میشود مراد ملکیان از تغییرات فرهنگی «بهبود انفسی» است؛ همان «فرهنگ فرد فردِ جامعه». و شاید همین نگرشش موجب میشود به تز "عقلانیت و معنویت" دست بگذارد.
به یک عبارت میتوان گفت آقای مصطفی ملکیان برای بازسازی جامعه و سیستم، سرراست به سراغ «پیچ و مهره»ی جامعه میرود و در نگاه او تا این پیچ و مهرهها در یک جامعه و سیستم، درست نشود؛ یعنی ۱. باورها ۲. احساسات (عواطف، هیجانات) ۳. خواستهها (نیازها) ، آنگاه کل سیستم و جامعه را در معرض فساد و نابودی قرار میدهد.
نکتهی پایانی: از نظر من، تئوری "عقلانیت و معنویت" آقای ملکیان -که در آن به "انسان معنوی" میرسد و به کم و کیف آن میپردازد- با انسان معنوییی که مرحوم علامه طباطبایی مطرح کرده است، فرقهایی دارد و من نظر علامه را درست میدانم که در رسالهی «لب اللباب در سیر و سلوک اولی الالباب» ۲۵ ادبِ انسان معنوی را برشمُرده است. بگذرم.
قابل ذکر است متنی به نوشتهی آقای «سید حسن کاظمزاده» نیز در معرفی کتابِ «زمین از دریچهی آسمان» -یکی از آثار آقای مصطفی ملکیان- در وبلاگش: (ناسوت: اینجا) منتشر شده است که این کتاب نگاهی است به مصاحبهی روزنامهی شهروند با آقای ملکیان. وی در معرفی این کتابِ ملکیان شرح بیشتری نوشته است و دیدن آن برای من مفید و مؤثر بود. با تشکر.
جهان و ایران در نگاه عکس
زن اتیوپیایی در اردوگاه آوارگان جنگی اتیوپی در سودان
کلاس مَجازی. اختلال اینترنت روستاهای اراک. عکاس: بهنام یوسفی
نمکچینی زنان روستای "قلعه رشید" چهارمحال و بختیاری
نمای قلهی دماوند از کویر مرنجاب کاشان، قم
آن شرلی
به قلم دامنه : به نام خدا. محصول ۲۰۱۷ کاناداست. چندین قسمت است. داستان آموزندهی یک بچهیتیم زِبر و زرنگ. یک روز "آن" مجبور میشود موی سرش را کوتاه کند، آنقدر کوتاه که دیگر گویی شبیه یک پسرک شده بود. نماد دخترک موی بلندش است. هممدرسهایهای بیدردی هم دارد که او را با نیش و کنایه میآزارند. حال که موی سرش از ته زده شد، تمسخرش میکنند پسرک شده! سرش شپش افتاده! بچه سرِ راهیه! گدازاده و فقیره! اما همهی اینها دروغ و کینهتوزیه. چون آن شرلی، هوش و توان و خلاقیت و مقاومت و جذَبههایش از همهشون پیشی گرفته و حتی اِعجاب معلمش را هم برانگیخته که مثل سایر شاگردان حسود، چشم دیدنِ آن شرلی را ندارد.
رُمان آن شرلی
اثر لوسی ماد مونتگمری
"آن" -که حالا موی سرش مثل پسرکها کوتاه است- تصمیم میگیرد یک روز نقش واقعی یک پسرک را درآورَد و برای خرید مایحتاجِ منزل -که دو نفر برادر و خواهر مُسن و متمکّن و مهرباناند و سرپرستی شرلی را پذیرفتند- به بازار میرود. میبیند همه از او توقع کمکِ یَدی دارند که به زور بازو نیاز دارد نه به فکرِ بِکر. یکی میگوید آی پسر! بیا مرا کمک کن این صندوق جواهراتم را بذاریم روی دُرشکه. یکی میگوید آی پسر اگه این بشکهها را بذاری پایین یک سکهی چند سِنتی میگیری. خلاصه؛ همه او را به چشم یک پسرک میبینند و هر چه از او میخواهند، نه کاری ظریف و لطیف و فکورانه و هنرورزانه که اقدامی است نیازمند به قدرت، زور بازو، زمُخت و زورمندانه. مثل تار و مار کردنِ افرادی که گوشهی کوچه سدّ راه یک دخترک دیگر شده بودند.
بلاخره "آن" بهتجربه فهمید دخترکبودن تا چه حد زیباتر است. و دنیای اطراف او چه بینش سخت و زِبری به پسرکها و چه گرایش نرم و زیبایی به دخترکها دارند. از دخترکبودنِ خود اینبار لذت وافرتری میبرَد. چون او اساساً درین رُمان قشنگ -که ارزش فیلمشدن را هم داشت- ویژگیهای قشنگ دارد:
آن شرلی هر چه و هر که قدرتِ تخیّل او را از بین ببرد، سخت و به سَبک منطق و نُطق میستیزد. چون قدرت تخیّل، قوّهی بیهمتاییست که جای نداشتههای انسان را پر میکند. او به کتاب بسیار بهاء میدهد؛ حتی به جلد و عنوان و شکل و شمایل کتاب عشق میورزد. با کلمات ارتباط راحتی دارد و خود را در اقیانوس واژگان گم نمیکند. "آن" میگوید عشق در حیات تعریف مشخصی ندارد، زیرا در نگاه این دخترک باهوش و جَستا، عشق در هر کسی آثار متفاوتی برمیانگیزاند. گویا میخواهد بگوید در مسیری برو که عشق هدایتت میکند. "آن شرلی" خیلی دوست دارد نویسنده هم باشد، آنچنان شورانگیز که اسم مداد خود را "مدادِ امکان" میگذارد. یعنی امکانِ خلق هر اثرِ بکر و نُوِی با مداد ممکن است.
بگذرم! چرا اساساً آتاوا، کانادا بپردازم، ایران که دیرینهتر از هر سرزمینیست و داراتر و پابرجاتر از هر جا.
دریا داریم.
دیبا داریم.
دنیا داریم.
دانا داریم.
دیانا داریم.
دعا داریم.
دادا داریم.
دنا داریم.
دیرپا داریم.
دوشا داریم.
درنا داریم.
دفاع داریم.
دعوا داریم.
دَما داریم.
دَوا داریم.
دلآرا داریم.
دلربا داریم.
دادسرا داریم.
دلآسا داریم.
دلبخواه داریم.
دلآسا داریم.
دوآب زیراب داریم.
درداد دریغا داریم.
دلواپسها ! داریم.
دَدا (=بدان) داریم.
دِواج (=لحاف) داریم.
وَه دارکلا هم داریم.
دِماء (=خونبهاء) داریم.
دغَا (=متقلِّبها) داریم.
دَرا (=داد و جرَس) داریم.
دوام (=پایداریها !) داریم.
دوات (=جوهر مرکّب) داریم
درداء (=بیدندانها) داریم.
دستپا (=حریصها) داریم.
دوتار، دِتار (=ساز سیمی) داریم.
دودزا (=اُتولهای آلودهکننده) داریم.
دوشاب! (=نه آن چیز نجسّی) داریم.
حتی زیزی گولو آسیپاسی دراکولا تابهتا داریم!
دِهکیا (=کدخدا) داریم؛ کدخدایی چونان آمریکا! که دَمش را باید دید!
ولی، ولی در برابر، دَهاء هم داریم. باهوشترینها. زیرکترینها. خردمندترینها.
خاطرهای از شهید حسن باقری
به قلم دامنه: به نام خدا. پنج خبر پنج نظر
یکم : چندی پیش نوشتم دو کتابچهی چارلز داروین در کتابخانه کمبریج گم شد یا به سرقت رفت.
نظر : آن روز یادم نبود دو نکته را یادآوری کنم. یکی اینکه شهید باقری (=افشردی) با استادش در کلاس دانشگاه که اصرار داشت ما از نسل میمونیم به چالش برخاست و زیر حرف زور استاد نمیرفت، سرانجام گفت: شما میخواهی از میمون باشی باش ولی ما از نسل آدم و حوّاییم. دوم اینکه داروین لابد خبر نداشت مغولان معتقد بودند نیایشان نه میمون! بلکه "گرگی خاکستری" بود (منبع) که "از ازدواج او با یک گوزن زرد" پدید آمد!
معروف به حسن باقری مُخ اطلاعات عملیات
دوم : «جان پری» در کتابش «کریمخان زند» (که بر خود وکیل نام نهاد نه شاه و سلطان) به مبارزه با فساد توسط ایشان میپردازد که روزی حاکم مازندران از یک بازرگان "مبلغ ناقابل دو عباسی" به زور گرفت. بازرگان به شیراز، مرکز کریمخان شکایت بُرد. کریمخان، حاکم مازندران را به دربار فراخواند و از حکومت معزولش ساخت. و طی ۶ هفته، به مرد بازرگان که دادخواهی کرد در قصر جا و غذا داد و هنگام بازگشتش به مازندران، نه تنها خرجی راهش را پرداخت کرد "بلکه مبلغی بهعنوان خسارت ناشی از فقدان درآمد به علت غیبت از محل کسبش" به او داد و خسارت این مخارج را هم از حاکم معزول مازندران گرفت.
نظر : من فکر میکنم این را باید کتیبه کنند و در درگاههای دادگاه، نه بالای سر قاضی و دادگر! که درست روبرویِ چشمان آنان نصب کنند تا هنگام داوری و تحکّمکردن، نلغزند. بگذرم !
سوم : مرحوم رفسنجانی گویا بیکار بوده! (=کشکولی) که چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۶ -یعنی درست امروز روزی- توی خاطراتش نوشته (منبع) همسرش "عفت از قم برگشته و گفت، اخوان مرعشی معتقدند که کیفیت برخورد حکومت با مسئله آیتالله منتظری به نفع آیتالله منتظری تمام شده است."
نظر : ایشان گویا هر کجا نفعاش بود زبانش لکنت داشت و قادر نبود قدرت را نقد کند پس بهتر میدید نیمهشب همه خوابند او از زبان دیگران! حرفش را در قالب ثبت خاطرات حکّ کند! لابد الآن میداند که حرف وقتی از زمانش بگذرد -به قول محلیها- دیگر بَخِر ندارد! بخر هم دو معنی دمدستی دارد: ۱. خریدار ندارد. ۲. بُخار ندارد. (بهعبارتی بیبخار است) . از خیرِ پنج خبر و پنج نظر گذشتم، همین سه خبر و سه نظر بس ! است.
۸۰۰۰ راه فرعی جنگلها
به قلم دامنه. به نام خدا. برایم جالب بود که یک خبرِ مسرّتبخشِ خبرگزاری میزان از روزنامهی همشهری، ستون امروزم شود. گزارش این خبر خیلیطولانی است (منبع) پس برداشت و مفاد آن را بهفشردگی مینویسم. خبر تقریباً این است که ۲۴۰۰ جنگلبان و یگانِ حفاظت با بودجهای در حدود ۱۵۰ میلیارد تومان بهزودی تا اوایل سال ۱۴۰۰ در جنگلهای کشور مستقر میمانند. هدف اصلی آنان نیز معلوم است. آنچه من دریافت کردم دستکم برای این سه کار: حفاظت از اراضی جنگلی، حراست از درختان و نیز ممانعت از هر گونه دستاندازیهای افزونتر به جنگل.
مویهی من برای غارت چوب
کجا میبرنِت ای شاخههای تَرِ ما،
ای تنههای تنومند جنگل دیبا،
ای طلای بیهمتای رشتهکوه البرز تبریها
لغت: (تَر= شیرِ چو، شیرچلّه)
گویا سازمان جنگلها با این طرح بنا دارد اساساً قاچاق چوب از جنگلهای شمال را «ریشهکن» ! کند. نمیدانم آیا میتواند یا نه! آرزو دارم بتوانند. آرزو هم که عیب نیست. آن هم قاچاق با آنهمه گستردگی و شبکههای پنهانی را و حتی قاچاقهایی با شگرد مزوّرانه را یعنی به بهانهی برداشت و پاکسازی بسترِ جنگل از «چوبهای شکسته و افتاده» و پوسیده. که آمارها نشان میدهد این حیله از قاچاق چوب «به بالاترین میزان رسیده.» بگذرم. ولی فقط بگویم آیا میدانستیم بیش از «۸۰۰۰ راه فرعی جنگلی» شناسایی شده است و برخی از این جادهها حتی به هیچ روستا و آبادییی ختم نمیشود؟! آیا برای از ریشهدرآوردن فسادِ قاچاق چوب چنین جادههایی مسدود و یا لااقل دارای وضع مقرراتِ ویژه میشود ! نمیدانم! اما خرسندم که میخواهند با نصب دوربینها در این مسیرها، کشفیات قاچاق چوب را میسُرتر کنند. و نیز خوشحالترم که «شماره تماس ۱۳۹» نیز برای صیانت جنگل تعبیه شده که به نظرم این «۱۳۹» برای حفظ سرمایهی خدادادی جنگل از دستِ جنگلخواران و چوبخواران از شماره تماس «۱۱۳» !! کمتر نیست. زیرا قاچاق همچنان جریان دارد. همین ۶ ماه قبل، حدود «۱۱۴۲ مترمکعب چوب قاچاق از جنگلها کشف» گردید که نقل رسمیست محدودهی شهرستان آمل، «بیشترین میزان قاچاق چوب» را دارد.
به نظرم باید کاری کنند که نه فقط جنگل، بلکه «رویشگاههای جنگلی» هم از قاچاق در امان بماند. کَی میشود روزگاری فرارسد که دیگر زوزهی موتورارّهها و غُرّش ارّهبرقیها را نشنویم و با پویایی بر پاکداشتنِ زمین، پاسداری کنیم. و برخیها ما را یاد آن حکایت نیندازند که شکل و شمایل داستان اینگونه بود که حکیمی یک جعبهای دربسته به کسی داد و گفت درش را باز نکن و ببر بده به فلان کس. توراه هی وسوسه شد وسوسه شد و کنجکاو که این چیه نباید بازش کند. بالاخره بازش کرد. دید یک موش نحیف! حیف که امانت را رعایت نکرد. حکیم خواست او را بیآزماید. به فرمودهی امام علی -علیهالسلام- انسان حریص میشود به آنچه از آن منع شده.
آری؛ امروزه بر برخی چنان روزگاری شده که حتی اگر به کسی بگی تو رئیس مثلاً دوشیدنِ گاوهای دوشا هستی، سه روز که گذشت اول خود پستانِ شیر گاوها را میلیسد. اولین نگهبان جنگل خود جنگلبان و یگانِ حفاظت است. سپس سایر ملت. بگذرم. بلی؛ در این قضیهی قاچاق چوب هم، همه که نه، اما تک و توک هستند کسانی که به جای حراست درخت و جنگل و ریشهکنی قاچاق، خود اونجوری شدند! یعنی: غارتگر!
یک کشکولی هم بنگارم:
چون «چوبخوار» را در بالا به کار بردم، یادم افتاد به گواتمالا در قارهی آمریکای مرکزی زیر کشور مکزیک که این روزها انقلاب شده و حاکمان فاسدشان، آنان را با لفظ «لوبیاخوار» تحقیر کردند و میگویند اینان یک مشت لوبیاخوارند! به همینخاطر، مردم اسم انقلاب خود را با افتخار گذاشتند: «انقلاب لوبیا». ببینیم این انقلاب لوبیایی مردم فقرچشیدهی آن دیار در عصر مدرن آن هم زیر بیخ آمریکا تا کجا «تا» میکِشد. خوب شد رئیس گواتمالا نگفت «حالا ۴ تا خس و خاشاک» و بدتر از آن «یک مشت بزغاله گوساله» وگرنه "گواتمالا"ییها... . بگذرم سیاسیمیاسی بلد نیستم!.
عکسهایی از جهان و ایران
دین ضروریتر از نفَس
پست ۷۷۷۷ : به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلبم صرفاً یک بحث دینیست و در واقع برداشت و خلاصهنگاریام است از کتاب «سرشت و سرنوشت» گفتار ۹، دین و دینداری» اثر دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی از ص ۱۸۵ تا ۲۰۴.
عکس از دامنه
دینانی معتقد است دین حتی از نفَسکشیدن نیز برای انسان ضروریتر است. انسان اگر نفَس نداشته باشد میمیرد، ولی اگر دین نداشته باشد به آگاهی و کمال نمیرسد و وقتی به آگاهی نرسد، همهی هستیاش میمیرد، پس دین از نفَسکشیدن برای انسان ضروریتر است... زیرا در نگاه ایشان دین ارتباط انسان با خدا و کمال است... کسی که باور نداشته باشد، دین هم نخواهد داشت... غایتِ دین کمال است... اگر کسی دین نداشته باشد تمام لایههای انسانی و معنویاش به فعلیت نمیرسد... حتی اگر کسی تفسیر دینیاش شَبانوار باشد باید با او همدلی کرد تا کمکم دیدش روشن و بازتر شود... بر «ندارندهی باور» دین وجود ندارد... و کسی که به این مطلب نرسیده باشد "محروم" است. مرحوم علامه طباطبایی استاد آقای دینانی نیز چنین محرومانی را «مستضعف فکری» مینامیدند.
کتاب «پیروزی حتمی» بازرگان
به قلم دامنه. به نام خدا. به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی. یکی از کتابهای خواندنی «پیروزی حتمی» مرحوم مهندس مهدی بازرگان است که با عنوان مستعار «عبدالله متقی» در دورهی ستمشاهی به قطع جیبی به چاپ رسانید. این اثر کتابیست در بارهی امام مهدی موعود (عج). ایشان در این کتاب انتظار را اینگونه تفسیر کردند:
در ص ۲۶ آمده است: «انتظار، پرچم اسلام را همیشه برافراشته میدارد و نظر به آینده میکند و خود را حلّال مسائل و احتیاجات همهی اَعصار می داند.»
در ص ۲۴ آمده است: «یکی از رمزهای باقیماندن شیعه همین انتظار فرَج و اعتقاد به ظهور و پیروزی نهایی است.»
در ص ۴۵ نقل کرده است: «در حدیث نبوی آمده است هرطور که باشید بر شما حکومت میشود. بنابرین بر اجتماع فاسقِ ظالم، سایهی حکومت عدل و حق نخوهد افتاد.»
در ص ۴۳ معتقد است: «میان طول غیبت امام زمان و افول حق و حقیقت مناسبت برقرار است... به گمان این جانب قرآن حکومت و خلافت را از آنِ مردم میداند.»
استخوان مبارزین الجزایر
متن نقلی: «عبدالمجید شیخی مشاور رئیس جمهور الجزایر اظهار داشت: فرانسه در دوران استعمار استخوانهای نیروهای مقاومت الجزایر را به سرزمین خود انتقال داد تا از آنها در تولید صابون و تصفیه شکر استفاده کنند. الجزایر برای استعمارگر فرانسوی همانند میدان آزمایش واقعی و اقدامات وحشیانه بود که آنها را در سایر مستعمرههای خود بهویژه کشورهای آفریقایی به اجرا درآورد.
استعمار فرانسه در کشورهای آفریقایی تجارت بردهداری به راه انداخت و شخصیتهای برجستهای از جامعه فرانسه در این امر مشارکت داشتند . همه این موارد به طور مستند در آرشیو ثبت و ضبط شده است». (منبع)
شهرک «حجت» مشهد چه گذشت؟

به قلم دامنه: به نام خدا. شهرک «حجت» مشهد و شش نکته. نزاع خویشاوندی («مرد مهاجم و پدرزنش») موجب شد پای مأمور به ماجرا کشیده شود؛ زیرا اساساً ذات کار انتظامی به عنوان ضابط قضایی، حضور بههنگام در خصومتهاست، خصوصاً جایی که از او کمک خواسته شود و یا مأمویت یافته باشد. و درین حادثه، خانوادهی مورد هجوم، «از پلیس تقاضا کردند برای خاتمهی درگیری مداخله کند.» مرد مهاجم در درگیری و کلنجار با مأمور، جان باخت. گفته میشود او سوابق سوئی داشته؛ مانند سرقت ادوات کشاورزی و احشام؛ و نیز معتاد به حشیش بوده. به مأمور -که برای فصلِ خصومت آمده بود و پایاندادنِ به نزاع_ بدوبیراه میگوید و فحّاشی میکند. مأمور هم در چنین وضعیتی با او برخورد میکند. داوری درین باره بر عهدهی قانون است، نه افراد. پس باید منتظر رأی مراجع قانونی ماند. خانوادهی فرد جانباخته برین نظرند که مأمور به دهانش گاز فلفل میپاشد و همین موجب فوت او میشود. مأمور نیز بازداشت میشود و «دادستان نظامی خراسان رضوی با حضور در پزشکی قانونی پس از کالبدشکافی، دستور نمونهبرداری از ریه و بررسی تأثیر اسپری بر مرگ متوفی را صادر کرده است.» (منبع) و نیز برادر این فرد ادعا کرده «شاهدانی دیدهاند که پلیس سرِ او را میان صندلی فشار داده و با زانو به پشت او فشار آورده است».
شش نکته:
یکم: برخی از حقوقدانان (=بهتر است نامشان را حقوقخوانان بخوانیم) درین ماجرا حرفهای شیک! میزنند که مأمور باید فلان میکرد و فلان نمیکرد. اما در نظر نمیگیرند وسط دعوا حلوا تقسیم نمیکنند!
دوم: در اینکه مأموران انتظامی میبایست خویشتنداری کنند تردیدی نیست؛ اما مأموران در بلبشوی دعواها میان مقررات قانونی و یگانی، با دفاع از خود و یا برخورد با مهاجم درمیمانند و از آنجا که انسان بر اساس سلسلهاعصاب، حالت و گارد میگیرد، ضعف و خدشه به آن وضع تعادل را برهم میزند.
سوم: البته تعجبی ندارد عدهای -که پیِ هر بهانهایاند تا جمهوری اسلامی را محاکمه کنند و واژگونش ببینند- ازین نزاعها -که خطایی در آن رخ داده- به نفع رجَزخوانیهای خود سود نجویند.
چهارم: گرچه دخالت پلیس در دعواها بهویژه در درگیریهای خانوادگی همیشه میتواند یک سرِ ماجرا را خشنود و سرِ دیگر آن را خشمگین کند؛ اما مهم این است قانون و سیستم قضاء در داوریها جانب حق را بگیرد، زیرا حق با عدل رنگ میگیرد و عدل در اولین مرحله، شناخت ذیحق است و سپس دادنِ حق و نفع آن به حقدار. حقوقدانان و قُضات آنچه تحصیل کردند و یا پرورش یافتند، دریافتهاند که شرافت کار را با هیچ عاملی لکّهدار نکنند. ازینروست که آنان همآره میان حق و عدل در رفت و آمدند. بلغزند؛ باختهاند.
پنجم: ناگفته نگذارم به جامعهی سالم در دنیای مُتسالم میاندیشم و به شهروندان حسّاس به استیفای حقوق احترام میگذارم. اما با رویّهای که بخواهد بزهکار را روئینتن در برابر قانون و حقوق مردم نگه دارد، مرزبندی دارم.
ششم: در دعواها عنصر عقل لحظهای در پسِ احساس و هیجان و غضب غروب میکند و به قول معروف در محاق فرو میرود؛ و انسان در آن لحظه از فرد حسابگر به مهاجم یا مدافعی خشونتگر بدل میشود. پس؛ در داوری میان دعواکنندگان نمیتوان عوامل غیرعقلانی را از نظر دور داشت.
یک نتیجه در حاشیه:
خوی درگیری در وجود انسان نهفته است؛ و همین احتمال خصومت موجب میشود جامعه به دولت و حکومت نیازمند باشد وگرنه هرجومرج و آنارشیگری رهاشده تار و پود جامعه را از هم میگسلد. و دین مبین و کامل اسلام نیز چون دارای هدف و ایجاد جامعهی مطلوب است، در جامعهی مسلمین دارای حکومت و سیاست و مدیریت است و احکام تأسیسی و امضائی خود را از طریق سیستم سیاست، -که به عدالت و فضیلت آغشته و مُنضم و پیوست است- به ظهور و صدور میرساند، تا جامعه در اثر امنیت و آسایش، در بُعد مادی: به منفعت و خدمت و در مرحلهی معنوی: به عبادت و عبودیت برسد.
در روستای «ایستا»
خلاصه و تنظیم به قلم آزاد دامنه: به نام خدا. در کوچههای روستای «ایستا» از «ماشین» خبری نیست؛ نیز از تلویزیون و شبنشینی و عروسی و عزا. هنوز کسی زنان آنان را ندیده است. شناسنامه ندارند که هیچ، جزو آمار جمعیت ایران نیز به حساب نمیآیند. از امکانات مدرن آب لولهکشی، گاز، برق، تلفن، مطبوعات، رادیوتلویزیون، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و رایانه استفاده نمیکنند. فقیر و مستمند نیستند. به قول معروف: متموّلاند (=ثروتمند) و در پرورش و فروش اسبهای اصیل روزگار میگذرانند؛ اسبهایی با ۲ تا ۱۰ میلیارد قیمت! نقل است، یکی، اسبی از اصطبل امیر قطر خریدهاست که نشان میدهد همهی اسبهای «ایستا» از نسل همان اسباند. گویا مصریها این اسبها را میخرند. خودشان هم زین و پالانِ دست دوز میدوزند. «جز به حد ضرورت، تولید نمیکنند، نمیخورند و نمیپوشند. بر سرِ اموال خود با کسی نزاع نمیکنند و اگر کسی در دارایی آنها تصرفی کند با او درگیر نمیشوند و از مال خود چشمپوشی میکنند.» مدرسه ندارند، زیرا کودکانشان به سبک سنتی و مکتبخانهای با فراگیری دروس قدیم و محرّمات فقهی، خوشنویسی و اصول عقاید باسواد میشوند.
تفکرات صوفیمآبانه دارند و رُهبانیت پیشه کردهاند. به آنان «اهل توقف» میگویند. ساعت مچی و دیواری ندارند. آنان تأکید میکنند که «سبب اصلی پرهیزشان از زندگی امروزی به جهت تشابه آن به زندگی کفار و بدعتبودن آنها است». آنان تحت تآثیر میرزاصادق مجتهد تبریزیاند؛ (متوفای ۱۳۱۱) -که از مخالفان سرسخت مشروطه بود و خواستار لغو فرمان مشروطیت- او ازجمله فقهایی بود که تأکید بر «طرد مطلق اندیشه تجدد و دستآوردهایش» داشت. از نظر او حکومت که قانونگذار و مجری قانون است، از آن خدا است و بعد پیامبر او و سپس به امامان شیعه میرسد وحکومت دیگری قبل از ظهور، شرعی نیست.
میرزاصادق مجتهد تبریزی
اهل توقف در هیچ فعالیت سیاسی و اجتماعی شرکت نمیکنند و باورهای خود را نیز تبلیغ نمیکنند. کمعیبترین حکومت دوران غیبت کبری را قاجاریه میپندارند! اهل توقف به شدت منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند و بر این نظر هستند که اکنون آخرالزمان است و آخرالزمان از دورهی مشروطیت آغاز شده است. «ایمان در نگاه آنان از جنس تعهد است از همین منظر عقل را وظیفهساز نمیدانند و وجود آن را فقط برای وظیفهشناسی ضروری میپندارند.»
به زیارت امامان شیعه نمیروند، زیرا «استفاده از وسایل نقلیه امروزی را جایز نمیدانند. آنها خود را مستطیع نمیدانند و به حج نمیروند»، زیرا حج نیاز به گذر از مرز دارد. اوقات شرعی نماز را «با شاخصههای خود استخراج کرده و آغاز و پایان ماه رمضان را نیز با رؤیت خویش» معیّن میکنند. به «رؤیای صادقه معتقدند و در تأیید روش زندگی خود، به خوابهای معنوی استناد میکنند.» در اعیاد و سوگوارییها نیز مراسم خاصی برگزار نمیکنند. «مردمان آرامی هستند که تا به حال هیچ کس نزاع و درگیری از ایشان ندیده است. دربارهی اعتقاداتشان هم با هیچ کسی وارد بحث و گفتوگو نمیشوند و تلاش نمیکنند تا دیگران را نسبت به سبک زندگیشان متقاعد کنند.»
تصویر هوایی از روستای ایستا
آنان سه سال در تنکابن بودند اما سرانجام به طالقان آمدند؛ زیرا طبق احادیث، منزلت طالقان در آخرالزمان، گرایش مذهبی اهالی، آرامش و محیط زیست سـالم و طـبـیـعـی و عدم انجام پدیدهی اصلاحات ارضی در آبادیهای طالقان را عمدهترین دلایل انتخاب این منطقه برای سکونت قوم برمیشمارند، که اینک روستای «ایستا» نام گرفت. امامجمعه طالقان میگوید:
«پس از فوت سیدحسین نجفی طباطبایی، ۱۶ خانوار با رهبری فردی به نام حسنیقلی ضیائی که خواهرزادهی سیدحسین است از تبریز» به ایستا هجرت میکنند. آقای ضیائی، هم زعیم دینی و هم حاکم اهالی «ایستا»ست؛ با کاریزمایی بسیارقوی، بهطوریکه «اهالی در کوچکترین تصمیمات و جزئیترین کارها ازجمله مسائل شخصی، اعتقادی و اجتماعی گوشبهفرمان او» هستند.
اهالی این روستا برای خود نامی انتخاب نکردند، هر کس به زعم خود برای آنان نامی برگزید. برخی به علت اینکه اهالی، منتظران امام زمان (عج) هستند، نامشان را «منتظران» گذاشتند. و برخی نیز به آنان «پشمینهپوشان» لقب دادند؛ به دلیل کنارهگیری از ابزار و امکانات روز. برخی نیز به خاطر ترکزبان بودن آنان، آنجا را «تُرکآباد» میگویند و برخی نیز «ایستا»؛ بدین جهت که «در عصر غیبت اعتقاد به «توقف» دارند، به خصوص توقف در سبک زندگی». و اهالی طالقان به آن، عنوانِ «فانوسآباد» دادند، زیرا منابع نورش یا فانوس است و یا چراغِ گردسوز. بگذرم هنوز! اطلاعات بیشتر در این: (منبع)
نظر آقای جلیل قربانی:
سلام، روز بهخیر آقای طالبی
چند نکته: ۱- قیمت خودرو (مَرکَب)های مدرن و سنتی در یک سطح است. قیمت برخی از اسبهای ترکمن که از نژادهای اصیل اسب در جهان است، بیش از ۱۰۰ هزار دلار (سه میلیارد تومان) است. ۲- در ترجمه فارسی یکی از کتابهای اخلاق دوره قاجاری (معراجالسعاده نوشته ملااحمد نراقی)، برای بردن نام فتحعلی شاه قاجار، بیش از یک صفحه کامل با فونت ۱۲، توصیف و لقب به کار رفته است. اگر به خواست اینها قاجاریه تا حالا حاکم بودند، با اقدامات داهیانه شاهان قاجار، الان ایران به اندازه لیختن اشتاین شده بود. ۳- آن زمان که کمی آخوند مرام بودیم، میخواندیم که در روایات آمده که بیشترین تعداد از ۳۱۳ یار امام زمان از طالقان هستند. حالا قمیها دارند چیکار میکنند، نمیدانم. ۴- این که در تنکابن بودند اما بعدها از راه اشکورات به طالقان رفتند، احتمالاً در جریان ساخت آزادراه تهران شمال و مدرنشدن منطقه قرار گرفتند و برای فرار از مظاهر تجدد، مهاجرت کردند. ۵- این که اهالی یک روستا در طالقان مرکبشان اسب باشد و با فانوس و چراغ ۱۵ و بخاری هیزمی زندگی کنند، اشکالی ندارد، اما اگر این نهضت جهانی شود، اسب و هیزم و فانوس از کجا بیاوریم؟
مقدمهی ملا احمد نراقی در وصف فتحعلیشاه قاجار
پاسخ دامنه: سلام. خیلی جالب ادامه دادید جناب آقای قربانی. از قضا من هم، سالها پیش، آن مقدمهی مطوّل عالم ربّانی ملا احمد نراقی در «معراجالسعاده» را خواندم و کنارش فقط علامت «؟!!» زده و رد شده بودم. عکسی از آن انداختم و در بالا گذاشتم.
اگر بنیانگذاران بیایند !
به قلم دامنه: به نام خدا. دانشگاه کمبریج (منبع) نتایج تحقیق خود را انتشار داد و خلاصهی برداشتم از آن این است که «جوانان» کمتر از همیشه «به دموکراسی خشنود هستند.» و در سراسر جهان «نسلهای جوانتر» از «عملکردهای دموکراتیک ناراضی هستند.» یکی از علتها این است، این نسل به درصدِ بسیارکمی از «ثروت» رسیده است و درآمد پایینی دارد.
۱. به نظر من دموکراسیها -با همهی مزیتها و برتریهایش نسبت به هر حکومت غیرمردمی- نه فقط از عدالت رالزی دور افتاده که حتی از عمل به ایدههای بنیانگذاران مکتب «اصالت فایده» ازجمله بنتام، لاک و میل نیز عاجز مانده و حتی شاید انصراف داده است، که اینان بر ضرورتِ تدارک بالاترین شادی و نشاط برای شهروندان تأکید و امید داشتند.
۲. نمیگویم «نفعطلبی» و زندگی بر پایهی منفعت فقط حرف است و وجود خارجی ندارد، نه؛ بلکه میگویم علاوه بر منفعتطلبی، فضیلتها و حقایق اخلاقی نیز معیاری برای عمل عادلانه است. و دموکراسیها درین دوگانه مردود شدند. این را از آنرو نمیگویم تا گفتهباشم حکومتهای غیردموکراتیک بهترند. نه! آن جای خود.
۳. انکارناکردنی است که مغربزمین در اثر سه جریان رنسانس، روشنگری و مدرنیته دچار تحولات و دگرگونیها شد، و سهم زیادی در دانش و رشد و توسعه داشته، اما در ادامهی مسیر، رهبرانی ناشایست و عملکردهایی بد با خود آورده و شیب و سیر نزولی آن با چهرههایی چون ترامپ و ... تشدید هم شده؛ که امروزه، کمبریج نیز از وضع نابسامان نسل «هزاره» (=متولدین میان دههی شصت تا دههی هشتاد میلادی) پرده برداشته است.
۴. تا میان منفعت و فضیلت پُل زده نشود، دموکراسی هم -که قرار بود روشی آزاد و قابل اعتماد و به قول «لینکُلن»شان: «حکومت مردم، به وسیلهی مردم و برای مردم» باشد- قادر نیست بشر را به سمت مقصد و نشاط و خیرخواهی و نوعدوستی و آزادی و حقوق بشر مدد رسانَد.
۵. من معتقدم اگر بنیانگذاران بیایند و لاک و روسو و مونتسکیو و حتی توماس هابز -که لویاتان را نوشت- سر از قبر برآورند و دموکراسیهای پولی و زوری و سودی و سرکوبگر زادگاهها و زیستگاههای خور را نظر افکنند، از بیشرمی مدعیان امروزی آنجا، شرمسار میشوند و انگشت به دهان.
۶. پنهان ندارم که اگر بنیانگذار بیهمتا حضرت محمد رسول الله (ص) نیز همین روزها سری به دنیای اسلام بزنند، زشتی و پلیتی کارِ پیکارجویانی چون داعش (ساخته و پرداختهی دموکراسی غرب)، آن حضرت را غمگین میکند و محصولِ عظیم نبوت و حکومت و صدارت خویش را در غرقابِ آسیب و غوطهوری تیرهای بلا و دهها آفت و ابتلا میبیند و باز نیز چون عصر خویش، مردم دیارش را از ایران و ایرانی خبر میدهد که علم اگر در ثریا هم باشد برای آن میشتابند و حامی و پیرو عدل و حقاند. بگذرم.