دامنهی دارابکلا
قم ، مازندران ، ساری ، میاندوروددر غم فراق دانیال دستیار
مرحوم دانیال دستیار
به قلم سید علی اصغر و دامنه:
سید علیاصغر: سلام شرحه شرحه در دلم غم دارم امروز. جوان ، جان ملت است . پدیده ناگوار جان جوانی را گرفت که برای آتیه خویش در حال کارکردن بود و امیدوار به زندگی ... شرح غم دانیال ، دریای از واژگان قدخمیده ایست که آه دارند و اشک می ریزند . شرح غم مرگ دانیال ، نغمه ناله های است که مردم فهیم دارابکلا برای درد جانکاه پدر و مادر جوانی زمزمه می کنند ... انوار الهی بر روحش ببارد تا همواره بیاد خنده های زیبا و مهربانی اش باشم . به خاندانش تسلیت عرض می نمایم . بویژه دوست و برادرم سید علی اکبر هاشمی که پدر خانم دانیال بودند و دوست و استادم ابراهیم طالبی که دایی همسرش محسوب می شوند.
دامنه: سلام سید. با این متن آکنده از احساس پاک و حزن و اندوه تو سید علیاصغر بشدت گریستم. دانیال ما دستکم دو برجستگی داشت پیش من: افتادگی و اخلاق و نیز کار و تلاش و عفّت. حال چهرهایی ازو در برابر چشمانم چشمک میزند که سال قبل در منزلم قم، در پیشروی من، بر ما چه خندههای خوش و مهربانیهای راستین نشان میداد. نغمهی غمین تو سید علیاصغر چه عالی و محزون در الفبای دردمان بازتاب داشت. نوشتی از آنچه که در دل الهام یافتی. واژگان تو همه از سرِ فلسفهی زیستن است و درک والای حیات. بر من با این نگاه مهربان و سرشار انسانیت تسلا بخشیدی. دانیال را جلوی چشمانم گذاشتم و اشک میریزم. ای وای حسرتا! به آن همه خوبیهای دانیال و معصومیت خواهرزادهام سیدهفاطمه هاشمی که تنها شد و یک عمر اندوه و تراژدی. بگذار بگریم رفیق. تسلیت می گویم به تمامی بستگان نسبی و سببی اش به ویژه به خواهرم و خواهرزادهام و جناب سیدعلی اکبر هاشمی دامادمان، و نیز به پدر روانشاد دانیال آقای علی دستیار و پدربزرگ او عموی مان جناب حسین دستیار. خدا رحمت کناد.
مثل حضرت خدیجه پیدا نخواهد شد
به قلم دامنه. با یاد و نام خدای مهربان. رحلت حضرت خدیجه. امشبْ شبی، در بیش از ۱۴ قرن قبل، غمی سنگین بر دل پیامبر امین و ستوده حضرت محمد مصطفی نشست؛ یعنی رحلت حضرت خدیجه کبری -سلام الله علیها- که مادر مؤمنین است و فخر اسلام و بانوی والاگوهر انسانیت. با یادآوری و گرامیداشتِ این شب، و درود و رحمت بر آن همسر خبیر و نیکوکار پیامبر، یک سخن از رسول الله هدیهی دلدادگان و پیروان اهلبیت -علیهمالسلام- میکنم: پیامبر اکرم _صلوات الله علیه و آله_ فرمودند: «مثل خدیجه پیدا نخواهد شد. خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود، و مرا با ثروت خود براى پیشرفت دین خدا یارى نمود.»
نخستین ایمان آورندگان
متن نقلی : نخستین ایمانآورندگان. محمد ص پس از دریافت وحی با بارسنگین رسالت و شور و عشق و حیرت به خانه آمد و مورد استقبال همسر مهربان خود خدیجه س قرار گرفت. خدیجه پس از شنیدن ماجرا به او تبریک گفت و به خاطر شناخت عمیقی که به همسرش داشت و صدق گفتار او را میدانست به محمد ایمان آورد و او اولین زن مسلمان بود.
آمدن مردم از مکه به یثرب
متن نقلی : آمدن مردم یثرب. پیامبر چون کوه استوار بود به طور جدی و عجیب ایستادگی میکردند و با تزکیهای که در مسلمانان به وجود آورده بودند امیدوار و پابرجا بودند. در سال پانزدهم هجری در موسم حج پیامبر اکرم (ص) با شش نفر از قبیله خزرج ملاقات کرد و اسلام را بر آنها عرضه کرد و برای آنان قرآن را تلاوت کرد و ایشان مسلمان شدند و در سال دوازدهم، دوازده نفر مرد و پنج نفر زن به مکه آمدند (سیره ابن کثیر، ج ۱، ص ۳۳۴) و در عقبه دوم پیماننامه نوشته شد و مقدمهی مهاجرت مسلمانان به یثرب و توسعه اسلام فراهم شد و در سال سیزدهم هجری هفتاده و سه نفر مرد و زن به مکه آمدند (سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۴۳) و با پیامبر بیعت کردند. منبع
روح آیین پروتستان
به قلم دامنه. به نام خدا. چند نکته دربارهی کتاب «روح آیین پروتستان» نوشتهی «رابرت مک آفی براون» ترجمهی فریبرز مجیدی. چاپ اول. ۱۳۸۲. در ۵۰۳ صفحه. مؤسسهی نگاه معاصر.
او در صفحهی ۳۹ بر این نظر است نخستین کار در برابر کسی که سخنانی نادرست نسبت به آیین شما میگوید این است که بکوشی «بدفهمیهای او را» برطرف کنی.
او همچنین در صفحهی ۳۰ نکتهای مهمتر بر قلم جاری ساخته و فکر افرادی را تقبیح نموده که به اثباتِ خطابودنِ آیین دیگران بیشتر علاقمندند تا به اثباتِ برحق بودنِ آیین خود.
عکس از دامنه
وی در صفحهی ۴۳ معتقدبودن به رستگاری از طریق فیض الهی به معنی مخالفکردن با رستگاری از طریق اَعمال را مورد بررسی قرار میدهد.
در صفحهی ۳۵ زبان معتبر دینی را زبان کتاب ها و مباحثات نمیداند بلکه زبان نماز و نیاش میداند. در صفحهی ۱۴۵ بر این دست میگذارد که واقعیت فیض، واقعیت آزادی را نفی نمیکند.
نکته: من معتقدم بر آیینها بسیار جفا رفته، هنوز نیز آیینها گرفتار بدفهمیهاست و آموزههای راستین آن با بدفهمیها آلوده است. به قول شهید مطهری، احیاء تفکر دینی لازم است. مانند جنبش فکری علامه اقبال لاهوری.
مدرسه فکرت ۳۸
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت سی و هشتم
تحلیل سیاسی
چرا ایران در خلیج فارس قدرتمند است؟ خلاصه مینویسم: یک راز وجود دارد و چند واقعیت. یکی از واقعیتها را میگویم و سپس راز را. واقعیت اول این است ایران توانست با دوراندیشی توان نیروی دریایی خود را بهشکل فزایندهای بالا ببرد. در دو سطح قابل قبول؛ هم بازدارندگی و هم تهاجمی. تا جایی که ایران از نظر قدرت دریایی قدرت سوم و البته از نظر برخی استراتژیستهای نظامی، قدرت چهارم جهان است.
راز این است که در چند سال گذشته، رهبری _که در علم نظامی یک استراتژیست هستند_ بازدیدی میدانی از خلیج فارس و دریای عمان داشتند. همان سال مخفیانه دستور دادند تا ارتش خلیج فارس را ترک کند حوزهی دریای عمان را بر عهده بگیرد و کار خلیج فارس تماماً و منحصراً بر عهدهی سپاه باشد. تمام نیروهای دریایی سپاه باید از تهران به جنوب و خلیجفارس نقل مکان کنند. و این کار در همان زمان با فوریت انجام گرفت و این سرانجام را داشت.
برآورد: ایران قادر است هر نوع ناو آمریکایی را در خلیج فارس با بیش از ۶۰٪ انهدام اولیهی تهاجمی، نابود کند. زیرا ایران به این ابزار مدرن در زیر دریا و روی دریا دست یافته است و فرمان آن در دست سپاه پاسداران است. آمریکا از این خوف کرده است.
ارتش نیز طبق همان فرمان مخفیانه، از همان سال، خلیج فارس را ترک کرد و در سواحل استان سیستان و بلوچستان قرارگاه زد و دریای عمان و اقیانوس هند و سطوح وسیعی از دریاهای آزاد و اقیانوس ها را تحت نظارت و جمعآوری اطلاعات خود قرار داد.
سلام...
من استادی داشتم به نام دکتر بهزاد شاهنده. درس چین را با او پاس کردم. او کارشناس متبحر این حوزه بود. آن موقع به ما گفت چین غول خفته است، بزودی سر راست میکند و ابرقدرت میشود. و با ابرقدرت با مقابله و رقابت میپردازد. زمان این را شاید ثابت کند آقامرتضی. از اینکه شیفتهی بحثی تشکر داری، در حدِ وافر. نه ویفر! دومی کشکولی بود.
هفت کول (۶۱)
کسب اجازه برای تشکیل کابینه
به نام خدا. سلام. مرحوم مهندس مهدی بازرگان وقتی حکم نخستوزیری را از امام خمینی میگیرد، فرزندش عبدالعلی بازرگان را نزد آیت الله العظمی مرعشی در قم میفرستد و در نامهای به وی میگوید:
«امروز خودم میخواستم شرفیاب شوم اما به دلیل تراکم کار نتوانستم، عبدالعلی، بندهزاده را میفرستم خدمتتان تا کسبِ اجازه کنم تا تشکیل کابینه دهم.»
توضیح:
بازرگان، مقلد شرعی آقای مرعشی بود. خاندان بازرگان عمهزادهی آقای مرعشیاند. قبر بازرگان در قم است. عکسی از آن انداختم در پست زیر میگذارم.
نکته بگویم:
وقتی بازرگان را رد صلاحیت کرده بودند، آیت الله العظمی مرعشی نیز جهت اعتراض به این اقدام، در انتخابات ریاستجمهوری (دورهی آقای خامنهای) شرکت نکرد و رأی نداد.
سلام جناب حجتالاسلام مالک
راستی مرحوم مجتهدی اگر الان حیات داشت یک گونی برنج و دو کیلو روغن مثال نمیزد، چون پولش سر به فلک میزند درین گرونی بی در و پیکر و ناکارآمدی دولت. کشکولی شد!
سلام جناب حجتالاسلام آفاقی
۱. از شرکت شما در بحث ۱۲۶ _که همیشه مباحث سنجاقشده، محور اصلی برای تفکر و اندیشهپردازی در مدرسه است_ متشکرم.
۲. مفاد معاملهی قرن را بدرستی اشاره کردید. خصوصاً بند چهارم که فاجعهآمیزتر است.
۳. مهمتر اینکه چون متوجهی اهداف مرموز این تز امپریالیستی بودید، هوشمندانه توجه دادید که زبانهی این طرح شُوم، به تمام خاورمیانه شعله خواهد کشید.
۴. با همین عمقیابی که داشتید، به مخاطبین رساندی پس چارهی کار، مقاومت است و حقطلبی و ایستادگی. و این از محسّنات یک نوشتهی منسجم است.
یک یادآوری عمومی هم بکنم:
چندسال پیش، رهبری طی دستورالعملی به نظام اداری و فرهنگی کشور، اعلان کردند به جای عنوان «خاورمیانه» باید لفظ «منطقهی آسیای غربی» را بهکار گیرند. چرا؟ زیرا علت این است وقتی غربیها منطقهی ما را از جغرافیای خود نگاه میکنند از نگاه آنان اینجا خاور (=شرق) میانه، و به قول اعراب «شرق الاُوسط» است. اما از نگاه ما که از شرق به آن مینگریم، غربِ آسیا محسوب میشود. لذا جناب شیخ جواد آفاقی نیز بر همین مبنا این واژگان را بهکار گرفتند و این گونه نوشتند: «اما ابعاد این طرح، متوجه کل منطقهی غرب آسیا نیز خواهد شد.»
خاطرهام با «آقا»
به نام خدا. سلام. هفت کول (۶۲) سال ۶۳ بود؛ شاید پاییز. «آقا» آمده بود برای جبهه. مرا دیده بود؛ با شکل و شمایل ویژه. فوری شناخت. مکثی کرد، تبسّمی زد، تعجبی کرد، ابرو به کمان انداخت و به نگاهِ نافذش مرا نواخت. عصایش را تا نیمتنهاش، در هوا چرخاند و چرخاند، نگاه از من بُرید و دوباره چشمش به چشم من انداخت و با همهی خلوص و سادگی با آن اُتوریته (=اقتدار) و کاریزما (=جذَبهی شخصیتی) که داشت، گفت: «دیگر، شریعتی نباشی!!!» من اینپا و آنپا کردم. منگ و لال شدم، گردن کج کردم تا با حالِ خضوع و سکوت، رضایم را به او انتقال دهم. بیشتر بخوانید ↓
رمَضان، گناه را میسوزاند
به قلم دامنه: به نام خدا. از آنجا که از پیامبر اکرم صلّى- الله علیه و آله و سلّم- روایت شده است که فرمودند: «این ماه را رمضان نامیدهاند چونکه گناهان را میسوزاند»، انشاءالله به لطف خدا در این ماه مبارک بتوانیم نوشتههایی از جنسِ آینه بخوانیم تا شاید با نظرافکندن در آن، خود را آراستهتر از دیروز و آمادهتر برای فردا نماییم و بتوانیم خودشِکافی کنیم. خودشکافی را از نویسندهی کتاب«روح آیین پروتستان» رابرت مک آفی براون، وام گرفتم.
امام صادق -علیهالسلام- سخن مهمی دارند که درونمایه و نقل به مضمون آن این است: انسان باید اول «قلبِ واعظ به خود» داشته باشد. یا «قلبِ هشداردهنده» داشته باشد. و اگر نشد «یک دوستِ پند دِه» بگیرد. اگر این سه نشد، در بند شیطان میشود.
در آیهی ۸ سورهی رُوم انسانها به «اندیشیدن در خود» فراخوانده شدند: أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ. ماه رمضان ماه «به خود نگریستن» نیز هست. ماهی برای عیبزُدایی از خود و پالایش و ویرایش و تنظیم خود. علامه طباطبایی در شرح این آیه معتقد است این استفهام برای تعجب است، و تعبیر در اندیشیدن در نفْسها از باب کنایه است. یعنی آیا در خودتان نیندیشیدهاید؟ آری؛ هر کس غرق در امور دنیایی خود شود، خویشتنِ خویش را فراموش میکند، که اگر به خود بیندیشند، به حق رجوع خواهد کرد.
بیمارستان نکویی، هدایتی، فرقانی قم
داستان یک سیلی
به قلم حجةالاسلام محمدرضا احمدی: داستان یک سیلی. مرداد ماه سال ۱۳۴۷ کارنامه ششم ابتدایی را گرفتم. شاگرد اول شده بودم. غروب بقچه حمام را برداشتم بروم حمام. وارد حمام که شدم شلوغ بود. چشمم به قفسه خالی افتاد، داشتم به سمتش می رفتم که جوانی با لباس شیک رفت طرف قفسه و ساکش را توی قفسه گذاشت. به او گفتم این قفسه مال من بود. گفت با این بقچه ات قفسه هم می خواهی؟ شَرَق! خواباندم توی گوشش، عینکش افتاد، گردش اشک را توی چشمش دیدم. مثل برق از ذهنم گذشت عجب غلطی کردم. سمت راست صورتش گل انداخته بود. با خودم کلنجار رفتم که معذرت خواهی کنم، اما تلاش بیهوده ای بود.
کتاب «حاج آخوند»
نوشتۀ سیدعطاءالله مهاجرانی
شب خوابم نبرد، تمام ذهنم شده بود سالن بیرونی حمام. سرِ کار هم خُیقم تنگ شده بود. حاج آخوند را دیدم، پرسید حال دلت چطوره؟ گفتم خوب نیستم، صدای سیلی بی آرامم کرده. جریان را برایش توضیح دادم. با صدایی آرام و محکم گفت: "سیلی می خوری... یک روزی سیلی می خوری. سی سال هم که بگذرد سیلی خواهی خورد. توی کوه که فریاد می زنی، صدایت برمی گردد، چطور ممکن است سیلی برنگردد". روز جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۷۷ رفتم نماز جمعه تهران. وسط خیابان سجاده انداختم و نماز خواندم. آقای میانسالی آمد و از برنامه طعم آفتاب انتقاد کرد. یک نفر با مشت روی شانه ام کوبید. ناسزا گفتند و لگد پراندند و ... درست در همان لحظه فرد میانسال کوتاه قامتی با دست پرگوشت و سنگینش سیلی توی گوشم خواباند که برق از سرم پرید. جواب سیلی سی سال مانده را خورده بودم. صدای حاج آخوند توی گوشم زنگ می زد: "سیلی می خوری ... سی سال هم که بگذرد سیلی خواهی خورد"
بخشی از کتاب حاج آخوند، نوشته دکتر مهاجرانی.
مدرسه فکرت ۳۷
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت سی و هفتم
لرزونک
من طنز بلدنیستم بنویسم، اما اینبار مینویسم ببینم چی مینویسم. این دِسر سرد _که دارابکلاییها به آن میگویند نشاسّهحِلوا_ «طبعی سرد دارد» و برای روزهداران مفید است.
البته لرزونک را با زعفران هم آغشته میکنند و با خلالِ بادام و پسته زینت. اما چون این سه کالا، به یُمنِ! دستِ نامرئیی آدام اسمیت و پای نامرئیتر برخی دزدبازارانِ از خدا باخبر! و نیز ناکارآمدیهای بعضی نامآشناها، سر به فلک کشیده، ساده و سفیدش هم، مؤثّر است. کافیست اسمش لرزونک باشد و رفیقِ فِرنی و همکنارِ بامیه و زولبیا؛ که بهاء و نرخ و فیّی این دوتا هم شده سر به هوا. هیچی نباشد دستکم ۲۶ تا خاصیت دارد نشاسته. بهویژه برای عروق و اسهال و گلودرد و باکترییهای خوبِ روده. خصوص اگر از ذرّت باشد نشاسته.
نکته:
اسهالِ شکمی آب فرد را هدر میدهد، ولی اسهالِ فکری آبروی فکر را. اساساً شُل و آبکیشدن بد است، بد. خاصّه آبکی و شُلشدنِ فکر و اخلاق و مرام و عقیده.
پاسخ به سید علی اصغر
سلام
بلی؛ ممنونم. خوب پیوند دادی. یک شیوهی پسندیده است در سیاست. هم گردش قدرت و هم کمکردن مجازات. روح مرحوم ماندلا شاد. در اسلام چنانچه خود بهدرستی بر مفهوم اعتراف «نزد خدا» اشاره کردهای، باید بگویم حدود الهی و مجازات حکمت دارد و ضمانت و آرامش میآفریند. اما از نظر اسلام، هیچکس حق ندارد در پی آبروریزی کسی باشد و به امور دیگران کنجکاوی کند و دنبال این باشد از همهچیز مردم سر در بیاورد. و حتی بالاتر اینکه در دین مبین ما، گناهکار اجازه ندارد گناه خود را پیش احدی افشا کند و زبان به اعتراف گشاید. این فقط به خدا بازمیگردد که از درون و بیرون آدمیان باخبر است و بخششگر.
چندین جای قرآن خدا به پیامبر میگوید عفو کن و درگذر. مثل عفو عمومی در فتح مکه توسط رسول الله صلوات الله علیه وآله. حتی بالاتر از عفو میگوید «صَفح» کن. که مراتب صفح بسیار بالاتر از عفو است. در صفح علاوه بر گذشت بر خطاکار، باید گناه فرد گناهکار نیز فراموش شود و از ذهن پاک گردد. تشکر از توجهات به قسمت ۴۹ هفت کول. و پوزش از پاسخ دراز و مفصّل.
استان خیال (۱۲)
در استانِ خیال رسم است اگر پاسخ به سؤالی، منجر به پایمالشدنِ حقوق دیگران و یا افشای اَسرار و امور شخصی کسی میگردد، با شکیبایی و فروخُفتنِ احساسات و تحمّلِ فشارها و بدگمانیها، از آن پرهیز میشود.
کتاب حکمت و معیشت
اثر دکتر سروش
هفت کول (۵۰)
فهمیدنِ دین، عصریست
به نام خدا. سلام. دکتر سروش کتاب خوب و خواندنی دارد به اسم «حکمت و معیشت» که در آن نامهی امام علی _علیهالسلام_ به امام حسن مجتبی _علیهالسلام_ را شرح و تفسیر کرده است. من، چاپ اول این کتاب را دارم؛ یعنی چاپ ۱۳۷۳ مؤسسهی صراط. (عکسی از روی جلدش انداختم، در پست بعدی زیر منعکس میکنم)
البته پارهای مورخان میگویند این نامه خطاب به فرزند دیگرش محمدبنحنفیه است. چون امروز سهشنبه ۳۱ اردیبهشت، نیمهی رمضان میلاد امام حسن مجتبی _علیهالسلام_ است، یک متن مینویسم و این روز فرخنده را گرامی میدارم:
در چند جای این نامه، امام علی اینگونه میگویند: آنکه از عدالت بگردید به ستم گرایید... یار به منزلت خویشاوند است... دوست کسی است که در نهان به آیینِ دوستی پایبند است... بسا نزدیک که از دور، دورتر است و بسا دور که از نزدیک، نزدیکتر... در دین تفقّه کن... در همهی امور به خداوند پناهنده شو.
کمی شرح دهم و نکته بگویم: جدا از چند فراز سخن والای مولا، که دقت در آن اندیشه میآفریند و فکرت، باید بر این مسأله تأمل بورزیم وقتی امام علی به فرزندش توصیه میکنند برو دین را عمیقاً بفهم، منظور _به قول دکتر سروش_ «فقط فروع دین نیست». زیرا تفقُّه در دین و فهمیدنِ اسلام، عصریست و نیز در طول زمان جاری و پویاست، نه ایستا. البته با در نظر داشتن امور ثابت و متغیر در دین که چندی قبل جناب حجتالاسلام آفاقی نیز آن را بهدرستی شرح داده بودند. بیشتر بخوانید ↓
قلندریّه در تاریخ
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. فلکه فکرت (۲۶). قلندریّه. از کتاب «قلندریّه در تاریخ: دگردیسیهای یک ایدئولوژی» نوشتۀ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی. (چاپ سوم ۱۳۸۷. در ۶۵۶ صفحه از انتشارات سخن) میتوانم اینگونه گزارش بگذارم تا اگر نتوانستید کتاب را بخوانید دستکم اساس آن را باخبر باشید:
همه و همه، قلندر را شخص فرض کردهاند حال آنکه قلندر تا قرن هفتم اسمِ مکان بوده است و افرادِ منسوب به آن مکان را «قلندری» میگفتهاند و قلندر خود جایی بوده است مثل مسجد یا میخانه یا مدرسه. (صفحۀ ۳۷ و ۳۸)
از نظر کدکنی جنبش قلندریّه یک جنبش چندساحتی است. با یک نگاه منشوری میتوان در آن رنگهای بیشماری دید: از مزدکگرایی و آیینهای ایرانیِ کهن گرفته تا راه و رسم جوانمردی و عیّاری و فتوّت، از عناصری از آیین خرّمدینان تا اندیشههایی از گنوستیسیسم [=اعتقاد به ثنَویت] و عرفان اسلامی در صورتِ مکتب ملامتیانِ نیشابور تا گرایشهای قرمطیانه و شیعی و حروفی و اهل حق. تصویری متناقض از مردمی که از یک سوی با ثروتهای بزرگ و تعدّد زوجات و نظام بردهداری و قتل نفس و تباهکردن طبیعت و آلودنِ محیط زیست مخالفاند و از سوی دیگر و در دورانی دیگر، به تعبیر کدکنی «جز دریوزگی و گدایی کاری ازیشان دیده نمیشود.». (صفحۀ ۱۳)
عکس از دامنه
کدکنی در این کتاب اثبات کرد آیین قلندری یک آیین ایرانیگرای اسرارآمیز است که در طول تاریخ قرنهای چهارم و پنجم و ششم که نامش هست و نشانش ناپیداست، در شکل پنهانی، به فعّالیت خود میپرداخته است. (صفحۀ ۶۲)
به روایت شفیعی کدکنی _که از سوی استاد مرحوم بدیعالزمان فروزانفر به این پژوهش سفارش شده بود_ نخست اسناد و اشارات، دربارۀ قلندریه، از تصوفِ خراسان آغاز شده و با ظهور قطبالدین حیدر زاوگیِ خراسانی و مهاجرت حیدریانِ پیروِ او به آسیای صغیر [آناتولی تا شمال مدیترانه و شمال آفریقا] و عراق و سپس شام و آنگاه مصر و شمالِ آفریقا، شاخههای قلندریان حیدری در بخش عظیمی از جهان اسلام پراکنده میشوند. (صفحۀ ۱۹۰) بیگمان در بعضی از ادوار تاریخی، اینان در نگاه کدکنی «مردمی دریوزگر و بیآبرو و منکر تمامِ ارزشهای اخلاقی بودهاند و در ادواری، صاحبان اصول و قواعدی در اندیشه و نگاه به هستی.»
نکته: در ایران دو جریان فکری «سلامت» و «ملامت» وجود داشت. از درون مذهب ملامت، جریان قلندری و شاخههای عجیب و غریباش سرچشمه گرفته و حتی تا الحاد و انکار همهی ارزشهای دینی پیش تاخته چون دچار افراط در ایرانگرایی و قومیت و فرهنگ محلی شده بود.
جعفر قشلاقی
کتاب حاج آخوند
به قلم حجةالاسلام محمدرضا احمدی: حاج آخوند؛ این کتاب روایت زندگی معنوی یک روحانیِ اصیل هست که به حاج آخوند شهره بود (۱۲۸۴_۱۳۵۲ش). اهل روستای مارون (مهاجران) در ۳۰ کیلومتری اراک به طرف خرم آباد. دوستان بر توانایی قلمی دکتر مهاجرانی آگاه هستند. او توانست به زیبایی هرچه تمامتر ویژگی های آسمانی و معنوی حاج آخوند را ترسیم نماید.
شخصیت باسوادی که حضور و سکونت در روستا ترجیح داد و به جای سفرهای آفاقی به انفس پرداخت و از نورانیت وجودش تشنگان را سیراب می نمود. نفوذ کلام او فوق العاده بود، باطن باصفای او همه جا را مصفا می کرد.سلوک ثقلینی و عرفان اهل بیتی او موجب شد تا هویت معنوی خالصی را داشته باشد. عرفانی شریعت خواه، نه شریعت گریز. تحلیل و تفسیر او از آیات و روایات و نهج البلاغه، تفسیر او از آیه نور و زیارت وارث و همچنین از فردوسی و خیام و حافظ و ... عجیب است. می گفت بگویید فردوسی قدوسی. معتقد بود کتابهای این بزرگان از دایره لفظ خارجند باید آنها را با دل خواند. معلم مارکسیست ادبیات، همانندِ معلم توده ای، بعد از صحبتهای حاج آخوند در باره شاهنامه و خیام، متقاعد شدند که باید شاهنامه و خیام را دوباره بخوانند.
بیشتر روزهای ماه رحب را روزه بود و شب اول ماه رمضان را تا صبح به عبادت و سجده می گذراند و می گفت رمضان تکه ای از بهشت است. نگاه او به جهان و هستی همانند حافظ بود و همه چیز را معجزه الهی می دانست:جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آیینه می گردانند. ارتباط و نحوه تعامل او با ارامنه که در نزدیکی روستا سکونت داشتند مثال زدنی است. این را می توان از میزان علاقه و احترام آنان به حاج آخوند فهمید. از آن دست آدم هایی بود که از دیدنش سیر نمی شدی و وقتی کنارش می نشستی چایی ات سرد می شد. اگر روحانیت بخواهد تاثیرات روحانی و معنوی در مردم داشته باشد باید چنین سلوکی را انتخاب کند، وگرنه کار خیلی سخت خواهد شد. بعضی از بخش های کتاب عجیب تاثیرگذار و نافذ است.
روستای اوسا. ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸
اسباب شیطان از نظر قرآن چیست؟
مناظرۀ ژیژک و پیترسون
متن نقلی: «مناظرۀ میان دو تن از جنجالیترین شخصیتهای فکری جهان در تورنتو برگزار شد. در این مناظره، فیلسوف اسلوونیایی، اسلاوُی ژیژک روبهروی روانشناس کانادایی، جردن پیترسون نشست تا دربارۀ تقابل سرمایهداری و مارکسیسم گفتوگو کنند.
گفتوگوی ژیژک و پیترسون با عنوان
«شادی: سرمایهداری در برابر مارکسیسم»
پیترسون، استاد ۵۶سالۀ دانشگاه تورنتو، اگرچه دیرتر از ژیژک به عرصۀ هماوردیهای فکری پا گذاشته، اما با سرعتی خیرهکننده به دایرۀ مشهورترینها رسیده است. پیترسون، که روانشناس بالینی است، در سخنرانیهای پرشور و کتابهای پرفروش خود، مرتباً به تجاربی که در برخورد با بیمارانش داشته است ارجاع میدهد و بر مبنای آموختههای خود از «راهورسمِ خوبکردنِ حال مردم» دستورالعملهایی برای زندگی بهتر میدهد. باوجوداین، در سالهای اخیر پیترسون قدمبهقدم از مشاورهدادن به مراجعان خودش دور شده و به «شخصیتی رسانهای» تبدیل شده است. جرقۀ این چرخش را تصویب لایحۀ جدیدی در خصوص حقوق بشر در پارلمان کانادا زد. طبق این قانون جدید، که سال ۲۰۱۶ تصویب شد، حق «بیان جنسیتی» و «هویت جنسیتی» برای افراد ذیل قانون حقوق بشر در کانادا محفوظ خواهد بود. بیشتر بخوانید ↓