رباعی ۲۵ عُبید زاکانی
به قلم دامنه : به نام خدا
از شدتِ دستتنگی و مِحنت برد
در خیمهی ما نه خواب یابی و نه خورد
در تابه و صحن و کاسه و کوزهی ما
نه چرب و نه شیرین و نه گرم است و نه سرد
(عُبید زاکانی. رباعی۲۵)
نکته بگویم: شعر روشن است و نیازی به روشنگری ندارد. گرچه نظامالدین عُبید زاکانی حالوروزِ زمان خود را به قدرتِ طنز و تیغِ واژه، نقد و نقل کرده است؛ اما میتواند هر زمانهای را شامل شود که سُفرهی مردم -از سرِ خوشخیالی کاذب و بیتوجّهیِ حادث به روزگارِ مردم- روزبهروز از مایحتاج (=نیازمندیهای ضروری زندگی) خالی و خالیتر میشود و آنگاه فقط باید با انگشتِ اشاره با بیشترین عرقِ شرم، اشاره کرد که:
موز اونه.
اَنبِه اینه.
گلابی را دیدی؟
گوشت را چی؟
عسل که هیچ؛
مربّای بالنگ هم نمیشود خرید.
کرِه و کُرّهاسب شدهاند یکقیمت!
برنج و رنج شدهاند باهم.
بگذرم! و از «مِرغانه» چیزی نگویم!
یادآوری: عُبید شاعر نامدار ایران در قرن ۸ است، ساکن قزوین شد و در نقد وضعیت آن روزگار، به طنز جدّی روی آوُرد و به عادتهای نادرست و فسادها و عیبها حمله بُرد. مثنوی عشاقنامه، کتاب اخلاقالاشراف، ریشنامه، صد پند، لطایف و ظرایف، رسالهی دلگشا و نیز منظومهی موش و گربه ازوست.
توضیح: شاید رباعی ۴۲ او را هم بهزودی ستون روزانهام کردهام؛ چراکه، صحن «دامنه» و «مدرسه فکرت»، فلاتِ فرصت است و تالارِ تفکر و نوبتِ نوشتن.
راستیآزمایی: حق است که ایران، با حقیقت زنده است. آباد هم هست، بزرگ و رشید، نیز. فقط مقداری! عدالت مفقود است. برای ملتِ بردبار و به تعبیر درستِ رهبری: «صبّار و شَکور» هر جور خدمتکردن عینِ مروّت است و برابرِ عبادت.