مدرسه فکرت ۹۲
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت نود و دوم
برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۱ ) سلام برین جمعام. سلام بر جمیع پیامبرانم، امامانم، صالحانم. باید "سرِ نامه بِنوشت نام خدای / خدای جهانداورِ رهنمای" آن خدایی که خودِ سلمان ساوجی در فراقنامه گفته: «رَسانندهی عاشقان را به کام / رَهانندهی بستگان را ز دام». چنین خدایی، خود ستوده است و "ستوده"، فرستاده؛ حضرت محمد امین ص. همان محمد: "محمد عالم علم یقین است / محمد رحمه لِلعالمین است" چون حال من به محمدم چنین است روز و "شبی نلتَفت گر ز حالم شوی / ز صد ساله رَه نالهام بشنوی" و وقتی "جمشید و خورشید" را باز میکنم این بیت، این نَعت، این نَسقِ قلبم را بر جانم میزنم که خدایم: "ز رحمت انبیا را آفریده / وَز ایشان مُصطفی را بر گزیده." آن خداوندگاری که در حکمت آفرینش طوری بارم آورده تا بدانم و بفهمم و فهمیدم "خرد را کار با کارِ خدا نیست / کسی را کار با چونوچرا نیست" زیرا "فلَک را با چنین کاری چه کار است؟ / همه کاری به حکمِ کردگار است". آنچه تا فراآمدنِ شب ارتحال رسولم در چهلُهشتم، برای پیامبر عَدیمالنظیرم (=بیمانندم) مینویسم، همه اِرتکاز (=ثابت بر قلب و معلوم بر مغز) است. شده آیا؟ آیا شده؟ که کسی درجا از شما بپرسد پیامبرت را فقط به کمک حافظه و علاقهات، به صورت حفظشده بدون رجوع به مطالعهی دوباره، معرفی فرما؟ ها بانو؟! ها آقا؟! من هر آنچه اینجا «برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین» -صلواتُ الله علیه و علی آله اَجمعین- مینویسم از همین ارتکاز و حافظه است. پس شروع میکنم تا رسیدن رحلت جانگذار آن آکرمِ روی کُرهی زمین و تمام کُرات سطح آسمان. دامنه.
برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۲ ) به نام خدا. سلام. درِ چوبی یک اتاقِ بالایِ همکف مکه، بامدادنِ رو به سپیده، به حدِ شکافی -که بتوان در آن دید انداخت- باز شد. زید دید عمّار، عمّار -آن عِمادِ دین که تا هر حدی که خدا خشنود بود در رکاب بود و جبههی حق را نِشان و نام- تحتِ تعقب پاسبانان مشرکان ستیزهجوست برای جلب و تفتیش فکر و جستوجو. عمار، از یک نشستِ مخفیِ مهمِ آشنایی با وحی بر نبی ص برمیگشت، که زید سرجلسهی آن حلقه بود. همآنان، پیرُوان، رهرُوان، رهپویان محمد در عصر آغازین بعثت، که تعدادشان از عددِ انگشت دو دست جلوتر نمیزد. عمار لو رفت و سپس به شکنجهگاه یک دَخمه در جوف یک کوه که زراندوزان مکه آن را زندان حقطلبان کرده بودند. آن روز عمار تا آن میزان جگرخراش لطمه دید که پدرش یاسر را پیش چمانش سر بُریدند و مادرش آن قهرمانبانوی ایمان حضرت سُمیه را جُلوِ چشمانش بیحُرمتانه در کف داغ ریگهای سوزان بیرون زندان، دَریدند (من که اشکم نمیگذارد واژگانم را راحت وارد کنم و همین، ذکر مصیبتم است که اگر خواستید برای دردِ غمگینترین روز پدروپسرومادر بگریید، یا نگریید، خود دانید) و با تیزی نیزه، شکم آن اولینهای مسلمان را شکافتند. و عمار، آن روز، بیرقیبترین اندوه عالَم را به خود دید و همان دَم "چهره" شد، چهره؛ چهرهی ماندن پای ایمان و فردی نمونه برای پایداری تا پای دار. و فهمید دریدگی دشمنان محمد ص حد و مرز ندارد و مرز عمار همان زمان معین شد: ماندنِ محکم پشت نبی خدا حضرت محمدِ مصطفی و سپس ولی خدا حضرت علیِ مرتضی. آری؛ بانو، آری آقا، حضرت مصطفی خشنترین روزها بر خود و یاوران دید ولی تسلیم نشد و "خط" را تا رسیدن به مدینه رمز گذاشت. این رمزها را من به حد خودم خواهم گشود. تا خطوط محمدمان را رمزگشا بمانیم. امید است حافظهام قلمم را قلَمه و نوج و نُضج زند. دامنه.
پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۲، ۰۷:۵۱ ق.ظ
متن و عکس در لینک بالا در دامنه
برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۳ ) در آن فشار بسیارسنگین و بیرحم سرانِ مشرک مکه بر محمد ص و پیروان اندکش در سالهای نخست بعثت، یکباره یک آدمِ فوقالعاده بااُبّهت -که چهره و حتی نامش وحشت بر وجود خلافکاران و تبهکاران میافکند- به دین محمد ص درآمد و پیش از خدا به تعبیر خودم خودِ حضرت محمد خشنود و بلکه غرق قوت قلب شد، درست حدس زدید آمدن یک عمو. یک عموی قدرتمند که هیچ کس در برابرش جرئت عرضِ اندام نداشت. حمزه، حضرت سیدالشهدای اُحد حمزه سلام الله علیه. او که به اسلام وارد شد، هم رسول ما را شادی فراگرفت که دیگر اطمینان کند در پیشبردنِ رسالت پشتیبان قدَری دارد و از ابوجهل کاری ساخته نیست. هم پیروان را پایداریورزیدن پای مکتب دربرگرفت که حامی غیوری دارند و دست ابولهب در "تبّت" است. حمزه وقتی نزد محمد رسول الله ص اسلام آورد یک حرف سنگینی گفت که برای من یکی از رمزهای فطرت خداجویی آدمیان حساب میآید. گفت بدین مضمون: یا رسول الله ص من هر وقت به صحرا برای شکار میرفتم خدایم را خانه جای نمیگذاشتم. این حرف حضرت حمزه س یعنی خدا در دلِ حمزه بود و فطرتش خدا را دائم و همهحال میجست. حمزه ع برای من از شخصیتهای شاخص دینم هست، حیف تاریخ جملاتی ازو در حافظه ندارد. تا بعد... .
برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۴ ) از میان آن همه انسان نومسلمان، محمدِ امینمان که دیگر پیامبرِ ایمانمان شد، دست بلال را برگرفت بر منازه نشاند که به همه بفهمانَد اسلام تمام رنگبازیهای جنسیتی را درهم میشکند و بر جای آن، پرهیزگارترینها را اِکرام و اَکرَم میکند این حرکت نبی مُکرّممان ص هر چه "لغوِ" (=بیهوده) را لغو (=ابطال) کرد. حبشی سیاهی را مؤذِن و بانگبَردارِ اسلام کرد که در کاخ بوسفیان برای آن زراندوز سلطهگر خشن و شلاقبهدستِ دگر، بردگی میکرد و بهزور به زیرِ کار میرفت و هر بار به دلخواه ارباب! کُتک میخورد و خوار و خفیف میگشت. اما این رنگینپوست با قلب ایمانی سپید، اسلام آوُرد و به جهان فهماند اسلام پیامش در دل ستمدیدگان جنبش ایجاد میکند جنبش احیای ارزشهای اخلاقی و جنبش از جنس قیام بهحق علیهی هر بیهودگی و پوچگرایی. بلال، آن حضرتِ عزیزکردهی پامبر ص هنوزم دارد اذان میدهد که: ای مسلمانان! من و سلمان و ابوذر از راه دور (حبشه، لبنان، ایران) بدون زور، گِرد محمد رسول الله ص حلقه زدیم که به بندِ هیچ ستمگری، بند نشویم. چُنین است که اسلام مکتبی رهاییبخش معرفی شده است.
از جابر تا حاضر
از شیخ محمد رضا احمدی:
۱. زمانی که جابر بن عبدالله انصاری، در چهلمین روز شهادت ابی عبدالله علیهالسلام، قبر او را با چشم دل زیارت کرد، شاید خوشبینترین شیعیان آن حضرت هم فکر آن را نمیکردند که آن زیارت معمولی در چهلم، تبدیل به "اربعین" بی نظیر در هزاره سوم شود.
۲. اگر جابر در عمر خود هیچ ثوابی انجام نداده باشد، ابداع این سنت حسنه برای تمام دنیا و آخرت او کافی است، چراکه رسول خدا ص فرمود: مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً کَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ ...
۳. گرچه پیاده روی اربعین سالهای زیادی است انجام میشود، اما امروز مختصات "اربعین" از ویژگی های یک چهلم معمولی فراتر رفته و تبدیل به واژهای با بار معنوی، سیاسی و اجتماعی و با جمعیتی بی نظیر در جهان شده است.
۴. رفتن به سوی مرقد مطهر آن حضرت، بیان و اظهار رجوع دائمی مردم، حول محور قیام و انقلاب ایشان است. برگزاری اربعینها در طول تاریخ و اربعین و پیاده روی امروزی در سده اخیر، تلاشی است برای زنده نگه داشتن راه امام حسین علیه السلام و فداکاری و ایثار و نجات امت پیامبر است.
۵. بعد از زنده نگه داشتن عاشورا، در راهپیمایی اربعین، دلهای شیعیان آن حضرت مجددا احیا میشود و محبتی که در دل آنان هست و تا قیامت سرد نمیشود، تجدید قوا میشود. این مسیر گرچه همراه با شور و نشاط و حماسه فراوان است، اما مسیر ارادت نیز هست، ارادتی که به زیارت ختم میشود.
۶. نکته مهم در زیارت، میل و کشش زائر نسبت به مزور است. این تمایل در مسیر ۸۰ کیلومتری نجف تا کربلا به راحتی قابل مشاهده است، و البته اگر چشم دل باز کنیم تا جان ببینیم، قلبهای متمایل به اباعبدالله را حتما خواهیم دید. جابر در آن عصر با جان دل و با محبت کامل به زیارت رفت و جابرهای حاضر هم با اخلاص فراوان کنار مرقدش حاضر میشوند. خدایا ما را لیاقت زیارت سیدالشهدا عنایت بفرما. احمدی. دعاگوی همه، عمود ۵۰۲.
تکمله: به تیر برق هایی که در مسیر نجف تا کربلا وجود دارد، عمود میگویند. بر روی تیربرقها شماره نصب شده، از ۱ تا حدود ۱۴۵۰. البته بعد از حدود شاید ۱۰۰ تیر برق که از نجف فاصله بگیریم، شماره ۱ ظاهر میشود و در کنار آخرین عمود که بایستیم، گنبد حرم حضرت ابوالفضل کاملا پیداست. فاصله بین دو عمود هم ۵۰ متر است. البته عمودها هم امروزه بار معنوی پیدا کردند. دو نکته را عرض کنم: ۱. منظور من از تیربرق، تیرهای چراغ برق هست. ۲. به استثنای بخشهای شروع راهپیمایی که مسیر رفت به کربلا را به دو قسمت تقسیم میکنند تا راه عبور وسایل نقلیه بسته نشود، بقیه مسیر راهمیمایی از مسیرهای ماشین رو کاملا جدا هست و هیچ تداخلی با آن ندارد.
استادم آقااحمدی سلام. از معرفت مکتسَب در ذیل عمود ۵۰۲ لذت بردم. بسیار دلنشین نوشتی مرد بزرگ. تا پیمایش عمودهای آتی، باز هم صحن را به عشق آنجا بیآراء. رفت واسه چاپ دامنه.
آنچه من دیدهام
فرعونیت قدغن!!!
به نام خدا. سلام. قائد بزرگ ما آقاخامنهای سخن مهمی ایراد فرمودند اینجا (به نقل از روزنامهی خراسان ۹ شهریور ۱۴۰۲)
"ما حق نداریم از جایگاه بالا و متکبرانه با مردم حرف بزنیم؛ زیرا ما اصلا کسی نیستیم و آن چه هست متعلق به مردم است و اگر مسئولیتی هم به ما داده شده، اولا مردم دادهاند و ثانیا برای خدمت به مردم است."
درین فراز از سخنان مهم رهبری معظم حرفهای بلندی پنهان است که حیفم آمده بدان نپردازم و بازش نکنم: بند اولِ جملهی آقاخامنهای، از "ما حق نداریم" تا "حرف بزنیم"، با تمام توان و رغبت، بروز هر نوع فرعونیت احتمالی همگان در مقامات بالا را منع اکید کرده. بند وسط جملهی تاریخی امام خامنهای یعنی این تکه: "زیرا ما اصلا کسی نیستیم" نشان میدهد مقامات در فرهنگ قرآن در برابر مردم حتی ذرّه هم نیستند، اگر خادم نباشند. تازه اگر خادم هم باشند باز در برار مردم "هیچ" هستند. جمهوری اسلامی مقامات خائن خائف زیاد به خود دیده. ای کاش! قائد بزرگ ما آقاخامنهای، مجاز میکردند آن مجلس قبل، "حجت الاسلام حسن روحانی" را به عنوان یک مقام خائن و خائف و نوکر مستقیم غرب! تحت جُرم عنصری فرعونپیشه و بدزبان و کذاب بزرگ در سیاستورزی عزل و روانهی اوین میکرد. درینامر، به نظر من (که بارها هم گفتهام و در خودِ زمانش هم مطرح نموده بودم) خودِ قائد بزرگ ما آقاخامنهای هم اشتباه کرده بود که حق مجلس را نگذاشت پیاده شود. آن مجلس تا یک قدمی برکناری مفتضحانهی آن مقام بدکارکرد -که حتی در گفتارها هم دروغپیشه بود- رفته بود، ولی ممانعت رهبری معظم، مجلس را بدجور عقب رانده بود. در بند "آن چه هست متعلق به مردم استِ" جملهی رهبری معظم، تمام فلسفهی حکومت از نوع اسلامی و دینی و ارزشی بیان شده است: از صدر تا ذیل هر چه داریم، همه، آری همه و همه، مال مردم است و این، مردم هستند که کسی را به صدر مینشانند و یا هر وقت هم خواستند با توجه عملکرد بدشان به زیر میکشانند. درود برین تفکر ناب که از نای رهبری عزیزمان پژواک انداخت بر مساحت ایران و ساحت مقامات که هر آن در معرض فرعونیشدن هستند. آیا عبرت ازین هشدار مقتدای ما میگیرند! بگذرم. دامنه.
برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۵ ) به نام خدا. سلام. امینِ ما و ایمانآور ما حضرت مصطفای خدا صلوات الله نه داخل کاخ به دنیا آمد، نه در کاخ، دنیا را به هدایت نشست و دین را به دنیا آورد و نه با کاخنشینان سَروسِرّ داشت. پیامبر ما عزیز بود؛ عزیز واقعی. واقعا" عزیز بود. عزیز را به هر کسی خطاب نباید کرد. این لغت، لغتی مخصوص و باعظمت است، نیاید خرج هر چی کرد. عزیز و عزت از "نایابى" است. و عزیز، نایاب است. فردِ عزیز شکستناپذیر است. به قول علامه طباطبایی وقتی میگوییم فلان چیز "عزیزالوجود است" معنای دقیقش این میباشد که به قول ایشان "بهآسانى نمىتوان بدان دست یافت و شکست دادنش و غلبهکردن بر او آسان نباشد." آری، عزیز را نمیشود «اِغفال» کرد. نمیشود منصرفش داشت. نمیشود در وجودش خُلَل و فُرَج (=رخنه و شکاف) ایجاد کرد. خدا عزیز است چون هیچ احدی نمیتواند درو نفوذ کند و شکستش دهد؛ قادری متعال است. عزیزی و عزت را باید با لغت متضادش شناخت؛ یعنی ذلت. که در اصل این لغت یعنی چیزى که دستیابى بدان آسان است. ولی دسترسی به عزیز، آسان نیست. رسوخ نمیپذیرد. رسول ما حضرت محمد ص عزیز بود و رسوخ ناپذیر. هیچ کس قادر نبود درو نفوذ کند. تابعد.
محمدتقی آهنگر, [در پاسخ به سلمان صالحی] سلام. یا صالحی عزیز استفاده کردیم اره خوب بشنو از نی نی ارادت
سلمان صالحی: سلام و احترام به شما آقای دبیر دارابی. تشکر میکنم که برای من و این صحن نکات نغز ارمغان میدهی. با آن بزرگوار موافق هستم که همه چیز در مبداء و معاد خلاصه میشود. هر موجودی این فضای میان مبداء تا معاد را خوب پُر نکند در آخرت تهی حاضر میشود و بیگمان پشیمان. دوست محترم ای کاش غلط تایپی مرا هم گوشزد میکردید. سمیع را نادرست تایپ کردم. همین جا از محضر قرآن کریم معذرت میطلبم. آقای دبیر گرانقدر قدردانت هستم. نکتهپرداز ظاهر شدی. همین شخصتت را میخواهم.
محمدتقی آهنگر سلام بر ابراهیم پیامبر ما عزیز بود رو خوب امدی ونیز سپاس از حضرت عالی.
برادرم محمدتقی گرامی سلام. از علاقهی پرشورت به حضرت محمد بن عبدالله رسول الله ص حس میگیرم.. ممنونم که متنم را تعقیب و بر آن تقریر میکنی. بگذار خودسَتایی!!!! کنم که گاه آدم مجبور است بدین ستودن! برای من هیچ موجودی در گیتی حضرت محمد امینِ رسولِ خاتَم النبیّین نمیشود که جانش و نفسش و متحدش امیرالمؤمنین امام علی ع است. شمارهی شش را برای عظمت امام علی ع در کنار نبی ص اختصاص دادم که مواد خام آن متن در ذهنم در حال پخته شدن است. درود. به صفت رحمت هم هم خواهم رسید تا چهلوهشتم همچنان درین پست حاضرم.
شرحی شرحه شرحه برین تصویر
اینک از هشت روز پیش، هم خانهی من و هم مدرسهفکرتم همه رفتند کریلا. دلتنگم، گریانم. برای شماها ای زائران. دلم را پیش شما بزرگواران حاضر میبینم. اینان، که میبینین زائران دارابکلاییهای حاضر در زیارت اربعین هستند که دوست گرانقدر و فهیمم جناب حاج کریلایی علیمیرزا چلویی (پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲) به صفحهشخصیام رسانده. موکب میاندورود است در تل زینییه، همان جایی که در زیارتم بارانداز و اُتراقم بوده و نالههایم را از آن قطعهی مقدسه به آسمان میفرستادم. ای زائران مدرسه فکرت، نبودن شماها را در صحن حس میکنم. دیدارتان با حرمهای آنجا دلمان را هم آرامش میبخشد و هم آشوب میافکند که چرا جاماندگانیم. صفحهشخصی ایتای من این مدت حسابی با بارشی از پیام زائران اربعین همراه است. بیش از صحن پست صحنه در صفحهشخصیام تا نیمهشب در حال تایپ و پاسخ احساسات پاک زائرانم. من تماموقت قلبم وقف این وقت به بخت است که درک کنم کربلا را نجف را و اَشرفِ اشرفها را.
خاطره با اسناد و کتاب
هر کس در زندگی خود، چند گردنهی هولناک یا چند قطعهی طرَبناک را تجربه کرده است. گردنههای هولناکم بماند برای وقت مقتضی. اما طرَبناکم یکی این بوده خدا توسط مثلث رفاقتم در قم: حجتالاسلام محمدرضا احمدی. دکتر علیرضا زهیری و حجتالاسلام سید نادر علوی پایم را به مرکز اسناد انقلاب -شعبهی قم- باز کرده بود و تقریبا" یک دهه (نیمی از هفتاد و نیمی از هشتاد) دستم در آن بند بود، با چهار پایه از تفکر و مبانیام: بِخوان، بِشنو، بِدان، بِنویس، سپس بِگو. این عکس که در مخزن اسناد هستم همان دهه است، طرَبناکترین دورهی عمرم که درینمدت، توانستم هر کتابی که دربارهی تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی است بخوانم یا مرور و تورق و یا پژوهش و تدوین کنم. آن سال کنار این سه رفیقم، دچار تحولات شدم. قدردانم از هر کدام. بگذرم. یادم است کتاب "قلندر و قلعه" نوشتهی سید یحیی بثربی چاپ ۱۳۸۰ در مورد زندگانی "شیخ اشراق" را آنجا توانستم بخوانم که هنوز حک است بر سینهام که یک جملهی سرنوشتساز و دگرگونکننده از حکیم شهابالدین سُهروردی (=شیخ اشراق) آموختم، و هنوز در جانم شلعه میکشد. جمله این است. در یکی از دفاتر خطنوشتهایم نگاشته شد. زبان حال شیخ اشراق است در آن دوران جُمود که بَرُو، بس،سخت گرفته بودند:
از صخره شدم بالا،
در هر گام؛
دنیایی تنهاتر،
زیباتر،
و ندا آمد:
بالاتر، بالاتر.
۹ شهریور ۱۴۰۲ : قم. شبِ جمعه. دامنه.
شرح و حاشیه برین عکس
به نام خدا. سلام. حاج علی چلویی است؛ کربلا، اربعین امسال شهریور ۱۴۰۲ سلام رَخِف وُ همسنگرم. همیشه باید "فی سَبیلِهِ صَفًّا" بود. یعنی ردیف شد تا در کارزار مانند دژی استوار (=بنیان مَرصوص) بود. عصابهدست هم باشی باز نیز سبقت میزنی در خیرات ای رَخِف که یک فامیل نسَبیام در بیتت همسقفی و همسر و همنفس. وقتی تو در میدانی من قوتِ قلب میگیرم. ازینفرصت یک حاشیهی تطبیقی بزنم برای هر دوستداری که دلش میخواست پیادهروی اربعین باشد و حرم نجف را با پاهایش پیاده تا کربلا را پیماید ولی به هر مانع و علل و دلیلی نتوانست خود را برساند و هیمن حالل برای سال بعد خود را آرزومند ساخته است. تصورت را تمرکز ده با من بیا: مسیر، حرکت از جنوب عراق به سمت شمال است. ۸۴ کیلومتر. اتوبان است، چهار بانده. با چندین سیطره (=ایست و بازرسی) حالا با من بیا برای تطبیق مسیر. حودت را تکیهپیش دارابکلا فرض کن. حالا نگاه خودت را به دریای گوهرباران بدوز. تا اینجا متوجه میشوی تکیهپیش همان حرم نجف اشرف است، فرضا". گوهرباران هم -رو به شمال- محل دو تا حرم. امام حسین ع و حضرت ابوالفضل س و نیز تلّ زینبیه در غرب حرم امام حسین ع. از همین نقطهی تکیهپیش، با کولهپشتی و هر رفیقی که دوست داری با او میبودی، پیادهروی را فرضی در ذهن کلید بزن. تا سه راه اسلام آباد بدون شمارش عمود (=ستونهای برق) برو. از سه راه به سمت گوهرباران عمود یک را بشمار. هر ۵۰ متر، ۵۰ متر یک عمود را رد کن. تمام این مسیر فقط سمت راستت تا دریا پر از موکب است؛ قدم به قدم. زمین هم تا خود کربلا در دو سمت، کویر است و گاه زیر کشت. سمت چپت که غرب اتوبان نجف به کربلاست، هیچ موکبی ندارد. زائرین هم از داخل خط اتوبان نمیروند، مجاور موکبها تا خود کربلا، یک جادهی همتراز با اتوبان برای زائرین وجود دارد و هیچ تصادمی با ماشینها ندارد. کمش سه شب توراهی. و هر شب در هر موکبی که دوست داشتی استراحت میکنی. میتوانی فقط چند عمود پیاده بروی، بقیه را همان روز نخست حضور، ماشین کرایهای سوار شوی صاف بروی حرم حضرت ابوالفضل س آنجا کسب تشرف کنی و سپس با شرافت وارد حرم امام حسین ع شوی که چهارصد و اندی قدم آنسوتر است. که این فاصله را بینالحرمین میگویند؛ راه عریض بین دو تا حرم. من خودم قدم زدم شمُردم چهارصد و اندی قدم شده بود. حالا در فرض، وقتی به دریای گوهرباران رسیدی ابتدا به حرم حضرت ابوالفضل س بر میخوری سپس به بارگاه امام حسین ع و پَشتش هم تلّ زینبیه و روبروی قبلهی حرم هم، خیمهگاه که درونش آتش به قلب میزند، خصوصا" وقتی یک مداح و ذاکر هم هراه باشد و نوحه و مرثیه و مصیبت سر دهد. قبول باشد. انشاءالله. دامنه.
برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۶ ) پیامبر ما متواتِر (=پیاپی و از پسِ هم) میفرمود: و علیٌ معَ القرآن والقرآن معَ علیً، ولی به قول وُلتر: "آخرین ارادهی محمد [ص] انجام نشد. زیرا او علی [ع] را منصوب کرده بود." علییی که وجودش برای بشریت یک موقعیت عظیم میبود، توسط صاحبان علایق نفسانی کنار زده شد و حتی به خشم سنگین علیهی فاطمهی زهرا س منجر گردید و هنوز آن خشم خشن شیعیان را دلریش نگه داشته است. پیامبر ص بارها به اشاره، و در بِرکهی خُم مستقیم علی ع، آن اَنفَسِ (=نفیسترین فرد به روح خود) را به جای خود پس از رحلت نصب کرد و عموم را به اقتدا به او دعوت کرد. شاید آن نبی رحمت ص خبر داشت که پس ازو باید جریان حق تصفیه شود و شیعه شکل بگیرد تا در تمام تاریخ نمایندهی فریاد سه چیز باشد: عرفان به انضمام دائمی عدالت و عبادت. هر کجا وجود یک موجود شگفتیساز نیاز بود پیامبر مصطفی ص، امام علی مرتضی ع را برگزید: شبِ شبیخون، که علی را بستر خود خواباند و خود شبانه به غار ثور و از آنجا به یثرب هجرت کرد. روز بدر که علی ع را اولین جنگاور در برابر جنگطلبی مشرکین غضبآلود، انتخاب کرد. خیبر که اگر علی ع نبود دسایس یهودهای توطئهگر، بازارگرمی میگرفت و بنای تازهتأسیس اسلام از اساس لرزان میشد. در خندق که اگر امیر علی ع نبود و نمیجهید و آن سوی خندق با عُمر بن عَبدوَد -یَلِ عرب- مَصاف نمیکرد، مدینه از بینان نابود میشد و مردم آن تماما" از زمین محو. امیر امام علی ع امیر دلهای پاک است و جهان چونان ایشان به خود ندیده است. متحد نفس پیامبر ص بود فقط به او وحی نمیشد. رسول خدا ص علی ع را اَخی خود میخواند.
استاد جناب حجت الاسلام آسید حسین شفیعی دارابی سلام. بسیار متشکرم از بیانات مهم و سازندهی شما. نیشابور بر شما گوارا. جان مستمعان کِرام شما هم مهیّا. آنچه جناب امیرآقا و شما بیان داشتید، جزوِ باورهای یقینی بنده هم هست. من منتها بین عقل نظری و التزام عملی یک تفریقی قائلم. در عقل نظری معتقدم هر طور عقلم و فهمم مرا هدایت میکند، اتکا کنم البته با توسل به قرآن و عترت و تکیهی استنادی به عالمان منزه دینی. اما در التزام عملی باید هم، پشت سرِ رهبری باشم که امامت را بر عهده دارد. و امام یک معنی مهمش این است خود در مسیر است و دستِ پیرو را میگیرد به جلو میبرَد. به همین علت در صفبندی سیاسی هر جریانی را جدا و منها از ولیفقیه ببینم، هر امتیازی هم آن جریان فکری داشته باشد ،باز از نظرم معیوب است زیرا در ادبیات سیاسی شیعه مفهوم رهبری دینی و سیاسی، از اصالت برخوردار است. امابعد؛ من در متنم عبارت "ای کاش" به کار بردم. اهل فن میدانند نویسنده وقتی "ای کاش" را بر سر جمله و گزارهی خود میگذارد یعنی چه. ای کاش در بیان آرزو اراده میشود و زمانِ حال را بیان میکند ولی حسرت گذشته و آینده را مد نظر دارد. منم ازین ادبیات بهره گرفتم. ممنونم و بسیار قدردان که متون مرا محلی برای نقد و بررسی میدانید که همین نشان مهمبودن مباحثهی جدی برای بنده است. از رهنمودتان پند میگیرم و در بند تعلّقات خودم را گرفتار نمیبینم. زنده باشید استاد گرامی من.
سلمان صالحی هستم -۲۰- زندگی آخرت در دنیا هم هست. صحن سلام و عرض ادب و احترام. خیلی گشتم که برای این ادعایم مستند جمع کنم. خوشبختانه چنین شد. صاحبان شهیر تفسیر، نظری دارند که غفلت یعنی آن اموری که نزد فرد حاضر است اما حجابها مانع دیدن است. مثلا" به قول صاحب "شیعه در اسلام" (ص ۱۴۳) «زندگی آخرت در دنیا هم هست.» اما افراد از آن غافلاند. من .سلمان صالحی. با دقت در منابع متوجه شدم یکی از عالمان ین، ۲۳ قاف را درین رابطه خطاب به رسول الله .صلّی اللّه علیه و علی آله. بسیار مهم میدانستند: لَقد کُنتَ فی غفلةٍ مِن هذا فکشَفنا عنکَ غِطاءکَ فبصرُکَ الیومَ حَدیدٌ. معنای آن عموما" این است: به او گفته میشود: این همان چیزی است که تو از آن غافل بودی، پس ما امروز پردهی غفلت را کنار زدیم و دیدگانت امروز تیزبین و نافذ شده است) اشارهی آیه به آن حقایقیست که انسان در قیامت آن را به چشم خود میبیند و متوجه میشود همهی این حقایق در دنیا هم در پیشِ چشمش بود، ولی به جهت اتکایی که به ظاهرِ زندگی داشت، از این حقایق غافل بود که خدای تعالی در رستاخیز پرده را از دیدگان کنار میزند، حقیقت امر روشن میشود. به قول مرحوم علامه آن روز افراد با "مشاهدهی عینی حقایق، حتی باطن امور را" هم درمییابند. و دیدهی انسان مانند "آهنِ بُرّان تیزبین و نافذ شده و چیزهایی را میبیند که در دنیا نمیدید." سخن من .سلمان صالحی. سرِ این است که فقط ایقان موجب میشود مؤمن بر اثر ایمان هرگز آخرت را فراموش نکند. یک نمونه از ایقان و یقین همان حدیث امام صادق .علیه السلام. که آن امام عزیز "یؤمنون بالغیب" را فرمودند یعنی کسانی که به قیام قائم حضرت امام زمان .عج الله. ایمان داشته باشند و آن را حق بدانند. پس؛ زندگی آخرت در دنیا هم هست، فقط باید پردهها را کنار زد. اعتقاد و ارادت به امام زمان عج یکی از آن حقایق است که مؤمن را قادر میکند از غفلتها بیرون بزند و پردهی حائل را بکشد.
احمدی گرامیاستادم سلام. هر پیامی که از مبداء نجف و کربلا میفرستی، با نگاه زیارتی آن را میخوانم و شرافتش را بر شریانهای قلبم میزنم که آثار و برکات زیارت اربعین نصیب من هم شود که انوار آن از نفس زکیّهی آن دوست شریفم بر ما ساطع میشود. تک تک کلماتت برای من بوی بینالحرمین میدهد. از سردارِ «عزیز» ما گفتی؛ شهید حاج قاسم سلیمانی که راه بازشدهی کربلا فقط به همت او بود و سپاه قدس ایران. الحق حاج قاسم «عزیز» بود که من این صفت عزیز را بهآسانی برای هیچ کسی بهکار نمیبرم. روح قاسم سلیمانی الهی شفیع من شود که سخت به شفاعتش محتاج افتادم. بازم منو دعا کن آقااحمدی.
کشکولی با جناب امیر آقا رمضانی: این دامنه دیگه چی هست! که در روغن نِواتی هم هست← اونجا که نوشتی: روغن مایع در دامنه ۱۰ تا ۱۵ درصد... اِسا پس سلام امیر. راستی! اخلاق پژوهشی خوبی داری که نقاط مثبت نظام را هم میبینی و صحن را از آن مطلع میسازی. این رو میگن انصاف و تعادل رفتاری. درود داری امیر ما.
جناب حجتالاسلام استاد دارابکلایی سلام. وقتی متنی را درین صحن میخوانم و انتهای متن مکان راقم درج میشود لذت میبرم. چون موقعیت مکانی میران بُعد و قُرب افراد را در جغرافیا هم معلوم میسازد. اینک که نوشتی کربلای معلّی دلم آدم در عالم خیال مسافت خود را تا کربلا میپیماید و انگار آنجا فرود آمده است. امابعد آفات این تیپ افراد را برشمردی. بنده معتقدم تاریکفکرترین افراد همین مدعیان «روشنفکری»اند که تنها هنر نداشتهیشان همان پُز است که در بیانتان آمده و دلقکبازی خُردسالانه در جامعه.
جناب حاج بهرام اکبری سلام. متن مفیدی نوشتید. نظرم: ۱. شرافت مکان را قبول دارم. خوب طرح مسئله کردید. ۲. مثال آن فرد که مشهد مقدس خانهای خرید و دید حس عجیبی درش دارد و فهمید پیشازین، یک وارسته در آن زندگی میکرده، به نظرم خارج از قاعده نیست. قبول دارم. هنوز خانهام جایی را که پدرومادرم وقتی میآمدند میتشستند و چند روزی پیشمان بودند، دوست دارم و برام انگار یک قطعهی خاص منزلم است. چون والدین هر کس، برای آنان یک نعمت غیرجایگزیناند. ۳. آن نقل منظور رباب همسر امام حسین علیه السلام است؟ آن امام واقعاً رباب را دوست میداشتند و بانو رباب هم فوقالعاده با امام حسین علیه السلام رفتار و علاقه داشت. اساساً انسان ابعاد دارد. تمام بُعد را باید پرورش داد، آدمهای تکبُعدی در نهایت، دست به سرکوبِ بقیهی نیروها و قُوات خود میزنند و این مَهیبترین کودتا علیهی استعدادها و قوّههای خدادادی خود است.
هشدار
کسانی که بستگانشان در کانادا هستند مراقبت کنند «شهرام گلستانه» تحت پوشش نامی فریبنده «انجمن دموکراتیک ایرانیان در کانادا» را راه انداخته تا ایرانیان مهاجر آنجا را شکار کند. این فرد جنایتکار و مزدور از فرماندهان و اعضای سابقهدار سازمان تروریستی میم. میم (مسعود رجوی / مریم قجر عضدانلو) است. بستگان خود را مطلع کنید. دامنه.
جناب حاج بهرام اکبری سلام. متن مفیدی نوشتید. نظرم: ۱. شرافت مکان را قبول دارم. خوب طرح مسئله کردید. ۲. مثال آن فرد که مشهد مقدس خانهای خرید و دید حس عجیبی درش دارد و فهمید پیشازین، یک وارسته در آن زندگی میکرده، به نظرم خارج از قاعده نیست. قبول دارم. هنوز خانهام جایی را که پدرومادرم وقتی میآمدند میتشستند و چند روزی پیشمان بودند، دوست دارم و برام انگار یک قطعهی خاص منزلم است. چون والدین هر کس، برای آنان یک نعمت غیرجایگزیناند. ۳. آن نقل منظور رباب همسر امام حسین علیه السلام است؟ آن امام واقعاً رباب را دوست میداشتند و بانو رباب هم فوقالعاده با امام حسین علیه السلام رفتار و علاقه داشت.
اساساً انسان ابعاد دارد. تمام بُعد را باید پرورش داد، آدمهای تکبُعدی در نهایت، دست به سرکوبِ بقیهی نیروها و قُوات خود میزنند و این مَهیبترین کودتا علیهی استعدادها و قوّههای خدادادی خود است.
سلام جناب استاد دارابکلایی. ترسیمی واقعی از چهره و سابقهی شمر کشیدید. تاریخ همین را روای است. متأسفانه در سریالهای مربوط به شمر همیشه ازو چهرهای گریم میشود که بیننده را به خطا میکشاند. باید طوری گریم میشد آن مذهبیبودن و سابقهاش نمایش میآمد تا این واقعیت انتقال پیدا کند همین تیپ افراد مذهبی با چه جهالتی به پرتگاه تباهی افتادند و این گونه قساوت کردند. عمر بن سعد هم شیخ بود. ولی فیلم از اینان طوری تصویر داد که انگار از خارج حوزهی اسلام آمدند در برابر امام حسین ع رویارویی خشن ورزیدند. یک آدم مذهبی هم میتواند راحت مثل آب خوردن شمر شود. شمری که به روایت شما آن سابقهی عجیب دینی در پروندهاش درج بود. از آن دوست محترم ممنونم چهرهگشایی خوبی صورت دادند. لعنت الله علی الشمر بن ذی الجوشن. نظرم را فرصت ویرایش نداشتم. معایب تایپی را اغماض فرما استاد.
عیسی رمضانی محمد: سلام برنگارنده این سطور که دل داده ی کسی است که منتقم خون حسین است ، آقا ابراهیم عزیز چه خوب بیان کردی آنجا که گفتی << ازکجامعلوم که امام غائب برای ماازامام حاضر لازم ترنباشه>> نکته ها در این جمله وجود دارد که باید اهل فن و اهل دل ورود کنند، آری گرچه او از نظرها پنهان است وظهورندارد اما حاضرو ناظر است ، گر چه ظاهرنیست اما حضور دارد و فیض و فواید ش مستمر است. خود تشبیه امام به خورشیدِ پشت ابر، به بیان حضرت آیتالله جوادی آملی، دراین جمله لطایفی وجود دارد که مطرح کردن آن به طول میانجامد، لذا در ادامه جمله شما باید گفت اگر امام ظهور کند و ما وظایف زمان ظهور را ندانیم ویا نتوانیم به این وظایف عمل کنیم به تعبیر قرآن دچار خسران مبین ، نه خسارت، می شویم که با شقاوت هنراه است. در غیبت امام زمان شاید بتوانیم لاف طرفداری ازامام عج الله تعالی فرجه الشریف بزنیم، امادر وضعیت ظهور است که سره از ناسره شناخته می شود ومعلوم نیست که بتوانیم از عهده آن برآییم. ندیدن امام غمش کمتراست از دیدن امام و نشناختنش ، البته باید دعا کنیم خداوند زمینه ظهور را هرچه زودتر فراهم کند. انشاءالله.
سلمان صالحی هستم -۲۱- تعالیم جوهری تشیّع. صحن سلام و عرض ادب و احترام. کلا" تشیّع چون مکتب عدالتخواه بوده هیچگاه از تشییعجنازهی شهید فارع نشده است. شیعه بوده و شهادت. تشیّع بود و تشییع شهید. این یعنی این مکتب همیشه مورد خشم ستمگران تاریخ یوده و خون حامیانش را میریختند. حکومت در تشیّع ریشه در رفتار امام علی ع دارد. یک نمونه از رفتار آن امام (ص ۴۷ "مرامنامه") بهترین مثال این بحثم است: روزی به دخترش خطاب کرد: "آیا همهی زنانی که از مدینه به کوفه آمدهاند، امروز اینچنین گردنبندی دارند، که تو میخواهی داشته باشی؟! ای دختر علی! مگذار شیطان بر تو مسلط شود." من. سلمان صالحی. معتقدم قرآنی که میشناسم به هیچ وجه اجازه نمیدهد به وسیلهی قدرت، فواصل طبقاتی ایجاد کنند. مگر آن که قرآن را فقط برای تجوید و ترتیل و به قول صاحب «الحیات» (ص ۳۵) صرفا" "تحفیظ" خواست و داشت. حال آن که گوش به آیاتی مثل "ان الله یأمر باالعدل" (۹۰ نحل) و نیز "لیقوم الناسُ بالقسط" (۲۵ حدید) نداد. سرمایهداران مکه با قرآن از آن رو مشکل داشتند که به جامعه عدالت یاد میداد و جلوی ویژهخواری و طغیانمحوری را میگرفت. به تعالیم جوهری تشیّع بازگردیم.
روزنامهی هممیهن (۱۱ مرداد ۱۴۰۲)
خالصسازی کد رمزِ تنِش
خالصسازی کد رمزِ تنِش
به نام خدا. سلام. آقای علی لاریجانی هم اخیرا" اینجا وارد ادبیات سیاسی "خالصسازی" شده و گفته:
"از اول انقلاب عدهای خالصساز میگفتند فقط ما انقلابی هستیم و دنبال حذف دیگران بودند."
نکاتی دارم این صحن مطرح میکنم:
باالاخره جریان تنشساز پشت پرده با ایجاد واژهی "خالصسازی" ادبیات سیاسی کشور را وارد این فاز خطرناک کرده است. و علی لاریجانی هم -که بخشی از جناح راست است- گول این جریان را خورده و با به کار گیری این لفظ، فضا را برای تنش، باز ساخته است. حال آنکه از نظر بنده، واژهی خالصسازی از اساس کد رمزِ تنِش است. چون این جریان (چندین تن از یک جناح که تمرین عملیات روانی هم دیدند) یقین دارند در پاییز آشوب افتضاح به بار آورده بودند و فکر میکردند کار نظام تمام است و اینک که از دایره بیرون افتادند، دست به عملیات فریب زدند. خوانندگان مراقب رفتار این قبیل کارهای "جینشاب"ی باشند.
وقتی به سابقهی آقای علی لاریجانی رجوع میکنیم خود او بدترین فرد در دوگانهسازی بود؛ نه فقط در میان دو جناح که در درون جناح راست هم عامل انشقاق شده است. سه تا از آشکارترین کارهایش برنامهی "هویت"، برنامهی "چراغ" و شوی "کنفرانس برلین" بود که در هر سه مورد، موذیانه کوشید فضای کشور را یکسویه به سمت تنِش حذفی ببرَد. تیپ خاندان لاریجانی اینمُدلیاند. نقل است که مرحوم امام منع داده بودند ازین خاندان در صدر نظام استفاده کنند.
خاطرهی سیاسیام: بخش تندرو -و در اصل برانداز از جناح چپ- که کم کم از "خط امام" (=نماد اصلی چپ سنتی) فاصله گرفته بودند، اندکی پس از پدیدهی "دوم خرداد" در برلین آلمان، فضاحت به بار آورده بود مانند اکبر گنجی، یوسف اشکوری. حمیدرضا جلالیپور که البته گویا همانجا خطشان را خوانده بود. که ما -دوستان محل- ازین رفتار چپ خشمگین شده بودیم. یادم است پیش از آن که آقای علی لاریجانی با صداوسیمایش صحنههای عریانی "کنفرانس برلین" را نمایش دهد و چپ را رسوا کند، بنده از تهران به ویدئوی آن شوی سیاسی که شوک بزرگی بود دسترسی پیدا کرده بودم و یک شب بردم محل ر منزل «...» با پردهی نمایش عریض در جمع تمامی رفیقان نمایش دادیم و آنجا بود زشتی کار این بخش چپ، بر رفیقان مسجّل شده بود چون هیچ با اخلاقیات انقلاب تناسبی نداشت.
خواستم بگویم "کنفرانس برلین" را آقای علی لاریجانی، عاملی برای تصفیهی سیاسی کرده بود که حالا در فرار به جلو با واردکردن واژهی "خالصسازی" در ادبیات خود که در اصل دستساختِ جریان آشوب در درون چپ (که چپ خصوصا" آقای حجت الاسلام سید محمد خاتمی را هم چند ساله به قهقرا کشانده است) فاز یک تنِش را زده است. هنوز برآوردم نامعلوم است که این فاز مشتعل و شعلهور میشود یا نه. چون آنان قادر به کشاندن بدنهیجامعه به تحریکات خود نیستند. این تیپ فقط میتوانند هر آشوب به راه افتاده را با ادبیات سیاسی، رنگ و بو دهند، زیرا قدرت بسیجکنندگی خود را دیربازی است از دست داده اند. بگذرم. دامنه.
برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۷ ) پیامبر خاتممان موچودی مقدس و رحمة لِلعالمین است، یعنی خُلقش و تمام برنامه و اخلاقش رحمت برای تمام جهانیان است. در واقع خدا با این توصیف ویژه و منحصر از حضرت محمد ص، خواست به جهانیان بگوید پیوستن به این نبی رحمت ص در هر زمان و مکان، ناجی تمام تباهیهاست که جهان با آن روبروست. هنوز جهانیان مفهوم رحمة لِلعالمین بودنِ حضرت محمد ص را نفهمیدهاند و حتی یک قارهی مدعی و منحرف از رسالت انبیا ع، لذت آزادی خود را در آتش زدن معجزهی حضرت محمد ص یعنی قرآن میداند و هر بار آن را پیاده میکند. خلاصه بگویم: اصول و برنامهها و اخلاقیات رسول الله ص به گونهای کمالیافته است که نه فقط مسلمانان که جهانیان را به رحمت میرساند. رحمت اوج معنی بخشودگی است. زیرا از دو صفت ذاتی الله ناشی شده است: رحمانیت و رحیمیت که در بسم الله، چسب است.
محمدتقی آهنگر: سلام وقت بخیر همانطور قبلا قول داده بودم خصوصیات وصفات پیامبر رحمت (ص) که در قران کریم ذکر شده جهت یاداوری به صورت فهرست وار بیارم. بامطالعه وتامل در انها میشه درک کرد که رحمت خدا در اثر شایستگی ووارستگی پیامبر عزیز شامل حالشان است واز تک تک ان خصوصیات باید اندیشه کرد ودرس زندگی وبرنامه ی عملی همه ما باشد / انشاالله.
۱_ احمد ۶/ صف
۲_ امین ۶۸ / اعراف
۳_ اول العابدین ۸۱/زخرف،
۴،_ اول المسلمین ۱۶۳ / انعام
۵_ اول المومنین ۱۴۳ / اعراف
۶_ برهان ۱۷۴ / نسا
۷_بشیر ۱۹ /مائده
۸_خاتم النبیین ۴۰ / احزاب
۹_ داعیا الی الله ۶۴ / احزاب
۱۰ _ رحمه للعالمین ۱۰۷ / انبیا
۱۱_ رحیم ۱۲۸ / توبه
۱۲_ رسول ۱۴۴/ ال عمران
۱۳_ رسول الله ۱۵۸ / اعراف
۱۴_رسول امین ۱۰۷ / شعرا
۱۵_ رسول کریم ۳۰ / حاقه
۱۶ _ رسول مبین ۲۹ / زخرف
۱۷ _ رئوف ۱۲۸ / توبه
۱۸_سراجا منیرا ۴۶ / احزاب
۱۹ _وشاورهم فی الامر ۱۵۹ / ال عمران
۲۰_ شاهد ۸/ فتح
۲۱_ شهید ۱۴۳/ بقره
۲۲_ صاحب ۲/نجم
۲۳ _ طه ۱/ طه
۲۴،_ عبدالله ۳۰/ مریم
۲۵ _ مبشر ۱۰۵ / اسرا
۲۶،_محمد (ص ) ۱۴۴ / ال عمران
۲۷_ مذکر ۲۱ / غاشیه
۲۸ _ المزمل ۱/ مزمل
۲۹ _ منذر ۶۵ / ص
۳۰_ ناصح امین ۶۸ / اعراف
۳۱_ النبی ۶۴/ انفال
۳۲_ النبی الا می ۱۵۸ ، ۱۵۷ / اعراف
۳۳_ نذیر ۱۹ / مائده
۳۴ _ النذیر المبین ۸۹ / حجر
۳۵ _ ولی ۵۵/ مائده
۳۶_ یاسین ۳۶ / یس
۳۷ _اسوه حسنه ۲۱ احزاب
ونیز دلایلی برای ان ( نام گذاری قران درموردپیامبر اسلام (ص) وجود دارد شاید در یک فرصت مناسب به ان پرداخته وبارگزاری گردد ازاینکه طولانی شده عذر خواهم یاعلی ارادت.
وقت حرف به نقلِ توحید ( ۶ ) به کَرّات در متون عرفانی خواندهام؛ معرفت، در کتاب یافت نمیشود، در قلب، آن را بیاب.
نماز در مسجد یا پارک؟
به نام خدا. سلام. من این تیتر روزنامه ابرار (۱۱ مرداد ۱۴۰۲) را قبول ندارم با دیدنِ یک عکسِ نمازجماعت در کنار پارک، به این نتیجه رسیده تیتر زده "مردم به مسجد نمیآیند، نمازجماعت در پارک خوانده میشود." (بعکس سمت چپ ردیف دوم) این که مردم به مسجد نمیآیند، واقعیته، خودم وقتی در وقتِ مغرب در نمازجماعت حاضر میشوم قِلّت حاضرین مرا رنج میدهد. بیشترِ مواقع تعداد سجّادهی خالی منقوش بر فرش مسجد بیشتر از نمازگزارانیست که آن سجّادهها را پر کردهاند. من آفتشناس نیستم ولی شاید یکی از علل این باشد برنامهی تحت دستور مساجد، یکنواخته و مردم مساجد را مردمی نمیبینند، باندی و حزبی و دستوری میبیند. همین، آنان را فراری داده. اما نمازجماعت در پارک خوانده میشود یا هر جایی که جمعی با هم در آنجا به سر میبرند، امری عادی در میان مردم بوده و هست. یا نماز را یا بهجماعت میخوانند یا بهوحدت (=طرزی از نماز که نمازگزار هم حمد و سوره را خودش میخواند ولی همآهنگ با نفر پیشنماز که نمیدانم حکم فقهیاش صحیح است یا نه) میخوانند. ما رفقا در هر مسافرتی، نمازمان را اگر به مساجد یا حرم نرسیم به حاج شیخ احمد آهنگر بهجماعت اقتداء میکنیم. حتی خونهام هر وقت رفقا جمع میشوند وقتِ نماز بلافاصله جماعت منعقد میشود زیرا بنای ما بر اقامهی نماز در وقت فضیلتِ اول وقت در کجا است، که گاه دست نمیدهد آدم خود را مساجد برساند. (عکس نمازجماعت در منزلِ قمم، عکس اولی در ردیف دوم؛ راستی! من هم هستم، پیدام کند هر کس خواسته است) اما یک عکس از حرم امام رضا (ع) هم، درین پست گذاشتم تا رسانده باشم مردم ایران به آداب زیارت و نماز، بسیار پایبندند و از هر نقطه که باشند یا به حرم سلام میدهند و یا در نمازها شرکت میجویند. (عکس سمت راست در ردیف دوم میدان شهداء مشهد مقدس که آن دور، بارگاه حرم رضوی پیداست، عکسی که آقاصدرالدین آفاقی به صفحهشخصیام سه شب پیش ارسال کرده) دامنه.
آق سید حسین شفیعی: تکرار شعار جاوید «کلمه حق یراد بها الباطل»!!! بسم الله العباد الصالحین. آقا ابراهیم سلام علیک. صبح زیبای یکشنبه تان به خیر باد. نوشته زیبا و کاردی امروزه تان («نماز در مسجد یا پارک؟») را خواندم؛ نوشته ای جامع و معرفت زا؛ هم ارزش برآمده از جماعت در مساجد را به زیبائی تبیین نموده اید؛ هم علل موثر در کاهش حضور جمعیت در پاره ای از مساجد را به زیبائی به تصویر کشاندی؛ هم از تقید خود به اقامه نماز جماعت در اول وقت را بازگو نموده اید؛ هم از مشروعیت و معقولیت اقامه جماعت در پارک ها سخن به میان آورده اید؛ و هم به زیبائی و بطور تحلیلی؛ به ابراز عدم رضایت خویش از تیتر روزنامه ابرار پرداخته اید؛ در جهت همراهی با جنابعالی در این عرصه مهم دو نکته را بازگو می نمایم: ۱) فرود و فراز حضور جمعیت در مساجد؛ واقعیتی است غیر قابل انکار؛ طبیعتاً ممکن است بخشی از عوامل همان باشد که جنابعالی هم به آنها اشاره نموده آید (البته تایید برخی از تعابیر نیازمند به تامل و حتی اصلاح می باشد)؛ ولی درونی و خارجی دیگری هم تاثیر گزاری هستند؛ از جمله : مواجهه با برخی از مشکلات معیشتی؛ امام حسین (ع) فرمود : «.... فارغ محصول بالبلاء قل الدیانون»؛ کارکرد بد و ناخوشایند برخی از مسئولین؛ تبلیغات زهرآگین معاندان با دین و....؛ ۲) شناسائی علل کاهش حضور جمعیت در مساجد؛ اقدامی مثبت تلقی می شود؛ ولی مشروط به این است که این کار؛ به قصد شناسائی علل و به نیت کوشش در جهت رفع آنها و به انگیزه فراهم آوردن بستر مناسب برای حضور بیشتر مردم در مساجد و... صورت پذیرد؛ ۳) متاسفانه کسانی بوده و هستند؛ دم زدن از کاهش حضور جمعیت در مساجد را؛ معامله سیاسی و حزبی نموده و می نمایند (به جرات می گویم برخی از این اشخاص؛ نه اهل جماعت هستند و نه مسجد و حتی نه اهل...)؛ بنا بر این؛ اقدام اینگونه از اشخاص در حوزه مورد اشاره؛ مصداق بارزی از کلام جاوید علوی «کلمه حق یراد بها الباطل» می باشد؛ ۴) اگرچه برای اقامه نماز در مسجد و شرکت در نماز جماعت مساجد؛ ثواب بیشتری مطرح است؛ ولی به علل ثانوی؛ ممکن است ثواب اقامه نماز بصورت فردی و یا جماعت در پارک ها؛ بیش از ثواب نماز در مساجد بوده باشد؛ بعید نیست که فراز زیبای «اشهد آنکه قد اقمت الصلوه» در زیارتنامه امام حسین (ع) و غیره؛ موید همین احتمال باشد؛ زیرا اگرچه نماز روز حضرتش در روز عاشورا؛ در مسجد اقامه نشد؛ ولی سبب سروپا نگه داشتن نماز در طول تاریخ گردیده است. دعا کنیم همگان از برپادارندگان نماز باشیم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی/ صبح یکشنبه : ۱۲ شهریور ۱۴۰۲ش_۱۷ صفر ۱۴۴۵ق).
استاد گرامیام جناب دکتر حجت الاسلام حاج آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. قدِ همهی انرژیها و کالریهایی که بدنم امروز نیاز داشت، انرژی رساندید. متن شما بهتر از متن من مطلب را جاانداخت. همین نیّات و بیانات شما مد نظرم بوده اما شما به دلیل احاطه و فقاهت بالا از بنده دقیقتر ظاهر شدهاید. قبول دارم. خصوصا" کسانی از دلقکان روزگار که خلوتی این جور جوامع مذهبی را بهانه قرار میدهند تا حَقد خود را خالی کنند. از آن استاد بارز متشکرم که مواظب ما درین صحن هستند چه تشویق و چه تذکر. موجب افتخار صحن مدرسه فکرت است که بزرگان و مقامات روحانی -که پرهیزگاران روزگار ما هستند- متواضعانه درین جمع تشریف دارند. بار دگر امتنانم را برملا میکنم که خرسند و سرشار شعف شدم متن مرا لایق دانستید خواندید و با مهارت بر آن مطلب افزودید. درود کثیر.
سلام حضرت استاد شفیعی مازندرانی سید و سادات گرانقدر ما. منتظر دریافت خطبههای پیادهشدهی نوار همچنان هستم که جمعه در سورک ایراد و اقامه کردید. رفیقم آق سید تقی در صفحهشخصیام قرار شد بفرستد ولی هنوز واصل نشد. اگر برسد حتما" رُوش نظراتم را مرقوم میکنم. استاد، سفرهی نون و پنیر و کمی سبزی و چند چِکه آقوز، قابل آن مقام گرامی را ندارد. خانمم هنوز کربلاست دو سه روز پس از اربعین برمیگرده. آن وقت هر زمان تشریف بیارید: نونِ جُوین!!! در خدمتیم!!! اما اگر با تیناری من میسازی حاضرم به نحو احسن در خدمت باشم. از کباب تا ثواب.
سلمان صالحی هستم -۲۲- توغُّل. صحن سلام و عرض ادب و احترام. در ادبیات عرب فرو رفتن در هر چیزی و در هر رشتهای را "توغُّل" میگویند. علمای علم و دین .زیاد دیدم در مطالعات و پژوهشها. تأکید میورزند در علوم انسانی باید در یک رشته توغُّل کرد و در آن فرو رفت تا فردی متوغّل بار آمد. من .سلمان صالحی. معتقدم انسان نه فقط در هر رشته، که در هر کاری مهمی باید "توغُّل" کنند تا رقاد و ترقی حاصل شود. مطالعات و کسب داناییِ آدم، باید، یک. هم عمومیت داشته باشد .همان گسترش موضوعی. به دلیل کشِش و کوشش ذهن بشری، دو. هم باید "توغُّل" صورت گیرد .همان به یک رشتهی مورد علاقه، مثلا" مباحث معنویت و عرفان، یا تاریخ و جغرافیا، یا سیاست و روانکاوی، و هر فاز دیگر فرو رفتن. غَور .همان گودی و فروشدن و دقیقشدن. هم میگویند. یکی از امتیازات بزرگ فقه شیعه این است فقیهان آن در هر کاری، خصوص در مسائل دین "توغُّل" میورزند و این باعث میشود دین بهآسانی در معرض بدعت و در خطر غلط نیفتد. علت این که مثلا" سه روز تشریق در حج هست، این است گوشت قربانی در آفتاب خشک شود. پیام سَمبولیک این مَنسَک این است مؤمن باید تشریق کند در تمام امورش، همان باید "توغُّل" کند وفرو رود در مسائل. ترقی آدمی از همین حالتِ آدم برمیخیزد. خصوصا" در قرآن باید "توغُّل" داشت. مفسر بزرگ المیزان در طول چندین سال تمرکز و "توغُّل" روی قرآن، فقط روز عاشورا دست از کار و نوشتن میکشید. میگویند عارف زمانی که میخواهد در اوج عرفان فرو رود حالتی خاص به خود میگیرد و دست بر زانو میگذراد. زیرا زانو میگویند دبیرستانِ عارف است .همان محل درس و مدَرس. پس؛ توغُّل. توغُّل. توغُّل.
حضرت استاد حجت الاسلام حاج سیدکمالالدین عمادی سلام. چقدر نکتهی نغز و نرمی. شیرینی درون متن ،تلخی دوری آدم را جبران میبخشد. اینک که از نجف اشرف راهی کربلای معلایی ،میدانم آن مقامات و منازل حضرت خضر ع را که در کتابت یکی یکی شرح کردی و این صحن هم به اشتراک گذاشت بودی ، اینک با عمودهای مسیر تطبیق میدهی و واله و حیران به ناحیهی مقدسهی حرم منتهی میشوی که کانون عالَم است و کُنه و اکتناه عالِم. حضرت عمادی سید عظیمالقدر مرا سخت دعا کن.
برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۸ ) هیچ میدانی آیا چرا حضرت محمد ما -صلوات الله علیه و آله- همچنان در زمان حال با انسان سخن میگوید؟ لابد پیش خود حدسهایی دارید میزنید، اما بنده -دامنه- نظرم اینه: در پیام مقدس حضرت محمد مصطفی ص خداوند حضور دارد، وحیانیست حرفهای حضرت رسول الله ص. خداوند حیّ و حاضر است. سخن که میگوید همیشه در زمان حال است، چون خدا به گذشته نمیرود. برای خدا ماضی و مستقبل و اکنون یکی است، پس رسول ما مصطفای حضرت رحمان و رحیم هم، به گذشته نمیرود و معجزهاش قرآن به همین خاطر همآرهزنده است و در دل زمان نمیرود. فرازمان است. محمد مصطفی رسول الله ص را بیشتر در اعماق عقاید خود حیّ و حضور دهیم.
درود بر مدیر محترم. ۱. در همین هفته با دو خبر مواجه شدیم ,یکی نماز خواندن شهروندان در پارک و دیگری سخن امام جمعه محترم بروجرد به علت کاهش نمازگزاران در مساجد , اقامه نماز را در پارکها صورت گیرد . ابنکه در پارک نماز خواندن نه تنها مشکل نیست بلکه نقطه قوت هم خواهد بود ( مسافر, یا تفریحی با خانواده رفتن و...) اما بخواهیم بجای مسجد در پارک نماز بخوانیم ( با چه هدفی و..) این ممکن است نه تنها کمک کننده نباشد ممکن است آسیب زا باشد. ۲. نهاد ها بخشی جدایی ناپذیر از یک جامعه است و دارای کارکرد. مثل نهاد خانواده , مدرسه , دانشگاه , مسجد و...., ممکن است کارکرد بعضی از نهاد ها به مرور زمان دستخوش تغییرات شود و نیاز به کمک نهادهای دیگر شود. مثل کارکردهای خانواده که یک بخش از تربیت در مدرسه صورت میگرد. حال باید به این سوال پاسخ داد که کارکرد های نهاد مسجد چیست . امروز در کدام کارکرد دچار کاهش شده ایم. ۳. یکی از مهمترین مشکلات جامعه علمی بخصوص در حوزه علوم انسانی و اجتماعی , کاربردی نبودن بیشتر پژوهش هاست و شاید هم مهمترین مسیله بیش از اندازه به مصلحت توجه می شود که خدای نکرده باعث سوء استفاده گردد. به نظر من هرچه از مصلحت کم شود و واقعیتهای جامعه عریانتر بیان گردد در کوتاه مدت ممکن است دچار اسیب گردد لیکن در دراز مدت مثمر ثمرتر خواهد بود به شرطی که علاوه بر آسیب شناسی به راه حل ها توجه شود . و اینکه پژوهش با هدف کمک به حل مشکل باشد.. پاینده باشید.
جناب سید سعید سلام. جا دارد ابتدا تشکر کنم مسائل صحن را با دید بالا میبینی و سرسری از آن رد نمیشی. درین مدت مدرسه هم آشنایی من با شما حاصلش این بوده جناب عالی را فردی منطق و دلسوز بیابم. ممنونم. یک: بله، هر چیز سر جای خود، نه پارک جای مسجد را میگیرد و نه مسجد جای پارک شدن است. موافقم با شما. دو: فرمودی کارکردهای نهاد مسجد چیست؟ روی این در یکی از پرسشهای سنجاقی صحن چند سال پیش مفصل بحث شد که مدرسه روی تلگرام نصب بود. من مسجد را با گستردهترین مأموریت میشناسم؛ همهچیز مهم مؤمنان و سایر مردم میتواند از مسیر مسجد بگذرد. چون مسجد فقط محلی برای نمازگزاردن نیست. تنها جایگاهی در اسلام است قابلیت تمام امور نظامی، سیاسی، عبادی، اخلاقی، آموزشی، اجتماعی، حتی هنری را دارد. منتهی بر مسجد باید عاقلان و مؤمنان و معتمدان عام حکمرانی مردمگرایانه کنند. سه: به شما درود میفرستم که قبول داری یک عده وابسته یا خودباخته از پژوهش برای سوءاستفاده بهره میگیرند که دل مردم را خالیتر و گرا به دشمن دهند. بله، نتیجهی پژوهش و برآوردها باید چارهجوییها باشد نه یأس. متشکرم. یادم نرفته است و شما هم شاید نرفته باشد که وقتی ترامپ گفت ۵۴ نقطهی فرهنگی و دینی را بمباران میکنم عدهای دلقک و هرزه در ایران خوشحال هم شده بودند و اگر رهبری معظم آن تهدید را نمیکرد آمریکا این وحشگیری را مرتکب هم شده بود. برای این تیپ بدفکرها ویرانی تختجمشید و حرم امام رضا ع فرقی نداشت.
DAMU
متن در لینک بالا در دامنه
درین تصویر از میان این همه جمع، چهرهی دوست کهنسالم حاجی حبیب چلویی ببخلی در ردیف جلو، وسط صف، مرا به خودش جلب کرد. او نه فقط در نماز رکوع میکند که قد خمیده او خود یک رکوع دائمیست. یادمان میدهد خمیده هم شوی باز در نماز باید خم شوی. گرچه نماز میت رکوع ندارد و خود اصل نماز رکوع است زیرا واحدش رکعت است و این یعنی رکوع ذات نماز است. البته رکوع فقط پیشگاه خدای باریتعالی. حبیب محله و محل ما سلام برین خداپرستیات. دامنه. عکاس نمیدانم کیست ولی در صفحهی شخصی من دیده شد.
محمدتقی برادرم سلام. این موارد دستورواره که از غرب به حوزهی مسلمین دیکته میشود، لزوماً میبایست توسط کارشناسان زُبدهی دین مورد ارزیابی قرار گیرد. برخی از آن با مبانی ما تبایُن دارد.
جناب استاد دارابکلایی سلام. ادب من اقتضا میدهد باز نیز چونان اسبق و سابق از اهتمامت در صحن قدردان شوم. یقینا" شما درین شماره دست به اکتفا و اختصار زدید، نه تکافوی ادله. درسته؟ چون راههای رستگاری در منابع دینی فراتر ازین محدودیتی است که شما احصاء کردید و صدر و ذیل آن را مسدود ساختی. بند آخر که پرهیز را برجسته کردی برای من واقعاً نامفهوم باقی ماند.
مدرس و مربی و همسنگرم جناب حاج بهرام اکبری لالیمی سلام. بند ۴ را که اهمیتش مسجل است، دوام آثار سوءاش در اذهان بیشتر است و توسط بدکرداران دامن زده میشود تا محیط مسلمین را ویروسی عقیدتی نگه دارند. نکتهپرداز ظاهر شدید درین متن. بنده ازت متشکر است.
به قلم عشق دامنه
سحر دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲
عاشورا عزاست؛ اربعین عشق
به نام خدا. سلام. عاشورا، تازه در به روی عاشقِ امام حسین ع گشوده میشود، تا بر بدترین برخورد با آن امام و همراهانش، بر سر و سینه زنَد و واویلا و مهلا مهلاً یا بنالزهرا -سلام الله علیها- ندا سر دهد و آن واقعه را در بستر زمان، نو و نامیرا نگه دارد. عاشورا عزاست؛ و عزادار با تمام عقاید و علاقه آن روز را زنده میدارد که آن روز، اسلام را زنده نگه داشته است. پس؛ عاشورا میدان عزا و عزاداریهاست. اما اربعین. اربعین چی هست؟ اربعین جادهی عشق است و زائر را با خود با پای پیاده به دور حائر میبرَد؛ آن حرم، سه حرم: حرم نجف اشرف امام علی ع، حرم عباسِ امام علی ع و حرم امام حسینِ امام علی ع. پس اربعین، عشق اعلای علیست که زائر، اول در آن حرم، خویشتن را شستوشو میدهد و راهی بینالحرمین میشود که از نبردی پررشادت برابرِ بیرحمان و منحرفان -که جنگی نابرابر و قساوتبار آفریده بودند- ادای احترام و ارادت و ادامهی راه کند. این مقدار شوق و شور بیهمتا، اربعین را به عظیمترین عبادتِ عبادی سیاسی عرفانی و عقیدتی تبدیل کرده که فقط از دامنهی عقیده و عشق به عترت عبور میکند و بس. اربعین همه را بیتاب، بیقرار، بیاندازه مهیّای سیر و عرفان و حماسه کرده است. اربعین به نظرم دارد نوعی قیامت قَصیر را به روی عاشقها میگشاید. از عاشورا تا اربعین، پیروان امام حسین ع توی جادهی زائران، راه میپیمایند؛ یکی خود را به آن جادهی نجف به سمت کربلا میرسانَد و پیِ عمودها قدم به قدم میدوَد؛ یکی هم از چهارگوشهی ایران و اَقصینقاط جهان خود را در جادهی قلب به سمت قبر ششگوشه میرسانَد و پیکر و پویش خود را در ذهن و فکر و ذکر و دل، مسیر را زائرانه و زارزار، پیِ عمودهای عقیده و عشقش، میدَواند. خیلیها الآن در غبطهاند که چرا خود را نرساندهاند؟!!! اما همین فُسوس و حسرت خود زبارت اربعین است. مگر زبارت اربعین میلِ دل به میلادِ شهید عاشورا نیست؟! که ۱۰۰ در ۱۰۰ هست، پس خُب، همین که دل از هر زاویه، رو به سویِ قبر حضرت سیدالشهداء قبله گیرد، او زائر اربعین شده است. آری؛ عاشورا اگر برپایی عزاها و سوگواریهاست؛ اربعین بالاندن (=تناوری و نموِّ) عشق است. برین عشق و عُلقهی خود به امام حسین ع بر خویشتن به بال، ای هموطن! ای همگرا! ای همپویه و ای همراز که بالاترین بالیدن است. دامنه.
سلمان صالحی هستم -۲۳- چهار عنصر. صحن سلام و عرض ادب و احترام. شاعران وقتی از دینشناسان هم باشند عقیده را نیز به نظم درمیآورند. مثل همین بیدل دهلوی؛ که عبدالغفور آرزو در "انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ" (ص ۱۷۹) از بیدل هم شعر سراغ داده و هم تطبیق چهار عنصر با اَسمای خدا. جل جلاله. بیدل هر یک از چهار عنصر حیات را در پرتو اسمی از اسامی خدا تبیین مینماید. این طور: آتش ==== اسم قابضِ خداوند. باد ==== اسم حیّ خداوند. آب ==== اسم مُحیی خداوند. خاک ==== اسم ممیت خداوند. من .سلمان صالحی. عین عارفان معتقدم "نور شد هر چه نار کرد صعود / نار غیر از هبوط نور نبود" و این از آن روست که "هر اَدا صد مقصد است اما اگر دل پی برَد / هر سخن صد معنی است، اما کجا فهمَد کس"
سلمان صالحی: سلام و احترام به شما آقای دبیر آهنگر تشکر میکنم. دقیق بود اشارهی آن دوست دانشدوست: بله آیهی سی و شش اسراء است که شما به آن اطلاع دارید: و لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ اِنَّ السمعَ و البَصَرَ و الفُؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسؤُلاً. برگردان فارسی آیه این است: به دنبال چیزی که به آن علم نداری مَرو، که همانا گوش و چشم و دل همه دربارهی آن مورد، بازخواست واقع میشوند.
این دو دوست من
یکی حاج شیخ احمد آهنگر که از نوجوانی یک پای ثابت من، خونهی پدرومادرش بود؛ دو انسان پرسخاوت. خدا آنان را رحمت کناد. برای من حاج شیخ احمد آهنگر همین بس که در جمع حضر و سفر ما پیشنماز ماست و این یعنی فضلیت این دوست. شاهد بودم بارها حتی در مسافرتها دل شب نمازشبش ترک نمیشد. اینک این رفیق اصیل و مذهبی و متدین من در اربعین کربلاست. (۱۳ شهریور ۱۴۰۲) دیگری حاج سید رضی سجادی از تبار پاکان و مؤمنان دارابکلا که بنده به تمامی اعضای این خاندان باشرافت اعتقاد و احترام قائلم و با اکثر آنان صمیمی هستم. رضی که برای من یک تیکه نون است یعنی این قدر برکت. این دوست خوشقلب من هم اینک کربلا در تل زینبیه نشسته است. ای دو دوست من عوض من زیارت حرمین از یاد نرود. عکس قشنگی بود و به همهی حاضرین اربعین در موکب میاندورود مازندران -که بیشتر بر همت بزرگواران بااخلاص دارابکلا میچرخد- سلام گرم دارم. همهی شماها دارابکلاییها را وقتی این شب و روزهای اربعینی در صفحهشخصیام میبینم و ویرّه ویرّه هم برای عکس و خبر واصل میشود، یاد جبهه میافتم که به همین خلوص اربعین شباهت میزد، آن فراوان فراوان. که اکثر شماها هم رزمندگان دفاع مقدس بودید و شهیدان زندهیمان. متنم فرصت ویرایش نبود. معیوب بود ببخشایید. عکاس را نمیدانم کیست. احتمال میدهم آقا حجت باشد که این رفیق دیرین و پویایم هم کربلاست.
استاد آقای شفیعی مازندرانی سلام. کشکولی عرض کنم: اینان -بزرگواران و دوستانمان- کجا رعنا !!! هستند؟!!! جنگزدگان!! را میمانند!!
متن آن در لینک بالا در دامنه
متنی از ابراهیم رمضانی محمد
سلام و ارادت. زیارت عاشورا را اگاهانه بخوانیم. خواننده ان زیارت ازخداوندِاکبر طلب مقاماتی را می نماید که بعضی از این درخواستها بسیار بزرگ ومتعالیست که شایدنتوان درجایی غیر از زیارت عاشورا ان را پیدا نمود. مقام دفاع از امامت وولایت (ولعن الله امته دفعتکم عن مقامکم...) خدا لعنت کند امتی را که شماراازمقام ومرتبه(خلافت)منع کردند. مقام خونخواهی از حضرت حسین(علیه السلام). خونخواهی ان حضرت امام زمان (عج)می باشد وهمراهی با امام زمان مقام بسیار بالایی می باشد.(ان یرزقنی طلب مع امام منصور...) مقام ابرومندی نزد خداوند متعال. خدا یا مرا بواسطه محبت حضرت حسین(علیه السلام)در دنیا واخرت ابرومند گردان.(اللهم عندک وجیهه....) مقام حیات طیبه. خدایا مرا با ائین محمدوال اطهارش زنده بدار(اللهم اجعل محیای محیا محمدوال محمد) مقام شهادت. بمیران مرا به مردن محمد(ص) وال اطهارش.پیامبر گرامی ویازده امام بزرگوار با شهادت از دنیا رحلت نمودند.(مماتی ممات محمدوال محمد.) مقام محمود (شفاعت کننده). از خدا در خواست می کنم که بمقام محمود که خاص شما(خاندان عصمت)است مرا (در حد ظرفیت)برساند .(وان یبلغنی المقام المحمود ....) در ایه هفتاد و نه اسراء خداوند به پیامبر می فرمایدنمازشب بخوان تا با مقام محمود برسی.(ومن اللیل....).شفیع شدن خو مقام بسیار بالایی است که هر کسی به ان جایگاه نمی رسد.(مریم ایه هشتاد و هفت.لا یملکون الشفاعه....) مقام شریک غم ومصیبت امام معصوم.خدایاترا ستایش می کنم به ستایش شکر گزاران تو، برغم واندوهی که به من درمصیبت بزرگ ال محمد (ص) رسید. (اللهم لک الحمد حمدالشاکرین....). مقام برائت. برائت ازدشمنان خداوبعضی افرادوجریانات وبعضی از خصوصیات که ممکن است بر اثرغفلت انسان به ان دچار شود.(برئت الی الله...) . مقام لعن. لعن بر مسببین اصلی حادثه کربلا.از اولین نفر ودومین وسومین و..وبقیه ظالمان در حق اهل البیت تاروز قیامت. لعن انقدر مهم است که قبل از سلام دراین زیارت امده است.(جاروب کن خانه را،سپس مهمان طلب).اللهم خص انت اول ظالم..... نکته:چهره اصلی لعن پس از ظهور حصرت قائم نمایان می شودچون انسان نمی تواند درک کندکه چه نعمت وبرکات بزرگی از بشریت سلب شده است توسط انها که بنا را کج گذاشتند. مقام سِلم و حَرب. در سلم و صلحم باهرکه با شما در صلح است وجنگ و جهادم با هرکه با شما در جنگ است.تا روز قیامت.(انی سلم لمن....) مقام ایثار.ایثار یعنی بذل بهتر ینهای خودمان وفدا کردن بهترین ها. (بابی انت و ام) پدرم ومادرم فدای تو باد. مقام نزدیکی به خدا. مقام قرب و نزدیکی به خداوندِ عالَم بالاترین مقام ممکن برای بشریت است.وبرای رسیدن به مراتب بالان ان فقط و فقط با نگاه ویژه ودستگیری ولیّ خدا ممکن می شود.(اللهم ان اتقرب الیک...)پروروگارا:من به تودراین روز ودراین مکان ودر این دوران زندگی به بیزاری جستن ولعن بر ان ظالمان ودشمنی انها،ودوستی ال اطهار (سلام و صلوات بر انها )تقرب می جویم. مقام رجعت. (وان یرزقنی طلب ثاری....)ومرا نصیب کن که در رکاب امان زمان شما اهل البیت که هادی وظاهر شونده ناطق به حق است خون خواه(ومنتقم از دشمنان شما)باشم. مقام رحمت و مغفرت.(پروردگارامرا در این مقام(واین حرم قدس)که هستم از انان قرارده که درود ورحمت ومغفرت شامل حال انهاست. (اللهم اجعلنی فی مقامی....). اربعین سالار شهیدان و شهدای کربلا تسلیت باد."التماس دعا "
برادر مؤمنم آقاابراهیم رمضانی (مرحوم محمد) سلام. رفت برای چاپ در دامنه. آفرین برین فکر متعالی و معنوی. آنقدر کامل نوشتی که مرا از بیان اضافی مکتفی کردی.
السلام علیک یا ابا عبدالله.
خونِ دائمی تحلیلگر
به نام خدا. سلام. اطلاعاتِ بهروز، خونِ دائمی تحلیلگر است. تحلیلگران و پردازشگران "جامعهی اطلاعاتی" بر اساس وظیفهی ذاتی، روزانه در پی اینند که در گوشه و کنار جهان «چه»!!! میگذرد؛ چه؟؟؟. علت این است برای تحلیلگران و پردازشگران (چه امنیتی - چه سیاسی) «چه چیزی» از یک واقعه را، چگونه ببینند، در درجهی نخست قرار دارد. برای این دسته -امنیتی- همواره این مسئله پرسیدنیست که چطور میشود رخنه کرد و چطور میشود رخنه را دفع کرد. مثلا" یک مأمور اطلاعاتی سازمان سیا ممکن است تنها مأموریتش این باشد تحلیلگر رهبریِ یک کشور باشد. یعنی فقط و فقط اخبار رهبران کشورها را رصد کنند. به عنوان نمونه، آمریکا در عصر صدام، فردی سرشار از مهارت "جان نیکسون" (تحلیلگر ارشد سازمان سیا و مدرّس مدرسهی شرمن کنت) را -که سالها متخصص تغذیهی اطلاعاتی ردههای بالای نظام آمریکا بود- مأمور رخنه در صدام کرده بود. همان کسی که سرانجام سربازجوی صدام پس از دستگیری شد که کار تخلیهی اطلاعاتی صدام را صورت دهد که داد و بنده کتاب وی را کامل خواندم. با عنوان "بازجویی از صدام"ترجمهی آقای هوشنگ جیرانی.
این فرد "جان نیکسون" مدتیست که میز ایران را در امارات رهبری میکند که بتواند در امور ایران رخنهی اطلاعاتی کند. جالب است بدانید در یکی از راهروهای اصلی ساختمان مرکزی سیا در آمریکا روی یک تابلویی درج شده است: «و تو باید حقیقت را بدانی که حقیقت تو را آزاد میکند» این همان «چه» هست. که هر آدم کنجکاوی هم، دنبال سر درآوردن آن است، چه رسد کسی که اساسا" گماشته شده است تا رخنه کند در «چه». پس، در فضای ایران مراقب باشیم راحت در کمندِ رخنه قرار نگیریم. فضای ایران به خاطر ظهور قدرتمندانهی ایران برای قدرت جهانیشدن، مورد طمع و طُعمهی شبکهای قرار گرفته است. این اصل را فراموش نکنید که تهدیدِ قدرت میتواند مؤثرتر از بکارگیری عریانِ زور باشد. و روی ایران این فاز مورد توجه قرار گرفته است. یعنی بقای تهدید نه توسل به جنگ عریان. اولی کارایی عجیتتری دارد. پس؛ هر خبری را که بدان دست یازیدید، فوری به انتشارش حرص نورزید. حرص در نشر یکی از ضعفهای انسانی است که سعی میکند با نشر خبر خود را مطلع جا بزند و ازین راه خود را مهم و داننای امور جلوه دهد. فقط از یک ابلَه برمیآید که این تلاش دشمنانه برای رسوخ در ایران را نفی کند. فعلا" این بسته تا همیناندازه بس باشد. شد اگر، باز نیز خواهم گفت. برگردم به اول بحثم: مواظب باشیم خونِ دائمی تحلیلگر، گرفتن اطلاعات بهروز و تازه است از هر کس و از هر جا. مهم کسب خبر است که آیا منجر به اطلاعات میشود یا نه. آنان (+ عناصر درونی آنان) را در دادن اخبار ناکام گذاریم. بر خود فرض دیدم این را وارد شوم. دامنه.
سلمان صالحی هستم -۲۴- چهار مرحله عرفان. صحن سلام و عرض ادب و احترام. اگر با آراء و آثار ابن سینا .همان بوعلی. آشنائیت داشته باشید ،عرفان از نظر وی را چهارمرحلهای خواهید یافت. صاحب "دفتر عقل و آیت عشق" (ص ۱۶۶ جلد اول) به این مسئله تأکید داده است. چهار مرحله را این طور تقسیمبندی میکنم: ۱. مرحلهی تفریق: یعنی جداسازی بین خود و هر چه خویشتنش را از خدا دور مینماید. ۲. مرحلهی نفض: یعنی پاککردن دامان خود از هر آلودگیِ اشتغالِ به غیر خدا. ۳. مرحلهی ترک: یعنی ذات خود را بهکلی رها سازد و به خدا گراید. ۴. رفض: یعنی تنها خدا را ببیند و غیر خدا را رها کند. من .سلمان صالحی. معتقدم یکی از عالیترین منبع رساندن انسان به عرفان، قرآن است. زیرا تنها کتابی که لسانش بیانگر لسان فطرت انسان است، به قول صاحب المیزان (ص ضمیمهی کتاب «شریعت در آینهی معرفت» آیت الله جوادی آملی) قرآن است. مفسر المیزان در جاهایی از اندیشههایش همواره رهنمود داده بود که انسان هر چه عمیقتر و دقیقتر با قرآن مأنوستر شود گویی قرآن را آرامآرم "ترجمان و مبیّن هستی خود" میبیند. به سخن امام علی .علیه السلام. پایان میدهم: عارف از نظر آن حضرت (رجوع شود به: "میزان الحکمه"ی ریشهری ص ۱۵۹ جلد ۶) یعنی کسی که نفسِ خویش را شناخت و سپس آزادش ساخت و آن گاه آن را از هر چه غیر خدا باشد دور کرد و به هلاکتش افکنَد و پاک و مُبرّا داشت.
برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۹ ) روزی -خیلی هم سختگیرانه- محمد بن عبدالله -صلّی اللّه علیه و آله و سلّم- را از مکه بیرون کردند؛ برو بالاتر: میخواستند در بستر به قتلش رسانند. اما آن حضرت، با تقدیر و تدبیرش چنان امور دین و مؤمنین را پیش بُرد که ده سال بعد نه فقط همان مکه را بدون خونریزی بلکه بخششِ همهی مجرمان و دسیسهچینان -الّا یکی چند جُرثومه- فتح کرد، که قلوب مردم را نیز به خود و خدا جذب و انیس و اَلیف کرد. و شد محبوب بزرگ جهانیان. همُو روزی روزگاری ابوجهل و ابولهب و ابوسفیان ننگ داشتند به دینش درآیند، بهانه میتراشیدند محمد و اطرافیان و پیروانش گدایان!! هستند و خودش هم یتیمی بیش نزدِ ابوطالب نیست! و میگفتند اینان بوی بُز میدهند! از بس از اشرافیت دورند! ما را چه به اسلام؟؟؟!!! اما زمانی فرا رسید که صَلای محمد ص در اَقطار و اَکناف طوافی کرد و هر جا جانسوختهای دید به خود اجابت و جذب کرد؛ سلمان فارسی -سلام الله علیه- بلال حبشی، صُهیب رومی. و محمد امینِ ما صلّی اللّه علیه و آله- گِرد گدایان!!! گشت و خواجگان!!! را فرمان نبُرد، هیچ، آنان را از قالب هم تهیِ تهی ساخت؛ چون عادت آنان به فساد بود و آزار.
استاد حضرت سید شریف شفیعی مازندرانی سلام.
شاعر درین شعر، مغز متن خود را درین فِراز، به فَراز داد:
"راز این مساله را می دانم
اربعین جلوه گه ی عاشورا است"
برادرم محمدتقی سلام. این "جهل" که از آن بهدرستی وارد مبحثت کردهای در مقابل دانایی قرار ندارد. این جور جهل و جاهلها اتفاقا" زیر و بمِ همه چیز را میدانند، اما در برابر حق، به لَج میچسبند و خود را ساقهی جهالت قلَمه میزنند که نوج زنند (خوانید به دنیا و دینار و پول و پَل و پست برسند) پس، این جهل در برابر لَج است و لِجاجت. مطلبی درخور نوشتی. تشکرم بدرقهی قلمت. سلام مجدد محمد تقی. دقیق حرفم متوجه شدی. ابوجهل اسم اصلیاش این نبود، اسم اصلیاش حِکَم بود و داناترینهای مکه. ولی پیامبر ص وی را ابوجهل لقب داد، پدرِ جهل. که همهچیز را بلد بود، ولی در قبال حقانیت دین و اشخاص شاخصی چون حمزه ع و امام علی ع و خود شخص رسول الله ص و خصوصاً در برابر قرآن لجوجی میکرد. متشکرم که دامنهی بحوث را به جاهای پرنکته میکشانی. محمد تقی! این شکلکها محل مباحثه نیست. بنده موافق این آداب نیستم.
تسلیت مدرسه فکرت
با یاد و نام خدای باریتعالی. مدرسه فکرت به تمامی بازماندگان و منتسبان درگذشتان اخیر -که گویا طی همین دو هفته از عدد انگشتان دو دست هم گذشت و خانوادههای زیادی را دغدار کرد و سوگوار ساخت- تسلیت میگوید. نام بردن از تمامی آنان در مَجال نمیگنجد. امروز هم، خبر درگذشت خواهر محترم زهرا طالبی (از دائیزادگانِ درجهی اول پدرم) موجب تألّمم شد. به عباسآقا آهنگر (مرحوم طالبرجب) و تمامی تبار و طائفهی دو سو، تسلیت دارم. خدا رحمتشاد کناد. جای همهی آنان که اینک چند صباحیست خاکسار شدند و در دل قبر آرمیدهاند در بهترین جاهای قیامت و با بهترین حالات و توشهها.
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم دامنه طالبی دارابی
استاد جناب آشیخ علی اکبر دارابکلایی سلام. در مورد بند چهارم متنتان، درین روزگار این دسته از تفکر جمودی خود را به تفکری که دین را شخصیساز (=خوانده شود: مُردهسازی دین) میخواهد، پیوند ماهوی خوردند. این تفکر لگد بر حلقوم دین گذاشتند و دین را خفقانگرفته میخواهند. در حقیقت اینان زبان خود بر روی زبان دین گذاشتند چنان هم زباندراز شدند که انگار اسلام را فقط اینان میفهمند!!! از مباحث آن دوست فاضلم بهره میگیرم به حد و وُسع خودم. ممنونم.
پرسش ۲۰۰ : در آستانهی رحلت حضرت ختمیمرتبت حضرت محمد مصطفی -صلوات الله علیه و آله و سلّم- قرار گرفتهایم، اگر کسی (چه همکیش، چه نومسلمان، چه فردی بیرون از دین) از شما بخواهد پیامبر خاتم ص را در چند جملهی کوتاه معرفی کنی، شما در جواب چه جور رسول اللهی عزیزِ عظیمالشأن خود را به او معرفی میکنید؟ این پرسش در هِدر صحن، سنجاق میشود. شرکت در بحث کاملاً اختیاریست. امید است مدیر مدرسه هم بتواند سهم خود را برای ارادت به حضرت محمد مصطفی ص ادا کند و در صدد جواب و جمعبندیها بر آید.
برادر محبوبم استاد آشیخ محمد جواد غلامی سلام. از شرکت آن دوست به عنوان اولین مشارکتجو در بحث ۲۰۰ صحن خیلی ممنون.
۱. پس، چقدر زیرکانه وارد معرفی پیامبر ص میشوی آقا؛ معرفی توسط حضرت وصی ع، که اَنفَس رسول الله ص بود؛ شما با این معرفی در واقع دو نشان را نشانهگذاری کردی: نبوت و امامت را. احسنت برادر من.
۲. همهجای معرفینامه نبوی، نقطهاوج بود، خصوص این پاره از کار رسول خدا ص: «غوغای باطل را دفع و حملات گمراهی را درهم شکست.»
۳. درین شب پایانی اربعین (که از نظر من رمز بزرگی از مفهوم مرموز و اسرارآمیز اربعین در حال گشودن بر روی بشریت است و نیز از علامتهای مؤمن برات آرزوی شعَف روحی میکنم و انشاءالله در رؤیایی صادق، نبی ص و وصی ع هر دو را امشب در آغوش گرم کِشی.
پایانی: اگر ریا نباشد و «خودسِتا» متهم نوشم، باید افشا کنم از پاسخت در معرفی پیامبر عزیزم ص، از زبان امام اولم علی ع، کَمَکی در حد سیلاب گریستم و سپس محو کمالات حضرت محمدم ص گردیدم و آنگاه دچار دلتنگیی عجیب شدم که انگار در به در میگردم آن مقدسِ گیتی را دیدار کنم و ببینمش چون اویس قرَن مغموم به یمَن باز نگردم. صحن را با این جواب بهشدت معنوی ساختی داداش خوب و بافضیلتم. مجَدّد مجِدّانه سلام آشیخ محمدجواد استاد حوزه و دانشگاه. خبر دارم اهل بُکایی. از جملاتت نم نم باران بر سینهام باریده و ترنُم آن در مشامم عطر پاشیده. سپاس رفیق.
سلام و احترام به شما فامیل محترمم معلم متقی موسوی. بر آستان رحمت رسول سید المُرسلین جَبههی سپاس میسایم که با آن که یکی دو ساعتی از سنجاقکردن پرسش ۲۰۰ نگذشته، دو بزرگوار صحن شما و استاد آشیخ محمدجواد غلامی در بحث صحن شرکت پرشور جُستند. جواب هر دو محترم واقعاً بر دل و جان نشست.
۱. شما به شریعت پرداختی و نیز بر خصال و مکارمات آن پیامبر اکرم ص مانند ادب و سکوت و وفا و لبخند و حیا و امینبودن دست اکید بگذاشتید
۲. مهمترین جای جوابتان آنجا بود که فرمودید در صورت و سیرت همتایی نداشت. بلی؛ جمال آن حضرت چنان شگفتانگیز بود که متوسل به شعر درجهی اعلای شیخ اجل شدی که حتی ماه هم از جمال حضرت محمد ص عقبتر است.
۳. برای من، حضرت محمد ص صدرِ همهی خیر و خوبیهاست و هیچ احدی بالاتر ازو جای ندارد و تمام انبیای الهی ع و امامان ع در زیر سایهی نبوت اویند. به نظرم در پاسخ آن شریف، این ارزش، هدفگذاری شد. درود.
از شما برای حضور شایسته در بحث ۲۰۰ بسیار و صمیمانه ممنونم. انشاءالله خیرِ دارَین را در ظلّ توجهات آن امینِ خدا بچَشید و برکات در زندگانیتان پرتوافکنی کند. با احترام و امتنان. دامنه.
سلام مجدد محمد تقی. دقیق حرفم متوجه شدی. ابوجهل اسم اصلیاش این نبود، اسم اصلیاش حِکَم بود و داناترینهای مکه. ولی پیامبر ص وی را ابوجهل لقب داد، پدرِ جهل. که همهچیز را بلد بود، ولی در قبال حقانیت دین و اشخاص شاخصی چون حمزه ع و امام علی ع و خود شخص رسول الله ص و خصوصاً در برابر قرآن لجوجی میکرد. متشکرم که دامنهی بحوث را به جاهای پرنکته میکشانی.
سلام به مدیر مدرسه
از اینکه دامنه ات آنقدر وسیع هست که امثال من میتواند در دامنت بزرگ و به پرواز درآید
فقط شکر و شکرانه ها برای این پر و پرواز در دامنه هایت
سلمان صالحی هستم -۲۶- بُت. صحن سلام و عرض ادب و احترام. ابتدا بدانیم قبیلهی بنیهاشم از تبار قریش اهل دَخیل بودند ولی عربهای دیگر اهل طرید. یعنی دست به طرد بقیهی افراد میزدند و آنان را به قبیلهی خود راه نمیدادند اما بنیهاشم بهراحتی دیگران را به عنوان دخیل .همان داخلشدن. راه میدادند. نژادپرستی در ذاتشان نبود. از عدنان پسر حضرت اسماعیل ع ۲۶ قبیله پدید آمده بود که همهی آنها بتپرست شدهاند فقط قبیلهی بنیهاشم حنیف بود. ولی درین طائفه هم به قول آقای مصطفی موسوی گرمارودی صاحب کتاب «میسیا» (ص ۸۷) کسانی بودند که از شراب و قمارکردن رویگران نبودند. تا این جا این را گفتم که من .سلمان صالحی. بگویم معتقدم بتپرستان در واقع خواستههای قلبی خود را میپرستند، چون میدانند از چوب و سنگ و جسمیات کاری ساخته نیست، پس خدای آنان شهوت و منافع آنهاست. جاهلیت در عرب خصوصا" عصر ظهور بعثتِ نبوت حضرت محمد رسول اکرم خدا .صلّی اللّه علیه و آله. آنقدر سستاندیش بود که مثلا" میان عرب حجاز برای مهریهی زن، «بند شلوارِ مرد» را مَهر قرار میدادند! از این به بعد پایان متنم با جملهی پرسشی جهت درگیرسازی ذهنی ترک میکنم: پس؛ بُت و بُتپرستایی فلسفهاش چه بود؟
سلام جناب امیر. اَعی بَتّه! درسته فرمایشت. من حد کم رو در نظر گرفتم. بله، مقصد همان است که مرقوم فرمودی. ممنونم از تَحشیه.
حمیدِ من سلام. دنیا دورهی دوستیابیهاست. هر چه دوست درستکارتر، بهتر. چون آخرت فرصت نیست پیِ دوست و دوستدار گشت. دوستیِ دو دوست در واقع از منبع و نیروی لایزال الهی سرازیر میشود و الهام از آن قوهی قدَر دارد. دامنه حمید را ازین منبع گرفت و حمید شبکهی الهامات من است و میدانم پرِ پروازت دیرباز شوق پَرِش داشت و هنوز تو مردِ عارف شبپایی، رفیقم حمید. بیشتر پیش نروم رمز و راز گشودنی نیست!
جناب آقا صدرالدین سلام. بسی ممنونم از حضورت پای این پرسش. از آیهای زیبا و بااهمیت-۱۲۸ توبه- یاد کردی که وجدم آورده. بلی علامه طباطبایی میگوید منظور این آیه این است که رسول خدا ص "از نابودی و خسارت شما ناراحت میشود". بنابراین برای پاسخگویی به چنین پرسشی شما به نظرم از شیوهی خوبی بهره میگیری. چون خودت در طبابت شغل داری و داخل پرستاری دستی زبَر داری از "طبیب دوّار" بودن پیامبر ص خوشت آمده است. واقعا" هم کم پیدا میشود کسی در حد نبی مکرم ص که بگردد و مرهم گذارد. آیا این خصلت نبی ما ص اشک شوق نمیخواهد؟ میخواهد، میخواهد. این هم اشک شوقم برای آن رسولی که هنوز هم عَنودان اروپا به این رحمت دو عالَم خشم در دل میپروانند. ممنونم از شرکتت در بحث دویستم مدرسه فکرت. زائر ما هم باشد هر بار در حُرم حَرم رضوی.
بله که ما اسلامگرایانیم
به نام خدا. سلام. هر فرد مسلمان در جای خود باید مبلغ ظاهر شود. دین خود را باید ظاهر کند تا اسلام معرفی شود. پنهانداشتن مذهب و جزوِ مسائلِ شخصی دانستنِ آن، یک نوع بلاهت و بولهوسی و حتی دستشُستن خفیف از دینداری است و کسرِ شأن خود دانستن. مسلمان بله که اسلامگراست. دیگران این را ننگ میپندارند. هر یک از مسلمانان در تألیف قلوب، باید پیادهکنندهی روش نبوی باشد. آن حضرت ص، قلوب را به هم اَلفت میداد و ایمنی میآفرید و اُنس پخش میساخت. اسلام، مؤلّف دل مؤمنان است. چگونه است یک نویسنده هزاران کلمه را کنار هم میگذارد (تألیف صورت میدهد) و از آن همه لغات، مفهوم و معنا و پیام میسازد، یک مسلمان هم مثل مؤلف کتاب، باید کلمات اسلام را کنار هم بگذارد و مبلغ دینش باشد. عار نداشته باشد که غرب یا غربگرایان و دلّاکانشان به وی لقب اسلامگرایان میدهند!!! ما از خدامونِه که اسلامگرایان باشیم. این صفت، بهترین صفت است. فقط آدمهای بیصفت! هستند که از متّصفشدن به این صفت ننگ دارند. پس؛ همان طور که مؤلّف کتاب، کلمات جداجدا را (که بهتنهایی روو و ریح و ریحان ندارند) به هم تألیف میدهد تا معنایی از آن اراده کند و پیام تولید کند و محتوا صادر کند، مسلمان هم باید تک تکِ مسائل و مناسک و شعائر و آئین و آداب و اصول و فروع و پیام اسلام را کنار هم گذارد و مبلّغ آن باشد و از اظهارِ عقاید خود باکی نداشته باشد و بدان غَرّه هم باشد. آری؛ هر یک مسلِم مساوی است با یک مبلغ، یک اسلامگرا. یک مدافع دین. یک حامی تمامعیار خدا. دامنه.
آنگرمله ۲
چند هفته پیش، دو محلهی دارابکلا را شرحی مفصل داده بودم؛ آنگرمله و بالمله. اینک یک رسم خوب دیگه ازین مَلِهسرِ بزرگ دارابکلا به دستم رسیده که شرحش با من: آنان چون قوموخویشی بسیار درهمتنیده دارند هر بار برای عروسی هر آهنگرنامی، هدیهی گوسفند برای عروسی میبَرند. با روش زیبای رنگ و حنا و بستن روبان و پاپیون به گردن گوسفند. عین این عکس که آقای رنگینکمان برایم زحمتش را کشیده. آنگرملهایهای زیادی با بنده دوست هستند. رفیقانی از ندیم و قدیم و انقلاب و جنگ و منگ!
حجت الاسلام
شیخ باقر طالبی دارابی
کربلا. اربعین
چهارشنبه، ۱۵ شهریور ۱۴۰۲،
شرح دامنه: کربلا. اربعین، چهارشنبه، ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، تل زینبیه. دارابکلاییهای زائر اربعین. برای همهی بانوان محلم درین تصویر و برای خانمم و نیز اخویام حجت الاسلام شیخ باقر طالبی دارابی آرزوی سلامتی میکنم و زیارت قبول. عکسهایی ارسالی به بنده و عارف که در دامنه آپلود شد.
جناب امیر سلام. دست گذاشتی روی کتاب روانشاد ذبیحالله منصوری اهل سنت دلآگاه که قلمش مرا به سمت همهی آثارش کشانده بود دههی هشتاد. ازینکه برای رسول الله دورهی محمد امین بودنش را برجسته میسازی، با گرایش بنده همجوری. منم چنین میکنم. نیز کاملاً منطقی است عصر پیشابعثت مطرح شود تا غطمت رفتار و اخلاق و بیانات آن حضرت معلوم گردد. از این که به پرسشم درین صحن ارزش پاسخ قائلی ممنونم. ویرایش نکردم متنم را. ایراد دیدی عفوم دار.
جناب امیر سلام. از احاطهات بر ریشهیابی لغات زبان مادری مطلعام. یادت است لغت سوما را مطرح کرده بودی که چن بحث مفصلی شده بود در مدرسهی فکرت روی تلگرام آن زمان. هم کشفت خوب بود درین لغت و هم مثالها و هم تفکیک فعلی، صفتی، و کاربردی. پاسخت را در پروندهی این لغت ثبت میکنم. خیلی جالب جواب دادی. کیف کردم. این واژه: هم فعل است، هم صفت است، هم جملهی پرسشی است و هم ... . در مجموع این طور میشود تعریف علمی داد:
بووجیهه: واژهای بیشتر مربوط به محصولات کشاورزی که زنان در خانه بدان اهتمام دارند. جدا کرد. برچین نمود. سواشده. خوبهاشو جمع کرد. آیا دانهها را از هم سوا کرد. بیرونریختن ورمز از دونه. و ... . با کمال تشکر.
از دقت و علایق جناب امیر ممنونم و سلام دوباره تقدیم میکنم. بله، ما هم در منزلم -منزل ارثی پدرومادرم در محل- یک چاه عمیق داشتیم که ته آن چند سوما داشت. سوما: انشعاب چاه خشک (=مستراح) در جهت افقی با هدف هدایت آب به اطراف، تا چاه، زودزود پر نشود.
جناب حجتالاسلام استاد آشیخ جوادآقا سلام. از عالیجانب بسیار قدردانم که در صدد پاسخ به بحث ۲۰۰ برآمد. خوب هم پاسخ فرمودید. ذکر سه نعمت مهم وجود آن مقدس و خاتم پیامبران ع. بله چقدر مهم است که در نماز اگر تشهدش (=گواهی بندگی و رسالتش) را اظهار نکنی نماز پذیرفته نیست. دو نعمت هدایتگری و میانجیگری آن حضرت هم خیلی جای مطرحکردن داشت که هوشمندانه وارد کردید. سپاس وافر.
جناب محمدتقی سلام. مثل همیشه در بحث سنجاقشده حضور فعال و مؤثر داری . اتفاقا" منش آن جناب در تبعیت از"شاخصههایی که قرآن" از نبی مکرم ص میدهد از بهترین روشهاست. پیشتر هم متنی در معرفی رسول خدا ص نوشتی درین صحن که در دامنه به چاپ رفت. اگر میشه پس از دیدن پاسخم همان را زیر این آدرسدهی فرمایید. ممنونم از تلاش فکریات در فکرت.
دامنه |:
جناب سید سعید سلام. فرمودید برخی از مسائل آن حضرت ص به اهل فن باید سپرد، فرمایشی متین دیدیم این پیشنهادت را. راستش هم همین است. اما وقتی در ادامه دست به معرفی زدید، بسیار تلألؤ بخشیدی به جملاتی که واژگان تابان استخدام کردی و خوشحالیام آنجا بیشتر بود هم اقتدار را بیان داشتی و اخلاق و مهر عطوفی را. هم درون را اصلاح میکرد و هم برون را. از آق سید سعید متشکرم که از جدّ و نبی دین خود اینگونه زیبا و منطقی، سخن راند. شرکتت در مباحث مدرسه واقعاً مفید است. خیلی متلذّذ شدم. سربلند و همآره در فضیلتها باشید.
توحید | طالبی: لغت سوما را دوست گرامی و شریفم جناب حاج سید تقی شفیعی این گونه تعریف داده است: البته بهتر بود مستقیم در صحن منتشر میکرد، ولی ترجیح دادند به صفحه شخصی من بفرستند. عین متن در زیر:
«سلام دوست ارجمندم آقا ابراهیم عزیز در بحث سوما: نقمی را که برای حفر قنات، از این چاه تا چاه بعدی حفر میکردند سوما میگفتند. یا دو سر حفره زیر یا روی زمین را سوما گویند. اما در چاه فاضلاب (مستراح) دستشویی فعلی، کندن چند طرف از کف چاه، حفر یا نقم می زنند تا آب بیشتر جذب زمین یا همان فرموده شما چاه دیرتر پر شود. چندین سال قبل دوران بچگی ما روبروی خانه مرحوم آیت الله دارابکلایی یا مرحوم حسین آهنگری (مشهور به باجی حسین) یک سومای ۶ الی ۷ متری وجود داشت که ما در بازیها و خنکی، از آن استفاده (سوماسر یا سوما دله بازی) میکردیم.
از رفیقم جناب حاج سید تقی متشکرم که سوما را در ادامهی بحث جناب امیر، بهدقت مطرح و با خاطرهی خوب آن را اندود کرد. درود.
جناب سید سعید سلام. فرمودید برخی از مسائل آن حضرت ص به اهل فن باید سپرد، فرمایشی متین دیدیم این پیشنهادت را. راستش هم همین است. اما وقتی در ادامه دست به معرفی زدید، بسیار تلألؤ بخشیدی به جملاتی که واژگان تابان استخدام کردی و خوشحالیام آنجا بیشتر بود هم اقتدار را بیان داشتی و اخلاق و مهر عطوفی را. هم درون را اصلاح میکرد و هم برون را. از آق سید سعید متشکرم که از جدّ و نبی دین خود اینگونه زیبا و منطقی، سخن راند. شرکتت در مباحث مدرسه واقعاً مفید است. خیلی متلذّذ شدم. سربلند و همآره در فضیلتها باشید.
بسیار خوب. حالا درست شد استاد. سلام بر شما که همواره روح پذیرنده و توضیحگر و انتقادپذیر دارید که برای ما درس است. با نهایت احترام. تمام. خاطرم، جمع شد.
سخنی با زائرین اربعین
به قلم دامنهی توحید
سلام زائرین. سلام. به همون خدا، سلام. که سلام به شما دل آدم را پاک میکند: خیلی سختی کشیدین. هوا گرم. جا تنگ. پا پُرِ تاوَل. دست زخم. زانوان لرزنده. چِشاتون اَنبانی از گرد و غبار دیده. بدن کوفته. عضله گرفته. ولی کمر بَرندهی کولهپشتی به کوی دوستی و قلب فوّارهزن به سمت حرم. همینه که شماها را در ایران، دیدنیتر ساخته. همه دارن شماها را میبینن که عجیب همتی آنجا نمایش دادید و شیفتگی خود را از دل خالی کردید و سیرسیر آقا ع را دیدید. تمام عوارض و سختی زیارت را به جان خریدید و تمام دوریها را به هیچ انگاشتید. این را من اسمش را میذارم: "جابر جدید" که نابینا آمد بالای قبر آقا حسین زهرا ع بینادل برگشت. زیارت امام حسین کم چیزی نیست. جِن و اِنس در پی فروآمدن در کربلاین. لبهی چادر همهی بانوان محلم را به رسم ادب احترام سلامِ نظامی میدهم و بر ساحت مقدستان رژه میدهم و بر کفِ تک تک مردانِ مرد محلم و رفقای هر جای ایرانم بوسه میزنم که در اربعین حاضر شدند. خودم حتی خاک پای زائران هم نمیدانم. جابرهای جدید! خوش آمدید به وطن از مرکز عشق عالَم حضرت امام حسین ع. اشکهایم حین نگاشتن را ریزهی ثوابتان هم نمیدانم. اگر آنجا دعام کردید که قلبتان را شفیع آخرتم میخواهم. اما اگر در یادتان نبودم اینک که کربلایی واقعی شدید و به موطن آمدید با دل محزونتان این حقیر را -که در فقرِ معنوی گرفتار آمده است- دعای خلاصی کنید با آن اخلاصتان. هنوز تعدادی از شماها هنوز به خانه برنگشتید و همچنان آنجایین برای شماها در سرم آرزوی صحت میکارم. به لطف خدا سالم خواهی آمد.
خاک پای شما زائرین اربعین: دامنهی توحید.
محمدتقی آهنگر: سلام علیٰ ابراهیم. در دلنوشته تان به دو عنوان کلیدی اشاره داشتید جای بسی تامل دارد یکی جابرهای جدید ودیگری فقر معنوی ونیز سخنی از دل براید لاجرم بر دل نشیند وهمچنین یاد بخشی از وصیت نامه ی شهید سید جواد شفیعی افتادم چه زیبا فرمودند هرکه در راه خداوند سوخت مقام بل احیا عندربهم ،،،، را کسب می کند انشالله اخر عاقبت همه به اون مقام ختم به خیر گردد ارادت.
سلامُ علیٰ برادرم محمدتقی دوستِ حقیقتاً نازنین من. نظیفگوییهای تو برام مایهی سُرور است. حقیقت برملا کنم آقا؟ چشم. در باور من زائرین اربعین از حاجیان رجحان دارند. زائر اربعین نشانههای زمیناند و باید در حفظ خود بکوشند که مبتلا به خطاها نشوند. از ۵ علامت مؤمن یکی زیارت اربعین است. اینان نشان دادند نشاندار این خط شدند. ممنونم که گیرایی قوییی داری و جذب حرف خوب میشوید. از آن زائر اربعین هم -که بارهایی متمادی پیاده به کربلا رفت- تشکر وافر دارم و ادای احترام.
متولی مسجد و تکیهی اوسا
تکیهی اوسا
شیخ ربانی. اوسا
حیدر حسین لاری
از اوسا میگویم:
از حمید من ممنونم که اوسا را هیچ گاه از دامنه و مدرسه دور نمیدارد. اینک چند عکس را به تماشا مینشینیم. داخل مسجد اوساست، چون تکیه در حال ساخت است. برادر متولی آنجا آقای حمزه لاری هست که از همین جا به ایشان احترام میکند سلام فراوان و به همکارش آقا حسین لاری هم درود و نیکی میفرستم و دخترهی باحجاب آقاحیدر حسین لاری هم عرض ادب میکنم. به ذاکر اهلبیت ع نیز خداقوت جانانه میگویم. به استادم شیخ ربانی تعظیم و تجلیل مینمایم. به آق محمدرضا لاری پای منبر رفیق دبستانم درود میفرستم و به همهی اوساییها عمیقاٍ محبت میورزم. بارها این مسجد و مسجد قدیمی اوسا پیشگاه خدا رکوع کردیم. عمو حمید ممنوم که دامنه و مدرسه را مَردی مِعین و مُتکینی. ثوابش امشب داخل قبر پدرت.
سلام جناب آشیخ محمد بابویه. تمرکزت بر منظَر قرآن و امام حضرت علی ع به نظرم بهترین منظر در نظرافکندن به رسول خاتم ص است. قبول دارم قول آن جناب را. بشیرا" و نذیرا" از مختصات حضرت رسول خداست و ظرفیت و پرحوصلگی در بارابر سیل رنج به دست مشرکان نیز مطلب مهمی بود که از لسانت بیرون جهید. . همین موجب استقامت شد. و وقتی فرمودی همهی خصوصیات انبیا یکجا در شخص پیامبر ما تجلی داشت اصل حرف را ظهور دادید. درود که هر چند غِب باشی ولی برای شرکت در پرسش سنجاقی ظهور میکنی! ممنونم ثواب پرسش دویست را نصیب خودت کردی.
سلمان صالحی هستم -۲۷- هفت صفت. صحن سلام و عرض ادب و احترام. فرقهها وقتی مطالعه شوند یک حُسنش این است قرایب فکری آشکار میشود. مثلا" اسماعیله، نبیان .علی نبینا و آله و علیهم السلام. را برتر از مردم میدانند چون از هفت صفت برخوردارند. به روایتِ اثر تحقیقی «اسماعیله» مرکز مذاهب (ص ۸۰) شامل این هفت تا: علم. عدل. عفت. جود. شجاعت. صدق. رحمت. من .سلمان صالحی. معتقدم لزوم نبوت حداقل به خاطر هشت علت است: ضرورتِ ارتباط با عالَم روحانی. ضرورتِ شکوفایی سرشتِ سعادتطلبان. ضرورتِ مهارکردن قوای نفسانی، ضرورتِ خروج عقل بالقوه به بالفعل .همان شکوفایی فکر. ضرورتِ پرورش فطرت خداجویی. افاضهی وجود که به معنای آن است باید پیامبری مبعوث شود که رهنمای خرَد در طریق خدا شود و عامل فیض به عالم خاکی گردد. گفتم پایان متنم با جملهی پرسشی جهت درگیرسازی ذهنی آرایش میشود: پس؛ خروج عقل بالقوه به بالفعل آیا به این علت نیست که انسان تحت برنامهی تعلیم و تهذیب قرار گیرد و دانشش را رنگ سرشت زنَد و از گنجینهی شرف و حکمت خود بیرون نیفتد؟
پاسخم به پرسش ۲۰۰ صحن
او آخرین برگزیدهی خداست؛ همین خود فضلیت او بر همه است. پیامبر من ص سه کار برایش مهم بود: ترسِ خدا در دل بکارَد. ترس از درگیری با ستم از دل بیرون کنَد. نگذارد دل معدنِ فتنه و فساد شود. سه کاری که جَمعش میشود فرد توحیدی. فرد مبارز. فرد سالم. و محمد بن عبدالله ص هر سه را به نحو اکمَل صورت داد و اُسوهی حسنه شد. میان فقیران زیست و بر تن، راحتی نزد و به جای آمدوشد به کاخ، غار اقامت داشت و همین شد که بزرگهمت بار آمد و همَزات و غمَزات هر دو را در دل میراند و به احیای نفسِ انسان پرداخت و آنچنان خودسازیشده که ابلیس از چند کیلومتری ایشان جرئت عبور نداشت. او آمده شرع را شرح کند و قامتِ بشر را به نزد خدا خمیده دارد و در برابر ستمپیشهها راست و راسخ. و همزمان نَمرودِ درون را و فرعونِ بیرون را و قارون حائل آن و این را دفن کرد و بشر را به راهی بُرد که اگر بخواهد، تحت تعالیم الهامی و ربّانی قرار میگیرد. پیامبرم ص بهراستی دستِ انسان را در یَد خدای میگذارد؛ کافیست قرآنش قرائت و قرین قلب و عقل گردد. رسولی که سه سُستیِ سهو و لغو و لهو را به حاشیه بُرد. درود به روح او که جانِ همهی پاکسیرتان است؛ آن نبییی که مؤمنانش را دعوت میکرد از کویِ جفا، هجرت کنید و به راه صفا و وفا درآیند و بر حضرتِ نماز بایستند تا مقامِ راز گیرید. چون پرسش را باید کوتاه پاسخ داد؛ این جوابم را برای هر کسی که از من میپرسید، عجالتا" بیان میداشتم.
روضهخوانی بالاتکیهی دارابکلا
شب جمعه (۱۶ شهریور ۱۴۰۲) به روایت لنز عموحمید
حاج ابراهیم مهاجر
عکاس: حمید طالبی . نشر عکس : دامنه
سِککلمه برای هنرورزیهای حمیدرضایم: وضهخوانی بالاتکیهی دارابکلا. شب جمعه (۱۶ شهریور ۱۴۰۲) به روایت لنز عموحمید که مناسبها و رویدادها و شگفتیهای طبعیت سه روستای دارابکلا و مرسم و اوسا از دید تیزبینش بیرون نیست. از حمیدم ممنونم که اطراف خود را به خاطر و ذهن دوربینش میبرَد و وقایع را به دیدهی ما میدوزاند. عموحمید سلام خدا بر تو راوی صادق و دارای ثباتقدم من. ممنونم بابت اوسا و این جا.
نگاهی گذرا به زندگینامه شهید مهر علی طهماسب زاده ملکشاه. با سلام و عرض ادب و احترام و تسلیت. مراسم رونمایی از کتاب جهادگر مجاهد؛ شهید مهرعلی طهماسب زاده ملکشاه، بعد از نماز عصر در مصلای امام خمینی رحمت الله علیه ساری. جهادگر مجاهد؛ شهید مهرعلی در تاریخ اول فروردین ماه سال ۱۳۴۵ در خانوادهای مذهبی و دوستدار اهل بیت علیهم السلام در یکی از روستاهای شهرستان ساری به نام « دارابکلا » به دنیا آمد. ایشان بعد از چند سالی در روستای دارابکلا در کنار پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده زندگی را سپری کرد و آن گاه برای سکونت دائمی به شهرستان نکا رفت. شهید برای تأمین معاش خانواده ، دوشادوش پدر و برادر بزرگش به کار و تلاش پرداخت و بخشی از حقوقش را به افراد بیبضاعت میبخشید و این مطلب بعد از شهادتش از دوستان و همکارانش شنیده میشد. شهید در مجالس دینی و مذهبی از جمله برنامههای سوگواری به آستان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ارادت خاصی داشت. با اوجگیری دفاع مقدس و شرکت رزمندگان اسلام در مناطق عملیاتی، حضور در جبهه را بر خود واجب دانست؛ لذا به وظیفه خود عمل کرده، لباس سربازی را بر تن نموده، ندای حسینِ زمان را لبیک گفت و در شلمچه کربلای ایران در اثر اصابت خمپاره به پهلویش در ۲۰ سالگی در تاریخ ۲۹ دی ماه ۱۳۶۵ به فیض شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در تاریخ ۷ بهمن ۱۳۶۵ با اقامه نماز توسط نماینده حضرت امام خمینی رحمت الله علیه در استان مازندران؛ حضرت آیت الله لایینی، با حضور پرشور و انقلابی مردم ولایت مدار در گلزار شهدای شهرستان نکا به خاک سپرده شد. کتاب جهادگر مجاهد به قلم خواهر شهید فاطمه طهماسب زاده ملکشاه در ۸ فصل و در ۱۲۴ صفحه به رشته نگارش درآمد و ویراستاری کتاب نیز توسط نویسنده و محقق ارجمند حضرت حجت الاسلام والمسلمین کربلایی طاهر خوش ساروی انجام گردید. گفتنی است مادر و دو خواهرهای این شهید در حادثه سیل مرداد ۱۳۷۸ شهرستان نکا جان خود را از دست دادند و پدر شهید نیز در شب جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ به خیل درگذشتگانش پیوست. روحشان شاد و راه این شهید پر رهرو باد.
[در پاسخ به شیخ شاکر طاهرخوش] جناب استاد حجت الاسلام شاکر سلام. ابتدا حرفم را بزنم قم را گذاشتی رفتی ساری و حتی روح را هم جا نذاشتی که من ریح و ریحان روحت را بو بکشم لالقل. این طور سخت میشه هر بار بخواهم دیدارت کنم بهانه بیاری نه. ملاقات ممنوع! حالا با معرفی کتاب به قلم خواهرشهیدِ گرامی خانم "فاطمه طهماسبزاده ملکشاه" را آمدی دلم وا شد. نیز عکست (نفر سمت چپی) که بر رویم باز شد رخم شکُفته شد. وقتی بخواهم دیدارت کنم نتوانم روحم تیلنگ (=تیرهرنگ!!!) میشود. بگدرم که کار دامنه، گذر کردن است. متشکرم دوست فاضلم استاد شاکر.
واسه این شهید یک توضیح خیلی قشنگ دارم که بهزودی برمیگردم، میدم. آخه پدر این شهید در دارابکلا زندگی میکرد. حزئیات: اعضای صحن یک توضیح: سلام این شهید (مهرعلی طهماسبزاده ملکشاه) که جناب استاد حجت الاسلام شاکر عهدهدار ویرستاری کتاب بودند، اسم پدرش بود علی کورهچی بود که چند سال در دارابکلا خونهی مرحوم غَربعلی پدر دوست من حاج غلام یزدانی، زندگی میکرد. در اتاق بغل خونهی آنها مستأجر بود. پسر دیگرش آقایوسف در امامزاده عباس ساری زندگی میکند. اینان در سیل نکا سال ۷۸ دچار حادثه شدند. در اصل بابلی بودند، پندپی. اول سال که اومده بود دارابکلا، زغالکردن را وارد نبود رفت خونهی مرحوم غَربعلی یاد گرفت و راهنمایی شد. خدا را ببین که چگونه نام یک شهید دوباره در فضای دارابکلا عطرآگین میشود. خدا شاکرم که رفیقم استاد شاکر این کار را برای محل ما کرد. روحش شاد و صلوات.
امیر رمضانی: درود جناب دامنه . ممنونیم از این توضیحات شما .لطفن اگر عکس شهید بطور واضح در دسترس دارید در گروه بار گذاری نمایید .چون با این شهید و برادرش یوسف همکلاس بودیم. کاش کنار اسم شهدای داراب کلا بود.
جناب امیر برادرم سلام. گزاف نبافتم اگر مدعی شوم نورافکنی نام شهید مهرعلی طهماسبی ملکشاه از برکات اربعین امسال بود. زادگاه این شهید دارابکلاست پس موطن او دارابکلا حساب میآید. خوشبختانه شهید و اخویاش یوسف را به جا آوردی و همکلاست بودند. جناب استاد حجتالاسلام شاکر طاهر خوش تصاویرش را قول دادند منعکس کنند در صحن. پیشنهادت معقول و محبوبانه است. موافقم.
سید کمالالدین عمادی: سلام و درود بر شهید طهماسبی و رحمت خدا بر والدین او. سلام بر شما برادر ارزشمند و فرزانه ام جناب طالبی دامنه. انتظار می رود فرزانگان دارابکلا در مسجد داربکلا جهت گرامی داشت این شهید والامقام و خواهر محترمه او همچنین جناب حجتالاسلام والمسلمین طاهر خوش (شاکر) مراسمی گرفته شود کار ارزشمندی است.
جناب امیر برادرم سلام. گزاف نبافتم اگر مدعی شوم نورافکنی نام شهید مهرعلی طهماسبی ملکشاه از برکات اربعین امسال بود. زادگاه این شهید دارابکلاست پس موطن او دارابکلا حساب میآید. خوشبختانه شهید و اخویاش یوسف را به جا آوردی و همکلاست بودند. جناب استاد حجتالاسلام شاکر طاهر خوش تصاویرش را قول دادند منعکس کنند در صحن. پیشنهادت معقول و محبوبانه است. موافقم.
بر محضر استاد خلیق و متخلق به اخلاقالله جناب حاج سیدکمالالدین عمادی سلام دارم. زیارت اربعین آن دوست فاضل و فرزانهام مقبول خداوند. لطف استاد بر بنده همواره چون جویبار زلال جاری بود. امور روستای دارابکلا بنده دخالتی ندارم. از عنایتت به این شهید و دوستمان استاد شاکر بسیار و فراوان قدردانم.
سلام بر مدیر مدرسه آق ابراهیم و اعضای صحن. درود و سلام بر شهید والا مقام مهر علی طهماسب زاده و رحمت و مغفرت بر والدین و خواهران شهید. علی طهماسب زاده بعد چند سال ، کار کوره چی گری و تولید زغال ، به نکا مهاجرت میکنند و بعنوان یک کارگر ادامه معاش دارند. آشنایی من با این پدر پزرگوار و شهید مهر علی و داداشش آقا رضا به سالهای 62 . که بعنوان کارگر و شاگردی کنار دامادم حاج قاسم قلی نژاد بر میگردد. علی عمو ( پدر شهید) بهمراه مهر علی (استا علی.) و آقا رضا هم شغل کارگری در صنعت ساختمان سازی بود شرکت داشتند. لازم به ذکر است که دامادم معمار بوده و همزمان ساخت چندین بنا ساختمان را در دست احداث داشتند . و هر صبح تعداد کارگری با یه یا دو استا راهی محل کار میشدیم. مهر علی بعد چندین سال کارگری یه استا شده بود و بعضا پیش میومد که بعنوان کارگر در کنارش باشم.چند سالی با ایشون همسنگر بودیم در کار کارگری. داداشش آقا رضا هم بعدا بعنوان استا کار ارتقا گرفت و من و عمو علی بعنوان کارگر. دامام اصالتا بابلی هستند. قلی نژاد ملکشاه. و با این خانواده هم شهری بودند.البته یکی از روستاهای بابل ، بنام دیا (دیوا ) و روستای ییلاقی بنام فیلبند. که امروزه بعنوان یه روستای توریستی شناخته میشود.که از مسیر جاده هراز ، سه راهی چلاو ، وارد این روستا میشوند شهید مهر علی بعد چندین سال زحمت و تلاش و جهت انجام خدمت مقدس سربازی به جبهه عزام شد و بعد چندین ماه خدمت به شهادت رسید علی عمو ، بعد شهادت مهر علی . همچنان به شغل شریف کارگری مشغول بود .یک انسان بسیار صبور و کم حرف .خدا رحمتش کند. آقا رضا بعد ازدواج به ساری رفتند و به کار بنایی مشغول هستند. خدا رحمت کند همه شهدا علی الخصوص این شهید عزیز را.
جناب آق سید موسی سلام. باور بفرما خودم را با ذرهدرهی این خاطرهی دردناکت -که با خود بالاترین درک مخابره میکند- همذاتپندار میدانم. به نظرم با سوز و گداز نوشتی. میگذارم بغلدست مطلب این شهید در دامنه. داماد محترم و مؤمن شما را میشناختم اما خبر از شما نداشتم که آن سالها این گونه تن به کوشش سپرده باشید. انگیزه بخشید. درود بر شهید بیت شما و این شهید و نیز روح داداش عالِم شما با حضرت سیدالشهداء ع.
سلمان صالحی هستم -۲۸- چهار مرتبهی معرفت. صحن سلام و ادب و احترام. معرفت چهار رُتبه دارد: یا معرفتِ عقلی است. یا معرفت سُنتی. یا معرفت نظری. یا معرفت شهودی. عقلی، مرتبهی اهل خوف است. سُنتی .همان پیروی از سنت پیامبر صلوات الله. مالِ مؤمنان موحدّ است. نظری، مرتبهی خَواص است و شهودی نیز مرتبهی اهل ذکر. صاحب مرموزات (ص ۵۵) میگوید خلاصهی موجودات و زُبدهی کائنات، اهل این معرفتاند یعنی مقام خاص الخاص که منبعشان شهود .همان درونالهام. است.من. سلمان صالحی. معتقدم چون اِدراکات انسان پنچ چیز است با برداشتم از نظر حُکمای حکیم و علیم: (عقل. دل. سِرّ. روح. خُفی) بنابراین، نظر انسان باید مؤیّد باشد به نورِ ایمان و تکیهدادهشده به انبیاء .علی نبینا و آله و علیهم السلام.. و شرط آن "خوف" است که موجب میشود انسان به اوامر و نواهی شرعِ خدا .همان تشریعات الهی. قیام کند؛ زیرا در غیر این صورت به قول رازی: نظر عقل او از آلایشِ "هوا و طبیعت" پاک نمیشود. تمام اینها وابسته است به سیر پلهای. برمیشمارم با من بیایید: بشنو تا بدانی > بدان تا بکنی > بکن تا بروی > برو تا برسی > برس تا بیابی > بیاب تا گُم مَشوی > گُم شو تا یافته شوی > یافته گرد تا بشناسی > بشناس تا دوست داری > دوست دار تا دوست شوی. آخر قانون خلقت گردِ چرخ دوستداشتن میچرخد. پایان متنم با جملهی پرسشی جهتِ درگیرسازی ذهنی ترک میشود: پس؛ انسان طی چهار مرتبهی معرفت، به کجا میخواهد پلّه رَوی کند؟
همهی قلبها اینک رو به شمال شرق ایران میتپد
به نام خدا. سلام. چه امروز روزنامهی قدس چاپ (۱۸ شهریور ۱۴۰۲) را روی میز خودم میگشودم یا نمیگشودم، با پایان اربعین، مطمئن میبودم شامّهی مردم ایران از نجف - کربلا به سمت مشهد مقدس عطر میگیرد. از نظر من زیرساختهای مشهد واقعا" برای زائران مناسب است و آستان قدس، گرچه با ایدهآلهای عدالت زیارت هنوز هم فاصله دارد، اما انصافا" ترقی خوبی کرده است و نیروهای مذهبی و خادمیاران خالصی را به خود جذب کرده است. از امروز روحیهی رضوی، مرا احاطه کرده خصوصا" وقتی خیالم را میدوزم به محلم، به دهام به روستایم به زادگاهام که شاید نزدیک ۱۰۰ سال و اندی است هیئتی متشکّل و مردمنهاد -متمرکز در پایینتکیه- دارد که خود را در روزهای رحلت حضرت رسول الله ص و شهادت حضرت سبط مجتبی ع و سرآخر آخرین روز این ماه، سالروز محزون شهادت امام رضا ع خود را به کف صحن حرم میرساند و با بهترین خلوص، دلدادگی امضاء میکند. من، دل خیلیها را امسال رضویتر خواهم دید و در مشهد مقدس حاضر. چراکه قرنهای متمادیست همهی قلبها در ایران، همهایام، خصوصا" روز چهلوهشتم رو به شمالِ شرق ایران -به روی بارگاه هشتمین ولی خدا- میتپد، واسهی دیدار روی روح امام هشتم. دامنه.
نامهنویسی با دل خود به دل خود
به نام خدا. سلام. انسان زیر زبانش پنهان است. زبان، مرکز انسان است. همین باعث است که گاه با نامهنویسی با دل خود به دل خود ،خود را نه سرگرم، که گرمِ حیات حقیقی نگاه دارد. من برین نظرم کسانی که به خود نامه میزنند، راز عالَم را بهتر کشف میکنند. عالَم هم رازآلود است رازدانی میطلب؛ در نامه انسان حرف دل را به دل خود میزند. مرحوم آیت الله حسن حسنزاده آملی در یکی از هزاران نامهاش، در ص ۷۹ کتابش "نامهها بر نامهها" میفرماید بدین مضمون که انسان آن است که با عالم قدس اُنس دارد وگرنه به قول ایشان «چو بهایُم به چَرا آمده است». آری؛ منِ دامنه برین راه است که انسان برای چِراییدن است، نه چَراییدن. اولی -به کسر چ- فلسفهی زندگیست و سبکگزینی زندهماندن و دومی -فتح چ- ولی پوچیییدن آن است؛ نوعی پوکی که سختتر از پوکی مغز استخوان. این پوکی فقط یک ناحیه از بدن را "فلج" میکند، ولی زندگی وقتی پوک شود، مغز را فلج میکند، مغز هم وقتی پوکی گراید، پیکرِ زیستی انسان را نابود و آنگاه پویهی عقیدنی آدمی و روانِ روندهی وی را به پلیدی میکشانَد. نامهنویسی کنیم برای هم، اگر نشد لااقل با دل خود به دل خود بنویسیم. این جوری، آدم به نداهای الهامی و نواهای اکستابی خود آشنا میشود و به آن دستِ دوستی میدهد. به قول وحشی بافقی:
غرَض گر آشناییهای جان است
چه غم گر صد بیابان در میان است
که مجنون خواه در حیّ و خواه در دشت
به جولانگاهی لیلی میکند گشت
بس باشد و برم به بَر و بَم کارهای امروزم برسم که لیست بلندبالایی روبروم ردیف نوشتم کیپ تا کیپ. دامنه.
سلمان صالحی هستم -۲۹- امانتِ خدا نزد انسان. صحن سلام و عرض ادب و احترام. هیچ آیا به خودت گفتهای قرآن .همان مرکز معنای جهان. چرا انسان را "امین الهی" خوانده است و میخواهد؟ سِرّ مسئله این است نمیگوید هم، که امانت چیه که به انسان سپرده شده. چرا نمیگوید؟! چرا؟ صاحب "انسانشناسی قرآن " (ص ۶۷) قائل است چون که قرآن میخواهد "افکار را برانگیزاند تا بیشتر تأمل کند که امانت خدا چیست؟" من .سلمان صالحی. معتقدم .البته به مدد عالمان دین. در امانت دو مسئلهی مهمتر وجود دارد: یک: چیزی رازآلود از خدا به انسان سپُرده شد. دو: برای این امانت، بازگشت هم هست که باید امانت به سلامت به خدا بازگردد. ریشهاش نشئت دارد به این که انسان پیوند فطری با خدا دارد و دین هم حد نهایت، در فطرت و سرشت انسان هست. پایان، پرسشگرانه جهت درگیرسازی ذهنی، متن را ترک میکنم: پس؛ چرا و تا چه مدت امانت به صورت رازآلود به انسان سپُرده شد و امانت چه چیزهایی میتواند پیش هر فرد باشد؟
سلمان صالحی: سلام و احترام به شما از بانوان فرزانه ی این مدرسه ی محترم. تشکر میکنم که نوشته ی من .سلمان صالحی. را خواندید و خیلی درست و حرفهای فهمیدید. شما درست گفتید. حرف من همینی بود که کشفش و شرحش کردید. پنجرهای که گشودید همان چالشی بود در آخر نوشتارم با این مقصود که انسان صبغتالله شود .همان رنگ خدا. خوشحال خواهم شد همچنان دست نقد بر متن داشته باشید. نوشته های شما را هم وقتی مرور میکنم نوعی پاسبانی از شریعت درش مشاهده میکنم.
جناب استاد حجتالاسلام آقای دارابکلایی سلام. هر چهار بندش یک نوع خلاصهنویسی بود که بهدقت زندگانی سیرِ سقوطی این آدم معاملهگر مغبون را بر رسید. مجال بود «دلباختگی دنیا» را -کن آخر نوشتهات مطرح شد- در متنی مجزّا تبیین فرمایید. میتواند موضوعی مهم باشد. تشکر وافر آقا.
سلمان صالحی: سلام و احترام به دبیر محترم آقا آهنگر. تشکر میکنم وارد امانت شدید و خوبتر آن برای پی بردن به آن، از مثال های دم دستی جالب امانت های مادی استفاده کردید. برشمرده های شما همه درست و ارزشمند بود. من .سلمان صالحی. مانند شما نظرات قرآن را واقع و حق میدانم. مهمترین امانت، بندگیِ خداکردن است و انسان همین که پذیرفت زندگی کند خود امانت است که باید آن را پاکیزه و الهی نگه دارد و در آخرت، تحویلِ امانت کند. با این تصویر که از ایمانور گرفتم حرف خود و خودتان را مهر تأیید میگذارم. فرمایشات دبیر، محققانه است. خدا خیرتان دهد در این دنیا و آن دار بقا.
سخنی با استاد حاج سید کمال الدین عمادی. سلام استاد. پست شما در بالا را خواندم. از رفتار علم کلام شما تشکر دارم. اما من هم چند کلمه حرف دارم چون تابع و مقلد امام حسین علیه السلام هستم و خونم از عاشورا گردش دارد. جناب استاد حجتالاسلام سید عمادی من در جریان بحث شما نیستم که چه کسی در کدام صحن دست به انکار اصل واقعهی عاشورا زده است. اما چنین انکاری اگر از سمت یک ایرانی صورت گرفته باشه مانند این میمانَد به وی بگویی اصلاً کشور ایران ساختهی ذهنهای وهمآلود است و ایران در تاریخ تمدن وجود نداشته است! و فلان کسَک ایران را راه انداخته است. واقعاً گاه انکاریون بیسواد و بیآبرو سرشان به کُنج میخورَد و از گیجی، یک لجاجتهایی میکنند که جز بیهودهگویی کاری ازشان ساخته نیست. خُب بگویند اگر عاشورا اصلاً رخ نداده است! پس امام حسین علیه السلام در کجا و چگونه از دنیا وفات کردند؟ نکند بگویند اصلاً امام حسین علیه السلام هم، وجود خارجی نداشت. پناه بر خدا. واقعاً ها.
برای شما تریلیدارانِ اربعین از جا برمیخیزم
به قلم دامنه: سلام به تریلیدارانِ بامعرفت دارابکلا که حدود یک ماه ماشین خود را زمینگیرِ کربلا کردید و از معاش گذشتید. شما با این کار معناردار خود اثبات کردید به جای معاشِ این مدت، معادِ خود را از آقا امام حسین ع و پاداشِ عملتان را از صاحبِ تَلّ زینبیه، عمهی سادات حضرت زینب س (آن ییهمتا مدیرِ مبارزه با مصائب عصر عاشورا و اسارت) خواستید. احسَنت و صدها تحسین برین فهم. آقایان میثم مهاجر و رسول مهاجر و سجاد مهاجر و اکبر چلویی دوستان و فامیلان ارجمندم و نیز سایر رانندگان تریلی (که اسمتان را بلد نیستم) اینمدت اربعین، تا کربلا رفتید و جانانه پاکبازی کردید. خیلیخیلی ممنونم. غبار و گَردِ تنِتان درین اربعین عظیم، سُرمهی چشمانم. کاری ستُرک (=بَسبزرگ) کردید اما هیچ کس در هیچ تریبونی نامی از شماها نمیبَرند. من نوکریتان را در عوض با این متنم کردم. عاشقانه برای شما تریلیدارانِ اربعین از جا برمیخیزم. اگر اسم کسی از قلم افتاد از نام آنان باخبر نبودم. پیشاپیش پوزش. اگر نام دیگرانی هم هست خوشحال میشوم اسمشان را پای این پست ذکر کنید.با ارادت خالصانه : دامنه.
سلمان صالحی: سلام و احترام به دبیر محترم آقا آهنگر. تشکر میکنم وارد امانت شدید و خوبتر آن برای پی بردن به آن، از مثال های دم دستی جالب امانت های مادی استفاده کردید. برشمرده های شما همه درست و ارزشمند بود. من .سلمان صالحی. مانند شما نظرات قرآن را واقع و حق میدانم. مهمترین امانت، بندگیِ خداکردن است و انسان همین که پذیرفت زندگی کند خود امانت است که باید آن را پاکیزه و الهی نگه دارد و در آخرت، تحویلِ امانت کند. با این تصویر که از ایمانور گرفتم حرف خود و خودتان را مهر تأیید میگذارم. فرمایشات دبیر، محققانه است. خدا خیرتان دهد در این دنیا و آن دار بقا.
سخنی با استاد حاج سید کمال الدین عمادی. سلام استاد. پست شما در بالا را خواندم. از رفتار علم کلام شما تشکر دارم. اما من هم چند کلمه حرف دارم چون تابع و مقلد امام حسین علیه السلام هستم و خونم از عاشورا گردش دارد. جناب استاد حجتالاسلام سید عمادی من در جریان بحث شما نیستم که چه کسی در کدام صحن دست به انکار اصل واقعهی عاشورا زده است. اما چنین انکاری اگر از سمت یک ایرانی صورت گرفته باشه مانند این میمانَد به وی بگویی اصلاً کشور ایران ساختهی ذهنهای وهمآلود است و ایران در تاریخ تمدن وجود نداشته است! و فلان کسَک ایران را راه انداخته است. واقعاً گاه انکاریون بیسواد و بیآبرو سرشان به کُنج میخورَد و از گیجی، یک لجاجتهایی میکنند که جز بیهودهگویی کاری ازشان ساخته نیست. خُب بگویند اگر عاشورا اصلاً رخ نداده است! پس امام حسین علیه السلام در کجا و چگونه از دنیا وفات کردند؟ نکند بگویند اصلاً امام حسین علیه السلام هم، وجود خارجی نداشت. پناه بر خدا. واقعاً ها.
متن سید سعید شفیعی در مورد متن نقد شفیعی مازندرانی و سید کمال عمادی: با سلام با توجه به کلیپ پخش سده از شاملو – نظر شخصی است . یک: عاشورا یک حقیقت و یک واقعیت تاریخی است و کسی نمی تواند ان را انکار نماید . دو: شاملو تنها یک شاعر است نه تاریخدان که بخواهد منکر ان شود و اینکه در این زمینه سر رشته ندارد و سخنانش نمیتواند منبعی باشد و در ضمن حتی با اینکه وی در شعر سپید سرامد بود و هست .سخنانش در مورد فردوسی مورد انتقاد وسیع قرار گرفته است. سه: به نظرم بهتر است به سخنان افرادی که در این زمینه تخصص ندارند نباید بها داد و انرا گسترش داد چون سخنان از این دست مصداق سخنان پا منقلی و یا تفسیرهای صف نان و تاکسی است. چهار: اما شاید بیشترین شبهه که وارد میشود بر میزان سخنان و وقایع اتفاق افتاده در مورد عاشورا است که حتی استاد مطهری در کتاب حماسه حسینی و محدث نوری به ان اشاره نمودند و براین اساس شبهه وارد می نمایند.که باید تلاش نمود حقیقت را اشکار نمود. اگرچه گاهی اوقات در بیان واقعیات ,ناخوداگاه ما به سمت بزرگنمایی می رود پنج: اما باید به سخنان افرادی وارد شد که از مذهب علیه مذهب استفاده میشود مثل برخی از روحانیون و برخی از کنشکران مذهبی و به ظاهر مذهبی شاید شما به این سخن توجه نمایید ""به برکت امام حسین(ع)، فوتیها در سفر اربعین کمتر از سفر حج است" اگرچه سخنگوی این سخن حرفش را تصحیح نموده است و به تشریح آن پرداخته است. گاهی اوقات نسنجیده صحبت کردن ممکن است اثرات زیانباری داشته باشد پاینده باشید.
برادر خوبم آق سید سعید شفیعی سلام. منطقی، متعهدانه و روشنگر ظاهر شدید. برای این دفاع عقیدتیات از عاشورا و به کار گیری بهترین نقد در برابر مدعیان (که دستشان خالیتر از آن است که اصلا" به حساب آیند) ازت بیکران قدردانم. درود برین قلم. قلبم را روشن ساختی در دفاع از ساحت صاحب عاشورا.
روزی استثمار هند، روزی هم ادای احترام!!
(۲۰ شهریور ۱۴۰۲) متن آن در لینک بالا در دامنه
سلمان صالحی هستم -۳۰- مراتب اعلای سهگانهی آدمی. صحن سلام ادب احترام. صاحب مشکاتالانوار (ص ۱۹۶ منطق و معرفت غزالی، اثر دینانی: تصویر الصاقی) مراتب اعلای سهگانهی آدمی را در "تعریف، تسدید، تأیید" میداند که اگر من .سلمان صالحی. بخواهم سادهترش سازم، میشود این: >> فکر و قول و فعل انسان باید موزون و موحّدانه باشد. علت دارد. علتش این است: چون مراتب سهگانهی انسان در عالَم ملکوت و علوا اندازهگیری میگردد. حتی یک گیاه نباتی هم برای کمال خود نیازمند این نوع مراتب است. حرکت انسانی هم در فکر و قول و فعل (=عمل) نیازمند حُسن عنایت خداوند است که با سه روش "تعریف، تسدید، تأیید" الهی محقق میشود. به قول دکتر دینانی به صورت "حق، صدق، خیر". میتوانم این طور ارائه کنم: انسان باید معرفت به خداوند پیدا کند و سپس خود را با شرع تطبیق دهد و بعد ایمان و طاعت ورزد و در نتییجه تأیید الهی خود را بگیرد. ورگرنه مسیرش تسدید .همان سد و بسته. میشود. متنم را با جملهای پرسشی ترک میکنم: پس؛ چرا باید انسان فکر و قول و فعل او تأییدیهی الهی بگیرد؟
سلمان صالحی: سلام و احترام به شما آقای علی رضا دارابی. تشکر میکنم از آن طالب دانش بیشتر. امر شما اطاعت و اجابت شد > امانت را عالمان دین امری مربوط به دین حقّ دانستهاند و انسانها که به به لحاظ عقاید و عملها سه دسته تقسیماند: منافق، مشرک و مؤمن. از سویی هم مفسران قرآن اغلب استعداد تحمّل امانت الهی را فقط در انسان منحصر میدانند. بالاترین مفهوم امانت کمال دین است یعنی ولایت کلّیّهی الهی که تنها انسان قابلیّت پذیرش آن را دارد. از این رو به قول علامه طباطبایی "خلیفةالله گشته است". این استعداد در انسان کامل یعنی ائمّه ع به اوج کمال خود رسید. لذا به اوّلین آنان یعنی امام علی (ع) «امینالله» خطاب میشود. معنای لغوی امانت یعنی «ضدّ خیانت» و نیز برخی ادیبان عقل را هم امانت معنی میکنند. ولی مهمترین مسئلهی امانت «واجبات الهی، طاعت و عبادت» است. و امانت «طمأنینه، سکون، تکالیف تکوینی و تشریعی، اطاعت و تسلیم» محسوب میشود. مصدر امانت ریشه در «أمن» که ضدّ آن «ترس و خوف» است «امانت» بر «ودیعه» بار شده است؛ امانتدار ینی انسان باید حفظش کند خود واژه ی «ایمان» نیز از این ریشه در امانت دارد؛ پس خلاصه: امانت یعنی حداقل این هفت مورد: ولایت الهی، اختیار، عقل، اعضای بدن انسان، امانتهایی که مردم از یکدیگر میگیرند، معرفت خداوند، و هفتم هم یعنی واجبات و تکالیف شرعی همچون نماز، روزه و دیگر اوامر و نواهی الهی. ولی مرحوم علاّمه مصداق امانت الهی کمال دین میداند و خلیفهبودن انسان که بالاترین حدّ آن انبیاء (ع) و ائمّه (ع) واگذار شده است. بخصوص به «امینالله» که امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام است. از علایق آن جناب سپاسگزارم.
سلمان صالحی هستم -۳۱- حزب خدا. صحن سلام ادب احترام. صاحب کشف الاسرار (ص ۵۱۱) نقل کرده است روزی حضرت داود .علیٰ نبینا و آله و علیه السلام. پرسید خدایا حزب خدا کیانند؟ فرمود: ۱. چشم پوشان از گناه، ۲. پاک دلان، ۳. دستیاران مردم. من .سلمان صالحی. معتقدم کسانی که از مردم دستْ گیری می کنند حقیقتا" در «حزب خدا» عضوند. یک علت این است از عارفان و عالمان به یاد دارم که مکرر در مکرر گفتند عافیت آن است که امروز .همان دنیا. مردم از دست و زبان تو در سلامت باشند و فردا .همان آخرت. تو از دعویٖ و شکایت شان در امان. چقدر آسان؛ همین می شود شرط عضویت در حزب خدا. متنم را با جملهای پرسشی ترک میکنم: چرا دستِ یاری و دستْ گیری مردم، یکی از اصول عضویت در «حزب خدا» است؟
سلمان صالحی, [در پاسخ به حجت رمضانی] سلام و احترام به شما آقای رمضانی. تشکر می کنم از آن برادر محترم و هنرمند عکاس. حدیث مهمی به نوشته هدیه دادید. کمک مساوی جهاد. چقدر مهم فرمودند امام صادق .علیه السلام. پیغمبر خدا .صلّی اللّه علیه و آله. هم فرمودند مسلمان باید به امور مسلمانان اهتمام کند. موفق باشید.
معلومات اطلاعاتی رهبری
به نام خدا. سلام. رهبر معظم دیروز (۲۰ شهریور ۱۴۰۲) یک جملهی امنیتی گفت که کمی به آن میپردازم. جمله این بوده:
"معلومات اطلاعاتی ما نشان میدهد دولت آمریکا مجموعهای برای بحرانسازی در کشورها از جمله ایران ایجاد کرده که مأموریت آن یافتن و تحریک نقاطی است که به نظر آنها میتواند باعث بحران شود."
یکم: وقتی رهبری -که بالاترین سطح مقام انقلاب هستند- اطلاعاتی را در یک جمع، عمومی میکنند، معلوم میکند خبر از سه گذرگاه انسجامی ۱. جمعآوری آشکار یا پنهان. ۲. پردازش خبریِ خبر ۳. بررسی اطلاعاتی امنیتی خبر، عبور کرده و دیگر «خبر» نیست، بلکه «اطلاعات» است.
دوم: دولت آمریکا در صدد هِژمونیِ (=توانِ سلطه) خود در برابر چین است. چین در حیاط ایران است. پس آمریکا به عنوان "حریف" در برابر چین، حیاط ایران را محلِ رصد خود قرار داده است. زیرا ایران بالاترین پتانسیل منطقهای برای چین ایفا میکند و آمریکا بر خود لازم میداند این پازل و دورنمای خطیر را برهم بزند.
سوم: به ذکاوت رهبری معظم بسیار باور دارم. از روحانییانی بودند که کسی توان فریبش را نداشت. خط و خدعهی فریب افراد را با یک نگاه حدس میزد. در درک مسائل، همچنان از برترین هوشیاران است و عقلش در راهبری ایران، به نظر بنده بر همه پیشی دارد. این اِشراف رهبری، جای صدها بار شکرگزاری دارد؛ نعمتی خفته که حتی گاه از سرِ غفلت از آن بهآسانی عبور میشود. این عبارت رهبری را تا آخر سال رمزِ خود ببینید و در میدان، با منطق و دفاع عقلانی حاضر باشید. دامنه.
سلمان صالحی: سلمان صالحی هستم -۳۲- کدام تفکر دربارهی امامت صحیح است؟ صحن سلام ادب احترام. مسئلهی امامت از عقاید مرکزی امامتگرایان است. مانند شیعه. اسماعیله. زیدیه. واقفیه و ... . اما اسماعلیه شش نوع امام قائلاند ( ص ۱۱۱ تا ۱۳۵ کتاب اسماعیله مرکز ادیان) ۱. امامِ مقیم .همان کسی که تعلیم و تربیت و پاسداری رسول ناطق دست اوست. ۲. امامِ اساس .همان کسی که علوم تأویل و اَسرار بواطن دست اوست. ۳. امامِ مُتمّ .همان هفتمین امام هر دورهی هزارساله، هزارهها. ۴. امامِ مستقر .همان امامی که امامت از فرزندان او ادامه مییاید. ۵. امامِ مستودع .همان کسی که تمام خصوصیت امامت را داراست ولی امامت از نسل او ادامه نمی یاید. ۶. امام دوره ی سِتر .همان وقت غیب که همهچیز نهان است و پیروان به موعود چشم دوختهاند. کلا" امامت در نگاه این فرقه، قطب آسمانها و زمین است. من .سلمان صالحی. معتقدم شیعهی امامیه .همان دوازده امامی. بهترین نوع اعتقاد به امامت است که رأسش امام علی .علیه السلام. است. اوست که مانع از غُلوّ در میان مؤمنان برای امامان شد و مسیر اسلام را معتدل تفسیر کرد و به عدل انداخت. امامت در این مکتب یعنی معصومی که خود در پیش .همان میدان. است و به عنوان انسانِ کامل دارای عصمت کامل و عامل، پیروان را به جلو میبرَد وآنان را به ترقی معنوی و عبادی و سیاسی، تلاقی میدهد و از بدعت پرهیز دارد. متنم را با جملهای پرسشی ترک میکنم: چرا امامت در مرکز عقیده ی شیعیان قرار دارد و بی آن باورها مختل است؟
تبریک به شیخ محمد بابویه
جناب آشیخ محمد سلام. قبولی دخترت خانم منیره بابویه در رشتهی پزشکی دانشگاه را به خانم دکتر، به مادر محترمش و به شما رفیق دیرینم تبریک میگویم. از سرمایههای محل ما و ایران خواهند بود. سلامم را به خانه و دکتر منیره اعلان بفرما.
با بیشترین خوشحالی
مدیریت مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
سلام دوباره جناب استاد ربانی. بذل محبت آن بزرگمرد بذر معرفت بر جانم است. متشکرم. العاقل یکفی بالاشاره. گرا را گرفتم. گرمی محبتت بر من مسجّل بامرام. شاگردی پیشهی من است پیشگاه شما استاد.
مهدی ملایی:پسلام بر ابو عارف، عادل، عاصم و همچنین گتیه علی آقا، اقا عظیم، لیا زهرا خانم.
در مورد کرامات امام رضا من بلد نیستم جواب شما رو چگونه بگویم فقط همین قدر بگویم که امسال برای سومین بار آن حضرت برای خانواده ما باوجود مشکلاتی که برای من از سرکار و مرخصی گرفتن بوجود آمد شرایطی را فراهم کرد که به پابوسش بروم با وجود شرایطی که خودم هم احتمال رفتنم را ممکن نمیدیدم و تقریبا ناامید بودم الان هم در راه مشهد هستیم انشاالله که با بصیرت و با معرفت با آن حضرت دیدار کنیم و توشهی این سفر بتواند در دنیا و آخرت کمک حال ما باشد. انشاالله قسمت همهی آرزومندان.
آقا مهدی ملایی سلام. همین صدر سخن بگم از گتی «علی، عظیم، لیازهرا»یم حسابی خندیدم. از ملاحت طبعات ممنونم. فرهنگ لغت را نگردد ملاحت یعنی مِلح. ملح هم یعنی بانمک، قشنگ. دلچسب. امابعد؛ از شرکتت در پرسش ۲۰۱ خیلی هم خرسند شدم خصوص وقتی تجربهی شخصی خودت را از امام رضا علیه السلام گفتی. چه جوابی خوشتر از جوابی که فرد مشاهدات خود را بیان کند. ازینکه رهسپار مشهد مقدسی دلم را با خودت همراه ساختی. زیارتت گوارای جانت. لابد عموحمید هم ملحق است. عکس اگر مقدور شد صید کن مهدی و در صحن درج و شرح نما. صحیح و سالم همهی زُوار رضوی پس از درک عظمت لحظههای بودن در حرم، به موطن برگردند. آمین.
سه موضوع روزِ امروزِ من
چپ آمریکایی، سند سپتامبر، مدینه تا مشهد
به نام خدا. سلام. مسئلهی یکم تا سوم در یک بند: چپ آمریکایی -که از خط امام بُرید و مدتی هست غلطهای غرب را مشق خود کرد،و اینک به جای بهبودی نظام، در پی نابودی آن، به هرزگانی! چند و بیهودگانی! چندتر، چشم دوخته است- سندِ سپتامبر را -که میرود نُسخهی مُندرسِ آن وزیرِ سادهلوح را از اساس پارهپوره سازد و فرمول قدرتمندانه درمَصاف میز مذاکره با آمریکا را روال کند- سخت به دریوَریبافی افتاده است و چونان دلّاکان و سیاستزدگان خارُش پشت غرب را ماساژ میدهد. انحطاط کنار التقاط صف بست. این چپ که حاضر شد رزمندگان را به بیهودگان بفروشد و خط امام را به خط اروپا تعویض کند و انقلابِ حق را به باطل خود مثلا" به دردِ سر اندازد، دیگر به آخرین مرحله از عقاید بهشدت آلودهی خود، رسیده است. زودا که روزی بیانیهی تغییر ایدئولوژیک این چپ هم صادر شوم و "تقی شهرام" اینان هم رو شود. دیری نمیپاید. قضایای پشت پرده حاکی از تنش عقیدتی میان چپ آمریکایی و چپ سنتی است. بروم روی اصل ستونم که تصویر مهم و تیتر زیبای روزنامهی قدس (۲۲ شهریور ۱۴۰۲) مرا به این سو برد. مشهد مقدس، مدینهی معنوی ایران است و به قول زندهیاد دکتر علی شریعتی "شهر شهادت شیعه". ایران این سه روز پیش رو قبلهاش همچنان کعبه است و قلبش مشهد مقدس. هر کس از جای جای ایران و محلمان طبق سنت هرساله به مشهد آن آستان قدس ایران رفته است، زیارتش این شب و این روزها گوارای عظمت لحظههایش. دامنه.
پرسش ۲۰۱ : وجود مقدس قبر و بارگاه امام رضا علیه السلام در خاک ایران چه تأثیرات مذهبی، اجتماعی، سیاسی، معنوی، فکری، فرهنگی، کراماتی و ... بر محیط ایران گذاشته است؟ این پرسش به عنوان بحث ۲۰۱ به پیشخوان مدرسه فکرت سنجاق میشود. شرکت درین گفتوگو کاملا" اختیاریست. بنده هم آمادگی دارم جوابهای رسیده را با اشتیاق تفسیر و جمعبندی کنم تا سهمی در رضویسازی این ایام ویژهی شهادت داشته باشم. (۲۱ شهریور ۱۴۰۲)
جناب سید یاسر سلام. اول زیارتقبول بگم که از زیارت اربعین برگشتی. اولین پاسخدهنده به پرسشم بودی در بحث پرسش ۲۰۱ و خیلی هم مشتاقانه نوشتی. خلاصهی سخنت این است: مَدفَن پیامبران و امامان معصوم -علیهم السلام- از خود برکات تولید میکند و از این که حضرت امام هشتم ع در قلوب مردم ایران نفوذ بینظیری دارد، قبر آن حضرت نورانیت خاصی نزد ایرانیان دارد که حتی سلاطین را هم وا میداشته به آن بارگاه، سلام و احترام دهند و در رونق آن بکوشند. بله، شاهعباس صفوی پیادهروی کرد به مشهد مقدس (و اضاف کنم گویا در آن زیارت بود که شیخ بهایی و میرداماد هم بودند. قبر شیخ بهایی هم پشت رواق مرحوم امام خمینی در کنار دار سُرور قرار دارد) و این جملهات، پرسوز و گذار کرد متنت را: "برای ادای نذرم (پوشیدن لباس مقدس پاسداری) به مشهد مشرف شدم." و ادامه پاداش زیارت امام رضا ع را معادل بهشت دانستی. و قائلی حتی برکات مادی هم برای مردم ارمغان آورده است. از آن دوست خوبم متشکرم که شرکت درین بحث را بر خود اینگونه شائق و وارد دید. اجر و ثواب پاسخت با خودِ آن حضرت رئوف -علیه آلافُ التَّحیَّهِ وَ الثَّناءِ- خدا نگه دار شما.
شیخ ربانی: خُلقِ عظیم: شیخ سدیدالدین محمد عوفی در کتاب جامع الحکایات نقل میکند: مردی نزد آقا امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمد و پرسید ، مرا از خُلق عظیم پیامبر اکرم( ص) خبر ده ، علی ع فرمود ، تو نعمت های دنیا را بر من بشمار تا من از خُلق پیامبر بگویم ، آن مرد گفت، شمارش نعمت های دنیا را نتوان ، چون پروردگار عالَم در قرآن کریمش میفرماید، واِن تَعُدّوا نعمة الله لاتحصوها ، ابراهیم ٣٤ حضرت فرمود ، قرآن در باره دنیا اشاره دارد : قل متاعُ الدنیا قلیل ، نساء ٧٧ امّا از اخلاق پیامبر اکرم( ص) میفرماید : و انّک لعلی خُلُق عظیم. ای بنده خدا ، وقتی تو از وصف قلیل عاجزی، من از وصف عظیم چگونه توصیف کنم.من الله التوفیق بی نشان.
پاسخ سید موسی صباغ به بحث ۲۰۱ : السلام علیک یا علی بن موسی الرضا. سلام بر مدیر آق ابراهیم. فرارسیدن شهادت حضرت نبی ، امام حسن مجتبی ، و امام رئوف ما آقا امام رضا بر شما و اعضا ء صحن تسلیت باد. اما پاسخم به پرسش ۲۰۱ اول اینکه وجود مبارک قبر امام ، مشهد را بعنوان پایتخت اسلامی مذهبی ایران نام نهاد. دوم به یمن ورود آقا امام رضا ، خواهرش حضرت معصومه هم راهی ایران شد تا به برادرش بپیوندد اما بعلت بیماری در قم مدفون گردید که افتخاری است بعنوان شهر مذهبی دیگر ایران. سوم : وجود امام رضا در ایران باعث شد که نوادگان امامان هم رهسپار ایران گشته و شهرهایی از ایران مدفن آن امام زادگان قرار گیرند. چهارم : وجود قبر امام رضا برای ملت ما بهره مندی از زیارت بارگاهش ، ایجاد حس معنویت و آرامش و تخلیه احساسات درون و پناهگاهی است برای درماندگان. پنجم : وجود قبر مبارک آن امام همام ، باعث شد که در کنارش پایگاه عقیدتی و سیاسی (حوزه علمیه ) ایجاد شود ، و باعث تکثیر و گسترش و نشر دین تشیع ، و مرکزی جهت تبادلات فقهی بین مذاهب در دنیا قرار گیرد.و معتقدم وجود حوزه علمیه قم هم مرهون وجود مبارک امام رضا بوده ، که باعث ابجاد بیداری توسط مراجع علی الخصوص حضرت امام که زمینه ساز یک انقلاب سیاسی در جهان شده و ان شاا... زمینه ظهور آقا امام زمان خواهد گشت. امید که از برکات وجودی اش همه اعضا صحن بهره مند گردیم.
جناب آق سید موسی سلام. بنده هم به آن دوست گرانقدرم رحلت و شهادت را تسلیت میگویم. خیلی ممنونم همواره به پرسشهای سنجاقشدهی صحن اهتمام میورزی. ۱. مثال قم و نوادگان نمونهی جالبی در جواب بود. ۲. حوزههای علمیه هم مثال بکری بود. ۳. ایجاد حس معنوی و تخلیهی احساسات از واقعیات بود که در قلم شما آمد. ۴. پایتخت مذهبی ایران را هم از برکات قبر امام هشتم ع در خاک ایران دانستی که واقعاً بیتردید نزد ایرانیان همین هست. ۵. این که درماندگان به آن امام ع پناه میبرند، امری رایج بوده و جزوی برگشتناپذیر از اخلاق ایرانیها شده است. سپاسگزارم از شرکتت در بحث. و نیز تشکر که مرا به لفظ صمیمی «مدیر ... ابراهیم» خطاب کردی و میکنی و همین نشان پیوند قلبیمان هست. درین روزهای سوگواری بار دگر به روح فروزندهی داداشت مرحوم حجتالاسلام آسید علی صباغ سلام میدهم که از پرورشیافتگان حوزهی مشهد مقدس بودند. پس از ارسال: جوابت بر دلم نشست.
پاسخم به پرسش ۲۰۱ :
بارگاه امام رضا -علیه السلام- از نظر بنده این تأثیرات را داشته که بنای بنده بر جوابِ کوتاه است:
یکم. تأثیر مذهبی: موجب شده علمای دین، دانشمندان، شاعران، نویسندگان، گویندگان، هنرمندان و... به خطر حضور آن حضرت در خاک ایران، دست به تتبعات و مطالعات مذهبی عصر امام رضا بزنند و نقش فکری آن حضرت را شناسایی کنند و در روح ملت بدمند.
دوم. تأثیر اجتماعی: از نامگذاری نام مرتبط با اسامی و القاب و صفت امام هشتم روی بچهها، خیابانها، وقفها، مجتمعها، شرکتها، جلسهها، سفرهها و نیز کارهای خیر و نیکوی عامالمنفعه همه و همه راوی این نوع از تأثیر بوده است.
سوم. تأثیر سیاسی: در طول تاریخ خیلی از قیامها و چنبشها و مبارزات تحت تعالیم مکتب امام رضا و یا به اسم آن حضرت در ایران رخ داده است. انقلاب اسلامی هم که پایهی اولش قم و تهران بود، پایهی دومش مشهد بود که بعد از انقلاب هم سعی شد از افکار امام رضا و رفتار سیاسی آن حضرت الگو بردارد اما هنوز ارزیابی دقیقی ازین الگوبرداری جمهوری اسلامی ندارم.
چهارم. تأثیر معنوی: درین بُعد نقش بارگاه و قبر امام رضا -علیه السلام- بیش از اندازه زیاد و گستره است. در خانهای نیست که پدر و مادر عکسی یادگاری از زیارت امام رضا بر دیوار و کنگره و ایوان منزل نزده باشند. عکس یادگاری جمعی مشهد در میان خانوادهها همان قدر گستردگی داشت و دارد که وجود دو کتاب مقدس قرآن و نهجالبلاغه در تک تک منزلها. مردم رابطهی معنوی خود را با امام رضا هر روز سرِ نمازها حفظ کردند که پس از اختتام نماز، یک سلام از سه سلام زیارتنامه را با رو کردن به سمت مشهد ادا میکنند: با این عبارت عامتر السلام علیک یا غریب الغربا یا علی بن موسی الرضا السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
پنجم. تأثیر فکری: خیلی از مردم چند کتاب امام رضا را خواندند و احادیث آن امام را برای هم نقل میکنند. کتاب عیون اخبار رضا شیخ صدوق و مناظرات و حکایات و حدیث سلسلةالذهب و صدها جلد کتاب و سمینارها در بارهی آن حضرت اساس این مبانی فکری را شکل دادهاند.
ششم. تأثیر فرهنگی: رأفت، بخشش و مناظره با افراد سه اخلاقی است که مردم آن را وامدار سیرهی امام رضا هستند. مردم تلاش کردند در روابط اجتماعی و خانوادگی روحیهی امام رضا را جزو فرهنگ خود کنند. کمتر خانهای است که خانواده سعی نکرده باشد فرزندان و بستگان خود را به حرم هشتمین امام نرسانده باشد و اسمی از آنان را رضا یا رضا با ترکیبی از اسمهای دیگر ننامیده باشد. "رضا" روح نامهای ایران بوده است و همچنان مانده است و این ناشی از فرهنگ و هنجار مردم ایران است.
هفتم. تأثیر کراماتی: درین رابطه آنقدر سند متقن و مشاهدات عینی وجود دارد که نشان میدهد مردم در بیشتر پیشرفتهای خود، نقش عنایت امام رضا دخیل میبینند و شفاهایی در وضع بغرنج افراد رخ داده که جز کرامت حضرت رضا نامی دیگری ندارد. از سوی دیگر مردم با هر دین و آدین و کیش به میانجیگری (=شفاعت و واسطشدن) امام رضا در امور بین خود و خدا باور عمیق و بیتردید دارند و هر بار در هر مشکلی که برمیخورٕند فوری خود را به مشهد میرسانند و عرض ادب و نیاز مینمایند. نتایج درخشانی هم در زندگانی خود دریافت کردهاند که دست حضرت رضا در آن حضور داشت.
جناب محمدتقی سلام. تقریباً در هر بار به تمام پرسشهای سنجاقشده توجه نشان دادی و با پاسخهای خود مرا در فهم مسئله یاری دادهاید. درین ۲۰۱امین بحث هم با دستگذاشتن روی سیرهی اخلاقی و سیاسی حضرت امام رضا علیه السلام نکات ارزنده و آرزوی شایسته مطرح کردهاید. مفهوم رضویسازی را هم خوب دقت کردید و فراستت درین موارد بالاست. پاسخ شما را دقیق مطالعه کردم، قرابت دیده میشود در افکار این تعداد پاسخدهندگان مبحث ۲۰۱. با نهایت قدردانی آقا تقی.
به قلم دامنه: به نام خدا.
یک لایه از لایههای بیهمتای شخصیت پیامبر خدا
متن آن در لینک بالا در دامنه
با سلام آقای صدرالدین. از شرکتت در مبحث ۲۰۱ متشکر هستم که به پرسشهای متمرکز صحن، التفات میورزی و با روی باز با آن روبرو میشوی نقادانه یا مؤیدانه. با مرکز ایران اعلان کردن مشهد توسط مرحوم امام خمینی فرمودی "حرف دل ملت ایران" با آن سخن، زده شد. تمرکز مردم ایران را که چشم به ضریح امام هشتم ع میدوزند یک توجهی معنوی ژرف معرفی کردهای و عادت عقیدتی مردم ایران در گذراندن تحویل سال نو کنار آن بارگاه و یا از راه دور همنوا با نقارهزنان را نشان بزرگی برای پیوند معنوی مردم با مشهد مقدس گرفتی. چُنین هم هست. و سرانجام مشیء امام رضا در برابر حکومت ریاکار مأمون را تعاملی سیاستمدارانه از سوی عالم آل محمد (حضرت رضا) دانستی. و این را شعر و شعارت کردی تا بگویی زبان قال و حال مردم ایران نسبت به حرم رضوی این است دائما": «من و جدائی از این آستان، خدا نکند".
سلمان صالحی هستم -۳۳- ماهیت انتظار. صحن سلام ادب احترام. به قول صاحب "امدادهای غیبی" (ص پنجاه و هشت تا شصت و یک) انتظار امام زمان .عجل الله. «نوید بزرگ» است. این انتظار محتاج شناخت است. من .سلمان صالحی. معتقدم اگر شناخت صحیح صورت نگیرد انتظار، ویرانگر میشود و و نوعی اباحیگر. برداشتی که از نظریههای علمای شیعه دارم این است که مشخصات انتظار باید این روند را طی کند > خوش بینی به آینده ی بشر. پیروزی صلاح و تقوا بر اختناق و دجل. حکومت جهانی معنوی. عمران تمام زمین. بلوغ بشر به خردمندی کاملتر. بهره ی حداکثری از مواهب زمین. برقرار مساوات و توزیع ثروت میان انسان ها. منتفی شدن کامل مفاسد اخلاقی. ختم جنگ و فتَن و ترقی صلح و مُحبت جای مِحنت. سازگاری انسان با طبیعت. اینها بخشی از آثار ظهور است، اگر رخ دهد. من .سلمان صالحی. حتی گاه احتمال میدهم اگر رفتار بشر همینی که هست باشد و بدتر از یای هم ممکن است شود، کار آینده ی بشر خرابتر شود و ظهور هم که امری آتی و آینده ای است، به قیامت موکول گردد چون رأی خدا طبق سنت بداء تغییر میکند و زمین احتمالا" ظهور را نمی بیند. متنم را با جملهای پرسشی ترک میکنم: چرا انتظار ظهور موعود، هم سازنده میتواند باشد و تحرکآفرین و هم ویرانگر و فلجکننده و بازدارنده و نهایتا" منع ظهور؟
شرح و نشر این عکس
دوستانم هستند؛ شریف، رفیق، شفیق که موکب امام رضای میاندورود را در شهر مشهد مقدس هم اینک (پنجشنبه ۲۳ / ۶ / ۱۴۰۲) تا پایان روز شهادت رونق داده و خواهند داد. رجوع شود. تناوُل شود. تبرُّک شود. صلوات فراموش نشود. از راست: آق سید هاشم حسینی همسنگر جبههام. آق ولی جنگلبان رفیق دبستان تا الآنم. آق عیسی رمضانی استاد اخلاق و رفتارم. نفر چهارم را نمیشناسم. زیارت زائرین گوارای دلشان که وقتی حرماند، از همهچیز در انقطاع کُل شیء هستند. بگذرم.
سلفی زیبایی گرفتین سه رفیق. آق سید موسی. آق سید رضی. آق سید اسحاق. سیدها همه رج شدند مشهد مقدس. اینو در صحن کار کردم که برای من و والدینم و اخویام مرحوم آشخ حیدر هم، یک زیارت نائب شوید. شهد مشهد گوارای قلبتان ای زائران رضوی. دل ما را بردین!
سلام آق سد اساق. گاه یک عکس کار چندین فیلم را میکند. هر سه موزون افتادین. سلفی را هم خودت انداختی از کتفت معلومه. زیارات و ادعیه و نمازها و سلامها قبول خدا.
سلام آ سد موسا. عکس با خود حس میرساند. اَخص این عکس از هر سه. این جا هم من حدس زدم بست شیخ طوسی است. مستقیمش ورودی به سمت پنجره فولاد است و راستش ورود به صحن جمهوری. ممنوم وعده فرمودی یاد رفتگانم را نائب خواهی شد. همین برام یک عالمه ارزش داره. دیدارت با آقا امام رضا ع گوارای دلت. یاد داداشت مرحوم حاج اقا صباغ را بیار که نقطهنقطهی حرم نماز و عبادت گزارد.
سلام حاح سد رضی. یکی از کارهای خوبت اینه در لحظه هستی و ما را از حال و احوال بیخبر نمیذاری. ار کربلا پر کشیدی و رفتی زیارت امام هشتم که حج محسوب میشود و تکمیل ارادت و مودت به اهل بیت ع. قبول فامیل بامعرفتم.
سلام سوم و بسی ممنون. فضای صحن مدرسه را به عطر صحن حرم امام هشتم آغشته کردین. برای همهی زائرین که اینک در حرم امام رضا ع بهترین عظمت وجودی خودشان را درک میکنند به احترام از میزم برمیخیزم. خوشا به حال معنوی همهی شماها شیفتگان والِه آقا امام رئوف رضا.
سلام امیر جناب. سپاس از حضورت رفیق دیرینم که ارادتت به اهل بیت ع برجستگی دارد. درود.
محمدتقی آهنگر: سلام بر اقا سلمان. ایام تسلیت. باتوجه به رصد سلسله نوشتارتان واین متنتان با موضوع ماهیت انتظار در راستای ادامه ان من معتقدم : ان چیزی که در قران سورهای انبیا ۱۰۵ و ۱۰۶ حکومت صالحان در زمین و نور /۵۵ و توبه / ۳۳ ظهور حق اشاره دارد ، وعده خدا تحقق پیدا خواهد کرد ونیز انتظار یک نوع قدرت و امید هست برای ظهور عبد صالح خداوند باید صالح بود و در مورد علائم ظهور مطالبی را برای اشنایی ویاداوری ذکر می کنم یکی : علایم حتمی که پیش از ظهور واقع می شود وهیچ قید وشرطی ندارد مانند : خروج سفیانی ، خروج یمانی ، صیحه اسمانی ، قتل نفس زکیه ، وخروج دجال و،،،،،، دیگری : علایم غیر حتمی که مبتنی برشرایطی هستند اگر انها تحقق یابند این علایم محقق می شود و فراوان هستند برخی از مهم ترین ان اشاره می شود جهانی شدن وفراگیری ظلم وجور . فاسق شدن حاکمان . نابسامانی اقتصادی پیدایش دروغگویان و دجالان (تزویر وحیله گری که مردم را فریب می دهند وبر سر راه حق می ایستند ،،،،) افراد پست ودروغگو سخنگوی جامعه می شوند مردم صالح وصادق تکذیب می شوند ودروغگو ولاف زن تایید می شوند خروج سفیانی ( نظام غارتگر وظالم که مروج خرافات وتخریب وسیع جامعه هستند ) پیدایش وجنگ وفتنه ،،، وموارد از قبیل و اَضافه کنم نظرات متفاوت زیادی نقل شده که برخی با نگاه قران وروایات اسلامی به نظرم منافات دارد که ذکر ان لازم نمی دانم منابع متنم :
_ باقر شریف قریشی _ زندگی الامام مهدی ص ۳۰۴
_ ناصر مکارم شیرازی _ مهدی انقلاب بزرگ ص ۱۹۲
_ مهناز شفایی _ دجال افسانه یا واقعیت ص ۲۸
_ هادی سلیمان کامل _ روزگار رهایی ترجمه مهدی پور جلد ۲ ص ۹۳۸
_ سید اسدالله شهیدی _ زمینه سازمان انقلاب جهانی مهدی ص ۴۴۵
ارادت درود وسپاس فراوان.
مشهد مقدس
تصاویر رسیده به دامنه
پنجره فولاد (۲۴ شهریور ۱۴۰۲)
شب شهادت امام رضا علیه السلام
بست شیخ طوسی (۲۲ شهریور ۱۴۰۲)
دارالحجه جایگاه قبر امام رضا علیه السلام
نشر عکس :: سایت دامنه
متن آن در لینک بالا در دامنه
پَر طاووس
حرکت زیبای خادم حرم
سلمان صالحی: سلام و احترام به شما آقای دبیر آهنگری. تشکر میکنم نوشته ها از من را پیگیرید. این نشانه ی روح پژوهشگری شما است. خودم را انسانی در حال انتظار موعود ساختم. اما عقلی آن است زمینه ی حضور امام حجت .عجل الله تعالی فرجه الشریف. لزوماً باید مهیا شود. اگر انسان غرق صنعت شود باور من این است ظهور به قیامت موکول می گردد. امام زمان عجل الله قلمرو ایمانی و حکومتی لازم دارند وقتی این دو تا شرط آماده نباشد و جهان رو به تاریکی گراید ظهور هم متوقف می شود. آمدن امام باید پیش زمینه بگیرد. من .سلمان صالحی. زمینه ها آن طور نمی بینم که مؤید وقت حضور امام غائب عجل الله باشد. هر چند عمیقاً عقایدم این است انسان منتظر در زمان پیشاظهور هم وجود آن نازنینِ حضرت زهرا سلام الله علیها را حس می کند و با بقیت الله سَر و سِری دارد. منابع آن جناب هم حاکی از منش محققانه می دهد. بیشتر خودتان را معرفی کنید بیشتر بر من معلوم گردد. متن شما را با شوق و طوع دیدن کردم. با خواندن هر نوشته ی دینی پناهنده می شوم به مشهد الرضای ایران ما که دل ها این شبا آنجا پمپاژ می شود.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام.
متن آن در لینک بالا در دامنه
این فرشتهخانم است، دختر هنرمند و دانشآموختهی رفیقم حاج غلام یزدانی. طرحها و تابلوهای هنریاش اخیرا" در نکا توسط ادارهی ارشاد در سالن نمایش، به روی عموم گشوده شد و بازدیدهای خوبی صورت گرفت. کاش شهرستان میاندورود هم سالن داشت تا ازین هنرمند روستایمان استقبال مینمود. علیآقا طالبی (فرزند آق ابراهیم مرحوم حسینخال اکبر) دائیزادهی پدری ما را هم در کنار عکسها گذاشتم که اینک در مشهد مقدس هستند تا افتخار کارهای هنری همسرش را دقیق ببیند و افتخار کند. من به نوبهی خودم از خلاقیت و فلسفیدنِ فرشته، این فامیل گرامیام -به عبارتی فرزند برادرزادهی زندهیاد عمویوسف رزاقی- به وجد آمده و بر خود الزام دانستم در صحن مدرسه فکرت این هنرمند محلمان را معرفی کنم. الها! اینان را در پناه خود مصون از گزند بدار. آمین. دامنه. به عبارتی از زبان مادرش: اِوریمدائی.
وینان هم رفیقانماند که همه راهی مشهد مقدس شدند. انگاری دارابکلا را بردند مشهد تا یک هفته و اندی. سلام بر همهی شماها که اینک از محل به مشهد رفتین و قلب خود را جوار هم دوختید. دعا کنین ما را با آن دلِ "رضا"یی شده خودتون. از سیدهاشم عمو گرفته تا حاج علی چلویی و قاسم بابویه و آق غلام و سید رضی و سید موسی و سید اسحق. و جناب استاد حجت الاسلام آشیخ موسی بابویه. عکس کربلا (درج دامنه رویش) جزوِ عکسهای برجسته بود. عکاسش را نمیدانم.
سلام آق سد اسحاق. گمان مبر ! که دامنه ردِّ شماها را ندارد، میگه نه، این عکس هم از شما سه تا سید و آق غلام و مهدی و علی که به جای دیزی کوهسنگی که پیشنهاد دادم، رفتین آبگوشت خریدین از خیابان «؛؛؛» و آوردین هتل آپارتمانتان خوردین. دیشب ساعت ۸ و اندی شب. دیدی حالا دامنه را؟! زیارات و عرض اراداتتان گوارای قلبتان. سوگواری امروزتان در جوار حرم مقبول درگاه باریتعالیٰ.مشهد ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ شب شهادت امام رضا علیه السلام.
سلمان صالحی: سلام و احترام به شما آقای آهنگری دبیر محترم و اهل مطالعه. تشکر می کنم دوباره تمام ۳۳ شماره را مطالعه کردید. همراه و هم بحث توانمندی بودید. شما هم خوب کانون سخن این ۳۳ بخش را تشخیص دادید. بی علت نبود امام هشتم آقا حضرت رضا .علیه السلام. لا اله الا الله را حِصن و دژ معرفی کرد. چون درین شعار اول و آخر اسلام هم نفی است و هم اثبات. تا غیر خدا نفی نشود، خدا اثبات نمی شود. توحید در حقیقت ابتدا ابطال باطل است و سپس اثبات و ایمان حق. هم خوشحالم که دوباره تمام متن ها را خواندید و هم ناراحت هستم که یک وقت مطالبم ناچیز بوده باشد وقت شریف آن دبیر گرامی منطقه در تصرف من در آمده باشد مرهون آن جناب مانده باشم. علی ایّ حال بهره بردم از نکته گویی های شما. ذات مدرسه ها درس است و یاد گرفتن. یاد گرفتم و درس پس دادم. با تشکر که به من آموختی. سلمان صالحی.
به قلم دامنه. متن آن در لینک بالا در دامنه
پرسش ۲۰۲ : این که گیسوان خود را از تَه میزنند و به شکل و شمایل پسران و مردان در میآیند، چه نظری دارید؟ پاسخ میتواند فقهی، روانشناسی، اجتماعی، هویتی، فرهنگی و جامعهشناختی و هر گونه زاویهی شناختی باشد. این مسئله به عنوان بحث ۲۰۲ به پیشخوان مدرسه فکرت سنجاق میشود. شرکت درین گفتوگو کاملا" اختیاریست. (۲۵ شهریور ۱۴۰۲)
شیخ محمد بابویه: سلام بر مدیر همیشه در حال نگارش. پاسخ پرسش ۲۰۲ : صرف نظر از بحث فقهی تشبیب و تدلیس که علماء حاضر در صحن ان شاءالله در صورت امکان بدان اشاره خواهند نمود بنده ی حقیردر حد بضاعتم به چند موارد از ویژگی های برخی از زنان آخر الزمان طبق روایات اشاره خواهم نمود که امید است مقبول افتد. ۱. زنانی در آخرالزمان هستند که در نوع پوشش ، گرایش به پوشش های مردانه پیدا می کنند و این ناشی از یک حالت روانیست که در نوع پوشش و لباس تجلی می کند و مرزهائیکه جدا کننده زن و مرد می باشد عمدتا برداشته میشه و نوعی اختلاط فرهنگی بروز می کند. ۲. ویژگی دوم اینکه برخی از زنان علاوه بر پوشش ظاهری ، حتی خواهان ژست مردانه هم هستند لذا مورد لعن ختمی مرتبت محمد مصطفی ص قرار گرفتند لعن الله المترجّلات من النّساء خدا لعنت کند آن گروه زنانی را که سعی می کنند ، حالت های مردانه به خود بگیرند ۳. مورد دیگر از زنان آخر الزمان، خودمشغولی می باشد یعنی تلاش برای جلب نظر زنان دیگر نسبت بخود. که در روایات داریم : یتسمن النساء للنساء یعنی زنان بجای اینکه برای شوهر مشروع خود آرایش کنند همتشان این استکه همجنسان خود را به سمت خویش جذب و جلب کنند.
جناب آشیخ محمد بابویه سلام. از جواب شما به بحث ۲۰۲ خیلی بهره بردم. من البته نظرم را وقتی همهی پاسخهای احتمالی علاقمندان به شرکت درین بحث، برسد، در پایان آن شب خواهم نوشت. اما دیدگاه شما خلاصهاش این است:
۱. یک نوع آنتریک روانی اینان را به همشکلی با پسران سوق میدهد. ۲. در دنیایی که زنان از سوی مادیگریان، شیء و کالا تلقی شده و شخصیت آنان تحقیر میشود، اینان برای ممانعت از سرخورگی خود مانور پسرانه و مردانه میدهند تا جسورانهتر ظاهر شوند. ۳. نوعی رفتار برای جذابیت در جنس مخالف و حتی همجنس هست، که بتوانند روان و روح و تن خود را با تلذّذ روانی یا هر نوع دیگر آن، نزدیک کنند. شرکتکنندهی نخست این بحث بودید و به نظرم با متنی مهم ظاهر شدید.
جناب آزاد سلام. آن شرائطی که ملاصدرا را از اصفهان مرکز حکومت صفویان به کهَک دِهیی در جنوب قم تبعید کرد، شکرِ خدا اینک در عصر انقلاب اسلامی ایران مفقود شد و وضع برای اندیشیدن علمایی در تراز ملاصدرا مهیا گردید، اما ملاصدرا نداریم. یا کم داریم و من آشنا نیستم. بنابرین؛ اینک من فکرم این است: شرائط مساعد است، ولی ملاصدراها ساخته نمیشود. از پست شما دست به اندیشیدن زدم و یادم را مرور نمودم که چند مرتبه رفتم کهک محل تبعید و بیت ملاصدرا. گرچه این فیلسوف در کهک تدریس بپا کرد ولی در بصره درگذشت و در نجف کنار صحن حرم امام علی علیه السلام مدفون شد.
جواب سید یاسر موسوی به بحث ۲۰۲: سلام جناب طالبی عزیز. بنظرم این اختلال روانی هست که علل مختلفی در تشدید آن مؤثر هست محیطی که دختر در آن رشد پیدا میکند. یا آیتم پسر سالاری که در برخی خانواده ها نهادینه شده شاید حتی عدم دسترسی محبت ورزی توسط والدین و....شاید هم نوعی اختلالات هویتی موقت نوجوانان باشد معمولا گذراست ولی اگر در عده ای پیگیری یا روان درمانی نشود شاید به یه اختلال یا بیماری ثابت تبدیل شود. سلام جناب بابویه. جهت اطلاع مدیر محترم پاسخ این دوست عزیز کاملتر هست.
جناب آق سید یاسر سلام. تشکر دارم از شما که دومین شرکتکننده در بحث ۲۰۲ بودید. من این طور خلاصه میکنم دیدگاهت را: ۱. اصل مسئله را یک مشکل و معضل میدانی. ۲. بیشترین سهم را درین کار، ناشی از اختلالات روانی میدانی. ۳. تفکر غلط ترجیح پسر بر دختر را عللی ازین گرایش میدانی. ۴. بر بحران هویت هم دست گذاشتی و تأکید بر رواندرمانی نهادی. از آن دوست گرامی ممنونم که در مباحث محوری مدرسه سعی و همت داری.
سلام جناب آزاد. از شرکت شما درین مبحث، مفتخرم. میتوانم مجموع دیدگاهت را این گونه گِرد کنم: ۱. مسئله را در بعد میبیینی: اعلان استقلال شخصیتی فرد. حفظ وضع موجود خود. ۲. مسئله را مرتبط با عقیدهی مذهبی آن جامعه میدانی. یعنی برای فرد اختیار هر نوع سبک زندگی قائلی و لذا محیطهای مذهبییی را که سختگیرانه با این مسئله مواجهه میکنند مورد نقد قرار دادی. ۳. موضوع طوری مورد توجه قرار دادی که گویی نباید حتی درین مورد نظر داد چون امر شخصی محسوب داشتی. و در آخر هم به خاطر این که اساسا" فردی قانونپذیر هستی نوع برخورد با این مسئله را واگذشتی به قوانین هر کشور و مجریان آن. فقط یک توضیح از من طلب داری: منظور من از پرسش اصلا" این نبوده که چگونه با این پدیده باید برخورد کرد. نه، قصدم از طرح این پرسش فقط بررسی نظری آن بود. زیرا این جمع ما درین صحن اعضایی هستیم که قرار است روی تمام مسائل و حتی مسائل روز جامعه اگر فکری دارد مطرح کند. پس طرح این مسئله صرفا" برای شناخت ابعاد آن است نه برخورد یا محکومکردن آن. هر چند این موارد هم میتواند جزوی از مسئله باشد ولی در پرسش من مد نظر نبود. خرسندم که بحث ۲۰۲ با طرح دیدگاه شما پاسخ سوم را هم به خود دید. درود.
به قلم دامنه: متن آن در لینک بالا در دامنه
پاسخ امیر به پرسش ۲۰۲ : درود جناب دامنه. بحث گیسو و مو هست. یا از ته زدن مو و گیسو .بقول شاعر تو مو میبینی و من پیچش مو . پرسشت در خصوص خانم ها و بانوان هست !؟ یا مردانی هم موهای خود را بلند کرده مثل بانوان گاهی گیسو و گره زده یا بهم میبافند .هم هست.؟ در هر صورت این یک امر شخصی هست و سلیقه ای وقتی بیرون از خانه میرود امر اجتماعی میشود .اینکه ظاهر شخص نمودی از روان و روح و آموخته ها و قانون و سیاست و فقه و هویتش را افشا میکند یا نمود میدهد . امری واضح و پذیرفتنی هست . بخودی خود زدن مو از ته که اصطلاحن مردانه گفته میشود و یا بلند کردن مو وگیسه کردن آن اشکالی دارد ؟ خیر ندارد .چون در خیلی از موارد میدانم که اینکار انجام میشود. مثل رعایت بهداشت در هنگام افتادن شپش در موها .یا درهنگام انجام جراحی های پزشکی و یا در زمان کودکی که هیچ توجهی را جلب نمیکند آنچه مورد پرسش شما هست اگر درخصوص بانوانی هست که در سنین خاص بوده موجب جلب توجه مردان بالغ قرار میگیرد هست . در این خصوص فقط دستورات فقهی هست که با چالش های گوناگون مواجه میشود . زیرا دستورات گاهی با روان انسان دچار تضاد و تصادم میشود و ایضن عدم رعایت نظرات فقیهان گناه تلقی شده و جریمه ی گناه هم معنوی هست و هم زمانی که مادی تلقی شود دامنه اش مشخص نیست این امر در زمانه ی کنونی موجب در هم ریختگی روانی ( یا کلافگی ) شهروندان غیر متشرع یا پیروان سایر ادیان و مذاهب میشود سیاست با تصویب قانون کارش را با قدرت پیش میبرد . و در تمام دنیای امروزه که امر عرفی و قانونی حاکم است وقتی موضوعی عرفی قانون میشود. تمرد از قانون هزینه ی مشخص شده دارد . بقول معروف جامعه ی هدف قانون تکلیف خودش را میداند . بد جور این پرسشت چالشی هست . تمام فسفر آدم را میسوزاند. پر فروغ باشید.
جناب امیر سلام. چهارمین پاسخ را شما به بحث ۲۰۲ دادید. تشکر از رغبت و رونقبخشی شما. من چند جور جواب در متنت دیدم که چکیده میکنم: ۱. چالشی دانستی پرسش را که حتی فسفرت را سوزاند. پس کشکولی امروز گردو چند کال بخور. ۲. اصل مسئله را حوزهی شخصی خواندی ولی مهم این بود گفتی وقتی وارد جامعه میشوند امر عمومی بر کارشان صدق میکند. ۳. چون فقه در امور فرد و جامعه خنثی نیست، لذا این موضوع را جزوی از رفتار تلقی کردی که با فتاوی فقهی تصادم پیدا میکند. ۴. در مورد مصوبات برخورد با این مسئله چون جزوِ پرسش نبود وارد نمیشوم. پاسخت بسیار مهم بود و ابعاد آن را دقیق در نظر گرفتی. نکات مهمی درش بود. درود به خاطر نقش روشنگرانه در صحن و بیانات مهم در پستهایت. همه قابل تأمل و جالب.
جواب بهرام اکبری: بسم الله الرحمن الرحیم سلام به همه اعضا و مدیر محترم سئوال بسیار مهم و کاربردی را مطرح فرمودید ، متشکرم که با نوع سئوال ذهن ها در گیر می شود ، اول ، اینکه این دختران، نوجوان هستند ، و هنوز هویت این ها شکل نرفته است ، دوم ؛ در این سنین ، نوجوان احساس قدرت می کند ، چون قدرت را در پسران می بیند ، خودش را، به شکل پسران در می آورد، سوم ؛ دختران بیشتر از پسران میل به دیده شدن دارند ، و این را کارهای تزئینی و سفره آرایی می توان مشاهده کرد ، بر خلاف پسران که میل به دیدن دارند ، چهارم نقش خانواده و جامعه ، خصوصا فضای مجازی و ماهواره و فرهنگ را نباید نادیده گرفت؛ و از موارد دیگر پر رنگ تر است، والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
سال ۱۳۶۳
دارابکلا منزل مادر و پدر
من و برادرم حیدر رُل لباس روحانی پدر
موضوع:: خاطرهی دامنه
سلام علیکم مدیر محترم. از اینکه مطلب را خوب ( ورز) می دهید قابل ستایش است.
جناب مدرس آقای بهرام اکبری لالیمی سلام مجدد. در متنهای شما هم آثار ورزِ فکری وجود دارد و همین مرا سرِ ذوق میآورَد. از توجهات آن دوست فکور متشکر.
جواب سید موسی صباغ : سلام بر مدیر و اعضا صحن نظرم بر پرسش ۲۰۲ عموما این حرکات بیشتر در گروه سنی نوجوانی و ابتدایی جوانی مشاهده میشود. و میتواند چند علت داشته باشد. تخلیه هیجانات داخلی مختص این سنین. اعتقاد به پرپشت شدن مو با تراشیدن سر جلب توجه نمودن در نگاه دیگران و نیاز به دیده شدن
حس تنوع طلبی با فیزیولوژی جدید بدنی اختلال روانی و فکری اختلال ژنتیکی ( دو جنسیتی بودن ) با آرزوی سلامتی برای همه
جناب آق سید موسی سلام. شرکتت در گفتگوی ۲۰۲ به عنوان نهمین نفر بعد از نفر هشتم -آقای سید سعید شفیعی- برای من در مجموع نوید یک مباحثهی فراگیر بخشیده و خوشحالم شما به عنوان فردی مدیر دبیرستان و دبیر دورهها ورود کردید. نکاتت مرا بدینجا سوق داد که بگویم از منظرت این پدیده ۱. در اساس نوعی مانور تظاهر است و بروج شدن. ۲. ارادهی غرورآمیز برای خالیکردن احساساته. ۳. کژتابی در برابر ناملایمات است. ۴. حتی نمودی برای دوجنسه جازدن است. ۵. یک عارضهی شایع در سنین پایین است. ۶. احتمال دادی برای توجهقرار گرفتن است. ۷. وحتی فرمودی گاه جنبهی فیزیولوژی دارد تا فرم تازه به رُستن مو دهد. تشکر از شرکتت.
عبادالله مختاری: استاد گرانقدر و دوست فراموش ناشدنیم برادر ابراهیم سلام و ارادت بنده را پذیرا باشید. بسیار مفتخر و خرسندم از مطالعه افکار جذاب جنابعالی و برخی از عزیزان مدرسه فکرت را دیدار وزیارت شما آرزوی حتمی من است امیدوارم هر چه زودتر محقق شود انشاالله.
سلام دوباره بر آن فرزانهاستاد آقا عبادالله. علت این است خود آن جناب از فرزانگی برخورداری و افکار بنده و اعضا را جذاب میبینی. با احترام و ارادت. یادِ خ. دولت و حضرت مرحوم قائمی به خیر.
امضاء: ابراهیم
دامنه |: پاسخم به بحث ۲۰۲ :
۱. نوشناختگی. در واقع جهان به سمتی دارد راه میپیماید که بیشتر هنجارهای سنتی را ویران میسازد. شاید نوعی نوشناختگی لایهی ذاتی بشر است که دیدهشدن را دوست دارد.
۲. تقلیدگری. فنآوری و نوگرایی رفتاری چنان فریبنده است که بشر را بیش از باقیماندن بر سر عقاید اخلاقی و ایمانی خود، به سوی تقلیدگری سوق میدهد.
۳. جولاندادن. شکستن پردههای میان انسان در اثر رشد سرسامی فضای مجازی، افراد رفتار جولانی به خود گرفتهاند. یک نوع اعلان موجودیت و عرض اندام نمودن.
۴. تمام مواردی که ۹ عضو پاسخدهنده مطرح کردند از دید بنده هم واجد مطالعه و اندیشیدن است.
۵. مهمترین علت، ارضاء است. سبْک رفتار بشر از سمت روابط رسمی به سمت روابط توافقی در حال حرکت است.
۶. زدن گیسوان از تَهِ تَه، شاید به لحاظ فقه اسلام هیچ منع شرعی نداشته باشد -من دقیق حکم این فعل زنانه و تمایل به شکل مردانهشدن را نمیدانم- ولی عرف ایران که اغلب قوت بیشتری از شرع دارد آن را پس میزند. بنابراین این عمل، تقلیدی محض از فرهنگ برهنگی اروپا است و ریشههای آن از آن نقطه آب میخورد.
۷. شاید یک برنامه از اتاق عملیات ضد فرهنگی ایران باشد که با این کار میخواهد قباحت در گسترهی ایران گسترانده شود. حتی شنیدم برخی این را طرح کردند حتی از حوزویها که تراشیدن سر آیا مسئله وجوب حجاب را منتفی نمیکند. زود است درین باره بیشتر گویم.
در پایان، از ۹ عضو محترم مدرسه به ترتیب زمان جواب، تشکر ویژه میکنم که برای پرسش بنده ارزش و اعتبار قائل شدند و مرا در صحن نگذاشتند به کشکولی: خیط و شرمگین شوم. ممنونم از شما ۹ شرکتکننده که خیلیهم جدی و بافکر و دغدغه، در مقام برآمدید. برقرار و بر مدار باشید.
۱. آشیخ محمد بابویه. ۲. آق سید یاسر موسوی. ۳. آقای آزاد طالبی. ۴. آقا امیر رمضانی ۵. آقا صدرالدین آفاقی. ۶. آقا محمدتقی آهنگر. ۷. آقا بهرام اکبری لالیمی. ۸. آقا سید سعید شفیعی. ۹. آق سید موسای صباغ. از سمت من این بحث ۲۰۲ تمام. هر چند درِ پاسخ به پرسشهای سنجاقشده هیچ وقت بسته نمیشود و هر کس هر زمان مجال شرکت داشت، آزاد است.
پرسش ۲۰۳ : این بحث ۲۰۳ پرسش سهگانهی جناب آقای بهرام اکبری لالیمی است که عیناً بیکموکاست در زیر درج میشود:
«سلام علیکم مدیر محترم چند سئوال به ذهن حقیر آمد ، می خواستم اگر صلاح بدانید ، در صحن مطرح شود :
۱- با توجه به اهمیت زیارت ، گفته می شود ، حجاب واجب است ، زیارت مستحب، برای حفظ حجاب، به سر زیارت می زنیم ، و این یک جور تحقیر زیارت است .
۲ - چطور می شود ، امام حسین علیه السلام با ۷۲ نفر قیام می کند ، و هر امامی در موقعیت امام حسین علیه السلام بود ، همان کار امام را انجام می داد ، چرا امام صادق علیه السلام با چهار هزار شاگرد قیام نمی کند ، جواب اجمالی مشخص است، مراد ، جواب تفصیلی است.
۳ - بعضی وقت ها گفته می شود ، آقا چقدر گریه ، به جای این همه گریه ، از معارف اهل بیت علیهم السلام آشنا شویم ، تقریبا یک جوری ارزش گریه بر مصائب اهل بیت علیهم السلام بی ارزش جلوه پیدا می کند .»
این سه مسئله به عنوان بحث ۲۰۳ به پیشخوان مدرسه فکرت سنجاق میشود. شرکت درین گفتوگو کاملا" اختیاریست. در ضمن هر عضو پرسشی دارد که میخواهد در پیشخوان مدرسه سنجاق و بحث شود، پرسش را به صفحهی مدیریت مدرسه بفرستد تا در خورجین پرسشها در نوبت ایستد. لطفاً پاسخهای خود به گفتوگوی ۲۰۳ را به خود جناب حاج بهرام ریپلای یا خطاب کنید و به مدیر نفرستید. چون جمعبندی هر بحث بر عهدهی پرسشگر آن مبحث است.
پاسخم به بحث ۲۰۳ :
جناب آقای بهرام اکبری سلام علیکم
۱. پاسخ پرسش اول:
از نظر بنده در مکانهای مذهبی بهویژه حرم اولیای الهی اصل بر صحت است یعنی هر انسانی به حرم مشرف شده است ارزش این مرتبه را دانسته است که خود را به آن مکان رسانده است. بنابراین باید حد متعارف پوشش ملاک باشد، نه الزام به پوشش و البسهی خاص. زائران زن پاکستانی و هندی وقتی به زیارات تشریف میآورند با لباس متعارف بومی خود وارد میشوند. پس؛ چارچوب نباید مضیق باشد و فرد را در تنگنا قرار دهد. ۹۰ در ۱۰۰ زنان خطهی خزر از آستارا تا مراهتپه پوشششان فاخر است و لباس بومی دارند نه چادر تعریفشده. پس، حرمها هم پوشش را متعارف در نظر بگیرند.
۲. پاسخ پرسش دوم: هر امام معصوم ع به تشخیص تکوینی و تشریعی خود واقف و موقن است پس ملاک عمل هر امام ع خود ایشان است نه فعل و حرف امام پیش و پس آن. نمیشود برای امامان ع انجام عمل یکسان را الزام دانست. نظر و عمل آنان تابع شرائط روزگار است.
۳. پاسخ پرسش سوم: از نظر بنده گریه و اشک ناشی از معارف و شناخت است. آن، انسان جاهل است که اشک ندارد. انسان آگاه، اشک دارد چون مصائب و مسائل هر دو را میفهمد. اشک و گریه روح عاشورا است. گریه حتی اغلب به جای تسلیم موجب تحرک مردم نسبت از ستمکاران شده است. هم گریه عامل معرفت است و هم معرفت عامل گریه. هر دو از نشانههای کمالات فرد است. وقتی کسی به شعور کامل برسد حتی شنیدن نام امام حسین علیه السلام وی را محزون و برانگیخته میدارد. کسانی که گریه را نفی میکنند بخشی از ساحت انسان را نادیده میانگارند و از درک فلسفهی بیدارگرانهی گریه در عجزند.
آق سید آوش
فرزند سید محمد موسوی وکیل
سید آوش موسوی دارابی
پسر آق سید محمد موسوی وکیل
شرح دامنه برین سه عکس سید آوش:
سید آوش و پدرش آق سید محمد موسوی دارابی وکیل، دوست محترمم. سید آوش موسوی زیبای جذاب، خیلیخوشگل و دلرباست و در دلم نشست. در پناه خدا به بالاترین مدارج علمی و عملی و عبادی و عرفانی برسد. سید آوش میشود نوهی پسری مرحوم حاج میراحمد موسوی یورمله و نوهی دختری جناب جانباز دفاع مقدس آقا اسحاقعلی شاهمیری و از ناحیهی مادربزرگ مادریاش، میشود «نتیجه»ی حاج سید رحیم موسوی دارابی پایینمله. از همینجا قم، سلام گرم و صمیمانه دارم به پدر گرامی و مادر گرانقدر سید آوش، که مقیم تهراناند و مُبقی ایران و مطیع اسلام و مرید ایمان. والسلام.
آق سید محمد موسوی وکیل بگویند این زیبا ریکا نامش چیه. خدا تندرست و آیندهدارش بدارد و به پدر و مادرش درود دارم.
سیدمحمدموسوی: و تندرستی به شما و فرزندانت بدهد . روح پدر و مادر شما هم شاد و قرین رحمت الهی باد. اسمش: آوش می باشد.
سلام آسید محمد وکیل محترم ما. آوش نه، آق سید آوش. سیادتش شرافت ماست. خیلی جذاب است و خوشسیما. دوستش دارم. مصون از هر گزند باشد الها. سپاس از شما رفیق گرانقدرم. جای پدرت مرحوم آق سید میراحمد به خیر که نیست زیبایی نوهاش را حظ کند. بسیار قشنگه و جذبه دارد و حرکت خندهاش مرا گرفت. سلامم به خانه برسان.
سیدمحمدموسوی: بله؛ حق با شماست. اقا سید آوش. نظر لطف و نگاه زیبای شماست. از دعای شما هم ممنونم. خداوند پدر و مادر شما رو رحمت کند. چشم؛ حتما. سلام و درود بر شما.
سلام علیکم برادر بزرگوارم جناب اقای طالبی عزیز ، خرسندم از پاسخ سئوال اول که به عنوان یک کارشناس آستان قدس رضوی ظاهر شدی ، فرمایش شما درست است باید به حجاب اقوام و ملت ها احترام گذاشت ، و برنامه آستان قدس رضوی همین است ، ولی مجریان (خدام محترم ) کمتر به این مسائل اطلاع دارند ، خرسندم که موضوع چالشی شد ؛ مطلب دیگر اینکه این سئوال توسط افرادی که دارای تریبون هستند و برخی از مبلغین مطرح می شود ، و این بخش مد نظر بود ، فکر کنم نوع سئوال شبهه داشت ، سئوال دوم را فلسفی جواب دادید ، و از پاسخ سئوال سوم ، خیلی بهره معنوی بردم ، و چیز هایی یاد گرفتم.
واقعا" صدام شخصا" تصمیم به جنگ با ایران گرفت؟!
سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۲۳ ق.ظ
متن آن در لینک بالا در دامنه
متن های آن در لینک بالا در دامنه به قلم سلمان صالحی
آقای رئیسی در هواپیما
زندانیان
که در مذاکره آزاد شدند
۳ عکس ۳ مکث
به نام خدا. سلام
نوشته دامنه
عکس ۱: جو بایدن در سازمان ملل گفته ایران نباید به سلاح هستهای دست یاید.
دامنه: دست یافته باشد چی! اون مال اون دولتِ غربشِنو بود که امر، امرِ آمریکا بود حالا وضع عوض شد!
عکس ۲: زندانیان که در مذاکره ایران آمریکا در عمان، آزاد شدند تا چند میلیارد دلار ایران آزاد شود.
دامنه: خب این دستکم ۳ معنی دارد: ۱ آمریکا باجگیر بینالمللی ظاهر شد عین دزدان سرِ گردنه. ۲ ایران فرمول حرف را برهم زد مستقیم مقتدر با آمریکا نشست حقش را که گروگان گرفته شد آزاد کرد. ۳ دموکراسی نوع آمریکایی فلسفهاش از آزادی به زور بینالمللی رنگ باخت.
عکس ۳: عکسی از نمازشب حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی پخش شد عکس بالا که حرف و حدیث شکل گرفت دامنه هم قصد دارد نظر دهد:
دامنه: ۱: قبول باشد تهجد شبانه که رسم است باید از بستر در سحر خیز برداشت به قلبه ایستاد قلب را از سکته و سکوت و نَوم نجات داد. این از این. ۲: نمیشد تَهِ هواپیما را خاموشی بزنید در تاریکی و خلوت، قنوت کنید ۴۰ مؤمن را به دانههای تسبیح بند زنی و آفتابی و خیالی و ریایی نشی! ۳: گویا یادت رفته دست در قنوت نمازشب باید دست راست باشد و آن دست چپ است که تسبیح گیرد و ۴۰ مؤمن را از گیرورگرفتاری گیرد ۴: آیا راضی باید باشم از رئیسجمهوری که به او رأی ندادم (یعنی به هیچ کدامشان رأی ندادم) ولی میبینم هم شرع را دوست دارد هم شهر را. هم ایران را هم سازمان ملل را. هم نماز را هم نیاز مردم را. هم دنیا را هم آخرت را. کارهایی کرده چشمگیر. اما اسمش از نظر من همچنان دولتِ دستور است. هر هفته ۷ / ۸ تا فقط دستور صادر میکند!
حجت الاسلام شیخ جواد آفاقی
حجت الاسلام سید علی اکبر موسوی دارابی.
حجت الاسلام شفیعی مازندرانی
حجت الاسلام کاظمیان. حجت الاسلام چلویی.
حجت الاسلام سید علی اکبر موسوی دارابی. حجت الاسلام شفیعی مازندرانی
روحانیت مُفخّم و محترم دارابکلا:
در عکس جمعی:
از راست: استاد حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی. استاد حجت الاسلام شیخ موسی چلویی دارابی. استاد حجت الاسلام شیخ رحیم آهنگر. استاد حجت الاسلام شیخ مهدی شیردل. استاد حجت الاسلام شیخ محمدجواد غلامی. نفر آخر سمت چپی: استاد حجت الاسلام شیخ محمدبابویه دارابی.
در عکس چهارتایی:
از راست: استاد حجت الاسلام شیخ ابوذر کاظمیان سورکی رئیس سازمان تبلغیات میاندورود. استاد حجت الاسلام شیخ چلویی بالامحله. استاد حجت الاسلام سید علیاکبر موسوی (برادر آق سید موسی موسوی). استاد حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی.
در عکس سه نفره:
از راست: استاد حجت الاسلام حاج آشیخ جوادآقا آفاقی. استاد حجت الاسلام سید علیاکبر موسوی (برادر آق سید موسی موسوی). استاد حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی.
عکاس: هیئت قمر بنیهاشم (س) بالامله در بالاتکیه. شب رحلت پیامبر اکرم ص. ویرایشگر عکس و شرح: دامنهی سه.
روزنامه همشهری (۳۰ شهریور ۱۴۰۲)
به نام خدا. سلام. گفتم برای سخن دیروز رهبرم چه عکسی برگزینم که زیرش حرفم را دلخواه بزنم. دیدم روزنامه همشهری (۳۰ شهریور ۱۴۰۲) چاپ زیباتری زد از هر عکس و طرح. از نظر من سه جای صحبت رهبر معظمم مهمتر از همه بود چون ایدئولوژی من هم همین است:
۱. جایی که فرمودند: "مفهوم جهانی مقاومت شکل گرفته" و در جان ملتها "جا افتاده است." ۲. وقتی این حرف را مطرح کردند: "ظرفیت غلبه بر قلدرهای جهانی در هشت سال جنگ" شکل گرفته است. و ۳. آنجا که نیروهای مسلح را جزو "نوامیس حتمی هر جامعه" دانستند و "خدشه در ارزش، شرافت و کرامت نیروهای مسلح" را کاری دشمنانه وصف نمودند.
سیدسعیدشفیعی: با سلام اقا ابراهیم اولین بار منم یکی از عکس های پروفایل شما رو دیدم از نیمرخ شباهت دیدم با استاد و شاعر گرامی شفیعی کدکنی!! البته این برداشت من بوده است. کشکولی: باید لیست افرادی که با شما شبیه هستند سیاهه گردد نه اینکه شما به چه کسی شباهت میزنید.
برادرم سید سعید سلام. از تطبیق چهره خرسند شدم. چون کم باشد آثار استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی را نخوانده باشم. برای من او بوی مرحوم بدیعالزمان فروزانفر را میدهد که در بسیاری از مسائل همتایی ندارد. خاطره بگویم؟ چون حدسی میدانم جواب آره دادی زیرا خاطرهدوست هستی، پس خاطره را میگویم:
خاطره:
آنقدر در جوانی به یکی از همقطارانم شباهت بدنی و چهرگانی داشتم -روحی و فکری نه- که مادرش روزی مرا داخل دربِنسَر (=سکّو) گرفت و گردنم را محکم داشت و بر حلقوم سوخته!!! ریخت. بعد که من قورت دادم فهمید من پسرش نیستم! یک گالمیس! (=مُشت محکم) زد بر پشتم و گفت: کلّه بو کفَن بِعثّه بایریهووووو .
برگردان برای فارسیزبانان صحن: سرت به کفَن! باعثتی (=بایستی) میبایست میگفتی من پسرت نیستم تا سوخته ندم. پسرش سوخته اگر سه وقت نمیخورد آن روز تا غروب زنده نمیبود. پرسشی - چالشی: هر کس سوخته نداد مادرش بهش دست بالا !!!!
رفیقم دیرنم آقا اسحاق آهنگر سلام. مگر چی شد همه دارن بهت چاق سلامتی میدن؟ از آمریکا برگشتی مگر؟ یا نه میخوای کانادا بری؟!!! ک.ش.ک.و.ل.ی. ولی هر چه هست پس منم میگم: شایستهای تو آق ایساق!
سلام امیرجناب. بله تفسیر و موقعسنجی شما مورد قبول من است. من بهطورکلی گفتم. اینک بله که ریسک است. ولی قیمت باید هر سال آرام آرام در کنار سایر کالاها بهنرمی ترقی میکرد. این اشتباه هست قیمت آن را ثابت آن هم چندساله نگه داشت. جامعهی دلّال و حتی بازار چه قیمت بنزین را بالا میبرد و چه نمیبرد طی مدت واقعا" چندین بار اجناس را قیمتهای جدید زد. ممنونم از تحلیل و دیدگاه حسابشدهات که اعتراف میکنم اغلب موارد اطلاعات تو از من بیشتر است و حتی تحلیل روزت هم از من بهتر.
استاد جناب آسیدحسین آقا سلام علیکم. از آن مقام محترم و استاد بزرگوارم بابت سپاسی که مرقوم فرمودی بهجت میورزم و برای نکات ارزندهای که در باب نمازشب افاضه فرمودید سُرور و سور روانه میکنم. خیلی مهم بود هم آن قسمت که خلوت باید اقامه شود و هم آنجا که میشود این نافله را با هدف تبلیغ معنویت دین علَن کرد. شما و آقا سید یاسر این مورد را هم برایم گشودید که قنوت وتر (=تکرکعت آخر) باید کدام دست باشد. از استنادهای شما استاد هم لذت میبرم و این حاکی از دایرهی پژوهش وسیعتان هست. التماس دعا.
متن آن در لینک بالا در دامنه
مجدد یاد میکنم از مرحوم باقرمداح طالبی پدر عموحمید و عموحمزه که از عموحمید میخواهم امروز عصر پنجشنبه که مزار میرود، هم پای قبرش بایستد و یک عکس از آن بیندازد و هم بنشنید عرض ادب مرا به آن عمویم ادا نماید که هنوز نتوانستم خودم را برسانم. دیشب خواب قشنگش را دیدم. امروز بر من رضا شد که یک پست دیگر هم برایش بار گذارم. او انسانی سالم، با اخلاقی پارسا و مردی پای مرام خود بود. جدّی و منطقی و راهپیما روی مدارش. خدایش رحمت بَرِش. دامنهی یک.
متن حجت الاسلام استاد شاکر: نخست اخلاق خود را اصلاح کن. ابو علی سینا هنوز به بیست سال نرسیده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبیعی و ریاضی و دینیِ زمان خود، سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابو علی بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با کمال غرور، گردویی را جلو ابن مسکویه افکند و گفت: مساحت سطح این را تعیین کن؟ ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب را که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (کتاب طهارة الاعراق) جلو ابن سینا گرفت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم! تو به اصلاح اخلاق خود محتاج تری از من به تعیین مساحت سطح این گردو. ابو علی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت. داستان راستان، ج ۱، ص ۷۱.
جناب حجت الاسلام استاد شاکر سلام. چه حکایت سازنده و آموزنده. من خودم را خیلی محتاج این پند میدانم. اساسا" اسلام هم بشیر است و هم نذیر. من به نذیربودن اسلام را دلیل بر بنای این مکتب بر انسانسازی میدانم و مسلمانان هم باید نسبت به هم نذیر و بشیر باشند. متشکرم استاد. قند دل بود و پند قلب.
شاکر: سلام بر استاد عزیز و گرامی ام به قول حضرت علامه جوادی آملی: ادب، جامعه را می سازد. دعا بفرمایید تا اخلاق مان خوش بوده باشد.
رفیق دیرینم آقا اسحاق آهنگر عضو مدرسه فکرت و رزمندگان سلام. مگر چی شد همه دارن بهت چاق سلامتی میدن و سلام و صدسلام؟! از آمریکا برگشتی مگر اکنون؟ یا نه میخوای کانادا بری الآن؟!!! این : ک.ش.ک.و.ل.ی. حالا جدی: ولی هر چه هست پس منم میگم: شایستهای تو آق ایساق! لایق نمونگی. از قدیم خوب بودی. دوستت دارم تو را اسحاق، دوستی گرانسنگی مرا ایضاً بامرامم. خیلی هم مدام.
حرف
امتیاز بزرگ این است باید برای فکر خود که از ضمیر خیزش میکند جملات بینقص تدارک دید و به ذهن خود گفت باید افکارم را به بهترین کلمات بپوشانم. شاید بارها برخی لغات خود را پیش و پس کنیم و با یک لغت مهمتر جایگزین. بهترین روز و شب. ازین که با سناریویی که باید نوشت و نقش بازی کرد، احساس راحتی نباید کرد. چقدر قشنگ است که حرف فقط از درون واقعیت بیرون زند. وقتی باید رُل بازی کرد -رُلی که دلچسب هم نیست- همهی مسیر و سیر، سخت است. معیار ریل و مدار هست، درست، اما ریل را رُل نشاید کرد باید روال کرد. همهی وجود در شب و روز تازه و تر و نو باید. خرسندی در نفوذِ کلام است.
جواب آقامحمود آهنگر: سلام استاد بزرگوار. ممنونم ازتوجه تان. بله درست میفرمایید. تشکر.
برادر خوبم آقا محمود آهنگر سلام. از مرام و لطف بیدریغتان ممنون میمانم. نیز قدردانم که نظرم را مورد تأییدت قرار دادین رفیق شفیقم. با ارادت و ادب: دامنه
متن آن در لینک بالا در دامنه
وقت حرف به نقل دامنه
باسمه تعالی
هیچ کس قادر نیست تنها به حکمت خویش تکیه کند! بسا بسا با همین سبب، ما باید بر یکدیگر حامی بمانیم. مثلاً تسلی دهیم. مدد رسانیم. یاد دهیم. اندرز گوییم. چرا که دوران مشقّت، آدمی را نباید بیرمق کند. چرا که سرشت حقیقیاش را نشانش میدهد. به قول سالک صلح -ص ۶۸- درین دنیا انسانها به سانِ طلا در کورهی آزمون، آزموده میشوند.
۳۰ / ۶ / ۱۴۰۲ قم
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
قاآنی قدرت خامنهای
به نام خدا. سلام. قاآنی -به تعبیرم قدرت منطقهای آقاخامنهای- به سوریه رفته است، در بحرانیترین روزهای احتمالی منطقه. او برای مقابلهی مشترک با "چالشها و ناامنیهای نظامی و امنیتی سوریه" به بررسی میدانی مناطق و محورهای حساس سوریه دست زده است. و باید هم میگفت: "آمریکا ریشهی اصلی فساد، هرجومرج، تروریسم و نزاع در سوریه، منطقه و جهان است" و همین را هم گفت. آیا با این رسم آشنا هستید که وقتی دو نفر میخواهند عمق علایق خود را به هم مَلا و ظاهر کنند از لفظ محبوب "برادر من" یا "خواهر من" استفاده میکنند؟ خُب، بین سوریه و ایران هم، همین لفظ عجیب و معجزهگر منعقد است. و قاآنی بدونِ تعارف گفت: «سوریه و ایران کشورهایی "برادر" هستند.» واقعا" هم هستند. لابد میدانید سوریه چقدر باز، میدان ایران را در برابر دشمن قهریهی جمهوری اسلامی، باز گذاشته است. کمتر کشوری این گونه فضایی باز برای دیگر کشورها باز میکند. همین کار را حتی اگر ایران برای سوریه ایجاد میکرد شاید ملت ایران معترض میشد. ولی مردم و نظام سوریه دستِ برتر انقلاب اسلامی را در حساسترین مرز با اسرائیل و پایگاههای ارتش آمریکا باز گذاشته است. اسرائیل عصبانیتش کُنشی نیست، واکنشی است. رفتارش فعالانه نیست، انفعالانه است. و همهی اینها محصول استراتژی رهبری و قاسم سلیمانی و اینک اسماعیل قاآنیست. قاآنی، قدرت آقاخامنهای زعیم عظیم ما در بیرون مرزهاست حتی تا چندین کشور آفریقا. در علم روابط بینالملل کشور بازیگر محیط بیرونی نیاز دارد. سوریه مرکز قدرت بیرونی ایران گردیده است. دعا بفرمایید، غرور ورزید. پشتیبان بمانید. دامنه.
شیخ مجتبی اکبری: سلام و درود آقا ابراهیم عزیز. ایام دفاع مقدس و یاد و خاطره دلاور مردان گرامی باد. از نوشته ها و نکات خوب و زیبای شما مطالعه می کنم و لذت می برم مانند همین نوشته، اما پسوند کرمانی و مشهدی را نمی پسندم. همواره سلامت و پایدار باشید.
سلام جناب استاد حجت الاسلام آشیخ مجتبی اکبری. نقد آن دوست فرزانهام را میپذیرم و فورا" پس از ارسال این جواب دست به اصلاح آن پسوند مکان میزنم. معلوم است دقیقا" که آن بزرگوار دوست نداری شخصیت کشوری و جهانی این دو شخصیت به دو مکان مشهد و کرمان منحَصر شود. چشم. حذف میکنم. اما کشکولی نزنم به آن برج دوستم دلم خنک نمیشود: پس چرا پسوند اسم مکان «خامنه»ای را میپسندی؟ آقا خامنهای هم در اصل سید علی حسینی است خامنه زادگاه ایشان است. اما بعد؛ از الطاف آن گرامیدوست که نوازشی کشید بر این دیم و رُویم، ممنونم. ارادت من دیرباز است به آن مقام محترم و دینشناسِ دنیادیده. حالا بار دگر همان متن مرا بخوان کمی در لغات دیگر هم دست بردم. از تذکرت سرشار انرژی شدم.
هدف من از انتشار و شرح این عکس چیست؟
دو چیز است: اولی: یادی از پدر عموزادگانم مرحوم باقر مداح که در عروسی خیلی عظیمی از جوانان دارابکلا حضوری گرم و نشاطآمیز همراه با مدح علی ع داشت. دومی. چهرگان قدیمیهای محل نمایش داده شود و یاد شده باشد. این؛ حضور باقرمداح در گَتعروسیِ روزِ حاج خلیل شهابی است. متشکرم از حمیدم که مرا با این تصویر آگاهاند.
جناب استاد حجت الاسلام دارابکلایی سلام. صبح جمعهی آن دوست فاضل به خیر. فرمودی شادی خدا. من گمان میکنم شادی خداوند از توبهی بندهاش زان رو باشد که خدای باریتعالی خوش دارد که عِبادش از پنج جهت اصلی عبد، عبادت، عبودیت و عِیادت و عرفان تهی نشوند. چون این پنج تا خصیصه اگر از آدم محذوف باشد، چیزی برای ارزشگذاریاش باقی نمیماند. صرفا" پیکری میشود حامل فقط امانتی به اسم روح. روح، فقط حمل نباید شود، باید نواز شود و لیف گردد. توبه این نواز را برمیگرداند و روح را شستوشو میدهد و آن را برق میاندازد. شما استاد آقای علی اکبر مسیر را خیلی قشنگ طی کردید و به مَرکب گمشده در شب ظلمانی درین متن رسیدید. مثمر بود متنت استاد. سپاس. منظورم از آن حدیث در متنت این بود که نوشتی: "در حدیثی از حضرت امام باقر (ع) میخوانیم: «ان الله تعالی اشد فرحا بتوبه عبده من رجل اضل راحلته و زاده فی لیله ظلما فوجدها؛ (تفسیر نمونه، ج. ۲۴، ص. ۲۹۵). خداوند از توبه بنده اش بیش از کسی که مرکب و توشه خود را در بیابان در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را مییابد، شاد میگردد».
سید محمد موسوی,: درود آقای طالبی عزیز. صبح آدینه تان خوش و خرم. سپاس از مهر و محبت شما. از دعای از روی محبت شما هم ممنون و سپاسگزارم. خداوند به شما و فرزندانت سلامتی و شاد کامی مستمر بدهد. روح پدر و مادر مهربان و برادر شما - حیدر مهربان و مردمی - شاد و نامشان ماندگار.
محمود آهنگر: سلام استاد. نفرمایید. ممنونم ک من را لایق رفاقت میدانی. سپاسگذارم عشق.
مجدد به دوستم محمود سلام. برای من یک دوست بامرام هستی. تو و علیآقا هر دو را جزوِ نیکان خودم حساب کردم و میکنم و خواهم کرد. اساساً به جوانان بافکر احترام قائلم و به شما دو تا رفیقم هم، شفقّت درون دارم. این یک حقیقت صادق است. محبت دارم در قلبم به تو محمود و به تو علی. هر دو اهل دیانت و مسجد و مذهب و ادب هستین.
آق سید محمد دوست وکیلم سلام. ارادت من با شما هر سه تا بارز است. سید آوش را که آمد توی دلم. خیلی دوستش دارم. رحمم میآد. من آدم جدیام ولی بههنگامش احساساتم را خفه نمیکنم. برای من خیلی دوستداشتنیاین. درود. برات بایت فرهنگ بالای احترام به روح والدینم و اخویحیدرم بلند شدم از میزم.
پاسخ زهرا خانم رمضانی دارابی به بحث ۲۰۲ :
متن کامل ایشان که به دامنه فرستادند: «سلام خدمت شما بزرگوار صبح آدینه شما بخیرو سرشار از لبخند در کنار خانواده. درباره بحث۲۰۲ که شما مطرح فرمودید وپاسخش راهم در صحن قرار دادید. یک سال قبل شایدهم بیشتر برای خودم سوال پیش امد که چرا دختران وبانوان گیسوان بلند خودشان را که مثل یک شخص با ارزش درکنارشان میدانند به مانند یک روح در دوبدن به همین راحتی از جلوه و زیبایی اش میگذرند و موهایشان را اصلاح میکنند. پیگیر شدم و با رابطه گرفتن با چند دانش آموز از چند مدرسه متوجه شدم که موضوع از چه قرار است. همانطور که شما در چند بند بسیارعالی اشاره داشتید دختران ما از پیام رسانها وشبکه های تلویزیونی تقلید میکنند. گروه های موسیقی پسرانه خارجی که فعالیتهاشون رو به صورت انواع کلیپ و موسیقی و فیلم در کانال ها بارگزاری میکنند و دختران ما را تحت تاثیر قرار میدهند خصوصا دختران ۱۴ تا ۱۷ سال که این تاثیر گذاری مطلوب نیست و مخرّب است.»
پایان جواب ایشان
پاسخ دامنه: سلام محضر شریف زهراخانم فرزند برومند همسنگرم آقامهدی. یک: بسیار ممنون شمام که به این مبحث روز ورود کردید. دو: به نظرم خیلی واقعگرایانه بدان پرداختی. سه: خوشحالم که پاسخ بنده به این بحث ۲۰۲ را مطالعه و ارزیابی مثبت داشتید. بنده به این بازخوردها احترام و اهمیت فراوان قائلم چون راه فکری آدم را بازتر میکند. درود بر شما که قلم روان و شیوایی دارید. خوشحالتر این که از دیگاه خودت ما را ازین مسئلهی روز آگاه کردی. استفاده بردم. ه بابامهدی آن رفیق خیلی محبوبم سلام منو برسون. دفاع مقدس را از طرفم بهش جانانه تبریک میگم. نیز درخواست دارم بانوان محترم صحن، بیایند وارد مباحثات شوند و این قدر خود را گوشه نکشند. اینجا، تالار فکری هست و همه با هم برادر و خواهرند و نزد همدیگر دارای حرمت و احترام. با احترام و ادب بسیار؛ برادرتان: دامنه.
شیخ علیاکبر دارابکلایی: سلام علیکم آقا ابراهیم عزیز. اطراف مریوان بیمارستان صحرائی سال ۱۳۶۵ .
استاد حجت الاسلام دارابکلایی سلام. هر دو هیبت و هیئت بهِت میآد؛ چه لباس مقدس روحانیت و چه لباس رزم. اساسا" خوشقیافهاید. آن بادگیر آن بادگیر، که واقعا" وقتی آن را میپوشیدیم از درون غرقِ عرَق میشدیم. مریوان مریوان مریوان که من دو مرحله بودم یکی سال شصت و یک طی چهار ماه. یکی هم سال شصت و هفت طی دَه ماه یکسره. عکست مرا یاد جای جای مریوان انداخت که قدم به قدم برام آشناست. سپاس آن ایام بر شما رزمنده مبارک. سلام علیکم استاد دارابکلایی. ممنونم مورد خطاب آن دوست فرزانه شدم. جالب بود. بالا هم متنی خطاب به خودتان نوشتم. سلام سوم استاد دارابکلایی. عکس شما را برای ثبت در دامنه ذخیره کردم. ممنونم از توضیح.
عرض سلام و ادب و احترام به شما زهراخانم رمضانی فرزند گرانقدر رفیق و همسنگر گرامیام آقامهدی. هم از پاسخ شما در شرکت به بحث ۲۰۲ متشکر و قدردان هستم که نکات ارزنده و تکاندهنده مطرح فرمودین و هم ازین پست تبریک دفاع مقدس خوشحال گشتم که زودتر و قویتر و پیشقراولتر در رزم و جبهه و دفاع بابامهدیان بوده که برای ما الگوی یک انسان بااخلاق و باتقوا میبوده. و سالها هم فرماندهی مقاومت دارابکلا با روحیهی وحدتگرایانهاش برعهده داشته و امنیت محل را به نحو شایسته تأمین مینموده. به تمامی اعضای شریف بیت شما هم دفاع مقدس را تبریک میگویم که از بابامهدی تا عموگلمحمد و عموصادق شما در آن سالهای غیرت حضور داشتند. با احترام: دامنه.
شیخ مجتبی اکبری: "سلام علی ابراهیم" سلام مجدد خیلی خوشحالم از اینکه مطلب را دقیق گرفته ای . البته از انسان فرزانه غیر از این انتظار نمی رود . دعا گوی شما و همه عزیزان مدرسه هستم. یا علی مدد. البته خامنه ای هم از اول فامیل حضرت آقا بوده است نه پسوند فامیل.
استاد حجت الاسلام آشیخ مجتبی سلام مجدد. شما از متوسّمین هستید و اخلاق زیبا و آرامش و وقار شما در کنار علم و تهذیب نفس شما برای من چندین ترم درس است. خدا پدر شهیدتان حجت الاسلام اکبری از شهدای هفتاد و دو تن به دست تروریستهای فرقهی ضالّهی رجوی (سازمانِ میم.میم) را رحمت کند. ارادت. ستاد حجت الاسلام آشیخ مجتبی سلام سوم. راست را بگم فامیل فرهیختهام؟ من به پسوند جا و مکان «دارابی» در ادامهی اسم و فامیلی محلیهایم بسیار غیوری دارم و پایبندی. "دارابی" هویت موطنی ماست. نیز لالیمی برای آن دوستم.
استاد حجت الاسلام آشیخ طاهر خوش (شاکر) سلام. ملیح بود پست. خندیدم. یاد رزمندگان همواره دل را روشنا میکند. متشکرم از ذوق زیبای آن دوست فاضلم.
محمد تقی آهنگر: سلام بر ابراهیم وهمرزمانش به خوبی بیاد دارم سال ۶۶ در گردان مالک با برادر شهید علی رسولی اقانادر مراسم گرفته بودیم از دارابکلا مرحوم حاج شعبان رنجبر و میر اقا موسوی ومهدی چلاوی (مرحوم گل بابا ) فرمانده تیپ دو میرشکار وفرمانده گردان مالک نام نژاد حضور داشتن / یاد باد ان روزگاران یاد باد.
یادی از جبهه و شهید رسولی کلبستانی نکا
متن آن در لینک بالا در دامنه
مجدد به دوستم محمود سلام. برای من یک دوست بامرام هستی. تو و علیآقا هر دو را جزوِ نیکان خودم حساب کردم و میکنم و خواهم کرد. اساساً به جوانان بافکر احترام قائلم و به شما دو تا رفیقم هم شفقت درون دارم. این یک حقیقت صادق اشت. محبت دارم در قلبم به تو محمود و به تو علی.
حسن لوکس کابین: با سلام به استاد عزیز عمو ابراهیم. ببخشید که دیر پیامتون دیدم. دوست عزیز علی آقا رحیمی گفتن؛ با تشکر از شما که بنده مورد لطفتون قرار دادین
انشاء الله عزاداری همه دوستان هم محلی ها و بنده قبول درگاه الله.
سلام حسن آقا دوست گرامی و بامرام من. ممنونم. اشکالی ندارد. هدف ابراز محبت و تجلیل از تو بود که برای من رفیقی شریف و بااخلاق هستی. به علی آقا هم سلامم را برسان. درود فراوان حسن به وجوذ شما مذهبیها و در صحنههاحاضرها میبالم.
هستهی اصلی شبکهی مخل امنیت
نوشتهی دامنه: به نام خدا. سلام. رصد اطلاعاتی سربازان گمنام سپاه، وجود یک هستهی خطرناک شبکهی مخل امنیت در قم را خنثی کرد.، آقای محمد رضا موحد (فرمانده سپاه استان قم عکس بالا) دیروز این شبکه را عاملی برای "سازماندهی باندهای اراذل و اوباش و توزیع سلاح سرد بین آنها جهت به کارگیری در صحنهی اغتشاشات و ساخت بیش از ۴۰۰ بمب دستساز" معرفی کرد. اینک عناصر میدانی و سرشبکههای اصلی این شبکهی مَخوف دستگیرند. محل جلسات سازماندهی این شبکه یک کافهگیم بود که کمپینهای سایبری و صدها کار دیگر از جمله عقاید آتئیستی (=نداشتن باور به خدا) را هدایت میکردند. استان قم باید تحتِ رصد و اشراف لحظهای سربازان اط در سازمان اطلاعات سپاه قرار داشته باشد. معاندین، قم را هدف شُوم خود قراد دادند تا از درون بپوکانند و کشور را از یک قمِ معنوی و مقتدا بیندازند. براندازی از نوع جامعهی دینی.
دو نوع براندازی داریم: ساختاری، جامعهای. اولی، واژگونی سیستم سیاسی هدفه. دومی معتقدات، مقیّدات، محتوای فکری مردم خصوصا" شهرهای مقتدا، مورد حمله. قبلا" بارها گفتهام در صحن، انکاریون -که در جناح چپ آمریکایی بیشتر لانه کردند- موهومبودن خدا را مطرح میکنند اینک تز آتئیستی (=خدا ناباوری) جزوِ رفتار عملی آنان شد. بگذرم. قم تحت حملات عجیب قرار دارد. آیت الله مکارم روزی خشمگین هشدار داده بود توجه نشده بود. یک دگردیسی عقایدی قم را زیر هجوم خود برده. خودم آن را در سطوح مختلف مشاهده میکنم. عقاید دینی جامعهی بومزیست خود را عقلانی عرفانی عبادی و عامی نگه دارید نگذارید هجوم محصول گیرد. ۱ مهر ۱۴۰۲.
شرح عکس به مناسبت دفاع مقدس
شهید علی ایمانیان است. ازنجف آباد. فرمانده مهندسی جهاد سازندگی نجف آباد بود. نمایندهی جهاد سازندگی در قرارگاه فجر. شهادتش = ۱۳۶۱/۱/۲ محور دزفول-شوش عملیات فتح المبین. عکسی که میبینید بهار سال ۱۳۶۰ است که آقاخامنهای (نمایندهی وقت حضرت امام ره در شورای عالی دفاع) از منطقهی کوت شیخ در حاشیهی کارون دیدن کرده بود. نیروهای جهاد سازندگی با این که مسئولیت مستقیم درگیری با دشمن را نداشتند ولی با امکانات محدود واحدهای جنگی چریکی تشکیل داده بودند و به دشمن شبیخون میزدند. درود به نیروهای جهاد سازندگی وقت که یک دولت لیبرالپیشه این نهاد انقلابی را منحل کرد.
سلام حاج قاسم لاری. خُب میگفتی آن دَه در صد خطایم چه بود. چرا خاشکهخالی!! جواب میدی و میری؟ میگفتی خُب کجاست دقیقا". در مورد پیشنهاد معقولت هم بنده موافقم. البته من در پاسخ به پستهایی که زیر آن نظرگذاردنم را لازم میبینم همیشه نام آنان را خطاب و سلام میآورم. ازین طریق میتوانی با اعضا بیشتر آشنا شوی. ولی هر کس اسم خود را بنویسید یک کار مترقیانه است. مدیر با تو موافق است.
سلام مجدد جناب امیر. بله درست است فرمایشت. دیدگاهی زیر پستت گذاشتم، نافی این نبود که از ورزش اخباری نباشد در مدرسه، نه؛ منظورم این بود اطلاعات من در امر ورزش بسیار نازل و حتی در حد هیچ است. شما اختیار دارید خود هر خبری را در صحن کار کنی. درود.
ستاد آشیخ مجتبی سلام. فقط آمدم ادب و احترام کنم چون یادی از مادروپدر و برادرم کردی. دوستت دارم ای مرد باتقوای دانا در میان خویشاوندان من.
تسلیت غمبار مدرسه فکرت
تسلیت درگذشت حاجیه فیروزه لاری
متن آن در لینک بالا در دامنه
!!!! ↓