منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۶۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

ﺯنی ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﻴﺎ قهوه خانه ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺐ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻭ ﺿﻤﻨﺎً ﻭﺍﺩﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺍﺩﺏ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ، ﺍﺑﺘﮑﺎﺭﯼ به خرج ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻧﺤﻮۀ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻭ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﯼ ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﺛﺮ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ. مثلاً اگر بگویید:

ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩ = ﭘﻨﺞ ﺩﻻﺭ.

ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﻟﻄﻔﺎً = ٤ ﺩﻻﺭ ﻭ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳِﻨﺖ.

ﺻﺒﺢ ﺑﺨﻴﺮ، ﻳﻚ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﻟﻄﻔﺎً = ٤ ﺩﻻﺭ

ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ، ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﻟﻄﻔﻦ = سه‌ونیم ﺩﻻﺭ.

ﺑﺪﯾﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻣؤﺩﺏﺗﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﭘﻮﻝ ﮐﻤﺘﺮﯼ بدهند. (منبع)

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

متن نقلی: «وضعیت علویان سوریه در نشستی علمی در دانشگاه ادیان و مذاهب قم با حضور کارشناس سوری مورد بحث و بررسی قرار گرفت. به گزارش شفقنا، در این نشست علمی که با حضور جمعی از اساتید و دانشجویان دانشگاه ادیان و مذاهب روز یکشنبه ۱ بهمن ۹۶ در سالن کنفرانس شهید بهشتی این دانشگاه برگزار شد، استاد شوقی حداد به سخنرانی درباره وضعیت علویان سوریه پرداخت....

 
 

شوقی حداد

 

استاد شوقی حداد در پایان افزود: از این حقایق چنین نتیجه می‌گیریم که بر خلاف آنچه برخی جهلا می‌گویند، حسین بن حمدان خصیبی که علویان خود را به او نسبت می‌دهند نه تنها به اِسقاط تکالیف معتقد نبوده بلکه به اقامه شرع قائل بوده است و این اعتقاد را در هدایه الکبری و دیوان اشعارش به‌صراحت آورده است، دیوانی که با شرح شیخ ابراهیم عبداللطیف در بیروت چاپ‌شده است...

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

توضیح دامنه: به نام خدا. دامنه در سی‌ام دی ۱۳۹۶ در این پست اینجا، به موضوع قطع دست جوان بیست‌وهشت ساله (به علت بیست و یک فقره سرقت گوسفندان در چهار شهر استان های خراسان رضوی و جنوبی) در مشهد پرداخته بود. اخیراً مهدی نصیری (یار سابق حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان و افراطی امروز) نیز به این موضوع از زاویۀ دید خود پرداخته است که خواندش را مفید می دانم. زیرا آنان مدتها به عنوان حامیان دوآتشه نظام و صاحبان انقلاب! همۀ منتقدین را یا ملحد، یا ضدانقلاب و یا لیبرال و سکولار می خوانند و سعی نمودند آنان را از قطار انقلاب اخراج و پیاده کنند. نگرش جدید او در این باره، آن هم نسبت به احکام فقهی و اجرای حدود الهی جالب است. این متن به دلیل اهمیت و تغییر نگرش یک چهرۀ افزاطی جناح راست ارائه می گردد:

 

متن نقلی: «رسانه های دشمن و غربی از منظر حقوق بشری و از این زاویه که بریدن دست دزد اقدامی خشن و غیر انسانی است به اجرای این حکم تاخته اند.  بنده هم می خواهم با اجرای این حد الهی مخالفت و از آن اعلام انزجار کنم اما نه از زاویه نگاه غربی ها و دولتهای مدرن غربی...

 

مهدی نصیری

طلبۀ علوم دینی و سردبیر سابق کیهان

 

حدود الهی هر چند ظاهری خشن داشته باشد و اجرای در ملا عام آنها احساسات و عواطف عده از انسانها را فارغ از نگاه عقلانی آنها خدشه دار کند، سرشار از حکمت و مصلحت برای جوامع بشری و شرط لازم برای تحقق امنیت و عدالت اجتماعی است و از همین روست که امام کاظم علیه السلام فرمود: اجرای یک حد الهی  برای اهل زمین سودمندتر از باران چهل روزه است. (تهذیب الاحکام شیخ طوسی)

۱ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه: به نام خدا. به این قضیۀ جالب اما تأسف انگیز زیر که در اتوبان تهران_قم میان دو روحانی بر سر پخشِ صدای دکتر عبدالکریم سروش از سیستم صوتی ماشین رخ داده دقت کنید. دامنه یادآوری کند که سال هاست از دهۀ چهل و پنجاه تا اکنون برخی از روحانیون ضد شریعتی، تلاش کرده و می کنند تا نام و یاد و آثار معلم انقلاب دکتر علی شریعتی را محو کنند و او را در میان مردم مذهبی و نسل جدید با انواع تهمت ها و دروغ ها و اهانت ها و نقدها و هجمه و سانسورکردن ها و حذف کردن های نوشته و عکسهایش، بد جلوه دهند و حتی به قول آن تاریخ نویس دستوری نهضت امام خمینی _حجت الاسلام سیدحمید روحانی زیارتی_ ساواکی!!! اش بخوانند! اما هرگز نتوانسته اند دکتر علی شریعتی را از دل ملت ایران محو نمایند. زیرا شریعتی؛ فریادی علیۀ استبداد، شعوری علیۀ جهل، و پُتکی بر فَرق استحمار و استثمار و استعمار بود. چنین اندیشمند مبارز محبوبی را چه کسی قادر است از ذهن و دل ملت پاک کند!؟ به قضیۀ زیر فراست کنید:

 

«خوب حرف می‌زند؛ پدرسوخته!»

 

متن نقلی: «مهراب صادق نیا، عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب قم، در یادداشتی با عنوان «خوب حرف می‌زند؛ پدرسوخته!» نوشت: از تهران باز می‌گشتم. عمامه، عبا، و قبایم را روی تشک عقب ماشین گذاشته بودم و رانندگی می‌کردم. خروجی تهران به سمت قم، یا همان عوارضی، یک روحانیِ جاافتاده منتظر ماشین‌های عبوری بود. پیشِ پای‌ش ترمز کردم و گفتم: «حاج‌آقا من قم می‌روم و اگر شما هم آنجا می‌روید افتخار بدهید و سوار شوید.» لبخندی زد و به تشک عقب نگاهی انداخت؛ عمامه من را که دید خاطرجمع و سوار شد.

 

«سلام و علیک» ما که تمام شد، از او اجازه خواستم و دکمه‌ی پخش ماشین را فشردم تا ادامه‌ی سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش را گوش بدهم. یک دقیقه‌ای طول نکشیده بود که حاج‌آقا فریادش بلند شد: «سروش؟!!! آقا از شما بعید است به حرف‌های این خدا نشناس‌ها گوش بدهید». آرام به کنار اتوبان آمده و ماشین را نگه داشتم. به حاج آقا گفتم «ما یکی از کارها را می‌توانیم انجام بدهیم: شما تحمل کنید و سخنرانی را بشنویم؛ من به حرف شما عمل کنم و پخش را خاموش کنم؛ و سوم این که شما را همین‌جا پیاده کنم». با تعجب نگاهی کرد و گفت بشنویم، تحمل می‌کنم. بیست دقیقه از بحث سروش با عنوان «سکولاریزم خونین یا ستیزه‌جو» نگذشته بود که حاج آقا سرش را تکان می‌داد و می‌گفت: «درست می‌گوید پدرسوخته، واقعا درست می‌گوید». لبخندی زدم و گفتم، اگر درست می‌گوید، دیگر چرا «پدرسوخته»؟ گفت: «این آقا چون آدم خرابی است، حتی اگر درست هم حرف بزند، از سر پدرسوخته‌گی‌اش هست…» (منبع)

۱ موافقين ۱ مخالفين ۰

اوترنت نام پروژه است که طراحی های آن در آمریکا آغاز شده و آن گونه که وعده داده شده، قرار است در سال ۲۰۱۸ حتی در دورافتاده ترین نقاط این کره خاکی به وسیله اینترنت ماهواره ای مردم بتوانند به اینترنت پرسرعت و بدون محدویت دسترسی داشته باشند.

 

شرکت آمریکایی Quika اعلام کرده نخستین اینترنت ماهواره ای رایگان پرسرعت را برای ساکنان کشورهای در حال توسعه ارائه می کند. این خدمت در مرحله اول برای ساکنان کشورهای خاورمیانه و آفریقا عرضه می شود.  شرکت Quika به اپراتور ماهواره ای Talia تعلق دارد.

