تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : سلام جلیل جان همانطوریکه سرور بنده آقا ابراهیم فرمودند ایدئولوژی حزب بعث اگر استیلا پیدا می کرد رهبری کشورهای غربی _ اسلامی را بعهده می گرفتند . اصلی ترین موضوعی که باید در مورد جنگ ایران و عراق همواره مد نظر قرار داد آغازگر و مقصر جنگ است ! سید علی اصغر شفیعی دارابی -
ناشناس : سلام جناب آقاابراهیم شب به خیر ۱- اگر روزی بتوانیم همانطور که در جمعهای خصوصی درباره جنگ هشت ساله گفتگو میکنیم در فضای عمومی و رسانه درباره جنگ حرف بزنیم، به فرموده امام علی علیهالسلام «از گذشته عبرت میگیریم تا آینده را حفظ کنیم» ۲- آنچه از عصر امروز آغاز به نوشتن آن کردم، فیالبداهه بود. برای پرهیز از ... -
ناشناس : سلام آقا ابراهیم به نظر بنده زاویه ها را با مضمون دفاع مقدس باید می نگاشتید چون جنگ از سوی حزب بعث برما تحمیل شد ،بگذرم. حجت رمضانی دارابی -
ناشناس : سلام جناب طالبی عزیز جمعهتان مبارک معمولا در تقسیمبندیها، چه اندیشهای، چه سیاسی و اقتصادی نمایندگان بارز و صاحبان آن هم ذکر میشود. خوب بود شما هم صاحبان زوایا را معرفی میکردید. بنده معتقدم، حضرت امام در ابتدا صاحب دیدگاه دوم بود و پس از فتح خرمشهر که در موضع برتر قرار داشتیم، خواهان پایان جنگ بودند، ... -
ناشناس : سلام عزیز سید باور بفرمائید درشناختن پیامبر اسلام که هنوز برکت زمین و زمان است کم کاری شده است . سلسله کتاب بعثت مهندس بازرگان را خواندم نه تنها بیشترین شناخت از پیامبرعشق را دریافت کردم بلکه برای مظلومیتش حتی در این زمان اشک می ریختم . فیلم حضرت محمد ص که ایرانیان ساختند کمی از زندگی لذت بخشش را خیلی زیبا ... -
ناشناس : سلام آقای طالبی روز به خیر ✳️ در آستانه سالروز آغاز جنگ هشتساله عراق و ایران، یک یادداشت نسبتاً طولانی در دست کار دارم که برای مدرسه میفرستم جلیل قربانی -
ناشناس : 💠 دکتر ظفرقندی بلافاصله بعد از رای اعتماد، به زیارت شهید داود کریمی رفت. سلام جناب وزیر بسیار خوشوقتیم که شما در روز اول کاریتان بر سر مزار شهدا و شهید کریمی حاضر شدید و با کسانی که جان خود را برای مردم دادند عهد بستید که حافظ جان مردم و بیماران باشید. شما مسئولیت وزارتی را بر عهده گرفتهاید که دارای سه بخش ... -
ناشناس : ✳️ در آستانه زادروز پیامبر اسلام (ص)، میخواهم اطلاعاتی را درباره یکی از خاطرهانگیزترین فیلمها درباره زندگی پیامبر در اختیار دوستان قرار دهم؛ فیلمی که در ایران به نام محمد رسولالله شناخته میشود. ✅ این فیلم ساخته مصطفی عقاد کارگردان سوری است و با فیلم محمد رسولالله ساخته مجید مجیدی تفاوت دارد. 👇👇👇 ✅ فیلم ... -
جواهری عتیق : دستبند آمتیست -
ناشناس : السلام علیکم ایهاالمدیر اهلا و سهلا رسیدن بخیر من چقدر خوشوقتم که با پیام من شروع کردی، دلمون تنگ شده بود، بنمای رخ... از رجل و نساء سیاسی بیشتر خواهیم دید و خواند سالم باشید🌹 بازم سلام ما حتی این تیکه حلبی زمینی را که همگان در منزل دارند را هم نمیتوانیم داشته باشیم، چه رسد به آن ستاره دور دست. سالهاست که ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- انقلاب اسلامی
- تریبون دارابکلا
- عترت
- دامنه کتاب
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- گوناگون
- مباحث دینی
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- دارابکلایی ها
- مدرسه فکرت
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- سلمان صالحی
- اُنظُر
- نیرو نیلوفر
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۲
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۹
-
تیر ۱۴۰۳
۱۸
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۷
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۳
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۲۰
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۱
-
آذر ۱۴۰۱
۳۲
-
آبان ۱۴۰۱
۲۸
-
مهر ۱۴۰۱
۲۲
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۳
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۱
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۸
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۸
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۸
-
تیر ۱۳۹۷
۶۵
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۶
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۸
-
تیر ۱۳۹۶
۱۷
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۲
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
متن اُنظُر در بارهی مکارم شیرازی
متنی از اُنظُر: «کاوش اُنظُر. هر جامعه یی باید بزرگان خود را بشناسند، خصوصاً وقتی بزرگان آن جامعه در میان نوسانات حکومت و سیاست، افکاری را نمایندگی کند. آیت الله العظمى مکارم (۱۳۰۵ شیراز) از جدّی تاجرپیشه است و پدرش همان روزهای نخستش، بهش می گفت: "شبها ترجمه ی آیات را براى من بخوان." نقل است نبوغ مکارم، مشهود بود. به همین علت در مدرسه ی «زینت» شیراز به خطر استعداد، به کلاس هاى بالاترش نشاندند.در اصطلاح آموزشی به آن جهشی می گفتند. جالب در زندگی ایشان آن نقطه است که برای طلبگی به «مدرسه ی خان» برده شد، که روزگاری فیلسوف نامدار ایران صدرالمتألّهین شیرازى مشهور به ملای صدرا درس می خواند. و زیور زندگی علمی وی، زمانی جرقه زد که زمان معمول ده سال دوره ی گذراندن «سطح» حوزه علمیه را، او در کمال شگفتی طی چهار سال پیمود. روزی چیزی سرنوشت زندگی اش را عوض کرد؛ آن زمانی که شادروان آیت الله موحّد به مغازه ی پدرش رفت (که خود مکارم تابستان ها در آن جوراب بافى مى کرد) موحد رو به پدرش کرد: چند پسر دارى؟ پدرش جواب داد: چهار تا. موحد التجا کرد "ناصر" (یعنی همین آقامکارم مرجع بزرگ را) «وقف امام زمان (عج...) کن» که پدرش پذیرفت و وی را نزد موحّد در مدرسه ی علمیّه ی «آقا باباخان» سپرد. وقتی هجده ساله شد به قم رفت و پای درس اعاظم آن شهر چنان آموخت که اینک یکی از قوی ترین فقهای ایران به حساب می آید. او با شگفتی از سوی شادروان آیت الله العظمى سید حسین بروجردى رحمت الله مرجع عامه ی شیعیان معاصر، وقتی در یک مسئله ی مهم فقهی بشدت قدرتمند در استدلال و استنباط ظاهر شد، به دست آن فقیه مرجع به درجه ی احتهاد نائل شد؛ وقتی که ماهرانه حکم حرام بودن «سفر صید لهوى» را نوشت و پیش بروجردی برد که آن مرجع شریف با «تعجّب پرسید این نوشته را خود شما نوشتهاید؟! عرض کردم آرى!»
مکارم شیرازی در بیمارستان تهران
این مرجع روزگار دیده ی روزگارشناس ایران (که نویسنده ی بزرگ و پرکار و پرآثار جهان تشیع بوده است) در مجلس خبرگان قانون اساسى انقلاب اسلامی نیز نماینده ای قدرتمند ظاهر شد، چون فقیه قوی یی بود. از آن روزهای سرنوشت ساز کشور خاطره هایش زیاد اهمیت دارد: او در آن مجلس در بخش مذهب در قانون اساسى عضویت داشت به همراه "علماى شیعه و اهل سنّت و مذاهب دیگر" و ایشان بود که برای اولین مرتبه مذهب شیعه را به عنوان «مذهب اکثریّت مردم کشور» در مجلس خبرگان مطرح کرد بود و در آن زمان استدلال نموده بود:
«در یک مملکت، بالاخره باید قوانین، از یک مذهب پیروى کند و دو مذهب و سه مذهب نمىشود در احکام عمومى حاکم باشد، البتّه بقیّه مذاهب باید محترم باشند و از تمام حقوق شهروندان بهره مند گردند ولى تعدّد قوانین حاکم بر کشور ممکن نیست، افراد در مسائل داخلى زندگى خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق که مسائل شخصیّه و احوال شخصیّه نامیده مىشود) ولى در مسائل عامّه، باید پیرو یک قانون باشند، بعد که امام را زیارت کردم ایشان فرمودند: «من از تلویزیون دفاع شما را دیدم و شنیدم و خیلى خوشم آمد، خوب و منطقى دفاع کردید و حقّ مسأله را ادا نمودید»
این نگرش باز و منطقی و در عین حال جمع مدرنیته و سنت در وجود فکر و نگرش فقهی و سیاسی آقای مکارم، امروزه دستخوش افکار پوسیده ی یک سری سیاستمداران کم دان، کم خوان، بعضاً بعضی ها حتی بی خرد، و نیز اسیر دسیسه و به بازیچه گرفتن حقوق ملت، گردیده است که یک شبه! مصادر کشور را با باندبازی و معرفی واسطه ها، تصرف کردند و ضابطه را له نمودند. اُنظُر روی این انحراف از اصول اصیل انقلاب، حرف ها دارد که فعلاً عبور می کند. این روزها آن مرجع بزرگ و فرد شرافتمند ایران که فتواها و نگاه ها و موضع های مهم مملکتی دارد و از منتقدین وضع موجود است، به علت مسموم شدن، در بیمارستان تهران بستری هستند. برای ایشان دست به دعا باید برداشت، زیرا زنده بودن چنین انسان هایی حتی چند روز بیشتر، بر برکات خفی و علنی خواهد افزود. ملاقات عیادتی در عکس بالا، برای بنده برجستگی دارد. البته با حفظ انتقادها برای خودم که حق هر شهروند است. سلامت باشند: سلامٌ علیهُما. اُنظُر.»
مدرسه فکرت ۹۸
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت نود و هشتم
در این قسمت
خاطرات
مدیر مدرسه فکرت در مدرسه فکرت
و نیز بیاموزیم از قسمت ( ۱ ) ( ۱۶ )
از تورقوز آباد تا مجلس خانهی حاج احمد
شروع دوباره پس از یک ماه نبودن دامنه در مدرسه، اینک ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ : سلام شریفان صحن. تورقوز آباد که بودم چند وقت از این یک مدت، چون به باقرشهر هم آمدُشد شده بود، از یک سرلشگر خواهم نوشت با یک شخصیت. اما بگذارم برای بعد. فقط نگفته نروم روی یک مبحث بعد، تورقوز آباد همان جاییست که نتانیاهوی اسرائیل در سازمان ملل عکسی نشان داد که آهای جهان! ایران در آنجا بمب هستهای ذخیره کرده است. بگذرم. اما دیروز پنجشنبه ۱۷ خرداد به هر نحو ممکن راندم تا خودم را الّاُ لابد رسانیده باشم به بیت حاج احمد. مرقد را دور زدم به زیارت، (عکسش هم هست در بالای پست) سپس با ادای ادب، اتوبان تهران قم را با سرعت مجاز ۱۲۰تا درنوردیدمُ ابتدا به حضورِ منزلُ، تنظیمِ ریشُ، زیرِ دوشُ، دَگشِ لباسُ، زدنِ اُدکُلنُ عطرُ، با کمی دلیکی در یخچال، خودم را ساختم. خانه که زن نباشد، یخچال یخ (هیچینَدار) استُ، آدم هم، پَک. خانمم به همراه فرزندانمان و نوههامان (علی، عظیم، لیا زهرا) از یک هفته پیش تا همین حالا در دارابکلا هستند. کَی برسن، اللهُ عِلمٌ، من نمیدُنوم. وانگهی، رهسپار خونهی حاج احمد آهنگر شدم که رفقا همه جمع شده بودند. (عکسش هم هست در پایین پست)
ایشان از چند سال پیش تا همین دیشب -و تا ابد که نفس میکشد- عزمی کرد جزم، که سالروز شهادت حضرت جوادالائمه -علیهم، سلام اجمعین- را، در بیتش عزادارییی مُفخّم برپا کند، با پذیرایی چای با خرما و کیک، انواع میوه و تنقُل، و سرآخر، شام، با طعم طارم و عطر پیچشانداز کرهی محلی در مَشام. آن خدای را سپاس که یادش مُمِدّ حیات استُ و نامش مُفرّح ذات، و آن رفیق را نیز سزاست، که تجلیل حضرت جوادِ ائمه ع را در بیتش اینچنین معظم، سرشار از سخاوت بیآراست و چشمان شرکتکنندگان مراسم را، همهساله به مصیبت دردهای آن امامِ بابِ حاجات، به اشک میآمیزانَد و رودابه مینمایَد. مرحباً برین راد و ارادِ پولادین دائماً.
...
کیا بودیم؟ اینا: اسما بر اساس جلوافتادن ذهن در تدوین ردیف شد بدین ترتیب: من، حاج شیخ احمد، آق سید علی اصغر، آق سید عسکری، سید آق حسین برادرش که در عکس دخترخانمش فاطمهسادات (همنام مادربزرگش خالهی مرحوم و مهربانم) در بغلش هست، آق ایوب، آق مهدیُ آق امینُ آق صابر هر سه، پسر حاج احمد، استاد و رفیق حجتالاسلام آشیخ محمد جواد غلامی، علیرضا شهابی، حاج غلام یزدانی که زحمت کشید پرتقال تابستانی برام آورد و نیز امانتی هلی آق سید موسی صباغ را که هم گت تیم بود و هم نوگری عالی، همینجا تشکر وافر و دنبالهدار هالی ازین هر دو رفیق متعالی. حجتالاسلام سید محمدتقی دهقانی، حجتالاسلام شیخ مردان کافتری. خدا کند که اسم کسی را جا ننداخته باشم. البته پسر ارشدم عارف هم بود، ولی فقط مرا آوُردُ و بعد آمدُ بُرد، اما یک شام بستهبندی هم حاج احمدُ و همسر عزیزش حاجیه سیده حکیمه شفیعی (که من او را از اوج صمیمت و ارادت: «سادات کولِک»! صدا میکنم) به عارف و خانمش «مهساخانمِ فدایی» عروس عزیزم داد. نیز خانمهای همهی حاضرین هم حضور داشتند که در اتاق مجاور جَمبوله (=مجتمع، کیپ به کیپ) بودند. گزارش نماز و منبر را در پست دومم مینویسم. با امید واثق به شفاعت و شفابخشی آقا امام جواد ع بر هر دل عاشق. آری- تورقوز آباد، آباد بودُ مراسم عزای بیت حاج احمد نیز نیکآباد. خاتمه دامنه.
مدیری نیستم که...
جامعهی ایران جامعهای متشکل از گونهگونی در افکار، اقوام، افراد، احزاب و آراء است. کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت، بهترین مسیریابی است. و راهیاب کسیست که خود را به دلِ ترس نیندازد و گونهگونیها دلشوره نگیرد. مدرسه فکرت یک جای نمونهبردار از کل جامعهی ایران است. با همهجور گرایش. طبیعت جایی که متکثر است، بحث و بگو و بشنو است. مجلس شورای اسلامی طی ۴۵ سال با چندین دورهی چهارساله، چه چالش ها که نداشته، اما همچنان قانون خود را گذاشته، چه وقتی نمایندگان آرام بودند، چه وقتی ناآرام میشدند. این واژه وامگرفته از کتاب مرحوم احمد آرام با نام «نهادِ ناآرام جهان» که در موضوع فلسفهی انسان و جهان هستی ترجمه کرده بود. من مدیری نیستم که تصمیماتم را کس یا کسان دیگر بگیرند که البته تا اکنون هیچ کسی هم چنین اخلاقی در خود کار نزد. اما اگر هر کس دلش میخواهد مدیر مدرسه فکرت شود، من بارها با کمال میل اعلان نمودم با مشتاقی تمام مدیریت را به هر فرد داوطلب واگذار کنم. اما وقتی ببینم کسی هم مایل نیست مدیر شود، مدرسه را طبق مقرراتی پیش میبرم که طی این نزدیک هشت سال پیش بردم. مدرسه به داوری بنده دارد طبیعی پیش میرود، چالشها اساساً دما و حرارتی جزین ندارد که موقتاً احساسی دمیده شود که مدرسه داغ شده است. آهن پس داغ شدن، پولاد میشود آنهم با هزاران بار چکش خوردن روی صندان. همدیگر را تحمل کنیم و عقاید و باورهای خود را از طریق قلم که خدای باریتعالی بدان سوگند خورد، در صحن صادر کنید. همین حالا هم اگر مخالفترین فرد فکریام در گوشیاش ایتا نصب کند و من رضایتش را کسب کنم به مدرسه دعوتش میکنم. هرگز از دعوت هیچ انسانی حتی اگر اعتقادات مذهبی یا فلسفی یا معنوی و مادی دیگری داشته باشد نه لنگ نمیزنم بلکه بیدرنگ دعوتش میکنم. خاموش کردن صدای متفاوت مساوی است با ایجاد قبرستان میان زندگان که صدای کسی در نیایدآ چنین جامعهای اگر هم پدید آید نامش جامعهی انسان نیست، اسم دیگری باید برایش وضع کرد. سپاس مضاعف. راستی! بهزودی خاطراتم را در مورد چگونگی شکلگیری مدرسه فکرت و مسائلی که طی این مدت باعث نمو و نُضج شد خواهم نوشت. هر قسمت کوتاه اما طولانی و دنبالهدار. درین مدت یک ماه هر که در دلش داغ دید، بر تمام آنها خدای شکیبایی دهاد. هر کس عروسی داشت، درونش را خدای نشاط گذاراد. و هر که مکه رفت و خرج داد خدای قلبش را نورانده گرداناد.
گزارش نماز و منبر
بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. در بر گرفتم تک تک رفیقان را. بوس، بوس، بوس، با بوی عطر دلنواز و زود. چیزی به مغرب نمانده بود. اذان را که دادند، بین حجج اسلام حاج شیخ احمد آهنگری و آشیخ محمد جواد غلامی تعارف افتاد که کی پیشنماز شود. این جور مِسِم (موقع و موسم) روحانیون تلاش دارند اخلاقاّ دیگری را به اقامه وا دارند و بر خود مرجّحاش کنند. افتادم میان. گفتم هر که ملبّس است، در پیشنماز مقدم است.
برای درگذشت مادر عمو حمید و عمو حمزه
به قلم دامنه: ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ : حالا سقف چِشام چکّه میکند، مثل چشم بچههای یتیم! عمو حمید بیمانندِ من، عمو حمزهی بیریای من و دخترعموهای خوب و محجوب من، با شما حالاها با چه واژههایی مویه کنم، بگریَم، بگویم، بنالم، ازین ساعت ناب عرفه به بعد، مادری را دیگر در زیر سقف خانه ندارید، که دنیا را پا بگذارید مثل او به خودتان مهربانتر، خندانتر، خیرخواهتر، نخواهید یافت که نقطهیپرگار شما در دنیا و عُقْبیٰ بود. من عموزادهاش حیران شدم، گریان شدم، دست و پایم را گم کردم، و برای اون زن نجیب، بیتکلف، مؤمن، خداخواه و یکسره عطوفه هر دم با پشت دستم اشکهایم را پاک میکنم و گونههایم را از رود اشک، میشویم. او یک نشانه بزرگ داشت. همیشه وقتی به من میرسید با او حرفی میزدم با انگشت اشاره به آسمان میگفت: همه چیز با خداهه. این شعار عملی زندگی او بود. عمو حمید حالا بزرگتر از تو آن خانه کسی نیست. حافظ منافع همه باش و روح پدر و مادر خودتان را تا ابد در آن خانه و تمام دورادور حیاط سرسبز و گل و بلبل آن که عطر آنان را میپاشاند، چونان بُقعهی امامزادگان، زنده و قابل رؤیت نگه دارید تا مسیر حیات از آن حیاط مفقود نشود. آن خانه روزگاری محل پخش اذان، جایی برای مناجات سحر ماه رمضان بود. بر باقرمداح آن عموی ذاکر اهل بیت ع من درود و بر عموزادهام اُم کلثوم آن گرامینساء عالَم سلام. اینک مادر را عین پدر به امانت خاک میسپارید و خاکسار قبرشان میمانید. این سه و اندی روزی هر روز مرا تو و حمزه از حال زار مادر خبردار میکردید و حالا بانگ باید داد: انا لله و انا الیه را. آرام باشید و دل را به سوهان غم مادر بسوزانید و چشم را با اشک وداعش بشوئید. من راهیام به همان سمت که شما را به خود کشانده است: سمت غم. برادر غمدیدهی تان: دامنه. حالا سقف چِشام چکّه میکند، مثل چشم بچههای یتیم!
خاطرات دامنه از جبهه قسمت ۱۴۳
به قلم دامنه: ۲۰ . ۳ . ۱۴۰۳ و خاطرات دامنه از جبهه. قسمت ۱۴۳ ؛ شبی که شهید رفیق مان از وسط دو نیم شد و روزی که به من و آق سید عسکری شفیعی فرمانده ی دلیر و پارسای ما در جبههی جوفیر، لباس پاسداری هدیه شد تا به عضویت رسمی ارگان سپاه نائل شویم. بازش میکنم من.
دو سال اول دهه ی شصت است این داستان که از واقعیت برخاست. شب که میزدیم به کمین تا خودِ نزدیکای خاکریزهای عراقیها با کانالی که میکندیم، نفوذ میکردیم (شیار در زمین به ژرفای نیمتنهی انسان، تا حدی که یک بُز بالغ! راحت از توش رد شِه و دشمن ریش! و شاخش! را نبینه) جوان هفده هجده ساله هم بودیم، چه جور زور داشتیم، کلّهشقّ هم بودیم. آن شب -که تگرگ هم گرفت و سید عسکری فرماندهی را برعهده داشت- دشمن با دوربین دید در تاریکی، ما را دید. شروع به بمباران کرد. خزیدیم در شیار. هر آن، جانِ شیرین به جانآفرین تسلیم! منِ هفدهساله وَچه! -که به خدیجه عشق باخته بود- دل دلِه برمِه! رخ، ولی دلیر چون شیر شَرزه! که آی وای خاش خدیجهجان جِه نرسم چی؟! یعنی بینصیب لذت دنیا، برم خاکِ زیر؟! "شهیدشدن" به قول قاسم سلیمانی -شهید مقدس و محبوب صادقِ دل اُمتِ جهاد بزرگ جهان اسلام- اول "شهیدبودن" میخواهد. تفسیر حرفش این است: اول باید شهید بِشی، تا دوم شهید شَوی. من، هم خاش جان را میخواستم، هم "خدیجهجان" را. این وِلولِه در دل و کانالِ درون برپا بود که بمب خمپاره آمد درست خورد وسط بدنِ همرزمم نعمت مقصودلوی سُرخنکلاته ی گرگان که کنار من دراز کشیده بود. من هم وسط شیار درست جُفتش اسیر موج انفجار شدم تمام بدنم یک آن، چند سانت از کف شیار به هوا پرتاب شد. شدیم موجی!!! بدن نعمت دو نیم و قلب و جگرش ریخت پشت اُوِرکتم. سرش را بعدها آق عسکری و سه بسیجی رفتند پیدا کردند که چندین متر آنسوتر پرتاب شده بود و شهید آبیان ساروی آن را حین کمین دیده بود. بگذرم این واقعهی عاشوراوَش ذخیره است در دلم که هرچه بشکافمَش باز نیز خاطره دارد.
تابستان ۱۳۶۲ جبههی جوفیر
از راست: سید عسکری شفیعی،
جانباز محمد بازاری جامخانه و بنده
روزی سپاه در همان خط خاکریز اول جنگ، یک جایی که اسمش نمازخانه بود -ولی سقفش پر از رُطیل و زیرش مخفیگاه عقرب- من و اق سید عسکری و دو نفر دیگر از محمودآیاد و لشت نشاء رشت را خواست. خدایا یعن ما جُرمی کردیم؟! فرمان را بِنه زدیم؟! (=نافرمانی مدنی! نه، جنگی!) آیا فراری!! (آن فراری اسم ماشین شیک مسئولان آلان نه) محسوب شدیم که جیم فنگ شده باشیم؟! با این دلگپی رفتیم. جمع پرشوری شد. سپاه فرمانده، پشت تریبون چهار اسم را خواند. اول آق سید عسکری. بلند شد چابک رفت جلو. تازه فهمیدیم سپاه چهار دست لباس رسمی سپاه را آوُرد که چهارتای ما را به عضویت ارگان خودش درآورَد. سیّ عسکری مِنمِن کردُ لباسُ قبول نکرد. پریشب که کنار هم پیش روضهی منزل حاج شیخ احمد بودیم پرسیدم راستی آق عسکری! آن روز چرا قبول نکردی به لباس سپاه در آیی؟ گفت واقعیتش این است سپاه آنقدر مقدس بود آدم شرم میکرد آسان بپذیرد خود را لایقش کند. (جملهی فصیح!! آق عسکری را من اینجا کمی تصرف کردمُ شکلی دیگر، ردیفش) هیچی! عسکری تواضع کردُ تعارف قورت دادً آمد نزدم نشست. فرمانده هم بود لامَصّب!! ولی قبول نکرد. اِسا مِره چی کار بَکتههههه!!! اسم مرا خواند سپاه فرمانده. از بلندگو شنیدم و خودش را هم دیدم: بسیجی ابراهیم طالبی دارابی تشریف بیارد جایگاه. بلند شدم لینگ هم پلندِر گرفت ولویلانگ خودم را رساندم پیش لباس سپاه!! که مثلاً به انتخاب اصلح!! سپاهی شوم. من هم دیدم آق عسکری فروتنی کرد بر تن نکرد، گفتم نمیخوام سپاهی شوم. ای کاش سپاهی میشدم که الان وِلآدم و وِل اُسار بُوسِست! نمیبودم! مرحوم امام با آن عظمت گفته بود "ای کاش من هم یک پاسدار بودم". بگذرم. اگر همین امروز، مثلاً آن روز بود، صد در صد میپذیرفتم سپاهی شوم. چون دیگر راحت است رفتن توی این لباس! نیز توی سیاست هم دخالت میکند! آدمِ سیاسی کیف!!! میکند. فقط یک دوره فشرده اصول مکتب مصباحی گذراندن! نیاز دارد که آن هم من -که قم ساکنم- راحت میگُذرانم با نمرهی ناپلئون بناپارت! که "بناپارتی" شدن سیاست را یک عده در سر دارند، بر سر کشور بیاورند. بازم بگذرم! خود بگردید بناپارتسیم چیست. من بگم جیز است. سیاسیمیاسی هم بلد نیستم! عکس هم: چپ: من. راست: آق سیّ عسکری. خاتمه دامنه.
اعترافات آگوستین
شرحی بر کتاب اعترافات
به قلم دامنه : ۱۸ . ۳ . ۱۴۰۳ : و اینی را که مینویسم دوست دارم با دقت خوانده شود. برای نوشتنش خیلی با کلمات کلنجار رفتم. کتاب «اعترافات» روزهایی از مرا این روزها خوب به سرانجام میرساند. ترجمهی سایه میثمی است. این فقیه سدهی میانه، اول به دین مانوی بود که از ایران بیناد گرفت. اما بعد به مسیحیت پیوست و چنان رشد کرد که او را «قدیس آگوستین» گفتند. معلم فن خطابه بود، ولی معشوقهای زیبا در تناسب بالا، وی را به آغوش عشق بُرد. دوزخِ عاشقان همانجایی شعله بر میافروزد که معشوق پندارَد و بیم برَد عاشقش آزردهدل شده است. ولی او آنقدر به او عشق بازید که حاضر شده بود از رسوایی جهان هم هول نکند. اعترافات کتابیست که انسان را در عشق با انسان، پابرجا، در رساندنش به خدا، پایدار و در موشکاف کردنش در عقیده، پرمغز میکند. آنقدر سر عشق ماند و سوی خدا هم، پیمان بست که سرانجام نوشت: خدایا آیا رُخصت؟! تا بدانم و بستایمت. و همین شد که تک تک گناهانی که مرتکب شد، پیش خود اعتراف، و آن را کتاب کرد. عجیب این که، این اعترافات را زمانی که اسقف ارشد کلیسا شده بود کرد و شگفتی دارد وقتی بدانید او با این گناهها، یک فقیه متلکم متألّه مسیح شد و هنوز هم اعتبار جهانی جایگاهاش خدشهای نخورد. یک جمله ازو این است: "خدایا بگذار جانم از شدت انضباطی که تو دستور فرمودهای، بپَژمُرَد." خوانندگان، جای شدت انضباط، بگذارند شریعت. این آنچه هست من فهمیدم. پس، شریعت واقعاً رودی است انسان را هم میشُوید، هم از عشق بازش نمیدارد، و هم میبَردش. به کجا؟ به اقیانوس کمال، که مقصد و نهایت انسان است. دامنهی توحید.
نوشته های اُنظُر ۵
مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:
متنهای "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:
(دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳)
روزنامه سازندگی
روزنامه هممیهن
روزنامه اعتماد
روزنامه شرق
روزنامه ابتکار
دروغ ، ترفند ، وهن
کاوش اُنظُر : در این تحلیل امروزم خواهم گفت چرا دیروز بلافاصله بعد از باخبرشدن از لیست رسمی شش تا نامزد تأییده شده، اولین نفر در داخل مدرسه بودم که ضمن ارائه ی تحلیل از شش صورت رقابت پیش رو، از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کردم. و در تحلیل امرزم خواهم نوشت رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد و شکل رفتار نامزدها را نیز برآورد و بررسی خواهم نمود.
دیروز بیستم خرداد متننی تحلیلی نوشتم در ساعت سه و چهل عصر، چهار و بیست دقیقه ی عصر، و آخر هم ساعت پنج و یازده دقیقه ی عصر با سرعنوان «شش کاندیدا با شش فرض تحلیل» و در آن از شش شکل رقابت احتمالی این شش کاندیدا ترسیماتی ارائه داده، در پایان آن تشکر بعمل آوردم از رفتار این بار شورای نگهبان. اینطور نوشته بودم:
«تحلیل، از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم.»
حالا امروز در این وقت صبح تحلیلی خواهم نوشت با سرعنوان «دروغ ، ترفند ، وهن»
با نوشته ی کاملم بر می گردم... اُنظُر.
دروغ و ترفند : این پنج نامزد از جناح پاره پاره شده ی راست (که حاضر شدند برای قدرت و ثروت، آن انسجام درونی و اتحاد بیرونی دو دهه ی نخست خودشان در انقلاب را، این جور ضایع و خوردکننده از بین ببرند، به گُر گرفته یی جدا از جناح به انشعاب در یک فاز جدا تن دهند، تا از لاشه ی قدرت قسمت های قلب و قُلوه گاه و جگر و دل و کلیه ی آن را سهم خود سازند و بقیه ی هم جناحی های خود را دنبال دُنبلان و دُم و دنبالچه و کله پاچه ی این لاشه بفرستند) اینک در این رقابت جدی جدی یی که احتمال بروز خیزش دوم خردادی دیگر از آن بسیار بالاست (که آقای حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نامزد دلخواه حاکمیت را از پیروزی تصوری باز داشته بود) اگر از همین حالا بخواهند رفتار پیشین دوره ی سیزده را تکرار کنند و از وقت و هزینه ی بیت المال ملت در سازمان سیما و صدا سودجویی کنند، سپس با معامله ی زشت در پشت صحنه و گرفتن امتیاز و جا نشانی نیروهای خود در ساختار دولت به نفع یک نامزد دیگر کنارگیری کنند اسم این رفتار اول از همه «دروغ» نام دارد و در ادامه چندین کار قبح آمیز دیگر. پس صدق بورزند و تا آخر در انتخابات با هم رقایت کنند. اگر ملت پس از مناظرات شنید یکی یا سه تا به نفع دیگری کنار رفت و رفتند بدانند روی آنان نامی جز «دروغ» و کنشی جز «ترفند» نمی گذارند. با مردم صادق باشند تا آخر بمانند تا دروغ و ترفند بر سر اسم شان نگذارند. عبور کنم.
وهن : چرا بنده دیروز عصر از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کرد. ساده است جوابش. همین شش تا وقتی عصر دیروز در زمان بجا و سر وقت پنج روزه ی اول توسط آن شورا لیست و به کشور ابلاغ شد، همه مشاهده کردند چقدر خوشایند جامعه را بر سر امید آورد و همین کمتر از چند ساعت حتی امنیت ملی ایران ضریب بالا گرفت و جهان را با حیرت مواجه کرد. آیا چنین رفتار عقلانی و خردمندانه ی شورای نگهبان جایی جز تشکر گذاشته بود. بنده مشامم تیز است درجا بو بردم که این بیشن و رأی شورای نگهبان تا چه میزان مطابق با منافع نظام و حقوق اساسی عمومی مردم است. یک آن خیال کنید اگر شورا به جای این شش تا فقط آن پنج تا از یک جناح را لیست می کرد، واقعاً ملت چه برداشتی می کرد! ملت ایران در یک تقسیم کلی، همه می دانند دو جناح هستند. این از اول انقلاب به بعد کم کم شکل گرفت. حال تصور کنید آقای مسعود پزشکیان نامزد جناح چپ مذهبی و مورد حمایت تمام احزاب حاضر در جبهه ی اصلاح طلب، در میان شش تا نبود، آیا جز وهن می شد روی کار شورای نگهبان گذاشت! پس عقلی و شرعی و اخلاقی بود بنده به خاطر این کار بزرگ شورای نگهبان تشکر کرده باشم. اطلاع برساند این بنده، سازوکار شورا در مورد نامزدها این است هر نامزد باید حداقل از دوازده عضو شورای نگهیان، هفت رأی تأیید بگیرد. بنابراین آنان که از این هفت تا رأی تأیید بازماندند، حق و حقوقی دارند که آن مربوط است به بحث دیگر. اما اینک فضا با این رفتار شورا رقابتی ماند و حتی مردم از سرِ شوق سیاسی « ۵ + ۱ » را در واکنش مثبت به این برخورد خوب شورای نگهبان ساختند. این یعنی یک مسعود پزشکیان چپ مذهبی با پنج نامزد جناح چندپاره ی راست رقابت می کند. پس اگر ملت با این چینش لیست، دکتر مسعود پزشکیان را فرستاد پاستور، معنی اش این است او بر همه ی گرایش های چند پاره ی جناح راست، پیروز شد و رقابت را برد. پس تشکر از شورا که چنین حسی را در کشور پدید آورد.
اما در ادامه رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد؟ و بنده شکل رفتار نامزدها را چگونه برآورد و بررسی می کنم؟ که پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.