دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

۱۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن در صحنه» ثبت شده است

وَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ

و یقیناً خدا کسانی را که ایمان آورده اند،

می شناسد و بی تردید منافقان را نیز می شناسد.

سوره‌ی عنکبوت- آیه‌ی۱۱ ترجمه‌ی انصاریان

 

 

ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَهُوَ مُنَافِق‏: إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا اؤْتُمِنَ خَان؛ نشان منافق سه چیز است: ۱. سخن به دروغ بگوید. ۲. از وعده تخلف کند. ۳. در امانت خیانت نماید. (منبع)
 

...در آیه شریفه اشاره است به اینکه طائفه اى که مورد بحث در آیات سابق بودند، همان منافقینند، که ایمان آوردنشان در واقع مقیّد بود به اینکه دردِسرى برایشان ایجاد نکند، ولى در ظاهر وانمود مى کردند که ما در هر حال ایمان داریم، ولى سنت الهى بر امتحان اشخاص، کار خود را کرده، رسواشان ساخت، چون هیچ چیز جلوِ این سنت را نمى گیرد.

 

...آیه شریفه نمى خواهد بفرماید که نصرت خدا به ایشان رسید، بلکه مى فرماید: اهل نفاق مادام که اذیتى ندیده اند، دَم از اسلام مى زنند، همین که آزار دیدند به عقب برمى گردند، و اگر نصرتى از خدا به مؤمنین برسد، آنها [یعنی منافقان] نیز خود را جزو مسلمانان قلمداد کرده و براى اینکه از آن پیروزى سهمى ببرند، مى گویند: ما هم مسلمانیم، و با شماییم... المیزان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۱۳۹۶ ، ۰۷:۱۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. همانطوری که در این پست (اینجا) وعده کرده بودم تفسیر بیست جلدی فارسی المیزانِ علامه طباطبایی (1360_1281) در سال های گذشته، به صورت یک جلدی، با عنوان «برگزیدۀ المیزان» (انتشارات ذوی القُربی. 1390. تلخیص مصطفی شاکر و ترجمه و تدوینِ علی نریمانی در 1240 صفحه.) چاپ شده بود که اینک در این پست افتخار به معرفی این کتاب شریف دارم. باشد تا موجب تقویت روحیۀ تفسیرخوانی قرآن، توسط خوانندگان گردد. چهار نکته از آن را تقدیم می دارم:

 

 

برگزیدۀ المیزان

عکس از دامنه

 

در صفحه شصت و سه ذیلِ تفسیر آیه‌ی صد و هفتاد و یکم بقره (و مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء...) این نکته مهم آمده است: کلمه ینعق از نعیق است که به معناى آن نهیبى است که چوپان به گوسفندان مى زند تا از گله دور نشوند... مثَل تو اى پیامبر در دعوت کفار، مثل آن چوپانى است که دام خود را نهیب می زند سخن می گوید، اما گوسفندان تنها از او صدائى می شنوند و به گله بر می گردند. پس سخنان او را نمى فهمند.

 

در صفحه چهارصد و هفتاد یک در تفسیر آیه‌ی صد و دوزاده هود آمده است: کلمۀ استقامت به معنای طلب قیام و ظاهرشدن همۀ آثار و منافع آن چیز است، پس استقامت انسان در هر کار این است که از نفس خود بخواهد که در مورد آن کازِ مدّ نظر، اقدام نموده، و آن را به گونه ای اصلاح نماید که فساد و نقص در آن راه پیدا نکند.

 

در صفحه ذیل آیه‌ی چهل و پنج عنکبوت نوشته است: نماز به نحو اقتضاء از فحشا و منکر بازداری می کند. زیرا توجه به خدا انسان را از گناه کبیره بازمی دارد. از طرفی او را وادار می کند تا روح و بدن، خود متوجۀ ساحت باعظمت کبریایی خدا شود.

 

در صفحه در تفسیر آیه‌ی سزده مزّمل (و طعاما ذاغصه و عذابا الیما) گفته است:  کلمۀ غُصّه به معناى تردّد لقمه در حلق است، به طورى که خورنده نتواند به راحتى آن را فرو ببرد، یعنی طعامی گلوگیر و عذابی دردناک. و غُصه هم نظیر سکسکه است، که نمى گذارد طعام گوارا شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۱:۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا * وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا * إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا* و آنان که شب را برای پروردگارشان با سجده و قیام به صبح می رسانند، و آنان که می گویند: پروردگارا! عذاب [دوزخ] را از ما بگردان که مسلماً عذاب آن پایدار و همیشگی است. قطعاً دوزخ بد قرارگاه و بد اقامت گاهی است. 

سوره فرقان

آیات شصت و چهار تا شصت و هفت

 

تفسیر علامه طباطبایی:

 

آیۀ شصت و سه این سوره، ویژگی های عباد رحمان در روز  است که در میان مردمند (در این پست: اینجا) و اما صفت مؤمنین در شب همان است که آیه بعدى بیان نموده مى فرماید: وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا. کلمه بیتوته به معناى اِدراک شب است -چه بخوابد یا نخوابد- و کلمه لِرَبِّهِم متعلق است به کلمه سُجَّدًا و دو کلمه سجد و قیام جمع ساجد و قائم است و مراد از این بیتوته در شب در حال سجده و حال ایستاده این است که: شب را به عبادت خدا به آخر مى رسانند، که یکى از مصادیق عبادتشان همان نماز است که هم افتادن به خاک، جزء آن است و هم به پا ایستادن... ممکن هم هست که مراد تهجُّد به نوافل شب باشد.

 

وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا. کلمه غرام به معناى شدّت و مصیبتى است که دست از سر آدمى بر ندارد و همواره ملازم او باشد. بقیه الفاظ آیه روشن است. إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا. ضمیر در صدر آیه به کلمه جهنم بر مى گردد و دو کلمه مستقر و مُقام دو اسم مکان از استقرار و اقامت هستند. و بقیه الفاظ آیه روشن است. المیزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۴:۵۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا

وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا

 

و بندگان رحمان کسانی اند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه می روند، و هنگامی که نادانان آنان را طرف خطاب قرار می دهند [در پاسخشان] سخنانی مسالمت آمیز می گویند،

سوره فرقان

آیۀ شصت و سه

 

 

علامه طباطبایی

 

تفسیر علامه طباطبایی:

 

بعد از آنکه در آیه قبلى استکبار و خودخواهى کُفّار بر خداى سبحان و اهانتشان نسبت به اسم کریم و رحمان را ذکر کرد، در این آیه در مقابل آن رفتار، مؤمنین را ذکر مى کند که نه تنها به اسم رحمان اهانت نمى کنند، بلکه خود را بنده رحمان مى دانند همان رحمانى که کفار از لفظ آن گریزان بودند و نفرت داشتند.

 

در این آیه دو صفت از صفات ستوده مؤمنین را ذکر کرده، اول اینکه: الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا، مؤمنین کسانى هستند که روى زمین با وقار و فروتنى راه مى روند و هَوْن به طورى که راغب گفته به معناى تذلُّل و تواضع است. بنابراین، به نظر مى رسد که مقصود از راه رفتن در زمین نیز کنایه از زندگى کردنشان در بین مردم و معاشرتشان با آنان باشد.

 

پس مؤمنین، هم نسبت به خداى تعالى تواضع و تذلل دارند و هم نسبت به مردم چنینند، چون تواضع آنان مصنوعى نیست، واقعاً در اعماق دل، افتادگى و تواضع دارند و چون چنینند ناگزیر، نه نسبت به خدا استکبار مى ورزند و نه در زندگى مى خواهند که بر دیگران استعلاء کنند و بدون حق، دیگران را پائین تر از خود بدانند و هرگز براى به دست آوردن عزت موهومى که در دشمنان خدا مى بینند در برابر آنان خضوع و اظهار ذلت نمى کنند. پس خضوع و تذللشان در برابر مؤمنین است نه کفار و دشمنان خدا، البته این در صورتى است که به گفته راغب کلمۀ هَوْن به معناى تذلل باشد. و اما اگر آن را به معناى رِفق و مدارا بدانیم معناى آیه این مى شود که: مؤمنین در راه رفتنشان تکبر و تبختُر ندارند.

 

صفت دومى که براى مؤمنین آورده این است که، چون از جاهلان حرکات زشتى مشاهده مى کنند و یا سخنانى زشت و ناشى از جهل مى شنوند، پاسخى سالم مى دهند، و به سخنى سالم و خالى از لغو و گناه جواب مى گویند، شاهد اینکه کلمه سلام به این معنا است آیه لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما مى باشد، پس حاصل و برگشت معناى این کلمه به این است که: بندگان رحمان، جهل جاهلان را با جهل مقابله نمى کنند.  و این صفت، صفت عباد رحمان در روز است که در میان مردمند و اما صفت آنان در شب همان است که آیه بعدى بیان نموده... المیزان

 

دامنه: ویژگی مؤمنین در شب را در پست آینده می آورم ان شاء الله

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۱۳۹۶ ، ۱۱:۱۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ*

وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لَأَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ

 

قطعاً بدترین جُنبندگان نزد خدا، کرانِ [از شنیدن حق] و لالانِ [از گفتن حق] هستند که [کلام حق را] نمی اندیشند! اگر خدا [نسبت به پذیرفتن هدایت، شایستگی و] خیری در آنان می دید، یقیناً ایشان را شنوا [ی حقایق و معارف] می کرد، و اگر [با لجبازی و عنادی که فعلاً دارند] آنان را شنوا کند، باز اعراض کنان، روی [از حق] می گردانند.

 

سوره  انفال

آیۀ بیست و دو بیست و سه

 

علامه طباطبایی

 

تفسیر علامه طباطبایی: ...این دو آیه تعریض و مذمّت همان کفارى است که قبلا در باره آنان صحبت شد... : بدترین جنبندگانى که از انواع حیوانات در روى زمین در حرکتند همین کر و لال هایى هستند که تعقل نمى کنند، و این تعقل نکردنشان براى این است که راهى به سوى تلقى حق و قبول آن ندارند، چون زبان و گوش ندارند، پس در حقیقت کر و لالند.

 

سپس خداى تعالى سبب گرفتارى آنان را ذکر مى کند و مى فرماید که اگر به کرى و لالى دچار شدند و در نتیجه کلمه حق را نمى شنوند و به کلمه حق تکلم نمى کنند، و کوتاه سخن اگر خداوند نعمت شنوائى و قبول را به کلى از ایشان سلب کرد، براى این بود که در ایشان خیرى سراغ نداشته، و قطعاً اگر خیرى مى داشتند خداوند از آن خبر مى داشت، و چون چنین خیرى را در ایشان ندید موفق به شنیدن و پذیرفتنشان نکرد، و اگر با این حال نعمت شنوائى را به ایشان ارزانى مى داشت، از این نعمت استفاده نمى شد، و باز دعوت حق را نمى شنیدند و قبول نمى کردند، بلکه از آن روى برتافته و اِعراض مى کردند.

 

 

از اینجا معلوم مى شود که منظور از خیر در جملۀ «وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْرًا» حسن سریره این است که انسان را براى قبول حق و نقش بستن آن در دلش، آماده مى سازد، و همچنین معلوم مى شود که منظور از اینکه فرمود: «وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ» این اسماع روى تقدیرى است که چنین آمادگى و استعداد در دل مستقر نشده باشد، و اگر در این معنا دقت کنید دیگر این اشکال به نظرتان نمى رسد که اگر خداوند ایشان را اسماع نموده و قبول حق را روزیشان کند، آن خیر در ایشان پیدا مى شود، و دیگر وجهى براى روى برتافتن و اِعراضشان نمى ماند... المیزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ ، ۱۰:۴۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ * وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ * قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ * قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِینِی

 

بگو: من مأمورم که خدا را در حالی که ایمان و عبادت را برای او [از هر گونه شرکی] خالص می کنم، بپرستم. و مأمورم که [در این آیین از] نخستین تسلیم شدگان [به فرمان ها و احکام] او باشم. بگو: اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از عذاب روزی بزرگ می ترسم. بگو: فقط خدا را در حالی که ایمان و عبادتم را برای او [از هر گونه شرکی] خالص می کنم، می پرستم.

 

سوره زمر

آیه‌ی یازاده تا چهارده

 

علامه طباطبایی

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

در آیه مورد بحث مى خواهد بفرماید: به ایشان بگو آنچه من بر شما تلاوت کردم که باید خدا را بپرستم و دین خدا را خالص ‍ کنم، هر چند خطاب در آن متوجه من است، و لیـکـن بـایـد مـتوجه باشید که این صرفِ دعوت نیست که من فقط شنونده اى باشم و مأمور بـاشـم کـه خـطـاب خدا را به شما برسانم، و خودم هیچ وظیفه اى دیگر نداشته بـاشـم، بلکه من نیز مانند یک یکِ شما مأمورم او را عبادت نموده، دین را براى او خالص سـازم.

 

 

بـاز تـکـلیـف مـن بـه هـمـیـن جـا خـاتـمـه نـمـى یـابـد، بـلکـه مأمورم کـه قـبـل از هـمـه شـمـا در بـرابـر آنـچـه بـر مـن نـازل شـده تـسـلیـم باشم، و به همین جهت قبل از همه شما من تسلیم شده ام، و اینک بعد از تسلیم شدن خودم به شما ابلاغ مى کنم. آرى من از پروردگارم مى ترسم و او را به اخلاص مى پرستم، و به او ایمان آورده ام، چه اینکه شما ایمان بیاورید و یا نیاورید. پس دیگر طمعى به من نداشته باشید.

 

پس اینکه فرمود: قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ اشاره است به اینکه آن جناب در اطاعت دستور خدا به اخلاص در دین و داشتن دین خالص مانند سایر مردم است.

 

و جـمـله وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ اشـاره اسـت بـه ایـنکه در امرى که متوجه من شده زیادتى است بر امرى که مـتـوجـه هـمـه شـده اسـت، و آن زیـادتـى عـبـارت از ایـن اسـت کـه خـطـاب، قـبـل از شـمـا مـتـوجـۀ مـن شـده، و غـرَض از تـوجـه آن بـه مـن قبل از شما این است که من اولین کسى باشم که تسلیم این امر شده ام و به آن ایمان آورده ام...

 

قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ. مراد از نافرمانى رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) نسبت به پروردگارش، به شهادت سیاق این است که: با امر او به این که دین را براى خداى اخلاص نماید، مخالفت ورزد. و مـراد از یـوم عـظـیـم روز قیامت است. و این آیه در حقیقت به منزله زمینه چینى براى آیه بعدى است.

 

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِینِی. این آیه تصریح دارد به اینکه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) امر پروردگار خود را اطاعت و اِمتثال کرده، بر خلاف آیه قبلى، که همین معنا را به طور کنایه مى رساند. در ایـن آیـه بـکـلى کـفّـار را مـأیـوس کـرده، و بـراى هـمـیشه از اینکه آن جناب در برابر خـواسـتـه هـایـشـان (کـه همان مخالفت با اوامر الهى است) روى خوش نشان دهد، نومیدشان ساخته است. و اگر کـلمـه اللّه را کـه از نـظـر تـرکـیـب بـنـدى کـلام، مفعول کلمه أَعْبُدُ است، و باید بعد از آن آمده باشد، جلوتر آورده، براى این است که انـحـصـار را افـاده کـند، و بفهماند که من تنها خدا را مى پرستم. و جمله مُخْلِصًا لَهُ دِینِی مـعـنـاى حـصـر را تأکید مـى کند. المیزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۱۳۹۶ ، ۱۳:۳۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ.

 

گفت: ای قوم من! مرا خبر دهید اگر من بر دلیلی روشن از سوی پروردگارم متّکی باشم و از سوی خود رحمتی به من عطا کرده باشد، چنانچه [در ابلاغ پیامش] از او نافرمانی کنم، چه کسی مرا [از عذابش] نجات می دهد؟ پس شما [در صورتی که خواسته های بی جایتان را بپذیرم] چیزی جز خسارت بر من نمی افزایید.

 

سوره هود

آیه‌ی شصت و سه

 

علامه طباطبایی

 
تفسیر علامه طباطبایی: «منظور از بیّنه، آیتى معجزه آسا است و مراد از رحمت، نبوت است... فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ این جمله جوابِ شرط یعنى جمله إِنْ کُنْتُ است و حاصل معناى آن شرط و این جواب این است که شما به من بگویید که اگر من از ناحیۀ خداى تعالى به آیتى معجزه آسا مؤید باشم که از صحت دعوتم خبر دهد و نیز اگر خداى تعالى رحمت و نعمت رسالت را به من ارزانى داشته و مرا مأمور تبلیغ آن رسالت کرده باشد و با این حال من امر او را عصیان ورزم و شما را در خواسته هاىی که دارید اطاعت کنم و با شما در آنچه از من می خواهید که همان ترک دعوت باشد، موافقت کنم چه کسى مرا از عذاب خدا نجات مى دهد؟!


 
فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ. این جمله به دلیل حرف (فاء) که در آغاز آن آمده تفریعى است بر جمله قبلى که در مقام ابطال دو دلیل مشرکین و موجه ساختن مخالفت جناب صالح (علیه السلام) و قیامش به امر دعوت بر سنتى غیر سنّت ملى آنان بود و با در نظر گرفتن اینکه این جمله تفریع بر آن است معناى مجموع دو جمله این مى شود که با پاسخ دندانشکنى که به شما دادم هر چه بیشتر بر ترکِ دعوتم و برگشتن به مرام شما و ملحق شدن به شما اصرار بورزید بیشتر در خسارت و زیان من اصرار ورزیده اید.» المیزان.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۱۳۹۶ ، ۰۸:۱۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

 

هنگامی که گویند: در مجالس [برای نشستن دیگر برادرانتان] جا باز کنید، پس جا باز کنید، تا خدا برای شما [در بهشت] جا باز کند. و چون گویند: برخیزید، بی درنگ برخیزید تا خدا مؤمنانِ از شما را به درجه ای و دانشمندانتان را به درجاتی [عظیم و باارزش] بلند گرداند، و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.

سوره مجادلة

آیۀ یازده

 

علامه طباطبایی

 

تفسیر علامه

 

«...منظور از فراخى دادن در مجالس این است که آدمى خود را جمع و جور کند تا جاى آن دیگرى فراخ شود، و (فسحت دادن خدا به چنین کس) به این معنا است که جاى او را در بهشت وسعت دهد. ایـن آیـۀ شـریـفـه ادبـى از آداب مـعـاشـرت را بـیان مى کند، و از سیاق آن برمى آید که قـبل از دستور، وقتى اصحاب در مجلس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) حاضر مى شدند، بـه صـورتـى مـى نـشـسـتـند که جا براى سایرین نمى گذاشتند، و واردین جایى براى نـشـسـتن نمى یافتند که آیۀ شریفه ایشان را ادب آموخت.

 

البته این دستور اختصاص به مـجـلس رسـول خـدا (صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) ندارد، هر چند آیه شریفه در آن مورد نازل شده، لیکن دستور عمومى است... این جمله مُتضمّن یک ادب دیگر است. کلمه (نشوز) -بـه طـورى کـه گفته اند- به معناى بلند شدن از سر چیزى و برگشتن از آن است، و نـشوز از مجلس به این است آدمى از مجلس برخیزد تا دیگرى بنشیند، و بدین وسیله او را تواضع و احترام کرده باشد...

 

 

تجلیل از علماء امت. (یـرفـع اللّه الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات) در این معنا هیچ تردیدى نیست که لازمۀ ترفیع خدا درجه بنده اى از بندگانش را باعث زیادتر شدن قُرب او خداى تـعـالى اسـت، و ایـن خـود قرینه و شاهدى است عقلى بر این که مراد از اینهایى که موهبت عـلمـشـان داده اند، علمایى از مؤمنین است. بنابر این، آیه شریفه دلالت مى کند بر این که مؤمنـیـن دو طـایـفه هستند، یکى آنهایى که تنها مومنند، دوم آنهایى که هم مومنند و هم عالم، و طـایـفـه دوم بـر طـایـفـه اول بـرتـرى دارنـد.

 

 

هـمـچـنـان کـه در جـاى دیـگـر فـرمـوده : (هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون). بـا ایـن بـیان روشن گردید که مسأله بالا بردن درجاتى که در آیه شریفه مورد بحث آمـده، مـخـصـوص علماى از مؤمنین است. آنها هستند که کلمه (رفع درجات) در موردشان صـادق اسـت، و امـا بـقیه مؤمنین ارتقائشان به چند درجه نیست، بلکه تنها به یک درجه اسـت. بـنـابـر این، تقدیر آیه شریفه چنین است: (یرفع اللّه الذین امنوا منکم درجه و یـرفـع الذیـن اوتـوا العلم منکم درجات) و در آیه شریفه تعظیم و احترامى از علماى اُمت شـده کـه بـر هـیچ کس پوشیده نیست. و جمله (واللّه بما تعلمون خبیر) مضمون آیه را تاکید مى کند.» المیزان.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۱۳۹۶ ، ۰۸:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ *  أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ

 

و ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست، بیهوده نیافریده ایم، این پندار کافران است، پس وای بر آنان که کافرند از آتش دوزخ. آیا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند مانند مفسدان در زمین قرار می دهیم یا پرهیزکاران را چون بدکاران؟!

 
سوره صاد
 

 
توضیح دامنه: لازم است روشن سازم که تفسیر علامه در ذیل آیات در سلسله مباحث نورانی «قرآن در صحنه» خلاصه گُزینی امانت ورزانۀ من از متنِ المیزان است نه تفصیلی آن. به امید بهره گیری همیشگی از معارف عترت و قرآن.

 

 
علامه طباطبایی
 
 
تفسیر علامه: «بـعـد از آنـکـه کـلام بـه یـاد روز حـسـاب مـنـتـهـى شـد، عنان کلام را به سوى همین مسأله بـرگـردانـیـد تا آن را روشن سازد، لذا بر اصل ثبوتِ آن به دو حجت احتجاج نمود یکى احتجاجى است که سیاق آیه مورد بحث آن را مى رساند، و این احتجاج از طریق غایات است، چـون اگـر امر خلقت آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است -با اینکه امورى است مخلوق و مـؤجـل، یـکـى پـس از دیـگـرى موجود مى شوند، و فانى مى گردند- به سوى غایتى بـاقـى و ثـابـت و غـیـر مـؤجـل مـنـتـهـى نـشـود، امـرى بـاطـل خـواهـد بـود، و بـاطـل بـه مـعـنـى هـر چـیـزى کـه غـایـت نـداشـتـه بـاشـد، مـحال است تحقق پیدا کند و در خارج موجود شود، علاوه بر این صدور چنین خلقتى از خالق حکیم محال است، و در حکیم بودن خالق هم هیچ حرفى نیست.
 
 

و بسیار مى شود که کلمه (باطل) به بازى اطلاق مى گردد، و اگر در آیه مورد بحث هـم مـراد ایـن مـعـنا باشد، معناى آن چنین مى شود: (ما آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است به بازى نیافریدیم و جز به حق خلق نکردیم)، و این همان معنایى است که آیه (و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعبین ما خلقناهما الا بالحق ) آن را افاده مى کند.. این آیه حجت دومى را بیان مى کند که بر مسأله معاد اقامه کرده، و تقریرش این است که: بـالضـروره و بـى تـردیـد انـسـان هـم مـانـنـد سـایـر انـواع مـوجـودات کـمـالى دارد و کـمـال انـسـان عـبـارت اسـت از ایـنـکـه در دو طـرف عـلم و عمل از مرحله قوه و استعداد درآمده به مرحله فعلیت برسد، یعنى به عقاید حق معتقد گشته و اعـمـال صـالح انـجـام دهـد، کـه فـطـرت خـود او اگـر سـالم مـانده باشد این عقاید حق و اعـمـال صـالح را تـشـخـیص مى دهد، و عبارت مى داند از ایمان به حق و عملهایى که مجتمع انسانى را در زمین صالح مى سازد.

 
 
پـس تـنـهـا کـسـانـى کـه ایـمـان آورده و بـه صـالحـات عـمـل کـردنـد، و خـلاصـه مـردم بـا تـقـوى، انـسـانـهـاى کـامـل هـسـتـنـد، و امـا مـفـسـدان در زمـیـن یـعـنـى آنـهـا کـه عـقـایـد فـاسـد و اعـمـال فـاسـد دارنـد و نـام (فـُجـّار) مـعـرف آنـان اسـت، افرادى هستند که در واقع در انـسـانـیـتـشـان نـقـص دارنـد، و مـقـتـضـاى آن کـمـال و ایـن نـقـص ایـن اسـت کـه در مقابل کمال حیاتى سعید و عیشى طیب باشد و در ازاى آن نقص، حیاتى شقى، و عیشى نکبت بار باشد... [دامنه: فـُجـّار یعنی گنهکاران پرده دَر. نیز کافران هتّاک. به نقل از لغتنامۀ دهخدا]
 
 
در نـتـیـجـه هـر کـس عـمـل خـود را نـیـکـو و آن طـور کـه بـایـد انـجـام دهـد، و اسـبـاب مـادى هـم بـا عـمـل او مـوافـقـت داشـته باشد قهراً زندگى مطلوبى خواهد داشت، و هر کس بر خلاف این باشد، زندگى تنگ و ناراحتى خواهد داشت. و بنابراین اگر زندگى منحصر در همین زندگى دنیا باشد، که گفتیم نسبتش به هر دو طـایـفـه یـکـسان است، و دیگر حیات آخرت با زندگى مختص به هر یک از این دو طایفه و مـنـاسـب با حال او نبوده باشد، با عنایتى که خداى تعالى نسبت به رساندن هر حقى به صـاحـب حـقش دارد، منافات دارد، و با عنایتى که آن ذات اَقدس به دادن مقتضاى هر چیز به مقتضیاش دارد نمى سازد. و اگر بخواهى مى توانى از بیان قبلى که حجتى است برهانى صرفنظر نموده، حجتى جـدلى اقـامـه کـنـى، و بـگـویى: یکسان معامله کردن با هر دو طایفه، و لغو کردن آنچه صلاح این و فساد آن اقتضا دارد، خلاف عدالت خداست.
 
 
و این آیه شریفه -به طورى که ملاحظه مى کنى- نمى خواهد بفرماید: مؤمن و کافر یـکـسـان نـیـسـتـنـد، بـلکـه مـى خـواهـد مـقـابـله بـیـن کـسـانـى کـه ایـمـان آورده و عـمـل صـالح کـرده انـد، بـا کـسـانـى کـه ایـنـطـور نـیـسـتـنـد بـیـان کـنـد، حـال چـه ایـنـکـه ایـمـان نـداشـتـه بـاشـنـد، و یـا ایـمـان داشـتـه و عمل صالح نداشته باشند، و به همین جهت دوباره مقابله را بین مُتقیان و فُجّار قرار داد.» اینجا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۱۳۹۶ ، ۰۷:۰۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ. پس [با توجه به بی پایه بودن شرک] حق گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوی این دین [توحیدی] روی آور، [پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [به این حقیقت اصیل] ندارند.

(سوره روم - آیه‌ی سی. ترجمۀ انصاریان)

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

مراد از (اقامه وجه براى دین) روى آوردن به سوى دین، و توجه بدان بدون غفلت از آن است، مانند کسى که به سوى چیزى روى مى آورد، و همه حواس و توجهش را معطوف بدان مى کند، به طورى که دیگر به هیچ طرف نه راست و نه چپ رو برنمى گرداند و ظاهرا لام در دین لام عهد است، و در نتیجه مراد از دین، اسلام خواهد بود.

 

کلمه حنیفاً... از ماده حنف است، که به معناى تمایل دو پا به سوى وسط مى باشد، و در آیه منظور اعتدال است. فطرت... در جمله مزبور اشاره است به اینکه این دینى که گفتیم واجب است براى او اقامه وجه کنى، همان دینى است که خلقت بدان دعوت، و فطرت الهى به سویش هدایت مى کند، آن فطرتى که تبدیل پذیر نیست... بنابراین انسان نیز مانند سایر انواع مخلوقات مفطور به فطرتى است که او را به سوى تکمیل نواقص، و رفع حوائجش هدایت نموده، و به آن چه که نافع براى اوست، و به آنچه که برایش ضرر دارد مُلهم کرده...

 

 

پس انسان داراى فطرتى خاص به خود است، که او را به سنت خاص زندگى و راه معینى که منتهى به هدف و غایتى خاص مى شود، هدایت مى کند راهى که جز آن راه را نمى تواند پیش گیرد... پس انسان از این جهت که انسان است بیش از یک سعادت و یک شقاوت ندارد، و چون چنین است لازم است که در مرحله عمل تنها یک سنت ثابت برایش مقرر شود، و هادى واحد او را به آن هدف ثابت هدایت فرماید...

 

البته منظور ما از این حرف این نیست که اختلاف افراد و مکانها و زمانها هیچ تاثیرى در برقرارى سنت دینى ندارد، بلکه ما فى الجمله و تا حدى آن را قبول داریم، چیزى که هست مى خواهیم اثبات کنیم که اساس سنت دینى عبارت است از ساختمان و بنیه انسانیت، آن بنیه اى که حقیقتى است واحد و مشترک بین همه افراد و اقوام، و ثابت در همه.

 

مى خواهیم بگوییم براى انسانیت سنتى است واحد، و ثابت به ثبات اساسش، که همان انسان است، و همین سنت است که آسیاى انسانیت بر محور آن مى گردد، و همچنین سنت هاى جزئى که به اختلاف افراد و مکانها و زمانها مختلف مى شود، پیرامون آن دور مى زند.  و این همان است که جمله (ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون) بدان اشاره مى کند... المیزان.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۱۳۹۶ ، ۰۹:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ

کسی که کار شایسته انجام دهد، به سود خود اوست

و کسی که مرتکب زشتی شود به زیان خود اوست،

و پروردگارت ستمکار به بندگان نیست.

(سوره فصلت، آیه‌ی چهل و یک ترجمه انصاریان)

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

یـعـنـى عـمـل، قـائم بـه صـاحـبِ عـمـل اسـت، و بـیـانـگـر حال او است. اگـر عـمـل صـالح و مـفـیـد بـاشد خود او هم از آن سود مى برد، و اگر مُضر و بد باشد، خـودش از آن مـتـضـرّر مـى گـردد. پـس ایـن رفـتـار خـداى تـعـالى کـه نـفـع عـمـل صـالح را بـه صـاحـبـش مـى رسـانـد و او را ثـواب مـى دهـد، و ضـرر عمل بد را نیز به صاحبش مى رساند و عِقابش مى کند، اصلاً ظلمى نیست، و چنان نیست که وضع شىء در غیر موضعش باشد. و اگـر ایـن روش از خـداى تـعـالى ظـلم بـاشد، باید در ثواب دادن میلیونها بنده و عِقاب کـردن مـیـلیـونـهـا دیگر، در برابر میلیاردها عمل نیک و بد، ظَلّام بندگان باشد، ولى از آنـجـایى که گفتیم این روش ظلم نیست، پس خداى تعالى ظَلّام بندگان نمى باشد، و با ایـن بـیـان روشـن مـى شـود کـه چـرا فـرمـود (پـروردگار تو ظلام بندگان نیست) و نفرمود: (پروردگار تو ظالم به بندگان نیست). المیزان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۱۳۹۶ ، ۰۹:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ

وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا

و بر گفتار [و آزار] مشرکان شکیبا باش

و از آنان به شیوه ای پسندیده دوری کن،

(سوره مُزّمّل آیه‌ی ۱۰ ، ترجمه انصاریان)

 

تفسیر علامه طباطبایی

معنا چنین مى‌شود: او را وکیل بگیر که لازمه وکیل گرفتن او این است که بر آنچه مى گویند و با آن تو را اذیت و استهزا نموده به امورى از قبیل کهانت و شاعرى و جنون مُتّهم ات نموده قرآنت را اساطیر اولین مى خوانند صبر کنى، و نیز لازمه آن این است که با آنها به خوبى قهر کنى. و مراد از هجراً جمیلاً قهرکردن به خوبى به طورى که از سیاق بر مى آید این است که با آنان به حُسن خلق معامله نموده و به خیرخواهى به سوى حق دعوتشان کند، و گفته هاى آنان را با گفته هایى که مى تواند بگوید مقابله به مثل ننماید، و این آیه شریفه منافاتى با آیه قتال ندارد، پس ‍ اینکه بعضى گفته اند: این آیه با آیه قتال نسخ شده، وجهى ندارد. المیزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۱۳۹۶ ، ۱۸:۱۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ

ما بر آنان در روزی شُوم که شُومی اش استمرار داشت،

تندبادی سخت و بسیار سرد [به عنوان عذاب] فرستادیم

(قمر. آیه‌ی نوزده . ترجمه‌ی انصاریان)

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

«کلمه صَرْصَر به طورى که در مجمع البیان آمده بـه مـعـنـاى بـاد سخت و تند است، و کلمه نَحس مانند کـلمه نحوست مصدر و به معناى شُوم است، و کلمه مُسْتَمِرٍّ صفتى است براى نحس، و مـعـنـاى فـرسـتادن باد در روزى نحس مستمر این است که خداى تعالى آن باد را در روزى فـرسـتـاد نـسـبـت ایـشـان نـحـس و شـوم بود، و نحوسَتش مستمر بود، چون دیگر امید خیر و نجاتى برایشان نبود. و مراد از کلمه  یَوْم قطعه اى از زمان است، نه روز لغوى که یک هفتم هفته است... بعضى هم کلمه نحس را به سرد معنا کرده اند.

 

نحوست روز و یا مقدارى از زمان به معنا است که در آن زمـان بـغـیـر از شـرّ و بـدى حـادثـه اى رخ نـدهـد، و اعـمـال آدمـى و یـا حـداقـل نـوع مـخـصـوصـى از اعـمـال بـراى صـاحـب عمل برکت و نتیجه خوبى نداشته باشد، و سعادت روز درست بر خلاف این است. و مـا بـه هـیـچ وجـه نـمـى تـوانـیـم بـر سعادت روزى از روزها، و یا زمانى از ازمنه و یا نـحـوسـت آن اقـامـه بـرهـان کـنـیـم، چـون طـبیعت زمان از نظر مقدار، طبیعتى است که اجزا و ابعاضش مثل هم هستند،  و خـلاصـه یـک چیزند، پس از نظر خود زمان فرقى میان این روز و آن روز نیست، تا یکى را سَـعـد و دیگرى را نحس بدانیم،

 

و اما عوامل و عللى که در حدوث حوادث موثرند، و نیز در به ثمر رساندن اعمال تاثیر دارند، از حیطه علم و اطلاع ما بیرونند، ما نمى توانیم تـکـه تـکـه زمـان را بـا عـوامـلى کـه در آن زمـان دسـت در کـارنـد بـسنجیم، تا بفهمیم آن عـوامل در این تکه از زمان چه عملکردى دارند، و آیا عملکرد آنها طورى است که این قسمت از زمان را سعد مى کند یا نحس، و به همین جهت است که تجربه هم بقدر کافى نمى تواند راه گـشـا بـاشـد... و بـه عـیـن هـمین علت است که راهى به انکار سعادت و نحوست هم نداریم، و نمى توانیم بـر نـبـودن چـنـیـن چـیزى اقامه برهان کنیم، همان طور نمى توانستیم بر اثبات آن اقامه بـرهـان کـنـیـم، هـر چـنـد کـه وجـود چـنـیـن چـیـزى بـعـیـد اسـت، ولى بـعید بودن، غیر از محال بودن است، این از نظر عقل.

 

امـا از نـظر شرع در کتاب خداى تعالى نامى از نحوست ایام آمده... نحوست و شئامت مربوط به خود آن زمانى است که در آن زمان باد به عنوان عذاب بر قوم عـاد وزیـد، و آن زمـان هـفـت شـب و هشت روز پشت سر هم بوده، که عذاب به طور مستمر بر آنـان نـازل مـى شـده اما بر نمى آید که این تاثیر و دخالت زمان به نحوى بوده که با گـردش هـفـتـه هـا دوبـاره آن زمـان نـحس برگردد.

 

در مـقـابـل زمـان نـحـس، نامى هم از زمان سَعد در قرآن آمده...شب قدر... و ایـن پـر واضـح اسـت کـه مـبارک بودن آن شب و سعادتش از این جهت بوده که آن شب به نـوعى مقارن بوده با امورى بزرگ و مهم از سنخ افاضات باطنى و الهى، و تاثیرهاى مـعنوى، از قبیل حتمى کردن قضاء و نزول ملائکه و روح و سلام بودن آن شب،... مـعـنـاى مـبـارک بودن آن شب و سعادتش به این است که عبادت در آن شب داراى فـضـیـلت است، و ثواب عبادت در آن شب قابل قیاس با عبادت در سایر شبها نیست، و در آن شب عنایت الهى به بندگانى متوجه ساحت عزّت و کبریایى شده اند، نزدیک است.» المیزان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۱۳۹۶ ، ۲۰:۵۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ

 

یا آنکه وقتی درمانده ای او را بخواند اجابت می کند و آسیب و گرفتاریش را دفع می نماید، و شما را جانشینان [دیگران در روی] زمین قرار می دهد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] اندکی متذکّر و هوشیار می شوند.

سوره‌ی نمل آیه‌ی شصت و دو  ترجمه‌ی انصاریان

 

 


تفسیر علامه طباطبایی

 

«دعاى مُضطر چون صادقانه است قطعاً اجابت مى شود: مراد (از اجابت مضطر وقتى که او را بخواند) این است که خدا دعاى دعا کنندگان را مستجاب و حوائجشان را بر مى آورَد، و اگر قید اضطرار را در بین آورد براى این است که در حال اضطرار، دعاى داعى از حقیقت برخوردار است و دیگر گزاف و بیهوده نیست، چون تا آدمى بیچاره و درمانده نشود، دعاهایش آن واقعیت و حقیقت را که در حال اضطرار واجد است ندارد، و این خیلى روشن است.

 

قید دیگرى براى دعا آورده و آن این است که فرموده: (اذا دعاه: وقتى او را بخواند)، و این براى آن است که بفهماند خدا وقتى دعا را مستجاب مى کند که داعى، به راستى او را بخواند، نه اینکه در دعا رو به خدا کند و دل به اسباب ظاهرى داشته باشد و این وقتى صورت مى گیرد که امید داعى از همه اسباب ظاهرى قطع شده باشد، یعنى بداند که دیگر هیچ کس و هیچ چیز نمى تواند گره از کارش بگشاید، آن وقت است که دست و دلش با هم متوجه خدا مى شود و در غیر این صورت همانطور که گفتیم غیر خدا را مى خواند.

 

پس، اگر دعا صادق بود، یعنى خوانده شده فقط خدا بود و بس، در چنین صورتى خدا اجابتش مى کند و گرفتاریش را که او را مضطر کرده بر طرف مى سازد.. به خلاف آیه مورد بحث و سایر آیات راجع به اجابت دعا، که در خصوص موردى است که - همانطور که گفتیم - نیرنگ در آن تصور ندارد و دعا در آن مورد دعاى حقیقى است، یعنى تنها و تنها خدا خوانده مى شود...

 

وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ: آنچه از سیاق استفاده مى شود این است که: مراد از (خلافت)، خلافت زمینى باشد که خدا آن را براى انسانها قرار داده، تا با آن خلافت در زمین و هر چه مخلوق زمینى است به هر طورى که خواستند تصرف کنند همچنان که درباره این خلافت فرمود: (اذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى الارض خلیفة). خلیفه بودن انسان در زمین مستلزم کشفِ سوء او و رفع موانع از پیش پاى اوست: توضیح اینکه تصرفاتى که انسان در زمین و مخلوقات زمین مى کند، امورى است که با زندگى و معاشش ارتباط دارد و گاهى ناگواریها و عوامل سوء او را از این تصرف باز مى دارد، در نتیجه آن سوء که وى را مُضطر و بیچاره نموده و از خدا کشف آن سوء را مى خواهد، حتماً چیزى است که نمى گذارد او تصرفى را که گفتیم بکند، یا تصرفات او را محدود مى سازد و از بعضى از آنها جلوگیرى مى کند و درب زندگى و بقاء و همچنین سایر تعلّقات زندگى را به روى او مى بندد، پس ‍ اگر خداى تعالى در چنین فرضى به دعاى آن شخص مضطر، کشف سوء از او بکند، در حقیقت خلافتى را که به او داده بود تکمیل کرده است... پس خلیفه قرار دادن انسان مستلزم این اجابت دعا و کشف سوئى است که او را مضطر و بیچاره مى کند...» المیزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۱۳۹۶ ، ۱۰:۲۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ*... کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَکُلٌّ کَانُوا ظَالِمِینَ.

 

[عادتِ اینان] مانند عادت فرعونیان و پیشینیان آنان است که به آیات خدا کافر شدند، پس خدا آنان را به کیفر گناهانشان [به عذابی سخت] گرفت؛ زیرا خدا نیرومند و سخت کیفر است. [عادت اینان] مانند عادت فرعونیان و پیشینیان آنان است که آیات پروردگارشان را تکذیب کردند، در نتیجه ایشان را به کیفر گناهانشان هلاک نمودیم، و فرعونیان را غرق کردیم و همه آنان ستمکار بودند.

سوره انفال

آیه‌های پنجاه و دو و پنجاه و چهار

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

کلمه دَأْب و همچنین (دیدن) به معناى عادت است، و عادت عبارت است از عملى که بطور مداوم از انسان سرزند و طریقه و مشىء آدمى شمرده شود. این آیه [54] همان تشبیه سابق را تکرار مى کند، چون هر دو فرض شبیه به هم اند... چیزى که هست مثال دوم مشتمل بر نوعى التفات هم هست، چون بجاى اینکه مانند آیه قبلى بفرماید: (فاخذهم الله بذنوبهم ) فرمود: (فاهلکناهم بذنوبهم ) و وجه این التفات شاید این باشد که تشبیه در این آیه مسبوق به این معنا بود که خداوند نعمتها را بر بندگان خود افاضه نموده و آن را تغییر نمى دهد مگر بعد از آنکه مردم آنچه را که در نفوس خود دارند تغییر دهند و این خود از شؤون پروردگار نسبت به بندگان است. و همین سابقه اقتضا مى کند که مشرکین را بندگانى خارج از رسوم بندگى بداند، و به همین جهت سیاق تشبیه را تغییر داده و با اینکه در آیه اول فرموده بود: (کفروا بایات الله) در اینجا فرمود: (کذبوا بایات ربهم)... و اگر فرمود (هلاک کردیم) و نفرمود (هلاک کردم) براى دلالت بر عظمت شأن و جلالت مقام بود و نیز براى این بود که بفهماند وسایطى هستند که به امر او عمل نموده و مجرى مشیت او هستند...

 

و معناى جمله (و کل کانوا ظالمین ) این است که همه این اقوامى که به عذاب خدا گرفتار شدند چه کفار قریش و چه آل فرعون و چه آنها که قبل از فرعونیان بودند همه ستمگر و نسبت به خداى تعالى ظالم بودند. و از این بیان این نکته نیز استفاده مى شود که خداى سبحان هیچ وقت کسى را به عقاب خود گرفتار نکرده و نعمتش را مبدل به نقمت نمى کند مگر وقتى که ظالم شمرده شود و ظلم کفران نعمت و کفر به آیات خدا را مرتکب گردد، پس خداوند جز مستحقین را به عذاب خود معذّب نمى سازد.» المیزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۱۳۹۶ ، ۱۱:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ
 
[قارون] در میان آرایش و زینت خود بر قومش درآمد؛ آنانکه خواهان زندگی دنیا بودند، گفتند: ای کاش مانند آنچه به قارون داده اند برای ما هم بود، واقعاً او دارای بهره بزرگی است

سوره قصص آیه‌ی 79. ترجمه‌ی انصاریان
 

تفسیر علامه طباطبایی

 
کلمه‌ی حَظّ به معناى بهرۀ آدمى از سعادت و بخت است. الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یعنى کسانى که زندگانى دنیا را هدف نهایى و یگانه غایت مساعى خویش مى دانند، و غایتى دیگر وراى آن نمى بینند، و خلاصه از آخرت غافل و جاهلند، و نمى دانند که خدا در آخرت چه ثوابها براى بندگان خود فراهم کرده، آیه فاعرض عن من تولى عن ذکرنا، و لم یرد الا الحیوه الدنیا، ذلک مبلغهم من العلم نیز به این معنا تصریح دارد، و به همین جهت اموال قارون را سعادتى عظیم شمردند، بدون اینکه قید و شرطى در کلام خود بیاورند، گفتند: اى کاش ما هم مى داشتیم آنچه را که قارون دارد، چون او حظّى عظیم، و سعادتى بزرگ دارد. الیمزان.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۱۳۹۶ ، ۰۹:۲۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به نام خدا. امروز  بیست‌وسه ذی القعده روز زیارتی امام علی بن موسی الرّضا (ع) است. بهتر دیدم این روز مخصوص را با این پست بسیارخواندنی در بارۀ مسألۀ نعمت خدا، گرامی بدارم تا به همراه خوانندگان شریفِ این پست، از دور زایر آن امام رئوف (ع) مشرّف شویم که قبر منور و حرم ملکوتی اش نعمت عظیم برای ایران و ایرانیان و همۀ دلدادگان جهان است:

 

وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ. و از هر چیزی که [به سبب نیازتان به آن] از او خواستید، به شما عطا کرد. و اگر نعمت های خدا را شماره کنید، هرگز نمی توانید آنها را به شماره آورید. مسلماً انسان بسیار ستمکار و ناسپاس است.

سوره إبراهیم آیه سی و چهار. ترجمه انصاریان

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

«سؤال به معناى طلب است، و طلب هر چند عالم است ولى طلبى که در کلمه سؤال اراده شده است طلب کسى است که با شعور باشد و آدمى وقتى مُتنبّه و متوجۀ سؤال مى شود که حاجت، او را ناگزیر سازد، لاجرَم از خدا مى خواهد تا حوائجش را بر آورد. وسیله معمولى سؤال، همین سؤال زبانى و لفظى است، البته به وسیله اشاره و یا نامه هم صورت مى گیرد که در این فرض هم سؤال حقیقى است، نه مَجازى. و چون بر آورندۀ حاجت هر محتاجى خداى سبحان است و هیچ موجودى در ذات و وجود و بقائش قائم به خود نیست و هر چه دارد از جود و کرم او دارد حال چه به این معنا اقرار داشته باشد یا نداشته باشد. و خداى تعالى به آنها و به حاجات ظاهرى و باطنیشان از خود آنان داناتر است. جز خدا هر کسى گداى در خانه او است، سائلى است که حوائج خود را درخواست مى کند، حال چه خداوند تمام آنچه را که مى خواهد بدهد و یا ندهد و بعضى را دریغ دارد.

 

این حق سؤال و حقیقت آن است که مختص به ذات بارى تعالى است و از غیر او چنین سوالى تصور و تحقق ندارد. نوع دیگر سؤال زبانى است -همانطور که گذشت- که گاهى به آن وسیله از خداى سبحان سوال مى شود، و گاهى از غیر خداى سبحان. بنابر این، خداى سبحان یگانه مسؤولى است که، تمامى موجودات، هم به حقیقت معناى سؤال از او چیزى مى خواهند و هم بعضى از مردم -یعنى مردم با ایمان- به سؤال زبانى از او در خواست مى کنند. این نسبت به سوال، و اما نسبت به پاسخ خدا و اعطاى او که به طور مطلق و بدون هیچ قید و استثنائى آورده و او را مُعطى على الاطلاق معرفى نموده که خود مى تواند دلیل بر این باشد که هیچ سوالى نیست مگر آنکه خداوند در آنجا عطائى دارد...

 

 

خداى تعالى دعاى دعا کننده خود را رد نمى کند مگر آنکه در حقیقت دعاء نباشد، و یا اگر دعاء هست، دعاى از خدا نباشد، و یا تنها از خدا نباشد، و چه بسیار مى شود که آدمى زبانش با دلش یکسان نبوده و یا دعایش بیهوده گویى است، ولى نوع انسان دچار هذیان و بیهوده سرایى نمى شود، و هیچگاه مرتکب نفاق و دوروئى نمى گردد، و جز خداى سبحان رب و پروردگار دیگرى نمى شناسد... کوتاه سخن، معناى آیه چنین است. خداى تعالى به نوع انسان آنچه که خواسته است مرحمت فرموده، و هیچ حاجتى نمانده مگر آنکه بر آورده، و بر مى آورد، حال یا همه آنها و یا از هر یک مقدارى را که حکمت بالغه اش اقتضاء داشته باشد.

 

توضیحى درباره اینکه نعمت هاى الهى قابل شمارش نیست. وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا. راغب مى گوید کلمۀ احصاء به معناى تحصیل با عدد و بدست آوردن با شماره است و در اصل از حصا: ریگ گرفته شده، چون عرب جاهلیت، هر چیزى را مى خواست بشمارد بوسیله ریگ مى شمرد، همچنانکه ما با سرانگشت خود مى شماریم. در این جمله به این معنا اشاره شده که نعمتهاى خدا از محدوده عدد و شماره بیرون است و در نتیجه انسان نمى توانند نعمتهایى را که خداى تعالى به او ارزانى داشته بشمارد.

 

چگونه مى توان نعمتهاى خدا را شمرد و حال آنکه عالَم وجود با تمامى اجزاء و اوصاف و احوالش که همه به هم مرتبط و پیوسته اند و هر یک در دیگرى اثر دارد و وجود یکى متوقف بر وجود دیگرى است، نعمتهاى خدا هستند، و این معنا قابل احصاء نیست. و شاید همین معنا باعث شده که نعمت را به لفظ مفرد بیاورد و بفرماید: نعمه الله چون هر چه در عالم وجود دارد نعمت او است، و در چنین موردى براى نشان دادن زیادى نعمت احتیاجى به جمع نیست چون هر چه با او برخورد مى کنیم نعمت او است...

 

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ. به معناى کثیر الکُفران است یعنى کسى که بسیار کفران مى ورزد بخود ستم مى کند و شکر نعمت هاى خدا را بجا نمى آورد و همچنان کُفران مى کند تا آنکه کفران، کار او را به هلاکت و خسران منتهى مى سازد، و ممکن است معنایش این باشد که به نعمت هاى خدا زیاد ظلم مى کند، یعنى شکرش را بجا نیاورده کفران کند. این جمله با اینکه استینافى و مستقل است، مطالب قبلى را هم تاکید مى کند، زیرا کسى که در گفتار ما پیرامون نعمتهاى خدا و چگونگى دادن آنها به انسان تامّل کند قطعاً خواهد فهمید که انسان، بخاطر غفلتش از این همه نعمت، ظلم به خودش نموده و نعمتهاى خدا را کفران مى نماید.» (المیزان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۱۳۹۶ ، ۱۰:۴۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ* ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ.
 
خداست که شب را برای شما پدید آورد تا در آن بیارامید، و روز را روشن و بینش بخش قرار داد [تا در آن به کارهای لازم بپردازید]؛ بی تردید خدا نسبت به مردم دارای فضل و احسان است، ولی بیشتر مردم سپاس گزاری نمی کنند. این است خدا پروردگار شما که آفریننده هر چیزی است، هیچ معبودی جز او نیست، پس چگونه [از حق] منصرفتان می کنند؟
 
غافر آیات شصت و یک و شصت و دو انصاریان)
 
 

 

تفسیر علامه طباطبایی

یـعـنى آن خداى یگانه کسى است که به خاطر شما شب را تاریک کرد تا در آن از خستگى روز که در اثر کار و کوشش و تلاش روزى عارضتان شده، آرامش یابید و روز را هم به خـاطـر شـمـا روشـن قرار داد تا از فضل خدا و از پروردگارتان طلب کنید، و روزیتان را به دست آورید. و این دو از ارکان تدبیر زندگى انسانهاست. و بـا مـعـنـایـى کـه مـا براى آیه کردیم، روشن گردید که اگر روز را مبصر بینا نامیده، از باب مجاز عقلى است، و آنطور که بعضى از مفسرین ادعا کرده اند، هیچ دلالتى بر مبالغه ندارد.

 

ان اللّه لذو فـضـل عـلى النـاس و لکـن اکـثـر النـاس لا یشکرون در این جمله به فـضـل خـدا بـر مـشـرکـیـن مـنـت مـى نـهـد و تـوبـیـخ مـى کـنـد بـه ایـنـکـه فضل خدا را شکر نمى گزارند، چـون اگـر ایـن فـضـل عظیم را شکرگزارى مى کردند او را مى پرستیدند. در این جمله جا داشـت بـه جـاى کـلمـه نـاس دوم، ضـمـیـر بـیـاورد، و بـفـرمـایـد ان اللّه لذو فـضـل عـلى النـاس و لکن اکثرهم لا یشکرون ولى چنین نکرد، بلکه دوباره این کلمه را تکرار کرد تا بفهماند کفران نعمت طبع مردم است، بدین جهت که مردمند، همچنان که در جاى دیگر فرمود: الانسان لظلوم کفار.

 

ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ. یـعـنـى ایـن اسـت آن خدایى که امر حیات و رزق شما را تدبیر مى کند، شب را مایه سکونت شـمـا، و روز را وسـیـله سـعى و کوشش شما قرار مى دهد، و او اللّه تعالى است. و او رب شما است، چون تدبیر امر شما به دست او است. خـالق کل شى ء یعنى براى اینکه رب همه چیز است، چون خالق همه چیز است، و خـلقت از تدبیر جدایى پذیر نیست. و لازمه این آن است که غیر خداى تعالى هیچ ربى در عـالم هـسـتـى نـبـاشـد، نـه بـراى شـمـا و نـه بـراى غـیـر شـمـا، و بـه هـمـیـن جـهـت دنـبـال جـمـله مـورد بـحـث فـرمـود: لا اله الا هـو یـعـنـى حـال که چنین است، پس هیچ معبود به حقى غیر خداى تعالى نیست، چون اگر معبود دیگرى در این میان باشد، قهراً ربى دیگر خواهد بود، چون الوهیت از شؤون ربوبیت است. فانى تؤفکون یعنى پس چگونه از پرستش او به سوى پرستش دیگرى منحرف و منصرف مى شوید. از المیزان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ، ۱۹:۵۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتَانِ عَنْ یَمِینٍ وَشِمَالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ* فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ* ذَلِکَ جَزَیْنَاهُمْ بِمَا کَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْکَفُورَ.

یقیناً برای قوم سبا در جای اقامتشان نشانه ای [از قدرت و رحمت خدا] وجود داشت، دو باغ از طرف راست و چپ. [گفتیم:] از رزق و روزی پروردگارتان بخورید، و برای او سپاس گزاری کنید، سرزمینی خوش و دلپذیر [دارید]، و پروردگاری بسیار آمرزنده. ولی [آنان از سپاس گزاری در برابر نعمت، و از فرمان ها او و دعوت پیامبرشان] روی گرداندند، در نتیجه سیل [ویران گر] «عرم» را بر ضد آنان جاری کردیم [که دو باغ آباد راست و چپ منطقه را نابود کرد]، و ما آن دو باغ پُر حاصلشان را به دو باغستانی تبدیل کردیم که دارای میوه هایی تلخ و درخت شوره گز و چیزی اندک از درخت سدر بودند. این [سیل ویران گر] را در برابر کفرشان به آنان کیفر دادیم. آیا جز کُفران کننده را کیفر می دهیم؟ (سوره ۳۴: سبأ- جزء ۲۲ - آیات 15 تا 17، ترجمه شیخ حسین انصاریان)

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

«مردم سبا قومى قدیمى از عرب بودند، که در یمن زندگى مى کردند، و نام سبا _به طورى که گفته اند_ نام پدربزرگ ایشان، سبا پسر یشحب، پسر یعرب پسر قحطان است، و منظور از جمله عَنْ یَمِینٍ وَشِمَالٍ سمت راست و چپ آبادى ایشان است. کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ در این ین جمله امر مى کند رزق پروردگارتان را از این دو مزرعه بخورید، و این کنایه است از اینکه این دو مزرعه از جهت حاصلخیزى تمامى اقتصاد آن مردم را اداره مى کرده، آنگاه بعد از امر به خوردن رزق، امر به شکر پروردگار مى کند، که چنین نعمتى و رزقى مرحمت کرده، و چنین سرزمینى به آنها داده بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ شهرى پاکیزه و ملایم طبع، و حاصلخیز، و پروردگارى آمرزنده، که بسیار مى آمرزد، و با یک گناه و دو گناه و ده گناه بندۀ خود را مؤاخذه نمى نماید.

 

کلمه ذلک اشاره به مطلبى است که قبلاً ذکر کرد، یعنى فرستادن سیل و تبدیل دو بهشت به دو سر زمین کذایى،... به طورى که گفته اند- فرق است بین جزاء، و مجازات، چون مجازات تنها در شرّ استعمال مى شود، ولى جزاء در خیر و شر هر دو استعمال مى شود. و معناى آیه این است که ما به مردم سبا چون کافر شدند، و از شکر ما اِعراض کردند، و یا در مقابل کفرشان این چنین جزاء دادیم و ما جزاى بد نمى دهیم، مگر کسى را که بسیار کُفران نعمت هاى ما کند.».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ ، ۱۱:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

صبر جمیل در آیه پنج سوره معارج: «فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلا» به چه معنا است؟ پاسخ اجمالی: صبر جمیل به معناى «شکیبایى زیبا» است، و آن صبر و استقامتى است که برای خدا صورت گیرد و تداوم داشته باشد؛ یأس و ناامیدى به آن راه نیابد؛ و توأم با بی‌تابى، شکوه و آه و ناله نگردد. صبر جمیل؛ شکیبایى در برابر حوادث سخت و آزمایش‌های سنگینی است که نشانه شخصیت و وسعت روح آدمى است.

 

صبر و بردباری از اوصاف برجسته پیام آوران الهی است که در بهره‌مندی آنان از ولایت و رسالت تأثیرگذار بوده است. صبر جمیل؛ صبرى است که پیامبران الهی در برابر اذیت و آزار مخالفان و مشرکان می‌دیدند؛ مشرکان و مخالفان آنان را ساحر و دروغ‌گو می‌خواندند؛ بشارت‌های آنان را تکذیب می‌کردند، اما آنان لب به شکوه باز نمی‌کردند.

 

مؤمنان کسانى هستند که در برابر حوادث هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمى‌‏گردد، و سخنى که نشان دهنده ناسپاسى و کفران و بى‏‌تابى باشد بر زبانشان جارى نمى شود؛ صبر آنها، صبر زیبا و جمیل است. همان‌گونه که بیان شد؛ صبر و بردباری از اوصاف برجسته پیام آوران و اولیای الهی است، اما برخی از آنان نمونه بارز شکیبایی‌اند؛ نظیر صبر حضرت ایوب (ع) در برابر رنج‌های فراوان، بیماری‌های بسیار شدید که موجب شد تا خانواده و بستگان نزدیکش از او فاصله بگیرند، به گونه‌ای که تنها ماند، نه یارای حرکت داشت و نه کسی بود تا او را کمک کند، اما هرگز لب به ناله و شکوه نگشود و جز به خدای متعال به کسی متوسل نشد.[۱] شکیبایی حضرت ایوب در برابر حوادث و ناملایمات به اندازه‌ای زیبا و برجسته است که در فرهنگ دینی ما «صبر ایوب» عنوان نمادینی شده که زبان‌زد خاص و عام است.

 

صبر یعقوب در فراق یوسف(ع)،[۲] صبر پیامبر اسلام(ص) در برابر استهزاء و تکذیب و آزار مخالفان،[۳] بویژه تحمل شرایط سخت محاصره در شعب ابی‌طالب، صبر امام علی(ع) به مدت ۲۵ سال برای صیانت از کیان اسلام،[۴] صبر امام حسین(ع) در روز عاشورا[۵] و صبر زینب کبری(س) در برابر حوادث روز عاشورا، کوفه و شام.[۶] این نوع صبرها از مصادیق روشن صبر جمیل در تعالیم و آموزه‌های دینی ما است.

 

 

نکته‌ای که در این موضوع قابل دقت است، این است که اگر کسی سؤال کند در قرآن کریم در داستان حضرت یعقوب(ع) آمده است که وی در فراق یوسف آن‌قدر گریه کرد که چشمانش را از دست داد، آیا این بی‌تابی با صبر جمیل در تقابل نیست؟![۷] پاسخ آن است که قلب انسان کانون عواطف است، جاى تعجب نیست که در فراق فرزند، اشک انسان جارى شود، این یک امر عاطفى است، آنچه در این مورد مهم است؛ آن است که انسان کنترل خویشتن را از دست ندهد و سخنی بر خلاف رضاى خدا نگوید و یا کاری بر خلاف خواست الهی مرتکب نشود. از روایات استفاده مى ‏شود همین اشکال را هنگامى که پیامبر اکرم(ص) در مرگ فرزندش ابراهیم اشک مى‌‏ریخت به آن‌حضرت گرفتند که شما ما را از بی­ صبری نهى می‌کنید، اما خودتان اشک مى‌‏ریزید؟! پیامبر در جواب فرمود: چشم مى‌‏گرید و قلب اندوهناک مى‌‏شود، ولى چیزى که خدا را به خشم آورد نمى‌‏گویم.[۸]

 

منابع:

[۱]. ر. ک: جوادی آملی، عبد الله، سیره پیامبران در قرآن، ج ۷، ص ۷۳ – ۷۴، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.

 

[۲]. «وَ جاؤُ عَلى‏ قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ..»؛ و پیراهن او را با خونى دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند گفت: «هوسهاى نفسانى شما این کار را برایتان آراسته! من صبر جمیل (و شکیبایى خالى از ناسپاسى) خواهم داشت. یوسف، ۱۸٫

 

[۳]. «فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً»؛ پس صبر جمیل پیشه کن. معارج، ۵٫

 

[۴]. «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا»، شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صالح، صبحی، ص ۴۸، هجرت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

 

[۵]. که در برابر انبوه مشکلات می‌فرمود: «إلهى رضى بقضائک لا معبود سواک‏»؛ صدر الدین شیرازى، محمد بن ابراهیم‏، شرح أصول الکافی، محقق، مصحح، خواجوى، محمد، ج ‏۱، ص ۹۶، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۳ ش.‏

 

[۶]. «فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»؛ ابن زیاد گفت کار خدا را نسبت به برادر و اهل بیتت چگونه دیدى، حضرت زینب فرمود:‏ من جز زیبایى چیزى ندیدم. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه، فهرى زنجانی، سید احمد، ص۱۶۰، جهان، تهران، چاپ اول، ۱۳۴۸ش.

 

[۷]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۹، ص ۳۵۱- ۳۵۳، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش.

 
[۸]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ‏۳، ص ۲۸۰، مؤسسه آل البیت علیهم السلام‏، قم، ۱۴۰۹ق. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِی حَدِیثٍ قَالَ: لَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) هَمَلَتْ عَیْنُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِالدُّمُوعِ ثُمَو قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّب‏». (منبع)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۱۳۹۶ ، ۱۰:۵۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
امیدبخش‌ترین آیه‌ی قرآن: روزی امام علی ‎ع رو به مردم کردند و فرمودند از نظر شما کدام آیه در کتاب خداوند امیدوارکننده‌‎تر است؟ مردم جواب‌هایی دادند و سرانجام امام فرمودند: از حبیبم رسول خدا ص شنیدم که فرمودند امیدوارکننده‎‌ترین آیه در قرآن این آیه‌ی شریفه است: «و در دو طرف روز و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار، زیرا خوبی‌ها بدی‌ها را از میان می‌برَد. این ذکری است برای ذکرکنندگان»
 
 
و أقِمِ الصَّلاة طرَفَی النّهارِ و زُلَفًا مِنَ اللَّیلِ
إِنَّ الحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَٰلِکَ ذِکْرىٰ لِلذَّاکِرین
 

 
 
در وبلاگ دیگرم:

 

 
پست دوم
آیا شتاب در ظهور درسته؟
 

به قلم دامنه: در ادبیات دینی شیعه استعجال در اجابتِ دعا و استعجال در امر ظهور منجی (ع) ناپسند دانسته و از آن نهی شده است. این امر به عنوان شتاب و شتاب‌زدگی ناخوشایند معرفی شده است. کما این که...

 

اما آیا منظور از «انتظار فرج» در روایات، اختصاصاً موضوع ظهور امام زمان ع است و یا امیدواری به خدای متعال داشتن؟ البته این در تخصص و دانش من نیست، کار اهل فن است. همین قدر سوادم قد می‌کشد که انتظار فرَج در معنای عام و ناب، «امید و رجاء» به خدا داشتن است و معنای خاصش در نزد تعدادی علمای بزرگ، مثل صاحب کمال‌الدین، صاحب احتجاج، در انتظار ظهور امام عصر بودن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۱۳۹۶ ، ۱۱:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۱۳۹۶ ، ۰۸:۰۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی