به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. دیشب کتاب «اخلاق منصوری» میرغیاثالدین منصور دشتکی شیرازی را (که عکسی هم انداختم از جلد و دستخطش که در حرم رضوی وقف و نگهداری میشود) به اتمام بردم. نکات واقعاً ناب و بکری دارد با آن که ۵۰۰ سال پیش میزیست اما خیلی پیشرفته فکر میکرد. او مقام «صدر» در صفویه داشت، اما بر سرِ عقاید خود (حتی در برابر محقق «علی کرَکی» دارای مقام شبیه به ولیفقیه امروزی در صفویه) ایستاد و از دربار رفت و در شیراز مدرسهی منصوریه تأسیس کرد و چندین کتاب نوشت و همانجا در ۹۴۸ قمری به خاک سپرده شد. او ریاضیدان، فیلسوف و متألّه بود. چنان که ملاصدرا باهمهشُهرت، از کتاب «مرآت الحقایق» او در فلسفهی اِشراق اثر پذیرفت. من فرازهایی از برداشتم از کتابش را نمایهواره میگویم:
کتاب «اخلاق منصوری»
دستخط میرغیاثالدین منصور دشتکی شیرازی
او متعقد بود شهر (بخوانید: دولتملت به مفهوم امروزی) نیازمند شرع است و بر آن استوار. نیز شهر نیازمند قوانین است و قیمتگذاری. از منظر میرغیاثالدین ارکان شهر بر چهار چیز است: به ترتیب: دینار، شرع، سلطان، محبت. و نیز توصیهی سیاسی میکند که حکومت هرگز خصم را خُرد مَپندارد. و مهمتر اینکه میگوید اولکار این است که چارهاندیشی شود تا دشمن به آشتی آید. و نیز بر فرونشاندن آتشِ گرسنگی میان مردم، تأکید میورزد. نیز معتقد بود باید به صناعتی رو کرد که بهترینِ مردم برای آن پای معامله برخیزند.
راستی در باب زنوشوهر هم حرف داشت: مثلاً چهار امارت و نشانه برشمرد که اگر در زن دیده شد، او صالحه است. یکی را فقط عرض میکنم. و آن این است که: حضور شوهرش در خانه را بسیار خواهان باشد و در نبودِش هم، بسیار دلتنگش گردد. بنده بگذرد. شاید شاید در شمارهی دیگری، روزی، بر بقیهی افکارش دست گذارَد.