qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۲۴۷۱ مطلب توسط «دامنه | دارابی» ثبت شده است

اختصاصی

آنچه بر دامنه گذشت ۳۷

جمعه مرداد ۱۳۹۶
به نام خدای آفرینندۀ آدمی. صبح یکی از روزهای سال ۱۳۵۸، آقای محمد مؤتمن رئیس مدرسه‌ی راهنمایی دارابکلا مرا به مدرسۀ ولوجا در منطقۀ گوهرباران دشت ناز فرستاد تا به آقای اماندادی کرمانی پیغام ببرم اردوی سنگ معدن دارابکلا مهیاست. تکه تکه و با ماشین های گذری رفتم روستای ولوجا. من قبل از رفتن به ولوجا، چون عشقِ کتاب خواندن داشتم، کتاب «زندگی جنگ و دیگر هیچ» رُمان سیاسی اوریانا فالاچی در بارۀ مکزیک و ویتنام را _که کتابی جیبی و مهم بود_ در جیبم گذاشتم در مسیر مطالعه می کردم. اماندادی در کلاس بود. رفتم دم در کلاس به او خبر دادم عصر اردو حرکت می کند. پس از مدتی ماندن در آنجا، باهم به دارابکلا برگشتیم. امان دادی پیشتر به محصلان مدرسه گفته بود چه چیزهایی همراه داشته باشند. از جمله: تخم مرغ آب پز به دلیل سیرکردن و دیرهضم بودنش. ملزومات انفرادی، چادر، نایلون و ... .
 
زندگی جنگ دیگر هیچ
 
زندگی؛ جنگ؛ و دیگر هیچ

نیز گفته بود دو نفر رزمی کار بیاریم تا به بچه ها تمرین اردو و رزم بدهند. من به شهید محمدباقر مهاجر گفتم. یادم نیست که او آمده بود یا نه. اما سیدعلی اصغر شفیعی که در انجمن روستای محل رفیق، همفکر و صمیمی بودیم، همراه ما به اردو آمد و شب و غروب به بچه ها کونگ فو تمرین داد. او به همراه شهید مهاجر و فضل الله فضلی (داماد خاندان ما) در کمیتۀ انقلاب ساری انتهای بلوار ارتش به کونگ فو می رفتند و این ورزش رزمی را در دارابکلا به هم سن و سالان یاد می داد که من هم گاهی حضور می یافتم.
 
بگذرم که آن شب در سنگ معدن خیلی خاطره ها هست که نقلش به طول می انجامد. فقط خواستم بگویم اگر برخی از معلمان هیچ دغدغه و غیرتی برای رشد و تفکرآفرینی بچه ها نداشتند، افرادی مانند اماندادی کرمانی آن زمان بودند که اینهمه نسبت به روند آموزش و پرورش و رشد فکری دانش آموزان اهتمام، تعصب و تعهّد داشتند. آقای امان دادی البته فردی سیاسی، انقلابی، پرمطالعه و باوقار بود. یک روز در کلاس پرسید کدام روزنامه درد مردم را خوب می نویسد؟ هر کس جوابی داد. او نپذیرفت. می گفت اینها روزنامه نیستند «روزی نامه» اند. بعد گویا خودش گفت: فقط روزنامه «فریادِ گودنشین» دردهای مردم و محرومیت ها را می نویسد. من البته می دانستم این هفته نامه ای که نام برد مجله ای بود که توسط یکی از سازمان های التقاطی چپ گرا منتشر می شد. من اساساً هر نوع مجله سیاسی و اندیشه ای را می خواندم. چند شمارۀ آن را هم خوانده بودم. مباحث ابتدایی، جنجال افکن و خبرهای تیره و تار می نوشت. بگذرم.


آن ایام من علاقه‌ام شدیداً به سه چیز بود:
 
۱.  مطالعه بی امان کتاب ها. حتی کتاب دنیای جنایتکاران را نیز آن زمان خوانده بودم. کتابی پلیسی که هر کس می خواند، یا منحرف می شد و با مَنگ می شد و یا هنگ! می کرد.
 
۲. رفاقت شبانه روزی با دوستان انقلابی و حضور ملموس و دائمی در مسائل سیاسی محل.
 
۳. سوم بروز جرقۀ ناخودآگاه علاقه به آن دختر که هنوز نمی‌خواستم گرایش دلم را بر او برملا کنم. تفصیل داستان این عشق _که بر من جاری شده بود_ را در بخش بخش های این زندگینامه ام خواهم نوشت. مسأله ای که اغلب جوان ها آن را تجربه می کنند. یعنی از هر 10 نفر، 8 نفر این وادی را درمی نوردند. آن زمان جوان ها درمی نوردیدند، الان را دقیق نمی دانم.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
لغت

فرهنگ لغت دارابکلا

جمعه مرداد ۱۳۹۶
به قلم دامنه: به نام خدا. رِمبش در گویش دارابکلایی ها همان جُنبش است. ریشه اش از رَم و رَمیدن است. که در لهجۀ روستا، حرف راء مکسور می شود و با افزودن «بش» به آن (رِم+ بِش= رمبش) حاصل مصدری به خود می گیرد و معنی اش تکان شدید، حرکت ناگهانی و لرزۀ غیرمترقبه است. با چند مثال روشن می کنم: همه داخل خونه در تاریکی و یا در سکوت محض نشسته اند، ناگهان از داخل حیاط،  صدایی ناگهانی و مشکوک به گوش می رسد، در این موقع دارابکلایی ها می گویند: چیشی بیهه رمبش دَکته؟ چند چوپان داخل آغل مشغول وارسی گوسفندان اند، یهو می فهمند لرزه بر اندام گوسفندان افتاده است و گله رم کرده است، در اینجا به هم می گن: چیشی بیهه رمبش دَکته؟ نکنه ورگ (=گرگ) دکته گوسفند دله!؟ بنابراین رِمبش شبیه همان لغت جنبشِ خودجوش مردم در جامعه است که علیه فساد و یا هر کژیی از سوی حکومت به حرکت درمی آید. رمبش لغتی زمُخت در گویش دارابکلایی هاست که گاه به کنایه هم از آن استفاده می شود. تا لغت بعد.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

نعمت بی‌شمار خدا

چهارشنبه مرداد ۱۳۹۶

به نام خدا. امروز  بیست‌وسه ذی القعده روز زیارتی امام علی بن موسی الرّضا (ع) است. بهتر دیدم این روز مخصوص را با این پست بسیارخواندنی در بارۀ مسألۀ نعمت خدا، گرامی بدارم تا به همراه خوانندگان شریفِ این پست، از دور زایر آن امام رئوف (ع) مشرّف شویم که قبر منور و حرم ملکوتی اش نعمت عظیم برای ایران و ایرانیان و همۀ دلدادگان جهان است:

 

وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ. و از هر چیزی که [به سبب نیازتان به آن] از او خواستید، به شما عطا کرد. و اگر نعمت های خدا را شماره کنید، هرگز نمی توانید آنها را به شماره آورید. مسلماً انسان بسیار ستمکار و ناسپاس است.

سوره إبراهیم آیه سی و چهار. ترجمه انصاریان

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

«سؤال به معناى طلب است، و طلب هر چند عالم است ولى طلبى که در کلمه سؤال اراده شده است طلب کسى است که با شعور باشد و آدمى وقتى مُتنبّه و متوجۀ سؤال مى شود که حاجت، او را ناگزیر سازد، لاجرَم از خدا مى خواهد تا حوائجش را بر آورد. وسیله معمولى سؤال، همین سؤال زبانى و لفظى است، البته به وسیله اشاره و یا نامه هم صورت مى گیرد که در این فرض هم سؤال حقیقى است، نه مَجازى. و چون بر آورندۀ حاجت هر محتاجى خداى سبحان است و هیچ موجودى در ذات و وجود و بقائش قائم به خود نیست و هر چه دارد از جود و کرم او دارد حال چه به این معنا اقرار داشته باشد یا نداشته باشد. و خداى تعالى به آنها و به حاجات ظاهرى و باطنیشان از خود آنان داناتر است. جز خدا هر کسى گداى در خانه او است، سائلى است که حوائج خود را درخواست مى کند، حال چه خداوند تمام آنچه را که مى خواهد بدهد و یا ندهد و بعضى را دریغ دارد.

 

این حق سؤال و حقیقت آن است که مختص به ذات بارى تعالى است و از غیر او چنین سوالى تصور و تحقق ندارد. نوع دیگر سؤال زبانى است -همانطور که گذشت- که گاهى به آن وسیله از خداى سبحان سوال مى شود، و گاهى از غیر خداى سبحان. بنابر این، خداى سبحان یگانه مسؤولى است که، تمامى موجودات، هم به حقیقت معناى سؤال از او چیزى مى خواهند و هم بعضى از مردم -یعنى مردم با ایمان- به سؤال زبانى از او در خواست مى کنند. این نسبت به سوال، و اما نسبت به پاسخ خدا و اعطاى او که به طور مطلق و بدون هیچ قید و استثنائى آورده و او را مُعطى على الاطلاق معرفى نموده که خود مى تواند دلیل بر این باشد که هیچ سوالى نیست مگر آنکه خداوند در آنجا عطائى دارد...

 

 

خداى تعالى دعاى دعا کننده خود را رد نمى کند مگر آنکه در حقیقت دعاء نباشد، و یا اگر دعاء هست، دعاى از خدا نباشد، و یا تنها از خدا نباشد، و چه بسیار مى شود که آدمى زبانش با دلش یکسان نبوده و یا دعایش بیهوده گویى است، ولى نوع انسان دچار هذیان و بیهوده سرایى نمى شود، و هیچگاه مرتکب نفاق و دوروئى نمى گردد، و جز خداى سبحان رب و پروردگار دیگرى نمى شناسد... کوتاه سخن، معناى آیه چنین است. خداى تعالى به نوع انسان آنچه که خواسته است مرحمت فرموده، و هیچ حاجتى نمانده مگر آنکه بر آورده، و بر مى آورد، حال یا همه آنها و یا از هر یک مقدارى را که حکمت بالغه اش اقتضاء داشته باشد.

 

توضیحى درباره اینکه نعمت هاى الهى قابل شمارش نیست. وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا. راغب مى گوید کلمۀ احصاء به معناى تحصیل با عدد و بدست آوردن با شماره است و در اصل از حصا: ریگ گرفته شده، چون عرب جاهلیت، هر چیزى را مى خواست بشمارد بوسیله ریگ مى شمرد، همچنانکه ما با سرانگشت خود مى شماریم. در این جمله به این معنا اشاره شده که نعمتهاى خدا از محدوده عدد و شماره بیرون است و در نتیجه انسان نمى توانند نعمتهایى را که خداى تعالى به او ارزانى داشته بشمارد.

 

چگونه مى توان نعمتهاى خدا را شمرد و حال آنکه عالَم وجود با تمامى اجزاء و اوصاف و احوالش که همه به هم مرتبط و پیوسته اند و هر یک در دیگرى اثر دارد و وجود یکى متوقف بر وجود دیگرى است، نعمتهاى خدا هستند، و این معنا قابل احصاء نیست. و شاید همین معنا باعث شده که نعمت را به لفظ مفرد بیاورد و بفرماید: نعمه الله چون هر چه در عالم وجود دارد نعمت او است، و در چنین موردى براى نشان دادن زیادى نعمت احتیاجى به جمع نیست چون هر چه با او برخورد مى کنیم نعمت او است...

 

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ. به معناى کثیر الکُفران است یعنى کسى که بسیار کفران مى ورزد بخود ستم مى کند و شکر نعمت هاى خدا را بجا نمى آورد و همچنان کُفران مى کند تا آنکه کفران، کار او را به هلاکت و خسران منتهى مى سازد، و ممکن است معنایش این باشد که به نعمت هاى خدا زیاد ظلم مى کند، یعنى شکرش را بجا نیاورده کفران کند. این جمله با اینکه استینافى و مستقل است، مطالب قبلى را هم تاکید مى کند، زیرا کسى که در گفتار ما پیرامون نعمتهاى خدا و چگونگى دادن آنها به انسان تامّل کند قطعاً خواهد فهمید که انسان، بخاطر غفلتش از این همه نعمت، ظلم به خودش نموده و نعمتهاى خدا را کفران مى نماید.» (المیزان)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عکس

مسیر تیرنگ‌گردی داراب‌کلا

چهارشنبه مرداد ۱۳۹۶
 

 

کلک

مسیر تیرنگ‌کردی روستای داراب‌کلا

ارسالی جناب یک دوست مرداد ۱۳۹۶

 
عکس ها در اینجا
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عترتاختصاصیعکس

شوق مشهد دارم برای نوه‌ام

دوشنبه مرداد ۱۳۹۶

به قلم دامنه: به نام خدا. کاش من هم امشب مشهد بودم. وقتی بامداد دیروز 22 مرداد 1396 نوه ام به دنیا آمد خیلی دلم به صحن و سرای بارگاه و مَضجع مقدّس امام رضا علیه السّلام افتاد و هر لحظه ارادۀ شیدانه ای بر سرم می زد که برخیزم و آناً راهی مشهد شوم، به حرم امام و رهبر رئوفم مشرّف شوم و شکرگزاری کنم و زیارت و عرض ادب و ارادت بجای آورم. اما این امکان پدید نیامد و اساساً ذکر و خیالم با آن شوق کلنجار می رفت و در نهایت این اراده بر قلبم ماند که ان شاء الله در بهترین فرصت به آن کوی اَمن و پناه دلدادگان بشتابم.

 

در همین حال و احوال غوطه می خوردم تا این که امروز تلگرامم را بازکردم و دیدم دوست فاضلم جناب حجت الاسلام شیخ جواد مهاجری دارابی که هم اینک در مشهد حضور دارند، عکس و متنی از مراسم زیارت امین الله در ایوان مسجد گوهرشاد برایم ارسال نمودند. اتفاقاً برای نوه ام علی طالبی دارابی نیز دعا و زیارت بجا آوردند و تبریکات و آرزوهای زیبایی در حُرمِ حَرم برایش در جملاتی کوتاه و صمیمانه قلمی کردند و برای من فرستادند.

 

من این رویداد زیبا و معنوی را برای خودم حکمت می دانم و برکتی مضاعف. زیرا همۀ وجوم برای امام رضا (ع) می تپد. این عکس و آن متن تلگرامی ایشان را به دلم سپردم. زیرا به عشق رضوی زنده ام و تا کنون بیش از 40 بار به مشهد رفتم قبر و حرمش را شوقانه زیارن کردم. ان شاء الله فرهنگ و عشق رضوی بر درون نوه ام موج بزند و در ظلّ عنایت و امامت آن امام هُمام (ع) زندگی و زیست کند تا حیات طیّبه یابد. از ایشان بابت این حُسن و زیبایی سپاسگذارم. نیز از همۀ بزرگواران شریفی که به من تبریک گفتند، خاصّه جناب شیخ وحدت بزرگِ خاندانِ ما بسیارممنونم. السّلام علیک یا علی بن موسی الرّضا. 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
انقلاب

هشت فرمانده کل سپاه

شنبه مرداد ۱۳۹۶

 

فرماندهان سپاه از آغاز تا کنون. بازنشر دامنه.

 

فرماندهان سپاه به ترتیب سال فرماندهی:

۱. جواد منصوری ۲. عباس دوزدوزانی

۳. عباس آقازمانی (ابوشریف) ۴. مرتضی رضایی

۵. محسن رضایی ۶. سید یحیی (رحیم) صفوی

۷. محمدعلی (عزیز) جعفری ۸. حسین سلامی

ده نماینده‌ی امام و ولی‌فقیه در سپاه

پست دامنه: اینجا

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
مرجعیت

فتواهای جدید مراجع تقلید

شنبه مرداد ۱۳۹۶

بخش دوم

فتوای آیت‌الله العظمی سیدعلی سیستانی:

توضیح: بسیاری از مراجع فرو بردن کامل سر در آب را مُبطل روزه می دانند، اما آیت الله العظمی سیستانی دربارۀ فرو بردن کامل سر در آب به هنگام روزه فتوای متمایزی دارند: پاسخ: «فرو بردن تمام سر در آب، روزه را باطل نمی‌کند؛ ولی کراهت شدید دارد و احتیاط مستحب در ترک ‌آن است.» بیشتر بخوانید ↓

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
مسجدجامع قدیمی داراب‌کلا
عکس

مسجدجامع قدیمی داراب‌کلا

پنجشنبه مرداد ۱۳۹۶
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
روحانیتتریبون

شیخ محمد شهابی دارابی

چهارشنبه مرداد ۱۳۹۶

به قلم دامنه. به نام خدا. شیخ محمد شهابی دارابی درست است که مثل شیخ حسن مهاجر، شیخ قربان بابویه، شیخ ابراهیم بابویه و کبل سیدمحمد شفیعی در کِسوت روحانیت نبود، ولی یکی از کسانی بود که در داراب‌کلا به «شیخ» مشهور بود و جایگاهی والا داشت و میان روحانیت حشر و نشر می‌کرد.


آن مرحوم، پدرِ مرحومان حاج محمود شهابی و حاج حسین شهابی مشهور به شِخ حسین شهابی و حاج حسن شهابی دارابی ست. به عبارتی دیگر عموی مرحوم حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی و مادرمان ملازهرا آفاقی دارابی ست.

او شخصیتی وجیه، مردمی، محبوب و بسیاردلسوز بی پناهان بود. از فرزندان بنام شیخ موسی آفاقی جدّ مادری مان. برادران او همگی شیخ و روحانی بودند: شیخ باقر آفاقی (پدربزرگ مادری‌مان). شیخ اسماعیل آفاقی (پدر حاج شیخ احمد آفاقی) و شیخ احمد آفاقی (پدر مرحومه حاجیه جمیله شهابی همسر زکریا رمضان بالامحله‌ی داراب‌کلا).


از یک روحانی دارابکلا که شیخ محمد شهابی را بارها در مجالسِ عزاداری تکیۀ بالا، معابر، محافل و جاهای مختلف دیده بود، به صورت حضوری شنیدم که برای من تعریف می کرد شیخ محمد شهابی انسانی بزرگ، کمال یافته و بااخلاق و حامی بزرگ بی پناهان بود. ماحصَل آنچه آن روحانی گرانقدر برای من نقل می کرد این بود که مردم شیخ محمد شهابی را حامی و پشتبان خود می‌دانستند. بسیار وی را دوست می داشتند و احترام می‌نهادند. اگر بر کسی مِحنت و رنجی می رفت او همدرد و پناهگاه جدّی نه شعاری اش بود. مردمِ نیازمند و گرفتار را کمک و هدایت می‌کرد. اگر کسی مظلوم واقع می شد، او با همۀ وجود و قوایش از وی به حمایت برمی‌خاست.


اگر خانواده ای از روستا مریض می شد و یا دچار گرفتاری ها و مکافات می گردید، شیخ محمد شهابی احساس تکلیف می کرد و دست از تلاش نمی شُست و نظاره گر نمی نشَست. به معاضدت می پرداخت. عکس زیر فرزندشان حاج محمود شهابی (=محمودعمو) است که قبلاً در دامنه معرفی شان کرده بودم و سجایای اخلاقی وی را برشمرده بودم. به‌طورکلی باید بگویم که شیخ محمد شهابی، فردی شریف، مؤمنی رئوف، دینداری باعمل، انسانی باکمال، مردم دوستی باشعور، دلسوزی بزرگ و از همه مهمتر حامی و سرپناهی مطمئن برای آسیب دیدگان و محرومان بود. آن مرد، میان مردم داراب‌کلا محبویت بالایی برخوردار بود. گوهر وجودی‌اش والا و جوهر فکری‌اش بالا بود. نسل او نیز که شهابی‌ها هستند (اقوام نسَبی مادری‌مان) حاصل وجودی آن شیخ مردمگرا و آگاه اند.

به روح سَردودمانِ این نسل و شیخ محمد شهابی و همۀ درگذشتان این خاندان درود وافر می فرستم و اظهار می‌دارم که شیخ محمد شهابی شخصیتی مشهور بود که روحیۀ خدمت به خلق داشت، جُربزۀ حمایت از گرفتار، اخلاقِ مردم مدار و معنویتِ وصال به حضرت پروردگار. روحش با حضرت کردگار و ربّ آفریدگار. خلاصه‌ی شجره‌ی این خاندان و اقوامم را در ۴ تیر ۱۳۹۵ در وبلاگ دیگرم «آنچه بر من گذشت»
اینجا نوشته بودم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعه

دین، معنویت و روشنفکری

سه شنبه مرداد ۱۳۹۶
به قلم دامنه. به نام خدا. مطابق معمول، در این پست به معرفی کتاب می پردازم. این کتاب پریشب در یک مهمانی که رفته بودم توسط میزبان گرانقدر به من اِهداء شد. بلافاصله روز بعد این اثر مصطفی ملکیان را خوانده و نکته‌برداری نمودم که چهار نکته اش را مشابه همیشگی دامنه با برداشت آزاد به اشتراک می گذارم تا سهمم را در اهمیت بخشی به کتاب و کتابخوانی اداء کرده باشم:
 
 
در ص ۲۹ دینداری را به دو دینداری معتقدانه و مؤمنانه تقسیم کرد. دینداری معتقدانه دچار شش بیماری است و دینداری مؤمنانه دچار آن نیست. شش بیماری را این گونه برشمرد: خودشیفتگی. پیش داوری. جَزم و جُمود. تعصُّب. بی مدارا. خرافه پرست. این شش مشکل «همچون روغنی که به خورد چوب برود، در کل زندگی آنها نفوذ می کند.»
 
 
در ص ۳۵ آمده است: «فرق معنویت و دینِ نهادینه شده این است که در معنویت کاملاً پاسِ عقلانیت داشته می شود، اما در دینِ نهادینه در بسیاری موارد چنین نیست.»
 
 
در ص ۶۵ گفته است یکی از ویژگی های چندگانۀ انسان معنوی این است که به کلّ جهان هستی رضا داده است. از جمله به درد و رنج ها و شُرور این جهان.
 
در ص ۸۹ آمده است: برای کسانی که خدا در نظرشان جایگاهی ندارد و وجدان آنها دیری است که به خواب رفته و صدای خُروُپُف آن بلند است، ترس از مردم آخرین حَربه است. اما این ترس از رسوایی نزد مردم چه موقع پیش می آید؟ وقتی که نقّادان قوی بتوانند در مقابل فرد، قد علَم کنند و بگویند که به این دلایل، گفته ها و نوشته هایت غلط است... . اما اگر ناقدان خاموش باشند یا سرکوب و تهدید شده باشند، آن وقت دیگر ناقدی وجود ندارد تا... .
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
روحانیتتریبونعکس

شیخ حسن مهاجر دارابی

سه شنبه مرداد ۱۳۹۶
به قلم دامنه. به نام خدا. یکی دیگر از کسانی که در عِداد و زُمرۀ سلسله مباحث روحانیت دارابکلا قرار می گیرد حاج شیخ حسن مهاجر دارابی است. آن مرحوم، پدر حاج ابراهیم مهاجر است. بزرگِ خاندان مهاجر در دارابکلا بود. در امور محل نقش داشت. در مسائل مسجد و تکیه دخیل بود. و به او در این امور و مسائل عمومی حق دخالت می دادند. ایشان در مجالس و محافل در صدر می نشست. چون نزد روحانیون از وجاهت برخوردار بود. دائم قرآن می خواند. نسبت به پیرامون خود ساکت نمی نشست. گاه نظرات وی در امور مسجد و محافل، منحصر به فرد بود و کمتر می شد با آن توافق داشت.
 

جرأت بالایی داشت. صراحت لهجه داشت. فردی آگاه به جامعه و زمانۀ خود بود. نزد عامه مردم فردی «بزرگ» و قابل رجوع تلقی می شد. ابایی نداشت در اموری که تشخیص داده است اظهارنظر و یا مخالفت نماید. حتی گاه نظراتی می داد که با دیدگاه مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی هم تصادم داشت ولی او رُک آن را بیان و آشکار می ساخت. من خودم او را زیاد در محافل و معابر می دیدم. توجه ام همیشه به وی بشدت جلب می شد؛ زیرا هیبت و حرارت خاصی داشت. شکل لباسش با سایر مردم فرق داشت. خوش پوش و منظم و با دیسیپلین بود. معطّر و خوش چهره بود. شوخ طبع، ولی باهیبت بود. من همیشه حسّم این بود او یک چیزی را دائم در دهن می جَود به نظرم همیشه شکلات می جَوید. و ذکر هم بر لب داشت.
 

گرچه لباس روحانیت نداشت، ولی مردم وی را «شِخ حسن» می خواندند. تا جایی که من دیده ام، او چند نوع کلاه داشت. هر کدام را به مناسبت خاصی بر سرمی گذاشت. هر شکلی پوشش می نمود، به او می آمد. هیکلی تنومند، چهره ای جذّاب و گویی وجوهی پُررمز و راز داشت. کمتر سخن می گفت، ولی آن گونه نبود که حرفش را در دلش حبس نگه دارد. گاه برخی از دیدگاه ها و مواضع عملی ایشان در مسائل عمومی به گونه ای بود، ما جوان ها که انقلابی و پرشور بودیم، نمی توانستیم آن را پذیرا باشیم، لذا به مخالفت با آن برمی خاستیم و گاه به مقابله کشانده می شد. که نشان سرزندگی و آزادنگری در روستای مان بود.
 

حاج شیخ حسن مهاجر یکی از شخصیت های روشن و آگاه روزگار خود بود. در سرگذشت شیخ وحدت، چند جا از او یاد شده است. یکی در مشهد که به حُجره اش رفته بود و دیگری در محل که شیخ وحدت هر وقت از قم و مشهد به روستا بازمی گشت نزد وی می رفت و باهم بر سر مسائل و رویدادها بحث و فحص می کردند. در واقع ایشان گویی گاه به گاه هم بحثِ شیخ وحدت بود. و به تعبیر شیخ، او بسیار تیزفهم، زیرک و دانا بود. قضیۀ دیدار شیخ حسن مهاجر با شیخ وحدت در حُجرۀ مشهد در در سرگذشت شیخ وحدت یعنی در اینجا مفصّل آوردم. مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ هادی مهاجری برادر ایشان است که سال قبل در اینجا به معرفی اش پرداخته بودم.
 
 
مرحوم حاج شیخ حسن مهاجر دارابی
ارسال عکس: مهندس عباس مهاجر
 
 
شخصاً از ایشان خاطرات متعددی دارم که اگر توفیق نصیب شد در مجموعه خاطراتم بازگو می کنم. معتقدم بزرگان محل خویش را باید مورد احترام قرار دهیم و از کارکردها و نقش های آنان درس و تجربه و عبرت بیاموزیم و اگر عیب و نقصی هم داشتند، آن را کلاس آموختن خود بکنیم. دارابکلا، برجستگی اش در منطقه به وجود علما و روحانیون بوده و هست و خواهد بود. خاندان شیخ حسن در رونق و معمور مسجد و تکیه دارابکلا و نیز تأسیسات عام المنفعه نقش زیادی ایفا کرده و می کنند. شهید محمدباقر مهاجر دارابی نوۀ آن مرحوم است که از شهیدان عالی مقام روستای دارابکلاست.برای آن مرحوم غفران و برای بازماندگان و نوادگان پُرشمار وی سلامتی و توفیقات الهی طلب می کنم
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
حکمت شب و روز چیست؟
قرآن

حکمت شب و روز چیست؟

يكشنبه مرداد ۱۳۹۶
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ* ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ.
 
خداست که شب را برای شما پدید آورد تا در آن بیارامید، و روز را روشن و بینش بخش قرار داد [تا در آن به کارهای لازم بپردازید]؛ بی تردید خدا نسبت به مردم دارای فضل و احسان است، ولی بیشتر مردم سپاس گزاری نمی کنند. این است خدا پروردگار شما که آفریننده هر چیزی است، هیچ معبودی جز او نیست، پس چگونه [از حق] منصرفتان می کنند؟
 
غافر آیات شصت و یک و شصت و دو انصاریان)
 
 

 

تفسیر علامه طباطبایی

یـعـنى آن خداى یگانه کسى است که به خاطر شما شب را تاریک کرد تا در آن از خستگى روز که در اثر کار و کوشش و تلاش روزى عارضتان شده، آرامش یابید و روز را هم به خـاطـر شـمـا روشـن قرار داد تا از فضل خدا و از پروردگارتان طلب کنید، و روزیتان را به دست آورید. و این دو از ارکان تدبیر زندگى انسانهاست. و بـا مـعـنـایـى کـه مـا براى آیه کردیم، روشن گردید که اگر روز را مبصر بینا نامیده، از باب مجاز عقلى است، و آنطور که بعضى از مفسرین ادعا کرده اند، هیچ دلالتى بر مبالغه ندارد.

 

ان اللّه لذو فـضـل عـلى النـاس و لکـن اکـثـر النـاس لا یشکرون در این جمله به فـضـل خـدا بـر مـشـرکـیـن مـنـت مـى نـهـد و تـوبـیـخ مـى کـنـد بـه ایـنـکـه فضل خدا را شکر نمى گزارند، چـون اگـر ایـن فـضـل عظیم را شکرگزارى مى کردند او را مى پرستیدند. در این جمله جا داشـت بـه جـاى کـلمـه نـاس دوم، ضـمـیـر بـیـاورد، و بـفـرمـایـد ان اللّه لذو فـضـل عـلى النـاس و لکن اکثرهم لا یشکرون ولى چنین نکرد، بلکه دوباره این کلمه را تکرار کرد تا بفهماند کفران نعمت طبع مردم است، بدین جهت که مردمند، همچنان که در جاى دیگر فرمود: الانسان لظلوم کفار.

 

ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ. یـعـنـى ایـن اسـت آن خدایى که امر حیات و رزق شما را تدبیر مى کند، شب را مایه سکونت شـمـا، و روز را وسـیـله سـعى و کوشش شما قرار مى دهد، و او اللّه تعالى است. و او رب شما است، چون تدبیر امر شما به دست او است. خـالق کل شى ء یعنى براى اینکه رب همه چیز است، چون خالق همه چیز است، و خـلقت از تدبیر جدایى پذیر نیست. و لازمه این آن است که غیر خداى تعالى هیچ ربى در عـالم هـسـتـى نـبـاشـد، نـه بـراى شـمـا و نـه بـراى غـیـر شـمـا، و بـه هـمـیـن جـهـت دنـبـال جـمـله مـورد بـحـث فـرمـود: لا اله الا هـو یـعـنـى حـال که چنین است، پس هیچ معبود به حقى غیر خداى تعالى نیست، چون اگر معبود دیگرى در این میان باشد، قهراً ربى دیگر خواهد بود، چون الوهیت از شؤون ربوبیت است. فانى تؤفکون یعنى پس چگونه از پرستش او به سوى پرستش دیگرى منحرف و منصرف مى شوید. از المیزان.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی