qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۴۵۵ مطلب با موضوع «جهان، جامعه» ثبت شده است

گوناگونقمنویسندگانجهان، جامعه

یادی از داریوش شایگان

جمعه فروردين ۱۳۹۷

توضیح دامنه : به نام خدا. باخبر هستید که دکتر داریوش شایگان صاحب آثار فاخر در حوزۀ اندیشه و ادیان دوم فروردین امسال چشم از جهان فروبست. او کتاب های زیادی نوشته و یا ترجمه کرده بود (لیست کتابها: اینجا). دامنه برای گرامی داشتنِ مقام معنوی و علمی آن مرحوم، چندنمونه از کتاب های مهم مرحوم شایگان و یک خاطرۀ ایشان از علامه طباطبایی را در این پست می آورد. من البته در پست «انسان شاکر، انسان شاکی» (اینجا) از شایگان -که به کُما رفته بود- یادی کرده بودم: خاطرۀ شایگان از علامه:

 

علامه طباطبایی به روحانیان متحجّر بی‌اعتماد بود: تجربۀ شگفت دیگری که با او (علامه طباطبایی) داشتم، ملاقات دوبه‌دویی بود که زمانی در خانه‌ای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همۀ اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا می‌رسید و از گردسوزهایی که در طاقچه‌ها نهاده بودند، نوری صافی می‌تراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم.

 

 

مرحوم داریوش شایگان

 

من از استاد دربارۀ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثّل می‌کند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خموش بود، از هم شکُفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود بُرد.  دقیقاً به خاطر ندارم که از چه می‌گفت، اما آن فوران ِحال‌های دمادم را که در من می‌دمید خوب به یاد دارم. احساس می‌کردم که عروج می‌کنم. گویی از نردبان هستی بالا می‌رفتیم و فضاهایی هر دم لطیف‌تر را بازمی‌گشودیم. چیزها از ما دور می‌شدند. هوای رقیق اوج‌ها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بی‌خبر بودم حس می‌کردم. سخنان استاد با حسّ بی‌وزنی و سبکی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعت‌ها گذشته بود. سپس سکوت مُستولی شد. ارتعاش‌های عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسۀ صلحی وصف‌ناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد امّا یقین دارم که اهل باطن و کرامات بود، ولی دربرابر مخاطبان ناآشنا دم فرو می‌بست. باآنکه در محافل رسمی روحانیت فیلسوف طراز اوّلی بود که لقب علّامه داشت، ولی به روحانیان متحجّر بی‌اعتماد بود.» از کتاب «زیرآسمان‌ های جهان» منبع

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
اختصاصیجهان، جامعه

دنیا و زندگی، مرگ و معاد

پنجشنبه فروردين ۱۳۹۷

به قلم دامنه. به نام خدا. آمدن و رفتن = بودن و شدن. دوم فروردین هرسال، حسّ دیگری دارم؛ سه حس خاصّ:

 

یک: هم به یادِ عزیزترین پدر و مادرم در گیتی می افتم که مرا به عنوان هفتمین زاده، به جمع هشت فرزندشان افزودند. و من عاشقانه در محفل سادگی و اخلاص شان آرمیدم و آزموده ام.

 

دو: هم به یاد خودم و خویشتنم می افتم _که هرچه بزرگسال تر شده ام_ بیشتر به این سخن مولوی فکر می کنم:

 

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوالِ دلِ خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهرِ چه بود

به کجا می روم؟ آخر ننُمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بود است مُراد وی از این ساختنم

 

سه: و هم در این روزم، مطالعات معادی، به قول دکتر عبدالکریم سروش -احوال مرگ- را شیرین و خواندنی می دانم. زیرا انسان توحیدی، انسان معادی هست و انسان معادی، انسانِ میهمان؛ میهمانِ میزبانی به نام خداوند قادرِ متعال مهربان. و شنیدن سخنان معادی و یا خواندن نوشته های معادی، انسان را نه خَمود که وادار به بازگشت به خویشتن خویش می کند. منِ اندک، دنیا را ضیف و محل پذیرایی انسان می دانم، که باید برای آخرت توشه برگیرد، تا با دستِ تُهی، رهسپار آن دیار نگردد و یا با اَنبانِ گناه و آلودگی ها رَخت برنبندد که در آن جا، از هرسو زیانکار و مَغبون و سرافکنده گردد. زیرا؛ انسان توحیدی_معادی، انسانی ست که به حساب و کتاب و قیامت معتقد است و به پاسخگویی در یوم الدین ایمان دارد. و من از خدای مهربانم همیشه امید دارم که آن خالق یکتای بی همتا، گناهانِ زیاد مرا ببخشاید و بر روی هر گونه آلودگی ها قلم عفو و گذشت بکشاند.

 

 حرم سالار عشق و دلدادگی امام حسین ع

 

بگذرم. روز تولدم بود و کمی روده درازی کردم و با دل، گپ زدم، نه با قلم. و حال که خدای حکیم و مهربان، بازهم در دوِ فروردینِ دیگری به من فرصت داد تا دنیایم را دنبال کنم و درواقع مرگِ مرا به تأخیر انداخته و به آستانۀ رسیدن به دهۀ ششم زندگی نزدیک تر ساخته است، آن ربِّ رئوفِ جان و جهان و انسان را می ستایم و شکر و سپاس می گزارم. از آنجا که از نوجوانی تا به امروز شیفتۀ متاعی گران و گرام به نام کتاب بوده ام، نوروز نود و هفت را نیز با کتاب آغاز کردم. اولین کتابِ امسالم «مرگ آن گاه که بیاید» است. داستانِ سرگذشت و تفکر و چگونگی مرگِ دویست نفر از مشهورین جهان و ایران. چاپ نشر علم در چهارصد و نود و شش صفحه، با قلم پیامدار و شیوای کریم فیضی، که اهل دل و دانش و عرفان است و الهیات دان.

 

کتابِ «مرگ آن گاه که بیاید»

عکس از دامنه

 

او، یعنی کریم فیضی در مقدمه، سخن راستینی دارد که خوانندۀ باذوق را به وجد و عرفان می آورد. دربارۀ پاره ای از آدمها می نویسد:

 

 

هیچ بهاری ضمیرشان را خوشبو نمی کند!

هیچ شعری نگاه شان را لطیف نمی کند!

هیچ نوری آنها را روشن نمی کند!

(ص هفده)

 

 

...

 

 
کتابخانه یادگار امام قم
 

 

نیز کریم فیضی می گوید: در میانِ گفتارها هیچ گفتاری صبورتر از تنهایی نیست، چه تنهایی در جمع و چه تنهایی در تنهایی. (ص هجده)

 

نیز می نویسد: جوامعی وجود دارند که در آن زنده ها فروخته می شوند! و مُرده ها در آن خریداری می شوند! (ص هفده)

 

نیز می آورد: برخی جملات مملُوّ از یقین اند؛ در زبان پیران. و برخی جملات مملُوّ از جَزمیت، در نطق های حاکمان. (ص پانزده)

 

نیز از زبان میلان کوندار می نویسد: فکرِ مرگ [یعنی به آخرت توجه نشان دادن] همۀ موضوع های دیگر را پوچ می کند. (ص بیست و یک)

 

و در داستان زندگی و بیماری لاعلاج و مرگ مرحوم حسین پناهی می نویسد: حسین پناهی وقتی از بیماری لاعلاج خود مطّلع شد، شعر «چشمو من و انجیر» را در اعتراض به مرگ سرود:

 

تازه داشتم می فهمیدم فهمِ من چقدر کمه

اتُم توی دنیای خودش حریف صدتا رُستمه

 

...

 

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه

انجیر می خواد دنیا بیاد، آهن و فسفرش کمه

(ص دویست و نود و نه)

 

به هرحال طولانی شد این نوشته. سخن را با یکی از زیباترین آموزه های امام سجاد (ع) پیوند می زنم که به پیروان آموخته، از خدا عمرِطولانی تر، طلب کنید. زیرا از نگاه معصومین -علیهم السلام- دنیا دارِ عبادت و توشه برگیری هاست و آخرت چنین فرصتی نیست و دارِ عبودیت ها و دیدنِ نتایج و محصول هاست......... هان، همین و دیگه حرفی نیست. دامنه

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قمجهان، جامعهقرآن

برگزیدۀ المیزان

جمعه اسفند ۱۳۹۶

به قلم دامنه. به نام خدا. همانطوری که در این پست (اینجا) وعده کرده بودم تفسیر بیست جلدی فارسی المیزانِ علامه طباطبایی (1360_1281) در سال های گذشته، به صورت یک جلدی، با عنوان «برگزیدۀ المیزان» (انتشارات ذوی القُربی. 1390. تلخیص مصطفی شاکر و ترجمه و تدوینِ علی نریمانی در 1240 صفحه.) چاپ شده بود که اینک در این پست افتخار به معرفی این کتاب شریف دارم. باشد تا موجب تقویت روحیۀ تفسیرخوانی قرآن، توسط خوانندگان گردد. چهار نکته از آن را تقدیم می دارم:

 

 

برگزیدۀ المیزان

عکس از دامنه

 

در صفحه شصت و سه ذیلِ تفسیر آیه‌ی صد و هفتاد و یکم بقره (و مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء...) این نکته مهم آمده است: کلمه ینعق از نعیق است که به معناى آن نهیبى است که چوپان به گوسفندان مى زند تا از گله دور نشوند... مثَل تو اى پیامبر در دعوت کفار، مثل آن چوپانى است که دام خود را نهیب می زند سخن می گوید، اما گوسفندان تنها از او صدائى می شنوند و به گله بر می گردند. پس سخنان او را نمى فهمند.

 

در صفحه چهارصد و هفتاد یک در تفسیر آیه‌ی صد و دوزاده هود آمده است: کلمۀ استقامت به معنای طلب قیام و ظاهرشدن همۀ آثار و منافع آن چیز است، پس استقامت انسان در هر کار این است که از نفس خود بخواهد که در مورد آن کازِ مدّ نظر، اقدام نموده، و آن را به گونه ای اصلاح نماید که فساد و نقص در آن راه پیدا نکند.

 

در صفحه ذیل آیه‌ی چهل و پنج عنکبوت نوشته است: نماز به نحو اقتضاء از فحشا و منکر بازداری می کند. زیرا توجه به خدا انسان را از گناه کبیره بازمی دارد. از طرفی او را وادار می کند تا روح و بدن، خود متوجۀ ساحت باعظمت کبریایی خدا شود.

 

در صفحه در تفسیر آیه‌ی سزده مزّمل (و طعاما ذاغصه و عذابا الیما) گفته است:  کلمۀ غُصّه به معناى تردّد لقمه در حلق است، به طورى که خورنده نتواند به راحتى آن را فرو ببرد، یعنی طعامی گلوگیر و عذابی دردناک. و غُصه هم نظیر سکسکه است، که نمى گذارد طعام گوارا شود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعه

هشت نکته از هفت کتاب

پنجشنبه اسفند ۱۳۹۶

به قلم دامنه. به نام خدا. از هفت کتابی که طی دوماه گذشته، مطالعه و یادداشت برداری کرده ام، هشت نکته را در این پستِ معرفی کتاب، می نویسم و به اشتراک می گذارم. باشد تا مردم ایران با آن همۀ سابقۀ تمدنی و مفاخر علمی، دینی، عرفانی و شعری با کتاب بیش از هر متاعی، اُنس گیرند.

 

 

 

اسماعیلیه              زندگی و شعر

 

 

 رُمان دزیره

 

عکسها از دامنه

 

   

 

رُمان بر جاده های آبی           سرخ کاغذ زر

 

   

رُمان دخیل عشق            نقش بر آب

 

اسماعیلیه. (مجموعه مقالات)، (شصد و نود شش صفحه). چاپ دانشگاه ادیان و مذاهب: اسماعیلیه معتقد بودند که ظاهرِ احکام و شرایع دینی در هر دوره ای از تاریخ مذهبی بشریت، تغییر می یابد ولی باطنِ آن ثابت است که دربردارندۀ حقیقت است که می توان از طریق تأویل (یعنی استنباط باطن از ظاهر) آشکار ساخت که معروف است به تأویل باطنی. ص پانزده.

 

زندگی و شعرِ دکتر محمدرضا شفیعی کَدکنی. نوشتۀ مجتبی بشردوست. (پانصد و شصت صفحه) نشر ثالث: کلمات مانند انسان، حیثیت خاص خود را دارند... مثلاً اگر کسی کشیش است شما نمی توانید او را اُسقف اعظم یا بالاتر خطاب کنی. ص سیصید سی و شش.

 

رُمان دزیره. نوشتۀ خانم آن ماری سلینکو. ترجمۀ کیوان عبیدی آشتیانی.(پانصد و پنجا و نه صفحه) انتشارات افق: روبسپیر همه را موظّف کرده بود در گزارش های محرمانه او را از عقاید کارمندهای دولت مطلع کنند حتی زندگی خصوصی آنان. ص هفتاد و شش.

 

رُمان دخیل عشق. نوشتۀ مریم بصیری. (دویست و شصت و هفت صفحه) انتشارات عصر داستان: دربارۀ صبوره و رضاست که دخیل امام رضا (ع) می شوند و ماجراهای دیگر... .

 

رُمان بر جاده های آبی سرخ. نوشتۀ نادر ابراهیمی. (پنج جلد درسه مجلّد) نشر رزوبهان: شخصیت رُمان «میر مَهنا دُغانی» قرن دوازده قمری ست. قهرمان مبارزه با استعمار انگلیس در خلیج فارس و دریای عمان. او یک قایقران غیور است که انگلیسی ها برای تخریب چهرۀ او، وی را خطرناک ترین دزد دریایی! خلیج فارس معرفی کرده بودند. میر مَهنا دُغانی به سلیمه می گوید: «همۀ دنیا برای پرنده ایی که عاشق نباشد، قفس است و یک لانۀ محقّر برای پرندۀ عاشق، یک دنیاست» ص چهل.

 

نقش بر آب. نوشتۀ دکتر عبدالحسین زرین کوب. (ششصد و ده صفحه) نشر سخن: زندگی یک انسان عادی در خور و خواب و خشم و شهوت خلاصه می شود...[زندگی این گونه افراد] «نقش بر آب» است... اما زندگی انسان های «از خودی رَسته»، بی دوام و ناپایدار نیست. [مثل حافظ]

 

کاغذ زر. نوشتۀ دکتر غلامحسن یوسفی. (سیصد و هشااد چهار صفحه) نشر سخن: بیش از چهارصد پنجاه کلمات شکسپیر در میانِ مردم انگلیسی زبان راه یافته و اشخاص درس خوانده، قریب دوهزار عبارت و شعر وی را غالباً در سخنان خود می آورند... و در زبان فارسی، سعدی چنین مقامی دارد. ص سیزده.

 

از گلستان سعدی نقل می کند که «زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند بِه که پیری»... منارۀ بلند بر دامنِ الوند پَست نماید». «سگ را گُشاده اند و سنگ را بسته» وُلتر می گوید: مردم در اَمثال [=ضرب المثَل های] خود محقق اند.  همان. ص چهارده و شصت و چهل و شش.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قمجهان، جامعهمرجعیت

مردی در تبعید ابَدی

چهارشنبه اسفند ۱۳۹۶

به قلم دامنه. به نام خدا. این هفته شاید بتوانم بگویم از بهترین رُمان‌های عمرم را خوانده‌ام: رُمان «مردی در تبعید ابَدی». بر اساس زندگی ملاصدرا (Mulla Sadra). رُمان نوشته‌ی زنده‌یاد نادر ابراهیمی‌ست. (تهران. روزبهان. ۱۳۷۵) در ۲۸۰ صفحه و ۱۶ فصل مجزّا. بسیار خوش قلم. سرشار از وصف ها و عبارات رسا و واژگان دلنشین و پُر از آموزه‌ها و حکمت‌های گوارای ملاصدرا (۱۰۵۰ - ۹۷۹ قمری).


نیز غمگین، سوزناک به دلیل تبعید غریبانه‌ی ملاصدرا به کویر کهک قم. آن هم از سرِ دسیسه‌های مُشتی درباری حسود و ظاهرگرا و تظاهرکننده که لباس روحانی هم برتن داشتند! کالای ریا می‌فروختند. مطابق همیشه چها نکته از کتاب را می‌آورم:

 

عکس از دامنه

 

در صفحه‌ی ۱۷۶ از زبان ملاصدرا آمده است: در وجود آدمی، نفس شیطانی عرَض است، نفس الهی ذات... پس؛ مرَض، عرَض است، طهارت و نجابت اصل.


در ص ۱۲۹ از زبان شیخ بهایی استادِ ملاصدرا آمده است: بدان که زاهدانِ ریایی و فُقهای درباری تشنۀ خون عارفان راستین هستند، آنها صوفی‌کُش‌اند.


در ص ۱۱۴ ملاصدرای جوان می‌گوید: مُرید اگر به مُراد شبیه شود، خود، هرگز، به مقام مُرادی نمی‌رسد!


در صفحه‌ی ۹۲  ملاصدرا که عاشق شناکردن در رؤیا و خاطره و گذشته بود، می‌گوید: یاد و خیال بعد از خدا، زیباترین چیزها هستند.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعه

سیاست بنی قُریظه ای

يكشنبه اسفند ۱۳۹۶

به قلم دامنه. به نام خدا. آداب جاهلیت. بنی قُریظه _قبیلۀ یهودی ساکن یَثْرب_ ماهرانه میانِ اوس و خزرج _دو قبیلۀ سرشناس مدینه_ دشمنی و عداوت و کینه می آفریدند تا به هر دو قبیله اسلحه بفروشند.

 

بنی قُریظه مخفیانه، به اوسی ها و خرزجی ها همزمان وام بابهرۀ سنگین می دادند تا با قیمتی چندبرابر و مضاعف، خنجر و دشنه و شمشیر و نیزه از بنی قریظه! بخرند و خون یکدیگر را بی رحمانه بریزند. مثل حال و روز الآنِ سوریه و اسرائیل و یمن و آل سعود و آمریکا و انگلیس و خاورمیانه. تمام. تا آداب بعدی جاهلیت. 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعهقرآن

رهبران درگناه پیروان شریکند

شنبه اسفند ۱۳۹۶

به قلم دامنه. به نام خدا. یکی از تفسیرهای یک جلدی، تفسیر مبین است؛ از ابوالفضل بهرام پور. اخیراً این تفسیر را به صورتِ تطبیقی مطالعه کردم. نسخۀ چاپ سوم را. از انتشارات آوای قرآن. قم. در شصد و پنج صفحه. قابل ذکر است تفسیر بیست جلدی المیزانِ علامه طباطبایی نیز در سال های گذشته، به صورت یک جلدی، چاپ شده بود که تبرّک کردن آن به صورت روزانه یا در طول هفته بسیارمؤثّر است. در این پست از تفسیر مبین یک جلدی ابوالفضل بهرام پور، چهارنکته را می آورم و به اشتراک می گذارم. امید است فرهنگ کتابخوانی و به اشتراک گذاری از سوی دامنه خوانان شریف نیز باب شود و ثواب آورد و صواب بیافریند. هرچند دامنه طبق دأب همیشگی اش بر هیچ کس، اجباری ندارد.

 

تفسیر مبین

ابوالفضل بهرام پور. عکس از دامنه

 

 

در ذیل سورۀ ناس آورده است: در سورۀ فلَق بیشترین تکیه روی سلامت تنِ انسان و زندگی اوست. ولی در سورۀ ناس، تکیه روی سلامت دین و ایمان از وسوسه های درونی و بیرونی ست.

 

در تفسیر آیۀ بیست و پنج سورۀ نحل «...ومن أوزارِ الذِینَ یُضِلُّونهم بِغَیرِ عِلمٍ...» این گونه نوشته است: پیروان دو نوع گناه دارند: نوعی را خودشان مستقلاً مرتکب می شوند و کسی در آن نقشی ندارد و نوع دیگر گناهانی است که معلم، واعظ، نویسنده، فیلم ساز و سیاستمداران تعلیم داده اند و در این گناه نقش و تأثیر داشته اند؛ رهبران و نقش آفرینان گناه، فقط در این قسمت از گناهِ پیروان، شریک هستند.

 


در آیۀ دویست و بست و چهار شعرا می گوید: خط مشیء پیامبر (ص) از خط شُعرا جداست. شعر در وادی حدس و خیال و بزرگنمایی حرکت می کند. آنها در هر مدح و ذمّی بدون حساب وارد می شوند... البته این آیه شامل حال شاعران حکیم نمی شود. و رسول خدا (ص) فرمود: پاره ای شعرها حکمت است.

 

در ذیل آیۀ هجده غافر نیز از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است: هر کسی را که عمل صالحی، مسرور کند و گناه، ناآرامش نماید، او مؤمن است.   

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
سیاستگوناگونعکسجهان، جامعه

بشّار سوریه

جمعه اسفند ۱۳۹۶

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعه

شبیه فیل‌ها نه کرگدن‌ها

چهارشنبه اسفند ۱۳۹۶

توضیح: چهارمین نشست جمعی از معلمان با استاد مصطفی ملکیان در پیگیری مسائل تعلیم و تربیت در 22 دی ماه 1396 صورت گرفت. خلاصۀ این نشست را به نقل از «نیلوفر» ارائه می کنم:

 

انواع تعلیم و تربیت:

نوع اول تعلیم و تربیت جسمی ست

نوع دوم تعلیم و تربیت ذهنی است

نوع سوم تعلیم و تربیت اخلاقی است

نوع چهارم تعلیم و تربیت هنری است

نوع پنجم تعلیم و تربیت عاطفی است

نوع ششم تعلیم و تربیت اجتماعی است

 

دلیل تعلیم و تربیت اجتماعی این واقعیت است که زندگی ما خیلی شبیه میمون ها و فیل هاست نه کرگدن ها. کرگدن حیوانی است که در اجتماع زندگی نمی کند و تنها زندگی می کند. اما میمون ها زندگی اجتماعی دارند. ما انسان ها نمی توانیم زندگی فردی را ادامه دهیم. زندگی فردی جز در موارد شاذّ و نادر در تاریخ بشر رخ نداده و اگر رخ داده کمّاً و کیفاً زود از بین رفته است. ما زندگی اجتماعی داریم. کرگدن اینطور نیست کرگدن اولا تمام زندگی اش با همنوع خودش به دو وقت منحصر میشود یکی تا وقتی شیرخوار است با مادرش زندگی می کند بعد راهش را جدا کرده و تنها زندگی می کند و یک وقت هم موسم جفت گیری است که ممکن است کرگدن دیگری را پیدا کند و جفت گیری کند و بعد هم جدا می شود. ما از این جهت مثل میمونها هستیم. اگرچه بودا از ما می خواست که مثل کرگدن زندگی کنیم و تنها باشیم اما ما اینطور نیستیم. سامان دادن زندگی اجتماعی هم یک تعلیم و تربیت می خواهد. (منبع)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
ایرانجهان، جامعه

مردم چه پچ‌پچ می کنند؟

چهارشنبه اسفند ۱۳۹۶

به قلم دامنه. به نام خدا. گاه مردم نمی توانند در علَن _به قول معروف در ملاء عام_ حرف بزنند، پس؛ به سراغ درِگوشی گفتن ها می روند و باهم ساعت ها می شینن پچ پچ می کنند، دردِدل و آه و ناله و هزارها سودا. می پرسم چه پچ پچ می کنند؟ من می گم سیزده تا را، بقیه با شما:

 

عیدی چی خریدی؟ هیچی

سوریه به ما چه مربوط

فساد مملکت رِه دوش هایته

سه تا داماد دارم هرسه بیکار

بالایی ها همدیگرو چشم ندارن ببین

سرطان چقد فراوون شده

راستی سال تحویل امسال کِه هسته؟

پدرِ سیاست بسوزه! لامَصّب!

هیچ خبر داری «فلانِ فلانی» تریاکی و شیشه ای شده!؟

اسناد سرّی دستشه! اگر بگیرنش بالایی ها رو لو می ده. نه! نه! همه شون خاردی باردی دارن باهم.

دیشب خواب! دیدم وسط بِرمودا دارم شنا می کنم و کوسه ماهی هم کنارمن! خالی بندی خالی بندی، هی خالی بندی

بازار رفتی این روزا؟ اصلاً تَن نمی شه رفت! همه چی گرون و بُنجول

درخت می کارن؛ ولی برخی جنگل را هکتار هکتار قورت می دن، آن هم جنگل هیرکانی شمال ایران

 

بگذرم. فقط بگویم هیرکان که نام قدیمی و باستانی ایالت گرگان است، یعنی درختان خودرویشِ چهل میلیون ساله از هیرکان آذربایجان تا جنگل گلستان.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عترتشعر، داستانجهان، جامعه

رُمان مِسیا

دوشنبه اسفند ۱۳۹۶

به قلم دامنه. به نام خدا. این هفته فرصتی بیشتر یارم شد تا دو رُمانِ گریزپا و مِسیا را بخوانم. طبق معمول، برای تقویت حسّ کتابخوابی در خوانندگان شریف، به چهارنکته از مسیا می‌پردازم و به شرح کوتاه:

 

مِسیا یعنی موعود؛ نام حضرت محمد (ص). مثل ایلیا یعنی عظیم و عالی؛ نام امام علی (ع) هر دو اسم در انجیل حضرت عیسی مسیح (ع). این رمان نوشته‌ی مصطفی موسوی گرمارودی‌ست. از مؤسسه‌ی میسا. تهران. چاپ اول ۱۳۸۸. سی و شش فصل در ۶۲۴ صفحه.

 

رُمان مِسیا. عکس از دامنه

 

رُمان مِسیا از زبانِ بلال بن ریاح حبشی _اولین مؤذّن منتخب پیامبر اسلام_ چگونگیِ ظهور اسلام و طلوع حضرت خاتم الانبیاء (ص) در عصر خفقان، بربریت و جاهلیت حجاز را روایت می کند و با گذر طولانی و عالی از سرگذشت و سرنوشت پدر و مادر بلال (ریاح راهب برنابایی حبشی و حمامه‌ی حبشی) و شرح غمبار بردگی و رنج مِحنت زنان و مردان آن دیار، به رویدادهای مهم تاریخ اسلام تا زمان رحلت حضرت رسول الله (ص) می‌پردازد.

 

 

بلال حبشی -که سلام خدا و همۀ ماها بر او باد-  در عصر عمر خلیفه‌ی دوم، به لاذقیه‌ی دمشق تبعید شد. او در همان بندر که به همراه همسر پیرش در بدترین وضع در حصیر و شن زندگی می‌کند، خاطرات خود را مکتوب و رنج‌ها و بلاهایی که بر سر یاران خالص پیامبر آمده است را برملا می‌نماید. کتابی خواندنی، پُرنکته، بشدت جذّاب و دلکش.

 

 

در صفحه‌ی ۶۹ بلال می‌گوید: افراد شاخص یاران رسول الله (ص) را در دورۀ خلیفه ها می‌کُشتند، ولی می‌گذاشتند به گردنِ اَجنّه و اَجانین (=جنّ‌ها) مثل سعد بن عُباده را.

 


در صفحه‌ی ۸۳ ریاح پدر بلال می‌گوید: در حبشه می‌گویند بدون دلیل می‌توان با کسی دوستی کرد اما دشمنی بدون علت و دلیل امکان ندارد.

 

 

در صفحه‌ی ۱۳۷ بلال می گوید: من در لاذقیه به دستور خلیفه تبعیدم اما معاویه والی شام است و در ظرف های نقره و طلا غذا می خورد. از محبوبم رسول خدا شنیدم که می گفت: دنیا، زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است.

 


در صفحه‌ی ۴۷۹ و ۴۸۳ بلال از دوستش ابوذر غفاری می‌گوید: ابوذر اولین کسی بود که به صورت هُبل (=بُت بزرگ) تُف انداخت و در کنار کعبه او را تا سرحدّ مرگ کتک زدند و او سه بار این کار را تکرار کرد، اما همین ابوذر که پیامبر او را آن قدر دوست داشت، در زمان خلیفۀ سوم (عثمان) به بدترین جا یعنی صحرای رَبذه تبعید می شود. حال آن که پیامبر دربارۀ ابوذر گفته بودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد.»

 

رُمان گریزپا. عکس از دامنه

 

اما رُمان گریزپا. اثر خانم آلیس مونرو کانادایی ست. نویسندۀ برندۀ نوبل ادبیات. ترجمۀ شقایق قندهاری. چاپ چهارم ۱۳۹۳. (تهران، افق، ۱۳۸۵) در ۱۹۲ صفحه.  مونرو خالقِ مجموعه داستانِ «فکر می‌کنی کی هستی؟» است. در داستان های او «دانای کُل» همیشه در پی یافتنِ معنا و مفهومی برای این جهان و زندگی ست. مونرو به شخصیت مرد در داستان هایش احترام می‌گذارد اما همزمان شخصیت زنانِ داستانش، به مراتب پیچیده‌ترند.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعه

رمان برکت

دوشنبه اسفند ۱۳۹۶

به قلم دامنه. به نام خدا. آخرین رُمانی که این روزهای پایان سال، به پایانش بردم رُمان «برکت» است؛ اثر ابراهیم اکبری دیزگاه. رُمانی خوش نوشت، زیبا، جذّاب، آموزنده، تکان دهنده، شیرین و تلخ، خوش چاپ، بسیارسبک و کم وزن. بر من که حسابی چسبید. چسبیدم و بالینی خواندمش. خوش هضم و خوش گوارش بود.

رُمان، روایت شیخ یونس برکت _شخصیت محوری داستان است_ که به روستایی در ایران می رود تا ماه رمضان را میان مردم دوردست و تهیدست باشد که تبلیغ دین کرده باشد و اَدای دِین. اما برای او و مردم آنجا قضایای قشنگ و عجیب و غریبی شکل می گیرد که برای خواننده خصوصاً خردمند و اهل درد و فضل، بسیاردلکَش است.

ناشرش کتابستان معرفت است، (سال ۱۳۹۶) تأکید دارم شیوخ و آخوند و روحانیون و کتاب دوستان این «برکت» را بخوانند؛ بلکه حتی آن را بیابند!


به شیوۀ معمول دامنه، چهارنکته از کتاب را که خلاصهونویسی کرده‌ام به اشتراک می گذارم تا خسّت نکرده باشم. امید است مورد توجه و سپس ابتیاع یا تهیّه قرار گیرد.

 


در ص ۱۳۸ آمده است: با خود فکر کردم اگر مثل «سالار» مریض شوم، رفتارم با خدا چه جوری خواهد شد!

 

در ص ۶۸ این گونه برداشت شد: دختره پرسید شیخ! ایمان چه جوری به وجود می آید؟ با خودم فکر کردم چه بگویم. درهرصورت فکر می کنم ایمان چیزی شبیه گلابی و سیب باشد که همه می توانند بخورند. اما بعضی ها دوست ندارند. بعضی ها معده شان مشکل دارد، اگر بخورند مریض می شوند. ولی برخی ها! هم سیب و گلابی را برای بازی و تزئین سُفره و چیزی می خواهند!


در ص ۴۳ چنین نوشته است: یکی آمد و گفت این روستا خیلی آخوندپَران است، هیچ آخوندی دوبار به این دِه نیامده. گفتم: اگر طلبه بخواهد کار پیامبری کند، هیچ وقت نمی پَرد!

 

در ص ۶۴ آمده است: آقای حاجی یونس برکت! افعی آدمو یه بار نیش می زنه راحت می کنه، ولی این زن هر روز هزاربار نیش می زنه. با شوخی گفتم: خوبی نیش زن اینه که زهر نداره، فقط زخم داره. گفت: داره، داره، زهر هم داره، زهرِ کُشنده!

در زیر از چهار جای خواندنی تر رُمان برکت، عکسی انداختم که مرور آن _ولو فوری_ بسیار شعَف می آورد و بسیاربسیار شرَف. اگر اشراقی بدان نظر افکنده شود، شوق و طوع و طرَب هم می افزاید:

 

 
رُمان برکت
ابراهیم اکبری دیزگاه
 

 
...
 


از صدای خودم لذت می بردم
یا از ظلَمتُ نفسی؟

 
...
 


امام موسی صدر جهانی‌ست
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی