انگشت شستم را کمی ارّه کردم
هنوز من و او عاشق بودیم،
ازدواج صورت نگرفته بود.
فکری سرم رسیده بود.
با ارهای روی انگشت شست دست چپم را کمی بریدم.
چرا؟
چون بتوانم برم پیشش پانسمان کنم.
او تزریقات داشت.
حربهام گرفت.
رفتم. محو تماشاش شدم.
دستم را مرهم و بتادین پاشید و پانسمان کرد.
روحم را در عوض گرفت و دستمزدش کرد.
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/2570