qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۱۳۵ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

سیاستجهان، جامعه

اگر بنیانگذاران بیایند !

جمعه آبان ۱۳۹۹

به قلم دامنه: به نام خدا. دانشگاه کمبریج (منبع) نتایج تحقیق خود را انتشار داد و خلاصه‌ی برداشتم از آن این است که «جوانان» کمتر از همیشه «به دموکراسی خشنود هستند.» و در سراسر جهان «نسل‌های جوان‌تر» از «عملکردهای دموکراتیک ناراضی هستند.» یکی از علت‌ها این است، این نسل به درصدِ بسیارکمی از «ثروت» رسیده است و درآمد پایینی دارد.

 

۱. به نظر من دموکراسی‌ها -با همه‌ی مزیت‌ها و برتری‌هایش نسبت به هر حکومت غیرمردمی- نه فقط از عدالت رالزی دور افتاده که حتی از عمل به ایده‌های بنیانگذاران مکتب «اصالت فایده» ازجمله بنتام، لاک و میل نیز عاجز مانده و حتی شاید انصراف داده است، که اینان بر ضرورتِ تدارک بالاترین شادی و نشاط برای شهروندان تأکید و امید داشتند.

 

۲. نمی‌گویم «نفع‌طلبی» و زندگی بر پایه‌ی منفعت فقط حرف است و وجود خارجی ندارد، نه؛ بلکه می‌گویم علاوه بر منفعت‌طلبی، فضیلت‌ها و حقایق اخلاقی نیز معیاری برای عمل عادلانه است. و دموکراسی‌ها درین دوگانه مردود شدند. این را از آن‌رو نمی‌گویم تا گفته‌باشم حکومت‌های غیردموکراتیک بهترند. نه! آن جای خود.

 

۳. انکارناکردنی است که مغرب‌زمین در اثر سه جریان رنسانس، روشنگری و مدرنیته دچار تحولات و دگرگونی‌ها شد، و سهم زیادی در دانش و رشد و توسعه داشته، اما در ادامه‌ی مسیر، رهبرانی ناشایست و عملکردهایی بد با خود آورده و شیب و سیر نزولی آن با چهره‌هایی چون ترامپ و ... تشدید هم شده؛ که امروزه، کمبریج نیز از وضع نابسامان نسل «هزاره» (=متولدین میان دهه‌ی شصت تا دهه‌ی هشتاد میلادی) پرده برداشته است.

 

۴. تا میان منفعت و فضیلت پُل زده نشود، دموکراسی هم -که قرار بود روشی آزاد و قابل اعتماد و به قول «لینکُلن»شان: «حکومت مردم، به وسیله‌ی مردم و برای مردم» باشد- قادر نیست بشر را به سمت مقصد و نشاط و خیرخواهی و نوع‌دوستی و آزادی و حقوق بشر مدد رسانَد.

 

۵. من معتقدم اگر بنیانگذاران بیایند و لاک و روسو و مونتسکیو و حتی توماس هابز -که لویاتان را نوشت- سر از قبر برآورند و دموکراسی‌های پولی و زوری و سودی و سرکوبگر زادگاه‌ها و زیستگاه‌های خور را نظر افکنند، از بی‌شرمی مدعیان امروزی آنجا، شرمسار می‌شوند و انگشت به دهان.

 

۶. پنهان ندارم که اگر بنیانگذار بی‌همتا حضرت محمد رسول الله (ص) نیز همین روزها سری به دنیای اسلام بزنند، زشتی و پلیتی کارِ پیکارجویانی چون داعش (ساخته و پرداخته‌ی دموکراسی غرب)، آن حضرت را غمگین می‌کند و محصولِ عظیم نبوت و حکومت و صدارت خویش را در غرقابِ آسیب و غوطه‌وری تیرهای بلا و ده‌ها آفت و ابتلا می‌بیند و باز نیز چون عصر خویش، مردم دیارش را از ایران و ایرانی خبر می‌دهد که علم اگر در ثریا هم باشد برای آن می‌شتابند و حامی و پیرو عدل و حق‌اند. بگذرم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستایرانشعر، داستانانقلاب

چون چراغ لاله سوزم

پنجشنبه آبان ۱۳۹۹

به قلم دامنه: به نام خدا. دیشب، کاربری، به‌جا و به‌هنگام ندای «از خوابِ گران، خواب‌گران خیز» مرحوم اقبال را سر دادند؛ همین، صبح علی الطلوع مرا روانه‌ی دیوان لاهوری کرده و این نوشته را، راهی صحن دامنه. این شعر چون در همان اوان انقلاب به آهنگ و آواز (گویا موسیقی افغان یا تاجیکستان) در آمد در ذهن بیشتر ما نقش بسته ‌است.

 

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما

ای جوانان عجَم جان من و جان شما

غوطه‌ها زد در ضمیر زندگی اندیشه‌ام

تا بدست آورده‌ام افکار پنهان شما

 

و...

 

می‌رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند

دیده‌ام از روزن دیوار زندان شما

حلقه گِردِ من زنید ای پیکران آب و گل

آتشی در سینه دارم از نیاکان شما

 

(اقبال لاهوری، زبور عجَم)

 

 

اقبال درین سُروده از ایران، از ایرانیان: بزرگ‌مردان آن، از فارسی‌زبانان و از اندیشه و افکار نیاکان‌مان سخن می‌گوید و نیز از انسان نستوه و ناجی‌یی که زنجیر اسارت و تسلیم را پاره می‌کند و بشر را به رهایی و مشتاقی و آزادی و آزادگی فرا می‌خوانَد.

 

آری؛ ملت ایران مانند اقبال از روزنِ زندان و سیاه‌چاله‌های شاهی دید که کسی می‌آید زنجیر ساواک و رکن چهارم و کمیته‌ی ضد خرابکاری و شکنجه‌گاه اوین و دربار و درباریان را پاره می‌کند و غُل را از گُرده‌ی مردم می‌شکند و انسان و جهان را به سرنوشت خود، آگاه، و مسلمانان را از خواب گران، بیدار می‌کند.

 

امام با دانش و جرئت در مسجد شیخ انصاری نجف اشرف، با بحث حکومت اسلامی، پایه‌های لغزان رژیم شاه را به لرزه درآورد و با اندیشه‌ی زلال و پیشرفته، دین مبین و قرآن کریم را از روی طاقچه و گورستان و کابین عروسان، به صحنه آوُرد و بزرگانی چون عالم مبارز نستوه آیت‌الله طالقانی با طرح «قرآن در صحنه» به کمک او شتافته و ملت را به زیر پرتو انوار اسلام رهایی‌بخش بردند.

 

اسلامی که حتی بیش از ۴۰۰ کیلومتر از مکه، هجرت می‌کند تا بتواند در یثرب حکومت تأسیس کند و جامعه را به مدنیت و فضیلت و به آرامش و آزادی و آگاهی برساند. تا به قول اقبال زنجیرها را بشکند و تسلیم و تماشاگر نباشد.

 

امام عصر (عج) هم که ظهور بفرمایند، نمی‌روند گوشه‌ای و حُجره‌ای و زاویه‌ای، مسجدی، مدرسه‌ای بنشینند تا دیگران! بر اسلام و مسلمین، حکومت و بر مردم دیندار، سیاست‌ورزی و حکمرانی کنند. اسلام را به‌تمامه بشناسیم؛ دین دنیا و آخرت با هم، نه با تمنّا برای به تنهایی‌بردن آن؛ که فقط برای آخرت و جدا از سیاست و حکومت. بگذرم.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستانقلاب

ملت، طبیعت، حکومت

سه شنبه مهر ۱۳۹۹

به قلم دامنه: ملت، طبیعت، حکومت؛ حکومت، طبیعت، ملت. به نام خدا. حکومت ممکن است به ملت زور بگوید. در این وجه، حکومت شاکله‌ی موروثی، دیکتاتوری، کودتایی و یا انحصاری و انسدادی دارد. بنابرین حکومت درین تبار، بر ملت و طبیعت حکمرانیِ اجباری و استبدادی می‌کند و سلطنت و سلطه‌گری می‌ورزد.

 

در غیر آن، حکومت معمولاً از مردم ناشی می‌شود. پس، میان ملت و حکومت ربط و انتخاب و رأی و نظر و نظارت و گردش و جابجایی آرام قدرت برقرار است.

 

حال هر کاری که این مناسبات را خدشه بزند، وضع طبیعی و قراردادی میان ملت و حکومت و طبیعت را برهم می‌زند. و در واقع یکی از دو جریان قدرت به نفع دیگری گام بر نمی‌دارد؛ یا ملت، یا حکومت. طبیعت که در این میان صامت و ساکت و بی‌رأی و نظر است. هرچند روایت از معصوم (ع) است که طبیعت شامل گیاه و زیا و زراعت هم، از رنج و زور ستمگری حکومت‌های زورگو، رنجور و پژمرده می‌شوند.

 

در چنین وضعیتی دست‌کم دو حالت وجود دارد:

 

۱. یا حکومت بر خلاف اراده‌ و رأی مردم پیش می‌تازد که در واقع در حال گذارِ به نوع حکومت‌های بی‌ربط با ملت است؛ زورگویی.

 

۲. یا ملت، پیمان گُسست و تغییر گرایش داد و مناسبات فکری و علایق سیاسی و گرایش‌های مذهبی و اساساً پویه‌ی جهانی‌اش را‌ دگرگون کرد.

 

نتیجه:

 

یکم: قانون اساسی معمولاً این گُسست‌ها را پیش‌بینی می‌کند. در پاره‌ای از کشورها با انتخابات زودهنگام، در پاره‌ای دیگر از طریق رفراندوم (=همه‌پرسی) و در پاره‌ای هم با ساز و‌ کارهای ساختاری.

 

دوم: حکومت بی‌توجه به تغییر نگرش و ذائقه‌ی مردم همچنان از طریق زور و قدرتی که داراست، به خود اجازه‌ی ادامه‌ی مسیر می‌دهد و کاری به افکار مردم ندارد.

 

سوم: حکومت صدای مردم را درک می‌کند و اندک‌اندک یا با حرکت حلزونی و بطئی (=کُند، آرام‌آرام) و یا با اقدام فوری خود را بازسازی می‌کند، تا با مطالبه‌های نوشونده‌ی ملت خود را نوسازی کند که از مشروعیت سیاسی نیفتد.

 

چهارم: ملت نه در مسیر حکومت بلکه در برابر حکومت قرار می‌گیرد و از طریق شورش، اعتراض، تظاهرات و یا انقلاب، قدرت را دچار دگرگونی یا واژگونی می‌کند.

 

نکات:

 

نکته‌ی ۱ : حکومت خاطرش از طبیعت (کوه، حیوان، دریا، جنگل و معدن و گیاه) جمع است چون زبان برای اعتراض ندارد و از رأی برای تغییر یا تثبیت محروم است، اما آیا حکومت فکر می‌کند ملت هم مانند طبیعت، صامت است و فقط تسلیم و سرسپرده؟!

 

نکته‌ی ۲ : من بر این نظرم هنوز ملت ایران جمهوری اسلامی ایران را با دل و جان، نه از سر اِکراه، می‌خواهد و با آن به آن تضادی نرسیده‌است که واژگونش کند. هرچند ملت از آنچه در میان حکومتگران می‌گذرد و نیز فسادهای هولناکی که دل مردم را به‌شدت خالی می‌کند، مسئله‌دار شدند و شاکی‌اند، ولی با همه‌ی انتقادها و انتظارهایی که دارند، پشت نظام و انقلاب ایستاده‌اند و به تعبیر امام خمینی «پشتیبان ولایت فقیه» هستند تا «آسیبی به مملکت نرسد.»

 

نکته‌ی ۳ : از نظر من گرچه اکثریت قاطع ملت هنوز دارای این فکر و موضع نسبت به حکومت است، اما عقلانیت، دیانت و حقیقت و حتی منافع ملی و مصلحت ایجاب می‌کند، حکومت خود را بازسازی کند و با ملت، همفکر و همراه شود، تا روزی فرا نرسد که با تأخیر در بازسازی، تخریب نصیب آن شود.

 

نکته‌ی ۴ : ملت ایران به معنای اَتمّ آن، ملتی‌ست که از تقصیرها، گذشت می‌کند تا اصالت انقلاب و آرمان اسلامی و هویت ملی مخدوش نشود. تا روزی نرسد رشته‌ی محکم اعتمادی که به حکومت دارد، از هم بپاشد و پنبه شود. شکیبایی ملت، فضیلت است، این فضیلت از سوی حکومت باید سپاس و پاسداری شود. ناسپاسی به گذشت و بردباری ملت، شاید مخاطره‌آمیز باشد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستانقلاب

در آبشار «چال‌مگس»

دوشنبه مهر ۱۳۹۹

پست ۷۷۲۹به قلم دامنه. پرده‌ی یکم: در خاطراتِ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۷۶ مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی خوانده‌ام که آن روز او برای کوه‌نوردی به درّه‌ی دارآباد رفت و در کنار آبشارِ «چال‌مگس» توقف کرد. و با ماژیک، «روی سنگ» یادگاری نوشت. و از درّه‌ی دیگری برگشت که در مسیر، با مردم «احوال‌پرسی» کرد که «از رکود نامناسب بازار و اقتصاد کشور از فرش و خانه و مصالح ساختمانی و... شکایت داشتند.» (منبع)

 

 
آبشار «چال‌مگس» عکس: بازنشر دامنه
 
 
پرده‌ی دوم: حالا از ۷ مهر آن سال بیاییم به ۷ مهر امسال -که ۱۳ سال از آن احوال‌پرسی!! آن مرحوم از مردم می‌گذرد- اما آقای حسن روحانی که این‌روزها نزدیک یک سال است که به بهانه‌ی بیماری مرموز، نه فقط به «چال‌مگس» نمی‌رود، حتی لَختی هم به بیرون از کاخ پا نمی‌گذارَد تا خود را میان مردم ببیند و دست‌کم بفهمد این ملتِ «ولی‌نعمت» از دولت و حکومت، درین وضعیت چه خواسته‌ای دارد، از اوضاع چه برداشتی، و از بی‌کفایتی و ناکارآمدی او چه تحلیل و انتقاد و انتظاری؟!
 
پرده‌ی سوم: او به جای ترکِ میزنشینی و آمدن به کنار مردم، پشتِ میز جاخوش کرده تا با میکروفون سخن‌درمانی و حرف‌های بی‌ربط با اعصاب مردم بازی کند. برای آن‌که بتواند بی‌تدبیری دولت شیک‌پوش را پرده‌پوشی کند، آدرس کاخ سفید را می‌دهد که از نظر ملت‌های آزاده‌ی جهان، نه حالا، که از همیشه‌ی بنیانگذاری‌اش «کاخی» پوشالی بوده است. او گفت: «مردم برای کمبود و مشکلات اگر می‌خواهند لعن و نفرین کنند، این لعن و نفرین آدرسش کاخ سفید در واشنگتن است. پس ما لعن و نفرین و کینه‌مان را با آدرس صحیح و درست بفرستیم آن کسی که جنایتکار است کاخ‌نشین کاخ سفید است، منشاء تمام مشکلات مردم از صهیونیست، ارتجاع و تندروهای آمریکاست.« (منبع)
 
پرده‌ی چهارم: من نمی‌دانم آقای رفسنجانی با آن ماژیک در «چال‌مگس» چه «یادگاری»یی نوشت، لابد نوشته بود با سیاست تعدیل اقتصادی، انقلاب را زیروزبَر کردم. بگذرم.
 
پرده‌ی پنجم: اما من امروز می‌بینم که این شخص به دنبال این است که علت تحریم را به گردن رهبری بیندازد و بگوید من داشتم با جهان تعامل می‌کردم، ایشان نگذاشت! پس ای مردم مرا لعن نکنید، کاخ سفید را نفرین کنید که نمی‌گذارد.
 
نکته: اصلاً بگذار بگذرم؛ چون! امروز زادروز «لوئی پاستور» (۱۸۲۲ - ۱۸۹۵) است، که اول ارسطو را به زیر تیغِ نقد برده‌ بود و سپس میکروب را و نیز بیماری دِهشت‌آور «هاری» را. آری؛ دانش، همواره با نقد و نقب و نظر و نظریه‌ی آزاد، از بندِ بنده‌ها و خرافه‌ها رهاست. روحش شاد که خیر کرد و خدمتِ ملت و حیات.
 
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستجهان، جامعه

برخی کمتر از دومینیکن! بودند

دوشنبه شهریور ۱۳۹۹
به قلم دامنه. به نام خدا. مقدمه: بی‌تردید یکی از آموزه‌های مکتب امام حسین (ع) این بود که نسبت به جامعه و اوضاع روزگارِ خود بی‌تفاوت نبود و نظر و موضع خود را روشنگرانه بیان می‌فرمود. بنابراین، به پیروی ازین اصل، این متن را ارائه می‌کنم:
 
پیش‌زمینه: شاید شرکت ملت ایران در بپاداری عزاداری ماه محرم، مانع از آن بود که وقتِ بیشتری را برای اخبار و تحولات ایران و جهان بگذارد، زیرا در چنین فضای غم‌آلودی، هیچ چیز پرجاذبه‌تر از اصلِ عزاداری برای حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام نیست. حال که ملت، سربلند، عاشورا را پاس داشت، وقت آن رسیده که همه مثل همیشه به اوضاع روز مسلط باشیم و بر روی رویدادها، تحلیل و ارزیابی و موشکافی کنیم؛ زیرا اساساً ملتی دیده‌بان و دیده‌وَریم. دیده‌ور یعنی تیزبین، صاحب‌نظر و به معنای عربی و قرآنی آن یعنی «بصیر».
 
زمینه: رافائل گروسی بالاخره آمد. و رفت. اینک مشخص شد که توافق شد آنها دو سایت هسته‌ای دیگر ایران را نیز می‌توانند زیرِ نظر و تحتِ دوربین‌های خود ببرند. ساده‌ترین علت موافقت ایران این است که گفته شود ایران با این کار، زیرکانه بهانه را از آمریکا ربود.
 
پس‌زمینه: من از ابتدا به وَلَه و شتابی که در امضای برجام از سوی تیم ایران صورت گرفت، انتقاد داشتم و با نوشتن متن‌هایی در همان سالِ مذاکرات، ضعف‌ها، خطرات و خسران‌های ناشی از آن را گفته بودم. ازجمله این مورد که برجام را به «سه‌پایه» تشبیه کرده بودم، نه «چهارپایه»؛ زیرا در «سه‌پایه» وقتی یک «پایه» بشکنَد، دیگر خاصیت پایه‌بودنش را از دست می‌دهد. خروج آمریکا از «برجام» چنین وضعی را بر برجام تحمیل کرد، زیرا این کشور ذاتاّ یک‌جانبه‌گراست.
 
نتیجه: گرچه «دجانی» با جمله‌ی «در موقعیتی نیست که اقدام بیشتری انجام دهد. چون در شورا اجماع وجود ندارد.» گامِ سوم اخیر آمریکا در به‌کارگیری «مکانیسم ماشه» یا همان «اسنپ‌بک» علیه‌ی ایران را با مانع حقوقی مواجه کرد، اما از آنجا که رویکرد آمریکا نسبت به ایران از راهبرد ۲۵ ساله نشئت می‌گیرد، جَست‌وخیزهای پی‌درپی این کشور یاغی، تمامی ندارد و گویا حالا پس از سرافکندگی عجیب اخیر -که فقط دومینیکن از او پیروی کرد- این راه جدید را گشوده: «فرایند ۳۰ روزه‌ برای بازگرداندن تقریباً تمامی تحریم‌های سازمان ملل علیه‌ی ایران.» که این تحریم‌ها «به صورت خودکار از نیمه‌شب ۲۰ سپتامبر (۲۹ شهریور ۱۳۹۹) باز خواهندگشت.» و همین اقدام جدید، تضاد و تعارض را از سطح ایران، به سطح بین‌الملل برد و کار را فراتر از پرونده‌ای به اسم ایران کشاند.
 
حاشیه: این سخن «پیتر استانو» سخنگوی اتحادیه‌ی اروپا در ردِّ تز تازه‌ی آمریکا محل تآمل است. سخنش این است: «توافق هسته‌ای ایران که به اتفاق‌آرا به تأیید شورای امنیت رسیده جزوِ عناصر کلیدی معماری منع اشاعه هسته‌ای در جهان است.»
 
نکته: تعبیر معماری منع اشاعه‌ی هسته‌ای در جهان، در بیان رسمی «پیتر استانو» بارِ حقوقی و سیاسی بالایی دارد، زیرا از مفاد برجام، نه فقط صرفاً برای ایران، بلکه برای نظم و امنیت جهانی استناد کرده‌است. یعنی سندی که ممکن است برای سایر پدیده‌های مشابه چهانی نیز به آن استناد شود.
 
تتمّه: اما در این میان، یک حرف، برای من جایی بیشتر برای فکرکردنِ ژرف‌تر آفرید؛ حرف یک دیپلمات اروپایی که درباره‌ی سناریوهای پس از بازگشتِ خودکار و مفروضِ تحریم‌ها علیه‌ی ایران گفت. این حرف: «مقام‌های آمریکایی ظاهراً هیچ اهمیتی برای حالتی که ایران به محدودیت‌های هسته‌ای پایبند نباشد، قائل نیستند.»
 
معنی ساده‌تر و تقریباً تحلیلی سخنش این است که آمریکا بدش نمی‌آید ایران را به سمتی سوق دهد که محدودیت‌های هسته‌ای خود را رسماً پایان‌یافته تلقی کند تا آنگاه جنگ‌افروزان آن کشور باز نیز بتوانند راهبرد خود را در جهان به وجه یک‌جانبه پیش ببرند و از قضا از قِبَل آن عرب‌های منطقه را نیز همچنان بدوشند.
 
این سخن دیپلمات اروپایی حقیقتاً جای اندیشیدن و زیرکی‌ورزیدن و خردمندی‌کردن دارد. به نظر من آمریکا در واقع، با پرونده‌ی ایران به جنگ ایران نیامده بلکه با این ابزار به ستیز با قدرت‌های رقیبش رفته‌است که برتری خود را حراست کند. البته در این میان، هستند عناصری از درون و بیرون ایران، به علت کینه‌ای که اندوخته‌اند، نسبت به بقای ایران درین تنازع بقا که آمریکا براه انداخته، کمتر از دومینیکن‌اند! یعنی «پیرو»ترند و آمریکایی‌تر.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
آیا دکتر سروش متنبّه شد؟
سیاستگوناگون

آیا دکتر سروش متنبّه شد؟

دوشنبه تیر ۱۳۹۹

به قلم دامنه. به نام خدا. دیشب پیش از سر بر بالین گذاشتن، فرصتی دست داد تا متن ڪامل مصاحبه‌ی یڪی از روزنامه‌های جناح چپ با آقای دڪتر عبدالڪریم سروش را بخوانم. نمی‌دانم خوانندگان هم خواندند یا نه. من اما، چند نڪته می‌گویم و می‌گذرم؛ زیرا ایشان هنوز هم آنچه را ڪه من حدس می‌زنم می‌خواهد بر زبان بیاورد، نمی‌آورد و آن به بُن‌ست رسیدن خودِ آقای سروش است ڪه درین دو دهه‌ی پیشین عمرش بوده ڪه مبتلا به آن شده است و اگر نگوید، گمان می‌رود با همان افڪار غلطش غرق‌تر شود. او به هر حال، پس از یڪ دوره مفتون‌شدن به غرب و افڪار پریشان، حالا گویا به ذرّه‌ای از اباطیل در دنیای غرب و اشتباهات نگرشی خودش، دست یازیده و فرازهایی را به‌جرئت برملا ساخته است.

 

 

سروشِ دهه‌ی هفتاد ڪجا و سروشِ دهه‌ی هشتاد و نود ڪجا؟ ڪه هزار جور چرخید و هزار گون گفت. شاید به خوداصلاحی خود برسد. شاید. وگرنه، با همان خبط و حبط خواهد مُرد ڪه حیف است یڪ اندیشمند مسلمان مؤثّر بلااثر بمیرد. شڪر، ڪه اینڪ این دانشمند بزرگ ایرانی دست‌ڪم درین مصاحبه متنبّه (=بیدار و هوشیار) شد و فهمید، و از هویت همیشگی غرب، ڪمی سر درآوُرد. ازجمله درین سه فراز، ڪه سرفراز شد:

 

گفت: اگر میان «بایدِ مدیریتی» و «بایدِ ارزشی» تعارضی بیفتد البته ارزش‌ها تقدّم دارند. به این مثال توجه کنید: «برای دزدی باید از دیوار خانه بالا رفت.» این بایدِ (روشی) با «نباید دزدی کردِ» (ارزشی) تعارض دارد لذا جانبِ ارزش را باید گرفت.


گفت: حقوق‌مداریِ لیبرالیسم، گاه در مقابل اخلاق سنتی می‌ایستد و بسی از رفتارهای نکوهیده‌ی اخلاقی را به منزله‌ی یک حق مجاز می‌شمارد. کاپیتالیسمِ لجام‌گسیخته نیز بر این آتش نفت می‌افشاند. لیبرال‌کاپیتالیسم جایی برای قناعت و تقوا و صبر و سخاوت و گذشت باقی ننهاده است. ظاهربینان فقط روابط ناروای جنسی را می‌بینند و تقبیح می‌کنند در حالی که تباهی این نظام بسی افزون‌تر از اینهاست.

 

گفت: ای کاش سوسیال‌دموکراسی شدنی بود؛ دریغا که نیست. لذا به لیبرال‌دموکراسی با همه اشکالاتش و با کوشش در رفع آنها، باید دلخوش و پای‌بند بود. (منبع)

 

سه نڪته:

 

۱. آقای سروش در فراز اول، مرا را به یاد ڪتاب «دانش و ارزش» خود انداخته ڪه روزگاری بر آن شرح و بسط می‌نوشت. خدا را شڪر اینڪ نیز به ترجیح ارزش بر روش رسید.

 

۲. وی در فراز دوم، مرا را به یاد ڪتاب «ایدئولوژی شیطانی» خود انداخته ڪه روزگاری بر نقد مارڪسیسم نوشته بود و اینڪ حقیقت دیگر به روی او گشوده شد، ڪه به شیطانی‌بودنِ لیبرال‌کاپیتالیسم هم نائل آید.

 

۳. او در فراز سوم، مرا را به یاد دو ڪتاب «فربه‌تر از ایدئولوژی» و «حڪمت و معیشت» خود انداخته ڪه روزگاری از دین مبین اسلام، در برابر هر گونه ایدئولوژی‌ها و ایدئولوگ‌ها دفاع می‌ڪرد و جانبِ دین را داشت تا ایدئولوژی‌ها و مسلڪ‌ها را، ڪه آری؛ دین فربِه‌تر از ایدئولوژی‌هاست.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستجهان، جامعه

هشت نکته در پیام اوباما

يكشنبه خرداد ۱۳۹۹

به قلم دامنه : به نام خدا. ڪاش انگلیسی و ترجمه بلد بودم و پیام «باراڪ اوباما» را خودم با احاطه بر متنِ اصلی، برگردان می‌ڪردم تا ببینم حرفش چیست. گرچه به یڪی از ترجمه‌ها (منبع) دسترسی پیدا ڪردم، اما معمولاً ترجمه‌ها به‌درستی و رسا، به فارسی برگردان نمی‌شوند. فرض را بر این می‌گذارم این برگردان، درست، همان است ڪه اوباما به مردم معترض آمریڪا گفته است. به گمان من -با پرهیز از این‌ڪه او ڪیست و در زمانِ زِمام‌داری و صدارتش بر آمریڪا چه رفتارهایی با ایران و جهان ڪرد- هشت نڪته در پیامش نهفته است ڪه دست‌ڪم در فضای نظری می‌تواند جنبه‌هایی برای مطالعات و مطالبات بیافریند.

 

۱. اعتراضات را «فرصت» تفسیر ڪرده، نه «شورش» و گفته این می‌تواند برای «جامعه و حتی ڪشور» استفاده شود تا «بالاخره تاثیری داشته باشیم.» یعنی با این فعلِ جمعِ «داشته باشیم» خود را نیز، داخل اعتراضات قرار داد نه مانند برخی‌ها ! بیرونِ گود.

 

۲. از اعتراضات به عنوان «تغییر ذهنیتِ در حالِ انجام» تعبیر ڪرد ڪه از طریق آن «یڪ آگاهی بسیاربزرگ به وجود آمده» و با این رویڪرد، باز خود را با معترضان جمع می‌بندد و می‌گوید: «تا ما متوجه شویم ڪه می‌توانیم بهتر از این عمل ڪنیم.»

 

۳. او رسماً می‌گوید «تظاهرڪنندگان ڪنونی» در حال ارائه‌ڪردن «یڪ تابلوی نقاشی از آمریڪا» هستند ڪه «حضور جوانان» و «انگیزه‌هایشان می‌تواند الهام‌بخش تغییرات عمیق‌تری باشد.»

 

۴. جالب این‌ڪه از درون اعتراضات به بیرون آن هشدار می‌دهد یعنی به «همه‌ی فرمانداران ایالت‌های ڪشور» ڪه از آنان می‌خواهد تا «سیاست‌های استفاده از زور را با اعضای جوامع خود بازبینی ڪنند.» بازبینی سیاست زور، نیاز امروزی بشیریت است ڪه گویا بر اوباما نیز روشن گردیده است.

 

۵. او همچنین از «تمامی مردم» درخواست ڪرد «ڪه با یڪدیگر همڪاری داشته باشند» ڪه چه شود؟ هدف را معین می‌ڪند: تا «آمریڪا را تغییر دهند» زیرا معتقد است «ڪشور» با «ارزش‌هایش مطابقت» ندارد. در واقع با این سخن، بر نقدِ جدّی ملل آزاده‌ی جهان بر رفتارهای ڪریه و قُلدورمآب آمریڪا صحّه گذاشته شد.

 

۶. در نگاه اوباما «اعتراضات ڪافی نیستند» چرا؟ چون آنچه به نظر او مهمتر است «حضور پرشور» مردم در «انتخابات آینده» است. یعنی پیوند خیابان با صندوق آراء. نماد دموڪراسی‌های واقعی این است، هم خیابان و هم صندوق رأی باید برای مردم آزاد باشد. و امروزه ڪه سران شریر آمریڪا به سرڪوب مردم در خیابان‌ها مشغول‌اند ازین‌رو اوباما این دو مسأله را به هم مرتبط ڪرد.

 

۷. اوباما «رأی‌دادن در مقابل اعتراض» یا «مشارڪت در ازای نافرمانی مدنی» را نادرست می‌داند و معتقد است در چنین رویڪردی اوضاع ڪشور «در این مسیر یا در آن مسیر پیش نمی‌رود بلڪه باید هر دو با هم باشند.» دلیلش روشن است. اعتراض با رأی‌دادن پیوند دارد. وگرنه اعتراضاتی «ڪور» می‌شود و هرج‌ومرج.

 

۸. و او حرف اصلی‌اش در آخر پیام می‌زند و آن این است: «به منظور تغییر واقعی، باید روی مشڪل متمرڪز شد و افرادِ در قدرت نباید آسوده باشند.» دوباره خود را با معترضان جمع می‌بندد و این هدف را برملا می‌ڪند: «باید تغییر را به راه‌حل‌ها و قوانین عملی ڪه قابل اجرا هستند و نظارت روی اجرای آنها باشد، تبدیل ڪنیم.»

 

نڪته: با این متنم خواستم، هم رسانده باشم با نگاه خودِ آمریڪایی‌ها -آن هم اوباما ڪه هم در صدارت بود و هم خود یڪ سیاه‌پوست است- به آنچه در آمریڪا می‌گذرد، واقعی‌تر می‌توان از خبر به اطلاعات سیر ڪرد.

 

و هم گفته باشم این‌ڪه اوباما معتقد است نباید گذاشت «افرادِِ در قدرت» در آسودگی باشند، اصلی فراگیر است. در ادبیات سیاسی شیعه، امام علی (ع) به مردم -به این مضمون- می‌فرمودند با چشمانِ ناظرتان ڪجی‌های قدرت را راست ڪنید.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
پاسخ به ۳۰ سؤال سریع‌القلم
سیاستانقلاب

پاسخ به ۳۰ سؤال سریع‌القلم

چهارشنبه ارديبهشت ۱۳۹۹

به قلم دامنه : به نام خدا.  چندی‌پیش آقای دڪتر محمود سریع‌القلم ۳۰ سؤال را (منبع) برای پیش رُوی جمهوری اسلامی ایران پیش ڪشید، من، هر ۳۰ سؤال ایشان را در منابع خواندم، اما درین صحن، به هجده سؤالش جواب‌ڪوتاه می‌دهم. آقای دکتر محمود سریع‌القلم استاد علوم سیاسی است و من نه فقط با کتاب‌های او که با درس‌هایش آشنایم. حتی دانشجوی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل باید با کتاب‌ «توسعه‌یافتگی» و چند کتاب دیگر او، به مقطع ارشد و یا دکتری برود. البته من نگاه منتقدانه هم به این استاد دارم، چون زیاد هم سربه‌زیر نیستم. بگذرم.

 

۳۰ سؤال دکتر سریع القلم

درباره‌ی آینده‌ی ایران:


۱. آیا از جهان خواهیم آموخت؟
۲. آیا با جهان همکاری خواهیم کرد؟
۳. آیا رتبۀ حقیقی خود را در نظام بین الملل متوجه خواهیم شد؟
۴. آیا با کشور‌های دیگر رقابت خواهیم کرد؟
۵. آیا با استدلال تغیییر پیدا خواهیم کرد یا بحران؟
۶. آیا ادبیاتِ خود را نسبت به جهان تغییرخواهیم داد؟
۷. آیا تصویرِ جهان از کشور، برای ما اهمیت خواهد داشت؟
۸. آیا اهتمام خواهیم کرد که همسایگان در کشور سرمایه گذاری کنند؟
۹. آیا مزیتِ نسبی خود را در اقتصاد بین الملل مشخص خواهیم کرد؟
۱۰. آیا تخصص در مدیریت را خواهیم پذیرفت؟
۱۱. آیا خودخواهی را به ده درصد خواهیم رساند؟
۱۲. آیا خوش قول خواهیم شد؟
۱۳. آیا برای اندیشه‌های مختلف جا باز خواهیم کرد؟
۱۴. آیا شفافیت را از آزادی رسانه‌ها شروع خواهیم کرد؟
۱۵. آیا آداب انتقاد کردن از یکدیگر را خواهیم آموخت؟
۱۶. آیا اهمیتِ همکاری با یکدیگر را تشخیص خواهیم داد؟
۱۷. آیا جایگاهِ راستگویی در تداومِ دوستی‌ها را کشف خواهیم کرد؟
۱۸. آیا زندگی را جدی خواهیم گرفت؟
۱۹. آیا کمتر حرف زدن، ولی دقیق سخن گفتن برای ما مهم خواهد شد؟
۲۰. آیا سیستمِ رقابت کردنِ منطقی را ایجاد خواهیم کرد؟
۲۱. آیا میان کارآمدی و اعتماد رابطه‌ای وجود خواهد داشت؟
۲۲. آیا هر شهروندی قادرخواهد بود پتانسیل‌های خود را فعلیت بخشد؟
۲۳. آیا برای حفاظت از محیط زیست سرمایه گذاری خواهیم کرد؟
۲۴. آیا قابل اتکا بودن در داخل و خارج برای ما اهمیت خواهد یافت؟
۲۵. آیا اینکه همه شهروندان پس انداز داشته باشند مهم خواهد شد؟
۲۶. آیا قرارداد اجتماعی شکل خواهیم داد؟
۲۷. آیا ثبات اقتصادی ضرورت پیدا خواهد کرد؟
۲۸. آیا سیستم مدیریتی غیرسلیقه‌ای برپا خواهیم کرد؟
۲۹. آیا به فکر کشور در بیست و پنج سال آینده خواهیم بود؟
۳۰. آیا معلوم است چه مسائلی برای ما اهمیت دارند؟

 

 

 
 
پاسخ‌های دامنه

 

 

۱۵. آیا آداب انتقادڪردن از یڪدیگر را خواهیم آموخت؟

 

دامنه: تا زمانی‌ڪه دو نهاد حوزه و دانشگاه به‌آسانی نتوانند از همدیگر و نیز باهم به قدرت سیاسی، انتقاد مسالمت‌آمیز به قول رایج: (=سازنده) ڪنند، این عیب به عنوان حلقه‌ی مفقوده باقی می‌مانَد و به‌مراتب در جامعه نیز چنین نُقصانی حڪمفرماست.

 

۱۸. آیا زندگی را جدی خواهیم گرفت؟

 

دامنه: هنوز در ایران در میانِ هم قدرت و هم جامعه، بر سر اصالت حیات دنیا و آخرت فهم نوین تعمیم نیافته است. به قول آیت‌الله جوادی آملی دنیا با دنیازدگی فرق دارد. دنیا یعنی زیبایی‌های آفرینش اما دنیازدگی یعنی فرعونیت، یعنی قارونیت، و من بیفزایم یعنی بلعم یاعورایّت و دینار و دِرهمیّت. پس؛ زندگی را باید جدی گرفت زیرا دین مبین اسلام آن را مزرعه یعنی پیش‌زمینه‌ی زیبای آخرت دانست.

 

۲۲. آیا هر شهروندی قادر خواهدبود پتانسیل‌های خود را فعلیت بخشد؟

 

دامنه: تا زمانی ڪه از تز سه‌بُعدی رهبری یعنی رفع فقر و فساد و تبعیض چیزی به‌جز همان شعار باقی نمانده باشد، نه. زیرا یڪ اصل در عدالت علوی و یا حتی عدالت رالزی، برابریِ فرصت است. برابری انسانی پیشڪش. زشت‌ترین ڪُشنده‌ی این پتانسیل‌ها برای شهروندان «رانت» و فڪر منجمد تفتیش عقاید مردم است. حتی اگر شهروندی خواست ڪارگر نگهبان فلان پلاژ فلان اداره در لب دریا باشد باید ولایت فقیه را قبول و التزام داشته باشد. خُب، نداشته باشد، مگر عصر، عصر شاه است ڪه اگر ڪسی به شاه التزام و اعتقاد نداشت  و عضو حزب رستاخیز نبود، از ایران برود. وقتی شهروندی حق شغل ندارد، یعنی همان اخراج از ایران. پوزش؛ این جواب ڪمی طول ڪشید

 

۲۸. آیا سیستم مدیریتی غیرسلیقه‌ای برپا خواهیم ڪرد؟

 

دامنه: قرار بود تا ۱۴۰۰ به این چشم‌انداز برسیم. ڪه نرسیدیم. یڪ دولت، طی هشت سال در تمام مدت، سلیقه‌ای عمل ڪرد و شخصی و با شیوه‌ی یڪدندگی، ڪه حتی سازمان برنامه‌وبودجه -ڪه مرڪز تقسیم پول بر حسب ڪارشناسی‌ست- تعطیل و منحل ڪرد و آب از آب تڪان نخورد. این مدیریت غیرسلیقه‌ای زمان می‌برَد. چه مرحوم رفسنجانی ڪه پایه‌گذار و بدعت‌گذار مدیریت سلیقه‌ای و چه آن دولت مشهور ۹ + ۱۰ ڪه مدیریت سلیقه‌ای را به بدترین شڪلش درآورده بود، ضربه‌ی ڪاری را به سیستم مدیریتی غیرسلیقه‌ای زدند، و نه فقط حرفِ رهبری را بر زمین می‌زدند ڪه  آن فرموده‌ی امام خمینی را نیز نادیده می‌گرفتند ڪه قرار بود بعد از جنگ همه به قانون اساسی برگردند. بیشتر بخوانید ↓

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
سیاستانقلاب

انقلاب‌ها پدیده‌اند، نه قانون

دوشنبه فروردين ۱۳۹۹

به قلم دامنه : به نام خدا. توماس جفرسون (=از بنیانگذاران آمریڪا و سومین رئیس‌جمهور آن ڪشور ڪه به ڪوروش علاقه و باور داشت) معتقد بود «هر ۲۰ سال یڪ بار انقلاب، حڪومت را سالم نگه می‌دارد» و او با همین پیش‌فرض، به خودنقدیِ حڪومت آمریڪا پرداخت و گفت: «ما بیش از ۲۰۰ سال است ڪه انقلاب نڪرده‌ایم».

 

توماس جفرسون

 

شرح: این سخن جفرسون را در مجله‌ی «همشهری ماه» در آذر ۱۳۸۰ خوانده‌بودم، صفحه‌ی ۸۱. از نظر من، اساساً «انقلاب» به عنوان یڪ پدیده، نه به عنوان قانون، همواره مورد توجه‌ی اندیشمندان جهان بوده و هست. تعداد ڪسانی ڪه روی پدیده‌ی انقلاب، تحقیق و ڪار ڪرده‌اند، فراوان‌اند؛ برخی از مشاهیری ڪه ڪتاب‌ها و یا نظریاتی از آنان را خوانده و آشنایم، اینانند:

 

ارسطو، ڪارل مارڪس، لنین، ماڪس وبِر،خانم هانا آرنت، خانم تدا اسڪاچپول، پیتریم سوروڪین، آلڪس دو توڪویل، جیمز دیوس، لاسول، برینگتون مور، ساموئل فیلیپس هانتینگتون، جردن هامیلتون، تالڪوت پاسونز، ویلیام شوڪراس، زونیس، فرد هالیدی، خانم نیڪی ڪدی، یراوند آبراهیمان، روبن، دڪتر علی شریعتی، شهید مطهری، شهید محمدباقر صدر.

 

مثال می‌زنم. مثلاً شهید صدر در باره‌ی انقلاب، دارای این نظریه است: تغییرِ محتوای درونی انسان‌ها (اندیشه‌ها + اراده‌ها) = تحولات تاریخی. یعنی؛ هرگاه اندیشه‌ها و درون انسان تغییر ڪند و با اراده‌ها پیوند پیدا ڪند، مساوی است با بروز انقلاب ڪه تحول تاریخی یڪ سرزمین محسوب می‌شود.

 

نڪته‌ونظر: از نظر من، چون آفاتِ نهضت‌ها در دوره‌ی تأسیس نهفته و پنهان است، در دوره‌ی استقرار بُروز می‌یابد. ازین‌رو یڪ حڪومت سالم، حڪومتی‌ست ڪه برای هرَس و نوسازی خود زمینه‌چینی ڪند و از ترمیم و مردم‌پذیری خود هراس نڪند، وگرنه در معرض اتفاق‌هایی قرار می‌گیرد ڪه آن آفت‌ها و آسیب‌ها، نظام سیاسی مستقر را دچار مریضی مُزمن (=زمین‌گیرانه و ڪهنه) می‌ڪند.

 

من فڪر می‌ڪنم وقتی امام خمینی _رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی_ فرموده‌بودند «اهتمام به امور مسلمین از اوْجَبِ واجبات است.» (صحیفه امام، ج‏۳، ص ۴۱۴) و یا اعلان ڪرده‌بودند: «حفظ نظام جمهوری اسلامی ... از اَهمّ واجبات عقلی و شرعی است.» (صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۱۵۳)، یڪ معنا و یا تفسیر ساده و دقیق‌ آن این است باید ڪاری ڪرد ڪه نظام آفت نگیرد، خود، خود را مراقبت ڪند و رفتارش، رفتار مردم‌پذیرانه بماند؛ زیرا از نظر امام، حفظ نظام جمهوری اسلامی، موجب «حفظ ثغور اسلام» است.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستگوناگون

دموکراسی میلیتاریستی آمریکایی

سه شنبه اسفند ۱۳۹۸

به قلم دامنه : به نام خدا. دموڪراسی استبدادی و میلیتاریستی آمریڪایی. ڪشوری ڪه مدعی است از همه‌ی جهان، از همه‌نظر برتر است، و می‌ڪوشد با زور و اسلحه و قوانین و مقررات خشن بر دیگر ملل چیرگی‌اش را گسترش دهد تا به اصطلاح لیبرالیسم و دموڪراسی و فرهنگ آمریڪایی! را صادر ڪند، ولی در واقع منابع غنی ملل را غارت و چپاول ڪند؛ همین نظام سلطه‌گر، در درون حاڪمیت خود بدترین تنگناها و ڪنترل‌ها را برای شهروندان آمریڪایی تصویب می‌ڪند. مثلِ «قانون لوگن» ڪه بر مبنای آن، نه فقط مقامات دولتی، ڪه حتی شهروندان آمریڪایی نیز بدون اجازه‌ی دولت واشنگتن، هرگز نمی‌توانند با مقامات دولت خارجی بر سر موضوعات مورد مناقشه‌ی آن ڪشور با آمریڪا دیدار ڪنند. در واقع این قانون، حق تماس شهروندان و حتی دانشمندان، نخبگان، میانجی‌گران صلح و دوستی و اندیشمندان مستقل و خیرخواه را با سایر شهروندان و مقامات جهان به‌آسانی سلب می‌ڪند و دولت، هر زمان دلش خواست، بر حسب تفسیر موسّع و حقوق مضیّق، می‌تواند فرد مورد نظر را مورد تعقیب و محاڪمه قرار دهد.

 

نڪته: البته همیشه  بوده و هستند ڪسانی از جای‌جای جهان و ایران‌مان ڪه از خودِ آمریڪایی‌ها، آمریڪایی‌ترند و حسابی آلودگی‌های آشڪار آن نظام را تَر و خشڪ می‌ڪنند! تطهیر غرب در ایران سابقه‌ا‌ی دست‌ڪم دویست ساله دارد. از نظر من، نسبتِ ایران به مغرب‌زمین باید نسبت اقتباس (=برگرفتن) باشد نه تقلید، زیرا داشته‌های خوب تمدنی هر ڪشور پیشرفته‌ای، ممڪن است ارزش مشترڪ بشری داشته باشد و مفید به حال سایر ملت‌ها، اما ملت‌ها باید از هویت دینی و ملی خود دفاع ڪنند.

 

اشاره: جمهوری اسلامی ایران همواره در صدد بوده با همه‌ی جهان -منهای رژیم جعلی اسرائیل- هم رابطه داشته باشد و هم تعامل و اقتباس. اما ڪشورهای حسود و عَنود سال‌هاست مانع این ڪار می‌شوند، چون‌ڪه چشمِ دیدنِ یڪ ایران پیشرفته، قوی، متمدن و متدیّن را ندارند و لذا دست به هر نوع نیرنگ و هجوم خفّت‌بارانه می‌زنند تا ایران -این مرز پرگُهر- را زمین‌گیر ڪنند. ڪه هرگز به این مقصدِ شُوم‌شان نمی‌رسند، ڪه نمی‌رسند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستایران

پایه‌های اصلی اتّحاد یک ملت

شنبه دی ۱۳۹۸

به قلم دامنه : به نام خدا. دینِ مشترک، زبانِ مشترک، فرهنگ و ادبیاتِ مشترک مؤثّرترین پایه‌ها و مؤلّفه‌های اتّحاد یک ملت است. چه چیزی صاحبان قدرت در اروپا را به سمت تشکیل «اتحادیه‌ی اروپا» کشانده بود؟ هراس از بلوک شرق و ترس از بازگشت جنگ‌هایی ویرانگر از نوع دو جنگ جهانی اول و دوم. اما این قارّه با وجود پول مشترک، هراس مشترک، پرچم مشترک، تفکر مادّی مشترک و الگوی رشد و توسعه و اقتصاد مشترک هرگز به اتحاد نرسیده است. زیر در این قاره، هنور نیز، فرهنگ مشترک و زبان مشترک وجود ندارد و دین و دیانت هم برای آنان چندان اهمیتی ندارد. هر کشور ساز خود را کوک می‌کند و رقص خود را می‌نماید!

 

از روزی که انگلیس، ساز خروج از «اتحادیه‌ی اروپا» را به صدا درآوُرد این ضعف و شکنندگی، بیشتر خود را عریان ساخت. آنچه «اتحادیه‌ی اروپا» با آن روبروست یک درس بزرگی‌ست تا ایرانیان قدر و ارزش سه مؤلّفه‌ی اتّحادی خود را بدانند و حول آن همبسته‌تر و منسجم‌تر بمانند تا هم حکومت خود را از آسیب‌ها و کژی‌های عدیده نجات دهند و هم کشور خود را از دسیسه‌های پیچیده برهانند. دین، زبان و فرهنگ را باید پاس داشت؛ نیرویی معنوی و هویتی که ایران و ایرانی را شایسته و لایق و متّحد نگه می‌دارد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستجهان، جامعه

آنارشی‌گری

پنجشنبه آذر ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. گرچه وقتی اسم آنارشیسم می‌آید، ذهن همگان به دم‌ِدستی‌ترین تعریف آن یعنی هرج‌ومرج ڪشانده می‌شود، اما این تعریفی جامع و مانع از آن نیست. یڪ فلسفه از آنارشیسم این است ڪه افراد در پناه آن اساساً به ایجاد هرگونه حڪومت و دولت و قدرتی رضایت ندارند. خودِ واژه‌ی ترڪیبی آنارشیسم یعنی نبودِ حڪومت، نبودِ ریاست،. زیرا درین ایدئولوژی، سلطه‌گری و حڪمرانی هیچ ڪسی پذیرفته نیست؛ به جای آن قائل به محوریت انجمن‌ و سمَن‌ (=سازمان‌های مردم‌نهاد) هستند. بگذرم.

 

خواستم بگویم من مدتی‌ست به پدیده‌ی فراگیر، فڪر می‌ڪنم ڪه نسل‌های جدید در گستره‌ی جهانی، به نوعی آنارشی‌گری را دنبال می‌ڪنند، بی‌آن‌ڪه البته خود ازین مڪتب سیاسی سر در بیاورند. در ایران نیز، به نظرم نمی‌توانیم این پدیده را نادیده بگیریم؛ گویی نوعی خفیف یا تند ازین فڪر در رفتارها بروز دارد. نمی‌خواهم بگویم چنین فڪر و رفتاری داوطلبانه و مبتنی بر انتخاب است، بلڪه منظورم این است وقتی به آن خیره می‌شویم چنین چیزی در افڪار و رفتار سرریز دارد.

 

نڪته: من بارها به افرادی بر می‌خورم ڪه وقتی ڪمی می‌شڪافم می‌بینم اساساً هیچ طبقه، هیچ قدرت، تقریباً هیچ ڪس و نیز هیچ شیوه‌ی سیاسی و حڪومتی را قبول ندارد؛ انگار سرخورده است و به همه ڪس منتقد و منتظر یڪ واقعه در آینده. بنابراین، هرگاه چنین فڪری، زمینه‌ی بروز رفتاری پیدا ڪند، به آنارشی‌گری شباهت می‌زند. امید است، نسل تازه‌ی ما با خویشتن‌داری و بردباری و درجه‌ی بالایی از دانایی، آینده‌ساز بماند. زیرا آنان ڪه می‌آیند، روزی هم می‌روند. جهان یعنی آینده و رونده: می‌آییم و می‌رویم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی