مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و یکم

آنارشیگری
پست ۴۸۰ : به نام خدا. سلام. گرچه وقتی اسم آنارشیسم میآید، ذهن همگان به دمِدستیترین تعریف آن یعنی هرجومرج ڪشانده میشود، اما این تعریفی جامع و مانع از آن نیست. یڪ فلسفه از آنارشیسم این است ڪه افراد در پناه آن اساساً به ایجاد هرگونه حڪومت و دولت و قدرتی رضایت ندارند. خودِ واژهی ترڪیبی آنارشیسم یعنی نبودِ حڪومت، نبودِ ریاست،. زیرا درین ایدئولوژی، سلطهگری و حڪمرانی هیچ ڪسی پذیرفته نیست؛ به جای آن قائل به محوریت انجمن و سمن (=سازمانهای مردمنهاد) هستند. بگذرم.
خواستم بگویم من مدتیست به پدیدهی فراگیر، فڪر میڪنم ڪه نسلهای جدید در گسترهی جهانی، به نوعی آنارشیگری را دنبال میڪنند، بیآنڪه البته خود ازین مڪتب سیاسی سر در بیاورند. در ایران نیز، به نظرم نمیتوانیم این پدیده را نادیده بگیریم؛ گویی نوعی خفیف یا تند ازین فڪر در رفتارها بروز دارد. نمیخواهم بگویم چنین فڪر و رفتاری داوطلبانه و مبتنی بر انتخاب است، بلڪه منظورم این است وقتی به آن خیره میشویم چنین چیزی در افڪار و رفتار سرریز دارد.
نڪته: من بارها به افرادی بر میخورم ڪه وقتی ڪمی میشڪافم میبینم اساساً هیچ طبقه، هیچ قدرت، تقریباً هیچ ڪس و نیز هیچ شیوهی سیاسی و حڪومتی را قبول ندارد؛ انگار سرخورده است و به همه ڪس منتقد و منتظر یڪ واقعه در آینده. بنابراین، هرگاه چنین فڪری، زمینهی بروز رفتاری پیدا ڪند، به آنارشیگری شباهت میزند. امید است، نسل تازهی ما با خویشتنداری و بردباری و درجهی بالایی از دانایی، آیندهساز بماند. زیرا آنان ڪه میآیند، روزی هم میروند. جهان یعنی آینده و رونده.
۱۹ آذر ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
پاسخ
سلام جناب... البته شما خود زیادتر از من خبردار هستی. من ڪه در توانم نیست ڪسی را قانع ڪنم، در روحیهی من هم نیست اساساً به قصد قانعڪردن ڪسی، وارد پاسخ شوم، اما چون خودت خواستی و گفتی، من فقط سه مثال میآورم:
۱. در دههی پنجاه هرچه میڪوشیدند فتوای ترور از امام خمینی بگیرند، امام به شیوه رضایت نداد.
۲. هرچه سازمان مجاهدین خلقِ اواخر دههی پنجاه بر شیوهی قیام مسلحانه علیه رژیم شاه اصرار میڪرد، امام هرگز قبول نمیڪرد و فقط به حضور دایمی و منسجم مردم در تظاهرات خیابانی موافق بودند، ڪه ڪمیتههایی هدایتگر این تظاهرات را منظم و مردمی و مسالمتآمیز پیش میبرد.
۳. حتی وقتی سینما رڪس آبادان را آتش زدند، امام و تمام مبارزین -ڪه از رهبر نهضت خط میگرفتند- رژیم شاه را درین حرڪت شوم، رسوا ڪردند، تا به ملت بفهمانند آتشزدن ڪارِ درستی نیست و انقلابیون چنین رفتاری ندارند و این شیوه شدیداً محڪوم است.
درڪِ زودرَس
پست ۴۸۱ : به نام خدا. سلام. سالها پیش در ڪتاب «در خدمت و خیانت روشنفڪران» اثر مرحوم جلال آلاحمد خوانده بودم ڪه او در ص ۲۶ نوشت: روشنفڪر قادر به «درڪِ زودرَس از وقایع اجتماعی» است.
نڪته: نمیدانم درین مسیر آیا ڪارشناسان «اط...» و «ام...» ڪه لزوماً باید درڪِ زودرَس از اجتماع داشته باشند و مبتلا به بلیهی درڪِ دیررَس نباشند، دادههای خود را به مقامات بالا -و نه لزوماً والا- بهدرستی میرسانند، تا تبدیل به نهاده شود و میان سه حالت متعادل سیستم، به تعبیر «تالڪوت پارسونز» تعادل برقرار باشد؛ یعنی میان دادهها، نهادهها و بازخوردها.
افزوده: هرگاه میان دادهها، نهادهها و بازخوردها در هر سیستمی توازُن نباشد، سیستم دچار نقص در عملڪرد میشود و به تعبیر پارسونز اختلال سیستمی پدید میآید.
توضیح: دادهها یعنی مطالبات مردم از نظام ڪه بزرگترین سیستم است. نهادهها یعنی پردازش دادههای مردم توسط حڪومت و تبدیل دادهها به قانون و جوابهای رضایتبخش. بازخوردها یعنی واڪنشهای مردمی ڪه یا بازخورد منفی است و یا بازخورد مثبت. هر دادهای، اگر درست به نهاده بدل شود، بازخورد آن نیز مثبت است. بگذرم.
۲۰ آذر ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
پاسخ
سلام. تیلوتپیل شد، ولی وارِش آمده بود شست! جایی هم ڪه درهبهدست ایستادهام، رأس جغرافیایی انارقلّت است، ڪه انارباغ ماست.
آداب قاجاری!
پست ۴۸۲ : به نام خدا. سلام. حاجیخان قدسی شعری دارد ڪه به ڪسانی طعنه میزند ڪه دوست دارند نامدار و ناموَر معرفی شوند. مثل «عبداللهخان بهادُر» ڪه اصرار داشت نامش در شاهنامه بیاید. اما حڪیم فردوسی، الحق حڪیم بوده... . شعر حاجیخان قدسی این است ڪه از ابراهیم باستانی پاریزی قرض گرفتم:
نهنگی ڪه از غایتِ اِحتشام
نگُنجد به بحر، از بزرگیاش نام
نڪته: برخی آدابِ قاجاری ڪه آڪنده از القاب و اِعطای ڪیلویی! و دلبخواهیِ نام و نشان به اینُوآن بود، گویا در فڪر و ذهن عدهای از قدرتلیسان مَزمِزه ڪرده! البته سانسور نڪنم پارهایی علما در آن عصر، از سرِ اڪراه و یا اجبار، شاهان قجری را با القاب و پیشوند و پسوندهای گران خطاب میڪردند ڪه همین امر بر شاهان و شاهزادگان مُشتبَهه شد ڪه شاید چُنان باشند! بگذرم. تطبیق امروزهروز با خودِ خواننده.
پاسخ
سلام. من از اِڪراه و اجبار هر دو نام بردم. یعنی در دل ازین ڪار ڪراهت داشتند اما مجبور بودند. حالا شما در ڪنار اڪراه و اجبار خواستی اقبال را هم بنشانی مخیّری جناب. بلی، مُلا احمد نراقی در ڪتاب اخلاقی «معراجالسعاده» -ڪه در اڪثر خانهها موجود است- در مقدمهاش دو صفحه در وصف فتحعلیشاه مطلب مینویسد و چنان هم مینویسد ڪه اگر اسم فتحعلیشاه را از آن صفحه حذف ڪنی، گویا دارد یڪ انسان قدّیس الهی را توصیف میڪند و حتی دولت او را «مصون از زوال» میخواند. بگذرمُ و فقط بگویم ڪه الحمدُلِله این شیوه! دیگر منسوخ شد. نشد؟! دیگر ڪی در ڪجای جهان به رئیس ڪشورش میگوید «قطبِ عالَم امڪان»!!؟ الان حتی حُڪّام سعودی هم خود را خادمُ الحرمَین الشّریفَین لقب دادهاند! چه رسد به «دالایی لاما»ی حالای تبّت! بیشتتر بخوانید ↓