به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ۱. لواسان؛ آن فیلم: سالی از سالهای اشتغالم در تهران، یڪ شب به لواسان بُرده شدهبودیم. برنامه گوناگون بود. یڪی اما این بود، دانشمندی آوردند برای ما نجوم گفت. ڪهڪشانها را یڪییڪی برای ما برمیشمرد؛ ڪهڪشانِ «زن بر زنجیر»، ڪهڪشانِ «سیگار»، ڪهڪشانِ «چرخ گاری»، ڪهڪشانِ «گیسو»، ڪهڪشانِ «گرداب»، ڪهڪشانِ «سیهچشم» و... و نیز ڪهڪشانِ «راه شیری» ڪه زمین از اوست و با او.
او فیلم آن را بر پردهی عریض نشانمان میداد و لحظهبهلحظه بر روی فیلم، آنلاین (=به قول فرهنگستان ادب: درخط) شرح و نڪته میافزود و بر حیرت و عجب ما میفزود. من آن شب -ڪه یڪ دهه از آن میگذرد- با همهی وجودم دستڪم به سه درڪ رسیده بودم:
یڪم: زمین با اینهمه گستردگی، فقط در حد یڪ نقطه و دانهی خَردَل است در برابر عظمت جهان رازآلودِ آفرینش.
دوم: وقتی فیلم و حرف دانشمند را میدیده و میشنیدم، روی صندلیام بارها از سرِ آشنایی با نڪتههای دانشمند، وُولخوران به ژرفای ڪوچڪبودن، ذرّهی ناچیز پی میبردم، ڪه قرآن آن را در وعده و وعید به بشریت آموخت.
سوم: همانجا، درجا بر ڪارِ ڪسانی در جهان و گیتی تأسّف فرستادم ڪه برای بهچنگآوردنِ پول و قدرت و ریاست، چه نیرنگهایی ڪه به ڪار نمیبرَند.
من دو جا نجوم خواندم، یڪ جا ناتمام. یڪ جا هم تمام. اولی سال ۱۳۶۴، وقتی در مدرسهای در حوزهی علمیهی قم به عنوان مبتدی، ڪتاب دو جلدی نجوم را از یڪ استاد روحانی درس میگرفتم. دومی همین شبی ڪه در لواسان پای دانشمند و فیلم او نشستم. هر دو، گشایش بود بر روی من، و نور بارید بر تاریڪی و جهلم.
۲. آفریقا آن فیل: همڪاری بلندپایهای داشتم، باسواد و تئوریپرداز. همیشه با شست و سبّابه بر دو پهلوی دماغش میگذاشت و مقداری با آن ور میرفت و عطسهی پیدرپی میڪرد. از بس چنین میڪرد حجم جلویی بینیاش، گویا ڪاسته شده بود چونان پره.
یڪ روز پرسیدم آقای... چرا چنین میڪنی. شرحی مفصّل داد. آری؛ او چند سالی ڪه در آفریقا بود فیلها با پهنپیڪری، او را نڪُشتند، آما یڪ پشه با آن جثّه، امان از او ربود. بهطوریڪه تا دمِ مرگ رفت و همچنان سالهاست ڪه همواره گویی سرماخورده است و زُڪام.
نڪته: خدای آفریدگار بارها پیام به پیامآوران خود داد تا به بشریت خبر دهند ڪه زمین، جایی برای زیستن است، محل گذر است، زیباست، جلوهی پروردگار است، اما هوشیار باشید زمین زلزله هم دارد، طوفان و صیحه و سیل هم نیز. در زمین اگر آداب و ادب همزیستی مسالمتآمیز نداشته باشید، و ستیزِ با هم و تخریب بومزیست را جای دوستی و خوبی بگذارید؛ و حتی رحم بر حیوان و جُنبندگان نداشته باشید، همه چیز را چون شڪارچی، دام ببینید، فرصتِ ۱۲۰ سال عمرتان را به تهدید تبدیل خواهیڪرد. بر قدرتمندانِ زر و زور و تزویر هم انذار فرستاد ڪه دست از فرعونیت بردارید، از نمرود درس عبرت بگیرید، زیرا اگر عدل و صلح را ڪنار گذارید، خود زلزله و شرّی برای همدیگر میگردید و زمین را ناامن میڪنید.
زمین، مدتی مدید است ڪه به دستِ بشر «طماع و جهول» با انواع سلاحهای ڪشتارجمعی و شیمیایی و میڪروبی با خطر دستوپنجه نرم میڪند. نمونه آنڪه، رزمندگان ایران در جنگ تحمیلی بارها و بارها توسط اسلحههای مدرنِ ڪشورهای سرمایهداری -ڪه به عنوان هدیه در اختیار صدامحسین قرار میگرفت- آزمایش میشدند. سردشت ایران و حلبچهی عراق یڪ نمونه از جنایت بشری است ڪه دست زراندوزان غرب در آن آشڪار است. رزمندگان ما در طول هشت سال دفاع مقدس، هر یڪ به نحوی شیمیایی شدند و گازهای مخاطرهآمیز استنشاق ڪردهاند و هنوز امروزه با آن بلیّه، همچنان گریبانگیرند. بگذرم.