دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۲۵۲۶ مطلب توسط «ابراهیم طالبی | دامنه دارابی» ثبت شده است

به قلم دامنه ۲۰ .  ۲ . ۱۴۰۳ : و عصری رفتم یک دفتری که پنج دقیقه زود رسیدم. همین مرا به این دوچرخه مواجه کرد. گفتم چه فرهنگی داری که درین عصرِ پُز دادن‌ها که راکب مغرور است ماشین فلان مقدار قیمت را می‌راند، مَرکَبت همان دوچرخه است. کمی گپ زدیم تا دفتر به روی ما باز شود. گفتم مُجازم از دوچرخه‌ات عکس بندازم. گفت: بفرما. پرسید چه کاره‌اید؟ گفتم وبلاگ‌نویس. شروع کرد به شرحی بر دوچرخه که خیلی خواندن دارد. من که آمدم خانه فوری هر چه ذهن‌سُپاری کردم بر نوشته آوُردم. این چُنین:

 

 

دوچرخه‌اش پلاک شهربانی قدیم دارد. ساخت انگلیس، مارک غزال.. مال پدرش بود از سال ۱۳۴۸ که ده سال پیش بر اثر دیابت نابینا شدُ درگذشت. همه‌ی امورش را با آن می‌رسد. با آن به جمکران هم می‌رود. برخی موتوری‌ها و تاکسی‌ها در خیایان بر آو طعنه بار می‌کنند حتی تهدید که بزن کنار ما رد شیم!!! گفت خرجش تنها باد است که آن هم با صلوات است. نه هوا را آلوده می‌کند. نه سوخت مصرف می‌کند. نه شکمش در اثر ماشین‌سواری عادت‌واره پیچ می‌خورَد. گلِه داشت از رفتارهای برخی‌ها که زمانی شوفاژ را نمی‌دانستند چیست ولی حالا زعفرانیه قصر خریدند و قدرت گرفتند. گفتم من پیش یک خطاط شاعر می‌رفتم برخی شب‌ها او می‌سُرود:

 

من از روئیدن خار بر سر دیوار دانستم

که ناکس کس نمی‌گردد از این بالا نشینی‌ها

 

من از افتادن سوسن به روی خاک دانستم

که کَس، ناکس نمی‌گردد از این اُفتان و خیزان‌ها

 

خیلی خوشش آمدُ گفت: شاعری؟ گفتم نه ناقِلم! به قول برخی‌ها ناقلا و خلِه بِلا! هیچی! خواستم فرهنگ فراموش‌شده‌ی استفاده از دوچرخه برای امور کاری و اداری را یادآوری کنم که در میان ما رَخت بر بست. امید است باز دلش بیادُ برگردد سمت ماها.  قم. دامنه‌ی دو.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ ، ۱۱:۰۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۱۹ . ۲ . ۱۴۰۳ ، دو پاتوق (=لنگر، میعادگاه) من در قم، یکی مسجد فاطمه زهرا س بلوار شهید سردار کریمی‌ی زین‌الدین است و دومی مسجد قدس شهرک امام خمینی رحمت الله‌ی بنیاد. هم برای نمازهایم، هم برای شرکت در مراسم و مناسبت‌های دلخواه‌ام. بگذرم. اما این جا قصدم شرح پاتوقم نیست. خواستم گفته باشم به آن دو بلندگوی بالای مسجد در عکس از تابلوی پایگاه مقاومت اُم ابیها -سلام الله علیها- نگه بیندازید.

 

 

همین لحظات پیش زیر هوایی آبی رفتم لَبنیاتی آن سمت تا ماستِ ماسال بخرم و شیر محلی روستایی، این عکس را انداختم. وقتی بلندگو، دهنه‌اش به سمت بالای آسمان است این یعنی هیئت اُمنای مسجد آن، آدم‌هایی هستند که حق و حقوق همسایگان مسجد را از گزند صدای گوشخراش -حتی دلخراش- رعایت می‌کنند. این؛ یعنی ای همسایه‌های مسجد! در امان هستید، حتی گلبانگ اذان هم سمت پنجره‌های خانه‌های شما نیست. اینک گویم: ای مسجدهای ایران! ازین کار ستوده‌ی مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیهای قم، درسِ احترام‌گذاشتن به مردم اطراف مسجد گیرید. بگذرم. اسلام از آزار صوتی به مردم، اَخم کرده است، پس اَخم و نهی دین را، آئین خود کنید، زور نگویید. بلندگوها را روی مؤذّنه‌ها سمت آسمان تنظیم سازید و صداهای تربیون را هم، روی میزان آرام و کم، موزون کنید. این گون باشید هم رضایت مردم را دارید، هم اَخم اسلام را نمی‌خرید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ ، ۲۰:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

به قلم دامنه: ۱۸ . ۲ . ۱۴۰۳ ، درمانگاه شبانه‌روزی «قرآن و عترت» قم از مرکز مهم مورد رجوع مردم قم است. این ساختمان وقف است. طبق وقفنامه تولیت آن با مراجع تقلید است. چون وقف امام زمان عج شده است. ساختمان این درمانگاه قبلاً متعلق به مرحوم امام خمینی بود. ولی سال ۱۳۴۳ از سوی یک روحانی بروجردی به نام آیت الله عبدالله مجد فقیهی خریداری و به یک درمانگاه تبدیل شد. اکنون آقای حمید فقیهی، فرزند این روحانی، مدیر عامل این درمانگاه است. حمیدرضا مجد فقیهی، مدیرعامل کنونی درمانگاه در مصاحبه‌ای که  سال ۱۳۹۷ داشته توضیح داده که بعد از مرحوم آیت‌الله بهجت، تولیت آن برعهده‌ی مرحوم آیت‌الله صافی گلپایگانی گذاشته شده بود. به نقل از حجت الاسلام محسن اکبری، روابط عمومی دفتر مرحوم آیت الله گلپایگانی، بعد از فوت آقای صافی، تولیت هم ازو خارج شد. از آن وقت به بعد هنوز تولیت جدید درمانگاه قرآن و عترت معرفی نشد. بلکه به صورت هیئت امنایی اداره می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ ، ۲۰:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۱۳  .  ۲ . ۱۴۰۳ : معلم از اسمش پیداست حامل علم است، زیباترین اسم در تاریخ. اگر کارگر حامل نیروی کار است، اگر بانکی حامل تجربه‌ی پول‌پردازی است، اگر خیاط حامل هنر دوخت است، اگر راننده حامل فن راندن است و اگر روحانی حامل توانایی برای منبر و راهنمای کاروان و رهنمود دینی مردم است، معلم از همه برتر، حامل بالاترین متاع معنوی است، علم برای درس. این است که در وصف معلم مرحوم امام آوُرده است "شغل انبیا". مهمترین عنصر در انبیا، نبأ است یعنی خبر عظیم. و معلم هم پیغام بَر است؛ درس عظیم.

 

معتقدم جهان هر چه اینک دارد ریشه‌اش و اُمّ و اساسش مال معلم است؛ زیرا معلم اگر در تاریخ وجود نداشت همه بی‌سواد می‌بودند. تمام آثار تمدنی جهان و حتی ادیان، ریشه در کار معلم دارد. صنعت، تجارت، سازه‌ها، مدیریت، شناخت، تولیدات و در یک کلمه پروسه‌ی گردش دانش در میان بشر، نشئت از معلم دارد. معلم سررشته‌ی جهان است. حتی یک فوق پروفسور هم هر چه دارد ابتدا از معلم دارد. پس؛ معلم بنیاد هستیِ حضرتِ هستی‌بخش را چیدمان و حتی به‌سامان می‌کند و بشر را به علم و سواد مسلح می‌سازد.

 

حالا این معلم چه باید بکند؟ این پرسشی‌ست ابدی، نه فصلی. هر معلم خود باید برای مقام خود عمارت علمی خلق کند تا بر دانش دست دشته باشد و به متعلّم (=دانش‌گیرنده‌ی) خود اِمارت علمی کند. من باورمندم که تنظیم و تعمیر بشر به دست معلم است. معلم با باارزش‌ترین کار سروکار دارد و همین معلم را «عزیز» نگه می‌دارد. عزیز صفت اصلی خداوند است یعنی تحت نفوذ نیست. معلم هم باید نفوذناپذیر (=عزیز) باشد یعنی هیچ خللی در خود راه ندهد، چون خلل موجب می‌شود معلم داشته‌های تعلیمی خود را آغشته و در التقاط با اَغلاط کند، حال آن که کار معلم خلوص و اخلاص در علم و پروریدن است؛ صفتی ناشی از پروردگار متعالی. من خلاصه کنم: معلم بیشترین صفت‌ها را از خدا در قرض خود دارد. یعنی بیشترین صفات خداوند در معلم ظهور دارد. بار امانت بر دوش دارد. آیا با این عظمت و شأنیتی که در معلم است، نباید معلم خود را در نزدیکی خدا ببیند؟ و مردم هم معلم را در جوارِ الله حس کنند؟ من تعبیرم از معلم این است: معلم جارُالله است. یعنی فردی در همسایگی خدا. خدا خود نخستین معلم است.

 

زیبایی این که اخیراً اتفاقی دیدم حجت الاسلام محمد جواد فاضل لنکرانی (گمان کنم ایشان در حوزه آیت الله باشد، من کاملاً نمی‌دانم به همین علت ازین لفظ پرهیز کردم) در مورد معلم یک حرف پُری زد بر طبعم نشست. گفت بدین مضمون که ویژگی‌ ممتاز یک معلم این است "خطر انحرافات، بدعت‌ها و آسیب‌ها و حملاتی که به دین و اعتقادات مردم" می‌شود را به‌هنگام تشخیص دهد و با آن مقابله ورزَد. از نظر من ورزد با کُنَد فرق آسمان تا زمین دارد. ورزد یعنی دائم کارش همین باشد و بشود جزوِ ذاتی شغلش.

 

و چه جالب‌تر که دیشب سخنانی تازه از رهبری معظم به دیدم رسیده که در نطقی خیلی باحکمت فرمودند معلم باید مشغول به "هویت‌سازی نسل نوجوان و جوان" شود. چرا؟ چون "هر حرف و رفتار و موضع‌گیری و حتی اشاره‌ی معلم در شخصیت‌سازی نسل نو تأثیر دارد." و این تعبیر را مطرح کردند که از دید من جزوِ تاریخی‌ترین توجه است که انذار کردند.این مطلب که ثابت می‌کند چقدر نظام معلمی مهم و سرنوشت‌ساز است:

 

"همه‌ی دستگاه‌ها به‌کارگیرنده‌ی نیروی انسانی هستند، اما آموزش‌وپرورش، پرورش‌دهنده‌ی منابع انسانی است."

 

وقت زیادی از همه‌ی شریفان را گرفتم. معذرت می‌خواهم. چون شخصاً معلم را مهم می‌دانم این‌گونه قلم زدم. این را هم بگویم بارِ اصلی بروز انقلاب بر دوش معلمان انقلابی بود که جامعه را از نیرنگ سلطنت پهلوی و خُفتگی قاجاری آگاهی مخفی می‌دادند. بگذرم. بر شماها معلم‌های محترم روزتان مَیمون. دامنه مدیر مدرسه فکرت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ ، ۰۷:۴۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۱۱ . ۲ . ۱۴۰۳ ، اسرائیل باطل است. با باطل باید از درِ گفت و گوی موسوی - هارونی و محمدی ص وارد شد که دربار فرعون و سپس حضرت محمد سه دربار شاهان وقت را محلی برای محاجّه و تبادل نامه بدل کرده بودند. اما باطل از روی غرور و غضب، اغلب خود را به "صُمُّ بُکمٌ عُمیٌ" می‌زند. پس؛ مبارزه با او از راه دیگر باید شروع شود. چون باطل بَدواً و طبعاً ضد حق رفتار می‌کند. لذاست که باید غرق شود چون فرعون و رد شود چون رفتار نبوی. اسرائیل، باطلی نوین است. از دست‌سازهای اروپا و از پَروریده‌های آمریکا. بنابرین چون ساخت این نظام جعلی اساساً بر مبنای جلوگیری از پیشروی اسلام و مسلمین است، پس پشت آن قدرت‌های باطل با تجهیزات مدرن ایستاده‌اند. همین، مبارزه با اسرائیل را هم پرانگیزه‌تر کرده است و هم پیچیده‌تر و احتیاط‌آمیزتر. این است که در ویرانی این رژیم دست‌ساختِ غرب، نباید شتاب کرد چون عده‌ای پشت این رژیم قصد نمایش اُحُد دیگری دارند تا از دامنه‌ی تنگه‌ی کوه اُحُد، جمهوری اسلامی را از پشت هجوم کنند و بر تن قدرت اسلام زخم زند. اما بینش و پیچش سپاه با امر و دستور رهبری معظم بر مبارزه با باطلی به اسم اسرائیل نقشه‌ی مبارزه را به‌کلی عوض کرد و نوید نوینی به جهان پرتاب شد. من به عنوان پیگیر تحلیل مسائل روز و جهان معتقدم باید همچنان اصل پیچیدگی نابودی اسرائیل را مد نظر داشت. من نه فقط طرفدار اصل پرتاب موشک به خاک اشغال‌شده بوده و هستم و حتی می‌باشم (یعنی تکرار در آتی با خرج‌های خاص)، بلکه طرفِ این شلیک‌ام. البته احتمال و جبر، بر من حکم می‌کرد باید کمی مؤخّر شلیک می‌شد تا اسرائیل خطاهای خود را بدتر از خطاهای مرتکب‌شده می‌کرد و غزه به عاملی برای آخرین حد رسوایی و فروپاشی مشروعیتی این رژیم می‌رسید. اما حکیم متأله حضرت آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی، متنی را از سویدا (=خط خال دلش) نگاشت که تنه می‌زند به بردن پیام مرحوم امام خمینی نزد میخائیل گورپاچف صدرِ هیأت رئیسه‌ی کمونیستی شوروی. آن دیدار جوادی آملی مقدمه‌ی فروپاشی نظام کمونیستی شد و من امید می‌برَم (البته حتم تحلیلی و علم به ماوقَع ندارم) ولی باور دارم که این پیام رمزنگار معظم له، رمز واژگونی اسرائیل در آتی شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ ، ۱۸:۱۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

رفیق و همرزم جبهه‌ی جوفَیری من! تسلیت. آق سید عسکری‌جانم سلام. می‌دانی دنبال عکسی ازت در آلبومم می‌گشتم، که بعد آمدم فضای مجازی را هم مرور نمایم صحنه‌ای ازت بیابم، تازه‌ترین عکست را همین دیدم. خیلی دلم می‌خواست زیرنویسی مخصوص به خودت، ای همسنگر جبهه‌ی جوفَیری‌ام پای این عکست به‌یادگار بنگارم، اما هفت حیف! و هفتاد ناله! که مصیبت نابهنگام و سوزناک، سوزای جانت را سِتانْد و من را پای سوگوارگی غمت نشاندْ.

 

 

تو از اولین فرماندهان قادر و قابلِ بسیجی در نبرد دفاع مقدس بودی؛ من مَسرورُ سرمَست معاونت در گردان مسلم بن عقیل -علیه السلام و الرحمه- آنم نخستین سال‌های جنگ که نه فقط شایستگانی بودی برای فردای انقلاب که بهترینانی بودی برای فصل جنگیدن و فضای صلحیدن. بگذرم. تو تا مرز شهادت رفته بودیُ منم کنارت آن شبِ سختِ پاتکِ عراق به کمین‌مان در کانال کنار هورالعظیم در گُردانی خط‌شکن که افتخار می‌نمودیم شهید عارفِ بالله عالی جویباری فرمانده‌ی‌مان بوده بود) در اثر خمپاره‌باران بر هوا افتادم اما این من نبودم که شهید شوم، نعمت مقصودلو بود که جلوِ چشم هر دوی‌مان قطعه قطعه شد و پودر در هوا و حتی سرش از تنش جدا. بااین‌همه حسودان پشت جبهه نتوانستند طاقت آورند که تو در کمیته‌ی انقلاب اسلامی شغل بگیری! شگفتی داشت؛ اما استبعاد نه نداشت. چون رقیب فکری خود را عین شکار شب گنجشگ می‌زدند که در انقلاب شغل‌ها و پست‌ها به خودِ آنها رسد. آنقدر بر تو ستم ساختند که مجبور شدی برای اِمرار معاشت به کمیته‌ای با نام دگر اشتغال یابی. خدای بارئ خوب می‌داند آن زیرآب‌زنان چند! حبس احساسات خود بودندُ خامی می‌ورزیدند. بگذرم.

 

اینک چه نویسم سودت دهم ها رفیق؟ فقط این: بانوی دانا و مدرس مدرسه خواهرم بانو شهربانوی پاک و صاف از کنارت رخت بر بستُ خاکسار شد و تو را در دوری خود به دورترین فراق پرتاب ساخت. تسلیتت رفیق، تسلیت به پسرت آقا سیدمصطفی که دیگر نه در خانه و آن سرا، که در زیر خاک قبرستان داراب‌کلا باید مادر جستجو کند. به دخترت سادات که خود در جوارِ رنج دستُ پنجه نرم می‌کند و بی‌مادری بر آن رنج رنجور، افزون. تسلیت به تمامی خواهران مُحّجبه و محبوبت که همه‌ی‌شان برام عزیز و دوست‌داشتنی‌اند. تسلیت به همه‌ی برادرانت که براداران منم هستند. به رفیقان سیه‌پوشیده‌ام. به تک تک اعضای پرشمار خاندان بزرگ و متحدِ مرد خوشنامُ پرآوازه‌ُ شهیرِ دیارُ محل‌مان مرحوم حاج اکبر رمضانی که چهره بود پیش مردم‌ِ مان. تسلیت بر هر بازمانده از آن بانو که آخرین بار پس از مشهد مقدس به اتفاق خانمم وی را در مسیر محل سوار کرده بودم به خانه‌ی پدری‌اش اتاق‌پیش رسانده بودم و طی همان مسافت چه ادب‌هایی کار زد یادش پیش من یاد. خدایا این بانو بارها برای ما سفره چید در منزلش از هر لذیذی لذیذتر که مزه‌ی ماهی‌های شکم‌پُری مگر از زیر زبانم در می‌رود. حالیا درود از دور بر قبرت که فراق آفرید میان قلب ما. پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ دامنه‌ی سه.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۱۴۰۳ ، ۰۹:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۷ . ۱ . ۱۴۰۳ ، کتاب "خاتون و قوماندان" را که باز کنی هر کجایش را بخوانی یک مروارید صید می‌کنی. سیر زندگی اُم‌البنین حسینی است؛ همسر شهید علیرضا توسلی -بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون- متشکل از رزمندگان افغان. به قلم روان خانم مریم قربان‌زاده، نشر ستاره‌ها در مشهد مقدس. من تا چهاردهم وقت دارم کتاب را (که چاپ سی و نهم آن دستم هست) به مخزن برگردانم. سخت مرا جذبش کرد. مثلاً این جاهاش که به روایت خودم می‌نویسم:

 

  

شهید علیرضا توسلی و اُم‌البنین حسینی

 

مثلاً این جاش: شیخ عوض پدربزرگ اُم‌البنین (دختر فیروزه و اُستاباقر بنّا) وقتی از افغانستان جنگزده به مرز سیستان رسیدند نخستین بار بود عکس امام خمینی را دید. تا دید، هان! همان آن، زیرِ عکس، روضه خواند و زیارت کرد.

 

مثلاً این جاش: اُستاباقر بنّا (که به او به خاطر اخلاق عالی حاجی اخلاقی می‌گفتند) در گلشهر مشهد، پس از چندین سال -که در یک اتاق سه در چهار، با فیروزه و شش فرزندش اُم‌البنین، راضیه، رضا، مرجان، معصوم، و زهرا زندگی گذراند- یک خانه‌ای خرید و در آن آشپزخانه و تشناب ساخت. جالب این است: تشناب یعنی دستشویی گرمابه.

 

مثلاً این جاش: فیروزه روزی دو مَن پسته از گلشهر می‌گرفت، خونه با اُم‌البنین و راضیه مغز می‌کردند. مغز را مَنی دوازده تومان دستمزد می‌گرفتند روزگار می‌گذراندند. جالب این است پشم (پوست پسته) را اُستاباقر جمع می‌کرد زمستان در هیمه‌بخاری می‌سوزاند که گرم شوند.

 

مثلاً این جاش: ملاک اُم‌البنین برای ازدواج اینها بود: مردش کتابخوان باشد. روابط فامیلی را محدود نکند. ادامه تحصلش را مانع نشود. دیندار باشد. به قول بی‌بی‌اش: باخدا و روبه‌قبله باشد. خوب شد مثل دختران ایرانی!!! نگفت: پولدار وچه باشد!!!

 

مثلاً این جاش: نه نه... بس است... متن طولانی می‌شود، گرچه هر چه بگویم شاید شیرین شود، حتی شیرین‌تر از شیرینُ فرهاد.

 

فقط بگذارید سه‌چهار نکته بگویم ۱. همین اُم‌البنین همسر علیرضا توسلی می‌شود همان سردار با مستعار "ابوحامد" بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون رفیق حاج قاسم سلیمانی.  ابوحامد سرگذشت جذابی دارد. در دفاع مقدس به کمک رزمندگان ایران شتافت و در سوریه شرکت کرد که نهایت ۹ اسفند ۱۳۹۳ در تپه تل قرین درعا شهید شد. آرامگاهش مشهد است.  ۲. قوماندان واژه‌ای اُزبک است اینجا، معادل فرمانده، مارشال، کُماندو. ۳. شیخ عوض و اُستاباقر از روستای بندِ امیر بامیان افغانستان بودند که پر از معادن و ذخایر زیرزمینی است. ۴. بالاترین بازی اُم‌البنین بازی با دخترها در مدرسه سه شیفت گلشهر مشهد بود با سنگ بَل‌بلی. بَل‌بلی در گویش افغان و حتی محل ما داراب‌کلا: یعنی بَرّاق، سوسو دِه.  راستی! گلشهر در کمربندی شرقی و در داخل شهر مشهد واقع است.  بخشی ازین کتاب در سایت جنات فکه اینجا آمده است. ۷ فروردین ۱۴۰۳ دامنه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۱۴۰۳ ، ۰۹:۴۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۴ . ۱ . ۱۴۰۳ ، اولین کتاب امسالم که مشغولم. اسلام سیاسی در ایران. گرچه این اثر هدیه‌ی دوستم به من استاد دانشگاه تحصیلکرده‌ی حوزه دکتر سید محمدعلی حسینی‌زاده را ۱۳۹۱ خواندم، اما ترجیح دادم باز، بخوانم.

 

 

آنچه من فهمیدم ایشان معتقد است از دهه‌ی ۴۰ جریان‌های گوناگونی در بازسازی سیاسی اسلام نقش داشتند که سه گفتمان سه شاخه‌ی گفتمان اصلی اسلام سیاسی ایرانی شدند:

 

۱. اسلام سیاسی لیبرال به رهبری بازرگان

با شاخص‌هایی چون:

 

- اسلام به مثابه‌ی ایدئولوژی

- نفی سکولاریسم

- آزادی و ضدیت با استبداد

- دموکراسی و حاکمیت مردم

 

 

 

۲. اسلام سیاسی چپ به رهبری دکتر شریعتی

با شاخص‌هایی چون:

 

- ایدئولوژی جامع انقلابی اسلام

- توحید و تساوی انسان

- شهادت الهام عاشورا

- انتظار برای ترسیم آرمان امام زمان ع

- تقیه با هدف امنیت اعضای تشکیلات

- اجتهاد و نوسازی فکری مکتب

- انقلاب در برابر رفرم (=اصلاح)

- شیعه به مثابه‌ی یک حزب تمام علیه‌ی زر و زور و تزویر

- امت و امامت با نفی دموکراسی ابتذالی غربی

 

 

 

۳. اسلام سیاسی فقاهت به رهبری امام خمینی

با شاخص‌هایی چون:

 

- نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه

- اسلام رکن جمهوری اسلامی

- علم فقه دایره‌ی اجرای احکام دینی

- عام‌گرایی و نقش همیشگی مردم در امور حکومت

 

 

کتاب در آرایش گفتمان‌ها برین نظر است گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی قدرتمندترین گفتمان‌ها از بین گفتمان‌های رقیب است و هیچ گفتمانی تا این جا قادر نیست برین گفتمان غالب، غلبه کند. یعنی توانمندی این گفتمان‌ها آنقدرها نیست که بتوانند گفتمان اصلی جمهوری اسلامی را کنار بزنند و جای آن بگیرند. زیرا گفتمان فقاهتی ،هم تثبیت شد و همه بر سیاست،  هژمونی یافت. ۱ . ۱. ۱۴۰۳ ، توحید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۱۴۰۳ ، ۲۲:۲۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و هفتم

 

جناب ابوذر رحیمی سلام و احترام. خرسندم از آغازبه‌کار آن جناب درین سایت یادداشت. برای متن این پست شما یک نکته عرض می‌کنم و آن این که در نهاد آدم ناحیه‌ای از ناحیه‌ی خداوند متعال تعبیه شده که در بهترین زمان وی را سرِ عقل می‌آورَد تا ندای وجدان را بشنود؛ شاید ساحران مفتون فرعون، پس از دیدن اعجاز، وجدان خفته‌ی‌شان از همان ناحیه‌ی مخفی نهاد آدم بیدار و متنبّه شد. متن خوبی نوشتید. مستدام ادامه دهید و روی کارِ خود عزم کنید تا سایت برپا بماند. دامنه.

 

جواب ابوذر رحیمی: سلام و عرض ادب. نکته‌ی ظریفی را اشاره کردید. از اشاره‌ی زیبای حضرتعالی، به یاد حکایت متنبه شدن فضیل عیاض افتادم. جایی که در اوج راهزنی و دزدی، به طور اتفاق ندای قرآن را می‌شنود که می‌فرماید: "آیا وقت آن نیامد که دلِ خفته‌ی شما بیدار گردد؟". و فضیل فریاد می‌زند که: آمد! آمد! و نیز از وقت بگذشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۱۴۰۳ ، ۱۵:۲۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

متن حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: بازنشر به مناسبت  سالگرد ارتحال آیت الله محمد کوهستانی. روایت آیت الله کوهستانی از عوارض نداشتن اخلاص در طلبگی: زمانی‌که در مشهد در مدرسه میرزا جعفر مشغول تحصیل بودم، رفیقی داشتم به نام شیخ محمد که خیلی در درس و بحث کوشا بود و از من بیشتر زحمت کشید. روزی از وی پرسیدم: شیخ محمد! در تحصیل خیلی تلاش می‌کنی چه قصدی داری؟ گفت در محله ما شیخی است، می‌خواهم این‌قدر ملا بشوم که از او بالاتر و عالم‌تر بشوم. به او گفتم: به‌جایی نمی‌رسی، چون نیت تو خالص نیست، باید برای خدا درس بخوانی، نه برای مقام. مدت‌ها بلکه سال‌ها گذشت که خبری از او نداشتم تااینکه پس‌از چند سال اقامت در نجف به کوهستان آمدم و تشکیل حوزه دادم. گاه برای زیارت امام رضا علیه‌السلام به مشهد می‌رفتم. در یکی از این سفرها، روزی در بین راه مشهد در قوچان پیاده شدم که در مسجد نماز بخوانم. در خیابان که قدم می‌زدم چشمم به پیرمردی افتاد که کوله‌پشتی شبیه #حمال ها به دوش داشت. کنار دیوار نشسته و تکیه داده بود. به دقت او را نگریستم، شناختمش، شیخ محمد مدرسه میرزا جعفر بود. درحالی‌که چرت می‌زد به او گفتم: ای عمو! حالت چه‌طور است؟ چشمش را باز کرده و به من خیره شد، ولی مرا نشناخت، به او گفتم تو شیخ محمد نیستی؟ گفت: چرا خودم هستم! شما کی هستی؟ گفتم: من شیخ محمد کوهستانی هستم. چرا این‌طور و با این وضع شما را می‌بینم؟ جواب داد: همان‌طوری که شما فرموده بودید، درس را برای خدا نخواندم و به این‌حال گرفتار شدم. درسم را تمام کردم و به محله خود رفته و در آن‌جا با شیخ اختلاف‌مان شد، مردم به‌خاطر اختلاف بین من و دو دسته شدند تااینکه مرا از محل بیرون کردند. آمدم شهر، وضع من نگرفت و مجبور شدم لباسم را درآورم و در حال حاضر داخل شهر حمالی می‌کنم تا خرج زن و بچه خود را تامین کنم. کتاب نسیم هدایت؛ صفحه ۵۷۶ - ۵۷۷.


اُنظُر در پاسخ به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای این نوشتار بسیار با اهمیت حاج آقای مازندرانی شفیعی پاسخ و نوشته ای نوشتم در ادامه در دو قسمت بارگذار هستم. با محضر ایشان سلام و احترام دارم.

پایان. راندیان.  نویسنده: اُنظُر ماقال.


کوهستانی / جنتی  ///   بهشت / دوزخ

حاج آقای مازندرانی نوشته ای بار گذاشت که بنده را به حس مسئولیت در نوشتن داخل مدرسه منتهی کرد. از عاقبت یک نیّت نادرست صحبت به میان آورد که عالم منزه شادروان آیت الله کوهستانی از یک آخوندی خاطره گویی کرد که به علت یک نیت بد، به جای حمل لباس آخوندی، با اجبار روح لوّامه اش یا عذاب وجدانش سرانجام لباس حمّالی و دلّاکی بر تن کرد. حاج آقای مازندرانی شفیعی پای نوشته را امضا نکرد، پس این احتمال است چشمش به این خاطره افتاده است (یا در سری نوشتجاتش داشته است) و چون تشخیص داد طرحش نیاز روز است آن را از سمت خود با مدرسه در میان گذاشته است. احساسم می گوید از این کار اثرگذار ایشان تشکر شود؛ تشکر می کنم، ولی به انضمام آن یازده پازل برایم تولید شده است؛ پس بنده نیز تشخیصم را پیرامون قضیه، به نیت استفهام و جهاد تبیین (امری که ولیّ منزه و مبارز ما مقام معظم رهبری آن را وظیفه ی آحاد دانسته اند) اشتراک می گذارم.


پازل اول: بنده رأی ام این است بعضاً اما شدیداً روحانیت کمترین شباهت را به شادروان کوهستانی می زند. آن گوهر کمیاب دنیازده نبود، محض محض، منزّه بود و والسلام.


پازل دوم: کوهستانی خانه اش را روی مردم گشوده و سرِ سفره نگه می داشت و خود روی باز با مردم داشت، ولی امروزه بعضاً اما شدیداً روحانیت چنین صفت را از خود دور دور کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۱۴۰۳ ، ۱۳:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

...  پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

۵
روزنگاری های اُنظُر
بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی

۳ . ۳ . ۱۴۰۳ پنجشنبه

سه دولت اروپایی نروژ، ایرلند و اسپانیا دیروز (۲ خرداد ۱۴۰۳) دو روز پس از اعلام درخواست دادستان دیوان بین المللی کیفری برای صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت نخست وزیر و وزیر جنگ اسرائیل (به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در غزه) اعلام کردند که کشور فلسطین را به رسمیت می شناسند. دیروز در نوشته ام آوردم که خبر یک جهان حکم بازداشت دو جنایتکار جنگی مهمترین خبر قرن بیست و یکم طی همین سه روز اخیر بود که ابعاد حقوقی و سیاسی آن جهان را فرا گرفته است. گرچه اقدام این سه کشور به تئوری دو دولتی و دو کشوری می انجامد، فلسطین و اسرائیل، که جبهه ی مقاومت به کمتر از فروپاشی اسرائیل قانع نیست، اما گام بزرگی برای فروپاشی اسرائیل در آینده است که این رژیم دست نشانده هیچ دلیل مشروع قابل قبول برای ادامه حیات بر روی سرزمین اشغال شده ندارد. نیازی به این نیست شواهد ارائه شود همین که یک نشریه ی آمریکایی به اسم «پولیتیکو» با استناد به منابع اطلاعاتی آمریکا فاش کرده است هنوز ۶۵ درصد از تونل های حماس سالم هستند در حالیکه ۷۰ درصد از نیرو‌های آن نیز هنوز با اسرائیل مبارزه می کنند، کفایت می کند که بگوییم اسرائیل در غزه با قساوت تمام چندین هزار انسان را کشت اما سرانجامی جز شکست و فروپاشی مشروعیتی نداشت.  پس از نزدیک هشت ماه جنگ ویرانگر و کشتار وحشیانه، نه به هدف انهدام حماس دست یافت و نه حتی یک اسیر را توانست به چنگ آورد. مقامات آمریکایی نیز مجبور به اعتراف شدند که حماس (مخفف ح: حرکت. میم: مقاومت. اس: اسلامی) در «ماه های اخیر هزاران عضو جدید را جذب کرده است.» انتظار می رود این خبر روز مهم و سرنوشت ساز جهان، بزودی جایی در جهان اسلام پیدا کند و کشورها را بر سر امور اهم بیاورد، نه حرکات نمایشی و درگیری با خود. اُنظُر.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۱۴۰۳ ، ۱۳:۰۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: تقریباً کسی نیست دلش نخواهد ثانیه‌ی سال بارگاه امام هشتم نباشد، روی این حساب سراغ سخن از امام‌ رضا ع‌ رفتم نوشوندگی بهارم با آن امام مهربان شروع شود. سؤال‌ شد از آن حضرت رئوف که سفله‌ کیست‌؟ فرمود: "آن‌ که‌، چیزى‌ دارد که‌ از خدا، بازَش‌ دارد." بعد دیدم این را هم در جای دگر فرمود "برنامه‌‌ی آموزش‌ دین‌ داشته‌ باشید، در غیر این‌ صورت‌، بادیه‌‌نشین‌ و نادان محسوب‌ مى‌شوید." هنوزم جالب‌تر این صحبت حضرت که نخستین بار دیدم که همیشه‌ به‌ اصحابش مى‌فرمود "بر شما باد به‌ اسلحه‌ی پیامبران‌." پرسیدند یا حضرت! اسلحه‌‌ی پیامبران‌ مگر چیست‌؟ فرمود: دعا.

 

  

 

 

آنگاه صاف رفتم قرآن که ببینم وحی چه می‌آورَد بر سینه‌ام درین سحری که قراره صبحش سال کهنه نو شود مرا ببرَد به داخل سِنّی بالاتر، سالی نوتر. دیدم آیه‌ی ۲۲ لقمان آمد چشمم. تدبر که چی هست. ده‌ها ترجمه زیررو کردم یکی از دیگری بهتر روان‌آب جاری کردند اما جُرعه‌ی حکیم رشیدالدین میبدی نوشانی‌تر بود بر عطشم. این طور برگردان شد آیه: "هر که روىِ خویش، سوىِ خویش، آهنگِ خویش با اللّٰه سُپارَد و او نیکوکار بوَد بى‌گمان، او دست در زَد در استوارتر گوشه‌اى و به اللّٰه گردد سرانجام همه‌ی کار؛ و چنان بوَد که او خواهَد آیه اینه: و مَن یُسلِم وَجهَهُ اِلى اللهِ و هُوَ مُحسنٌ فَقَدِ استَمسکَ بِالعُروةِ الوُثقىٰ و اِلى اللهِ عاقبَةُ الامور. و روز نُوِم با شعر فیض کاشانی آغشته شد. ۱ . ۱ . ۱۴۰۳ ، با ادب: دامنه

هر خیال تو مرا عید نو و نوروزی‌ست

شادی‌ای دم‌به‌دم آید به مبارک‌بادم

عید نوروز من آنست که بینم رویت

عید قربان که لقای تو کند بنیادم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۱۴۰۳ ، ۱۲:۱۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

       

   

 

 به قلم دامنه:به قلم دامنه: آخرین ساعات روز آخرین خودم را پای کوه خضر نبی، زیر باران پیش شهدای گمنام در ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ پایان دادم. ادراکشان کردم اما آیا آرمان‌شان را هم می‌توانم به سر کنم، دست خداستُ من هرگز نمی‌دانم. اشتباه است لفظ "گمنام"، آنان به‌حق ناموَران‌اند؛ در پشت نامِ مقدس قاسم سلیمانی؛ همان مرد بلنداندیش و شهید بلندآوازه‌ی انقلاب اسلامی ایران. در دل -که زیر آهنگِ عرفانیِ آقاعرفان طهماسبی با نام "من غمم، آه تویی" به کوه راندم- زمزمه نمودم ذکرِ لبی را که می‌دانم شماها شریفان صحن هم، آداب به خرج می‌دهید آخرین ساعات سال، نزد شهیدان نزدیکِ سکونتگاه خود می‌روید تا سال را با زیارت آن وصیت‌کنندگان ملت ایران، پایان دهید. حال من با دیدن قبور "فرزندان حضرت روح الله" -سلام الله علیهم- درین یادمان بالا و والا، آناً عوض و محزون و انباشت از سخن شد. خدایا ما را اَنیس و اَلیف شهیدان کن و با دادن عمری سعادتمند و ظفرمند، همپیوند با آنان، در "صراط مستقیم" شهید کن. ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ دامنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ ، ۱۷:۰۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: آن روز که به بنیاد اِسرا رفته بودم، این پست در دامنه اینجا کتاب "روزشمار اسناد مازندران ساری" را که به استناد ساواک است دیده بوده و به‌سرعت تورقش کرده و از نمایه‌ی آن به دو سند گزارش ساواک از داراب‌کلا دست یافته و  ثبت و عکس انداخته بودم که اینک درین صحن و سایت مطرح می‌کنم:

 

   

 

یک سند در ص ۴۶۲ است مربوط است به گزارش دوم شهریور ۱۳۵۷ در رابطه با پخش ۱۷ نسخه از اعلامیه‌ی سه‌برگی امام خمینی در ۲۱ ماه شعبان (که آن زمان هنوز در نجف تبعید بودند) در محیط داراب‌کلا، که پاسگاه محل آن را به ساواک گزارش کرد و ساواک ساری هم به پایتخت. درین سند سخنرانی مرحوم آیت الله عبدالله نظری علیه‌ی دولت شریف‌امامی نیز درج است.

 

سند بعدی در ص ۴۷۲ مربوط به جمع‌آوری چند برگه مربوط به مرجع تقلید شیعیان امام خمینی است که دوم شهریور ۲۵۳۷ (تاریخ شاهنشاهی معادل ۱۳۵۷) جمع‌آوری شد و به پاسگاه داراب‌کلا تحویل داده شد و پاسگاه آن را به ساواک ساری رساند و از آنجا به ساواک پایتخت گزارش شد. درین سند -که ۲۱ ماه رمضان است- مأمور ساواک از "جلسه‌ی مشکوک" نیز یاد می‌کند که در مسجد قریه‌ی «میانرو» به تعیبر ساواک توسط «افراطیون مذهبی طرفدار خمینی» تا پاسی از شب تشکیل شده بود. نام انقلابیون هم آمده است. "کلانیان‌"ها را من می‌شناسم. بگذرم. فقط دو نکته:

 

یک > ساواک ریزِ مسائل روز را گزارش می‌کرد با جزئی‌ترین شکل. معلوم بود همه‌جا آدم کاشت، آدم داشت.

 

دو > یکی از خصلت‌های اصلی انقلابیون باید این باشد به شکل و شمایل ساواک نشوند که انسان‌فروش!!! شوند به خاطر خوش‌خدمتی به حکومت و قدرت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ ، ۱۱:۵۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: گشتی در ترجمه‌ها برای آیه‌ی ۴ جِن: و اَنّهُ کان یَقولُ سَفیهُنا علی اللّهِ شَطَطاً. ادیب و حکیم ابی‌القاسم الحسین (=راغب اصفهانی درگذشته‌ی ۵۰۲ قمری) کلمه‌ی «شطط» را در کتابش "مفردات" "سخن دور از حقیقت" معنا کرده است. ببینیم مترجمان سرسناش دیگر چه معنا کرده‌اند:

 

سخنی دور از حق. ترجمه‌ی مشکینی

سخنان ناروا. ترجمه‌ی مکارم شیرازی

از حق دور بودن. ترجمه‌ی المیزان

به خدا دروغ بستن. ترجمه‌ی الهی قمشه‌ای

سخنانی یاوه. ترجمه‌ی مهدی فولادوند

سخنی دور از صواب. ترجمه‌ی سید محمدرضا صفوی

سخنی دور از حق. ترجمه‌ی حسین انصاریان

ستیزه. ترجمه‌ی مجتبوی

دروغ بستن. ترجمه‌ی حاج سید ابراهیم بروجردی

سخنانی یاوه و پراکنده سُراییدن. ترجمه‌ی صادقی تهرانی

سخنى ناحق. ترجمه‌ی محسن قرائتی

اقوال نادرست. ترجمه‌ی مصطفی خرمدل

ناحق. ترجمه‌ی عبدالمحمد آیتی

پریشان‌گویی. ترجمه‌ی خرمشاهی

گزاف. ترجمه‌ی حسین استاد ولی

حرف ناهنجار. ترجمه‌ی کرم‌خدا امینیان

یاوه‌سرائى. ترجمه‌ی سید مهدی آیت‌اللهی

تهمت‌آمیز. ترجمه‌ی داریوش شاهین

لغو و افترا. ترجمه‌ی عبدالمجید صادق نوبرى

بیهوده. ترجمه‌ی محمدکاظم معزى

سخنى متجاوز از حد. ترجمه‌ی محمود یاسرى


اگر بیشتر گشت می‌زدم، یقیناً هنوزم بیشتر دشت می‌کردم. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ، ۱۱:۴۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی