تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
سید مهدی صباغ دارابی : سلام و عرض ادب، با عرض پوزش در نوشتار بالا مهندس سرایلو مدیر عامل شرکت نکاچوب نبود ایشون مدیر راهسازی شرکت بودبسیار توانمند بود که همکاران بهش میگفتن سرایلو بزرگ، مدیر عامل فک کنم یا آقای نجاتی بود یا آقای اهنگری. یاعلی مدد -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روز بهخیر فقط یک نکته؛ بر اساس کتاب " بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی" نوشته حمید روحانی، یکی از دلایل اعتراض آیتالله خمینی به محمدرضاشاه پهلوی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دادن حق رأی به زنان بود. جلیل قربانی -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روزتون بهخیر ۱- چند سال پیش تصمیم گرفتند تا بنای یادبودی با عنوان شهدای گمنام در پارک تفریحی وزرامحله در شهر سرخرود بسازند. ۲- این کار در آن زمان با مخالفت گسترده اهالی وزرامحله از جمله خانوادههای شهدای محل روبرو شد. ۳- مادر دو شهید یدالهی (مادرخانم بنده) گفته بود این دو شهید گمنام را در ... -
ناشناس : سلام متنی از آقای عمادالدین باقی: تاکر کارلسون یکی از چهرههای مشهور رسانهای در امریکا و چهره محوری در جنبش ماگا است. صفحهاش در یوتیوب بیش از ۵ میلیون دنبال کننده دارد. برخی مطالبش درباره ایران شگفت انگیز است. اگر از زبان یک ایرانی گفته میشد به توهم توطئه و غرب ستیزی متهم میشد اما از زبان شخصیتی مانند ... -
ناشناس : به ص ۳۳۸ تا ص ۳۴۳ کتاب جامعهشناسی سیاسی دکتر حسین بشیریه رجوع شود. -
از مدرسه فکرت : درود خواندنی و پر اهمیت -
ناشناس : درود بر شما آقای نور مفیدی در جنگل خواری استان گلستان معروفه و در حال حاضر مالک شرکت ممتاز! محمدحسین آهنگر دارابی -
ناشناس : پیام یک عضو مدرسه فکرت: سلام جناب آقای طالبی. مطلب شما عینا مشابه قطعنامه هائیست که اپوزیسیون خارج نشین درمیتینگهای تبلیغاتی که راه میاندازد پرسروصدا اما جمعیتی ازآن استقبال نمیکنند صادرشده. چندایراد کارشمارا باصراحت گوشزد کنم اولا.همچون گذشته بادیدگاه توام باتحقیر وشکست برای جبهه داخلی وغلبه وظفروپیروزی ... -
ناشناس : جمعی از فعالان سیاسی اجتماعی استان یزد جمعهشب با سید محمد خاتمی دیدار کردند. در این دیدار که در محل بیت تاریخی شهید صدوقی برگزار شد، سید محمد خاتمی طی سخنانی با تأکید بر شناخت دقیق مشکلات برای رسیدن به صورت راه حل واقعی، اظهار کرد: اگر معتقدیم اسلام جاودانه است باید به تمام پرسش ها و نیازهای روز به روز نو ... -
ناشناس : با سلام از زمانی که این پست جناب طالبی که با غلظت زیاد بیان شد را خواندم، واقعا حساس شدم تا ببینم قضیه از چه قرار است. این کتاب در درس یازدهم خود شرایط ظهور را تشریح میکند و در بخش زمینههای چهار عنوان را مطرح میکند: ۱. طرح و برنامه ۲. رهبر ۳. یاران ۴. آمادگی عمومی در بخش یاران، هفت ویژگی یاران آن حضرت را ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- دامنه کتاب
- انقلاب اسلامی
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مسائل روز
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- جهان
- فرهنگ لغت دارابکلا
- قرآن در صحنه
- روحانیت ایران
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- جامعه
- لیف روح
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- جبهه
- روحانیت دارابکلا
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- خاورمیانه
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- سیاست
- اوسا
- روزبه روزگرد
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- زندگی
- حومه
- شهرها
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
آذر ۱۴۰۴
۸
-
آبان ۱۴۰۴
۲۰
-
مهر ۱۴۰۴
۱۸
-
شهریور ۱۴۰۴
۲۸
-
مرداد ۱۴۰۴
۳۳
-
تیر ۱۴۰۴
۱۶
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۰
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۱
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۷
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۰
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۱
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۵
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۷
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
خاطرهی تکیهی دارابکلا
به قلم دامنه : به نام خدا. گَت تا خُوود، بود. بیست مَنقل گِرد برنجیِ، دور تا دور چیده میشد؛ با آتش گُرگرفتهی زغال. چند قلیون تخم بوتهای نه شیشهای با تَمکوتاس هم کنارشان. پیشپیش یکییکی دو سه ساعت زودتر میآمدند تا هم، کنارِ منقل را رِزرو کردهباشند و هم از کَت پُشتدادن محروم نگردند، چون وسط و لای جمعیت، هم پا، پلَندر میگرفت و هم کمر، درد.
مَش شعبون -که ساقی صبور و صمیمی چای بود پدرِ عزیز شهید- عِدّه و عُدّه داشت، یعنی وَردست، پشتِ وَردست؛ که یکی زغال میریخت در آتشخانهی سماور. یکی اِسکانزیرها را میشُست و آن دیگری قند در ظرف برنجی میریخت و میان حُضّار یککَلوه یککَلوه پخش میکرد. مشهور شده بود یککَلوه یکاِسکان. حالِ آدم جا میآمد وقتی همون یک اِسکان چای با یککَلوه قند نصیبت میشد. پُکپُک قلیون، صدای اِسکانزیر، هَمهَمهی همه، هنور هم در گوشها طنین دارد.
ساعتی نمیگذشت که کیپ تا کیپ پُر میشد. گَت تا خُوود، بود. جا نمیشد حتی پا دزار کنی که کمی، دَم بدی به لینگ. طلبههای «آقامدرسه» که از اطراف منطقهی میاندورود میآمدند و در آن حوزه، درس میخواندند، دوزانو، منظم و با نهایتِ حرمت و ادب روبهروی روحانیون مینشستند.
سهچهار سینزنیخون نوحه میخواندند. جمعیت -که بیشترشان چَکّیِ چاکِ پیراهن را درمیآوردند- بر سینه میزد تا صدای بیشتری منتشر کند و ثوابی بیشتری جمع. چراکه شرکت در عزاداری برای حضرت سیدالشهداء (ع) و شهدای کربلا و اُسرای عزیز شام به سرفرماندهی حضرت زینب (س) آن پیامآور شجاع عاشورا، برای همه، یک سُنت حسَنه بود، یک صراط مستقیم بود، یک اُنس و دلدادگی بود و یک وفا به آرمان بیهمتا.
کمتر کسیست که بالاترین داراییِ خود را همین عشق و پیمایش، همین اشک و رَشک (=غیرت)، همین ریشه و ریشریش شدن، همین سوگواری و عزاداری و همین نداها و آواها نداند.
با «یک یاعلی بلند؛ یاعلی: یاعلی. یاعلی. یاعلی.» سکوت، مجلس را دربرمیگرفت و چشمها، همه، به سمتِ روحانیون دوخته میشد که کدامیک اینک به منبر میرود. جمعیت وقتی میدید از میان آنهمه روحانیونِ تَکیهداده به دیوار تکیه، مثلاً شیخ عباسعلی مختاری برخاست و میخواهد به منبر برود، شور و هیجان تکیه را فرا میگرفت؛ چون آن مرحوم، هم کوبنده سخن میرانْد، هم غَرّا و هم شمُردهشمُرده و رسا. زیرا سخن را در همان آغاز با تکاثر شروع میکرد:
أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ. حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ.
ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّمدل:
مسابقهی افزونطلبی و نازش (به مال و منال و خدم و حشم و ثروت و قدرت) شما را به خود مشغول و سرگرم میدارد. تا بدان گاه که (میمیرید و) به گورستانها میروید (و کار از کار میگذرد). هان بس کنید! (بعد از مرگ) خواهید دانست (که چه خاکی بر سر خود ریختهاید). باز هم (میگویم:) هان بس کنید! خواهید دانست (که چگونه خود را خانه خراب و بدبخت کردهاید). هان بس کنید! اگر آگاهی قطعی و یقینی داشته باشید (و از فرجام کار خود کاملاً باخبر باشید، از این مسابقهی افزونطلبی و مباهات به قدرت و ثروت دست میکشید و گرد ملاهی نمیگردید و به کار آخرت میپردازید). شما قطعاً دوزخ را خواهید دید. باز هم (میگویم:) شما آشکارا و عیان، خود دوزخ را خواهید دید (و در آن خواهید افتاد).
تَلِّ غمِ مُحرّم
به قلم دامنه : به نام خدا. وقتی تو، ای عزادار حسین (ع) در نقطهی مُحرّم و بر تَلِّ غمِ آن میایستی، عقل و احساست بر وجودت قطره میچکانَد تا با وجدانی راحتتر از هر ماه و روز دگر، به آن فرااُقیانوسِ بیکران بپیوندی؛ به مکتب و معبدِ امامِ عبادت و عبودیت و عرفان و عاشورا. به دانشگاهِ آموزگارِ چگونهزیستن و چگونهمردن، باهم. به پیشگاهِ انسانِ والِه خدا که در الهیّتِ یکتایِ یگانه هم ذوب بود و هم مجذوب. به درگاهِ اباعبدالله -علیهالسّلام- که پدرِ بندههای خدا شد از روز ازَل و حضرتِ ثارالله (=خونِ خدا) گردید، اِلیالابَد. و به بارگاهِ شهید آگاهِ عاشورا که خدا نیز شیدا و پذیرا و در ملاقاتِ اوست.
وقتی بر کرانهها و ناحیههای بیکران و بیکنارهی مُحرّم مینشینی، موجودیتت دگرگون میشود و رودبارِ اشک و پیام و جولانگاه فریاد و گریه و عزا احاطهات میکند و آنچنان بر تو محیط میگردد که گویی به سانِ رودخانهی خروشانی که:
باد دیوارههای آبخیز تو را میساید. آب آن را میتراشد. سیلاب از آن میخراشد. بُلبُلِ دل در آن میخُرامد. طاووسِ سِرّ بر آن میچَمد. زوزهی سرما به آن میتازد. دلِ بیقرار از ژرفای این درّه، ذرّهذرّه میکاهد. روح که آکنده از درد و الَم است آن را مینوازاند. آفتابِ شاهد، بر آن نور میتاباند. مهتاب خجِل بر آن روشنی میپاشاند. برفِ اندوه، لبههای خشک آن را میپوشاند. طوفان سهمگین، سبزههای روییدهات را میکَند و به هوا میپراکنَد. ولی یک صخرهسنگِ سختِ قطور در آن به تو درسِ مقاومت و کَندهنشدن میآموزاند. و خدای هستیبخش در تمام این مظاهر، برِت جلوِه میکند تا به تو بیاموزاند تا زندهای به عهدت بمان که به آن «تلّ» چشم بدوزی و به آن «گودال» گوش بداری، و به آن خیمهها دل دهی، تا نگذارنت به یغما روَی. که بتوانی تو ای عزادار عاشورا و روندهی راه حسین (ع) -که عزاداری برای آن پیشوا و یارانش حتی در تنهایی و خلوت و رعایت مصلحت، چونان نماز، ترک نمیگردد- به اوج ادراک برسی که:
این جملهی «ما رأیتُ الّا جمیلاً» حضرت زینب (س) پیامآور عاشورا چه پیامیست که چارچوب مکتب شدهاست. که خطاب به حاکم وقت فرمودند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم. این ندا، نهایتِ عرفان نظری و عرفان عملی و ختمِ فهم و آوای رسای تمامِ عصارهی عاشوراست و در رثای واقعهی کربلا.
و آخرین سخنان امام حسین (ع) در شب عاشورا با خداوند را -که برترین تابلوی زیستن است- صحیح هجی نمایی و وفق راهت کنی که چه عارفانه و توحیدی نجوا دادند:
«اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَرْبٍ وَ رَجَائِی فِی کُلِّ شِدَّةٍ وَ ...» «پروردگارا تنها تو در تمام پیشآمدهاى ناگوار، موردِ اطمینان من هستی و در هر سختى به تو امید دارم و... بسیارى از اندوههایى که به من رو مىآورَد و قلب را ناتوان مىکند و راهچاره را مسدود مىسازد و دوست، مرا تنها میگذارد و دشمن، شماتت مىنماید، همه را با توجهی تو، بر خود هموار ساختم و به جز تو، با دیگرى به میان ننهادم و به جز وصول به حضرتِ تو، به دیگرى اعتنایى ننمودم و... تو ملازمِ هر نیکی، و غایت و مُنتهای هر میل و رغبت هستی.» (منبع)
از نگاه آسیبشناسانه و دینشناسانهی امام حسین (ع) پارهای از مردم، نه بندهی خدا که عبدِ دنیا هستند و تا جایی از دین، دَم! میزنند که فکر میکنند باید از آن منفعت و سود ببرند. ازینرو، وقتی دچار سختی و به گذر از آزمودنها مبتلا میشوند، پا پس میکِشند و فقط زبان به دینداری و تدیّن میگشایند و عقب مینشیند. و به همین علت از نظر آن حضرت، دینداران در شرائطِ سخت، اندکاند؛ گویی دین «لَقلَقهی زبانشان» میباشد، تا اینگونه در جامعه ظاهر شوند و جلوه کنند. به تعبیر آیتالله عبدالله جوادی آملی «دینِ آدامسی» دارند. یعنی دین را مثلِ آدامس میجوند و بعد تُف میکنند!
سخن امام حسین (ع) -که در کتاب حدیثی «تحف العقول» محدّث حرّانی ثبت است- این است:
«همانا مردمان، بندهی دنیایند و دین، لقلقهی زبان آنهاست و هر جا منافعشان [به وسیلهی دین] بیشتر تأمین شود، زبان مىچرخانند و چون به بلا آزموده شوند آنگاه دینداران اندکاند.» (منبع)
نکته: به نظر من، امام حسین (ع) چنین دیندارانی را، نه فقط در عالَمِ نظر به جامعه و دینداران شناساندند، بلکه در صحنهی عمل به چشم خود دیدهاند. آنهمه آدم در کربلا که به مَصاف با اباعبدالله (ع) صف شدهبودند و آرایش لشکر گرفته بودند، از کافرستان! نیامده بودند، بلکه دینی، در حد لقلقهی زبان داشتند و به فرموهی حضرت سیدالشهداء (ع) «بندهی دنیا» بودند که حاضر شدهبودند دست به شقاوت و خفّت بیالایند.
حرم امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (س)
سخنان امام حسین (ع) و اساساً بیان پیامبران و امامان -علیهم السلام- لبریز از پند و سرشار از اندرز است، زیرا حکمت است. و حکمت سخنیست که فرد را به مقصد پیش میبرَد. پس کافیست کمی به آن نگریست و اندیشید. آرامش و بازسازی فقط با سخنان حکمتآمیز، میسّر است. دیگر اینکه گفتار امام حسین (ع) از آن نظر در نزد دیگران نافذ است و بر جان مینشیند، چون هم بهطور ویژه در قلبهای مؤمنان و آزادمردان حضور دارد و هم آنچه به دیگران سفارش میکرد، خود در عملکردن به آن پشتاز بود. مثل این جملهها و گفتارها (منبع) که آن حضرت میفرمایند: بیشتر بخوانید ↓
با آیهی ۱۹ لقمان
با آیه:
«وَاقْصِدْ فِى مَشْیِکَ» (آیهی ۱۹ لقمان)
مجمعالبیان: «و در راه رفتنِ خود، میانهرو باش»؛ یعنى: راه رفتنت را میانه و همچون راهرفتن در حالت آرامش و وقار قرار ده، مانند این سخن خدا: «کسانى که روى زمین، بهنرمى گام بر میدارند.» «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا». (آیهی ۶۳ فرقان)
قَتاده میگوید: معناى آن چنین است: در راه رفتنت، فروتن باش.
سعید بن جُبَیر میگوید: در راه رفتنت، فریبکارى نکن.
منبع: تفسیر مجمعالبیان؛ ج ۸ ، ص ۵۰۰. (بانک حدیث)
یادآوری توضیحی دامنه:
تفسیر «مجمعُالبیان» اثر شریف و «بیهمتا»ی مرحوم شیخ طبرسی از عالمان بزرگ قرن ششم است. این اثر بزرگ، همواره مورد توجه و استناد عالمان دینی بوده و هست. مرحوم علامه طباطبایی نیز از نکات ادبی و روایی این تفسیر در جایجای «المیزان» نقل کردهاند.
مقبرهی ایشان در کنار باغ رضوان در ضلع شمالی حرم امام رضا (ع) یعنی پشت صحن انقلاب است و خیابان شیخ طبرسی مشهد، در امتداد همین مقبره قرار دارد که به یاد و نام او نامگذاری شده است. توفیق زیارت قبرش بارها نصیبم شده است. از اینکه آن عالم عظیمالشأن، زادگاهش طبرستان یا تفرش و یا ساوه و قم است، اختلاف نظر است. بر روح و روان پاکش صلوات و درود وافر میفرستم.
شالی و شَلتوک
نام خدا و با خداقوّتگویی به زحتمکشان شالی و شَلتوک و برنج و رنج. با عکس شالی و شالیزار زیر، فیالفور، دستکم این واژگان در ذهن من انباشته میشوند، هر چند هیچوقت تا به این سنّم، نه در شالیزار کار کردم و نه در دِروی آن کارگری ولی حسّ زیبایی به آن داشته و دارم:
میراب و جویِ آب (=کِله).
وِرزا و وَرزِ زمین.
تیلر و شخم و خیش.
زنانِ زحمتکش و کار و بارِ زار.
بوی قشنگ شالی و شالیزار.
دِرو و داس و درهی مردانِ مرداد تا مهر.
خرمن و خرمنکوب و اسب و تراکتور.
رنج و برنج و مُربّای تُرنج.
خروار و شالیکوب و خریدار.
خرید به ثمَنِ بَخس (=کمبهاء) از کاسب و کشاورز.
شروع تقلُّب و غشّ در بازارِ دراز.
لولهپولیکای دلّال در لای کیسهبرنج...
که بگذرم.
ولی این را بگویم:
قُوتِ غالبِ غذای لذیذ ایرانی.
لقمهی چربِ تَهچینِ بوقلمون و غاز مازندرانی.
دو دیس! پلو و چلوی طارم اصلی.
بلافاصله رفتن به کُرسیبِن و خوابیدنِ فوری.
و بعدها قند و چربی و نحیفی و فشارِ لاجرَمِ آنی.
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
ابراهیم طالبی دارابی
برّهام کُشتند و بُز بفروختند
به قلم دامنه : به نام خدا. زندهیاد پروین اعتصامی در دیوانش، شعری دارد با اسم «ناآزموده» (منبع) که ۴۳ بیت است. من برداشت و شرح کوتاهام را از آن، در دامنه مینویسم:
شعر، داستانِ قاضی بغداد است که مریض شد و دفترش گردآلود گردید و بیمُشتری. مدتی گذشت. دید زندگیاش کساد شد و اوضاع هرجومرج و ملت هم به داوری محتاج! پسرش را جای خود گذاشت و اینچنین نصیحتش نمود و اینگونه! خط و ربط داد:
حرفِ ظالم، هر چه گوید میپذیر
هر چه از مظلوم میخواهی بگیر
گاه باید زد به میخ و گه به نعل
گر سنَد خواهند، باید کرد جعل
پسرِ قاضی بر سریر قضاوت نشست و روزی یک ستمدیدهی روستایی، سراغش میآید و اینگونه طرح مسئله و دردوناله و در واقع شِکوه و شکایت میکند:
کرد نفرین بر کسانِ کدخدای
که شبانگه ریختندم در سَرای
خانهام از جَورشان ویرانه شد
کودکِ ششسالهام، دیوانه شد
روغنم بُردند و خرمن سوختند
برّهام کُشتند و بُز بفروختند
پسر قاضی اینگونه پاسخ میدهد تا با اَخّاذی (=باجگیری) رشوه به رسم امروزی! داوری کند و در حقیقت «زر»سِتانی کند، نه «داد»سِتانی:
گفتم این فکرِ محال از سر بِنه
داوری گر نیک خواهی، زر بده
پسر قاضی وقتی دید روستایی زر ندارد و دینار هم هیچ، دست به کشمکش میزند و سرانجام میکُشدش. قضیه را به پدرش شرح میدهد. قاضیِ مریض و قرینالسَریر (=بسترنشین) بغداد کار پسرش را -که به قتل دادخواه انجامید- نمیپسندد! و پسر به کنایه میگوید شما قاضی بودید به طرز زیر! برخورد میکردی:
خیرهسر میخواندی و دیوانهاش
میفرستادی به زندانخانهاش
پسرِ قاضی در ادامه، به پدرش چنین پاسخ میدهد. یعنی در حقیقت دست به افشاگری میزند و هویتش را برملا میسازد:
تو، به پنبه میبُری سر، ای پدر
من به تیغ، این کار کردم مختصر
آن چنان کردم که تو میخواستی
راستی این بود و گفتم راستی
نکته: من اما نمیدانم امروزهروز در گیتی، میانِ دادخواه، دادستان، دادگاه، داور، و اساساً دادگستری و وُکلا و مُنصفا چه ربط و رابطهای برقرار است و قضاییهی کشورها چگونه طیّطریق میکنند؟ به سبک و سفارش قاضی بغداد! و شعار و تشریفات؟ یا به رسمِ شرافت و شعائر و تشریعات؟
در کوچهی فقر
در کوچهی فقر گوشهای حاصل کن
وز کشتِ حیات خوشهای حاصل کن
در کهنهرباطِ دَهر غافل منشین
راهی پیش است توشهای حاصل کن
برداشت به قلم دامنه: من ازین شعر اینگونه برداشت دارم؛ درین رباعی عرفانی، میان سه قافیهی هدفمندِ گوشه، خوشه و توشه ربط معنوی و ارتباط زیستی حاکم است. گوشهنشینی برای غنیشدن در معرفت به خداوند یکتا. خوشهچینی در اثر این معرفت از حیات و دنیا. و توشهبرگیری برای دستخالی نرفتن در پیشگاه معاد و رستاخیز و خدا.
و این هر سه عرصه، از دیدِ تیزِ عُبید زاکانی به مصرع سوم وابسته است که در «رباط» روزگار باید رفت تا عمر را به غفلت سر نکرد. همان عبارت مشهور نبوی (ص) : دنیا به مثابهی مزرعهی آخرت؛ که عُبید با تعبیر «راهی پیش است» آن را بیان کرده است. زیرا درین جهانبینی الهی، راه، بُنبست نیست، مسدود نیست. پوچ نیست. عبَث (=بیهود) نیست. بازی نیست. بلکه باز است. غایت دارد. و در پیش. و آینده. به معنی خواهدآمد. و ما «رونده» و درراه و راهی به سوی آن.
لغت: رباط یعنی عبادتگاه، از واژهی ربط برای رابطه با خدا، محل استراحت کاروانها، خانقاه. در ایران، خصوصاً خراسان و بهویژه در مسیرِ منتهی به مشهد مقدس، رباطهای زیادی داشت و هنوز نیز نام برخی از محلات با پیشوند رباط است. مثل رباطخیل. عُبید زاکانی نیز در این شعر، تمامِ جهان را به «کهنهرباطِ دَهر» تشبیه کرده است. بگذرم.
نکته: این رباعی زاکانی میتواند معادل این باشد که دنیا، سرای یأس و عُزلت و نومیدی نیست، اینجا محلِ آبادانی و توشهبرگیری و شادمانی و خودسازی و خداپرستیست.
در پست «شرحی بر رباعی ۲۵ عُبید زاکانی» عُبید و آثارش را معرفی کردهبودم
طبیعت نیشابور
آیهی ٧٨ غافر
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ ۗ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ.
ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّمدل
پیش از تو پیغمبرانی را (برای رهنمود مردمان) فرستادهایم. سرگذشت بعضیها را برای تو بازگو کرده و سرگذشت برخیها را برای تو بازگو نکردهایم. هیچ پیغمبری حق نداشته است معجزهای را (که قوم او پیشنهاد کردهاند) نشان دهد مگر به فرمان خدا. زمانی هم فرمان خدا (مبنی بر ارائهی آن معجزه صادر شده است و پیشنهاد کنندگان ایمان نیاوردهاند) دادگرانه داوری شده است. (بدین معنی که خدا پیغمبران و مؤمنان را نجات داده است) و آن وقت باطلگرایان (هلاک و) زیانمند گشتهاند.
[«قَصَصْنَا»: بازگو کردهایم. «مَا کَانَ لِرَسُولٍ»: هیچ پیغمبری حق نداشته است. هیچ پیغمبری را نسزیده است. «آیَةٍ»: مراد معجزه پیشنهادی دیگران است. «قُضِیَ بِالْحَقِّ»: دادگرانه داوری شده است. یعنی خدا پیغمبران و ایمانداران را از مهلکه نجات داده است و کفّار و معاندان را نابود نموده است (نگا: هود / ۴۳ و ۷۶ و ۱۱). «هُنَالِکَ»: آنجا. آن وقت. این واژه به عنوان ظرف مکان و ظرف زمان به کار میرود (نگا: آلعمران / ۳۸، اعراف / ۱۱۹، یونس / ۳۰، فرقان / ۱۳، احزاب / ۱۱). «فَإِذَا جَآءَ أَمْرُ اللهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ»: معنی دیگر این بخش از آیه چنین است: هنگامی که فرمان خدا صادر شد و قیامت بپا شد، دادگرانه داوری میگردد، و آنجا باطلگرایان زیانمند میگردند.]
اِسکانزیر
به قلم دامنه : «اِسکانزیر» را میشکافم. به نام خدا. سه واژهی سماور، استِکان و نعلبِکی روسیست، که در گویش محلی شده: سِموار، اِسکان، نالبکی. معمولاً اَدای کلمات خارجی در زبان محلی میشکَند ازجمله در زبان عرب که واژگان خارجی را عیناً به ساختار زبان خود راه نمیدهد مثلاً «دکتر» میشود: دکتور. استراتژی میشود: استراتجیه و ... .
«اِسکان زیر» نیز از نظر من، از همین قاعده پیروی میکند که استِکان و نعلبِکی کمکم و یا یکباره شده: «اِسکان زیر». حتی اگر این سه واژهی پُرمصرف ایرانی را -که بسیار چایخور هستند و به قند علاقهمند- روسی هم ندانیم، میتوانیم اینگونه آن را بشکافیم:
استکان نعلبکی قدیمی
بازنشر دامنه
اِسکان چون حالت ایستاده دارد ممکن است این نام را گرفته باشد. و نعلبکی چون به شکل نعلِ اسب و استر، گرد است چنین نامیده شد. «زیر» هم -که شکل غلیظتر تلفظِ نالبکیست، به عبارتی تلفظ دهاتیتر آن- معلوم است، زیرا «زیر» در زیرِ اِسکان قرار میگیرد «زیر» نامیده شد.
نکتهی ۱ : هنوز نیز مردم روستانشین و روستاییهای مقیم شهر، ترجیح میدهند و دوست میدارند، چای را در «اِسکان زیر» بنوشند. من خودم -که تمام افتخارم و رگوریشه و هویت و عشقم این است روستاییام- چای را فقط با «اِسکان زیر» دوست میدارم، چند وعده در روز مینوشم. زیرا نه دهنسوز است، نه موجب هورتکشیدن و داغداغ بلعیدن، و نه هم میگذارد خاطرات قندوچای از ذهنت بپّرد؛ که قند برای ما در نوجوانی از شُکّلاتهای بلژیک! هم لذیذتر بود.
نکتهی ۲ : اما سلامت در جهان، چون، امروزهروز به خطر افتاده است، برای نگهبانیِ سلامتِ همگانی، عقل و شرع ایجاب میکنند که کمکم «اِسکان زیر» از محفلهای جمعی، جمع شود. این رفتار، بیتردید به اخلاق نزدیک است.
نکتهی ۳ : قدیم مرحوم مادرم به ما میفرمودند «اِسکان زیرِ» کَس دیگه رِه، تِک (=لب) نزنین، لاقمی میگیرین.
یادآور: لاقمی -به سکون قاف- یک برفکی بود سفیدرنگ در دو گوشهی دو لبِِ دهان، که نمیدانم ناشی از چیست اما واژهی لاقمی به نظرم، از نظر لُغوی در واژهی «لُقمه» ریشه دارد که موجب سرایت است.
آیهی ۵۵ واقعه
به قلم دامنه : به نام خدا. هُیام. پیش یا پس از متنم مطالعهی پنج آیهی کوتاه ۵۱ تا ۵۵ واقعه -که کمتر از سه سطر است- خالی از لطف نیست. در آنجا واژهی «هیم» و آنچه ازین لغت برمیخیزد، دل انسان را خنک میکند، روح وی را پَرِ پرواز میبخشد و فکر او را به فلاتِ مرتفع تدبّر میرسانَد، خصوصاً برای افرادی که مبتلا به شیدایی و عشق باشند؛ زیرا این لغت پُرمعنا و پُر از پیام، برای عاشق هم، استعاره شده. به این علت که عاشقپیشه همچون شتر تشنهای تشبیه شده که رفتوآمدش و حرکات و سَکناتش، حیرت و نوعی سردرگمیست و گویا به همین خاطر «یَهِیمُونَ» در آیهی ۲۲۵ شعراء نیز، «رفتنِ متحیّرانه به اینسو و آنسو» معنی شده است.
کمی وسعت به بحث:
«هیم» عطشِ شدید است، «هیام» نوعی مرض، که شتر میگیرد، «هَائِم» به شخصی گویند که دچار عطشِ شدید شدهباشد؛ و «هَیْماء» چاهیست که آب نداشته باشد و خلاصه «هِیم» شُتر تشنهایست که از شدتِ تشنگی اینسو و آنسو میرود و از چریدن خودداری میورزد. البته برخی هم، «هیم» را زمین رَملی دانستهاند که هر چه آبیاری شود هرگز آب در آن نمیمانَد و همه را در خود فرو میبَرد و همچنان خشک و بیبَر باقی میمانَد.
علمای ادب معنای محوری این واژه را «خشکیِ درونِ چیزی» و نیز «خالیبودنِ کامل آن از هرگونه تَری و هرچیزی که» بتواند یک حالت تماسک (=چسبندگی) بیاورَد، دانستهاند.
وقتی مفسّران روی تدبّر آن تمرکز کردند، دریافتند که «هیم» میتواند اشارهای باشد به حالت استیصالی (=درماندگی) یا ممکن است ناشی باشد از «اضطرار درونی» نه لزوماً «اجبار بیرونی» و یا احتمال دادند که شاید برای عذاب «ضَّالُّونَ» است که «مُکَذِّبُونَ» هستند و از «زَقُّومٍ» میخورند و از «حمیم» مینوشند، ولی باز سیراب نمیشوند.
و نیز میگویند شاید اشاره دارد به تجسُّم دنیوی عطشِ دنیاپرستیِ «گمراهانِ تکذیبکنندهی زندگیِ دوباره». و شاید به معنای رایجش در عرب به شخص متحیّر اطلاق میشود که به هر دری میزند اما به خاطر گمراهی و تکذیبگریاش «در حیرت و سرگردانی کامل» غوطهور است. در واقع عطشزدهی دنیایی مانند کسی است که مبتلا به مرضِ استسقاء (=آبخواست) است که هر چه آب بنوشد عطشش پایان نمیپذیرد.
راستی! زَقّوم هم که میدانید؛ درختیست تلخ و بسی بدبو، که وقتی برگش کَنده شود، شیرهای از آن بیرون میخیزد که به هر کجای تنِ آدمی برسد، موجب ورم میگردد.
بر آن کس که از جانب خدا خرد ورزد [عقلش به فرمان حق باشد] سزاست که خدا را در روزیرسانى کُندکار نپندارد و او را در قضایش متّهم نسازد [بر او گمان بد نبرد].
یارىرسانىِ تو به ناتوان، از برترین صدقههاست. (منبع)
پولس سلامه و غدیر
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: پولس سلام (۱۹۰۲_۱۹۷۹) حقوقدان، ادیب و شاعر سرشناس مسیحی لبنانی از مشهورترین شاعرانی به شمار می رود که بخش مهمی از شعرهای خود را به ذکر اهل بیت(ع) اختصاص داده است. او صاحب "ملحمة الغدیر" و "قصیده عاشوراء" و "منظومه علی و الحسین" است. پولس سلامه» کتاب «عیدالغدیر» را در سال ۱۴۰۶ قمری، ۱۹۸۶ میلادی منتشر کرد. وی "مناسبت عید غدیر" را با زیباترین قصیدهها و در ٣٠٨٥ بیت بینظیر و با دقت نظری بسیار ثبت کرده که به نام "حماسه غدیر" شناخته شده است؛ حماسهای که او در بستر بیماری آن را سرود. پولس سلامه در این کتاب نزدیک به پنجاه قصیده آورده است که همه آنها فرازهایی در تاریخ را از پیش از تولد پیامبر اسلام(ص) تا پایان واقعه کربلا و ذکر حال اسیران شام و کوفه بیان میکنند. اما قصیده نخست نیایش به درگاه الهی است و با عباراتی در وصف امام علی(ع) به پایان میرسد. قصیده پایانی کتاب نیز که حکم نتیجه را دارد با نیایش به درگاه الهی آغاز میشود و با ذکر دیدگاههای شاعر در باره بنی امیّه ادامه مییابد. آنگاه شاعر امام علی(ع) را مخاطب قرار داده و ضمن شکوه از بیماری که او را در طول سرودن قصائد خانهنشین و بستری ساخته بوده است، صبر خود را در مصائب، نوعی اقتدا به حضرت عیسی(ع)، پیامبر اسلام(ص) و امام علی و امام حسین ـ علیهماالسلام ـ میداند.
پولس سلامه در مقدمه کتابش "عید غدیر" مینویسد: «به عنوان یک مسیحی در برابر عظمت مردی سر تعظیم فرود می آورم که میلیون ها تن از مردم شرق و غرب زمین، پنج بار در روز نام او را بر زبان می آورند. مردی که در میان زادگان حوا، بزرگمردتر و پراثرتر و جاودانهیادتر از او یافت نمیشود». این شاعر مسیحی عربزبان در بخشی از اشعار خود میگوید: «حق چنان در من مسیحی جوشید که از شدت محبتش مرا شیعه علی خواندند، ای آسمان گواه باش و ای زمین شهادت بده که من علی را دوست میدارم....
آری اگر علی پیامبر نبود، ولی خُلق او پیامبرانه است. ای خدای من: تو پروردگار جهانیانی! رحمت پدروار خود را به جهانیان برسان و ثواب آنچه را که دستم نگاشته است نیز به من برسان که چشمانم اشکبار است. این کتابی است برای بهترین مردمان پس از طه -یعنی حضرت محمد (ص)- که آفرینش، انسانی چون او ندیده است. ای آسمان! شاهد باشد و ای زمین! فروتنانه اعتراف کن که من ذکر «علی»(ع) گفتهام!» از دیگر آثار وی میتوان به أزف اللیل «شعر»، الشیخ البطل، المستوی العقلی فی الجماهیر، الشعر الکلاسیکی: عید الله، اشاره کرد.
حرم امام علی ع
آنوبا نینی و حکومت لولوبی
به قلم دامنه : به نام خدا. گُسترهی حکومتی لولوبیها از حدود لرستان بود تا اطراف سر پل ذهاب. گویا این سلسله در توسعهی هنر و صنعت در آن عصر، پیشتاز بود. اما مطلب من چیزی دیگر است که خواستم مطرح کنم و آن «نفرین» است از زبان «آنوبانینی» فرمانروای لولوبیها -که کفش صندلشکل به پا دارد- بر کتیبهی حجّاریشدهاش نقش بسته است که نقل است دستکم ۴۵۰۰ سال پیشینه دارد.
«آنوبا نینی» درین کتیبه که در حال گرفتنِ دِیهیم (=کلاه و تاج پادشاهی) از دست الههای به اسم «نینی» است چنین نفرین میکند:
«آنوبانینی پادشاه لولوبی، تصویر خود و تصویر نینی را بر کوه بادیر نقش نمود. آنکس که این لوح را محو نماید، به نفرین و لعنت آنو، آنونوم، بعل، بلیت، رامان، ایشتار، سین و شمش گرفتار باد و نسل او بر باد رود». (منبع)
یادآوری ۱ : بعدها لولوبیها با هجوم آشوریها به داخل فلات ایران منقرض شده و حتی از صفحه تاریخ محو گردیدند.
یادآوری ۲ : کوه بادیر نزدیک سر پل ذهاب کرمانشاه است و نام محل صخرهی حجّاریشده، کَلگار.
نکتهی ۱ اشارهای: رسم بود پادشاهان حُکم شاهی خود را از خدایان و بُتان و الهههان میگرفتند و اقتدار خود را فرّه ایزدی (=شوکت و حشمت الهی) میدانستند.
نکتهی ۲ تفسیری: اما امام علی -علیهالسلام- با آنکه در کنار آن بِرکه در غدیر خُم، بر ولایت و مولابودنِ او بر امًت، از سوی حضرت ختمی مرتبت (ص) والاترین انسان در هستی، وصایت شد و بر امامتش خطبه خواند، اما باز نیز، آن امیرِ پارسایان، برای مصلحتِ وحدت و فرونپاشیدن امتِ تازهبنیادِ اسلام و مسلمین، سکوت مؤثر کرد و ذرّهای برای حکومتکردن -که در پیشگاهش از عطسهی بینی بُز و استخوان جُذامی در دهنِ خوک، پستتر بود- تلاش نکرد، رُقبا و مدعیان را تخریب نکرد، ترکِ کارِ اُولیٰ نکرد، بنا را برای اهداف الهی و اخلاصِ اخلاقی، و دوام کار بر سازگاری و استخواندرگلو ماندن و بردباری و شکیبایی گذاشت و صد البته از روشنسازی مؤمنان و نیروسازی مخلَصان، هرگز دست بر نمیداشت.
و از وقتی هم، که به اصرار مردم و بهناچاری، حکومت را پذیرفت و تا نزدیک ۵ سال دوام داد، ذرّهای از ایده و اجرای عدالت و مقاومت در برابر باطل، جنگجویان، پیکارگرایان کوتاهی نکرد و تا فوز شهادت، آنهم در درون محراب عبادت، پیش رفت و غدیر را برای همیشه با شبِ قدر پیوندی پویا زد. روز امامت و ولایتِ امام اول، «صوتِ عدالت» علی (ع) همیشه مبارک و برکت است.
مدرسه فکرت ۶۲
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتودوم
کمتر از دومینیکن!
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
مقدمه: بیتردید یکی از آموزههای مکتب امام حسین (ع) این بود که نسبت به جامعه و اوضاع روزگارِ خود بیتفاوت نبود و نظر و موضع خود را روشنگرانه بیان میفرمود. بنابراین، به پیروی ازین اصل، این متن را ارائه میکنم:
پیشزمینه: شاید شرکت ملت ایران در بپاداری عزاداری ماه محرم، مانع از آن بود که وقتِ بیشتری را برای اخبار و تحولات ایران و جهان بگذارد، زیرا در چنین فضای غمآلودی، هیچ چیز پرجاذبهتر از اصلِ عزاداری برای حضرت سیدالشهداء علیهالسلام نیست. حال که ملت، سربلند، عاشورا را پاس داشت، وقت آن رسیده که همه مثل همیشه به اوضاع روز مسلط باشیم و بر روی رویدادها، تحلیل و ارزیابی و موشکافی کنیم؛ زیرا اساساً ملتی دیدهبان و دیدهوَریم. دیدهور یعنی تیزبین، صاحبنظر و به معنای عربی و قرآنی آن یعنی «بصیر».
زمینه: رافائل گروسی بالاخره آمد. و رفت. اینک مشخص شد که توافق شد آنها دو سایت هستهای دیگر ایران را نیز میتوانند زیرِ نظر و تحتِ دوربینهای خود ببرند. سادهترین علت موافقت ایران این است که گفته شود ایران با این کار، زیرکانه بهانه را از آمریکا ربود.
پسزمینه: من از ابتدا به وَلَه و شتابی که در امضای برجام از سوی تیم ایران صورت گرفت، انتقاد داشتم و با نوشتن متنهایی در همان سالِ مذاکرات، ضعفها، خطرات و خسرانهای ناشی از آن را گفته بودم. ازجمله این مورد که برجام را به «سهپایه» تشبیه کرده بودم، نه «چهارپایه»؛ زیرا در «سهپایه» وقتی یک «پایه» بشکنَد، دیگر خاصیت پایهبودنش را از دست میدهد. خروج آمریکا از «برجام» چنین وضعی را بر برجام تحمیل کرد، زیرا این کشور ذاتاّ یکجانبهگراست.
نتیجه: گرچه «دجانی» با جملهی «در موقعیتی نیست که اقدام بیشتری انجام دهد. چون در شورا اجماع وجود ندارد.» گامِ سوم اخیر آمریکا در بهکارگیری «مکانیسم ماشه» یا همان «اسنپبک» علیهی ایران را با مانع حقوقی مواجه کرد، اما از آنجا که رویکرد آمریکا نسبت به ایران از راهبرد ۲۵ ساله نشئت میگیرد، جَستوخیزهای پیدرپی این کشور یاغی، تمامی ندارد و گویا حالا پس از سرافکندگی عجیب اخیر -که فقط دومینیکن از او پیروی کرد- این راه جدید را گشوده: «فرایند ۳۰ روزه برای بازگرداندن تقریباً تمامی تحریمهای سازمان ملل علیهی ایران.» که این تحریمها «به صورت خودکار از نیمهشب ۲۰ سپتامبر (۲۹ شهریور ۱۳۹۹) باز خواهندگشت.» و همین اقدام جدید، تضاد و تعارض را از سطح ایران، به سطح بینالملل برد و کار را فراتر از پروندهای به اسم ایران کشاند.
حاشیه: این سخن «پیتر استانو» سخنگوی اتحادیهی اروپا در ردِّ تز تازهی آمریکا محل تآمل است. سخنش این است: «توافق هستهای ایران که به اتفاقآرا به تأیید شورای امنیت رسیده جزوِ عناصر کلیدی معماری منع اشاعه هستهای در جهان است.»
نکته: تعبیر معماری منع اشاعهی هستهای در جهان، در بیان رسمی «پیتر استانو» بارِ حقوقی و سیاسی بالایی دارد، زیرا از مفاد برجام، نه فقط صرفاً برای ایران، بلکه برای نظم و امنیت جهانی استناد کردهاست. یعنی سندی که ممکن است برای سایر پدیدههای مشابه چهانی نیز به آن استناد شود.
تتمّه: اما در این میان، یک حرف، برای من جایی بیشتر برای فکرکردنِ ژرفتر آفرید؛ حرف یک دیپلمات اروپایی که دربارهی سناریوهای پس از بازگشتِ خودکار و مفروضِ تحریمها علیهی ایران گفت. این حرف: «مقامهای آمریکایی ظاهراً هیچ اهمیتی برای حالتی که ایران به محدودیتهای هستهای پایبند نباشد، قائل نیستند.»
معنی سادهتر و تقریباً تحلیلی سخنش این است که آمریکا بدش نمیآید ایران را به سمتی سوق دهد که محدودیتهای هستهای خود را رسماً پایانیافته تلقی کند تا آنگاه جنگافروزان آن کشور باز نیز بتوانند راهبرد خود را در جهان به وجه یکجانبه پیش ببرند و از قضا از قِبَل آن عربهای منطقه را نیز همچنان بدوشند.
این سخن دیپلمات اروپایی حقیقتاً جای اندیشیدن و زیرکیورزیدن و خردمندیکردن دارد. به نظر من آمریکا در واقع، با پروندهی ایران به جنگ ایران نیامده بلکه با این ابزار به ستیز با قدرتهای رقیبش رفتهاست که برتری خود را حراست کند. البته در این میان، هستند عناصری از درون و بیرون ایران، به علت کینهای که اندوختهاند، نسبت به بقای ایران درین تنازع بقا که آمریکا براه انداخته، کمتر از دومینیکناند! یعنی «پیرو»ترند و آمریکاییتر.
تسلیت:
با پاسداشت شهادت امام سجّاد (ع) سخنی دربارهی اهمیت دانش و علم از آن امام که زینالعابدین بود و امام عارفین و عابدین و مظلومین و مؤمنین و مسلمین:
«چنانچه مردم منافع و فضایل تحصیل علوم را مىدانستند هر آینه آن را تحصیل مىکردند گرچه با ریختهشدن و یا فرورفتن زیر آبها در گردابهاى خطرناک باشد.»
شرحی بر فیلم کَفَرناحوم
به قلم دامنه : به نام خدا. نماوا را بازکردم تا به تماشای فیلم «کَفَرناحوم» بنشینم. نشستم. اسمِ فیلم که داستانِ دِرام (=وخیم، غمانگیز) «زَین» پسری ۱۳ساله است در لبنان، برگرفته از نامِ روستای «کَفَرناحوم» است؛ زادگاه حضرت مسیح (ع)، که پارهای از معجزات آن نبی خدا، در آنجا رخ داده بود. بیشتر بخوانید ↓
رباعی ۲۵ عُبید زاکانی
به قلم دامنه : به نام خدا
از شدتِ دستتنگی و مِحنت برد
در خیمهی ما نه خواب یابی و نه خورد
در تابه و صحن و کاسه و کوزهی ما
نه چرب و نه شیرین و نه گرم است و نه سرد
(عُبید زاکانی. رباعی۲۵)
نکته بگویم: شعر روشن است و نیازی به روشنگری ندارد. گرچه نظامالدین عُبید زاکانی حالوروزِ زمان خود را به قدرتِ طنز و تیغِ واژه، نقد و نقل کرده است؛ اما میتواند هر زمانهای را شامل شود که سُفرهی مردم -از سرِ خوشخیالی کاذب و بیتوجّهیِ حادث به روزگارِ مردم- روزبهروز از مایحتاج (=نیازمندیهای ضروری زندگی) خالی و خالیتر میشود و آنگاه فقط باید با انگشتِ اشاره با بیشترین عرقِ شرم، اشاره کرد که:
موز اونه.
اَنبِه اینه.
گلابی را دیدی؟
گوشت را چی؟
عسل که هیچ؛
مربّای بالنگ هم نمیشود خرید.
کرِه و کُرّهاسب شدهاند یکقیمت!
برنج و رنج شدهاند باهم.
بگذرم! و از «مِرغانه» چیزی نگویم!
یادآوری: عُبید شاعر نامدار ایران در قرن ۸ است، ساکن قزوین شد و در نقد وضعیت آن روزگار، به طنز جدّی روی آوُرد و به عادتهای نادرست و فسادها و عیبها حمله بُرد. مثنوی عشاقنامه، کتاب اخلاقالاشراف، ریشنامه، صد پند، لطایف و ظرایف، رسالهی دلگشا و نیز منظومهی موش و گربه ازوست.
توضیح: شاید رباعی ۴۲ او را هم بهزودی ستون روزانهام کردهام؛ چراکه، صحن «دامنه» و «مدرسه فکرت»، فلاتِ فرصت است و تالارِ تفکر و نوبتِ نوشتن.
راستیآزمایی: حق است که ایران، با حقیقت زنده است. آباد هم هست، بزرگ و رشید، نیز. فقط مقداری! عدالت مفقود است. برای ملتِ بردبار و به تعبیر درستِ رهبری: «صبّار و شَکور» هر جور خدمتکردن عینِ مروّت است و برابرِ عبادت.
کُنیه، کلمات، کمالات
بدتر از دو گرگِ درّنده!
به قلم دامنه: به نام خدا. استادی ارجمند، چندی پیش به من، متنی نگاشت که خواندن آن خیلی تکاندهنده و تآمّل در آن واقعاً خیرهکننده بود. با مطالعهی متنش با خود وعده کردهبودم متنی بنویسم که همراستا با آن باشد و دربرگیرندهی مفاد آن. اینک این نوشتهام ثمرهی آن وعده است.
امام علی (ع) در دورهی حکومت در کوفه گاهی در بازارها قدم میزدند، آیهی ٨٣ قصص را برای انذار مخاطبان، تلاوت و تفسیر مینمودند؛ آیهای که پندی منحصر برای زِمامداران نیست، بلکه هشداری برای همهی صاحبانِ قدرت در هر مَرتبت است و نیز نَویدی آرامبخش برای هر مؤمنی که ازین بلیّهی بد پرهیز دارد.
لابُد بدین دلیل بود و شاید هم حکمتی فراتر ازین داشت که هر گاه امام صادق (ع) این آیه را مینگریستند، میگریستند و میگفتند با وجود این آیه، همهی آرزوها «بربادرفته» است. ر.ک: (تفسیر قمی .على بن ابراهیم، ذیل آیهی مورد بحث)
و این در واقع به یک معنا یعنی نفیِ ارادهی برتریجویی ولو در دل. و نیز نپروراندنِ بذر جاهطلبی ولو در سر.
و پیشتر از همه، حضرت ختمی مرتبت، پیامبر رحمت (ص) هشدار داده بودند که «دو گرگِ درّنده که در آغلِ گوسفندان رها شوند فساد و خرابیشان بیشتر از حُبّ مالومقام در دینِ انسانِ مسلمان نیست» (ریشهری، محمد، میزانالحکمه، جلد ۱، صفحه ۴۹۲ (حدیث ۳۰۳۴) چراکه در جهانبینی توحیدی و مکتب اخلاقی آن حضرت -که بر سینهی صدرش آیهها فرو آمده و از لسانِ پاکش نکتهها جاری شده است- «علاقهی شدید به مقام و مال، نفاق را در قلبِ انسان میرویانند، همانگونه که آب، سبزه را میرویاند.» (المحجة البیضاء، جلد ۶، صفحه ۱۱۲)
و حرف آخر را وصیّ آن نبی مکرّم (ص) امام علی (ع) تمام کردند که «آخرین چیزی که از محبّت دنیا از قلب مؤمنانِ راستین خارج میشود، جاهطلبی است.» به عبارتی: حُبِّ ریاست، آری حُبِّ ریاست؛ زیرا این کُنده، آنچنان به انسان میچسبد که بهآسانی ازو کَنده نمیشود!
آن آیه این است:
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ. (آیهی ٨٣ قصص)
ما آن سرای آخرت را تنها بهرهی کسانی میگردانیم که در زمین، خواهان تکبّر و استکبار نیستند و فساد و تباهی نمیجویند (و دلهایشان از آلودگیهای مقامطلبی و شهرتطلبی و بزرگبینی و تباهکاری، پاک و پالوده است)، و عاقبت از آنِ پرهیزگاران است. ترجمهی مرحوم مصطفی خرّمدل. (منبع)
نکتهی ۱ : البته دنیا از مظاهر زیبندهی خدا و مزرعهی روز رستاخیز است؛ پس نیکوست. آنچه مایهی فرومایگیست، دنیازدگیست. آبادانی دنیا و خدمت به مردم با این امر تفاوت دارد؛ زیرا پیامبران و امامان -سلام الله اجمعین- همگی برای این اهتمام، همت کرده و بپاخاستند و هرگز صحنهی حق را خالی نکردند تا جبههی باطل جولان دهد و هر جُور خواست، جَور ورزد.
نکتهی ۲ : زشت و نکوهیده آن است که کسی برای دنیا و جاه و مقام چنان خیز بردارد و بدوَد که برای تصاحب پُستهای دنیوی -چه نمایندگیها و چه ریاستها- حاضر باشد هر طور که هواهای نفسانیاش میل کرده، قدم برداشته و جدا از خدا بزِیَد، ولو همسانِ «یزید»؛ بدتر از دو گرگِ درّندهی رهاشده در آغلِ گوسفندان!
چون کسی را خار در پایش جهَد
به قلم دامنه: به نام خدا. به قول مرحوم بدیعالزمان فروزانفر در ص ۷۲ «تقریرات» به کوشش سید محمد دبیر سیاقی، «هر کلمه از کلمات پیغمبر (ص) برای مسلمین صدر اسلام قیمت داشته است» زیرا میخواستند به مقامات بلند معنویت برسند. و همین موجب میشد به جمعکردنِ روایت و حدیث بپردازند بهطوریکه نقل است حضرت ابوذر غفاری به «شام» مسافرت کرد تا حدیثی بشنود.
این رفتار به تعبیر فروزانِ مرحوم فروزانفر از جهت «چاره برای آتشِ دل و درمان و دوایی برای ریشِ درون خویش» بود. و کلمات رسول رحمت (ص) همه بوی اخلاق میداد و رنگِ ساختن داشت و هزاران اِشکال در تربیت نفس را برطرف میکرد که به قول مولوی خارِ روحی هزاران درجه از مشکلات زندگی سختتر است:
چون کسی را خار در پایش جهَد
پای خود را بر سر زانو نهَد
وز سرِ سوزن همی جوید سرش
ور نیابد میکُند با لب ترَش
خار در پا شد چنین دشوار یاب
خار در دل چون بوَد وا دِه جواب
خار در دل گر بدیدی هر خسی
دست کی بودی غمان را بر کسی
نکته: همهی ما روزی روزگاری، به نحوی، خاری از پای خود درآوردیم، پای خاررفته را روی زانو گذاشتیم و بیرون کشیدیم و حتی با دهن خیسش کردیم که راحت درآید. هرچند میدانیم که پیداکردنِ خار در پا سخت است و درآوردنِ آن، هنوز هم سختتر، ولی خاری که در روح و دل فرو روَد، بیرونآوردنش، استاد میطلبد؛ استادِ کاربلد. و چه استادی بالاتر از امام و پیغمبر؟ گِره را باز نمیتوان کرد مگر به کمک کتاب و امام و پیغمبر. این بود که افرادی در صدر اسلام به درِ خانهی «صحابه» میرفتند و میپرسیدند که از پیغمبر اکرم (ص) چه حدیثی روایت میکنید.
یادآوری ۱ : صحابه یعنی کسانی که پیامبر (ص) را دیدند. مثلاً با این تعریف، اویس قرَن عاشقپیشهی رسول خدا (ص) که پیامبر را ندید، صحابه نیست. ولی برخی میگویند صحابه یعنی کسانی که در طول مدت حضور رسول خدا (ص) صحبت با آن حضرت داشتند.
یادآوری ۲ : اهل فن واردند که آنقدر بازار جعلِ حدیث رونق داشت و آنقدر حدیث «خرید و فروش» میکردند که اینک و دیرزمانیست که میکوشند حدیث درست را از نادرست تشخیص دهند و تا آن حد بااهمیت، که «علم رجال» برای شناسایی روایان حدیث، در حوزههای علمیه باب شد که حدیث «صحیح» و «قوی» و... به چنگ آورد. چراکه کتاب و عترت کنار هماند برای رستگاری و سعادت.
یادآوری ۳ : شیخ ابوسیعد ابوالخیر برای دلباختگی اویس قرنی یمنی این رباعی را سُرده؛ (منبع) او که از یمن به دیدار پیامبر (ص) شتافت اما پیامبر در خانه نبود و او ندیده به یمن بازگشت تا مادر تنهایش را بازنیز پرستار باشد.
گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی
عکس مشهد مقدس و اوسا و دارابکلا
تعابیر مبالغهآمیز
به قلم دامنه : به نام خدا. آنچه خواهیخواند -و یا اگر خواندهاید باز نیز در این متن مرور خواهینمود- انتقاد روشن و تذکر رُک رهبریست دربارهی کسانی که دربارهی ایشان واژگانی شاهانه یا تعابیری در ردیفِ معصومین (ع) به کار برده بودند.
شهریور ۱۳۹۱ : «به همه این را میگویم و گفتهام و تکرار میکنم: مبادا آن صفاتی، خصالی، مناقبی که متناسب با وجود ولی عصر ارواحنافداه [همچون «ناخدای کشتی ولایت» و «نوح ما»] هست، اینها را تنزّل بدهیم در سطح انسانهای کوچک و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر... این نوح، امام زمان است... وجود مقدس خاتمالانبیاء نوحِ کشتیبان این امت است.»
اردیبهشت ۱۳۹۱ : «نه خدا راضی است، نه احکام اسلام اجازه میدهد که ما بگوییم ارتش ما، یا نیروهای مسلح ما، یا عناصر ما، برای خاطر فلان آدم بمیرند؛ نه. بله، برای خاطر اسلام همه بمیرند؛ فلان آدم هم برای خاطر اسلام بمیرد.»
مهر ۱۳۹۱ : «چند روز است منتظر فرصتی بودم که این گلایه را هم عرض بکنم. من وقتی توی خیابانهای کرمانشاه رفتم، دیدم به شکل غیر متعارفی عکسهای بزرگی از چهره این حقیر در مسیر نصب شده... این کار چند تا اشکال دارد: یکی اینکه کاری است کاملاً غیر لازم، با هزینه سنگین؛ این توجیهی ندارد. ثانیاً این تبلیغهای اینجوری، مناسب وضع ما و شأن نظام جمهوری اسلامی و شأن طلبگی ما نیست؛ کار ما بایستی با بساطت و سادگی پیش برود.»
خرداد ۱۳۹۰ : «اینجور بیانات، [اظهارات تمجیدآمیز یک نمایندهی مجلس] هم به ضرر من است، هم به ضرر خود گوینده است. نبایستی این بیانات به این شکل بیان شود. یک مجموعه زمانی تصادفاً کنار هم قرار گرفتهایم و داریم با هم کار می کنیم. من یک کار می کنم. شما یک کار می کنید. اینجور تعبیرات، تعبیراتی نیست که انسان را خوش بیاید یا کمکی به کار پیشرفت انسان بکند. ما همگی بندگان خدا هستیم و انشاءا... خدمت گزاران مردم هم باشیم.»
تیر ۱۳۸۶ : «این کار [جشن تولد برای رهبری] غلط است، این تولد و امثال آن هیچ جشنی ندارد، برگزارکنندگان مسئول وقت و عمر و اموالی هستند که در این کار صرف و ضایع میشود. من از کسی که برای تولد من جشن میگیرد به هیچ وجه متشکر نمیشوم و او را مسئول زیانهای این کار هم میشناسم.»
خرداد ۱۳۸۳ : «بنده این حرف [ذوب در ولایت] را از آدمهای حسابی کمتر شنیدهام. ذوب در ولایت یعنی چه؟ باید ذوب در اسلام شد. خود ولایت هم ذوب در اسلام است... ذوب در رهبری، ذوب در شخص است؛ این اصلاً معنا ندارد. رهبری مگر کیست؟ رهبری هم باید ذوب در اسلام باشد تا احترام داشته باشد.»
آبان ۱۳۸۰ : «وقتی کسانی اسم مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام یا اسم مبارک ولی عصر روحیفداه را میآورند، بعد اسم ما [«علی زمان»] را هم دنبالش میآورند، بنده تنم می لرزد... ما گیاه همین فضای آلوده دنیای امروزیم؛ ما کجا، کمترین و کوچک ترین شاگردان آنها کجا؟ ما کجا و قنبرِ آنها کجا؟ ما کجا و آن غلام حبشیِ فداشده در کربلای امام حسین علیهالسلام کجا؟ ما خاک پای آن غلام هم محسوب نمی شویم...»
شهریور ۱۳۷۷ : «من خواهش می کنم که الفاظ این اشعار و سرودها [«سروَر ما خامنهای»] را از کلمات مبالغهآمیز خالی کنید. بنده افتخارم به این است که بتوانم خدمت گزار شما و مردم باشم. «سَروَر» فقط خدای متعال است... ما بندگانی ناقص، نارسا و ضعیف هستیم.» (منبع)
یادآوری ۱: سالهای دورتر امام خمینی نیز به مرحوم فخرالدین حجازی تذکر داده بودند که در وصفشان آن کلمات مبالغهآمیز را به کار نبرند.
یادآوری ۲ : یادم است چندسال پیش در بیانیهی مشترک آیتالله سید احمد علمالهدی و استاندار خراسان رضوی دربارهی تشکر از مسافرت رهبری به مشهد مقدس نیز، لغات و واژههایی استخدام شده بود که از نظر من اصلاً زیبنده نبود، زیرا اینگونه گفتارها و نوشتارها بیش از همه، خودِ رهبری را رنج میدهد و معذّب میدارد و شأن و زیستِ مردمی و سادهزیستیِ رهبری را خدشهدار.
نکتهی ۱ : در دین اسلام، رهبر نه جایگاه و کاخ تشریفاتی میتواند داشته باشد و نه اَلقاب تشریفاتی و نه حتی زندگی اَشرافی. به قول مرحوم دکتر شریعتی کوخ فاطمه بر هر کاخی شَرف دارد.
نکتهی ۲ : البته احترام و ادب به دیگران یک رفتار اخلاقی، دینی و انسانیست و تردیدی در آن نیست.
از لالی تا کشمیر
لغت رِغِد
قلم دامنه : به نام خدا. رِغِد را میشکافم. این لغت با چند معنا، چندین کاربرد دارد. با مثال میتوان به پهنا و ژرفایش رفت:
مثلاً میگویند: پنبهجار رِغِد رفت. در اینجا به معنی غارت.
مثلاً میگویند: انجیر رِغِد بورده. در اینجا یعنی درخت بار زیاد آورده.
مثلاً میگویند: کشور رِغِد رفته. یعنی از دست همه دررفته؛ مانند گرانی، مانند سرقت بیتالمال.
مثلاً میگویند: از بس خنده و غش کرد اختیار از دستش در رفت و رِغِد رفت!
مثلاً میگویند: تِه رِغِد هِدایی. در اینجا یعنی تو حرف و راز و ناگفتهها را لو دادی. پُرچانگی کردی. سادگی به خرج دادی و هرچه بود همه را گفتی که نمیباید میگفتی و رِغِد دادی و کار را خراب کردی. در واقع در این فاز، رِغِد یعنی سرِ سخن را بیجهت بازکردن و گفتن و به عبارت محلی یعنی پیشدَشنیَن. نمونه میآورم: وقتی میروند خواستگاری، دو طرفِ عروس و داماد ممکن است در بارهی پسر و دخترشان طوری حرف بزنند و اِفاده بیایند که رِغِد باشد تا حرفِ حساب.
البته ناگفته نگذارم که در قرآن این لغت آمده البته با فتحه، و من گمان میکنم شاید «رِغِد» به گویش مازندرانی با لغت «رَغَدًا» (آیهی ٣٥ بقره) همریشه باشد و حتی ممکن است برگرفته، که به معنی «بهوفور» «بهفراوانی» است. زیرا برخی از واژههای مازندرانی با واژههای قرآنی همریشه، و دستکم همبیان است.
بااینحال، من برای رِغِد این معناها را قائلم: وفور، فراوانی، غارت، از دست دررفته، پیشدَشنیَن، لودادن، و نیز خوشوخرّم. البته یک معنی رغَد، در قرآن گویا به معنی «فردا» و «آینده» است که محل این بحث نیست.













