منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

اولین کتاب امسالم که مشغولم. اسلام سیاسی در ایران. گرچه این اثر هدیه‌ی دوستم به من استاد دانشگاه تحصیلکرده‌ی حوزه دکتر سید محمدعلی حسینی‌زاده را ۱۳۹۱ خواندم، اما ترجیح دادم باز، بخوانم.

 

 

آنچه من فهمیدم ایشان معتقد است از دهه‌ی ۴۰ جریان‌های گوناگونی در بازسازی سیاسی اسلام نقش داشتند که سه گفتمان سه شاخه‌ی گفتمان اصلی اسلام سیاسی ایرانی شدند:

 

۱. اسلام سیاسی لیبرال به رهبری بازرگان

با شاخص‌هایی چون:

 

- اسلام به مثابه‌ی ایدئولوژی

- نفی سکولاریسم

- آزادی و ضدیت با استبداد

- دموکراسی و حاکمیت مردم

 

 

 

۲. اسلام سیاسی چپ به رهبری دکتر شریعتی

با شاخص‌هایی چون:

 

- ایدئولوژی جامع انقلابی اسلام

- توحید و تساوی انسان

- شهادت الهام عاشورا

- انتظار برای ترسیم آرمان امام زمان ع

- تقیه با هدف امنیت اعضای تشکیلات

- اجتهاد و نوسازی فکری مکتب

- انقلاب در برابر رفرم (=اصلاح)

- شیعه به مثابه‌ی یک حزب تمام علیه‌ی زر و زور و تزویر

- امت و امامت با نفی دموکراسی ابتذالی غربی

 

 

 

۳. اسلام سیاسی فقاهت به رهبری امام خمینی

با شاخص‌هایی چون:

 

- نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه

- اسلام رکن جمهوری اسلامی

- علم فقه دایره‌ی اجرای احکام دینی

- عام‌گرایی و نقش همیشگی مردم در امور حکومت

 

 

کتاب در آرایش گفتمان‌ها برین نظر است گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی قدرتمندترین گفتمان‌ها از بین گفتمان‌های رقیب است و هیچ گفتمانی تا این جا قادر نیست برین گفتمان غالب، غلبه کند. یعنی توانمندی این گفتمان‌ها آنقدرها نیست که بتوانند گفتمان اصلی جمهوری اسلامی را کنار بزنند و جای آن بگیرند. زیرا گفتمان فقاهتی ،هم تثبیت شد و همه بر سیاست،  هژمونی یافت. ۱ . ۱. ۱۴۰۳ ، توحید.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و هفتم

 

جناب ابوذر رحیمی سلام و احترام. خرسندم از آغازبه‌کار آن جناب درین سایت یادداشت. برای متن این پست شما یک نکته عرض می‌کنم و آن این که در نهاد آدم ناحیه‌ای از ناحیه‌ی خداوند متعال تعبیه شده که در بهترین زمان وی را سرِ عقل می‌آورَد تا ندای وجدان را بشنود؛ شاید ساحران مفتون فرعون، پس از دیدن اعجاز، وجدان خفته‌ی‌شان از همان ناحیه‌ی مخفی نهاد آدم بیدار و متنبّه شد. متن خوبی نوشتید. مستدام ادامه دهید و روی کارِ خود عزم کنید تا سایت برپا بماند. دامنه.

 

جواب ابوذر رحیمی: سلام و عرض ادب. نکته‌ی ظریفی را اشاره کردید. از اشاره‌ی زیبای حضرتعالی، به یاد حکایت متنبه شدن فضیل عیاض افتادم. جایی که در اوج راهزنی و دزدی، به طور اتفاق ندای قرآن را می‌شنود که می‌فرماید: "آیا وقت آن نیامد که دلِ خفته‌ی شما بیدار گردد؟". و فضیل فریاد می‌زند که: آمد! آمد! و نیز از وقت بگذشت.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

متن حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: بازنشر به مناسبت  سالگرد ارتحال آیت الله محمد کوهستانی. روایت آیت الله کوهستانی از عوارض نداشتن اخلاص در طلبگی: زمانی‌که در مشهد در مدرسه میرزا جعفر مشغول تحصیل بودم، رفیقی داشتم به نام شیخ محمد که خیلی در درس و بحث کوشا بود و از من بیشتر زحمت کشید. روزی از وی پرسیدم: شیخ محمد! در تحصیل خیلی تلاش می‌کنی چه قصدی داری؟ گفت در محله ما شیخی است، می‌خواهم این‌قدر ملا بشوم که از او بالاتر و عالم‌تر بشوم. به او گفتم: به‌جایی نمی‌رسی، چون نیت تو خالص نیست، باید برای خدا درس بخوانی، نه برای مقام. مدت‌ها بلکه سال‌ها گذشت که خبری از او نداشتم تااینکه پس‌از چند سال اقامت در نجف به کوهستان آمدم و تشکیل حوزه دادم. گاه برای زیارت امام رضا علیه‌السلام به مشهد می‌رفتم. در یکی از این سفرها، روزی در بین راه مشهد در قوچان پیاده شدم که در مسجد نماز بخوانم. در خیابان که قدم می‌زدم چشمم به پیرمردی افتاد که کوله‌پشتی شبیه #حمال ها به دوش داشت. کنار دیوار نشسته و تکیه داده بود. به دقت او را نگریستم، شناختمش، شیخ محمد مدرسه میرزا جعفر بود. درحالی‌که چرت می‌زد به او گفتم: ای عمو! حالت چه‌طور است؟ چشمش را باز کرده و به من خیره شد، ولی مرا نشناخت، به او گفتم تو شیخ محمد نیستی؟ گفت: چرا خودم هستم! شما کی هستی؟ گفتم: من شیخ محمد کوهستانی هستم. چرا این‌طور و با این وضع شما را می‌بینم؟ جواب داد: همان‌طوری که شما فرموده بودید، درس را برای خدا نخواندم و به این‌حال گرفتار شدم. درسم را تمام کردم و به محله خود رفته و در آن‌جا با شیخ اختلاف‌مان شد، مردم به‌خاطر اختلاف بین من و دو دسته شدند تااینکه مرا از محل بیرون کردند. آمدم شهر، وضع من نگرفت و مجبور شدم لباسم را درآورم و در حال حاضر داخل شهر حمالی می‌کنم تا خرج زن و بچه خود را تامین کنم. کتاب نسیم هدایت؛ صفحه ۵۷۶ - ۵۷۷.


اُنظُر در پاسخ به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای این نوشتار بسیار با اهمیت حاج آقای مازندرانی شفیعی پاسخ و نوشته ای نوشتم در ادامه در دو قسمت بارگذار هستم. با محضر ایشان سلام و احترام دارم.

پایان. راندیان.  نویسنده: اُنظُر ماقال.


کوهستانی / جنتی  ///   بهشت / دوزخ

حاج آقای مازندرانی نوشته ای بار گذاشت که بنده را به حس مسئولیت در نوشتن داخل مدرسه منتهی کرد. از عاقبت یک نیّت نادرست صحبت به میان آورد که عالم منزه شادروان آیت الله کوهستانی از یک آخوندی خاطره گویی کرد که به علت یک نیت بد، به جای حمل لباس آخوندی، با اجبار روح لوّامه اش یا عذاب وجدانش سرانجام لباس حمّالی و دلّاکی بر تن کرد. حاج آقای مازندرانی شفیعی پای نوشته را امضا نکرد، پس این احتمال است چشمش به این خاطره افتاده است (یا در سری نوشتجاتش داشته است) و چون تشخیص داد طرحش نیاز روز است آن را از سمت خود با مدرسه در میان گذاشته است. احساسم می گوید از این کار اثرگذار ایشان تشکر شود؛ تشکر می کنم، ولی به انضمام آن یازده پازل برایم تولید شده است؛ پس بنده نیز تشخیصم را پیرامون قضیه، به نیت استفهام و جهاد تبیین (امری که ولیّ منزه و مبارز ما مقام معظم رهبری آن را وظیفه ی آحاد دانسته اند) اشتراک می گذارم.


پازل اول: بنده رأی ام این است بعضاً اما شدیداً روحانیت کمترین شباهت را به شادروان کوهستانی می زند. آن گوهر کمیاب دنیازده نبود، محض محض، منزّه بود و والسلام.


پازل دوم: کوهستانی خانه اش را روی مردم گشوده و سرِ سفره نگه می داشت و خود روی باز با مردم داشت، ولی امروزه بعضاً اما شدیداً روحانیت چنین صفت را از خود دور دور کرده است.

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه: تقریباً کسی نیست دلش نخواهد ثانیه‌ی سال بارگاه امام هشتم نباشد، روی این حساب سراغ سخن از امام‌ رضا ع‌ رفتم نوشوندگی بهارم با آن امام مهربان شروع شود. سؤال‌ شد از آن حضرت رئوف که سفله‌ کیست‌؟ فرمود: "آن‌ که‌، چیزى‌ دارد که‌ از خدا، بازَش‌ دارد." بعد دیدم این را هم در جای دگر فرمود "برنامه‌‌ی آموزش‌ دین‌ داشته‌ باشید، در غیر این‌ صورت‌، بادیه‌‌نشین‌ و نادان محسوب‌ مى‌شوید." هنوزم جالب‌تر این صحبت حضرت که نخستین بار دیدم که همیشه‌ به‌ اصحابش مى‌فرمود "بر شما باد به‌ اسلحه‌ی پیامبران‌." پرسیدند یا حضرت! اسلحه‌‌ی پیامبران‌ مگر چیست‌؟ فرمود: دعا.

 

  

 

 

آنگاه صاف رفتم قرآن که ببینم وحی چه می‌آورَد بر سینه‌ام درین سحری که قراره صبحش سال کهنه نو شود مرا ببرَد به داخل سِنّی بالاتر، سالی نوتر. دیدم آیه‌ی ۲۲ لقمان آمد چشمم. تدبر که چی هست. ده‌ها ترجمه زیررو کردم یکی از دیگری بهتر روان‌آب جاری کردند اما جُرعه‌ی حکیم رشیدالدین میبدی نوشانی‌تر بود بر عطشم. این طور برگردان شد آیه: "هر که روىِ خویش، سوىِ خویش، آهنگِ خویش با اللّٰه سُپارَد و او نیکوکار بوَد بى‌گمان، او دست در زَد در استوارتر گوشه‌اى و به اللّٰه گردد سرانجام همه‌ی کار؛ و چنان بوَد که او خواهَد آیه اینه: و مَن یُسلِم وَجهَهُ اِلى اللهِ و هُوَ مُحسنٌ فَقَدِ استَمسکَ بِالعُروةِ الوُثقىٰ و اِلى اللهِ عاقبَةُ الامور. و روز نُوِم با شعر فیض کاشانی آغشته شد. ۱ . ۱ . ۱۴۰۳ ، با ادب: دامنه

هر خیال تو مرا عید نو و نوروزی‌ست

شادی‌ای دم‌به‌دم آید به مبارک‌بادم

عید نوروز من آنست که بینم رویت

عید قربان که لقای تو کند بنیادم

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

       

   

 

 به قلم دامنه:به قلم دامنه: آخرین ساعات روز آخرین خودم را پای کوه خضر نبی، زیر باران پیش شهدای گمنام در ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ پایان دادم. ادراکشان کردم اما آیا آرمان‌شان را هم می‌توانم به سر کنم، دست خداستُ من هرگز نمی‌دانم. اشتباه است لفظ "گمنام"، آنان به‌حق ناموَران‌اند؛ در پشت نامِ مقدس قاسم سلیمانی؛ همان مرد بلنداندیش و شهید بلندآوازه‌ی انقلاب اسلامی ایران. در دل -که زیر آهنگِ عرفانیِ آقاعرفان طهماسبی با نام "من غمم، آه تویی" به کوه راندم- زمزمه نمودم ذکرِ لبی را که می‌دانم شماها شریفان صحن هم، آداب به خرج می‌دهید آخرین ساعات سال، نزد شهیدان نزدیکِ سکونتگاه خود می‌روید تا سال را با زیارت آن وصیت‌کنندگان ملت ایران، پایان دهید. حال من با دیدن قبور "فرزندان حضرت روح الله" -سلام الله علیهم- درین یادمان بالا و والا، آناً عوض و محزون و انباشت از سخن شد. خدایا ما را اَنیس و اَلیف شهیدان کن و با دادن عمری سعادتمند و ظفرمند، همپیوند با آنان، در "صراط مستقیم" شهید کن. ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ دامنه.

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه: آن روز که به بنیاد اِسرا رفته بودم، این پست در دامنه اینجا کتاب "روزشمار اسناد مازندران ساری" را که به استناد ساواک است دیده بوده و به‌سرعت تورقش کرده و از نمایه‌ی آن به دو سند گزارش ساواک از داراب‌کلا دست یافته و  ثبت و عکس انداخته بودم که اینک درین صحن و سایت مطرح می‌کنم:

 

   

 

یک سند در ص ۴۶۲ است مربوط است به گزارش دوم شهریور ۱۳۵۷ در رابطه با پخش ۱۷ نسخه از اعلامیه‌ی سه‌برگی امام خمینی در ۲۱ ماه شعبان (که آن زمان هنوز در نجف تبعید بودند) در محیط داراب‌کلا، که پاسگاه محل آن را به ساواک گزارش کرد و ساواک ساری هم به پایتخت. درین سند سخنرانی مرحوم آیت الله عبدالله نظری علیه‌ی دولت شریف‌امامی نیز درج است.

 

سند بعدی در ص ۴۷۲ مربوط به جمع‌آوری چند برگه مربوط به مرجع تقلید شیعیان امام خمینی است که دوم شهریور ۲۵۳۷ (تاریخ شاهنشاهی معادل ۱۳۵۷) جمع‌آوری شد و به پاسگاه داراب‌کلا تحویل داده شد و پاسگاه آن را به ساواک ساری رساند و از آنجا به ساواک پایتخت گزارش شد. درین سند -که ۲۱ ماه رمضان است- مأمور ساواک از "جلسه‌ی مشکوک" نیز یاد می‌کند که در مسجد قریه‌ی «میانرو» به تعیبر ساواک توسط «افراطیون مذهبی طرفدار خمینی» تا پاسی از شب تشکیل شده بود. نام انقلابیون هم آمده است. "کلانیان‌"ها را من می‌شناسم. بگذرم. فقط دو نکته:

 

یک > ساواک ریزِ مسائل روز را گزارش می‌کرد با جزئی‌ترین شکل. معلوم بود همه‌جا آدم کاشت، آدم داشت.

 

دو > یکی از خصلت‌های اصلی انقلابیون باید این باشد به شکل و شمایل ساواک نشوند که انسان‌فروش!!! شوند به خاطر خوش‌خدمتی به حکومت و قدرت.

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه: گشتی در ترجمه‌ها برای آیه‌ی ۴ جِن: و اَنّهُ کان یَقولُ سَفیهُنا علی اللّهِ شَطَطاً. ادیب و حکیم ابی‌القاسم الحسین (=راغب اصفهانی درگذشته‌ی ۵۰۲ قمری) کلمه‌ی «شطط» را در کتابش "مفردات" "سخن دور از حقیقت" معنا کرده است. ببینیم مترجمان سرسناش دیگر چه معنا کرده‌اند:

 

سخنی دور از حق. ترجمه‌ی مشکینی

سخنان ناروا. ترجمه‌ی مکارم شیرازی

از حق دور بودن. ترجمه‌ی المیزان

به خدا دروغ بستن. ترجمه‌ی الهی قمشه‌ای

سخنانی یاوه. ترجمه‌ی مهدی فولادوند

سخنی دور از صواب. ترجمه‌ی سید محمدرضا صفوی

سخنی دور از حق. ترجمه‌ی حسین انصاریان

ستیزه. ترجمه‌ی مجتبوی

دروغ بستن. ترجمه‌ی حاج سید ابراهیم بروجردی

سخنانی یاوه و پراکنده سُراییدن. ترجمه‌ی صادقی تهرانی

سخنى ناحق. ترجمه‌ی محسن قرائتی

اقوال نادرست. ترجمه‌ی مصطفی خرمدل

ناحق. ترجمه‌ی عبدالمحمد آیتی

پریشان‌گویی. ترجمه‌ی خرمشاهی

گزاف. ترجمه‌ی حسین استاد ولی

حرف ناهنجار. ترجمه‌ی کرم‌خدا امینیان

یاوه‌سرائى. ترجمه‌ی سید مهدی آیت‌اللهی

تهمت‌آمیز. ترجمه‌ی داریوش شاهین

لغو و افترا. ترجمه‌ی عبدالمجید صادق نوبرى

بیهوده. ترجمه‌ی محمدکاظم معزى

سخنى متجاوز از حد. ترجمه‌ی محمود یاسرى

اگر بیشتر گشت می‌زدم، یقیناً هنوزم بیشتر دشت می‌کردم. بگذرم.

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه: ملا محمد گره می‌گشاید. او از خورِ خراسان جنوبی‌ست؛ مردم روستا بی‌استثنا وی را قبول دارند. همه به وی رجوع می‌کنند. همه حامی اویند. همه ملا را حلّال مشکلاتشان می‌خوانند. همه حرام و حلال‌دان‌اش می‌دانند. همه پناه به او می‌‌آرند. همه هنوز فوتش هم نرسیده گواهی می‌دهند «الّا خیراً» ازو ندیدند. ملا محمد واقعاً گره می‌گشاید. دیدم دردِدل مردم پیش او را. مستندی عین واقعی. خدا خیر دهاد جناب حسین روئین‌تن کارگردان و تهیه‌کننده‌ی آن را و جناب هادی ثابت شوکت‌آباد دست‌اندرکار دیگر این مستند فاخر را که خود، مستند ماندگار «کاکُل» را دیرباز از همان سامان ساخته بود و من از آن در همین دامنه در پست  سه‌شنبه، ۱۹ مهر ۱۴۰۱  اینجا نگاشته بودم. حالا درین مستند زیبا هم، حاج ملا محمد فولادی را به ایران شناساندند به همراه همسر خیراندیشش کربلائی فاطمه زنگویی را.

 

   

   

   

   

 

این ملا محمد خورِ خراسان جنوبی نام مردم خود را (چونان خورشید در تصویر) تابان ساخته است. خودش در خور به سانِ خورشید می‌درخشد. کار می‌کند، امور دینی مردم را می‌رسد. بنایی بلد است. با موتور خود را به هر کجا نیاز است می‌رسانَد. مردم او را به دیده‌ی نعمت خدا روی خور می‌نگرند یعنی تمام‌کمال دوستش دارند، ریزترین درد و مسئله‌‌ی خود را با او در میان می‌گذارند؛ انگاری عقلِ منفصلِ تمام دیار خور است؛ کسی در خور و اطراف خور نیست که او را وثوق خود نداند. خدا خیراش دهاد.

 

حقیقت تمدن ایران بر روی همین خیر و برکت‌ها، عشق و باورها، خدا و ایمان بنده‌ها و... بنا شده است. هر کس این مایه را از بطن ایران تخلیه کند او حراماً در حرام مرتکب شده است و کُفران عظیم نموده است. هر کس کاری کرده است و کاری می‌کند مردم به روحانیتی عینِ ملامحمد -ملائکی مؤمن مؤتمن از مِلک متدین و مؤمنین ما- بدبین شوند، اقدامی ابولهَبانه صورت داده و می‌دهد که خودِ خدای بارئ، بَرو تَبّت و تبّ فرستاده است، آن هم تَبّت نه فقط بر یک "یَد"ش (=دستش) بلکه بر هر دو دستش که بُریده باد. نیز بر زنش  اُمّ‌جمیل (خواهر ابوسفیان) که زنی فتنه‌گر و دوبه‌هم‌زن بود و حتی از حدّ حَقد و حسد، خارها را از صحرا می‌آوُرد زیر پای حضرت رسول ص می‌ریخت که کف پای پیامبر ص از آن مسیری که عبور می‌کند زخمی گردد. امروزه هر کس (آن چند زن هرزه‌ی خارج‌نشین + عمَله‌های نوکرمآب داخل‌نشین) که تخم عداوت علیه‌ی روحانیت می‌پراکنند، عین ابی‌لهب و اِمْرأئه‌ی اویند که لعنت خریدند. دامنه.

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه: من چهارده دُرّ از صدف دعای ابوحمزه (ثابت بن دینار ثُمالی از قبیله‌ی ثُماله، از تیره‌‌ی اَزد کوفه که فقیه و محدّث بوده و چهار امام معصوم از امام سجاد ع تا امام کاظم ع را درک کرده و از اصحاب و معتمدان آن ائمه‌ی هدی ع بوده) را استخراج و خلاصه می‌کنم؛ زیرا معصومین ع راه و رسم پرهیزگاری و چراغ راه هدایت هستند. منبع من متنی طولانی از آیت‌الله محمدجعفر طبسی است که این گونه فشرده و فهرست‌واره برداشت کرده‌ام:

 

۱. دقت در عقوبت

۲. خلوص در توحید

۳. جهل مطلق انسان

۴. امید به استجابت خواسته

۵. برنگزیندن هیچ چیز بر ذکر خدا

۶. طلبیدن هر چیز از خدا

۷. پوشاندن عیوب

۸. بخشندگی گناهان

۹. داشتن علمِ غیب مطلق خدا

۱۰. توبه وسیله‌ی ترفیع درجه و شست‌وشو روح

۱۱. گریه‌ی تاریکی قبر با هدف عمل نیک  به عنوان پادزهر

۱۲. طلب وسعت رزق

۱۳. درخواست امنیت در کشور

۱۴. تمنای عافیت خلق.

 

التماس دعا. قم. دامنه

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

به قلم دامنه: رسم دل. اساساً به سوی خدا رفتن یک رسم جهانی است. چه مسلِم باشی، چه هندو، چه مسیحی و چه به دین یحیوی و هر سلوکی. حتی حضور هندوهای هند برای عبادت در معبد با بهترین حالت در لباس و شکوه ذهن و شوکت صورت می‌پذیرد. شاید آنان خیال می‌کنند خدای آنان (بُت درون معبد) ناراحت می‌شود لُخت و عور باشند، پس پوشش هنگام رفتن در محوطه‌ی معبد از الزامات است، حتی برآمده از حس‌وحال‌های خود فرد معتقد.

 

 

خواستم بگویم سبک عبادت و اساساً مناسک در اسلام خیلی حکمت دارد و بسیار زیبنده اجرا می‌شود. مثلاً نماز در خلوت. اقامه در جماعت. رفتن به زیارت. طرز حضور و خواندن دعای کمیل. حتی یک آش نذری پختن و یا سفره‌ی ابوالفضل العباس س انداختن؛ تمامی دارای چارچوب زیبا و حس‌وحال‌های عرفانی و معنوی است. ماه رمضان اوج این نزاکت و رسم دل است. خدایا ! اِمدادا ! اخلاصا ! که شعله‌های این آداب زیبا و دلربا و این رفتار انباشت از ادب و ارادت، از دل تک‌تک ماها، هرگز خاموش نشود.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه: باران امروز (۲۱ اسفند ۱۴۰۲) قم را، من را و ماشینم را شُستِ شُست. گوشه‌ی خیابان شهید قدوسی در بزرگراه عماریاسر با خیال راحت پارک کردم، وارد بنیاد بین‌المللی اِسراء شدم؛ جایی که حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی رئیس پژوهشگاه معارج آن است با سه پژوهشکده‌اش شامل فقه، تفسیر و عقل و عرفان. استاد عمادی مرا با مجموعه‌ی عظیم این بنیاد و آثار آن آشنا کرد که موجب لذتم شد، خصوصاً دیدن مخزن کتاب و کتابخانه‌ی غنی و تخصصی آن.

 

...

   

...

   

...

...

    

 

یاد روزهایی را هم کردیم که آقاعمادی در جبهه پر از خاطره بود؛ خصوص آن روز یک تریلی سیب‌زمینی! از گرگان رسیده بود و او هر چه تمنا کرد رزمنده‌ای حاضر نشد آن‌همه کیسه را از تریلر خالی کند. عبا را دوش کشید رفت آسایشگاه مقر شهید رجایی که ۲۰۰ بسیجی استراحت می‌کردند. مگر زیر بار می‌آمدند! گفتند مگر بسیجی شدم سیب‌زمینی کول بگیریم! (این را جمله من آب بستم) گفت من فقط آمد اصحاب صبح را صدا بزنم! سی نفر و اندی بودند. که چون سرِ صبح و سحر برای نماز شب و صبح به مسجد می‌آمدند، اصحاب صبح نامیده شدند؛ چه بامسمّا. دید این اصحاب هم زیر کیسه‌ی سیب‌زمینی نمی‌روند؛ ردا و عمامه کنار نهاد شروع کرد به خالی‌کردن سیب‌زمینی از روی تریلی. آن سی تا شرم کردند و آمدند مثل بلدوزر کول کردند بردند انبار. بسیجی بخواهد بکند کوه را از فرهاد بهتر می‌کَند چون «شیرین»ش شیرین‌تر!! است. بس است، عکس هم پیوند زدم بلکه شاید گزارشم گیرایی گیرد! آقاعمادی گره‌ی خود و گره‌ی رزمندگان را با هم، آن سال وا کرد: «وَاحلُل عُقدَةً مِن لِسانی» خواست تا «یَفقَهُوا قَولی» کند، و چه قدر هم کرد؛ سخن و کردارش را نیکو فهمیده بودند بسیجیان.

 

نظر حجت‌الاسلام سید کمال عمادی: سلام و درود بر برادر ارزشمندم جناب دامنه که با حضور خود در پژوهشگاه موجب عزت ما شد اگرچه به دلیل حضور مهمان در اتاق نتوانستم از جناب دامنه پذیرایی شایسته کنم روز خوبی بود همراه با باران رحمت. البته دلیل رزمندگان بسیجی در عدم همکاری اختلاف آنان با فرمانده پایگاه بود کمی مغرور بود خلق و خوی بسیجی نداشت به دلیل سهل انگاری ایشان در تعمیر به موقع حمام صحرایی سبب برق گرفتگی یک رزمنده شد لذا بسیجیان از ایشان ناراحت بودند اما چه باید می کردند هدایای مردم شریف گرگان در صورت تاخیر در تخلیه فاسد میشد.  یاد شهیدان فکوری و پدر بزرگوارشان در پایگاه شهید برای بسیجیان همانند شمعی سوزان در تاریکی شب بود.

۰ موافقين ۱ مخالفين ۰

نویسنده ابراهیم طالبی دارابی دامنه. گوش انسان حدی از ارتعاشات محیط را تاب دارد از آن میزان که بگذرد، پرده‌ی گوش و حتی مایع حلزونی میانی آن، آسیب می‌بیند. همه‌ی ما با لالایی‌های آرام و گوشنواز مادران‌مان به خواب می‌رفتیم اما با دادوبیدادها هرگز اُنسی نداشتیم. بخش سینه‌زنی یا همان نوحه‌خوانی مراسم مردگان، گوشخراش‌ترین بخش مجالس تبدیل شده است. آنقدر صدای بلندگو را بالا می‌برند، شیشه‌های منازل اطراف لرزه می‌آیند، چه رسد به پرده‌ی گوش‌مان. باور می‌شود آیا، وقتی پس از مداحی، نوبت به منبر می‌رسد منِ یکی، شاید خیلی‌های دگر نفس آرام می‌کشیم. چون سکوت می‌شود صدای بلندگو هم با صوت موزون منبری، بشدت پایین می‌آید و انسان به آرامش می‌رسد. انگار از مسگری جاجَرم، راهی قالیبافی ابریشم شده است. از تَخ‌تَخ تُرخ‌تُرخ، به یک فضای معنوی پر از سکوت. هر چیزی حدی دارد، نوحه‌خوان هم باید عادت کند به صدای بلندگوی آرام، تا گوش کسی را نخراشانَد. من گوشم در والفجر ۸ به علت این که روی قبضه‌ی ادوات بودم در اثر پرتاب‌های گلوله‌ی خمپاره، آسیب وحشتناکی دید. واقعاً در مجالس و مراسم -که مداح با آخرین حد صدای بلندگو نوحه‌سرایی می‌کند و خودش هم صدایش را به فریاد و آخرین حد داد تبدیل می‌نماید- گوشم وِزوز می‌آید. حتی بالاتر از وِزوز، انگار عین پرده‌ی اتاق در اثر باد، تکان می‌خورَد. حقیقتاً عین من شاید خیلی‌های دیگر هم باشند گوش‌شان تاب بلندگو 🔊 با صدای زیاد را ندارد. مجلس مردگان و هر نوع عزا و ماتم را با صدایی در میزان متعادل پیش ببریم و آزاررسان همسایه‌ها و حاضران مَباشیم. چون میانبحث مراسم مردگان مطرح شد، این پست نگاشته شد. دامنه

 

نظر و خاطره‌ی جناب حجت‌الاسلام آشیخ محمدرضا احمدی:

 

سلام جناب طالبی. صبح بخیر حالا که صحبت از گوش و شنیدن و عملیات شد، من رفته بودم به یک مرکز بهداشت جهت انجام آزمایشات و اخذ تایید سلامتی برای محل کار. از جمله آزمایشات آنجا، شنوایی سنجی بود. در نهایت با فرکانس بالا من توانستم صوتی که از طریق هدفون می‌آمد را در کابین بشنوم. کسی که آزمایش را انجام می‌داد پرسید به سرت ضربه وارد شده؟ گفتم نه. گفت انگار ضربه محکمی به سرت وارد شد و گوشت هم آسیب دید. گفتم هیچ ضربه‌ای وارد نشده، اما اگر فقط در یک عملیات، از صبح تا ظهر، حدود پنجاه تا آر پی جی شلیک کنی، چیزی از گوش باقی می‌ماند؟ همینقدری را هم که داریم و می‌شنویم، خدارو شکر. کربلای یک. مهران.