به قلم دامنه : به نام خدا. گَت تا خُوود، بود. بیست مَنقل گِرد برنجیِ، دور تا دور چیده میشد؛ با آتش گُرگرفتهی زغال. چند قلیون تخم بوتهای نه شیشهای با تَمکوتاس هم کنارشان. پیشپیش یکییکی دو سه ساعت زودتر میآمدند تا هم، کنارِ منقل را رِزرو کردهباشند و هم از کَت پُشتدادن محروم نگردند، چون وسط و لای جمعیت، هم پا، پلَندر میگرفت و هم کمر، درد.
مَش شعبون -که ساقی صبور و صمیمی چای بود پدرِ عزیز شهید- عِدّه و عُدّه داشت، یعنی وَردست، پشتِ وَردست؛ که یکی زغال میریخت در آتشخانهی سماور. یکی اِسکانزیرها را میشُست و آن دیگری قند در ظرف برنجی میریخت و میان حُضّار یککَلوه یککَلوه پخش میکرد. مشهور شده بود یککَلوه یکاِسکان. حالِ آدم جا میآمد وقتی همون یک اِسکان چای با یککَلوه قند نصیبت میشد. پُکپُک قلیون، صدای اِسکانزیر، هَمهَمهی همه، هنور هم در گوشها طنین دارد.
ساعتی نمیگذشت که کیپ تا کیپ پُر میشد. گَت تا خُوود، بود. جا نمیشد حتی پا دزار کنی که کمی، دَم بدی به لینگ. طلبههای «آقامدرسه» که از اطراف منطقهی میاندورود میآمدند و در آن حوزه، درس میخواندند، دوزانو، منظم و با نهایتِ حرمت و ادب روبهروی روحانیون مینشستند.
سهچهار سینزنیخون نوحه میخواندند. جمعیت -که بیشترشان چَکّیِ چاکِ پیراهن را درمیآوردند- بر سینه میزد تا صدای بیشتری منتشر کند و ثوابی بیشتری جمع. چراکه شرکت در عزاداری برای حضرت سیدالشهداء (ع) و شهدای کربلا و اُسرای عزیز شام به سرفرماندهی حضرت زینب (س) آن پیامآور شجاع عاشورا، برای همه، یک سُنت حسَنه بود، یک صراط مستقیم بود، یک اُنس و دلدادگی بود و یک وفا به آرمان بیهمتا.
کمتر کسیست که بالاترین داراییِ خود را همین عشق و پیمایش، همین اشک و رَشک (=غیرت)، همین ریشه و ریشریش شدن، همین سوگواری و عزاداری و همین نداها و آواها نداند.
با «یک یاعلی بلند؛ یاعلی: یاعلی. یاعلی. یاعلی.» سکوت، مجلس را دربرمیگرفت و چشمها، همه، به سمتِ روحانیون دوخته میشد که کدامیک اینک به منبر میرود. جمعیت وقتی میدید از میان آنهمه روحانیونِ تَکیهداده به دیوار تکیه، مثلاً شیخ عباسعلی مختاری برخاست و میخواهد به منبر برود، شور و هیجان تکیه را فرا میگرفت؛ چون آن مرحوم، هم کوبنده سخن میرانْد، هم غَرّا و هم شمُردهشمُرده و رسا. زیرا سخن را در همان آغاز با تکاثر شروع میکرد:
أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ. حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ.
ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّمدل:
مسابقهی افزونطلبی و نازش (به مال و منال و خدم و حشم و ثروت و قدرت) شما را به خود مشغول و سرگرم میدارد. تا بدان گاه که (میمیرید و) به گورستانها میروید (و کار از کار میگذرد). هان بس کنید! (بعد از مرگ) خواهید دانست (که چه خاکی بر سر خود ریختهاید). باز هم (میگویم:) هان بس کنید! خواهید دانست (که چگونه خود را خانه خراب و بدبخت کردهاید). هان بس کنید! اگر آگاهی قطعی و یقینی داشته باشید (و از فرجام کار خود کاملاً باخبر باشید، از این مسابقهی افزونطلبی و مباهات به قدرت و ثروت دست میکشید و گرد ملاهی نمیگردید و به کار آخرت میپردازید). شما قطعاً دوزخ را خواهید دید. باز هم (میگویم:) شما آشکارا و عیان، خود دوزخ را خواهید دید (و در آن خواهید افتاد).