تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ... -
ناشناس : سلام رویداد۲۴| در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نشر داد : «حساب توییتری منسوب به رهبر انقلاب در توییتی به زبان عربی نوشت: باید با قاطعیت با رژیم صهیونیستی تروریست برخورد کنیم. ما هرگز با صهیونیستها سازش نخواهیم کرد.» -
ناشناس : رویداد۲۴ در ساعت ۲۳ / ۵۸ دقیقه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ انتشار داد. لینک .
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- اوسا
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۴
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
مشو محبوس ارکان و طبایع
پست ۷۷۵۵ : . به قلم دامنه: به نام خدا. شیخ محمود شبستری (۶۸۷ - ۷۲۰ ه.ق) در گلشن راز شعری دارد با عنوان «قاعدهی تفکر در آفاق» در ۳۱ بیت؛ که دیدن و خواندن آن چه لطافتی دارد. در اینجا اما چند بیت آن را صید کرده و با دو نکته و یک اشاره تقدیم میدارم:
مَشو محبوس ارکان و طبایع
برون آی و نظر کن در صنایع
و...
چرا کردند نامش عرش رحمان
چه نسبت دارد او با قلب انسان
و...
اگر در فکر گردی مرد کامل
هر آیینه که گویی نیست باطل
کلام حق همی ناطق بدین است
که باطلدیدن از ضعف یقین است
شبستری در «قاعدهی تفکر در آفاق» انسان را با مظاهر عالم آشنا میکند و از چرخ و گردون و عطارد و برج و جنبش اجسام سخن میگوید و درحقیقت با سیر در آفاق، تو را با نهایت ذوق و تفکر و الهام به سیر در انفُس میبرَد.
نکتهی یکم: برداشت من از این اشعار شبستری این است که انسان تا از حبس و حصار خودساخته بیرون نیاید، نه از آفاق میفهمد و نه از انفُس. میان بیرون و درون انسان رابطه است. تا این رابطه برقرار نشود، فهم درست شکل نمیگیرد. در نگاه شیخ محمود شبستری عظمت آدمی چنان وسیع و چنان بلند است که بین «عرش رحمان» و «قلب انسان» نسبت و راز برقرار است. و او نام کتابش را «گلشن راز» گذاشته تا انسان راز حیات را دریابد و راز بقا را بیابد.
نکتهی دوم: ایشان در بخش ۶۴ گلشن با نام «خاتمه»، (منبع) سرودهای دارد که چرا بر شعرش نام «گلشن راز» نهاد. او اساساً معتقد است انسان باید با چشمِ دل و تفکر و خرد سیر کند و از شک درآید و لبریز شناخت شود تا به حقشناسی واصل گردد چراکه ناشناسی، نشانِ ناسپاسیست:
تأمل کن به چشمِ دل یکایک
که تا برخیزد از پیش تو این شک
و...
نشان ناشناسی ناسپاسی است
شناسایی حق در حقشناسی است
اشاره: اگر میخواهیم شاداب باشیم، شعر بخوانیم؛ شعرهای مشاهیرمان. آیا تا به حال به این نیندیشیدیم که ایرانی و شعر رابطهیشان مانند وجود شیرینی در عسل است و حضور قند در ذرّهذرّهی سیب؟! اگر قند و شیرینی را از سیب و عسل حذف کنیم، از آن دو، جز نام چیزی نمیماند. شعر، گویا همهچیز ماست و به تعبیر مرحوم اخوان ثالث، شعرِ شاعر «در پرتو شعور نبوّت» است؛ یعنی نوعی الهام. به قول سید علی موسوی گرمارودی که از قضا قمیست:
«ای شعر!
ای سادگی،
ای روح،
ای خاک، ای خدا، ای پاک...»
راسو و بوم و گربه و یک خاطره
به قلم دامنه:
به نام خدا. امروز پیش از سرزدنِ سپیده، رفتم نزد نصرالله منشی که ببینم در «کلیله و دمنه» (=شُغال و روباه) چه خبر است. آنقدری گشتوگذار کردم که وقتی سر راست کردم و نگاهی از پنجره به آسمان دوختم، دیدم آفتاب از شرقِ اتاقم بر من طلوع کرد؛ چه هم دلنواز. این شد ستونِ امروزم. اگر نثر مسجّع و مکلّف منشی را عیناً میآوردم سه مَن عسل لازم بود تا در گیر و دار کار، مطلب برای خوانندهی پرکار کارا گردد. پس این، برداشت من است از کلیله و دمنه:
در فلان شهر، زیر درختی، سوراخ موشی بود. روزی برای طعمه بیرون رفت. «گربه»ای بسته دید. شاداب شد. خوب که نگریست دید «راسو»یی نیز در کمین اوست. و «بوم»ی (=جغد) سرِ درخت قصدِ سوءقصد دارد. موش حالا به فکر ژرف فرو رفت که چاره چه کند. سه دشمن از سه جهت او را محاصره کردند. ترسید؛ ولی اندیشید. با خود گفت اگر برگردم لانه، راسو سر راه است. اگر بمانم «بوم» فرود میآید و اگر پا پیش نگذارم، گربه هست.
مثلثِ دشمن (گربه، راسو، جغد) او را به هوش! آورده بود. نزد خود چنین گفت: «درِ بلاها باز است و انواع آفت به من محیط؛ و راه، مَخوف، و با اینهمه دل از خود نشاید بُرد.» پس؛ منفعل نشد و جا نزد! و چاره جُست. آن روز از خطر جَست. روز بعد گربهی بسته، او را به دوستی و صلح فرا خواند. ولی موش ... و بقیهی داستان که ... .
نصرالله منشی -که «کلیله و دمنه» ترجمهی عربی ابن مقفع را به فارسی برگردانِ آزاد کرده- از داستان چنین نتیجهای گرفته: «جایی که ظاهر حال مبنی بر عداوت دیده میشود چون به حکم مقدمات در باطن گمان مَودّت اگر انبساطی رود و آمیختگی افتد از عیب منزه ماند و از ریب دور باشد، و باز جایی که در باطن شُبهتی متصور گردد اگرچه ظاهر از کینه مبرّا مشاهده کرده میآید بدان التفات نشاید نمود و از توفّی و تصوُّن هیچ باقی نباید گذاشت، که مَضرّت آن بسیار است و عاقبت آن وخیم، و راست آن را ماند که کسی بر دندان پیل نشیند وانگاه نشاط خواب و عزیمت استراحت کند. لاجرَم سرنگون در زیر پای او غلطد و بهاندک حرکتی هلاک شود.» (منبع)
یعنی هر جا سیرت دشمن، دشمنی بود ولی صورتِ دوستی به خود گرفت، باید از آن حذَر کرد. زیرا به قول نصرالله منشی دشمن در این وضع «توفّی و تصوُّن» باقی نمیگذارد؛ به عبارتی وفادار نمیماند و نمیتوان از شرّ او مصون و در امان بود. و سرآخر هم منشی این را فرمول کرد: «میل جهانیان به دوستان برای منافع است، و پرهیز از دشمنان برای مَضار.»
اشارهی ۱ : نصرالله منشی در دستگاه غزنویان دبیر بود که با دسیسه و سعایت بدخواهان، زندانی و کشته شد.
اشارهی ۲ : حالا که راسو به میان آمد، بد نیست خاطرهای بگویم: در درس روابط بینالملل، استادم دکتر سید حسین سیفزاده بود؛ زادهی قم. در کلاس، بحث از قدرت بود. قدرت ایجابی و قدرت سلبی. میان دانشجویان بر سر آن بحث درگرفت. سیفزاده آنروز برای قدرت سلبی از راسو مثال زد و گفت (نقل به مضمون) مثلاً اگر راسویی به این کلاس بیاید و بخواهد قدرت سلبیاش را به رخ بکشد، بویی بسیاربسیار بد و مشمئزکننده از خود منتشر میکند و همه را ازین محیط میرانَد و فراری میدهد. این قدرت، قدرت سلبی است. بگذرم.
مثل گورخر گاز میگیرند!
به قلم دامنه: به نام خدا. معمولاً سر فرصت ستون دردودل مردم در روزنامهها را مرور میکنم، تا به عنوان یک ایرانی بفهمم در سر و قلب ملت چه میگذرد و به چه فکر میکند. چندروز پیش «خراسان» را وقتی مطالعه میکردم این پیام پاک یک کارگر مرغداری، توجهام را سخت به خود جلب کرد:
«به عنوان کسی که سه سال در مرغداری به عنوان کارگر کار کردم دربارهی اون بیماری مرغها که همدیگه را میخوردند عرض کنم علاج اون بیماری فقط و فقط نمک است. وقتی نمک کم بشه یا قطع بشه مرغها با کوچکترین زخمی همدیگه را میخورند. این را با تجربه از نزدیک دیدم. (منبع)
این سوژه (=مضمون) ذهن مرا به سمت چند مسئله برد که سه تا را برملا میکنم:
سمت ۱ : به این سمت که امام علی ع در خطبهی ۱۵۱ نهجالبلاغه از روزگاری سخن گفت و میگوید که در آن وضعیت، عدهای مانند «گورخر» همدیگر را گاز میگیرند: «یَتَکادَمُونَ فیها تَکادُمَ الْحُمُرِ فِى الْعانَةِ. قَدِ اضْطَرَبَ مَعْقُودُ» آنان در آن فضای تیرهوتار چون گورخران در جمع خود، یکدیگر را گاز گیرند. روزگاری را که حضرت وصف میکنند، نه فقط یکدیگر را گاز میگرفتند، بلکه به بیان صریح آن حضرت، علاوه بر گازگرفتن، وضع اینگونه میبود و میشود: «رشتهی محکم دین لرزان شوَد، و چهرهی حقیقى حقیقت پوشیده گردد. حکمت فروکش کند، و ستمگران سخنران شوند.» (منبع)
سمت ۲ : به این سمت مرا بردهاست که نکند با ناسپاسیها و دینزُداییها، آن «غریبالغُربا» که برای وصفِ حال حضرت رضا ع -در آن دوران غربت و تیرهوتار- اطلاق میشد، باز نیز در روزگار ما رخ دهد و تشدید شود و از فرهنگ و آیین رضوی بیشتر اسم بماند و نام، نه رسم و مرام. مگر میشود حرم امام رضا (ع) «مرکز معنوی» ایران و «مَلجاء درماندگان» باشد؛ اما مرام آن امام ع در میان پارهای مردم، مفقود؟! و در میان پارهای مسئولین، بشدّت معدوم و نامعلوم؟!
سمت ۳ : کارگر محترم مرغداری حرف از نمک زد و چارهکردن و درمان با آن. بیجهت نبود نیاکانمان در ایران این را ضربالمثل کردند که نباید: نمک خورْد و نمکدان را شکُند. شعر زیر را -که نمیدانم سِرودهی کیست- به این پستم مُجسّم و مُنضم (=پیوسته و همراه) میکنم:
آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکست
در مذهب رندانِ جهان سگ بِه از اوست
در پایان، به مناسبت روز بزرگداشت مولوی که هفتهی قبل بود یک بیت از مثنوی او مینویسم که بر «سر» به عنوان هادیِ هدایتگر بشر تأکید میرود. وقتی «سر» و «راهبر» و «رهبر» نباشد، جنبش و حرکت جُنبندگان مانند حرکتِ مارمولک میشود. وقتی دُمش کَنده شود، فقط مدتی جستوخیز دارد؛ بیجهت، بیهدف، بیرمَق:
هر که او بیسَر بجُنبد دُم بود
جنبشش چون جنبشِ کژدُم بود
شرحی بر فیلم کَفَرناحوم
به قلم دامنه : به نام خدا. نماوا را بازکردم تا به تماشای فیلم «کَفَرناحوم» بنشینم. نشستم. اسمِ فیلم که داستانِ دِرام (=وخیم، غمانگیز) «زَین» پسری ۱۳ساله است در لبنان، برگرفته از نامِ روستای «کَفَرناحوم» است؛ زادگاه حضرت مسیح (ع)، که پارهای از معجزات آن نبی خدا، در آنجا رخ داده بود.
فیلمی از سینمای اصیل که با رفتن به سراغ زاغهنشینها و اردوگاهها، فلاکت شدید آنها در دنیای بیرحم اروپا و آمریکا و اساساً تمام جاها، بیننده را به اصالت (=ریشه و وارستگی) میبرَد و دو ساعت میخکوب نگه میدارد؛ صحنههایی که انسان را بیتاب، فکرش را درگیر و اندیشهاش پویا میکند که ایکاش لحظهای بتوانَد دستِ «زَین» و «راحیل» زنِ فقیر مهاجر اتیوپیایی و فرزند خردسالش «یونس» را بگیرد تا زجر کمتری نصیب! ببرند و بیش ازین آسیب نخرند!
فیلم کَفَرناحوم (Capernaum)
من قصد شرح فیلم را ندارم زیرا شاید بیفایده باشد آنهمه زخم و جراحت و البته واقعیت، نمادی از جهانِ بیدردِ امروز که با این فیلم بر روح هر دردمند آگاه منتقل میشود، با نوشتن حاصل شود.
همانطور که به من، از سوی یک دوست فرهیخته پیشنهاد شده این فیلم را ببینم، پیشنهاد دارم به دردمندان، که این فیلم را به تماشا بروند و حقیقت بشریت را -که گفتهاند و شنیدهایم- همیشه تلخ است، ببینند.
اسم «زَین» را -که در لبنان رایج است- وقتی در فیلم شنیدم. یادِ شهید مهدی زینالدین افتادم که اصالتشان از لبنان است ولی در قم به اوج رسید و فرمانده سپاه علیبن ابیطالب شد و در جبهه، به کمالِ شهادت، نائل.
و اسم «کَفَرناحوم» را وقتی دیدم یاد روستای «کَفَرقاسم» فلسطین افتادم که ارتش رژیم اشغالگر قدس دهها زن و کودک آنجا را در یک جنایت وحشتناک، قتلعام کرده بودند. بگذرم.
این فیلم اما دیدن دردِ دیگری به روی ما وا میکند که اگرچه عوامل فلاکت در آن جنبههای فکری، فرهنگی، اجتماعی و هنجاری و حتی برداشتهای غلط مذهبی دارد ولی ریشهاش در سرنوشت شُومیست که پدیدهای به اسم «اسرائیل» آن را موجب شده است و شاید روزی فرارسد که این غُدّهی چرکین توسط جرّاحیهای جریان مقاومت، از پیکر خاورمیانه کَنده شود.
صحنههایی از «کَفَرناحوم» بیشتر فکر مرا به خود فراخوانده؛ این صحنهها:
صحنهی شوهردادنِِ اجباری سحر ۱۱ ساله خواهر «زَین» به صاحبخانه.
صحنهی ساختن کالسکه با قابلامهی کهنه برای یونس.
صحنهی فروش یونس به ۵۰۰ دلار در بازار پنهان قاچاق کودک از سر فقر.
صحنهی دزدیدن کیک تولد یونس توسط «راحیل» با جاسازی آن در کیسهزباله که کسی به دزدیاش پی نبَرد.
صحنهی دیالوگی که میشنوی: یک بطری اسم دارد چطور شما هیچ اسم و شناسنامه و مدرکی ندارید!
صحنهی اگر سوئد بریم راحت میشیم چون اونجا از تو نمیپرسند اهل کجایی؟!
صحنهی دردناک کارکردنِ «راحیل» زنِ اتیوپیایی در توالت عمومی «شهرِ بازی سَعد» که فرزند خردسالش «یونس» را در یکی از توالتها میخواباند تا بتواند کارگری کند.
صحنهی ربودن شیشهی شیر توسط «زَین» از دهن یک کودک در گوشهی یک بیغوله برای دادن غذا به یونس که از گرسنگی تلف نشود.
صحنهی ... . بگذرم.
اصلاً، صاف بگویم، اساساً تمام فیلم، صحنه است برای دیدنِِ درد و درددیدن. اگر قبول داریم که از شناختِ درد نباید فرار کرد، پس این فیلم و آسیب را باید نگاه کرد و گریست و نگریست.
برخی کمتر از دومینیکن! بودند
پنج خبر، پنج نظر
خبر ۱ : استیو بنن استراتژیست برکنارشدهی ترامپ -که در ساخت دیوار مرزی آمریکا و مکزیک نقش داشته- از طریق سایت سرمایهگذاری «ما دیوار میسازیم» بیش از ۲۵ میلیون دلار از کمکهای مردمی را به جیب زده است. (منبع)
دامنه: این شخص به لزومِ جنگ مسیحیان و یهودیان با اسلام و چین معتقد است و این رویارویی را مقدس نیز میداند. لابد جیببُری کرد تا پول دیوار مرز مکزیک را خرج تقابل با اسلام و ایران کند!
خبر ۲ : جو بایدن در مورد ماه محرم نوشت: «همانطور که دوستان و همسایگان مسلمان ما شروع سال نو اسلامی را گرامی میدارند و به فداکاریای که در ماه مقدس محرم انجام شد، احترام میگذارند، بیایید همهی ما بخواهیم که در کنار هم در مبارزه برای شفقت، برابری و عدالت بایستیم.» (منبع)
دامنه: کاری به این ندارم که او به آنچه گفته، صداقت دارد یا ندارد، صوری گفته یا جدّی. باورش شده یا نه. مهم این است او به چهار مفهوم ارزشی اشاره کرده است که آرزوی همیشگی بشریت است، خاصّه به اصل «فداکاری» در واقعهی عاشورا. باز «جو بایدن»! که دستکم برای ماه محرم، ولو برای کسب وجهه و رأی، چنین نوشت. هستند در داخل که انگار یک جو غیرت ندارند و هنوز هم منتظرند ترامپ یک غلطی علیهی ایران بکند و از اینکه نمیتواند، با خود در کلنجارند و تحت فشار.
خبر ۳ : باراک اوباما گفت: «عاقبتِ ریاستجمهوری ترامپ، افسارگسیختنِ بدترین هوسهای ما بوده، تضعیف وجههی پرافتخار ما در اطراف جهان و تهدید بیسابقهی نهادهای دمکراتیک ما.» (منبع)
دامنه: متوجه شدید که چی گفته؟ یعنی بدترین شکل دموکراسیِ صوری و پولی و کاپیتالیستی.
خبر ۴ : بیل کلینتون گفت: «شما میدانید که ترامپ با چهار سال ریاست جمهوری دیگر چهکار خواهد کرد: مقصّردانستن دیگران، قلدری و تحقیرکردن.» (منبع)
دامنه: سه شیوهی قدرت یکجانبهگرا و سه فاز شخصیتی نژادپرستی در آمریکا.
خبر ۵ : نخست وزیر عراق در دیدار با ترامپ در آمریکا گفت: «آمریکا به عراق برای شکست داعش کمک کرد.» (منبع)
دامنه: ازجمله حرفهاییست برای تأمین منافع ملی، ولی تهی از راستی و خالی از درستی. امور داخلی هر کشوری انحصاراً ملیست، اما اثراتِ ملموس معاضدت ایران نادیدهانگاشتنی نیست.
از لالی تا کشمیر

رُمان «سکوتِ آفتاب»
به قلم دامنه : به نام خدا. مردمش به عشق به امام علی (ع) زندهاند، چراڪه به دست ایشان مسلمان شدند. یڪ نامهرسان به اینجا آمد و نامهی امام علی (ع) را برایشان خواند ڪه از مردم اینجا خواست تا ده نفر را به عنوان نمایندهی خود به ڪوفه بفرستند تا اعلان وفاداری و تجدید پیمان ڪنند.
حالا همهی مردم در مسجد جمع شدند. بالاخره ریشسفیدان و بزرگان، ۱۰ نماینده را برگزیدند ڪه یڪی از آنها «مُرادی»ست. مُرادی، از ذوق در پوستش نمیگنجد! زیرا قلبش آڪنده به عشق علیست و برای دیدار با حضرت مولا (ع) در ڪوفه لحظه میشمارَد.
مُرادی به همراه ۹ نمایندهی دیگر، علی (ع) را ملاقات میڪند و آنچنان امامش را دوست میدارد ڪه حاضر نمیشود به سرزمینش -یمن- بازگردد؛ در ڪوفه ڪنار مولا (ع) ماندگار میمانَد و در جنگ نهروان شجاعانه حضور مییابد و با «خوارج» دلاورانه و بیباڪانه میجنگد.
پس از ظفر بر نهروانیان، مُرادی در ڪوفه مرڪز حڪومت امام علی (ع) در ڪوچهپسڪوچه میچرخد و خبر پیروزی بر خوارج را به مردم میدهد. او -ڪه سوار بر اسب است- وارد ڪوچهی سرنوشت! میشود، ڪه به قول حجتالاسلام مهدی خُدّامیان نویسندهی رُمان «سڪوت آفتاب» «ای ڪاش هرگز وارد این ڪوچه نمیشد!»
حجتالاسلام خُدّامیان آرانی
(منبع عکس)
آری؛ ڪاش واردش نمیشد و قَطام دختر «زیبارو»ی ڪوفی را نمیدید و دلباخته و فریفتهاش نمیگردید تا «ابن مُلجم مُرادی»، یڪی از آن ۱۰ نمایندهی مردم یمن، از شرفِ عشق به علی (ع)، به ذلّت قتل و ترور نمیرسید و سرانجام با پَستترین فرجام، فرقِ سرِ امامِ پارسایان، امیرِ مؤمنان، حضرت وصیِّ (ع) را در محراب مسجد نمیشڪافت، تا «عدل و عدالت» برای ابد عزادار و بیسرپناه شود! بگذرم.
نڪته: آری؛ فقط ڪوچه نبود، افڪار پوچش هم بود برای سقوط.
یادآوری: «سڪوتِ آفتاب»، رُمانیست از حجتالاسلام مهدی خُدّامیان آرانی، ڪه داستان مُرادی، همان ابن مُلجم ملعون را نگاشت. او در سال ۱۳۸۸ نیز مقام نخست «مسابقهی جهانی ڪتاب رضوی بیروت» را ڪسب ڪرد. (منبع) «فریاد مهتاب»، «آخرین عروس» و «شیرینتر از عسل» از دیگر آثار اوست.
باز «الازهَر»
به قلم دامنه: به نام خدا. بلاخره «الازهر» به این باور راستین شیعه -ڪه به «توسّل و شفاعت» اعتقاد راسخ دارد- وارد شد و بهحق، فتوای بهحق صادر ڪرد ڪه سالها بود شیعیان جهان -و حتی پارهای از مسلمانان اهل سنت- بدان همت و اهتمام میورزیدند؛ گرایشی ڪه ناشی از عشق به اهلبیت (ع) و ایمان به «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بوده است؛ یعنی آیهی ٣٥ سورهی مائده ڪه برگردانِ فارسی آن (با ترجمهی شیخ حسین انصاریان) این است (منبع):
ای اهل ایمان! از خدا پروا ڪنید و دستآویز و وسیلهای [از ایمان، عمل صالح و آبروی مقرّبان درگاهش] برای تقرّب به سوی او بجویید؛ و در راه او جهاد ڪنید تا رستگار شوید.
فتوای نوینِ «ڪمیتهی فتوای مجمع تحقیقات اسلامی» الازهر مصر در دربارهی حڪم توسل این است ڪه من دیشب دیدهام:
«توسل به پیامبر (ص) پس از وفات ایشان، بنا بر قول جمهور فقهای مالڪی و شافعی و متأخّران حنفی و نزد حنبلیها جایز است... شخص میتواند برای حاجات خود به پیامبر (ص) متوسّل شود و او را نزد خدای متعال، شفیع گرداند،.. زیرا پیامبر (ص) شفیعی است ڪه شفاعت او رد نمیشود... و فاعل فقط خدای متعال است ڪه به هرڪه بخواهد حاجت و نعمت میدهد...» (منبع)
نڪته: باز الازهر و صد رحمت به آن، ڪه باور به پدیدهی توسّل را پذیرفت، بدا به حال انڪاریون در جهان ڪه تا عقلشان به چیزی قد نداد، و خود در شڪّ و شُبهه و جهل و تردیدافڪنی غرقاباند، از سرِ لجاجت، یا از روی عناد و یا از قِبَلِ غفلت، نه فقط دست به انڪار میزنند ڪه حتی ایمانورزی سایرین را شماتت و سرزنش میڪنند، و رفتار مؤمنانهی مؤمنین و مؤقنین را، یا رفتاری عوامانه میپندارند و یا افڪاری متعصّبانه؛ حال چه بخواهد زیارت مشهد مقدس و نجف اشرف و ڪربلای معلی باشد و چه بخواهد راسخیت فرد در پیروی از اهلبیت عصمت و طهارت (ع) و رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) باشد.
شاهد مثال: سالها با چشمان سر و دیدهی دلم شاهدم ڪه عشق زائرین رضویِ بارگاه زیبای حضرت رئوف (ع)، در آن صحن و سرا، گُل میڪرد، شڪوفه میداد، شڪوفا میشد و غُنچه میبخشید. اساساً اماڪن متبرّڪه و مَشاهد مُشرّفه، همواره جایی معنوی، آرامبخش و مطمئن برای عشقبازی و توحید و عبادت و عبودیت و پرستشِ پروردگار، توسط زائرین بودهاست؛ توسل و تقرّب یعنی همین. چه راست و صدق گفت خدای متعال ڪه: ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ.
جهان امروز به قلم دامنه
یڪم: دڪتر «امانالله قرائیمقدم» جامعهشناس با استناد به نظریهی «پیتیریم سوروڪین» جامعهشناس مشهور روستبار آمریڪا (۱۸۸۹ - ۱۹۶۸) دربارهی نظامات و ادوار جهان بر این نظر است ڪه جهان اڪنون در دوران «حسّی و مادّی» خود قرار دارد و اقتضای این دوران هم «ڪمتفاوتی» افراد به یڪدیگر است. از نظر او «اقتضای این جهان بهویژه در شرایط زندگی صنعتی و در ڪلانشهرها این است ڪه آدمها با یڪدیگر شبیه روبات برخورد میڪنند. مثلا در ڪوچه و خیابان از ڪنار هم عبور میڪنند اما ڪمترین توجّهی به هم ندارند.» آقای قرائیمقدم این را ناشی از ڪمرنگشدنِ «معنویات و بروز بیشتر مادّیات در این جوامع» میداند ڪه ڪمترین آسیب آن، «همین ڪمتفاوتی یا بیتفاوتی» است. (منبع)
در مورد نظر قرائیمقدم نظری ندارم یعنی بلد نیستم چیزی بگویم اما در بارهی سوروڪین باید بگویم او واقعیتها را یا ناشی از افڪار ادراڪی و تجربی میداند، یا عقیدتی و ایمانی، و یا باورهای ایدهآلیستیی و عقلانی. ویکی پدیا سوروڪین در تئوری تقارُب (=به هم نزدیڪشدن) این پیام را رسانده ڪه بهتدریج ڪشورهای سرمایهداری و سوسیالیستی به هم نزدیڪ میشوند. زیرا اقتصاد و تولید، منجر به درد و معضل مشترڪ مشڪلات بشر میگردد و از بروز اختلافات سیاسی میڪاهد.
نظری به دیدگاه سوروڪین ندارم، بلد هم نیستم، من جامعهشناسی عمومی را با مطالعهی آزاد آنتونی گیدِنز مزمزه ڪردم، با ترجمهی منوچهر صبوری از نشر نی، اما درس تخصصی جامعهشناسی سیاسی را با استاد دڪتر حسین بشیریه گذراندم. بگذرم.
دوم: رهبر ڪاتولیڪهای جهان یعنی آقای «پاپ فرانسیس» در «موعظهی هفتگی خود» در مورد مسجد «ایاصوفیه»ی استانبول ترڪیه موعظه ڪرده ڪه از ڪار رجب طیّب اردغان ناراحت است و گفته: «فڪر من به استانبول میرود، به سنّت صوفی فڪر میڪنم، بسیار ناراحت هستم.» (منبع)
چه بگویم به پاپ؟ برخیها در ایران -حتی حتی از میان روحانیان- ڪه مقامات دینی را صرفاً برای «موعظهگری» میخواهند و مدعیاند دین از سیاست جدا است و اقدام امام خمینی در تأسیس جمهوری اسلامی ایران را تقبیح و سرزنش میڪنند. مثلاً اخیراً حجتالاسلام مهدی مهریزی هم مصاحبه ڪرده و گفته «قرآن ڪریم در گزارش خود از پیامبران، بیان نڪرده است ڪه تلاش پیامبران در ڪنار هدایت و تعلیم مردم، تشڪیل حڪومت بوده است.» (منبع)
راستی: استانبول، در اصل اسلامبول بوده است. اما لائیڪها نام اسلام را از روی آن حذف و «استانبول» ڪردند. ایاصوفیه هم دیرزمانی مسجد بوده است و سپس موزه شد و حالا باز نیز به اصل خود برمیگردد. آقای پاپ مقام مذهبی مسیحیت ڪاتولیڪ اگر از تحولات خشن جهان و ستمگریهای زورگویان ناراحت باشد بهتر است تا از روز و روزگار یڪ مسجد. البته موعظه (=پند) اساساً خوب است، اما جهان فقط با موعظه پیش نمیرود. ڪاری در ردیف امام خمینی رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی باید ڪرد و نظام سیاسی مُبتنی بر دین و منطق و عقلانیت و متّڪی بر نظر و رأی همیشگی مردم و جمهوریت باید آراست.
سوم: «عمرانخان» گفته «بیش از ۸ میلیون ڪشمیری از طرف ۸۰۰ هزار نظامی هندی محاصره شدهاند و حدود یڪ سال است ڪه تهیهی امڪانات اولیهی زندگی نیز برای آنها مشڪل شده.» (منبع)
اشارهی نخستوزیر پاڪستان به ڪشمیرِ بخشِ هند است. ڪشمیر منطقهای وسیع و بڪر است ڪه سه پاره شد. بخش هندی، بخش پاڪستانی، بخش چینی ڪه اقصا نام دارد. تمام این سه پاره، حوزهی نفوذ زبان «فارسی» بوده و هست.
چهارم: از قم هم بگویم. قم چند روزی است ڪه یڪ روز در میان، یا دو سه روز در میان، در زیر ذرّات ریزگردها دیده نمیشود؛ حتی از فراز ڪوه «دو برادران» قم و یا از شیار ڪوه خضر و حتی از خط الرأس بزرگراه آوینی. دیروز ریزگردهای حیاط منزلم را جارو زدم. هم زیاد بود و هم به خاڪ قم نمیماند. گویا از دوردستها به اُمالقرای قم، مقیم شد.
نڪته: عڪس ڪوه «دو برادران قم» را در بالا منعڪس ڪردم. نڪتهی دستور زبان فارسی اینڪه، در فارسی وقتی عدد بر سر ڪلمه یا معدود آمده، دیگر آن ڪلمه جمع نمیآید. ڪوه دو برادر درست است نه دو برادران. اما این نام -ولو نادرست- هم بهڪار میرود و هم این دو تا ڪوه با همین عنوانِ «دو برادران» در میراث طبیعی ملی ثبت شده است. علت نامیدنِ به این نام، در عڪس مشخص است: چون عینِ دو برادر ڪنار هماند؛ مانند قلهی دماوند ڪه البته در رشتهی ڪوه البرز، یڪّه و تڪقلو شد! این قلّهها به قول ملڪالشعرای بهار -ڪه در حرم امام رضا (ع) دفن است- حڪومتهای زیادی را شاهد بودند، حڪومتها آمدند و رفتند ولی دماوند هنوز هم پابرجاست. مرحوم «بهار» این را به شعر در آورد. بگذرم باز.
رمان تهوع
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. «تهوّع» رُمانی است از ژان پل سارتر. قهرمان داستان او آنتوان روکانتین است. او از رجّالهها (=فرومایه و پست) است با اندیشهها و احساسات دروغین. به سبب دغدغههای «وجود»ی دچار حالت تهوّع میشود. ادراک از پیرامونش و حتی آگاهی به «خود» موجب تهوّع روکانتین میشود.
روکانتین سرانجام به قسمتی باریک میرسد و میفهمد که وجود او با این افکار و فرومایگی که دارد، در جهان بی اثر و زیانبخش است. تهوّع از همین اینجا ناشی میشود. تهوّع، دل بههمخوردگی و استفراغ و دلآشوبی است که انسان را گیج و مبهوت (=هاجوواج و سرگردان) میکند. با شرح کوتاه این رمان خواستم گفته باشم سرگردانی و فرومایگی پهلوبهپهلوی هم میزنند! هین! همین!!
چرا محیطبانها را میکُشند؟

به قلم دامنه: به نام خدا
چرا محیطبانها را میکُشند؟
۱۴۱ شهید،
۳۷۳ مجروح و جانباز،
۳۵۰۰ محیطبان،
۸۰۰۰ محیطبان، موردِ نیاز
روز میلاد حضرت رئوف (ع) روز محیطبان در ایران نامگذاری شد؛ زیرا آن امامِ مهربان (ع)، علاوه بر آدم و انسان، بر حیوان و همهی جُنبندگان، رحم و مروّت و مهر داشت و «ضامن آهو» شده بود. اما؛ در ایران، عدهای -ڪه نام و عنوانی بر آنان نمیگذارم- از سرِ سوداگری یا سرگرمی، محیطبانهای طبیعت و حیات وحش را سدِّ راه خود میپندارند و بیرحمانه آنان را با شلیڪ گلوله، یا با چوب و چماق یا با پرتابڪردن در تَهِ درّه میڪُشند ڪه مثلاً به ڪبڪ و ڪَل برسند، یا قوش و قو شڪار ڪنند، یا مار و مرال به گیر اندازند و یا اسب و استر و استپ و سرسبزی و خرّمی و لطافت سرزمینی ایران را نابود سازند. پیامبران آسمانی آمدهاند تا رسالت خود را برای «بِهزیستنِ» انسان انجام دهند، اما هنوز هم هستند ڪسانی ڪه بر خلاف این رسالت، راه «رذالت» (=پَستی) میپیمایند؛ چه در شڪار جُنبندگان و چه در ڪُشتن انسان.
مرحوم مهدی بازرگان در عصر شاه ڪتابی نوشته بود با عنوان، «راه انبیاء، راه بشر» و سپس ڪتابی دیگر نوشت با نام «راهِ طیشده» ڪه در آن دو اثر، برین نظر بود بشر در راه انبیا (ع) قرار دارد و راهی را ڪه تاڪنون طی ڪرده است در همان راه بوده است. اما بر خلاف این دیدگاه ایشان، گویا برخیها از این «راه» بیرون هستند و به قول معروف: منحرف؛ ڪه برگردانِ قشنگِ فارسیِ آن «بیراهه» است. بگذرم.
ستیز در سرِنگِتی
به قلم دامنه : به نام خدا. ما همه امتحان (=آزمون) میشویم. دستڪم با این سه عامل: با عوامل طبیعی، مانند خشڪسالی یا تَرسالی. با فصلها، چه پاییز چه بهار. و با یڪدیگر توسط همدیگر.
سرِنگِتی نشانمان میدهد ڪه وقتی «فراوانی» چه در بیشه و چه در بوته، تمام شود ستیز آغاز میشود. آنگاه شغال غذا میدزد، گُراز راه مخفی اضطراری برای لانهاش میڪَند، ڪَفتار، قدرت در آرواهاش میاندازد و بر هر جّنبندهای یورش میبرَد و اساساً میان قوی با ضعیف و حتی قوی با قوی، نبردِ ارادهها حتی به صورت رُخبهرُخ روی میدهد؛ چراڪه، جایی ڪه غذا هست، رقابت هم هست، اما جایی ڪه غذا نباشد و یا ڪمیاب باشد، ستیزه و نبرد خونین، قانونِ قَسری (=جبری و اجباری) میشود و روال ڪارزار.
دریدن بوفالو توسط شیرها
قلمرو، همان ڪار را با ما میڪند ڪه مرزهای بینالملی با سایرین. تجاوز به قلمرو منجر به هرجومرج و آشوب و بلوا میشود و دفاع از قلمرو، ڪارِ هرروزهی زورمندانِ ما.
از آنجا ڪه در سرِنگِتی و هر جایی چون سرِنگِتی، پذیرفتنِ شڪست، «بدترین بخش ریاست» است، هیچ زورِ بازو دار، و هیچ زورِ پنچهافڪن و چنگالورز حاضر نمیشود از غذای مفت و مجانی بگذرد و یا از چنگ رقیب درنیاورَد و غُرش و پرّش نڪند و بر ضعیفان ما زور نگوید.
ستیز در سرِنگِتی، نوعی دانشگاه است، نوعی عبرتگاه است و نیز نمایشی تماشایی برای پرهیز از سبُعیت (=ددمنشی و درندگی). در سرِنگِتی حتی یڪ شیر نر قویپنجه و یڪ فیل جَسیم و تناور و عظیم جثّه، به تنهایی، ضعیف است؛ باید گلّه شوند و نیز متحد بماند تا بتوانند از خود، از قلمرو خود، از چراگاه و شڪارگاه خود و همچنین از همه مهمتر از جمع و اعضای متشڪّلشدهی خود پاسبانی ڪنند تا بتوانند نگهبانِ زندگیشان باشند. زیرا؛ از شدّتِ نیاز است ڪه «شهامت» میآید. و شاید هم شَریری و «شرارت».
من -ڪه اساساً مستند را از فیلم بیشتر میپسندم- با دیدنِ یڪ مستند حیات وحش، این متن را از زبان حیوانات نوشتم؛ آخه آنچه میان آنان ازجمله در سرِنگِتی -حدّ فاصل جنوب ڪنیا و شمال تانزانیا در آفریقا- میگذرَد، شاید اندڪپندی به دنیای ما به ارمغان آورَد. تا غارت و حقارت از جهان انسان بگذرد، ڪه گویی نمیگذرد. بگذار این حقیر بگذرد.
سه قطره عرفان
به قلم دامنه. به نام خدا. یڪی از چند دَه واژهی عرفان، «غُربت» است؛ به معنی لُغویِ دور و بُعد و ناشناختگی. مثلاً «اِغتراب» عنوانی است به جداشدگیِ شخص از همقطارانِ قوم و جامعهی خود، ڪه به او غریب میگویند.
«غُربت» در بُعدِ عرفان، دستڪم سه وجه دارد:
۱. غُربتِ «وطن» ڪه مرگ او شهادت حساب میشود. نقل از نبی مڪرّم اسلام (ص) است فردیڪه در غُربت بمیرد در روز قیامت با عیسیبنمریم (ع) محشور میشود و قبر فردِ غریب به تعبیر آن حضرت، به مقدار فاصلهی محل فوتش تا وطنش وسیع است. این تعبیر، نیاز به تفسیر دارد ڪه اهل فن بلدند.
کتاب «قطرهی عرفان»
۲. غُربتِ «حال» ڪه شامل فردی است ڪه به علت صفت و ویژگی منحصر و خاص خود، از همگان جدا شود. نقل است ڪه چنین غریبی در روایت مدح شده است. استناد اینان به این سخن پیامبر اسلام (ص) است ڪه فرمودند:
«إنّ الإسلامَ بَدأ غَرِیبا و سَیَعُودُ غَریبا کما بَدأ، فَطُوبى للغُرَباءِ» یعنی: اسلام غریبانه آغاز شد و بهزودى، همچون ابتداى خود، غریب خواهدشد؛ پس خوشا به حال غریبان. (منبع)
من این روایت را از ڪتابخانهی احادیث شیعه دریافت ڪردهام ڪه در بحارالانوار مرحوم مجلسی جلد ۶۷ درج است.
۳. غُربتِ «همّت» ڪه این فرد، طالبِ «حقّ» است اما حضورش در میان مردم، غریبانه است؛ زیرا فوقِ عقلِ مردم و بالاتر از فهم زمانه است و مردم ممڪن است وی را درڪ نڪنند و نشناسند؛ ازینرو، با آنڪه میان خلق حاضر است اما غریب است، زیرا اهل دنیا او را آنطور ڪه بایدوشاید بشناسند، نمیشناسند. ساده بگویم به قول آن نوای آقای قلیتبار ذاڪر اهلبیت (ع) دههی شصت ڪه در وصف خوبان دفاع مقدس میخواند: همونها ڪه معروفین فیالسّماء هستند و گمنامان در زمین. اشارهای است به : فِیالْأَرْضِ مَجْهُولُونَ وَ فِیالسَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ. عبارتی از خطبهی ۱۰۲ نهجالبلاغهی امام علی (ع) . (منبع)
نڪته هم بگویم: وقتی ڪسی در سیر و سلوڪ (=طیڪردن راههای عرفان)، با جذَبههای فریبنده رُبوده شود، نهایاتِ او پیش از بِدایاتش خواهدبود. یعنی از «سرانجام» بازمیماند و به «آغاز» بازمیگردد؛ به تعبیر من حتی وخیمتر از چرخشِ اسب به دور سنگ آسیاب. در واقع بدایتِ او، بر نهایتِ او چربید. یعنی آغاز، بر انجامِ او پیروز شد و در عرفان شڪست خورد و باز به عقب برگشت و روز از نو و روزی از نو. به عبارتی مانند دورهی دانشآموزیمان ڪه بارها به خود وعده میڪردیم شنبه ڪه بیاید شروع میڪنم به جدّیت در درس؛ ولی صدها شنبه میآمد و باز میگشت اما از درسخواندن خبری نبود ڪه نبود. آری؛ عرفان، شنبهشنبه ڪردن نمیپذیرد. بگذرم بروم روی یڪ پیوست:
سلطنت ترس
خبر ۲ : سرانجام مشخص شد پدر، مادر، برادران و خواهرانِ شهید «نسیم افغانی» سالهای قبل در حملهی هوایی شوروی به افغانستان همگی به شهادت رسیدند. به دستور رهبری، نسیم افغانی رزمندهی «آرپیجیزن» -ڪه در جنگ تحمیلی عراق علیهی ایران، به ڪمڪ ایران شتافته بود (منبع) و پیڪرش در منطقهی عملیاتی (عڪس پایین) ڪشف شدهاست- در حرم امام رضا (ع) دفن میشود.
من، به مقام شامخ این شهید غریب با تمام اشتیاق ادای احترام میڪنم و به ملت متدیّن افغان درود بیعدد میفرستم ڪه در رنجها، بلاها، جنگها، تفرقهافڪنیها، گرسنگیها، سختیها، سرسختانه دست از ایمان به اسلام برنمیدارند و قومی قانع و مقاوم و یاریرساناند.
خبر ۳ : سرتیپ پاسدار آقای محمدباقر قالیباف رئیس قوهی مقننه گفت: «مصمم هستیم اولویت مجلس را از تقنین به نظارت تغییر دهیم؛ چراڪه در بسیاری از موارد نیازی به قانون جدید نداریم و با نظارت دقیق مشڪلات در حوزه اجرا حل و اعتماد مردم هم به نظام بیشتر میشود.» (منبع)
یادآوری پایانی: امروز، خجستهسالروز میلاد فرخندهی ڪریمهی اهل بیت -علیهمالسلام- حضرت فاطمهی معصومه -سلام الله علیها- بر شیفتگانِ ڪانونِ عصمتوطهارت مبارڪ.
«خروج» در مشهد

به قلم دامنه : به نام خدا. سلسله خاطرات دامنه. این نوشته را هفتهی پیش قبل از مسافرت به مشهد مقدس نوشتهام که از جادهی گرمسار به زیارت امام رضا (ع) رفتم و از همان جاده به قم برگشتم:
پردهی اول:
از شڪاف سوراخ گیشه، پول فرو میڪردیم و یڪ لاشه بلیت میخریدیم. با یڪ بسته تخمه -به قول محلی سمِشڪه- ڪه در پاڪت ڪاغذی، منگه یا پیچ میشد، وارد لابی میشدیم و فوری دو تابلوی «برنامهی آینده» و «بهزودی» را مرور میڪردیم ڪه بدانیم فیلم بعدی و آتی چیست. سپس با ڪمی چرخچرخ و وِلوبودن، وارد سالن تاریڪ میشدیم. چشم، چشم را نمیدید؛ از بس دود سیگار بود و غبار. با چراغقوّهای ڪه به چشمت سوسو میانداخت مسیر را پیدا میڪردی و روی یڪ صندلی تاشو مینشستی. سینماها، هم لُژ داشت و هم بالڪن و نزدیڪ سن. از بس نَدیدبَدید بودیم، گاه یڪ فیلم را دو سه سانس میدیدیم. از سینمای بعد از انقلاب دارم میگویم نه عصر طاغوت ڪه حتی داشتن رادیوی شاه هم به حڪم علمای حوزه ڪراهت داشت. و ما تا سال ۱۳۵۵ یا ۱۳۵۶ گویا نداشتیم. بعد پدرم یڪی خرید و بی.بی.سی را میگرفت. بگذرم.
روزنامه «صبح امروز»
خراسان رضوی. ۲۱ خرداد ۱۳۹۹
(منبع)
پردهی دوم:
سال ۱۳۷۱ من خوابگاه دانشجوییام در خیابان طالقانی تهران بود. روبروی ما سینما «عصر جدید» ڪه سه سالن جداگانه داشت و همزمان سه فیلم نمایش میداد. اغلب فیلمهای آن را میرفتم به تماشا مینشستم. بلیت سینما «عصر جدید» شمارهسریال داشت. باید طبق شماره، روی صندلیِ تعیینشده مینشستی ڪه معلوم نبود ڪی ڪنارت مینشیند. زن یا مرد. دختر یا یڪ جوان لات. مختلط (=درهم) بود. ما ڪه حزباللهبازی! درمیآوردیم اگر از حُسنِ تصادف یا سوء تصادف! ڪنار یڪ دختر قرار میگرفتیم، میگفتیم آقا ببخشد! جای ما را عوض ڪنید! اینجا سخت است! ای حسرت! ای حسرت! مدیر بگذرد. این آخری ڪشڪولی بوده است.
پردهی سوم:
حالا در عصر فاصلهگذاری اجتماعی ڪه میرود به یڪ فرهنگ همیشگی شود و بهداشتیزیستن و تمیزتر زندگیڪردن، «سینما ماشین» رخ نموده است. یعنی چون داخل سینما نمیشود فیلم دید، در یڪ فضای باز در شب، با تهیهی بلیت از قبل، از همان داخل ماشین به تماشای فیلم باید نشست و پیاده و جفت هم نشد؛ تجربهای نوین در ایران.
البته در روزنامهی «صبح امروز» خراسان رضوی چاپ ۲۱ خرداد ۱۳۹۹ خواندم ڪه «ایرانیان در سال ۱۳۳۱ در تپّههای تهرانپارس» تهران، این شیوه را تجربه ڪرده بودند. البته در بلاد دیگر جهان، خوانده و شنیدهام ڪه «سینما ماشین» مخصوص فیلمهای آن جوری! است ڪه بینزاڪت! است و خلوت میطلبد! و در همان ماشین میگذرد. اما مدیر بگذرد!
«خروج» آقای ابراهیم حاتمیڪیا -ڪه در گچساران و سپس در قم فیلمبرداری شد- حالا پس از پخش در برج میلاد تهران به سبڪ «سینما ماشین»، میخواهد در مشهد مقدس نمایش داده شود به همین سبڪ. ڪه عڪسش را دربالا مستند ڪردهام از همین روزنامهی چاپ مشهد.
نڪته: آقای حاتمیڪیا از قبل در پی این بود ڪه زمانی فرا برسد تا فیلمی بسازد با درونمایهی «اعتراض مردمی به حاڪمان». بگذرم. پس؛ پیش به سوی مشهد مقدس!