تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ابراهیم چارگامه : باعرض سلام و تشکر از برادر روحانی جهت روایتی که نوشته بله درست است چون خودهستم م هم بودم ملای روستا میرعبدالله هستم ممنونم از آقای اعرابی وهمه برادران والسلام علیکم و رحمته الله -
پگاه : چقدر از شنیدن خبر فوتشون ناراحت شدم، من ورودی سال ۸۵ بودم اما در این سالها به کرات از ایشون و کلاسهاشون یاد میکردم، خیلی اتفاقی خواستم سرچ کنم ببینم صفحه ای دارن که بتونم از بیان شیوا و دانش ایشون استفاده کنم که این خبر رو دیدم. از نظر دانش، خلق وخو، مهربانی، بیان و تقریبا هر چیزی که میتونستم به عنوان یک ... -
ناشناس : سلام ودرود فراوان ... در مورد خانه عالم ک قسمتی را اقای اهنگری توضیح دادن و در دوران مسئولیت بنده پیگیر تغییر کاربری این خانه عالم بودم البته هر سال مبالغی به این امر تخصیص پیدا میکرد و سازمان تبلیغات به نمایندگی اقای مصطفی داربی خودشان هزینه میکردن و متولی این بنا اوقاف وسازمان تبلیقات بود چون اجازه ... -
جعفر آهنگر دارابی : سلام آقا ابراهیم ✍ خیلی خوشحال شدم از این خبری که نوشتی؛ انصافاً کار دکتر ستوده خیلی بزرگوارانه و قابل احترامه. واقعاً باید حرمت و آرامش کسانی که عمرشون رو پای علم و فرهنگ این مملکت گذاشتن، حفظ بشه. اینکه قراره «خانهی علاج» برای استراحت و پیگیری درمان استادان ساخته بشه، یه قدم درست و قشنگه. دمت گرم که بهش ... -
احمد باقریان ساروی : سلام علیک جناب آقای طالبی سب خنذه جنابعالی این بود که به ذهن مبارکت خطور کرد که خدا را را مانند انسان فرض کرد که به کنیزی نیاز دارد در حالی که چنین نیست در عربی برای برده مرد کلمه عبد و برای برده زن کلمه امه را به کار میبرند که در فارسی ترجمه میشود به (بنده) و (کنیز) و مقصود در هر دو مطیع محض بودن انسان در ... -
rajamenang : Thanks for finally writing about > حاکمان؛ مقابله با ملت در درون، منازعه با چند دولت در بیرون :: دامنهی دارابکلا < Loved it! -
مهدی مقتدایی : تا وقتی که روحانی در راستای امور باشد ، اینگونه نخواهد شد. -
ناشناس : سلام جناب طالبی ۱. چرا در حمایت از ایران تظاهرات کنند، وقتی اسراییل را به زمین چسباندیم و به التماس افتادند؟ ۲. خالی شدن صندلیها به خاطر شرارتهای اسراییل بود که البته به خاطر جنایتهایش در غزه. و این که مخالف دولت اسراییل هم نیستند. و این که طرفدار حماس هم نیستند، اما طرفدار ملت فلسطین هستند ... خوبه یا ... -
عبدالرحیم اباذری : ✅ چگونه غنی سازی، ما را در علم هسته ای و اقتصاد فقیر کرد؟ ✍️ محسن رنانی مناقشه اتمی ایران ۲۰سال است با ایجاد بیثباتی مستمر، آب را بر روی بذر توسعه ایران بسته است؛ و با گشودن راه ورود نظامیان به همه عرصهها، هوای توسعه را آلوده کرده است؛ و با گسترش راههای مخفیکاری و فرار از قانون (به بهانه مشکلات ... -
محمد عبدی سنه کوهی : با درود آقا مدیر در این مورد چه پزشکیان را دفتردار نظام و چه تدارکاتچی حاکمیت بنامیم باز او شانس آورد که چنین اتفاقی افتاد که نوشته کیهانی ها رو دستش بدهند تا از رویش بخواند... زیرا اگر یادت باشه در شعارهای سال ۱۴۰۱ دل طرفداران رییسی خون شد که ملت یک شعار رو علیه او بدهند چون مردم می دانستند که او هیچکاره ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- دامنه کتاب
- انقلاب اسلامی
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مسائل روز
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- جهان
- فرهنگ لغت دارابکلا
- قرآن در صحنه
- دارابکلایی ها
- مدرسه فکرت
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- جبهه
- روحانیت دارابکلا
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- خاورمیانه
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- سیاست
- اوسا
- روزبه روزگرد
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- حومه
- شهرها
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
مهر ۱۴۰۴
۱۶
-
شهریور ۱۴۰۴
۲۷
-
مرداد ۱۴۰۴
۳۳
-
تیر ۱۴۰۴
۱۶
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۱
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۰
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۱
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
متوجه شدم عمامه بر سرم نیست!
به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: قسمت هفدهم. خدایا شروع سـخن نامِ توست/وجودم به هر لحظه آرامِ توست / دل از نام و یادت بگـیرد قـرار/خوشم چونڪه باشے مرادرڪنار. بسم الله الرحمن الرحیم. هفدهمین قسمت سفرنامه تبلیغی اینجانب ۱۹ سال قبل در اواسط اردبیهشت ۱۳۷۹ ه ش برابر با ۱۴۲۰ ه ق: برای دهه ی اول محرم از قم به مازندران بابُل رفتم. شامل ۵ روز در سازمان تبلیغات بابل و قائمشهر شیرگاه یک منبر مجلس ختم و منطقه لَفور (پرسنل کارمندان سدّ البرز) و روستای پاشا کلا با هم ۵ روز و در مجموع ۱۱ روز. و اولین منبر اینجانب در شب یازدهم محرم در دارابکلا اتفاق افتاد . بنده سه اتفاق جالب را به محضرتان بیان می کنم:
۱ : خوشحال بودم از اینکه اولین تبلیغم در مازندران در این ایام مُحَرَّم کلید خورد . با چند نفر از فضلای مازندرانی جهت ماموریت تبلیغی رهسپار مازندران (بابل) شدیم ...نصفه های شب در شهر بابل رسیدیم . پیاده شدیم چند قدمی رفتیم؛ دیدم سَرَم سبک است ..متوجه شدم عمامه بر سرم نیست ..چنان ناراحت شدم . و خجالت کشیدم پیش رفقا دیگه رو نداشتم چی بگم . ایستادم فکر کردم خدایا عمامه چی شد ؟ کجا گذاشتم ؟ داخل کیف نگاه کردم دیدم عمامه نیست .
حجت الاسلام مالک رجبی دارابی
شهر گلوگاه. مرداد ۱۳۹۷
رفقا گفتند چه شده است . پریشانی ؟ گفتم عمامه ام نیست . خیلی گشتم . در آخر فکر کردم که عمامه را داخل ماشین گذاشتم . و صاف خوابیدم . و نصفه شب چون راننده ناگهان صدا زد بابل بابل.. یِهو از خواب پریدم ، سراسیمه پیاده شدم ، بهیچ وجه به فکر عمامه نبودم . خلاصه؛ عمامه در ماشین فراموش شد . و رفقایم زدند زیر خنده و من از خنده ی آنها خوشم نیامد . حالا دنبال ماشینم ولی ماشین رفت گرگان . ای بابا چه گیری افتادیم ..چون تاریک بود ..با همان وضع رفتیم سازمان ..تا صبح شد . رفتم یک عمامه ی دیگر خریدم.
فراموشی یک پدیده ایی است . در همه کس وجود دارد کم یا زیاد ..ولی این چنین اتفاقات تجربه ایی می شود . که در مراحل بعد در همه جا و مخصوصا در مسافرت شش دانگ حواسش جمع باشد . تا وسائلش را خیلی خوب مواظبت کند . مخصوصاً عمامه که تاج الکرامه می باشد و همچنین عمامه حیاتی است و بدون عمامه سخن روحانی کار برد ندارد..
۲ : روز عاشورا روستای پاشا کلا در مزارشان با جمعیت زیاد مراسم و عزادری بر پا کردند و بنده را بعنوان سخنران دعوت کردند . یک منبر آوردند . رفتم منبر بعد از سخنرانی مصیبت و بعد از مصیبت دعا داشتم . گفتم همه دستها را برای امین گفتن بالا ببرید . همه دستها را به طرف آسمان بلند کردیم . همین طور که داشتم دعا می کردم . مردم یکی یکی می آمدند در دستانم پول می گذاشتند ، پول از دستانم پائین می ریخت .چون دستانم باز بود هنگام دعا ..بعد از اتمام سخنرانی و دعا هیچ یک از این پولها را نگرفتم.. چون چیز جالبی نمی دانستم.
یک معلمی به من گفت سنت مردم را احترام نمائید . مردم ناراحت می شوند یعنی پولها را می گرفتی گفتم این سنت خوبی نیست ..مگر گدا یا فقیر هستیم ..و من این روحیه را ندارم ...و به مردم هم بی احترامی نکردم منظورم اینکه آبرومندانه در خفاء جمع کنند و با عزت و احترام هدیه را به روحانی بدهند ..آن معلم گفت اینها قصد توهین ندارند ..اعتقاد دارند...و هدیه ی شما محفوظ است . این بر اساس اعتقاد مردم است ..
۳ : اولین منبر من در دارابکلا در مُحرمِ ۱۹ سال قبل در محضر مرحوم فقیدِ سعید حضرت حجت الاسلام حاج آقا آفاقی و در میان بیش از ۵۰۰ نفر جمعیت در حسینه ی امام حسن مجتبی ع قدیمی در شب ۱۱ محرم انجام گرفت و بسیارعالی شکل گرفت . (تعریف نمی کنم از خودستایی خوشم نمیاد) آنچه اتفاق افتاد می گویم.
موضوع بحثم عزت حسینی ....منظور عزت و ذلت بدست خداست . بهیچ کس دیگر ربط ندارد...مثلا بحثم این بود اگر تمام مردم جهان جمع بشوند . خواستند یک نفر را بالا ببرند و به او مقام بدهند . اگر خدا نخواهد او به درجه و مقام و منزلت نمی رسد ..و همین طور بر عکس اگر تمام مردم جهان جمع بشوند و خواستند یک نفر را زمین بزنند و اگر در اینجا خدا نخواهد . مردم نمی توانند او را به زمین بزنند .. بحث شکیلی بود و مورد تشویق حاج آقا آفاقی و مردم قرار گرفتم . پایان هفدهمین قسمت سفرنامه تبلیغیِ اینجانب. ۱۶ مرداد ۱۳۹۷
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام جناب آقای شیخ مالک دوست فاضل و نویسندۀ خوش قلم دامنه.
۱. جاگذاشتن عمامه خاطرۀ دلچسبی بود بر من. خیلی دقت کردم ببینم چی شد عمامه ات. که معمّا وقتی حل شدم آرام شدم. حالا چرا دلچسب بود؟ هم قشنگ و سلیس نوشتی و هم مرا به یاد مرحوم پدرم انداختی. یک روز کوچه، بازی می کردیم؛ دیدم پدرم تُندتُند، عبا به دست دارد از خانه مان در دارابلا دور می شود. بِرام بِرام (بِدو بِدو) دویدم رسیدم گفتم: بَوا عمامه ات را بر سر نذاشتی! دست گذاشت رو سر تیغ شده اش و خندید و ... .صمیمیت میان من و پدرم موجب بود موی سر پدرم را همیشه من تیغ می زدم و ریشش را اصلاح می نمودم. مُزد هم می داد آن مرد نیکونام. ۲. گفتی: ـ«هیچ یک از این پولها را نگرفتم.. چون چیز جالبی نمی دانستم.» بر تو سلام کردم و بر روح مادر عزیزت صلوات نثار. خیلی آقایی آقا. این را می گویند حفظ شأن روحانیت. ۳. خدا رحمت کند فامیل اعظم ما مرحوم حاج آقا آفاقی را. موضوع مهم _یعنی عزت حسینی_ را برگزیدی که اساس نهضت عاشوا همین است. خیلی دوست دارم پای منبرت بنشینم، چون هنوز توفیق نداشتم.