دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
آخرین نظرات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

۶۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

به قلم دامنه. به نام خدا. همانطوری که در این پست (اینجا) وعده کرده بودم تفسیر بیست جلدی فارسی المیزانِ علامه طباطبایی (1360_1281) در سال های گذشته، به صورت یک جلدی، با عنوان «برگزیدۀ المیزان» (انتشارات ذوی القُربی. 1390. تلخیص مصطفی شاکر و ترجمه و تدوینِ علی نریمانی در 1240 صفحه.) چاپ شده بود که اینک در این پست افتخار به معرفی این کتاب شریف دارم. باشد تا موجب تقویت روحیۀ تفسیرخوانی قرآن، توسط خوانندگان گردد. چهار نکته از آن را تقدیم می دارم:

 

 

برگزیدۀ المیزان

عکس از دامنه

 

در صفحه شصت و سه ذیلِ تفسیر آیه‌ی صد و هفتاد و یکم بقره (و مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء...) این نکته مهم آمده است: کلمه ینعق از نعیق است که به معناى آن نهیبى است که چوپان به گوسفندان مى زند تا از گله دور نشوند... مثَل تو اى پیامبر در دعوت کفار، مثل آن چوپانى است که دام خود را نهیب می زند سخن می گوید، اما گوسفندان تنها از او صدائى می شنوند و به گله بر می گردند. پس سخنان او را نمى فهمند.

 

در صفحه چهارصد و هفتاد یک در تفسیر آیه‌ی صد و دوزاده هود آمده است: کلمۀ استقامت به معنای طلب قیام و ظاهرشدن همۀ آثار و منافع آن چیز است، پس استقامت انسان در هر کار این است که از نفس خود بخواهد که در مورد آن کازِ مدّ نظر، اقدام نموده، و آن را به گونه ای اصلاح نماید که فساد و نقص در آن راه پیدا نکند.

 

در صفحه ذیل آیه‌ی چهل و پنج عنکبوت نوشته است: نماز به نحو اقتضاء از فحشا و منکر بازداری می کند. زیرا توجه به خدا انسان را از گناه کبیره بازمی دارد. از طرفی او را وادار می کند تا روح و بدن، خود متوجۀ ساحت باعظمت کبریایی خدا شود.

 

در صفحه در تفسیر آیه‌ی سزده مزّمل (و طعاما ذاغصه و عذابا الیما) گفته است:  کلمۀ غُصّه به معناى تردّد لقمه در حلق است، به طورى که خورنده نتواند به راحتى آن را فرو ببرد، یعنی طعامی گلوگیر و عذابی دردناک. و غُصه هم نظیر سکسکه است، که نمى گذارد طعام گوارا شود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۵ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۱:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یک

 

خواجه نظام الملک می‌نویسد که پادشاهان قدیم همیشه

دو خزانه داشتند یکی خزانۀ اصل و دیگری خزانۀ خرج

و هر مال که حاصل می شد بیشتر در خزانۀ اصل می بُردند

و کمتر به خزانۀ خرج و تا ضرورتی نبود از خزانۀ اصل چیزی

خرج نمی کردند و اگر چیزی از آن برمی داشتند

به صورت وام بود و بعد جایش بازمی نهادند.

 

کاغذ زر. نوشته‌ی دکتر غلامحسن یوسفی

ص هشتاد و دو

 

دو

هاینریش بل

نویسنده‌ی آلمانی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل:

«هنوز هم که هنوز است  اظهار ادب،

در مقابله با یک فرد بی ادب،

مطمئن‌ترین طریقِ تحقیر است...»

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۴ اسفند ۱۳۹۶ ، ۰۷:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

توضیح دامنه: به نام خدا. به صورت اتفاقی مطلع شدم، سایت زیر، پست های وبلاگ (قلم قم دامنه دوّم) را بازنشر می دهد. این سایت که آن گونه که من مرور کرده ام به جستجوی وبلاگ ها می پردازد. 

 

(اینجا)

 

اما این که آیا واقعاً اینچنین است یا سعی دارد از اعتبار وبلاگ دامنه، استفاده کند، دقیقاً نمی دانم. به هر حال، در دنیای مَجازی آنچه نشر می یابد، متعلق به همه است و انتشار و بازنشرها نیز به تعبیر دینی زکات علمی نویسندگان به حساب می آید. ان شاء الله که خیر است و برکت.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۴ اسفند ۱۳۹۶ ، ۰۷:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه. به نام خدا. از هفت کتابی که طی دوماه گذشته، مطالعه و یادداشت برداری کرده ام، هشت نکته را در این پستِ معرفی کتاب، می نویسم و به اشتراک می گذارم. باشد تا مردم ایران با آن همۀ سابقۀ تمدنی و مفاخر علمی، دینی، عرفانی و شعری با کتاب بیش از هر متاعی، اُنس گیرند.

 

 

 

اسماعیلیه              زندگی و شعر

 

 

 رُمان دزیره

 

عکسها از دامنه

 

   

 

رُمان بر جاده های آبی           سرخ کاغذ زر

 

   

رُمان دخیل عشق            نقش بر آب

 

اسماعیلیه. (مجموعه مقالات)، (شصد و نود شش صفحه). چاپ دانشگاه ادیان و مذاهب: اسماعیلیه معتقد بودند که ظاهرِ احکام و شرایع دینی در هر دوره ای از تاریخ مذهبی بشریت، تغییر می یابد ولی باطنِ آن ثابت است که دربردارندۀ حقیقت است که می توان از طریق تأویل (یعنی استنباط باطن از ظاهر) آشکار ساخت که معروف است به تأویل باطنی. ص پانزده.

 

زندگی و شعرِ دکتر محمدرضا شفیعی کَدکنی. نوشتۀ مجتبی بشردوست. (پانصد و شصت صفحه) نشر ثالث: کلمات مانند انسان، حیثیت خاص خود را دارند... مثلاً اگر کسی کشیش است شما نمی توانید او را اُسقف اعظم یا بالاتر خطاب کنی. ص سیصید سی و شش.

 

رُمان دزیره. نوشتۀ خانم آن ماری سلینکو. ترجمۀ کیوان عبیدی آشتیانی.(پانصد و پنجا و نه صفحه) انتشارات افق: روبسپیر همه را موظّف کرده بود در گزارش های محرمانه او را از عقاید کارمندهای دولت مطلع کنند حتی زندگی خصوصی آنان. ص هفتاد و شش.

 

رُمان دخیل عشق. نوشتۀ مریم بصیری. (دویست و شصت و هفت صفحه) انتشارات عصر داستان: دربارۀ صبوره و رضاست که دخیل امام رضا (ع) می شوند و ماجراهای دیگر... .

 

رُمان بر جاده های آبی سرخ. نوشتۀ نادر ابراهیمی. (پنج جلد درسه مجلّد) نشر رزوبهان: شخصیت رُمان «میر مَهنا دُغانی» قرن دوازده قمری ست. قهرمان مبارزه با استعمار انگلیس در خلیج فارس و دریای عمان. او یک قایقران غیور است که انگلیسی ها برای تخریب چهرۀ او، وی را خطرناک ترین دزد دریایی! خلیج فارس معرفی کرده بودند. میر مَهنا دُغانی به سلیمه می گوید: «همۀ دنیا برای پرنده ایی که عاشق نباشد، قفس است و یک لانۀ محقّر برای پرندۀ عاشق، یک دنیاست» ص چهل.

 

نقش بر آب. نوشتۀ دکتر عبدالحسین زرین کوب. (ششصد و ده صفحه) نشر سخن: زندگی یک انسان عادی در خور و خواب و خشم و شهوت خلاصه می شود...[زندگی این گونه افراد] «نقش بر آب» است... اما زندگی انسان های «از خودی رَسته»، بی دوام و ناپایدار نیست. [مثل حافظ]

 

کاغذ زر. نوشتۀ دکتر غلامحسن یوسفی. (سیصد و هشااد چهار صفحه) نشر سخن: بیش از چهارصد پنجاه کلمات شکسپیر در میانِ مردم انگلیسی زبان راه یافته و اشخاص درس خوانده، قریب دوهزار عبارت و شعر وی را غالباً در سخنان خود می آورند... و در زبان فارسی، سعدی چنین مقامی دارد. ص سیزده.

 

از گلستان سعدی نقل می کند که «زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند بِه که پیری»... منارۀ بلند بر دامنِ الوند پَست نماید». «سگ را گُشاده اند و سنگ را بسته» وُلتر می گوید: مردم در اَمثال [=ضرب المثَل های] خود محقق اند.  همان. ص چهارده و شصت و چهل و شش.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۴ اسفند ۱۳۹۶ ، ۰۷:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قسمت ۵۶ . به نام خدای آفرینندۀ آدمی. آنچه بر من گذشت. گفتم سال شصت و چهار به علت گزارش های زیرآب زنان دارابکلا علیۀ من، به هرحال نتوانستم در نظام جمهوری اسلامی، شغلی بگیرم، بنابراین مجبور شده بودم به قم هجرت کنم. در قم اما بر من بسیارخوش می گذشت. به این علل و دلایل:

 

یکی این که برایم فرخنده بود در آن سن و سال کم، به دلیل این که حسودان نگذاشتند وارد آن نهاد شوم، به جای آن، چیز افضلی به لطف خدا جایگزین شد که مرا بشدّت تسکین می داد؛ طلبگی

 

دوم این که وقتی زیرآب زنان دارابکلا، مانعِ شغل گرفتن من شدند، مجبور شدم به سربازی بروم، دورۀ سربازی ام در سپاه منطقه سه، آن هم در شهر مدرنی چون چالوس، بیش از اندازه برایم خوش یُمن بود. چون هم به کتابفروشی شهر دسترسی داشتم. هم به کتابخانه سپاه. هم به سلسله درس های داخلی سپاه _که آن سال ها بسیار پُربار و غنی بود، خصوصاً مطالعه همیشگی ماهنامه مکتب اسلام و مجلۀ هفتگی رویدادها و تحلیل چاپ سپاه. و نیز اجازۀ حضور در درس طلبگی حوزۀ چالوس در عصرها.

 

سوم آن که در کوچه ارک قم -که خوابگاه مان بود- به سه مسیر مهم دسترسی آسان داشتم: یک: خیابان اِرم که خیابانی ست پُر از کتابفروشی ها و کتابخانه ها. دو: به حرم مطهر حضرت معصومه (س) که از بدو کودکی پدر و مادرمان، ما را به قم می آوردند و با حرم مأنوس ساخته بودند. شهری که پدرم نیز در دهۀ بیست به همرام مادرم در آن مقیم بود و خود در آن طلبگی می خواند. سه: و دسترسی راحت به مدرسه ای که در آن درس را آغاز کرده بودم. همۀ اینها نعمت بود که جلوِ چشمانم رژه می رفتند و خدا را سپاس می گفتم.

 

چهارم آن که شائقانه به منزل شیخ وحدت آمد و شد داشتم. اتاف کتابخانه منزلش بسیارجذاب بود و مرا به وجد می آورد. با کتاب های بسیارغنی و سیاسی و رُمان های روز جهان. تشنۀ خواندن بودم. ساعت ها می نشستم تا نیمه شب کتاب ها و رُمان را می خواندم. شاید یکی از شیرین لحظات عمرم حضور در همین اتاق کتابخانه شیخ وحدت بود که از کف تا سقف، کتاب در قفسه چیده بود و گویی به خواننده چشم می دوخت و مانند ستاره چشمک می زد. کتاب ها را یکی یکی از قفسه بیرون می کشیدم و خودم را با خواندن تک تک آن، از قفسِ جَهل رها می ساختم و به سمت آزادی نور پرواز می کردم. خوشه های خشم. رهبران ریچارد نیکسون. پاییز خشم حسنین هیکل. خاک. رایش سوم. دیوان اقبال لاهوری. کتاب های شریعتی و ... . کتاب را نه فقط می خواندم، بلکه لمس می کردم و بو می کشیدم و از جلد و صفحه آرایی ها و زیبایی هایش حسابی لذت می بردم. هنوزم برای من زیباترین متاع «کتاب» است. بهترین هدیه ای که دوست دارم از کسی بگیرم کتاب است نه چیزی دیگر.

 

پنجم این که با حاج احمد آهنگر و دوستان دیگر حاج احمد و من مثل شهید رسولی (برادرخانمِ سیدابراهیم مسلمی)، شیخ یعقوب اسفندیاری و ابراهیم اکبری و ... تابستان همین سال یعنی 1364 به مشهد مقدس رفتیم. مسافرتی خیره کننده و بیش ازحد خاطره انگیز. هم فال، هم تماشا. هم زیارت، هم سیاحت. این درحالی بود که شش ماه پیش تر از آن نیز در سال 1363 به مشهد رفته بودم (عکس بالا) به همراه رفقا.

(آنچه بر من گذشت) 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۴:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه. به نام خدا. چندسال پیش به همراه رفقا، رفته بودیم دیدنِ حاج خلیل جوشکار. که از حج برگشته بود. روانشاد یوسف پیشتر به او به طنز و شوخی! گفته بود، وقتی رفتی مکه، کعبه، مدینه، هرکجا بامشی! دیدی به یادِ من باش. (آخه بامشی در آنجا زیاد بود). بعد که یوسف در هجده اسفند هشتاد و سه از میان ما با آن حادثۀ دلخراش فیروزکوه پَرکشید و رفت، ما چهل شبانه روز آهنگ فریدون آسرایی را در سمند، گوش می دادیم و نیمه شب می رفتیم مزار بر سر قبرش گِردمی آمدیم و گریه و مویه و زمزمه. متن آهنگ فریدون این بود:

 

خاطره هر جا که میری به یاد من باش
اون ور دنیا که میری به یاد من باش
خاطره هر جا که میری به یاد من باش
اون ور دنیا که میری به یاد من باش
کنار هر شقایقی هر جا که دیدی عاشقی
به یاد من باش… به یاد ...


********

هر جا صدایی خسته بود هر جا دلی شکسته بود
هر جا لب جاده کسی به انتظار نشسته بود
هر جا کسی نفس نداشت مهلت پیش پس نداشت
هر جا دیدی پرنده ای لونه به جز قفس نداشت
به یاد من باش… به یاد من باش … به یاد من باش

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۴:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث تاریخ سیاسی دارابکلا. قسمت 47. در روستای دارابکلا، ابتدای پیروزی انقلاب، مثل همه جای ایران، همه جور روزنامه، تک و توک دست این و اون _که از ساری و سورک و نکا و سه راه می خریدند_ پیدا می شد. از روزنامه های «کار» چریک فدایی خلق، «مجاهد» سازمان تروریستی منافقین، «انقلاب اسلامی» بنی صدر گرفته تا روزنامه های اطلاعات و کیهان و جمهوری اسلامی و مجلۀ «پیام انقلاب» سپاه پاسداران و «اُمّت» جنبش مسلمانان مبارز حبیت الله پیمان و روزنامۀ «میزان» مهندس مهدی بازرگان.

 

اما خودِ روستای دارابکلا از یک کاستی بزرگی که رنج می بُرد، -بهتر است بگویم یک بدی بزرگی که داشت- این بود، که هیچ دکّۀ مطبوعاتی نداشت. مجبور بودی برای دیدن تیتر روزنامه ها یا خریدن یک یا دو سه تای آن، به ساری و نکا می رفتی تا از اوضاع مملکت باخبر می شدی. خصوصاً روزهایی که اخبار داغ تری داشت و فضا تیره و تار و کشور متشنج می شد. اما دو نفر از همان ابتدای دهۀ شصت و دو نفر دیگر در دهۀ هفتاد، برای این کار سیاسی و فرهنگی و اعتقادی گام برداشته بودند، که همۀ زحمات خوب آنها بعدها اَبتر ماند و رها شد. چون کسی دنبالۀ کارشان را نگرفت و خودشان نیز استمرارش ندادند. و هنوز که هنوزه روستای دارابکلا، حتی یک دکّۀ مطبوعات و فروش مجلات و کتاب ندارد.

 

آن دو نفر دهۀ شصت دوستان من سیدعسکری شفیعی دارابی و سیدموسی موسوی دارابی بودند که سیدعسکری هفته نامۀ «رسالت دانش آموز» را از سپاه به دارابکلا می آورد و به من می داد و من در مدرسۀ راهنمایی توزیع _فروش_ می کردم. و سیدموسی، روزنامۀ جمهوری اسلامی را عصرها پس از بازگشت از کمیته ساری، به محل می آورد و خود با پای پیاده کوچه به کوچه و یا در وسط تکیه پیش به مشترکین اش می داد.

 

و آن دو نفر دهۀ هفتاد هم عبارت بودند از: آقایان مهدی بریمانی و موسی رمضانی معلم (فرزند مرحوم محمد بالامحله. به گمانم داماد مرحوم میراحمد موسوی). که هر دوی شان فروشگاه لوازم التّحریر تأسیس کرده بودند و روزنامه و مجلات و کتاب های درسی و غیردرسی هم می آوردند. جناب مهدی بریمانی در مغازۀ زیر خونۀ مرحوم سیدطالب شفیعی پدرِ سیدباقر، جنب کوچۀ مرحوم حاج آق مهدی دباغیان؛ که هم اینک باطری سازی عباس کارگر شده است. و دوست خوب مان آقاموسی رمضانی هم در مغازۀ حسن طالبی (برادرِشهید محمدجواد طالبی)، روبروی بانک صادرات (مهر) داراب‌کلا.

 

من در آن سال ها، تابستان ها وقتی به دارابکلا می آمدم، با هردوی آنها به مدت سه ماه اشتراک می بستم و روزنامۀ اطلاعات و سلام و ... می خریدم. که با تأسف باید گفت هردو مطبوعاتی، پس از مدتی خدمت رسانی خوب و شایسته و قابل تحسین، تعطیل و جمع شد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۴:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا * وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا * إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا* و آنان که شب را برای پروردگارشان با سجده و قیام به صبح می رسانند، و آنان که می گویند: پروردگارا! عذاب [دوزخ] را از ما بگردان که مسلماً عذاب آن پایدار و همیشگی است. قطعاً دوزخ بد قرارگاه و بد اقامت گاهی است. 

سوره فرقان

آیات شصت و چهار تا شصت و هفت

 

تفسیر علامه طباطبایی:

 

آیۀ شصت و سه این سوره، ویژگی های عباد رحمان در روز  است که در میان مردمند (در این پست: اینجا) و اما صفت مؤمنین در شب همان است که آیه بعدى بیان نموده مى فرماید: وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا. کلمه بیتوته به معناى اِدراک شب است -چه بخوابد یا نخوابد- و کلمه لِرَبِّهِم متعلق است به کلمه سُجَّدًا و دو کلمه سجد و قیام جمع ساجد و قائم است و مراد از این بیتوته در شب در حال سجده و حال ایستاده این است که: شب را به عبادت خدا به آخر مى رسانند، که یکى از مصادیق عبادتشان همان نماز است که هم افتادن به خاک، جزء آن است و هم به پا ایستادن... ممکن هم هست که مراد تهجُّد به نوافل شب باشد.

 

وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا. کلمه غرام به معناى شدّت و مصیبتى است که دست از سر آدمى بر ندارد و همواره ملازم او باشد. بقیه الفاظ آیه روشن است. إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا. ضمیر در صدر آیه به کلمه جهنم بر مى گردد و دو کلمه مستقر و مُقام دو اسم مکان از استقرار و اقامت هستند. و بقیه الفاظ آیه روشن است. المیزان

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۴:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه. به نام خدا. دامنۀ لغت دارابکلا. آن سالهای دهۀ چهل و پنجاه، که میان مرز کودکی و دیوارِ نوجوانی در نوَسان بودیم، در دَم دَمای عید نوروز، بازی های زیادی می کردیم. اساساً در دوره زمانۀ ما _توی آن سال ها_ همه، بازی می کردند؛ همه. از کودک ها و نوجوان ها تا بزرگسال ها. من معتقدم بازی فقط برای کودکی نیست، انسان، همیشه محتاج بازی ست؛ حتی تا سرحدِّ پیری.

 

یکی از بازی های پُرسروصدای مان، بازی با خودتراش بود. با سه وسیله و ابزار ساده آن را می ساختیم. نخ، میخ و پایۀ خودتراش. دو سرِ نخ را به میخ و خودتراش گره می زدیم. آن هم مخفی و با واهمه و شدّت لرز و ترس. چون باید کبریت خونه را یواشکی کِش می رفتیم. بعد کنارِ رَف بِنی، یا بیخِ کوپّه اناری، یا پشت لَم لِواری و یا حتی توی کُنج مُستراحی (همون دستپاپ!) استتار می کردیم، بعد با لَب و لوچه ایی کج و معوج، تمام و یا نصفِ گوگود سرِ چوب کبریت را توی سوراخ پایۀ خودتراش _یا همون به قول محترمانه ریش تراش_ خالی می کردیم و نوارِ کاغذی دو ضلع کبریت _که برای ساییدن گوگود بود_ را در آن فرو می کردیم و سرِ میخ بزرگ را روی آن قرارمی دادیم و می گذاشتیم توی جیب. اگر جیب نداشتیم _که نداشتیم_ می گذاشتیم کَش بِن یا شلوارپِسُّون.



 
خودتراش که امروزه روز شد: ژیلت
 

بعد کمین می کردیم، وقتی جمعیتی را می دیدیم، فوراً و بی فوتِ وقت، وسط نخ را در دست می گرفتیم و تَۀ میخ را محکم و با زور تمام می کوبیدم به تنۀ تیرِ برق، یا سرِ سنگِ سفت بارو (یعنی همون دیوار شهری ها) یا تنِ آجر خونه مونه ها. ضریه ایی که در اثر کوبش، وارد می شد، باعث انفجار گوگرد در مخزن پایۀ ریش تراش می شد و صدای بسیارمَهیبی به آسمان برمی خاست. همین. و ما با این صوت و ونگ و وا و دودِ گوگرد و بوی تند سوخته اش، به رؤیاها و سوداها و هیجان ها و این روز را به آن شب کردن ها و وِل معطّل شدن ها و وَگ کَپّل زدن ها مشغول بودیم. چون عصر، عصر کودکی! بود و نسل، نسل زیرکی. زمونه، زمونۀ زیزِم کالی.

 

(فرهنگ لغت داراب کلا)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۴:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه. به نام خدا. این هفته شاید بتوانم بگویم از بهترین رُمان‌های عمرم را خوانده‌ام: رُمان «مردی در تبعید ابَدی». بر اساس زندگی ملاصدرا (Mulla Sadra). رُمان نوشته‌ی زنده‌یاد نادر ابراهیمی‌ست. (تهران. روزبهان. ۱۳۷۵) در ۲۸۰ صفحه و ۱۶ فصل مجزّا. بسیار خوش قلم. سرشار از وصف ها و عبارات رسا و واژگان دلنشین و پُر از آموزه‌ها و حکمت‌های گوارای ملاصدرا (۱۰۵۰ - ۹۷۹ قمری).


نیز غمگین، سوزناک به دلیل تبعید غریبانه‌ی ملاصدرا به کویر کهک قم. آن هم از سرِ دسیسه‌های مُشتی درباری حسود و ظاهرگرا و تظاهرکننده که لباس روحانی هم برتن داشتند! کالای ریا می‌فروختند. مطابق همیشه چها نکته از کتاب را می‌آورم:

 

عکس از دامنه

 

در صفحه‌ی ۱۷۶ از زبان ملاصدرا آمده است: در وجود آدمی، نفس شیطانی عرَض است، نفس الهی ذات... پس؛ مرَض، عرَض است، طهارت و نجابت اصل.


در ص ۱۲۹ از زبان شیخ بهایی استادِ ملاصدرا آمده است: بدان که زاهدانِ ریایی و فُقهای درباری تشنۀ خون عارفان راستین هستند، آنها صوفی‌کُش‌اند.


در ص ۱۱۴ ملاصدرای جوان می‌گوید: مُرید اگر به مُراد شبیه شود، خود، هرگز، به مقام مُرادی نمی‌رسد!


در صفحه‌ی ۹۲  ملاصدرا که عاشق شناکردن در رؤیا و خاطره و گذشته بود، می‌گوید: یاد و خیال بعد از خدا، زیباترین چیزها هستند.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۴:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

توضیح دامنه: عصراندیشه در ویژه نامۀ خود، به مرجع بزرگ شیعیان جهان آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی با عنوان «منطق سکوت» پرداخته است. چندنکتۀ جالب دربارۀ آن مرجع عالیقدر در ذیل می آید. دامنه نیز در طی این چندسال، همواره با انتشار پست هایی در وبلاگش، به زندگی و اندیشه و رفتار و فتواهای آقای سیستانی (اینجا) اهتمام داشته است. اما این پنج نکته نیز خواندنی ست:

 

یک: سید جواد شهرستانی داماد و نماینده تام الاختیار آقای سیستانی به پیام ایشان به علمای تهران در چند سال قبل اشاره می کند که در آن آمده بود: « من شنیده ام که الان برخی علما ماشین های آخرین سیستم سوار می شوند و در خانه های آن چنانی زندگی می کنند. من نمی گویم از راه حلال نبوده لابد از راه شرعی بوده اما روحانی نباید این گونه زندگی کند.»

 


دو: آیت الله در خانه ای هفتاد متری در نجف زندگی می کند و مالکیت آن هم متعلق به او نیست.

 

سه: «روش او مرجعیت ساکت و صامت است و حتی با آمریکایی ها مبارزۀ منفی را در پیش گرفت اما در قضیه داعش وارد شد و فتوای جهاد کفایی صادر کرد».

 

چهار: حوزه مطالعات او محدود به علوم اسلامی نیست. بسیار کتاب می خواند. قانون اساسی فرانسه و انگلستان و آمریکا و کتاب های کمونیسم و زندگی نامه رجال سیاسی مانند نخست وزیر انگلستان و وزیر خارجۀ آمریکا را هم خوانده اند. اخضر ابراهیمی نماینده وقت سازمان ملل در مصاحبه ای از اشارات متعدد آیت الله به کتابی از محمد حسنین هیکل شگفت زده شده بود.

 

پنج: «اخیراً به عراقی ها درباره صرف و خرج وجوهات شرعی اجازه دادند. یعنی هر کسی از عراقی ها که وجوهات شرعی دارند نیازی نیست به دفتر ببرند یا به وکلای آقای سیستانی بدهند. کل سهم امام یا نیمی از سهم امام را اجازه دادند.»

 

در مجله عصراندیشه نیامده اما حال که به نکات متفاوت در زندگی و روش مرجع عالی شیعیان اشاره شد، خالی از لطف نیست که این مورد را هم بیاوریم که در سایت رسمی ایشان و در معرفی و عنوان به جای القاب مرسوم به لفظ «آقای» بسنده شده است. (منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۴:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم جناب یک دارابکلایی: با سلام، خوب بود در پست اِزّار دار (اینجا) که از ازّار دار و امامزاده و خرافات صحبت به میان آوردید، یادی هم می کردید از ازّار دار جامخانه که چندین سال پیش باعث سرگرمی و سود جویی برخی را فراهم آورده بود. البته امیدوارم که از ماجرا با خبر بوده باشید.

 

 

جواب دامنه

 

به نام خدا. سلام من هم به شما جناب «یک دارابکلایی» که هم حُسن استقبال تان از این پست، قابل تحسین است و هم نکته پردازی ظریف تان. بله؛ ای کاش «ازّار دار جامخانه» را خودت که به یقین بر آن آگاهی و از ماورای آن باخبر، بسط می دادی. من، همین قدر از فرهنگ لغت دارابکلا می گویم برایم بس. من، وقتی به جامعه شناسی بُت پرستی و بُت پرستان می اندیشم و مطالعاتی می کنم، می بینم بُت و خرافات آن چیزی ست که زَرمندان به چینه دان زورمندان می افکنند تا راحت و آسان باهم، هم مردم را بدوشند! هم تزویر را به خدمت گیرند. خود، خیلی دقیق و خوب! می دانند که از هُبل و عزّا و ازّار دار و ریش و پشم و چشم و کَنه و کینه و در یک کلام توتِم و چیچم و زیزم، چیزی ساخته نیست، هدف، فقط خام کردن مردم است و سوارشدن بر گُردۀ آنان و نیز دورساختن از اُسُّ اساسِ خویشتن شان. والسّلام.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۱:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
 
توضیح دامنه: به نام خدا. دیشب یکی از کاربران، از رفیقم سید علی اصغر شفیعی دارابی پرسید: «دین چیست؟ پیدایش آن برای چیست؟». ایشان ضمن پاسخ به آن کاربر محترم، نظر مرا هم طی ارسال سؤال جویا شد. آنچه در متن دستخط می خوانید جواب من است به سید علی اصغر. یک جمله از متن دستخط نیز بگویم: به قول ملاصدرا همۀ موجودات در حرکت به سوی کمال اند؛ حتی سنگ.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۱:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه. به نام خدا. اِزّار دار. مردم روستای دارابکلا در طول قرون و اعصار، مردمانی بشدّت مؤمن و مذهبی بوده و مانده اند. گه گاهی هم، میان شان برخی اما، میلی هم به خرافه ها داشته و شاید هم، هنوز دارند. یکی از آن باورها این بوده که اِزّار دار امامزاده جعفر دارابکلا، جادو و جَنبل می کند! اِزّاردار یعنی درخت «آزاد» با نام علمی Zelkova carpinifolia، که تنه ای تنومد و شاخسارهایی گسترده و سایه افکن و چوبی سخت و بسیارسفت دارد. معمولاً امامزاده ها با آن محصور و سایه سار می شدند. مثلِ قَبسِنی بِن دارابکلا. مثل امامزاده علی اکبر اوسا. مثلِ امامزاده جعفر دارابکلا.

 

یک باور در میان آن برخی ها _که تعمیم هم داشته میان کُلِّ دارابکلایی ها؛ یعنی همه گیر شده بود سخت_ این بوده که هرکس چِلّۀ درخت اِزّار دار امامزاده جعفر را ببُرّد و به خانه ببَرد، خانه اش کاشانه اش صددرصد آتش می گیرد. همین ترساندن و باور و خرافه البته موجب می شد درختان از دستبُرد و بریده شدن و قلع و قمع، بخوبی مَصون بمانند. روی همین باور و محاسبه و چُرتکه و کتاب و ثواب و عِقاب، هیچ کس جرأت نمی کرد، شاخه ای از درختان آن امامزاده را ببُرَد. حتی اگر شاخه ای خودش بر زمین می افتاد و می پوسید بازهم کسی جُربزه ای نداشت آن را هیزمِ آغُل گوسفندش سازد. یا هیمۀ سوچکۀ گرمخانۀ توتونش نماید و یا حِجار و اِجار پرچین و کپَر زمین و باغ و لِتکای پشتخانه اش کند.

فرهنگ لغت داراب کلا

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۱:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

به قلم دامنه. به نام خدا. آداب جاهلیت. بنی قُریظه _قبیلۀ یهودی ساکن یَثْرب_ ماهرانه میانِ اوس و خزرج _دو قبیلۀ سرشناس مدینه_ دشمنی و عداوت و کینه می آفریدند تا به هر دو قبیله اسلحه بفروشند.

 

بنی قُریظه مخفیانه، به اوسی ها و خرزجی ها همزمان وام بابهرۀ سنگین می دادند تا با قیمتی چندبرابر و مضاعف، خنجر و دشنه و شمشیر و نیزه از بنی قریظه! بخرند و خون یکدیگر را بی رحمانه بریزند. مثل حال و روز الآنِ سوریه و اسرائیل و یمن و آل سعود و آمریکا و انگلیس و خاورمیانه. تمام. تا آداب بعدی جاهلیت. 

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۱:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه. به نام خدا. یکی از تفسیرهای یک جلدی، تفسیر مبین است؛ از ابوالفضل بهرام پور. اخیراً این تفسیر را به صورتِ تطبیقی مطالعه کردم. نسخۀ چاپ سوم را. از انتشارات آوای قرآن. قم. در شصد و پنج صفحه. قابل ذکر است تفسیر بیست جلدی المیزانِ علامه طباطبایی نیز در سال های گذشته، به صورت یک جلدی، چاپ شده بود که تبرّک کردن آن به صورت روزانه یا در طول هفته بسیارمؤثّر است. در این پست از تفسیر مبین یک جلدی ابوالفضل بهرام پور، چهارنکته را می آورم و به اشتراک می گذارم. امید است فرهنگ کتابخوانی و به اشتراک گذاری از سوی دامنه خوانان شریف نیز باب شود و ثواب آورد و صواب بیافریند. هرچند دامنه طبق دأب همیشگی اش بر هیچ کس، اجباری ندارد.

 

تفسیر مبین

ابوالفضل بهرام پور. عکس از دامنه

 

 

در ذیل سورۀ ناس آورده است: در سورۀ فلَق بیشترین تکیه روی سلامت تنِ انسان و زندگی اوست. ولی در سورۀ ناس، تکیه روی سلامت دین و ایمان از وسوسه های درونی و بیرونی ست.

 

در تفسیر آیۀ بیست و پنج سورۀ نحل «...ومن أوزارِ الذِینَ یُضِلُّونهم بِغَیرِ عِلمٍ...» این گونه نوشته است: پیروان دو نوع گناه دارند: نوعی را خودشان مستقلاً مرتکب می شوند و کسی در آن نقشی ندارد و نوع دیگر گناهانی است که معلم، واعظ، نویسنده، فیلم ساز و سیاستمداران تعلیم داده اند و در این گناه نقش و تأثیر داشته اند؛ رهبران و نقش آفرینان گناه، فقط در این قسمت از گناهِ پیروان، شریک هستند.

 


در آیۀ دویست و بست و چهار شعرا می گوید: خط مشیء پیامبر (ص) از خط شُعرا جداست. شعر در وادی حدس و خیال و بزرگنمایی حرکت می کند. آنها در هر مدح و ذمّی بدون حساب وارد می شوند... البته این آیه شامل حال شاعران حکیم نمی شود. و رسول خدا (ص) فرمود: پاره ای شعرها حکمت است.

 

در ذیل آیۀ هجده غافر نیز از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است: هر کسی را که عمل صالحی، مسرور کند و گناه، ناآرامش نماید، او مؤمن است.   

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۹ اسفند ۱۳۹۶ ، ۱۴:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر