دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهاد ها
نظر ها
موضوع ها
بایگانی ها
پسندیده ها

۲۱۱ مطلب با موضوع «اختصاصی» ثبت شده است

 

به نام خدا

سلام می کنم به آرمان و زهرای مان.

از پیوند خجسته تان عمیق خرسندم.

گرچه خودم شخصاً توفیق در عروسی‌تان

را نداشتم، اما دلم با شما بود.

این پست را با همه‌ی ذوق و شوقم

 

 

 

عروسی برادرزاده ام زهرا با آرمان روانبخش. شنبه شب. 4 شهریور 1396. حیدر و دامادش آرمان. قائم شهر. عکاس: ام البنین دارابکلایی

 

آقا حیدر و دامادش آرمان

 

به ثبت رساندم تا در تاریخ بماند.

ان شاء الله زندگی‌تان سرشار از

زیبایی‌ها، دوستی‌ها، معنویت‌ها

و از همه مهمتر پر از عشق و ربایش باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۱۳۹۶ ، ۱۰:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۱۳۹۶ ، ۰۸:۰۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی. سلام. بسیار زیبا و دلربا گفتگوی صمیمانه ای با پدرومادر مهربان در این پست: اینجا داشتید... نام مبارک علی بر اقبال نوه عزیزتان شیرین ترین حال را به من داد... هماره زمان در کنار خانواده فرهیخته تان تندرست و درازعمر باعزت باشید.

 

 

دامنه: سلام. نشان محبت و درک شماست که از پدر و مادرم سال‌ها شناخت نزدیک داشتی. «علی» نامی‌ست که واژه اش به تنهایی کامل است. علی راهی‌ست که همه‌ی حق‌مداران و عدالت‌گرایان در آن پویش دارند. علی مکتبی‌ست که پیامبر (ص) سفارش او را در غدیر خُم کرده. و علی هم نام جدّم است و هم نام اول پدرم که علی اکبر بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۱۳۹۶ ، ۱۰:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
سلام مادر و پدر محبوب ما

 

 

به نام خدا

به مناسب فرارسیدن دهمین روز تولد

نوه‌ام علی عرض ادب می‌کنم والدین محبوبم

 

عکس بالا: مزار دارابکلا. سال ۱۳۸۹

عکاس: اخوی شیخ باقر

 

دامنه. علی. دوماهگی. 22 مهر 1396

 

علی در دوماهگی

 

 

مادرمان حاجیه ملا زهرا آفاقی دارابی فرزند

شیخ باقر آفاقی بر سر قبر (همسرش) پدرمان

مرحوم حاج شیخ علی اکبر طالبی دارابی

ابن ملا علی ابن ملا حیدر ابن ملا طالب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ ، ۰۹:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به نام خدای آفرینندۀ آدمی. صبح یکی از روزهای سال ۱۳۵۸، آقای محمد مؤتمن رئیس مدرسه‌ی راهنمایی دارابکلا مرا به مدرسۀ ولوجا در منطقۀ گوهرباران دشت ناز فرستاد تا به آقای اماندادی کرمانی پیغام ببرم اردوی سنگ معدن دارابکلا مهیاست. تکه تکه و با ماشین های گذری رفتم روستای ولوجا. من قبل از رفتن به ولوجا، چون عشقِ کتاب خواندن داشتم، کتاب «زندگی جنگ و دیگر هیچ» رُمان سیاسی اوریانا فالاچی در بارۀ مکزیک و ویتنام را _که کتابی جیبی و مهم بود_ در جیبم گذاشتم در مسیر مطالعه می کردم. اماندادی در کلاس بود. رفتم دم در کلاس به او خبر دادم عصر اردو حرکت می کند. پس از مدتی ماندن در آنجا، باهم به دارابکلا برگشتیم. امان دادی پیشتر به محصلان مدرسه گفته بود چه چیزهایی همراه داشته باشند. از جمله: تخم مرغ آب پز به دلیل سیرکردن و دیرهضم بودنش. ملزومات انفرادی، چادر، نایلون و ... .
 
زندگی جنگ دیگر هیچ
 
زندگی؛ جنگ؛ و دیگر هیچ

نیز گفته بود دو نفر رزمی کار بیاریم تا به بچه ها تمرین اردو و رزم بدهند. من به شهید محمدباقر مهاجر گفتم. یادم نیست که او آمده بود یا نه. اما سیدعلی اصغر شفیعی که در انجمن روستای محل رفیق، همفکر و صمیمی بودیم، همراه ما به اردو آمد و شب و غروب به بچه ها کونگ فو تمرین داد. او به همراه شهید مهاجر و فضل الله فضلی (داماد خاندان ما) در کمیتۀ انقلاب ساری انتهای بلوار ارتش به کونگ فو می رفتند و این ورزش رزمی را در دارابکلا به هم سن و سالان یاد می داد که من هم گاهی حضور می یافتم.
 
بگذرم که آن شب در سنگ معدن خیلی خاطره ها هست که نقلش به طول می انجامد. فقط خواستم بگویم اگر برخی از معلمان هیچ دغدغه و غیرتی برای رشد و تفکرآفرینی بچه ها نداشتند، افرادی مانند اماندادی کرمانی آن زمان بودند که اینهمه نسبت به روند آموزش و پرورش و رشد فکری دانش آموزان اهتمام، تعصب و تعهّد داشتند. آقای امان دادی البته فردی سیاسی، انقلابی، پرمطالعه و باوقار بود. یک روز در کلاس پرسید کدام روزنامه درد مردم را خوب می نویسد؟ هر کس جوابی داد. او نپذیرفت. می گفت اینها روزنامه نیستند «روزی نامه» اند. بعد گویا خودش گفت: فقط روزنامه «فریادِ گودنشین» دردهای مردم و محرومیت ها را می نویسد. من البته می دانستم این هفته نامه ای که نام برد مجله ای بود که توسط یکی از سازمان های التقاطی چپ گرا منتشر می شد. من اساساً هر نوع مجله سیاسی و اندیشه ای را می خواندم. چند شمارۀ آن را هم خوانده بودم. مباحث ابتدایی، جنجال افکن و خبرهای تیره و تار می نوشت. بگذرم.


آن ایام من علاقه‌ام شدیداً به سه چیز بود:
 
۱.  مطالعه بی امان کتاب ها. حتی کتاب دنیای جنایتکاران را نیز آن زمان خوانده بودم. کتابی پلیسی که هر کس می خواند، یا منحرف می شد و با مَنگ می شد و یا هنگ! می کرد.
 
۲. رفاقت شبانه روزی با دوستان انقلابی و حضور ملموس و دائمی در مسائل سیاسی محل.
 
۳. سوم بروز جرقۀ ناخودآگاه علاقه به آن دختر که هنوز نمی‌خواستم گرایش دلم را بر او برملا کنم. تفصیل داستان این عشق _که بر من جاری شده بود_ را در بخش بخش های این زندگینامه ام خواهم نوشت. مسأله ای که اغلب جوان ها آن را تجربه می کنند. یعنی از هر 10 نفر، 8 نفر این وادی را درمی نوردند. آن زمان جوان ها درمی نوردیدند، الان را دقیق نمی دانم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۱۳۹۶ ، ۱۱:۴۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. کاش من هم امشب مشهد بودم. وقتی بامداد دیروز 22 مرداد 1396 نوه ام به دنیا آمد خیلی دلم به صحن و سرای بارگاه و مَضجع مقدّس امام رضا علیه السّلام افتاد و هر لحظه ارادۀ شیدانه ای بر سرم می زد که برخیزم و آناً راهی مشهد شوم، به حرم امام و رهبر رئوفم مشرّف شوم و شکرگزاری کنم و زیارت و عرض ادب و ارادت بجای آورم. اما این امکان پدید نیامد و اساساً ذکر و خیالم با آن شوق کلنجار می رفت و در نهایت این اراده بر قلبم ماند که ان شاء الله در بهترین فرصت به آن کوی اَمن و پناه دلدادگان بشتابم.

 

در همین حال و احوال غوطه می خوردم تا این که امروز تلگرامم را بازکردم و دیدم دوست فاضلم جناب حجت الاسلام شیخ جواد مهاجری دارابی که هم اینک در مشهد حضور دارند، عکس و متنی از مراسم زیارت امین الله در ایوان مسجد گوهرشاد برایم ارسال نمودند. اتفاقاً برای نوه ام علی طالبی دارابی نیز دعا و زیارت بجا آوردند و تبریکات و آرزوهای زیبایی در حُرمِ حَرم برایش در جملاتی کوتاه و صمیمانه قلمی کردند و برای من فرستادند.

 

من این رویداد زیبا و معنوی را برای خودم حکمت می دانم و برکتی مضاعف. زیرا همۀ وجوم برای امام رضا (ع) می تپد. این عکس و آن متن تلگرامی ایشان را به دلم سپردم. زیرا به عشق رضوی زنده ام و تا کنون بیش از 40 بار به مشهد رفتم قبر و حرمش را شوقانه زیارن کردم. ان شاء الله فرهنگ و عشق رضوی بر درون نوه ام موج بزند و در ظلّ عنایت و امامت آن امام هُمام (ع) زندگی و زیست کند تا حیات طیّبه یابد. از ایشان بابت این حُسن و زیبایی سپاسگذارم. نیز از همۀ بزرگواران شریفی که به من تبریک گفتند، خاصّه جناب شیخ وحدت بزرگِ خاندانِ ما بسیارممنونم. السّلام علیک یا علی بن موسی الرّضا. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ ، ۲۱:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به نام خدای آفرینندۀ آدمی. از یک زنی که جلوی درگاه اتاق عروسی ایستاده بود، پرسیدم آن دختر کیست آن گوشۀ اتاق ایستاده؟ گفت: اِع تِه وره نِشناسهنی! وِه این ... وَچه هسّه. با آن که نشانی دقیقی داد، بازهم، او را بجا نیاوردم که کیست. چون تا آن زمان، یعنی پاییز ۱۳۵۴ آن دختر را در هیچ کجای محل ندیده بودم.

 

من ۱۳ سال بیشتر نداشتم، ولی آن شب من هم در عروسی مرحوم حاجیه زبیده شیردل (همسر احمد ملایی) به همراه همبازی هایم در حیاط حضور داشتم. هم به دلیل رفاقت با علی ملایی و هم به علت رفاقت با احمد شیردل. من فقط نگاهم به او افتاده بود ولی از جهش عشقم هیچ خبری هنوز نبود. چون بشدّت سرگرم بازی ها و هیجانات نوجوانی ام بودم. بگذرم. این تداعی نگاه در آن شب عروسی، نقطۀ تلاقی دیدن من در مدرسۀ راهنمایی گردید. یعنی چهار سال بعد در سال ۱۳۵۸ وقتی مجلّۀ «رسالت دانش آموز» به همه و از جمله به او می فروختم و یک تومان می گرفتم، ناگهان یادم افتاده که من او را گویا یک جای دیگری هم دیده ام؛ و این، همان جایی بوده که من دیده بودمش.

 
حسّ و حال خودم را با اوج هنرمندی، مخفی نگه داشتم و به او چیزی بروز ندادم. با آن که دلباختۀ دختر شاگرد مدرسه شده بودم، اما هنوز به این عزم و انتخاب تامّ نرسیده بودم که آیا او را به عشقم و شاید بهتر باشد بگویم علاقه ام آگاه کنم و به دوستی فرا بخوانم؟ یا نه. تردید و واهمه داشتم. چون هم بچه آخوند بودم و هم در اوج انقلاب، انقلابی و بسیجی و حامی سه آتشۀ نظام. این از این... که می گویم باز نیز از آن.

 
در مدرسۀ راهنمایی دارابکلا با خیلی ها دوست بودم. ولی این چند تن بیشتر از همه با من بودند و با هم ایاغ و هم پیاله بودیم: علی ملایی. شهید عیسی ملایی (که بیش از حدّ به هم وابسته بودیم و دردِ دل می کردیم و رابطۀ نزدیک و خودمونی داشتیم). خلیل آهنگر (حاج رضا). حسین آهنگر (کاظم) و محمود آهنگر مُرسمی.
 

من درسم عالی بود. بطوری که معلم ریاضی آقای کنعانی گاه به گاه برای تحریک کردن و وادشتن دانش آموزان به درسخوانی می گفت: «طالبی بیا پای تخته درس آینده را درس بده.» و من هم فوری می رفتم جلو، درس آیندۀ ریاضی را با تسلّط و اشتیاق درس می دادم.

 
متصدّی انجمن دانش آموزی مدرسه، مسئول کتابخانه مدرسه، مُجری مراسم و برنامه ها، نیایشخوان صبحگاه مدرسه و رئیس گروه سرود شهید مطهری مدرسه بودم. معلمان همگی با ما دوست و صمیمی بودند: کنعانی خزرآبادی، ساداتی سمسکنده‌ای، طلایی زیتی، ابوالقاسمی نکایی، اماندادی کرمانی و محمد مؤتمن سورکی (رئیس مدرسه) از جمله فرهنگیانی بودند که در این مدرسه حضور چندساله و مستمر داشتند. با آقای اماندادی کرمانی که معلمی سیاسی، باسواد و انقلابی بود خاطره ای مهم دارم که در قسمت بعد نقل می کنم. معلمی که ما دانش آموزان را پیاده به اردوی چشمۀ سنگ معدن جنگل دارابکلا بُرد و شب را برای ما بیتوتۀ خاطره انگیز ساخت و رزم و پند آفرید.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ ، ۰۹:۴۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در ادامه‌ی «آنچه بر من گذشت» درین قسمت به چند نکته‌ی دیگر از زندگی‌ام می‌پردازم: مدرسه‌ی راهنمایی شهید سیروس اسماعیل‌زاده در انجیردِلینگه‌ی داراب‌کلا در سال‌های اولیه‌ی ۱۳۵۸ که انقلاب میدانی آزاد برای نشاط فکری مهیا ساخته بود، به محیطی پرمسأله مبدّل شده بود. هم حامیان جریان‌ها و گروه ها سعی می‌کردند از محیط مدرسه، یارکِشی کنند و هم روحانیون محل تلاش می‌کردند نوشته‌ها، کتاب‌ها، مواضع و سخنرانی‌های خود را به محیط دانش‌آموزی هم تعمیم دهند.

 

 

من به مدد سیدعسکری شفیعی دارابی که در سپاه ساری آمد و شد روزانه داشت، مجلۀ «رسالت دانش آموز» را که توسط سپاه مازندران نوشته می شد، به صورت هفتگی و مداوم به دانش آموزان مدرسه و جوانان محل می‌فروختم. قیمت آن به گمانم یک تومان بود. حجت‌الاسلام شفیعی مازندرانی چند باری هم برای سخنرانی به مدرسه آمده بودند و هم بارها کتاب های خود را برای ارائه با قیمت مناسب و گاه رایگان به مدرسه ارسال کرده بودند. مانند کتاب‌های: «تاکیتکهای متنوع کمونیسم». «ولایت فقیه به زبان ساده» و... . کار دیگری که من در مدرسه ایجاد کرده بودم راه‌اندازی و فعال کردن و رونق بخشیدن کتابخانه مدرسه بود که از سوی جناب محمد مؤتمن سورکی مسئول آن شده بودم و گاه به گاه مسابقه هم طرّاحی می کردم و به کمک انجمن اسلامی محل و مدرسه جایزه می دادیم. علی ملایی در این راه با من همراه بود.

 

یک چیز دیگر در آن مدرسه این بود در سالی که من به دبیرستان ۲۲ بهمن سورک رفته بودم، بازهم به دلیل رابطۀ صمیمانه ام با رئیس و معلمان مدرسه راهنمایی دارابکلا که گویی با همدیگر با آن همه اختلاف سن، عین رفیق و دوست بودیم، پایم به این مدرسه باز بود. لذا هر هفته مجلۀ «رسالت دانش آموز» سپاه را می آوردم و توزیع و فروش می کردم. در همین ایام و به واسطۀ همین اقدام فروش مجله و اشراف داشتن به محیط مدرسه، دختری از مدرسه توجه ام را به خود جلب کرد. بی آن که گرایش درونی ام را به او بروز دهم، این حالتم که در درونم جرقه شد، از وی مخفی نگه داشتم و نمی دانستم آیا او هم به من چنین است یا نه. من او را در سال ۱۳۵۴ هم در یک شب عروسی (عروسی آق‌ابراهیم احمد ملایی) از شکاف و لای درِ اتاقی که مخصوص حضور زنان بود، در منزل مرحوم حاج حسین شیردل (پدر محمدعلی شیردل و پدرزن احمد ملایی) دیده بودم. ادامه دارد.

(آنچه بر من گذشت)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۱۳۹۶ ، ۲۱:۰۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. چَخ دَسّی. چَخ دَسّی (=چرخ دستی) هم لغت است، هم خاطره و هم عصای دست جوان های آن روزگار پرحادثه. برای ما در آن دورۀ قشنگ بچّگی ها، این چَخ دَسّی ها از مِرسدِس بنز آلمان هم گران تر! و دوست داشتنی تر بود. چند لاشه تخته بود، دو راسته چوب، چند میخ، یک تکّه ریسمان و نیز سه بلبرینگ (=Ball bearing) کارکردۀ مُستعمل. یعنی چرخنده ای که ما را دورتادور روستا و نِسوم (جنگل) می چرخاند؛ بلبرینگ ها را از کَتل کَش دارها، کامیون دارها، از اینوَر و آنوَرها، از این و از آن ها به رایگان و مُفت می گرفتیم. چه می کردند جوان های روستای دارابکلا با این چَخ دَسّی ها؟

 

این کارها را: در هر لیزتپه سر، سُرسُره بازی می کردند. هیمه (=هیزم) می آوردند. توتون و گندم و آفتابگردون بارش می کردند. علف و خال (=شاخه های نَرمه درختان) برای بُزی و گو و گوسفند می آوردند. برخی هم دُکّان و فرمون و مأموریت! با آن می رفتند که قند و روغن و خربزه و پنبه تیم و آدامس خروس نشان بارش کنند به خونه ها بیاورند و چهارشاهی از پدرمادر بگیرند. برخی ها هم با آن سوارکاری می دادند و انواع بازی. حتی برخی ها وقتی می خواستند جول غورزم و قارت خیل و مصیّب رَف بِن، اوولی (=شنا و آب تنی) برن، با همین چخ دسّی می رفتند. اساساً برترین ابزار بچه های آن دوره ها بود. اگر بگم نوموزه بازی! هم با چَخ دَسّی می رفتند، زیاد بلوف! نزده ام. هر کسی سعی می نمود بهتر از دیگری چَخ دَسّی بسازد و مانور تفاخُر بدهد. بگذرم که این وسیله، از وسائط نقلیه ی اصلی محل و محلّه و کوچه پس کوچه های روستای ما و اوسا و مُرسم و شاید هم جامخانه و اَسرم و پیله کو و کیاپی و لالیم و انجیرنسُوم بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۱۳۹۶ ، ۰۹:۴۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
اطلاعیه‌ی قلم دامنه دوم

به قلم دامنه. به نام خدا. ابتداء به خوانندگان شریف اطلاع دهم تغییر و تحولات شکلی و ظاهری و در واقع بهم ریختگی‌هایی که امروز در وبلاگ دامنه دارابکلا -در نسخه‌ی نمایش موبایل و تبلت و شاید هم در کامپیوترتان- شاهدش بوده یا خواهید بود، از من نیست، از خودِ دست اندرکاران سایت پرشین بلاگ است. آنان به قول خود در حال بازسازی زیرساخت‌ها و ارتقای شکلی و فنی سایت هستند و به همین علت همه‌ی شکل و شمایل وبلاگ‌های این سایت، از جمله دامنه دارابکلا، بهم ریخته است. من البته از دیروز اول مرداد ۱۳۹۶ پیش‌دستی کرده، زود جُنبیده‌ام از آنجا به اینجا یعنی «قلم دامنه دوم یا دامنه‌ی دوم داراب‌کلا» کوچیده‌ام.

 

بنابراین، خوانندگان شریف که همواره دامنه دارابکلا را پی می‌گرفتند و مطالب و پست‌های آن را می‌خوانده و می‌دیدند حال که قلم قم راه افتاده، برای سهولت دسترسی شان به این وبلاگ، آدرس آن را ذخیره کنند تا دیگر نیاز نباشد به لینک آن در دامنه دارابکلا رجوع نمایند. ممنونم. همین جا بر خود لازم می‌دانم حلول اول ماه ذیقعده، خجسته‌میلاد کریمه‌ی اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را به همه‌ی دلدادگان عترت آل محمد (ص) تبریک بگویم.

 

فردا ۳ مرداد ۱۳۹۶ میلاد آن حضرت است و پیشاپیش مبارک. آن دُخت گرانقدر امام موسی بن جعفر (ع) و خواهر عظیم الشّأن امام رضا (ع) در اولین روز ماه ذیقعده سال ۱۷۳ هجرى قمرى در مدینه منوّره متولد شدند و پس از ۲۸ سال زندگی سراسر عصمت و طهوری و روشنگری، در راه رسیدن به مشهد و اوج شیدایی به حضرت رضا (ع) در شهر قم وفات نمودند. میلادش پربرکت است و وجودش در ایران گرامی.

 

پست ۶۱۱۹

 

به قلم دامنه. به نام خدا. این پستِ ۶۱۱۹ در دامنه است. ۵۴۴۸ پست در دامنه اول یعنی دامنه دارابکلا از ۲۶ مهر ۱۳۹۲ تا ۳۰ تیر ۱۳۹۶. و ۶۷۱ پست در قلم قم دامنه دوم. پست‌هایی با موضوعات مختلف و با نویسندگان شریف و فرهیختۀ دامنه. گرچه همچنان شائق بودم دامنه اول را در پرشین بلاگ ادامه بدهم اما به دلیل مشکلات فنی و برهم ریختن سایت پرشین بلاگ بی هیچ وقفه ای، در تیر ۱۳۹۶ دامنه دوم یعنی قلم قم دامنه دوم را راه اندازی کردم و همچنان بروز و فعال پیش می رود.

 

ابتدا دغدغۀ این را داشتم که با برهم ریختن پرشین بلاگ، از مخاطبین دامنه دوم کاسته شود که با کمال خوشحالی در همان آغازین روزهای راه اندازی، با ۷۷۷ بازدید و ۴۱ نفر آنلاین همزمان روبرو شدم، که این آمار بازدید و نیز تعداد آنلاین در ماه های بعد بیشتر شد (گاه ۵۶ نفر آنلاین) و همچنان به شکرانۀ خدا رو به افزایش شد و امروزه این حُسن توجه مخاطبان شریف دامنه، بسیار راضی کننده شد و در عین حال برای من مسؤلیت زا گردید. تصاویر مستند را جهت اطلاع دامنه خوانانش شریف در زیر منعکس کرده ام تا رسانده باشم با آن که در دامنه دارابکلا گاه بالای ۲۶۷۷ بازدید ثبت می شد، این دغدغه من در دامنه دوم برطرف شد و اوضاع بسیار عالی تر از همیشه است.

 

عکس آخر لوگو و قالب اصلی دامنه دوم بود که هم اینک با بهم ریختن سایت _که مدیران آن همچنان مشغول تغییر ساختار سایت هستند_ قالب پیش فرض سایت را (عکس یکی به آخر) به اجبار برای دامنه دارابکلا (طوفان فکری) برگزیدند، و هر چند روز تغییرات آن بر روی دامنه مشاهده می شود که از تصرف من خارج است.

 

این نکته را بیفزایم از ۵۴۴۸ پست در دامنه اول، فقط ۸۵۵ پست از آسیب مشکلات فنی سایت مصون ماند. اما من پیش از آن که پست های دامنه از بین برود تمامی پست های دامنه را مخفیانه در یک وبلاگ دیگرم به نام دامنۀ پشتیبان: اینجا بایگانی می کردم که خوشبختانه با آن که وبلاگ داران پرشین بلاگ بخش وسیعی از پست ها و عکس ها و حتی وبلاگ های خود را به علت آن مشکل ساختاری سایت، بکلی از دست دادند، من حتی یک پاراگراف از متن ها و پست های دامنه اول را از دست ندادم و همه محفوظ و بایگانی ست. چون دامنه اول بخشی مهم از خاطرات من است و نیز شاید بخشی از خاطرات دامنه خوانان شریف نیز باشد.

 

 

دامنه دارابکلا؛ طوفان فکری = در قالب نوین 

 

شکل و شمایل دامنه اول=دامنه دارابکلا

 

بایگانی دامنه‌ی اول داراب‌کلا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۱۳۹۶ ، ۰۹:۰۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۱۳۹۶ ، ۰۸:۰۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۱۳۹۵ ، ۱۶:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
دامنه در نجف اشرف

دامنه. نجف اشرف. باب الرضا (ع) یا باب ساعت

۵ دی ۱۳۹۳ ضلع شرقی حرم امام علی علیه‌السّلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۱۳۹۳ ، ۰۹:۳۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی