نامه امام علی به امام حسن
راه ما، راه علی
چند نکته از نامهی
امام علی (ع) به امام حسن مجتبی (ع)
این نامه، زمانی صادر شد که امیرالمؤمنین (ع) در سال ۳۸ هجرى از جنگ صفین بازمىگشت و به سرزمین «حاضرین» رسیده بود. من در این پست، به صورت فشرده، فقط به گوشههایی از این نامهی تکاندهنده -که سی بند است- اشاره میکنم. در واقع از لابهلای نامه، نکاتی را برگزیدم تا خوانندگان شریف با اندکی وقتگذاشتن برای خواندن آن، به محتوای ژرف نامه، آشنایی فوریتری پیدا کنند:
یک: جایگاه آینده را آباد کن، آخرت را به دنیا مَفروش، و آنچه نمىدانى مگو، و آنچه بر تو لازم نیست بر زبان نیاور، و در جادّهاى که از گمراهى آن مىترسى قدم مَگذار، زیرا خوددارى به هنگام سرگردانى و گمراهى، بهتر از سقوط در تباهىهاست.
دو: براى حق در مشکلات و سختىها شنا کن، شناخت خود را در دین به کمال رسان. (دین را عمیق بفهم: ترجمۀ علی شیروانی)، خود را براى استقامت برابر مشکلات عادت دِه، که شکیبایى در راه حق عادتى پسندیده است،... بهترین سخن آن است که سودمند باشد، بدان علمى که سودمند نباشد، فایدهاى نخواهد داشت، و دانشى که سزاوار یادگیرى نیست سودى ندارد.
سه: قلب نوجوان چونان زمین کاشتهنشده، آمادهی پذیرش هر بذرى است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگرى مشغول گردد، تا به استقبال کارهایى بروى که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیدهاند، و تو را از تلاش و یافتن بىنیاز ساختهاند.
چهار: پسرم بدان آنچه بیشتر از به کارگیرى وصیّتم دوست دارم ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهى است که پدرانت، و صالحان خاندانت پیمودهاند. زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر مىکنى در امور خویش نظر داشتند... تلاش کن تا درخواستهاى تو از روى درک و آگاهى باشد، نه آن که به شُبهات روى آورى و از دشمنىها کمک گیرى. و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یارى بجوى، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوى، و از هر کارى که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهى کند بپرهیز... زیرا طالبِ دین نه اشتباه مىکند، و نه در تردید و سرگردانى است، که در چنین حالتى خوددارى بهتر است.
پنج: اگر در بارهی جهان، و تحوّلات روزگار مشکلى براى تو پدید آمد آن را به عدم آگاهى ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهى متولّد شدى و سپس علوم را فراگرفتى، و چه بسیار است آنچه را که نمىدانى و خدا مىداند، که اندیشهات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را مىشناسى. پس به قدرتى پناه بر که تو را آفریده، روزى داده، و اعتدال در اندام تو آورده است... بدان پسرم هیچ کس چون رسول خدا -صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- از خدا آگاهى نداده است، رهبرى او را پذیرا باش، و براى رستگارى، راهنمایى او را بپذیر.
شش: همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانى است که در سر منزلى بىآب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچکردن به سرزمینى را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است. پس مشکلات راه را تحمّل مىکنند، و جدایى دوستان را مىپذیرند، و سختىِ سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مىکنند، تا به جایگاه وسیع، و منزلگاه أمن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختىهاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند، و هزینههاى مصرفشده را غرامت نمىشمارند، و هیچچیز براى آنان دوستداشتنى نیست جز آنکه به منزل أمن، و محل آرامش برسند.
هفت: اى پسرم نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را که براى خود دوست دارى براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که براى خود نمىپسندى، براى دیگران مَپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست ندارى به تو ستم شود.
هشت: اگر مستمندى را دیدى که توشهات را تا قیامت مىبرَد، و فردا که به آن نیاز دارى به تو باز مىگرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالى دارى بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست، زیرا ممکن است روزى در رستاخیز در جستجوى چنین فردى باشى و او را نیابى.
نُه: خواستههاى تو به گونهاى باشد که جمال و زیبایى تو را تأمین، و رنج و سختى را از تو دور کند، پس نه مال دنیا براى تو پایدار، و نه تو براى مالِ دنیا باقى خواهى ماند.
ده: از مرگ بترس. نکند زمانى سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبهکردن باشى و مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد، که در این حال خود را تباه کردهاى. پسرم فراوان بیاد مرگ باش.
یازده: همانا دنیاپرستان چونان سگهاى درنده، عوعوکُنان، براى دریدن صید درشتابند، برخى به برخى دیگر هجوم آورند، و نیرومندشان، ناتوان را مىخورد، و بزرگترها کوچکترها را... هم دنیا آنها را به بازى گرفته، و هم آنها با دنیا به بازى پرداخته، و آخرت را فراموش کردهاند.
دوازده: بردهی دیگرى مَباش ، که خدا تو را آزاد آفرید، آن نیک که جز با شر به دست نیاید نیکى نیست، و آن راحتى که با سختىهاى فراوان به دست آید، آسایش نخواهد بود... آنچه با سکوت از دست مى دهى آسانتر از آن است که با سخن از دست برود، چرا که نگهدارى آنچه در مُشک است با محکمبستن دهانهی آن امکانپذیر است... شغل همراه با پاکدامنى، بهتر از ثروت فراوانى است که با گناهان به دست آید... بدترین غذاها، لقمهی حرام، و بدترین ستمها، ستمکارى به ناتوان است... هرگز بر آرزوها تکیه نکن که سرمایهی احمقان است، و حفظ عقل، پندگرفتن از تجربههاست... از نمونههاى تباهى، نابودکردن زاد و توشه آخرت است.
سیزده: دشمنِ دوست خود را دوست مَگیر تا با دوست، دشمنى نکنى. در پنددادن دوست بکوش، خوب باشد یا بد، و خشم را فرو خور که من جُرعهاى شیرینتر از آن ننوشیدم، و پایانى گواراتر از آن ندیدهام... به کسى که به تو علاقهاى ندارد دل مَبند... ستمکارى کسى که بر تو ستم مىکند در دیدهات بزرگ جِلوه نکند، چه او به زیان خود، و سود تو کوشش دارد.
چهارده: پسرم بدان که روزى دو قِسم است، یکى آن که تو آن را مىجویى، و دیگر آن که او تو را مىجوید، و اگر تو به سوى آن نروى، خود به سوى تو خواهد آمد، چه زشت است فروتنى به هنگام نیاز، و ستمکارى به هنگام بىنیازى... براى هر چیزى که به دست تو نرسیده نیز نگران باش. با آنچه در گذشته دیده یا شنیدهاى، براى آنچه که هنوز نیامده، استدلال کن، زیرا تحوّلات و امور زندگى همانند یکدیگرند، از کسانى مباش که اندرز سودشان ندهد، مگر با آزُردن فراوان، زیرا عاقل با اندرز و آداب پند گیرد... کسى که میانهروى را ترک کند از راه حق منحرف مىگردد، یار و همنشین، چونان خویشاوند است. دوست آن است که در نهان آیین دوستى را رعایت کند... بریدن با جاهل، پیوستن به عاقل است... هر گاه اندیشهی سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون شود.
پانزده: کارى که برتر از توانایى زن است به او وامَگذار، که زن گُل بهارى است، نه پهلوانى سختکوش... بپرهیز از غیرت نشاندادن بیجا که درستکار را به بیماردلى، و پاکدامن را به بدگمانى رسانَد.
شانزده: خویشاوندانت را گرامى دار، زیرا آنها پر و بال تو مىباشند، که با آن پرواز مىکنى، و ریشه تو هستند که به آنها باز مىگردى... بهترین خواستهی الهى را در آینده و هماکنون، در دنیا و آخرت، براى تو مىخواهم، با درود.