qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۳۵ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

گوناگون

ویژگی اصلی شهید قاسم سلیمانی

جمعه دی ۱۳۹۹

 

رهبری. سید حسن نصرالله. شهید سلیمانی

 

 

 

(منبع عکس)

 

 

جمله‌ای ناب از شهید قاسم سلیمانی: باید دیده نشویم

 

 

شهیدان: سلیمانی و ابومهدی المهندس

 

 

 

دست مطهر حاج قاسم

در محل جنایت آمریکا. و تشییع  در مشهد

 

 

شهید سلیمانی و سید حسن نصرالله

 

 

رهبری. شهید سلیمانی. سال ۸۴ . کرمان. کوه‌پیمایی

 

 

همه‌ی تقوای سلیمانی

 

به قلم دامنه. با یاد و نام خدا. پیامبر خدا -صلی الله علیه و آله- در باره‌ی مفهوم تقوا سخن مهمی دارند که گرچه بخش اول آن شیرین و حرکت‌آفرین است، اما به کاربستن بخش دوم آن حقیقتاً برای بشریت سخت و طاقت‌فرساست، مگر برای بزرگان و وارستگان و پارساسیان؛ هرچند راز زندگی حقیقی، همین است. و به نظر من، قهرمان ملت ایران و امت اسلام و مبارزان جهان یعنی «سرباز شهید» حاج قاسم سلیمانی یک نمونه‌ی بارز و تمام‌عیار از این نوع تقوا و پارسایی بودند، زیرا حیات او حیاتی طیّبه،آگاهی‌بخش و رهایی‌بخش بود و این را ملت، به‌خوبی در حق آن راست‌قامتِ شیفته‌ی خدمت، گواهی و شهادت داده است. این بیان گوهربار رسول‌الله (ص) را تقدیم می‌نمایم: "همه‌ی تقوا این است که آنچه را نمی‌‏دانی بیاموزی و آنچه را می‌دانی به کار بندی." ( تنبیه الخواطر: ج ۲، ص۱۲۰) (منبع)

 

نکته: چندی‌پیش (۱۰ دی ۱۳۹۹) فرمانده‌ی لایق سپاه قدس، آقای اسماعیل قاآنی -که با یقین می‌دانم و می‌شناسم که روح و ریح حاج قاسم در تاروپودش دمیده شده- جملات مهمی ادا فرمودند (منبع) که دو جمله‌اش بار معنایی و پیام مهمی در بر داشت. یکی این‌که «هدف اصلی انتقام خون حاج قاسم سلیمانی» را «ازاله‌ [=محو و نابودی و زدودنِ] آمریکا از منطقه» معرفی کردند. و دوم این‌که به «عوامل آمریکایی دخیل در ترور شهید سلیمانی» اخطار دادند که باید «سبک زندگی مخفی سلمان رشدی را یاد بگیرند.» و این حرف قاآنی یعنی آن جنایتکاران یا روزی به چنگ سربازان ایران خواهند افتاد و یا اگر امکان انتقام فراهم نبود و مقابله‌به‌مثل به‌زودی تحقق نیافت، دست‌کم آنان مطلع باشند که باید مانند آن جرثومه‌ی هتّاکِ «سلمان رشدی» ملحد، بزدلانه زندگی کنند و از هراسِ و هیبتِ دستِ غیبِ نیروهای انقلابی، می‌بایست آنقدرها در سیاه‌چاله‌ها و مخفیگاه‌ها بمانند تا مثل او بپوسند و ذلیلانه به زباله‌دان بیفتند.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عترتجهان، جامعه

رمان «دخیلِ عشق» امام رضا

پنجشنبه دی ۱۳۹۹

به قلم دامنه: رضا و صبوره. با یاد و نام خدا. رضا مجروح جنگی‌ست، صبوره همسرش. داستان این دو، در رمان «دخیلِ عشق» آمده است. خانم مریم بصیری می‌توانست درین رمان بهتر ازین ظاهر شود ولی نشد، شاید من حوصله نکردم و خوب هضمم نشد. خواندم ولی، اما چندان جالب نوشته نشد. خواستم گفته باشم «دخیل» یک مفهوم آشنا و مأنوس میان ماست؛ یعنی ایرانی‌ها. دخیل‌بستن -خصوصاً به پنجره‌فولاد صحن انقلاب- یک رسم دیرینه نزد مؤمنان در پیشگاه حرم حضرت رضا (ع) بوده و هست، زیرا مردم متدیّن، به مزار امامان (ع) به چشم یک پناهگاه می‌نگرند و به آن درگاه مقدّس داخل می‌شوند و با وسیله‌قراردادن آنان دخیل می‌بندند و التجاء (=پناه) می‌جویند تا از خداوند متعال رحمت و شفقت و شفا دشت کنند. اگر شب‌های ماه محرم محل به یاد آید روشن می‌شود که چرا در مزار امامزاده باقر و امامزاده جعفر و نیز در مزار امامزاده علی‌اکبر اوسا جوشی حماسی و عاطفی گرفته می‌شد: «ای مَلجاءِ درماندگان... گردی شَفیعِ شیعیان... و... .»

 
 
 
به نظر من دخیل‌شدن لزوماً به معنای بستن و گره‌زدن نخ یا پارچه‌ی سبز یا شال و روسری به ‌پنجره و مَنفذ حرم نیست، همین‌که انسان به حکم دل و به عشق خاندان عصمت و طهارت (ع) راهی حرم می‌شود، همان آن، دخیل بسته است. مرحوم علامه دهخدا واژه‌ی دخیل را «ملتجی‌شدن» معنی کرد و نیز پناه‌بردن. حتی در میان افغان، «چادر بر سر کسی انداختن، علامت دخیل‌شدن است.» پس؛ دل را داخل‌کردن و توسل‌جستن بالاترین دخیل است و دخل. امید است هر کس به آن پاکان و پارسایان معصوم (ع) داخل شد و با اخلاص و دلی، دخیل بست و پناه جست -حالا چه بخواهد از نزدیک باشد و چه از راه دور- حاجتش مستجاب شود و دخلش پُربار. زیرا زیارت در لغت نیز، یعنی مایل‌شدن، میل‌کردن، تمایل‌نمودن، خود را به سمت کسی کج‌کردن، عین تابش نور خورشید که بر زمین کج می‌شود و حرارت و زندگی می‌رساند. گرامی باد چنین میل و تمایلات که تأمّلات ضمیر انسان است و روح و دلش.
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
لغت

لِ، لی، هِدی

سه شنبه دی ۱۳۹۹

به قلم دامنه. به نام خدا.  لِ، لی، هِدی. این سه لغت به چه معنی ست؟ گرچه مرتبط به هم نیست، ولی تقریباً در یک راستاست. لِ، یعنی فروافتاده. لی، یعنی فرورفتگی و گودافتادگی. و هِدی یعنی بهم آمدگی و پوشانندگی. این سه واژۀ ویژۀ دارابکلایی ها، کاربردهای خبری، طنزی و نیز گاهی لُغُزی دارد. کمی توضیح:

 

۱. وقتی گندِمجار (=گندمزار، مزرعۀ گندم) بر اثر هجوم خی (=خوک و گُراز) یا با باد و طوفان فرو افتد، در این موقع می گویند تِموم گندِم لِ بورده. یا وقتی یکی، با یکی دیگر دعوایی خونین بکند، می گویند زد طرفو لِ لورده کرد. یا وقتی سماور چای جِرم گرفت می گویند سِموار لِ دَکته. یا وقتی درخت جنگل ار ریشه بیفتد، می گویند دار، لِ رفت. یا کسی کمی چُرت بزند و بهواهد کمی بخوابد می گویند: لِ رفت. پس لِ، گاهی همان لِه است. یعنی نابود و خُرد و خمیر. اما اغلب، به معنای همان افتادن است.

 

۲. وقتی چشمانِ کسی گود افتَد، یا وقتی کسی در اثر لاغری شدید، نحیف شود، به متلک یا به دلسوزی می گویند وِن چش لی دَکته. نیز به آشیانۀ مار، می گویند: لی، مَر لی. پس لی، یعنی سوراخ. یعنی گودی.

 

۳. هِدی. مثلاً به بهم زدن خورشت و غذاها و حلوا می گویند هِدی. مثلاً یکی به یکی دیگر می گوید: اون خارش (=خورش، خورشت) رِه هِدی بَزن، نسوزه. حلوا را با کِتّرا هدی بزن تَه نگیره. هدی، از ریشۀ هدایت است. نیز به زخمی که سرش، بند بیاد می گویند وِن چاک هدی بورده. یعنی پوشانده شد. یا اگر کسی دهَن لَق بشه و زیاد گپ بزند به لُغز می گویند وِن چاک رِه هِدی بیار. یعنی ساکتش کن.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
بانوی نمونه‌ی جهان
عترت

بانوی نمونه‌ی جهان

دوشنبه دی ۱۳۹۹

به قلم دامنه

 

فاطمیه‌ی اول

 
(۱)

مظهر لطف و عنایت بر همه عالَم تویی
خُلق و خویت عالمی را جمله زیبا می‌کند

مهر تو در جانِ شیعه ریشه دارد بی‌حساب
هرکجا نام تو آید ناله سودا می‌کند

سروده‌ی محمدتقی داروگر
 
با یاد و نام خدا.  بر آن بانوی نمونه‌ی جهان همین بس، که با آن‌که دُخت حضرت خاتم‌الانبیا (ص) بودند، اما از پیامبرزادگی‌اش، توقع هیچ امتیازی را نداشتند، پارسا می‌زیستند و حتی در زندگی‌اش با امام علی (ع) دچار تنگدستی بودند و مانند فرودستان جامعه‌ی آن روز، زندگی می‌کردند و روی گلیمی می‌خوابیدند که پای‌شان از آن بیرون می‌زد و در کوخ گلینی می‌زیستند که بر هر کاخی شرافت داشت. شاعر در بیت بالا چه خوب از واقعیت حضرت فاطمه‌ی زهرا (س) گفت؛ زیرا حقیقتاً عشق به زهرای مرضیه (س) در جان شیعه ریشه دارد و در سالروز شهادت مظلومانه‌اش، اندوهبارانه حرمت نگه می‌دارند و محزونند.
 
 

 

فاطمیه‌ی اول

 

(۲)
 
یا علی رفتم بقیع اما چه سود
هرچه گشتم فاطمه آنجا نبود
 
یا علی قبر پرستویت کجاست؟
آن گل صدبرگ خوش بویت کجاست؟
 
هرچه باشد من نمک‌پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده‌ام
 
حج من بی فاطمه بی‌حاصل است
فاطمه حلّال صدها مشکل است
 
من طواف سنگ کردم، دل کجاست؟
راه‌ها پیموده‌ام، منزل کجاست؟
 
کعبه‌ی بی‌فاطمه مشتی گِل است
قبر زهرا کعبه‌ی اهلِ دل است
 
 
(نام شاعر؟ نمی‌دانم)
 
با یاد و نام خدا. یک فردی تنومند (که من سال‌ها پیش در کتاب مرحوم ذبیح‌الله منصوری سنندجی با عنوان «محمد؛ پیغمبری که از نو باید شناخت» اثر «گئورگیو» خوانده بودم که غُرّش صدایش از چندصدمتری هم شنیده می‌شد، چون از بس قوی‌پیکر بود) حالا، در امروز روزی ۸ دی ۱۳۹۹ که ما سوگوار غم آن ماتم‌ایم، خشمگینانه به درِ خانه‌ی گلین -همآن کوخ، که کعبه‌ی آمال مؤمنین است و بر تمام کاخ‌های دنیا، اَشرف است- روانه می‌شود و چون آن بزرگ‌بانو، فخر دو عاَلم را، معترض، آگاه، پشتیبان حق، در جبهه‌ی علی و از همه مهمتر در امتناع از بیعت و افشاگر اوضاع می‌بیند، بر او سیلی و لگد و تازیانه می‌زند و بر قلب دُخت رسول خدا جراحت می‌نهد. چرا به جای منطق و حجت، می‌زند؟ آن‌هم بر پیکر پاک کوثر و کانون شکل‌گیری سادات و جسم نحیف حاملِ کودکی به اسم محسن و دختر عزادار در رحلت جانگذار پدرش محمد رسول الله (ص)؛ چون نمی‌خواست آن یکتاپرست و مظهر اخلاص و عمل، علی (ع) وصی محمد (ص) پیشوا شود و راه رسول (ص) را پی بگیرد و تفکر جاهلیت و قریشی‌گرایی نژادی را همچنان به بایکوت بفرستد. شاید هم می‌خواست نفر دوم عرب بماند! هر چه بود، تاریخ پیش روست و دل‌های منصف و عقل‌های سلیم می‌دانند چرا. زیرا «چَرای قدرت» چرب است!
 

فاطمیه‌ی اول

 

(۳)

 

با یاد و نام خدا. در جریان غصب فدک و خلافت، وقتی زن‌‌های مدینه آمدند خدمت فاطمه‌ی زهرا (س)، حضرت فرمود: «من از دنیای شما بیزار هستم، از شوهران شما بیزار هستم، از شما بیزار هستم، دین را، قرآن را، عترت را، سفارش پیغمبر را، همه را شما تنها گذاشتید!» (منبع)

 

در این قسمت، چند فراز منتخب از خطبه‌ی فدکیه‌ی حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها- را (که سخنرانی بسیارمهم ایشان در مسجد مدینه است و در آن تفکر و اندیشه‌ی الهی و اتمام حجت با عهدشکنان موج می‌زند و چونان دعای عرفات امام حسین (ع) یک منبع خداشناسی و جهان‌بینی است) به جان‌های شیفته‌ی عترت ارائه می‌کنم:

 

در باره‌ی حضرت محمد (ص) فرمودند: "دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد." ..."پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود."

 

در مورد جایگاه مهاجران و انصار انذار دادند: "و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند!"

 

و به غاصبان فدک و خلافت و نیز به ساکتان هشدار دادند: "وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ: راستی چه می‌کنید؟ و به کجا می‌روید؟" ... "آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد" ... "اکنون که چنین است این مَرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما، محکم بچسبید." ... "ولی بدانید این مَرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پُشتش زخم و کف پایش شکسته است. داغِ ننگ بر آن خورده." (منبع)

 

 

ذکر مصیبت حضرت فاطمه (س) توسط آیت‌الله عبدالله جوادی آملی:

 

"فرشته‌‌ها صدا دادند یا علی! حسنین را از روی سینه‌ی مادر بردار! آن ندای ملکوتی آمد: اینها فرشته‌ی آسمان را به گریه درآوردند... «السلام علیک یا أبا عبدالله»! هیچ اجازه ندادند [در کربلا] دختر حسین (ع) روی سینه پدرش قرار بگیرد. خود حضرت [اباعبدالله] فرمود: خون چشمم را گرفته، من که تو را نمی‌شناسم هر کس هستی بدان جای بسیار بلندی نشستی، «طَالَمَا قَبَّلَهُ رَسُولُ الله»؛ اینجا را پیغمبر مکرّر می‌ بوسید." (منبع)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
چرخش قوه‌ی قضاییه
انقلاب

چرخش قوه‌ی قضاییه

يكشنبه دی ۱۳۹۹
ه قلم دامنه: با یاد و نام خدا. سند تازه‌ی «تحول» در قوه‌ی قضاییه را مطالعه کرده‌ام، به تعبیر برخی ۱۶ تغییر اساسی پیش‌بینی شده است و در نگاه برخی ۷ مأموریت اصلی مدّ نظر است. اغلب روزنامه‌ها و سایت‌ها منعکسش کرده‌اند. نمونه، روزنامه‌ی مردم‌سالاری که تیتر تصویرش حرفه‌ای بود. من اما کار به شعار ندارم، به بخش «چرخش» می‌پردازم و می‌گذرم. خود سند از چرخش با این گزاره نام برده است: «چرخش‌های تحول‌آفرین، تغییرات در جهت‌گیری‌های کلان قوه قضائیه است که چارچوب اصلی تعیین راهبردها را تشکیل می‌دهند.» (منبع) من از ۱۵ چرخش در سند تحول قوه قضاییه به ۵ چرخش اشاره می‌کنم. طبق این سند -که گویا از زمان ابلاغ (دیروز ۶ دی ۱۳۹۹) تا ۱۴۰۴ باید عملی شود- می‌خواهد از وضع موجود به وضع مطلوب چرخش کند: مثلاً :
 
 
 
۱. قرار است از «مواجهه‌ی منفعل و پسینی در حکمرانی قضائی» به «مواجهه‌ی فعال و ایجابی» چرخش کند. ۲. قرار است از «غلبه‌ی رویکرد دادخواست‌­محور» به «غلبه رویکرد گسترش‌دهنده عدل و حامی حقوق عمومی و آزادی­های مشروع» چرخش کند.  ۳. قرار است از «نگرش­ قدیمی، غیر­پاسخگو و غیرشفاف» به «نگرش هوشمند، پاسخگو و شفاف» چرخش کند.۴. قرار است از «غلبه‌ی محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی» به «غلبه‌ی قاطعیت و تصمیمات انقلابی» چرخش کنن. ۵. قرار است از «اکتفا به مقابله با مفسدین» به «شناسایی و حذف بسترهای فسادزا» چرخش کند.
 
یک توضیح و سه نکته:
 
توضیح: دو قوه‌ی مقنّنه و مجریه سال‌های متمادی اسیر تغییرات شکلی (بخوانید: دچار سرگرمی خود جهت سردرگمی مردم) بوده‌اند و می‌باشند؛ بی‌کم‌وکاست همه‌ی دولت‌ها. مجریه‌ای‌ها؛ یا بانک‌ها و مؤسسات مالی را تفکیک و ادغام کرده پ می‌کنند و یا تعداد وزارت‌خانه‌ها را کم یا زیاد، و مقننه‌ای‌ها هم؛ یا قانون انتخابات را دست‌کاری (بخوانید بچه‌بازی) کرده‌اند و می‌کنند، یا قانون تقسیمات کشوری را. گویا برای دو قوه، همه‌چیز مملکت به‌سامان است و تمام گرفتاری‌های مردم مرتفع، فقط همین «شُل کن، سفت کن» این چهار چیز ! کالایی استراتژیک! و منفعت‌آمیز دارد و متاعی ذی‌قیمت! آن‌هم هر مجلس، به سود باند و تیم خود، چه هم هنگفت!
سه نکته:
 
یکم: ادبیات به‌کارگرفته‌شده در سند تحول قوه قضائیه خود اعتراف آشکاری‌ست به نقص‌های بزرگ و عدیده در آن قوه؛ و همین خوداذعانی جای شکر باقی گذاشته که حجت‌الاسلام آقای رئیسی بدان اهتمام نظری نموده، تا اهتمام عملی را کلید بزند، هر چند از نظر من، داوری زودهنگام، بدتر از پیش‌داوریِ بدهنگام است، اما من این اقدام را گامِ به‌هنگام می‌دانم. آرزو می‌کنم، بتواند.
 
دوم: همین سند اثبات می‌دارد رئیسان پیشین دستگاه قضا از روی سند پیش نمی‌رفتند و چه بسا با قوانین معیوب و فاقد عنصر عدل، قوه را اداره می‌کردند؛ از ابتدا تا حالا، منهای شهید مظلوم بهشتی که جان خود را برای استیفای حق و حقوق مردم حتی مخالفین می‌داد. این نواقص -به‌ویژه- فَقد عدل در دو دوره‌ی حادّ بروز فاحش‌تر کرده بود که همان‌باره، پاره‌ای از اصحاب رکن چهارم دموکراسی زبان به نقد و انتقاد گشوده بودند اما گاه و بیگاه جواب شنیدند زبان‌شان را «باید بُرید». یکی زمان اوج‌گیری دستگیری کرباسچی و شهرداران او. دومی مقطع ویرانگر اوج‌گیری فاجعه‌ی بازداشتگاه کهریزگ در یکّه‌تازی قاضی سعید مرتضوی. خیلی‌ها ازین کاستی‌های ساختاری و کارکردی قوه قضاییه گفته بودند از عمادالدین باقیِ ملی‌مذهبی تا مراجع تقلید و روحانیان وارسته و از روشنفکران از هر دسته و پنجه تا مستمندانی که در پیچ سرسراهای دادسراها اسیر بیداد پاره‌ای قاضی‌های پولکی و بازپرس‌های جرینگی شده بودند. اما هیچ‌کدام از مسئولان دخیل قوه، گوش به ندای حق‌طلبی ندادند و تاریخ انقلاب اسلامی آنان را در دفترش به ثبت رساند. و اینک آقای سید ابراهیم رئیسی -که قدم پیش گذاشت- من فکر می‌کنم باید آرزو داشت بشود کاری کرد که عدل شرمنده‌ی دستگاه نگردد!
 
سوم: مرحوم شاهرودی «ویرانه» تحویل گرفت! خود آقای شاهرودی با گذاشتن حجت‌الاسلام «علیزاده» و «مرتضوی» و «...» چه‌ها که نکرد! حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی که شده بود «تمام» قوه! و «اکبر طبری»یی پروراند! که تبار قوه را تباه کرد. او بدون هیچ پاسخگویی‌یی رفت رأس مجمع مصلحت. بگذرم. و اینک جناب آقای رئیسی چه می‌خواهد بکند، باید دید چه با او می‌کنند؟! می‌گذارند پیش برود؟! یا نه، پیشش تله‌ها می‌گسترانند و صیدها می‌افکنند. بگذرم زیرا نمی‌دانم.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
برف زغال‌انبار داراب‌کلا
عکس

برف زغال‌انبار داراب‌کلا

جمعه دی ۱۳۹۹

    

 

برف ۵ دی ۱۳۹۹ داراب‌کلا: در اینجا

 

 

زغال‌انبار داراب‌کلا. برف غروب ۵ دی ۱۳۹۹

 

   

 

عکس‌ها در اینجا

 

 

عکاس: جناب یک دوست

 

 

لاقالی‌ماهی به  آشپزی جناب یک دوست

 

جناب یک دوست. ممنونم. عالی یود و دیدنی و شگفت‌انگیز

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
تریبون

مدرسه فکرت ۶۸

جمعه دی ۱۳۹۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وهشتم

 

بررسی بیانیه‌ی اخیر مجمع روحانیون مبارز

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۱۵ بهمن ۱۳۹۹

به نام خدا. من فقط به تحتانی بیانیه  (منبع) می‌پردازم که در واقع آنان در همین بخش، داغ! کرده‌اند. مجمع، گویی با یک تحقیقات میدانی، به یقین رسیده که به‌قطع و یقین شمارِ «ایرانیانی که فکر می‌کنند» با پیروزی جو بایدن، «فرصتی به وجود آمده است تا مشکلات فی‌مابین ایران و آمریکا برطرف شود و یا کاهش پیدا کند بی‌آنکه لطمه‌ای به اصول و موازین اصلی انقلاب و عزت و استقلال ملت و مصالح ملی وارد آید و ایران باید این فرصت را غنیمت شمارد» «بی‌شمار» می‌باشند. یعنی به زعم مجمع، اکثریت ملت.

 

و با همین موازین ظنی یا تحقیقات‌شده می‌گویند «در مقابل کم نیستند کسانی که اظهار می‌کنند که این دولت آمریکا است که باید بدون فوت وقت هرچه زودتر و بدون هرگونه پیش‌شرطی تمام تحریم‌های یکجانبه بر ضد ایران را لغو کند و خساراتی که از ناحیه‌ی این تحریم‌ها بر ایران وارد شده است را بپردازد و از منطقه خارج شود.»

 

و جالب این که بلافاصله دست به تحلیل و داوری رویکردِ این نوع تفکر می‌زند و معنی تز آنان را این‌گونه معرفی می‌کند: «یعنی این ما هستیم که باید بگوئیم آمریکا چه باید و چه نباید انجام دهد.»

 

مجمع، بلافاصله یک قدم بعد، خود را در خلأ می‌گذارد و مانند کسی که در مسأله‌ای فاقد تصمیم و سردرگم مانده است، می‌گوید: «ما بر این باوریم که با قطع نظر از این که کدام یک از این دو نگاه، صواب یا بر خطا است و یا شاید راهکار دیگری می‌تواند پیش روی ایران باشد، پیش از این رویکردها و نیز مهم‌تر از آن‌ها این است که باید فضای گفتگو و اظهار نظر و بیان دیدگاه ها ایجاد شود و هر فرد یا جناح و هر حزبی با آزادی کامل بتواند نظرخود را برای برون رفت کشور از مشکلات بحران‌آفرین کنونی بیان کند.»

 

آنگاه بیانیه بی‌آنکه خود امضاء‌کنندگان متوجه باشند، انگار راه چهارمی را در رابطه با رابطه و مذاکره با آمریکا مطرح می‌کند و آن این است که نوشته‌اند: «اگر بهترین تصمیم درباره‌ی این موضوع مهم و یا هر موضوعی که سرنوشت‌ساز است و منافع کل مردم ایران و کل کشور را در بر می‌گیرد در جمعی محدود هرچند صاحب قدرت و در غیاب افکار عمومی گرفته شود و وفاق و همدلی اکثریت جامعه را همراه نداشته باشد به سرانجام تلخی دچار می شود.»

 

و سپس مجمع حرف اصلی خود را با این درخواست ظاهر می‌کند: «پس باید انحصار در تصمیم گیری شکسته شود و سازوکار به رسمیت شناخته‌شدن افکار عمومی احیا شود و بنیان مشروعیت‌بخشی اکثریت آراء به ساختار اداره‌ی کشور تقویت گردد تا ایران عزیز در مسیر توسعه‌ی همه‌جانبه قرار گیرد و تا تنش‌ها در روابط بین این کشور و سایر کشورها در منطقه و در جهان برطرف و یا به حداقل برسد.»

 

نکته‌ی تشریحی:

 

مجمع درین بیانیه‌ی دهه‌ی فجری، در کمال شگفتی یکی از اصلی‌ترین مبانی فکری خود را -که شاکله‌ی حقیقی نیروهای مذهبی و انقلابی جناح چپ و خط امام بوده است- کنار گذاشته است و آن مبارزه‌ی بی‌رودربایستی با امپریالیسم آمریکا است. در واقع مجمع درین فراز از بیانیه‌ی خام و غلط خود، در حال دمیدنِ شرم پیش روی نیروهای‌ چپ مذهبی وفادار انقلاب است که باید از راه مقاومت در برابر آمریکا، نادم و پشیمان شوند و راه سازش و قبول آمریکا را جایگزین مبارزه و مقاومت کنند. مجمع گویا به شک و تردید رسیده است که ملت ایران، آمریکا را خصم و در حال مخاصمه با ایران می‌داند. همین دگردیسی نارس است که بخشی از این جریان را نیازمند بازبینی و بازسازی خود کرده است. دیر بجنبند، خود را برای همیشه، تمام‌شده خواهند یافت. ملت، با هیچ فکر و طیفی، شوخی ندارد. موضع ضدآمریکایی مثل یک موج نیست که با بادی برخیزد و سپس با یک جو آرامشی فرو ریزد؛ موضع ضدآمریکایی، یک خط است، یک مکتب، و یک حقیقت. عقل سلیم ایجاب می‌کند هر کشوری با ملت ایران حرف دارد، اول ترک مخاصمه کند، سپس طرح دوستی بگشاید و سرِ میز گفت‌وگو بنشیند. این اسلام است که به مسلم آموخته: هم سخن‌گفتن بیاموزد، هم سخن‌شنُفتن. و هم در جای خود -در صورتی که مورد خصم و خصومت واقع شده باشد- سلاح‌گرفتن و دفاع‌کردن و مقاومت‌ورزیدن.

 

عشق چون شق‌القمر

ای روی تو پاکیزه‌تر از کف کلیم

آن را مانی که کرد احمد به دو نیم

تا آن رخ یوسفی به ما بنمودی

ما بر سر آتشیم چون ابراهیم

(رباعی شماره‌ی ۲۹۹ سنایی)

به نام خدا. سنایی غزنوی ( ۴۶۳ - ۵۲۵ ه.ق) بر این رباعی نامی ننهاد، اما من آن را «عشق چون شق‌القمر» می‌نامم. پیام شعر روشن است و شاید نیاز به شرح نباشد. اما من کمی از برداشت‌های خودم را ازین رباعی عالی، بیان می‌کنم. شاید دست‌کم چیزی گیرِ خودم آید. عشقِ خوب، مثل ماه شق‌القمر است. نیمی از آنِ عاشق و نیمی سهمِ معشوق. عاشق و معشوق دو نیم‌پاره‌ی ماه هستند که با هم می‌تابند؛ همان ماهی که حضرت احمد مصطفی (ص) آن را دو نیم کرد و معجزه آفرید. کف پاکیزه‌ی کلیم به نظر من اشاره به آن لحظه‌ای است که موسی کلیم‌الله (ع) در آن حال ناب خود در پیشگاه پروردگار نعلین خود را درآورد و وارد وادی مقدس طویٰ شد، یعنی آیه‌ی ۱۲ طه: فاخلَع نَعلَیکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى. کفش‌هایت را از پا بیرون بیاور، چرا که در سرزمین پاک و مبارک «طُوی» هستی. و رخِ یوسفی نیز جمال حضرت یوسف (ع) است که پیامبری زیباروی بود. آتش همان آتش عشق است که بر حضرت ابراهیم شیخ الانبیا (ع) مانند گلستان بَرد و سرد و زیبا شد. بگذرم.

 

نظر: 

سلام. من از جغرافیای دقیق منطقه‌ی ارومیه اطلاع عمیقی ندارم. مطالعه داشتم که معضل آن چه می‌شود. اما به نظر می‌رسد دیدگاه شما درین باره نیازمند مقدار زیادی تأنی و تأمل است. در واقع شما با این فرضیه می‌خواهید بفرمایید آنچه در گاوخونی اصفهان، مهالوی شیراز، هامون سیستان و حتی زاینده‌رود زاگرس مرکزی اتفاق افتاده بود و سپس با تَرسالی از خطر نابودی نجات یافتند، نیز، مانند روند خشک‌شدن دریاچه‌ی ارومیه، امری کاملاً طبیعی بود و باید خشک می‌شد؟ خصوصاً هامون سیستان که افغانستان حقآبه‌ی ما را کم کرده بود. که بعد تقریباً با مذاکره حل و فصل شد. من به جغرافیا و شهرشناسی بسیار علاقه دارم، اگر روشن بفرمایی متشکر می‌شوم. گویا دیدگاه شما و آنچه در پست بالاتر توسط جناب .... مطرح گردیده، دیدگاهی شاذّ باشد. دست‌کم برای من اعجاب داشت. توضیح تکمیلی جناب‌عالی می‌تواند گنگی بحث را مرتفع کند. بیشتر بخوانید ↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
ادامه‌ی واژه‌های داراب‌کلا
لغت

ادامه‌ی واژه‌های داراب‌کلا

جمعه دی ۱۳۹۹

نوشته‌ی مشترک دامنه و دکتر عارف‌زاده

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۴۴۵ تا ۵۳۰ )

 
کَبیجه: وقتی با کباب بیاید بهتر فهمیده می‌شود: کبا‌ب‌کبیجه. یعین سوخته و زغال‌شده. دودکرده. مثلاً: اوخ‌اوخ غدا کبا‌ب‌کبیجه بیّه. یا وقتی مصیبت بر کسی آنقدر زیاد شود برای همدردی می‌گویند اَم دل کبا‌ب‌کبیجه بیّه.
 

گوِه: تیغه‌ی تیز ازّال.

 

بِصدا: بی‌صدا. ساکت. یواش. ساکت شو. خاموش. هیس هم هست. مثلاً: بصدا بَووش، هیس خرگوش اِشنانه پرّنه در شونه. یا بصدا،بصدا اسب رَم کانده. یا برای خاموش‌کردن طرف که جرّوبحث کرده یا چاخان بافته: خا بصدا‌بصدا. یعنی خفه شو. یا در برابر فرد خالی‌بند: بصدا،بصدا. یعنی داری دروغ می‌گی.

 

خانه‌ی گِلی

اشکورات رحیم‌آباد رودسر گیلان

 

کالخانه: خانه‌ی قدیمی گلی و خاکی و چوبی. که با کاه و نُنگ‌تیل می‌ساختند. در منزل اغلب داراب‌کلایی‌ها چنین خانه‌هایی هنوز هم باقی است و از آن به عنوان انباری یا سرداب استفاده می‌کنند. داخل این خانه‌ها طاق‌های زیادی دارد و به علت قطوربودن دیوار گلی، در فصل داغ خنک و و در فصل سرد، گرم است.

 
شِتِر: شُتر. کنایه از جنس یا بار قابل توجه و با ارزش. این هم هست: اشاره به کسی که بیگاری می‌کنه برای کسی. شِتر همان شُتر است که در تلفظ می‌شکند. مثلاً مرغانه دز شتِر دز وونه.
 

ولیک: میوه‌ی جنگلی وحشی ریز خوردنی تقریباً اندازه‌ی ماش یا نخود و با مزه‌ی ترش و شیرین. بخش گوشتی آن کمتر و بخش هسته نسبتاً بیشتر و قابل توجه است. برای راحت‌خوردن، معمولاً افراد ترجیح می‌دهند تنها باشند. چون خوردنش یخت است. از خانواده‌ی زالزالک است. ولیک هم یک هسته‌ای و هم چندهسته‌ای هست. من زالزالک ایلام گرفتم چندی پیش. خوش‌مزه. فرق آن با ولیک اینه ولیک گویا یک تخم و هسته دارد، ولی زالزلک چهار تا. افراد هنگام ولیک‌خوردن دوست دارند تنها بخورند. منم چنین حالتی در من هست. محل به زمینی که ولیک‌دار داشته باشد ولیکی می‌گویند، در دودانگه ساری روستایی‌ست به اسم ولیک‌چال. من رفتم آن منطقه. زیبا و خوش‌آب و هوا.

 

 

عکس ولیک

 

دِتِر: مخفف دختر. فرزند دختر با خطاب مهربانانه، خطاب با محبت به حیوان اهلی مؤنّث. خطاب به هر دختر یا مؤنث که به مانند دختر خودش دوستش دارد. دتر همان دختر بود که در زبان محلی حرف خ آن برای سهولت گفتار افتاد.
 
 
اِشنانِه: می‌شنوَد. از مصدر شنیدن. گوش می‌کند. پیروی می‌کند. جالب این‌که در مورد بوییدن هم همین فعل به‌کار می‌رود.
 
 
ناچ: نوچ. نه‌‌گفتن با صدا. نُچ. نا. نیز زیر چونه. مثال: ون ناچ بِن گندمو در آمد. تقریباً نای قهرطوری گفتن. مثلاً: هی! کاجه اینی! بیموهی مه ناچ بِن! یعنی خیلی آمدی جلو.
 
 
گندِمو: همان گندمک غده ریز روی پوست. زگیل پوستی.
 
 
دیار: معلوم. نمایان. نیز یعنی ده، محله، شهر. مثلاً این اتاق انده دود دکته، آدم دکّال دیار نیه.
 
 
لینگ: پا. سرپاکردن بچه برای دفع ادرار. لینگ هایتن. وچه ره بَور لینگ هایی کِش نزنه. سرپاش کردن، ادارکردن به صورت کمکی بچه.
 
 
پِک: بوی موندگی تخم مرغ و طبخ اردک و سیکا و غاز روی ظروف. بوی ناخوشایند معمولاً گوشت و تخم پرندگان که خوب نپخته باشد همراه با مزه‌ی ناخوشایند. شاید ریشه اش از صدایی باشد که افراد هنگام مواجهه با چنین بویی از خود در می آورند. مثلاً من خودم از پکِ تخم سیکا خیلی بدم می‌آید. تِک نمی‌زنم ظرف پِک‌دار را.
 
 
سَر: بیرون‌ریختن. مثلاً شیر سر بورده. نیز به معنی جلودار، سردسته. نوک. جلو. جاری‌شدن (مایعات)، وزیدن (باد)، برتربودن، منقضی‌شدن. تمام‌شدن. مثلاً مهلت سر بیّه. تعدّی جنسی، اول‌بودن. روی چیزی، خلاف پُشت و زیر. سرمنشاء، لبریزشدن. مثال‌ها: دَره اوه سر هاکارده. وا سر هاکارده. برتری‌داشتن: کیجا ریکا ره سره (یعنی برتر است) ونِه موعد سر بئیه. سر همه‌ی دزّا (دُزدان) خادشه. سرشیر. سرچشمه. سرسرا. اون کیجا سر هاکارده بورده. یعنی فرار دختر معشوق ( سر هاکاردن)  از خانه پدری به سوی عاشق که گاهی مرگبار است. و ممکن است به قتل و ستیزه بینجامد و یا به کینه‌ی ابدی. این مثال گرچه دردناک است ولی به هر حال وجود دارد. حیرت‌انگیزه که بگم واژه‌ی "سَر" معنای تمام‌شدن هم می‌ده: توتم سر بئیه. خربزه سر بئیه. به معنای پوشیدن هم هست: خانه را حلب سر کرد. یعنی بام خانه را با حلب پوشاند. و معنای خارج‌کردن و درآوردن هم می‌ده: پنبه ره سر بئیتیمی. یا برای عاشقی هم مصرف دارد: مثلاً مِه یار پنجره جِه سر در هاکارده: و شگفتا که چقدر ژرفا داره: نماشون‌سر باد سر هاکارده: در اینجا سر اولی به معنای ابتدا و نخست است ولی سر دومی به معنای وزیدن. شگفتا شگفتا. بی‌علت نبود این واژه‌ی سر، سر شد! بازم اگر جوشش کنیم، کشف بیشتری نصیب می‌بریم. مثلاً سردار. سرکرده، سرگروه. مثال‌های دیگر: سرِ کِل آمد. یعنی به عقل آمد. به سر آمد. یعنی پایان گرفت. سرصدا نکن. یعنی خاموش باش. سر آمد: بالاآمدن. حوصله سر بورده: یعنی ظرفیتش تمام شد. وچه جیش را سر هداهِه. یعنی ادرار را زد. کلاً یک باکس ویژه برای لغات «سر» باید درست شود. از بس این واژه‌ی ژرف محل کاربرد دارد. اساساً «سر» یک واژه‌ی پسوندساز و پیشوندساز عجیبی است. مثل آسیمه‌سر. سرآسیمه. حتی اسم مکان: سرآسیاب. واژه‌ی سر، سر مرا گرم گرد! این‌گونه. و نیز اوج مثال: طرف! صدا ره موقع استحمام سر هداهه! این هم کشکولی ناب! جالب است که من در علم صرف (شناخت لغات) و علم نحو (شناخت جملات) عاشق صرف بودم. اینه که شیفته‌ی لغات هستم. وقتی کشف می‌شود پَر در می‌آرم. اساساً لغت جانم را سیراب می‌کند. همینه که لغات محلی برایم مهمّ‌اند. و تا لغت را نشکافتم آرام نمی‌گیرم. علاقه‌مند هستم به لغات زبان مادری.
 
کشاورز: جمع کشت و ورز. کشتکار. زارع. زراعتگر. ریشه‌اش جمع کشت و ورز است. کشت و ورزکردن زمین. که سرهم می‌شود کشاورز.
 
 
بِسَّقر: به درک. به جهنّم. به مِن النّار هم می‌گویند. آتش جهنم.
 
 
همطی: پشت سر هم. مثلاً مصیبت همطی ون وسّه وارِنه. یعنی بلا و ناخوشی پشت سرهم بر او وارد می‌شود. همینطی ،همین‌طور. همچنان ادامه‌دادن. مستمر. هنوز هم؟! باوجود این.
 
 
ناخاشی: بلا. ناخاشی: ناخوشی. درد. بیماری. هم بطور حقیقی و هم برای نفرین: مثلاً : ناخاشی بوره تِه کَش.
 

ون جه مره رحم انه: وقتی با کسی خیلی اُخت و آشنا بشن اینو می‌گویند. ازین‌رو به رحم می‌افتن. محلی بگم بهتره و ژرف‌تر. مثلا: شِم ج رحم انه وه ره. یعنی نسبت به شما دلسوزی و مهر و محبت دارد. یک حس همسان‌سازی خواهر و برادری و مَحرمیت عاطفی نسبت به تعداد اندکی از افراد است و شاید زمان و علت دقیق پیدایشش مشخص نباشد و حتی علت متناسب یافت نشود و این حس در شرایط برابر و اُولی‌ نسبت به افراد دیگر رخ ندهد. یک حس درون‌زاد است.

 

بچیهی: می‌تواند از ریشه برچیدن و یا چاییدن، یا چیدن باشد. برچیدی. جمعش کردی. تمامش کردی. مثلا چای هنوز هست یا بچیهی؟ چاییدی. سردت شد. بچاهی. البته سمت محل ما بیشتر گفته می‌شود: بچایی. چیدی. کندی. جدا کردی. مثل چیدن میوه یا گل. اگر جرف چ را با تشدید تافظ کنیم معنی چیدن دارد. میوه را بچّیهی؟ بیشتر بخوانید ↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
روحانیت

طریق، فریق، غریق

پنجشنبه دی ۱۳۹۹
به قلم دامنه: با یاد و نام خدا. شیخ اجل سعدی در «گلستان»، باب دوم، در اخلاق درویشان این حکایت را نوشته که من فشرده برداشت آزادم را می‌نویسم. عبارات داخل گیومه: «...» از سعدی‌ست:
 
 
یک فقیه به پدرش گفت «سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمی‌کند» چون «موافق گفتار» کردار ندارند. (متکلمان در عقاید دینی، متخصص‌اند) سعدی، سه بیت پشتِ این پیش‌درآمد می‌سُراید و به آیه‌ی ۴۴ بقره مستند می‌کند که بیت سوم و آیه این است:
 
عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند
 
«اَتأمُرونَ الناسَ بِالبِرِّ و تَنْسونَ اَنفُسَکُم...» مردم را امر به نیکی می‌کنید! و خودتان را از یاد می‌برید؟! (این آیه، خطاب به علمای یهود بود، اما کاربرد عمومی دارد)
 
 
پدر در جواب پسرش که فقیه است گفت تا این‌که یک «خیال باطل» به سرت زده نباید از «ناصحان» روی بگردانی و «علما را به ضلالت، منسوب» نمایی و در طلب عالِم معصوم، از فواید علم محروم» بمانی. در این صورت مانند آن نابینایی می‌مانی «که شبی در وحل [=گرداب] افتاده بود و می‌گفت: آخر یکی از مسلمانان چراغی فراراهِ من دارید. زنی مازِحه [= بدکاره] بشنید و گفت: تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟!»
 
 
 
اینجاست که سعدی قد علَم می‌کند و پندی گران بر نهاد بشر می‌کارَد و با اوج فصاحت و بلاغت، فرق عابد گوشه‌گیر و منزوی غیرسیاسی با عالم اجتماعی و مردمی سیاسی را برمی‌شمُرَد. آن عالم از خانقاه (= عباداتگه صوفیان) منصرف شد و به مدرسه آمد و طریقت کاذب را کنار گذاشت و این فرقه را به‌تمامه ترک کرد و غریق‌نجات مردم و مؤمنین شد و در صحنه و اجتماع آمد، نه در گوشه و انزوا. و آنگاه با ۱۲ بیت (دو تا شش‌تایی) حکایت و حکمت را تمام کرد:
 
گفت عالم به گوشِ جان بشنو
ور نماند به گفتنش کردار
 
باطل است آنچه مدّعی گوید
خفته را خفته کی کند بیدار
 
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نوشته است پند بر دیوار
 
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
 
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
 
گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج
وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را
 
اشاره: خود شیخ سعدی هم، اول اهل خانقاه و طریق بود، که به‌شدت منصرف شد و به مدرسه‌ی علمیه‌ی نظامیه‌ی بغداد رفت و فقیه و استاد پند و اندرز و اخلاق و عالم پارسا شد.
 
 
نکته: امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- از پارسایان بزرگ ایران‌، که اهل عرفان نظری حقیقی و عرفان عملی واقعی بودند، وارد سیاست و مدرسه و منبر و نهضت شدند. و کردند آنچه که تمام پیامبران (ع) و امامان (ع) بنا نموده بودند: ندای حق، بنای حق. و آن امامِ امت، نه اهل طریق و فریق (فرقه‌سازی)، که ناجیِ غریق بودند و با نهضت بی‌مانندشان، نگذاشتند ملت مسلمان، در طاغوت غرق و مستغرق گردند.
 
حاشیه: با اسَف باید گفت امروزه جدایی‌طلبان دین از سیاست -از سرِ هر نیّت و هدف و مقصد- باز نیز می‌تلاشند! علمای دین و دانشمندان دین را به گوشه ببرند! و زاویه!
 
نظریه: توجه‌دادن به قرآن شرف و شرافت دارد و تأکیدم بر افتراقِ برداشت بر سر استخدام برخی مفاهیم و فهم و تفسیر آن با کسانی‌ست که معتقدند بر مبنای آیه‌ی ۱۲۲ توبه متفقهین، «به عمق جامعه ی اسلامی اعزام شده اند و این روال تا کنون و تا ظهور استمرار خواهد داشت» اما تا جایی که من شناختم از جامعه‌ام قد می‌دهد، آنان، نه فقط به عمق جامعه نرفته‌اند، بلکه حتی در سطح هم اعزام اندک شده‌اند. البته نسبی عرض می‌کنم نه مطلق. هستند یا بودند روحانیین وارسته و پارسایی که در عمق جامعه بودند، مانند دو روحانی محل‌مان مرحومان حاج آقا دارابکلایی و حاج شیخ احمد آفاقی. فداکاری آنان موجبِ شناخت بیشتر مردم از مذهب و اخلاق و تدیّن پایدار به دین شد. حال اگر آن دو عالم متقی محل‌مان، خود را در حوزه همچنان به درس و بحث مشغول می‌کردند ممکن بود به بالاترین درجه‌ی اجتهاد هم می‌رسیدند، اما به آیه‌ی «نَفر» ( به سکون فاء) عمل کردند و خود را در عمقِ دل مردم تألیف دادند و هنوز هم با آن‌که در خاک آرمیده‌اند، در قلوب مردم آشیانه و اُنس دارند. بگذرم که خیل عظیمی از متفقهین و روحانیین حتی از مشهد مقدس و قم، قدم به بیرون نمی‌گذارند و اساساً نمی‌روند میان ملت. شاید هجرت سخت باشد و صعب. حرف‌ها فراوان است... . بگذرم.
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عکس

ایران و جهان زیر نظر تصاویر

سه شنبه دی ۱۳۹۹
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
این « ۳۰ + ۱۰ + ۱ » دیگه چیه؟!
انقلاب

این « ۳۰ + ۱۰ + ۱ » دیگه چیه؟!

دوشنبه دی ۱۳۹۹

پست ۷۸۰۰ : به قلم دامنه: به نام خدا. بلاخره! چپ درباره‌ی کاندیدای ۱۴۰۰ ، سازوکار جدید ! خلق ! کرده (خوانده شود: کشف فرموده) و مصوّبه زده با این مکانیزمِ به قول برخی از رکن چهارمی‌ها: «مبهم»! یعنی « ۳۰ + ۱۰ + ۱ » اسمش را هم گذاشتند: «جبهه و نهاد اجماع‌ساز» (منبع). جَلّ الخالق!

 

این مکانیزم ( ۳۰ + ۱۰ + ۱ ) یعنی ۱ شخص سید محمد خاتمی، ۱۰ چهره‌ی به قول خودشان "تأثیرگذار ملی" و ۳۰ حزب به قول خودشان "اصلاح‌طلب". فقط جای «اودوکسوس کنیدوسی» خالی! برم روی دومی.

 

توی خاطرات مرحوم رفسنجانی در روز ‌دوشنبه ۱ دی ۱۳۷۶ (منبع) این‌ها آمده: مطالعه‌ی «آیات‌الاحکام» در منزل. عصر در دفتر کوشک... که دوشنبه‌ها آنجا می‌رفت. در کوشک ملاقات نمی‌گذاشت فقط وقتش را «به مطالعه بولتن‌ها، گزارش‌ها و نامه‌ها» می‌گذرانید. و به قول خودش «معمولاً از سونا و استخر هم استفاده» می‌کرد. شب هم آمد منزل مطالعه‌ی «کتاب تاریخ اکتشافات و اختراعات اتم و صنایع نظامی ‌اتمی» را شروع کرد و بعد رفت خوابید. لابد خیالش از سفره و درد مردم، تختِ تخت بود!

 

ما که غورزم شنا می‌کردیم غسل ارتماسی را راحت‌تر از غسل ترتیبی می‌دیدیم و چقدر هم سریع و چکسن‌پکسن! حالا توی سونا و استخر کوشک کاخ سعدآبادِ فرح دیبا و محمدرضاشاه، صدها دوشنبه دوشنبه دوشنبه چه‌ها خوش می‌گذشته بر آقای مرحوم رفسنجانی، بگذرم و بلد نیستم. برم روی سومی.

 

  

(تارا محصول جدید ایران‌خودرو. ۲۹ آذر ۱۳۹۹)

 

تارا هم رونمایی شده.  (منبع) آن‌هم با چه ویژگی‌ها و خصوصیات بارزی: «سامانه‌ی ورود بدون کلید». این یک. «استارت خودرو به صورت کنترل». این دو. خودرویی «بر پایه‌ی پژو ۳۰۱» البته در نسخه‌ی داخلی و ملی. این سه. بهره‌مند از فرمان برقی. این چهار. سنسور (=حسگر) باد لاستیک. این هم پنج. اگه بازم بشمارم لابد ( ۳۰ + ۱۰ + ۱ ) جور می‌شود. پس بگذرم. فقط بنگارم که «تارا» یعنی «ستاره»، «درخشنده»، «تابانده» که تاییدیه‌ی "فرهنگستان زبان و ادب فارسی" آقای دکتر غلامعلی را هم گرفته! اینا به کنار؛ برای ایرانی‌جماعت صندوق عقب مهم است، آیا «تارا» جادار هست یا نه؟ چون با آن علف و هیمه و گوسفند و جاجیم و هزاران خنزر پنزر (=خِرت و پِرت) حمل می‌کنند! حتی لوله‌پُلیکا و میله‌گرد و نعش و مُرده و کلّه‌پاچه و جانِ آدمیزاد. فکر کنم این «تارا» با این‌همه برجستگی‌ها، کاندیدا شود رد صلاحیت نمی‌شود! چون «اجماع‌ساز»! (یعنی همه‌پسند و همه‌گیر و متحدکننده) است و راست و چپ و وسط و بی‌خط و حتی خنثی هم، خریدارش!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی