بحثی از تفسیر نمونه
به قلم دامنه: به نام خدا. عنوان مکتب تفکیک را پایهگذار آن مرحوم آیتالله میرزا مهدی اصفهانی پیشنهاد نکرده بود، بلکه مرحوم علامه محمدرضا حکیمی از مدافعان سرشناس آن مطرح کردند و این نام جا افتاد و مقبولیت هم یافت. اصحاب مکتب تفکیک بر «خالصفهمی» علم وَحیانی و معارف آسمانی و تربیت و سیاست قرآنی و حدیثی اصرار میورزند و به مکتبهای ترکیبی و تأویلی -که انسجام مبانی آنها جز با تأویل آیات و آراء میسّر نیست- بههیچروی، نمیگروَند و زلال علم قرآنی و حدیثی را از آمیختهشدن با دیگرجریانها پاس میدارند. برای تفصیل و مطالعهی عمیقتر رجوع گردد به صفحات ۱۵۱ و ۱۵۲ کتاب «مکتب تفکیک» اثر علامه محمدرضا حکیمی. و یا رجوع شود به کتاب «آئین و اندیشه؛ بررسی مبانی و دیدگاههای مکتب تفکیک» نوشتهی سیدمحمد موسوی. از انتشارات حکمت.
ایرانشناسی ( ۶ )
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در قوارهی فکری و عملی شهید حاج قاسم سلیمانی کمتر کسی دیدهام که به اندازهی این پارسایِ خداپرستِ خداترسِ خدادوست، محبوب و اندیشمند بوده باشد. سلام سلیمانی! ای که به هر ایرانی مهر میورزیدی و آنان را عزتمند و دارای کرامت و حرمت میخواستی. دلتنگم حاج قاسم که مکتبِ نظری خودت را همآره در مکتب عملی معنا میکردهی. مرام تو را بر سر و مکتب تو را بر قلب میگذاریم.
به قلم جلیل قربانی: اخلاق و اقتصاد
سلام استاد احمدی. هنوز هم آن غربستایان غَرّهاند و از کار نابخردانهیشان در برجام که به رسوایی آنان انجامید، دفاع میکنند. البته در تاریخ ثبت است که رهبری معظم به آنان هم فرصت مذاکره داد و هم صدها بار هشدار و تحذیر و نهیب و تذکر دادند. بگذرم.
میدان ارزش دانش ( ۳۲ )
به قلم دامنه: به نام خدا. متن کامل در لینک بالا در دامنه.
سلام استاد سید عمادی. مهم و مفید ترسیم کردهاید. امید است قبساتی که بر قلب موسای کلیم ع نور و بینش افکند، بر دل ماها هم ذرهای زبانه کشد و راه را در مرام و پویهی الهی بپیماییم. درود بیپایان آقا.
به مناسبت میلاد امام رضا ع :
سلام جناب آقای قربانی. روزتان به خیر و خوبی.
لَا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ والبَصَرَ والفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنهُ مَسئُولًا.
و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دل همه مسئولند.
ایرانشناسی ( ۱۱ )
فلسفهی "حکمران عادل" نخستین بار در خطّهی ایران برخاست. و ایرانیها به مسائل مربوط به معنا و هدفِ زندگی سخت میبالند و با دو سنت پیچیده یکی باستان و دیگری اسلام درهمتنیدهاند.
میدان ارزش دانش ( ۳۳ )
صندوق توسعهی ملی؟ یا صندوق اعانه؟!
به نام خدا. سلام. صندوق توسعهی ملی که ارزها آنجا جمعآوری میشود، برای ایمنی منابع برای نسلهای آتی، است نه برای تأمین منافع آنی دولتهای قبلی و فعلی و آتی. واقعاً مسئولان دولتی به این صندوق چه نگاهی داشته و دارند؟! در متنی گزارشی که از قول دکتر ساسان شاهویسی، اقتصاددان، امروز صبح زود خواندهام که دولت ۱۱ و ۱۲ (حجتالاسلام حسن روحانی) «۶۱ درصد منابع صندوق توسعه ملی که سهم نسلهای آینده قلمداد میشود» را در ۸ سال ریاست خود «خرج هزینههای جاری کرده است.» اگر این نقل واقعیت داشته باشد و بعید است _با توجه به وضع تنبلی مُزمنِ آن دولت_ واقعیت نداشته باشد، چه فاجعهای مثل خیانت آن دولت به کسانی که در بورس سرمایه برده بودند، صورت گرفته است و ملت را هم به هیچ حساب کردهاند.
آنچه این اقتصاددان آمار داده است در دورهی ۴سالهی دوم دولت آقای حسن روحانی، صندوق توسعهی ملی «با کسری ۱۳ میلیارد دلاری» به دولت ۱۳ آقای رئیسی واگذار گردیده است. حال آنکه، آقای فرزین، مدیر اسبق صندوق توسعهی ملی، میگوید "او صندوق را با حدود ۵۴ میلیارد منابع، تحویل دولت روحانی" داده بود. بگذرم. خواستم فقط از یک نمونهی غلط یا خیانت و بیتدبیری یاد کرده باشم. چون چندان ازین فن و فنون سر در نمیآورم.
حالا نقل این است که حجتالاسلام سید ابراهیم رئیسی گویا گفته است «اجازه دادیم سهم ۴۰ درصدی قانونی صندوق توسعه، به صندوق ریخته شود تا صندوق توسعه ملی به اهدافش نزدیک شود». نمیدانم راست است و این اتفاق واقعاً افتاده است؟ یا نه؟ چون مدتی است حقیقتاً ملت به سخنان دستاندرکاران مملکت خود بسیار بیاعتماد گردیده است؛ زیرا از بس دروغ و فریب از کار آمده است. مثل اون یکی که گفته بود به هر ایرانی یک باغ ۱۰۰۰ متری میدهد! یا مثل اون یکی دیگر که گفته بود دیدید اینهمه ایرباس خریدیم از اروپا و بهزودی همه از راه میرسند! و یا آن یکی اسبق و آن دیگری ماسبق که هر یک گفته بودند:ما هزارها فروشگاه زنجیرهای زدهایم و مردم را به رفاه رساندهایم. و پس و پیرو او هم چندین و چند بار سخن رانده بود فقط، که ما مردمسالاری دینی را صادر میکنیم!
اقتصاددانان اما (البته تا جایی که من نظریهها و مواضع روزشان را دنبال میکنم) برین نظرند که نه فقط دولتها، حتی اتاق بازرگانیها هم، صندوق توسعهی ملی "به عنوان یک صندوق اعانه" و کمککار میبینند که هر جا بودجهی عمومی کم شد، از این جیب ملی، ارتزاق کنند.
آیا صندوق ملی توسعه به جایگاه و ساختار اصلی خود بازمیگردد؟! نمیدانم. چون دارم چند دهه میبینم «خودکامگی در تخصیص منابع» وجود دارد و هر رئیس دولتی خودمختارانه دستِ تصرف دراز میکند به این دَخل، که باید بسیار حسابشده کِشوی آن کشیده شود، چون مال تمام کشور است. نه مثل دخل یک مغازه و بقّالی بازوبسته شود و هر مشتری که آمد کشوی دخلش را وا کند و امور اصلی آن را وا گذارد.
دامنه / ۲۲ خرداد ۱۴۰۱
جناب حجتالاسلام استاد سید عمادی سلام و صدها با صلای رسا سپاس. نه اینکه این پست شما را پی نگرفته باشم، نه، خواندم و صبر ورزیدم تا از دیشب به این سمت، رویش کاوش ذهنی کرده باشم. با این پیشپرده که از شگفتانگیزترین کار بشری یعنی عبودیت -و به تعبیر این بنده، بندگیی خودخواسته و خداطلبیده نزد حضرت باری- به نمایش گذاشته و آن را به ادامهی بحث بسیار سنگین تفارق میان رحمت و ولایت ملتصق ساختهاید، من دلالت شدم به این هدایت که در حقیقت، بندگی یعنی کسب اخلاقِ خدایی. و این اوج عظمت انسانِ اهلی است که خود را در اهلیتِ حقتعالیٰ خدای بلندمرتبه قرار داده است، و شده کسی که میتواند اهل کوی حضرت دوست شود و در آن شهرپایهی الهی زیست کند. کیف کردم ازین پردهگشایی. خدا خیرت دهاد استاد. یک پست خوب همچنین این است که فکرِ فرد را به انجام تراوش و و سرانجام تألیف فرا خوانَد تا الیف خدا گردد و انیس اولیای الله.
۱ ⟨ ۲ ⟨ ۱۴۰۱
سلام جناب حجتالاسلام شیخ غلامی دارابی. ابرقدرتیی ابلیس با چه قدرتی سرکوب میشود مهم است. اگر او و اذناب و جنودش همهجای جهان در یک آن و صدها آن، حضور ویرانگری دارند، ازو ابرقدرتتر خودِ انسان است که خدا به وی چهار نفْس به سکون فا داده است: ۱. امٌارهای که بلد است چگونه وی را به در برَد. ۲. لوّامهای که قادر است وی را مجدد از دست شروری چون اماره بازپس بگیرد و تحویل صاحبش دهد. ۳. مطمئنّه که الماس وجودش را تراش میدهد و نوک پایهاس را تیز میکند و کف وجودش را قلع میزند و روح و روانش را رایحه میمالد. و ۴. یادم رفت و شاید هم نیست. غرَض: ابلیس، رانده شده که با ابرقدرتی تمام ما را هم برانَد. از کجا از یزدانشهر به شیطانشهر. ولی همین آدمی میتواند وی را با سهمگینترین سلاح ویرانگر نابود کند؛ کجا؟ آنجا که انسان در مرز قدم میزند و نمیخواهد پا از سرزمین پروردگار به برهوت غیر ذی زرع اذناب و ایادی ابلیس سُکنا گزیند. بگذرم.
من آن را نگفتم! من این را گویم: چه شبی بهتر از دیشبشب، شب شهادت امام علی ع که میبایست میرفت به خانهی نهجالبلاغه. رفتم و غَوری کرده و چه به چشمم تلألؤ افکنده؟ این، این، عرض میکنم پایین. اما چگونه باید درِ خانهی نهجالبلاغه را دقّالباب کرد؟! اقیانوس است، باید البسهی غوّاصی بر تنِ فکر و الهمهی صیّادی بر روح ذهن پوشاند تا بتوان از میان آن همه دُرّ در میان صدف، دست به گوهر زد و جان را جوهر. چراااااا؟ زیرا اگر بتوان از آفریدگار -که نه دیده به آن بیناست و نه پدیده به آن نمایان- یکیچند آفریده سراغ داد که جِلوهی خدا درو جَلا یافته باشه، یکی از آن سرپناهان امیر مؤمنان علی علیهالسلام است. و این دیشب در آن بیت به چشمم بیشتر آمد که دفعتاً یادداشت نوشتم و شد این: «چشمِ زخم حقیقت دارد، استفاده از نیروهاى مرموز طبیعت حقیقت دارد، سِحر و جادو وجود دارد، و فال نیک راست است، و رویدادِ بد را بدشگون دانستن، درست نیست. بوى خوش، درمان و نشاطآور است، عسل درمانکننده و نشاطآور است، سوارى بهبودىآور است، و نگاه به سبزهزار درمانکننده و نشاطآور است.»
حکمت ۴۰۰ بود یا همان کلمات قصار نهجالبلاغه. دامنه.
۲ ⟨ ۲ ⟨ ۱۴۰۱
استاد احمدی سلام. از تذکره، مستندات آوردید. درود. بنده هم فرازی دیگر باز میکنم با تمرکز بر یک واژهی حیرتانگیز. در زیر: پس از نبی رحمت ص از علی ع قانتتر کیست در آیینی که محمد رسول ص از خدا آن را به سینه امانت گرفت و به امت داد و آنان را از احتمالِ پرسه در پلیدی رهاند؟ دارم درس پس میدهم وگرنه خود واقف و بدان آگاهابد: در آغاز آیهی ۳۱ احزاب نکتهای زیبا آمده: «وَ مَن یَقنُتْ...» این واژه از قنوت است و قنوت به نظر صاحبِ المیزان یعنی خضوع و اطاعت؛ که در نظر برخی مترجمان و مفسران برجستهی قرآن، برگردان فارسی آن «مداومتِ بر طاعت»، «دوام اعمال صالحه»، «فروتنی و فرمانبری» و نیز از نگاه صاحب کتاب بیانالسعادة «تسلیمپیشگی» است. زیرا قنوت -که در نماز هم جزوی مستحب و از صحنههای دلانگیز نیاز و راز و درخواست هست- به معناى خضوع و اطاعت و طاعت و ملازمت و مداومت میباشد. این که قرآن در حق حضرت مریم س میفرماید: «وَ کانَت مِنَ القانِتِینَ» و یا میفرماید «یا مَریَمُ اقنُتِی لِرَبِّکِ» و یا میفرماید «أَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ» همهوهمه نشان تسلیمپیشگی آن بانوی بزرگ در پیشگاه خداوند متعال بوده است که یکی از سرشناسان این واژه و فعل بودهاند. چونان که ابراهیم ع در آیهی ۱۲۰ نحل بهتنهایی اُمت معرفی و به قانتا و حنیفا توصیف شده است. و من درین عصر با شناختی که از نیمهنزدیک به قاسم سلیمانی داشتم وی را -که والاترین شهید مسیر سیدالشهداء ع و اصول علوی ع است- انسانی به تماممعنا قانت دیدم. مطیع خدا و در خط طاعت حضرت رَبّ. یاد مرام او قنوتآفرین است و قانتزا. درود بَرو که آبرو بود و آرزو. دامنه.
۳ ⟨ ۲ ⟨ ۱۴۰۱
جناب سلام. سپاس. آن سرکرده ابلیس، سِرّش در سرش هست که سده سده راه میپیماید تا سرسپرده بیابد، سرِ لیست سیاهش اسمش را اسمنویسی کند. سرِ ابلیس را میتوان بر سنگ کوفت، سخت است، سترگی و سلامت نفس میطلبد. انسان سالم در فصای متسالم سرشناسهای به اسم ابلیس را سر میبُرّد، وگرنه سرش سرِ دارِ سیر و سیاحت سفیه ابلیس است.
سلام آقای... این فراز درست. دست مریزاد آزاد. دو فراز دگرگونه ز این، هم، میتوان لیوانِ مؤمن و مسلم را دید و ایضاً استکانِ کسانی که وادی دیگری را برگزیدند. یکی اینکه: ای اهالی قبیلهی قبله! صدها انتقاد بر شما روا، اما مرحبا که از میان ۳۶۵ روز سال خدا، این سه شب را دوست دارید انسانیتر و عابدتر باشید. دیگری اینکه: ای اهالی قبیلهی پشتکردهبهقبله! هزاران سپاس ارزانی شما که پندارید که پند همه هستید و پیشیگرفته از تمامتمام انسان، اما دریغا و زِنهارا که که از میان ۳۶۵ روز سال خدا را مثلاً عالی میگذرانید و به نظر خود عقلانی، اما این سه شب را چرا دوست ندارید انسانیتر و عاقلتر باشید؟! تا دستکم بر رخ تابان آیین مذهبی و عبادی همنوعان خود را تیغ و چنگ نکشید. مگر قدر را بشر، خودسر ساخته؟! خدا خود فرموده لیالی قدر. حرفم این بود جناب آزاد سخن شما حق، اما در واقع اگر نقد بر مؤمن وارد است، این طور نیست بر سایرین نباشد. درود.
شایستهکاری ( ۲۶ )
نگذاریم مداد و قلم و رواننویس و خودکار و دوات و ابزارآلات نوشتن، از جیب و ذهن و جامدادی روی میز مطالعهمان پَر بزند. گاه به فروشگاههای نوشتافزار هم سر بزنیم. آن زمان کارِ ستوده یکی این بوده در جیب کسی خودنویس چی بوده. نگذاریم در فصای غشآلود مجازی فراموش کنیم که فراموش میشویم. بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بزرگمردی که «سقراط خراسان» نامیده میشد سال ۱۲۸۶ خورشیدی در روستای مزینانِ داورزنِ سبزوار چشم به جهان گشود؛ یعنی زندهیاد استاد محمدتقی شریعتی. علاقه به علم را از پدربزرگش آخوند ملاقربانعلی به ارث برد که شاگرد ملاهادی سبزواری بود. هجرتش از مزینان به مشهد مقدس سرنوشتساز بود و سازنده. زیرا در تراز نخست حوزهی علمیهی مشهد جای گرفت و در معنویت و دانش سرآمد شد. گویند زیارت روزانهی حرم امام رضا (ع) داشت و پای درس بزرگان روزگارش نشست؛ ملاهاشم قزوینی، ادیب نیشابوری و ... . برای معیشت، «ناچار به تدریس در مدارس آن روزگار مشهد» شد؛ پس؛ سال ۱۳۰۹ در مدارسی مانند شرافت، ابنیمین و فردوسی این شهر دست به تدریس ادبیات فارسی و عربی زد. سال ۱۳۱۴ واقعهی خونین مسجد گوهرشاد را -که حاکی از اوج اختناق و سرکوب و دینستیزی بود- به چشم خود دید. و از آن پس جلسات خود را در قالبِ قرائت قرآن شکل داد و همین جلسات قرآن استاد محمدتقی شریعتی از پاییز سال ۱۳۲۰ موجب رونق قرآنآموزی شد. ازینرو بود که متدینانی از مشهد، کانونی با اسم «کانون نشر حقایق اسلامی» را تأسیس کردند و این پایگاهی شد برای فعالیت و درس تفسیر قرآن ایشان به صورت هفتگی که ماهرانه و دور از دیدِ رژیم در منازل مختلف مشهد برپا میشد. با آنکه دفتر اصلی کانون در کوچهی مخابرات، واقع در محلهی چهارباغ نزدیک حرم بود؛ اما استاد، جلسات را در منازل و مکانهای مختلف شهر برگزار میکرد و هم او بود که برای نخستینبار، معارف اسلامی را در قالب «زبان نو و بهروز در اختیار جوانان» گذاشت. جذابیتی که جوانان دانشآموز و سپس دانشجویان دانشگاه مشهد را به این کانون سرازیر کرد و همینان در جریان رویدادهایی مانند نهضت ملیشدن صنعت نفت و نهضت اسلامی وارد صحنه شدند. جالب اینکه استاد شریعتی درس تفسیر قرآن را به درس تفسیر نهجالبلاغه که کتابی غربت در جامعهی مسلمین بود، پیوند زد. و حقا که او در زمرهی پیشتازان احیای نهجالبلاغه قرار گرفت و کانونش دژ عقیدتی در برابر تفکرات الحادی و انکاری. سالیان بعد، او با دعوت استاد شهید مرتضی مطهری در حسینیهی ارشاد تهران دست به سخنرانی بیدارگرانه میزد و دست انسان را در دست اسلام میگذاشت و سقراطوار، بیدارگر بود. سرانجام با عمری پربرکت و با محبوبیت در ۳۱ فروردین سال ۱۳۶۶ چشم از جهان فرو بست و به دیدار فرزندش دکتر علی شریعتی شتافت و در حرم رضوی، صحن آزادی غرفهی ۱۷۱ به خاک سپرده شد که این قطعه که درش به روی مردم مسدود شده، هر بار مکانی برای زیارت بنده و آدمهای اهل هست. هر چند از کنارهی درش.
...
پنجشنبه: ۲۵ فروردین ۱۴۰۱ ساعت سه و سی و نُه دقیقهی عصر، من و قم و نون بربری (چیدم توی صندوق عقب > > در عکس) که چند روز پیش قبل را ماه مبارک رمضان، به درِ بسته خورده و حسابی هم بور (=ناکام) شده! و با قُوتِ لایَموت، سر کرده بودم! حقا که افطار با این نون خوشپخت و لیقوان و آقوز و چای بهارچینِ لاهیجان، واقعاً مزّه دارد و سدّ جوع میکند.
...
...
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حجتالاسلام شیخ اسماعیل افشارزاده روحانی مبلغی که رمضان امسال -فروردین ۱۴۰۱- به همراه خانواده در روستای قتلیش از توابع بخش گرمخان شهرستان بجنورد حاضر شد. وقتی روحانی -که طبیب روح مردم باید باشد- اینگونه به قلب جامعه میرود لاجرَم در قلب هم میمانَد. بارها گفتهام طبق آیهی نفر قرآن، طلبه پس ار کسب علم و دانش دینی در حوزهی علمیه، به فرمان خدای باریتعالی باید به دل جامعه برود و روشنگری کند. ماندن اینهمه روحانی در قم و مشهد، حقیقتاً وافی به مقصود نیست. باید پس از مدتی درسخواندن و تهذیب نفس به جامعهی ناس برگشت و با اُنس ملت، دین را معرفی و تبلیغ کرد. سلام بر هر روحانییی که میان مردم میرود و با مردم میمانَد و به مردم هم میمانَد. خدا عمر دهاد به جناب شیخ اسماعیل افشارزاده و انشاءالله باقی بماند بر همین منهج.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم آقای حجتالاسلام سیدمحمود دعایی چندی پیش -نمیدانم روز بود یا شب- تلاش کرد دستِ آقای حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی را ببوسد. کجا هم نمیدانم. به گفتهی آقای مهرداد خدیر عصر ایران، توی ضیافت افطاری. خُب، ستوده این بوده جناب رئیسی نگذاشته جناب دعایی دستش را ببوسه. این سید لابد صلاح آن سید ندیده که دستبوسیِ قدرت راه بیندازه. اساساً رفتار بوسیدن و لیسیدن دستِ قدرت، از بُن، کار خطایی است. عاطفی و علقهی طرفینی هم اگر بوده باشد، توی خلوت خودتان باید باشد، نه در معرض دیدِ ملت. آقای دعایی کرمانی که رسانهی بیتالمال روزنامهی اطلاعات از اول انقلاب تا اکنون هنوز هم مطلق در دست اوست! بهتر است حرف ملت را نمایندگی کند، نه اینکه بخواهد بکوشد دستِ آقای رئیسی نوغانی مشهدی را ببوسد به هر سور و ساز و نیّت. که گویا به قول خدیر، «نافرجام» مانده است. آری؛ آقای دعایی! حرفِ ملت بهتر از دستِ قدرت است. بوسه بر فهم ملت و حرف ملت بزنید که هم وفا به انقلاب کرده و هم خود را بر بقای آن فدا. کمی؛ فقط کمی علوی باشیم جناب دعایی. بگذرم.