دامنه‌ی داراب‌کلا

مازندران ، ساری ، میاندورود

مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
سایت دامنه‌ی داراب‌کلا
قم : ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
مازندران، ساری، میاندورود، روستای داراب‌کلا

پیام های مدیر دامنه
آخرین نظرات
بایگانی

۲۷۳۲ مطلب توسط «ابراهیم طالبی | دامنه دارابی» ثبت شده است

به قلم دامنه: تاریخ انتشار این پست: یکشنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۲۵ ق.ظ. فرق لغت با لغت: مثلاً درین پست فُؤاد با قلب؛ ظنّ با زَعم، حفیظ با وکیل. یکی از کتاب‌هایی که با خود به همراه برده بودم آن دو هفته -که لااقل در وقت فراغت، معطل نباشم-  "لغت‌نامه‌ی تفسیری" اثر ابوالفضل بهرام‌پور بود که عکسی از آن انداختم. این کتاب، حال آدم را عوض می‌کند؛ چون در هر صفحه از آن، درهای معنی الفاظ به روی خواننده باز می‌شود. من فقط توانسته بودم تورق کنم اما روی چند لغت خیلی توقف داشتم و لذا دست به برداشت و شرح زده بودم در پای یک ورقی. حالا امروز چشمم به آن ورق افتاد و این جا به اشتراک گذاشتم. باشد که به فرق های لغت دقت ورزیم که شماها می‌ورزید، نهیب به خودم است که بورزم؛ علاقه هم به لغت دارم.

 

 

ظن، گمان و احتمالِ راحج و ترجیح‌دار است ولی زَعم جایی است که شخص به مطلب و چیزی یقین دارد در حالی که باطل است. مثلاً قرآن سوره‌ی کهف آیه‌ی ۴۸ «زَعمتُم» به کار برد که نباید آن را "گمان‌کردید" معنی کرد. معنی دقیق آن "پنداشتید" می‌باشد. به ترجمه‌ها بنگرید می‌بینید که برخی مترجمین آن را نادرست برگردان کردند. زیرا گمان ممکن است احتمالاً مقدمه‌ی یقین شود ولی زعم اساساً باطل است. در مراودات روزانه معمولاً می‌گوییم فلانی به زعم خود چنین فکر کرد. یعنی پیش خود پنداشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۱۴۰۲ ، ۱۱:۲۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: نمی‌شود قم بیایی... : شیخان را که بلدید؟ بله درست حدس زدید؛ دورِ حرم، سمت میدان آستانه. خُب! نمی‌شود قم بیایی ولی دو قبر از این قبرستانِ شیخان را زیارت نکنی. حیف است. من معمولاً سرِ این دو قبر عرض ادب دارم. یکی قبر عارف کامل میرزا جوادآقا ملکی تبریزی و دیگری عابد زاهد میرزا علی‌آقا شیرازی. اولی که تقریباً جمیع مراجع و مجتهدین و مؤمنین اهل سِرّ و دل بدان معرفت و محبت دارند؛ همان صاحب کتاب شریف «مراقبات» که کتابی برای یک بار خواندن و کنارگذاشتن نیست؛ دائم باید رجوع کنید. چون آداب عبادی خصوصاً عرفانی و دینانی دوازده ماه قمری را تفصیل و تفسیر داده و ظرافت‌های باریکی در آن موج می‌زند.

 

 

حرم حضرت معصومه س

بهمن ۱۴۰۲ عکاس: دامنه

 

 

ایوان صحن امام هادی ع

حرم حضرت معصومه س

 

 

مسجد اعظم قم

 

    

 

قبرهای

میرزا علی آقا شیرازی

میرزا جواد ملکی تبریزی

 

 

شیخان قم

 

 

قم . میدان آستانه . عکس از دامنه

 

دومی شاید گمنام مانده باشد؛ میرزا علی‌آقا شیرازی؛ همان عالمی که استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری می‌گوید او مرا با نهج‌البلاغه آشنا و اَنیس ساخته بود. بگذرم. فقط بگویم شیخان دو در دارد: از سمت آستانه و از سمت چهارمردان. از هر در که وارد شوید ضلعِ سمت حرم، قبر این دو عالم ربانی است که کرامات آنان زبانزد است. ملکی تبریزی تقریباً وسط این ضلع واقع است و میرزا علی‌آقا شیرازی در گوشه‌ی سمت چهارمردان.  همین اخیراً که رفتم حرم، شیخان هم مشرف شدم. عکسی انداختم که موقعیت شیخان و خودِ دو قبر در آن مشخص است. من فکر کنم رفتن سرِ قبر این دو آیت‌الله‌ی پارسا برکت دارد؛ خود آدم پس از دیدار قبرشان، لمس می‌کند معنویتی را که کسب کرده است. آری؛ نمی‌شود قم بیایی ولی شیخان نروی. دامنه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۱۴۰۲ ، ۰۷:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: تاریخ انتشار: . برخی  -ازجمله دکتر دینانی- قائل‌اند قرآن، عقلُ الله است. او درین کتاب (عکس مندرج) در صفحه‌ی ۱۸۴ میان گزاره و انشاء در قرآن فرق می‌گذارد. در جمله‌های گزاره، احتمال صدق و کذب وجود دارد اما در جمله‌های انشائی صدق و کذب نیست. مثلاً به گفته‌ی وی بسم الله الرحمن الرحیم گزاره نیست، انشاء است. او آیات مشتمل بر امر و نهی را انشاء می‌داند. اما می‌گوید تردید نکنید بعضی از آیات قرآن عظیم الشأن، گزاره است. مثلاً آیاتی که خبر از گذشته و داستانی نظیر حضرت نوح ع و موسی ع و عیسی ع می‌دهند حتماً گزاره است.

 

 

اما چگونه می‌توان گفت گزاره است حال آن که احتمال صدق و کذب در تعریف گزاره هست؟ جواب این است: به حسب ذات، هر گزاره احتمال صدق و کذب دارد اما چون در قرآن کریم قائل سخن، خداوند است پس آن را صادق می‌دانیم. علت این است ما در گزاره، به اعتبارِ گوینده، احتمال صدق یا کذب می‌دهیم، نه به اعتبار ذات. گزارشگر وقتی خداست، احتمال کذب در آن نیست. قرآن عقل الله است. دامنه. راستی روزی رفتم این کتاب را بخرم دیدم هست سیصدهزار تومان!!! واقعاً کالاهای فکری چرا و چقدر این قدر گران؟!! والسلام. پنجشنبه: ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ق.ظ. دامنه.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۱۴۰۲ ، ۱۱:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

دامنه‌ی توحید

 

 

شب مدرسه فکرت

شب‌های مدرسه ( ۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

زنی بی‌قرار با ذهنی فرهنگ‌زده و لَحن و لُغاتی سطح‌بالا با من مصاحبه کرد و با حالتی انگار خصوصی گفت بسیاربسیار اهمیت دارد که افرادی شایسته در خارج از کشور معرّف «ما» باشند. اشاره به این است که: گزینش و استخدام کارمند و معلم در انگلستان در گزینش معلم و کارمندان سختگیر است که جان فاولز برای مصاحبه‌ی معلمی در خارج از کشور رفته بود پیش این مصاحبه‌گر زن در مرکز یک گزینش در انگلستان. منظور به این است که: هر کس از طرف دولت انگلستان برای شغلی به خارج می‌رود شرط گزینشش این است باید حامی و معرفی‌کننده فرهنگ انگلیسی شود.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مَجوس» صفحه‌ی ۹۶ اثر جان فاولز. برگردانِ پیمان خاکسار. شب: دامنه و مدرسه.

 

 

شب‌های مدرسه ( ۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

کُنجکاوی او مُسری است. عین ورق‌های قلع، بَراق. زن و شوهر (اِشلی + مِت) ارزش زیادی برای جزئیات! زندگی قائل‌اند. مثلا" لباسِ رو باید مماثل (=یکسان، مُساوِ) لباسِ زیر باشد. اما حُسن هم دارند: خالی از هدفِ شَریرانه‌اند.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «کتابفروشی ۲۴ساعته‌ی آقای پنامبرا» صفحه‌ی ۲۶ تا ۳۸ اثر رابین اسلوان، برگردانِ سید سعید کلاتی. شب: دامنه و مدرسه.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۱۴۰۲ ، ۲۲:۳۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

...    پروفایل سلمان صالحی: متن‌های "سلمان صالحی" و سایرها در دامنه:

سلمان صالحی هستم:

-۱- فکرهای خسته

صحن سلام و عرض ادب و احترام. هیچ با خود پیچ خورده‌اید که چرا اسلام در بسیاری از امور، اساسا" دستور ندارد؟! بلکه دستورش این است مردم، آزاد باشند و به قول صاحب «اسلام و مقتضیات زمان» (ص ۲۹۱) "به اصطلاح تکلیفی در آن امور نداشته باشند". جواب، جامعیتِ اسلام. درست شنیدند، آری؛ جامعیتِ اسلام باعث است همه‌جا دستور ندهد به بشر. فقط فکرهای خسته، چون خیلی خیلی خیلی آماده‌ی وسواسی‌شدن هستند، به این مسئله‌ی بارز اسلام، صدمه می‌زنند.

 

 

دین مقدس اسلام در هر حال -و حتی در حال حاضر- بیش از هر چیز دیگر، به قول صاحب «امدادهای غیبی در زندگی بشر» (ص ۵۱) از «ناحیه‌ی برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند، ضربه و صدمه می‌بیند». چرا؟ چون بدترین جدایی دین از هرچیزی، جداییِ دین و دانش است. فقط فکرهای خسته، تعادل بشری را برهم می‌زنند؛ یکی، دین را از دانش جدا می‌کند و دیگری، علم را از ایمان. هر دو اسمشان آسیب‌رسان است. من، "سلمان صالحی" هستم. آماده‌ام و آمده‌ام که فهمم را بنویسم. امروز دیروز و حتی فردا، به قول صاحب "هبوط در کویر" (نمی‌دانم کدام صفحه) «گرسنگیِ فکر» از «گرسنگیِ نان» می‌تواند فاجعه‌بخش‌تر باشد. و حالا من یا نمی‌نویسم!!! یا اگر می‌نویسم، پیاپی‌نویسِ صحنم. از چالش بر سرِ متنونم هم بیمی ندارم. چون بیمه‌ی عمرِ دین و دانشم. پس؛ تا چاپ‌های عصر و شب حتی شاید "وسط مَسط" بازنیز می‌آیم که اگر کسی را "دلتنگم" یافتم، دلگشادش!!! سازم. (۲۸ مرداد ۱۴۰۲) تمام قسمت ها در ادامه:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۱۴۰۲ ، ۰۸:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

این  روزنامه‌ی "خوزی‌ها" با این تیتر و عکسش مرا برد به قریشُ ایلافُ آیات. من حرفم را آخر این پست خواهم زد. اول شرحی بر قضیه‌ی کوچ بنویسم:

 

 

اُلفت دادَنِشان در کوچِ زمستانی (به سوی یمن) و کوچ تابستانی (به سوی شام سوریه و فلسطین) آیه‌ی دوم سوره‌ی قریش بود؛ این آیه: "ایلافِهِم رِحلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیفِ". ترجمه‌ای خوب از مرحوم آیت الله میرزا علی اکبر مشکینی. برخی از کتاب‌های تفسیری برین نظرند که حمله‌ی اصحاب فیل به مکه، "کاروان‌هاى تجارتى قریش در تابستان و زمستان را" تهدید کرد، لذا خداوند با نابودی سپاه ابرهه توسط سنگ‌باران‌کردن سِجّیل (=سنگ‌گِل) از سوی ابابیل (=پرستوها، چلچلاها به زبان محلی ما) به عبارتی شبیه پهپادها در زمانه‌ی ما، مسیرِ کوچ زمستانى و تابستانى قریش را امن کرد. تفسیر ص‍ف‍ی‌ع‍ل‍ی‌ش‍اه‌ همین را خیلی شکیل به شعر و نظم درآورده است:

 

خلق‌ می‌خواندندِشان‌ اهل‌ حرم‌

داشتند اهل‌ حرم‌ ‌را‌ محترم‌

حاصل‌ آن که‌ قصه‌ اصحاب‌ فیل‌

بر‌ قریش‌ ‌آن‌ ‌بود‌ نعمت‌ ‌در‌ سبیل‌

تا‌ ‌بر‌ ‌ایشان‌ ‌در‌ وقوع‌ رحلتَین‌

اُلفتی‌ ‌از‌ مردمان‌ ‌باشد‌ بعَین‌

 

 

آیت الله العظمی ناصر مکارم نیز در تفسیر نمونه این توضیح را داده که «زمین مکه باغ و زراعتى نداشت، دامدارى آن نیز محدود بود، بیشترین درآمد از طریق همین کاروان‌هاى تجارى تأمین مى‌شد. در فصل زمستان به سوى جنوب یعنى سرزمین یمن که هواى آن نسبتاً گرم بود روى مى‌آوردند، و در فصل تابستان به سوى شمال و سرزمین شام که هواى ملایم و مطلوبى داشت، و اتفاقاً هم سرزمین یمن و هم سرزمین شام از کانون‌هاى مهم تجارت در آن روز بودند، و مکه و مدینه حلقه‌ی اتصالى در میان آن دو محسوب مى‌شد.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۱۴۰۲ ، ۱۱:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

"هفته‌ی چهل و چند" کتابی‌ست چاپ نشر اطراف. من چاپ نهم را دیدم. (عکس هم انداختم، بالا) بیست زن آن را نوشتند هر کدام با یک داستان از سرگذشت خودشان. مانند خانم‌ها: آصفه آصف‌پور، زینب بحرینی، نرگس عزیزی، فاطمه ستوده، امیلی امرایی، نسیبه میرباقر،  نیره حاتمی‌کیا. کتاب را که ورق زدی، برمی‌خوری به این جمله: «عاشقی، نقلیِ استمراری است».

 

 

حالا چند عبارت که در ذهن من تموّج (=حال طوفانی و آرامی) انداخت ایناست که برداشت آزاد شده است:   کسی حق ندارد با دروغپردازی دنیای کسی را شیرین کند. (رک: ص ۳۸) بعد که عقل‌رَس شد باید بدو واقعیت را گفت. (رک: ص ۱۴) سخت‌ترین قسمت هر کسی دروغ‌گفتن است. (رک: ص ۳۷) عناوین میان آدم‌ها فاصله می‌اندازد و مراد و مریدی به وجود می‌آورد. (رک: ص ۵۵) چارلز بیکن هم ده تا بچه داشت و تولستوی هنوزم بیشتر. (رک: ص ۴۰) نویسنده‌های رزق و روزی‌شان را از کلمه درمی‌آورند. (رک: ص ۴۸)   بلاخره کتاب را وقتی دقیق بخوانی مثل الماس نامتقارقی می‌مانی که تراش می‌خوری و درخشش می‌گیری و صیقل می‌خوری.   راستی فعل نقلی استمراری دو نشانه دارد «می» بر سرِ فعل دارد. مثل می‌دویدم. یا با صفت مفعولی (که آخرش ه دارد ساخته می‌شود) مثل دویده است. یا دویده‌ایم. چرا می‌گویند نقلی؟ چون حالت آن در زمان حال هم، ادامه می‌یابد و نقل می‌شود و یا در گذشته به صورت مداوم و فراوان رخ می‌داد. مثلاً انقلاب اسلامی برای مردم ایران خجسته و بابرکت بوده است. یعنی هنوز هم جریان دارد این برکت. اگر بگویم "بود" دیگر نقلی نیست. پس می‌گوییم "بوده است" یعنی استمرار دارد. دامنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۱۴۰۲ ، ۱۱:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
رویداد بمب‌گذاری مسیر سالگرد شهید حاج قاسم در کرمان در حال حاضر که هنوز کاملاً بر آن اشراف ندارم، به نظر من دارای این ابعاد است. شاید تحلیلم صحیح نباشد، اما مطرح می‌کنم:
 
 
 
 
هدفِ بمب‌ها به دلیل ترکش‌زا انتخاب‌کردن جنس آن، ایجاد تلفات انسانی با انگیزه‌ی نفرت‌افکنی بوده است. چون بمب ساچمه‌ای با ترکش آهن‌بُراده‌های آن، بیشترین آسیب را به بدن و‌ جان وارد می‌کند.
 
جدا از اصل بمب‌گذاری علیه‌ی مردم در مسیر مراسم، انگیزه‌ی کار می‌تواند جنبه‌ی انتقامی نسبت به حاج قاسم داشته باشد.
 
منطقه نیازمند خبری بالاتر از نبرد غزه احساس شد، لذا روز سالگرد را انتخاب کردند تا حادثه بازتاب و بازخورد جهانی به خود بگیرد و موجودیت خود را در محیط ایران به رخ بکشند.
 
خواستند نشان دهند این مسیر حاج قاسم برای همیشه از جاده‌ی خشونت علیه‌ی شرکت‌کنندگان خواهد گذشت و این پیام برای الآن و آینده‌ی این مقبره و زُوارِ آن است.
 
چنین مراسمی در چنین روزی را نشانه گرفتند که بگویند مقاومت منطقه همچنان در روبروی خود جریان‌های درگیر ببیند و به ایران اخطار دهند سرویس‌های اطلاعاتی اگر بخواهند می‌توانند به رگ چنین نبردی، خونِ خشونت تزریق کنند.
 
هنوز زود است نیروهای سپاه، اطلاعات و امنیت فکر کنند محیط ایران ایمن از نفوذ است و به همین علت غلط، دغدغه‌ها و کارویژه‌های خود را درست انجام ندهند.
 
جا دارد دست‌اندرکاران امنیت در هر نهاد و رده و مرتبه توبیخ شوند، تا قاطعیت برخورد موجب شود، کارِ اطلاعاتی و امنیتی خود را این‌گونه ضربه‌پذیر و نامناسب انجام ندهند. حرف مانده، اما بماند برای بعد... .  ۱۳ دی ۱۴۰۲ دامنه.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۱۴۰۲ ، ۲۰:۱۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

نذیر قیصر لاهوری درین اثر مؤثر، چگونه‌زیستن را از دیدِ محمد بلخی مولوی و محمد اقبال لاهوری -دو دین‌اندیشِ زندگی‌پرداز- بر رسیده است، چون آن دو شاعر عارف صوفی بر آن بودند فرد باید دارای غایت باشد، آرزو و نیت خیر در سر بپروانَد تا بتواند نامی آدمی بر سر نهد. یعنی عمر را بستری می‌دانند که "دین" بخش قابل توجهی از عنصرِ زندگی فرد را شامل شود. زندگی هم معنایی ثابت ندارد؛ عین رود روان است، مدام تعریف تازه به خود می‌گیرد، چون برداشت‌های آدمی بر بنیان تحولات، دستخوش تغییر است تا جایی که ارزش‌های تثبیت‌شده را هم، به بازنگری می‌کشاند. لذا دین نمی‌گذارد زندگی از محتوا خارج گردد. مولوی و اقبال زندگی را در حال حرکت می‌دانند و مهمترین عامل آن آگاهی است که مانع از دلزدگی می‌شود.

 

مولوی:

 

هر زمان مُبدَل شود چون نقشِ جان

نو به نو بینَد جهانی در عیان

 

اقبال:

 

رمزِ حیات جویی؟ جز در تپش نیابی

در قُلزُم آرمیدن ننگ است آب جو را

 

یعنی آب جویبار، بر خود ننگ می‌داند در قُلزُم (=جای راکد و گود) بیآرامد و گند آید. این حرکت کمالی آدمی در عشق به حقیقت مطلق، قابل دستیابی است، چون از منظر هر دو شاعر، منزلت انسان در زندگی، بسته به مراحلی است که آن را در اِشراق می‌پیماید.

 

اقبال:

 

"گر گُل است اندیشه‌ی تو، گُلشنی

وَر بود خاری، تو هیمه گُلخنی

 

گُلخن (=کوره‌ی هیزمی - هیمه‌ی حمام قدیمی) علت روشن است. هم اقبال، هم مولوی عشق و عقل را برابر می‌دانند و هیچ کدام بر دیگری ارجح نمی‌شوند، ولی، عشق را "هادیِ عقل" (ر.ک: ص ۱۴) می‌خواهند. خلاصه‌ی حرف این است: زندگی دینی سه وجهی است: ایمان، عقل، کشف. زندگی یعنی صیقل باطن، دنیاداری و دینداری قلب، زِمام عقل به دست عشق سپردن و آن را از خشک‌اندیشی بازداشتن.

 

مولوی:

 

بال، بازان را سوی سلطان برَد

بال، زاغان را به گورستان برَد

 
همان بال، زاغ را سمت گورستان می‌برَد ولی باز (=عقاب، شاهین و قوش) را سوی قصرستان. بگذرم. کتاب را هنوز در نیمه گذاشتم و کار دارد تا مطالعه‌اش تمام شود. دامنه.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۱۴۰۲ ، ۰۹:۴۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

این جایی که در عکس زیر می‌بینید و چقدر هم با شکوهِ هنر و طراحیِ دیدنی و میخکوب‌کننده‌ی چشم‌نواز، مدرسه‌ی علمیه‌ی امام کاظم ع قم است در تقاطع خیابان سُمیّه و بزرگراه پیامبر اکرم ص در منطقه‌ی امامزاده شاه‌احمد قاسم. مدرسه‌ای که آیت الله العظمی ناصر مکارم آن را برای کاربردهای مختلف ساخته است؛ درس، پژوهش، نشست، اجلاس، گردهمایی‌ها، آزمون‌ها و شاید سایر کارها. حالا سیزدهمین اجلاسیه‌ی سراسری جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم با "علمای بلاد" با عنوان «رسالت حوزه‌های علمیه و اولویت تبلیغ» در سالن مُجلّل همایش‌های مُجلّل‌ترِ همین مدرسه دیروز چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ تشکیل شد و امروز نیز ادامه دارد.

 

 

جالب این است چهار کمیسیون هم داشت که از ماه‌ها قبل در سراسر کشور فعال بود با این محورهای عجیب و غریب و لابد اضافه‌کاری‌های شدید و غلیظ!← ۱. «اقتضائات و تحولات جامعه و بین الملل در امر تبلیغ» ۲. «تولید محتوا، شیوه‌ها و ابزارهای تبلیغی» ۳. «آسیب‌شناسی در ابعاد مختلف فرهنگی و تبلیغی کشور» ۴. «انتخابات؛ فرصت‌ها، تهدیدها و راهکارهای مشارکت حداکثری مردم»

 

حرفی ندارم. جز این سخن: مگر در بلاد، علما هم داریم هنوز؟! همه که یا قم جمع‌اند یا تهران و یا مشهد مقدس. کدام عالم، تن می‌دهد در بلاد دور زیست کند و میان مردم طیّ طریق؟! مشعل هدایت و مَلجاء مردم شدن، مدت‌هاست پَرپَر شده! به قول اُسّ موسی بنّا در سریال پایتخت خطاب به نقی معمولی: «خسّه نباشی!!!» بگذرم. دامنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۱۴۰۲ ، ۱۰:۲۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 یورک بِکِر در رُمان «یعقوب کذاب» ترجمه‌ی "علی اصغر حداد" با نمونه‌خوانی خانم "مهناز مقدم" از یک نوع جنبش مقاومت در آلمان هیتلری حرف می‌زند که یعقوب قهرمان این داستان است؛ فردی دروغگو؛ البته از سرِ شفقّت. یک ترسو، اما شجاع. رُمانی دلکش هست. من هم شیفتِ کتابم و  رُمان. آنقدر اروپا -و بیشتر در آلمان- زندگی مَهیب شده بود که احزاب، میان خانه‌ها هم جدایی انداخته بودند (ر.ک: ص ۷۷) چنان شده بود فلاکت که به جای برق، شمع روشن می‌کردند و عوضِ عیان و اَیاغ (=هم‌پیاله و هم‌ساغَر) بودن با هم، مخفی از یکدیگر می‌شدند. (ر.ک: ص ۹۳) این قارّه -که علیه‌ی همه غُرغُر می‌کند- روزگاری حتی پِچ‌پِچِ شهروندان را گزارش می‌کردند؛ چه رسد به عمل و حرف همدیگر را. حالا برای همه درسِ اخلاق! می‌گذارند. شگفتا! گویی فراموش‌شان شد وقتی علیه‌ی اسکولاستیک قرون وُسطایی (=فلسفه‌ی مَدْرَسی که در آن، اصل بر تدریس در مدرسه و کلیسا بوده است) شوریدند و انسان‌خدایی را جای خداوندگار گذاشتند؛ اینک حتی ذرّه‌ای شجاعت ندارند که به همان فلسفه‌ی مدرن‌شان هم وفا کنند. تمام‌شان جانب شرّ ایستادند؛ چون خود، نخستین شَرّران عالم شدند. دامنه.

 

 

 

 

غَریوِ هیچ کس نباید به لُکنت افتد. رمان "زندگی رؤیایی سوخانوف" اثر اولگا گروشین. ترجمه‌ی خانم مینا صفّار، می‌خواهد بگوید اگر می‌گویند هنر مرده است! پس چرا ما بازم نقاشی می‌کنیم؟ رمانِ بدنوشت و زمُختی بود، اما هر طور بود خواندمش و این طوری هم فهمیدش: ← آناتولی پاولویچ سوخانوف مردی پوشالی و پیچیده است از اعضای ممتاز اتحاد جماهیر شوروی در دهه‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۵ که رمان، زندگی وهم‌آلود وی را برملا می‌کند، گویی دارد پیمان او با شیطان را کشف می‌کند. در ص ۵۸۰ رمان، بر روی این مسئله تأکید رفته است که میل به گمراه‌شدن یا گُم‌کردنِ خود، به شکلی رواج یافته است. یعنی افراد خودبه‌خود خود را از سایرین گم می‌کنند که پنهان بمانند و در دسترس نباشند. عین آنلاین و آفلاین بودن افراد. نکته‌ی دیگر این رمان این است که می‌خواهد بفهمانَد صداقتِ هنری هر کسی -فارغ از هر هزینه‌ای که می‌تواند در پی داشته باشد- در نهایت، پاداش عظیم‌تری دریافت می‌کند. زیرا از دید این کتاب، هنرمند و طراح (در هر سطح و رشته‌ای) کسی است که کاری کند تا ما (=همه‌ی آحاد بشر) این‌همه خاک و خُل (=اصطلاح عامیانه به معمای گرد و غبار، آشغال) را از جهان‌مان بتَکانیم. رمان کنایه می‌زند، نباید غَریوِ (=صدا، فغان، بانگ) هیچ کسی به لُکنت افتد. جالب این است در ص ۱۶ به نقل از مکاشفات یوحنا، باب سوم، آیات ۱۵ تا ۱۷ آمده است: «نه گرمی، نه سرد، وِلَرم هستی، پس تو را از دهان، قی می‌کنم». بگذرم. دامنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۱۴۰۲ ، ۱۳:۱۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

انسان که به قول مرحوم علامه طباطبایی در ص ۱۹۷ کتاب "تعالیم اسلام" به کوشش مرحوم حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی- با سه امر ارتباط دارد، (خدا، خود، همنوع) لازم دارد "دوست" برای خود داشته باشد. اما این دوست باید نیک باشد. حتی عبارت داریم که "آدمی با دوستش سنجیده می‌شود" پس؛ نهایت امر این است انسان باید همنشینیِ نیکان را اختیار کند. شاعر ما شیخ اجل مگر نمی‌گوید:

 

 

"تو اول بگو با کیان زیستی

پس آن گه بگویم که تو کیستی

با بدان کم نشین که صحبت بد

گرچه پاکی، تو را پلید کند

آفتابی بدان بزرگی را

لکه ابر ناپدید کند

پسر نوح با بدان بنشست

خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند

پیِ مردم گرفت و آدم شد"

 

این سرزنش سعدی در پرهیزدادن به انسان از دوستانِ ناباب پند و انذاری بزرگ است. دوستِ ناباب چون اثرگذاری‌اش حتی گاه از مادر و پدر، زیادتر و شدیدتر است، به روابطِ سالم صدمه می‌زند؛ فرد را از راه به در می‌کند؛ بر خُلق و خوی وی نفوذ می‌نماید. به قول شاعر مشهور حکیم سنایی: "با بدان کم نشین که در مانی / خو پذیر است نفسِ انسانی"

 

بزرگان دین آموختند که احترام به دیگران در حقیقت احترام به شرافت انسانی و مزیت دینی و اخلاقی آنان است؛ نه  احترام به هیکل و اندام‌شان. به قول علامه  (در ص ۲۲۷ همان منبع) "در صورتی که شخصی شرافت انسانی و مزیت دینی و اخلاقی خود را از بین ببرَد،  دلیلی برای بزرگداشتِ وی در میان نیست." پس؛ برای انسان -که اسیر اُنس و محتاج محبت و رابطه هست- یک راه بیش نمانده؛  همنشینی با نیکان که آدم را خودساخته می‌کند، نه خودباخته. دامنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۱۴۰۲ ، ۱۰:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

وقتی با این پرسش مواجه می‌شوم که "کامل‌ترین دین بودنِ اسلام" به چه معناست؟ اول دنبال جواب عقل خودم می‌گردم، و چون نیازمند تتبع اهل فن هم هستم، سپس پیِ آراء اهل علم (=دین‌شناسان) می‌روم. اغلب این طور گفته‌اند که اسلام چون آنچه موجبِ قُرب انسان به خدا می‌شود را دقیق بیان فرموده است. (ر.ک: سرشت و سرنوشت. دکتر دینانی. ص ۲۰۰) برای این، اسلام کامل است که چیزی را فروگذار نکرده است. پیام مهم اسلام هم معرفت به خداوند است و اسلام شناخت ما را از خداوند کامل می‌کند. می‌دایند لابد چرا. چون جوهرِ دین که از -غیب الغیوب آمده است- "معرفتِ خداوند" است. اسلام به قول عارفان و متألّهان "پیر نمی‌شود". فقط باید توسط اهل فن تفسیر شود. البته باید به‌هوش بود تا در دام تفسیر هر ناوارِد یا منحرف نیفتاد.  ۳۰ آذر ۱۴۰۲ دامنه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۱۴۰۲ ، ۱۲:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

این کاریکاتورِ خارپُشت برای هفته‌ی پژوهش و فناوری چاپ روزنامه‌ی اطلاعات (پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲) مرا به این فکر انداخت سه چند کلمه بنویسم. یکی این که در هر موضوعی فوری راه نیفتیم! گوگل را جستجو کنیم و آنی کپی و آنگاه کات و سپس به اسم خود!!! پِیست (=ارسال) این چه کاری هست آخه؟!

 

 

باید به فکر خود متکی باشیم که خودمان درباره‌ی هر موضوعی چه فکر می‌کنیم و چه رأی‌یی داریم مثل همین خارپشتِ کاریکاتور. هدف تقویت ذهن و فکر خودمان است. کپی از روی نوشته‌های دیگران همان تقلب در امتحانات است که از روی دست دیگران نمره قبولی می‌گیرند، نه هم فقط در دبیرستان، که حتی در مقطع فوق لیسانس. روزگاری همه به آثار قلمی مفاخر ایران تکیه می‌کردند؛ به ابوریحان بیرونی، به ابوعلی سینا، به شیخ اشراق. دومی این که وقتی کسانی برای‌مان نوشتند ما هم برای‌شان بنوسیم. این، روح نوشتن را زنده نگه می‌دارد و راه پژوهشندگی را همواره، هموار می‌سازد. سومی به قول خانم کبرا بابایی -نویسنده‌ی همین متن روی عکس: من پژوهش می‌کنم:

 

"پژوهش کارِ ذهن پرسشگر است، ذهنی که پدیده‌ها را بی‌دلیل باور نمی‌کند... می‌پرسد سپس دنبال دلیل می‌رود... می‌سنجد و سؤال جدید تولید می‌کند... یک جورچین کوچک در ذهن."

 

چرا؟ چون اساس پژوهش همین یک واژه است: "چرا" و حاصل آن می‌شود جوابِ چرا. یعنی همان متن، همان مقاله، همان تز، همان کتابُ تئوریُ تمدن و راه‌چاره. دامنه.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۱۴۰۲ ، ۱۰:۲۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

کیث پین در کتابش «نردبان شکسته» ترجمه‌ی خانم سمانه پرهیزکاری -که من چاپ هفتمش را دارم و خواندم و تمامش کردم- دست بر مسئله‌ی مهمی می‌گذارد. هیچ چیز به اندازه‌ی سوارشدن بر هواپیما، فانی‌بودن‌مان را به ما یادآوری نمی‌کند. کدام تجربه، وجودی‌تر ازین هست؟ وقتی پرید، دیگر راه فراری ندارید. هیچ اتّکایی، جز صندلی نیست. مجبوری با صدها غریبه یک جا جمع شوی و سطحی از صمیمیتت را به جبر و صور، به خرج دهی. اما در همین لحظه هم، نابرابری وجود دارد. کسانی که ردیف صندلی جلویی نشسته‌اند -که گران‌تر است و دلار بیشتر می‌خواهد- ردیف عقبی‌ها را به دیده‌ی حقارت می‌نگرند.

 

 

نابرابری. آری؛ نابرابری، که محرّک رفتارِ بد است. عاملِ تفاوت است. کُنش‌ها را تخریب می‌کند. موجب احساس فقر است. احساس فقر، به اندازه‌ی خودِ فقر واقعی، از سال‌های عمر انسان می‌کاهد و رفتار را تغییر می‌دهد. نابرابری، آدمی را به تصمیمات متناقض وا می‌دارد که به ناامنی بیشتر ختم می‌شود. از نظر «کیث پین» با برداشت آزاد من:

 

ناهمخوانی‌های میان آرزوهایی که به کُندی تکامل پیدا می‌کند از یک سو، و محیطِ به سرعت در حالِ تغییر از سوی دیگر، یکی از منابع اصلی بدبختی و تباهی دنیای مدرن است. همین است که نابرابری، انسان را از هم جدا کرد. اضطراب پدید آوُرد. سلامت و شادابی را کم نُمود.

 

از دنیای بزرگ، حالا برگردیم به همان هواپیما در مثال کیث پین که یک لوله‌ی صندلی‌دار قطور بیش نیست؛ مدلی کوچک از جهان بس بزرگ ما. در همان هواپیمای به این کوچکی، باز، کوچکترین نابرابری به ستیز میان مسافرین می‌انجامد با آن که همه در هوا معلق‌اند و هراس دارند و هر آن مهیبانه ممکن است به قعر زمین سقوط کنند، ولی با تشدید کمترین حس نابرابری، و با یک اختلاف جزئی، با هم گلاویز می‌شوند. روزانه در خط هوایی سرمایه‌داری‌ترین کشورهای دنیا هم، نزاع‌های خونین در درون خود هواپیما رخ می‌دهد که گاه ممکن است فقط در اثر فشارِ صندلی جلویی توسط مسافر صندلی پشتی، نمودار شده باشد. یعنی حتی در درونِ "دارا"ها هم، سطح تنش وجود دارد. کتاب می‌خواهد بگوید نابرابری، نردبانِ شکسته است. کسانی هم که از نردبان  دنیا با هر فن، یا فریب، یا دانش و تقلّا، و یا حتی رفتار بولهوَسانه بالاتر خود جا کرده‌اند، حق و حقوق ضعیفان را قورت داده‌اند. به تعبیر من: زنگوله‌ی نابرابری، صدایی از جنسِ «فریاد» و خوشه‌های خشم را پژواک می‌اندازدُ به محیط می‌پَرّانَد. بگذرم. دامنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۱۴۰۲ ، ۱۱:۴۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

ویل دورانت (۱۹۸۱ - ۱۸۸۵) در بخش اول کتابش «درباره‌ی معنی زندگی» ترجمه‌ی شهاب‌الدین عباسی با عنوان "تمنای معنی" گفت انقلاب صنعتی غرب خانه و خانواده را نابود کرد؛ هر اختراعی قدرتمندان را قوی‌تر  می‌کند و ضعیفان را ضعیف‌تر. غرب خدا را ظاهراً ناپدید !!! کرده است. (ر.ک:  ص ۲۴) وی درین اثر این‌گونه زیبا به ضرورتِ وجود دین پرداخت که اشتباه است اگر این واقعیت را در نظر نگیریم زندگی معنوی ما همان قدر طبیعی است، که زندگی جسمانی ما. اساساً از نظر ویل دورانت وضع طبیعی بشر "امید" است نه یأس. او با قاطعیت رویه‌ی تمدن غرب را نقد می‌کرد.ویل دورانت  -همان طور که  از آن صفحه‌ی بسیار مهمش از روی گوشی‌ام عکس انداخته‌ام- باور داشت دین‌های بزرگ از دلِ نیاز انسان‌ها به این که احساس کنند زندگی‌شان ارزش دارد و سرنوشت‌شان بیهوده نیست سرچشمه گرفته‌ و شکوفا شده‌اند. وقتی چنین ایمانی که مایه‌ی دلگرمی است رو به ضعف گذارَد، زندگی کاستی می‌گیرد و از یک نمایش روحانی به واقعه‌ای زیستی!!! تبدیل می‌شود و منزلَت انسان را نابود می‎سازد. درین شرائط جسارت‌های حیاتی انسان که تحسین او را برمی‌انگیخت، تبدیل به شکّاکیت و تحقیر می‌شود و در پی آن امید و ایمان، ناپدید و ترس و تردید رویّه‌ی روز می‌شود.

 

 

 

مستزاد : اینک همان تمدن -که از خدا هیچ باکی ندارد و به قول زنده‌یاد ویل دورانت  ظاهراً ناپدید!!!  کرده‌اند- آنچه پادگان نظامی آمریکا (=اسرائیل) بر سر مردم فلسطین در باریکه‌ی غزه و کرانه باختری می‌آورد خوشحال است و جانبدار. دنیا تا این حد از معنی در زندگی تهی نشده بود که امروز شده است. غرب با این نگبت و نخوت خواهی‌نخواهی می‌پژمُرَد؛ پژمُرد فعلاً پلاسیدگی‌اش هنوز خوب بیرون نریخت. اهل فن این پژمردگی زندگی غربی و غرب‌لیسانی را دقیق لمس می‌کنند. باایمانی مانع است، تن به هر کاری بشود داد و پای هر کاری را مُهر تأیید بشود زد. دامنه. تا امروز ۲۲ آذر ۱۴۰۲ : بازدید کل سایت دامنه: « ۱۳۴۸۰۹۹ »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۱۴۰۲ ، ۱۲:۵۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

از جنداب قم تا امامزاده یحیٰیِ ساری!!! شرحی برین سه عکس که از روی مستند "راهِ آبادی"  روستای جنداب سلفچگان شبکه‌ی نور قم انداختم. دارند زعفران برداشت می‌کنند. از قم که ۴۰ کیلومتر به سمت اراک برانیم، سمت راست نرسیده به سلفچگان، ۴ تا دیگه رانده شود، جنداب می‌رسیم. دلِ کویرِ شور را زن و مرد این روستا زعفران کاشتند و ۲۵ سال است ازین محصول -که پیازِ بوته‌اش را از مشهد مقدس آوردند- برداشت می‌کنند. زعفران هم، مورد نیاز شدید مردم ایران است زیرا دست‌کم به چند غذا خصوصاً مهماندهی‌ها حتماً زعفران می‌زنند.

 

 
...
 
 
...
 
 

خواستم گفته باشم گاه در خودِ محل ما داراب‌کلا -که زمینش از بس مرغوب است- شب هسته‌ای زمین افتد صبح نوج می‌زند، ولی سبزی آشی، پلویی، خورشتی و خوردن را حتی می‌روند از شهر توی بازارروز ساری می‌خرند! ای وای! ای حوار! لابد می‌خواهند امامزاده یحیی را هر بار زیارت کنند! و از کوچه‌های تنگ آن خود را به بازارروز برسانند. از قم بیآموزیم؛ فقط فقه را نه. صِرفاً سوهان کَره‌ای را هم، نه. کویر را زمینِ زعفران نمودن و کنارِ کوه را به باغِ بادام تبدیل‌کردن، هم. بگذرم.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۱۴۰۲ ، ۱۱:۴۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

رمان "ناشناس" اثر فیُودار داستایِفسکی روسی است. (۱۸۸۱ - ۱۸۱۱ میلادی) ترجمه‌ی آقای حمیدرضا آتش‌برآب و خانم پریسا شهریای او معتقد بود تنها روانِ انسان است که حضور دارد. (ر.ک: ص ۳۱) خودش آزمایشگر سرشتِ انسان در رمان‌هایش بود. از نظر وی فقط زیبایی، جهان را نجات خواهد داد (ر.ک: ص ۱) درین اثر در ص ۷۱ می‌گوید: طبع همیشه‌خشنودی در دنیا وجود دارد که همواره به همه چیز اُنس می‌گیرد.

 

 

از منظر این رمان، روح‌های فرومایه به محض این که از زیر یوغِ ستم رها شوند خود ستم می‌کنند. (ر.ک: ص ۹۰)  مثلاً فاما فامیچ (شخصیت منفور داستان) که حاضر شد برای به دست‌آوردنِ مقام و درآمد، در خدمت یک ژنرال درآید و به درخواست او ادای هر جک و جانوری را درآورَد و به هر کار پلید و شرم‌آور روی آورَد. حال و حالات برخی از آدم‌ها؛ که مثل یک ستونِ بی‌احساس، بی‌روح ایستاده‌اند. داستایفسکی همیشه در آثار خود حضور خدای قهار و ناظر و حسابگر را حس می‌کرد و عذاب و امتحان او را برجسته می‌نمود. "ناشناس" از نظر من می‌خواهد با نقد افراد رذل و شُوم، بفهمانَد هر موقعیتِ زندگی در حکم سیستمی است که به صورت پویا باید در حالِ گسترش باشد وگرنه آن فرد نوکر بار می‌آید و خفت می‌خرَد و پیِ پچپچه و خبرچینی از این و از آن می‌رود سرشتش را آلوده می‌کند. بگذرم. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۱۴۰۲ ، ۱۲:۰۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

این روزها زیاد می‌شنوید یا می‌خوانید پسرِ فلان فرمانده‌ی اسرائیل، نوه‌ی فلان وزیر اسرائیل، فرزند فلان رئیس و مدیر و نماینده کنسِت اسرائیل در غزه کشته -بخوانید هلاک- شد. می‌دانید چرا؟! به تحلیل من:

 

۱. دارند نشان می‌دهند حتی فرزندان سیاستمداران اسرائیل هم، پا به پای ارتش در جبهه‌ی نبرد مقدس!!! -بخوانید کشتارگاه مردمان غزه- شرکت دارند و کشته هم می‌شوند تا تظاهر به اتحاد درونی کنند.

 

۲. چنان در درون در حال فروپاشی‌اند، ولی آن را محکم مستور و پنهان نگه می‌دارند تا با این نوع خبررسانی بگویند، دیدید ما همه با هم در نابودی غزه! هستیم و فرزندان دولتمردان هم کشته می‌شوند.

 

۳. نشان دهند بُغض به فلسطینی در تمام رده‌های اسرائیل موج می‌زند و هر نبردی برای نابودی نسل فلسطین برای آنان بالاترین آرمان و عقیده محسوب می‌شود. کشتن کودکان و خردسالان در واقع جلوگیری از ازدیاد نسلِ رو به تزایُد فلسطین است که اسرائیل آن را سال‌هاست بزرگترین تهدید می‌پندارد.

 

۴. با این جور پخش خبرها از میدان کشتارگاه!!!!، دارند اعانه‌ی مالی جمع می‌کنند از محافل جهان که جانبدار صهیون‌ها هستند و منتظر ارضِ امنِ موعود!

 

حاشیه: من در هشت سال دفاع مقدس آن تعداد باری که جبهه رفتم، حق را ور ندهم، مسئولان را هم می‌دیدم. فرزندان برخی اندک از آنان هم، گویا بودند، من البته با چشمم ندیدم ولی می‌شنیدم. مُبرهَن است بعضاً بودند، ولی عدد آنان اندک و قلیل بود. واقعاً فقط مستضعفان پای جنگ بودند از هر دین و کیش و مرام و هر خانه یک رزمنده حداقل داشت. و هر کوچه هم یک یا چند شهید. کَیْ می‌شود بعضی از مسئولان رده‌های اوج و فرودِ الآن نظام، بیآموزند خدمت فرصت است، نه جیب‌بُری‌کردن. هر کس برای این مردم -که چهل و اندی سال همه‌ی وجودش را برای انقلاب اسلامی گذاشته‌اند- از زیر خدمت در روَد و دزدی و دغلی کند، خائن‌ترین عنصر در جهان است. چرا؟ چون فساد درین انقلاب مقدس و فرحبخش، بزرگترین فضاحت و قباحت است. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۱۴۰۲ ، ۲۳:۴۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

رُمان گرگ‌سالی. آقای امیرحسین فردی این رمان را نوشته. من خواندمش؛ مثل کسی که نگاهش را می‌دوزد به کوه که از دور شبَح می‌بیند. مثلاً کُنده‌ی درختِ نیم‌سوخته‌ی شببه خرس. معلم می‌خواست به روستای "باللی‌جا" برود؛ نزدیک سبَلان. روزی برفی رفت که خود را برسانَد. از کف بقّالیِ پیرمردِ مشکین‌شهری -که یک پلّه پایین‌تر از پیاده‌رو بود- پایین رفت. پوزش! آقا! این مسیر وسیله ندارد؟ گفت: نه! فقط تراکتور دارد و قاطر. تنها هم نرو. گرگِ آدمخوار دارد. گرگ مگر آدم می‌خورَد؟! آره، این گرگ فقط آدم می‌خورَد. آمریکایی‌ها آوردند توی کشت و صنعت دشت مُغان! برای اصلاح نژاد گرگا. شاه چه کارها می‌کرد!!! و دست آمریکایی‌ها را وا. (بخوانید: آزاد و رها) حالا شد بلای جونِ آدما. آنقدر هراسید که از دور تکّه ابر جامانده بر قله‌ی سبَلان را، گرک تصور می‌کرد. چون شبح به گرکی می‌زد که وضع ترسناک به خود می‌گرفت. معلم ماندُ تنها توفانِ برفُ تکُ توکِ تک‌درختان توتُ صنوبرِ لُختُ کمی هم، دود. ولی چون عهد کرد در شغلش متعهد به آموزش باشد، خود را هر طور بود رساند. ولی افتاد. مُلا -که شیخ روستا بود و برای مردم طبابت هم می‌نمود- آمد بالاسرش نجاتش داد. به دست ملا درمان شد. بلند شد گفت: یا اباالفضل. بارها گفتم حضرت ابوالفضل س برای همه‌ی ایرانیان نامی برای مدد است. واقعاً چه عزت است.

 

 

مُلاها هم از قدیم و ندیم در همه‌جای ایران، ناجیِ مردم بودند و حامی‌شان و هم‌پیمان و هم‌پیاله‌ی‌شان. مردم هم، آنان را هم طبیب روح خود و هم حکیم جسم‌شان می‌دانستند. بگذرم. این متنم کاملاً پردازش مختارانه‌ی من است ازین رُمان. اگر ایرادی دارد از ادبیات من است، نه خودِ رمان، چون دست به برداشت آزاد زدمُ طبق علایق خودم نوشتم. رمان با ادبیاتی روان و رسا و شیوا و بر حسب دستور زیان فارسی و صنایع ادبی پیش رفته است. این جمله را از ص ۲۴۲ رُمان جا نگذارم؛ چون قشنگ است. بازم آزاد می‌نویسم: زمانی جایی می‌روید که از زبان و حرفِ مردم، چندان سر در نمی‌آورید، تحت تأثیرِ حالات صورت‌شان و لَحنُ صوت‌شان شوید؛ چون چنین مواقعی، تقریباً پی می‌برید. دیدار دو انسان برای همین مهم است. زبان، زبان، زبان نعمتی که قدرش هدر می‌رود. شانزده آذر، روز دانشجو بود، من هم با این رُمان یاد از دانشجو کردم، هر چند او معلم شدُ در دل و دامنه‌ی روستای نزدیک سبلان رفت. دیری نمی‌پاید هر دانشجویی، روزی وارد جامعه و کار و بار و تعلیم‌دادن می‌شود. تاریخ انتشار: پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۳۳ ق.ظ. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۱۴۰۲ ، ۱۰:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

( ۱ )

 

 

 

 

به خاطر یک مشت دلار !!! البته آقای نعیم احمدی برای آلودگی خوزستان از عنوان "به خاطر یک مشت دلار" برای روزنامه‌ی "خوزی‌ها" چاپ چهارشنبه امروز (۱۵ آذر ۱۴۰۲) استفاده کرد (عکس بالا) اما من برای قضیه‌ی چایِ «دِبش» (=گَس؛ طعمی میان تُرش و شیرین و نیز به معنای کامل و مُجرّب) خواستم از این عنوان که در واقع نام یک فیلم سینمایی به اسم "به خاطر یک مشت دلار" محصول ایتالیاست، بهره ببرم که در یک دهکده، فقط طعم تلخ مرگ به مشام می‌رسید. قانون وجود نداشت؛ اسلحه حرف اصلی بود. تا این که یک قهرمان بی‌نام با بازی آقای "کلینت ایستوود" وارد دهکده می‌شودُ ماجراها آغاز. من شاید شیش هفت بار طی هر سال این فیلم را دیده‌ام ازجمله اخیراً، هم. حالا از خبرنگار آقای عقیل رحمانی از روزنامه‌ی قدس | سه شنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۲ | ۲۳ جمادی الاولی ۱۴۴۵ | شماره ۱۰۲۴۹ اینجا خواندم که پنج سال پیش روزنامه‌ی "قدس"  چاپ همزمان تهران و مشهد به ستیز با حربه‌های متخلفانه‌ی چای دبش رفته و پرده از آن برداشته بود، ولی سرانجامی نداشت تا این که گویا خودِ حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس دولت سیزده حاضر شد ماجرای تخلف ارزی ۳ میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلاری این برند چای، برملا شود که بخش کلانی از مقادیر ارز تخصیص داده‌شده را در بازار آزاد" (=بنا بر گزارش آقای محمد فاضلی جامعه‌شناس در نامه‌‌ی سرگشاده‌اش به رئیس‌جمهوری رئیسی) می‌فروخت. اینجا مالکی که با چه ترفندی در حوالی تهران کارخانه برپا کرده بود، خدا می‌داند. مخلوطکردن با چای بی‌کیفیتُ فروش چندبرابر قیمتِ دلاری در شهر مشهدُ حتی حتی حتی آلودگی این چای به جوشِ شیرین قسمتی از قضایاست. دبشی‌ها برای این که روزنامه‌ی قدس را بخرند!!! پیشنهاد قرارداد آگهی به این روزنامه‌ی متعلق به حرم رضوی داده بودند که گویا همان‌زمان مدیرمسئول آن با عقد قرارداد آگهی با برند دبش مخالفت و حتی "دستور داد اگر در فروشگاه تعاونی روزنامه از این برند محصولی وجود دارد، به سرعت جمع‌آوری و فروشش ممنوع شود." که کار به شکایت از روزنامه قدس کشیدُ باقی قصه. اینک دبش افشا شد. ببینیم مثل بقیه‌ی پرونده‌ها، آب پاک!!! رویش می‌کشند! یا نه!!! یعنی واقعاً به نظرم برای این تیپ افراد در درون نظام جمهوری اسلامی "به خاطر یک مشت دلار" تنها یک فیلم سیمنایی برای سرگرمی نیست! بلکه فرمول اصلی کارشان است. بگذرم. دامنه.

 

 ( ۲ )


شرحی برین عکس: عکس، ترکیب دو فصل است. راست، زمستان. و چپ، فصلی دیگر؛ گویا پاییزِ خزان. روی عکس خزان زرده‌ی پرتوافکن چشم را می‌نوازد و بر زیبایی صحنه می‌افزاید. اما چمِ خَمِ راست در بغل عکسِ دست چپ، جِثه‌ی روح را به جَست می‌آورَد، چون که طبیعت برف در برقِ تیغِ آفتاب، زمین پای درخت‌ها را آراست. اول خیال می‌کنی رنگ زده‌اند به تنِ عکس، ولی خوب خیره شوی، خواهی خواند که کفِ پُرِ برف، سایه‌ی آفتاب افتاده است از تنِ تنومند درخت، و این گون دراز، عین ریل، تراز شده است و مُواز و مُساو.

 

( ۳ )

 

 

 

جایزه‌ای به اسم شهید مهدی باکری: گویی قرار است "جایزه‌ی ملی شهید باکری" برای نخستین‌بار به بهترین شهرداری‌های کشور تعلق گیرد آن هم بر اساس

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۱۴۰۲ ، ۱۱:۲۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به این زن زیر یک نگاه اندازید ببینید او تا چه حد از غایتِ مقدس این نظام آفرینش خارج است؛ وی "طالی غوتلیب" است؛ عضو کمیسیون سیاست خارجی و امنیت پارلمان اسرائیل. بخوانید چی گفت؟ "خون دشمنم مباح است، او متولد شده تا بمیرد." اینجا او ادامه داده که: "اِشغال کلمه‌ی زننده‌ای نیست، ما باید شمال غزه را اشغال کنیم و در آن شهرک بسازیم." و سپس استناد کرد که: "طبق روایت‌ها، این سرزمین‌ها برای ماست و باید دقیقاً همین کار را انجام دهیم."

 

 

حالا پردازش حرفش: اول: خود باور دارد و مُعترف است اسراییل برای تأسیسش دست به اشغال فلسطین زد؛ آنان را یا کُشت، یا از وطن آواره کرد، یا از خانه‌ی خود بیرون انداخت، یا به زندگی زجرآور در اردوگاه‌ها مجبورشان ساخت. دوم: این تیپ اسرائیلی عقیده دارند فلسطین "ارضِ موعود" است که خدا به یهودیان -از نظرشان قوم برتر- داده شده است، پس به خود حقِ خدایی!!! می‌دهند که تمام ساکنان آن (چه مسلمان، چه مسیحی، چه لائیک و یا حتی کمونیست) را با کشتار و اشغال و اخراج، دچار رعب و وحشت و سازش سازند! سوم: این فکر که فلسطینی ذاتاً به دنیا آمده که به دست صهیون‌ها کشته شود، بدترین -بخوانید پلیدترین- نگاه ایدئولوژیک است که اساساً سازمانِ تفکر اسرائیل را ساخته است. چهارم: ولی فکر نکرده‌اند وقتی قصد کردند دیگران را بکشند، دیگران -یعنی همان صاحبان وطن- دست به مقابله و مبارزه می‌زنند و خود را سازمان می‌بخشند و به دفاع در برابر آنان برمی‌خیزند حتی با سنگ و فَلاخَن (=به زبان محلی‌مان: دِکلَک دِرزین) و سپس با موشک و گردان‌های مجهز عِزّالدین قَسّام. حق‌خواهان جهان هم به مددشان برمی‌خیزند تماماً، و خود دیدند چگونه باعث تفکر مقاومت پیچیده در منطقه شدند. پنجم: کسانی هم که در ایران، مقاومت را می‌کوبند بدانند اگر حتی خود را عمَله‌ی غرب و پیاده‌سربازِ پادگان مسلح غرب -یعنی اسراییل- ندانن،  در مسیر این عملگی که قرار گرفته‌اند. بگذرم. دامنه.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۱۴۰۲ ، ۱۰:۵۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی