دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

آنچه بر من گذشت ۷۶

قسمت ۷۶. به نام خدای آفرینندۀ آدمی. به محض حضور در پژوهشگاه اندیشه سیاسی اسلام در سال ۱۳۷۳، ابتدا در یک جلسۀ مصاحبۀ مفصّل خصوصی، مورد ارزیابی علمی قرار گرفتم. مصاحبه گر، یک روحانی خوش مَشرب و مسلّط به علوم سیاسی (=هم رشتۀ دانشگاهی من) و تاریخ معاصر ایران (=موضوع مطالعاتی مورد علاقۀ من) بود. در فضایی کاملاً جدّی و صمیمانه، به پرسش های کلیدی اش پاسخ دادم. او، گریزی به سیاست روز و جناح بندی های سیاسی مملکت زد؛ که من در این بخش به عمد «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ» شدم و سکوت اختیاری، اختیار کردم. خواستم در آن فضای پرتنش و تیره و تار روزگار سیاسی، خودم را بدون موضع گیری نگه دارم؛ و این اراده ام را، تا آخرین روزی که در آنجا بودم، محفوظ نگه داشتم. که هنوز هم آن روحانیِ مصاحبه گر _که همان روز نخست مصاحبه، رفیق همدیگر شدیم و مقطع کارشناسی ارشد علوم سیاسی را باهم به دانشگاه علامه طباطبایی تهران می رفتیم_ نمی داند من موضع سیاسی ام چیست.

 

یادآوری کنم که ایشان، ماه پیش، پسرم _عارف_ را دید و گفت: «طی بالای ده سالی که با بابات، باهم در مرکز اندیشه بودیم، بابات هرگز موضع سیاسی اش را نمی گفت! و ما هیچ کدام نمی فهمیدیم که ایشان جناح راست است، یا جناح چپ!؟ هنوز  هم نمی دانیم.» بگذرم؛ که آن دهه، دهۀ اوج تنازعات درونی هم بود. هم دورۀ پرمسألۀ هاشمی رفسنجانی بود و هم دورۀ پرچالش سید محمد خاتمی. که من حقیقتاً نمی خواستم محیط علمی و پژوهشی ام را با سیاست روزمرّۀ زودگذر، آلوده کنم. ریز ریز مسائل روز را می خواندم و می فهمیدم پشت صحنه ی سیاست چه می گذرد، اما موضع ام را آفتابی نمی کردم و در پژوهش هایم نیز دخالت نمی دادم.

 

البته به اختیار، به آنان به طریقی فهمانده بودم که من «مخلوط دکتر شریعتی و شهید مطهری» ام. یعنی مبانی فکری ام از استاد مطهری ست؛ که قریب به تمام آثارش را با اعتقاد و باور خوانده ام. و مواضع ام از شریعتی ست؛ که از بدو انقلاب، با افکار و آثارش آشنا و مأنوس شدم. و همۀ مجموعه آثار ۳۶ جلدی اش را که سال ۱۳۶۲ در چالوس خدمت می کردم، از کتابفروشی خریده بودم و خوانده.

 

اما از گشایش، بیایم سر بختِ! فقر؛ که باز هم فقر، مرا تعقیب می کرد. سایه به سایه ی من می آمد. من و فقر، رفیق هم شده بودیم. نه او دل داشت، از من دل بکَند! و نه من زور داشتم، زر بَر گیرم و فقر را از حیطۀ خود بِهلاکنم! فقر، تا ستون فقرات من نفوذ کرده بود! پاره ای را در قسمت قبل بازنمایی کردم. یک فقره ی دیگر از فقرم را هم می گویم. چون؛ هم یادی از مرحوم پدرم است و هم شاید پندی باشد برای این نسل که از فقر نهراسند و با آن گلاویز شوند و آن را بر زمین بکوبند. القصّه:

 

یک هفته ای بیشتر گذشته بود، که کفشم پاره پوره شده بود. تا نانوایی رفتن هم، کفش نداشتم تا بر پا کنم و برپا شوم؛ چه برسد به این که بلند شوم، بروَم تهران، سرِ کلاسِ درس دانشگاه. و یا مرکز اندیشه، برای تدوین کتاب و مقاله. حقوق ناچیزم را هنوز هم، پدرم در آن سال، ۱۳۷۳، از محل کار سابقم در ساری می گرفت و هر وقت به قم می آمد، برایم می آوُرد.

 

فقر و نداری و جیب خالی، قدرتِ خرید حتی یک کفشِ ساده و کم قیمت را از منِ دانشجویِ سه تا پسر دار، ستانده بود. پاییز آن سال سخت و بی کسی، پدر به قم آمده بود. کفشی نو مشکیِ کم شیک خریده بود. او، نعلین می پوشید، ولی برای فصل پُرباران زمستان شمال، هر سال در خیابان اِرم قم، کفشی نو می خرید. من، آن کفش را بی اجازه ی وی، مخفیانه پوشیدم و یواشکی در رفتم. رفتم تهران، تا به کلاس های عقب مانده ی دانشگاهم برسم. کفش چنان تنگ بود که پایم را از جلو و عقب می زد. انگشت شصتم و پاشنه ام، بشدت پِله (=تاوَل) زده بود و لنگان لنگان راه می رفتم. روز بعد، برگشتم قم. کفش را جا دادم تا پدر نبیند. دیدم می گوید کفش من در کفش کَن منزل نیست؛ گُم شده است. مجبور شدم به نحوی گره از از این کلافه باز کنم و خجِل نمانم. (الان که دارم می نویسم از رنج رنجوری آن روزها، گریه ام گرفت) گفتم: حتماً درِ حیاط باز بوده و کسی آمده قاپیده و پوشیده و بُرده! روحت ای پدر! و ای مادر! شاد. مگر قانع می شد زود! کاش می گفتم من پوشیدم. راضی می شد. وقتی سه ماه بعد به دارابکلا سری زدم، مِقار (=اعتراف و اذعان) آمدم و گفتم این هم کفش شما بابا. که او هرگز مُستعمل کسی را نمی پوشید. شد مال من. تا بعد...

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آنچه بر من گذشت ۷۶
/post/1165
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۶۷۹
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پنج پاسخم به مهدی مقتدایی

پنج پاسخم به مهدی مقتدایی

پاسخ اول دامنه: به نام خدا. دوست بلندپایه ام جناب مهندس مهدی مقتدایی سلام. شما شاید خبر داشته باشید که من به شما تا چه حد نزدیک و چه میزان رفیق و تا چه مدت زیادی ست که دوستم. اما این قرابت دلیل و مانعی نیست تا جواب شما را در این جمع (گروه تلگرامی دارابکلا؛ دیار همدلی) که خودت در آن پاسخ ات به [جناب حجت الاسلام والمسلمین سید حسین شفیعی دارابی] آغاز کرده ای، ندهم. شما به جای آنکه از نیرنگ و خدنگ جریان سلطنت پرستان ارتجاعی خارج نشین، پرده برداری و به خوانندگان آگاهی بدهی و بگویی همه ی این بازگشت دادن های عده ای خام به گذشته ی تاریک و خیانت بار رضاخان، از سر و دست عوامل کینه توزِ وابسته به سیا و موساد علیه ی انقلاب اسلامی برخاسته است، دست به تشبُّث "ترازو" بُرده ای و به غفلت آمیخته به ساده نگری و آمار غلط و آزمون نشده و خیالاتی و تعمیم نابجا، کفّه را به سوی جور و ستم و فرد بدنام و قاتلِ شهید مدرس، توزین کرده ای!؟

 

 

 

عقل سلیم و اخلاق اسلامی و هویت انقلابی حکم می کند پست انتشار شده خود را ترمیم و حرف ناپخته ات را پس بگیری. شما را دعوت می کنم به تفکر در دو آیه قرآن که راهنمای مطلق ماست: أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ . مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ. آیا شما می پندارید که ما فرمانبرداران را همچون گناهکاران و مُجرمان قرار می دهیم؟ شما را چه شده است؟ چگونه داورى مى ‏کنید؟ (قرآن کریم، آیات ۳۵ و ۳۶ قلم)

ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

۲۴دشهریور ۱۳۹۷

 

مهدی مقتدایی:


گاهی سکوت همان دروغ است،کمی شیکتر، روشنفکرانه تر و بدون مسئولیت. سلام جناب آقای طالبی  تشکر از ابراز ارادت. خودت و دوستان هم دوراه ای ما خوب میدانید که چه میزان به شریعتی ارادت داشتم و دارم (که تاوان این ارادت را نیز توسط دوستان پس داده ام) و اگر کسی اهل فکر و اندیشه باشد میداند طرفداری از سلطنت و سلطنت طلبان برای دوستداران شریعتی چه تهمت ناجوانمردانه ای است. از نظر من شاید حکومت پادشاهی بدترین نوع حکومت و توهین به شعور جامعه است. همیشه از دوستان جوان خواسته ام در انتقاد از وضع موجود حکومت گذشته را بعنوان سند مثبت و بهتر از حال مثال نزنید و از چاله به چاه نیفتیم.(بنظرم میاید در همین گروه نیز حدود یکماه پیشتر مطلبی نوشتم) اینجانب نه تنها تحت هیچ عنوانی نه از رضا و نه از پسرش و نه از نوه اش حمایت نکرده و نمیکنم، بلکه اونها نیز خیانتهای زیادی مرتکب شدند و اصولا کسی که به حکومت سلطنتی معتقد باشد از دیدگاه من در سالم بودن تفکرش باید شک کرد. رد کردن کار اونها دلیل بر تایید بی تدبیری آقایان در حراست و حفاظت از بیت المال نیست. اگر از آدم خوبی بدگویی کنیم کار نادرستی است، اگر از آدم بد و بی کفایتی هم خوب بگوییم حمایت و ستایشش کنیم و بر کاری که لیاقتش را ندارد بگماریم، به نوعی خیانت کردیم.


مگر این ایران متعلق به همه مردم نیست و همه مردم (بلا استثنا) از بیت المال سهم مساوی ندارند. مگر مسولی میتواند امانت های مردم را در جایی غیر از جایی که مردم میخواهند خرج کنند. آیا الان واقعا اینطوری است چرا شما و آقای [حجت الاسلام والمسلمین] شفیعی و دوستان دیگر در این باره یک بار مطلبی ننوشتید. چرا قلمهاشان در زمان احمدی نژاد که مورد تایید آقایان بود و کشور را به گه کشید حرفی در مطبوعات ننوشتید(اگر شما یا آقای شفیعی نوشتید آدرس بدهید)


شما و آقای [حجت الاسلام والمسلمین] شفیعی حتما به این سوال شفاف و صریح پاسخ بدهید آیا رضا شاه خاین در حراست از بیت المال از این آقایون بهتر نبود؟ آیا رضا شاه خاین مدیریتش از این آقایون بهتر نبود؟ و ..

پاسخ دوم دامنه: رفیق بزرگوارم جناب آقای مهندس مهدی مقتدایی سلام. در پاسخ به متن دوم آن جناب، چند نکته‌ایی می‌نگارم: بیشتر بخوانید ↓

پنج پاسخم به مهدی مقتدایی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پنج پاسخم به مهدی مقتدایی
/post/1155
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۷۱۱
ادامه ی مطلب
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

معنویت و انسان

به نام خدا. سلام. ۱. وقتی از ظاهر مادی هر چیزی فراتر برویم، در واقع به عالم معنا رفته‌ایم. و معنویت اساس حیات بشریت است. ۲. روح، نه یعنی روحِ خدا؛ بلکه، چیزی‌ست مجزّا در عالم بالا، که به امر خدا، از آن برمی‌دارند در انسان می‌دمَند، تا با آن، حیات واقعی و معنوی پیدا کند. ۳. به نظر من، با اندک مطالعاتی که داشته و دارم، عوامل زیر، معنویت‌زُدا هستند و انسان را از توجه و گرَویدن به بُعد روحانی خود، بازمی‌دارند:
 
۱_ علم‌زدگی. ۲_ انکار غَیب. ۳_ دَم غنیمت شمُری. ۴_ خودزی بودن نه خدازی شدن. ۵_ دین‌گریزی. ۶_ اصرار بر گناه کردن. ۷_ افکار ماتریالیستی. ۸_ غفلت‌ها و جهالت‌ها. ۹_ رفیق ناباب و لااُبالی. ۱۰_ خیالات واهی. ۱۱_ روحیه‌ی اِنکاری. ۱۲_ رفاه‌زدگی. ۱۳_ دوری از اِشراق درون. ۱۴_ غرق‌شدن در بُعد مادی زندگی. ۱۵_ برای پول به‌دست‌آوردن زندگی‌کردن، نه برای زندگی‌کردن پول به‌دست آوردن. بگذرم.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
معنویت و انسان
/post/1162
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۲۱
  • پست شده - دوشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۷، ۰۲:۵۷ ب.ظ
  • : برچسب ها
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بُشر حافی

به قلم دامنه. به نام خدا. این متن را از روی منبع مندرج در پایان پست می نویسم. بُشر حافی در زمان امام کاظم _علیه السّلام_ می زیست. فردی مُتموّل (=دارا) بود. روزی حضرت امام کاظم از درِ خانه اش عبور می کرد، صدای آواز و لهو و لعب می شنَود. پرسیدند این خانۀ کیست؟ «بنده» است یا «آزاد»؟ یکی که آنجا بود پاسخ گفت: خانۀ بُشر است؛ یکی از اشخاص بزرگ. بنده نیست، آزاد است. حضرت فرمودند: «بلی آزاد! است که این جور است!»

 

بُشر که از خانه بیرون می آید، از آن شخص می پرسد چه شده است؟ او به بُشر می گوید: حضرت موسی بن جعفر _علیه السّلام_ از اینجا می گذشت صدای خانه را شنید و به شما چنین جمله ای گفت: «بلی آزاد! است که این جور است.» بُشر سراسیمه و پابرهنه می رود تا به امام (ع) می رسد. می گوید: آیا توبه کنم قبول می شود؟ و توبه می کند.

 

بعد از آن، بُشر تا آخر عمر، پابرهنه راه می رفت. چون می گفت من هنگام تشرُّفم به خدمت حضرت موسی بن جعفر _علیه السّلام_ پابرهنه بودم. به همین علت به او می گویند: بُشر حافی. یعنی پابرهنه. و نقل می کنند که حیوانات در کوچه ای که او می رفته، فضولات نمی انداختند.

(برداشت آزاد از کتاب: آینه‌ی صدق و صفا. شرح حال مرحوم آیت الله العظمی محمدعلی اراکی. به کوشش آیت الله رضا استادی. ص ۷۹ و ۸۰)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بُشر حافی
/post/1160
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۴۷
  • پست شده - دوشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۰۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۱۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت دهم

 


تقی آهنگر: سلام وعرض ادب یک سوال ویه درخواست از جنابعالی داشتم  اولی سوال اون اینکه باتوجه به داستان موسی وخضر علیه السلام (سوره کهف) برداشت شما از لحاظ ظاهری وباطنی این داستان ورابطه ان با قضا وقدر چیه

 

پاسخم:
سلام جناب آقا تقی آهنگر
من برداشت شخص ام را می نویسم. تا اگر اشتباه بود به من برگردد.

اولا" خضر (ع) هرچه انجام داد به آن علم لدنّی داشت و خدا حکمت آن را به او عطا کرد. لذا کارهای او فراتر از سطح علمی روزگار بود. به اذن خدا کار و اقدام می کرد.


ثانیا" هیچ کاری و هیچ امری در هستی، بر حکمت خدا پیشی ندارد و امر خدا مافوق امرهاست. خضر امر خدا را اجرا کرد و آن سه تا کار را مأذون به اذن خدا بود. فرمان دریافت می کرد. چون مسلح به علم خاص بود. پس، خدا آن سه تا کار را کرد. هم به جهت توحید افعالی و هم از نظر حکمت که می خواهد از طریق خضر به موسی (ع) بدهد.


ثالثا" قضا و قدر جایی ست که قوانین ثابت خدا در میان باشد حال آن که در این قضیه، خضر با اتصال به خدا، فرمان ثانوی می یابد که چنین کند.
خدانگه دار.

 


بحث 43 : آیا برای کسی که به خدا یا دنیای پس از مرگ باور ندارد ضرورت دارد که به اصول اخلاقی و ارزش های انسانی پایبند باشد؟
این پرسش جناب حسین جوادی نسب است که عیناّ درج و در پیشخوان سنجاق شد.

 

پاسخ به بحث ۴۳ مدرسۀ فکرت
به نام خدا. سلام. در اجابت به جناب جوادی نسب چندجمله ای مرقوم می دارم:
ابتدا روشن سازم که کفر، امری قلبی ست و هیچ کس نمی تواند کفر کسی را بآسانی تشخیص دهد، اگر عیسی مسیح (ع) با نگاه به افراد، کفرشان را آنا" تشخیص می داد، نوعی معجزه ی آن نبی خدا بود.


در فرض پرسش شما که قید نهان دارد، از نظر من باز هم انسان بی نیاز از اخلاق و ارزش ها نیست. چند دلیل دارم:


۱_ در نهادِ انسان، نداهای خاص درونی کار گذاشته شده است. انسان حتی اگر بر فرض پرسش شما چنان باشد که پرسیدی، بازهم این صداهای درونش را می شنوند که حیوانات و سایر جنبندگان از این نداها، محروم اند.


 ۲_ انسان مدنی الطبع و اجتماعی و حتی در این عصر اجتماعاتی ست، پس نمی تواند اخلاق و ارزش ها را نادیده انگارد، اگر علاوه بر خدا و معاد، اخلاق و ارزش ها را هم انکار و یا نافرمانی کند، چنین شخصی در اجتماع و زیست عمومی دچار بزِه می شود. زیانکاری هایش بماند!


۳_ این نکته را هم بگویم کسانی که مدتی ست در ایران به تبعیت از برخی "پُست مدرن" های اروپا و آمریکا، ساز "معنویت" را جدا از "دیانت و شریعت" کوک کرده اند، راهی خطا و انحنا، در پیش گرفته اند، زیرا بُن مایه ی انسان، خداگرایی و  جاری بودن در شریعه ی دین و ارزش های ماورایی ست.


۴_ حتی اسم بشر به این دلیل بشر است که "بشارت" درونی دارد. و از آن رو نامش "انسان" است که اُنس با خدا و ارزش ها دارد. اگرچه همین انسان گاه دچار نِسیان هم می شود که هم ریشه است با فراموشی.


درپایان اشاره کنم از نظر علامه طباطبایی آن انسان های متصوّر در پرسش شما جناب جوادی،  "مستضعف فکری" اند و باید کوشید آن ها را به راه آورد. راه خدا، اخلاق و معاد. دامنه. ۲۹ مهر ۱۳۹۷.


چهار مرحله سازندگی انسان
به نام خدا. سلام. از نظر امام علی (ع) در نهج البلاغه، هر انسانی با این چهارمرحله می تواند خویشتن را بیشتر بسازد و بر مبنای آن بهتر از دیروز گردد:
۱_ مشارطه
۲_ مراقبه
۳_ محاسبه
۴_ معاتبه


توضیح: مشارطه یعنی با خود شرط کردن و پیمان داخلی بستن. معاتبه یعنی به خود عتاب و خطاب و تشَر زدن و هشدار داخلی دادن و نَهیب درونی برآوردن.


البته گرچه بر ما انسان های عادی، این سازندگی کاری سخت و طاقت فرساست؛ اما فرمولی مقدّس است که امام علی (ع) به بشریت یادآور شده است.
۲۹ مهر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


@
جناب جوادی نسب! اساسا" انبیا برای تغییر خَلق نیامدند بلکه برای تغییر خُلق برانگیخته شدند. خلایق به اخلاق نیاز دارند که به قول دکتر سروش باید به اخلاق خداوند در آیند. این که خلقت انسان با نبوت آدم ابوالبشر (ع) آغاز شده و به حضرت ختمی مرتبت (ص) ختم شده حکمتی لطیف جز مکارم اخلاقِ خلایق ندارد. بنابراین انسان از ریشه ی نبوت برآمده است و محتاج اخلاق چه در انزوا و چه در اجتماع است. جز این باشد، نامش چیزی دیگر است.


بحث ۴۴ : در مورد موفقیت فرزندانتان چه راهکارهایی دارید؟ و یا دوستانی که فرزندان موفقی دارند از چه روشها و راهکارهایی بهره بردند؟
این پرسش جناب حمید عباسیان است که در پیشخوان سنجاق شد.


 

سوسیالیسم و کاپیتالیسم

به نام خدا. سلام. فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز ژاپنی الاصل آمریکا اخیرا" گفته است سوسیالیزم باید بازگردد. او در سال ۱۹۹۲ و اوج اقتدار لیبرالیسم پس از پایان جنگ سرد، در کتابی با عنوان "پایان تاریخ و آخرین بازمانده" مدعی شده بود: آنچه شاهدش خواهیم بود نقطه پایان تکامل ایدئولوژیک بشریت و جهانی شدن اندیشه لیبرال دموکراسی غربی به عنوان آخرین شکل حکومت بشری است. بیشتر بخوانید↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۰
/post/1188
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۲۷
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

چَچکَل

به قلم دامنه. به نام خدا. چَچکَل. این واژه یعنی هیزمِ نیم سوزِ در حالِ سوختن و آماده برای گُر گرفتن که حالت خاموش شدن آن بیشتر از شعله ور شدنش است. مثل عکس زیر: در روستای دارابکلا، به کسی که میان دو دوست، دو انسان، دو حیوان، کلاً بین دو نفر، آتش افروزی و جنگ و دعوا می افکنَد، و پیِ دمیدنِ اختلاف و کاشتن تخم عداوت بر می آید، به چنین فردی می گویند: «چَچکَل پیش ندِه!». یعنی دعوا راه نینداز. چَچکَل پیش ندِه! به زبان فارسی یعنی هیزم آتش گرفته ی در حال خاموشی را پیش تر نده تا در شعله ی آتش بسوزد. کنایه از آدمی که از ستیزش دیگران، لذت و نفع می برَد و شیطنت می کند.

 

چچکل آتش

 

شرح یک واژه

 

به قلم یک دارابکلایی. با سلام. من هم هر دو واژه را شنیده ام. (اینجا) به نظرم اصل کلمه همان "تشکل" تشکیل شده از "تش" + "کل"، اولی به معنی آتش و دیگری به معنی کله باشد؛ در مجموع به معنی کله ی آتش است. "چشکل" و سپس "چچکل" همان تغییر یافته کلمه اول هستند. در همه زبان ها معمول است که گویشوران آن زبان تمایل دارند که به راحتترین صورت کلمات را تلفظ کنند؛ مثل در تجوید قرآنی ادغام و قلب به میم داریم، مردم "محمد حسن" را "ممسِن" صدا می کنند، و یا انگلیسی زبانان did you را "دیججو" تلفظ می کنند.

 

در زبانشناسی قواعد چندانی از جمله deletion یا "حذف" و assimilation یا "تشبیه" وجود دارد. در تغییر کلمه تشکل به چچکل از قاعده دوم استفاده شده: محل تلفظ صدای "چ" نزدیک و شبیه صدای وبین دو صدای "ت" و "ش" است. پس به جای "تش"، "چش" گفته شده و سپس همین حالت برای "ش" و "ک"، و "چ" و "ک" به وجود می آید. به این طریق "تشکل" که تلفظ آن سختتر است جای خود را به "چچکل" که راحتتر و ساده تر تلفظ می شود، می دهد. (خودتان می توانید با تکرار کردن چند باره این دو کلمه متوجه شوید که تلفظ دومی روان تر است!)


همانطور که به خوبی بیان کردید، اصطلاح "چچکل پیش هادن" موقعی استفاده می شود که در دعوای میان دو نفر یکی دیگر سعی می کند که با اعمال یا حرف هایی آتش دعوا را شعله ور تر کند و یا به قول فارسی زبانان "آتش بیار معرکه شود".

 

 

پاسخ دامنه

 

به نام خدا. سلام جناب یک دارابکلایی. از این همه دقت و غَور در واژه و اهتمام به بحث، ممنونم. پست نوشتن من یک طرف؛ این شور و ذوق و کنجکاوی عالمانه ی شما و دیگر دامنه خوانان محترم هم، یک طرف. انرژی می بخشد به مدیر وبلاگ. لذت بردم از شکافتن بحث لغت. من اساساً لغت و زیر و بم های آن را دوست دارم. وقتی «باز» می‌شود، انگار به فتوحات! رسیده ام. قلبِ به میم را هم عالی آمدی. مثل «شنبه» که همیشه تلفظ می کنیم «شمبه». معنای غیرلفظی چچکل را نیز در آخرین عبارت خود، بخوبی بازتاب داده ای. بی نهایت سپاس جناب.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چَچکَل
/post/1159
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۲۷۵
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

حال امام موسی صدر قبل از مفقود شدن

به قلم دامنه. به نام خدا. دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در صفحه ی ۲۳۲ کتاب "سرشت و سرنوشت" در گفتگو با کریم فیضی از حال امام موسی صدر قبل از مفقود شدن می گوید که در مصر با هم دیدار داشتند. متن این گپ و گفت دکتر دینانی با امام موسی صدر را در تصویر زیر آوردم:

 

صفحۀ ۲۳۲ کتاب

«سرشت و سرنوشت». عکس از دامنه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
حال امام موسی صدر قبل از مفقود شدن
/post/1145
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۲۶
  • پست شده - جمعه, ۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۰۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دین چیست؟ پاسخ نسخه‌ی خطی دامنه

دین چیست؟ پاسخ نسخه‌ی خطی دامنه
توضیح دامنه: به نام خدا. دیشب یکی از کاربران، از رفیقم سید علی اصغر پرسید: «دین چیست؟ پیدایش آن برای چیست؟». ایشان ضمن پاسخ به آن کاربر محترم، نظر من را هم طی تلگرامی جویا شد. آنچه در متن خطی زیر می خوانید جواب دامنه است به ایشان. به قول ملاصدرا همه‌ی موجودات در حرکت به سوی کمالاند؛‌ حتی سنگ.
دین چیست؟ پاسخ نسخه‌ی خطی دامنه
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دین چیست؟ پاسخ نسخه‌ی خطی دامنه
/post/1971
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۲۶
  • پست شده - سه شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۸ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ایران در قرآن

إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

 

اگر باشتاب بیرون نروید، خدا شما را به عذابی دردناک عذاب می کند و گروه دیگری را به جای شما می آورد؛ و شما [با نرفتن به میدان نبرد] هیچ زیانی به خدا نمی رسانید؛ و خدا بر هر کاری تواناست.

سوره توبة  آیه‌ی ۳۹

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

عذابى که در این آیه بدان انذار و تهدید شده اند مطلق است و قیدى بدان نخورده، و بهمین جهت هیچ وجهى نیست که ما آن را به عذاب آخرت اختصاص دهیم. و چه بسا سیاق خود آیه این معنا را تایید کند که منظور از عذاب، عذاب دنیا و یا حداقل عذاب دنیا و آخرت است. و اینکه فرمود: «و گروهى را غیر از شما مى آورد» یعنى گروهى را که چون شما در امتثال اوامر خدا و کوچ کردن در راه او تثاقل و کندى نمى ورزند. دلیل این معنا قرینه مقام است. وَلَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا اشاره است به ناچیزى مخالفتهاى ایشان در درگاه خداى سبحان، و اینکه اگر او بخواهد ایشان را از میان برداشته قوم دیگرى را جایگزین ایشان کند کارى از دستشان برنخواهد آمد، زیرا خداى تعالى از اطاعت ایشان منفعت و از مخالفتشان ضررى نمى بیند، بلکه نفع و ضررشان عاید خودشان مى شود. وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ این جمله تعلیل است براى جمله یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ. المیزان.

 

دامنه: این نکته اضافه می‌شود که «بسیاری از مفسّران یکی از احتمالات در تعیین مصداق این قوم را ایرانیان دانسته‌اند. از جمله: محمّدبن جریر طبرى، جامع البیان، ج ۹ و ۱۰، ص ۹۳ و سید محمود آلوسى بغدادى، روح المعانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج۱۰، ص ۸۵. (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ایران در قرآن
/post/1154
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۶۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پیوند روحانیت با روستا

به قلم دامنه. به نام خدا. در کتاب «خاطرات ماندگار؛ از زندگی شهید بهشتی» به کوشش مرتضی نظری، یک مطلب خیلی مهم و خواندنی خوانده ام که شهید مظلوم بهشتی بیان داشت. من خلاصۀ آن را به صورت برداشت آزاد در اینجا می نویسم:

 

شهید بهشتی می گوید: پیوند روحانیت و روستا و روستایی یک پیوند ریشه دار است... اکثریت طلاب حوزه علمیه قم، بچه دهاتیها هستند و به این بچه دهاتی بودنشان هم افتخار می کنند. در سال ۱۳۲۹ ماه رمضان با شهید اسلام مطهری و گروه دیگری از دوستان بنا گذاشتیم به روستاهای دورافتاده ای برویم که معمولاً طلاب نمی روند... قرار شد نفری صد تومان به عنوان خرج یک ماه و کرایه رفت و آمد با خودمان برداریم چون غالباً مردم آن روستاها فقیر بودند و چه بسا یک میهمان هم برای آنها تحمیل بود... مرحوم آیت الله بروجردی _رضوان الله علیه_ که از شنیدن سفر ما خیلی خوشحال شدند، از محل وجوهات و پول های حوزه، نفری صد تومان در اختیار این عده گذاشت... ما حدود ۱۸ نفر بودیم. وقتی به قم برگشتیم گزارش این سفر تبلیغی را به جلسه دادیم... جال‌ ترین گزارش را آیت الله منتظری داد. ایشان گفتند:

 

«من به یکی از روستاهای دورافتاده ی فریدن اطراف نجف آباد رفتم. در این دِه، فصل خرمن بود و مردم اصلاً در دِه نبودند. و به صحرا رفته بودند. در بسیاری از روستاها زمینی به نام «خرمن کوب» هست که زیر آن سِفت است و گندم ها کمتر از بین می رود. در این ده هم اهالی گندم شان را می آوردند و همان جا خرمن می کردند، و آن مجمعِ روستاییان در فصل خرمن کوبی می شد. گفتم ما شنیدیم که بزرگترین و طبیعی ترین مجمع روستا در محل خرمن کوبی است و فکر کردیم که این خرجی خود را کمی قند و چای بخریم، و به آن جا ببریم و شب ها خودمان یک چای و سور و ساتی تهیه کنیم و آن ساعتی که نسیم نمی آید و روستاییان نمی توانند خرمن باد بزنند و استراحت می کنند برای شان قصّه بگوییم و لا به لای قصّه هم احکام خدا و معارف اسلام را بگوییم.»

 

شهید بهشتی با نقل گزارش مرحوم آیت الله العظمی منتظری این گونه خاطره اش را پایان می برد: «پیوند روحانی با روستا این جور است، این عشق و علاقه و محبّتی هم که در دل مردم ما است ریشه هایش، ریشه های طولانی است.»

ص ۶۶ و ۶۷ کتاب

خاطرات ماندگار؛ از زندگی شهید بهشتی

سخنرانی شهید بهشتی ۱۹ دی ۱۳۵۹

در روستای آب باریک ورامین

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پیوند روحانیت با روستا
/post/1153
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۸۸
  • پست شده - دوشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۳۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نهم


پاسخ:

سلام جناب ... عین هم بودن برخی از احکام، عیب و ایرادی بر مراجع نیست. کما این که ۲+۲ مساوی ۴ برای همه ی ریاضی دانان عین هم است. مهم این است فلان مرجع هم، اجتهادش در این مسأله، مطابق با فتاوی فلان مراجع سابق و لاحِق است و مثلا" حاشیه اش بر عُروة الوثقی کتاب فقهی محوری مرحوم سید کاظم طباطبایی، با مراجع دیگر تطبیق دارد. پس، تطبیق عین به عین، حُسن است نه نُقص. و حتی موجب اعتبار یافتن آن فتوا می باشد که شبیه پارادایم می شود که انگار رویش اتفاق نظر است.

 


بحث ۳۵ : از مهمان چگونه پذیرایی کنیم در حد و سطح خودمان؟ یا در اندازه و توان اقتصادی مهمان؟
این پرسش جناب حسین جوادی نسب است که در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود.
لطفا" پاسخ به جوادی نسب لینک شود تا ایشان پاسخ ها را کاوش و اعلان نظر کنند.

 

پاسخ دامنه به بحث ۳۵
به نام خدا.


۱_ بین میزبان و میهمان حقوق متقابل وجود دارد.


۲_ پذیرایی باید متعارف باشد نه تشریفات و اسراف.


۳_ میهمان در فرهنگ اسلامی و روحیات ایرانی دارای ارزش و قابل احترام گذاری والاست.


۴_ باید این آیین را احیا کرد چون مدتی ست میهمانی رفتن اگر نگویم کاملا" از رسم برافتاد، لااقل کاسته شد.


۵_ طبق سنت حضرت ابراهیم (ع) شیخ الانبیاء که نماد پذیرایی عالی از میهمان است، مسلمانان با قبول فرهنگ حنیف، خیلی به میهمان ارزش می گذارند و حتی قدم شان را برکت و وفور نعمت تلقی می کنند.


۶_ اساسا" میهمانی رفتن یا میهمان پذیرفتن، رفتاری مختص آدمیان است و حیوانات از آن بی بهره اند. پس باید این انگیزه ی فطری و اخلاقی و عاطفی را پاس داشت که اغلب موجب مودّت و تحکیم خانواده ها می گردد. 
 


قم، ایران، اسلام
به نام خدا. سلام. قم، مِلک طِلق هیچ کسی نیست. هیچ کسی هم قادر نیست قم را تماماً از آنِ خود کند. زیرا قم را علم و دانش و ارزش احاطه کرده است؛ نیز آزادی و اندیشه و اجتهاد؛ نه قدرت و استیلا و انقیاد. قم مالِ همۀ ایرانیان است. متعلّق به تمامی شیعیان و مُحبّان اهل بیت _علیهم السّلام_ است. قم، مرکز اجتهاد است؛ شهر علم و عالمان. شهر همۀ ایرانی ها. قم را نمی شود شاغول کرد. قم، سُلطه پذیر نیست. قم، همیشه با تفکر برپا بود و با تفکّر می ماند. مردم ایران، چشمشان به قم است. چون که احکام شرع شان از قم و از مرجعیت برمی خیزد. درود بر مرجعیت.
۱۵ مهر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


@
سلام جناب
شاغول کردن را که خوب می دانید. ابزار بنّا برای میزان کردن آجرهاست.
اما در پهنه ی فکر، شاغول کردن یعنی با یک نوع فکر، همه را میزان خود! کردن. این ممکن نیست که همه یک جور بیندیشند. به عبارتی تفکر دستور بردار نیست. و قم شهر اجتهادات است نه فقط یک نوع اجتهاد.

 

 

شرح عکس بالا»
 

از جی پلاس خواندم در مازندران برای شکار کبک ۶۶۰۰ مجوز صادر شده (یا می شود). بر این اساس برآورد کرده است جان ۴۰۰ هزار کبک در خطر است.


عشق و سلطنت
به نام سلام. در تاریخ سیاسی جهان، میان عشق و سلطنت اغلب تعارض و غوغا و بلوا برمی خاست. مثلا" ژرژ ششم در انگلستان به خاطر عشق از سلطنت گذشت. و یا عضدالدوله دیلمی _که حاکمی جاه طلب و شیفته ی تاج و تخت و شکوه و تشریفات بود_ معشوقه اش را سوار قایق کرد و در دریا انداخت تا خیال خود را در تصاحب کامل قدرت راحت کند.
 ۱۶ مهر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

پاسخ به بحث ۳۶
به نام خدا. پرسش آنقدر مهم است که پاسخش چند کتاب می شود. کما این که هنوز هم حکیمان، فیلسوفان، متکلمان و دانشمندان در پی جوابا" در جواب اند. من، راه دور نمی روم. سری به گلستان می زنم و دقّ الباب می کنم سعدی ایرانی ها را که گفت:

خوردن برای زیستن و ذکر کردن است
تو معتقد که زیستن از بهرِ خوردن است
(گلستان. باب سوم ص ۱۶۰)


پس؛ بسته به جهان آگاهی و خودآگاهی و خداجویی افراد دارد که کدام انسان را تجربه کنند. یا مانند ابوذر یا عین ابوجهل؟ ابوذر وارسته شد و خداپیوسته و ربذه چشیده و تن به ذلت نداده. ولی ابوجهل، جهالت ورزید، کینه کرد، زراندوخت، مادی گرا شد، جدا از خدا زیست و نهایتا" به دست عدالت به فنا رفت. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۹
/post/1172
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۴۵
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