به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. دیشب فکر کردم ۲۴ آبانماه که آمد چه بخوانم و چه بنویسم؟ چون زمان سالگرد رحلت علامه طباطبایی است. پس سری به یکی از دفترهای یادداشتم زدم تا بهرهای نوش کنم. از قضا چشمم به نکاتی افتاد که از جلد چهارم المیزان بخشهایی را خلاصهنویسی آزاد کرده بودم، آنهم حدود ۱۵ سال پیش. چند جملهای از آن را با شیوهای آزاد تایپ میکنم و میگذرم:
از نظر علامه طباطبایی امر حکومت اسلامی بعد از رسول خدا ص و بعد از غیبت، «بدون هیچ اختلافی به دست مسلمین» است، اما با در نظر گرفتن معیارهایی که قرآن کریم بیان نموده. و آن این است:
اولاً مسلمین باید حاکمی برای خود تعیین کنند. ثانیاً آن حاکم باید کسی باشد که بتواند طبق سیرهی رسول الله ص عمل نماید و سیرهی آن جناب، سیرهی رهبری و امامت بود، نه سیرهی سلطنت و امپراطوری. ثالثاً باید احکام الهی را بدون هیچ کم و زیاد حفظ نماید. رابعاً در مواردی که حکمی از احکام الهی نیست -از قبیل حوادث و ...- با مشورت عقلای قوم، تصمیم بگیرد. ر.ک: المیزان، جلد ۴، ص ۱۹۶ .
علامه در ص ۱۶۲ همین جلد میفرماید: «اساس نظام دین اسلام پیروی از حق است، نه موافقت طبع» و در ص ۲۸۲ جلد یکم نکاتی گفتند که بسیار دردناک است زیرا مشخص میسازد که چه بر سر اسلام آوردند. از نظر ایشان زمامداران بنیامیه این مسائل اساسی اسلام را که خاتم پیامبران ص آن را تجربه کردند، بازیچهی دست خود ساختند بهطوریکه «دین مبین اسلام را از رونق انداختند» و لذا «تمام آزادیها که اسلام آورده بود از بین رفت» و «از دین اسلام در بین مسلمانان چیزی باقی نماند، مگر رطوبتی که پس از خالیکردن کاسهی آب در آن میمانَد.» و «گناهانی در بینشان پدید آمد که حتی بیدینان از آن شرم دارند.»
نکته: خواستم بگویم اینک که بیش از ۴۰ سال است به پای این انقلاب بابرکت و اسلام باعزت، خون شهید داده شده و همچنان داده میشود، تا نظام مبتنی بر آموزهی دین و متکی بر آرای این مردم، همواره پابرجا، چابک، خادم و خالص باقی بمانَد، کاری نکنند که بازهم کارها آنطور خراب شود، و رفتارها آنگونهای گردد که از دین مبین، فقط رطوبت و نَم! باقی بماند. میبایست با جان و دل به این انقلاب باشکوه -که عظمت و مجد و اثرات اسلام را نمایان کرده- خدمت بیمنت نمود و دل مردم فداکار و «صبّار» این سرزمین را به دست آورد و نگذاشت دشمن و کینهتوزان و عُقدهگشایان، با نقبزدن در مسیر آفتها و آسیبها و صدها کارهای نابخردانه، بر سر راه این انقلاب پرمایه، سد و تردید و نیرنگ و خدنگ بیافرینند. نمیگویم مدینهی فاضله و آرمانشهر (=یوتوپیا) بسازند، نه، دستکم کاری نکنند که مردم با هم دردمندانه و با حسرت و حیرت پچپچ کنند و بگویند دیدید! دیدید! دارند برای خود جیب میدوزند و به باند خود میدان میدهند و دائم به موجودی حسابها و میزان دارایهای خود و هزارفامیلان میریزند؟ آیا گناه نیست این انقلاب با اینهمه حسنات و خدمات و ایجاد آنهمه شکوه و عزت، آسان به دست میراثخوارانی بدتر از حرامخواران صدمه ببیند و از چشم و دل نسل آینده بیفتد؟ شرم باید کرد از شهیدان و در رأس آن در پیشگاه امام امت و صیاد و حاج قاسم که با ضمیری پاک و توشهای پربار به ملکوت پرکشیدند. والسلام.