دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظر
موضوع
بایگانی
پسندیده

۲۴ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۵آذر
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. عِرض مؤمن دست خودش نیست که راحت بخواهد آن را بریزد؛ به وسیله‌ی فساد، تظاهر، فریب، ستم، و به هر رذیله‌ی دیگر. یا دیگران بخواهند با عرض مؤمنان بازی کنند. عِرض مؤمن امانت خداست در دستان بنی‌آدم، چرا که خداوند اساساً به نوع انسان به استناد آیه‌ی ۷۰ اسرا، کرامت بخشیده؛ «وَ لَقَد کَرّمنا بَنی آدَم...». پس هر مؤمنی موظف است عِرض (=آبرو و حیثیت) خود را حفظ کند و نگهبان خود باشد. در تفکر استاد شهید مرتضی مطهری «تظاهر به خوبیِ» ریاکاران و  «تظاهر به بدی» ملامتیان، هر دو بد است. امروزه می‌بینیم جامعه -خصوصاً کسانی که خود را خیلی مدرن و روشنفکر می‌پندارند- در رد و سرزنش «تظاهر به خوبی» و ریاکاری پاره‌ای از مذهبیون سر از پا نمی‌شناسند! اما هم‌اینان در نکوهش «تظاهر به بدی» متجاسران نه فقط سکوت دارند، بلکه گویا بدی و جلوه‌گری به زشتی آنان را بسیار خوش می‌دارند و تشویق‌شان می‌کنند و حتی آدم‌های بد و منفی جامعه، نزدشان چنان قرب و ارج دارند که انگاری خوشحالند چنین افرادی تجرّی می‌کنند و همه‌چیز، حتی مقدسات مردم را مورد هجمه قرار می‌دهند. بگذرم. اینک بهتر است سخنم را به سه سخن بزرگان دین ما -که راه و حجت و میزان‌مان هستند- مزیّن کنم:
 
پیامبر ص چه شگفت‌انگیز فرموده‌اند که: «هر چیزی که انسان جهت حفظ عِرض خود انجام دهد برای او صدقه نوشته می‌شود. (دُرج گُهر، ص ١٤٨)
 
امام علی ع چه حکمت‌آمیز اندرز داده‌اند که: «هیچ‌وقت به کاری که باعث بدنامی و لطمه‌زدن به عِرض و حیثیت تو می‌شود، اقدام مکن. (فهرست غُرر، ص ٢٤٢)
 
و امام رضا عالِم آل محمد ص چه مهربانانه نوید داده‌اند که: «مَن کَفَّ عَن اَعراضِ المُسلِمینَ اَقالَهُ اللهُ عَثرتَهُ یَومَ القِیامة. کسی که از آبروریزی و لطمه‌زدن به حیثیت مسلمانان خودداری کند خداوند از لغزش‌های او در روز قیامت گذشت خواهد نمود. (بحار، ج ٧٥، ص ٢٥٦)
 
حقیقتاً عِرض آدم مؤمن به خداوند، چنان مهم است که اگر گشتی کوتاه به ادبیات دینی و احادیث و آیات بزنیم با هزاران نکته و پند برمی‌خوریم که هر کدام می‌تواند ذهن ما را صیقل داده و فکر ما را باز نماید. مثلاً در سایت مسجدهدایت، چهل حدیث درباره‌ی عِرض آمده که روح انسان را می‌نوازد.
 
بنده معتقد است اگر در سرآغاز یک طلوع تا سرانجام یک غروب، همواره یک استکان چای، یک فنجان شیر، دو حبّه سیر، صد گرم برنج و دو دانه انگور و ۸ لیوان آب و نیم قُرص نون و ... می‌خوریم، حق داریم که به جسم‌مان برسیم و به خود لذت مادّی برسانیم، همان اندازه هم، بلکه بیشتر وظیفه داریم برای روح و روان‌مان وقت بگذاریم تا به روح هم لذت ببخشیم. جسم و روح تا میزان نباشد، مُخ و مغز و ذهن هم میزان نمی‌شود. نه فقط مُخ و مغز و ذهن که حتی گفتار و کردار و پندار هم نیک نمی‌گردد. درود بر هر کسی که عِرض خود و عِرض دیگران را نمی‌ریزد.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۱۴۰۰ ، ۱۱:۳۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۵آذر

 

مشهد مقدس. ۱۶ آذر ۱۴۰۰. دارالمرحمه. عکاس: سید علی‌اصغر

 

 

بقیه‌ی‌عکس‌هادراینجا

 

 

مشهد مقدس. ۲۱ آذر ۱۴۰۰ صحن پیامبر اعظم ص

سید علی‌اصغر، سید رسول، من، حاج احمد، جعفر رجبی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۱۴۰۰ ، ۱۱:۱۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۴آذر
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چون مقصد، مقدس است، حرکتت در جاده درست است که سیری آفاقی‌ست، اما در واقع اَنفُسی‌ست. تازه جالب‌تر این‌که میزان زمان مسافت با احتساب ۷۰۰ کیلومتر هم، به اندازه‌ای‌ست که دو پدیده‌ی فلق و شفق و تمام دگرگونی‌های طبیعی بین این دو رخداد آسمانی را در طول راه بتوانی ببینی؛ مثل مِه، تِه، تاریکی، طلوع، غروب، طبیعت شرقی را و حتی دل اگر دل باشد رویش اِشراقی را. تا همین‌جا هم اگر، فکر در دستگاه وجودت به کار افتد ده‌ها پرسش پیشت می‌گذارد و صدها حال و قال.
 
ازین فضا پرش می‌کنم و می‌روم روی روزی که رو به آفتاب در صحن جامع رضوی (پیامبر اکرم ص) کمی بندگی تمرین می‌کردیم. هم تابش خورشید بر جسم‌مان خوش‌خوشی می‌داد و هم تابناکی آنچه از چشمان‌مان عبور می‌کرد و یا بر گوش‌مان طنین می‌انداخت. از آیه و آینه گرفته تا سوره و اَدعیه. حالا چه در رواق بوده باشی، چه در صف مَضجع، چه در بست بوده باشی، چه در دارالعباده. چه در زیر گنبد یا در ایوان آن. درهرحال، حال تو به همان خدا سوگند، حالی دیگر بود؛ دست‌کم با حالِ بیرون از آن مجموعه‌ات، فرق می‌کرد. گویی از چیزهایی بُریدی به یک جایی قابل اتّکا وصل شدی که مایل بودی تکیه‌گاه ابدی‌ات باشد. و درین وضع خود را صاحب گفتاری می‌دیدی که حاضر بودی با امام مهربان ع راحت و خودمونی و آسان حرف بزنی؛ آن‌هم حرف توحیدی و با کردار و پنداری برای محو و درهم‌کوبیدن هر کدورتی.
 
همین‌که از مجاورم (که آن‌روز به گمان من سید علی‌اصغر بود یا حاج سید رسول) به‌زیبایی شنیدم که راحت با دستانی نیمه‌برافراشته آفریدگار متعالش را فرامی‌خواند و دردِ دلش را صمیمانه با او در میان می‌گذاشت که: «خدایا بندگی مرا بپذیر...»، من هدایت شدم به این دو امر که بندگی با آزادی چه فرقی دارد؟! و چه کسی قادر است کسی را از دین بیرون کند؟! پاسخ بر من روشن بود: هیچ فرقی. و هیچ کسی. آری؛ بندگی اوج آزادی‌ست؛ البته بندگی باری‌تعالی. و همین قید، نشان عظمت انسان است که حق ندارد غیر پروردگارش را بندگی کند و کُرنش. اینجا بود فهمیدم که به هیچ کس نمی‌توان گفت: از دین برو بیرون!!!
 
من درین سفر توحیدی، دین را در صحن‌ها، در ایوان‌ها، در زیر راهروهای تنگ حرم در دل مردم دیدم که این مذهب آسمانی در دل مردم چه‌ها که نمی‌کند، حتی در قلب آن مردی که آن شبِ آخر که به حرم رفته بودیم تا وداعی برای وعده‌ای دگرباره با امام رضا ساز کنیم، دیدیم، که با سبیلی پُرپشت تا بناگوش، پس از زیارت امام رئوف ع چه بی‌ریا به نماز ایستاد و چه‌هم زیبا نمازش را گُزارد؛ از من و ماها ده‌ها بار بهتر.
 
بلی درست حدس زدی، این جرأت از آحاد مردم گرفته شد که هرگز حق ندارند احدی را از دین بیرون کنند. زور هیچ کس هم نمی‌رسد. مردم دین خود را از دل خود می‌گیرند نه حکومت. دینی که از دل باشد، تعطیل‌بردار نیست و زنگار نمی‌گیرد. آن دین که زنگار می‌گیرد دینی‌ست که از حکومتی گرفته شود که رنگ فساد گیرد و زنگار شرک و بُت. خدا با بندگانش هیچ فاصله‌ای ندارد که کسی بخواهد مابینِ آن را، پر کند یا واسطه و میانجی. بدترین شکاف، شکاف میان خدا و انسان است که فردی بخواهد قلب خود را از پروردگارش خالی کند و به چیزی پست و دون، دل بربندد و در خلاء، تهی و دچار سرگردانی گردد.
 
من در حرم اگرچه خود را بسی دون دیدم، اما مردم را با هر رنگ و تیره، هم تابان یافتم و هم با پروردگار متعال‌شان شتابان. شاید بی‌جهت نبوده آیه‌ی ۶۱ یاسین در روز زیارت در وسط بحثی کوتاه در دارالعباده، میان ما آمده و راه را نشان‌مان داده که ″صراط مستقیم″ چیه؟ بندگیِ فقط و فقط خدا: «وَ اَنِ اعْبُدونِی هذا صِراطٌ مُستقیم» و مرا بپرستید، که راهِ راست این است.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۴ آذر ۱۴۰۰ ، ۱۱:۲۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳آذر
لغات داراب‌کلا از ۳۳۳۳ تا ۳۳۸۹
نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه
 
جِره: فریاد. هم‌خانواده‌ی جار و جارزدن. جری. مثلاً: چقدر جره کشنی؟ چقدر داد می‌کشی و صدات را بالا می‌آری؟ یک صلوات جری ختم کنید. مسجد جار زدند که امشب حموم کل است! یعنی خراب است. گاه جنبه‌ی اعتراضی هم دارد این لغت. فلانی خانه حرف بزنه جره کشنه! نیز ججری یا جرجری کسی‌ست که همیشه داد و فریاد دارد و با خش و خشونت کلام، سخن می‌گوید.
 
بُر: اگر فعل بگیریم به معنی برو است. اما اگر کلمه یا صفت باشد یعنی تحریک. بارکردن. فلانی را بُر می‌کند علیه‌ی فلانی. ریشه‌اش از بار است. تحریک. تشجیع. شیرکردن. باد در آستین کسی کردن.
 
شِ وَری گِج: هواخواه خود. رِکنده. رمال. خودخواه. همه‌چیز را برای خودش می‌خواهد. تعجب از حرف و رفتار کسی که فقط حرف خودش را می‌زند.
 
گیورت، گیورت، کیورت، میورت، میورت، میورت: صدای قورباغه‌ی نر و ماده به گویش مردم محل.
 
بَکِککم، بَکِککم، بَکِککم: جواب صوتی قورباغه به قورباغه‌ی دیگر به لحن و گویش محلی‌ها.
 
ته دله بلا خواسنه؟! : دلت را بلا می‌گیرد این کار را به‌خوبی انجام بدهی. بلا می‌خوابه روی دلت؟! می‌میری که این کار را انجام بدی؟!
 
بندایته: برخورد کرد. چک هایته هم می‌گن.
 
دسّه تُ بزویی بمویی اینجه؟! : دستخالی آمد؟ دستت را تاب دادید و بدون هیچ کادویی و شیرینی‌یی هدیه‌ای آمدی اینجا؟
 
رُدِّه: رُک است. بی‌تعارف. متضاد کم‌رو. رک هست. صریح است. بی‌پرده سخن می‌گوید.
 
مِخ بَخارده: از جایش تکان نمی‌خورد. حرکتی ندار. مثل میخ کوبیده شد به یک جا. میخ خورد. سفت و سخت هست. قُده.
 
هلاکِن: بتکون. تکون بده. لباس ره هلاکن تا گردش بپّره.
 
شاتشی: تشی بزرگ. گت‌تشی. تشی سردسته.
 
کالدره: هم اسم مکان است در محل یعنی کالدره‌ی پشت باغ منصور. مشهور به فیضی‌باغ پِشت با تلفظ: کالدرسر. یعنی کاله دره سر. رودخانه‌ای که کال دارد و کوه. و هم اسم خاص است مثل دره‌ی کال. داز کال که بُرنده نیست. مسیری که زمانی، دره یا رودخانه بود ولی الآن نیست. کال در اینجا به معنای کهنه و قدیمی است. کا‌ل‌دره، دره‌ای که زیاد کال (پرتگاه) دارد هم هست.
 
تَرنه مار: گوسفندی که تازه زاییده باشد.
 
کانه‌مار: گوسفندی که چند شکم زاییده باشد.
 
شوچر: شب‌چَر. حیوانی که شب به شکار و خوردن و‌ چریدن می‌رود. مثل تشی، ارمنجی. چراندن دزدکی  شبانه دام در زمین مردم.
 
کَل‌ونگ: صدای بلند و انحصاری برای صدازدن و مشخص‌کردن جای حضور در جنگل که مخصوص بزرگ و رییس گالش‌هاست. فرد نخراشیده، بدترکیب، دراز، بدقواره، لقبی تندوتیز برای آدمای ناجور. معنای کنایی هم دارد این لغت. نیز با کلمه‌ای دیگر هم ترکیب می‌شود که شدت به معنی آن می‌بخشد.
 
او لِش: آبی که با گِل درآمیزد به طوری‌که حجم گل بیشی داشته باشد، تا میزان و حجم آب. مُد هم می‌گن. گِل مد بَیّه. زمینی که مستعد آبکی و خیس‌شدن است.
 
لشدله: اسم مکان. جایی در بالادست بالامحله‌ی داراب‌کلا که گودالی اوه‌لِش دارد. قبلاً مفصل آن بحث شد.
 
جزقه: نابود. در معنای دورش یعنی چیز ریز و کوچک. پاجوش‌ها و جوانه‌های زیاد و نازک بخصوص درخت انجیلی که دور و برش زیاد جزقه دارد.
 
یادآوری: واژگانی محلی ما درخورند. کیف می‌کند انسان از آوردندشان در واقع کشف‌شان. ازین‌روست که من به هجرت‌دادن کلمات از لای جامعه و کتاب خیلی علاقه و باور دارم، وگرنه فرهنگ ما می‌پژمُرَد و حتی می‌میرد. مباد.
 
ونِه: بایستی. بِلوِنه هم می‌گویند. مال او. مالش.
 
ونِ: مال وی.
 
و نا: وی نا. او نه. وی نه‌خیر. مثلاً: و نا، نیاد آنجا. این نه.
 
کور بَوی! : در واقع ای کور بوی است. ای در گویش حذف می‌شود. ای چشمت کور! چرا چنین کردی؟ یا گفتی؟ کور بوی اینه ره ندیهی دمتی؟ اینجا را ندیدی لگد کردی؟ کور شده. البته این نفرین در فارسی هم هست که گاهی جدی و گاهی شوخی‌ست.
 
دِچَکّه: دو جور. متناقض. دو حرف مخالف هم. کسی که دو گونه سخن می‌گوید همزمان. دِ صدا هم معنی می‌دهد. چَکه یعنی صدا و کف‌زدن. دِ یعنی دو. دوصدایی. چندصدا شدن. مثل کف‌زدن ناموزون در عروسی‌ها. دوضرب. دوصدا. ناهماهنگ. قره قاطی.
 
مِه سر جَلدی؟! : سر من زور داری؟ نکته: کبوتر وقتی دستی شود می‌گویند جلد شد. زورت به من می‌رسه؟ دق دلت را سر من خالی می‌کنی؟ جلد عربی‌ست و به معنای تیز و چابک و تند است و حتی تازیانه‌زدن. بیشتر بخوانید ↓
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۱۴۰۰ ، ۱۱:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳آذر

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. به گمانم سقراطِ خراسان را می‌شناسید. بلی؛ درست حدس زده‌اید: مرحوم استاد محمدتقی شریعتی، پدر مرحوم دکتر علی شریعتی. علامه محمدرضا حکیمی در "تفسیر آفتاب" صفحه‌ی ۲۱۸، پدر دکتر شریعتی را "سقراطِ خراسان" نامید.

 

 

دو نکته از آن مرد مزینان و سقراط خردمندِ خراسان -که در حُجره‌ی ۱۷۳ صحن آزادی حرم رضوی مدفون است- یاد می‌کنم: او معتقد بود اگر عرب جاهلی گرفتار بُت‌هایی چون لات و عُزّی و منات بوده، ما گرفتار چه بُت‌هایی هستیم؟! هر یک از ما چند بُت! برای خود ساخته‌ایم. او همچنین بر این نظر بود که یتیم فقط "پدرمُرده" نیست! کسی که فاقدِ علم، فاقدِ دین و فاقد ایمان باشد نیز "یتیم" است.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۱۴۰۰ ، ۱۹:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳آذر

اکرم اسلامی

 

اشرف‌سادات منتظری

مادر شهید محمد معماریان

 

شهید محمد معماریان

 

 
تقریظ جالب رهبری بر کتاب «تنها گریه کن» نوشته‌ی خانم اکرم اسلامی
 
سلسله‌مباحث جبههمادر شهید محمد معماریان متزلش در بلوار امین شهر قم را به محل جمع‌آوری جهیزیه و سیسمونی مستضعفان تبدیل کرده و به مدد مؤمنین، ۶۰۰ خانوار را تحت پوشش قرار داد. این خانه چند سالی است که تبدیل به حسینیه و مرکز خیریه شده است. علاوه بر جلسات احکام، قرآن، سخنرانی، عزاداری، اطعام، مدد به مستمندان نیز در صدر کارهای این بیت قرار دارد. اینجا ، اینجا ، اینجا ، اینجا درباره‌ی این مادر گرانقدر شهید، نکات آموزنده‌ای آمده است. خانم اکرم اسلامی در کتاب «تنها گریه کن» با قلمی روان ازین مادر شهید و فرزندش شهید محمد معماریان می‌گوید، که مورد توجه‌ی مردم قرار گرفت.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۱۴۰۰ ، ۱۹:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲آذر
متن نقلی: از مرحوم دکتر علی شریعتی ( ۲ آذر ۱۳۱۲ - ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ ) به مناسبت سالروز تولدش در ۲ آذرماه: «قرآن کتابی است که با نام «خدا» آغاز می‌شود و با نام «مردم» پایان می‌پذیرد. کتابی «آسمانی» است اما بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می‌پندارند و بی‌ایمانان امروز قیاس می‌کنند بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال. کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره‌اش از مسائل انسانی گرفته شده، و بیش از ۳۰ سوره‌اش از پدیده‌های مادی، و تنها ۲ سوره‌اش از عبادات، آن هم حج و نماز. کتابی است که نخستین پیامش «خواندن» است، و افتخارِ خدایش به «تعلیم انسان با قلم»، آن هم در جامعه‌ای و در قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت اصلاً مطرح نیست.
 
 
این کتاب از آن روزی که به حیله‌ی دشمن و به جهل دوست، لایش را بستند، لایه‌اش مصرف پیدا کرد. وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت. و از آن‌هنگام که این کتاب را -که «خواندنی» نام دارد- دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب‌کشی به کار رفت، (کلمه‌ی قرآن، از ریشه‌ی قرائت، به معنای خواندنی) از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از این کتاب، نخواستند، وسیله‌ی شفای امراض جسمی، چون درد کمر و بادِ شانه و … شد.» مرحوم دکتر علی شریعتی، برگرفته از سخنرانی و کتاب «پدر، مادر، ما متّهمیم» مجموعه‌آثار ۲۲.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۱۴۰۰ ، ۱۹:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲آذر
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در حال حاضر مطالباتِ دو سمت مذاکره -یعنی ایران و آمریکا- شکاف را به‌شدت تشدید کرده است. چرا؟ زیرا تیم آمریکا پیشرفت‌های اخیرِ «برنامه‌ی هسته‌ای ایران ازجمله حجم اورانیم غنی‌شده‌ی بالاتر از حد مجاز در برجام» (تصویب‌شده توسط دولت روحانی_ظریف‌) را، زیر سؤال برده، و نیز گیر داده که در پروژه‌ی نظارت آژانس در برنامه هسته‌ای ایران نقص وجود دارد. و مهمتر این‌که می‌گوید «زمان گریز هسته‌ای ایران» از یک سال به «کمتر از یک ماه» شده و حتی ترس دارد طی روزهای آینده، شاید کمتر ازین هم بشود. این موارد به علاوه برداشت آژانس حکام درباره‌ی «نقاط کور نظارت بر مراکز هسته‌ای ایران» موجب شده آمریکایی‌ها برای به نتیجه‌رسیدن مذاکره شتاب داشته باشند.
 
اما نگاه ایران چیست؟ چون مذاکرات محرمانه پیش می‌رود با توجه دریافت‌های کارشناسان از گوشه‌وکنار مذاکرات، ایران این چیزها را می‌گوید «با آژانس همکاری کامل و لازم را دارد». «ادامه‌ی تحریم‌ها فوریتی برای امضای فوری توافق ایجاد نمی‌کند». «اقتصاد کشور از فشار بیرون افتاده»، و حتی می‌گویند «تاب‌آوری و سازگاری با تحریم‌ها بیشتر شده». لذا تیم رئیسی بر خلاف شتابی که تیم بایدن دارد، «عجله‌ای برای هر نوع توافق در گفت‌وگو‌ها» ندارد. از همین نقطه است که طرف آمریکایی به طرف‌های ۱+۴ می‌گوید اگر ایران را به توافق مجبور نکنید، گریزی هسته‌ای ایران ازین مقدار هم کمتر می‌شود. به زبان ساده دانش و اراده‌ی ایران برای ساخت بمب هسته‌ی به کمتر از یک ماه می‌رسد. پس وقتی کشوری توانِ ساختن بمب اتم را در کمتر از یک ماه داشته باشد، در واقع آن کشور قدرت هسته‌ای شده است و درین بلوک قرار دارد.
 
همچنین تجربه‌ی دولت اوباما نشان داده که کنارگذاشتن تحریم‌ها به اندازه‌ی کافی با شفافیت اجرا نشده و این نگرانی از طرف ایران وجود دارد که حتی اگر تحریم‌ها بر روی کاغذ و در توافقی سست لغو شود، باز هم مانع از این نمی‌شود که «ایران بتواند از برجام سود ببرد.» یک تجربه‌ی بد هم جلوِ چشم ایران وجود دارد؛ بدقولی دولت اوباما که رفع تحریم را کامل و دقیق اجرا نکرد و نیز یک تجربه‌ی بدتر که دولت ترامپ زیر قول زد و برجام را ترک کرد و بر خلاف توافقات برجامی بدترین تحریم‌ها را علیه‌ی ایران امضا نمود. لذا نگرانی و تردید ایران از آن‌روست که بر فرض هم درین دوره از مذاکرات، «تحریم‌ها طی یک توافق و بر روی کاغد» هم لغو شود، تضمینی وجود ندارد که باز فردی از نوع ترامپ ظهور نکند که بنیاد توافق جدید را بزند. حتی شنیدم اگر مذاکرات به بن‌بست خورد، ایران گزینه‌ی سومش را رو می‌کند که آن را از ترجیحات خود می‌داند؛ ترک کامل گفت‌وگو و ادامه‌ی کامل برنامه‌ی هسته‌ای و حیات سیاسی بدون وقع نهادن به اقدامات آمریکا و حتی مقابله‌ی سهمگین با این دولت یاغی. چون‌که نه به لغو تحریم شدید، امیدی دارد و نه از بازگشت بایدن به برجام و نه از ضمانت و تعهدات این دولت. لازم به ذکر است یک نکته‌ی مهم در پاسخ به کامنت گفته‌ام.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۱۴۰۰ ، ۰۹:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲آذر
به قلم دامنه:  دیشب دیدم... . به نام خدا. سلام. در تازه‌ترین سروده‌ی حجت‌الاسلام سیدمحمد شفیعی مازندرانی از روحانیون شهیر زادگاه ما، با سرشناسه‌ی «دستجات کاروان دانش» بیت هشت زیادتر از سایر ابیات سوسو می‌زند: «ای شفیعی! حوزه، دانشگاه، هر کوی و کنار / این چنین‌ها را به امرِ آسمان قوّت رسان». درین پست و در بخش سلسله‌مباحث شعر به این شعر شاعر می‌پردازم.
 
شفیعی مازندرانی
 
ایشان درین غزل، افراد دانشور کشور را سه دسته کرده که: یکی اخلاص و عمل ورزیده و مسیح‌واره هادی و یار و امانِ کشورند؛ نیز از منطقی نور برخوردار و آن را نادی‌. دیگردسته اساساً طیِ طریق‌شان ریاست‌جویی‌ست و بندگی‌ی مدرَک و شُهرت و نشان و نام. (در همین دسته‌ی دو وقتی «نام» آمد، پیش خود، پیش‌پیش فکر کردم نان هم خواهدآمد، ولی زود از پیش‌داوری دست شُستم که نکند شاعر نان را ببرد به سمت دسته‌ی سه؟ دیدم نه، نان را کلاً از قلم انداخته و حتی در دسته‌ی سه هم نگذاشته و دسته‌ی سه اساساً پیِ چیز دیگره:) پیِ «مدار» ارباب خودند و به‌ظاهر در «صف امت»، اما نای و زبان‌شان برای «غیر» و غریبه و بیگانه است.
 
آنگاه استاد شفیعی مازندرانی قلم و قافیه‌ی شعر روزشان را برگرداندند سوی همین دسته‌ی فرزانه‌ی یک: که شب و روز نمی‌شناسند و دائم در خیال «حّل ِمشکلات مردم» خیز برمی‌دارند و در «سیاست‌ها»، کیاست‌وارانه آرمانِ حضرت محّمد ص را پیشه کرده‌اند. لذاست که شاعر روشن ساخته، کشور با این «فرزانگان» تابنده‌رو شده و حتی ملت و دین «وامدار همتِ این راستان» گردیده است و از همین‌روست که آقای شاعر محترم و دانشمند حوزه و دانشگاه در بند تخلُص شعری‌اش در تقویت دسته‌ی یک، دست به استنتاج زده و سُروده‌ که وی، چه در حوزه باشد و چه در دانشگاه، و چه در هر جای دیگر حضور شغلی و تبلیغی و تدریسی و ارشادی و رسانه‌ای دارد، به تعبیر خودشان «در هر کوی و کنار» باید این دسته‌ی یک را قوّت‌رسان باشد آن‌هم به امرِ آسمان آفریدگار متعال : «ای شفیعی حوزه دانشگاه، هر کوی و کنار / این چنین‌ها را به امرِ آسمان قوّت رسان». والسّلام. آری؛ دیشب دیدم شعری که چنین چیده شد. متن شعر بی‌کم‌وکاست در ستون نظرات همین پست آمده است:
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۱۴۰۰ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱آذر

​​​​​

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۱۴۰۰ ، ۰۸:۰۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰آذر
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ایران حقیقتاً در خیلی از موضوعات مهد بوده، چون صاحب تمدن بوده است. تعزیه یا شبیه‌خوانی هنر نمایشی ستُرگِ سوگواری ایرانی در ماتم عاشوراست که به باور بسیاری، ازجمله بهرام بیضایی بر «بالندگی تئاتر در ایران» کمک کرد. بیضایی که در نمایش و سینما مشهور شد، خود از شیوه‌های تعزیه‌ی «نیاکانش در آران» کاشان بهره گرفت. پژوهشگرانی هم صحّه گذاشتند که پیشینه‌ی تعزیه در ایران به پیش از اسلام بازمی‌گردد؛ مراسمی در سوگ سیاوش پهلوان قصه‌های ملی، یا به تعبیر زنده‌یاد سیمین دانشور، مراسم سیاوشون. حتی دیرینه‌تر از سیاوشون، آیین مصائب میترا برگزار می‌کردند؛ میترایی که بزرگترین ایزد پیش از پیدایش زرتشت بود.
 
 
تعزیه علاوه بر نقطه‌اوج در دوره‌ی سلطان محمد خدابنده، در عصر قاجار هم بسیار رونق داشت که هم سبک زبان پرتکلّف را در نثر و نظم پارسی تقویت و ساده کرد و هم موجب تحکیم انسجام ملی شد و تمام مناطق ایران ازین هنر بهره گرفت به‌طوری‌که در باغ‌شهری چون نطنز «چهار تکیه‌ی تعزیه» بنا شده بود. تعزیه شعر و شاعری را قوام بخشید و موجب شد از دل جامعه، عادی‌ترین فرد که استعداد شبیه‌شدن داشت وارد این هنر کلامی و نمایشی شود بی‌آن‌که تشکیلات یا سازمانی بخواهد به زبان امروزی رانت و مانعی ایجاد کند، مثل سینمای حال‌حاضر ایران که با پول و پارتی ستاره‌سازی می‌کنند و در واقع استعدادکُشی.
 
با تأسف باید یاد کرد که رضاخان با تصمیم غلطش و بهتر است گفته شود غرض‌ورزی‌اش، تعزیه و روضه‌خوانی و حتی سوگواری روز عاشورا در ایران را قدغن کرد و حتی «تکیه‌ی دولت» به دستورش ویران شد. با آن‌که دولت او در سال‌های آغازین با کمک روشنفکرانی مشهور تئوری‌پردازی می‌شد و قصد داشت به ظاهر ایران را به باستان پیوند دهد، اما نسبت به چیزی که ریشه در آیین ایرانی داشت خشم گرفت. چرا؟ چون رنگ دین و رونق مذهب داشت و باعث آگاهی و دلدادگی مردم به دین می‌شد، اما با آن‌که تعزیه مایه‌گرفته از سوگ سیاوش و آیینی چون مصائب میترا بود، باز هم بیم داشت که این هنر قدرت او را به چالش نبرد. بنابرین با این‌که آیینی که زمینه‌ساز شکل‌گیری‌اش دو آیین دیرین ایرانی بود، آن را تعطیل و ممنوع کرد. بگذرم. تعزیه‌خوانان در حقیقت «رانندگانِ سخن» هستند؛ فرمان شعر و سوگ را هدایت و نه فقط سرِ مخاطب را به سوگ فرا می‌خوانند، بلکه دل او را به همدردی و مسئولیت در برابر ستمگر زنده نگه می‌دارند. این را کسی بهتر درک می‌کند که پای تعزیه نشسته باشد و یا در تعزیه مطالعاتی را گذرانده و دل به حق سپرده.
 
اشاره: ترکیب «رانندگان سخن» را از آقای شایان حسین‌نژاد مدیر سایت «هنرهای تبسمی» وام گرفتم.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۱۴۰۰ ، ۰۸:۳۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۹آذر

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بالاخره آقای سید مصطفی تاج‌زاده کوتاه آمد. دست از یکدندگی و لجاجتش برداشت و به اصطلاح از خر شیطان آمد پایین! البته اگر از آن مَرکب چموش واقعاً پیاده شده باشد. وی در اینجا گفت: «قطعاً اگر دولت برای حل مشکلات کشور نیازمند همکاری و همفکری باشد، محال است که اصلاح‌طلبان دست رد به سینه‌ی آنان بزنند، چراکه این مشکلات به جریان و گروه خاصی تعلق نداشته و این عدم همکاری موجب ورود آسیب و خسارت جدی به کشور می‌شود.» جالب‌تر ازین، این ادعایش است که آدمِ اهل انصاف تعجب می‌کند این فرد با چه رویی! این را می‌گوید و از مردم شرم هم نمی‌کند: «به‌ عنوان نمونه اگر درخواست ارائه‌ی راهکاری ملی برای حل مشکل آب کشور را داشته باشند، حتماً در خدمتشان هستیم و راهکارهایی برای حل این بحران در اختیارشان قرار خواهیم داد.»

 

بسیارخُب! پس آن تئوری‌های «صد من یه غاز»های این چند ساله‌ات چی ؟! که هی مردم را فریب می‌دادی و بدتر از براندازان حرف می‌زدی و دل ملت و جوان را خالی می‌نمودی، چنان هم تیره‌وتار فکر می‌کردی که بن‌بست محض بود و هراس‌افکنی مطلق. بازهم جای نگرانی نیست که تندرُوِی چون جناب تاج‌زاده، بالاخره از خر شیطان پیاده شد!  (البته با معذرت از حیوان زحمتکش و باری و مَرکب راهوار الاغ که متأسفانه دستاویز تمسخرات بشر شده است) لابد فهمید اگر از مَرکب چموش (=شیطان) پایین نیاید، بدجور زمینش می‌زند. طوری هم می‌گوید قضیه‌ی آب را حل می‌کند، که انگار طی این چهل‌واند سالی، اصلاً در قدرت و حکومت نبوده است. مشکل آب، آقا، منِ شهروند عادی حتی یادمه، سال ۱۳۶۲ که در سپاه منطقه ۳ واقع در چالوس خدمت سربازی بودم، تیتر روزنامه‌ی اطلاعات آن روزا، بحران و جنگ آب بود. این مدتِ طویل‌مدت، لابد آقای تاج‌زاده خیال می‌کند بیرون قدرت بود! حرف پایانی این است: آقای تاج‌زاده! همین روش و منش درست است؛ کمک به انقلاب، خدمت به ملت، مدد به رهبریت. هر ساز دیگری، راهی‌ست واهی به تُرکستان و تَرکستان و تِرَگستان. والسلام.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۱۴۰۰ ، ۰۷:۵۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸آذر

حکایت: می‌گویند در دوره‌ی یکی از پاشاهان، شبی از ماه رمضان، توپچی توپ سحر را شلیک نکرد. امیر توپخانه او را احضار و با خشم از او سؤال کرد: «چرا توپ در نکردی؟» توپچی پاسخ داد: «قربان! به هزار و یک دلیل؛ اولی‌اش این‌که گلوله نداشتم!»

 

نکته: اینک غرب همین وضع را برای ایران می‌خواهد. خودشان زرادخانه‌زرادخانه سلاح دارند و به جهان می‌فروشند تازه اگر جنگی بین کشورها نباشد، حتی تولیدات‌شان هم زیان می‌بیند! اما نوبت به ایران که می‌رسد آسمان می‌تپد! و می‌گویند ایران نباید فلان علم و فلان توان را داشته باشد. زهی خیال باطل!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۱۴۰۰ ، ۱۸:۲۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۸آذر
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. گاه افرادی را سراغ داریم که خود را نگهبان مردم فرض می‌کنند، در واقع اینان -از پرهیزگار و ناپرهیزگار- آن آیه‌ی مشهور قرآن را به نسیان سپرده‌اند که رسول خدا ص مورد خطاب و دلداری خدا قرار گرفت: تو نگهبان مردم نیستی. می‌گویید نه، بنگرید دیدگاه علامه طباطبایی درباره‌ی آیه‌ی شریفه‌ی ۴۸ شوریٰ در صفحه‌ی ۴۸۸ قرآن را:
 
در این آیه‌ی شریفه از خطاب به کفار عدول کرده و خطاب را متوجه‌ی رسول خدا (ص) نمود، تا به آن جناب اعلام فرماید مأموریتى که به دوش وى نهاده تنها تبلیغ رسالت است، نه بیشتر از آن، او را فرستاده تا دین خدا را به مردم ابلاغ کند، نه این‌که نگهبان مردم و مسئول ایمان و اطاعت آنان باشد، تا خود را موظف بداند ایشان را از اِعراض باز بدارد، و در این راه خود را به تعَب اندازد تا شاید مردم به وى روى آورند. فرح به رحمت کنایه است از اشتغال به نعمت و فراموش‌کردن مُنعم و مراد از سیئه مصیبتى است که انسان را بدحال سازد و جمله‌ی فَإِنَّ اَلْإِنْسٰانَ کَفُورٌ اگر دوباره کلمه‌ی انسان را تکرار کرد، براى این است که مذمت و ملامت انسان را مسجل کند. المیزان.
 
متن آیه و ترجمه: فإن أعرضوا فما أرسلنٰک علیهم حفیظا إن علیک إلا البلٰغ وإنا إذا أذقنا الإنسٰن منا رحمة فرح بها وإن تصبهم سیئةۢ بما قدمت أیدیهم فإن الإنسٰن کفور.
 
ترجمه‌ی احمد کاویانپور : (یا پیامبر، این آیات را براى مردم بخوان) اگر مردم قبول نکردند و از آن روى برگرداندند، تو را محافظ براى آنان نفرستادیم و براى تو جز ابلاغ رسالت آشکار تکلیفى نیست و چون به انسان بهره‌اى از رحمت خویش بچشانیم، بدان شاد و مسرور گردد و اگر به کیفر دستاوردهاى پیشین او، بلا و مصیبتى به او برسد آن گاه انسان به کفر روى مى‌آورد.
 
 
یک استناد شعری: باباطاهر هم عجب زیبا سروده که واقعاً حرفش را عریان می‌زد. فرشته‌وش خواستنِ انسان، امری محال یا دست‌کم سختِ‌سخت است، زیرا ما از آدم و حوا ریشه داریم، نه از فرشته‌ها و پَری‌ها:
 
مُو آن رِندم که عُصیان پیشه دیرُم
به دستی جام و دستی شیشه دیرُم
اگر تو بیگناهی رو مَلَک شو
مُو از حوا و آدم ریشه دیرُم
غزلستان
 
 
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۱۴۰۰ ، ۰۸:۴۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۷آذر
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بی‌خبر نیستیم که از یک سو شعرهای فرخی را به همدیگر هدیه می‌کنند و از سوی دیگر از رضاخان دفاع، مذاق تندِ این شاه تاب حتی یک حرف را نداشت چه رسد به شنیدنِ یک‌جمله انتقاد. زنده‌یاد محمد فرخی یزدی (۱۲۶۷ - ۱۳۱۸) با روزنامه‌اش «طوفان» به‌ویژه با شعرهایش مشهور شده بود. یک دفعه به خاطر یک انتقاد، فقط یک انتقاد به سلطنت همایونی! شاهنشاهی، ۲۷ ماه به زندان محکوم شد که سرانجام در ۲۴ مهر ماه ۱۳۱۸ با آمپول! پزشک احمدی در حمام بیمارستان زندان شهربانی به قتل رسید. حالا چطور می‌شود هم فرخی را می‌خواهند و هم تطهیرکردن رضاخان را. قاتل و مقتول را باهم دوست دارند! اصلاً این قابل جمع هست؟ خیر؛ اصلاوابدا. جمع نقیضین محال است. نمی‌شود انسان و غیرانسان! را کنار هم گذاشت.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۱۴۰۰ ، ۰۸:۲۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی