با امام هشتم
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. از مباحثم در مدرسهی فکرت. درین سلسله گفتار کوتاه، از امام رضا _علیهالسلام_ خواهم نوشت که در قلب ایرانیان جای دارد و کانون رأفت ماست. زادهی ۱۴۸ هجری قمری مدینه که در ۲۰۳ قمری در توس (مشهد) به شهادت رسید. امید است بتوانم از این وظیفه و عشقم برآیم. از دههی ۸۰ شروع کرده بودم به نوشتن پژوهشی دربارهی آن امام هُمام (=بزرگ و بخشنده) که کمکم برای این مدرسه مینویسم، شاید بر دانش و پویش بیفزاید. بسمالله.
ایرانیها عموماً، تمایل و گرایش به تشیع و خاندان علی _علیهالسلام_ داشتند و از همان اول هم که علیهی عباسیان قیام کردند با عنوان «الرًضا _یا الرًضی_ مِن آل محمد» قیام کردند. به همین علت مأمون عباسی برای جلب رضایت ایرانیها _که چند سال پیشتر از او با نام «رضا» قیام کرده بودند_ لقب رضا را به حضرت رضا داد تا در ظاهر به ایرانیان بگوید من دارم خواستهی شما را برآورده میکنم. حال آنکه «رضا» از قبل، یکی از القاب امام علیبن موسیالرضا (ع) بود. در عکس زیر مشهورترین لقبهای امام هشتم را میآورم.
القاب امام هشتم (ع)
به قلم دامنه. به نام خدا. برخی محققان اسلامی، امامت ائمه اطهار _علیهمالسلام_ را در سه مرحله تفسیر و تحلیل کردهاند که من سعی کردهام بسیارفشرده در اینجا تشریح کنم: ۱. از امام علی تا امام سجاد. ۲. از امام باقر تا امام کاظم. ۳. از امام رضا تا امام مهدی. علیهمالسلام. امامان مرحلهی اول (امام علی. امام حسن. امام حسین. امام سجاد) مکتب را در برابر انحراف _که پس از رحلت پیامبر صلوات الله علیه وآله، روی داد_ نگهداری کردند و در برابر جبههگیری آنان ایستادگی ورزیدند. امامان مرحلهی دوم (امام باقر. امام صادق. امام کاظم) آنچه امامان مرحلهی اول انجام دادند را در چارچوب تفصیلی مخصوص، برای شیعه ارائه نمودند. امامان مرحلهی سوم که آغازگر آن امام رضا _علیهالسلام_ بود، آن چارچوب تفصیلی را به روی امت گشودند و پایگاههای مردمی شیعه و همبستگی آنان با امام معصوم را به اوج رسانیدند. بهطوریکه حاکمان از خطر قیام مردمی میهراسیدند. در این مرحله است که شیعیان، انواع شکنجهها، کشتارها، دربهدریها، محدویتها و شهادتها را متحمّل شدند. و بدتر آنکه حاکمان با انواع حیله و نیرنگ، امامان را در تنگا و حصر و پادگان و دور از مردم نگه میداشتند تا شاید از خطرِ آگاهیِ مردم در امان! بمانند.
نکته: نقش امام هشتم _علیهالسلام_ به عنوان آغازگر مرحلهی سوم، بسیار مؤثر، مهم و تحولساز بود. تا بعد... .
زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت ۱۰ جزء است، که ۹ جزء آن در کنارهگیری از مردم و یک جزء آن در خاموشی است.
بخیل را آسایشی نیست، حسود را خوشی و لذتی نیست، زمامدار را وفایی نیست و دروغگو را مروت و مردانگی نیست.
ایمان چهار رکن است: توکل بر خدا، رضا به قضای خدا، تسلیم به امرخدا، واگذاشتن کار به خدا.
بعد از انجام واجبات، کاری بهتر از ایجاد خوشحالی برای مؤمن، نزد خداوند بزرگ نیست.
پنج چیز است که در هر کس نباشد امید چیزی از دنیا و آخرت به او نداشته باش: کسی که در نهادش اعتماد نبینی و کسی که در سرشتش کرم نیابی و کسی که در خلق و خویاش استواری نبینی و کسی که در نفسش نجابت نیابی و کسی که از خدایش ترسناک نباشد.
در مورد قضیهی ولایتعهدی، چند احتمال فرض شده است که در زیر فشرده مینویسم:
۱. چون مأمون شیعه بود، نذر کرده بود و به عهد خود وفا نمود. حتی خلافت را ابتدا پیشنهاد کرده بود که امام رضا _علیه السلام_ نپذیرفت.
۲. ابتکار فضلبنسهل بود و اساساً مأمون اختیاری نداشت. و فضل چون شیعه بود از روی اعتقاد و اخلاصش چنین کرد.
۳. بر اساس جلب رضایت ایرانیها، این کار را کرد و ناشی از صمیمیت مأمون نبود.
۴. برای فرونشاندن قیامهای علَویین بود. یعنی با آوردن حضرت رضا در رأس حکومت، آنان را آرام و راضی کند.
۵. میخواست امام رضا را خلع سلاح کند. چون امام رضا سخنی دارد که به مأمون گفته بود «سیاست تو این است که من را خلع سلاح کنی.»
۶. البته شهید مطهری نظرش این است که از نظر تاریخی بسیار مشکل است در مورد این سیاست مأمون به یک نتیجهی قاطع رسید و صددرصد نظری قاطع داد. ادامه دارد.