به قلم دامنه: به نام خدا. فقیه! یا خطیب؟ سمنانی‌ست؛ که سمنانی‌ها در لهجه به مازندران شباهت می‌زنند، نه به تهران یا خراسان. به حکم اصل مجاورت -از قواعد هفتگانه‌ی خبر- چون وی از سمنان در مجاورت مازندران است، ممکن است بر مازندرانی‌ها پیگیری اخبارش مهم باشد. که گویا تا به حال بوده؛ شاید هم نه به خاطر اصل مجاورت، که به علت حرف‌های تند و تیزش در سیاست. او زاده‌ی ۱۳۳۹» است؛ یعنی سه سال از منِ نگارنده بزرگ‌تر و ۲۹ سال از کسی که پُستش را تحویل گرفته، کوچک‌تر.

 

فکر می‌کردم او فقط یک خطیب است و اساس کار و شاکله‌ی حوزه‌ی‌اش سخنوری‌ست، آن هم گاه و بی‌گاه با سخنانی شاذّ و زودگذر؛ که عمر حرف‌هایی که می‌زد و می‌بافت! به سرعتِ باد از یاد و یا از بین می‌رفت. اما همین مردم هنوز هم جملات فراوانی از دکتر علی شریعتی، شهید مطهری، شهید مظلوم بهشتی را از بَرند و حتی در سراچه‌ی دل گذاشته‌اند، چون به‌خوبی به یاد دارند این مثلث تفکر و ایده، حرفِ مفت نمی‌زدند. سدید فکر می‌کردند، و سدید سخن می‌گفتند.

 

فکر نمی‌کردم او فقیه هم هست! چون کار فقاهت نمی‌کرده است. بیشترِ عمرش به سخنرانی‌های هیجانی در شهرها و خطابه‌های سیاسی جمعه در تهران گذشته است. البته در حوزه‌ی علمیه رسمی دیرین و زیبا پابرجاست که طلبه‌ی مُبتدی هم می‌تواند به تازه‌واردان تدریس کند و همین موجب می‌شود مقام استادی در حوزه مرتبه‌ی اعلا و اَدنیٰ داشته باشد. اینک که کُرسی فقاهتِ آیت‌الله شیخ محمد یزدی از «سابقون انقلاب» در شورای نگهبان، به ایشان رسیده است، بر من معلوم گشت رهبری وی را در ردیف فقیهان قرار داده است. و حالا ایشان یکی از شش فقیه شورای ۱۲ نفره شده است که نظارت و نگهبانی و کارکردش، زیر نظارت و قضاوت مردم دچار «اماواگر»ها گردیده است. نهادی که گرچه می‌گوید به جناح‌ها تعلق خاطر ندارد، اما مردم (البته پاره‌ای از جمعیت ایران) گویا نمی‌پذیرند که این نهاد «راست» فکر نمی‌کند، زیرا تا کنون نشان داده جانب این جناح را داشته است. دست‌کم آیات: جنتی، یزدی، مرحوم مؤمن، اِبای از اظهار علاقه و جانبداری به «راست» نداشتند؛ و نیز گرایش و جانبداری حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی از راست، اَظهر مِن الشمس (=آشکارتر از آفتاب) بود.

 

گرچه به انتصاب حجت‌الاسلام سید احمد خاتمی به عنوان فقیه شورای نگهبان (منبع) از سوی رهبری، انتقاد و ایراد دارم، و جزو آن جمعیت از مردم هستم که نه فقط به عملکرد این شورا نمره‌ی قبولی نمی‌دهم بلکه در عِدل قانون بودن و عدالت‌داشتن و عدالت‌ورزیدن، عدد رد می‌زنم، اما به عنوان یک شهروند قانونمند، دست رهبری را -به عنوان «ولی فقیه» و مدیر نخست نظام- در گزینش و چینشِ افرادش در ساختار انتصابی نظام، مخیّر، آزاد، مرسوم و قانونی می‌دانم. بگذرم.

 

نکته: به نظر من، فقیه منصوب در شورای نگهبان با فقیه حاضر در حوزه یک فرق مهم و سرنوشت‌ساز دارد؛ فقیه حوزه لزوماً با مسائل مستحدثه (=نوپدید) سر و کار ندارد، یعنی مختار است سر و کار نداشته باشد؛ اما فقیه نشسته بر کُرسی فقاهت شورای نگهبان کارش دلبخواهانه نیست، بلکه با پیچیده‌ترین مسائل که می‌خواهد توسط نمایندگان مجلس لباسِ قانون به تن کند و در مملکت جاری شود، دست‌وپنجه نرم می‌کند. پس، فقیهِ نهاد، باید قوی باشد؛ قوت در استنباط و تسلط در فهم فقه. و حتی می‌بایست اِشراف و احاطه در «سایه-روشن»‌های سیاست داشته باشد. این که آیا این خطیبِ تازه‌وارد می‌تواند یا نه؟ داوری‌اش از من سلب است و مُحِق هم نیستم پیش‌داوری کنم. نیاز به گردآوری دارد که نخستین رسم در پژوهش و نقد و نظر است.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1734