 

اینترنت ماهواره ای پرسرعت در سه ماهه دوم ۲۰۱۸ میلادی برای تمام افراد و کسب و کارهای مستقر در آفریقا و خاورمیانه به طور رایگان عرضه می شود. آلن افراسیاب، بنیانگذار و رئیس کوئیکا و مدیر عامل شرکت Talia توضیح داد: ما عدم توازن پیشرفت‌های تکنولوژیکی و اقتصادی را در جوامع و مناطق مختلف، رفع خواهیم کرد. کوئیکا کمک خواهد کرد که این شکاف دیجیتالی و اقتصادی از بین برود. ۳/۹ میلیارد نفر یعنی حدود ۵۳ درصد از جمعیت جهان هنوز دسترسی به اینترنت ندارند. اکثریت این افراد در مناطق روستایی زندگی می‌کنند و اغلب فقیر هستند. دلیل اصلی افرادی که از اینترنت استفاده نمی‌کنند، نابرابری در درآمد و تحصیلات، همچنین فقدان زیرساخت‌ها، محتوای آنلاین مناسب و خدمات مرتبط با آن، به اضافه هزینه‌های بالای دسترسی و استفاده است.

 

 

آلن افراسیاب

بنیانگذار و رئیس کوئیکا

و مدیرعامل شرکت «Talia»

 

 

وی می‌گوید: در حالی که ابتکارات متعددی برای دسترسی جوامع به اینترنت به اجرا گذاشته شده است، شمار قابل توجهی از مردم همچنان دسترسی ندارند. ما امیدواریم با “کوئیکا” سرعت اینترنت را در سراسر دنیا افزایش دهیم و جوامع را به سمت بهتر شدن سوق دهیم.  اینترنت رایگان “کوئیکا” توسط فعالیت‌های تجاری پشتیبانی خواهد شد... ماموریت “کوئیکا” این است که اینترنت را به صورت رایگان برای اتصال مردمی که دسترسی به آن ندارند، فراهم کرده و بر نابرابری‌های دیجیتال غلبه کند تا یک دنیای بهتر برای همه بسازد.» (منبع)

 

 

نکته‌ی دامنه

 

به نام خدا. این که پشتِ این تصمیم در آمریکا، اهدافی نهفته است شکی نیست. اما این که در ورای آن، چه برنامه ای برای نسل آینده دارند، بحث ما نیست. این که  این برنامه همان نیّاتی ست که «آلن افراسیاب» بیان داشت، مربوط به این پست نیست و سرآخر این که آیا این پروژۀ آمریکایی را مهم تلقی کنیم یا مُهلک، نیز فعلاً مورد بررسی دامنه نیست. آنچه می خواهم در راستای این پست بگویم سه نکته است:

 

یک: هیچ کس مانند سده و دهه های گذشته، خیال نکند با حرام دانستن بلندگو و «بوق شیطان» نامیدن آن، روحانی روشن اندیشی مانند مرحوم محمدتقی فلسفی پیش نمی افتد و از آن ابزار، برای اهداف دینی و تبلیغی بهره نمی جوید.

 

دو: اگر کسی چه با غیرت دینی و با انگیزۀ پاک زیست نگه داشتنِ جامعۀ توحیدی و چه با هر دغدغه ایی با پروژه ایی همجون «اوترنت» -که اینترنت ماهواره ایی رایگان را در دست نسل جدید می گذارد- می هراسد و یا به حال جامعه و انسان دل می سوزاند؛ باید بداند چیزی که مردم و نسل جدید را در برابر هرگونه پدیده تشکیکی و ابزارهای خطرناک تکنولوژی، بیمه و در امان نگه می دارد، این است که پیشوایان دینی، سخن دین را بدرستی به جان تشنگان جاری کنند و دست اندرکاران نظام نیز، بدرستی دست به حکومتداری و حکمرانی بزنند. به گفته آن سردار که همیشه جلوتر از سرباز در رزمگاه حضور می یابد یعنی برادر قاسم سلیمانی: مردم را خدمت کنید، اقتدار نظام محفوظ است.

 

سه: با هیچ ابزار و تمدّنی نمی شود با زور و سرنیزه و حرام دانستن و به قول معروف فیلترینگ به نبرد برخاست؛ ابزارها همواره در راهند و بشر نیز به علت طبع خدادادش، از ابزارهای تازه تر دست برنمی دارد. پس؛ بهتر است دانایان، عالمان و کسانی که بلندگوهای نظام در دست شان است، نسل جدید را با کردار و گفتار تؤامان خود به اقناع برسانند تا آنان با عقیده و مرام محکم در برابر سیلِ بنیان کَنِ تشکیکات، شطحیات و تهاجمات نلرزند و نلغزند.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. یک مرجع است؛ یک عالم آگاه دینی. یک فقیه است؛ یک مقتدای محبوب اسلامی. آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی. نشسته بر خانه‌یخشتی؛ در زاوی@ی جنوب شرقی حرم حضرت امام علی.

 

 

آیت‌الله العظمی

سید علی سیستانی

 

 

آن مرجع ساده زیست، چون بر مشیء امام علی (ع) زندگی می کند، بر قلوب مؤمنین حضوری محبوبانه دارد. سیستانی بزرگ، چون عالمی خبیر و تیزیبن است، بر کیدهای دشمن حیله ورز آگاه است. نقشه های آنان را می شناسد و هم حوزه و هم دولت و مردم عراق و منطقه را بخوبی هدایت می کند. او بی آن که خدَم و حشَم و گارد و هزینه های میلیاردی حفظ جان، داشته باشد، در همان خانۀ خشت خام گِلی، بر عراق و جهان اسلام نفوذی فوق العاده دارد و ذرّه ای هم هوا و جاه و مقام و ریاست و فرمانروایی در او نفوذ ندارد. راستی؛ چه چیزی باعث این نفوذ و محبویت است؟ راستی و درستی و ساده زیستی. درود بر آن مرجع بزرگ شیعیان جهان. جانش برای حفظ کیان اسلام، همیشه جانان.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

خراسان ای زمینَت گوهرستان

سرایَت جلوه گاهِ عشق و ایمان

 

طارق خراسانی در ادامه‌ی این شعر دویست و یازده بیتی، به دیار مزینان و استاد محمدتقی شریعتی صاحب تفسیر نوین و فرزندش معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی می‌پردازد، که  ارائه می‌گردد:

 

به گوشم می رسد از باره ی نور

صدای انفجاری در مزینان

گرانقدری که قدرِ خود گران داشت

گرانسنگی که بر ما گشته ارزان

تپد آن آسمانی قلبِ تاریخ

درونِ پیکرِ فریادِ دوران

به ظلم آری نخواهم گفت، آری

سرودِ قلبِ تاریخ است این، هان

شریعت را مزینانی علی داد

رواج دیگری اندیشه بنیان

چو شمعی سوخت تا روشن بماند

به هر عهدی مسیر رهنوردان

به مانند پدر کو را ز حق باد

نثار روح والا رَوح و ریحان

تمام عمر خود روشنگری کرد

که ایمانش مسلم بود و ایقان

دگر مانند او مادر نزاید

کجا مانند او می بینی الان؟

 
عکس بالا: مجسمه‌ی زنه‌یاد دکتر شریعتی در ورودی مزینان
۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. در حالی که جامعۀ ایران دردهای عدیدۀ خود را برای حفظ نظام و ایران و آرمان بلند انقلاب اسلامی و حراست از خون پاک شهیدان، تحمّل می کند و بر بردباری هایش نسبت به میراثخواران بی مروّت و اختلاس گران بی حیثیت، می افزاید و به قول معروف، دندان بر روی جگر می گذارد و خویشتنِ خویش را می گدازد، خبر می رسد که شهرداری منطقۀ پنج تهران، در شهریور ۱۳۹۶ به حسینیۀ ریحانه یک و نیم میلیارد تومان می دهد که مثلاً فرهنگ مذهبی و شیعی این مملکت را پاسبانی کند و بر رونق دین و دینداری بیفزاید!

 

 

چرا باید پول مردم، این گونه خرج مطامع و اهداف خاص گردد!؟ به یقین این کژراهه دیری نمی پاید و مردم آگاه ایران، رسوایی چپاولگران انقلاب و نظام را به نظاره خواهند نشست. این، رسم سنت خداست که کژی، رسوا می شود، چه زود باشد، چه دیر.

 

تیتر آفتاب یزد دوم بهمن ۱۳۹۶

 

عکس زیر:

سند پرداخت یک و نیم میلیارد تومان شهرداری

به حسینیۀ ریحانه که مداحش فرد مشهور

جناح راست (محسن بنی فاطمه) است

 

(منبع سند زیر)

 

 

اینهاست درد ملت، که صدا سیمای میلی شخصی جناحی، هرگز حاضر نیست این گونه پرسش های حقیقی و درد دل مردم واقعی را در مصاحبۀ بی رمق و بی اثر و تکراری و پر از وعده های بی عمل با حسن روحانی به میان بکشد. البته ملت، انقلاب و نظام را دوست می دارد، چون آن را از آنِ خود می داند زیرا صاحب اصلی اش و ولی نعمت اش است، و نیز ملت می داند روزگارِ  این میراثخواران به سنت قطعی قرآن، _یعنی سنت تداول ایام_ به سر خواهد آمد: وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ و ما این روزها [یِ پیروزی و ناکامی] را [به عنوان امتحان] در میان مردم می گردانیم. (سوره ۳: آل عمران - جزء ۴ - بخشی از آیه‌ی یکصد و چهل ترجمۀ شیخ حسین انصاریان). آری؛ چنین باد. قم. دامنه.

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. به دلیل دو مسافرتی که در طی دی ماه امسال به مشهد مقدس و سپس به تهران و مازندران داشتم، دیشب پروندۀ ماشینم را طبق معمول از روی سایت راهور بازبینی کردم. متأسّفانه بی آن که هیچ سردربیاورم چرا و در کجا و برای چه نوع خلافی، دیدم جریمه ای به نام خودوری دامنه ثبت شده است. یعنی جریمۀ دوبرگی که در غیاب راننده، از سوی مأمور پلیس راهور نوشته و صادر می شود.

 

 

جریمۀ دوبرگی از میان دو نوع دیگرش (تسلیمی و الصاقی) در تعریف سرهنگ کرمی اسد رئیس مرکز اجراییات پلیس راهور ناجا «نوعی از ابلاغ محسوب می شود که پلیس تخلف ارتکابی راننده را مشاهده کرده است... هنگامی که پلیس تخلُّفی را از سوی راننده مشاهده می کند نسبت به توقف و ایست خودرو دستور می دهد... با توجه به ایست دادن پلیس و عدم توقف خودرو از سوی راننده چه به صورت عمد و غیرعمد ماموران پلیس راهور از دو برگه [به میزان 400 هزار ریال جریمه] استفاده می کنند و جریمه و تخلف در سوابق راننده متخلف درج خواهد شد.» (منبع)

 

حالا بگذرم؛ این که کجا و چرا جریمه دوبرگی غیابی شدم، و از سوی هیچ پلیسی فرمان ایستی هم ندیده ام، مهم نیست. طی 40 سال رانندگی کردن، این دومین جریمه ای ست که به نامم ثبت شده است. آن یکی به خاطر 5 کیلومتر سرعت غیرمجاز بالاتر از حد 110 کیلومتر. این یکی غیابی و هنوز کشف نکردم واسۀ چی. به هر حال؛ به قول یکی از استادان درس مالیۀ ما در دانشگاه، که همیشه می گفت «دولت خرج دارد» [و نامش هم میان دانشجویان به همین تیکه کلام معروف شده بود] می گویم دولت یا باید از جیب ملت درآورد و یا از جوفِ زمین. از نفت و مس و مفرغ گرفته تا چدن و آهن و پسماند و پیشخوان.

 

از این جریمۀ دوبرگی، دل به دامنه کویریات زده ام و می گویم ما که از جریمۀ غیابی پلیس _که پرداخت زور زورکی چند تکه پول کاغذی ست_ این همه شوکه می شویم؛ آیا هیچ نگریسته ایم که جریمه های مأموران خدا چه عواقب و پاداشی بر سرنوشت مان دارد؟ ملائکی که هر آن و ساعت و ثانیه، ما را مراقب اند و «کرده ها و نکرده» های مان را دقیق بی رد و برگشت محاسبه می کنند و بنا به نقل ها و روایت ها، بر دوش راست و چپ مان بخوبی نگاهمان می کنند و به ثبت و درج می پردازند.

 

امید است از سوی آنان جریمه ای نشویم. اگر هم به دلیل معصوم نبودن و خطاآلود بودنِ طبع بشری مان، خطا و گناه می کنیم و متخلّفانه به بیراهه می رویم، بازهم به بخشندگی و توبه پذیری خدای مهربان امید داریم که جریمه غیابی مان بخشیده شود تا از پل صراط راحت بگذریم. آری چانه زنی با خدای رئوف آسانتر و زیباتر است از چونه زنی زمُخت و بی رَغبت با دولت و حکومت و حاکمیت.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در قسمت پنجاهم اینجا که در ۶ آذر ۱۳۹۶ منتشر کرده بودم تا آنجا از زندگی ام گفته بودم که پس از بازگشت از اعزام دومم به جبهه، «من تمام پاییز سال شصت و دو را میان محل و آن نهادی که برای عضویت و اشتغال در آن ثبت نام کرده بودم، در رفت و آمد بودم... تا این که روزی فهمیدم...» اینک دنبالۀ زندگی پُرمشقت و پُرحادثه و پُرمسأله را می نویسم که مربوط به پاییز شصت و دو است. تا این زمان که سی و چهار سال از آن روزها می گذرد به هیچ کس نگفته ام و هیچ کس، جز مرحوم پدرم از آن باخبر نبود:

 

 

پاییز آن سال که نوززده سال داشتم برای شاید هفتادوهشتمین بار به آن نهاد رفته بودم که بدانم درخواستم برای ورود به نهاد، به کجا کشیده شد؟ آن روز وقتی با خوف و رجاء خود را به طبقۀ فوقانی ساختمان مجلّل، آرام، در سکوت محض، تنگ، تاریک، و دارای بوی خاص رساندم، شکر خدا خلوت بود و غیر از من و آن متصدّی گزینش کسی نبود. او مرا می شناخت. چون بارها به وی مراجعه کرده بودم و پرونده ام را بارها باز کرد و همواره می گفت: همچنان در شُرف تکمیل تحقیقات محلی ست. اما این بار جوابش فرق داشت. و با آن ضمیر ناخودآگاه من تطبیق داشت. چون من هم به همین جوابش فکر می کردم و در جبر و احتمال آن غوطه می خوردم.

 

او پوشۀ پروندۀ پذیرشی ام را روی میز، جلویم گذاشت، من پشت میز ایستاده بودم و او روی صندلی نشسته. بنابراین من بر او مُشرف بودم و به سرعت برق چشمان تیزم درخشندگی نوشتۀ فُسفری قرمز رنگِ پشت پوشۀ نارنجی رنگ را دید که جمله ای سیاسی بد و حیرت آور علیۀ من نوشته شده بود. جمله ای که در انتهای این قسمت آمده است.

 

من میخکوب شده بودم. چون همۀ شوق و آرزوهایم این بوده به آن نهاد ورود کنم. عقیده و عشق داشتم. آن لحظه بشدّت در درون مأیوس شده بودم. در خود نیز چیزی بدی سراغ نداشتم که مانع از ورودم باشد. در واقع خود را شایسته و مُحقّ این شغل می دانستم و از دیگرانی هم که در آن نهاد بودند، چیزی کم نداشتم. روی همین مبانی سخت بر روی این انتخابم که با عقیده و آرمانم ممزوج بود، تا آخرین گام ها پای فشردم.

 

من مات و مبهوت شده، اما خود را نباخته و حتی به رویش نیاورده بودم که چشمم نوشتۀ دُرشت پشت پوشه را دیده، لای پوشه را مقابل چشمانم باز کرد و مشغول خواندن محتویات پرونده ام شد. من هم چشمم را تیزتر و متمرکزتر کردم و از بالا، در حالت ایستاده، با آمیختن کمی ذکاوت و زیرکی به آن لحظاتم، خطوط های رنگی و اسامی گزارش دهندگان را به وضوح دیدم.

 

در همین حین تلفن اتاقش زنگ خورد. من این زنگ را صد درصد لطف خدا می دانسته و هنوزم می دانم. او بلند شد و کمی به عقب بازگشت که به تلفن -که کمی آن طرف تر روی یک میز دیگر نصب بود- پاسخ دهد. و من به لطف خدا براحتی سرم را خم کردم و آنچه دیدم را دقیق تر مرور کردم و به اسامی آن افرادِ زیرآب زن مطمئن شدم. دیگر توضیحی که آن آقای محترم _که به نظرم فردی سلیم النفس و خوش مرامی بود_ به من داد چندان برایم هیجان نداشت. او با دلسوزی به من گفت: برادر طالبی سرنوشت پرونده ات به بن بست خورده، آنچه شنیدم برایم توضیح واضحات بود. چون خود بعینه عمق فاجعه علیۀ خودم را دیده بودم.

 

به خانه برگشتم. نمی دانم چگونه. ولی مَنگ و چولنگ. هیچ کاری به کسی نداشتم با آن که فهمیده بودم چه کسانی علیه ام وارد عمل شدند. هر روز غروب آن ها را مقابل چشمانم در معابر و مجامع می دیدم، اما به حالت عادی برخورد می کردم که متوجه نشوند من از کار سخیف شان بو برده ام. بهتر آن دیده بودم باز هم به جبهه بروم و کمی خود را تسکین دهم. به مدت دوهفته به همراه برخی از همرزمانم به جبهه رفتم. این بار نه از سوی بسیج مستضعفان، بلکه از طریق برادران جهاد.

 

جایی که ما را برده بودند ابوغُریب ایران بود. تنگه ای استراتژیک. منطقه ای در نزدیکی جادۀ اندیمشک دهلران. زمستان های مطبوع اما تابستان های بسیارگرم دارد. به قول یکی: «هر کی میخواد تو این منطقه بیاد باید کُلمن آب و یخ همراهش باشه والا از تشنگی میمیره». بهرام توکلی نیز اخیراَ با عنوان «تنگه ابوغریب» از آن فیلمی ساخته است.

 

از این جبهه هم با تن سالم و روح سالمتر به دارابکلا برگشتم. دیگر امیدی به آن نهاد نداشتم. پدرم به من کنجکاو شد و به جست و جو و استیضاح ام پرداخت که قضیه اشتغالت چی شد؟ می خوام برات زن بگیرم. من هم که آن زمان گزینه ام را برگزیده بودم، هول خوردم و خائف شدم نکنه برام به زور زن برگزینند! که کلّۀ من زیر بار زور و اجبار و تحکیم نمی رود.

 

دیگر مجبور شدم _به او که خیلی با من صمیمی همچون یک رفیق شفیق بود و بیش از حدّ با من همدَم و هواخواهم بود_ واقعیت را بگویم و نامردی و نامُرادی های برخی هم محلی ها را برملا کنم. تا گقتم چنین و چنان شد. از خشم، آرام نداشت. فریاد آمد و گفت من یک یک آنها را... و گفت: من از دست همۀ آنها شکایت می کنم. پدرم در این امور، فردی بسیار بی باک بود. بی آن که مرا در جریان بگذارد، پا شد رفت جلوی دادگستری ساری، از یک میرزابنویس _که آشنایش بود و خط و قلمی خوش داشت_ خواست شکایتنامه ای تنظیم کند. تنظیم کرد و همان لحظه بُرد داد به دادستانی مستقل آن نهاد.

 

روزی -که خیلی هم زود بود- از دادستانی با شیوۀ مسئولانه و مردم پسندانه به من خبر دادند به آنجا رجوع کنم. کردم. قاضی مَحکمه یا متصدی قضایی، پس از توضیحاتی چند احضاریۀ آن گزارشگران علیۀ من را به من داد و گفت فوری به دستشان برسانم. غروب همان روز سرد پاییزی که پُروخ زنان برای پاتوق و شرکت در نمازجماعت به تکیه پیش می رفتیم، به آنجا رفتم تا یواشکی به تک تک آنها رجوع کنم و احضاریه دادستانی آن نهاد را تحویل شان دهم و تأکید کنم فلان روز همه با هم در آنجا حاضر باشیم.

 

پس از نمازجماعت آمدم سردرگاه مسجد، ابتداء یکی از آن چند نفر [شامل آقایان ... و ... و ... و ... و ... و ... و ... که خود می دانند کی اند و فعلاً اسمی از آنان نمی برم] را دیدم. جلو رفتم و پس از سلام و علیک،... بقیه تا بعد که دلایل و علل آن جمله پشت پوشه را فاش گویم که نگاشته شده بود: «فردِ فوق فردی پیچیده و شریعتیسم است. مردود».

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

سخنرانی مصطفی ملکیان، در نشست نقد و بررسی کتاب «سیاست شادکامی» اثر «درک باک» در دی‌‌ماه ۱۳۹۶: «برای خروج از وضعیت نامطلوبی که موجود است یا وضعیت مطلوبی که ناموجود است، چه کار می توانیم بکنیم؟ ممکن است فردی چیزی را بخواهد که در زندگی ندارد، یا چیزی را در زندگی داشته باشد که نخواهد آن را داشته باشد. در این حالت خواسته‌های فرد برآورده نشده است. چون یا چیزی را می خواهد که در زندگی ندارد و یا چیزی را که اصلا نمی خواهد اتفاقاً در زندگی خود دارد. در این حالت، فرد مطلوبی دارد که مفقود است و نامطلوبی دارد که موجود است. طبق تفسیر کامروایی به معنای خوش بودن، فرد در این وضعیت خوش نیست. برای خروج از این وضعیت، دو راه وجود دارد: یک: تغییر دنیای بیرون (برای انطباق با خواسته هایمان) دو : تغییر خواسته ها (برای انطباق با دنیای بیرون) یا به زبان قدما، وقتی امور بر وفق مراد نیست، یا امور را بر وفق مراد کنیم یا مراد را بر وفق امور کنیم.

 

برای مثال فرض کنید که کسی در اینجا نشسته است که حضور او برای من مطلوب نیست. طبق آنچه بیان شد دوراه وجود دارد: یا به او می گویم که از اتاق بیرون برود (امور را بر وفق مراد کردن)، و یا اینکه به خودم بگویم که چرا من از حضور این فرد در اینجا رنج می برم؟ و در ادامه دخل و تصرف هایی در خود انجام بدهم که آن فرد از جای خود تکان نخورد و بیرون نرود، ولی من از حضور او لذت ببرم (مراد را بر وفق امور کردن). راه دوم، راه پیشنهادی رواقیان است. آنها می گفتند که وقتی امور بر وفق مرادتان نیست، مرادتان را بر وفق امور کنید. یعنی تغییراتی را در خود ایجاد کنید که نه تنها این وضع برای شما تحمل پذیر شود، بلکه راغب به این وضع هم باشید.

 

وقتی وضعیتی برای انسان مطلوب نیست، او در ابتدا آن وضعیت را تحمل می کند، بعد تسلیم آن می شود، در ادامه به آن رضایت می دهد و در نهایت نسبت به آن راغب می شود.  هر دو طریق، راه هایی برای کامروایی با تفسیر خوشی (برآورده کردن خواسته ها) است. درِک باک (Derek Bok)، هم مشرب رواقیان نیست. او می گوید که باید بیرون خود را عوض کنیم تا کامروایی (خوشی) حاصل شود. فلذا او سیاست شادکامی یا سیاست خوشی را در پیش می گیرد. این تغییر بیرون، به دست گروه‌های مختلفی صورت می گیرد که یکی از این گروه‌ها، همان دولتمردان و رجال سیاسی و مجریان عالم سیاست است. البته فقط این دسته از افراد مسوول تغییر جهان بیرون برای خوش بودن نیستند، اما در این کتاب، فقط به این دسته افراد پرداخته شده است. برای مثال، بخشی از این تغییر جهان بیرون توسط معلمین و پدرها و مادرها صورت می گیرد.» (منبع)

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام. کلنا عباسک یازینب کلنا عباسک یا زینب.  ولادت باسعادت حضرت اولیا مخدره جبل الصبر فخرالمخدرات ملیکه کاخ حیاء زینب کبری سلام الله علیها را به پیشگاه حضرت بقیه الله و دلدادگان آن حضرت تبریک عرض می نمائیم. جهت یادآوری در روز ولادت حضرت زینب قهرمان کربلا، توصیه امام زمان (عج) را  به راه گم کرده‌ها تقدیم میکنم تا باشد که دعای خیرتان را به این کمترین دریغ مفرمائید یا زینب کبری علیه السلام. در مفاتیح الجنان آمده است که امام زمان(ع) سه بار به سید رشتی فرمودند: نافله، نافله، نافله و مقصود، نماز شب است، همچنین سه مرتبه فرمودند: عاشورا، عاشورا، عاشورا، که مقصودشان زیارت عاشورا است  و سه مرتبه فرمودند: جامعه، جامعه، جامعه، که مقصودشان زیارت جامعه کبیره است.

 

سید رشتی در راه حج است که از کاروان عقب می‌ماند و راه را گم می‌کند، در این موقع به محضر امام زمان (ع) مشرّف می‌شود. نکته ی ظریف در این تشرُّف این است که اگر راه را گم کرده باشید زیارت عاشورا را بخوانید، جامعه کبیره و نماز شب بخوانید تا مسیر حق را ببینید و در صراط مستقیم بیفتید. ای کسی که راهت را در دنیا گم کرده ای! نماز شب بخوان، زیارت عاشورا و جامعه کبیره بخوان تا راه را بیابی. (منبع: کتاب  پرده نشین، شرح کلمات عرفانی اخلاقی حضرت آیت الله بهجت، ص۱۶۱. اسعدالله ایامکم سعیدا. 3 بهمن نود و شش. دانشگاه شهاب دانش، پردیس قم. مالک رجبی دارابی.

 

دامنه: به نام خدا. سلام بر جناب شیخ مالک. از تبریک شما بابت میلاد بزرگ زن واقعۀ کربلا، ممنونم. از این که راه گم کرده‌ها را مخاطب سخن خویش ساخته ای جالب است. اساساً به طور نسبی همۀ بشریت از همین دسته اند، مگر آن که با نداها و الهامات و مطالعات و خودسازی ها راه را بازیابند. همان کاری که قطب نما در دل دریاها و تاریکی ها می کند و جی پی اس (راهیاب) در راهها و درّه ها و جلگه ها و فلات ها می نمایاند. بحثی، تلنگری بود. دعا می کنیم امام زمان (عج) که هدایت ما در دستان اوست، به مشیّت خدا و به صلاحدید باری تعالی ظهور کنند و چشمان ما هم مانند عصر امامان (ع) به چهرۀ منوّر این معصوم که ذخیرۀ الهی ست، روشن گردد.