منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۶۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

پس از واقعه عاشورا، هنگام ورود کاروان اُسرای کربلا به کوفه، حضرت زینب (س) خطبه ای خواندند و در آن مردم کوفه را از گناهی که بخاطر یاری نکردن امام حسین (ع) مرتکب شدند، آگاه کردند. با دستور آن حضرت همه مردم و حاضران مجبور به سکوت می‌شوند. حضرت زینب (س) به مردم اشاره کردند که ساکت شوید و ناگهان نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد، و سپس خطبه را آغاز نمودند:  عکس بالا: صحنه‌ی عصر عاشورا. در نگاه غمبار حضرت زینب کبرا سلام الله علیها.

 

ترجمه

...ای مردم کوفه،‌ ای مردمان حیله گر و خیانت کار! گریه می‌کنید؟ اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد. همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشتۀ خود را پس از محکم یافتن، یکی یکی از هم می‌گسست، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیلۀ فریب و تقلب ساخته اید.

 

آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی، سینه‌های آکنده از کینه، دو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت می‌شود؟ یا همچون سبزه‌هایی هستید که ریشه در فضولات حیوانی داشته یا همچون جنازۀ دفن شده‌ای که روی قبرش را با نقره تزیین نموده باشند؟

 

چه بد توشه‌ای برای آخرت فرستاده اید؛ توشه‌ای که همان خشم و سخط خدا است و در عذاب جاویدان خواهید بود.

 

گریه می‌کنید؟ زار می‌زنید؟ آری به خدا سوگند که باید گریه کنید، پس بسیار بگریید و کمتر بخندید. چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلوده اید که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست.

 

و چگونه می‌توانید ننگ حاصل از کشتن فرزند رسول خدا (ص)، خاتم پیامبران، معدن رسالت، و سرور جوانان اهل بهشت را از دامان خود بزدایید؟

 

کسی که پناه مومنان شما، فریادرس در بلایای شما، مشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقیقت و یاور شما در هنگام قحطی و خشکسالی بود. چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید، پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد. که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است، خود را به خشم خدا گرفتار نموده و بدین ترتیب خواری و درماندگی بر شما لازم آمده است.

 

وای بر شما‌ای مردم کوفه! آیا می‌دانید چه جگری از رسول خدا دریده‌اید؟ چه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار کشانده‌اید؟! چه خونی از آن حضرت بر زمین ریخته‌اید؟! و چه حرمتی از او شکسته‌اید؟!

 

شما این جنایت فجیع را بی‌پرده و آشکار به انجام رسانید؛ جنایتی که سر آغاز جنایات دیگری در تاریخ گشته، سیاه، تاریک و جبران ناپذیر بوده، تمام سطح زمین و وسعت آسمان را پر کرده است. آیا از اینکه آسمان خون باریده تعجب می‌کنید؟ در حالی که عذاب آخرت در مقایسه با این امر، بسیار شدیدتر و خوار کننده‌تر است و در آن روز کسی به یاری شما نخواهد آمد.

 

پس مهلت‌هایی که خدای متعال به شما می‌دهد موجب خوشی شما نگردد، چرا که خدا در عذاب کردن بندگان خود شتاب نمی‌کند، چون ترسی از پایمال شدن خون و ازدست رفتن زمان انتقام ندارد و همانا که خدای شما همیشه در کمین است.

 

آنگاه حضرت زینب(س) این اشعار را خواند: اگر پیامبر از شما بپرسد، این چه کارى بود که کردید با آنکه شما امت [پیامبرِ] آخر الزمان بودید [و بر دیگر امت‌ها شرافت داشتید]، چه پاسخ خواهید داد؟ شما چه کردید با اهل بیت و فرزندان و عزیزان من؟ جمعى را به اسارت بردید و گروهى را به خون آغشته کردید. این پاداش من نبود ـ با آنکه من خیرخواه شما بودم ـ اینکه در حق خویشاوندانم این‌گونه به من جفا کنید. من مى ترسم همان عذابى که قوم «اِرَم» را به نابودى کشاند، بر شما نیز فرود آید.

 

حرم بزرگترین اُسوهٔ هستی، زینب آل محمد. روحم فدایش

 

زینب کبرى(س) پس از این خطابه جانسوز، روى از آنان برگرداند... امام زین العابدین(ع) رو به عمه اش زینب کرد و فرمود: «...خداى را سپاس که تو عالمه تعلیم ندیده و خردمندِ خرد نیاموزیده‌اى. گریه و زارى، آنان را که رفته‌اند به ما باز نمى گرداند» با این سخنِ امام چهارم(ع)، زینب(س) آرام گرفت و حرفی نزد.

(منبع: بحارالانوار، علامه مجلسی)

۸ موافقين ۰ مخالفين ۰

به  قلم جناب سین: با سلام خدمت دامنه ی عزیز و دامنه خوانان. تشکر از آقای غلامی. [این پست: اینجا] از این داستان می فهمیم اولویت انفاق، اگر رعایت بشه، هیچ فقیری وجود ندارد. انفاق بیشتر جنبه ی ریا پیدا کرد. و حتی جنبه ی داد و ستد و بده بِستان. کم هستند افراد با ایمان. درود به آنهایی که خالصانه انفاق می کنند وبدون هیچ چشم داشتی.

جواب اول دامنه


به نام خدا. سلام به شما. بله، جناب حجت الاسلام غلامی، روحانی خوشفکر و آدم روشنی ست. متن های ایشان و گزینش روایت های اخلاقی و دینی توسط وی، همیشه، دارای بار علمی و مُثمِر است.

 

اما شما جناب «سین»، اخلاقی حمیده دارید که از ایشون تمجید کردید. مهمتر از آن خودتان نکته ای آموزنده و اخطاردهنده افزودی که پست اخلاقی ما را به اجتماع پیوند زد. درود بر شما. راستی اگر شما نویسنده ای دعوتتان می کنم در دامنه، دامنه نویس شوید. فقط شرط دامنه نویسی حداقل دو چیز است:

 

۱- متن ها توسط شخص نویسندۀ دامنه، نگارش شود، نه کپی و هدایت از جایی به اینجا.

۲- دامنه نویسی باید استمرار داشته باشد، نه مقطعی و منقطع و نامنظم. ممنونم ازت جناب.
 

=======


به قلم جناب سین: با سلام مجدد: دامنه ی عزیز خوب منظورم را متوجه شدید. من چند سال پیش برای یک کاری به ارگانی مراجعه کردم، یکدفعه، یک محلی رو دیدم خیلی افراد آن ارگان، احترامش می کنند.

 

از یکی پرسیدم آقای فلانی این جا چه کاره هست؟ گفت خیّر هست .... و تو دلم گفتم کاش می آمد تو محل می گشت برای محلی های خود خالصانه و برای خدا قدم بر می داشت؛ آن موقع فرشتگان تعظیم می کردند.

 

 من دلم گرفت. بهش افتخار هم نکردم. فهمیدم فقط برای دنیا و بده بستون. و گرنه گوش شنوا داشته باشند ناله و فریاد هم محلی یکی محتاج به نون ویکی محتاج به خونه یکی محتاج به جهاز ویکی محتاج به عروسی و... را می شنون. که وگرنه خیّر فلان شدن فقط برای از زیر بار مالیات رفتن هست. وگرنه ثواب مالیات دادن بیشتر هست. حد اقل دولت، هدفمند برنامه ریزی می کند. اون موقع خیّر واقعی هستن.

 

جواب دوم دامنه

به نام خدا. علیک مجدد جناب «سین». این نوشته ی شما ارزش پست شدن را در دامنه داشت. موضوع را با تسلّط جامعه شناسانه نوشته ای. تحسین دارد. امابعد چند جواب:

 

۱. انفاق را که یک دستور قرآنی ست، مورد بحث قرار دادی

 

۲. یک نمونه میدانی را برای مستندسازی بحث به میدان آوردی.

 

۳. اخلاق دینی را رعایت و منشور نویسندگی را پاس داشتی که نام آن هم محلی ات را علنی نکردی. گرچه اگر اسمش را فاش هم می کردی من به یقین سانسورش می نمودم.

 

۴. استدلال منطقی کردی، اگر مالیات خودش را بدهد شاید دولت در رسیدگی به نیازمندان دست پُرتری داشته باشد

 

​​​​​​۵. خیّرین را به راه درست تر رهنمون نمودی.

 

۶. و با دردمندی و همدردی مشکلات عدیده و گریبانگیر جامعه را با چهار مثال گویای نون، خونه، جَهاز و عروسی برتاباندی

 

۷. و از همه مهمتر یک آسیب و شاید هم یک انحراف رفتاری را با بررسی موجَز به دامنه کشانده ای و دامنه ی آن را به دامنه خوانان نمایاندی.

 

ان شاء الله احکام خدا را با حکمت و خردمندی و به دور از ریا و خودنمایی پیاده کنیم. من با این جواب، خواستم گفته باشم دامنه به توانمندی جناب «سین» با همین دو سه نوشته ات معترف است و از شما می خواهد قلم خود را به جوهر نوشتن های بعدی تیزکرده و پُرجوهر نگاه داری. ممنون جناب سین.

۳ موافقين ۰ مخالفين ۰
به قلم دامنه. به نام خدا. در رُمان «مردی در تبعید ابَدی» (اینجا معرفی کردم) که بر اساس زندگی ملاصدرا (Mulla Sadra) توسط زنده‌یاد نادر ابراهیمی نوشته شد؛ مطلبی‌ست که من بر اساس آن نکته، این پست را نوشتم. سلاطین می‌آیند و می‌روَند. شاه پیِ شاه. از ارث تا کودتا. فرهیختگان و عالمان اما، می‌آیند و می‌مانند. فرهیختگانی آفریننده؛ چون حکیم ملاصدا، علامه محمدحسین فضل‌الله، از آنجا می‌مانند که می‌سازند. اما بدا که رسم چنان بوده است تاریخ به اسم شاهان نافرهیخته مُسمّا شود. به همین سبب است که اکثر آثار و اَبینه‌ی تاریخی نام سلاطین را بر خود دارند، نه نام سازندگان را. حتی اغلب کتاب‌های ناب اهل ادب و علم و هنر و حکمت نیز ناگزیر به شاهان پیشکش شده است که در تمام عمرشان با علم و حکمت و هنر و دانش و ارزش و فخر و عزت جنگیده‌اند! اگر صفحه‌ی اِهداییه‌ی کتاب شریف معراج‌السعاده ملا احمد نراقی را -که خلاصه و ترجمه‌ی فارسی کتاب عربی جامع‌السعادات پدرش ملا مهدی نراقی‌ست- بنگرید این شیوه را می‌بینید. البته شاید هم با این شیوه و تقیه می‌خواستند آثار دینی چاپ و نشر شود و توسط حُکّام ممنوع و منع نگردد. بگذرم، آری؛ آنان مجبور بوده‌اند چنین کنند، اگر نمی‌کردند شاهان مستبد آثارشان را محو و ناپدید می‌کردند. این بود چند ورق از تاریخ غمِ این سرزمین.
۰ موافقين ۰ مخالفين ۰
به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی:

سفرنامۀ تبلیغی. قسمت دوازدهم.
 

باز هم دربدر روزگار شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام

 

 

سخنرانی شیخ مالک

روستای کیاپی میاندورود.


أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی (ع). ولادت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) تبریک و تهنیت باد. در زمانی که بنده در مشهد بودم خراسان بزرگ تقسیم نشده بود. تمام شهرهای مختلف خراسان بنام خراسان بزرگ بر سر زبانها بود. بنظرم سالهای آخر عمر فقید سعید حضرت حجت الاسلام واعظ طبسی نماینده ولی فقیه در خراسان بزرگ تقسیمات عملی شد. خراسان بزرگ به سه استان تقسیم شده است:


١ : استان خراسان رضوی (خود مشهد بزرگ که مرکز استان است و توابعش و تربت حیدریه ..) و فی الحال الحاضر نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی  آیت الله علم الهدی امام جمعه ی وقت.


۲ : استان خراسان جنوبی (شامل قائنات  تربت جام و نهبندان و درمیان و طبس و.... شهرهای بسیار دیگر تا مرز زاهدان و از طرفی مرز افغانستان) مرکز خراسان جنوبی (بیرجند) نماینده ی ولی فقیه حضرت آیت الله عبادی.


٣ : خراسان شمالی که از طرف مشهد اولین شهر آن قوچان و آخرین شهر آن آشخانه ..و چند شهر جدیدالتاسیس تا اینکه وصل به جنگل گلستان می شود از طرفی سبزوار و اسفراین و نیشابور تا وصل به شاهرود...و از طرف دیگر وصل به کشورهای مجاور که مجموع این شهرها خراسان شمالی می باشند  و نماینده ی ولی فقیه آیت الله یعقوبی. و مرکز خراسان شمالی بجنورد می باشد. بجنورد شهرهای مختلفی را در خودش جا داده است و هر شهری  محدوده های زیادی دارد یعنی توابع و روستاهای زیادی دارد .اما شاهد عرض من در مورد یکی  از شهرهای بجنورد بنام راز است .  توضیحش در سفرنامه قبلی (اینجا) گفتم و یکی از روستاهای راز سرخ سو انقلاب می باشد؛ که 5 اتفاق و خاطره بهمراه پیام بازگو می کنم .

 


۱ : صبح اول محرم با چند روحانی دیگر از راز جرگلان حرکت کردیم بسَمتِ سرخ سو انقلاب فکر می کنم بیش از دو ساعت تو راه بودیم از بجنورد تا راز آن زمان جاده خاکی بود بیش از یک ساعت راه بود . در واقع از بجنورد تا محل تبلیغ من سرخ سو انقلاب اگر بگویم ۴ ساعت راه بود حر ف به گزافی نگفتم چون جاده خاکی بود ماشین کُند حرکت می کرد الان جاده ها اسفالت شد .

 

چهار ساعت راه شاید نصف شد یعنی دوساعت شده است د ر سالهای اخیر رفتم در آن مناطق خاطرات ۱۹ سال قبل در ذهن خودم مرور می کردم .دیدم جاده ها اسفالت و قشنگ شد .پس آن زمان مجموع مسافت از مشهد تا محل تبلیغ من ۸ ساعت بود .بگذرم اطاله ی کلام نکنم  پس از عبور از جاده های مخوف و خاکی و فراز و فرود جاده ها  و پر پیچ و خم گردنه ها بالاخره روز اول محرم در روستا قرار گرفتم نمی دانم ساعت چند بود . یادم نمیاد .

 

در خانه ی پر جمعیت قرار گرفتم میزبانم پیرمرد بود . زنش فوت کرده بود و زن دوم گرفت که هنوز بچه دار نشد و بچه های زن اولش همه جابه جاشدند و ازدواج کردند بعضی فرزندانشان در حیاتش وخانه اش زندگی می کردند از این جهت پر جمعیت بودند. فامیلیِ این پیرمرد وَجَدی بود.


نمی دانم تا شب چکار کردم ۹۰ درصد فکر میکنم میزبان ناهار تهیه کرده گفت اول ناهار ولی من گفتم اول نماز چون ظهر روز اول محرم رسیدم . فوراً فرا خوان زدم مردم جمع شوند در مسجد و برای نماز جماعت حاضر شوند. نماز جماعت ظهر و عصر را خواندیم و رفتیم ناهار و استراحت وتا
مغرب شد . ونماز جماعت مغرب و عشاء خوانده شد بعد رفتیم خانه برای شام  (جای شما خالی کمی شام می خوردم و به آنها گفتم بعد از منبر بیشتر شام می خورم) در مسجد امام علی بهمراه اهالی قرار گرفتیم همینکه در مسجد در شب دوم محرم برای عزادار وسخنرانی رفتیم.


امّا اتفاق و خاطره ی اول در شب دوم محرم. مردم همه دور من جمع شدند . مرا محاصره کردند . بمن گفتند بخوان  گفتم چی بخوانم ؟ تاز ه آمدیم مسجد اول از همدیگر احوال بپرسیم بعد مردم پذیرایی بشوند بعد میروم منبر صحبت می کنم (مراسم در مسجد بود چون حسینیه نداشتند) خیلی اصرار کردند همان ابتدا ورود به مسجد بخونم ..داشتم عصبانی می شدم ولی کنترل خودم را داشتم (حالا تو ذهن آن جمعیت یک چیزی هست من خبر ندارم فقط به می گفتند یه چیزی بخوانید .)

 

دیگه مجبور شدم بخوانم  مردم  اطراف من حلقه زدند گوشها را تیز کردند ببینند من چی می خوانم  قبل از آنکه بخوانم تو دلم گفتم عجب مردمی! هستند اصلا زمان شناس نیستند که چه وقت باید صحبت روضه خوانی داشته باشیم ....با ناراحتی شروع کردم مصیبت علی علیه السلام و فاطمه ی زهرا ع را با آهنگ و صدا خواندم .

 

بعد رفتیم جایگاه خودمان نشستیم . مردم پذیرایی شدند و نوحه خوان نوحه سرایی نمودند بعد از آن منبر رفتم منبر تمام شد . خواستیم از در مسجد برویم بیرون . شخصی بنام آقا کَفتر پیر مرد لاغر اندام ولی متبسم و خنده رو و مهربان آمد جلو از منبر من تعریف کرد و همچنین از مصیبت فاطمه زهرا که درابتدای ورودم به مسجد که مرا تحت فشار قرار دادند  و مجبور کردند بخوانم و علی رغم عدم میل باطنی من به خواندن در آن زمان ..که خوانده بودم .. چون نمی تونستم بیشتر از آن از خودم دفاع کنم و در میان آنها غریب بودم و از طرفی منظورشان را بمن نگفته بودند ..و ذهنم سخت مشغول شده شده بود که چرا اینها این حرکت را از من بی وقت خواستند . حتی بالای منبر هم عصبانی بودم . و مردم عصبانیتم را در چهره ام می دیدند ولی چیزی نگفتن . ولی من با صلابت صحبت می کردم . یه جوری می خواستم به آنها بفهمانم وقت شناس باشیم ..هر زمان که نمی خوانند یا صحبت نمی کنند .. ولی در این لحظه ی خارج شدن مسجد آقا کَفتر رازِ آن بی موقع در خواست کردن برای یه چیز خواندن را برایم افشاء کرده است گفت . منبر شما را پسندیدیم و گفت آیا می دانید برای چی در ابتدای ورود شما به مسجد گفتیم یه چیزی بخوان چی بود ؟

 


گفتم نه از آن بابت خیلی ناراحتم . گفت امروز غروب یک روحانی دیگر برای ما در این محل برای تبلیغ آمده الان تو خانه ی یکی از اهالی می باشد ..خواستیم ببینیم و یا مردم خواستند ببینند شما چی جوری می خوانید و چطور روضه خوانی و سخنرانی دارید و اگر نمی پسندیدند شما را برگردانیم و از آن روحانی دوم که در محل حضور دارند استفاده کنیم ولی شما امتحان خوب دادی و خوب خواندی و خوب منبر رفتی .شما را نگه می داریم تا از وجود شما استفاده کنیم . [دامنه: حسابی خندیدم جناب شیخ مالک. خوب شد اول شما را حبس و حصر نکردند! که اون روحانی را تست و آزمون کنند! چه مردم تیزعقلی اند!]

 

 

گفتم این حرفا چیه ؟ من میروم از آن روحانی دوم که آمد در محل از او استفاده کنید و ناراحت نمی شوم بر می گردم بجنورد یک محل دیگر انتخاب می کنم . گفتند نه نمی شود .همه ی مردم شما را قبول دارند این بود اتفاق و خاطره اول اما پیام این اتفاق اینستکه مردم باید روحانی و سخنران و امام جماعت را  بپسندند در غیر این صورت برای روحانی آنجا وقت تلف کنی است... و پیامهای دیگر در قسمت سیزدهم خواهم آورد . تلاش کردم خلاصه بنویسم نشد   بالاخره روز دوم محرم آقا کفتر گفت . آن روحانی صبح خداحافظی کرد برگشت ولی می گفتند روحانی فهمیده و مهربانی بود . همین که فهمید شما اینجا هستید گفت صلاح نیست . من اینجا باشم البته من آن روحانی را ندیده بودم و هیچ خبری از او نداشتم . والسلام.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه: به نام خدا. سلحشورِ ایران  هیچ هم، تصادفی و از سرِ تفریح و اجبار نبوده است که ایرانی، از میان همۀ حاکمان عالم، و از بین تمامی سیاست ورزان جهان، و از انبوه آن همه دین مداران، «علی ولی الله» را برگزید، شیعۀ او شد تا پیرو خالصِ «محمد رسول الله» بماند. و آن ایرانیانی هم که در سایۀ مکتب دیگری زیست می کنند، این دو مردِ ایمان و اسلام را، با جان و دل دوست می دارند و بر قلب می نشانند. و این دو تاریخ ساز، یعنی محمد و علی، برای همۀ آزادمردان و جوانمردان، اُسوۀ زندگی، سرمشق  برازندگی و الگوی سرزندگی اند.

 

یک آمریکایی بَد تربیت شدۀ مرکانتالِ سوداگرِ پول پرست دوشندۀ جیب بُر؛ که به دور از هر مدرسه دیدۀ آمیخته شده به فرهنگ و ادب، به پیرِ خرفت باده نوشی بدل شده است و هر روزه هرزه گرایی و چرندبافی و خیال سازی و خیره سری می کند _یعنی ترامپِ بی تربیت بی عقلِ غرق در فسادهای  بی شمار امپریالیستی آمریکای بدهکار و مدیون جهان و انسان_ کودکانه پنداشته است او فرعون است و ملت ایران قومِ سرشکستۀ لجوج و بهانه گیر بنی اسرائیل. زهی خیال باطل.

 

 

ایرانی، که به صفت بارز همیشگی اش، اگر امروزه روز می بینید در درون کشورش، علیۀ هر نوع فساد در قدرت، در هر حیطه و مسئولیت، حرف و گلایه و مطالبه و فریادی فروخُفته دارد، اما همیشه، حتی در بدترین وضع زندگی و زمانه اش، دست طمع گر بیگانۀ متجاوزگر را داغ کرده است، و اگر هم روزگاری آن همه خاک وسیع ایران را از کف داده است، در زمین رزم نداده است، در ساخت و پاخت زمامدارانِ عیّاش و ترسو باخته است و نقشه اش به گربه ای گریان بدل شده است که با بروز انقلاب اسلامی این گربۀ گریان، به شیرِ غرّان و یوزپلنگِ دوّار دونده تیز و چابک گردیده است.

 

 

یک عده مُزدبگیرِ جریان سوداگر یهودِ صهیونیست، نه یهودِ ناب، در مرکز قدرت آمریکا با رأی دست کاری شده، بر سرِ کار آمده اند تا به خیال خام شان _که آرزویی دست نیافتنی ست و خوابی تعبیر نشدنی_ ایران را از جغرافیا محو کنند و اَعراب فریب خوردۀ منطقه را به شگرد فریب و دوشِش شیر، به آقایی!! و سروری!! بر ایرانیان برسانند. مگر از یادت رفته ترامپ، که در جشن رقص شمشیر میان سران مرتجع و بدکارۀ عرب، یک [خلیج عربی] گفتی و نزد مردم ما منفور شده ای. دیده بودی که ملت ایران، به خاطر یک حرف ناروا و سوداگرانه ی تو با تو چه کرده؟ یکپارچه و یکصدا، قدم در صحنه انقلاب و ایران نهاده و برای «خلیج فارس»ش، فریادها برآورده و نفرت و انزجارش را از توی پلیدِ بی مقدارِ سرکردۀ بدخوی آمریکای جهانخوار، اعلان کرده؟ دیگر بیش از این پای خود از گلیم خودرازتر نکن، که گردنِ اقلیم جهان، ایران است. و پای تو را قطع و تیکه تیکه و قلم خواهد کرد، اگر غلطی از توی بدبختِ جیب بُر! سر بزَند.

 

این خامان روزگارِ بد آمریکا، که نوکر و مزدور خاخام ها شده اند و دوشندۀ عرب ها، هیچ، _آری درست خوانده اید هیچ_ نمی دانند، که ایران هرگاه _آری، هرگاه_ مورد طمع دشمنِ بد کین و زشت خیمِ خارجی قرارگرفته، هر ایرانی در آن لحظه، یک سلحشور گردیده و سربازِ ایمان. و همه را تارومار نمود و وطن را، وطن نگه داشت، نه نوکر و ذلیل و خوار و سرافکنده. و منِ دامنه نیز مانند تک تک ایرانیان غیور، با آن که یقین دارم دوروبری های آمریکای ترامپ، آمریکای گرفتارآمده در چنگ بی خردان، هیچ غلطی نمی توانند بکنند، دربرابر هرگونه اقدام وحشیانۀ شان؛ سرباز می‌شوم، نه تماشاگر و وطنفروش.

 

بازنشر دامنه

 

نقشه متحرک ایران در طول تاریخ

 

و ایرانی می داند آنان فقط مشغول گرفتن اضافه کارهایی! اند که از اموال جهان و پول مُفت نفتِ سران عیّاش و خوشگذران عربی و سوداگران توطئه اندیش عِبری، به کیسه ی گشاد شان واریز می کنند. اینان بُزدل ترین و خائف ترین و خیال باف ترین مردان سیاست در کاخ سفید اند که سیاهی درون آن، مُخ و مغزشان را معیوب ساخته است و گمان دارند، می تواند ایران و ایرانی را به هم، علیه هم، به مانند گرگ علیه گرگ، زوزه کشان مشغول کنند و خود با خاطری آسوده، لویاتان (=دولت هیولا) توماس هابز، برای کشور غیور ایران شوند و در ما هراس افکنند. نه، به قطع و یقین هرگز نمی توانند.

 

آنان که باده نوشان سرمست قدرت و زر و زور و تزویر گردیده اند اگر هم غلطی بکنند (که به تحلیل من نمی کنند چون مثل سگ هاری شده از ایران و انقلاب برومند آن می ترسند، و مانند بید بر اندامشان می لرزند) همانند فرعون در مخمصۀ دریای سلحشوری ایران غرق می شوند و آن گه است که تازه می فهمند سربازِ ایمان بودنِ ایران یعنی چه. و به چشم خود خواهند دید که رزم و انسجام ملی و طنین شعار «آمریکا به تو چه» هر ایرانی، چگونه در جهان بازتاب می یابد و سوداگران مواجب گیر و پادوهای وطن فروش شان سازمان تروریستی منافقین که دریوزگی پیشه ساخته اند و سلطنت طلبان مرتجع که برای «شاه»سازی، همساز امپریالیسم گردیده اند، غرق در خاموشی و بدبختی و هلاکت می گردند.

 

ما غیوریم. عِرق داریم. به غیرت و ایمان آغشته ایم. نه به پستان آمریکا نیاز داریم و نه به شاخ او. ما ایرانی هستیم. مستقل و خردمند و عقل گرا و ایمان ورز. مردمانی حق پرست و حق گرا و عدالت جو. هان؛ همین پایان. برقرار باد ایران. جاوید باد انقلاب اسلامی؛ این پدیدۀ قرن ایرانیان.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه: به نام خدا. می خواهم در شب تولد حضرت رضا، قلب تپندۀ ایرانی ها و صاحب اصلی این مرز و بوم، ابتدا از حسّ خودم بگویم و سپس دو سخن مهم آن امام رئوف _علیه السّلام_  هدیه کنم.

 

من مثل همۀ شما دامنه خوانان شریف نه فقط راه های منتهی به مشهد مقدس را دوست می دارم، بلکه هر کس، در هر جا و زمانی، حرفی از حرم رضوی به میان آورد، سرشار شوق می شوم و با سرعتی بالاتر از حرکت نور یعنی با جتِ خیال _این نعمت مرموز خدا در نهاد آدمیان_ به صحن و سرای امام رضا فرود می آیم و با خود زمزمه می کنم هر آنچه در خاطره و عشقم دارم. بگذرم.

 

اما سخنان مهم امام رضا. از میان سخنان آن حضرت، دو سخن را برگزیدم و که خیال می کنم خیلی دلچسب است و بر جان خوانندگان می نشیند. هرکس خواند و دلش به رحم افتاد، نیّت زیارت رضوی کند و ان شاء الله نصیبش شود. هر چیز سودمند و نیرو زا برای جسم که موجب تقویت بدن می‌شود، حلال است و هر چیز زیان‌آور که نیروی آدمی را می‌گیرد یا کُشنده است، حرام است. بکوشید که زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید: زمانی برای مناجات با خدا، زمانی برای تأمین معاش، زمانی برای معاشرت با برادران و معتمدانی که عیب‌هایتان را به شما می‌شناسانند و در دل، شما را دوست دارند و ساعتی برای کسب لذّت‌های حلال. با بخش چهارم توانایی انجام دادن سه بخش دیگر را به دست می‌آورید.

منبع: تحف العقول

۶ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه: به نام خدا. چندروز پیش در (اینجا) مقدمات و پرسش های بحث را چیدم و جناب سید علی اصغر نیز بحث سؤال محور بر آن افزود. اینک به پاسخ پرسش می پردازم:

​​​​​

در اینجا مقام امامت امام علی (ع) مورد بحث نیست. بلکه رفتار ایشان به عنوان امام منصوب خداوند مورد نظر است. زیرا برای شیعه (=پیرو) علی، هم هیچ خدشه ای دراین رابطه مطرح نیست و هم منزلت آن حضرت آن چنان رفیع و دارای ابعاد وسیع است که فقط خداوند متعال و سپس پیامبر خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ و خصوصاً حضرت فاطمه _سلام الله علیها_ و انبیای گذشته (ع) و امامان بعد از ایشان _علیهم السّلام_ از آن آگاه اند. و شأن امامتِ آن امام، هرگز در هیچ ساعتی از حیات شان، جدا نشده است و پس از ممات شان نیز تا قیام قیامت از علی و ۱۱ جانشین معصوم وی، جداشدنی نیست. مقامی که، غصب شدنی نیست و انحصار در عصمت ائمه اطهار و نصب الهی دارد. والسّلام. اما بعد زمامداری آن امام.

 

زمامداری امام علی _علیهم السّلام_ بلافاصله با رحلت رسول خدا، با تفکّر خاصّ و انحرافی خلفای راشدین (راشد یعنی: راه راست‌یافته) و دیگر اعضای سقیفه (=جایی مُسقّف در خانۀ شور و مشورت بنی ساعده) مورد دستبُرد قرار گرفت. و 25 سال به درازا کشید. سه سال توسط ابوبَکر _مشهور به صدّیق_. ده سال توسط عمَربن خطّاب. دوازده سال توسط عثمان بن عُفّان. طی این مدت دو دهه و نیم، که علی در بیرون از حکومت و قدرت ماند و به عبارتی به درون خانه تبعید شد، چه می کرد؟ به قول مرحوم دکتر علی شریعتی زندگی علی (ع) سه دوره داشت:

 

 

۲۳ سال مبارزه برای استمرار مکتب

۲۵سال سکوت برای حفظ وحدت

۵ سال حکومت برای ایجاد عدالت

 

آری؛ پرسش این بود: امام علی (ع) که از حکومت بیرون انداخته شد و حقّ حکومت کردنش انکار گردید، در بیرون قدرت چه کرد؟ و به تعبیر امروزی در جامعۀ مدنی زمان خود، چگونه با قدرت حاکم _سه خلیفه_ و دایرۀ حکومت مُواجه شد؟

 

زندگانی امام علی (ع) روشن می سازد آن حضرت مقام امامت بر امت را با شأن حکومت بر مردم درنیامیخت. امامت خود را نصب الهی می دانست که توسط حضرت محمد (ص) به او رسانده شد و در غدیر خم به مردم ابلاغ گردید. پس اولین رفتار علی این بود که به مردم و مؤمنان و پیروان _و حتی مخالفان خود_ آموخت، که امامتش، هرگز تفویض شدنی، غصب کردنی و واگذرنمودنی نیست.

 

می مانَد حکومت و سیاست و مدیریت بر جامعه، که آن حضرت آن را منوط به رأی مردم، قبول اکثریت و بیعت آزادانه و مختارانۀ حاضرین در عصرِ خود و برای همۀ عصرهای پس از خود نمود. و برای آن هیچ جنب و جوشی ننمود. بلکه در چندین جا ارزش حکومت را با عطسۀ بینی بُز برابر دانست. با استخوان خوک در دست یک جُذامی پَست مساوی و حتی پایین تر دانست.

 

حال با این بحثی که شکل دادم، سؤال فرعی اما محوری پدید می آید: آیا امام علی که با آن گونه زاویه گیری از خط پیامبر خدا مواجه شد، با خلفای سه گانه مواجهه (= رویارویی) هم کرد؟ دست به مقابله زد؟ یا نه مشیء علی و راه علوی چیز دیگری بود و رسم خاصی داشت؟ به نظر دامنه رفتار مدنی علی در همین جا کشف می شود. پس به بحثم در زیر دقت شود.

 

لنین رهبر کمونیست های روس که آدمی متفکّر، فرصت شناس _و در چند جا فرصت طلب_ و نیز غولی تئوری پرداز و از همه مهمتر سیاست ورزی بیش فعال بود، همیشه در برابر رویدادها و حتی نارویدادها این سؤال محوری را جلوی چشم خود و پیش پای پیروانش می گذاشت: «چه باید کرد؟»

 

از نکته ام دربارۀ لنین می خواهم به این بپردازم که من بر حسب مطالعات فراوان و متعددی که در اطراف زندگانی و اندیشه های امام علی (ع) کرده ام و همچنان نیز می کنم، و حتی تمام نهج البلاغه را بطور کامل و یادداشت برداری شده خوانده ام، به جدّ معتقدم امام علی بنیانگذار «چه باید کرد»ها بود. و به همین دلیل و علت، او در بیرون قدرت همان کاری را کرد که باید می کرد. و در درون قدرت _حکومت مردمی و عدالت گرانه اش در کوفه_ نیز همان راهی را رفت که باید می رفت.

 

من معتقدم علی هرگز با سه قدرت حاکم ابوبکر، عمر و عثمان مواجهه نکرد. در تعبیر امروزی می گویند براندازی. علی به خاطر حقیقت هایی که خود از آن خبر داشت و مصلحت های که بخوبی بر آن واقف بود، هیچ گاه حتی یک روز از آن ۲۵ سال را صرف مواجهه و نابودی حکومت های سه خلیفۀ وقت نکرد. حکمت آن فقط و فقط حفظ اسلام و حراست از کیان مسلمین بود.

 

علی می دانست حق، با علی است و اصلاً و ذاتاً خود «علی» حق است. یعنی به قول مشهور حق با علی ست و علی با حق. اما با این همه، ایشان مصالح حال و آینده و تفکر گذشتۀ ۲۳ سال مبارزه در رکاب رسول الله (ص) را اصل قرار داد و به مقابله با حکومت غصب شده نپرداخت. پس دومین رفتار علی در بیرون قدرت این بود:

 

هیچ گاه با نظام مستقر مسلمانان درنیفتاد. بلکه برای حفظ و حراست آن کوشش کرد. مشورت داد. سکوت کرد. راه آرام را رفت. با هیچ احدی ائتلاف نکرد. در حالی که ایلاف کردن در قریش یک رسم و قانون بود. رجوع شود به سورۀ مبارکۀ قریش.

 

با هیچ قوم و طائفه ای جلسه ای علیۀ حکومت نگذاشت. دندان بر جگر گذاشت، تا مکتب اسلام و ثمرات عظیم مؤمنان بآسانی و با جاهلیت پیش آمده، هدَر نرود و یا زیر تیغ هوَس های قدرت طلبان طمّاع جراحتی برندارد، تا حکومت مقتدر مسلمانان تازه به جوانه رسیده، راه ناپیموده اش را با استواری و ثبات و بی تفرقه طی نماید و ریشه اش آبیاری و مستحکم شود.

 

علی در بیرون قدرت نه تفرقه آفرید و نه با دشمن _نعوذبالله_ همساز شد و نه کسی را به سوی خود فراخواند که او را علیه حکومت مسلمین بشوراند. و نه حتی یک ثانیه ای نعوذبالله خیال توطئه بر افکار مقدس و عصمت واره اش افتاد. حتی قتل عثمان را محکوم کرد و آن را اقدامی افراطی و خشک مغزی دانست.

 

 رفتار سوم علی (ع) در بیرون از قدرت، آزادگذاشتن حضرت فاطمه (س) به عنوان والاترین گوهر زمان و کوثر اسلام، بود؛ که آن حضرت علیۀ ابوبکر در کوچه و خانه و مسجد خدا قیام کرد. من این رفتار سیاسی مدنی علی در آزادگذاشتن مشیء فاطمه را سرمشق می دانم و راهِ فاطمه را مشق.

 

چگونه؟ علی، حاضر شد خانه نشین شوند و صبوری کند و در چاه های آشنا، ناله ها سر دهد، انزوا پیشه کند و بر قرآن خدا حاشیه نویسی نمایدو... تا متّهم به قدرت طلبی و تفرقه آفرینی نشود. و از سوی فرصت طلبان و منحرفان و منتقمین (=انتقام جویان جاهل بلکه جُهّال) و ابلهان روزگار به ایجاد آشوب و فتنه در دایرۀ قدرت و اقتدار اسلام و مسلمین بُهتان نخورد و شلاق تهمت روانه اش نگردد که برای دنیا، دنبال سهم است.

 

و اما فاطمه جلو افتاد. راه افتاد.  قدم در کوچه و خیابان مدینه گذاشت به مسجد رفت. بلند شد. بلند بلند گفت و گفت و گفت علیۀ حاکم ابوبکر و لۀ علی خانه نشین. در سخنان افشاگرانه و غرّایش راه نبی (ص) را تبیین نمود و برای اثبات حقِّ علی امیرالمؤمنین شورید و خروشید. شرحش برای بعد... ادامه دارد...

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سفرنامۀ تبلیغی. قسمت یازدهم. بہ نام خدای سمیع وبصیر/خطاپوش بخشنده بی نظیر/بہ نام خدای علیم وحکیم/رحیم و بسیط وشریف ونعیم/بہ نام خداوند وجد وسرور/پدید آورعشق و احساس وشور. با سلام و ارادت خدمت برادر گرامی آقای طالبی. امروز در باشگاه ورزشگاه گلوگاه هستم عصر ۳۱ تیر ۹۷. در خدمت جوانان و نوجوانان این شهرم. و از امام رضا و فضیلت زیارت  امام رضا (ع) دارم برایشان صحبت می کنم. اما ادامۀ سفرنامه تبلیغی ام. این بار از مشهد به بجنورد به سمت راز جرگلان سرخ سو...

 

شیخ مالک

در جمع جوانان ورزشکار شهر گلوگاه.

 


در اول کلام یاد آور شوم. از نوشته برادر گرامی حاج آقا شفیعی که توسط مدیر سایت دامنه در (اینجا) بارگذاری شده، کمال استفاده را بردیم و از ایشان تشکر می کنم. سلام و عرض ارادت دارم خدمت برادر ارجمند حاج سید تقی شفیعی. که در نوشته ی خوبشان از مقام معظم رهبری تعریف و تمجید داشتند. و بحث شان مورد تائید این جانب می باشد. موفق باشند. دوباره برای ماه مُحرَّم از مشهد مقدس به بجنورد اما به سمت راز جرگلان روستای سرخُ سو انقلاب، سرخ سو هاشم، و سرخ سو عُلیا. محل استقرار من سرخ سو انقلاب بود.

 

اول درباره ی راز جرگلان و سرخ سو انقلاب بگویم بعد وارد اتفاقات و خاطرات شوم. راز، منطقه ی شیعیان است و جرگلان منطقه ی اهل تسنن می باشد این دو منطقه بسیار وسیع است. در عین حال که منطقه مسطّح و هموار دارد، اما کوههای سر به فلک کشیده بسیار زیادی به چشم می خورد. در این میان (این صحرای بیکران و کوههای عجیب و غریب و جاده های بسیار صعب العبور) روستاهای خیلی زیادی دیده می شد. من تعجب می کردم مردمان آن مناطق چی جوری زندگی می کردند. واقعا جاده های مَخوفی داشت و زندگی کردن در آن مناطق بنا بر اقرار خودشان بسیار سخت می گذشت و بخاطر نامناسب و نامساعد بودن جاده، خیلی از مردم در هنگام مریضی یا خانمی که درد مُخاض (زایمان) داشته و... تا به بیمارستان برسند می مُردند.

 

اما سرخ سو انقلاب، یعنی (آب سرد به زبان ترکی) آن منطقه می باشد انقلاب به این کلمه وصل شده علتش.. اینست که مردم آن محل در سال ۵۶ و ۵۷ برای انقلاب ایران زحمت کشیدند تا اینکه انقلاب به ثمر برسد. مردم آن محل به این نظام و انقلاب و رهبری علاقه مند بودند و این علاقه را در عمل نشان می دادند و چندین شهید در آن محل برای انقلاب دادند. عددشان را نمی دانم.

 

شب اول مُحرم در اداره جهاد کشاورزی راز قرار گرفتیم. و برای استماع سخنرانی امام جمعه ی راز به همراهش رفتیم مسجد راز. یکی از مُبلِّغین همراه ما و اعزامی از مشهد به در خواست امام جمعه منبر رفتند، به ایراد سخن پرداختند. دو جمله از سخنرانی ایشان یادمه در مورد دنیا بود. گفت الدنیا رأس کل خطیئه ..... و وصل کرد به مردم دنیاپرست کوفه که در مقابل امام حسین قد علم کردند و... و بیعت با سفیر امام حسین  _حضرت مسلم بن عقیل_ را  شکستند،... تا اینکه سرشان را از بدن جدا نمودند... لعن الله ظالمیهم. ادامه ی سفرنامه اتفاقات و پیامها می باشد که در قسمت دوازدهم سفرنامه خدمت مطالعه کنندگان این سفرنامه تقدیم می کنم.

 

خلاصۀ سفرنامۀ تبلیغی اینجانب


۲۱ سال قبل ماه رمضان در سپاه قرار گاه حضرت حمزه ارومیه ۱۳۷۶ اواخر دی ماه برابر با ۱۴۱۸ ه ق.


۲۰ سال قبل مُحرَّم زابل ۱۳۷۷ اواخر اردیبهشت برابر با ۱۴۱۹ ه ق.


۲۰ سال قبل مجالس سخنرانی و روضه خوانی از ۱۳ محرم تا اتمام ماه صفر در مشهد مقدس ۱۳۷۷ برابر با ۱۴۱۹ ه ق.


۲۰ سال قبل ماه رمضان در بجنورد گریوان نَیِستانه دی ماه ۱۳۷۷ برابر با ۱۴۱۹ ه ق.


اما سفر نامه ی قسمت یازدهم، ۱۹ سال قبل در اردیبهشت ۱۳۷۸ برابر با ۱۴۲۰ ه ق.

 

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی 
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی 
 همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم  
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
سنایی
مالک رجبی دارابی. ۱ مرداد ۱۳۹۷. دارابکلا