به قلم دامنه: به نام خدا. رهبری -دیروز ۲۱ مهر ۱۳۹۹- سخن از ترسوها و بازی آنان با عقلانیت به میان آوردند. خواستم کمی درینباره بنویسم: خوشبختانه همهی ما معنی عقل و ترس را میفهمیم. هر یک از ما ممکن است در طول زندگی دستکم یک بار ترس را تجربه کرده باشیم؛ ترسیده باشیم و یا واهمه و هراس آنچنان بر ما غلبه و احاطه کرد که کاملاً بیمناکمان ساخت. پس ترس و باک در وجود آدمی به صورت نهفته، لانه دارد، به وقتش بُروز میکند که در آن حال، دچار رُعب و هول میشویم؛ مرعوب و ترسو. اما این حالت گاه در شخصیت و شاکلهی فرد نفوذ میکند و شخص را اساساً انسانی «ترسو» و ضعیفالنفس بار میآورَد که در زبان عامیانه به افرادِ بُزدل معروفاند؛ هرچند بر من آشکار نیست چرا «بُز»، بُز که قوی و پیشتاز و جسور و بیباک است. شاید به این علت که بُز، زود رَم میکند و دست به فرار میزند. نمیدانم. بگذرم.
اما عقل. این قوّه (=رسول باطنی) از قوای درونی مرموز و خدادادِ آدمی است که در پارسی به «خِرد» برگردان شده است: عاقل=خردمند. عقل که عربیست، علاوه بر معنایی که بر ما روشن است، دو معنی متضاد هم دارد: هم انسان را پیش میبرَد و هم بازش میدارد: پیشبَرندگی، بازدارندگی. امر و نهی. قرآن (آیهی ۵۴ سورهی طه) به انسانِ اهل خرد و پارسایی و ورع و صاحبِ لُبّ و اَلباب، اُولیالنُهی میگوید؛ یعنی کسی که عقل سالم دارد و خود را از خطا، گناه و بیراهه بازمیدارد و امور و حیات و ممات و نبات و جماد را میفهمد.
به همین علت بیابانگردان صحرا بر زنوان شتر، عِقال (=زانوبند) میبستند که فرار نکند و گُم و گور نشود. عقل همین حالتِ عِقال شُتر را هم بر آدمی دارد که مانع از گمشوندگی و گمگشتگی میگردد. زیرا اساساً عقل، حسابگر است، محاسبه میکند. از وجه مَمیّزههای اصلی عقل و عشق، یکی همین عنصر حسابگری است. حساب، علمِ شمارشهاست. نیز دانش اندازهها و برآوردها. حساب حتی به تخمین (=حدس و گمان و برآورد و وَرانداز) نیز مدد میرساند. حالا بروم روی اصل سخن رهبری که چنین فرمودند:
«بعضیها اسم عقلانیت و عقل را میآورند اما منظورشان ترس، انفعال و فرار از مقابل دشمن است در حالیکه فرارکردن و ترسیدن، عقلانیت نیست... ترسوها حق ندارند اسم عقلانیت را بیاورند زیرا عقلانیت به معنای محاسبهی درست است. البته دشمن تلاش دارد تا معنای غلط عقلانیت را تلقین کند و برخی هم نادانسته، در داخل همان حرف دشمن را تکرار میکنند.» (منبع)
تتمّه و نکته: من به این فقره از تحلیل و حساب و حسابگری رهبری از وضعوحال و نگرهی نگرانکنندهی ترسوها در این زمانه و اوضاع -که از اوجِ هول و جُبن، به بازی با عقلانیت سرگرم شدهاند تا ایرانیان را بفریبند و دست جبههی اهریمن را بر اهورا، دریده و درازدست بدارند- باور دارم و با آن موافقم و خدشهای در آن نمیبینم. زیرا جامعهی پویا و زنده به خردمندِ شیردل نیاز دارد، نه به سودمندِ بُزدل؛ و در زبان عامیانهی ایرانی: بیجیگر.
بههرحال؛ مسلّم و آشکار است که میان انسان علوی چون مالک اشتَر فرق است با آدمی چون ابوموسی اشعَر. یکی برای مکتب و امام علی -علیهالسلام- شهامت و رشادت میورزد، آن دیگری چون جُنبنده و دابّهای ترسو، میهراسد و به جای آنکه منطق غلط دشمن را مؤاخذه کند و با آن آگاهانه مواجهه کند و گریبانش را بگیرد و بفشارد، روی منبر، علی را خلع میکند، تا تاریکی بر روشنایی حکومت کند!
تاریخِ دین و دیانت -درست که دردناک است- اما صد البته درس است و دانشگاه؛ که ترم و دورهی آن تمامی ندارد. فقط دانشجوی تماموقتِ صاحب شور و شعور و خرد و خردمندی میپذیرد.