دامنه | دارابی :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۲۴۶۳ مطلب توسط «دامنه | دارابی» ثبت شده است

نویسنده ابراهیم طالبی دارابی دامنه. گوش انسان حدی از ارتعاشات محیط را تاب دارد از آن میزان که بگذرد، پرده‌ی گوش و حتی مایع حلزونی میانی آن، آسیب می‌بیند. همه‌ی ما با لالایی‌های آرام و گوشنواز مادران‌مان به خواب می‌رفتیم اما با دادوبیدادها هرگز اُنسی نداشتیم. بخش سینه‌زنی یا همان نوحه‌خوانی مراسم مردگان، گوشخراش‌ترین بخش مجالس تبدیل شده است. آنقدر صدای بلندگو را بالا می‌برند، شیشه‌های منازل اطراف لرزه می‌آیند، چه رسد به پرده‌ی گوش‌مان. باور می‌شود آیا، وقتی پس از مداحی، نوبت به منبر می‌رسد منِ یکی، شاید خیلی‌های دگر نفس آرام می‌کشیم. چون سکوت می‌شود صدای بلندگو هم با صوت موزون منبری، بشدت پایین می‌آید و انسان به آرامش می‌رسد. انگار از مسگری جاجَرم، راهی قالیبافی ابریشم شده است. از تَخ‌تَخ تُرخ‌تُرخ، به یک فضای معنوی پر از سکوت. هر چیزی حدی دارد، نوحه‌خوان هم باید عادت کند به صدای بلندگوی آرام، تا گوش کسی را نخراشانَد. من گوشم در والفجر ۸ به علت این که روی قبضه‌ی ادوات بودم در اثر پرتاب‌های گلوله‌ی خمپاره، آسیب وحشتناکی دید. واقعاً در مجالس و مراسم -که مداح با آخرین حد صدای بلندگو نوحه‌سرایی می‌کند و خودش هم صدایش را به فریاد و آخرین حد داد تبدیل می‌نماید- گوشم وِزوز می‌آید. حتی بالاتر از وِزوز، انگار عین پرده‌ی اتاق در اثر باد، تکان می‌خورَد. حقیقتاً عین من شاید خیلی‌های دیگر هم باشند گوش‌شان تاب بلندگو 🔊 با صدای زیاد را ندارد. مجلس مردگان و هر نوع عزا و ماتم را با صدایی در میزان متعادل پیش ببریم و آزاررسان همسایه‌ها و حاضران مَباشیم. چون میانبحث مراسم مردگان مطرح شد، این پست نگاشته شد. دامنه

 

نظر و خاطره‌ی جناب حجت‌الاسلام آشیخ محمدرضا احمدی:

 

سلام جناب طالبی. صبح بخیر حالا که صحبت از گوش و شنیدن و عملیات شد، من رفته بودم به یک مرکز بهداشت جهت انجام آزمایشات و اخذ تایید سلامتی برای محل کار. از جمله آزمایشات آنجا، شنوایی سنجی بود. در نهایت با فرکانس بالا من توانستم صوتی که از طریق هدفون می‌آمد را در کابین بشنوم. کسی که آزمایش را انجام می‌داد پرسید به سرت ضربه وارد شده؟ گفتم نه. گفت انگار ضربه محکمی به سرت وارد شد و گوشت هم آسیب دید. گفتم هیچ ضربه‌ای وارد نشده، اما اگر فقط در یک عملیات، از صبح تا ظهر، حدود پنجاه تا آر پی جی شلیک کنی، چیزی از گوش باقی می‌ماند؟ همینقدری را هم که داریم و می‌شنویم، خدارو شکر. کربلای یک. مهران.

  • دامنه | دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و ششم

 

جناب آقا مصطفی بابویه که سلام برِت از  شهید محمد بروجردی یاد کردی در دو پست باارزش در ذمّ و مذمّت جاه‌طلبی و دنیازدگی و رفتار فریبنده. با تشکر بی‌کران از تو، کمی سراغ محمد بروجردی بروم. آن رادمردِ عارف والِه زاده‌ی ۱۳۳۳ روستای "دره‌گرگ" بروجرد از مبارزین نخستین گروه توحیدی صف بود علیه‌ی سلطنت بی‌دود و دومان پهلوی آلاشتی. مسئول جان امام خمینی رحمت الله بود در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ حین بازگشت به ایران. افتخارم این است زمانی که اولین اعزام‌مان به جبهه رفتیم او فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهداء س بود که البته آن سال ازو شناخت اندک هم نداشتیم. همان اعزام ما هم آن مرد بزرگ از مؤسِسان سپاه پاسداران (که به علت نرم‌ترین برخورد با مردم کرسدتان لقب مسیح کردستان گرفت) در خرداد ۱۳۶۲ توی مسیر مهاباد به نقده ضدانقلاب کومله یا دموکرات به سوی او شلیک کردند و با رفتن ماشین روی مین به شهادت رسیدند. زندگی و سرگذشت این مرد کم‌نظیر واقعاً خواندنی‌ست. من درین صحن چند باری ازو سخن گفتم و یکی از مُریدان اویم. بگذرم. دامنه.
 
شرحی برین عکس. فکر این‌روزهای ماها اگر مثلاً به پنج شش کار زوم باشد یکی از آن پنج کار، نگاه به تقویم است که هلال ماه رمضان امسال کی رؤیت می‌شود، تا آن شب، شام کمتر!!! بخوریم و جایش سحری حد یک دیس! به شکم زنیم و اولین روز روزه‌ی ماه صیام را ضعف و غش نکنیم!!!
 
 باری؛ ماه رمضان گرچه یک عبادت یک ماهه‌ی دشوار پیش روی بندگان وا می‌گذارد، اما همه به یک نحوی با این ماه قشنگ خاطره داریم؛ زولبیا، بامیه، شب‌گردی، فضای زیبای دم افطار، دعاهای روزانه‌ی بعد نماز که خیلی دلرباست، صوت دلنشین دعای سحر که از درون سکوت می‌گذرد، نیز پای منبر، شنیدن دعای افتتاح، نگاه به ساعت طول روز که کی افطار فرا می‌رسد و دل حوسوس (=حس‌وحال و بی‌دست‌پایی) می‌گیرد برای چای و خرما و فرِنی و نیز تا خودِ دمِ گلبانگ اذان سحر، شبچره و بَخاربَخار.
 
راستی برگردم حدیث‌عکس که امام علی علیه السلام چقدر قشنگ فرمول داده‌اند: «کم‌خوری، کرامت انسان را بیشتر و تندرستی‌اش را طولانی‌تر می‌سازد.» اما واقعاً گوش کنیم به این داده‌ی حضرت مولا علیه‌السلام. وقت افطار کم بخوریم سبک باشیم که بتوانیم سحری یک دیس را حریف باشیم!!! دامنه.
  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: یک مراسم سنتی زیبا در سنجد خراسان شمالی در مزر ترکمنستان برگزار می‌گردد که دانستن از برخی جزئیات آن خالی از لطف نیست. من این را از مستند آقای مهدی منیری دریافتم. خلاصه‌ای از برداشت‌هایم را می‌نویسم:

 

گُل‌نبات‌خانم این روستا سوار بر اسب می‌شود و علَم امام حسین ع را به دوش می‌گذارد و با حضور زنان به تمام کوچه‌ها و به درِ خانه‌ها می‌روند و آنان برای او یا خیرات می‌کنند یا اسپند دود می‌کنند. منظور اصلی ازین کار علاوه بر عبادت خدا، باران‌خواهی است. چیزی شبیه استسقا که در استسقا به نماز می‌ایستند اما درین سنت فقط با اسب می‌گردند. او می‌خواند:

 

"خدایا پروردگارا دستم توی خمیر است نمی‌خواهی باران به ما بدهی؟!"

 

روستای سنجد

خراسان شمالی

عکس از دامنه

از روی مستند

 

     

     

     

     

 

 

او -گُل‌نبات‌خانم- پیرزن مؤمن سنجد این دعا را با جملات دیگر ادمه می‌دهد که هر بار زنان پی آن می‌گویند: یا حسین. جالب این است هیچ مردی نباید درین مراسم باشد. یعنی نمی‌گذارند هم؛ مگر گذری مردی مهمان شود که به او آش می‌خورانند. مردم سنجد به گُل‌نبات‌خانم خیلی اعتقاد دارند. باران هم از قضا می‌آید. او یارانه ندارد! چون شناسامه ندارد؛ لذا مردم هوای او را همه‌جوره دارند از هیزم تا لباس. از جاجیم تا نان و آب. از بلندگوی مسجد اعلام می‌کنند مردم سنجد "گُل‌نبات‌قربان" در خانه هیزم ندارد. همه هیزم به درِ خانه‌اش می‌بَرند. راستی! گُل‌نبات (نگاه شود به عکس) اسلحه هم دارد برخلاف پُزی‌های غربگرا که می‌گویند اسلحه و موشک ما را چه کار؟!!! او تبرِ تیز دارد که هر حمله‌ی احتمالی به خود را با آن با قطعیت دفع می‌کند. غربگراها چقدر از گُل‌نبات عقب‌ترند. بگذرم.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: پیش از یادداشت روزم اول سلام و عرض ادب و زیارت‌قبول بگویم به استادمان حاج آقا شفیعی مازندرانی که اینک در مشهد مقدس زائر امام رضا ع شدند و تصویرشان را به این جا فرستادند. چقدر هم قشنگ و صمیمی افتادید استاد؛ هم صحنه‌ی ایوان، زیباست و هم نگاه پُرمهر شما. یکی از عکس‌های فاخر و جذاب شماست. حرم رضوی گوارای وجود آن استاد. هوای ما را درین آخرین جمعه‌ی شعبان معظم در کنار امام هشتم ع داشته باشید و زیارتِ نائبانه برای ما انجام دهید خصوصاً هنگام صلوات خاصه و نیز امین الله در آنجا.

 

عکس با یوسف

جبهه و مسیر سرتا

       

 

...

قبر یوسف

عکاس این عکس

دکتر اسماعیل عارف زاده

 

آقا، امروز تقریباً دو دهه تمام است که یوسفِ گُمگشته‌ی ما عطرش از کوچه‌ها و تکیه‌ها و مسجدها و محلات داراب‌کلا به مشام نمی‌رسد و دلِ ما همچنان در دوری از او ریش و جریح است. زنده‌یاد یوسف را که به شما ارادت عجیب داشت در حرم دعا کن آقا، که هجدهم اسفند هشتاد و سه در سه‌راهی سیمان گدوک به فیروزکوه در بدترین تصادف جان سپُرد و تا ابد داغدارمان ساخت. یوسف رزاقی انسان رزمنده و فردی برای خدمت در نهایتِ صلابت و صمیمیت بود. انقلابی‌یی دَونده و دلسوز و سلحشور. عملیات والفجر هشت که دوشادوش او می‌جنگیدیم وی را مردی نترس و واقعاً بسیجی دلیر (به فرهنگ فکاهی جبهه: بی‌تُرمز!!) در برابر دشمن دیدم. چقدر فوز شهادت به او می‌آمد اما حیف، سانحه او را رُبود و بُرد. روحش درود. این چند عکس از آلبوم شخصی‌ام تقدیم دوستدارانش درین صحن. والسلام.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: خاطره‌ام با سَرکاتی. اینجه روستای سِرخِه‌ولیک است. کجاهه؟!! خا معلومه؛ ۳۵ کیلومتری ساری کیاسر چهاردانگه. کی؟ ۱۲  اسفند همین امسال (۱۴۰۲) که بارش وَرف ایران را فرا گرفته بود. اینا منظورم نیست البته. هرچند دیدنی‌های جذاب طبیعتش انسان را سِحر و از بس شگفت‌آوره حتی آدم را خاشکه‌چو می‌کند! اما من با دیدن این سبد بر سرِ این بانوی سِرخِه‌ولیکی، یاد "سَرکاتی" روستایم داراب‌کلا افتادم که زنان زادگاه ما چه ماهرانه هر نوع بار را، از هیمه گرفته تا توتِم‌چاشو و غاراَفتو (=نوعی ظرف آب از جنس مِس) بر سر می‌گذاشتند و تا کیلومترها حمل می‌کردند بی‌آنکه نازونوز کنند و بگویند هلاک‌مونده شدیم. نه اصلاً. اما اِسا (=این زمانه) تا از بازار نرگیسیه‌ی پاساعت ساری، سه مِن خنزِرپنزر بخرندُ دست بگیرند بیارن منزل، دیگه تا یک هفته مُهره‌ی گردن ندارند! چه رسد به دیسک کمر و دردِ آرتُروز و بی‌وِر شدنِ انگوسِ شصت و شکستن گَت‌گَت (=بِلن بِلن) ناخون!!!

 

...

 

...

...


یادش به خیر ما می‌رفتیم قنات‌پِشون یورمله خیره می‌شدیم که چطور غاراَفتو را بدون "سَرکاتی" روی کله حمل می‌کردند حتی یک لحظه هم وَل نمی‌شد. واقعاً شگفتا چه هنری در درون این بانوان نهفته است که از چنین تعادلی برخوردارند. "سَرکاتی" چیه؟ عجب! یک تکه لُنگ پیچ‌زده عین کلَم، که روی سر می‌گذاشتند تا نرمی نرمی کند بار بر کله‌ی‌شان فشار نیاورد و بار هم خوب روی سر جا بگیرد. من بارها دیدم آن پیرزن اومانی (=دامدار چُفتِ تشی‌لَت) هر صبح چند لیتر شیر را توی شیردون می‌ریخت با سر به داخل روستا می‌آورد و می‌فروخت، ازجمله خونه‌ی والدینم، مرتّب.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: "خائن. می‌کُشمت...". کتاب "سرباز سالهای ابری" اثری جذاب از سید قاسم یاحسینی که توانست از پسِ خاطرات‌گیری آقای عبدالحسین بنادری خوب برآید. بنادری در شرکت نفت آبادان به عنوان رئیس حراست پالایشگاه کار می‌کرد (هنوز هم می‌کند) اما نقش بارزی در دفاع مقدس ایفا کرد.

 

او -که در شکست حصر آبادان شرکت مؤثر داشت- در ص ۲۵۲ کتاب از نشستی صحبت می‌کند که شهید حسن باقری -مخ اطلاعات جنگ- به فکر استراتژی تازه برای سپاه افتاده بود. باقری پس از حصر آبادان به این فکر افتاده بود جنگ فرسایشی می‌شود، پس سپاه می‌بایست تغییر سازمان دهد. یعنی از قالب خطِ محور جنگیدن، به تشکیل تیپ و گردان، تغییر سازمان دهد. یک سازماندهی نوین که اثربخش هم شده بود. شهید احمد کاظمی و آقامرتضی قربانی در همان نشست به شوخی به باقری گفتند: «سپاه کجا و تشکیل تیپ کجا!»

 

 

روزی بنادری و شهید مهدی باکری یک طرح عملیاتی نوشتند اواخر آبان ۱۳۵۹ که سید ابوالحسن بنی‌صدر هم آن روز آبادان رفته بود. در بانک ملی آبادان اتاق جنگ برپا شد. طرح عملیات را تا به بنی‌صدر نشان دادند گفت شبیه انشای بچه‌مدرسه‌ای‌هاست! بنادری و باکری هر دو با ناراحتی جلسه را ترک کردند اما آقای مموئی مسئول جهاد سازندگی آبادان گفت سنگر را خالی نکنید. هر دو برگشتند به اتاق جنگ. ناگهان دیدند بنی‌صدر حین صحبت غش کرد.

 

پس از اندی بنادری بنی‌صدر را به خط مقدّم جنگ برد؛ ایستگاه هفت که مواضع دفاعی باکری همان جا بود. مصطفی هاشمی از کمیته کرج به بنی‌صدر گفت ما امکانات مهندسی نداریم؛ نیاز به لودر داریم. بنی‌صدر تمسخُری گفت لودر و بلدورز را باید از خارج وارد کنیم. ارز نداریم. مصطفی بیخ یقه‌ی بنی‌صدر -که آن وقت فرمانده کل قوا هم بود- محکم گرفت فریاد زد:

 

"خائن. می‌کُشمت. بچه‌ها اینجا دارند شهید می‌شوند و تو عین خیالت نیست، می‌کُشمت".

 

خلاصه عده‌ای ریختند و رئیس‌جمهور مغرور و واقعا" خائن را از دست مصطفی هاشمی نجات! دادند. بنی‌صدر هم فلنگ را بست از منطقه گریخت. این داستان در ص ۱۶۸ شرح شد. من به این کتاب دل سپردم؛ البته معقول. دامنه.

  • دامنه | دارابی

 
به قلم دامنه: چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم. گاه واژه‌ها جو را می‌گیرند. مثلاً حجت الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری آن سال گفته بود منم "نوری"ام؛ چالشش با حجت الاسلام عبدالله نوری که برگه رأی "نوری" را می‌گفت به اسم من حساب کنند. بگذرم. یا توی همین انتخابات اخیر که غلامعلی حداد در برابر تشتت فهرست‌های جناح راست (که این جناح خود را اصولگرا می‌نامد) در یک اهانتی گفت: "همیشه در کنار چنار بلند، چند پاجوش هم متعدد زده می‌شود." یا محمدجواد حق‌شناس جناح چپ (که این جناح خود را اصلاح‌طلب می‌نامد) در یک اهانتی گفت صندوق انتخابات این دوره صندوق گوجه‌فرنگی بود، نه صندوق رأی. منظورش این بود چون صندوق گوجه!!! بود حجت الاسلام سید محمد خاتمی شرکت نکرد!!! یا آن دگری مجری شبکه‌ی افق صداسیما "امیر ثابتی" به حداد حالی کرد:
 
"ما پاجوش چنار شما نیستیم پاسوز شما بوده‌ایم" ... "بله، شما چنارید. چون ثمر ندارید اما ما پاجوش نیستیم."
 
حداد -که هر گاه کم می‌آورَد بی‌درنگ رنگ را از بوقلمون می‌آموزد- آمد وسط گفت منظورش از پاجوش‌ها لیست جبهه‌ی پایداری نبود بلکه لیست‌های خلق‌الساعه بود. بیژن نوباره هم علیه‌ی حداد عادل ایستاد. خود بیابید نوباوه را. من بگذرم چون این حداد عادل!!! عدل معمولاً یادش می‌رود. بذارید من بازگشت زنم به همان الاغ مظلوم که در رُشتخوار خراسان در سرمای شب برف اخیر (۹ اسفند ۱۴۰۲) منجمد شد و درگذشت. (عکس بالا) یادت به خیر ای حیوان کار و زحمت زیر حجم وسیع صبر.
  • دامنه | دارابی
 
 
سلسله بحث عصر مدرسه
 
نویسنده: قم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

چرا سپاه در شهرها و روستاها دخالت دارد؟

واژه‌شناسی: دخالت در این جا به معنای هم نقش است و هم موجه. خواستم این نقش را در نُه علت جست‌وجو کنم. البته بند ۱۰ را عمداً ناگفته گذاشتم:
 

علت ۱ : وقوع جنگ

شاید اصلی‌ترین علت، همین عامل جنگ بوده باشد که سپاه را به نهادی مرتبط با مردم تبدیل کرد. زیرا هدایت جنگ را بر عهده داشت و مردم در جنگ، با دلخواه خود نقش سپاه را پذیرا شدند.
 
 

علت ۲ : شورش‌های داخلی دهه‌ی شصت

گروه‌هایی سیاسی با سه هدف منفک و بعضاً متحد به رویارویی خشن با انقلاب اسلامی روی آورده بودند، (تجزیه، خودمختاری، تصاحب قدرت) سپاه در سرکوب این گروه‌ها دخالت و امنیت را حکمفرما کرد و همین اشتیاق مردم را به سپاه ایجاد کرد.
 
 

علت ۳ : باقی ماندن مشیء مسلحانه‌ی گروه‌ها

علی‌رغم سرکوب تجزیه‌طلبان، اما همچنان گروه‌های سیاسی وابسته یا تشنه‌ی تنازع و قدرت، سعی کردند تناسب قدرت را برهم بزنند و حکومت را به قدرت‌طلبی روحانیت متهم کنند، سپاه در برابر آنان ایستاد و غائله‌های بی‌شماری را درهم کوبید و نگذاشت ثبات سیاسی کشور خدشه‌دار شود. این رویکرد سپاه موجب جانبداری مردم از نقش سپاه در حفاظت از انقلاب و کشور شد.
 
 

علت ۴ : تأسیس بسیج مستضعفین

با ایجاد بسیج، مسئولیت جذب، سازماندهی رزم و آموزش، سیاستگذاری، و هدایت این سازمان بر عهده‌ی سپاه گذاشته شد و این از عامل‌های مهم دخالت سپاه در امور مهم عمومی شد و مردم هم خود را به سپاه مرتبط یافتند.
 
 

علت ۵ : مکتبی - انقلابی بودن نهاد سپاه

سپاه سیاسی‌ترین نهاد عمومی کشور بوده و هست چون حفاظت انقلاب و کشور و سران حکومت مستقیماً به آن واگذار شد. چنین امری سپاه را دارای نقش مستقیم در امور مهم کرد و دخالت درین امور جزوِ ذات و سرشت سپاه شد.
  • دامنه | دارابی

امشب مدرسه فکرت وارد هفتمین سالش می‌شود. از سال ۱۳۹۷ روی تلگرام تأسیسش کردم و وقتی از سوی کشور، تلگرام رسماً غیرقانونی اعلام و فیلتر شد، پس از سه چند ماهی وقفه و سکوت، در نیمه‌شب بامداد ۷ اسفند ۱۴۰۱ مدرسه فکرت را بر بِستر «ایتا» راه‌اندازی نمودم تا میان این‌همه انفجار اطلاعات، این جمع محترم هم، سهمی در آموزاندن و آموختن داشته باشد. مدرسه فکرت صحنه نوشتن است، نه کپی و بازفرستِ نوشته‌ها یا پست‌های دیگران. پس درین دایره، فقط نوشته و فکر خودِ اعضا تبادل می‌شود. هر چه غیرِ این باشد خلاف مقررات این مؤسّسه‌ی فکری است و مدیریت، قاطع با آن برخورد کرده و همچنان خواهد کرد، زیرا در کار مدیریتی با تعارف و ترس و تردید و تبعیض هیچ میانه‌ای ندارم. ملاک این مدرسه فراوانی و وفور تعداد عضو نیست، روی همین اصل لینک این مؤسسه هرگز علنی و عمومی نمی‌شود. اعضا منتخب هستند که طبق دعوت و صلاحدید مدیر به صحن آمدند؛ اگر بنا بر تعداد و عدد و آمار بود تا حالا عدد این مدرسه را از ۱۰۰۰ نفر هم عبور داده بودم. بگذرم.

 

امابعد؛ تاکنون ۲۱۱ پرسش درین صحن سنجاق شد و اعضا به دلخواه خود در آن بحث مشارکت جستند. امشب برای ورود به هفتمین سال مدرسه فکرت و اهمیت‌بخشیدن به سلسله مباحث گفت‌وگو، پرسش ۲۱۲ را در پیشخوان آن سنجاق می‌کنم. پاسخ به آن طبق روال، اختیاری است. پرسش این است:

 

شما با توجه به اعتقادات و دانش‌های خود به زندگانی خویش با چه چیزهایی مفهوم، معنا، جهت و حرکت می‌بخشید؟

 

مدیر مدرسه فکرت

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

 

پاسخم به پرسش ۲۱۲ پیشخوان

 

شخصاً در عقلانیت خودم باور دارم زندگانی منهای "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" پوچ است. از سوی دیگر دین را سراغ دارم که به انسان شکل و محتوای انسان‌بودن را آموخته است. بنابرین فرداً معتقدم انسان باید با "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" به زندگی خود رنگ معنوی بدهد. با این مبانی، من به وسع وجودی خودم که خیلی ضعف ژرف هم دارم با توجه به اعتقادات مستمر و دانش‌های اندک خودم به زندگانی خویش با این چه چیزهای زیر "مفهوم، معنا، جهت و حرکت" می‌بخشم؟

 

یک. آشنایی با بزرگان عرفان.

دوم. مطالعه‌ی سرگذشت عالمان و دانشمندان.

سوم. پای وعظ در منبر یا گوش‌دادن درس اساتید پارسا.

چهارم. قرآن‌شناسی با هدف اصلاح بینش عقلی خودم و رنگ‌آمیزی روحم.

پنجم. رابطه‌ی حرفی و بحثی با برگزیده‌های خودم که عشق می‌ورزم.

ششم. و جدا از پنجم که برایم مسئله‌ی حیاتی است، رفتن به زیارت امام رضا علیه السلام که برای زندگی و چارچوب عقیدتی‌ام یک اصالت بدون تردید دارد.

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

  • دامنه | دارابی
 به قلم دامنه: می‌خواهید بدانید آیا؟ پس لطفاً بفرما. جنبش یمن او را "علامه" می‌داندُ رهبر معنوی جنبش انصاراللّه؛ یعنی مرحوم فقیه نافذ سید بدرالدین حوثی پدرِ "شهید سیدحسین بدرالدین حوثی" استادِ قرآن و رهبر پیشین جنبش انصاراللّه یمن که اینک برادر ناتنی‌اش عبدالملک حوثی رهبر فعلی و حاضرمیدان آن است. روح مجاهدان یمن از این فقیه و علامه رشادت می‌گیرد. اهل صعده‌ی یمن‌اند این نسل سادات.
 
 
فقیه
سید بدرالدین حوثی
 
 
شهید
سیدحسین بدرالدین حوثی
 
 
عبدالملک بدرالدین حوثی
 
خاندان سید بدرالدین شیفته‌ی شخصیت معنوی و سیاسی و دینی امام خمینی رحمت الله بوده‌اند. شهید حسین بدرالدین وقتی در ایام جنگ صدام علیه‌ی ایران، به ایران آمده بود راغباً به سپاه بدر پیوست که با سازماندهی نیروهای انقلابی عراقی ضدصدام توسط سپاه، رهبری و تجهیز می‌شد و کنار رزمندگان ایران شجاعانه ایستاد. او که در دانشگاه سودان درس خوانده بود، ابتدا "حزب الحق" را پایه‌ریزی می‌کند و با عالمان شافعی‌مذهب یمن متحد می‌شود. سپس "انجمن شباب المؤمن" را می‌سازد که همین جنبش انصاراللّه از روی آن تأسیس شده است. شهید حسین بدرالدین در یمن در حد یک "امامزاده" تقدیس می‌شود مانند پدرش مرحوم سید بدرالدین. بنده از جزئیات این جنبش بازوی بزرگ جهان اسلام بگذرد. فقط بگوید: این نیرو مصداق همان آیه‌ی شگفتِ ۳۵ قصص است:
 
 
"قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخیکَ وَ نَجعَلُ لَکُما سُلطانا"
 
 
که به رأی علامه در المیزان "خداوند درخواست موسی ع را اجابت می‌کند و می‌فرماید: ما تو را به واسطه‌ی برادرت [=هارون ع] تقویت و تأیید می‌کنیم و برایتان به سبب معجزات خود، اقتدار و غلبه‌ای قرار می‌دهیم که هرگز آنان نتوانند بر شما مسلط شوند و شما و پیروانتان به سبب حجت و براهین ما، غالب و مسلط خواهید بود."
 
آری، به نظر من جنبش انصاراللّه یمن همان «عَضُد» (بازو، حامی، مدد : قوت. قدرت. قادریت) است که برای جهان اسلام با رفتار شهادت‌خواه، پا پیش گذاشته است و این یعنی گَستره‌ی محیط نفوذ جغرافیای فکری ایران و وسعت جبهه‌ی جغرافیایی مقاومت منطقه. چون اگر مقاومت نمی‌بود تا الآن حتی ایران هم بلعیده شده بود.
  • دامنه | دارابی

 : به قلم دامنه: برداشتی آزاد از درس ۱۴۱ این کتاب (تفسیر همراه: عکس اینجا) در ص ۶۷۵ از ص ۲۸۴ قرآن بر روی آیه‌ی ۲۷ اسراء: اِنَّ المُبَذِّرینَ کانُوا اِخوانَ الشَّیاطین.

 

 

قرآن چون انسان‌ساز است در مسائل اقتصاد فرد هم دستور صادر فرمود. این واژه یعنی ریخت‌وپاش‌کنندگان. هر چند از ریشه‌ی بذر است به معنای پاشیدن دانه برای گرفتن محصول، اما تبذیر معنی حیف‌ومیل می‌دهد در جهت هدردادن با اهداف ناصحیح و یا حتی بی‌هدف. و این، اموال و امکانات و فرصت‌ها و سرمایه‌ها را نابود می‌کند.

 

هرچند تبذیر بیشتر در مسائل مالی‌ست اما در سایر نعمت‌ها هم وجود دارد. مثلاً به‌هدردادن عمر. مثلاً بکارگیری گوش، چشم، هوش در راه ناصحیح. مثلاً به نقل تفسیر نمونه (ص ۴۶ ، جلد ۷) "سپردن مسئولیت به افراد نالایق". جالبتر این است که امام صادق پیشوای بزرگ ع مُبَذِّر را کسی می‌داند که "چیزی را در غیر مسیر الهی خرج کند". پس؛ هر کس نعمت الهی را با حیف‌ومیل و ریخت‌وپاش در مسیر مقاصد غلط به هدر دهد او مُبَذِّر است.

 

فرق است میان مُبَذِّر و آدم مُسرِف. اسراف‌کننده زیاده‌روی می‌کند در مصرف آنچه سزاوار است، ولی مُبَذِّر دست به مصرف اموالی می‌زند که حتی سزاوار نیست. یعنی مال را در راه حرام به کار می‌برَد؛ حال‌آن‌که مصرف بیش از حد مال در راه حلال، اسراف است. وقتی اسراف، آن‌همه نهی شده است، تکلیف تبذیر روشن است. از هر دو باید دوری کرد؛ از تبذیر البته به طور اکیدتر. چرا که قرآن در آیه‌ی بالا فرموده است: اینان -مُبَذِّرین- برادران (=رفیقان و همسویان) شیطان‌ها هستند.

  • دامنه | دارابی
  به قلم دامنه: ۱۵۰ نیروی متضادِ متساوْ در انسان. نه؛ نه، هرگز فکر نمی‌کنم که شما نمی‌دانید، نه. چُنین مَباد. می‌دانم که می‌دانید خداوند متعال به صورت تساوی، ۷۵ نیرو به عقل داده است و ۷۵ نیرو به جهل، که سرجمع آن می‌شود ۱۵۰ نیرو. هر کدام دو به دو، رودرروی هم‌اند به صف! و حتی اگر مؤمنی بخواهد، رویاروی هم‌اند، به دفع! راستی؛ این ۱۵۰ نیروی خدادادِ مثبت و منفی را -که نوعی لشگر آماده‌باش عقل و جهل محسوب می‌شوند- در کدام اتاقِ کنترل خود وارسی‌اش می‌کنید؟!!! اصلاً جهت‌دِه هستید یا نه؟! میز کنترل این دو نیروی متعارض دارید یا نه؟! نام می‌برم این نیروی لشگر درون انسان را که می‌دانم خبر دارید پیشوای ششم امام صادق علیه السلام جزئیات از آن را در نشستی به پیروان آموختند. هر نیرو خود به‌تنهایی در دیدِ آن حضرت (البته به برداشت آزاد من) اندازه‌ی زورِ یک لشگر را دارد، حتی فراتر از لشگر را. زیرا کافی‌ست مثلاً کسی شقاوت را جای سعادت در قلبش غَرس کند، دیگر همین یک نیرو، کار صدها لشگر (حتی n لشگر) را علیه‌ی او می‌کند. جدول زیر را از متافزیک گرفتم اما به سیاق خودم تدوین کردم.

جدول

لشگریان عقل (فضایل اخلاقی) 

مقابلش

لشگریان جهل (رذایل اخلاقی)

در زیر :
  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا