تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : سلام جلیل جان همانطوریکه سرور بنده آقا ابراهیم فرمودند ایدئولوژی حزب بعث اگر استیلا پیدا می کرد رهبری کشورهای غربی _ اسلامی را بعهده می گرفتند . اصلی ترین موضوعی که باید در مورد جنگ ایران و عراق همواره مد نظر قرار داد آغازگر و مقصر جنگ است ! سید علی اصغر شفیعی دارابی -
ناشناس : سلام جناب آقاابراهیم شب به خیر ۱- اگر روزی بتوانیم همانطور که در جمعهای خصوصی درباره جنگ هشت ساله گفتگو میکنیم در فضای عمومی و رسانه درباره جنگ حرف بزنیم، به فرموده امام علی علیهالسلام «از گذشته عبرت میگیریم تا آینده را حفظ کنیم» ۲- آنچه از عصر امروز آغاز به نوشتن آن کردم، فیالبداهه بود. برای پرهیز از ... -
ناشناس : سلام آقا ابراهیم به نظر بنده زاویه ها را با مضمون دفاع مقدس باید می نگاشتید چون جنگ از سوی حزب بعث برما تحمیل شد ،بگذرم. حجت رمضانی دارابی -
ناشناس : سلام جناب طالبی عزیز جمعهتان مبارک معمولا در تقسیمبندیها، چه اندیشهای، چه سیاسی و اقتصادی نمایندگان بارز و صاحبان آن هم ذکر میشود. خوب بود شما هم صاحبان زوایا را معرفی میکردید. بنده معتقدم، حضرت امام در ابتدا صاحب دیدگاه دوم بود و پس از فتح خرمشهر که در موضع برتر قرار داشتیم، خواهان پایان جنگ بودند، ... -
ناشناس : سلام عزیز سید باور بفرمائید درشناختن پیامبر اسلام که هنوز برکت زمین و زمان است کم کاری شده است . سلسله کتاب بعثت مهندس بازرگان را خواندم نه تنها بیشترین شناخت از پیامبرعشق را دریافت کردم بلکه برای مظلومیتش حتی در این زمان اشک می ریختم . فیلم حضرت محمد ص که ایرانیان ساختند کمی از زندگی لذت بخشش را خیلی زیبا ... -
ناشناس : سلام آقای طالبی روز به خیر ✳️ در آستانه سالروز آغاز جنگ هشتساله عراق و ایران، یک یادداشت نسبتاً طولانی در دست کار دارم که برای مدرسه میفرستم جلیل قربانی -
ناشناس : 💠 دکتر ظفرقندی بلافاصله بعد از رای اعتماد، به زیارت شهید داود کریمی رفت. سلام جناب وزیر بسیار خوشوقتیم که شما در روز اول کاریتان بر سر مزار شهدا و شهید کریمی حاضر شدید و با کسانی که جان خود را برای مردم دادند عهد بستید که حافظ جان مردم و بیماران باشید. شما مسئولیت وزارتی را بر عهده گرفتهاید که دارای سه بخش ... -
ناشناس : ✳️ در آستانه زادروز پیامبر اسلام (ص)، میخواهم اطلاعاتی را درباره یکی از خاطرهانگیزترین فیلمها درباره زندگی پیامبر در اختیار دوستان قرار دهم؛ فیلمی که در ایران به نام محمد رسولالله شناخته میشود. ✅ این فیلم ساخته مصطفی عقاد کارگردان سوری است و با فیلم محمد رسولالله ساخته مجید مجیدی تفاوت دارد. 👇👇👇 ✅ فیلم ... -
جواهری عتیق : دستبند آمتیست -
ناشناس : السلام علیکم ایهاالمدیر اهلا و سهلا رسیدن بخیر من چقدر خوشوقتم که با پیام من شروع کردی، دلمون تنگ شده بود، بنمای رخ... از رجل و نساء سیاسی بیشتر خواهیم دید و خواند سالم باشید🌹 بازم سلام ما حتی این تیکه حلبی زمینی را که همگان در منزل دارند را هم نمیتوانیم داشته باشیم، چه رسد به آن ستاره دور دست. سالهاست که ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- انقلاب اسلامی
- تریبون دارابکلا
- عترت
- دامنه کتاب
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- گوناگون
- مباحث دینی
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- دارابکلایی ها
- مدرسه فکرت
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- سلمان صالحی
- اُنظُر
- نیرو نیلوفر
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۲
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۹
-
تیر ۱۴۰۳
۱۸
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۷
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۳
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۲۰
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۱
-
آذر ۱۴۰۱
۳۲
-
آبان ۱۴۰۱
۲۸
-
مهر ۱۴۰۱
۲۲
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۳
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۱
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۸
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۸
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۸
-
تیر ۱۳۹۷
۶۵
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۶
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۸
-
تیر ۱۳۹۶
۱۷
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۲
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
مدرسه فکرت ۹۹
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت نود و نهم
۲۴ - بیآموزیم
خواستند سیر باشند!
روزنامه سازندگی (۲۳ تیر ۱۴۰۳)
متنی از یک عضو مدرسه فکرت
مقدار بدهی که دولت ۱۳ برای
دولت ۱۴ مسعود پزشکیان گذاشته
یادی از زندهیاد یوسف با این سه عکس، ماه محرم است و او از پیشگامان عزاداری در ماه محرم در دارابکلا بود. من و یوسف سال ۱۳۶۳. پایین رٕفبِن ما کنار رودخانه. سمت یوسف باغ خونهی شهید ابراهیم عباسیان است، یادش جاویدان. داخل باغ دو تا هلیدار داشت که من و داش حمید عباسیان آن را باد میآوُردیم. سمت من زیر رف خونهی ماست. روبرو هم رودخانه و یورمله. عکاس: سید علی اصغر. عکس جمعی: روز عروسی یوسف است سال ۱۳۶۲، خونهی قبلی یوسف در منزل مرحومان پدر و مادرش: ایستاده از راست: غلامرضا یزدانی. کِلمحمود ابراهیم. مرحوم غرولی یزدانی. پایین: از راست: جعفر رجبی. دامنه، داش حمید عباسیان. اسماعیل یزدانی مرحوم مشد اسماعیل گرجی. عکاس: سید علی اصغر
شرحی برین عکس
،،
پیشگاه فامیل محترمم سلام. تسلیت میگویم روزهای حُزن و اندوه ماه محرم را به شما پارسا. فیلم را باز نکردم اما از تصویر رویش مشخص است نوحهسرایی است. خدا نگهدار. روح آن رفتگان خیلی معزز بیتتان، غریق انوار خدای باریتعالی باد. ادبُ احترامات: دامنه.
۲۵ - بیآموزیم
برهان، قرآن، عرفان
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. سال ۱۳۵۱ مرحوم علامه حسن حسنزاده آملی در نامهی ۱۵ خود نوشته بود:
«قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند.»
ر.ک: «نامهها بر نامهها» اثر حسن حسنزاده آملی، (ص ۷۷)
خود آن عالِم ذوالفنون در زندگی سراسر علمی- دینی به این سه، پیوند داد و از آن خود را جدا نساخت. اساساً اُنس با این سه، آدم را به دنیای قُدسی پَر میدهد. وگرنه به قول خودِ علامه حسنزاده «چو بهایُم به چَرا آمده است.» محرم استُ نزدیک رسیدن به روز نُهمُ دهُم؛ به قطعْ یقینْ ناپرهیزگاری کارِ مردم معاصر عاشورا را خراب کرد و علمیترش همین است که حکومتِ بدِ وقت، برهان، قرآن، عرفان را از هم فاصله داد. و هر چه امام حسین ع و سپس حضرت بانو عقیلهی بنیهاشم زینب س پند دادند افاقه نکرد. اوضاع همان مانْد که کشیک کشیدند هر که را که با امام و امامت است، بزنند. میگویند علتُ العلل پنهانشدن امام مهدی -علیهالسلام- از دیدهی مردم، همین بوده است که زده نشود. من تعبیرم این است: پنهان است آن حضرت تا آن ذخیرهی «لطفِ» هستی (خدای خالق)، در هستی (دنیای مخلوقات)، هست باشد. این روزها عاشورا باید روز کشیککشیدن نفْس برای طهارتِ نُفوس باشد تا اگر انفجار دوم ظهور رخ داد، بتوان پای در پایههای تفکر نوِ مهدی موعود گذاشت. دنیا، اقامت است، تمرین برا ارتحال قیامت. خاتمه دامنه
من الگوی مصرف برق را رعایت کردم،
و مشمول تخفیف شگفتانگیز شدم.
آن هم در داغی کممانند قم.
این هم فیش برق خانهی ما قم.
که همیشه به محض دریافت
واریز فوری میکنم.
از مأمور محترم برق
مندرج در عکس جناب شیخان
ممنونم که همواره بهموقع
کنتور میخوانندُ منم هم میوه گاه بهش میدم.
خدایا برق به همه برسدها.
پیش به سمتِ
پرهیز از اسرافُ هدرْدادنها.
تذکر دوم مدیر
حجت الاسلام شیخ علی اکبر دارابکلایی
لطف کن مقررات مدرسه را رعایت کن. من حتی محتوای کپی را هم کار ندارم و حتی نمیخوانم. ارسال کپی به صحن ممنوع است. این جا مدرسه است نه کپیکده.
روز هفتم محرم
بالاتکیه است
عکس تک: پسرخالهی مرحوم پدرم سیدحسین نوربخش
که با خلوص تمام، برای فوتشدگان محل
زحمت غسل را میکشند. خداقوت دهم.
عکس دوتابی: پسرعمهام آق سید صادق شفیعی
حاج ابراهیم مهاجر پدرشهید که از قضا ایشان هم
همسر مرحومش حاجیه زهرا طالبی، دخترعموی مرحوم پدرم بود.
روح آن مادرشهید شاد. برین سه تن سلام. دامنهی دوم
،،
در متن دیشب اسم مادرشهید محمدباقر مهاجر را مرحومه حاجیه فاطمه طالبی نوشته بودم که مرحومه حاجیه زهرا طالبی، صحیح است. از رفیق خوب و تیزبینم حاج سید محمدتقی حمید دارابی ممنونم مرا ازین تایپ نادرست خبردار کرد. درود به روح این مادر شهید. شاید حکمت بود، این ویرایش لازم شود که مجدد یادش در شب عاشورا زنده شود. دامنه
۲۶ - بیآموزیم
اتحاد علم و فضیلت
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. تاسوعاست؛ قلم اگر جاسِر است، قلب اگر عاجز است، شک نشود در تاسوعا باید به فردایش عاشورا تفکر کرد که آزادگان جهان به آن فرهنگ گرفتندُ و مکتب. با حرف سقراط و دو بیت از شاعر به واقعهی عاشورا متصل میشوم. یعنی از بُروندینی به دُروندینی.
سقراط سخنی دارد؛ راست. «علم و فضیلت، وحدت دارند.» یعنی هر دو کنار هم مینشینند. مُصاحبِ هم هستند. هر کس آن را داشت، دچار تشتت و تلاطُم نمیشود؛ نداشت، اسیرش است. چه کسی بافضلیتتر از امام حسین ع که در برابر خود، با عنصری سُست و پر از جهالت، روبرو بود ولی با شهامت با او حتی یک ثانیه سازش نکرد. فضلیت، با علم و عالم جمع استُ با رسالت، ولی رذیلت با هر چه جهل و جاهل است مجتمع استُ سر در آخور رذالت. پس؛ واقعهی عاشورا مَصاف خونین رذیلت با فضلیت بود؛ جنگِ جهل در برابر فضل.
اما شاعر چه گفت؟! گفتُ سُرود:
گر راحتِ دل خواهی وُ آسایشِ تَن
با لُقمه و خِرْقهای ساز وُ تنِ زن
گر اطلس و اسب خواهی وُ ماهِ خُتَن
از شرق به غرب میدو وُ جان میکَن
برای یک انسان فاقد جهانبینی و فاسد در همهحال، کشتارِ امام حسین ع و یاران اندکْ اما لبریز از ارزش و ایمان، قباحتآمیزترین سیاست است، چرا؟ چون او دنبال همان چیزهایی بود که درین شعر موجود است. شعر برای او سُروده نشده، اما این شخص که تخت حکومت اسلام را در شام از آن خود ساخته بود، دنبال همین بود که شرق و غرب عالم را زیر یوغ خود برَد. نبُرد زود از زین افتادُ در حوارین در مَزبَلهای متعفَّن در پشت دمشق، دفن شدُ نا«بود». آن امام حسین ع هست، که هنوز هم «هست». همه آمدند که «حکومت اسلامی» تشکیل دهند؛ اما هوس قدرت نگذاشتُ و آنچه انجام دادند حکومت بر اسلام! بود، نه حکومت در اسلام. بگذرم. خاتمه دامنه
اشاره به دو لغت:
میدو: از مصدر دویدن؛ بِدو.
میکن: از مصدر کندن؛ بِکَن.
خاطرهی سیاسی ماه محرمی
۲۷ - بیآموزیم
تجلّیات قُدسی زمین
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. مرگ دَوّار هر سال در رستاخیزهای زمین، که بر اثرِ حرکت انتقالی و تغییر فصلها پدید میآید، از تجلّیات قُدسی زمین به شمار میآید. ازین درس زمین چه باید قلمداد کرد؟ من عقیده دارم: باید این حالِ ایدهآل زمین را، زایش و نوزایی همآره تلقی کرد که زمین مادرِ زایشمندان جهان است. به شعرِ شعورُ شورِ حضرت عطار خدای عز و جل چنین خواست:
آسمان چون خیمهای بر پای کرد
بی ستون کرد وُ زمینش جای داد
عاشوراست. یادداشتم را به آن روز کربلا چسب بزنم:
در همین زمینْ مادرِ زایش،
بدنِ برترین خوبان جهان را
اربابانِ دُژم و ظُلَمْ،
اِرباً اِربا،
مُقطّعه الاعضا کردند؛
قَطعه قِطعه.
مُثله مُثله.
تِکّه تِکّه.
قطرات خون حسین
اما،
قطره قطره،
قُطر قلب اهل قلوب را گرفت
و شد مکتب عشق،
مذهب محبت،
دین مِهر وَ مقاومت.
ای جامِ زمین!
حرارت حُبّ جان ما را
در آینهی قلب و ضمیر روشن
راضیة مرضیهی آقا اباعبدالله
آن «شهید جاوید» وُ «شهید آگاه» دشت کربلا
بتابُ بنُما. خدایا خدایا! زنهار! زنهار.
حُزنُ اندوه جانکاه عاشورا تعزیت، تسلیت. خاتمه دامنه
۲۸ - بیآموزیم
در بَر و بر دَر
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. همیشه شرائط، روی بشر اثر داشت؛ یا او را به رشد بُرد یا به رکود. رشد، نیاز به راشد دارد. اما رکود چه؟! آب راکد، طعم میگیرد، بعد خزه میبندد، سپس جلبک به خود میتنَد و آخرم یا لجن میشودُ خشک، یا گرداب میشودُ هائلُ هولناک.
شیخ اجل گفته فرق است میان دو آدم؟
فرق است میان آن که یارش در بَر
با آن که دو چشمِ انتظارْ بر دَر
اونی که شرائطش مهیاستُ سازوبرگش مجهز، (=یارش در برش) با اونی که چشمانش برای یک لقمه نان، یک تکه نور، یک معشوق افتاده در دور، یک امضای سرنوشتساز، یک حکم سرگذشتوسوز، یک گمشده در ذهن و ... بر در دوخته است (=انتظار بر در)، زمین تا آسمان فرق است؛ ابد به ازل توفیر دارد. خاتمه دامنه
سید ضیاء -سید هادی- شفیعی دارابی
وی فرزند دانشآموختهی فیزیک و فردِ با اخلاق جناب حجت الاسلام استاد حاج آقا سید شفیع شفیعی دارابی (=پسرعمهی گرانسنگ من) هست. استاد است در همین درس، در آموزش و پرورش و سپس دانشگاه. سیاست هم تمرین دارد. از فعالین قم است. فردی فروتن و نزد اقوام فردی جاافتاده و محترم. قم ساکن است؛ عین پدر. وی را به عنوان یک عضو متفکر، از وقتی مدرسه بر بستر ایتا راه افتاد، دعوت کردم. تمام این مدت، دائم مدرسه را میخوانْد. اکنون قصد کرد نوشتن را هم، کنار خواندن درین صحن، همزمان کند. من ازین تصمیمش خرسندم. مدرسهُ مباحثه. مدرسهُ مداقّه. مدرسهُ مطالعه. مدرسهُ مناظره. مدرسهُ مصاحبه. و مدرسهُ مصافحه. این آخری یعنی پس از هر بحث، دست هم را بر دوام فکرتِ مدرسه فشردن. و سید ضیاء یکی از همین خوبها. احترام به تمامی شریفُالاعضا.
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۲۹ - بیآموزیم
بر آن ، نه به آن
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. سنگُ خاک به قول آیت الله شیخ جعفر سبحانی:
«مَسجودٌ عَلیه» است، نه «مَسجودٌ لَه»
ر.ک: ص ۲۷۲ کتاب
«منشور عقاید امامیه»
با ۱۵۰ اصل، از آثار قلمی معظمٌ له
یعنی «بر آن» سجده میشود، نه «به آن» سجده شود. دومی، شرک میشود اما اولی، توحید. پس؛ فرق است میان نیتِ «بر آن» یا «به آن».
ساده گویم: بر روی مُهر -چه سنگ، چه خاک- سجده کن، نه برایِ خودِ مُهر. مرز باریکتر ز موی توحید و شرک را مشاهده کن که چقدر به هم نزدیک است! ۲۸ تیر ۱۴۰۳ خاتمه دامنه
یادآوری مدیر مدرسه فکرت
با یاد و نام و شکر خدای باریتعالی
به عنوان مدیر این صحن، از تمامی کسانی که درین مدرسه یادی، نامی، پستی، عکسی، فیلمی، حرفی، عشقی، و حتی یک کلمه سلامی به ساحت محرم و عاشورا بار گذاشتند ممنونم؛ عمیقاً ممنونم. ذخیرهی حیات دنیا و آخرت میشود. عرض خداقوت دارد مدیریت.
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۳۰ - بیآموزیم
چرا رِند؟
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. حافظ روحانییی که پنج پادشاه به خود دید، رِند شده بود؛ مجبور به رِندی. رِندی یعنی چندپهلو، رمزی، زیرکی، کنایی و غیرمستقیم حرفزدن. علتِ علتهای این سبک حافظ، این بود ریاکاری مذهبیون و به قول آقای نقی سلیمانی نویسندهی کتاب «گذرنامهی روح» در ص ۳۱ : «بدکاری پادشاهیون»، چارهای جزین بَرو نگذاشته بود که رند روزگار گردد. دیگر رفته بود لای زُلفُ رُخُ مِیُ موُ میخانهُ مَستیُ طُهور و طیور. و از لا به لای آن، سخن میپراکند! ۲۹ تیر ۱۴۰۳ ، خاتمه دامنه
۳۱ - بیآموزیم
ایران و زندان
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. چند سال پیش در کتاب «آن حکایتها» گفتوگو و نقد هرموزکی یزدی با احسان نراقی ص ۲۷اش خوانده بودم که روزی آقای احسان نراقی در حیاط بند ۶ زندان اوین، خطاب به آقای اسدالله لاجوردی به شوخی و رابطهی گرم، گفت:
«این انقلاب ثابت کرد که رژیمها میآیند و میروند، اما زندانها سرِ جایشان هستند.»
اسدالله لاجوردی جواب داد:
«اسلام زندان ندارد... منافقین باعث شدند این وضع به وجود بیاید.»
توضیح ۱ : نراقی و لاجوردی هر دو اینک در خاک آرمیدند؛ اولی درگذشت. دومی توسط جوخهی ترور سازمان تروریستی رجوی، ترور شدُ شهید.
توضیح ۲ : مرحوم آیت الله سید محمود شاهرودی نیز وقتی قوهی قضاییه را گرفت، گفته بود، زندان نه. یا دستکم کمتر زندان ببُرّن.
نتیجهی جدی: ایران الآن را، زندانیان دارند اداره میکنند؛ همهی قدیمیهای این نظام، در زندان شاه بودند؛ یا در تبعید و نفیِ بلَد.
نتیجهی کشکولی: کاری نکنند یک وقت، ایران آینده را همین زندانیان الآن در زندانِ نظام، اداره کنند! بگذرم. خاتمه دامنه
نون سنگک سبوسدار قم
آق سیدموسی سلام. اَندِه گوفتْ زدی که اشتهای صبحانهام سوخت! رفته بودم سنگک بخرم دیدم صفه. منم سه نفر بیشتر صف بشن، جیم میشم. اما شانس آوُردم همسایه صف بودُ یک قُرص نون سنگک سبوسدار داد به من. سبوسی! که فقط به قم اِما میدن! که مجتهدین در مقام استنباط اجتهاد داشته باشند مطلق، نه مقلَّد، نه مقیَّد! چون درِ اجتهاد در شیعه بازِ بازِ باز است و کسی نباید تا ابد درش را ببندد!
اَندِه آبشِله، آبشِله و آبغرقه آبغرقه هاکاردی، حتی سنگک هم قورت نرفت! مجبور شدم کلهپاچه بخورم که اِلّا وُ لابّد حسابی امرو تا اِمشو کلّهام دود راس میشود!
تِ اعی باز حتماً دری درختِ پج بِن پرسه میزنی! بزن؛ دور! دور شماست این بار! چون راحت شدین برای چند سال؛ از مملکتداری ایدهآل! هیچ چیز بهتر از گوفتزدن نیست! گفتمان و گفتوگو، وِن پَلی مسخره است! اوه هاده تِ به دارُ قرار.
شرح لغت برای فارسیزبانان صحن:
گوفت: نوعی حرف که طرف او خیال میکند چِش زد؛ بدتر از چشمنظر یا شوخچشم. البته در قرآن (قمر یا قلم) چشمزخم مطرح شده است. لیزلوقنک...
آبشِله: شِل یعنی شُل، رقیق. آبشِله ترکیب آب و رُب انار و مخلفات معطّر برای نوشیدنی فصل گرم سال. یا برای آنها که فشارخون و چربی دِمبه و زیادیگوشت دارند! این سّکّلمه آخری کشکولی!
شرح این چند عکس
شامدهی شب سوم سیدالشهداء ازل تا ابد حضرت اباعبدالله الحسین -علیه السلام- است که چندین سال در دارابکلا به یک رسم مذهبی مورد علاقه و اعتقاد عمیق مردم درآمده است. گوشت، برنج، روغن، زیره، زعفران، زردچوبه و هر چه نیازمندی این طعام نذری است از طریق خودِ مردم و نیز کمک عمدهی برخی خَیّرین تأمین میشود. تقدیر دارد و خداقوت بر همگان. آن گونه که از مصاحبهی گذری عموحمزه از جناب حاج آقا ابراهیم مهاجر پدرشهید و پیشکسوت این مراسم، دیدم، ایشان فرمودند ۳۵۰۰ تا غذا پخت شد. درود. از عموحمزهی خوبم ممنونم که قطعههای عکس این صحنهی آمادهسازی غذا و حاضران فعال آن را برایم منعکس کردند که اینک با نوشتن این شرح کوتاه، در صحن بار گذاشتم. دامنه.
۳۲ - بیآموزیم
هِلِنیمذهب
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. ایران در حاکمیت سُلوکی هِلِنیمذهب شده بود؛ دستکم بخشیاش. نوعی مذهب است که به ربالنوع پرستش میبُرْد. آئین «اربابِ انواع». میراثی از یونانزدگی. من عکاسی هِلِن خیابان فرهنگ ساری (از میدان شهدا به فرهنگ کمی قبل از قارن سمت چپ) را خیلی خیره میشدم؛ ظهور فیلم عکس داشت. گمان برم نام هِلِن برگرفته ازین فرهنگ بوده باشد؛ شاید. اللهِ علمٌ.
حاشیه بر متن: چرا من مینویسم اللهِ علمٌ؟ چون آیت الله شیخ جعفر سبحانی استدلال محکمی کرده بود که «اللهُ اعلمْ» صحیح نیست؛ چون علم همه دست خداست. منظور سبحانی دامت برکاته این است وقتی خدا را «اعلم: داناتر» میگوییم انگاری خودمان را در برابر خدا «دانا» تلقی میکنیم. پس اللهِ علمٌ درست است، نه «اللهُ اعلمْ». بگذرم. خاتمه دامنه
من اولین باری که ترانه خواندم!
خاطرهی من در دبستان : سال ۱۳۵۵ دارابکلا
مُبصری داشتیم به اسم اکبر فرزند مرحوم حاج مهدی رجبی پایمله که دامدار بود. او هر بار تا نیامدن معلم به کلاس، یک حکمران بهتماممعنا بود. فرمان میداد همه بدون استثنا باید یک ترانه بخوانند. شیش (ترکهی انار بدتر از شلاق چرم) هم دستش، عین شمر بن ذی الجوشن وسط کلاس راه میرفت رجَز میخواند و همآورد میطلبید. نوبت من رسید. ای وای؛ منِ شِخوَچهْ که ترانه حرامه! چطور بخوانم؟! اول زور گفتم! دیدم زور حکمران کلاس از خود مدیر دبستان و معلم کلاس هم سلّاخانهتر است. تسلیم شدمُ خواندم. کلاس به سکوت محض فرو رفت که اِوْریم طالبی خانِه بخوندِه! با کمال بی بلدی خواندم. این را:
زرا زرا زرا
زرا زر زر زرا
زرا زرا زرا زراهوووو زرا
زرا زرا زرااا
زرا زراهووو زراااااااا
تمام که کردم. اکبر گفت: همین. گفت: آره. سرتَپ پِتَک مرا گرفت. و همان سرتَپ شد عامل وفاق و رفاقت من و اکبر. او پیش حموم چاه هفتروز دارابکلا خونهی مرحوم حکیمی را اجاره کرده بود. با همدبستانیها پیشش میرفتیم. او سپس داماد مرحوم حاج شیخ روح الله حببیی شد و اینک در کوی طالقانی اول امامزاده عباس ساری کنار خانه جوانان سابق هلال احمر لاحق، سکونت داردُ اهل هنر نقاشی و دنیای طرحُ رنگ شد. درود بر او. حالا که فکر میکنم افسوس؛ جمع میکنم چرا آن سال من ترانهام این طیری نخوانده بودم:
خَ خَ خَ خَخه
خَخه خَخهُ خَ خَه
خَ خَ خَ خَخه
خَخه خَخهووو خَ خَههههه
آخه چون آن سال هنوز خَ نیامده بود دارابکلا ولی به هر حال مرداد ۱۳۶۵ نصیبُ سهیمُ قسیم هم شدیم! حالا آق سید موسی که خادت شِخی خوندی و در خانه هم عالِم دین داشتیدُ روحش هم معزز، من آیا دوزخ میروم؟! چون آن ترانه هنوز هست برایم بهانه که نکنه باشم اهل سقَر وَ درَک وَ مِنَ النار ! تِ دبیرُ و مدیر دبیرستان اسبق و اکنون باغدار تیولدارْ پولدارْ اِتّا کتاب لا بهی هارش اوریم طالبی دوزخ دله دره جیزغاله وونه؟؟!
صف تحویل گندم هست ها
لئی، بالادست نکا
ابراهیم دارابکلایی برادرخانم هستُ آقامیلاد آنها
منطقهی خوش آبُ هوا
خدا برکات دهاد بر مردم کوشای آن جا
زیاد شود گندمُ آردُ سیلوها
تا رانندگان سبکُ سنگینها
صف نایستند چهار و چند ساعت ها
دامنه درود میفرستد به تمام حملنقلکنندها
و سندیکاها که اگر قدرت بگیرند خوب میشود ایران ما.
اون نوک کوه را محلیها میگویند: لعی شاهرضا که میگویند نسبت دارد به امام رضا ع. یک زیارتگاه است.
عکسُ کمی مکث
این جا شالیزاری مُرسم است؛ روستایی همسایه با مردمانی آرام و انسان در کمی آن سوتر در سمت جنوب شرق روستای ما دارابکلا که هر سمتش را جنگلُ مرتعُ مزرعه در بر گرفته است. برنج مُرسم خوشطبخ و خوشطعم است چون آبش از چشمههاست و آبندان زلال آن. عموحمید این عکس را ۲۹ همین تیر ۱۴۰۳ برایم فرستاده که ثبت شده در سایت من دامنه
بوردِمه رِزکال گاجِه خریدم! هِنِری هَسْمِه! اینجه بود هر کیلو پانزده هزار تومن، اونجه را خبر ندارمه. خیلیهم تُرشمَز است و بوی صحرای قدیم محل را میدهد که لای پمبهجار وَ توتونزار خُودکال گارجه کاشتِنه. و ما جوانا میرفتیم غارت! مِزّه مِزّه! هر چی بشه دِزّه دِزّه، دَزِه دَزِه!
شرح شش لغت این متن برای فارسیزبانان صحن:
در گویش شمالی،
دِزّ: یعنی دُزد
بوردِمه: یعنی رفتم
صحرا: یعنی مزرعه
رِزکال: یعنی کال ریز، گوجه کوچیک
هِنِری: یعنی خیلی شایسته و هنرمند
دَزِه: یعنی پُرِ پُر تا لببهلب لبریز. متلک هم هست: مثلاً میگویند برای خودش پلو را دَزِهی دَزِه کرد ولی برای من یک کم ریخت. برای افراد رِند هم کاربرد دارد که تا میتوانند میقاپند.
اما آخر حرف: دارکلاییها هر کجای زمین باشند، چه کربلا، چه جناسم و سیکا، چه لَشتِ نشاء، چه آستارا رِزکال گاجِه خوارِش از کباب حاج نائب بیشتر مزه میکند حتی از شیشلیک شاندیز.
شرح دو لغت برای فارسیزبانان صحن:
سازه: در گویش شمالی یعنی: جارو.
سیکا: اُردک. در اصل سیک اوه است، چون دائم در آب بازی میکند و کرم و خرچنگ میگیرد و آمیب میخورَد.
احیای نام دیدنیهای طبیعت ایران
رد پای جهل
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. به تاریخ : ۳ . ۵ . ۱۴۰۳ هیچ یک ازین چندین سرخط (=تیتر خبر) روزنامهی «خوزیها» (چاپ چهارشنبه، ۳ مرداد ۱۴۰۳) چشم مرا نگرفته، زوم شده به «رد پای جهل» نوشتهی خانم "کبری عیلزاده" این که جهل رد پا باقی میگذارد سخن نُوی است. بارها از زبان امام علی ع در کتاب یا پای منبر و تریبون آموختیم که آن حضرت از زیانباری «جهل» زیاد (=بهفراوانی) هشدار دادند که «مردم، دشمن چیزیاند، که نمىدانند». جهل از نظر من، پوست جلد پُشتی کتاب آدمی است که تقلید پوست جلد رویی آن. این دو -جهل و تقلید- انسان را بدجور جلد میکند و به جلد فرو میبرَد. شاعر و روزنامهنگار عصر مشروطه مرحوم محمد فرخی یزدی چقدر خوب سروده بود! آن هم کجا؟! در کُنج زندان قصر (سمت سیدخندان تهران)
"گفتنِ لفظِ مبارکبادِ طوطی در قفس
شاهدِ آیینهدل دانَد که جز تقلید نیست"
سگ سنندج را دوش گرفت
کارشناسهای فن بارها گفتند و از آنها باید آموخت که به به سگ نباید غذا داد. بیخیالِ تلاش میشود، زیاد میشوند اکوسیستم (چرخهی حیات) و تنازغ بقا را برهم میزنند. وقتی سگ را در مسیر، سیرِ سیر میکنند؛ خُب معلومه به جان یوزپلنگ کمیاب در توران هم میافتند. بارها پیش آمده است. من از مَلِه خبر ندارم ولی ببینید سگ، سنندج را دوش گرفت. سگ را اگر قرار است غذا داده شود چند جاست: نگهبان باشد. بسته باشد. قلاده سرش باشد. لنگ گردیده باشد. افتاده و نابکار شده باشد. سگ وقتی غذا بگیرد، ولگرد بار میآید. پاچه گاز میگیرد.
شرح دو لغت برای فارسیزبانان صحن:
مَلِه: لفظ خودمونی محله است. یعنی روستای زادگاه.
دوش گرفت: فرا گرفت، کثرت در چیزی را میگویند: دوش. مثلاً سیلاب آمد، آب، اتاق را دوش گرفت. یعنی فرارگرفت تا دوش را رد کرد
شیفتههای نشتُ درز
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. به تاریخ: ۴ . ۵ . ۱۴۰۳ دیروز آقای «سردار رمضان شریف» سخنگوی سابق سپاه که چندروز پیش آقای «سردار علیمحمد نائینی» جایش را گرفت، یه چیزایی! گفت بدین مضمون که با برداشت آزادم مینویسم. آخه هر کس در مضیقه بیفتدُ در مخمصه یا مأموریت! به امریّت! و یا از جایی برداشته شودُ شبیه شِبهعزل، دستبهنشتِ «اِط وُ اَم»ش بسی خوب! میشود. او این جوری درز داد و نشت! عمد دارد درین نقل، یا ضعف؟! باید کمی بردبار گشت.
آقارمضان آن سال در مسیر زنجان برای سخنرانیکردن روز قدس میرفت... ناگهان از دبیرخانهی «شورای عالی امنیت ملی» کسی تماس گرفُ گف: «آقاشریف چه کار کردید»! آقا سرتیپ رمضان گفت: چطور مگه؟! آن کس گفت: آقای "ظَ" از هتل کوبورگ بلژیک!!! (=که یه زمانهایی به نظر من گویی بازداشتگاه بود) تماس گرفتندُ گفتند اظهارات رمضان شریف «تمام بساط ما را به هم ریخت»! بعد رمضان شریف ادامه داد که آقای علی دریابان شمخانی اهل آبادان به آقای "سردار عزیز جعفری" گفت بگویید شمخانی گفته این حرف موشکی را دوباره تکرار کند آقای شریف رمضان!
یادآوری یکم: وسط مذاکره بود آن موشک! موشک.
یادآوری دوم: حالا وسط انتقال قدرت به دولت «پزشک. پرزیدنت پزشکیان» پهباد "یافا"ی یمن میرود وسط تلآویو فرو میآید!
نکتهی استنتاجی: آیا روزی در چندُ اندی سال بعد، آقای «سردار علیمحمد نائینی» سخنگوی لاحق سپاه، هم لزوماً، در مسیر سمنان یا صحرای صومعه سرا!! نَشت اِط و اَم میدهد که سپاه به انصارالله یمن ... . !!! فعلاً بگذرم. باشد برای بعد از تنفیذُ تحلیف (=سوگندُ قسَم)
بُگذرمُ بذا بُگویم آق «شریف» نحیف نشد! چون "رئیس جدید مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه" شد. لابد خبر دارید طبق "دستور" در سپاه کسی «بازنسشته» نمیشود، تا عمر دارد اسم رسمیاش سپاهیِ «وابسته» است، نه «بازنشسته». یعنی به کسی نباید گفت: سپاهی «بود»، باید گفت: سپاهی «هست» یا ماضی نقلی: سپاهی "بوده است".
یک کشکولی البته: این میان، قلیلی در قِلّت مطلقِ مطلق! دستبهسرقتِ ادبی خوبی دارند! کُپیرایت هم که، کشک است در کشور. این سارقان ادبی از آن منابع میرُبایند به اسم خود «چاپ» میکنند به قول همکار ممَسنییی من: «چاپوو» میکنند. و منِ مدیرِ بینوا، عاشقِ بینوایانِ لئو تولستوی را یاد "چاپْچی"ها میاندازد. در پایتخت "چاپچی" یک معنی دارد در خیابان انقلاب، ولی در دارابکلا یک معنی نابِ ناب.
پیوست: کیوان خسروی خبر رمضان شریف را تکذیب کرد که شمخانی چنین چیزی نگفت.
تفیذ حشو است آیا؟!
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. به تاریخ: ۵ . ۵ . ۱۴۰۳ خودِ رأی ملت، طبق قرارداد اجتماعی دموکراسی -که پایهی کار بر قاعدهی اکثریت است- تنفیذ هم هست. چون رجوع به رأی مردم شده است و همانطور که برگزیدهی ملت -هر کدام از افراد داخل در رقابت که بوده باشد- عرفاً و قانوناً رئیسجمهور همهی مردم میشود، رئیسجمهورِ تمامی سران سیستم سیاسی هم میشود، از صدر تا ذیل. اینکه تنفیذ گذاشتند، به نظر من مملوکردن کارهای انتقال قدرت در تشریفات است و وقت شروع کار را هم میگیرد. مگر ممکن است ملت رأی دهند اما کسی آن را نپذیرد؟! این که استنکاف از پذیرش نتیجهی رأیگیری عمومی میشود. پس، تنفیذ آیا حشو است؟! که فقط تشریفات حساب شود. و البته شکل زیبایی از جابجایی قدرت. اما اینکه تنفیذ موجب نفوذ و رسمیت کارِ منتخب مردم است، برای من نامفهوم است. مردم با دادن رأی، کار را تمام میکنند. عین یک مسابقهی فوتبال که برنده میرود کاپ میگیرد و بازنده میماند که سعیاش را برای کارزار بعد درست کند. سوگند در بین نمایندگان ملت، البته یک اقدام پیمانصفت است و عقل هم آن را پذیرا. من برین نظرم. مگر آنکه قانع شوم یا مواجه با استدلال عقلپسند گردم که تنفیذ واقعیت در شرع دارد.
نماد و نشان ایران
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. به تاریخ: ۵ . ۵ . ۱۴۰۳ این دو نوع سفید و تیره طراحی شکیل و مناسب لباس بانوان کاروان ایران در مراسم رژهی افتتاحیهی المپیک ۲۰۲۴ پاریس و نیز هنگام گرفتن مدال است که از امروز ۵ مرداد ۱۴۰۳ گویا در کشور فرانسه شروع میشود. رویداد جهانیست و پرطرفدار. که میتوان فرهنگ، ادب، هنجار، تفکر ایرانی را در قالب کاروانهای ورزش به جهان به نمایش گذاشت. یک ایراد در لباس این است پرچم ایران در طرح لباس تیره، تعبیه نشده که شاید هم شده، اما مشخص نیست. نماد کشور و نشان تمدن ایران در مجامع جهانی باید برجسته شود.
ادیب کیست؟
به گیتی خردمند و باهُش توییکه پروردگارِ سیاوش تویی
حتی حرارت بر صحنه مسلط است
علمِ کشف ، علمُ بحث
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. به تاریخ ۷ . ۵ . ۱۴۰۳ صوفی کمشمار بودند، اما میان ملل دست به حدیث وَ روایتِ بسیار بودند. هر چند این طریقهی عرفانی مذهبی فکرش علمِ کشف بود، نه علمِ بحث. چرا؟ خُب معلومه که چرا. چون پاکدلی و تصفیهی اخلاق را بالاتر از تحصیل دیگر میدانستند. بگو حافظ چه گفت؟ که به همهچیز شباهت میزد در شعرش. به فقیه، به حافظِ موسیقی، از بر بودنِ قرآن، دانشمند، عارف، منتقد، روحانی سازشکار، محافظهکار، حتی دنیادار. گفت:
بِشُوی اوراق اگر همدرس مایی
که علمِ عشق در دفتر نباشد
بی هیچ نبود که مولوی هم سرود:
زادِ دانشمندْ آثارِ قلم
زادِ صوفی چیست؟ آثار قدم
بگذرم
چرا شاهعباس؟ شاهشجاع، نا؟
در مراسم افتتاحیهی المپیک پاریس ۲۰۲۴ که جمعه دیروز ۶ . ۵ . ۱۴۰۳ برگزار شد بر روی رود «سن» تابلوهای نقاشی ملل هم نقش بست، از ایران نقاشی «شاه عباس و جوان» اثر محمد قاسم مصور تبریزی نقاش، نگارگر، شاعر، خطاط و موسیقیدان عصر صفوی، نقش بست در مسیر عبور کاروانهای ورزشی. چرا شاهعباس؟ شاهشجاع، نا؟ نمیدانم من، اما.
سیصد مجتهد پای درس یک مجتهد
دو زنگ
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. به تاریخ ۹ . ۵ . ۱۴۰۳ فرّخی سیستانی سروده بود:
رُخِ روشن را زیرِ زِره خودْ مَپوش
که رُخِ روشنِ تو زیرِ زِرهْ گیرد زنگ
دو تا زنگ داریم، زنگ بر آهنُ چُدن. زنگ بر دروازه وُ مدرسه. زنگ اولی، زنگار است؛ باید زدوده، ولی زنگ دومی زنگوله وُ اخبار است، که باید شنیده شود. من فکر میکنم فرخی هر دو را دارد میگوید. بگذرم. رمز و راز آن بمانَد.
توضیح عمومی در صحن
من وعده کرده بودم پیش از انتخابات و پس از آن تا زمان سوگند آقای پزشک پرزیدنت پزشکیان از لام تا کام حرف نزنم، نزدم و به عهدم وفا نمودم. هر چند تا امروز ۹ . ۵ . ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ عصر -زمان اقامهی سوگند- باید صبر ورزم تا پس از وارد شوم، اما در آغاز یک یادداشت روز در ستون ثابتم در صحن با عنوان دو زنگ نگاشتم و در ادامه یک پست پیشپرداخت تقدیم میکنم که موضوع آن لابد از چالشیترین سیاستهای دولت پزشکیان خواهد شد؛ چالش احتمالاً دامنهدار در درون ایران و چونُ چرایی پردامنه در بیرون جهان. من بدون آنکه صحن را بخوانم، دست به این ابتکار زدم، نمیدانم کارم درین اقدام و فرض، درست است یا نادرست. پست پیشپراخت من:
من! مذاکرهکنندهی آمریکا
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. به تاریخ ۹ . ۵ . ۱۴۰۳ فرض میکنم جناب جلیل قربانی مذاکرهکنندهی دولت آقای مسعود پزشکیان است. مبنا را هم طبق میل ایشان «برنامهی اقدام جامع مشترک» میگذارم.
هِلٍلو! جناب جلیل قربانی مذاکرهکنندهی دولت پزشکیان. اوغور به خیر! درخواست میدهم موارد زیر را صورت دهید تا سپس وارد دور دوم برای سایر موارد مذاکراتی شویم:
۱. از جنگ نیابتی و انتریک منطقهای پا پس بکشید.
۲. تمام غنیسازیهای اتمی را به زیر «آستانهی اتمی» برگردانید.
۳. دست از دخالت در بازیهای سیاسی و جنگی اسرائیل بشویید و در طرح نوِ سازش «آبراهام» آمریکا و اعراب اختلال نکنید، بگذارید روابط اسرائیل و اعراب عادی و برقرار شود.
۴. فروش اسحله را کنسل کنید و در اوکراین علیهی ناتو دستدرازی نکنید.
۵. سپاه قدس را منحل کنید و از سرِ تروریستی شدن این نهاد برونمرزی، با بازماندگان قربانیان تنازعات منطقهای، تاوان و خسارات مالی بپردازید.
۶. هر چه کیک زرد دارید و ذخیرههای اورانیوم غنای خلوص بالا را ۱۰۰ در ۱۰۰ منهزم کنید یا به غرب یا کشور ثالث مورد وثوق طرفین امانت دهید.
۷. جبران ترکِ پایبندی به (معاهده / قرارداد / برنامه / چارچوب / پیمان) در ایران به برگردان فارسی موصوف به برجام، را به جا آوردید.
۸. آمریکا از آن رو از امضا ایران و ۵ + ۱ خارج شد چون هیچ الزامی برای ریاستجمهوری بعدی آمریکا جهت ماندن یا نماندن در آن، بار نمیکرد. بنابراین خروج آمریکا از آن، حق کشور ما بود و ورود مجدد به آن نیز در ارادهی ماست. شما پاسخ دهید چرا در مجلس، قانون راهبردی گذراندید و ورق قرارداد را سوزاندهاید؟! و با این رفتار، از یک کار
بینالمللی با رویکرد عقل جمعی، سرپیچی کردید.
۹. دست از تقویت نهضتهای آزادیبخش بردارید و در امور همسایگان عرب دخالت نکنید و مردم را با دادن حق معیشه، علیهی حکومتهای خاورمیانه نشورانید و در عوض مردم خود را در اعتراضات دستگیر نکنید. سنگ مقاومت را بر سینه نزنید که محیط مرز خود را از بحرانها به دورتر از مرزها و محیط امن استراتژیک انتقال دهید.
۱۰. از خود دفاع کنید که چرا به گزارشگران رسمی حقوق بشر سازمان ملل به ترتیب احمد شهید، خانم عاصمه جهانگیر، و هم اینک جاوید رحمان راه ندادید تا از کشور شما گزارش حقوق بشر تهیه کنند؟!
امضاء !!!
من! مذاکرهکنندهی آمریکا
میز فرضی مذاکرات مستقیم
میان ایران و ایالات متحده آمریکا
در مدرسه فکرت : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
بادام؟ یا بادمجان؟
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی به تاریخ ۱۱ . ۵ . ۱۴۰۳ طالب آملی را آقای محمدرضا قنبری خیلیخوب به کتاب درآوُرده؛ زندگی و شعر او را. طالب خود را «بلبل ایران» نامیده بود. او از آمل خارج و در کاشان پیش خالهاش مقیم شده بود. در تمام موارد قشنگ میسرود، یک موردش این رباعیست که خیلیخیلی زیبا سُرود: این فروز:
دلِ عاشق به پیغامی بسازد
به یاد نامه یا نامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضتکشْ به بادامی بسازد
نکته: طالب اگر اینک زنده بود، بادام نمیگفت! چون چنان قیمتش گران شد که خرید آن جُربُزه میخواهد! شاید جایش بادمجان میگفت اگر البته از تخریب وزن شعرش، باکی نمیداشت!
یخچال و برفچال
📝 : خاطره. به تاریخ ۱۱ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. یخچال و برفچال. لابد از گزنَگ زیاد عبور کردهاید. در جادهی هراز است؛ از سمت آمل قبل از رینه. هر کس دستکم یک بار در رستورانهای جادهی هراز مخصوصاً گزنگ، برگُ کوبیدهُ شیشلیک و اگر نشد، حدِ کم قورمهخورشت خورد. اگر این را هم اگر کسی نخورد باید گفت از سِره مرغانهآبپز یا خیکبَزِه پنیر آوُرد و رفت گوشهای یواشکی داد قورت! که کسی نبیند بگوید چِلاس است و رستوران غذا وِسّه پول خرج نمیکند! باری؛ یک اتوبوس ترمز زد شام گزنگ. همه پیاده شدیم. ۴۰ و اندی آدم. همه رفتند درون رستوران. آداب طهارت و نماز بر جای آوُرده شدُ همه آمدند سر میز. یک نفر سفارش شام در آن شبِ وارشی نداد! همه از زیر چادر خانوادهها شام درآوُردند، یکی کوکو، یکی کتلت، یکی پندیر، یکی حتی تهچین، یکی سبزی الویه و یکی هم مرغانه آبپز. صاحب رستوران عین وِرگِ ماز آمد به راننده گفت دیگه این جور مسافرها را نیار پیش ما. یک نفر حتی یک چایُ نوشابه نخواست! برخاستیم با شکم پُر از شامی با جَفری، زدیم بیرون و دهن بود که هَه میکردی عین بخاری بخار میزد بالا. یخچال و برفچال حالا چیه؟ اولی یعنی سردترین لایههای کوه که با برف ذخیره شده باشد. دومی چالههای عمیق و وسیع در کنارههای روستا بود که برف داخلش میریختند همهفصل آب داشته باشند.
دعوا در کاشمر،
کاشت گندم به جای خشخاش در افغانستان
📝 : به تاریخ ۱۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. خُب برای من خیلی مهم بود که کاشمر گروگانگیری یک زن و کودک رخ داد. شهری در ۱۰۰ و اندی کیلومتر در شرق خراسان رضوی که باری مطلع شده بودم مردم کاشمر اصلاً جریمه نمیشوند چون قوانین رانندگی را رعایت میکنند و حتی خبر داشتم سازمان ملل هم کاشمر شهری به تعبیر من بیدعوا در بین جهان میدانست. این شهر نگین هم دارد، نگین درخشندهای قبر شهید تنها و تبعید سید حسن مدرس آن آیت اللهی ضد استبداد رضاخانی. سلام بر آن روح بزرگ سیاسی و سادهزیستی و پاکدستی و شهامتورزی. کاشمر شهر بیدعوا، باز هم به همان مرام بمان. اما خبر دومی که چشم مرا برق انداخت اقدام قشنگ امارت اسلامی افغانستان است که پس از فرار آمریکا، توسط طالبان اداره میشود. محمد عبدالکبیر «معاون سیاسی رئیسالوزراء حکومت افغانستان» در دیدار با آقای احمد وحیدی وزیر کشور، در تهران، با شورُ شعَف از وسعت سرزمینهای زراعی در افغانستان به عنوان نقطهقوت کشورش یاد کرد و سرمایهگذاری در آن را خواستار شد که تماماً به کشت خشخاش اختصاص داشت، اما به نقل او، امارت اسلامی حالا به کسی اجازهی کشت خشخاش را نمیدهد، به دنبال کشت جایگزین (=گندم) است. چقدر این خبر خوب است.
رد مرز خانم کبری غلامی
📝 : به تاریخ ۱۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. شروع: رد مرز خانم کبری غلامی. من نمیدانم شبکهی شرق راست گزارش کرد که خانم کبری غلامی «پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا» به علت «تذکر حجاب» رد مرز شده است یا نه. نقل این است او را ابتدائاً به «اردوگاه» بردند و بعداً با «اتوبوس برای رد مرز» به سمت مشهد مقدس. کبری غلامی گرچه متولد افغانستان است اما از ۴ سالگی (=از ۲۷ سال پیش) در ایران زندگی میکند. حتی اگر این پوشش یا کشف حجاب هم کرده باشد، رفتار با این دختر میتوانست اخلاقی، مداراآمیز، تأثیرپذیر، و در یک کلمه مروتانگیز باشد. آنان عین فلسطینیان مردمی آوارهاند. بر سر آوارگان، آوار نشوید. خودم در باقرآباد ری در جنوبیترین جای پایتخت به چشمم دیدم از هر پانزده دختر دبیرستان که از سر جلسهی امتحان باز میگشتند در همی خرداد امسال (۱۴۰۳) فقط یک تا دو تن روسری را درست در سر داشتند. من هم فقط گذری دیدم اگر در شهر بگردند وضع آشفتهتر از این است؛ حتی قم ما هم وضع فرق کرده است؟ کبری را رد مرز کنید یعنی بفرستید به کشورش، خود ایرانیها را میخواهید کجا رد مرز کنید؟! کمی پند گیرید. داروغهها اغلب خود دروغبازترند و دغلیتر. حریم را پاک داشتن هم هنر میخواهد و هم عمل عاملان، به دیانت. جزئیات در اینجا.
لینک بالا را باز کنید
📝 عموحمزه سلام. ممنونم از اطلاعرسانیات. اگر زحمتت نیست نیابت مرا در تشییع و تدفین و نیز عرض تسلیت در منزلش به بستگانش برعهده داشته باش. اجرت با خدای عَز وَ جَل. ۲۹ دی ۱۴۰۱ این عکس را ازو انداختمُ چند لحظهای با او مصاحبه داشتمُ در سایتم دامنه نظراتش را نوشته بودم. عیناً درین عکسنوشته آوُردم. خدای بخشایشگر مهرگستران، روحش را نواز دهاد. ابراهیم. یک حرف او به یادگارم مانده است:
«تمام دنیا به علم است. تمام علم به نماز است. و تمام علم و نماز به حروف است؛ همه چی با حروف است.»
و وقتی عموحمید ازو پارسال عکسی به من فرستاد زیر عکسش اینگون انشاء نوشتم:
باید با او نشست تا آموخت
از ضمیرش چه بیرون میدهد
جناب باب قاسم رمضان رفیق مرحوم پدرم
شبنشینی منزل ما میآمد
برای ما قصههای ردیف میگفت
📝 وَرّهمار. بالاخط پِه یعنی اَم سمت، به گوسفندی که شیر میدهد و گِیونِ پُرُ پیمون داشته باشد میگویند وَرّهمار. اما لِمبِرپِه (=یا همان لپِرپه) را نمیدانم چی میگویند. اساساً هر شیرخوارهای به هر شیردهندهای در سیاست -البته سیاست از نوع بدهُ ببند- مجیز میگوید! که با تمجید ویشته شیر بنوشد! عکس از آقا محسن دارابکلایی است؛ پسر آقاابراهیم و سیده مریم صباغ.
قایقرانان ایران
📝 : به تاریخ ۱۴ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. یکی بُریدهی روزنامهی «هفت صبح» دیروز را برای من فرستاد که میگفت نویسندهی یک گفتار در آن گفته است برخی گفتند میشود این دو قایقران بانُوان: مهسا جاور و زینب نوروزی غرق شوند! نمیدانم طنزپرداز، طنز، پرداخت یا حقیقت را برملا. من گمان که نه، یقین میکنم که روح ایرانی باید از اهتزاز پرچمش در قهرمانی هر یک از بانوان و مردان پهنهی رقابت جهانی به پرواز در آید. فکر نکنم آدم ایرانی باشد، ولی غرق قایقران خود را روی رود سن فرانسه بخواهد. این نوع خواست، بدترین خواست -از هر کس که باشد- هست.
خاطرهی قورباغه دوراندیش
📝 : به تاریخ ۱۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. نشست امروز آقای کوروش پارسانژاد از طراحان مطرح ایران که رئیس کانون پرورش فکری کودکان است هدایت شدم به سال ۱۳۵۸ که نخستین کتاب مصور داسانی را با عنوان «قورباغهی دوراندیش» خوانده بودم. خاطرهای که هر بار ذهن مرا رنگآمیزی میکند. اساساً فردی بودم سرِ کتاب، عاشق شدیدِ کتابهای عکسدار. حتی خونهی ما کتابخانهای داشت ارث از پدربزرگم، که کتابی وزیری (=قطع بزرگ) در قفسهاش بود هر بار میآوُردم پایین بازش میکردم فقط عکسها را تماشا میکردم، قضیهی نبرد لشگریان یزید بود با ۷۲ تن در کربلا. آنقدر آن دو کتاب در ذهنم چونان آجر چیده شد هنوز که هنوزه اصل کتاب و عکسهایش از خاطرم نمیرود. کتاب بخوانیم؛ کتاب آدم را میسازد و قد علمیاش را بالا میبرَد. کسانی هم که با کودکان کار میکنند، طراحیها را بسیار مهم بدانند چون ذهن را مهیای فراگیری میکند.
📝 این روزنامهی عصر میهن چاپ امروز ۱۵ . ۵ . ۱۴۰۳ عکسی در نیمصفحهای بالایش انداخته که مرا یاد قدیما برده است. آب در ایران واقعاً به بحران خورده، حتی به بالاتر از بحران، یعنی معضل گردیده، در جاهایی هم بدتر از معضل، به کمیابی و حتی نایابی کشیده. اینان در پشت بام دارند آب هورت میکشند (=میک میزنند) از بس به بیآبی و کمآبی دچار شدند. یک زمانهایی، دُور، آب، وفور بودُ سوخت، کمِ کم. کارِ آدمها -بیشتر رانندگان- اکثراً این بوده با یک شیلنگ یکُ نیم متری، از باک همدیگر بنزینُ گازوئیل (=نفت گاز برای دیزل) بکشند یا از انباری همدیگر، نفت هورت بکشند. همه پشت صندوق ماشینشان این شیلنگ را که عین عقال -که عربها بر سر خود میگذارند- پیچ میزدند، داشتند. صفِ سوخت گاه از صبح بود تا غروب. اما باز نیز بارها به آدم بیست لیتر هم نفت سفید نمیرسید. حرفم چیست: هم آب و هم سوخت باید چارهاندیشی شود. بارها از زبان برخیها شنیدم اول صبح تلویزیون را روشن میکنند تا نصفشو. خودشان هم پای آن نیستند. اگر مثلاً ده میلیون خانوادهی ایرانی هر روز چنین کنند چقدر برق درگیر شبکه میشود. برق ایران هم بیشتر، آب میخورد. یا گاز و قیر و مازوت. به فکر میهن خود باید بود؛ استفادهی بهینه. دامنه
عکس از یورونیوز
دستهصندلی
📝 فرض سوار همین هواپیما شدید، افتادید کنار پنجره. کنار دستت هم افتادی جای یک دختره. آن دستهصندلی کناری که اختصاصی مال خودتان میشود. کسی هم برای آن اعتراضی ندارد. اما این دستهصندلی وسطی از نظر عرفی و اخلاقی و اشتیاقی و یا هر جور دیگری، چه میکنید؟ به بغل دستیتان میدهید که او دستش را روی آن، راحتی دهد؟ یا نه این دستهصندلی را هم زرنگی میکنید میگیرید؟! فعل اخلاقی و هر فعل دیگری که به نظرتان میتواند درین وضعیت رخ دهد کدام یکی بهتر است؟! مدیر ازین کمند بگذرد! محرم هم امشب تمام شد، واس همین مدیر وارد این مقال شد.
حلقهی متاع
📝 : به تاریخ ۱۶ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. حلقهی «متاع». درین عکس سوژهی من دو نفر وسط است. مرحومان: ابراهیم یزدی و نفر پشتیاش عزتالله سحابی. هر دو عضو اولیهی شورای انقلاب. اولی مدتی وزیر خارجه و دومی مدتی رئیس سازمان برنامه و بودجه و شغلهای مهم حکومتی دیگر. سحابی فرزند مرحوم یدالله سحابی در زندان شاه در حلقهی «متاع» (=مکتب تربیتی اجتماعی عملی) وارد شد که مبارزین، مخفیانه آن را بنا نهاده بودند. خودش نیز از مؤسسها بود گویا. از اینا گذر کنم. در اواسط دههی هشتاد تا چند سال بعد ایشان، عزتالله، مجلهای راه انداخته بود ماهنامه و مدتی دوماهنامه، به نام «ایران فردا» که بعد در اثر توقیفهای «فلّه»ای به فرمان یک قاضی خام تفتی «مرتضوی»، به محاق رفت. نویسندگان آن را هم، با فشار فراوان تار و مار کرده بودند. بگذرم. بحث بر سر تفاوت فکرها نیست، که وجود داشت. فقط قبرستان است که تفاوت فکری، محسوس نیست. کاش میگذاشتند همان سیاقِ همه و همه وارد در صحنه، ولو با هم دچار اختلافات سلیقه و تضادهای حلقه، پیش میآمدند. روزهای خوب تضارب افکار، که بیتردید قابل تجدیدپذیر است؛ حتی اگر همه عین همه نیندیشند. عصر، عصر اندیشهها باید باشد. اساساً جهان غرق در اخبار است، نه در اندیشه. صدمهی آن چنان شدید است که فقط نسل آینده آن را حس خواهد کرد زیرا اثرات سوء آن، به آن زمان پرتاب میشود
یک کشکولی غیرِ سیاسیمیاسی!
با حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی
📝 به تاریخ ۱۶ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. فرض میکنم درین ملاقات مردِ فرهیختهی حوزهی علمیه آقای سید عمادی با مرجع فرزانهی حوزه آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی گزارش واقعی نکردند و من میخواهم به جای عکسش گزارش دهم:
حضرت استاد! نه، بررسی کردند و حتی رد کردند چون فقهای آن (نامشخص است کدامینشان، همه، یا اکثر از میان شش نفر) تشخیص دادند خلاف «شرع» است! واکنشها هم مختلف بوده! یکی این بوده که به صورت استفهام انکاری طرح مسئله شده که یعنی حضرت استاد (خبرِ شما حاج آقا جوادی آملی) که آن را پیش ازین، به مقتضای نیاز اقتصاد کشور در تبادلات جهانی، بلااشکال اعلان کرده بودند خلاف شرع بودنِ این مسئلهی بدین آسانی! را نمیدانستند؟! البته میدانم! گزارش اهمیت رسیدگی به قبرستان با تبار و عیار بالایِ تختهفولاد اصفهان، اُولیٰ است برای «اُولیٰ به تصرّّفان» به مفهوم قرآنی آن!
📝 : به تاریخ ۱۷ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. مشروطه مشروط است یا مطرود؟! پنجُ اندی روز پیش سالروز مشروطه بود. همان نهضت که مظفرشاه قاجار صوری آن را امضا زد که ایران مجلس داشته باشد و قدرت پادشاه مشروطه باشد. من نبودم چندروزی که در تهران با چشمم این بیلبورد را ببینم که برای مشروطه مرحوم شیخ فضلالله نوری را شاخصِ منحصر انقلاب مشروطیت ایران بگیرند. لابد ناصبان این بیلبورد خبر نداشتند در مشروطه، مرحوم شیخ فضلالله تز مشروعه را مطرح کرده بود، نه مشروطه را. یعنی شرعیشدن کشور، نه مشروطهشدن پادشاهی ایران. آزادی را هم، آن روحانی که به حکم یک روحانی دیگر به دارِ اعدام آویخته شد، «خبیثه» میخوانْد. در واقع مجلس را محمدعلی شاه به توپ بست، مشروطه را، مشروعهخواهها. درین بیلبورد انحرافِ نقل تاریخ دیده میشود. کاری به دو تز مشروطه و مشروعه هم ندارم. بگذرم. هم کتابها درینباره خواندم، هم سرِ کلاس ۸ واحدی تاریخ تحولات ایران در دانشگاه تهران، این مسائل را گذراندم. اتفاقاً دکتر این درس ۸ واحدی یکی آقای غلامرضا تخشید بود که داماد مرحوم آیت الله شیخ محمد یزدی است و دیگری دکتر این درس، آقای صادق زیباکلام بود که در دولت موقت، مشاور مرحوم مهندس مهدی بازرگان بود در امور کردستان. یکی میل به جناح راست، یکی، هر طور که خواست! اسَف: بیلبورد نمیدانم فارسیاش چی است. امان از هجوم واژگان!
پیوست : یکی از جملات شیخ فضلالله نوری: «ای بیشرف و ای بیغیرت! ببین صاحب شرع برای این که تو منتحل به اسلامی، برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را! و تو خودت از خودت سلب امتیاز میکنی و میگویی: من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم؟»
📝 ابراهیم طالبی دامنه دارابی. تبلیغ تخت است؟ یا شراب؟! من ایراد دارم. وقتی تختخواب را تبلیغ میکنند، مگر بُطری! شراب! دوقلوی زنانهُ مردانهی! آن را هم، باید جانمایی کنند؟! بگذرم. پول وقتی معیار شدُ سودْ چارهساز! ازین قبیل قماش، آسودهُ بدخیال، هنجارهای جامعه را عین هندوانه قاچقاچ میزنند. بگذرم. سه ایراد دیگر هم درین هست که دَم فرو میبندم، دُم هم ندارم، که جمع کنم.
آن دور دور سال وقتی وبلاگ در صدر کارها بود این جمع هم در سایت دامنه کامنت می گذاشتند، هم متن. خودشان هم وبلاگ داشتند. نام میبرم. امامزاده جعفر دارابکلا است. ۱۲ دی سال ۱۳۹۲ :
من هستمُ حاج سیدرسول هاشمی و دوستان جوان آن دههی ما که الآن هر کدام خود یک چابُکسوار عرصهی علمُ عملاند حتی دکتر یا دانشجوی دکتری شدند:
بدون ترتُّب، بر اساس ترتیب ایستادن یا نشستن نام میبرم: بالا کنار عموسیدرسول و من از راست آقایان دوستانمان: علیاکبر طالبی حسن، سیروس رجبی (=نیلگون ۴) سید ادریس صباغ، جواد آهنگر، سلمان آهنگر. نشسته: از راست: محمد آهنگر (=۷مقدس) سید محمد هاشمی سیدرسول. حمیدرضا شهابی محمدابراهیم اتاقپیش. در عکس دیگر همین افراد و نیز آقای قربانعلی طالبی قاسم. نوهی دختری حاجقاسم شاهمیری.
به عنوان یکی از وبلاگداران آن زمان که هنوزم سایتم را بهروز و زنده نگه داشتهام ازین تیپ فکری تقدیر میکنمُ مِقار بیام دلتنگشون میشدم اون زمانها! اِساها دیگه نا!!
خاطره دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران
📝 : به تاریخ ۱۸ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی.
خاطره دانشکدهی اقتصاد دانشگاه تهران. آقای عباس عبدی -که من با وی زاویهی فکری دارم- دستکم یک حرف درست زده که من هم اهل تلویزیون نیستم مگر بهندرت آنهم شبکه مستند. او گفته: «الان در خانه ۳۰ سال است تلویزیون را روشن نکردم و ده پانزده سال است که تلویزیون ندارم.»
حالا خاطره:
روزی -سال ۱۳۷۶- در خیابان وزرا از کنار میدان هفت تیر به بالا (که شده بود خیابان احمد قصیر، شهید لبنانی علیهی اسرائیل) از دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی خودم، رفته بودم دانشکدهی اقتصاد دانشگاه تهران. که ما باید ژتون ناهارمان را آن جا میدادیمُ ناهار میخوردیم. آن روز آقای محمود شمسالواعظین بود وَ آقای عباس عبدی که در سالن اجتماعات مناظره داشتند. صدای عباس عبدی بر خلاف جسمش نازُک بود! شمسالواعظین اما بَم وَ کلُفت! آن جا بود که از نزدیک فهمیدم شمس چندین سرُگردن از عباس عبدی جلوتر است. هنوز هم شمس حرفهای درست میزند، عباس عبدی، ولی نه. آقای شمس خریده نشد با آنکه دستگیر هم شده بود. اما من حدس بالایی میزنم عباس عبدی پس از بازداشتُ حبس، «مأمور» شد! این گویُ این گُوِه. روزی روزنه میزند این حفره!
سلسله گفتار کشکولی ممتدِ مدیر «گیر به امیر»
قسمت ۳۵ : امیرجناب سلام. مرا کار نداشته باش! من امرو همین صبح علیالطلوع، صبحانه الویه خوردم که پر بود از سینهسر مرغ. پس سِتَبر نکن سینهی خود، بیخود! منهای کشکولی: میدانم که «گرا» + «طلب» بلدی کجا پیشوند اصول و اصلاح کنی! بستِته؟! یا ویشتهتِه برم؟! بهتر که بگذرم.
آق سید سعید سلام. واقعاً هر بار زیر پستهایم مطلب مینویسی، بهزیبایی ذهنم را به بهترین خاطرهها میدوزی. تو نکنه خیاط هستی اینهمه ذهن مرا به ذهن خود میدوزی و دوک میزنی. با شباهت لوگوی یک روزنامه به زن برهنه، یادِ کُنده افتادم.
خاطرهی من با دو شیخ
دو شیخ در شو پِه
شیخ روح الله حبیبی و شیخ علی اکبر طالبی شبها میرفتند لیلِم شو پِه. آن دو، نماشون از خانه از سرِ پل یورمله با شوقُ ذوق میگذشتند، آقوزگاله را ترسون لرزون طی میکردند، لَتکَش که میرسیدند، از فرط هراس زِه میزدند. برمیگشتند خانه! هر بار با یک بهانه. یک نماشون، شِخ رِ لاه به شخ عَیلَک بِر گفت اون بالا لیلم پِ، خرس را میبینی، میبینی؟! شخ عَیلک بِر جواب داد نا. نا. گفت اوناش، سیوخرس! شخ عَیلَک بِر از خداخواسته سریع حرفش را پس گرفتُ گفت اَرِه اَرْ اَرِه دیدم دیدم! تِرِه (=دَواندوان، روانه) شدند سمت سِره.
بگذرم! خرس کجا بود! شخ رُ حِل کاندهی موزیدار را نشان داده بود که چَپّونها آن را تش زده بودند و دودی و سیو شده بود و اندازهی هیکل خرس گِرِزْلی!
شرح یک لغت برای فارسیزبانان صحن فکرت:
شو پِه: برگردان فارسی شب پایی. رفتاری پاسبانانه از سرِ شب تا دم دمای صبح از مزرعه و کشتزار، که خوکُ ارمنجیُ تَشیُ بَعوشال نیایند مَرغزار
راستی! دو شیخ: اولی شوهر دخترخالهی پدرم بود. دومی پدرم. روحشان در قبر، خرمُ آرمیده باد
📝 در یک جایی بودم امروز هم مسیرش گرم و هم محلفش گرم. همین لحظهای مرا به گرمای ادبی انداخت و پیش خودم این جمله به ذهنم آمد: چشم، پنجرهی روح است
چهارده هزار رسانه داشتیمُ خبر نداشتیم!
📝 دامنه: عکاسان و خبرنگاران هستند، چه در زیر خُنکای سایهُ پنکهْ، چه حتی برای گرفتن عکسُ خبرُ سوژه در یک لحظه، باید دقت به خرج دهند و گاه اینهمه تجهیزات نیز به خود ببندند تا از بو و حشرات زبالهها اذیت نشوند. حالا حساب کنید چقدر سخت است دهها تُن دفن زباله به دست پاکبانها در تمام ساعاتُ روزها. دست مریزاد به هر پاکبان و توان دهاد خداوند یکتا به تمام خبرنگارهای حقیقتبان.
📝 : به تاریخ ۲۰ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی:
مسائل بینالمللی: یک ایراد به ایروانی. آقای امیرسعید ایروانی نمایندگی ایران در سازمان ملل خبرِ خبرگزاری «رویترز» را دربارهی ارسال موشک «فتح» ایران به روسیه رد کرد. تا این جای خبر حرفی ندارم من. فقط یک ایراد در ادامهی حرف آقای ایروانی دیدم که مطرح میکنم. او استدلال کرد «از لحاظ قانونی، ایران هیچ محدودیت و ممنوعیتی برای خرید یا فروش سلاحهای متعارف ندارد.» تا این جای خبر هم حرفی ندارم. اما وی ادامه داد «اما از لحاظ اخلاقی، ایران از انتقال هر سلاحی از جمله موشک که ممکن است در منازعه با اوکراین مورد استفاده قرار گیرد، تا قبل از پایان آن اجتناب میکند.» ایراد از همین جا برخاست. ۱. تجارت اسلحه در حوزهی بینالملل وجود دارد. چرا درین میان فقط ایران باید خود، خود را توبیخ کند؟! ۲. ایراد حرف ایروانی این است فروش سلاح را منوط نمود به پایان «منازعه». مگر اسلحه را در پایان منازعه، کسی نیاز دارد؟! کشوری که اسلحه میخواهد بخرَد لابد نیاز فوری به آن دارد. پس از ختم، چه نیازی است به خریدش؟! از سوی دیگر مگر اسلحه را برای شیرینیپزون میخرند؟! حتی منازعه هم نباشد، باز زمانِ استفاده از اسلحه، وقتی است که جنگ و منازعه برخیزد. پس این نوع و نمونه از شرط اخلاقی، مخدوش است. ۳. اگر خرید و فروش اسلحه منع دارد، چرا زرّادخانههای قدرتهای نظامی جهان جلوی چشم ملت اینهمه جنگافزار و جنگنده و بمب میفروشند و حتی هدیه میکنند! در جنگ علیهی یمن، به عربستان سلاح میدادند، اما اگر کشوری به یمن سلاح میداد زیر توبیخ میرفت. رفتاری دوگانه، که این دوگانگی به یک رویّهی غلط در روابط بینالملل تبدیل شده است. ۴. جهان، دیریست که در «صلحِ مسلح» به سر میبرَد؛ یعنی آرامش ترسناک در سایهی سلاح مرگبار. اگر تجارت سلاح بد است، برای همه باید بد باشد، نه فقط برای ایران. ۵. بحثم اسلحهفروش شدن یا نشدنِ ایران نیست، این در موضوع متن من نیست، بحثم نحوهی نادرست استدلال آقای ایروانی است. ۶. بهترین وضع، صلح جهانیست، اما این ایدهی اخلاقی «ایمونوئل کانت»ی، دیرزمانیست از گیتی رخت بر بست، چه رسد به قارهُ منطقهُ محلّه. بحث من مفهومی بود وَ مبنایی، نه موضعای. اساساً نسبت به منازعات، قائل به مذاکرات هستم. حرفزدن، بر هر اسلحهای ترجیح دارد. جواز و منطق مقاومت هم لاجِرَم، برای آن قابل وجوب و ممدوح و پذیرفتنی است که حرکتهای زیر لوای زور و زر و تزویر را میخوانَد، دست به دفاع میزند.
📝 دامنه: وُلتر روشنگر عصر روشنگری یا رنسانس، چقدر درست گفته بود "از پرسشهای افراد بهتر میشود آنها را شناخت، تا از پاسخهای آنان". آری؛ اگر به کسی برخوردید که به جای پرسیدن از مُهماتُ اُمّهاتِ اُمورت، از فَرعیاتُ شَخصیّاتِ وُجودت، پرسش کرد! بدان او سرَککش است. حالا نه از نوع بدش، بَلْ از جنس کنجکاویاش. نوعی از کنجکاوی که بد است. خیلیهم، بد. مثلاً این جور آدما میپرسند: چنده حقوق میگیری؟! خونهتون چند مُستراح دارد؟! شامپو چی مصرف میکنی؟! مو را ژل میزنی؟! چرا چپ گرفتی؟! راست بِدی گیسو بهت بهتر میآد! چِ چند روزه که تکیهپیشُ اتاقپیشُ مَشدیدِکونپیش، دیار (=نشون) نِداهی خادِرٍ رِه، مشهد دَهییی مگه؟! راستی! شِم پنجره رنگ چِ ارغوانی است؟! تو هم اگر خواستی، بهش جواب دندانشکن! بدهُ با جملهی اِخباری، نه پرسشی، محکم بگو: اَرِه! تِ دندون چَندِه چِلبِل شد! اینو که بگی، دیگه ادامه نمیدهد! راهش را میکشد میرَد که جرأت نکنَد حتی فیش حقوقی ازتْ بخواهَد! سنَد ششدانگِ خانهُ سِرخانِه، رُویَش!!
📝 به تاریخ ۲۱ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی:
شاخص شادکامی ایرانی: سایت «سلامتنیوز» از گزارشهای جهانی، مبنا گرفته که «در سالهای اخیر شاخص شادکامی در جامعهی ایرانی وضعیت مناسبی» ندارد. من نمیخواهم این فرضیه یا نظریه را گره بزنم و بگویم راست گفته است. چون من مردم ایران در سه جا بسیار شاداب و حتی بیشازحد شادکام دیدهام: ۱. وقتی در خلوت دوستانه به سر میبرند. ۲. وقتی جوک میتراشند و طنزخند به هم میگویند. ۳. وقتی یک داستان و حکایت و قضیهی خندهدار میشنوند یا میبینند از خنده رودهبُر میشوند که اگر هوای خود را نداشته باشند الّا وُ لابُد باید تجدید وضو کنند. بگذرم. عکس هم کد همان سایت است که نشان دهد مردم در خیابان چقدر در خود فرو رفتند و عبوساند. من که این چهرهها را تبسمبهلب میبینم که در درون به فکرهای خوب مشغولاند و در مسیر جای خوش، راهی.
📝 انجیر قم. دیروز عصر بحث چسِنانجیر شد، انجیری که پُف استُ پوک و حتی تلخُ گَسْ. اما این انجیر سفید قم، مستقیم صبح از کهَک کنده شد و اینک هم آوُرده شد منزل. اتفاقاً رِزکالگورجه هم چیندم! که از همان باغ کهک است. ملاصدرا درست است به کهک تبعید شده بود به حکم برخی از هملباسهای حسود دربار در حکومت مرکزی شیعیاسمِ مستقر در عالیقاپوی اصفهان! اما در اصل به قم تبعید شده بود. قم نیامد، شاید فکر میکرد تبعید در تبعید میشود قم آید! همان ۶۶ کیلومتری جنوب قم در کهک ماندُ درسُ بحثْ و لابد «اَسفار اربعه» را هم همان جا تنقیح (=پیراسته) کرد. من کهک خانهی ملاصدرا رفتم، بارها. عکسش را خواهم گذاشت بعدها. برم انجیر را در پیشخوان منزل، با پوستش بخورم که غش کردم از گُشنگیُ ضعف وَ ضَیف! دامنهی توحید. دیگه نگید قم شور است، قم فقط شرقش کویر است، کویر هم خود یک دنیایی شگفتانگیز است، شمال غرب، غرب و جنوب قم خودش بهترین سرزمین مُثمر است، شبها حتی در بعضی جاهاش در تیرماه داغ هم باید پتو پهن کردُ دِواج سر گذاشت.
جلیل قربانی:
✅ به سبک کتاب علوم قدیم دوره ما؛ آیا میدانید که ؛
🟡 چِسِن انجیل، انجیری است که مزه گس دارد و نسبت به انجیر اصلی، رنگ زرد در آن غالب است.
این انجیرها دو جور است؛
۱- برخی درختهای انجیر از کیفیت خوبی برخوردار نیستند و کل محصول آن چسن است.
۲- چسن انجیل در درختهایی که انجیر سالم دارند. در این درختها، انجیری که بر روی شاخه سال قبل درخت دربیاید، چسن میشود.
انجیر سالم روی جوانههای جدید درخت در میآید.
،،
سلام شبانه جناب آقاجلیل قربانی
چِسِناَنجیل در زادگاه ما خودْ رُو است، و میوهاش کوچک، سِفت، فاقد خوردن و حتی تلخ است. شما علت چسِن (=کنایه از پوک) را خوب مطرح کردید. من این عامل چسنشدن را نمیدانستم. البته انجیر در زادگاه ما به نظرم همپا ندارد. نیز همتا.
اما برای متن زیارت اربعین:
شرکتم در بحث قیمت
جناب جلیل قربانی سلام
متنی نوشتی و در پایان آن درخواست کردی در آن شرکت بجوییم. به حکم ادب و آئین گفتوگو شرکت کردم.
اول یک اتفاق که دیروز برام افتاد. این نون و چای و خرما و پنیر و سبزی، پذیرایییی بود که دیروز جمعه صبح، در مراسم مذهبی منزل دوستی در قم، از ما شد. یکی هم داد گفت ببر برای خانم. عکس هم گرفتم. ازو پرسیده بودم چرا سبزی فقط دو قلم تره و ریحان است؟ پاسخ داده بود خودمان خواستیم، از فلفلی فروشگاه سبزیِ شسته در قم خریده بودند. کیلویی ۱۴۵ هزار تومن. گفته بود اگر سبزی پنج قلم میگفتم میشد کلیویی ۱۸۵ هزار تومن. بگذرم. سر آدم صوت میکشد ازین ارقام و اقلام. من با بالاتر رفتن مداوم و منظم و با ریختِ درستِ هر سالِ قیمت کالاها، کاملاً موافقم. توقف یا فرمان توقف آن را دست مرئی فساد در امر اقتصاد میدانم و تراکمیافتن بحران آن و ترکیدن یکبارهی آن و فشار شدید به قشر مستضعف. رشد واقعی قیمت داد و ستد را رونق میدهد. اما طی سالهای اخیر بهطور مدام بدون هیچ استثنا درین دولتها، خیلی بیریخت اقتصاد کشور اداره شد. ملت شب میخوابید صبح میفهمید کوئیک از ۴۴ میلیون تومن، شد ۷۷۷ میلیون تومن. ماشین شده بود ملاک قیمت بازار. ثبات حقوق و دستمزدهای کارگردان و کارمندان را مثل سپَر رُستم نگهبانی میدادند بالا نرود، اما قیمت ماشین از کوئیک تا دنا و ریرا را میلیون میلیون بالاتر بردند. قاعده حاکم نبود بر دولتها. قیمت سبزی شستهی پاککرده عکسم، چند ماه است که کیلویی ۱۴۵ هزار تومن شد قم، یعنی بیشتر از قیمت پیکان دولوکس من در سال ۱۳۶۵. بگذرم. بیشتر ازین بلد نیستم. از جناب جلیل ممنونم
📝 شب مدرسه فکرت: او آقای کمال محمدی است. با منبع قدس (۱۳ مرداد ۱۴۰۳) معرفیاش میکنم: از روستای «بهمئی چاروسا»ی استان کهگیلویه و بویراحمد. دست به اقدامهای شگفتانگیزی زد. حدود ۸۰ هزار درخت میوه کاشت انجیر، انگور، گیلاس و ۴۰۰ هزار درخت بلوط. کودکان روستایی را با کتاب و تئاتر پیوند داد. به ساخت کتابخانه پرداخت. قسمتی وسیع از جنگلهای زاگرس را قُرُق کرد حتی نهال میوه به خانوادهها اهداء کرد. او «بنیاد زاگرس» را راه انداخت و کلاسهای نقاشی، مجسمهسازی برای روستاها برگزار کرد. با کمکهای مردمی حدود ۷ هزار دانشآموز را تحت پوشش برنامههای خود دارد. با قُرُقی که در منطقهی جنگلی و مرتع کرد، نسل یک نوع گرگ در حالِ انقراض را نجات داد و حالا در همان حدود قُرُق، گرگ دیده میشود که موجب حفظ و حیات و چرخهی طبیعی بقاست. تحسینبرانگیز است کمال. ایران به این نوع کمالها با این طور فکرها نیاز دارد. ۲۰ مرداد ۱۴۰۳ دامنهی توحید.
📝 به تاریخ ۲۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: تبرئه: خُب حالاکه خانم «نیلوفر حامدی»ی روزنامهنگار را دادگاه تجدیدنظر تبرئه قطعی کرد، مردم کنجکاو، لابد خواهند پرسید جرم یا اتهامش چه بود! نیز این شبهه مطرح میشود که اساساً به چه وجه در شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب برای این فرد، اتهام «همکاری با دولت خارجی متخاصم آمریکا» طرح شد؟! اهل فن میدانند او ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ بازداشت شده بود، پس در حیص و بیص، علاوه بر اتهام بالا، برایش جهت «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت کشور» نیز پرونده درست شد. حتی برو بالاترُ عامتر که این اتهام هم اضافه شد: «فعالیت تبلیغی علیهی نظام». واقعاً چقدر آسان برای افراد جُرم میبُرّند، سپس چقدر پشیمان، پا پس میکشند. از کُشتن بدتر است این نحوْ آئین دادرسی. حالا کی اعادهی حیثیت کند برای کسی که اساساً مستحق تبرئه بود، نه مستوجب جرم و محکومیت؟! ۱۷ ماه بازداشت موقت خیلی هست! نیست؟! خودِ محاکمهاش هم معیوب بود. برای او به ترتیب برای سه اتهام، «۷ سال، ۵ سال، ۱ سال» حبس بریده شده بود. دو وکیل داشت هر چه تلاش کرده بودند بازداشت موقتش را الغا و فکّ کنند، قاضی پرونده، استنکاف میورزید. چه قاضییی هستند این بچهها؟! کجا تعلیم گرفتند؟! اسلامشناسُ شرعشناس هستند یا نه؟! جدا ازین، با آن رسانهها که به این شخص «اتهام جاسوسی» نیز زده بودند، چه میکنند؟! بگذرم!
📝 سرودِ سپیدهدم: آن دسته پرندگان -عکسش را از یورونیوز گرفتم- سرود سپیدهدم میخوانند، ثابت گردیده است، نر هستند. آواز هم، زمانی قادرند سر دهند روز قبلش با معدهی سیری به لانه رفته باشند. هدف هم، جلب نظر است. اما چرا صبح زود؟ دستکم به سه علتُ حُکم: ۱. صدا رساتر فرستاده میشود صبح، چون خلوت است. ۲. درین وقت، تداخل صوت نیز، نیست. ۳. حشرات کمتر پخش هستند و حواس به سمت خوردن آنان، پرت نمیشوند. پس؛ اگر دیده شد کسی در دالان (=سرسَرای) سیاست -که مدیر از آن سر درْ نمیآوَرد- سرِ صبح زود، صدا در کشور راه انداخته است، همین سه قصد گنجشک، جزوِ دستکم سایر اهدافش هست!
📝 به تاریخ ۲۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: دنا و پادنا. روزنامهی «روزان» امروز سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ در عنوانبندیاش درگیری آبی را به زیر کنکاش برده است. از دیرباز میان دو استان کهگیلویه و اصفهان بر سر آب، بحث و معرکه بوده است. برای مردم کهگیلویه و بویراحمد، قلهی دنا و حتی پادنا (=زمینهای پای این قله تا گسترهی مرتع و دشت و زیر فلات) یک غیوریت خاصی هست. هر کس به آن چشمداشت بورزد، با اخم آنان مواجه میشود. استان اصفهان از سمت سمیرُم و شهرضا (=قُمشه) به یاسوج میرسد؛ مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد. هر چه از اصفهان دورتر شود، منطقه، هم کوهستانیتر میشود و هم پرآبُ حاصلخیزتر. همیشه هم، آب، مسئلهی اختلاف است. چون جان انسان و بستر مزرعه، هر دو به آن وابسته است. آب هم راکد نمیشود، از جایی سر میگیرد و به جایی میریزد. همیشه مابینِ قسمت آبخیز و آبریز، باعث اختلاف و مرافعات است. حتی میان کشورها. مثل این است دارابکلا آب را به سمت پلنگآزاد یا بیشهسر سورک ببندد. یا آنان بیایند مدعی مالکیت آب «دارابکلارود» از بالادست یا پاییندست شوند. خود اصفهان که به آب دنا چشم دوخته، خودش آب را بر روی یزد میبندد! یک چیز ماجرا را حل میکند؛ عدل و عقل در توزیع علمی آب. جان اف کندی رئیسجمهور ترورشدهی آمریکا بهطنز یا بهجد میگفت «واژهی بحران در زبان چینی از دو حرف تشکیل شده است: اولی به معنی خطر است و دومی به معنی فرصت». پس ای ایران برای ساکنان در هر استان، آب را مایهی فرصت دان، نه بحران.
📝 دامنهی توحید: شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی در کتاب «بایدها و نبایدها» این مسئله را طرح کرد که باید در میان مردم «شبکهی دعوت عمل اسلامی» ایجاد کرد، و پیش از آن حتی «دعوت از خود» باید داشت. یعنی دعوت خود به، خوبی. به، نیکی. او حتی بر حسب آیهی ۳۲ طور برین نظر بود رؤیاها و اَحلام نیز دعوتگر هستند؛ منظورش کشانندهی انسان به کارِ خوب.
📝 دامنهی دوم: قدیم، نه قدیم چیه؟! همین چند سال پیش یک بادیه پسته میخوردیم میگفتیم سیر نشدیم! حالا سِتّیم میخوریم (=عین امروز صبح آجیل من درین میز) زود دست میکشیم. ادای سیرشدن را درمیآوریم. علت، درْ آمد: درآمد.
شرح لغت برای فارسیزبانان صحن مدرسه فکرت:
سِتّیم: سرِ هم نویسیِ سه تا تیم، سه تا تخم. لغُز از هر چیز قلیل و بهشدت اندک.
حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی به جلیل قربانی:
سلام بزرگوار جناب قربانی
از اینکه گفته شود تمامی راههای ارتباطی روحانیت منتقد با مردم بسته شد سخنی بس عجیب است
مگر این دسته از روحانیت در بین مردم نیستند
،،
حجت الاسلام جناب سید کمال الدین سلام. هنوز جناب جلیل قربانی برای این مورد شما حضور پیدا نکرد، یا کرد من در صحن پیدا نکردم. نشاط حوزهی علمیه زمانی نشان میدهد نشاط علمی و آزاد است که چالشهای اجتهادی و اجتماعی و تعلیمات دینی آن را مردم و مخاطبان و مطالعهکنندگان بشنوند یا بخوانند. اگر شما معتقدید حوزه در مدار قرار دارد، لابد از داخل خبر دارید، از بیرون که این صفت، غائب است. اگر تاب مطایبه باشد -که در شما بهتمام معنا موجود است- ازینقرار بر سر حروف عِلّه! چالش است. آقاجان سید عمادی چاچکامی! زمانی شهید مطهری تک تک بحثهایش که از تهران زایش میکرد، در حوزه بر روی آن چالش و حتی مخالفت و نقد بود، الآن حوزه آیا خمود و در رکود نیست؟! شبیه الازهَر نشود. نشاط علمی و بحث آزاد حوزه پر زد. نزد؟! شایدم من سوادم نم کشیده است. حتی علمیترین جاهای حوزه هم میروند در اعماق تاریخ مسلمانان موضوع پیدا میکنند کمی مشغول باشند. من نظرم این است در حوزه، آزادی محدود و حتی مفقود شده است.
📝 دامنهی توحید: امروز با پیامی که دیروز به من داده شد و تماسی که برقرار کرده بودم، رفتم سر قرار؛ هم کارت ایثار جبهه را گرفتم و هم تکریمکارت بانکی را. هم خیلی از خیلِ دوستا را. به تمام رزمندگانی که در جبهه بودند این کارت داده خواهد شد. اعزامی از سپاه، ارتش، جهاد و و هر جا که باشد. سیستم متمرکز شده است، و قرار است تمام پروندههای رزمندگان، الکترونیکی و در یک مرکز، جمع شود با یک آدرس فقط. خداقوت. هر کس نگرفت، از سپاه شهر خودش در قسمت ایثاگران نیروی انسانی پیگیر شود. جالب چیست؟ پرچم سمت چپش که وسطش «الله» درج نیست و دورادورش «الله اکبر». البته قوسِ بالایی سمت راستش، رعایت شده است. اما چپش نه. من حمل بر صحّت میکنم میگویم حتماً در حتماً و ۱۰۰ در ۱۰۰ غفلت شد. کشکولی: دیگه خط نفوذ این قدَر هم قویشوکت نیست که بخواهد پرچم آریامهری «عاری از مِهر» بچسبانَد بر فرْق کارت رزمندگان و آن را مُهرُ موم کند! نه هرگز.
از امشب لیگ برتر فوتبال شروع میشود.
نمیدانم لیگ در لغت به چه معنی است.
نمیدانم تیم ابومسلم مشهد هم هست یا نه.
نمیدانم دور چندمِ این لیگ است.
نمیدانم بازی اول بین کدام تیمهاست.
نمیدانم قهرمان فصل قلبش کی بود.
نمیدانم حتی مربیان خارجی هم دارند تیمها یا نا.
نمیدانم کدام استانها تیم دارند در لیگ این فصل.
نمیدانم تاج مربیاش کیست، پرسپولیس مربیاش کی.
نمیدانم اگر داور دید اما ندید، ویدئو چک هست یا نه.
با آنکه از «نمیدانم»ها انباشتهام اما دنبال میکنم. البته هیچ حال ۹۰ دقیقه دیدن ندارم، فقط پایان کار را روزهای بعد از سایتها میخوانم کی کی برد کی باخت یا مساو کرد. آقای عادل فردوسیپور را هم نمیدیدم، حتی هیچ قسمتش. ولی ترجمهی کتابش را خواندم. فوتبال، درِش درس است؛ ضعف هم، اما جذَبههاش جِنّ را هم گرفته. فوتبال، فن میشود اگر عین مرحوم «دیهگو مارادونا» روشنفکر شدُ شبیه مرحوم «ارنستو چه گوارا» مبارز سمتِ ستمدیدگان. والسلام.
از لابلای دفترهای یادداشتم (-۱-)
من هر سال یک دفتر تقویم سال، هدیه میگیرم. چندین سال است خاطرات، نکات، مجهولات، معلومات و مطالعات روزوشبم را در آن، روزانه و شبانه یادداشت میکنم. دیشب سراغ دفتر یادداشت ۱۳۸۷ رفتم. صفحهی ۳۰ دی آن سال، دو یادداشت نوشته بودم. یکی چکیدهی پیام آیت... آقای عبدالله جوادی آملی به همایش بزرگداشت علامه طباطبایی در دانشگاه امیرکبیر تهران. ایشان در آن پیام وحیِ خدا را «تلقی، ضبط و ابلاغ» توصیف نموده بود که پیغمبران خدا معصومانه آن را دریافت و سپس پرداخت میکردند. ایشان همچنان در آن پیام آوُردند دانش خطاپذیری -که بهرهی حکیم و عارف است- در «عَرضِ وحی معصومِ خطاناپذیر» نخواهد بود. دومی یاداشت هم، حکمت ۲۶۵ نهجالبلاغه بود: گفتار حکیمان اگر درست باشد، درمان؛ و اگر نادرست باشد، دردِ جان است. پس؛ ۱. هیچ کسی را لباسِ عصمت نپوشانیم. ۲. پیغمبران -صلوات الله علیهم اجمعین- وحی را معصومانه و امانتدارانه ابلاغ کردند، در اجتهاد مستمر آن، تدبر را باید کنار درایت و روایت رعایت کرد. ۳. نادرستگویانِ دین، بسی بیشتر از درستگویان آن هستند. هان! آنان را باید شناخت و هرگز تبَعیت نداشت. ۳۰ . ۵ . ۱۴۰۳
📝 یادداشتنویس: ابراهیم طالبی دامنه دارابی
این جنس جُنبنده یعنی میمون، حاوی میکروب و ویروس آبله است. آقای علی عبدالرزاقنژاد «دبیر کمیتهی بهداشت و درمان اربعین استان سیستان و بلوچستان» با اطمینان گفت «تاکنون هیچ موردی از ورود بیمار و زائر مبتلا به آبله میمونی از طریق مرزهای جنوب شرقی گزارش نشده است.» من خواستم با این پست، به ردِ شایعات همت نموده باشم. بلی، بهداشت بر درمان، پیشی باید داشته باشد. اما تندادن به شایعات هم، از بدترین نوع بیماری است. دامنهی دوم
پنج حزب یک شریعت
من بر اینم که در مسائل ایدیولوژیک خاورمیانه، پنج حزب و یک شریعت دخیل بودند؛ هستند یا نیستند را فعلأ برای دوری از داوری کنار میگذارم. بحث من شناخت بازیگران است الآن، نه ورود به تحلیل آن.
۱. حزب لیکود اسرائیل. حتی معنی لغوی نام این حزب یعنی مستحکم و قدرتمند، چه رسد به اهداف و اقدامهای خشن و خشم بیپایان آن. اصل بنیاد اسرائیل، پروژهی ایدیولوژیک است که در ظاهر دین یهود را بر جهان، «سُلیمان» سازد. سُلیمانسازی، ذات یهود است.
۲. حزب بعث عراق. در فلسطینیسازی فضای منطقه نقش مخرب ایفا میکرد، مخرب یعنی فصلی و مطابق میل و منافع پای فلسطین را به میان میآوُرد. در دیدِ من این حزب پس از فروپاشی صدام خود را در شکل داعش دگردیسی کرد.
۳. حزب بعث سوریه. حزبی در خاندان اسد. تولید محتوای فلسطینی آن مخفی است. اما در پنهان، نقش خاصی ایفا میکند. دوگانهی تضاد و اتحاد. به انضمام کسب و نشر اطلاعات. مخابرات این حزب بسیار پیچیده عمل میکند.
۴. حزب اخوانالمسلمین مصر. شعارهای بنیادین منطقه ریشه در اعماق نهان این حزب دیرپا اما مستحیل دارد.
۵. حزب جمهوری اسلامی ایران. سازندهی محتوا در سلسله نشست «مواضع ما» در صدر انقلاب و انتشار آن با هدف تغییر مبانی در میان لبنان.
۶. شریعت وهابیت عربستان. این شریعت با نگرش محمد بن وهاب و با الگوگیری از ابن تیمیه، مذهب در اسلام را به سمت برداشتهای بهظاهر سنتی برد، اما به تحریف غلتید و منحرف شد. خاورمیانه محیط اصلی و بومی نفوذ فکری این شریعت است. از موجبات تضاد.
توضیح: حزب لیکود به صورت ائتلاف، هماکنون قدرت را در اسرائیل در دست دارد و بنیامین نتانیاهو نخستوزیر جنایتکار رهبری این حزب افراطی را بر عهده دارد
۲ ، ۶ ، ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی
من البته این روحانی سید نجف اشرف به این هیبت و هیئت را نمیشناسم، اما خودِ منبع مورد مطالعهی من، وی را در گفتوگوی خود با او، «آیت الله سید محمود بحرالعلوم میردامادی استاد دروس خارج حوزهی علمیهی نجف اشرف» معرفی کرد. من امشب پای متنش نشستمُ خواندم. او عصارهی حرفش این است که من با برخی فرازهایش واقعاً به اعجاب پرتاب شدم.
گفت: «اربعین ساختهی شیعه نیست، بلکه شیعه ساختهی اربعین است.»
گفت: «اربعین امروز آیت الله العظمی و نشانهی قدرت خداوند است.»
گفت: با ظهور حجت علیه السلام، «اربعین، علمدار علمِ منصوب و مدرسهی علم مصبوب ، پا برجا میمانَد.»
گفت: «احیای امر اهلبیت ع یعنی حکمرانی بر اساس معارف دینی.»
راستی لغت مَصبوب : یعنی ریختهشده، ریزاندهشده. جاریشده.
۳ ، ۶ ، ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی
چند پیامم در صحن به اعضا ۲۸ مرداد ۱۴۰۳ :
سارا و اردک
📝 توحید: دورهی ما دبستان یادِمان میدادند ← «دارا و سارا» یا «سارا و دارا». حالا حتی در دانشگاه !!! یاد میدهند ← «سارا و اُردک». میگید اُردک نیست! پس به دیدنِ عکسُ تِمْاش بشتابید!☝️
،،
بِرو قم، البته الآن نیستم، بعد از چلُ هشتِم، شِما دِ تا رِه آشتی بِدم. آخه روایت است عبادت قبول نیست قَر باشن! بگذرم!!! راستی سلام جناب جلیل!
،،
سلام جناب حجت الاسلام آسید حسین. موضوع بکری است. اگر میشود نتایجش در صحن گزارش شود.
جواب جلیل قربانی: سلام آقاابراهیم ، صبح به خیر.
✳️ آشتیدادن کاری صواب است که ثواب هم دارد؛ اما درباره نگرانی شما بابت قبولی نماز، ما که نماز نمی خوانیم...!
،،
سلام جناب جلیل. بله، نمازگزار نماز را که نمیخواند! نماز را میگُزارد. از دور دستِ مصافحه دراز میکنم برای نماز ظهرُ عصرِ امروزتْ. دست بده از دور.
،،
جناب حجت الاسلام آسید کمالالدین سلام. چرا آوُرده شد: «اَساسَ» مگر اساس «الظلمِ وَ الجَورِ» چیست؟ چه فرقی یا سایر جور دارد؟ چرا اساساً درین فراز لفظ اَساسَ به کار رفت برای فعل اَسّسَتْ؟ چه زمانی این نوع جور و ظلم در جامعه رخ میدهد؟ شاخصهای این ظلم چیست که مشمول «لعن» درین عبارات زیارت عاشورا شده است؟
پاسخ حجتالاسلام سید کمال الدین عمادی به پرسشم:
علیکم السلام والرحمه آقا ابراهیم. باهتمه زود ته ره جواب هادم حاج خانم برده زیارت اربعین ته جا بموندستی، کم حوصله هستی بی خود بهانه گرنی دگر ندونی اصل و اساس ته مشکل دوری از یار دیرین و همدم سلوک الی الله.
برار ظلم و گناه از نظر وقوع دتا هسته
اول هو ما وقع من ظالم بدون طرح فی سنوات طویله
کظلم زید فی قتل جاره او اخیه فی ارث او میراث او مال او جاه وووو
الثانی هو ما وقع من ظالم عنود علی هدم دین و ملة و هو علی اساس اسست
بینهما بون بعید الاول هو مورد فی واقعة ضرره علی فرد او افراد او قوم اما الثانی هو لهدم الرأیة الهدی او قتل امام امة مسلمة.
ته نِه سوال چون خل سخت بیه عربی پاسخ هدامه فتامل.
،،
سلام مجدد و سپاس بیحد از جواب آن حضرت، جناب آسید کمالالدین فقیه مترقی صحن فکرت. بله، پاسخ آن جناب مرا شگفتزده کرد؛ گرفتم، هدمِ دین. و محو ملت. و برچیدن اساس مذهب. جوابت خیلی زیبا بود و آگاهیبخش. آن مزاح قشنگ و خودمونی در صدر بحث، موجب بسط روح و قبض غم! و فصّ فهم شد. درود.
این هم تکیهپیش دارکلا هست. عموحمید عکس انداخته است؛ نه از زاویهی سطح مسطح، که از سقف مرتفع. ازین سمت و ازون سمت، و از همه سمت. دایره زده است.
نمای کامل تکیهپیش دارابکلا
از زاویهی بلندی شمالی. اسفند ۱۴۰۱
عکاس: حمید رضا طالبی. نشر عکس: دامنه
ادامهی جواب و بحث و نظر دامنه در صحن مدرسه فکرت:
،،
سلام امیرجناب. بله، تمدن بدون پایههای دین، سرانجام نیکویی ندارد. این پیام پروردگار است. اما جدای از حرف سنجیدهات، اغلب، دین توسط جهالت نیز هدم میشود. بنیامیه لیبرال نبود، اما دینی داشت تظاهرگرا، و با همین دین عاریتی خود، به دین اصلی در عاشورا یورش برد. در همه جا یورش برد، نه فقط در قیام کربلا. من هم مانندت، از جناب حجتالاسلام آسید کمال الدین قدردانی میکنم، جواب پایهای و مطلوب به پرسشم دادند.
پاسخ دامنه در ادامه ۳۰ . ۵ . ۱۴۰۳ :
،،
سلام امیرجناب
نوشتی: «یا ابوالفضل العباس»
👇
وقتی با ادَت «یا»ی ندا، مینویسند: «ابو» نادرست است، باید تبدیل به «ابا» شود، پس:
یا ابالفضل درست است.
،،
حجت الاسلام جناب شیخ باقریان سلام. دو نکته درین مطلب پیش میآید. ۱. به نظرم از علامات مؤمن این پنج تاست، از علامات. به نظرم «از» موجب میشود حصر درین پنج مورد برداشته شود. البته کاری به برگردان فارسی یا اصل متن روایت و ظاهر مسئله ندارم. ۲. حال اگر بر فرض این پنج نشانه در مؤمنی مفقود شد، محصول این کار چه میشود. فقه و عرفان درین باب چه میگوید، عقل نیز چه میگوید.
جواب شیخ احمد باقریان:
علیک السلام
جناب آقای طالبی دارابی عزیز
از بذل توجه و تعلیقه جنابعالی ممنونم
اگر فرصتی داشتم روایت را توضیح می دادم ولی دریغا از فرصت
اجمالا
فقه بر اساس روایات صحیح است و نفس این روایت سند صحیح ندارد و من به خاطر معروفیتش تقدیم کردم و یک کلمه هم کم بود (صلاة إحدی و خمسین) درست است.
ولی مضامین آن جدا جدا در روایات دیگر فراوان است
و فقه هم بر ا ساس آن فتوا میدهد
۱. استحباب فراوان زیارت اربعین گرچه در وطن و با خواندن زیارتنامه از راه دور باشد گرچه از نزدیگ قطعا بهتر است و ثواب بیشتر دارد برای کسانی که بتوانند.
۲. استحباب گذاشتن انگشتر در دست راست که بنده اصلا ندارم
۳. نماز إحدی و خمسین (هفده رکعت واجب شبانروزی و بقیه استحبابی)
۴. استحباب بلند خواندن بسمله در قرائت حمد و سوره نماز
۵. استحباب سجده بر خاک
همه موارد فتوای علمای شیعه است
و با دلیل عقل منافا تی ندارد و در تضاد نیست.
،،
سلام و سپاس فراوان جناب حجت الاسلام باقریان. پاسخ شما اقناعی بود و بر حل مسئله کمک شایانی کرد. از سند روایت هم پرده برداشتید، ممنونم. این خود به مسئله مدد کرد. بله، استحباب شکی نیست. در رد انحصار علامات مؤمن هم به این مستحبات هم شکی نیست. من پاسخ شما را صحیح و منطبق بر عقیدهی شیعه یافتم. بله، منافات عقلی هم ندارد. مهم این بود شما فقیه و نویسندهی حوزه این روایت را بهتر باز کردید. درود میفرستمُ ارادت. دامنه.
کرسی دانشگاه یا منبر تکایا
یک انتقاد به حجت الاسلام آسیدحسین. با سلام و احترام؛ من به هر دو، چه کرسی دانشگاه چه منیر تکایا باور دارم. اما این که وقت تعلیم علم در دانشگاه را هم تحت منبر تکایا بُرد، کاریست نادُرست. شبیه همان منع پدر مرحوم آشیخ عباس قمی است که وی را از رفتن به منبر بیمطالعه برحذر داشته بود، حتی گفت بدهکار مردم میشوید. مگر دانشگاه چه قدر وقتِ پرت دارد که اینهمه صرف منبر میشود، حقِ وقت علمی دانشجویان چه میشود. حدی متعارف البته پذیرفته است آن هم باز نباید تصرف در وقت درس و علم محیط دانشگاه باشد.
پاسخ دامنه به چند پست اعضا در صحن مدرسه فکرت در ۳۱ . ۵ . ۱۴۰۳ :
این زن «جولی واویلووا» است. من مطلع شدم که میگویند او از طریق ایجاد دوستی با «پاول دورف» مدیرعامل تلگرام که با هم از دوبی به فرانسه رفتند، عامل لودادن مدیر تلگرام شد. او به چهار زبان انگلیسی، روسی، اسپانیایی و عربی صحبت میکند. هر دو روسیاند اما مدیر تلگرام، هم شهروند امارات است، هم زادهی روس و هم شهروند فرانسه، به همین علت طعمه در خاک فرانسه صید شد. در ایران در یک ادبیات سیاسی محاوره، به این طور طُعمههای خیانتکار، «پرستو» لقب دادند. بگذرم. توحید.
،،
جناب آقای جلیل قربانی سلام
آقای ستار هاشمی وزیر جدید ارتباطات شاید هم میگفت: «ویراست» را معلق نکن آقاعیسی!
توضیح برای هر کس از «ویراست» بیخبر است: البته شاید.👇
«ویراست» پیامرسان ویژه است که خود آن وزیر قبل یعنی آقای عیسی زارعپور آن را با نام خود تأسیس کرده بود. جالب اینکه تلفن خط سه مرا نمیدانم چگونه داشتند، که مرا هم همان آن زمان به «ویراست»شان دعوت کردند، و من پست هم، میگذاشته و می... . شبیه توئیتر است ویراست. بگذرم
سلام استاد طالبی عزیز همیشه از مطالب خوب شما بهره مند میشم، درخصوص سطر آخر بیان حضرت عالی که بیانگر عمق نگری و اشراف اطلاعات شما ست ، عرض کنم ، جبر جغرافیایی که جنابعالی آشنایی کامل دارید بیانگر همین مسئله است ، گرچه از نظر طبیعی از شدت اثرگذاری جغرافیا بر زندگی جوامع کاسته شده است ولی اگر بنا بر قهر محیط جغرافیایی باشه براحتی وبا شدت تمام میتواند انسانها و همه مصنوعات و مظاهر بشری را حتی تا مرز نابودی نیز برساند ، اما منظور شما درخصوص نقش جغرافیا، احتمالا مکانها و سرزمینهای جغرافیایی است که در علمی به نام ژئوپولیتیک بررسی میشود ، ژئوپولیتیک که برگردان آن همان سیاست جغرافیایی است ، از طرف غیر متخصصان به اشتباه جغرافیای سیاسی خوانده میشود که درست نیست، ژئوپولیتیک زیر مجموعه جغرافیای سیاسی است. ضمن پوزش از اعضای محترم گروه از بیان اصطلاحات اینچنینی، مقصودم این است که سیاست جغرافیایی ( ژئوپولیتیک ) هنوز هم بصورت منطقهای کما فی السابق جبریت خودش را دارد و این ژئوپولیتیک است که به دولتها دیکته میکند چه بکنند و چه نکنند، و دولتها چه بخواهند و چه نخواهند تحت تاثیر آن قرار میگیرند. مطالب دراین زمینه فراوان است. سالم و سربلند باشید
عیسی رمضانی محمد
۸ شهریور سالروز درگذشت شیخ بهایی
( زاده ۸ اسفند ۹۲۵ لبنان -- درگذشته ۸ شهریور ۱۰۰۰ اصفهان ) عارف، ریاضیدان و دانشمند
او حکیم، علامه فقیه، عارف، ستارهشناس، ریاضیدان، شاعر، مورخ و دانشمند نامدار سده دهم و یازدهم هجری، در دانشهای فلسفه، منطق و ریاضیات دانایی داشت. از او در حدود ۹۵ کتاب و رساله از سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک برجای مانده است.
احمد باقریان ساروی
مدیر محترم وفامیل گرامی جناب آقا ابراهیم
نخواستم واردبحث جنابعالی با جناب باقریان شوم.
ولی ازآنجا که نقد شما برحوزه به هیچ وجه صحت نداشته خواستم عرض کنم.
جنابعالی سرمایه هایی همچون علامه شهید مطهری وشهید بهشتی وآقای جوادی آملی وحسن زاده آملی وعلامه بزرگی مثل مصباح یزدی وهزاران شخصیت مبرز معروف وغیرمعروف اما خبره وبرجسته را سرمایه به دست آمده ازحوزه علمیه نمیبینید.؟
منشا تحصیل این بزرگمردان ازکدام حوزه بوده است..قم ویا..
با مرور به گفتمان امامین انقلاب بر عظمت شخصیت این بزرگواران بارها تاکید شد.
که آنان گوشه ای ازعظمت وثمرات تاریخی حوزه اند.
بعضی ازمراکز علمی حوزه که حوزویان مطلعند
که ازژرف نگری رهبری انقلاب سرمنشا میگیردنقش علمی وشاگرد پروری وتربیتی آنهاحتی دربعد بین المللی ازتمامی حوزه های علمیه کشور درقبل ازانقلاب سرآمدترند.
ضمنا
مگر نابغه بودن علمای جبل عامل اندیشه و نو آوریهایشان در زمان خودشان مطرح شده یا قرن های بعد؟؛ چند عالم جبل عامل نابغه بوده اند؟ و....
جواد آفاقی
سلام آقاابراهیم طالبی
شب بهخیر
✅ شرحی بر یادداشت سوالی جنابعالی و با سلام و کسب اجازه از جناب باقریان به دلیل ورودم به بحث شما
👇👇👇
✅ آزاداندیشی و نظریهپردازی
نوشته: جلیل قربانی
۱- بهتر از من میدانید که به دلیل تخصصیشدن علوم در تمام رشتهها و شاخههای دانشگاه یا حوزه ، ظهور فردی ذوالفنون به معنای عام که فردی دارای توانایی علمی در چند رشته باشد، تقریباً محال است.
۲- میتوان به ظهور فردی امیدوار بود که با طی مدارج لازم در یک رشته علمی یا فلسفی، بتواند نظریهپردازی کند یا با ارائه یک الگوی کاربردی، دستاوردی علمی برای جامعه عرضه کند.
۳- یکی از الزامات ظهور چنین دانشمندانی، وجود فضای آزاد علم و اندیشه در دانشگاهها و حوزههای علمیه است تا در فرایند تضارب آرا و اندیشهها، محصول مفید علمی تولید شود.
۴- یکی از دلایل اصلی رکود علمی در کشور، نبود فضای آزاداندیشی به معنای واقعی کلمه از یک سو و ناتوانی دانشگاهها و مراکز علمی در نگهداشت و جذب نخبگان علمی است.
۵- آمارهای رسمی نشان میدهد که تقریباً تمام کسانی طی سالها در مراکز پرورش استعدادهای درخشان موفق به کسب مدالهای رنگارنگ در المپیادهای علمی میشوند از کشور میروند.
۶- علاوه بر دانشگاه، در حوزههای علمیه نیز وقتی یک جریان علمی منتقد از سوی دانشگاه یا حوزه بر میآید با انواع تهمتها یا به حاشیه یا به خارج رانده میشود.
۷- از زمان خروج مهدی حائری یزدی، مهدوی دامغانی در ابتدای انقلاب تا خروج دکتر سروش در این سالها، نمونهای از برخورد ناصواب با گرایش متفاوت در عرصه علوم بوده است.
۸- تا زمانی که استادان دانشگاهها و دانشجویان به دلیل داشتن عقیده مخالف سیاسی یا دینی و مذهبی کنار گذاشته میشوند، انتظار باروری درخت علم در کشور، چندان منطقی نیست.
جلیل قربانی
✅ شاهد از غیب نه، آشکار رسید؛
🟢 هنوز بحث شروع نشده و آقای باقریان به سوال آقای طالبی جواب نداده، بعضی پیشاپیش میگویند که چنین بحثهایی، نتیجه مثبت ندارد.
🟡 همانطور که آقای طالبی گفتند، حوزه به خودی خود به عنوان یک نهاد علم ایرادی ندارد، مشکل از بستهشدن فضا برای گفتگوی آزاد است، آنهم حوزهای که قصد ورود به دامنه علوم جدید دانشگاهی نیز دارد و برخی روحانیان، با عنوان استاد حوزه و دانشگاه در سراسر کشور وجود دارند.
🟠 نه دانشگاه و نه حوزه، چنین رفتاری را در مبحث علمی برنمیتابد.
شیخ جواد آفاقی به دامنه:
سلام علیکم.
جناب آقاابراهیم.
۱) دوستان با روحیات جنابعالی آشنایند؛ کمتر موردی پیش آمده که مطالب حق و نقطه نظرهای مخالفان خود را قبول کنید؛ البته همیشه سعی می کنید برای خود دلیلی (که نوعا توجیهات واضح البطلان است) را بیاورید
۲) ظاهراً جنابعالی بصورت نانوشته خود را ذوفنون میدانید؛ معنی واژگانی مثل «ذوفنون» در نزد ارباب لغت روشن است ؛ یعنی کسیکه در چندین رشته مطلع باشد و نوآوری داشته باشد؛ بدین جهت شخصیت هائی همانند آیت الله جوادی آملی و علامه مصباح یزدی؛ آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله سبحانی؛ و به نوعی در راس رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای و ده ها شخصیت دیگر حوزوی هم نخبه هستند و هم دو فنون هستند (دسته کم در حوزه هائی همانند : تفسیر؛ فلسفه و منطق؛ کلام قدیم و جدید؛ فلسفه مضاف؛ فقه و آیات الاحکام و....) مهارت دارند و نوآوری دارند و..
.۴) در عین حالیکه بطور مقطعی سعی می کنی با طرح یکی دو نقد به برخی از احزاب و چهره های سیاسی؛ تلاش می کنی تا خود را غیر وابسته به جناحی خاص جلوه دهی و اخیرا هم در چند نوبت نوشتی «سیاسی میاسی» بلد نیستم؛ ولی این حنا رنگ ندارد و تقریبا بر همگان روشن است که جنابعالی به لحاظ فکری و رفتاری به جناح به اصطلاح چپ تمایل داشته و دارد بلکه بصورت نامرئی و پنهان وابسته هستی؛
۴) بغض جنابعالی و اهانت های بی پروایی نسبت به آیت الله مصباح یزدی هم از جمله شواهد بر درستی مفاد بند قبلی می باشد؛ در عین حال نظر شخصیت برای خودت محترم ولی جامعه شاهد بود که رهبر فرزانه از این شخصیت بزرگ به عنوان مطهری زمان یاد نموده است؛ طبیعتاً جنابعالی هیچگاه راضی به پذیرش این موضع نمی شوی؛ هم به جهت خصوصیت رفتاری خودت و هم به جهت وابستگی پنهانتان به گروه های چپ و...؛
وکمی هم توجه به نحله فکری پروتاگوراس سوفسطای قدیم یونانی .(زاده ۴۵۰سال قبل میلاد)
که همه داشته های آقای سروش ازآن سرمنشا میگیرد.بعدمخالفین ایشان میشوند تحجرگرا.!
۴) خوب است برای ذو فنون بودن آیت الله مصباح یزدی ؛ به پیام تسلیت آیت الله جوادی آملی بنگری؛ اگرچه با روحیات خاصی که از آن برخوردار هستی؛ ممکن است حتی این پیام آیت الله جوادی آملی را هم باور نداشته باشی و بگوئی «من دیدگاهم عوض نمی شود»؛ خدا کنه به همین مقدار بسنده کنی و محتوایش موجب تغییر موضع جنابعالی نسبت به آیت الله جوادی آملی نشود؛
متن پیام معظم له بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله وانا الیه راجعون
ارتحال عالم مجاهد، جامع معقول و منقول، استاد مسلّم حوزه های علمیّه، آیة الله حاج محمد تقی مصباح یزدی را به رهبری معظّم انقلاب و مراجع عظام تقلید و شاگردان و عموم علاقمندان تسلیت ، علوّ درجه آن متفکّر راحل و صبر جمیل و اجر جزیل بیت مکرّم ایشان از خدای سبحان مسئلت می شود.
جوادی آملی ۱۲/ ۱۰/ ۱۳۹۹ش
ضمنا برای اطلاعات بیشتر از موضع به حق آیت الله جوادی آملی نسبت به آیت الله مصباح یزدی؛ گزارش ذیل نیز خواندنی است:
به گزارش جهان نیوز، چند روز پیش که اعضای ستاد بزرگداشت علامه محمد تقی مصباح یزدی به دیدار آیت الله جوادی آملی رفته بودند، ایشان تکات قابل تاملی را درباره مرحوم آیت الله مصباح بیان کردند.
در ابتدای این دیدار، حجت الاسلام و المسلمین علی مصباح از لطف و عنایت آیت الله جوادی پس از ارتحال علامه مصباح و ارسال پیام به مناسبت رحلت ایشان تشکر کرد.
همچنین حجت الاسلام و المسلین مجتبی مصباح، ضمن ابراز خرسندی از این دیدار به ارائه گزارشی از فعالیتهای ستاد بزرگداشت پرداخت و گفت: مرحوم والد در دیدار با اعضای مجمع عالی حکمت فرموده بودند: «ریاست فلسفه اسلامی در زمان ما بر عهده حضرت آیت الله جوادی آملی است.» انشاءالله خداوند سایه شما را بر سر ما محفوظ بدارد. آیت الله العظمی جوادی آملی در پاسخ فرمودند: این جمله ایشان از بزرگواری و لطف ایشان بوده است.
آیت الله جوادی آملی، در وصف این عالم بصیر فرمودند: بنده از شب رحلت ایشان تا همین دیشب، هیچ شبی نشده است که علامه مصباح یزدی را فراموش کنم؛ هیچ شبی!
ایشان در ادامه فرمودند: این کارهایی که شما بیان کردید، کارهای بسیار خوبی است اما کارهای بالاتری باید صورت گیرد تا بیشتر از شأن و مقام ایشان یاد شود و هرچه بهتر و بیشتر این شخصیت علمی به مردم معرفی گردد. الحمدالله امروز به برکت نظام اسلامی و خون شهیدان، این حوزه از مظلومیت به درآمده است.
آیت الله العظمی جوادی آملی در پایان این دیدار، فرمودند: توصیه بنده به شما این است که، علاوه بر یادنامههایی که برای ایشان منتشر میشود مقالات علمی تألیف گردد که نظریات اندیشمندان غربی را، با اندیشههای آیت الله مصباح یزدی مقابل هم قرار دهد تا قوت فکری و نظری اندیشه اسلامی در مقابل آن نظریات مشخص شود.
شیخ احمد باقریان به دامنه:
سلام علیک
جناب آقای طالبی
صبحتان زیبا و شاد
اما حوزه ذی فنون تحویل نمیدهد
مگر در طول تاریخ چند نفر مثل شثیخ بهائی بودند که آن را به رخ حوزه زمان بکشیبد؟ او دانش آموخته لبنان (جبل عامل) بود و این فنون را اندکی با مغز بی نظیر خود و اندکی را از غیر حوزه فرا گرفت و الا حوزه علمیه تلاشش فقه و کلام و معارف قرآن و اسلام است نه پزشکی و مهندسی و مانند آن که تخصص در آنها به دین خاص ارتباط ندارد و در زمان ما برای آنها رشته های دانشگاهی و.جود د ارد و نیازی به حوزه نیست. با این حال افرادی مانند استاد حسنزاده آملی یافت میشوند که در نجوم و ریاضیات هم تخصص داشته اند ولی نام تخصصش حوزوی نیست.
درذ مورد دوم چون انتقاد از سیاست جمهخوری اسلامی است از پاسخ معذورم
محمد تقی آهنگر به جلیل قربانی:
اقای قربانی سلام
یک نمونه از ازاد اندیشی
در سخنان اقای غلام رضا فیاضی
عضو هیت مدیره و موسسه اموزشی امام خمینی (ره) واز همفکران وشاگران ایت الله ا
مصباح یزدی رحمه الله علیه فرمودند :
خاتمی شیعه نیست / هاشمی ملعون بود /
علی شریعتی لعنت الله علیه کافر است
ایا با این نگاه وفکر نمیشه ذوفنون اطلاق کرد 😂
جلیل قربانی:
آقای باقریان سلام
صبح به خیر
🟢 در آنچه که به عنوان پاسخ نوشتهاید، نکاتی «مفید» و «مثبت» وجود دارد؛
۱- حوزه ذوفنون ندارد، چون دامنه علوم محدود به علوم حوزوی نیست؛ حتماً میدانید آنچه حسنزاده آملی از نجوم و ریاضیات و موسیقی و ... میدانست، بخش بسیار ناچیزی از همین علوم در دنیای امروز است.
۲- به دلیل گستردگی دامنه شاخهها و زیرشاخههای هر یک از این رشتهها، عمر نوح هم برای فراگیری آن حتیٰ در یک رشته فراهم نیست چه برسد به ذوفنون شدن در چند رشته با تمام رشتهها.
۳- لقب «علامه» که در مورد برخی حوزویان و گاهی برای برخی دانشگاهیان به کار برده میشود، بیشتر یک تعارف از طرف شاگردان و علاقمندان آنهاست.
۴- در مورد چیزهای که پاسخ ندادهاید، بگذریم.
جلیل قربانی به محمدتقی آهنگر
سلام آقای دارابی
صبح تان به خیر
✅ وقتی وجه رحمانی دین مورد توجه قرار گرفت، عدهای آمدند و خشونت را تئوریزه کردند.
تئوریزهکردن خشونت در ایران با این حرفها بود، اما در جغرافیای جهان اسلام و حتیٰ خارج از آن به خونریزی و کشتار انجامید.
از طالبان در افغانستان تا تروریستهای داعش در خاورمیانه تا بوکوحرام در نیجریه و افراد خودسر اروپا، عدهای به نام اسلام، خشونت را رواج دادند.
امیر رمضانی:
درود جناب قربانی .
تئوریزه کرده خشونت را قدری با توجه به ظرف زمان ومکان ارائه ی تئوری بیشتر توضیح بفرمایید .؟
دوم آیا داعش و طالبان و بوکوحرام از تئوری علمای شیعه بیرون آمد !؟
جلیل قربانی:
سلام آقای رمضانی
روز به خیر
۱- چرا دوست دارید، حرفهایی را به من نسبت بدهید که حتی یک کلمه در تایید آن در نوشته من نیست؟
۲- من دامنه حرفم را خیلی دقیق بیان کردم، جواب سوال شما در نوشته من بود، اما دوباره مینویسم.
۳- خشونت عدهای به نام اسلام در برابر اسلام رحمانی به وجود آمد؛ در ایران و جهان اسلام از هم جدا بود، در ایران از دایره اتهام فراتر نرفت اما در خارج از ایران به کشتار انجامید.
۴- برای اطلاع شما میگویم که در هیچیک از گروههای سلفی و خشونتطلب خونریز، شیعیان حضور نداشتند.
۵- خشونت در عراق، سوریه و نیجریه و اروپا ربطی به ایران نداشت و در هیچجا نامی از ایران و شیعیان برده نشد.
سلام وارادت.
آخرین مطلبم دراین مورد.
پس حدس بنده دقیقا درست از آب درآمد؛ همان خدائیکه عقل و علم داده، تقلید و تسلیم در برابر حق را نشانه سربلندی دانسته ؛ خوف آن دارم کم کم اصل تقلید و حتی تسلیم در برابر حرف خدا و پیامبر را هم با همین توجیه غیر علمی رها کنید و... سراپای زندگی ما و شما آراسته به زیور تقلید معتبر است؛ نفس تقلید بد نیست؛ مهم تقلید از چه کس؟؛ در چه جهت و... کم نیست تعداد افرادیکه با همین نگاه حرف دین و اولیاء دینرا کنار انداختند و.... و...
والسلام
جواد آفاقی
فاضل گرانمایه جناب آقا شیخ جواد عزیز و دوست داشتنی سلام علیک. ضمن تشکر با شناختیکه از روحیات جناب آقای ابراهیم داریم بعید می بینم که از این مناظرات نتیجه مثبتی بدست آید؛ مخصوصا که جناب ایشان در ماه های اخیر در چندین نوشته مدعی شد : «من سیاسی میاسی بلد نیستم»!!!!؛ و الامر الیک
سید حسین شفیعی دارابی
مفاخر
*دیدگاه های مقام عظمای ولایت در باره استادمان علامه مصباح یزدی رحمه الله علیه
با مفاخر دیده بینا می شود
قطره وصل جان دریا می شود
با مفاخر می توان پرواز کرد
دل مصفا صد گرِه وا می شود
*خواهش دارم دوستان در این صحنه راجع به بزرگان بگونه ای قلم نزنند که خدای نکرده از مصادیق مفاد ابیات زیر به نظر آیند
چون اندر تبارش بزرگی نبود
نیارست نام بزرگان شنود--حکیم طوس
سنگ بدگوهر اگر کاسه ی زرین بشکست
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
(سعدی)
*-اینک مروری داریم به گوشه ای از دیدگاه های مقام عظمای ولایت در باره استادمان علامه مصباح یزدی رحمه الله علیه
1 - حکیم مجاهد و انقلابی
حضرت آیتالله خامنهای در پیام تسلیت در پی درگذشت آیتالله مصباح یزدی فرمودند:
«با تأسف و تأثر فراوان خبر درگذشت عالم ربانی، فقیه و حکیم مجاهد، آیةالله آقای حاج شیخ محمدتقی مصباح یزدی را دریافت کردم. این، خسارتی برای حوزهی علمیه و حوزهی معارف اسلامی hsj
2 - توفیق سلوک در طریق معرفت توحیدی
پارسائی و پرهیزگاری خصلت همیشگی ایشان از دوران جوانی تا آخر عمر بود و توفیق سلوک در طریق معرفت توحیدی، پاداش بزرگ الهی به این مجاهدت بلند مدت است. ۱۳۹۹/۱۰/۱۳ [آقای مصباح] واقعاً از مفاخر زمان ما و از برکات خدا بر ملت و بر حوزهها و بر جوانان ماست. ۱۳۷۷/۰۹/۲۵
3 - منبع اندیشه بیغلوغشِ اسلامی
جناب آقاى «مصباح» که حقیقتاً یکى از وجودهاى مبارک و مغتنم و منبع فکر و اندیشهى بىغلّ و غش معارف اسلامى در دورهى ما هستند. انشاءاللَّه خداوند وسیلهى بهرهمندىِ هرچه گستردهتر و عمیقتر جوانان را از این سرچشمههاى معرفت فراهم نماید. ۱۳۸۱/۵/۱۷
4 - مثلِ علّامه طباطبایی و شهید مطهری
من ایشان را نزدیک به چهل سال است میشناسم و به ایشان ارادت قلبی دارم؛ فقیه، فیلسوف، متفکّر و صاحبنظر در مسائلِ اساسی اسلام. اگر خدای متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیتهایی مثل مرحوم علّامهی طباطبایی، یا مرحوم شهید مطهّری استفاده کند، بحمداللَّه این شخصیت عزیز و عظیم، خلاءِ آن عزیزان را در زمان ما پر میکنند. ۱۳۷۸/۶/۱۳
5 - مورد هجوم تبلیغات دشمن
شما مىبینید این هجومهاى تبلیغاتى را که به شخصیتهاى برجسته، به انسانهاى والا و با اخلاقهاى برجسته مىکنند؟ اینها همهاش نشان دهندهى اهداف و نیّات دشمن است. -. ۱۳۷۹/۶/۱۰
6 - از کُتب و معارفِ آیتالله مصباح استفاده کنید
از قبیل آقاى «مصباح» و دیگران، که واقعاً مبانى فکرى اسلامى را در دست دارند، استفاده کنید. ۱۳۸۰/۴/۴
7 - منبع خیر و برکت از لحاظ فکری
اساتیدی مثل آقای «مصباح» و دیگران هستند؛ هرچه میتوانید، از آنها استفاده کنید. آنان برای شما از لحاظ فکری، خیلی منبع و منشأ خیر و برکتند. ۱۳۷۶/۱۱/۱۱
8 - کسی مثل آقای مصباح با این خصوصیات نداریم
، جامع این خصوصیّات را کسی مثل مرحوم آقای مصباح مشاهده نمیکنم؛ علم فراوان، فکر خوب و نوآور، بیان رسا و واضح، انگیزهی تمامنشدنی و بینظیر، خلقیّات و رفتارهای شایسته و برجسته، سلوک و معرفت و توجّه معنوی و مانند اینها؛ مجموع اینها را واقعاً انسان نمیتواند پیدا کند. اینها در آقای مصباح جمع بود. ۱۴۰۱/۱۰/۰۵
9 - دیدارش موجب یاد خدا بود
وجود ایشان[مرحوم آقای مصباح] واقعاً مایهی برکت بود، آدم از دیدن ایشان استفاده میکرد. از جملهی «مَن یُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُؤیَتُه» بود؛. ۱۴۰۱/۱۰/۰۵
نتیجه :
1 – جامعه را باید به مفاخرش آشنا کرد
2 – بدیهی است که مفاخر نیز دشمنانی دارند که جز بدگوئی هنری ندارند
3 - مفاخز را می توان از زبان مفاخر یا از زبان شاگردانشان شناشائی کرد –9 – 6 – 1403 – شفیعی مازندرانی
جواب دامنه به آقای شفیعی مازندرانی:
حجت الاسلام آقای سید محمد شفیعی مازندرانی سلام. ۱. به نظرم به شما نمیخورَد زبان تهدید بر من بگشایید. ۲. و یا با توسل نادرست به دو شعر فردوسی و سعدی، زبان بر تحقیر تبار و گذشتهی من باز کنید. به شما اجازه نمیدهم اینگونه با من مواجه شوید. ۳. به کدام دلالت عقلانی وقتی بحث نظریهای مطرح میشود به جای حرف و سخن عقلپسند دنبال نقل قول میگردین تا بر رخ طرف بحث بکوبین. من بارها گفتم اقوال در مورد اشخاص، برای من حکم گزارهها در پاورقی دارد. ۴. در مبحث علمی و عقیدتی مگر رساله است که حکم و فتوا خوانده شود؟! به حجت الاسلام شیخ جوادآقا آفاقی صبح نوشتم که ممکن است اقوال در مدح اشخاص و مقایسهی تاریخی با مشاهیر، شماها حوزویان را یکسره، دلشُده کند، اما من که همان زمان که از شیر مادر عزیزم، گرفته شدم، آموختهام که اهل این طور احساست نباشم و نیستم هم. آنچه علمم به من آگاهی میدهد آن را اصالت میدهم. باز نیز میگویم من به چنین تَحتی نمیروم؛ چون خدا به من عقل و اختیارِ انتخاب داده است که مقلد بار نیایم. مثلاً شما و یا هر روحانی دیگر وقتی مقایسهی صدر اعظم را بشنوید، فوری غَرّه میشوید و این، از حُسنُ آسانخواهی آن جناب است، نه عیب و اشکالتراشی. اما من همان موسِم مقایسهی ناصحیح، آنیُِ فوری در اعماق صدر اعظم فرو میروم؛ مثلاً این دانشم از سرگذشت و عمکردش؛ که بسیار راحت در موردش مینویسم منهای اعمال و خدمات اداریاش به آن عصر ناصری. مثلاً میتوانم بگویم اون صدر اعظم که رگ مُچش را زدند، قبلترها خودش رگِ گردن بیشماری را زد؛ شاید برای جلب رضایت شاهناصر یا جذب اَخیار برای تمهید صدارتش. اما پیش از او، مهد عُلیا دم آقاخان نوری را دیده بود که صدر اعظم باید سر به نیست شود. ۵. هیچ هم اقوال در بحث عقلی حجیت ندارد. لطفاً در بحث سعی نکنید کسی یا مرا بترسانید. این مرغابی از آب نمیهراسد و در برابر آبروریزی میایستد. ۶. خودسازی شما دستمایهی ریاضت فردی خودتان است که مدتی طویل در ساختن اخلاق و مروت خود کوشیدی. من این پروای خوب و اثرگذار در دیگریِ شما را به حساب هیچ استادی ازِت، واریز نمیکنم. ۹ ، ۶ ، ۱۴۰۳ : ابراهیم.
السلام علیکم و رحمه الله ...الحمد لله اهل ترس نیستید و لی امید وارم در برابر خدا اهل ترس باشید ...می دانیدکه فذکر فان الذکری تنفع المومنین کار همه ما است...خوب است در نوشتار خودبیشتر خدا ترس باشید دعا گو —-شفیعی مازندرانی
درود جناب طالبی عزیز .
در بحث نظری شما وارد نمی شوم . و این شجاعت شما را نمی پسندم . آوردن سخن از بزرگی برای تایید بزرگ دیگر امری پسندیده و جایز هست .و شما هم برای تایید سخنان و مواضع خود شاهدی از علما و نویسنده گان و دانشمندان می آورید . طبیعی هست این حق همه در تایید نظرات و اثبات دیدگاهشان هست و میبا شد اینکه امیر کبیر در خدماتش رگ گردن بیشماری را زد . در امر و ثبات حکومت ناصری بود . قبول .ولی برای انتظام امور کشور برای جلوگیری و دفع از هرج و مرج و آشوب آیا حکومت طبق قانون و عرف نباید امنیت سایر شهروندان را حفظ کند ؟ شما را چه میشود . به چه پایبند هستید و از چه دفاع میکنید . !؟ برای باز شدن باب گفتگو در خصوص اقدامات امیر کبیر در خصوص زدن گردن عده ای با نام و بهانه ی بابیت و بهاییت که قصد براندازی و تجزیه یک قطعه از کشور و حکومت وقت را داشتند لطفن با وقت اعلامی در مدرسه یک مباحثه ی کلامی راه اندازی کرده تا زوایای این حرکت برای همه روشن شود .
پر فروغ باشید 🙏🙏🙏
امیر رمضانی دارابی
،،
امیرجناب سلام
اطلاعاتت، یقین دارم زیاد است. اول یک گیر به امیر قسمت ۳۹ را بزنم، بعد برم سرْوقتِ اصل مسئله.
با ویندوز تو امیر، چقدر جهان دیدنیست!
اما آقا امیر ناصر فقط خالی بود. چه کسی دین را جلوِ ناصرشاه گذاشت و کردش «ناصرالدین»؟! علمای ربانی؟! نه، درباری. او کجایش ناصرِ دین بود؟! لابد به تعدد زوجات و حرامسراهاش! آنان بودند که چُنین پنداشتند که این آکتور سینما را نُصرت و ناصر دین بنامند!
اما امیر آقا ترور در نیاوران ناصرشاه فرقش با ترورش در عبدالعظیم ری چه بود مگر؟! در ری کشته شد به دست یک طلبهی مبارز شهید میرزا رضای کرمانی. در نیاوران ترور نافرجام بود به دست آن کسان که صدراعظم بزرگ رگ گردن بیشماری را زد که حُبش در دل شخص اول مملکت یعنی شاه ناصر بیفتد. آیا افتاد؟! نه مهد عُلیا قصابش شد!
امیرجناب میدانید آن امیر که «کبیر»ش میخوانند چگونه رگ میزد؟ قبایل را شریک میکرد تا سر ببُرند. تا دست همه در خون، سرخ! شود و انباز نیز. شبیه چندین کردن ِ حاکم شرع. آن چنان سیل خون بپا کرد که احصاءُ شمارش هم نمیشود کرد. خودش هم فین، فانی شد. اما من هم فین حمامش رفتم جای رگزدن را دیدم، هم سرِ قبرش رفتم داخل حرم کربلا ضلع قبله در صحن داخلی بارگاه ملکوتی آقا امام حسین علیه السلام فاتحه براش خواندم. چون به هر حال در اداره و دربار چند کار کرد. ایرانیها برخیها عادت دارند افراد را «کبیر» کنند. مثلاً رضا میرپنج را هم «رضاشاه کبیر» ! میخوانند که صغیر هم براش زیادیست. اما کوروش واقعاً «کوروش کبیر» بود. حالا در مورد افق کوروش در قم یک چیزی شگفتانگیز میگم. البته در پستی منفک دیگر. ارادتمندت: ابراهیم
حضرت استاد شفیعی مازندرانی سلام علیک شکر الله سعیک. برخی عادت نمودند : حقایق را نبینند و نشنوند و در صورت رویت و استماع هم؛ به سراغ توجیهات روند و سر انجام هم انکار کنند؛ مخصوصا کسانیکه در چند هفته اخیر بر تعبیر «رهبری» و «مقام معظم رهبری»؛ تکیه می کنند؛ ظاهراً هم نمیخواهند بدانند که دیگران از تاکتیکی بودن استفاده از این شیوه؛ مطلع هستند و دچار فریب نمی شوند؛ آزموده را آزمودن خطاست.
سید حسین شفیعی دارابی
آقاابراهیم طالبی سلام
شب به خیر
۱- شهید چمران یک جمله طلایی دارد که در زمان جنگ برای ما بسیجیها خیلی جالب بود، این که؛
وقتی طبل جنگ نواخته میشود، مرد از نامرد شناخته میشود.
۲- من در ارزیابی افراد و نسبت آنها با مردم و انقلاب و جمهوری اسلامی، از خطکش دفاع مقدس استفاده میکنم، همه کسانی که در جنگ هشت ساله حضور داشتند میدانند که مصباح در آن سالها اصلاً دیده نمیشد.
۳- از آنجا که مطمئن هستم هیچکس به اندازه من در عمرش با رادیو مأنوس نبوده، میگویم که در دهه ۱۳۶۰ حضور مصباح یزدی در صحنه، سخنرانیهای شبیه روضه هفتگی بود که به نام بحثهای فلسفی، یک شب در هفته از رادیو پخش میشد.
۴- بعد از وفات امام خمینی، مصباح یزدی با عجله وارد سیاست شد و به مدد تلویزیون توانست به چهره تلویزیونی هم تبدیل شود، اما این کار تاثیری بر موقعیت سیاسی او نداشت.
۵- حتی حمایت عجیب و غریب او از احمدینژاد و بعد هم باقر لنکرانی برای کاندیداتوری در ریاست جمهوری، نتوانست او را به یک شخصیت سیاسی تبدیل کند.
۶- بحث درباره او ضرورتی ندارد، او در تاریخ انقلاب و جنگ و به طور کلی جمهوری اسلامی، حضور موثری نداشت.
جلیل قربانی
جناب آقاجلیل قربانی سلام
ادامه میدهم چند نمونه من:
آقای مرحوم مصباح یعنی اسلام خشونتِ عریان علیهی مخالفان
آقای مرحوم مصباح یعنی به تعبیر شهید بهشتی: «لجباز»
آقای مرحوم مصباح یعنی ضد نهضت اسلامی دههی پنجاه
آقای مرحوم مصباح یعنی گرفتن پول دولت در حلقوم مؤسسهاش
آقای مرحوم مصباح یعنی در ده سال اول انقلاب بدون هیچ حکم و انتصاب
آقای مرحوم مصباح یعنی پروریدن تندخوترین آخوندها
آقای مرحوم مصباح یعنی لعن و نفرین علیهی زندهیاد شریعتی از سر حسودی
آقای مرحوم مصباح یعنی مرکز اهانتها به فقیه متضلع مرحوم مرجع منتظری
آقای مرحوم مصباح یعنی انحراف از شاخهی رحمانی اسلام
آقای مرحوم مصباح یعنی تسری شاخهی اشداء در دامنهی مخالفان داخلی
آقای مرحوم مصباح یعنی یک مشت حرفهای فلسفی و حرف فقط
آقای مرحوم مصباح یعنی شقاق آفرینی در درون کشور
آقای مرحوم مصباح یعنی تصرف جاهای کشور بر اثر رانت حوزه
آقای مرحوم مصباح یعنی اسلامی تندتر از طالبان، که تفکر طالبان روسفید است پیش اسلام این جریان.
آقای مرحوم مصباح یعنی اسلام قشر منهای مغز
آقای مرحوم مصباح یعنی تصلب علیهی دانشمندان
آقای مرحوم مصباح یعنی شکلی از کشورداری که مردم در آن فقط تابع و مقلد باید باشند.
آقای مرحوم مصباح یعنی عدهای آخوند که فقط بلدند تکفیر کنند و مردم را نسبت بیدینی بدهند
آقای مرحوم مصباح یعنی شعبهی انحرافی شیعه شبیه همان ابن تیمیه
با اینهمه من برای آن روحانی حوزه هرگز قائل نیستم باید در مؤسسهاش بسته میشد یا جلوِ سخنش را گرفت. او حق داشت از اسلام قرائت خودش را ارائه دهد که داد. و من به اسلام مصباحی همواره نه گفتم و آن را اصلیترین مایهی تضعیف اسلام راستین میدانم. با تفکر مصباح اسلام کجراهه بیش نیست. هر چند جملاتی ازو میتواند درست هم باشد. آینده اسلام مصباحی به بنبست میرسد و جامعه آنان را جمع میکند.
این مقدار را فقط به خاطر جواب پستت نوشتم که تصور نکنی بیاعتنایی کردم. ممنونم. نکاتت را یادداشت کردم. ابراهیم
آق سید حسین شفیعی دارابی در زیر پست شیخ مالک: مصباحیت مصباح پر فروغ تر از گذشته ادامه خواهد یافت!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. فاضل گرانمایه و مبلغ فرهیخته و پر تلاش در عرصه تبلیغ حضرت آقای رجبی عزیز سلام علیک. شکر الله سعیک. برداشتم اینست: غالب اعضای محترم گروه حتی مخالفان با اندیشه سترگ حضرت استاد علامه آیت الله مصباح یزدی هم؛ ضریب بالای عصبانیت را در نوشته آقا ابراهیم در قبال یک نوشته حاکی از یک حقیقت حضرت استاد شفیعی مازندرانی را کاملا درک می کنند؛ به نظرم کسانیکه با روحیات جناب آقا ابراهیم آشنائی دارند تا حدود زیادی؛ این شیوه برخورد مقطعی ایشان را اقدامی طبیعی دانسته و میدانند؛ البته آیا جناب آقا ابراهیم در این نوشته خویش به شعار و دعوت تحمل مخالف و رعایت ادب در برخورد با مخالفان و ضرورت رعایت حدود شرعی در نقد آراء و رفتار دیگران؛ و.... و... و....پای بند بوده و رعایت نموده یانه؟؛ را به فهم و شعور متشرعین و خیرخواهان گروه واگذار می نمایم و نیاز به قضاوت بنده ندارد. ضمنا پاسخ ندادن های دوستان به نوشته های آقا ابراهیم هم نه از باب خوف از تهدیدات نوشتاری و رفتاری جناب ایشان می باشد و نه تایید بر محتوای این نوشته های آمیخته با عصبانیت و حتی غیر واقعیش؛
بی تردید ین شیوه برخورد جناب آقا ابراهیم در قبال یک نوشته استاد شفیعی مازندرانی نه مورد تایید اعضای متشرع گروه می باشد و نه محتوایش موجب آسیب دیدن ساحت قدسی و معنوی و علمی و سیاسی و.... حضرت آیت الله مصباح یزدی می شود؛ مصباح؛ با مصباح اهل بیت (ع) زندگی کرد و حیات علمی و معنویس با مصباحیت امام و رهبری سپری شد؛ و به لطف الهی و اهل بیت (ع)؛ مصباحیتش پرفروغتر از گذشته در حال توسعه و تداوم می باشد؛ فعلا در مورد نوشته جناب آقا ابراهیم سخنی نمی نگارم و فقط به این جمله بسنده می کنم : «فاین تذهیون»!!
شواهد نشان میدهد که مصباحیت علامه مصباح یزدی در قبال هجمه های سنگین گذشته و حال؛ آسیب پذیر نبوده و نخواهد بود. خدا وعده کرد اگر کسی دینش را یاری کند؛ خدا هم او را یاری می کند؛ و علامه مصباح یزدی از این نصرت الهی بهره مند بوده و می باشد.
البته این شیوه برخورد (حتی از ناحیه خودیها) نسبت به مبلغان فرهیخته دینی؛ بی سابقه نیست و پایان پذیر هم نخواهد بود.
(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی صبح شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳ش_ ۲۶صفر ۱۴۴۶ق)
،،
حجت الاسلام جناب آشیخ مالک سلام
دو کشکولی بهت بگم کفایت میکند چون واقعاً نمیتوانم دوستت نداشته باشم از بس با من صادق و صاف و روراستی.
کشکولی اول: پس کاتبان وحی دو سال برات سوءسابقه ثبت کردند! چه توشهای!
کشکولی دوم: شاید جز من کسی مایل نباشد این را رک بهت بگوید، چون خیال میکند اگر بگوید میرود زیر خیمهی ضد انقلاب. اما دربند این نیستم که کسی مرا ضدانقلاب بنامد! پس میگویم چون با تو شیخ بیشیله آشنام. چرا روی منبر بالاتکیه گفتی امیرالمؤمنین ع برای ازدواج با اُم البنین سلام الله علیها با حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مشورت کرد!
خاطرهی خودم: یک بار مرحوم پدرم پیش مرحوم مادرم نزد ما هشت تا فرزندانشان داشت از چگونگی عاشقشدن خود به مادرم داستان میگفت. وسطمَسطا رد شد به فرزند ارشد گفت: شِخ اَبْطالب یادت هست عروسی من... همه زدیدم زیر خنده. این جور اشتباه در خاطره پیش میآد.
جواب دامنه به حجتالاسلام جناب آسید حسین سلام
یک جدی و یک کشکولی
اول کشکولی:
شاید به قول شما متشرعها چُنین شدند که شما پنداشتشان دادید! اما از شما هم طی ایام انتخابات متنهایی چاپ کردید درین صحن که آنقدر باد درِش بود حدِ حُباب بود عمرش! فوری هم، پِف! میترکید! من البته در برابر تمام آن حبابها حتی لام تا کام گپ نیامدم.
حالا جدی:
چه شیطان قهرش گیرد چه نگیرد، من به شخص خودت در دنیای واقعی ارادت و دوستی دارم و پایمال هم نمیکنم حتی عقاید ما به چالش بینجامد. چون علائق من، سست و تار عنکبوتی نیست که با کمترین آسیب یا حتی با عقاید، پاره گردد. هر کدام سرِ جایش. اما دلسوزانه سازنده و دوستانه بگویم من تردیدی ندارم برخی از مواضع و مبانی شما -که خود آن حضرت هم اظهار میداری تبعیت داری از تفکر مرحوم آقای آیت ا... مصباح یزدی- از دید من، ریح و روح جمهوری اسلامی ایران را از بین میبرد به قول زبان محلی و مادری: رنگُ صفت را برمیگردانَد. در محل وقتی کسی زردُزار میشد به او میگفتند ون رنگُ صفت بردگِردَسّه است. با جمهوری اسلامی چُنین نکنید! بگذرم. ارادت: ابراهیم. هر چه بگویی شک ندارم برای ساختن من میگویی.
،،
آق سید محمد وکیل سلام
بسیارممنونم که لغت محلی را نمیگذاری مُردنی! شود. اما شرح من بر لود:
لود: اگر در بادیه هم دوغ بریزند، هم مرغانه، هم کدو، هم چهار پر اِزبنا، و اساساً هرچه دست کسی آمد بچپانه توی بادیه آن غذا میشود لود. یعنی لِهُ لَوردِه. مثلاً مرحوم مشدی، در همان دکوندله، آشُ آبگوشتُ دوغُ را لود میزد میخورْد. لوت هم تلفظ میشود.
امیرجناب سلام
اطلاعاتت، یقین دارم زیاد است. اول یک گیر به امیر قسمت ۳۹ را بزنم، بعد برم سرْوقتِ اصل مسئله. احساسم این است تاب پاسخم را داری، پس، خواهم نوشت. چون من از تاریخ آنچه بلدم، شرم ندارم که بگویم، زیرا تاریخ معلم ماست:
ابتدا گیر به امیر ۳۹
با ویندوز تو امیر، چقدر جهان دیدنیست!! چهاربُعدی بدون عینکش!
اما آقا امیر ناصر فقط خالی بود. چه کسی دین را جلوِ ناصرشاه گذاشت و کردش «ناصرالدین»؟! علمای ربانی؟! نه، درباری. او کجایش ناصرِ دین بود؟! لابد به تعدد زوجات و حرامسراهاش! آنان بودند که چُنین پنداشتند که این آکتور سینما را نُصرتبخش وَ ناصرِ دین بنامند! اما امیرآقا ترور در نیاوران ناصرشاه فرقش با ترورش در عبدالعظیم ری چه بود مگر؟! در ری کشته شد به دست یک طلبهی مبارز شهید میرزا رضای کرمانی. در نیاوران هم زمان همین صدراعظم، توسط «...» ترور شد و نافرجام بود. اما همان بهانه شد صدراعظم بزرگ! سراغ مردمانی برود و رگ گردن بیشماری را بزد که حُبش در دل شخص اول مملکت یعنی شاه ناصر بیفتد. آیا افتاد؟! نه مهد عُلیا قصابش شد!
امیرجناب میدانید آن امیر که «کبیر»ش میخوانند چگونه رگ میزد؟ قبایل را شریک میکرد تا سر ببُرند. تا دست همه در خون، سرخ! شود و انباز نیز. شبیه چندین کردن ِ حاکم شرع. آن چنان سیل خون بپا کرد که احصاءُ شمارش هم نمیشود کرد. خودش هم فین، فانی شد. اما من هم فین -جایی گوش کاشان- حمامش رفتم جای رگزدن را دیدم، هم سرِ قبرش رفتم داخل حرم کربلا ضلع قبله در صحن داخلی بارگاه ملکوتی آقا امام حسین علیه السلام فاتحه براش خواندم. چون به هر حال در اداره و دربار چند کار کرد. ایرانیها برخیها عادت دارند افراد را «کبیر» کنند. مثلاً رضا میرپنج را هم «رضاشاه کبیر»! میخوانند که لفظ «صغیر» هم، براش زیادیست. اما کوروش واقعاً «کوروش کبیر» بود. حالا در مورد افق کوروش در قم یک چیزی شگفتانگیز میگم. البته در پستی مُنفک دیگر. ارادتمندت: ابراهیم
،،
حجت الاسلام جناب آشیخ مالک سلام
دو کشکولی بهت بگم کفایت میکند چون واقعاً نمیتوانم دوستت نداشته باشم از بس با من صادقی وَ صاف، وَ روراست.
کشکولی اول: پس کاتبان وحی دو سال برات برای ماندن در آن «مؤسسه» سوءسابقه ثبت کردند! چه رهتوشهای!
کشکولی دوم: شاید جز من کسی مایل نباشد این چیزی را که میخواهم بهت بگم، رک بهت بگوید، چون خیال میکند اگر بگوید میرود زیرِ خیمهی ضد انقلاب! گرچه الآنه آقای بهزاد نبوی بهجدّ میگوید من ضدِ همهی انقلابها هستم. منظورش اینه دیگر انقلابکردن بس است! اما من دربند این نیستم که کسی مرا ضدانقلاب بنامد! جنابعالی که میدانم مرا ضدانقلاب نمیخوانی! تازه اگر بخواهی هم تازه شروع شادی منه! پس؛ میگویم چون با تو شیخِ بیشیله آشنام. چرا روی منبر بالاتکیه گفتی امیرالمؤمنین ع برای ازدواج حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام آن مشورت را داد!؟ سهو بود لابد، چون داغ بودی رُوش!
خاطرهی خودم:
یک بار مرحوم پدرم پیش مرحوم مادرم نزد ما هشت تا فرزندانشان داشت از چگونگی عاشقشدن خود به مادرم داستان میگفت. وسطمَسطا رد شد (=اشتباه کرد) به فرزند ارشدش گفت: اَرِه! شِخ اَبْطالب! یادت هست عروسی من...❕همه زدیدم زیر خنده. این جور اشتباه در خاطره پیش میآد. تمام.
،،
حجتالاسلام جناب آسید حسین سلام
یک جدی و یک کشکولی
اول کشکولی:
شاید به قول شما متشرعها چُنین شدند که شما پنداشتشان دادید! اما شما هم طی ایام انتخابات،مستمر و لاینقطع، متنهایی چاپ کردید درین صحن که آنقدر باد درِش بود، حدِ حُباب بود عمرش! فوری هم، پِف! میترکید! من البته در برابر تمام آن حبابها حتی لام تا کام، گپ نیامدم. چون فصل انتخابات فصل نوجزدن احساسات است، جاخالی دادم اسیرش نشوم! شما اسیر که نه، جنگجویانه سنگربانی دادی! آجرکمالله فی الدارین!
حالا جدی: چه شیطان قهرش گیرد، چه نگیرد، من به شخص خودت در دنیای واقعی ارادت دارم و به خاطر دیرینگی رفاقت، دوستی دارم و پایمال هم نمیکنم حتی عقاید ما به چالش بینجامد. چون علائق من، سست و تار عنکبوتی نیست که با کمترین آسیب یا حتی با عقاید، پاره گردد. هیچ اهرمی سنگ وزین دوستی را نمیتواند جابجا کند. هر کدام سرِ جایش، عقاید و علایق. اما دلسوزانه و سازنده و دوستانه بگویم من تردیدی ندارم برخی از مواضع و مبانی شما -که خود آن حضرت هم اظهار میداری تبعیت داری از تفکر مرحوم آقای آیت ا... مصباح یزدی- از دیدِ من، ریح و روح جمهوری اسلامی ایران را از بین میبرَد. به قول زبان محلی و گویش دارکلایی: رنگُ صفت را برمیگردانَد. در محل، وقتی کسی زردُزار میشد به او میگفتند وِن رنگُ صفت بَر دگِر دَسّه هسّه. با جمهوری اسلامی چُنین نکنید! بگذرم. ارادت: ابراهیم. هر چه بگویی، شک ندارم برای ساختنِ من میگویی. خداقوت دهادِت.
،،
حجت الاسلام جناب آسید کمالالدین سلام
شما نگین فیروزهی مدرسهای. من در صحن متنهایم را با امضای دامنه دارابی مینویسم، نه مدیر مدرسه. با لفظ مدیر فقط زمانی وارد صحن میشوم که بخواهم مقررات مدرسه را به عضوی تذکر دهم. برای من شما عبد صالح خدا هستی. دوستداشتنی این مدرسهای، نه من، همه. زیادهروی نکنم نزد حضرت مستطاب عالی. ارادتُ ادب به محضرت: ابراهیم
،،
حجت، آره درست است. قشنگ فارسی آن را آوُردی. این حس دلتنگی به آنچه در گذشته به آدم دست داد، جزوِ اعجاز آفرینش حضرت باریتعالی است. در نهاد انسان این قدرت باشکوه را جانمایی کرد. درود.
،،
حجت الاسلام جناب علی اکبر دارابکلایی سلام
احساس من این است درین متن با ادبیاتِ تهدید با من سخن گفتید. با این وجود از شما ممنونم که در پایان مرا دعوت به مراقبت کردید که دنیا محل عبور است. از نصیحتی که کردی خداقوت میگویم. آینه هستند آدمها برای همدیگر. شما آینهی من شدی، پس تشکر. ولی دفعهی بعد یادت باشد زبان تهدید را دگش کن! مدتی در دارابکلا منبر رفتی شاید آن جا را جهان و گرانیدا تصور کردی. با احترام: ابراهیم
،،
حجت، آره درست است. قشنگ فارسی آن را آوُردی. این حس دلتنگی به آنچه در گذشته به آدم دست داد، جزوِ اعجاز آفرینش حضرت باریتعالی است. در نهاد انسان این قدرت باشکوه را جانمایی کرد. درود.
،،
جناب آقا صدرالدین سلام
داداش حاج جوادآقا، فوری پس از پرسش من در آن شب از حاج آقا باقریان، چند اسم آوُرد که اینان ذوفنون هستند. من گفتم هیچ کدام، جز مرحوم آیت الله حسن زاده ذوفنون نیستند. حالا شما که جانب من ایستادهای که میگویی حوزه دیگر مگر ذوفنون پرورش میدهد. من هم خواستم همین را بگویم تا کسی بیجهت افراد حوزه را غالیگرایانه زیاد بزرگ نمایش ندهد. لابد میدانی آن پرسش من از حجت الاسلام جناب شیخ باقریان از نوع «استفهام انکاری» بود. و حتماً با این نوع استفهام در ادبیات آشنایی. از نهیبی که بر من زدهای، ممنونم چون قرابت خونی باعث است اینمقدار با من در نقد و انتقاد راحت باشی. ارادت.
سید رفیقم آق سید علی اصغر سلام
برای تمامی الفاظ و آرایههای جملاتت در مقام پاسخها به آنچه خود از آن بیش از من، باخبری و درک سریعی از آن ارائه دادهای، ازت تشکر میکنم. تو با این پاسخها کار مرا کمال و تمام صورت دادهای، پس همین پاسخهایت، برترین ملاکات است که بر تارَک نشاندی. قلبت در فراق تمامی دلنوازانت، به بهترین ضربان رسد. خدا خیرت دهاد که از بیان حق و عرضهی اَحقّ، هرگز دچار لُکنت نشدی. از دور، درودبارانت میکنم. ابراهیم لاشهی جدای یار غار.
،،
حجت الاسلام جناب آسید محمد شفیعی مازندرانی سلام. در توضیحات آن جناب این جملات برای من کفایت کرد و هر آنچه بین من و شما در صحن گذشت از نظر من تمام است. زیرا با صراحت نوشتید:
«دو بیت شعرآغاز مکتوب ۹ – ۶ – ۱۴۰۳ بنده که تحت عنوان مفاخر در صحن مدرسه شما آمد بدون شک با توجه به سابقه درخشان علمی معنوی خاندان شما متوجه حضرتعالی نیست لذا نامی از جنابعالی به میان نیامد خود جنابعالی از ارادت بنده نسبت به خود بدون اطلاع نیستی و عالم بزرگوار استاد عمادی نیز در جریان هستند خیلی از ایشان و جناب عالی متشکرم»
من هم چونان همهی سالیان سال به شخص شما و حتی خاندان سادات فخیم شما و نیز از ناحیهی مادری که به بزرگان دینی متصل هستید، همواره ارادت توأم با محبت داشتم و حتی اخوان شما همگی با هم رفیقیم. آنچه سید رفیقم آق سید علی اصغر در پاسخها نگاشت، همه از پارهی تنم صادر شد چون او عضو خاندان ماست و مادرم او را فرزند معنوی خودش خطاب میکرد و پدرم سیادت سید علی اصغر را سوگند میخورْد. این بود که با آنکه من تا ظهر امروز در جایی بودم، در غیاب من دست به روشنگری زد. ارادت. از سمت من پایان. از همین جا از حجت الاسلام آق سید کمالالدین تقدیر میکنم که برای من «آقاجان» شریفی هستند؛ مردی باسرشت و سَواد بالا درین سُواد اعظم ما.
جواب سید علی اصغر به من،
سلام عزیز مومن و متقی من
برای من درمورد فهم شخصیت دینی و اجتماعی و شان مذهبی شما فرآیندی است .
ازطرفی خواسته و مطالبات شما را درمورد رویکردحوزه علمیه را می دانم که باید براساس مقتضیات زمان فربه گردد تا دراین زمان بسیار پرچالش دینی بتوانند پاسخگوی شبهات دینی باشند . دگرباره اعلام می کنم که بی تو ماندن بیقراری یافتن است
سلام علیکم
جناب آقا ابراهیم مدیر محترم کانال.
آنچه حقیر برآن داشت نکته هایی بنویسم سبقه در اهداف راه اندازی گروه جنابعالی و اهداف شکل گیری ان بوده است
چرا مسیر گفتمانی شما ثابت نیست ؟
چرا مستمر هر از چند گاهی دچار چالش نوشتاری در اندیشه می شود ؟
چرا انتقاد شما به اشخاص صاحب نفوذ معنوی و سیاسی کشور از تند ترین کلمات علیه آنها بهره می گیری ؟
مگر معتقد به مبانی اندیشه اسلامی و دینی نیستیم ؟
چرا براحتی حسب خوشحال شدن معدودی مدیون اشخاصی می شوید که آنچه می پنداری ممکنه اشتباه باشد آنهم فردی را که آنگونه نثار کردید در دنیا نیست و اگر حرف شما درست نباشد چگونه از او طلب حلالیت بجوئید ؟
واما :
من از سن ۱۹ سالگی اولین منبرم را در ( مراسم سوم نوجوان مرحوم محمد حسن غلامی برادر دامادم ) رفتم و الان ۵۳ سالمه و تاکنون بفضل الهی منبر خود را از همین محل و در ماه دو استان و... .حضور دارم و نوکری مناقب اهل بیت علیهم السلام را دارم و امیدوارم خداوند این نوکری را از حقیر سلب نکند .
من انچه حسب تشخیص دینی وظیفه اشنایی داشتم بیان می کنم .
و در مناسبت های مذهبی هر زمان فرصت دارم در محل ادای تکلیف دارم
و به عنایت الهی همه روحانیون محل از این موهبت الهی منبر در محل برخوردار و موفق بوده و هستند همه این فضلا مورد محبت مردم هستند .
امیدوارم آنچه شما و ما و همه بهم متذکر شدیم راه گشا و چراغ سعادت ما باشد .
خدواند همه ما را در مسیر سعادت و عاقبت بخیری قرار دهد ان شاءالله.
علی اکبر دارابکلایی
آن شنیدَستی که در اَقْصایِ غُوربارْسالاری بیُفتاد از ستورگفت: «چشمِ تنگِ دنیادوستْ رایا قناعت پُر کند یا خاکِ گور»
حجاب از نظر شخصی من
،،
جناب آقا جلیل قربانی سلام
مسّاکم الله بالخیر! اساساً راهاندازی «کانال» کاری یکطرفه است و بیشتر از کسانی ساخته است که فقط میخواهند خودنویس باشند و بقیه خوراکشان خواندن نوشتههای مدیر کانال. تعدادی از کانالداران اساساً افرادی ترسو هستند و از جریان آزاد نوشتن و بیان خوف دارند. کانالها بیشترین شباهت را به صدا سیمای آخوندی دارد. بگذرم. توضیحات فنیات مکفی بود. درود.
سلام علیک
جناب آقای طالبی
اینطور نیست مدیران کانال ترسو باشند
بنده هم در ایتا و هم در تلگرام کانال دارم به نام (معارف تشیع)
سیاسی هم نیست برای بیان معارف اسلام و تشیع است
در تلگرام گروه تابع هم دارد برای انتقال اشکال و مطالب اعضای کانال ولی امکان ارسال لینگ در این گروه وجود ندارد
در پی وی تقدیم می کنم
احمد باقریان
سید کمال الدین عمادی:
سلام مه آقا مدیر
خوب بیه کلمه بیشتر را بیاردی انده کار نداشته مره چک بیره منهم کانال دارمه اما ترس ندارمه هدف دیگری دارمه
خوبه همیشه راه گریز شو بیل
بیل با کسر با و فتح یا بیل نیه امر به معنای قرار بده هسته
اره اینتی بیه
اگر وره بدون دقت بخوندستی ته هنر گپ محلی دارنی
،،
حجت الاسلام جناب باقریان سلام
آقا از توان و توشههای شما خبر دارم. در کانال شما اتفاقاً نظرگذاری، بسته نیست، باز است و خواننده آزاد است چالش و نقد کند. من خودم بارها در کانال شما «تشیع» با پستهایتان گفتوشنود کردم و پرسش به عمل آوُردمُ پاسخ هم گرفتم. اما بعد؛
اولاً قید کردم تعدادی از کانالداران... پس؛ استثناء قائل شدم. ثانیاً خوب کردید در صدد توضیح برآمدید، روشنگری واقعاً با خوی و خصال آدمیزاد سازگاری دارد. تحسین میکنم کانال آن جناب قسمت کامنتگذاریاش مسدود نیست. نشان شهامت شما در جریان آزاد اطلاعات است. سپاس.
،،
حجت الاسلام جناب سید کمالالدینِ مان سلام
لابد پاسخ من را به جناب شیخ باقریان مشاهده کردید در یک کف دست بالاتر. پس پارهای از پاسخم مشترک است، آن جا بیابید. اما کانال شما هم من نظر نگذاشتم فکر کنم جای کامنت مسدود است، دوباره مرا عضو کنید شاید بروزرسانی شود. ولی گروه فقه شما که مدیر آن جا هستی، بسیار رونق داشت، حالا دیگر نیستم، یعنی ندارم، مگر همین خطم را دعوت دهید. درود. اما لغت: بِیَل در محل ما دو معنی مهمتر دارد:
۱. بگذار، مهلت بده، فرجه ده. خالی کن.
۲. حلال نکردن. مثلاً مادر به فرزندش میگوید:
اگر نری نومزهبازی! خاشِ نومزه پلی، شیر ره بیل نکامه. یعنی حلال و روا. البته بهل هم هست. آقاجان ممنونم. منتظرم.
،،
بله، درسته.
اما سایت دامنه، سپاس از تشویق سایتی که ۱۱ سال پیش تأسیسش کردم. بله جناب آقای قربانی! هر عضو تا متن مهم با قلم خود مینویسد، من بیتردید آن را در سایت دامنه ثبت و منتشر میکنم، چون پیامرسانها هر آن ممکن است تمام ذخیرههایش دود شود ولی در سایت ماندگار است و موتور جستجوی گوگل و ... هم آن را شناسایی میکند و در حافظه بایگانی و عرضه.
متن صدر به دامنه:
جناب آقاابراهیم طالبی .
سلام علیکم
دریادداشت شمامواردی بعنوان ویژگیهای سیاسی و اخلافی به حضرت آیت الله مصباح نسبت داده شد. که در آن حتی یک دلیل هم ذکر نشده وهمگان درماندند که مگر این فرد چه تاثیراتی داشته که شخصی که سیاسی میاسی بلد نیست این مقدار از ایشان ناراحتی در دل داشته باشد؟!
کسی که رهبری معظم انقلاب از آیت الله مصباح بعنوان پرکننده جای خالی شهید مطهری و علامه طباطبایی را برای دانشگاهیان نام بردند. . کسی که حضرت آیت الله جوادی آملی با تعابیر بزرگی همچون جامع معقول و منقول از ایشان یاد نمودند
آیا با اعتقاد به تقلیدناپذیری میشود شخصیتی مثل علامه عزیز راتشبیه به وهابیت وابن تیمیه کرد. البته با العکس آن کمی امکان پذیراست.
این اتهام نامه ای که شما ردیف کردید میدانید مثل چیست؟
مثل اینست که من بدون مدرک همچون شما ردیف کنم که:
آقای ابراهیم طالبی یعنی نوشتن مطالب بدون اشاره به اسناد صحیح!
آقای ابراهیم طالبی یعنی عدم اعتقاد به امر به معروف و نهی از منکر چون عقلش کامل است!
آقای ابراهیم طالبی یعنی به قول خیلی ها متکبر!
آقای ابراهیم طالبی یعنی پروراندن مغزهای مخالف روحانیت مبارز!
آقای ابراهیم طالبی یعنی لعن و نفرین به کسانی که مرحوم منتظری را به دلیل مخالفت با امام خمینی نمی پذیرند!
آقای ابراهیم طالبی یعنی تضاد بین پذیرش امام خمینی یا مرحوم منتظری!
آقای ابراهیم طالبی یعنی چهره های متفاوت مخفی در زمانهای متفاوت!
آقای ابراهیم طالبی یعنی همان اُنظر در گذر زمان!
آقای ابراهیم طالبی یعنی عدم تحمل حرف مخالف!
چیزهایی که نوشتم مطالبی است که شاید گهگاه به گوش شما هم رسانده باشند که ابراهیم فلان و ابراهیم بهمان! در برابر این اتهامات بی پایه و اساس چه دارید بگویید؟ اگر فرض کنید بعد از ۱۲۰ سال که درقید حیات نباشید و فردی چنین مطالبی را برای شما ردیف کند آیا کاری از دستتان بر می آید؟
بگذریم.
کمی هم به متن بپردازیم و از خیالات بیرون بیاییم و به خیال پردازیهای اتهامی تان بر علیه آیت الله مصباح بپردازیم:
جناب آقای طالبی: رهبری معظم انقلاب بارها تایید کردند که از علمایی که در مبارزات قبل از انقلاب همراهی با نهضت داشته اند شخص آیت الله مصباح بوده و بیانیه های بسیاری را امضا کرده اند آنوقت چرا در همراهی با کسانی که از ایشان کینه به دل دارند شما هم همین را تکرار میکنید؟
مرحوم هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود آورده است: از اساسیترین کارهای ما در آن چند ماه، ایجاد تشکیلاتی بود که مرکزیت آن از یازده نفر تشکیل میشد؛ آقایان خامنهای، منتظری، ربانی شیرازی، قدوسی، مصباح یزدی، امینی، محمد خامنهای، آذری، مشکینی، حائری تهرانی و من. نشریهی مخفی بعثت و انتقام در حقیقت ارگان همین جمعیت بود که در کارهای اجرایی آن آقایان سید محمود دعایی، مصباح، علی حجتیکرمانی و سیدهادی خسروشاهی و من همکاری داشتیم. نشریهی بعثت بیشتر جنبهی سیاسی و پرخاش و افشاگری داشت و نشریهی انتقام جنبهی ایدئولوژیکی آن قوی بود، که شاید بر اساس احساس چنین نیازی پس از بعثت منتشر شد. بعثت را من اداره میکردم و انتقام را آقای مصباحیزدی. در حل مسائل مالی هم نقش اساسی را هیئتهای موتلفه داشتند.(هاشمی رفسنجانی ، دوران مبارزه ، ج ۱ ، ص ۱۹۵)
کسانی علامه را متهم به تندروی میکنند که به قول مقام معظم رهبری الان تندرو تر از همه خود من هستم. تندروی اگر درجهت انقلاب اسلامی باشد فی نفسه بد نیست و پسندیده است.
روشنگری های علامه در برابر افکار التقاطی سران اصلاح طلب که باعث شد نتوانند آن افکار همچون تساهل و تسامح و پلورالیسم دینی و مخالفت با ولایت مطلقه فقیه و ... را پیش ببرند باعث اینهمه حقد و کینه نسبت به شخص آیت الله مصباح گردید.
در مورد عدم هیچگونه انتصاب و حکمی در دهه اول انقلاب اگر استنکاف شخصی باشد نشانه عدم توجه به قدرت نیست؟ آیا این عدم مسوولیت برای بسیاری از مراجع تقلید که تا آخر هم مسوولیتی نپذیرفتند نشانه ضعف است؟
کار بنیادین جناب ایشان اهتمام بر پرورش و تربیت شاگردان و حضور در صحنه های عقیدتی دفاع از اصول انقلاب اسلامی بوده که حتی امام خمینی رحمت الله علیه دستور پرداخت هزینه های موسسه ایشان را میدهند.
به گونه ای از انحراف آیت الله مصباح سخن میرانید که گویی خود فقیه مبرز جامع الاطراف سیاستمداری هستید که عمری در حوزه های علمیه دودچراغ خورده و از زیر و بم آن باخبرید. آیا واقعا اینگونه است ؟ بهرحال تعریف و تمجید بزرگان حوزه همچون فقیه قرآنی آیت الله جوادی آملی برای من ملاک برتر و بالاتری است.
شما اگر توان نقد اندیشه های فلسفی و حقوقی و سیاسی آیت الله را دارید بسم الله این گوی و این میدان مدرسه فکرت. کلاس نقد آثار راه بیندازید. دیگر ضرورتی ندارد که به طعنه و کنایه ایشان را با طالبانی که حتی حضور دختران در صحنه علم را برنمی تابد مقایسه کنید
فامیل محترم وگرامی آنچه نوشتم صرفا به عنوان وظیفه دینی بود وبس.تشخیص خیروصلاح با جنابعالی. که طبعا ازجهت تجربه وکیاست وسن ازمابرترید.
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
صدرالدین آفاقی
،،
آقا صدرالدین سلام
تمام این قوافی شعر مرحوم عباس یمینی شریف، منهای آن قافیهی «بیزبانم» در بیت دوم را در شأن خودت هم میدانم. با آنکه وصف قشنگ کتاب است؛ تو هم برام همان کتاب یار مهربانی صدرِ آفاقی. فقط اگر ملاحظهی مرا کردی، ناگفتههای دیگرت را نگفتی، بدان اشتباه کردی، چون استقبالت آمدم آنچه مرا با آن نقد کردی. پس بفرما و راحت باش با من در نقد و بررسیهایت. سپاس. همچنان در صحت و سلامت باشید آقاصدر. ارادت: ابراهیم.
در همین پست، حالا چند پاسخ دامنه به اعضای مدرسه فکرت در ۱۲ شهریور ۱۴۰۳ :
چند پاسخ به پستهای بالا، به ترتیب زمان بارگذاری از دیشب تا حالا. منظورم کامِنْت (=دیدگاه و نظرگاه) است، نه پاسخ. پاسخها را سرِ شب دیشب که بر من وظیفه بود ادای احترام کنم، دادم. اینک برم بالاتر، بخوانمُ بنگارم.👇
،،
حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلامو یعنی رفتن به قبرستان جهت دیدار در دیار اهل قبور، از همین رفتار رسول اکرم ص سنت گرفت؟ یا پیش ازین در ادیان مرسوم و روان بود؟ درود.
،،
سه مطلب مهم درین متنت هست آشیخ احمدی محمدرضا: ۱. پیامبر ص به تب دچار شد. یعنی رحلت به سبب طبیعی. از نظر شما پس آنان که مدعیاند در برکهی غدیر به آن حضرت سم خوراندند، نادرست است. روشن کنید لطفاً. ۲. اینکه بیماری چون نوعی تحمل دردُ رنج است، فرمودید آن حضرت رحمت ص آن را موجب دفع گناه شمرده. پس خداوند مابه اذای بیماری را در آخرت جبران مینماید. ما به اذا را درست نوشتم آیا؟ با ز زنبوری املا نشه، که غلط نگاشته باشم؟ ۳. اینکه نسبت به پیشنمازی ابوبکر چنان اقدامی آنهم در بستری بیماری کرد، در واقع میخواهی جانشینی امام اعلا علی علیه السلام را به عنوان حقانیت مطرح کنید؟ یا نه، امری دیگری در بین بود؟ تشکر.
،،
این اعمال نیک پیامبر اکرم ص جناب آشخ محمدرضا برای جمهوری اسلامی ایران یک درس است که دستِ کسانی را که سر در آخورِ پول و رانت و مقام کردند، باز گذاشت که حالا آقا اژهای هر چه میکوشد میبیند اگر عمر نوح نبی ع را پیدا کند، به این پروندهای بازِ پروندهبازان! وقت نمیکند رسیدگی کند چه رسد به تعدیع اموال و تنبیه آنان. همهی امور رسول خدا ص از ساختن حکومت تا قیام در برابر نبردهای جنگجویان درس و کلاس آموختن است.
،،
آقا احمدی شیخ گرامی با آن که داستان را پرداختُ خلاصه نکردی اما چون روز، روز رحلت بود دل دادم خواندم. به نظرم خیلی از آخوندها که تریبون مملکت را به تصاحب خود درآوُردند، اگر این نوع واقعیات رسول خدا ص را برای مردم مطلع و حساس به عدل و حق ، مطرح کنند، مردم درست است به صورت آنات تف نمیاندازند چون ادب دارند، اما واقعاً شگفتزده میشوند، چون اینان چطور میتواند قصاص شلاق را درین قضیه نقل کنند، که در تمام مسائل مملکتی جانبدار کسانی شدند که شلاق که چه عرض کنم، ترک مقامهای اشغالشده کمترین بازتاب عملکردشان است. اما شلاق پیامبر ص برای چه کاری بود خود داستانهای مفصلی دارد. خوب شد خجالت نکشیدی این قضیه را مطرح کردی. چون درین زمانه مردم این سرگذشتهای ویژهی نبوی و علوی را وقتی در ذهن مجسم میکنند دقیق متوجهاند چقدر فاصله پیدا کردند حاکمان با آن دو انسان اکرم. ممنونم.
،،
حجت الاسلام آسید کمالالدین سلام
اذیتشدن حضرت محمد مصطفی ص به نظرم از سوی کسانی بود که بیرون دین اسلام بودند، اما اذیتها به پس از رحلت پیامبر اکرم ص به خاندان عترت علیهمالسلام و در رأسش امام علی علیه السلام، هم از سوی درون دین بود و هم بیرون دین. بیشتر از هم از درون دین. لطفاً نظر مرحوم آیت ا... حسنزاده آملی را خلاصه در یک جمله بگویید تا بدانیم
،،
حجت الاسلام آشیخ باقریان سلام
آن بالا، خانهای را که رسول الله -صلوات الله علیه و آله و سلّم- رحلت کردند، خانهای عایشه (همسر پیامبر اکرم فرزند ابوبکر) ذکر کردید، اما پایین متن، گنگ گذاشتید، از نظر شما در کدام حجره، قبض روح شدند حضرت نبی اکرم ص؟
آقا شیخ احمدی فکر کردم متنهای مسلسل شما آن بالا تمام شد. اما درین ادامه مطلبی فرمودید به نقل از منبع مورد مطالعهات که از نظر من، اولاً نشان از شوق شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میدهد، و ثانیاً فراق پدر را برای خوب دشوار دیدند، چون میان آن دو رابطهی عاطفی عجیبی بود. برین قسمت متنت گریستم. مأجورید احمدی.،، احمدی بزرگوار ازین قسمت هم میتوان بالاترین درس آموخت، اتحاد میان مهاجر و انصار رفتار ماندگار رسول دین و جامعه ص بود در امر پیوند محکم حکومت و مردم. جمهوری اسلامی ایران مدتیست این فرمول را فراموش کرد به عمد چون قصد دارد عدهی ارادتورزان خود را فقط دور خود متجمل و متظاهر نگه دارد. بگذرم. سیاسیمیاسی بلد نیستم!
،،
حجت الاسلام جناب آسید حسین سلام
به نظر من به کار گرفتن واژهی «نشیب» برای رسالت پیامبر اکرم ص صحیح و سزا نیست. لفظ نشیب در خود بار معنایی بدی دارد که از ساحت آن رسول خدا ص مطلقاً به دور است.
گزینش و تصفیه
اصل این کار -گزینش- امری عقلانیست، اما در عمل دچار کجسلیقگی و بدتر از آن گرفتار افکار خشک و دافعهگرایانه میشود، ایران یا امارات یا ایرلند یا ایسلند هم نمیشناسد، هر کجا که باشد، گزینش در معرض گَزِش این دو آفت بزرگ است. حال اگر گزینش وضع تصفیه پیدا کند، وضع به مراتب بدترین میشود. چون تصفیهگرایان خود را جای آب زلال جا میزنند و بقیه را به عنوان کدور، از صافی آن دور میریزند. اگر به بند سوم سیاستهای کلی نظام اداری رجوع کنیم در آن بند هم میبینم به خطراتِ آفاتی که اصل گزینش را به کژراهه میرسانَد، اخطار داده شد. این بند:
"بهبود معیارها و روزآمدی روشهای گزینش منابع انسانی به منظور جذب نیروی انسانی توانمند، متعهد و شایسته و پرهیز از تنگنظریها و نگرشهای سلیقهای و غیرحرفهای"
چرا از اصل گزینش در ایران سخن راندم؟ چون اربعین امام حسین -علیه السلام- بود و آن امام بیمانند، مظهر تامّ جذب و جاذبه حتی در اوج صحنهی سخت نبرد بود. ولو آن فرد ابنِ سعد یا هر فردِ رَذل بوده باشد. حرّ را که زبانزد است، آن امام هُمام علیه السلام، با اخلاق و عقیدهی جذب و تفکر هدایتگریاش، ازو، از یک دژخیمُ سرتیمِ لشگر جنگجو، به یک انسانِ سالم و سرافراز، نه سرافکنده، ساخت. گزینش باید از پیشوای شباب بیآموزد و جذب در میان امت هم، میبایست از آن پیشوای عشق و عقیده و عقل، الگو گیرد.
امام سیدالشهدا ع در تمام جوانب، الگوی انسان و انسانیت است. گرایش به آن امام، ریشه در خصائص بینظیر آن رهبر آزادگان جهان دارد؛ معنوی، مبارز، دلسوز، مردمدوست، ضد ظلم، دانا، اهل دعا، تسلیم امر خدای باریتعالی.
۴ ، ۶ ، ۱۴۰۳
یادداشتنویس: ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سنگنگارهی سرِ انسان در بدنِ شیر در تمدن ایران. برداشت من: این همپیوندی نشان از دانایی (=علم نورانی انسان) به توانایی (=عمل نیرومند شیر) است تا از انسان ایرانی شخص شجاع و متفکر بسازد. حتی آبای ایرانیان ممکن است فراتر ازین میاندیشیدند که من طبق اصل هرمنوتیک (=تفسیر فرامتن یا فراعکس و فراطرح) دست به برداشت زدم. اللهُ علمٌ. عکس از سکوی تقویم «تایم». ۴ ، ۶ ، ۱۴۰۳ توحید..
با این تیتر مهم روزنامهی اقتصاد و سازندگی (۵ شهریور ۱۴۰۳) به پیچپلیچ افتادم؛ ۲۰۰ هزار معلم کم دارد این وزارت. وای! چه سرسامآور. واقعاً چه بار سنگینی بر دوش خود حمل میکند این وزارت؛ وزارت در لغت یعنی باربَرندهی سنگین به مقصد. تمام دولتها -بدون هیچ استثنا- به آموزش و پرورش آسیبرسانی کردند. وزارتی استراتژیک، که نه فقط برای حالِ مملکت، که برای آیندهی مردم هم، هست. ۵ ، ۶ ، ۱۴۰۳ دامنهی دوم.
پیچپلیچ: حالتی سختُ تنگتاش در انسان، که نیاز به اختلاء دارد، اما بدشانس، میبیند یا صف است، یا اصلاً مُستراح بسته است! دیگر مجبور است بیآب بزند!
از لابلای دفترهای یادداشتم (-۲-) آمار عجیب: فقط ۲ در ۱۰۰ کرهی زمین جنگل است اما در همین مقدار جا، ۸۰ در ۱۰۰ حیوانات زندگی میکنند. این وُحوشْ اصلاً جنگ جهانی اولُ دوم و حتی تهدیدات اتمی و تجاوز به قلمرو نداشتهاند. بگذرم. نزد حیوان هم، میتوان تحت تعلیم رفت. ۱۳ . ۱۱ . ۱۴۰۱ این یادداشت را در دفتر تقویمم نوشته بودم.
یادداشتنویس: ابراهیم طالبی دامنه دارابی
گشایش و ظهور
حجت الاسلام محمدرضا فؤادیان از اندیشکدهی بینالمللی مهدویت میگوید از امام رضا ع حدود ۲۴۵۰ روایت نقل شده است که شیخ صدوق حدود ۶۰۰ مورد گلچین کرد و در کتاب «عیون اخبارالرضا» آوَرد. از این تعداد، ۳۴ روایت دربارهی امام مهدی علیه السلام است. فؤادیان از "حدیث لوح" که نوعی چشمروشنی خدا به خاطر تولد امام حسین ع به حضرت زهرا س است، استنباط کرده است، «رحمه للعالمین» که صفت پیغمبر ص است در حدیث لوح صفت حضرت مهدی علیه السلام نیز هست. یعنی آن موعود به قول وی "رحمة لِلمسلمین و رحمة لِلمؤمنین نیست، بلکه رحمة لِلعالمین است." و این طور آوُرده که امام زمان علیه السلام "وارث تمام خوبیهای جریان در طول تاریخ است".
او با برداشت از عیون اخبارالرضا در مورد انتظار فرَج معتقد است این انتظار به معنای انتظار گشایش است، نه انتظار ظهور امام موعود علیه السلام. دلیلی که اقامه کرده این است که چون پیامبر ص افضل اعمال را انتظار فرج دانست که "هر زمانی که انسان گرفتار و منتظر گشایش باشد، این حالتی است که در روایات از آن تعریف و تمجید شده است" که ظهور بقیة الله علیه السلام "مهمترین مصداق گشایش" حساب میآید. او البته اینطور، یعنی به طور مطلق ادعا کرده که آن حضرت علیه السلام "که بیاید، هیچ گرفتار بدبخت، بیچاره و فقیری در جهان نخواهد بود." و از نظر من بر این فراز حرف وی، اشکال وارد است. این که چنین دنیایی با این نوع مدینه فاضله آفریده شود، با عقل و واقعیت جور در نمیآید. آن حضرت نیز، دشمن و مخالف و خواهد داشت.
حجت الاسلام محمدرضا فؤادیان که البته منبع مورد مطالعهام به او پیشوند «دکتر»!!! هم داد روایت دیگری هم نقل میکند از امام رضا ع که "شیعیان زمان سومین فرزند من [یعنی امام حسن عسکری ع] طوری میشوند که به دنبال پناهگاهی میگردند که پیدا نمیکنند." این حجت الاسلام در مورد ظهور نیز با استناد به روایت از عیون گفت "قیامت به پا نمیشود تا اینکه امام مهدی قیام کند و آن، زمانی است که خداوند تبارک و تعالی اذن و اجازه دهد. و کسی که از امام مهدی تبعیت کند، نجات مییابد و آن که مخالفت ورزد، هلاک خواهد شد، ای بندگان خدا، زمانی که امام مهدی ظهور کرد، نزد او بیایید، حتی اگر هوا سرد و یخبندان باشد، به سمت او بیایید. اضافه کنم به ما از کودکی یاد دادند که حضرت ولی عصر علیه السلام در لسان پیامبر اکرم ص به عنوان "خلیفهی خدا در زمین" مطرح شد. ۸ شهریور ۱۴۰۳،
یادداشتنویس: ابراهیم طالبی دامنه دارابی
تسلیت به حجت الاسلام آشیخ رحیم
دوست و استاد دیرین آموزش قرآن در دارابکلا روحانی محترم، متقی، متواضع، متین، مردمی و در میان قلوب مردم محل، جناب حجت الاسلام آشیخ رحیم آهنگر سلامُ ارادتُ تسلیت. برای خواهر نجیب، نزیه، دیندار و بزرگوار آن جناب، حاجیه سکینه آهنگر، گواهی میدهم که در تمام عمرم ازین همسایهی هممحلیام در دارابکلا، غیر از نیکی و نیکوکاری چیزی ندیدم، حتی پس از پَرکشیدن به جوار رحمت حضرت رُبوبیت، نام و مرام نیکش، در قلب ما هسایگان، همآره زنده است، زیرا زنی با نهایتِ اخلاق خلیق، کردارِ نیک و رفتارِ نیکو بود. ارزندهزنِ محلهی ما، که ایمان و زندگیاش پایه در دین و مُروّت و تلاش و رنجبری و صبوری داشت. بعد از تسلیت به آن حضرت، به تمامی بستگان نسَب و سبَب نیز تسلیت. از جمله به اعضایی از مدرسه فکرت که با آن مرحومهبانو منتسباند: به آقای ابراهیم رمضانی دارابی بالامحله و آق سید میرهادی موسوی دارابی یورمله که دو داماد ایشاناند. به خانم سیده خدیجهی مولودعمه و آقا سیدمهدی مولودعمه (خواهر و برادر) که در فقدان زنعموی خودشان عزادار شدند. و همچنین به خانم سیده مریم هاشمی دارابی و نیز به آقا سید جمال صباغ دارابی. والسلام. روحش شاد و همجوارِ خوبان دین باد.
پنجشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۳
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
درین نقشه قصدم چیست؟ لابد نهنگ نیزهدار را در مستندها دیدهاید. آن نوک نیزهای در شمال شرق افغانستان، که این کشور را به شکل نهنگ نیزهدار درآوُرد، دالان «واخان» است که افغانستان را به چین وصلُ همسایه میکند. خُب همان دالان که دهنهی «واخجیر» هم نام دارد، مرکز نفوذ آمریکا برای کنترل و رصد چین است. گرچه امارت افغانستان به رهبری جریان طالبان وجود داعش را انکار میکند، اما آنچه پشت صحنه وجود دارد این است چندصد هزار جنگجو با هدایت و حمایت آمریکا در همان یک دالان -که گردنهای مرتفع هندوکش آن را احاطه کرده- مخفی شدهاند تا اگر روزی میان چین و آمریکا تنش تشدید شد، از آن تنگ کوهستانی، به محیط چین دسترسی زمینی داشته باشد. جدا ازین، آموزشگاه پنهان جوخههای ترور و نیز جمعآوری پنهان جاسوسی از کاربردهای آن است. ۸ ، ۶ ، ۱۴۰۳. توحید
سیدعباس عراقچی گفت: ما به دنبال رفع تخاصم با آمریکا و رفع تنش ها با آمریکا نیستیم. چون خیلی از این تنش های ناشی از یک سری اختلاف دیدگاههای مبنایی هست و اصولاً فایده ای برش متصور نیست. ما به دنبال مدیریت تخاصم هستیم. اگر این تخاصم وجود دارد ولی لزومی ندارد که هر هزینه ای را ملت ایران به خاطرش پرداخت کند. ما در سیاست خارجی وظیفه داریم که هزینه های این تخاصم را تا حدی که میتونیم کاهش بدهیم و فشارهای آن را بر مردم کم کنیم و اجازه ندهیم که اجماع بین المللی علیه ما شکل بگیرد.»
پنجاه کتاب
که متون کلاسیک سیاست و آثاری در دانش سیاسی است:
کتاب جمهور، افلاطون، فؤاد روحانی
کتاب سیاست، ارسطو، حمید عنایت
کتاب شهریار، نیکولو ماکیاولی، محمود محمود
کتاب لویاتان، توماس هابز، حسین بشیریه
کتاب درباره آزادی، جان استوارت میل، محسن ثلاثی
کتاب چهار مقاله درباره آزادی، آیزایا برلین، محمد علی موحد
کتاب هجدهم برومر لوئی بناپارت، کارل مارکس، باقر پرهام
کتاب توتالیتاریسم، خانم هانا آرنت، محسن ثلاثی
کتاب تأملاتی بر انقلاب در فرانسه، ادموند برک، سهیل صفاری
کتاب تحلیل دموکراسی در آمریکا، الکسی دوتوکویل، رحمت الله مقدم مراغهای
کتاب ریشه های نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه، فرانسیس فوکویاما، محمد حسین باقی
کتاب مفاهیم کلیدی در علم سیاست، اندرو هیود، حسین سعید کلاهی
کتاب مقدمه نظریه سیاسی، اندرو هیود، عبدالرحمن عالم
کتاب آموزش دانش سیاسی، حسین بشیریه
کتاب تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم ( اندیشه های مارکسیستی)، حسین بشیریه
کتاب تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم (لیبرالیسم و محافظه کاری)، حسین بشیریه
کتاب سیاست، اندرو هیود، عبدالرحمن عالم
کتاب سیر تاریخی اندیشههای سیاسی در غرب (از افلاطون تا نیچه)، احمد بخشایش اردستانی
کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در ایران و اسلام، کمال پولادی
کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در شرق باستان، کمال پولادی
کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در غرب (از سقراط تا ماکیاولی)، کمال پولادی
کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در غرب (از ماکیاولی تا مارکس)، کمال پولادی
کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در غرب (قرن بیستم)، کمال پولادی
کتاب فرهنگ خاص علوم سیاسی، حسن علیزاده
کتاب فرهنگ اصطلاحات و مکتب های سیاسی، پرویز بابایی
کتاب واژهنامهی سیاسی - فرهنگی، شهریار زرشناس
کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در ایران (ملاحظاتی در مبانی نظری) سید جواد طباطبایی
کتاب درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، سید جواد طباطبایی
کتاب زوال اندیشه سیاسی در ایران، سید جواد طباطبایی
کتاب تأملی در ترجمه متن های اندیشه سیاسی (مورد شهریار ماکیاولی)، سید جواد طباطبایی
کتاب دفتر سوم: نظام های نوآئین در اندیشه سیاسی
کتاب دفتر نخست: جدال قدیم و جدید در الهیات و سیاست
کتاب مفهوم ولایت مطلقه در اندیشه سیاسی سده های میانه
کتاب ملت، دولت و حکومت قانون: جستار در بیان نص و سنت
کتاب دین و حکمرانی: چالش ها و تأمل ها، سرویراستار: حسین واله
کتاب تاریخ تحول دولت در اسلام، داوود فیرحی
کتاب آستانه تجدد (در شرح تنبیه الامه و تنزیه المله)، داوود فیرحی،
کتاب پیامبری و قرارداد (نظری های درباره سیره حکمرانی پیامبر اسلام، داوود فیرحی
کتاب قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، داوود فیرحی
کتاب دین و دولت در عصر مدرن (یک)، داوود فیرحی
کتاب دین و دولت در عصر مدرن (دو)، داوود فیرحی
کتاب هومو ساکر: قدرت حاکم و حیات برهنه، جورجو آگامبن، مراد فرهادپور
کتاب سیاستِ جُستار، مجموعه نویسندگان
کتاب نام های سیاست (مجموعه مقالات)، مراد فرهادپور
کتاب الزامات سیاست در عصر ملت - دولت، احمد زیدآبادی،
کتاب آچار سیاست (صد راه هوشمندانه برای کمک به فهم نظریه)، جولیان فلاندرز، تورج حوری،
کتاب چرا ملتها شکست میخورند: ریشههای قدرت، ثروت و فقر، دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون، محسن میردامادی و محمدحسین نعیمیپور
کتاب قدرت بی قدرتان، واتسلاو هاول، احسان کیانی خواه
کتاب استبداد در ایران، حسن قاضی مرادی
کتاب غرب چگونه حاکم شد: خاستگاههای ژئوپولتیک سرمایهداری، کرم نیشانچی اوغلو و الکساندر آنیه واس، علیرضا خزائی
وبلاگ عبارات یوسف شیخی (۵ ، ۶ ، ۱۴۰۳)
نقاشی بالا نامش
«بدبین و خوشبین» است؛
اثر قرن نوزده، از ولادیمیر ماکوفسکی
یک نمونه از تفکر بدبینها که برین باورند:
در ۵۵ سالگی، محل کار شما را حذف میکند.
در ۶۵ سالگی، جامعه شما را حذف میکند.
در ۷۵ سالگی، خانواده شما را حذف میکند.
در ۸۵ سالگی، زمان آرامآرام شما را حذف میکند.
یک نکته فقط: «آرتور شوپنهاور» فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم اساس حیات را مبتنی بر «نیرویی بیهدف» میدانست که جز ایجاد چرخههای «رنج و ملال» حاصل دیگری برای آدمی ندارد. فیلسوف بدبین یعن همین. دامنه دارابی
ایشان خانم "صبا معصومنیا سماکوش" رتبهی اول تجربی سال ۱۴۰۳ از بندرعباس است. اهل مازندران هستند. خود در بندرعباس به دنیا آمد، پدر و مادرش به هرمزگان مهاجرت کردند. پدرش از نیروی دریایی ارتش است. روزنامهی صبح ساحل (یکشنبه، ۱۱ شهریور ۱۴۰۳) چاپ هرمزگان ازو علت این پیشتازی را پرسیده، جواب داده عوامل انسانی مختلفی در موفقیت من تأثیرگذار بودند... به عنوان یک کنکوری، گاهی برای اوقات فراغت و اغلب برای کارهای درسی از فضای مجازی استفاده میکنم... درگیر حواشی نشدن و مدیریت زمان این نتایج را برای من رقم زد. برای صبا، دختری بانبوغ از خِطّهی مازندران که آبرو و اعتبار هرمزگان جنوب هم شد آرزوی سلامتی و سعادتمندی دارم، او پزشک آیندهی ایران خواهد شد و اگر فراتر هم فکر کند میتواند مراتب مهمتر مملکت را هم مکانی برای خدمت به خلق کند. آفرین برین برترین. دامنه دارابی
راه مردم
ثُم اَفیضوا مِن حیثُ اَفاضَ الناسُ. من ازین آیهی ۱۹۹ بقره میآموزم خدا دارد تعلیم میدهد به همگان که از همان راه عموم مردم آمدُشد شود. پیمان است که راه را از راه مردم باید پیمود. ریشهی این دستور آن بود که سران قُریش به سبب نِخوت، هنگام بازگشت از حج از راه مردم برنمیگشتند. این است دستور آمد از وحی، که از راهی که مردم میروند، بروید. قرآن واقعاً مایهی آرامش انسان است.
نقل است که مرحوم آیت ا... شیخ مرتضی حائری پسر آیت ا... آشیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزهی علمیه قم از بس مردمی و خاکی و متواضع بود گاه عمامه را برعکس بر سر میگذاشت از بس دنبال شیکُ پیک کردن البسه و ظاهر خود نبود. حتی نقل است زیرپیراهنش گاه روی پیراهنش بود. یعنی اهل دنیا و تظاهر نبود، پاک و سالم بود سلامت نفسش زبانزد بود. گویا پدرخانم مرحوم آقا سیدمصطفی بود. دامنه دارابی
،،
☝️☝️☝️حجت الاسلام آسید کمالالدین مرد دین و آئین سلام
چون درین متن نه سلام کردید و نه اسمم را آوُردید، من دأبم اینه به چنین پاسخها و نظراتی، چیزی مرقوم نکنم. اینمقدار هم آمدم، فقط خواستم گفته باشم جوابتان را دیدم، حیف، حرف هم دارم درین موردی که طرح کردید، اما طبق دأبم به جوابهای بیسلامُ بدونِ آوردن اسم خالیام، در نخستین پست آن روز اعضا به خودم، همآره منصرفم.
چند پاسخ به اعضای مدرسه فکرت در همین جا ۱۳ ، ۶ ، ۱۴۰۳ :
،،
زیر پست مربوط به سابقهی
آن طلبه شیخ جابر رجبی مشاور آقای محمود احمدینژاد:
آق سید سعید سلام
من این تیپ مشاهیر ایران! را ابداً نمیشناسم.
اما یک کشکولی تولید کنم:
لابد زود ملبّس به لباس آخوندی شده بود!
زیّ طلبگی را پاس نکرده بود!
قدیم پیش از عبا و عمامه در حوزهها یک کت دراز تا زانو بر تن طلبه میکردند تا حسابی در خود حس مذهبی و روحانی بدمد، سپس عمامه و عبا میزدند. بگذرم. سیاسیمیاسی بلد نیستم! راحتم!
تلویزیون ایران را بهسختی آنهم فقط شبکهی مستند را میبینم و گاه گذری چیزای دگر! دیشمیش هم خانه نصب نمیکنم، اساساً فرصتم را دوست دارم پیش پای کتاب و مجلات سر شود و یادداشت با همان قدیمی مداد.
،،
«خودش برده لبه»
سلام حجت الاسلام جناب آشیخ محمدرضا احمدی. هنوز عکاشه و تَقاص شلاق! آن هم بر پیامبر خدا -صلوات بر ایشان بادا- در آن متن بالای شما خشک نشده که به تدوین قلمت:
«از میان جمعیت برخاست... برابر آن حضرت رسید و گفت: ... روزی من و تو در جنگی بودیم وقتی ... خواستی بازگردی... من از شترم پیاده شدم تا نزد تو آیم و رانت را ببوسم. شما شلاق را بلند کردید که بر پایم اصابت کرد، نمی دانم از روی عمد بود یا خواستی بر شترت بزنید... حضرت فرمود ای عکاشه، به خدا پناه می برم از این که از روی عمد چنین کرده باشم. آنگاه بلال را صدا زد و فرمودند به منزل فاطمه برو و همان شلاق را بیاور. بلال در حالی که دستش را روی سینه گذاشته و از مسجد بیرون می رفت می گفت: این رسول خداست که می خواهد از نفسش تقاص کند.»
اما دیری نپایید که هیچ، لَختی هم نشد که بر اظهارنظر یک شهروند اینهمه نابردباری دارید میبینید. حال آنکه هر شهروند برای هر بحران حتی غیربحران حق بیان دارد. من حقیقتاً نه مناظرهی آقای احمد زیدآبادی کرمانی را دیدم نه این صحن آنچه از آن مناظره، بار گذاشته شد. اما چون به درستکاربودنت اطمینان دارم و بر پارساییات شهادت میدهم، نقل قولت را فرض بر صحت گذاشتم. حالا بر فرض صحَت ادای این جملهی «خودش برده لبه» بر زبان زیدآبادی، آیا باید جلوِ اظهارنظر را گرفت؟! یقین دارم میگویی نه.
بحران ۸۸ پروندهی بستهی جمهوری اسلامی ایران نیست، همچنان باز است، چون دو سمت جریان و حتی سمتهای سه و چهار ایران بر روی آن حرفُ حدیث دارند. از زیدآبادی که صریحتر خود خطبهی اول، ۲۳ تیر ۸۸ حجت الاسلام رفسنجانی بود که حدیث آوُرد از اسلام که وقتی مردم حاکم خود را نخواهند او باید برود. با این موضع رفسنجانی چه کردند؟ او همچنان داخل حاکمیت در خبرگان و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام تا آخر عمرش ماند. من منظور رفسنجانی را این میفهمیدم که او با آن خطبه، تقصیر را مشخص کرده بود. پیش از آن هم در نامهی مشهور بی «سلام» اخطار را هم داده بود. حرفم این نیست که من موضعام درین بحران چیست، حرفم این است وقتی رفتار اخلاقمدار پیامبر اُسوه ص را مثَل بیانات خود میکنی، که حتی حاضر است در میان جمعیت تقاص شلاق شود، چگونه در برابر یک اظهارنظر درست یا نادرست، اینگونه در صدد دفاع از حکومت بر میآیی؟! بهتر است نه حکومت و نه هیچ کس معصوم تلقی حتی نشود چه رسد به تبلیغ و ترویج. تاریخ تقصیرکاران مقاطع تاریخی خود را به وجدان عقل جمعی به زیر ثبت خود میبرَد. روشن سازم، من نظری درین مسئلهی مورد بحثتان با جناب جلیل قربانی ندارم. آنچه آمدم گفتم، آن است که یاد داشته باشیم، اگر جرئت بیان حق و حقیقت در جایی به هر مصلحت و اقتضایی سلب شد، دستکم از جرئت نظر شهروندان ایران به بیتابی نیفتیم که عین تخممرغ آنی ترَک برداریم!
همین امروز در صحن سخنی از رسول خدا ص از سوی حجت الاسلام حاج آقا باقریان نقل شده است که زینت تفکر ما باید باشد. این سخن سدید پیامبر شفقت و شدت: «با تقواترین مردم کسی است که حقّ را بگوید، چه به سودش باشد چه به زیانش.» ۱ در ۱۰۰ احتمال بدهیم ممکن است آقای زیدآبادی شاید خود را جای اقدام به این حدیث گذاشته باشد. ولو نادرست یا درست تحلیل نموده باشد.
احمدی مرد پارسا و دانا من آن حد آن جناب را قبول دارم که برای شهارتت حاضرم حتی پسوند «استان» را پایان فامیلیات بگذارم که معمولاً یا خود آخوندها و یاد دورُبریها برای آنکه شهیر شده باشند، نام استان را سر فامیلی میگذارند، وحتی نام شهر و بلاد هم کم است انگار، مثلاً اعلاءالدوله سمنانی، آخوند خراسانی، محمدی گیلانی، حسینقلی همدانی، زید و عَمرو جَرگلانی! این آخری شوخی!
با ارادتُ احترام: دامنه دارابی
شیخ محمد رضا احمدی:
سلام جناب طالبی
صباح الخیر
بنده در آن متن کوتاه نه تنها جانب حکومت را نگرفتم، بلکه بنا را گذاشتم بر صحت توضیح آقای زیدآبادی.
اما سوال پرسیدم که ضمیر به کجا برمی گرده؟
به رهبری که برنمی گرده، به من و شمکا هم که بر نمی گرده، پس به کی برمی گرده؟ همین
آقای قربانی که هنوز جواب ندادند، شما اگر جواب سوال می دانید و یا دوستان دیگر هم می دانند، ما را راهنمایی کنید.
شما که اساسا طرفدار گفتگو و پرسشگری هستید، نباید سوال را زیر سوال ببرید.
در این که آقای زیدآبادی نقدهای فراوان به مواضع و دیدگاه های رهبری دارند جای تردید نیست، اما توضیحی که ایشان دادند، ابهام را بیشتر کردند.
فعلا وارد موضوع سال ۸۸ نمی شوم.
،،
مجدد ارادت جناب احمدی بزرگ
خرسند شدم از توضیح روشنگرت. سؤال آن جناب را تقبیح نکردم، بلکه احساسی را که آن جوابت در من پدید آوُرد، بیان کردم که اینک در صدرِ جملهات همهچیز را شفاف ساختید. وَرای این مباحثهی شما و من، حتی برین نظرم اگر بر فرض آقای احمد زیدآبادی هر کسی را خواست مد نظرش قرار داده باشد، باز نیز نباید برآشفته شد. یک بحران، هزاران نظر هم روی آن. جامعه باید آزاد باشد روی پدیدههای مملکت خود آزاد نظر دهد حتی تقصیرکار معلوم کند. ممنونم ازت آشیخ.
،،
سلام مجدد آقا سید عمادی
مثلاً وقتی عمر ایمان آوُرده بود نقل است آن روز رسول الله -صلوات الله علیه و آله و سلّم- بیشترین خوشحالی را کرد. این چگونه میتواند با آن تعبیر آیت الله حسن حسنزاده رحمت الله علیه که فرمودند «منافق اعظم» بود، سازگاری کند... . حال آنکه، تاریخ و قرآن عبدالله بن اُبی را در این ردیف بردهاند. اما بعد «لدود» گردید، میافتد پس از داستان احتضار. البته در تفسیر شما مصداق «الَد الخصام» خودِ اوست. بگذرم. آن مطلب بدیع بود و با بدیع باید روبرو شد و آن را در دستگاه فاهمه سپُرد و هَضمش نمود. درود.
سید کمال الدین عمادی:
آفرین و سپاس فراوان بزرگوار
چقدر عالی این چنین اشکال سبب باور شدن و فربه شدن اندیشه های درست و پاک میشود
اما پاسخش هم بدون شک بسیار مهم و ذی قیمت خواهد بود انشاءالله به عنوان شاگرد کوچک حضرت علامه جوابی قرآنی و برهانی خواهم نوشت
آلان فعلا در نگار امر مهم دیگر هستم
نشان دادن نظر ها [ ۱۷ ] پنهان کردن نظر ها
-
ناشناس متنی به قلم عارف آهنگر دارابی:
زینب سلامالله علیها چرا فرمود: هیچ بجز زیبایی ندیدم؟
عاشورا تکنولوژی اخلاق است و درسنامهی عشق و محبت. بدین خاطر که دو آینه از دو وجه متضاد درونی انسان را به او نشان میدهد و دو تصویر بالقوهی انسانی را در برابرش قرار میدهد.
یک آینه نمایانگر تصویر امام حسین (ع) و اهل بیت اوست که مظهر صفات نیک و خداییاند: دیانت و بندگی، شجاعت، آزادگی، حق طلبی، وفاداری، ادب، مهربانی، بخشش، گذشت و...
آینهی دیگر نمایانگر تصویر اشقیای کربلاست که جمیع اخلاقیات بد و ناصواب را به ما نشان میدهد: حرص، طمع، خشونت، ناجوانمردی، بدعهدی، بیرحمی، دروغ، تکبر و...
واقعهی کربلا تضادنامهی این دو وجه انسانیست و عاشورا درسنامهی محبت است. چرا که انسان هر بار که آن را ورق میزند، از تماشای آینهی دوم به وحشت میافتد و برای زدودن این تصویر شوم از درونش، به مهر و محبت که دوای درد پلیدیاند چنگ میزند. به بیان ساده، بلند فریاد میزند که من نمیخواهم تصویر دوم را زندگی کنم. از شرم و وحشت تصویر دوم، به تصویر اول پناه میبرد.
اینگونه است که در ادبیات، مناسک و آیین عزاداری امام حسین (ع) رفتارهایی از جنس مهر و محبت بروز مییابند. فرهنگ اطعام و نذری دادن، بانیگری مراسم عزاداری، مرثیه سرایی، گریه و دلسوزی برای مظلومین واقعه، تکریم و یادآوری نام حسین (ع)، گردهمآییِ عزاداری و سینه زنی و... همگی جزیی از این رفتارهای مهرگونه و محبت آمیزند.
در سفرم به مشهد که خود بواسطهی میزبانی فرزند حسین (ع)، دیگر نماد صفات الهی: علی بن موسیالرضا (ع)، نمادشهر مهر است، بار دیگر این فرهنگ و رفتارهای آیینی زیبا را در کوچه و پس کوچههای این شهر زنده دیدم تحت تاثیر قرار گرفتم.
ما در واقع دور هم جمع میشویم و تلاش میکنیم تصویر نخست را در آینه احضار و تماشا کنیم. گرد هم میآییم تا یاد و تصویر حسین (ع) را از دل تاریخ زنده و آن را نگاه کنیم تا آرام بگیریم، تا نترسیم. تا به خود و دیگری یادآوری کنیم اگر ظلم و پلیدی و سیاهی در هستی وجود دارد، عوضش قهرمان و نیکی و نور هم هست.
حسین (ع) یکی از تصاویر تام و تمام صفات الهی است که خداوند هستی آن را خرج ما کرده است تا آرام بگیریم، تا درس بگیریم، تا در تاریکی گم نشویم. تا شفا بگیریم از انواع بیماریهای اخلاقی.
همینگونه است که پیامبر (ص) او را کشتی نجات میخواند و چراغ هدایت.
زینب (س) چه دیده بود که گفت: "ما رایت الا جمیلا"؟
او خود به مثابه یکی از بازیگران اثر زیبای عاشورا، از نزدیک ظهور و پیدایش اثری را دید که قرار بود قرناقرن تاریخ را بپیماید و به مانند یک نمایشگاه دائمی بینالمللی آدمیان را مسحور و متحیر و مجذوب خود کند.
عاشورا تکنولوژی اخلاق و درسنامهی زیبایی است...
سلام و تعظیم بر حسین و فرزندان و یاران و عاشقانش🖤 -
دامنه | دارابی ،، جناب عارف آهنگر سلامباری! نه دیر و دور، که سه سال پیش در همین مدرسه فکرت بر بستر پیامرسان «تلگرام» متنی نوشته بودید که واقعهی عظیم عاشورا را بهزیبایی بر گرهها و نقشها و تاروپودهای فرش نفیس تشبیه ساختی بودی، که هنوز آن نقش از قلبم پاک نشد که نشد. اینک هم شیوایی قلمت و محتوای مندرج در پیامت نقشی نوین بر ذهنم ترسیم کرد که گمان نکنم این تفسیرت هم از وجودم محو شد. نیازی به نکتهپردازی نمیبینیم چون متنت تا حد تمام، رسا هست. به زیارت مشهد مقدست در حرم امام رئوف ع «قبولباشد» میگویم و به این نوشتهی فاخرت، با تمام اشتیاقات، خداقوت. قلمت جاری باد رفیق. تسلیت و تعزیت بر تو سوگوار حضرت اباعبدالله ع که اشکم بر صفحهی تبلتم جاری کردی. به فوز عظیم برسی، رستگار و پرهیزگار. ادبُ ارادت: ابراهیم برادرت. -
ناشناس عارف آهنگر در متن:
🏴تو می خواستی چه چیزی به من بگویی؟
به این تصویر نگاه کنید:
یک سو لشگر چند ده هزار نفره، با آرایش نظامی و تجهیزات جنگی کامل. دیگر سو، لشگر هفتاد و دو نفره، با آرایش نظامی و تجهیزات جنگی نه چندان کامل. پشت سر، اردوگاه زنان و کودکان. یعنی تمام آنچه که هستند و تمام آنچه که دارند...
ظهر داغ و سوزانی است.
خوب به این تصویر نگاه کنید. این یک تئاتر است. اما یک تئاتر واقعی. تمام رخدادهایش، شخصیت هایش و چیدمان صحنه اش واقعی ست.
نمایشنامه را خوانده ای. می دانی آخر قصه چه خواهد شد. و نیز می دانی این یک تئاتر واقعی است. نه از آنگونه که با پایانش چراغ ها را روشن کنند و از جا برخیزی و رنگ قرمز را از گلویت پاک کنی، نه. می دانی آخر قصه خودت و تمام یارانت شهید خواهید شد. می دانی خانواده ات، کودکانت همگی اسیر و گرفتار و آواره خواهند شد. می دانی و می پذیری. تو نقش را می پذیری. تو قبول می کنی قهرمان قصه ای شوی که گوشه گوشه اش ظلم و تراژدی محض است. اما چرا؟ چرا می پذیری؟
خون تو قرناقرن تاریخ را پیموده، خواب از چشم ظالم و مظلوم ربوده و زیباترین شعر مقاومت و آزادگی را سروده؛ تو آن نقش را پذیرفتی تا زندگی، تا آزادگی، تا حق خواهی نمیرد. بعد از تو پیروزشدگان جنگ به چه فلاکت و سکوت کنندگان به چه فضاحتی کشانده شدند. بعد از تو آزادگان عالم، پیش از رفتن، قصه ای برای دلداری مادران و همسرانشان داشتند. بعد از تو تاریخ از یخبندان نجات یافت و گرمای خونت قطار آزادگی را در میان زمستان های ظلم و سکوت و تزویر به پیش راند. هنوز هم به پیش می رود این قطار. آخر، خون تو واقعی بود و آن تئاتر یک "واقعه".
و من که مبهوت تماشای تئاتر ام، حتی نمی توانم برخیزم و برایت کف بزنم. یا حتی گریه کنم. می ترسم حتی ذره ای از انعکاس حقیقی آن "واقعه" را در ذهنم کم کنم. بهتر است سکوت کنم. تو نه به کف زدن من احتیاج داری نه به گریه من. این منم که سخت محتاج سکوتم و سخت نیازمند اندیشیدن به آنکه تو هستی و آنچه تو کردی و آنکه خود هستم و آنچه خود باید بکنم.
و این پرسش پرتکرار ذهنم را از هر کجا که رفته باشد، برمی گرداند روی صندلی سالن: تو می خواستی چه چیزی به من بگویی؟ دریغ که صدایت چه گم است در انبوه صدای صداپیشگان. باید تمرکز کنم. باید گوشم را از تجاوز این همه صدا نجات دهم و به دشت سکوت بگریزم. آن جا که صدا و پاسخ ات رساتر از هرکجاست.
قهرمان، آزاده، شهید، حسین! سلام و تعظیم بر تو.
✍عارف آهنگر -
دامنه | دارابی ،،جناب عارف آهنگر سلامعارف! نویسندهی محترم و توانمند، ازت همین میرفت، که بر سطور آوَردی؛ و چهرهی ساتور بهدستان تاریخ را به شکوه قلمت، از عمق پنهان به روی سن و سطح گذاشتی.عارف! آن ۷۲ تن، نه که «لشگر» برابر «لشگر»، که تمام قدرت معنوی دنیا. هر چه بلد بودند برای دفاع از امام و دین خود بروز دادند.عارف! آری؛ تفسیر دُرستت، درس و عبرت است؛ امام ع عمل افضل و اُولیٰ را بر تمام راههای تسلیم، اختیار کرد، و کرد آنچه وجدانهای بیدار آن را قبول کرد.عارف! اگر مَحالاً امام حسین ع قدرت یزید را مشروع مینمودُ به زندگی مثالی راحتّ آسودهْ اِتلافِ تلَف رو میآوُرد نَعوذُبالله؛ اینک نه تو، نه من، نه هیچ اهل خرَد و شرع، آدرس اسلامِ صحیح را نداشتیم. اسلام در نژاد اموی هضم و حل میشد عین قند در آب گرم. این است که عاشورا، مجدِّدالمذهبْ است؛ اسلام را از چنگ افکار پوسیدگان و زورمندان درآوُرد و به دینداران باضمیر، بهامانت سپُرد.عارف! آن روز تسبیحبهدستان در مدینه ماندده بودند! آن روز پیشانی به لکّ مُهرِ نماز، فقط تماشا کردند؛ به قول شما «واقعه-تئاتر» را، حتی تماشا هم نکردند، راحت سرِ سُفرهی دینار، دین فروختند، غمار خریدند و خِذلان افتادند؛ به تعبیر شما فضیح شدند.عارف! بُغض با متن تو میترکَد، هر کس اهلش باشد. به تز، به درونمایه، به فهم، به سوژه، به آبژه، به واژه، به عشقت به امام حسین ع درودِ بیعدد میفرستم. بههنگام بود؛ درین سرانجام یوم عاشورای امسال. تسلیت بر آن دوست اندیشمندُ دیندار خردمندم. دامنه -
ناشناس پیام یک عضو مدرسه فکرت:
سلام ...
شبت با عزاداری ها
در صحن تا کی میخواهند آقایان ... و سایرین ...دست از منتخب جمهور فعلی بردارند
واقعا خسته کننده شده مطالب شون
یه فتیلیه ایی برای اونها در نظر بگیر خواهشا
صحن مدرسه یه روزی همه پی رفاقت بودن
جلوتر اومدیم صحن مدرسه شده بود رقابت
الآن هم صحن مدرسه شده حسادت یه عده که به خدا دم از خدا و پیامبر و امام و رهبری میزنند ولی در نوشتار شان بصیرت و باطنی وجود ندارد..
دقیقه یا ساعتی وارد صحن مدرسه میشیم همش شده انتقاد و تخریب این دولت و دولت های پیشین
یارو مثلا ... یه قسمت از محله میترسه دفتر و دستک و سکانداری را از او بگیرند مجبورش میکنند بر علیه اصلاح طلبان مطلب و فیلم بفرسته
امان از بیسوادی و بی ثباتی
نمیدانند که خدا قضاوتش عدل است
ببخشید اینگونه نوشتم -
دامنه | دارابی ،،سلام. بذار به هر جا منتهی میشوند، شوند.طرز تاسوعا در اوسا:مردم مجاور کمکم از ده صبح وارد اوسا میشوند؛ کَی؟ تاسوعا. صبحانه میخورند؛ اغلب عسلپره با پنیر لول. چون اوسا خوب دامپرورهایی دارد. کرِهُ ماستش محشره؛ بوی خوش دام محلی میدهد. یواشیواش راه میافتند میروند امامزاده علیاکبر. سایهی اِزّاردارش دلچسب است. دستهی زنجیرزن اوسا و مُرسم و یک دسته از دستههای دارابکلا به نوبت هر سال، از مزار امامزاده علیاکبر حرکت میکنند، از حمومکنار میگذرند، پل را رد میکنند وارد درگاه شرقی تکیه میشوند، حیاط به اوج جوشی میرسند، از درگاه غربی یعنی سمت امامزاده عباس ضلع اوسصحرا، خارج میشوند و از آنجا دسته اِشکِنه. در تمام مسیر، دو سمت دستهها جمعیت انبوه هم تماشا میکند، هم همراهی عزا میکند، هم اغلب اشک میریزد. اوسا در تمام ساعت تاسوعا هم بوی غم میدهد به خاطر ورود به شب عاشورا هم بوی روغنُ کرهُ نذریپُلو. قبول است ای اوسا، ای در نوستالژی ما: اهلِ عزای «شاهِدین» قبولین.شرح یک لغت برای فارسیزبانان صحن:دسته اِشکِنه: یعنی میشکند. عزاداری پایان میپذیرد. -
ناشناس متن دامنه در مدرسه -
دامنه | دارابی ،،
اینم من وَ چای فومنشروع کردم تخمهُ چای وَ چایُ تخمهخاشِ خانمْ سر رِ دیر بَدیمه
واشون زنان دارکلایی مقیم قم هستند جلسه
من آمدم خانه
خلوتُ چایُ تخمه
سیاست جهان هم همینطیه
مردِم سر رِ دیر بَوینِن امروزه
جور دیگر کانْنِنه
یا چای وارد کاندنه
یا انبهُ چهارتُخمه
ترکیب چهار تا گیاهه
سیاست هم ترکیب چهار تا رُکنه!
رکن ۴ اگر نباشه
رکن ۴ ارتش شاه نه،
رکن چهار دموکراسی منظورمه
یعنی مطبوعه و روزنامه و مجله
این رکن را، سیاست مدفون هاکانِه
هر چه مردِم سر خانْ بیاره، یاننِنه
مثل منُ چای فومن
بگذرم.
یک لغت برای فارسیزبانان صحن فکرت:
سر رِ دیر بَدیمه: یعنی حضور کسی را نمیبینی و او جای دوری رفت و دیر میآید، پس درین فرصت هر چه دلت خواست میتوانی در نبود آن فرد، صورت دهی در کمال خلوت. سیاست هم بدون حضور نُظّار، یعنی همینطوری کار، که ضربالمثل زدم. -
ناشناس پاسخ هایی به مدرسه -
دامنه | دارابی ،،پاسخ به جناب حجت الاسلام آ سید حسین. سلام و احترام؛ امید از خدای باریتعالی که در رفسنجان بار سنگین تبلیغی ماه محرم را به وجاهت سرانجام برسانید و مردم مهیای پای منبرتان از دین مایه بگیرند و از سواد و آموختههای مذهبی شما نفع علمی و معنوی ببرند. هر سفری رنج دارد، دعا میکنم آثار حُسن تبلیغ آن رنج و سختی را بزُداید و سالم به قم بازگردید و بر توشهی ارزشی خود توش بیفزایید. باری؛ برگردم به پاسخ. درین پیامت علاوه بر تأیید معرفی شالیزاری مُرسم، اشکالی نیز بر کار من در صحن مدرسه فکرت وارد کردی که از دو حال خارج نیست: ۱. از سرِ دوستی به من توقعات میبری. ۲. باز هم از سرِ دوستی و دلسوزی به من نهیب میزنی. هر دو برای من، مهم است. چون همین نشان میدهد من باید خیلی خودم را پاسخگو نگه دارم. اما جوابِ چراها یا گلایهها؟
پنج فراز پاسخ دارم؛ به اقتصار و اختصار:
۱. در تمام مدت پیش و پس از انتخابات، تماماً دخالت نورزیدم. که حدود دو ماه و اندی میشود.
۲. در تمام روزهای برگزاری انتخابات، شامل رقابت یا جدال زیبا و آزاد و حتی اغلب تند و تیز میان اعضا، حتی یک کلمه خودم را ورود ندادم.
۳. حتی پس از نتایج رسمی نیز، نه هنوز متن انتخاباتی نوشتهام و نه حتی وارد تبریک یا نقد و نظر، شدهام. فقط از دو روحانی گرانقدر صحن بابت ورودشان به تبلیغ انتخاباتی، سؤالی خیلی صمیمی و جدی مطرح کردم و حتی به خاطر مصالح بالاتر، در جواب آنان، بر صدد بر نیامدم تا ورود کنم.
۴. دو بار آمدم پست و عکس خودم پای صندوق رأی را گذاشتم درین صحن، یکی همان ۸ تیر و دیگر ۱۵ تیر که به مخاطبان شریف رسانده باشم شرکت در انتخابات یک اصل و حق است. هم میشود رأی داد و هم میشود نداد. اما من معلوم کردم در هر دو مرحله، آن هم سرِ ساعت ۸ صبح، که صندوق مهم است و پیام من هم نشان میداد شرکت درین دو مرحله هر دو اهمیت بسیار حیاتی دارد. رأی من هم، کاملاً مخفی بود و هرگز اسم کسی را درین صحن برای رأیدادن کسی، یا رأیندادن به کسی، نبردم.
۵. اینک نیز حتی یک کلمه هم در مباحثهی جدی میان اعضا که پس از معلوم شدن نتایج انتخابات، بهخوبی و داغی درین صحن تضارب افکار، و تالار فکری، درگرفته است و همچنان ادامه داردکه بحثهای نافع و عاید هم هست، ورود نکردهام. هنوز منتظرم دو مراسم، به صورت کامل منعقد شود، یکی تنفیذ و دیگری تحلیف. پس از آن، هر وقت نیاز شد خواهم نوشت.
از شما سپاسگزارم که هر چه کار سنگین! است گردن من میاندازید! مِهران گردان هم بودیم! هر جا سخت بود فرمان میرسید: ابراهیم طالبی! تهران ساختمان هم بودیم هر جا گره، کورگر میافتاد فرمان میآمد: فلان بهمان! والسلام. با کمال امتنان: برادرت و گاه منتقدت: ابراهیم
پاسخ به آقا صدرالدین آفاقی. سلام و احترام و آرزوی توفیقات. از نقد و نظرت بر رفتارم، کاملاً ممنونم. اما پاسخی دارم که کاملاً معتقدم. یکی این که از نظر خودم تک بُعدی نویس نیستم؛ گاه توضیح بر رِزکال گاجه، همان قدر برای من درخور نوشتن است، که بحث از کودتا در موگادیشو. دومی آن که گمان کنم سرتر از سایر اعضا بازخورد مدرسه فکرت به من چون مدیر صحن هستم میرسد و تازهترین واکنشها هم دنبالش. آنچه من میدانم این است صحن را برای تنوع میخواهند نه فقط سیاست. بارها به من رسانده شد چرا متنهای دینی، عرفانی، قرآنی، مذهبی، مردمشناسی و حتی موارد ادبی و هنری درین مدرسه نادیده گرفته (حتی انگاشته) میشود! و من هم به عنوان عضو، کوششهایم این بوده این خلأ و شکاف را به میزان سوادم و حد متعارَف پر کنم. پُر، نه این که مدعی باشم برآورده کرده باشم. سومی این که «توجیه» که مطرح کردی از منِ یکی بر نمیآید؛ توجیه مال افرادی است که از کسی سهم ببرند! من درین صحن نشان بده از کدام کس سهم میبرم که بخواهم کارم را یا رفتارم پیشش توجیه کنم!! نه، آنچه مینویسم یا پاسخ میدهم از پایتختِ شخصیتِ شکلیافتهام -که اسمش فهم به هر حد و میزان است- نشأت میگیرد. چهارمی این که سی سال شغلم هم زیر بار دستور نمیرفتم! راحتت کنم هرگز طی سی سال یک دستورده بالای سرم نداشتم. هر که بالادستِ من بوده، خودِ مرا مورد توجه داشته نه شغل و جایگاه و آن پست ناچیزی که بر سرِ اسمم بود. اینجا هم همینطور، نه از جایی دستور میگیرم و نه خودم اساساً اهل دستورم. بگذرم. تشخیص من همان بود که این دو ماهی صورت دادم و دخالت نکردم. همین الآن هم انتخابات دیگری برپا شود همان فعلم را پیاده میکنم. پنجمی این که به ریزبحثهای سیاسی هیچ تعلق خاطری ندارم و شخصاً امتناع از آن را برای خود سزاوار میدانم. به هر آنچه درین صحن بحث شود، حتی با شدیدترین چالش و جدال، نیز، حساسیت ندارم و حتی نگاه میافکنم. تنها بیاعتنایی که عمیقاً درین صحن میورزم متنهایی است که همان دم میفهمم کپی و سرقت ادبی است ولی همچنان توسط اعضایی چند به اسم خود پست میشود. حتی تعدادی زیادی ازین متنهای سرقتی! در دستگاه من هست زیرا من هم به همان کانالی وصلم که از آن، خبر و نوشته و تحلیل (=اغلب هم، آبکی بزکی)! سرقت میکنند و به اسم خود درین مدرسه پست میکنند. و ششمی این که لذیذترین فعل فکری من آن است که از کتاب گزارشی درین صحن مینویسم و یا بر اساس کتاب متنی دینی و عرفانی و شعری و ادبی مینویسم. ممنونم از تمام نقدت بر رفتارم و تمامقد محترمت میدارم به خاطر این صراحت در گفتارت. از دور، درود.
تذکر مدیر مدرسه فکرت
به نظر میرسد شوخییی که در مورد یک شخصیت زن آمریکایی و یک شخصیت ایرانی صورت گرفته، هیچ وجاهت اخلاقی نداشته است. این بحث را جمع کنید.
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی -
ناشناس حجت الاسلام جناب آسید حسین به دامنه برای پست ۳۰ مرداد ۱۴۰۳ من در مورد وحی و حکیمان:
آقا ابراهیم سلام علیک؛ با فرض نادیده گیری قابل تامل بودن بند سوم این نوشته؛ قطعا کلیت بند اول؛ توصیه ای نادرست می باشد؛ ضمنا قطعا به بهانه معصوم نبودن غیر حجج الهی؛ معتقد نیستی پس به غیر معصومین بابد نگاهی بدبینانه داشت و یا سوء ظن داشت و یا...؛ و یا....؛ باید مروج حسن ظن به دیگران بود و ضریب اعتماد را بالا برد و...وگرنه زندگی اجتماعی دچار اختلال خواهد شد و... (مگر آنکه خلاف ثابت شود) -
دامنه | دارابی ،،حجت الاسلام جناب آسید حسین سلام. سپاسگزارم مورد نقد و بررسی قرار دادید. اما جواب: ۱. حاصل متن از نظر من چنین بود. چون خود آیت ... جوادی آملی هم خطاپذیری را اصل گرفت. ۲. چون عصمت حصر داشت و پایان پذیرفت، ازینرو خردمندنه است جز، همان معصومان علیهم السلام (نبیان و امامان) با احدی نباید معامله به عصمت کرد. ۳. اما بدبیتی را گسترده نگرفتم، خوشبینی یکسره را رد کردم. چون اگر اینطور نبود اینهمه اخبار و روایت خرافه به خورد زمانه تحویل داده نمیشد. منظورم از طول بستر تاریخ است که به امروزهروز هم رسیده است. در آخر ممنونم از بیانتان. تعدیل درین امر را میپذیرم -
ناشناس قاسم بابویه به دامنه:
سلام مجدد پس خواسمه مخالفت خود را با ساکنان قم اعلام هاکانم سواد نرم بهیته بازم سپاسگزارم از لطف پس شما مثل جلیل مثالهای دیگری نیادری خدا ره شکر -
دامنه | دارابی چند پاسخ دامنه به اعضای مدرسه فکرت ۱ . ۶ . ۱۴۰۳ :،،آقا قاسم بابویه موکب امام رضا علیه السلام در مهران. گفتم او شربتُ چای بدهد شهادت آن فرد را رقم میزند! قاسم رخفم بریز که نوش جان زائران شود. روح شهید بیتتان شهید شیخ حسن بابویه بهیقین در اهتزاز این لحظات است. مادرُپدرت را خدا در برینجای فردوس جنت مأوا دهاد و تو را برای ما نگاه دارد. آشیخ محمدرضا نرفتی پیش قاسم که شریت بنوشی و شهید بینالحرمین شوی! نفَسنفَسزنان با پیادهروی زیارت کردی ولی خوف کرده بودی از حُبّ نفْس! بری پیش قاسم! بگذرم. سلام قاسم. اَجرت، اُجرت دارد، اما نزد خدای باریتعالی. ابراهیم: برادرتتوضیح عمومینمازمِه بُگزارمُ شکمِمه سیر کنم با زیرهپلوُ ماستچکیدهُ سهچِکه سیر، بازمیگردم برای خواندنُ احتمالاً نظرگذاشتن.،،آق قاسم سلام. اهل شوخیبودن و شوخطبع شدن خودش از بهترین اخلاقیات است. خوشنودم شوخی را جدی و یا جدی را شوخی نمیگیری. رسم هم، همین هست. لذات علمی در کنار لذات طنز بخش مرکزی ادبیات ایرانی است. امابعد؛ روشن سازم برای صحن که باکی ندارم اشتباهات خودم را عمومی آشکار کنم. حتی اگر ظاهراً به زیان من تلقی شود. من وقتی در اقدام اشتباهآمیز جناب جلیل قربانی را مدتی از دسترسی به مدرسه در مضیقه قرار داده بودم، اتفاقاً یکی از شجاعان این صحن همین قاسم بود؛ بابویه، که در صفحهی شخصی من آمد بهشدت و از روی صمیمیت و رابطهی گرمی که بین من و قاسم برقرار است، گلایه کرد چرا «آقاجلیل قربانی را از مدرسه ... » دلیل آوُرد که قربانی باید در مدرسه باشد. خواستم گفته باشم من پشت صحنه بسیار اخبار دارم، اما به خاطر مصلحت، طرحش را تا بههنگام نشود، تأخیر میاندازم و حتی پارهای را جزوِ دستهی «مگو» میکنم. اینک این را گفتم تا آشکار کرده باشم، حتی اگر درین صحن سرِ مسائل چالش میشود تا چاچ! ولی باز رواداری حاکم است. هر جا بد شد، بدانید تقصیر من است. من زیاد آدم خوبی نیستم. حتی برو بالاتر اصلاً خوب نیستم. اشتباه را اگر محرز شود تقصیرکار منم، گردن میگیرم. و از شماتت هم بیم ندارم. قاسم این را گفتم که جمع بداند نقد و انتقاد درین صحن جای دوستی و احترام متقابل را هرگز نمیگیرد. والسلام. ابراهیمرونوشت: به هر کس به من نقد داردچاچ: زیر سقف شیروانی را چاچ میگویند که باران و دَمشِه آنجا نمیآد. دمشه همان ترشح تکرگ باران است.،،نه قاسم! دلیک هم باشم به دلیکی تو نمیرسد! اِشکمبِل هم خودتی!چهار چیز هرگز نمیخورم برای همین هرگز دکتر نمیروم.۱. شوریجات۲. شیرینجات۳. چربیجات۴.تندیجاتاین چهار قلم را هر کس کنار بگذارد، سلامتی را برای خود رقم زده است. البته دنیا را باید گذاشتُ رفت ولی چه قشنگ با عمری دراز. منُ تو ۱۵۵ را رد میکنیم!،،قبول آشیخ محمدرضاباشه، با هم میریم مهران پیش قاسم. من البته از دستش نمینوشم! چون مریوان، باری نوشیدم نزدیک بود برم روی مین!،،جناب جلیل قربانی سلامبهتر است جناب حجت الاسلام سید کمال الدین واسط شوند بر سر چاچ. چون ایشان از روستای چاچکام سمت پهنهکلای جادهی کیاسر ساری هستند. چاچ. من میگویم. چاج را آقا قربانی. قاضی شوید آقاجان سیدعمادی تا ازین بندُ کاتی گردنهی امامزاده هاشم، درپاشیم!،،اما این جناب جلیل!میآم الآن. وقت چای من است. نخورم! مغزم میجکا میشود.شرح یک لغت برای فارسیزبانان صحن فکرتمیجکا: همان جیکا و گنجشک است، از نوع کوچیکش، اما پرسرُصدا.،،جناب آشیخ احمدی سلام عصری. تا به حال چندین بار طی این سهُ اندی ماه اخیر چندین نظرسنجی متعارض گذاشتی. پیشنهادم این است، این نظرسنجیها تا آبان که روز برگزاری رأیگیری آمریکاست، بالاُ پایین میشود، بهتر است، تحلیل مطبوعات آمریکا را به مرور تا آبان چکیدهوار ارائه بدهی. باز هم خود بهتر واردید.پرسش یک عضو مدرسه فکرت از دامنه: «نکته پایانی، امروز مظهر تام «هو الحکیم» را زیارت کردیم لله الحمد خدایا عمرش را طولانی همراه با سلامت و عزت فرما. سید کمال الدین عمادی»راجع به این نکته توضیح میفرماییدچرا ایشان گفتند که از دست فقیهان فرار میکرد البته میدونم مزاح میفرمودن.،،سلامباشه، به روی دیده:در صحن البته من یک جواب اشارهای دادم به جناب حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی. که مثال شهر حلب سوریه را زدم که شیخ اشراق حکیم شهابالدین سهروردی را دار زدند. اما به درخواستت کمی این را میشکافم:آن دوستان سید عمادی، در گروه وی که مدیر آنجاست، غوغا کردند. منظور این است اعتراض وارد کردند به وی. چون جناب عمادی درین جملهی آخر متنش آقای آیت ... جوادی آملی را به عنوان شخص اول و «مظهر تام» خداوند روی زمین تشبیه و توصیف کرد که در دماوند به زیارتش رفت. حالا متوجه شدی با این توضیح من؟ خودت میدانی این جهان مظهر خداست. مثلاً یک گل شکوفا میشود مظهر خالقیت خداست. یک اسب بار میکشد، مظهر تلاش و سعی خداست. سیدکمال عمادی آنقدر پیش رفت در آن جمله، که جوادی آملی را «مظهر تام» «هو الحکیم» لقب داد.هو الحکیم یعنی خدامظهر تام یعنی جلوهی خدا یا همان بازتاب خدا در زمینجوادی هم درین جمله حکیم تلقی شده که آینه و مظهر تام خداست. این بود من گفتم چرا چنین کردی مگر از سرنوشت حلب و دارزدن شیخ اشراق خبر نداشتی. بگذرم. فکر کنم کفایت کند. زیرا تو تیزی در درک مطلب.ادبُ ارادت.شیخ احمد باقریان به دامنه:چشم شما با دیدن جمال ولی عصر علیه السلام روشن گردد،،بَهبَه، چه دعایی!از سویدای دل میگویم:آمین، به یُمنِ آن یَوم.،،ادامهی جوابها در ۲ . ۶ . ۱۴۰۳ :جناب آقا عبدالرحیم سلامُ ممنونیم،که فرمودین نائب همگان شدین.،،جناب حجت الاسلام آشیخ جوادآقا سلام.کشکولی با فامیلم برای بخش تفکیکی انقلاب و ماقبل انقلاب: پس؛ ایصال الی المطلوب رخ داد! خاطرجمع! در امنُ امان باشین!!شخ جواب جواب داد:سلام علیکم. برفامیل محترمالبته تعبیر درست این باشدکه به ایصال الی المطلوب نزدیکیم..همان تعبیر نزدیک قله.خطرات و سنگلاخها و چاله چوله هاو سنگ اندازها بوده وخواهند بود!عنوان باشین!! را هم نادیده بفرماییم. بهتر است و شاید ارجح به باشیم!،،سلام دوباره آشیخ جوادآقا آفاقی فامیل مکرم من. ۱. بله، «نزدیکیم» که نشان انصاف در روحیات شماست. حالا درست شد. ۲. سنگلاخ هم بدی دارد هم خوبی؛ بدی: خرچنگُ مَرمِله زیریشه دست آدم را میگزه! خوبیاش اینه ماهیها هم زیر سنگلاخ جا میخورند. صیدشان مزه داشت برای ما در درهپِه. ۳. بله، اطاعت، «باشیم» را میپذیرم، خدا را شکر مرا در ضمیر جمعتان جای دادید! این کشکولی محض بود. آقاجواد ممنونم.شرح دو لغت برای فارسیزبانان صحن فکرت:مارمِلِه: ترکیب مار و مارمولک است، اشاره به جکُ جانور گزنده. مارمولک را در زادگاه مَرماشکِل میگویند: یعنی «به شکل مَر و مار» این طوری: مر + ما + شکل = مرماشکلدرهپِه: دره همان درّه و رودخانه است. په یعنی پی. جمعش یعنی کنار رودخانه.من هم اساساً درهپِه وَچه هسّمه. کار ما از صبح تا غروب درهدله بود. وگ کپل میزدیم، خرچنگ له میکردیم. لسِک لیت میکردیم. سیکامِرغانه از انارکوپهی بِن دِزّی مینمودیم! وگلیز هوا میکردیم. مَر دنبال میکردیم. سنگلاخ ماهی میگرفتیم. غورزم اُوهلی (=سنو، شنا) میکردیم. بگذریم.،،جناب شیخ احمدیمنهای متنفقط یک حرف:رجل سیاسی مفهومی بیجا در علم سیاست است. این مفهوم، نام دیگر انحصار در ادبیات سیاسی است برای دیوار قدرت.ابراهیم طالبی دامنه دارابیجلیل قربانی به دامنه در مورد لفظ رجل سیاسی:سلام آقای طالبیروز به خیر❇️ اِیوَل [اِی والله] داری!۱- قائلشدن چنین صفتی برای افراد خاص، ریشه در نظام طبقهبندی دارد که در جوامع ابتدایی شکل گرفته و مردم را شهروندان درجه یک، دو، سه و ... تقسیم میکرد.۲- در آن جوامع، مردم را به گروههای امیران، روحانیان، نظامیان، کشاورزان، کارگران و در برخی جوامع مانند هند، آخرین گروه را «نجس» طبقهبندی میکردند.۳- بسیاری از افراد در هر کشوری، به دلیل آگاهی علمی و تهذیب نفس عملی از بسیاری از سیاستمداران مردمفریب و ناتوان و پرادعا [مثلاً رجل سیاسی] بالاتر هستند.،،جناب جلیل قربانی سلامجناب آشیخ محمدرضا احمدی که به نظراتی که پای پستهایش مینویسم، پاسخ نمیدهد. از نکات ارزندهات درین باب ممنونم. من وجود خودم را علیهی جاهلیت در هر شکل و فرم و قیافه و ظاهریت، در پیشگاه خدا بیمه کردم. با مَنظر نوِی که گشودی موافقم. درسِ این امور را در دانشگاه گذراندم. وقتی به درکِ درکِ فوری کسی میرسم، پایکوبان میشوم، نه در جسم تنم، که در مغز سرم. آفرین بر فهم. خصوصاً هر تیزفهم.،،آقا احمدی مرد روشن قانون اساسی نوشتهی بشر است، وحی مُنزَل نیست. همین قانون اساسی چون در جوّ اول انقلاب تصویب شد، الفاظ دوپهلو در آن زیاد است. اساساً هر چه از ذهن بشر است مصون از خطا نیست. از سمت من این بحث تمام.،،رفیقم آرش سلام. تو تکواندوکا، سراغ رقابت تکواندو را باید میگرفتی! نه حالا نتیجهی تیم تراکتور را. این کشکولی دِوایت بود!،،اَعیّ خواسّی افتخار هم نکانی!!،،برای من که سیاسیمیاسی بلد نیستم: سوروس!ولی برای روزنامهی میدان توپخانه نفرس!برادر «حسین» ماز میکند!،،ها؟ مَگْ خواستی نوووووشم!؟! -
ناشناس علیکم السلام والرحمه
بزرگوار در تصحیح کلمات و لغت عرب زبان دانان به روستای که زبان آنان تغییر نکرده رجوع می کردند تا لغت اصیل مورد استفاده عرب را شناسایی کنند
کلمه چاچکام حداقل ۴۰۰ سال قدمت دارد لذا صحیح همان چاچکام است اما آیا چاچکام از چاج گرفته شد و جیم به چ بدل شده یا برعکس نیازمند تحقیق دیگر است
در ضمن روستایی به نام چاچکام در حاشیه لندن هم وجود دارد چه رابطه ای دارد آیا یک مهاجر علاقمند به چاچکام ما در آنجا اسکان و نام چاچکام بر آن نهاد یا چیز دیگر نیاز به کاووش عمیق دارد اما چاچکام لندن شاهد صحت لفظ چاچکام است نه چاجکام
در عین اگر فرصت دارید بیشتر تحقیق کنید چون فراوان از ما پرسیدند چرا چاچکام شدن ریشه واقعی آن چیست
سید کمال الدین عمادی چاچکامی در بحث لغت چاچ -
امیر رمضانی دارابی درود جناب طالبی .
با ۹ بند از ده بند موافقم . اما بند چهارم . میشود ویژه خواری . چرا باید از مالیات حقوق معاف باشند . گام بعدی معلمان و کارگران و قضات و اساتید دانشگاه و پزشکان و... تقاضای معافیت از مالیات حقوق بکنند چی !؟
هر جای دنیا که کار کنند باید مالیات بدهند . تازه با نرخ بالاتر و بیشتر . چرا شما یه مقاله در باره گران سازی ها از خودت در نمیکنی . با این همه مشکلات که میبینی .!؟ زندگی در کشور برای تمام ثابت بگیران سخت هست . با نرخ هلاکتی که داریم .
(نرخ هلاکت = نرخ تورم + سود وام بانکی )
پر فروغ باشید 🙏🙏🙏
امیر رمضانی دارابی -
دامنه | دارابی ،،سلام امیرجناب. برخورد مدرن کردی با این یادداشتم. چقدر خوب؛ ۹ تا ازین ۱۰ تا را تأیید کردی. جاهایی هنوز هستند که از مالیات بر حقوق ماهانه معافاند. اگر ویژهخواری است، باید از آن استنثناها هم مالیات وضع کرد. از سوی دیگر پول مالیاتها باید در ترقی کشور خرج شود نه برود کیسهی خلیفههای فراوان! ازت ممنونم که دیدگاه گذاشتی. -
ناشناس درود بر شما .
بله هستند جاهایی که طبق ماده ۸۲ قانون مالیات مستقیم از مالیات معاف هستند . در ۱۳ بند . و بند سیزدهم نیروی نظامی و انتظامی و امنیتی و جانبازان و آزادگان از مالیات حقوق معاف هستند .
استثنا جدید فقط به کارکنان نیروهای پژوهشی و تحقیقاتی مشغول در مراکز پارک های علم و فن آوری 🙏🙏🙏
امیر رمضانی دارابی -
دامنه | دارابی پاسخ من در ۴ ، ۶ ، ۱۴۰۳ : امیرجناب سلام مجدد. چون از شاخص «فلاکت» سخن به میان آوُردی، آمار امسال را ندارم، مال پارسال را منابع منتشر کردند. شاخص فلاکت چنانچه خود بهتر از من بلدید، آماریست برای آشکار کردن میزان بیکاری و تورم. این طوری ← جمع میزان بیکاری + تورم = شاخص فلاکت. من بدون قضاوت از این آمار، این را استناد کردم که مقایسهی میان استانها را منعکس میکند. راست یا دروغش بر عهدهی مرکز آمار ایران که منبع این نقشه است. جالب این است خراسان مشهد مقدس با آنهمه شرکتها و کارخانجات بزرگ، بالاتر از شاخص و قرمز است. مازندران اما شانس آوُرد درین شاخص، آبی است. با قدردانی ازت که پرداختی به این نوع شاخص و مفاهیم. ابراهیم.
امیر رمضانی:
درود بر شما . از تصحیح شما هم ممنونم . در متن بنده نرخ هلاکت نوشتم . که با این اشاره ی شما فلاکت را درست نوشتم .
،،
سلام در شب بر تو امیر. من هم ممنونم امیرجناب که بر رفع مشکلات مردم دغدغهمندید. بله، اون هفتهی چهارم ماه است که مرحوم منوچهر نوذری (=مسابقهی هفته) یا مرحوم کیومرث صابری فومنی (=گلآقا) آن را به دلیل پایان یافتن پول کارمندجماعت و کارگرجماعت حقوقبگیر، اسمش را به طنز گذاشته بودند: هفتهی آهر هر ماه: هفتهی هلاکت است! از سمت من این میانبحث، تمام و کفایت مذاکرات.
،،
آق امیر جناب عکس پروفایلت را با عکس دیگرت عوض کن. من این چهرهات را با چهرهی دوست مشترکمان جناب آقا سید احمد هاشمی که درین صحن تشریف هم دارند اما گپ نمیزنند! اشتباه میگیرم. درین قیافه خیلی با همدیگه در شباهتاید. درود بر هر دو
-
ناشناس با سلام.
سپاس از اینکه این اعتراض صنفی را بازتاب داده اید با توجه به اینکه در بطن این صنف زحمتکش قرار دارم لازمست تاریخچه ای از دلایلی که بنظرم منجر به بروز چنین اعتراضاتی شده است را بیان کنم.
قانون تعرفه گذاری اقدامات پرستاری که تصویب آن به بیش از یک دهه قبل باز میگردد و کورسوی امید پرستاران برای بهبود معیشت آنها بود در دولتهای مختلف به دلایل مختلفی همچون عدم همراهی بیمه ها و نبود انگیزه لازم و سنگ اندازی های وزارتخانه پزشک سالار به مرحله اجرا درنیامد تا اینکه نهایتا با پیگیری های نظام پرستاری و پس از به رسمیت شناخته شدن معاونت پرستاری در چارت وزارت بهداشت با هماهنگی های خوبی که بین نظام پرستاری (صنفی و غیردولتی) و معاونت پرستاری وزارتخانه ایجاد شد سازوکارهای اجرایی این قانون تصویب و از سال ۱۴۰۰ به مرحله اجرا درآمد. هرچند در آیتم های اجرایی این قانون نواقص عمده ای مشاهده میشود ولی اجرایی شدن آن خود یک گام به جلو بود.
متاسفانه علیرغم اینکه دانشگاهها از محل این قانون دریافتی های خود از بیمه ها و بیماران بستری را داشتند بجای اینکه این منابع درآمدی را برای پرستاران هزینه کنند متاسفانه بطور سلیقه ای صرف هزینه های جاری دانشگاهها نمودند و از طرف دیگر سهیم نمودن سایر حرفه های مرتبط و غیرمرتبط از این منبع درآمدی باعث شد دریافتی پرستاران از این مورد بسیار کاهش یابد. بطوریکه حتی کارکنان اداری نیز خود را سهیم در آن میدانند و سیستم به انها هم سهمی از این تعرفه که مربوط به فعالیتهای پرستاران میباشد قائل شده است.
ضمنا اختلاف چند ده برابری مبالغ پرداختی تحت عنوان تعرفه به پزشکان علیرغم فعالیت کمتری که دارند و نیز ثبت بسیاری از اقداماتی که توسط پرستاران انجام میشود ولی به نام پزشک در پرونده بیمار ثبت میشود باعث تشدید ایجاد این ذهنیت شده است که بازتوزیع تعرفه ها غیرعادلانه و سلیقه ای است.
تاخیر در پرداخت تعرفه که به همان دلایلی که عرض کردم( مصرف منابع درآمدی در موارد غیر مرتبط) نیز باعث تشدید این اعتراضات شده است بطور مثال در دانشگاه ما تعرفه های مربوط به ۱۴۰۲ هنوز بطور علی الحساب پرداخت شده است و برای امسال هیچ پرداختی هنوز صورت نگرفته است.
نکته دیگری که لازمست اشاره کنم مهاجرت پرستاران میباشد. متاسفانه عدم رسیدگی به وضع معیشتی و نامتناسب بودن سختی کار آنها با میزان دریافتی و عدم تکریم آنها در داخل مجموعه پزشک سالار مدیریتی باعث دلسردی عده کثیری از آنها شد و آنهایی که انگیزه و تمایل به مهاجرت داشتند این اقدام را انجام دادند. آنهایی هم که یا تمایل نداشتند و یا امکان مهاجرت نداشتند اعتراض خود به این شرایط سخت را بنظرم به ناچار به این صورت بروز دادند.
علیرغم این اعتراضات به حق صنفی ؛ ارائه خدمت پرستاری در اغلب شهرها با همان کیفیت قبلی ادامه دارد و البته این به معنی رضایتمندی آنها نیست بلکه تنها عامل آن اعتقاد عمیق این قشر به ندای وجدانی و اخلاقی و انسانی و سوگندی که در پایان تحصیلات خورده اند در رسیدگی به وضع بیماران دردمند است که بر همه چیز مقدم است.
سالهای متمادی متاسفانه عده ای این اخلاق مداری این قشر را نادیده گرفته و گاها با زبان تهدید با آنها برخورد نموده اند که مثلا اگر اعتراصی به وضعتان نمایید و آسیبی به بیماران برسد دادگاهی میشوید... که این تهدیدات دیگر جواب نداده و این پرسنل مجبور به واکنش به شرایط بد کاری شان گردیده اند.
مواردی که ذکر شد گوشه ای از مواردی بود که بطور مستقیم باعث این اعتراضات شد ولی موارد دیگر همچون پزشک سالاری وزارت بهداشت ؛ عدم تکریم درون سازمانی در بین رده های مدیریتی خود پرستاری ، عدم اعتقاد حقیقی مدیریت دانشگاهها به رفع تبعیضها در بین کارکنان نیز در دراز مدت باعث بی اعتمادی به مدیران مجموعه شده است.
در مورد معافیت مالیاتی که فرمودید بیشتر معافیت اضافه کار از مالیات مطرح بوده است. بیمارستانها علیرغم اینکه بدلیل کمبود شدید پرستار اضافه کارهای اجباری را برای پرستاران درنظر میگیرند و مبلغ بسیار ناچیزی برای اضافه کار پرداخت میکنند که بدلیل اینکه ممکن است مورد تمسخر واقع شود از بیان مبلغ خودداری میکنم از همان اضافه کار اجباری هم مالیات کسر میکنند!!
بهرحال با عرض پوزش که مطلب طولانی شد
صدرالدین آفاقی دارابی -
دامنه | دارابی ،، آقاصدر سلام. توضیحات فنی آن جناب درین مبحث، تکمیلکننده بود. خصوصاً خودت هم در همین وزارت مشغولاید. بله، مشکلات پرستاران از دیرباز انباشته شد، عین موانع بر سر ارتقای منزلت معلمان. خرسندم آسیبشناسی حرفهای صورت دادید. درود -
ناشناس سلام جناب طالبی .
بند یک اندیشه ی خود را چگونه توضیح و تفسیر تحلیل میکنید !؟
در سال ۱۴۰۳ تقریبن هیچ نوشته ای در این خصوص به مدرسه نداشتید . منظورم رفاه هست .
رفاه چیست ؟
راه رسیدن به آن کدام است ؟
شخص و خانواده و نهادها و دین و حکومت برای رسیدن به آن چه تلاشی یا اندیشه ای لازم و ضروری باید انجام دهند ؟
افراد و اشخاص ناتوان و مریض و دربند چگونه به مرز رفاه برسند یا میرسانید ؟
آیا رفاه دارای اعداد و ارقام برای معیار و سنجش دارد ؟
پر فروغ باشید 🙏🙏🙏
امیر رمضانی دارابی
جلیل قربانی:
در توئیتر (ایکس) خواندم؛
▪️تشریفات برگزاری مراسم پیادهروی اربعین نشان داد که؛
- نه جادهسازی، کار دشواری است،
- نه ارائه اینترنت آزاد، حتی در مناطق دور افتاده
- نه تأمین دارو و ارائه خدمات پزشکی رایگان برای میلیونها نفر
- نه صدور ویزا در کسری از ثانیه، حتی برای زنان بدون اذن همسر
- و...
فقط بستگی به زمان و مکان و ... دارد!
شیخ محمد رضا احمدی به قربانی:
اگر در جای دیگر ۵ میلیون مشتاق پیدا کردید، قابل اجراست، وگرنه...🌹
جلیل قربانی:
سلام آقای احمدی
✅ بهجز درخواست صدور ویزا که برای تعداد آن مطمئن نیستم، در بقیه موارد، جمعیت متقاضی هر کدام از خدمات، بیش از ۵۰ میلیون نفر و در برخی موارد، کل جمعیت ایران است که این روزها گفتند از مرز ۹۱ میلیون عبور کرده است. -
دامنه | دارابی ،، چند پاسخ دامنه به مباحث اعضای مدرسه فکرت۵ . ۶ . ۱۴۰۳چشم امیرجنابالآن میآم واسه جواب. فعلاً سلام.👇،،امیرجناب سلام. پیش استاد دکتر حسین بشیریه یک درسی داشتیم با عنوان «نوسازی و دگرگونی سیاسی». ایشان نظریهی «دولت رفاه» را برای ما جا انداخته بود. نیز شاخصها را. از آن درس فنی گذر میکنم. من از میان ۱۲ شاخص اصلی تئوری رفاه، به سه مورد بسیار علاقه دارم:۱. کیفیت حکومت،۲. امید به زندگی۳. امنیت و صلح.البته اصل سلامت را هم سرشاخص میدانم. اما اگر کوتاهی کردم درین موضوع پوزش میخواهم. گاه آنقدر مسائل روز نو میشود آدم درمیمانَد درین صحن که جمع ۲۴۳تایی است، چه چیز مطرح کند که دستکم برای آن روز مورد خواندن و یا موجب فکرکردن مخاطبان شود. معذرت.راستی ،،حالا عالی شد پروفایلت امیرجناب. ممنونم پذیرفتی پیشنهادم. دیشب نوشته بودم ها کجا؟ تاجیکستان بدون ویزا. یا ارمنستان بدون روادید. کنار پنجرهی هواپیما وقتی مینشینم انگار کل هواپیما مال منه! اما فکر کردم دیدی، پاک شد. حالا مجدد گذاشتم.،،جناب آشیخ محمدرضا سلامیک برداشت هم میتواند این باشد که جناب جلیل قربانی با آن پست خواست بگوید وقتی کشور بهآسانی توان خدمت به مردم را با این فوریت و نظم و انسجام و حتی نهایت دوستی و احترامگذاری به مراجعین دارد، همین منهج و منش را پایدار و پیوسته کند. با قدردانی از هر دو محترم.،،امیرجناب سلام سوم۱. خانم فرهیختهات که یادم استجزوِ تیزهوشان بود از ناحیهی مادر طالبی استُ دخترعموی من.۲. خودت هم از ناحیهی مادر طالبی هستیُ مادرت دخترخالهی پدرم.۳. هر دو را آرزو دارم همیشه در «کیش مهر» تندرست باشید و کیشِ هم بروید و مات هرگز نشوید.توضیح: کیش مهر از مرحوم علامه طباطبایی است. او اسلام را کیش مهر میداند و شعری هم درین باره سُروده بود که آقای شهرام ناظری اوایل انقلاب آن را خوب خواند. به فامیلم سلامم را برسان.،،سلسله گفتار مدیر در «گیر به امیر» قسمت ۳۸رب گوجه.👇تو نوشتی: «ربع گوجه»!پس از ارسال،بنویس سی سال کار«سال» را انداختی.،،برادرم آقامحمدتقی سلام. حقیقتاً خودت که جبهه را درک و لمس کردی و دقیق میدانی ۲۰۰/۰۰۰ نفر یعنی چند گردان و چند گروهان و چند دسته. اینمقدار نمیدانستم کمبود معلم داریم. خودت در میان میدان این وزارت هستی. و تجربی و تئوری با کمبودهای آن آشنایی و حتی ممکن است درگیر بوده باشی. بر سر این وزرات به قول خودت یک کاربلد باید میبود. از توجهات و نکتهپردازی آخرهای پاراگرافت، ممنونم. برادرت: ابراهیم.امیر رمضانی به دامنه:درود بر شما .ربع درست هست . چون چلانده شده هست . ولی به خاطر درست نویسی . چشمجلیل قربانی:سلام آقای طالبیروز به خیر۱- در قسمت اول از سه موردی که به آن اشاره کردید، عبارت حکمرانی خوب Good Governanceتعریف شده است.۲- حکمرانی خوب، رویکردی در توسعه و اداره امور عمومی که بر توازن فعالیتها بین دولت، بخش خصوصی و جامعه مدنی تاکید دارد.۳- مولفههای حکمرانی خوب؛ «پاسخگویی»، «حق اعتراض»، «ثبات سیاسی»، «عدم خشونت»، «اثربخشی دولت»، «کیفیت مقررات»، «حاکمیت قانون» و «کنترل فساد» است.۴- به بیان سادهتر؛ دو پایه حکمرانی خوب در جهان امروز عبارت است از :- زبان گویا و پرسشگر مردم- گوش شنوا و پاسخگوی حاکمامیر رمضانی به دامنه به شوخی:درود بر شما .ما طالبی نیستیم . الکی جّو نده .در ضمن تیز هوشی خانم بخاطر رمضانی بودن هست . 😂😂جلیل قربانی:پرستش به مستی است در کیش مهربروناند زین حلقه، هوشیارها🔰طنزیم🔴 ربع گوجه، در برخی موارد درست است؛ آنجا که رب گوجه، خیلی غلیظ (همبست) باشد و نیاز به آب بیشتری برای رقیقکردن دارد.✅ رب به مازندرانی؛ پِتکادامنه ۱ |،،۱. ممنونم از طبع فروتن تو امیر.۲. حالا که این جا کشانده شد. من هم ضمن پذیرفتن هر دو املا، یک لغتشناسی شخصی هم بکنم، شاید برای صحن مفید هم بود؛ شاید.این:رُب اسم مجهول رَب است،. چون رَب معنی پروریدن میدهد، رُب پرویدهشدن معنی میدهد که به دست رُبپَز استحصال میشود. خداوند چون پروردگار موجودات است آن باریتعالی را رب میگویند. پرورش هندهی مخلوق. اما ربع یعنی یکچهارم هر چیز. با این وجود. درود.،،منظور من سایر خدمات کشور در سایر امور مملکت است. از توضیحات آشیخ احمدی ممنونم. قبول دارم. از سمت من تمام.شیخ محمد رضا احمدی:سلامگفته بود آقا ربع دارید؟گفت داریم، اما نه به این غلیظی...،،این طوری تلفظ کرده بود:رُببعععععععععِ داری؟!در چالوس استاد ما در سال ۱۳۶۲ جناب آقای سعیدی در سرِ درس «صرف میر» به ما گفته بود این قضیه را. هنوز ذهنم نقش بسته آن حالت ربع گفتنِ استاد.،،سلام جناب جلیل قربانیمتوجه شدم. چون وارداتی است خواستم فارسیاش را استخدام کنم. چون کاربرد این لفظ در نگاه عامه کمی غلطانداز شده است. ترجیح دادم کیفیت حکومت را جاش بذارم. از شرح مسئله که به درک مطلب منتهی شده متشکرم.جلیل قربانی به دامنه:🟢 در دولت اول روحانی، یک روز در جلسه با استاندار (آقای فلاح) و چند مدیرکل مازندران ، عبارت حکمرانی خوب را در گزارشی به کار بردم.🟡 مدیر کل کشاورزی وقت، آقای حیدرپور بلافاصله واکنش نشان داد و گفت این عبارت را چرا آوردی؛ یعنی الان حکمرانی در کشور ما خوب نیست؟دامنه ۱،،هع ناز نده!از خداته امیرکه از دِ وَری طالبی هسی!مار وَری، زن وَری!اساساً طالبی در فارسی هم قشنگه: جوینده!اِسا بَخو!و نیز: بِجو،،چه بگم که عمق تو را چِک بگیرد جلیل!دقیق دقیق رفتی رو مفهومی که من حذر کردم!آفَرین برین ذهنُ ذهنآفرین.،،آره امیر درسته،منم سی سال پیش، پیش جناب دکتر آقای حسین بشیریه درس خواندم. و گفتم آن زمان با مفهوم دولت رفاه آشنا شدم. عدالت رالزی البته مهم است.،،امیر یک کنجکاویُ پرستون:اون چمدون!دَسنشونِ نایلون!عجب قفلی شد این جامهدون!،،انگار خود شهرام ناظری آمد بناگوشم بنان راست کرد. آره، همین شعرُ همین آهنگ.،،عالی بود جناب جلیلپتکا را نمیدانستم به رب میگن.محل ما سوختن عمیق فرد را میگن پتکا شد. یعنی خیلی سوخته شد.،،آقاقربانی این خاطرهات را به خاطره سندیت در زیر مفهوم مورد نظر در دامنه نشر میدهم. رضایت داشته باش! نداشته باشی هم من زور میگم! میبرم زیر چاپش!اِسا برمحلیم اربعین را بخورمکه غشُ ضعف کردم اندِه نوشتم!اِمبه بازم.سید کمال الدین عمادی به دامنه:آقا مدیر جان حذف شد عفو بفرماییددر ضمن شما علاوه بر تذکر اعضای غافل حق و اختیار حذف موارد خلاف قانون مدرسه را دارید ☘😂☘دامنه ۱ |،،حجت الاسلام جناب شیخ احمد باقریان سلام. اظهار کنم خوشم آمد ازین شعر روان و آسان. اما این یک بیت انتهایی سُرودهی سلیس و سازندهیتان، به نظر من با آیهی غَدا در قرآن نمیخوانَد. این دو مصراع:«تو فریب عملت نیز مخور ای باقریانبلکه امید تو هست مهر خدای رحمان»چون آیهی مورد نظرم میگوید ببین برای فردا چه پیش فرستادهای. پس توشه و عمل، در یوم تبلی السرائر دخالت تام دارد، اما شما امید را فقط در مِهر حضرت ایزد متعال خلاصه کردیدُ خلاص. حاشیهی عمومی بزنم انجمن حجتیه در بحث ظهور، نگاه معطل و منفعل دارند، نه فعال و متداول. چیزی شبیه همین مصرع که دست روی دست میگذارد. بیت شما هم گرچه ندا و نهیب به خود آقای «باقریان»، قافیه خورد، اما شعر چون پس از وضع، همه را فرا میگیرد، ما را هم دعوت کرد بروید به سمت امید به مهر یزدان، زیرا عمل، فریبتان میدهد. پوزش که زحمت میدهم با حرفهایم که ممکن است دست در کار پژوهش و تصحیحات تحقیق داشته باشید. ابراهیمشیخ احمد باقریان:سلام علیکجناب آقای طالبی بزگوارعمل به عنوان عمل ملاک نیستشرایطی دارد که یکیش اخلاص است و در روایت دارد (المخلصون فی خطر عظیم)چون گاهی عمل همراه با ریا نیست ولی با عمل نادرست و یا غرورذ و فخر باطل میشودلذا انسان نباید به عمل خود نیز مغرور شوداما ایه قران مقصود عمل با شرایطش است نه مطلق عمل.،،مجدداً سلام و سپاس فراوان حاجآقا باقریان.پاسختان مکفی بود و زنگ کفایت مذاکرات میزنم.،،آقاجان حضرت سید عمادی بزرگ سلام. از اخلاق گوهربارتان بر من بارید. این را میگویند انسان تذکرپذیر. به روی دیده. تذکر را من اساساً بدون سلام میدهم تا آن قدرت پیام، از آن زاده شود. درسآموز رفتار کردید به مدیر. درود.اینک عمومی گویم:امید است برخورد عالی و مستحسن شما، موجب پند اندک کپیگذاران باقیمانده درین صحن باشد که در اصل مدیر را آزاررسانی میکنند، نه کپیرسانی. اما بدانند مدیر را هیچ آزار و آزاررسان، اذیت نمیکند. خودشان را ضایع میسازنند. وقتی تذکر از چندبار رد شود اثر نگذارد، بار بعد اخطار صادر میشود و آنگاه مدرسه از دسترس خارج.،،آشیخ محمدرضا این بهترین رهتوشهات و شیرینترین سوغاتت برای زیارت اربعین بود؛ در حافظهام درج میکنم:در عراق دیدی:۱. مردم خدمت به زائرین را شرف اعلان کردند.۲. حکومت خود را خادم اعلان کرد.این فرهنگ زاییدهی مکتب مبین است.در مشهد مقدس که میرویم، همیشه همین نوع اخلاق را از خادمان حرم امام رضا علیه السلام میبینیم، مگر مواردی نادر، که خُدامی چند با تذکرهای پیدرپی و بیجا حال زار زائر را درهم میریزند و دوباره هم آن حسُ حال مگر بهآسانی برمیگردد.،،جناب حجت الاسلام سید کمال الدین سلام. آقاجان خوبمان بارها گفتم فقیه هستید و فقیه مستنبط است. مستنبط هم کشندهی آب از چاه آب است. چه قشنگ مدیر را شستشوی مغزی دادید. از نوع شستُشوی خوبش. چرا سراغ کشف لغت میرم همش؟ چون خودتان هم فرمودید زُعمای فقه و قرآن برای کشف معنای لغت سراغ اَعراب بادیهنشین میرفتند تا از لهجه و ادای آنان پی به معنای لغت ببرند. من یادم است از یوسف مستنصر از مصر در کتابش تفسیر چاه یوسف ع خوانده بودم چاه نبود،گودی گوشهی چاه بود. این لغت را گشت تا از بادیهها یافت. مرحوم علامه طباطبایی نیز برای معنی لغت دلو در قرآن به تحقیق گروهی که رفته بودند واهه یا واحهها را گشتند تا لغت را از زبان بومیان بشنوند، در المیزان به استخدام گرفت.اما نماز، کشکولی: رمز من اینه: هرچه نماز را اشتباهآمیزتر که میخوانم پیش خود میگویم عجب مقام صحو و محو دستم داد که نفهیدم کجای کار بودم؛ مستغرق در عبادت. چندان به اینجور بُطلانها کار ندارم. شکیات را که هیچ محل نمیذارم. مهم خداست که خود خبر دارد رکعت چندم بودم. بگذرم.،،مشهدش چی؟جاخالی دادی احمدی؟! کشکولی:معلومه میبرنت در آن سوی تالار آینه!بورم خاشِ چایی سیلان دَم هِدامه رابنوشم با قطاب یزدکه خیلی تازهدم چای مزه دِنه. -
ناشناس جناب آقای طالبی
مدیر محترم مدرسه فکرت
با سلام و احترام
۱- لطفاً توضیح دهید که اعلام برنامههای کار شخصی افراد که بخشی از آن کاری کارمندی است بابت آن حقوق میگیرند یا کار فوقالعاده که بابت آن حقالزحمه میگیرند، در صحن مدرسه، اولاً چه ضرورتی دارد و ثانیاً چه فایدهای ؟!
۲- با این حساب، اعلام برنامه کارهای هفتگی مانند سخنرانی یا تدریس در دانشگاه مسجد و تکیه، مانند رفتن به سرِ کار است. علاوه بر این، اطلاعرسانی عمومی برای سخنرانی هر کس، باید از طرف برگزار کنندگان آن انجام شود نه سخنران.
۳- البته اگر چنین کاری ضرورت دارد، خوب است دوستانی که در این مراسم سخنرانی یا دیگر مراسم مشابه شرکت میکنند، نیز گزارشی از حضور خود در این مراسم ارائه کنند.
در هر صورت رونق و اهمیت مراسم بیش و پیش از سخنران، به افراد حاضر در مجلس سخنرانی است، هر چند بابت شرکت در مراسم، نقداً دریافتی نداشته باشند. چرا که گفتهاند:
مستمع، صاحبسخن را بر سر شوق (ذوق) آورد!
جلیل قربانی -
دامنه | دارابی ،، جناب جلیل قربانی سلامبه سه تا بند متنتالف: جوابم به عنوان مدیر مدرسه این است: مقررات مدرسه منعی درین باره ندارد. هر عضو حتی احوال شخصیهی خودش را میتواند در صحن انتشار دهد. بنابرین، از نظر آئیننامهی مدرسه فکرت، چنین چیزهایی که مرقوم فرمودهای، از سوی اعضا، مجاز و رواست.ب: جوابم به عنوان عضو مدرسه اما میتواند دربرگیرندهی نکات باشد که عمداً از بیان آن صرف نظر میکنم.اینکه خود جنابعالی نقطهنظرت خود را با شفافیت در صحن مطرح کردید، و مدیر را مخاطب خود قرار دادهاید، نیز حق بیان دارید.فقط یک مورد بگویم. البته کاملاً جنبهی عام دارد، نه خاص. اگر در عکسها، علاوه بر عکس سخنرانان، داخل خود تکیهها را هم نشان دهند، کاملاً معلوم است مستمعین بهزحمت کنار دیوارها را پر کرده باشند، چه رسد به وسط. زمان ما آن سالها جا نبود آدم وسط تکیه هم جای باز پیدا کند. جفتِ جفت هم مینشتیم و لینگ حتی پلِندِر میگرفت.شرح یک لغت برای فارسیزبانان صحن فکرت:پلِندِر: حالتی در پا که اثر نشستن زیاد کز کز میآد، در واقع جریان خون در رگها منسدد میشود و انگار رگ بند میآید.چند پاسخ دامنه به اعضای مدرسه فکرت در ۷ ،۶ ، ۱۴۰۳ :،،جناب جلیل قربانی سلام. پوزش دیشب، خو مرا کور کرده بود. تا سر گذاشتم، رفتم. در راستای ۷ بندت، شنیدم حتی ایلان ماسک غول پیامرسان جهان وعده گرفت وارد کابینه شود. این را نامزد حزب فیلنشان انتخابات آمریکا گویا گفت. در بند ۷ هم فقط ایتا توانست در داخل، با استقبال مواجه شود. من خودم تعبیرم این است پدیدهی نوظهور «پیامرسان» یا همان پلتفورم یا سکُو، همان دولت در جامعهی مدنی است در برابر همتای خود دولت در جامعهی سیاسی. سپاس از ترغیب و تعقیب در بحث.،،من آقای قربانی بگویم که آینده را این طور تصور میکنم:جامعهی مدنی با دولتی به اسم پیامرسان، که قدرتمندان و زورگویان را خلع سلاح و بدتر از آن رسوای شهرِ شام میکند. این دنیا پایههایش چیده شد. دارد چیدمان میکند.،،آقا قربانی! درین «برچسب» یا در انگلیسی: «تَگ» و یا همان کلیدواژه، آن لغت را ت.ت. و ت.ان، زدی: ۱۹ تا معنی دارد. مثلاً یکی از صفات خداست. حتی ابزارِ آزِمودن. بگذرم. مهم، مَفتون است، نه فتنه!،،آقا جلیل قربانی گفتی از مولوی که:منم فتنه، هزاران فتنه زادمبه من بنگر که داد فتنه دادمگویم برو بالاتر، جناب جلیلببین فتّان، صفت خالق است، یا مخلوق!به این، آق سید سعیدآقا،میرسد مدیر همین اسا👇،،آق سید سعید رفیق سعدُ سعادت من سلام. ۱. شیفت میدهم به خودم وقتی کسی در نوشتههاش لغت مادرزاد محلی وارد ادبیاتش کند. ۲. هر وقت عدد ۱۹ برای کسی پیامک شد بداند از سمت گزینش کشور رد صلاحیت شده است در حکومت او را راه نمیدهند باید برود کوره فشاری آجر بزندُ خشت خام خالی کند. ۳. سرحدی یعنی آدم سرِ مرزی؟ توضیح بده تا با این فرهنگ و هجا در آنجا آشنا شویم. ایرانشناسی برایم حد اسلامشناسی اهمیت دارد. ۴. بله، ارسطو شاگرد افلاطون میگفت انسان حیوان سیاسی است. راستی حیوان در اصل یعنی حّی، دارندهی جان. ۵. چه تقیه (=پوششزن و پوشهپوش) باشی چه نباشی، سرَککشان، تارِک کارِ نونبُریشان نمیشوند. ۶. میگی پایان پیام مانا باشی. میگم: دانا نیز هم.،،بر این متن، حرف دارمپس امیرجناب میآیم👇امیرجناب سلام. با تز تفسیریات از نتایج و حتی انگیزهی مهاجرت موافقم. مثال میزنم: مرحوم مهندس مهدی بازرگان رفته بود فرانسه تحصیل کرد. متخصص ترمودینامیک شد. آمد تهران، در دورهی مرحوم دکتر محمد مصدق وارد سیاست شد. بعد شبکهی آب تهران را زیرورو کرد. کاری بزرگ که شگفتانگیز بود. خود جناب جلیل قربانی باری گفته بود آنقد حب وطن درش زنده است حتی پا به خارج هم دوست ندارد بگذارد. بگذرم. مهم این است علم، بیوطن است. چه صین (=چین) آن را آموخت، چه اینک در سوربن یا ماساچوست.☝️این نقشه مرز ترکیه و سوریه است. ریشهی دعوا میان ترکیه و سوریه به سال ۱۹۹۸ بازمیگردد که ترکیه از حافظ اسد خواست مانع از فعالیت پ.ک.ک (=حزب کارگران کردستان) شود و عبدالله اوجالان رهبر آن را از سوریه بیرون کند. اما اسد پدر، نپذیرفته بود. لذا ترکیه در سال ۲۰۱۱ برای براندازی دولت بشار اسد پسر، مداخله کرد و جانب معترضین و معارضین سوریه ایستاد. حتی آنان را مسلح و تغذیهی تئوریک و مالی کرد. اما وقتی روسیه برای نجات سوریه در انتهای سال ۲۰۱۵ در سوریه نیروی نظامی فرستاد و از سرنگونی بشار اسد جلوگیری کرد، ترکیه در سوریه، تجدیدنظر کرد. عامل آن هم «هاکان فیدان» است. او وزیر خارجه ترکیه است که در اصل یک چهرهی اطلاعاتی مشهور منطقه است. او شخصاً از ولادیمیر پوتین خواست تا بر اسد پسر، فشار آورَد که در مرز سوریه و ترکیه در جایی به اسم «حاتای» با رجب طیب اردوغان تن به ملاقات دهد. تیم اردوغان ۲۰۰ هزار نفر نیروی شبهنظامی با اسم «ارتش ملی سوریه» تشکیل داد و آنان همچنان در بخش شمال غربی سوریه مستقرند. جالب است بدانید ۳ میلیون سوری در ترکیه آواره و پناهنده هستند. متنم از یک کف دست گذشت. پس، بس است. فقط گویمُ برَم از نظر من، ۹۰ در ۱۰۰ ستیزههای جهانی، عاملش جغرافیا است. توحید.
،،
جناب جلیل قربانی سلام
سپاس از نکته. دقت که شود، باز تاریخ نیز، از عامل جغرافیا در ورقههای تلخ خود روایت میکند؛ منظورم ستیزهها و لشگرکشیهاست که اغلب سرِ خاک، رود، کوه، تنگه، بستر دریا و ... است.
-
ناشناس با سلام اقا ابراهیم دوست داشتنی. در این منطقه با توجه به سابقه خیلی قدیمی که معنی سرحد در این جا معنی غیر بومی , شهرستانی وکسانی که هرمزگانی نیستند میدهد. و یه جوری اگر خوششان نیاید و ناراحت باشند و انگار حقشان را خورده باشند می گویند سرحدی و اگر دیگر خیلی دلخور شوند پسوند سُهار یا ساهار بهش اضافه می نمایند . البته معنی نچسب , بوی بد , کثیف و.... میدهد البته تاریخچه ان هم بیشتر به اختلافات مردم هرمزگان با مردمان استان هشت ( کرمان سیرجان ) بوده است . البته فعلا کاهش پیدا نموده است ان قدر شدت و حدت ندارد . یک بخشی از یک داستان برای تجسم هرمزگان " دوباره از مرکز رفتم جنوب، این بار به بهانه ی ازدواج رفتم بندرعباس. جنوب بندر، جنوب بوشهر نبود. مزه ی ماهی شیر و شوریده شان فرق داشت. اما بالاخره جنوب بود و من هم مادرم نبودم. قلیه میگو، مهیاوه، فلافل، سمبوسه، نخود قشمی، انبه میناب، زیتون جنوب و سبزی گرگا راه شان به آشپزخانه ام باز کردند.
مادرم که آمد میزان کدبانوگری دخترش را بسنجد سوء هاضمه گرفت از میگوپلویی که به خوردش دادم. اما باز قصه همان بود که بود. من برقع نمی بستم؛ چادر بندری سر نمی کردم و حلقه ی طلا به انگشت پایم نمی انداختم. از همه بدتر این که زیادی سفید بودم. درست توی همان دو سه سال، توی شمال و سال های دبیرستان برگشته بود. بابا بزرگم مسلم می دانست هر اصلی به اصل خویش است. و این هوا و غذای درست بوده که رنگ نوه اش را سرجا آورده.
من به قول خودشان یک " سرحدی " بودم. یک سرحدی از شمال آمده. برای سرحدی ها هر سنگ میگو گران تر از بندری ها است. سرحدی ها همه ی پست ها و مناصب شغلی بندری ها را صاحب می شوند. سرحدی ها دخترهای خوشگل بندر را گلچین می کنند برای پسرهایشان. سرحدی ها پولداراند و این آخری از همه بدتر بود.
رنگ پوستم و لهجه و نوزاد سفید و بوری که داشتم راه هر گونه سازش و دوستی منِ سرحدی را با بندری ها بسته بود." ( از بندر تا بندر- نوشته ی الهام فلاح به نقل از ماهنامه "داستان همشهری" شماره ی ۸۵ ص ۵۱ بهمن ماه ۱۳۹۶) تمثیلی است میگویند بنده خدایی میگفت من سی سال تو بندر زحمت کشیدم و فعالیت های اجتماعی داشتم به ه رغم این همه احترام و همدردی با بندری ها هنوز به من می گویند " سرحدی" در جوابش به شوخی گفتن برو خدا را شکر کن که به شما می گویند سرحدی چون به برخی می گویند " سرحدی سهار" مانا و دانا باشید
سید سعید شفیعی دارابی از هرمزگان -
دامنه | دارابی ،،آق سید سعید سلام نیمروز. واقعاً قشنگ بود. یک فرهنگ جاافتاده ولو زُمخت در آن بومزیست ایران را، بهمهارت درین متن جا انداختی. با ولع خواندم و به عنوان موضوع «ایرانشناسی» آن را ذخیره کردم. چقدر هم داستان، دلکش بود. من حالا دقیق فرق میان بندری و سرحدی را آموختم؛ اگر سهار هم سرش بیاد که واویلا بر هر لیلا. عین «این نامه را لیلا فقط بخونه» شد. جواب من یک کف دست شد. پس درود. نه، نه، درود را داشته باش، ولی یادم آمد که بگم من با این شرحَت، کشفم این است: بندریها چون لنگر در دریا دارند، بندریاند. سرحدی چون در خاک سُکنیٰ دارند، سرحدیاند. مرزی، خاکی، بیرون از بندر وَ لنگر. برای یک بندری، دریا، لنگر و بندر ملاک زیستن است و لا غیر. سید سعید! سعادت نصیب من شد این صحن که همبحث دارم چون تو، از دارکلا، اما هُرمزگانگرا! -
ناشناس پاسخی بر اساس تکلیف
بنام پروردگار بصیر و دوستداراهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. پیشاپیش فرارسیدن شب و روز رحلت (بلکه شهادت) افضل رسولان و نیز شهادت سبط اکبرش (امام مجتبی -ع-) و پاره تنش (امام رضا -ع-) را تسلیت می گویم؛ امیدوارم در قیامت از شفاعت آن بزرگوار و خاندان ارجمندش بهره مند شویم.
روز گذشته، در دو قالب کشکولی و غیر کشکولی، نوشته ای را در خطاب به اینجانب نگاشتی و آن را در مدرسه فکرت بارگذاری نمودی؛ نوشته ایکه هم آمیخته با ابراز دوستی پایدار بود، و هم آویخته با طعن بلکه استهزائی متعدد و با ضریب بالا و بی بدیل بود و هم مختوم به توصیه ای خوش خط و خال؛ یکی دو نوبت تصمیم گرفته بودم بلافصله پاسخی بنویسم؛ ولی به جهت مشغله کاری و آماده نمودن مواد خام برای دو سخنرانی در مجلس روضه مزین به حضور جمعی از فرهیختگان حوزوی و غیر حوزوی، زودتر از این زمان موفق به اجرای این تصمیم نشدم؛ الان هم بنا ندارم به تفصیل پاسخی بنگارم؛ بدین جهت به ذکر چند نکته پیش روی بسنده می نمایم:
1) در آخر نگاشته خویش چنین نوشتی: «هر چه بگویی، شک ندارم برای ساختنِ من میگویی. خداقوت دهادِت»؛ میگویم: بنده علم به غیب ندارم و از توان ذهن خوانی هم برخوردار نیستم؛ اما از باب اینکه از کمند سوء ظن رهیده باشم، تصدیقت می نمایم؛ و چون عارف به نیت خویش هستم؛ اعلان میدارم: تمام نقم و نقب و نقدهایم و همه تایید و تشویقهایم نسبت به گفته ها و نوشته هایت، در همین گردونه قرار دارد؛
2) نوشتی : «چون فصل انتخابات فصل نوجزدن احساسات است، جاخالی دادم اسیرش نشوم!»؛ اگر واقعا به این نیت، از حضور در این عرصه پرهیز نموده اید؛ باید بگویم: بارک الله و ماجور باشید؛ و اگر این عدم حضورت معلول عامل دیگری بود؛ قطعا نمی توانم بگویم بارک الله؛ و..؛
3) حضورم در عرصه انتخابات را با گلوله های سنگین توپخانه استهزائی (ابداعی و یا استقراضی) مورد هجمه قرار داده اید؛ و با استخدام تعابیر استهزائی، کوشیدی نتیجه انتخابات را هم دلیل بر درستی این گلوله باران جلوه دهی؛ و سر انجام هم ظاهرا آتش شعله کشیده از درون را با تعبیر استهزائی «آجرکمالله فی الدارین!» به پایان برده اید!!!؛ در این مقام به ذکر این نکته بسنده می نمایم: چون خدا عالم به نیات است؛ بنده با توجه به آموزه دینی «إنَّمَا الأَعمالُ بِا النِّیّات» امیدوارم در سرای قیامت شاهد پاداش الهی نسبت به اقدامات مورد اشاره باشم؛ حتما میدانی ما مامور به وظیفه هستیم؛ و نه نتیجه؛ و تو خود شاهد بودی که در اولین لحظات پس از اعلان نتیجه انتاخابات ریاست جمهوری چهاردهم، اینجانب با تمام وجودم و به عنوان یک مقلد و مطیع مقام معظم رهبری، به نگارش مطلبی تحت عنوان «تبریکی آراسته با خرسندیهای متنوع» را نوشتم و در صحن مدرسه فکرت و غیره بارگذاری نمودم؛ و بر اساس آیه شریفه «وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم»، به آنچه رخ داده است، راضی بوده و می باشم؛ و نتیجه انتخابات را خیر امت و مملکت دانسته و میدانم؛ و تا زمانیکه رئیس جمهور منتخب، به شعارها و وعده های داده شده، پای بند باشد؛ حمایتش را ادای وظیفه میدانم؛ و اگر هم خلافی را به بینم بر اساس عمل به آموزه امام علی (ع) «وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ»، تذکر دادن و نصیحت نمودن را وظیفه خویش میدانم؛ همواره دعایم اینست: «بتواند از کمند سهم خواهان مرئی و نامرئی رهائی یابد، و مؤفق شود؛ زیرا به فرموده عزیز رهبر «مؤفقیت او، مؤفقیت همگان است»؛
ضمنا در این چندماه اخیر همگان شاهد بوده اند که جنابعالی نه تنها در عرصه انتخابات به صورت رسمی و با نام مشخص ورودی نداشته اید؛ بلکه در امور بسیاری مهمی (همانند: فرمایشات مقام معظم رهبری، سخنان سید حسن نصر الله، نقم و نقد و نقب به سازمان منافقین خلق، هجمه های گسترده علیه نهاد روحانیت و حوزویان، عملکردهای برخی از مدعیان اصلاخات، سخنان جناب ملکیان علیه روحانیت و...؛ اهانت های مرئی و نامرئی به راه افتاده در این مدرسه علیه شهید رئیسی، عملیات جاوید وعده صادق، هجمه های سنگین صهیونیست ها نسبت به مظلومان فلسطین، شهادت اسماعیل هنیه، و... و... و... و...) یا اصلا حضور نیافته اید و یا آنکه حضوری بسیار ناچیز و کم رنگ داشته اید؛ قطعا بدانید بسیاری از اعضای محترم مدرسه فکرت، سکوت های معنادار را رصد می کنند؛ و چون متشرع هستید، امیدوارم بتوانید پاسخ مقبولی را در سرای قیامت ارائه دهید؛
4) در فراز میانی نوشته خویش مخبرانه و ناصحانه نوشتی : «اما دلسوزانه و سازنده و دوستانه بگویم من تردیدی ندارم برخی از مواضع و مبانی شما -که خود آن حضرت هم اظهار میداری تبعیت داری از تفکر مرحوم آقای آیت ا... مصباح یزدی- از دیدِ من، ریح و روح جمهوری اسلامی ایران را از بین میبرَد»؛ آقا ابراهیم، سخن در این راستا بسیار است؛ و بنا ندارم همه آنچه را که می بایست در این زمینه بنویسم را الأن به نگارش در آورم؛ ولی از باب عمل به قاعده «میسور» مستند به حدیث منسوب به امیر مومنان علیه السلام («ما لا یدرک کله لا یترک کله؛ کاری را که نمیتوان به شکل کامل انجام داد، نباید از اساس ترک کرد») نکاتی را باز گو می نمایم:
الف) از اینکه به نیت نصیحت و خیرخواهی به نگارش این توصیه روی آوردی، امیدوارم بدین جهت، ماجور باشید؛
ب) بلی، بنده بارها نوشته و گفته ام: نان خور سر سفره علمی حضرت استاد علامه، آیت الله مصباح یزدی بوده ام و حسرت میخورم که توفیق خوشه چینی بنده از محضر این دین شناس متعهد اندک بوده است؛ ولی او تنها استادم نبود؛ بنده از محضر اساتید بزرگوار دیگری همچون علامه آیت الله مرحوم حسن زاده آملی، علامه آیت الله جوادی آملی، و... و... و.. و...نیز به اندازه سعه وجودیم بهره برده و می برم؛ در طول بیش از سه دهه اگر توفیق ادای نافله شب رفیق راهم گردد؛ بدون استثناء این سه استاد فرزانه را در نماز شب خویش یاد می نمایم؛
ج) البته تصویری که جنابعالی بصورت خودجوش و یا بصورت قرضی از دیگران؛ نسبت به علامه مصباح یزدی دارید؛غیر از تصویری است که بنده و هزاران مومن و متدین و انقلابی حوزوی ودانشگاهی و ... و...از این بزرگ شخصیت در عالم اسلام داریم می باشد؛ ماها، به علامه مصباحی عقیده داریم که امام راحل (ره) در پاسخ به پیام تسلیت آن مرحوم در شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی (ره) در تاریخ 2 محرم 98ش (برابر با 22 آذر 1365ش) نوشت:«خدمت جناب مستطاب عمادالأعلام و ثقةالاسلام آقای شیخ محمدتقی مصباح یزدی دامت افاضاته....»؛ ما ها به مصباحی عشق می ورزیم که مقام معظم رهبری از او به مطهری زمان یاد نمود؛ ماها به مصباحی مومن هستیم که علامه جوادی از وی به عنوان «جامع معقول و منقول» یاد نمود؛ و.. و...؛ بنابر این؛ حیات جمهوری اسلامی و تامین اهداف امام و رهبری و دیگر دلدادگان به اهلبیت (ع) و شهداء و همه خیرخواهان نظام به این است که در کنار آموزه های دیگر دین شناسان، با مکتب کلامی، اخلاقی، سیاسی، و...بیشتر آشنا شوند و....
نکته پایانی: ازاینکه ناچارا به نگارش این نوشته روی آوردم؛ و برخی از آنچه که می بایست در این راستا بیان نمایم را برشته تحریر در آوردم و موجب تصدیع اوقات شریف جنابعالی و دیگردوستان شده ام، عذر خواهم؛ سخنم را با این سروده جاوید سعدی بزرگ به پایان می برم: «من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم = تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال».
(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ شام یکشنبه 11 شهریور۱۴۰۳ش_ 27 صفر ۱۴۴۶ق)
-
دامنه | دارابی ،، حجت الاسلام آسید حسین سلاماز زحمتی که در جوابِ به آن جوابِ من به آن پستتان کشیدهای، کمال تشکر را دارم. در انگیزهی من هرگز استهزاء نسبت به شما لانه نکرده، بنابرین فقط خواستم بگویم اگر متن گاهی گزنده است، خود گزندگی بخشی از صنعت ادبیات فارسی است و استخدام آن منعی ندارد. در مورد آنچه که به نظر شما در قبالش در صمت هستم، به نقب نمیآیم، میتواند از مُرجحّات پستنویسیهای من، باشد یا نباشد. اما خیلی خرسندم آن مقام محترم و دوست دیرینم، از من توقعهای مهم و قشنگ در خود نگه میدارد. برین حُسن کردارتان تقدیر پیوست میکنم. در سایهی سرمدی خدای باری هیچگاه ملالی بر شما عارض نشود. سربلند باشید. التماس دعا. ارادتُ ادب: ابراهیم. -
ناشناس سلام (دلم برای این سید بزرگوار سوخت،)مخاطب سخنم آقا ابراهیم می باشد،آقا ابراهیم بدون شک پاسخ شما درقبال سید بزرگوار حضرت حجت الاسلام شفیعی مازندرانی بدینگونه برای بنده بسیار دردناک وسخت است حضرت عالی درصحبت های عامیانه خیلی مسائل اخلاقی را مد نظرقرار می دهی و چنان با مخاطب برخورد می کنی که آدم احساس می کند سال ها با ایشان زندگی کردی ولی وقتی درمقابل آنجناب موضع سیاسی مذهبی و....می گیرند می خواهی مثل مرغ پر کنده آنها را پرپر کنی دوست عزیز حضرت عالی تا چه اندازه سواد داری نهایتا پرفسور،
مگرچقدر سواد حوزوی داری نهایتا مجهتد ازلحاظ پزشکی هم دکترا ،عزیز دل برای بنده شاگرد تنبل این مدرسه سخت آمد که با ایشان این چنین برخورد نمودید باور بفرمایید پاسخ شما برایم بسیارسخت آمد که احساس می کنم من حجت رمضانی به ایشان این پاسخ را دادم وروی دیدن ایشان را ندارم ،شما چون در این مدرسه اینگونه به ایشان پیام دادی می بایست ازایشان درهمین مدرسه دلجویی کنید ایشان هرکه باشند مسلمان که هستند خیلی دلم بدرد آمد خواستم بیشتر بنویسم گفتم شاید موجب ناراحتی گردم .
آقا ابراهیم دوستتان دارم باورم اینست که هروقت عصبانی هستی قلمت بی ترمز می شود یه مطلبی هست که میگه هر حرفی رو باور نکن
بعضی ها رو لبشون شکر دارن
ولی تو قلبشون زهر ...! امیدوارم خودم وهمه دوستان ازاینگونه افراد نباشیم والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته ،عذر مرا پذیرا باشید 🙏
حجت رمضانی دارابی
-
دامنه | دارابی ،، سلام حجتخودت خوب خبر داریکه من خیلیخیلی دوستت دارمت حجت.اما بذار طوری جوابت دهمتکه بدانی ژرفژرف میخواهمت حجت:تو خودِ خودِ عسلی، نیاز نداری شیرین کنی حجت!و برم بالاتر:با قال محلیها: چرب نکن حجت!بست هست حجت؟یا یک فراز بلندبالا ببارمت حجت؟!ارادت من بهِت پیوست و چسب حاج حجت! -
ناشناس ✳️ تفسیر علامه حسن زاده ره از حدیث ما اذی....
ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایام ارتحال رسول اکرم و سبط اکبرش سلام الله علیهما
🔶مقدمه
قبل بیان حضرت علامه لازم است مقدمه ای تقدیم کنم تا سر سخن ایشان معلوم شود
در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: مردم اگر ده چیز را میشناختند سعادت دنیا و آخرتشان تأمین میشد؛ یکی از آنها شناخت ابلیس (دشمن) و یارانش میباشد. (..)
همچنین امام علی(ع) در نهجالبلاغه شناخت دشمن را رمز بلوغ معرفت میداند و فرمود : «و اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی ترکه و لن تاخذوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نقضه و لن تمسکوا به حتی تعرفوا الذی نبذه...؛ (نهجالبلاغه خ ۱۳۷ و کافی ج ۸ )
و بدانید که رشد درنمییابید مگر که رشد وانهادگان را بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمیزنید، مگر که فروفکننده آن را چنان که باید شناخته باشید.» و خود بخش عظیمیاز تلاش خویش را در دوره حکومت به افشاگری چهره دشمنان خود پرداخت
🔶 بیان علامه حسن زاده ره
روزی خدمت حضرت استاد علامه حسن زاده آملی رضوان الله تعالی علیه رسیدم از حضرتش پرسیدم ، با وجود سرگذشت بسیار سخت و طاقت فرسای برخی از پیامبران گذشته علیهم السلام حتی برخی را تعقیب کردند در شکاف درختی یافتند با درخت وی را بریدند پس چگونه رسول الله ص می فرمایید
هیچ پیامبری به مانند من اذیت نشد
حضرت استاد رضوان الله تعالی علیه فرمود این اذیت مربوط به حضور منافق اعظم در بین صحابه بود.
هر پیامیری در عصر خود با یک منافق مواجه بود اما همانطور که آن حضرت خودش افضل و اعظم و اکرم از همه انبیاء الهی ع بود لذا منافقی که در عصر رسالت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم بود اعظم از همه منافقان پیشین و بعد از خود بود او کسی نبود جز همان دومی
سپس حضرت استاد سروده ای داشت برایم خواند که روایت آن در چنین روزی روا نیست .
🔶پی جویی سخن علامه..
خودم فرمایش حضرت استاد را پی جویی کردم ریشه سخنش را در قرآن با عنوان الدالخصام در آیه شریفه ۲۰۴ و ۲۰۵ سوره بقره یافتم اگرچه برخی از مفسران شاید تعمدا سعی کردند برای فهم مصداق این برترین دشمن لدود، آدرس غلط بدهند اما اگر کسی اهل تحقیق در تفسیر باشد می تواند به مصداق اصلی این آیه شریفه برسد
لذا همین که ناچار بود چنین موجود پلیدی را هر روز ببنید و تحمل کند سخت ترین عذاب برای آن حضرت بود او با پلیدی و شرک و کفر خود گاهی چنان دم از حراست از دین می زد که حضرت متحیر می ماند طبق آیه تعجب می کرد اما حق تعالی او را منافق اعظم نامید
اگر کسی میخواهد به مقام والای پیامبر اکرم ص واقف شود طبق حدیث شریف امیر مومنان ع لازم است این منافق پلید و اقدامات کثیف او را بشناسند تا به خلق عظیم و حلم عجیب و تدبیر اعجب آن حضرت ص آزاری که دید واقف شود
۱۲شهریور ۱۴۰۳
سید کمال الدین عمادی
طلبه قم
سلام
جناب آقای طالبی
در مورد مکان بستری شدن و دفن حضرت دو قول است بالا قول خانه عایشه را ذکر کردم ولی اولا خبرهای دیگر دلالت دارد که اتاق خود حضرت و در کنار اتاق عایشه بود و ثانیا ان خبرهای که میگوید اتاق عایشه بود اتاق عایشه ملک عایشه نبود بلکه ملک پیامبر ص بود
در هر صورت این موضوع خود نیازمند تحقیق مستقل است که فعلا فرصت آن وجود ندارد.
احمد باقریان ساروی
جناب طالبی سلام
من تحقیقی در این زمینه نکردم، نمیدانم.
اگر امر کنید، امتثال میکنم.
۱. منافاتی نیست،
ممکن است ریشه تب، همان سم باشد اگر آن روایت صحیح باشد.
۲. احادیث دیگری هم داریم که نه تنها قبل از مرگ، که بیماری موجب ریزش گناهان میشود، پس اگر این بیماری وصل به مرگ شود بهتر است. ز زنبوری صحیح است.
۳. در باره پیشنمازی ابوبکر در اروزهای آخر عمر پیامبر هم نکاتی وجود دارد که مستقلا خواهم نوشت.
کاملا درست است.
درس است برای افراد و اجتماع،
درس است برای فرد و خانواده،
درس است برای حاکمان و مردم،
اساسا تمام این رفتارها برای ساختن فرد و جامعه است.
بله
همه ما ممکن است در زندگی به حق الناس مبتلا باشیم، دانسته یا ندانسته، خواسته یا ناخواسته.
این رفتار پیامبر یعنی ای مردم، خالصانه باید به ملاقات خدا بروید.
این مردم یک وقت در قالب افراد بدون منصب و مسئولیت هستند و یک وقت هم در کسوت جکومت که قطعا مسئولیتش بیشتر.
قبول باشه
جریان زندگی و شهادت حضرت زهرا سلامالله علیها و بخصوص جریان ملاقات ایشان با آن دو نفر، همه چیز را درنوردیده و همه قوانین را به چالش کشیده است، مگر آن بانوی الهی و آسمانی، حجتالله علیالحجج نیست؟
یا زهرا
تمام زوایای زندگی آن حضرت درسآموز است، چراکه برای احیای مردم و زنده نگهداشتن آنها آمده بود.
از جمله موضوع وحدت، اخوت و...
اگر اسلام دین زندگی است، باید هم چنین باشد، وگرنه از زندگی ماها خواهد رفت، یعنی ما بیرونش میکنیم
محمدرضا احمدی
-
دامنه | دارابی ،، چند پاسخ دامنه به اعضای مدرسه فکرت ۱۳ ، ۶ ، ۱۴۰۳:،،آق سید سعید سلامدیش از آن نطر نصب نمیکنم که اساساً تمایل به نشستن پای گیرنده در من وجود ندارد؛ اندک میل هم اگر هست، تماشای مستند حیات وحش برای من شگفتانگیز است و بهشدت باشکوه. درود.حجت الاسلام آشیخ جوادآقا سلام. متن دستخط من، نظرم هست نسبت به متن این خبر که حضرتعالی پست کردهاید. از شما بابت اطلاعرسانی بیطرفانه ممنونم.ابراهیم طالبی دارابی،،آقا صدرالدین سلامعلاوه بر قدردانی ازت برای بیان نظرت، دیدگاه من همآره این است همانطور حکومت گردن شهروندان حق دارد، شهروندان نیز گردن حکومت حق دارند. آنکه زور توسط او اعمال میشود البته توصیهی اکید شده است در ادبیات دینی که نسبت به شهروندانش عدل ورزد، نه خشونت. از سمت من این بحث تمام.