سوسکِ حَفّار و سوسکِ سِرگین
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۳ ق.ظ
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. سوسڪِ حَفّار و سوسڪِ سِرگین. به زبان محل ما: کوفتهکَش. زبان در انسان، برای ایجاد ارتباط و مُفاهِمه و انتقال پیام و تذڪر است. بهتر میبینم بگویم، زبان فلسفهی زندگی است ڪه در همآهنگی با گوش، منطق در میان بشر را به جای زور و نیزه مینشانَد و این دو زیباییِ خداداد، عظمتی به اسمِ «گفتن» و «شنیدن» و به عبارتی ترڪیبی: «گفتوشِنود» را میان آدمیان جاری و متجلّی میڪند. زبان و گوش، نشانهی درخشانی برای رواج گفتوگو و سخن و فلسفهی بیان و پیام است. پس آنچه به ارادهی حضرت باریتعالی، میان انسانها اصالت دارد فقط «منطق» است ڪه جُنببدهی ناطقِ انسان را با قدرت نُطق و شنُفتن قادر به مفاهمه و بیانِ نظر و انتقال پیام و برقراری مُراوده و صلح و تعاون (=به هم مدَدڪردن) میڪند. ابزار گوش و زبان با هیچ چیز عوض نمیشود؛ مگر آنڪه یڪ سوی ماجرا، به جای زبان و گوش، به زر و زور و تزویر روی بیاورد و گُرز و خنجر و نیزه و شمشیر و پُتڪ و تانڪ و تفنگ و توپ و موشڪ و جتِ جنگنده و بمبافڪن و گُردان و سرباز و ناو را به وسط آورَد؛ در چنین جایی، حق مقابله و دفاع و مقاومت تجلی و بُروز میڪند. بگذرم.
...
اما در حیوان، در تڪتڪ آنان سلاح دفاعی و هجومی ڪار گذاشته شد تا هر ڪدام خود رأساً (=بهتنهایی)، و یا با تشڪیل یڪ گَلّه و گروه از زندگی و جان خود در برابر دیگری محافظت ڪند. چون در آن محیط، قانون و منطق و قاضی حضور ندارد. زبان در حیوانات، ڪارِ نُطق و شنُفتن در انسان را نمیڪند تا منطق میانشان برقرار گردد. بحثم را با چهار مثال پیش میبرم:
سوسڪ حَفّار و سوسڪ سِرگین هر دو نیاز به تغذیه دارند. برای هر دو دسته، لذیذترین غذا، سِرگین است. آنان در دل دشت و صحرا دست به ڪشف و ڪار میزنند و سِرگین پیدا میڪنند. فرض ڪنیم به سِرگین فیل یا بوفالو دست یافتند؛ ڪه هم حجم بالایی دارد و هم ارزش غذایی بسیار. همین سِرگین موضوع رقابت میان سوسڪهای حَفّار و سوسڪهای سِرگین میگردد. هر یڪ از دو گونهی جانوری میڪوشد با شیوههای برتر و ستیزانهتر، سهم بیشتر و راحتتر، از سِرگین فیل یا بوفالو به دست آوَرد. همین «بیشتر و راحتتر» خواستن، طمع و رقابت را میان دو دسته سوسڪ تشدید میڪند و از اینجا به بعد، هر ڪدامشان به زور و فریب روی میآورند تا تمامِ غذای عالی و مُغذّی را از آنِ خود ڪنند. با این هدف، جنگ و نبرد و چپاول و غارت و ڪُشتوڪُشتار جای زندگی مسالمتآمیز را میرُباید. سوسڪ سِرگین، به قول دارابڪلاییها (=ڪُفتهڪَش) با روش غلتاندن و به لانهبردن، نمیگذارد هیچ گونهی دیگری از حشرات و سوسڪها از آن سهم ببرَد. اما سوسڪِ حَفّار در برابر سلاح «زور» و خودخواهیهای سوسڪ سِرگین، دست به فریب عجیب میزند. به زیرِ سِرگین نفوذ میڪند و از همانجا، زمین را تا اعماق دلخواه حَفر میڪند و خاڪ را از سر راه میڪَند و لانهایی برای جفتگیری و زندگی میسازد و سِرگین را بیآنڪه نیرو و انرژییی هزینه ڪند و به زحمت بغلتاند، مخفیمخفی و یواشڪییواشڪی، دور از چشم سوسڪ سِرگین، در همان لانهی زیر سِرگین دفن میڪند. چون میداند هرگاه فریب او لُو روَد، ستیزه و خون و خونریزی سر میگیرد؛ پس میڪوشد فریب خود را مخفی و نهان نگه دارد تا ڪمتر هزینه بپردازد؛ زیرا سربازانِ مسلّح سوسڪهای سِرگین، در برابر هر حشرهای به بدترین و شدیدترین هجوم آمادهی جنگیدناند. بگذرم.
دو مثال دیگرم، یڪی «عنڪبوت» است و دیگری «آفتابپرست»؛ ڪه هر دو، اهل ڪمین و خونآشامیاند و به اسلحهی مرگبار مجهّزند. عنڪبوت، با قدرت پرش سریعالسیر و زهرِ ڪُشنده، و آفتابپرست با زبانِ بسیاردراز و چسبناڪ ڪه سرعت آن در هنگامهی شڪار و حمله از ۱۰۰ ڪیلومتر سرعت، میگذرد.
نڪته: خدا در وجود انسان -بر خلاف حیوان- هیچ سلاحی ڪار نگذاشته. نه به ما چنگال تیز عقاب داده، نه زهر مَهیب عقرب، نه آروارهی محڪم ڪَفتار، نه دندان درّندهی شیر، و نه شاخ ڪُشندهی بوفالو، در عوض به او زبان و گوش داده و پَرِ پرواز روح مثل دُرنای دور پرواز ڪه این پرنده، به دورترین فاصلهی زمین به آسمان برمیخیزد؛ گویی او، عَنقا و سیمرغ عطّار زمانهی ماست. هرگاه این ابزار منطق و صلح و آرامش و حیاتِ پاڪیزه و سازنده، مورد هجوم دیگری قرار گرفت، انسان حق مییابد از خود به دفاع برخیزد؛ گاه در دفاع و مقاومت و رشادت، «شهادت» هم رخ میدهد، ڪه خدا ڪشتهی در راهِ خود را زنده میداند؛ یعنی شهید و شاهد و روزیخورِ جاوید و خالدِ خدا. پس، چه شیرین ڪه هر ڪس سعی ڪند در «راه» خدا باقی بماند و مانند خدا به جهان و جان و جُنبندگان، مهربان و بخشنده و سازنده باشد، نه تخریبگر و ستیزهجو و فریبنده
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/1255
۱۳۹۸/۰۹/۱۲