بایگانی دی ۱۳۹۸ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۴۸ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

تفاوت حکمت و موعظه : «تفاوت موعظه و حکمت در این است که حکمت تعلیم است و موعظه تذکار، حکمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری، حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت، سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کار موعظه با دل و عاطفه، حکمت یاد می‌دهد و موعظه یادآوری می‌کند، حکمت بر موجودی ذهنی می‌افزاید و موعظه ذهن را برای بهره‌برداری از موجودی خود آماده می‌سازد، حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن، حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن، حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح.

 

از این رو شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسی دارد، بر خلاف حکمت. در حکمت روح‌ها بیگانه‌وار با هم سخن می‌گویند و در موعظه حالتی شبیه جریان برق که یک طرف آن گوینده است و طرف دیگر شنونده به وجود می‌آید و از این رو در این گونه از سخن است که «اگر از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل»، وگرنه از گوش شنونده تجاوز نمی‌کند.

 

در باره‌ی سخنان موعظه‌ای گفته شده است: «الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان» سخن اگر از دل برون آید و پیام روح باشد در دل نفوذ می‌کند اما اگر پیام روح نباشد و صرفاً صنعت لفظی باشد از گوش‌ها آنطرف‌تر نمی‌رود.»

سیری در نهج‌البلاغه

اثر استاد شهید مرتضی مطهری

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. در یکی از یادداشت‌های مطالعاتی‌ سال گذشته‌ام از کتاب «روح آیین پروتستان» نوشته‌ی رابرت مک آفی براون، ترجمه‌ی فریبرز مجیدی این مطلب را  نوشته بودم که در بسیاری از بخش‌های جهان، موضوع بحث داغِ اخلاقی در آینده‌ی نزدیک، نه استفاده‌ی خلّاق از کار بلکه استفاده بهینه از «وقتِ فراغت» خواهد بود. منظور نویسنده‌ی کتاب این است با «ماشینی‌شدنِ کارها» و «انفجار جمعیت» چندین نسل از مسیحیانی بوده‌اند که اسیر این اعتقاد گردیده‌ بودند که «آدمی هرگاه در حالِ استراحت باشد احساس گناه خواهد کرد». بنابراین، دیدگاه رابرت مک آفی براون این است که متخصّصان الهیات (=کلام‌شناشان) باید روی «وقتِ فراغت» فکری کنند که چگونه سازنده باشد نه ویرانگر. لازم به ذکر است من در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ این کتاب را در همین دامنه معرفی و نکاتی از آن را گزارش کرده بودم در: اینجا

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. دینِ مشترک، زبانِ مشترک، فرهنگ و ادبیاتِ مشترک مؤثّرترین پایه‌ها و مؤلّفه‌های اتّحاد یک ملت است. چه چیزی صاحبان قدرت در اروپا را به سمت تشکیل «اتحادیه‌ی اروپا» کشانده بود؟ هراس از بلوک شرق و ترس از بازگشت جنگ‌هایی ویرانگر از نوع دو جنگ جهانی اول و دوم. اما این قارّه با وجود پول مشترک، هراس مشترک، پرچم مشترک، تفکر مادّی مشترک و الگوی رشد و توسعه و اقتصاد مشترک هرگز به اتحاد نرسیده است. زیر در این قاره، هنور نیز، فرهنگ مشترک و زبان مشترک وجود ندارد و دین و دیانت هم برای آنان چندان اهمیتی ندارد. هر کشور ساز خود را کوک می‌کند و رقص خود را می‌نماید!

 

از روزی که انگلیس، ساز خروج از «اتحادیه‌ی اروپا» را به صدا درآوُرد این ضعف و شکنندگی، بیشتر خود را عریان ساخت. آنچه «اتحادیه‌ی اروپا» با آن روبروست یک درس بزرگی‌ست تا ایرانیان قدر و ارزش سه مؤلّفه‌ی اتّحادی خود را بدانند و حول آن همبسته‌تر و منسجم‌تر بمانند تا هم حکومت خود را از آسیب‌ها و کژی‌های عدیده نجات دهند و هم کشور خود را از دسیسه‌های پیچیده برهانند. دین، زبان و فرهنگ را باید پاس داشت؛ نیرویی معنوی و هویتی که ایران و ایرانی را شایسته و لایق و متّحد نگه می‌دارد.

  • دامنه | دارابی

راه ما، راه علی

چند نکته از نامه‌ی

امام علی (ع) به امام حسن مجتبی (ع)

 

این نامه، زمانی‌ صادر شد که امیرالمؤمنین (ع) در سال ۳۸ هجرى از جنگ صفین بازمى‏‌گشت و به سرزمین «حاضرین» رسیده بود. من در این پست، به صورت فشرده، فقط به گوشه‌هایی از این نامه‌‌ی تکان‌دهنده -که سی بند است- اشاره می‌کنم. در واقع از لابه‌لای نامه، نکاتی را برگزیدم تا خوانندگان شریف با اندکی وقت‌گذاشتن برای خواندن آن، به محتوای ژرف نامه، آشنایی فوری‌تری پیدا کنند:


یک: جایگاه آینده را آباد کن، آخرت را به دنیا مَفروش، و آنچه نمى‏‌دانى مگو، و آنچه بر تو لازم نیست بر زبان نیاور، و در جادّه‌‏اى که از گمراهى آن مى‌‏ترسى قدم مَگذار، زیرا خوددارى به هنگام سرگردانى و گمراهى، بهتر از سقوط در تباهى‌‏هاست.

 

دو: براى حق در مشکلات و سختى‌‏ها شنا کن، شناخت خود را در دین به کمال رسان. (دین را عمیق بفهم: ترجمۀ علی شیروانی)، خود را براى استقامت برابر مشکلات عادت دِه، که شکیبایى در راه حق عادتى پسندیده است،... بهترین سخن آن است که سودمند باشد، بدان علمى که سودمند نباشد، فایده‌‏اى نخواهد داشت، و دانشى که سزاوار یادگیرى نیست سودى ندارد.

 

سه: قلب نوجوان چونان زمین کاشته‌نشده، آماده‌ی پذیرش هر بذرى است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگرى مشغول گردد، تا به استقبال کارهایى بروى که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیده‌‏اند، و تو را از تلاش و یافتن بى‏‌نیاز ساخته‏‌اند.

 

چهار: پسرم بدان آنچه بیشتر از به کارگیرى وصیّتم دوست دارم ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهى است که پدرانت، و صالحان خاندانت پیموده‌‏اند. زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر مى‌‏کنى در امور خویش نظر داشتند... تلاش کن تا درخواست‏‌هاى تو از روى درک و آگاهى باشد، نه آن که به شُبهات روى آورى و از دشمنى‏‌ها کمک گیرى. و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یارى بجوى، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوى، و از هر کارى که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهى کند بپرهیز... زیرا طالبِ دین نه اشتباه مى‏‌کند، و نه در تردید و سرگردانى است، که در چنین حالتى خوددارى بهتر است.

 

پنج: اگر در باره‌ی جهان، و تحوّلات روزگار مشکلى براى تو پدید آمد آن را به عدم آگاهى ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهى متولّد شدى و سپس علوم را فراگرفتى، و چه بسیار است آنچه را که نمى‏‌دانى و خدا مى‏‌داند، که اندیشه‌‏ات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را مى‌‏شناسى. پس به قدرتى پناه بر که تو را آفریده، روزى داده، و اعتدال در اندام تو آورده است... بدان پسرم هیچ کس چون رسول خدا -صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- از خدا آگاهى نداده است، رهبرى او را پذیرا باش، و براى رستگارى، راهنمایى او را بپذیر.

 

شش: همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانى است که در سر منزلى بى‌آب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچ‌کردن به سرزمینى را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است. پس مشکلات راه را تحمّل مى‏‌کنند، و جدایى دوستان را مى‏‌پذیرند، و سختىِ سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مى‏‌کنند، تا به جایگاه وسیع، و منزلگاه أمن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختى‏‌هاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند، و هزینه‌‏هاى مصرف‌شده را غرامت نمى‏‌شمارند، و هیچ‌چیز براى آنان دوست‌داشتنى نیست جز آن‌که به منزل أمن، و محل آرامش برسند.

 

هفت: اى پسرم نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را که براى خود دوست دارى براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که براى خود نمى‏‌پسندى، براى دیگران مَپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست ندارى به تو ستم شود.

 

هشت: اگر مستمندى را دیدى که توشه‌‏ات را تا قیامت مى‌‏برَد، و فردا که به آن نیاز دارى به تو باز مى‏‌گرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالى دارى بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست، زیرا ممکن است روزى در رستاخیز در جستجوى چنین فردى باشى و او را نیابى.

 

نُه: خواسته‌‏هاى تو به گونه‌‏اى باشد که جمال و زیبایى تو را تأمین، و رنج و سختى را از تو دور کند، پس نه مال دنیا براى تو پایدار، و نه تو براى مالِ دنیا باقى خواهى ماند.

 

ده: از مرگ بترس. نکند زمانى سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه‌کردن باشى و مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد، که در این حال خود را تباه کرده‏‌اى. پسرم فراوان بیاد مرگ باش.

 

یازده: همانا دنیاپرستان چونان سگ‏‌هاى درنده، عوعوکُنان، براى دریدن صید درشتابند، برخى به برخى دیگر هجوم آورند، و نیرومندشان، ناتوان را مى‏‌خورد، و بزرگ‏ترها کوچک‏ترها را... هم دنیا آنها را به بازى گرفته، و هم آنها با دنیا به بازى پرداخته، و آخرت را فراموش کرده‏‌اند.

 

دوازده: برده‌ی دیگرى مَباش ، که خدا تو را آزاد آفرید، آن نیک که جز با شر به دست نیاید نیکى نیست، و آن راحتى که با سختى‏‌هاى فراوان به دست آید، آسایش نخواهد بود... آنچه با سکوت از دست مى ‌دهى آسانتر از آن است که با سخن از دست برود، چرا که نگه‌دارى آنچه در مُشک است با محکم‌بستن دهانه‌ی آن امکان‌پذیر است... شغل همراه با پاکدامنى، بهتر از ثروت فراوانى است که با گناهان به دست آید... بدترین غذاها، لقمه‌ی حرام، و بدترین ستم‏ها، ستمکارى به ناتوان است... هرگز بر آرزوها تکیه نکن که سرمایه‌ی احمقان است، و حفظ عقل، پندگرفتن از تجربه‏‌هاست... از نمونه‏‌هاى تباهى، نابودکردن زاد و توشه آخرت است.

 

سیزده: دشمنِ دوست خود را دوست مَگیر تا با دوست، دشمنى نکنى. در پنددادن دوست بکوش، خوب باشد یا بد، و خشم را فرو خور که من جُرعه‌‏اى شیرین‏‌تر از آن ننوشیدم، و پایانى گواراتر از آن ندیده‌‏ام... به کسى که به تو علاقه‌‏اى ندارد دل مَبند... ستمکارى کسى که بر تو ستم مى‏‌کند در دیده‏‌ات بزرگ جِلوه نکند، چه او به زیان خود، و سود تو کوشش دارد.

 

چهارده: پسرم بدان که روزى دو قِسم است، یکى آن که تو آن را مى‌جویى، و دیگر آن که او تو را مى‏‌جوید، و اگر تو به سوى آن نروى، خود به سوى تو خواهد آمد، چه زشت است فروتنى به هنگام نیاز، و ستمکارى به هنگام بى‏‌نیازى... براى هر چیزى که به دست تو نرسیده نیز نگران باش. با آنچه در گذشته دیده یا شنیده‌‏اى، براى آنچه که هنوز نیامده، استدلال کن، زیرا تحوّلات و امور زندگى همانند یکدیگرند، از کسانى مباش که اندرز سودشان ندهد، مگر با آزُردن فراوان، زیرا عاقل با اندرز و آداب پند گیرد... کسى که میانه‌روى را ترک کند از راه حق منحرف مى‏‌گردد، یار و همنشین، چونان خویشاوند است. دوست آن است که در نهان آیین دوستى را رعایت کند... بریدن با جاهل، پیوستن به عاقل است... هر گاه اندیشه‌ی سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون شود.

 

پانزده: کارى که برتر از توانایى زن است به او وامَگذار، که زن گُل بهارى است، نه پهلوانى سخت‌کوش... بپرهیز از غیرت نشان‌دادن بیجا که درستکار را به بیماردلى، و پاکدامن را به بدگمانى رسانَد.

 

شانزده: خویشاوندانت را گرامى دار، زیرا آنها پر و بال تو مى‏‌باشند، که با آن پرواز مى‏‌کنى، و ریشه تو هستند که به آنها باز مى‏‌گردى... بهترین خواسته‌ی الهى را در آینده و هم‌اکنون، در دنیا و آخرت، براى تو مى‏‌خواهم، با درود.

(متن کامل نامه در: منبع)

  • دامنه | دارابی

راجر اسکروتن فیلسوف و روشنفکرمحافظه کار انگلیسی کمتر از دو هفته قبل درگذشت. متفکری جدی و پرکار بود و مشاهدات دقیقی داشت... من اینجا فقط جملاتی از او در یک مصاحبه اخیرش در مقایسه جایگاه روشنفکران در جامعه در دو سنت فرانسوی و انگلیسی را نقل می کنم، بدون آنکه نتیجه گیری ام شبیه او باشد. اسکروتن: «فرهنگ ادبی در فرانسه جایگاه خاصی دارد.

 

راجر اسکروتن

 

فرانسوی‌ها کتاب‌ها را خیلی جدی می‌گیرند. فیلسوفان، اندیشمندان، و نویسندگان در فرانسه بسیار بیشتر قدر می‌بینند تا در هر جای دیگر. بسیاری از روشنفکران فرانسوی در جهان انگلیسی‌زبان شهرت زیادی دارند، در حالی که روشنفکران بریتانیایی موجوداتی غبارگرفته هستند که در ویرانه‌ها و کتاب‌خانه‌ها می‌زیند...[ما در بریتانیا] به‌رغم اصلاحات، هنوز کشوری اشراف‌سالار هستیم.» (پایان نقل قول، ترجمه بابک مینا در سایت آسو) واقعا روشنفکران در انگلستان تاثیر و محبوبیت زیادی در جامعه ندارند.

 
 از وقتی در این کشور زندگی می کنم اینرا شخصا حس کرده ام. در فرانسه ولی گاهی تاثیر یک فیلسوف ممکن است از یک بیزینس‌من (چه ترجمه‌اش کنیم؟ کارآفرین؟) کمتر نباشد. به مورد سارتر یا فوکو نگاه کنید. نمی توانم خوشحالی خودم را از این پنهان کنم که ما در ایران، به واسطه وقوع دو انقلاب در تاریخ معاصرمان، به سنت فرانسوی نزدیکتر هستیم، برغم تمام مشکلات. میثم بادامچی.
  • دامنه | دارابی

امام صادق علیه السلام: مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:‌ ای رسول خدا به چه کسی نیکی کنم؟ فرمود: به مادرت، عرض کرد، بعد از او به چه کسی؟ فرمود: به مادرت، گفت: سپس به چه کسی؟ فرمود: به مادرت. سؤال کرد: سپس به چه کسی؟ فرمود: به پدرت. بحارالانوار، جلد ۷۴، صفحه ۴۹" . (منبع)

  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلبی که می‌خواهم مطرح کنم، هم تا چندی‌پیش از آن آگاهی نداشتم و هم برای من جالب و ارزشمند است. همین اخیراً بود که در یکی از منابع دیدم آقای خسرو معتضد در مصاحبه با شماره‌ی جدید نشریه‌ی «حریم امام» این مسأله‌ی تاریخی را بیان کرد؛ ازین‌رو مشتاق شدم این مهم را در دامنه بنویسم.
 
او در پاسخ به پرسشی در باره‌ی نقش روحانیون در جنبش مشروطه، گریزی به پیش از زمان مشروطیت زد و گفت: «روحانیون، کارگاه‌های نخ‌ریسی درست کرده بودند که به نام «اسلامیه» مشهور شد و در تولید ملی نقش داشتند.» به استناد نویسنده‌ی ستون (عصرایران) او حتی این احتمال را مطرح می‌کند که مهاتما گاندی هم از این الگو الهام گرفته باشد.
  • دامنه | دارابی

به قلم جناب «یک دارابکلایی» : با سلام. با تشکر از شما که با پیش کشیدن این کلمات ناب مازنی (این پست: اینجا) ما را به تفکر در این کلمات وا می‌دارید (چند روز هست که در مورد این کلمات و ریشه آنها و کاربرد آنها فکر می‌کنم و به حافظه‌ام رجوع می‌کنم). کلمه «بینگنه» فعل امر نیست بلکه مضارع سوم شخص مفرد است. فعل امر فقط در مضارع مخاطب استفاده می‌شود که عبارت‌ است از «بینگن». همانطور که گفتید، بیان می‌شود «خدا ونه بن/اسم ره بینگنه» یعنی «خدا ریشه‌اش یا اسمش را براندازد». بر طبق گفته‌هایتان فعل «بینگُئِن» به معنی برانداختن، واژگون کردن و از بین بردن است.


اما در مورد «بَوی» اینکه این کلمه معادل «شده» در فارسی است و ریشه نیست. شاید ریشه آن «بُش» یا «بَوُش» باشد. این فعل در زبان مازنی دارای تغییرات فراوانی در زمان‌های مختلف می‌شود. مضارع اول شخص مفرد آن عبارت است از «بَوُشم» (می‌شوم)، ماضی آن «بهیمه» (شدم) و آینده آن «وُمبه» (خواهم شد). «اس گم بوی» هم عبارتی توصیفی است به معنی «اسم گم شده» و برای توصیف اسم به کار می‌رود. به عنوان مثال «اس گم بَوی مردی/زنا/ریکا/کیجا» که در آن مرد، زن، پسر یا دختر اسم‌هایی هستند که این عبارت آن‌ها توصیف می‌کند که به زبانی دیگر عبارت توصیفی است.


و اما آیا مازنی‌ها به جای «بینگُئِِن» از «دینگُئِن» هم استفاده می‌کنند، من شک دارم. چون فعل دوم معنای «انداختن» یا «درون چیزی انداختن» می‌دهد. مثلاً «پول دینگن قلک دله» یا «پیرهن ره دینگن شلوار دله» یا «در چفتِ دینگن» یا «دینگن ونه گوش بن ره چک»، که در هیچ یک از آنها معنی برانداختن و نابود کردن ندارد.

 

مطالبی را که بیان کردم به عنوان یک گویشور این زبان بوده و هیچ ادعایی در مورد درست بودن آنها و یا تخصصی بودن آنها ندارم. از شما و دوستان خواننده هم می‌خواهم که در صورتی که مطالب تکمیلی‌تری دارند حتماً ارایه کنند. به این دلیل که بر طبق یک ضرب‌المثل قدیمی «همه چیز را همگان دانند» و هم اینکه متأسفانه زبان ما در خطر انقراض بوده و این داده‌ها در آینده بسیار ارزشمند خواهد بود. باز هم از شما سپاسگزارم.

 

دامنه: به نام خدا. سلام جناب آقای «یک دارابکلایی». ممنونم که هم از روی علاقه‌مندی به واژگان محلی می‌نگری و هم دانش و برداشت‌های ادبیاتی خود را به روی این لغت‌های عمیق بومی باز می‌نمایی. توضیحات و نمونه‌مثال‌های شما آن بحث و لغت را غنای دیگری بخشید و یادآورهای خوب‌تان، ضعف‌های متن مرا برطرف نمود. «بینگن» چون جنبه‌ی دعایی و خواسته‌ایی دارد، «امر» است؛ امر از روی نفرین و دعا و برانداختن چیزی یا کسی یا رویدادی. من بسیارمتشکرم از جناب‌عالی که به این سلسله مباحث در دامنه رونق می‌بخشی. و خرسندم که به واژه‌های بومزادِ خود اشتیاق و تعلُّق‌خاطر داری. به‌هرحال این لُغت‌ها علاوه بر بارِ معنایی، دست‌کم شما و مرا و مشتاقان این بحث را به یاد والدین و اجدادمان می‌اندازد. درود بر والدین شما و خدا رحمت کناد مادر و پدرم را. مؤیّد باشید.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. همه چیز بر سرِ «لایحه‌ی استرداد به چین» بپا خاست اما در ادامه، هُنگ‌کُنگی‌ها «دموکراسی بیشتر» را خواستار شدند. آنها با شعار «۵ درخواست، نه یکی کم، نه زیاد» مطالبات خود را در خیابان‌ها بیان کردند مثل: پس‌گرفتنِ لایحه‌ی استرداد که دست دولت چین را برای بُردن شهروندان هُنگ‌کُنگ به چین باز می‌گذارد؛ چون هنگ‌کنگ قسمتی از چین است با میزانی از خودمختاری. لایحه‌ای که به قول هنگ‌کنگی‌ها: «تهدیدی بود بر آزادی‌هایشان چراکه متهمان هنگ‌کنگی باید برای محاکمه به چین تحویل داده می‌شدند.» (کد خبر: ۴۲۲۳۷۲)

 

   

تظاهرات اعتراضی هُنگ‌کُنگ

 

علاوه بر درخواست ابطال لایحه‌ی استرداد، چهار خواسته‌ی دیگر آنها اینهاست: تحقیقات در مورد خشونت عریان پلیس؛ لغو شورش‌نامیدنِ اعتراضات؛ عفو معترضان دستگیرشده؛ و نیز حق رأی کامل و تمام‌عیار.

 

سه چیز این جنبش را در معرض خطر قرار داد: یکم: دولت، تظاهرات را غیرقانونی دانست. دوم: از لفظ حقوقی «شورش» برای معترضان استفاده شد. سوم: نقضِ قانون ممنوعیتِ نقاب به صورت‌زدن در مجامع عمومی توسط معترضان. که هر سه مورد، دستِ دولت‌شهرِ هُنگ‌کُنگ را برای برخورد با آن باز می‌گذارد.

 

هُنگ‌کُنگ، بیش از یکی‌ونیم قرن مستعمره‌ی انگلیس بود که در سال ۱۹۹۷ به چین پیوست. در تحلیل‌ها و بررسی‌ها، این مسأله را نیز نباید از نظر دور داشت؛ عادت‌کردن با نظام تک‌حزبی چین گرچه برای هُنگ‌کُنگی‌ها زمان می ‌برَد حتی ممکن است مُیسَّر نگردد، اما از آن سو انتظار اِعطای دموکراسی بیشتر از جانب چین به هُنگ‌کُنگ امری محال است. بنابراین، این بحران بآسانی قابل حل نیست بلکه یک پیچیدگی دیگر به منطقه‌ی شرق دور افزوده شد.

  • دامنه | دارابی

متن نقلی : رئیسعلی را غلامحسین تنگکی فرزند صفر کدخدای تنگک در نیمه شب و هنگامی که رئیس آماده شبیخون به نیروهای انگلیسی می‌شد از پشت سر هدف قرار داد و ناجوانمردانه به شهادت رساند. اما در مورد آمر وی برای قتل، به دلیل کمبود اسناد تا چند سال پیش هم تردید جدی وجود داشت. شایع ترین گمانه به ویژه در میان عموم و حتی برخی کتب و مقالات، آمریت زائرخضرخان اهرمی یکی دیگر از سرداران جهاد با انگلیسی‌ها بود.

 

اما سال ۱۳۹۲ با ترجمه و انتشار یادداشت‌های مستر چیک، ویس کنسول انگلیس در بوشهر همه چیز روشن شد. مستر هربرت چیک در یادداشت‌های مورخ ۱و ۸ سپتامبر ۱۹۱۵ به صراحت برای دولت لندن گزارش می‌کند که وی به غلامحسین تنگکی مبلغی داده و وی را برای قتل رئیسعلی اجیر کرده است.

 

انگلیسی‌ها پس از ناتوانی در دفع حملات غافلگیرانه رئیسعلی به مواضعشان در بوشهر و شکست فضاحت‌بار از او در حمله به دلوار، از سر عجز رو به روش ناجوانمردانه ترور برای حذف رئیسعلی آوردند و مانند همیشه خائنان وطنی کاری را که دشمنان اجنبی از آن ناتوان‌اند به سرانجام رساندند.

 

یادداشت‌های مستر چیک

ترجمه افشین پرتو، نشر حوزه هنری بوشهر

صص ۱۵۰-۱۵۲

(منبع)

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. پایتخت ایران، مدتی است که دچار شکاف‌های گوناگون شده است. یکی از شکاف‌های خطرناک، شکاف طبقاتی دارا و ندار به عبارت دیگر شکاف مُهلکِ مرفّه و مستضعف است. این پدیده‌ی تبعیض‌آمیز موجب می‌شود بحران‌های مدیریتی کشور، فسادهای سیاسی، نابسامانی‌های درون‌حکومتی، ناکارآمدی دولت‌های منتخب و ده‌ها مشکلات و سیاست‌های غلط دیگر، به سمت مردم مستضعف کشانده شود و آنان را به سوی فریادها و دادخواهی‌های بیشتر برساند.

 

نقشه‌ی استان تهران

بازنشر دامنه

 

همین حالت نیز، به صورت سخت‌تر و حادّتر در سایر استان‌ها به‌ویژه استان‌های محروم وجود دارد. حکومت تا دیر نشده باید سیاستِ نادرست خود در خدمت و رسیدگی به مستضعفین را ترمیم کند و در رفتارهای اقتصادی خود تجدیدنظر نماید تا بیشتر ازین، میان مردم فداکار و وفادار و بُردبار، شکاف درآمدی و طبقاتی زجردهنده تشدید نشود. وگرنه؛ دیری نمی‌پاید که تظلُّم‌‌خواهی‌های مردم دردمند و مستمند و مؤمن و صبور، گره‌ها را کورتر می‌کند و راه‌حل‌ها و برون‌رفت‌ها را پیچیده‌تر.

 

تردیدی نیست که انقلاب سال ۵۷ ملت ایران، قیام بحقّ مستضعفین علیه‌ی مستکبرین و نهضت آگاه مبارزین علیه‌ی قاعدین بود. ملت شکیبا و بینا این هویت انقلابی خود را خیلی‌خوب در حافظه‌اش نگه داشته است. مردم رشید و دانای ایران، ایران را از گزند تمامی دشمنان عَنود و نیز از کید و دسیسه‌های مزدوران و مزوَّران مصون می‌دارند. اما آیا حکومت‌گران نیز به وظیفه‌ی ذاتی خود پایبند می‌مانند و مردم را در رهایی از گزند شکاف‌ها و فقرها مددکار می‌باشند و فسادهای ویرانگر را از دامان نظام محو می‌کنند؟ ان‌شاءالله که چنین باد.

  • دامنه | دارابی
بفبشِّرْ عِبَادِ
الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ
أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
 
پس بندگانم را بشارت ده‏.
همان کسانى را که قولِ [نیک و حق‏] را مى‏‌شنوند
و آنگاه از بهترین آن پیروى مى‏‌کنند، اینانند که
خداوند هدایتشان کرده است و اینانند که خردمندانند.
 
 
 
 
تفسیر علامه طباطبایی
 
مراد از (قَوْل) به شهادت اینکه دنبالش مسأله‌ی (اتّباع) آمده، آن قولى است که ارتـبـاط و مِـسـاسـى [=نزدیکی] بـا عـمـل داشـتـه بـاشـد، پـس ‍ بـهـتـریـن قـول آن قـولى اسـت کـه آدمـى را بـهـتـر به حق برساند، و براى انسان خیرخواهانه‌تر بـاشـد. و انـسـان فـطـرتـاً ایـن‌طـور اسـت کـه حُـسـن و جـمال را دوست مى‌دارد و به سویش مجذوب مى‌شود، و معلوم است که هرچه آن حُسن، بیشتر بـاشـد ایـن جـذَبـه شـدیـدتـر اسـت. و اگـر زشت و زیبا، هر دو را ببیند، به سوى زیبا مـتـمـایل مى‌شود، و اگر زیبا و زیباتر را ببیند به سوى زیباتر مى‌گراید. و اما اگر به سوى زیباتر نرود، و باز به همان زیبا سرگرم شود معلوم مى‌شود که سرگرمى‌اش به زیبا به خاطر زیبایى آن نبوده، چون اگر براى زیبایى آن بود با بیشتر‌شدن زیـبـایـى، بـایـد بـیـشـتـر مـجـذوب شـود، و زیـبـا را رهـاکـرده بـه طـرف زیـبـاتـر متمایل شود.
 
 
پـس ایـنـکـه آیـه‌ی شـریـفـه بـنـدگـان خـدا را توصیف فرموده به اینکه (پیرو بهترین قـولنـد) مـعـنـایـش ایـن اسـت کـه مـطبوع و مفطور بر طلبِ حقّند و به فطرت خود، رشد و رسـیـدن بـه واقـع را طـالبـنـد. پـس هـر جـا امـرشـان دائر شـود بـیـن حـق و بـاطـل، بـیـن رشـد و گـمـراهـى، البـتـه حـق و رشـد را مـتـابـعـت مـى‌کـنـنـد و بـاطل و گمراهى را رها مى‌نمایند. و هر جا امرشان دایر شود بین (حق) و (اَحقّ) -حقتر- و رشد و رشدِ بیشتر، البته حقتر و رشد بیشتر را انتخاب مى‌کنند. پـس حـق و رشـد، مـطلوب بندگان خداست، و به همین جهت هر چه بشنوند به آن گوش مى‌دهـنـد و ایـن‌طـور نـیـسـت کـه متابعت هواى نفس کنند و هر سخنى را به صرفِ شنیدن، بدون تفکر و تدبُّر رد کنند.
 
 
پـس جـمـله‌ی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ مفادش این است که: بندگان خدا طالب حق و رشدند، به هر سخنى که گوش ‍ دهند بدین امید گوش مى‌دهند که در آن حقّى بیابند و مى‌ترسند که در اثر گوش‌ندادن به آن، حق از ایشان فوت شود.
 
 
بعضى از مفسرین گفته‌اند: مراد از (گوش‌دادن به حرف و پیروى‌کردن از بهترین آن) گوش‌دادن به قرآن و غیرقرآن، و پیروى‌کردن از قرآن است. بعضى دیگر گفته‌اند: مراد اِستماع اوامر خداى تعالى و پیروى‌کردن بهترین آنها است، مـثـلاً در مـسـأله‌ی قـصـاص، خـدا هـم اجـازه‌ی قصاص به ایشان داده، و هم عفو، و ایشان عفو را پـیروى مى‌کنند. و نیز هم اجازه داده صدقه را آشکارا دهند و هم پنهانى، و ایشان پنهانى صدقه مى‌دهند. ولى ایـن دو قـولى کـه از مـفـسّـریـن نـقـل کـردیـم بـدون دلیل عمومِ آیه را تخصیص می‌زند.
 
 
أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ: این جمله اشاره است به اینکه صفت پیروى از بهترین قـول، خـود هـدایـتى است الهى، و این هدایت -که گفتیم عبارت است از طلب حق و آمادگى تـام بـراى پـیروى از آن هر جا که یافت شود- هدایتى است اجمالى که تمامى هدایتهاى تفصیلى و رسیدن به هر یک از معارف الهى بدان منتهى مى‌شود.
 
 
 
وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ: یعنى اینهایند تنها کسانى که صاحب عقل‌اند. و از این جـمـله اسـتفاده مى‌شود که عقل عبارت است از نیرویى که با آن به سوى حق راه یافته مى‌شـود، و نـشانِ داشتن عقل، پیروى از حق است. و در تفسیر آیۀ ۱۳۰ بقره (وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ: و چه کسى جز آنکه به سبک ‌مغزى گراید از آیین ابراهیم روى برمى‏‌تابد) که از آن استفاده مى‌شود که سفیه آن کسى است که دین خدا را پیروى نکند، در نتیجه عاقل آن کسى است که دین خدا را پیروى کند. المیزان.
  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا