qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۱۱۱ مطلب با موضوع «مرجعیت» ثبت شده است

عترتمرجعیت

امام خمینی به علامه حکیمی چه گفت؟

جمعه مهر ۱۴۰۰
تنظیم دامنه: حجت‌الاسلام محمدرضا عبداللهیان مدیر مؤسسه‌ی معارف اسلامی امام رضا (ع) در مراسم شام شهادت امام رضا (ع) و بزرگداشت چهلمین روز درگذشت علامه محمدرضا حکیمی مطلبی بیان کرد ( اینجا ) که عصاره و خلاصه‌اش این است:
 
 
 
علامه حکیمی از یاران قدیمی و فداکار حضرت امام بودند. آنچه بین علامه حکیمی با امام بود، ارتباط نبوده و پیوند، یگانگی و مرید و مرادی بوده که عمری را در خدمت اندیشه‌ها و تفکرات امام و نشر اندیشه‌های ایشان گذراند... علامه حکیمی می‌فرمود در سال ۱۳۴۲، وقتی امام را دستگیر کردند هر شب برای سلامتی امام دعا می‌کردند. بعد از پیروزی انقلاب دعا را قطع کردند. یک بار حضرت امام در ملاقات با ایشان می‌فرمایند الآن بیشتر به آن دعاها نیاز داریم. پس از ارتحال امام نیز، ایشان با تصور اینکه دیگر لازم نیست برای سلامتی ایشان دعا کنند، آن دعا را قطع کردند. امام به خواب علامه حکیمی آمد و گفتند:  «ازین به بعد برای من صلوات خاصه امام رضا ع را بخوانید» و ایشان تا آخر عمر خواند. لذا پیوند علامه حکیمی با امام ناگسستنی بود. یاد و مرام هر دو عالم وارسته، همواره خجسته و پاینده.
۲ موافقین ۱ مخالفین ۱
دامنه | دارابی
گوناگونروحانیتمرجعیت

خاطره‌ی علامه حکیمی از امام خمینی

شنبه شهریور ۱۴۰۰

خاطره‌ی مرحوم علامه محمدرضا حکیمی: دقیقا یادم نیست که اولین بار چگونه با امام خمینی آشنا شدم. من در زمان طلبگی و تحصیل در مدرسه نواب مشهد بودم و متولی و مدیر مدرسه،‌ آیت الله میرزا علی اکبر نوقانی بود که با امام خمینی دوست بود. امام هر سال تابستان ها به مشهد می آمد و اتفاقا بیشتر هم با علمای تفکیکی رفیق بود‌. با دیگران خیلی ارتباطی نداشت خصوص آنکه برخی نیز با شاه ارتباط داشتند. من در مشهد از جمله در مدرسه نواب، ایشان را می دیدم. امام خمینی، شخصیت فوق العاده‌ای داشت. قطعی بود که برای خدا کار می کند. در زمان شاه، آیت الله بروجردی، نظرشان این بود که با حکومت و سلطنت در نیفتتد. اما من و عده ای از مذهبی ها، نظرمان این بود که باید با حکومت و سلطنت در بیفتیم و مبارزه کنیم‌.

 

وقتی امام خمینی، حرکت انقلابی خود را بر علیه حکومت و سلطنت آغاز کرد، آیت الله شیخ مجتبی قزوینی از این حرکت ایشان، حمایت کرد و به تبع ایشان، خراسان‌،‌ انقلاب کرد و متوجه امام شدند. این در حالی بود که آن زمان در خراسان، چندان به امام، توجهی نمی کردند. شاگردان آیت الله شیخ مجتبی قزوینی نیز از جمله من به حمایت از انقلاب پرداختیم. آیت الله شیخ مجتبی قزوینی تا آنجا پیش رفت که حتی عکس امام را در منزل خود زده بود. یکی از علمایی که او را می شناسم و نمی خواهم نام او را ببرم، به ایشان گلایه کرد که چرا عکس آقای خمینی را زده اید؟ این در شأن شما نیست برای طلبه های جوان مناسب است. ایشان در پاسخ فرمود: دین داری برای من خوب نیست؟ و آن شخص دیگر سخنی نگفت.

 

من به امام خمینی، علاقه زیادی داشتم و از ایشان تبلیغ و ترویج می کردم تا آنجا که روی همین علاقه به خمین رفتم تا منزل ایشان را ببینم،‌ وقتی آنجا رفتم متوجه شدم ساواک من را زیر نظر دارد... . در جریان مبارزه برای انقلاب،‌ مکرر بازداشت و زندانی شدم؛ در تهران، ارومیه، خوی و... یک بار در ساواک، یکی از رؤسای آنها من را مؤاخذه می کرد و گفت: شما از آقای خمینی، تقلید می کنید‌.

 

در پاسخ گفتم؛ بله‌. من چه کسی هستم که از ایشان تقلید بکنم یا نکنم؟ فرقی به حال ایشان نمی کند‌. ایشان شخصیتی است که بسیاری از ایشان تقلید می کنند و بود و نبود من تاثیری برای ایشان ندارد. نمی خواستم ایشان را سبک کنم لذا در ساواک نیز با قاطعیت و محکم از ایشان حمایت می کردم. من سهم زیادی در انقلاب مشهد و خراسان داشتم ولی دنبال این نبودم و نخواستم سهمی برای این کارهای خودم مطالبه کنم چون برای خدا کار کردم. آنقدر عشق و ارادت به امام خمینی داشتم و حمایت می کردم که همه می دانستند و معروف بود که آقای حکیمی، طرفدار آقای خمینی است. یک عکس انحصاری نیز با امام خمینی و احمد آقا دارم. من با احمدآقا (خمینی) خیلی رفیق بودم. به نظرم در قم بود که خدمت امام بودم. احمدآقا گفت: می خواهی با امام عکس بگیری؟ امام ایستادند من و احمد آقا هم کنار ایشان ایستادیم و عکاس، عکس گرفت. معمولا یک عکاس همیشه آنجا حاضر بود.

 

قم: عکس علامه حکیمی کنار

امام خمینی و مرحوم سیداحمد خمینی

 

من چند جلسه‌ای نیز درس امام خمینی شرکت کردم. بعد از آزادی امام خمینی، در جریان ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲،‌ آیت الله شیخ مجتبی قزوینی به همراه شاگردان خود و جمعی از علما برای دیدن امام به قم رفتند و من هم در خدمت ایشان رفتم و آنجا نیز حضور یافتم.

 

یک بار نیز در تهران که امام در تابستان ها به ییلاقات تهران رفته بودند،خدمت ایشان رسیدم. در جریان مبارزات انقلابی‌ام در مشهد، در زمان شاه یکی این است که ایام عید، شاه به مشهد آمده بود و قصد رفتن به حرم داشت. من روایت: من رأی سلطانا جائراً مستحلا لحرمات الله... را دادم خوش خط نوشتند و به تعداد زیاد از آن تکثیر کردند و موقع خاموش و روشن کردن چراغهای حرم امام رضا -علیه السلام- گفتم رفقا از بالای پشت بام حرم به پایین بریزند و اینکار را در آن زمان خاص انجام دادند. مردم فکر می کردند دعا است و آن را بر می داشتند و بعد می دیدند که اعلامیه است بر علیه‌ی شاه و... . ساواک متوجه شده بود و به دنبال من می گشتند تا من را دستگیر و بازداشت کنند‌ (ظاهراً حدود سال ۱۳۴۳ بود)

از مصاحبه‌ی آقای سید محمدمهدی حسینی دورود با علامه حکیمی
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ چه خبر؟
سیاستروحانیتمرجعیتانقلاب

از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ چه خبر؟

شنبه خرداد ۱۴۰۰

به قلم دامنه :  ( ۱۵ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. اول بگویم من آن روز هنوز نزدیک به ۹ ماه مانده بود که به دنیا متولد شوم. دوم نیز اعتراف کنم شما تاریخ را -به‌ویژه تاریخ معاصر را- بهتر از من بلدید. من فقط در ورای آن واقعه -که به قیام می‌ماند- چند نکته می‌گویم و به همین اکتفا می‌کنم:

 

 

 

سایت ضیاء الصالحین

«بزرگداشت روز پانزدهم خرداد،

فریادی کوبنده است از مستضعفان بر سر مستکبران»

امام خمینی

 

 

پیش‌زمینه‌ی بحث: عصر عاشورای آن سال ( ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ ) امام خمینی به مدرسه‌ی فیضیه‌ی قم می‌رود. بر منبر می‌نشیند. همان آغاز، روضه می‌خوانَد و آنگاه سخنرانی می‌کند، آن‌هم با صراحت و شجاعت تمام، علیه‌ی شخص شاه. چرا؟ چون دو ماه قبلش، رژیم، در فیضیه، فاجعه و جنایت آفریده بود، همان عصر خونین و معروفِ ۲ فروردین ۱۳۴۲ که به ابتکار فقیه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی، در سالروز شهادت امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) مجلس «عزاداری و روضه‌خوانی» در آن مدرسه‌ی تاریخ‌آفرین برپا گردیده بود. و در آن، به لایحه‌ی دولت در «حذف اسلام از شرایط نمایندگی مجلس» اعتراض شده بود و خون طلاب به زمین ریخته... . و امسال این دو مناسبت عظیم، یعنی قیام ۱۵ خرداد و سالروز شهادت صادق آل محمد (ص) کنار هم قرار گرفت. هر دو مصیبت بر اهالی معرفت و مَودّت، تسلیت و تعزیت. روی همین اصل بود که امام، ۱۵ خرداد را برای همیشه‌ی تاریخ این سرزمین، روز تعطیل و عزای عمومی اعلان کرد.

 

اما سه نکته‌ای که قرار است بگویم:

 

اول: هیچ دیده‌اید یا خوانده‌اید که به ندای عالمانِ دین، اَعیان و اَشراف لبیک گفته باشند؟ همیشه این پابرهنگان و محرومان و طبقه‌ی دیندار ساده‌زیست بودند که جان و مال و تمام هستی خود را حاضر بودند نثار اسلام و ندای مرجعیت دینی کنند. هان! ای دست‌اندرکاران نظام! دست بردارید از خوش‌خدمتی به اعیانی که عین زالو مکنده‌اند و استثمارکننده. در ۱۵ خرداد ۴۲ هم همین مستضعفان بودند که در قم و تهران و ورامین و پیشوا و ... به پیشوای شیعیان اقتدا کردند و حتی جان خود را تقدیم برپایی عدالت و پیاده‌شدن اسلام در جامعه کردند.

 

دوم: همان وقت که امام مبارزه با شاه را آغاز کردند، در درون خودِ حوزه عده‌ای بودند که مبادی ندای نادرستِ جدایی دین و سیاست بودند و اتفاقاً به فرموده‌ی خودِ امام خونِ دلی که از دست اینان خورد، از دست شاه نخورده‌بود. جالب این‌که این منادیانِ فایده‌نداشتنِ مبارزه و نهضت و سیاست، حالا میراث‌خوار هم شدند. بگذرم. بدتر از آنان کسانی‌اند که در درون انقلاب و با پیروی از امام خمینی رشد کردند، اما با شرم‌آورترین رفتار و گفتار از عقاید و باورهای خود، نادم شدند و مفت و مجّانی -و شاید بعضاً مزدوری- تز انگلیسی اسلام منهای روحانیت را سر می‌دهند که فتوکپیِ همان اسلام منهای سیاست است. یعنی جداساختنِ دین و محتوای سازنده‌ی آن از پیامبران و امامان.

 

سوم: به قول اخیر رهبری در سخنان دیروزشان ( ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ ) امام در همان سال ۴۱ (که مرحوم بروجردی رحلت کرده بودند و شیعیان زعیم عام خود را از دست داده و فصل غریبی و تنهایی و اوج فشار شاه علیه‌ی علما و مبارزین شده بود) در جلسه‌ی درسی اشاره کرده بودند که اگر همین الان هم ما از مردم بخواهیم که به میدان بیایند، این بیابان‌های قم پر از مردم می‌شود.

 

آری؛ مردم ایران حق‌طلب هستند؛ و به ندای هر حق‌طلبِ بااخلاصی چون امام امت، لبیک می‌گویند. زیرا مردم میان دین و آزادی، دانش و ارزش و میدان و سیاست هیچ مرز جداکننده‌ی قائل نیستند و حق را می‌پویند که از زبان حق‌گو بلند شود. و می‌دانند در میدان‌نبودن، زیان و خسران است. مگر در ۸ سال جنگ تحمیلی این ملت بردبار ندای امام را جانانه لبیک نگفت؟ گفت، چه خوب هم گفت. درود به ۱۵ خرداد و پیام جاویدان آن. والسلام.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونجهان، جامعهمرجعیت

نکاتی بر دیدار پاپ و سیستانی

شنبه اسفند ۱۳۹۹

به قلم دامنه. نکاتی بر دیدار جناب پاپ فرانسیس و آقای سیستانی. به نام خدا. درباره‌ی جنبه‌های مختلف این دیدار سخنان زیادی از منابع و مجاری متعدد منتشر شده است. من هم به وسع و حق خود چند نکته‌ای می‌نویسم، باشد که حق مطلب را از دیدِ خودم ادا نموده باشم.

 

یکم: در بیانیه‌ی «مجمع مدرسین و محققین حوزه‌ی علمیه‌ی قم» -تشکّل سیاسی جناح چپ در حوزه‌ی قم- اصطلاحی آمده که جای تعجب شدید دارد، آنجای متن که این دو شخص را «جانشینان مُنجیان موعود» خوانده؛ که من احتمال می‌دهم در درج این عبارت، تعمدّ شده است؛ تا بتوانند بر جای دیگر و جایگاه دگر، تعریض -بلکه اعتراض- زده شود. بگذرم. سربسته گفته باشم و این ناسپاسی را از منظر اهل نظر، دور نداشته باشم.

 

 

دوم: ترتیب‌دهندگان این مسافرت و دیدار هر کس و جریان بوده باشد، (گویا حجت‌الاسلام «سید ابوالحسن نواب» (اینجا) بر نقش پیشین آقای سید جواد خوئی نوه‌ی مرحوم آیت‌الله خوئی (مسئول مدرسه‌ی دارالعلم نجف) در این باره پرده برداشته) نمی‌گویم فقط می‌خواستند از وزن و نقش بی‌بدیل ایران در منطقه بکاهند، اما نمی‌توان چندان خوشبین بود، که شائبه هم در میان نبوده باشد. شاید اشتباه محاسباتی من موجب است، چنین فکر کنم. اللهُ علمٌ.

 

سوم: آنچه میان دو رهبر مذهبی رد و بدل شد و آن میزانی که به تشخیص اهالی بیت، نشر یافت، اگر همین باشد که علنی گردید، باید بگویم از نگاه من فقط کلی‌گویی بوده و نیز پرهیز شدید از گفتار روشن و بیان آسان آن حقایق که دو سوی دیدارکنندگان در آن یا تعارف ورزیدند یا تکلّف و یا نخواستند نقش ایران را در نابودی تفکر خشونت، بگویند.

 

چهارم: کاش هر دو، یا دست‌کم یکی از آن دو، از سر آموزه‌ی اخلاقی یا ادیانی و یا حتی انسانی، از دو رهبر آزادیبخش حقیقی و رشید منطقه از ظلم و بیداد داعش و تکفیری‌ها یعنی سرباز شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس یاد می‌کردند. فقدِ این فقره در بیان دو مقام مذهبی، نه فقط نیاوردن نام مؤثرین دفاع رهایی‌بخش بود، بلکه فقر فاحش این دیدار بود که بی‌حد آب و تاب داده شد. و من گمان نکنم از همین مقدار تبلیغی و‌ مانور فراتر رود و بر رهبران ناشایست غرب اثر گذارد. البته خوش‌بین بودن چندان هم آسیب‌زا نیست، اما مطلقِ آن نادرست است.

 

پنجم: البته دأب دائمی هر دو مقام مذهبی این بوده، که در جاهایی که سکوت سمّ است، سکوت محض می‌کنند. سکوتی که دست ستمِ ظالمین را مبسوط می‌دارد و مصون. بگذرم. خواستم فقط بگویم انتظارات و تبلیغات اصالت ندارد، کارِ زارِ این کارزار هولناک برای ایجاد امنیت و صلح پایدارتر را، ایران کرده، اما حالا موقع دروی! دیگران است که خرمن، کوپا کنند و محصول و ثمرات، کسب. ولی جهانی که من می‌شناسم با حرف حل نمی‌شود؛ اگر ایران و رهبر هوشمند آن آیت‌الله سید علی خامنه‌ای نبود؛ اکنون از عراق و صد البته از مرجعیت آنجا هم چندان چیزی باقی نمانده بود. به قول آقای افشین علا شاگرد مرحوم قیصر امین‌پور در سروده‌ی انتظاری انتقادی‌ اخیرش: بیشتر بخوانید ↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
منتظری، فقیهی متضلّع
گوناگونمرجعیت

منتظری، فقیهی متضلّع

يكشنبه آذر ۱۳۹۹

به قلم دامنه: با یاد و نام خدا. یاد جاوید «فقیه متضلّع» و عالم مبارز مرجع بزرگ مرحوم آیت‌الله العظمی حسینعلی منتظری در سالروز ارتحالش به‌خیر. این عکس ایشان (در زیر) مرا به یاد آن لحظه‌ای می‌اندازد که به صورت اتفاقی در همین کوچه و از همین در خانه‌ی‌شان بیرون آمده بودند. با کمال خوشحالی و رغبت به محضرش سلام و احترام دادم و او با کمال تواضع با منِ عابرِ رهگذر، خالصانه و در کمال سادگی احوال‌پرسی کردند. ایشان ازین در وارد کوچه و سپس وارد حسینیه می‌شدند و نهج‌البلاغه تدریس می‌کردند. رحمت ابدی بر او باد، که افکار پویا داشت و تفکر فقهیانه و حقوقمندانه. و با آن‌که در جاهایی با امام خمینی متفاوت می‌اندیشید ولی هرگز مقام والای امام امت را زیر سؤال نمی‌برد و خود را شاگردش می‌دانست، ولی نه شاگردی که اگر حرف برای گفتن داشت، دریغ ورزد و یا از بیان محترمانه‌ی آن بهراسد. درود باد.

 

 
پاسخ به یک نقد:
 
سلام و احترام جناب آقای صمدپور
از جناب‌عالی متشکرم که دیدگاه خود را نسبت به متن بنده، درباره‌ی مرحوم منتظری بیان فرمودید. به نظر شما احترام می‌گذارم. دریچه‌ی نگاه شما ارزشمند است و لابد دلیل و علت شما را به این نتایج سوق داده است. اما با این وجود، دریچه‌ی نگاه من به علمای دینی، صرفاّ از زاویه‌ی حکومت و نظام نیست. خودم را انسانی مستقل می‌دانم. من به روحانیت -خصوصاً به بزرگان حوزه- با وسعت بیشتری نظر می‌افکنم. مثلاً مرحوم آیت‌الله العظمی خویی را هم بسیار احترام می‌کنم و حتی سر قبرش مشتاقانه حضور یافتم، علیرغم آن که می‌دانم نوع نگاه‌ روحانیت حامی نظام -به‌ویژه در دهه‌ی نخست انقلاب- نسبت به آن عالم بزرگ، نگاهی غضب‌آلود و توأم با بی‌احترامی و تند بود. اما من خلاف آن فکر می‌کنم. دلیل هم نمی‌شود اگر عالم دینی‌یی مثلاً به امام خمینی نقد داشت، بگوییم کار آن عالم تمام است. همین الان هم تندروهایی هستند که مرجع بزرگ آیت‌الله العظمی سیستانی را بد قضاوت می‌کنند. بگذرم. من فکر می‌کنم شاخص‌های ارزیابی علمای دینی باید شاخص‌های وسیع‌تر باشد و نه محدود به نظام و به‌همان. از شما بی‌نهایت ممنونم که پوست‌کنده بیان نظر فرمودید جناب صمدپور. مؤید و سلامت باشید.
با احترام: ابراهیم طالبی دارابی / ۲۹ آذر ۱۳۹۹. قم
 
متن زیر -که در داخل همین پست جانمایی می‌کنم- نوشته‌ی امروزم در گروه روحانیون بوده که مرا هم از بدو تأسیس دعوت کردند و روزانه آنجا هم مطالب می‌نویسم. این پستِ امروزم برای آنجا بوده که انتشار یافته که اینجا هم درین صحن بازنشرش می‌هم. امید است وقت اعضا گرفته نشود:
 
 
یک نکته مربوط به حوزه
 
باسمه‌ تعالی. با تبریک میمنت‌روز میلاد دُخت بی‌همتای علی بن ابی طالب (ع) حضرت عقیله‌ی بنی هاشم مولا و معلم عظیم‌الشأن عصر عاشورا زینب کبری -سلام الله علیها- و فرخنده‌شب بلند یلدای ایرانیان، این پیروان پارسایان و پاکدامنان؛ نکته‌ای عرض می‌کنم:
 
متأسفانه این‌روزها هم، میان حوزه یک خوره‌ای افتاده که تا مثلاً می‌شنوند فلان مرجع یا عالم دینی یا دانشمند یا منتقدان یک سخنی گفته یا یک حرف بی‌ربط زده، شروع می‌کنند به بدترین هجوم و با بدترین واژگان. این سیره، از سیره‌ی حوزه بعید بلکه ابعد است. گمان نکنم اهل انصاف ازین شیوه‌ی شیوع‌یافته‌ی ناروا بی‌اطلاع باشند. سعه‌ی صدر حوزویان -که مرکز تخصصی پاسخگویی به شبهه‌ها و مسائل اسلام و مسلمانان و حتی مناسبات رفتاری آدمیان است- باید موج بزند و آکنده از خویشتنداری، متانت، حوصله، احتجاج و بردباری باشد. شاگردان امام صادق -علیه‌السلام- بیش از هر خصلتی از آن امام معصوم، باید به روی همگان -خاصه کسانی که دارای شبهه و مسئله هستند- بالی گشوده داشته باشند. و حتی با جاذبه‌هایی مؤثر، به روی منتقدان تبسّم عطوف بزنند و آنان را نرهانند، که آن امام و پیشوای صادق (ع) اُسوه‌ی چنین اخلاق و تفکری بودند. بی‌جهت نبود که آن‌همه شاگرد و دانشمند پرورش دادند. این را فقط جهت مسائل روز گفتم که لابد شاهد هستید اطراف و اکناف چه می‌گذرد. فرق نمی‌کند، از هر دو سوی راست و چپ، افراطی‌گری مهلک، همچنان نوج و جوانه می‌زند و قوت و قدر حوزه را چونان "خوره" می‌خورَد. با احترام اساتید ارجمند و فرهیخته.
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونمرجعیتانقلاب

من لنین نیستم!

شنبه مهر ۱۳۹۹

به تنظیم دامنه: امام خمینی گفتند: «من لنین نیستم ‌‎‎‌که استالین یک روزنامه‌ی مخصوص او چاپ می‌‌کرد و می‌‌گذاشت ‌‎جلویش و در سراسر شوروی روزنامه‌ی دیگری را منتشر می‌‌ساخت. یک‎ ‎‌جایی من می‌‌بایست بایستم تا بدانند من بازی نمی‌‌خورم.‌» (منبع)

 

توضیحات: حجت‌الاسلام سید محمود دعایی علت سخن امام را این‌گونه تعریف می‌کند: یک روز صبح در سال 62 آقای‎ ‎‌انصاری از جماران زنگ زد و گفت که امام فرمودند تا اطلاع ثانوی‎ ‎‌روزنامه‌ی «اطلاعات» چاپ نشود... ماجرا از این قرار بود که روزنامه دو بخش داشت: صفحات رویی و ‌‎ ‎‌صفحات لایی... ‌‌صبح آن روز وقتی ما آمدیم دیدیم در صفحات لایی که روز قبل ‎‌چاپ شده است عبارتی چاپ شده که غلط چاپی زشتی در آن وجود ‌‎دارد. طبیعتاً انتشار آن به مصلحت نبود. ما لایی را جمع کردیم. تعداد ‌‎زیادی لایی جمع شد. طبیعتاً اینها می‌‌بایست خمیر بشود و لایی دیگر ‌‎ ‎‌چاپ گردد... به دلیل حساسیت منطقه‌ی ‌‎جماران شاید اصلاح‌شده‌‌ها را به آن ‌‌جا نفرستاده بودند تا نکند یک وقت ‌‎در لایی اصلاح‌شده هم نسخه‌ای از همان قبلی‌‌ها باشد... ما معمولاً برای دفتر امام، روزنامه‌ی هر روز را با پیک می‌‌ ‌‌فرستادیم. به ‎‌خاطر همین جریانات، آن روز، روزنامه دیر از چاپ بیرون آمد.‌

 

سید محمود دعایی

 

امام هنگام مطالعه دیدند که روزنامه‌‌ها نیامده است. توصیه کردند که ‌‎ ‎‌کسی برود روزنامه را بگیرد و بیاورد. وقتی از بیرون روزنامه را آوردند ‌‎‎‌دیدند که روزنامه‌فروش فقط صفحه‌‌های‌‌ رویی روزنامه را داده است. ‌‎‎‌وقتی ما هم روزنامه را فرستادیم امام حساس شدند و این سؤال برایشان ‌‎‎‌پیش آمد که چرا روزنامه‌‌ای که لایی ندارد چاپ شده است. یکی از ‌‎ ‎‌مسئولین دفتر را به دنبال روزنامه فرستادند. آن فرد مسئول به تجریش ‌‎ ‎‌آمده بود و دیده بود روزنامه‌‌ها لایی ندارد. از آن طرف به اقدسیه رفته ‎‌بود و دیده بود در آن جا هم لایی ندارد. اما وقتی به پایین‌های شهر رسیده ‌‎بود متوجه شد که روزنامه‌های اطلاعات با لایی توزیع شده است. امام ‎‌ناراحت شدند و گفتند:

 

«چرا این روزنامه با این شکل به دست من ‌‎ ‎‌می‌‌رسد و با روزنامه‌‌هایی که در سطح شهر پخش می‌‌شود فرق دارد.‌»

 

تصادفاً همان روز در قسمت لایی روزنامه، مطلبی از کتاب مباحث ‌‎ ‎‌اقتصادی استاد مطهری نقل شده بود و امام قبلاً دستور داده بودند که در ‌‎ ‎‌این کتاب تجدیدنظر شود. چون گفته شده بود که همه‌ی مطالبش از خود ‎‌استاد نیست.‌ ‌‌این مطلب، توسط همکاران روزنامه در سرویس اقتصادی به مناسبت ‌‎سالگرد شهادت مرحوم مطهری چاپ شده بود. تلقی امام این بود که ما‌‎ ‎‌کتابی را که به منظور بررسی تا اطلاع ثانوی ممنوع شده و نمی‌‌‌‌بایست ‌‎چاپ شود، چاپ کرده‌‌ایم. و تازه برای این که امام خمینی از این امر مطلع ‌‎ ‎‌نشود لایی روزنامه را هم به دست ایشان نرسانده‌‌ایم. حتی در منطقه‌ی ‌‎ ‎‌وسیع شمیران و تجریش و اقدسیه پخش نکرده‌‌ایم ولی در سطح کشور ‌‎ ‎‌و بین مردم پخش کرده‌‌ایم. امام تعبیر زیبایی کرد و گفت:

 

«من لنین نیستم ‌‎‎‌که استالین یک روزنامه‌ی مخصوص او چاپ می‌‌کرد و می‌‌گذاشت ‌‎جلویش و در سراسر شوروی روزنامه‌ی دیگری را منتشر می‌‌ساخت. یک‎ ‎‌جایی من می‌‌بایست بایستم تا بدانند من بازی نمی‌‌خورم.‌»

 

‌‌البته امام، اجازه دادند که روزنامه از توقیف در بیاید. این ‌‎‎‌واقعه تلخ‌‌ترین واقعه‌ی دوران خدمت من در روزنامه اطلاعات بود... به‌طوری که من تصمیم به استعفا گرفتم.‌.. امام گفتند: شما باشید و ‌‌اصلاح ‌‎ ‎‌کنید. گفتم: چشم. بعد هم جهت توضیحات شخصاً خدمت امام رسیدم.‌.. عملکرد امام نشان داد که با کسی شوخی و رودربایستی ندارد.‌

(خاطرات سید محمود دعایی؛ چاپ دوم، ۱۳۸۷، تهران: عروج، ص ۲۰۱ - ۲۰۵)

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گوناگونمرجعیت

دیدار با آیت‌الله یوسف صانعی

شنبه شهریور ۱۳۹۹
به قلم دامنه: به سه فکر فرو می‌رفتی! به نام خدا. اردیبهشت ۱۳۸۳ با رفیقان، ازجمله روانشاد یوسفعلی رزاقی به دیدارش رفته بودیم؛ در بیت و دفتر ساده و بی‌آلایشش؛ به صمیمی‌ترین لفظ و صدا: یوسف صانعی. وقتی پیش این رادمردِ روحانی می‌نشستی، دست‌کم به این سه فکر فرو می‌رفتی:

 

۱. حس می‌کردی با یک روحانی‌یی باسواد و مُلّا مواجه شده‌ای. ۲. درک می‌نمودی با یک آیت‌اللهی‌ فروتن نشسته‌ای که با مردم به ساده‌ترین شیوه و بی‌دَبدبه‌ترین رفتار و بی‌کبکبه‌ترین گفتار دیدار می‌کند. ۳. لمس می‌شد با یک مرجع تقلیدی همنشین شده‌ای که در مواضع سیاسی هراسی ندارد و کمتر پرده‌پوشی می‌کند و در فتوای شرعی جرأتِ بیان دارد.

 

 

آیت‌الله العظمی یوسف صانعی

(مهر ۱۳۱۶ نیک‌آباد اصفهان - ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ قم)

 

بی‌جهت نبود که امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- ایشان را «یک‌نفر آدمِ برجسته‌ای بین روحانیون» و «یک مردِ عالِمی» می‌دانستند و در باره‌‌اش فرموده بودند:

 

«این آقای صانعی،... می‌آمدند با من بحث می‌کردند و من حَظ می‌بردم از معلومات ایشان.» (منبع)

 

گرچه گاه، به او و دفتر و بیتش ناسزا و سنگ و کلنگ روانه می‌کردند، اما به‌یقین مرحوم آیت‌الله‌العظمی یوسف صانعی مورد مطالعه‌ی آیندگان خواهد بود و نامش و نامه‌هایش و نوشته‌هایش یکی از منابع و مآخذ این مرز و بوم می‌ماند.

 

رحمت واسعه‌ی الهی بر روح و روان آن آیت‌الله که شکوه او در ساده‌زیستی همیشگی او بود و بُروز او در صمیمیت دایمیِ او با مردم مستمندِ محروم.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
روحانیتمرجعیت

نعمت آزادی در اجتهاد

دوشنبه تیر ۱۳۹۹

به قلم دامنه : به نام خدا. در یڪی از پست‌های یڪی از اعضای محترم مدرسه‌ی فکرت خواندم ڪه فتوای چند مرجع و ازجمله مرجع تقلید محترم آیت‌الله العظمی حسین وحید خراسانی را درباره‌ی «نی‌زدن و فلوت در مجالس ختم در مساجد» نوشته بود، ڪه نظر آقای وحید خراسانی با سایر جواب‌ها فرق ڪامل داشت. ایشان این‌گونه فرمودند: «در همه جا، زدنِ آن حرام است و در مسجد گناهِ بزرگتری است.»

 

خواستم یڪ جمله عرض ڪنم و بگذرم. این گونه‌گونیِ استنباط و بیانِ حڪم شرع، از نعمت آزادی در اجتهاد و از برڪات مڪتب تشیّع است ڪه به قول استاد شهید مرتضی مطهری «موتور محرّڪه‌ی شیعه» است. شهر اجتهاد -قم- مفتخر است مقّر مراجع عظام است ڪه در آن، مراجع بزرگ شیعه در ڪمال آزادی و احترام، رأی و فتاوی خود را بیان می‌فرمایند ڪه گاه میان فتواها، فرق صددرصدی است، اما این اختلاف رأی، به ستیزه و استبداد منجر نمی‌شود. امید است قم به یُمنِ حرم ڪریمه‌ (س) و به نعمت آزادی و به برڪت معنویت، همآره مقّر اجتهاد و مجتهدین بماند، نه مَفرِّ استبداد و مستبدّین.

 

نڪته‌ی ۱ : چه خوب است همین آزادی و آرامش فڪری و اجتهادی در سایر علوم، در سایر شهرهای ایران میان همه‌ی متفڪران و اندیشمندان برقرار باشد و بر «مدار».

 

نڪته‌ی ۲ : به قول شهید مطهری بدین مضمون: اسلام، با آزادی ضرر نمی‌ڪند، اما با استبداد چرا.

 

نڪته‌ی ۳ : مذهب مبین شیعه با علمای برجسته‌اش در طول تاریخ با همین آزادی تفڪر و اجتهاد و اخلاق، به جهان اسلام و انسان مدد رسانده است و موجب رشد فکری مسلمین گردیده است

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینمرجعیت

پروردگار و روزگار و نمازگزار

جمعه خرداد ۱۳۹۹

به قلم دامنه : به نام خدا. به نام خدا. حضرت پروردگار گرچه بی‌‌نیاز است اما برای مؤمنان چیزهایی را واجب و حرام ساخته و یا فقهاء آدابی را مستحب و مڪروه و مُباح می‌دانند. بسیاری از بزرگان دینی، اسلام را بر مقتضیات زمان و مڪان می‌فهمند. روزگار در فهم و یا فتوا و حڪم نوین فقیه اثر می‌گذارد ڪه خود بخش ثانوی در دین است. چنانچه می‌دانید اخیراً از آیت‌الله العظمی سیستانی سؤالی پرسیده شده در باره‌ی رعایت فاصله در صف نمازگزاران در جماعت. جواب ایشان جالب است و بر حسب روزگار ڪه ڪارشناسان بهداشت بر لزوم فاصله‌گذاری اجتماعی در تمام مڪان‌ها تأڪید می‌ڪنند. فتوای ایشان این است:

 

«فاصله ۱۲۰ سانتی متری بین مڪان هر مأموم و مأموم دیگر در همان صف، و همچنین بین محل سجده فرد متأخر و محل ایستادن فرد متقدّم ایرادی ندارد اما در صورت فاصله‌ای به اندازه مثلا دو متری، صحت اقتدا، محل اشڪال است.» (منبع)

 

نماز با رعایت فاصله

در مسجد جامع هرات


نڪته: زمانی صفوف مأموم‌ها (=نمازگزاران) چنان به‌هم فشرده می‌شد -خصوصاً در صحن رضوی یا رواق امام خمینی و مسجد گوهرشاد حرم مطهر مشهد و یا مسجد اعظم قم- ڪه انسان بین چهار نمازگزار سمتِ راست و چپ و جلو و پشت سرِ خود، مُچاله (=لِه‌ولوَرده) می‌شد و گویا فشار قبر را تمرین! می‌ڪرد. این فاصله‌ها چه اقتضای روزگار فعلی باشد، چه نباشد، به نظر من همیشه باید چنین باشد تا صف‌های نماز جماعت با رعایت فاصله و انتظام و آرامش شڪل بگیرد و نمازگزار با آسایش و خضوع و خشوع نماز بگزارَد. سرانه‌ی جا برای هر نمازگزار در مسجد و نمازخانه باید به حد لازم فراخ و جادار باشد. من یادم است در جوانی خواندم یا پای منبرهای احڪام شنیدم ڪه میان نمازگزاران به حد اندازه‌ی یڪ گوسفند باید فاصله باشد. تا مدت‌ها قبل گاه میان نمازگزاران فقط به حد دو ڪف دست فاصله بود ڪه سر در سجده‌ به دو پای نمازگزار جلویی مماس می‌شد و یا دستان نمازگزار در آرنج نمازگزار ڪناری گیر می‌ڪرد.

گاه چنان جمعیت می‌شود ڪه وسط رڪعت دوم می‌بینی دو نفر به‌زور خود را لای شما جا دادند ڪه مثلاً به فضیلت جماعت دست یافتند؛ حتی اگر نمازگزار ڪناردستی‌اش را در عذاب تنگیِ نفَس و ضیق جا قرار داده باشد. این شیوه‌ی ازدحامی، امڪانِ رڪوع و سجود لذت‌بخش را از آدم می‌ستانَد.

امید است این فتوای گشایشگرِ آقای سیستانی، گشایشی برای همیشه‌ی نمازجماعت‌های مؤمنان باشد. من شخصاً به دلیل آنچه در بالا به عنوان علت‌ها اقامه ڪردم، از رعایت فاصله در صفوف نمازها دلشاد و خشنودم.


پیوست: متن استفتا از آقای سیستانی این بوده: «مقامات مسئولان ڪشور ما (یڪ ڪشور عربی) اقامه نمازهای جماعت در مساجد و مانند آن را به رعایت فاصله دو متری بین هر نفر در یڪ صف منوط دانسته و همچنین از مقابل و پشت سر باید یڪ صف بین دو صف نمازگزاران خالی گذاشته شود، آیا نماز جماعت با وصف مذڪور در فتوای حضرت آیت الله العظمی سیستانی منعقد می‌شود؟»

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دو کتاب خاطرات
روحانیتاختصاصیمرجعیت

دو کتاب خاطرات

شنبه ارديبهشت ۱۳۹۹

متن یکم: «ولایت بر فقیه»!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. یکی از کتاب‌هایی که خاطرات مرحوم آیت‌الله العظمی حسینعلی منتظری در آن گردآوری شده است، «واقعیت‌ها و قضاوت‌ها»ست؛ که البته نگذاشتند چاپ و منتشر شود. اما من نُسخه‌ی A4  آن را سال‌های گذشته از یکی از نزدیکانم امانت گرفته و نه فقط خوانده، بلکه در دفتری نکته‌برداری کردم. در یکی از فصل‌های خاطرات، در آنجا به تنشی اشاره شده است که مرحوم آقای سیداحمدآقا خمینی با آقای منتظری داشت؛ که آقای منتظری مفهومِ «ولایت بر فقیه»! را همانجا مطرح می‌کنند. یعنی آقایان! به جای اعتقاد و التزام به ولایت‌فقیه، «ولایت بر فقیه»! می‌کنند. بگذرم.

 

نکته‌ی یکم:‌ امروزه نیز، برخی از سیاسیون راست و چپ و میانه و بی‌طرف و حتی معاند و پیکارگر و برانداز، به جای باور و رعایت قانون اساسی که به نظریه‌ی ولایت‌فقیه شکل قانونی و اقتداری نیز بخشیده است، «ولایت بر فقیه»! را می‌خواهند، نه ولایت‌فقیه را. دوباره بگذرم.

 

خاطره‌ی خودم:

یک سال -که روانشاد یوسف رزاقی هم در میان ما بود- با رفقا به دیدار آقای منتظری شتافتیم. دوره‌ی حصرش بود و به تعطیلی‌کشانیدن درس و بحثش که امام گفته بودند در حوزه بمان و به آنجا گرمی ببخش. چون سرماخورده بود نگذاشت... دیده‌بوسی کنیم. عصابردست، وارد حیاط منزلش شد. دورش حلقه زدیم. کمی با ما در نهایتِ سادگی و پرهیز از تکلُّف و افاده حرف زدند و خندیدند. تا گفتیم اهل ساری و حومه هستیم؛ گفتند: آقای نظری چطورند؟ حتماً سلامم را به ایشان برسانید. تعریفی از آیت‌الله عبدالله نظری کردند از علمای شهیر ساری و سوادکوه و مازندران و حتی در ایران. گفتیم چشم. من بعداً با مرحوم پدرم سلام آقای منتظری به نظری را در میان گذاشتم که با مدرسه و بیت نظری آمدوشد داشت.

 

نکته‌ی دوم: این‌که به آقای منتظری نسبت ساده‌لوحی داده و یا می‌دهند، خیلی هم ساده نیست. هر کس به‌راحتی می‌تواند برای مخالف فکری خود نسبتی خلق کند. مهم این است آیا خلق آن را قبول می‌کند یا نه. به نظر می‌رسد بر مردم سخت می‌آید  این نسبت را بپذیرند.

 

من معتقدم به علمای دینی و ربّانی نباید به دیده‌ی معصومین نگریست، اما می‌توان به آنان اعتقاد و اعتماد داشت و نیز انتقاد و انتظار. این چهار وجه، موجب می‌شود هیچ‌کس، هیچ‌کس، بُت و خداواره نشود. نیز امام‌واره و امام‌باره. درود می‌فرستم به روح‌های ملکوتیِ هم امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- و هم «فقیه عالیقدر» آقای منتظری «قائم‌مقام رهبری».

 

 

متن دوم: «او مانند تریاک است»!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. یکی از کتاب‌های خاطرات که توجه‌ام را جلب کرده‌بود، خاطرات آیت‌الله نورمفیدی بود؛ چاپ اولش، ۱۳۸۶. ایشان در آن کتاب گفته‌بود در گرگان در عصر شاه، علمای شاخص مروّج امام خمینی نبودند، او هم در لفّافه از ایشان یاد می‌کرد زیرا جوّ گرگان به‌گونه‌ای بود اگر کسی صراحتاً وارد مباحث نهضت اسلامی می‌شد عذرش را می‌خواستند.

 

یک روز آقای نورمفیدی در مجلس ترحیم مرجع وقت آقای شاهرودی، به یکی از همان علمای برجسته گفت حالا دیگر وقت آن رسیده که مرجعیت امام خمینی را مطرح کنیم. با بی‌اعتنایی جوابی داد که آقای نورمفیدی می‌گوید هنوز هم آن جمله وقتی به یادش می‌آید، ناراحت می‌شود. زیرا آن عالم با لحن تحقیرآمیزی به ایشان گفته بود:

 

«او -یعنی حضرت امام- قاچاق و مانند تریاک است، ما او را می‌خواهیم چه کار کنیم؟!» (ر.ک: ص ۱۸۸)

 

به قول آقای نورمفیدی، منظور آن آقا این بود کسی که جرأت طرح‌کردنِ او را نداریم به درد ما نمی‌خورد!

 

نکته هم بگویم: آیا نباید احتمال داد همان کسانی که از ترس شاه، چنین فکر و خیالی نسبت به نهضت و رهبر نهضت داشتند، وقتی انقلاب پیروز شد، همانان در جای‌جای ایران، پیشتاز و میراثخوار هم شدند. بلی؛ نه فقط باید احتمال داد، که باید تردید نیز نکرد.

 

متن سوم: یک خاطره، یک سند

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. در دو روز گذشته در ستون روزانه‌ام، در باره‌ی دو کتاب خاطرات مرحوم منتظری و آقای نورمفیدی متنی نوشتم. اینک یادم افتاده گریزی بزنم به یک سند و یک خاطره به آن دو متن:

 

اول: خاطره‌ی پدرم با مرحوم منتظری

دهه‌ی سی بود. مرحوم پدرم در حوزه‌ی علمیه قم بود؛ به همراه و هم‌حُجره با طلبه‌های آن زمان داراب‌کلا که بعدها از روحانیون و عالمان شاخص محل و حومه و منطقه شدند، مانند مرحومان: حاج‌آقاداراب‌کلایی، حاج‌سید رضی شفیعی، شیخ روح‌الله حبیبی، حاج‌شیخ احمد آفاقی، حاج‌سید باقر سجادی. حاج‌شیخ عبدالله دارابی.

 

پدرم یک روز برای امتحان شفاهی به همراه شیخ روح‌الله حبیبی، پیش آقای منتظری رفتند. آقای منتظری در آن وقت، هم معتمد آیت‌الله العظمی بروجردی مرجع عام شیعیان بود و هم مُمتحن حوزه، که از طلاب امتحان می‌گرفت. پدرم وقتی نزدش امتحان داد، آقای منتظری خندید و با لهجه‌ی نجف‌آبادی غلیظ گفت تو اول برو ادبیات فارسی را یاد بگیر!

 

(پدرم متولد ۱۳۰۷ بود، آقای منتظری متولد ۱۳۰۱) . پدرم و شیخ روح‌الله تا همین اواخر، هر وقت با هم شوخی می‌کردند ازین خاطره با منتظری، یاد می‌کردند و حسابی می‌خندیدند. بگذرم.

 

 

از راست: مرحومان: شیخ روح‌الله حبیبی و پدرم شیخ علی‌اکبر طالبی. بازنشر دامنه

 


دوم: سند ممنوع‌الخروج‌ها

 

در همان خاطرات آیت‌الله سیدکاظم نورمفیدی (ص ۳۱۵) سندی از ساواک درج است که لیست طلبه‌ها و روحانیون ممنوع‌الخروج‌ آمده است. نمی‌خواهم مفصل بدان بپردازم، فقط خواستم گفته‌باشم کسانی در داخل کشور -که از بُغض به جمهوری اسلامی، دست‌به‌دامنِ شاه و حتی حُبّ به رضاشاه شده‌اند و مدعی‌اند آن دو، خادم بودند و دموکراتیک! عمل می‌کردند- بدانند بلایی که آن دو پسروپدر، بر سرِ این مملکت آوردند فراتر و فاجعه‌آمیزتر از آن چیزی‌ست که در مُخیّله‌ی خود می‌پرورانند.

 

سند

 

در این سند -که در سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (=۱۳۵۵ هجری خورشیدی) توسط رئیس بخش ۳۱۲ ساواک امضاء شده است- علاوه بر نام آقای نورمفیدی در ردیف ۱۰، نام اخوی‌ام شیخ وحدت نیز در ردیف ۱ درج است با اسم اصلی‌اش: ابوطالب طالبی.

 

حاشیه: هم اسم شیخ وحدت کنار نام نورمفیدی در سند ساواک در یک لیست بود، هم این‌که در دهه‌ی ۷۰ شیخ وحدت برای تدریس در حوزه‌ی علمیه‌ی آقای نورمفیدی گرگان، کنار او بودند چندسال. هنوز نیز -با آن‌که یکی در قم و دیگری در گرگان است- باهم رفیق‌اند و در ربط و ارتباط.

 

نکته: محمدرضا شاه آن‌سان مثلاً باستان‌گرا بود که تاریخ هجرت پیامبر (ص) را در ایران تغییر داده‌بود و به جای آن به تاریخ هخامنشی متوسل شد تا مثلاً به خیال خام، ایران را از اسلام جدا کند. گرچه برخی از روحانیون شاخص آن زمان ایران او را «تنها شاه شیعه» می‌دانستند و امام خمینی را -برای نهضتی که علیه‌ی شاه آغاز و برپا کرده بودند- سرزنش و شماتت شدید می‌کردند. بگذرم.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
روحانیتمرجعیتانقلاب

اعلامیه‌ی مرحوم آقای خویی

پنجشنبه فروردين ۱۳۹۹

به قلم دامنه. به نام خدا. دیروز -۱۳ فروردین ۱۳۹۹- جدا از روزی خوش و سازواره با روح و روانم، یڪ عید خوب هم بود برای من؛ بفرما چرا؟ زیرا در گروه ایتایی «نغمه» -ڪه پارسال با مدیریت جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالڪ راه‌اندازی شده و توسط ایشان مدیریت می‌شود- از متن و عڪس یڪ نامه باخبر و مطلع شدم و بر علم من افزوده شد. چراڪه معصوم (ع) فرمود روزی ڪه بر شما دانشی افزوده شود، آن روز عید شماست.

 

آری پس از ۴۱ سال بی‌خبری از اعلامیه‌ی انقلابی مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی در هفت فروردین ۱۳۵۸ -ڪه دعوت از مردم انقلابی ایران برای رأی «آری» به جمهوری اسلامی ایران بود- باخبر شدم. می‌خواهم با بازگشایی این نامه‌ی سیاسی و تاریخی در مدرسه‌ی فڪرت چهار و یا اگر علمم قد داد، چند نڪته و یڪ اشاره بگویم:

 

متن دستخط

مرحوم خویی

 

 

صحیفه امام. از قول یک کاسب اشاره‌ به خوئی

 

نڪته‌ی یڪم: نجف ڪه رفته بودم، سال ۹۳، در ضلع شرقی صحن امام علی (ع) بر سر قبر آقای خویی در داخل حجره‌ی ساعت حاضر شدم و ادای احترام ڪردم.

 

نڪته‌ی دوم: دهه‌ی شصت تا روحانیانی از آقای خویی ڪمترین حمایت می‌ڪردند -ڪه معمولاً روحانیون سنتی چنین می‌ڪردند- در ذهن و یا شاید در عین مورد خشم و برائت و غضب انقلابیون واقع می‌شدند. زیرا به زعم خود، آن عالم دینی را در مقابل امام خمینی و انقلاب اسلامی و تز تفڪیڪ دین از سیاست می‌دیدند.


نڪته‌ی سوم: در حوزه‌ی علمیه‌ی قم البته در بحث‌های تخصصی و پژوهشی فقه و تفسیر و نیز در درس‌های خارج، به آراء فقهی آقای خویی بسیار بیشتر از سایر علما استناد و یا تطبیق می‌ڪردند. تفسیر «البیان» ایشان تفسیری غنی و مهم است. اما در فضای سیاسی، سعی نمی‌ڪردند ایشان را برجسته ڪنند. یا هراس داشتند و یا مصلحت نمی‌دیدند و یا مخالف نگرش سیاسی وی بودند و یا فرض‌های محتمل دیگر داشتند.


نڪته‌ی چهارم: بعدها -یعنی همین دهه‌ی گذشته- همان انقلابیون وقتی از نظام جمهوری اسلامی بُریدند و یا به ضعف‌های نظام برای اصلاح می‌پردازند و یا ڪسانی ڪه در سیاست، اندیشه‌ی جدایی دین از سیاست را درست و به نفع دین و مردم می‌دانند و همچنین ڪسانی ڪه افڪار سڪیولاری را ترجیح می‌دهند، به سراغ آقای خویی رفته و می‌روند و دست به تمجید و تحسین و درستیِ مشیء و مشق ایشان می‌زنند. و پاره‌ای اندڪ از اینان گویا تلاش داشته و دارند با گرایش به آقای خویی، عظمت امام خمینی را خدشه‌دار ڪنند. نمی‌دانم. اللهُ علمٌ.

 

اشاره: پرداختن به هر عالم دینی مبتنی بر رعایت اصول علمی، آموزه‌های اخلاقی، پرهیز از بُت‌سازی و پایبندی به آزادی در بررسی و نقد و نظر است و درجه‌ی بالایی از احترام و حُرمت‌نهادن. اساساً ادب ایرانی و اسلامی به ایرانیان آموخته، دانشمندان خود را پاس بدارند. دو شاهِ غزنوی محمود و مسعود در تاریخ ما حضور دارند و پاڪ‌شدنی هم نیستند، اما آن دو ڪجا، ابوالفضل بیهقی سبزواری ڪجا.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینقممرجعیت

خاطره‌ای از آیت‌الله بروجردی

شنبه فروردين ۱۳۹۹

به قلم دامنه : به نام خدا. در مجله‌ی «حوزه» مرداد ۱۳۷۳ (صفحه‌ی ۱۶۷) خوانده بودم که مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی پس از تنظیم مواد درسی انگلیسی برای مدرسه‌ی خان -روبروی حرم مطهر حضرت معصومه (س) در کنار گذرخان- فرمودند:

 

اگر کسی یک زبان بداند، یک آدم، اگر دو زبان بداند، دو آدم، و اگر سه زبان بداند، سه آدم است.

 

نکته: به نظر من ممکن است نظر ایشان از این لحاظ مطرح شده باشد که انسان در اثر زبان‌دانی، با جهان بزرگ و گوناگونی اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها و افکار آشنا می‌شود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی