به قلم دامنه : ۲۲ . ۴ . ۱۴۰۳ ، علیکم سلامٌ و سلامُ علیکم. آق شیخ علیرضای ربانی این چهار جواب را داشته باش، دَسلاف است. آخرِ متنم را نیز بدون تعارف و خداحافظی، ترک میکنم که شدت حرفم بماند و نجوا اندازد:
۱. من خاش خانم را «جان» صدا نمیزنم چه رسد به غِر. اون آق سید است که از بامشیُ وَرهُ مارهُ چلیکوچهُ کاچکِکمار را میگوید: «...جان»!
۲. تِ اِما رِه دَسگا کاندی؟! خوانی لالمَنگو بَوُشِم؟! منگو اگ بشم آن وقت شما شِخها چه جوری حرف دَکفین؟! چون شِخ یعنی صدها تانکر حرف. هزار خِروار خرافه! البته + دهها قرن خار خار نصیحت!
۳. من از اول فردی معتقد-منتقد به نظام بودم. هیچ دولتی را هم سواری ندادم. شیر هم ننوشاندم. شتُر دوسالهی نهجالبلاغه هستم چون. باور راسخ دارم تمام دولتهایی که شکل میگیرند را، باید زیر نظارت دقیق مردم قرار داد و نگذاشت نظام فقط دور یک تعداد آدم معدود و مخدوش و حتی مفلوک و ملول گردش کند. تریبون در درجهی اول، مال ملت است تا حکومت. ملت باید با تریبون آزاد مسجد و هر جای عام، به نصیحت و انتقاد حکومت بپردازد، نه بر عکس. من که میدانم نفس راحتی کشیدی! چون تا به حال مقهور و مجبور بودی قوهی اجراییه را سایهی سر ملت بدانی. ازین پس دیگر خیالت آسوده است مجبور به تمجید مَمجید نیستی! ازین تاریخ به بعد است به کار اصلی خودت برمیگردی؛ یعنی تذکر و نصیحت به دولت. چون مگر ممکن است درین مملکت کسی امام جماعت باشد! ولی از ۱۵ تیر ۱۴۰۳ به بعد بخواهد وسط دو نماز، از دولت مسعود پزشکیان دفاع کند! و استدلال ورزد قوهی مجریه، قوت همین نظام است! شما آقا ربانی اگه بگی فردا محراب را بر سرت تخته میکنند! هر چند پایینمسجد گویی محراب ندارد!
۴. علیرضای روحانی محبوب من! من درین صحن فقط با ۱ در ۱۰۰ از توانم قلم میزنم که متنی را، حقی را، کسی را، خدای ناکرده زیر نگیرم، علاقه هم ندارم بیش ازین برای صحن قلم بزنم. ولی اگر روزی بخواهم با ۱۰۰ در ۱۰۰ توانم وارد نبرد (بخوان: گفتمان) شوم، آن وقت یقین بر من حاصل است، زنگها به صدا درمیآید ابراهیم کوتاه بیا. یکی خودت! گفته باشم!