پیامِ پیامبرِ اکرمِ من
پیامِ پیامبرِ اکرمِ من. پای در گهواره میکوبیدم، لابد مادرم در لالایی خود فرهنگِ «لا» گفتن را در گوشم خواند و حتماً ادبِ «اَشهَد» را در روحم دمید. کمتر مادری میشود پیدا کرد که از بدوِ شیرخوراندن، تا بلوغِ فرزندانش، از آموزاندنِ الفبای زیستن در سایهی پیام پربارِ پیامبر، اِبا کند. پس، من در همان گهواره، مسلمانیام آهنگ و بانگ گرفت. اینک که ارث و ژن، مرا مسلمان ساخت، در شصتُ دومین سال حیاتم -که کم نمانده به شصتُ سه برسم- خشنودم که پیامِ پیامبرِ اکرمِ من، در من زنده است و مرا به عقیده به مکتب خودش و زندگی زیرِ تعلیماتش وا داشت. همین قدر بر من بس، آنچه واقعاً بفهمم از ناحیهی رسول خاتم است، ایمان دارم به آن تمام. زیرا محمد، امینِ خدا، آخرین زبانِ واسطِ وحی در میان آخرین ایمانآورندگان به پیامبری برانگیخته از آسمان، است. زان پس است که آسمان، شکاف دریافت وحیاش بسته شد. و او، ختم همهی اخلاق و خاتمهی تمامی ایمان شد. نه فقط ایمان آوُردم به آوَردههایش، دوست هم میدارمَش تا به ابد، در آخرین حدّ لایههای حُبُ و پیچهای اطاعت. دو پیام آن خاتم نبوت برای من مژدگانی ابدی است: آن جا که آن ندا را سر داد: ای انسان! «جُستنِ آنچه مایهی سامان توست، نشانهی دنیادوستی نیست.» و نیز آن دگر پیامِ جهاننگر که فریاد برآوَرد: مُلک با ظلم نمیمانَد، محال است؛ اما هان! زنهار! که ممکن است با کفر بماند. هر دو پیام پیامبرانه، ایدیولوژی دینی و سیاسی و فرهنگ پرورشی من است. رحلتت ای رسول شفقّت بر خلق، و شدّت در برابر ستمِ ستمگران کژ ، بر روح خودم تسلیت و سپس به روح پیروان آرمیده در خاکُ تربت، و آنگاه به هر دوستدارت که ارتحالت را غمبارِ قلب خود میدانَد. شبِ رحلت. ابراهیم: ایمانآوُرده به آئین محمَدِ ختمیْمرتبَت.
یک بحث در ذیل این پست:
حجاب از نظر من: من حتی اگر از هیچ جای منابع اسلام در قضیهی حجاب به نتیجه نرسم، از یک عبارت آیهی ۶۰ نور قطعاً میرسم و آن همان استثناء است. در واقع من حتی از سمت استثناء هم، به قاعده دلالت و هدایت میشوم.
زودتر روشن کنم از راه بروندینی هم به حجاب میرسم؛ و آن این است: طبع فطری به پوسش بخشهای خصوصی بدن، و قبح ذاتی بر ضد برهنگی قاطبهی بشر. و نیز از راه فرهنگ کشورم نیز حجاب را در دسترس و ادب سرزمینی، میبینم، از دربار، از کتیبه، از تاریخ و از مجسمات، کاملاً آشکار است برهنگی و عریانی در محیط ایران، سابقه نداشت هیچ، زشتیاش مطلق هم در آن زبانه میکشید.
و اما در دروندینی، تکیهگاه من در این بحث این عبارت است از آخرهای آیهی ۶۰ نور که خدای باری میفرماید: وَ اَن یَستَعفِفْنَ خَیرٌ لَهُنَّ. این عبارت وحی، نزد من حیرتانگیز و تکاندهنده است. از استثناء، خداوند وجوبِ حجاب را بر قلب پیامبر القاء کرد، چقدر هم حکیمانه. و وقتی آیهای القاء شد، حکم ابلاغ بر مردم بر آن جاری است. پس هر کس بگوید قرآن حکم حجاب ندارد، درین مورد نسبت به قرآن جهل ورزیده است. کنایی هم معنا دارد، این تیکهآیه، که به زبان مادری: یک تیکه نوره. اما عبارت در دلش، حکم قطعی حجاب را حمل میکند در تمام اعصار. چون قرآن ازلی و ابدی است.
بلی؛ زنانِ افتاده و خیزان را میگوید میتوانند پوشش را زمین گذارند، در مفهوم واقعی یعنی آنان که هنوز سالخوردهسال نشدند، مَباید پوشش بر زمین گذارند، تازه شرطی هم هست برای سالخوردگان؛ تبرُج و رَغبتافکنی جنسی در محیط عمومی نکنند. اما خودِ قرآن در داخل این نیمهپاراگراف، خودپوشی طبعی را در پیران زنان، هم جای داد؛ یعنی وقتی آنان نیز اختیار دارند حجاب را واگذارند، طینت و طبع آنان مانع ازین عمل است. زیرا میدانند ممکن است از آنان سرمشق گیرند، و پرهیز دارند الگوی بدکاری شوند، لذا خود، راضی نمیشوند آزادی حجابی را که قرآن برای آنان قائل شد، شامل خود کنند؛ به همین علت خدای متعال سمیع و علیم آوُرد پایان آیه که بگوید من درک میکنم درون آنان را که پاکیزهحال هستند. برای پرهیز از اطاله، جمع میکنم حرفم را. استثناءکردن سِنی حجاب، دلیل حتمی وجوب حجاب است. برداشت شخصی من بود از حجاب بر مبنای عقل و شرع که فهم میکنم مستقیماً. اللهُ علمٌ. ابراهیم
الذی له ملک السموات و الارض و الله علی کل شی ء شهید