مبانی فکری سلیمانی (۳)
به قلم دامنه. به نام خدا. مبانی فڪری سلیمانی (۳) . شهید حاج قاسم سلیمانی، انسانی اندیشمند بود و اندیشههای مکتبی و اخلاقیاش ریشه در مراحل دشوار زندگیاش داشت. «توماس اسپریگنز» در کتاب «فهم نظریههای سیاسی» (ترجمهی دکتر فرهنگ رجایی): «با ارائهی الگویی چهارمرحلهای شامل مشاهدهی بحران و بینظمی، تشخیص درد و علت بحران، بازسازی خیالی جامعهی مطلوب و در نهایت ارائهی راهحلی برای درمان درد، بر آن است که اندیشمندان سیاسی در تأملات خویش ناگزیر از این مراحل گذر کردهاند.» (منبع)
ازینرو، در سومین قسمت مبانی فڪری سلیمانی، با الگوی چهارمرحلهای «توماس اسپریگنز»، بنیادهای فکری سلیمانی را پی میگیرم. در واقع اسپریگنز میخواهد این را بگوید که برای فهم نظریهها و اندیشههای هر یک از متفکران و چهرههای شاخص جامعه، اول از همه، باید دانست زمانه و احوالات روزگار آن فرد چگونه بوده و یا هست؟ (=بحران یا ثبات) چه بحرانها و مسائلی را لمس کرده است؟ (=متغیّرات) نسبت به انسان چگونه میاندیشد؟ (=انسانشناسی) و چه چیزهایی بر افکار و رفتارش تأثیر گذاشته است؟ (=تأثیرگذاران).
بزرگپاسدار شهید حاج قاسم سلیمان
بازنشر دامنه
۱. زندگی حاج قاسم از دل فقر و سختی و از سرزمینی فقیرتر و سختتر قوام یافت و خود از درون این دو درد برخاست و این دو محرومیت را بشدّت در وجودش لمس کرد. همین دو عامل، متغیّر اصلی در شکلگیری شاکلهی شخصیتی او شد. یعنی وی را برای همیشه وامیداشت تا از این مبنای فکری و هویتسازش بیرون نیفتد و خود را همواره با بیچارگان و مظلومان دربیامیزد و به دردهایشان بیندیشد و اگر توانی دارد (که داشت) برای کاستن آلام مستمندان و مستضعفان و سختیکشیدگان ایران و جهان بکوشد. (که کوشید)
من در مرداد سال ۱۳۹۳ در وبلاگ اولم: «دامنه دارابکلا؛ طوفان فکری» (اینجا) نخستین پست سلسله مباحث «چهرهها» را به معرفی این بزرگمرد اختصاص داده و وی را به اختصار معرفی کرده بودم، با این جملات کوتاه:
«او متولد ۱۳۳۵ روستای «قنات ملک» شهرستان رابُر کرمان است. در برق کرمان کار میکرد، [مدتی نیز در رستوران]. در جوانی جذب سپاه شد. به کردستان رفت. فرمانده سپاه ۴۱ ثارالله کرمان شد. سال ۱۳۷۶ فرمانده سپاه قدس شد؛ بخشی از سپاه که به امور بین المللی و ... میپردازد. او یکی از مهمترین چهرههای روز ایران و جهان است. شجاع و دانا و باپرواست. در واقع حاج قاسم سلیمانی مرد نخست سپاه ایران است. اینکه دامنه ایشان را چهرهی اول این سلسله متن نموده است را حتماً درک میکنید.».
و نیز در همان تاریخ در پستی دیگر در تذکری برادرانه به وبلاگ «قلهی بصیرت دارابکلا» (این پست: اینجا) نوشته بودم:
«کدام ایرانی سراغ دارد که حاج قاسم سلیمانی حتی یک سخنرانی علیهی وحدت و انسجام کشور کرده باشد؟ حتی یک بار وارد مسائل فشلکنندهی جناحی شده باشد... حتی یک بار از عنوان «فتنه» پلی بسازد برای انتقامجویی و کینههای ابوسفیانی؟»
۲. زمانهی حاج قاسم نیز بر اساس الگوی چهارمرحلهای «توماس اسپریگنز»، زمانهای انباشته از بحرانها بود. کافی است از میان انبوهی از بحرانها، فقط به هشت سال سخت دفاع مقدس توجه داشت که او به همراه حلقهی نیکان، یک پای جنگ بود و در طول جنگ نیابتی عراق از سوی غرب علیهی ایران، او همواره کنار خوبان و شهیدان و جانبرکفان زندگی کرد. و این، موجب گردید مبانی فکریاش سرشار از آموزههای معنوی و آسمانی باشد.
بدیهی و روشن است میان دو کَس که یکی در پَرِ قو و خانهای مجلّل و آرزوهای دراز بخوابد و دیگری در کیسهخواب و سنگرهای محقّر و آمال فَراز، فرقشان از فرش است تا به عرش. عرشی فکرکردن سلیمانی ریشه در همین زیستن کنار خوبانِ روزگار داشت که همهی آنان جانِ شیرین خود را برای دین و وطن تنظیم میکردند و لحظهلحظه معاششان را برای معاد بهروزرسانی. و چنین بود بزرگمردِ دین و میهن، شهید حکیم، قاسم سلیمانی.
دنبالهی مبانی در قسمت بعدی...