qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۱۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن در صحنه» ثبت شده است

عترت

صِرَاط مُسْتَقِیم یعنی چه؟

جمعه آبان ۱۳۹۸

یس. وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ

إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ، عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ

یس. سوگند به قرآن کریم،

که بی‌تردید تو از فرستادگانی،

بر راهی راست [قرار داری.]

آیۀ ۱ تا ۴ سورۀ یس

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

خداى تعالى در این آیه به قرآن حکیم سوگند مى‌خورد بر اینکه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) از مُرسلین است. و اگر قرآن را به وصف حکیم توصیف کرد، براى این است که حکمت در آن جاى گرفته، و حکمت عبارت است از معارف حقیقى و فروعات آن، از شرایع و عبرت‌ها و مواعظ... و توصیف (صراط) به استقامت، به منظور توضیح بوده، و گرنه در معناى خود کلمه صراط، استقامت خوابیده، چون صراط به معناى راه روشن و مستقیم است، و مراد از (صراط مستقیم) آن طریقى است که: عابرِ خود را به سوى خدا مى‌رساند، یعنى به سعادت انسانى‌اش، که مساوى است با قُرب به خدا و کمال عبودیت. المیزان.

 

نکتۀ دامنه: به نام خدا. بنا بر نظر برخی از صاحبنظران، به تصریح آیۀ چهار یاسین «صراط مستقیم» پیامبر اکرم (ص) است و به تصریح آیۀ ۶۱ یس یعنی این آیه: [وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ» و اینکه مرا بپرستید که این راهی است مستقیم.] «صراط مستقیم» یعنی پرستش حضرت باری‌تعالی. جمع این، همان تفسیری است که علامه در بالا بیان فرمودند که مُراد از صراط مستقیم یعنی راهی که روَنده و عابر را به سوی خدا می برَد و به پروردگار می‌رساند. که این رستگار‌شدن انسان است. این نوشتار را با هدف گرامی‌داشت میلاد حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) و میلاد امام صادق -علیه‌السلام- تقدیم کرده‌ام. که آخر کلام را به یک حدیث گوهربار از آن امام اندیشمند و بنیانگذار فقه جعفری مزیّن می‌نمایم که حکیمانه فرمودند: «رعایت‌نکردن حقوق، زبونى است، و آدمی را براى پوزش‌خواهى به دروغ وامى‏‌دارد.» (تحف‌العقول، ص۳۶۰)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
تفسیر آیه‌ی ۵ سوره‌ی صف
قرآن

تفسیر آیه‌ی ۵ سوره‌ی صف

پنجشنبه آبان ۱۳۹۸
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ
 
و [یاد کن] هنگامی را که موسی به قومش گفت: ای قوم من! چرا مرا می‌آزارید در حالی که می‌دانید من فرستاده‌ی خدا به سوی شما هستم؟ پس هنگامی که [از حق] منحرف شدند، خدا هم دل هایشان را [از پذیرفتن هدایت] منحرف کرد، و خدا مردم فاسق را هدایت نمی‌کند.
 
 
تفسیر علامه طباطبایی
 
ایـن آیـه‌ی شـریـفـه بـه طـور اشـاره مـى‌فـهـمـانـد کـه بـنـى‌اسـرائیـل بـا لجـاجـت خـود رسـول خـدا. حـضـرت موسى را آزار داده بودند، تا جایى خداى تعالى به کیفر این رفتارشان دلهایشان را منحرف ساخت. و این خود نهیى است براى مؤمنـیـن از ایـن که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) را اذیت کنند، و کارشان بدانجا انجامد که کار قوم موسى بدانجا کشید، و دلهایشان منحرف گشت... مـنـظـور از اذیـت آن جـنـاب بـه عـمـلى کـه خـدا او را از آن عـمـل تبرئه نموده، نافرمانى خود بنى‌اسرائیل نسبت به دستورات وى، و بیرون شدن از اطـاعـت آن جـنـاب نـبوده، چون اگر این طور بود معنا نداشت خدا آن جناب را تبرئه کند، پس یقینا بنى‌اسرائیل به آن جناب نسبت ناروایى داده بودند، که مایه‌ی آبروریزى آن جناب مى شده، و او از این تهمت آزرده شده، و خدا از آن تبرئه اش کـرده... و آیه مورد بحث به مسلمانان مـى‌فـرماید مانند بنى‌اسرائیل نباشید، این است که خداى تعالى در همان سوره به پاره‌اى از مـصـادیـق ایـذاى زبـانـى و عـملى اشاره نموده،...
 
 
پـس تا اینجا به دست آمد که در جمله (وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ) اشاره‌اى است به نهى مـسـلمـانـان از ایـذاى رسـول خـدا (ص)، بـه زبـان و عـمـل، بـا عـلم بـه ایـنـکـه رسـول خـدا اسـت. هـمـچـنـان کـه ذیـل آیـه هـم کـه سـخن از انحراف قلوب دارد، نوعى تخویف و تهدید مسلمین است به ایذاى رسـول خـدا (ص) فـسـقـى اسـت کـه چـه بسا به انحراف دلها بینجامد... و بـیـان اینکه مقصود از ازاغه و اضلال خداوند چیست... بـه مـعـنـاى مـنحرف کردن از استقامت است که لازمه‌اش انحراف از حق به سوى باطل است.... و گـمـراه‌کـردن خـدا بـه وسـیله‌ی قرآن کریم از باب مجازات فاسقان به خاطر فسقشان است، وگرنه ساحت خداى عزوجل منزه از آن است که ابتدائاً و بدون جرم کسى را ازاغه و اضلال کند.
 
 
از ایـنـجـا فـسـاد این گفتار روشن مى شود که بعضى گفته‌اند: مراد از جمله (ازاغ اللّه قـلوبـهـم) ازاغـه از ایـمـان نیست، براى اینکه اولاً خداى تعالى کسى را از ایمان ازاغه نـمـى‌کـنـد. و ثـانیاً اگر منظور از آن را ازاغه از ایمان بدانیم، کلام از فایده ساقط مى‌شود، چون اگر مسلمانى از ایمان ازاغه شد، دیگر مسلمان نیست، و معنا ندارد به یک کافر بگویند خدا او را به جرم اینکه کافر شده، کافر مى‌کند... آنچه بر خدا جائز نیست این است که بنده‌اى را ابـتـدائاً و بـدون هـیچ جرمى از نعمت ایمان محروم کند، و یا از راه راست گمراه سازد... بنده با فسق و اعراض، از رحمت او خود را از لیاقت رحمت و هـدایـت انـداخـتـه اسـت، و چـنـیـن مـجـازاتـى را نـه عـقـل مـنـع مـى‌کـنـد و نـه نقل... پس زیغ بنده از ایمان به خـاطـر فـسـق و پـدیـد‌آمـدن کـفـر در دلش مـطـلبـى اسـت و تـثـبـیـت کـفـر در دل او بر طریق مجازات مطلبى دیگر است. المیزان.
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

تفسیر آیه‌ی ۱۰ شوری

دوشنبه مهر ۱۳۹۸

وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ

ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ

 

و آنچه را [از امور دین، عقاید و احکام] در آن

اختلاف دارید، داوری اش با خداست. این است

خدا پروردگار من، بر او توکل کردم و به او باز می گردم.

آیه‌ی ۱۰ سوره شورى

 
 
 
 
 
تفسیر علامه طباطبایی
 
 
وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ: این جمله حجت چهارم بر انحصار ولایـت در خـداسـت... و خداى سبحان مالک تمامى عالم است، و به جز او مالکى نیست، چون هر موجودى خودش و آثارش قائم به خداى تعالى است، و در نتیجه او مالک حکم و قضاء به حق است... ایـن را هـم مـى دانـیـم کـه اختلاف مردم در عقاید و اعمالشان اختلافى است تشریعى که جز احـکـام تـشـریـعى چیز دیگرى نیست که این اختلاف را از میان بردارد. و اصلا اگر اختلاف نـبـود قـانـون هـم نـبـود... پس روشن شد که حکم تشریعى و حق قانونگذارى تنها از آن خداى سبحان است، و تنها ولى در این حکم، او است، پس واجب است تنها او را ولى خود بگیرند و تنها او را بپرستند. حکم در این مورد اختصاص به خداى تعالى دارد پس لازم است که تنها او به عنوان ولى اتخاذ شود و نه دیگرى.
 
 
ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ: این جمله حکایت کلام رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) است که مى فرماید: این است اللّه که پروردگار من است، من بر او توکل مى کنم، و به سویش برمى گردم. و کلمه (ذلکـم) اشـاره است به همان حجتهایى که در این دو آیه بر این معنا اقامه شد که بر خلق واجب است تنها خدا را ولى خود بدانند، و لازمۀ ولایت خدا ربوبیت او نیز هست. بـعـد از آنـکـه ایـن حـجـتها اقامه شد، رسول گرامىِ خود را دستور مى دهد که در میان مردم اعـلام کـنـد: (مـن خـودم تنها خداى را ولى خود مى دانم، و به ربوبیت او -یعنى مالکیت تـدبـیـرى براى او- اعتراف مى کنم). آنگاه دنبالش به آثار آن تصریح کرده، مى فرماید: (علیه توکلت و الیه انیب).
 
اثر یکـتاپرستى و خدا را ولى گرفتن این است که انسان در تکوین و تشریع خدا را مرجع مى داند. آرى اثـر یـکـتـاپـرسـتـى و ولى نـگـرفـتـن غـیـر خـدا، یـکـى ایـن اسـت کـه بـر او تـوکـل کنند، و اثر دیگرش این است که همواره به او رجوع مى کنند، چون گفتیم منظور از ایـن ولایـت ولایـت ربـوبـیـت است، و این ولایت به دو نظام مربوط مى شود، یکى به نظام تکوین به اینکه امور تکوین را تدبیر نموده، و اسباب و مسببات را طورى تنظیم کند که نتیجه اش پدید آمدن فلان موجود و بقاء آن و نیز مقدّرات آن باشد. و یکى دیگر به نظام تـشـریـع یـعـنـى تـدبـیـر اعـمـال انـسانها به اینکه قوانینى و احکامى مقرر کند که اگر انـسـانـهـا رفتار خود را در طول زندگى با آن قوانین تطبیق دهند، آن قوانین ایشان را به کمال سعادتشان برساند.
 
و معلوم است کسى که خداى را به تنهایى ولى خود مى گیرد، هم در ناحیه تکوین و هم در نـاحیه تشریع، امر تدبیر خود را مستند به او مى داند، و در هر دو ناحیه او را مرجع خود مى داند. در ناحیۀ تکوین از تمامى اسباب ظاهرى منقطع گشته، و به هیچ سببى رکون و اعتماد نمى کند، چون خدا را یگانه سببى مى داند که شکست ناپذیر است و سببیت هر سببى از او است، و این همان توکل است.  و در نـاحـیـه تـشـریـع هـم در هـر واقـعـه اى کـه در طـول زنـدگـى با آن روبرو مى شود، به حکم خدا رجوع مى کند، و این همان انابه است. پـس ‍ مـعـلوم شـد کـه چـگـونه جمله (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ) و جمله (وَإِلَیْهِ أُنِیبُ) دو اثر از آثـار جـمـله (ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی) است. و معنایش این است که من به خاطر آنکه غیر از خدا رب و ولى تدبیرى ندارم، لاجرم در همه امور زندگیم به او رجوع مى کنم، هم در تکوین و هم در تشریع. المیزان.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

درنگ در آیه‌ی ۲۹ دخان

يكشنبه شهریور ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنْظَرِینَ. یعنی: پس نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین و [هنگام نزول عذاب هم] مهلت نیافتند.(دخان. ۲۹). مرحوم علامه طباطبایی در المیزان معتقد است گریه‌نکردن آسمان و زمین «کنایه از عدم تغییر حالت آنها» است. یعنی نه آسمان و نه زمین به حال آنان [فرعون و لشگرش که در دریا غرق شدند] گریه نکرده و تغییر حالت ندادند. و این‌که خدا به آنان مهلت نداد، یعنی «ناگهان آنها را به هلاکت رساند» و غرَض این است «هلاک فرعونیان هیچ اهمیتی برای خدا نداشت.»

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

مردگان حقیقی

شنبه مرداد ۱۳۹۸
متن نقلی: قرآن مجید بی ایمانان را مردگان یاد فرموده، می فرماید: «تو نمی‌توانی حق را به کسانی که مردگانند بشنوانی و کسانی را که گوش دلشان از دعوت حق کر است هنگامی که روی دل خود را از حق برگردانده اند». (نمل: آیۀ ۸۰)
 
باید دانست که ایمان برای روان، به منزله غذای مناسب برای بدن است همانطور که اگر غذای بدن نرسد، تمام قوای نباتی و حیوانی، ضعیف می شود و از کار می افتد تا بالأخره شخص می میرد، همچنین روان بی ایمان، به بیماری های روانی دچار و در نتیجه جهت انسانیتش ضعیف و از زندگی پاکیزه و روحانی بی بهره می گردد تا جایی که از عالم انسانیت افتاده به هلاکت همیشگی و مرگ جاودانی مبتلا می شود. قلب سلیم، ص ۵۵.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

تفسیر آیۀ آخر سورۀ لقمان

جمعه تیر ۱۳۹۸

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.

 

یقیناً خداست که دانش قیامت فقط نزد اوست، و [تنها او] باران را نازل می کند، و [اوضاع و احوال] آنچه را در رحِم هاست می داند؛ و هیچ کس نمی داند فردا چه چیزی [از خیر و شر] به دست می آورد، و هیچ کس نمی داند در چه سرزمینی می میرد؛ بی تردید خدا دانا و آگاه است.

سوره‌ی لقمان

آیه‌ی ۳۴ ترجمه انصاریان

 

تفسیر علامه‌ طباطبایی

 

کلمه (غیث) به معناى باران مى باشد، و معناى جمله هاى آیه روشن است. بیان اینکه خداوند عالم به هر کوچک و بزرگ است. چیزى که در تفسیر این آیه لازم است گفته شود، این است که در این آیه سه مورد از مواردى که علم خدا متعلق بدانها است بر شمرده، یکى علم به قیام قیامت، که از مسائلى است که خداوند علم بدان را به خود اختصاص داده، و احدى جز او از تاریخ وقوع آن خبر ندارد، همچنان که جمله (ان الله عنده علم الساعه - به درستى خدا نزد او است علم به قیامت )، نیز این انحصار را مى رساند. دوم مسأله فرستادن باران، و سوم علم بدانچه در رحِم زنان است، از پسر و دختر، که خداوند این دو را نیز به خود اختصاص داده مگر آنکه خودش تعلیم کسى کند.

 

و دو چیز دیگر هم شمرده، که انسان از آن اطلاعى ندارد، و به خاطر همین از حوادث آینده خود بى خبر است، اول اینکه: وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا. هیچ کس نمى داند که فردا چه به دستش مى آید، دوم اینکه: وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ. و هیچ کس نمى داند در چه سرزمینى مى میرد. و گویا مراد از تذکر این دو نکته، یادآورى این معنا باشد، که خداى تعالى، عالم به هر کوچک و بزرگ است، حتى مثل مسأله قیامت را مى داند، که علمش براى خلق فراهم نمى شود، و خود شما به آن که مهمترین مساله است علمى ندارید، پس خدا مى داند و شما نمى دانید، و چون چنین است، پس زنهار که به وى شرک ورزید، و از اوامرش تمرُّد کنید، و از پذیرفتن دعوتش رو گردانید، و در نتیجه به خاطر نادانى خود هلاک شوید. المیزان.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

اسباب شیطان از نظر قرآن چیست؟

جمعه ارديبهشت ۱۳۹۸
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُوَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.
اى کسانى که ایمان آورده‏ اید! شراب و قمار و بتها و ازلام [=نوعى بخت‏‌آزمایى ]، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دورى کنید تا رستگار شوید.
(آیه‌ی ۹۰ سوره مائده)
تفسیر:
ایمان، با شراب ‌خوارى و قماربازى سازگارى ندارد. «یا ایّها الّذین آمنوا انّما الخمر و المیسر... فاجتنبوه...»

شراب و قمار، در ردیف بت ‌پرستى است. «الخمر والمیسر والانصاب» (بنابر اینکه مراد از انصاب، بت‏ها باشد)

اسلام از پلیدى ‌ها نهى مى‏ کند. «رجس... فاجتنبوه»


نه تنها شراب نخورید، گرد آن هم نروید. «فاجتنبوه»، به جاى آنکه بگوید: «لاتشربوا الخمر».
لقمه ‌ى حلال و دورى از حرام‏‌خوارى، در سعادت و رستگارى انسان مؤثّر است. «فاجتنبوه لعلّکم تفلحون» منبع
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

کینه‌ها به دین و اهل دین

سه شنبه فروردين ۱۳۹۸

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ.

آیا بیماردلان پنداشته ‏اند که خداوند هرگز حَقد و حسدهایشان را آشکار نمى ‏سازد؟

(سوره محمد، آیه‌ی ۲۹

 

تفسیر علامه‌ طباطبایی

 

راغـب مـى گوید: کلمه (ضغن) به کسره و به ضمه ضاد به معناى کینۀ شدید است، کـه جـمـعـش (اضـغـان) مـى آیـد. و مراد از جمله (الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ) اشخاص ضـعـیـف الایـمـان هـسـتـنـد و شـایـد کـسـانـى بـاشـنـد کـه از اول بـا ایـمـانـى ضـعـیـف ایـمـان آوردنـد، سـپـس بـه سـوى نـفـاق متمایل شده و در آخر بعد از ایمان به سوى کفر برگشته اند.

 

دقـت در تـاریـخ صـدر اسـلام ایـن مـعـنـا را روشـن مـى کـنـد کـه مـردمى از مسلمانان که به رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) ایمان آوردند، چنین وصفى داشته اند، همچنان که قومى دیگر از ایشان از همان روز اول تا آخر عمرشان منافق بودند. و بنابر این، تعبیر از مـنـافـقـیـن دسـتـه اول بـه مؤمنـیـن، بـه مـلاحـظـه اوائل امرشان بوده است. و مـعـنـاى آیـه ایـن اسـت کـه : نـه، بـلکـه ایـن مـنـافـقـیـن کـه در دل بـیـمـارنـد گـمـان کـرده انـد کـه خـدا کـیـنـه هـاى شـدیـدشـان را نـسـبـت بـه دیـن و اهل دین بیرون نمى ریزد. المیزان.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
شریعت و ملّت
قرآن

شریعت و ملّت

دوشنبه اسفند ۱۳۹۷

...لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا

وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ...

 

برای هر یک از شما شریعت و راه روشنی قرار دادیم

و اگر خدا می‌خواست همه شما را امت واحدی قرار می‌داد،

ولی می‌خواهد شما را در آنچه به شما داده امتحان کند؛

سوره مائده آیه‌ی

 

 
تفسیر علامه طباطبایی

 

راغب در مفردات مى گوید کلمه (شرع) به معناى رفتن به راهى است که واضح و ایمن از انحراف باشد، وقتى مى گویند: (شرعت له طریقا) معنایش این است که من خط مشى و روشى روشن پیش پایش گذاشتم و این کلمه یعنى کلمه (شرع) در اول مصدر بوده، و بعدا آنرا نام براى همان طریقه و روش کردند، و در آخر بطور استعاره نام طریقت هاى الهیه نموده و گفتند: مسیحیت یک شِرع (به کسر شین) و یا یک شَرع (به فتحه شین) و یک شریعت است، و شرعه و منهاج به همین معنا است، تا آنجا که مى گوید بعضى گفته اند: اگر شریعت را شریعت خوانده اند از این باب بوده که خواسته اند آنرا به شریعه نهر (آن راهى که افراد و حیوانات از آن راه به لب نهر مى روند) تشبیه کنند. و چه بسا که مطلب عکس این باشد، یعنى اگر راه به لب نهر را شریعه گفته اند از شریعت به معناى طریقه گرفته باشند، به این مناسبت که چون راه به لب آب براى اهل هر محلى روشن و واضح بوده ، خواسته اند با این نامگذارى از روشنى آن خبر دهند، و اما کلمه (نهج) به فتح نون و سکونها، به معناى طریق واضح است، وقتى مى گویند: (نهج الامر و انهج) معنایش این است که فلانى فلان امر را روشن و واضح کرد، و مصدر میمى آن یعنى (منهج) و (منهاج) نیز به همان معنا است .

 

گفتارى پیرامون معناى شریعت

 

فرق بین شریعت و دین و ملت در اصطلاح قرآن: همانطور که قبلا خاطرنشان کردیم کلمه شریعت به معناى طریق است ، و اما کلمه (دین ) و کلمه (ملت ) معناى طریقه خاصى است ، یعنى طریقه اى که انتخاب و اتخاذ شده باشد، لیکن ظاهرا در عرف و اصطلاح قرآن کریم کلمه شریعت در معنائى استعمال مى شود که خصوصیتر از معناى دین است ، همچنانکه آیات زیر بر آن دلالت دارد، توجه بفرمائید: (ان الدین عند الله الاسلام)، (و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه، و هو فى الاخرة من الخاسرین) که از این دو آیه به خوبى بر مى آید هر طریقه و مسلکى در پرستش خداى تعالى دین هست ولى دین مقبول درگاه خدا تنها اسلام است، (دین) معنائى عمومى تر از (شریعت) دارد، شریعت نسخ مى شود ولى دین قابل نسخ نیست. بیشتر بخوانید ↓

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
هیچ کس جز خدا غیب نمی‌داند
قرآن

هیچ کس جز خدا غیب نمی‌داند

دوشنبه دی ۱۳۹۷

قُلْ لَا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ

إِلَّا اللَّهُ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُون

بگو: در آسمان‌ها و زمین هیچ کس جز خدا غیب نمی‌داند،

و آنان آگاهی ندارند چه زمانی برانگیخته می‌شوند.

سوره‌ی نمل

آیه‌ی ۶۵ 

 

نظر علامه‌ طباطبایی

 

در آیه قبلى _گفتیم_ بعد از آنکه الوهیت آلهه مشرکین را ابطال نمود و ثابت کرد که خلقت و تدبیر همه عالم از خداى تعالى به تنهایى است، به آن جناب دستور داد تا از مشرکین بخواهد تا بر خدایى آلهه خود اقامه برهان کنند و اینک در این آیه براى نوبت دوم دستورش مى دهد تا با برهان دیگرى بر بُطلان الوهیت آنان با ایشان روبرو شود، و آن برهان این است که خدایان آنان علمى به غیب و به قیامت ندارند، و نمى دانند که در چه زمانى مبعوث مى شوند، درست است که هیچ کس از موجودات زمینى و آسمانى علمى بدان ندارد ولى شان معبود این است که امر پرستندگان خود را تدبیر کند و یکى از امور خلق همانا مسأله جزاء در روز بعث است، که باید آن را نیز تدبیر کند و در نتیجه روز و تاریخ آن را بداند و حال آنکه آلهه ایشان چه ملائکه و چه جن و چه قدیسین از بشر، هیچ یک از روز بعث اطلاعى ندارند، پس إله و معبود نیستند.

 

با این بیان روشن مى شود که جمله (لَا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ) برهان مستقلى است بر ابطال الوهیت آلهه مشرکین، و اختصاص الوهیت به خداى تعالى به تنهایى و اینکه جمله (وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُون)، از قبیل عطف روشنترین فرد غیب است بر آن، چون گفتیم مهمترین چیزى که معبود باید علم به آن داشته باشد و آن را تدبیر کند مسأله جزا در روز بعث است..المیزان.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

فرق أَعدّ اللَّه و وَعدَ اللَّه

جمعه دی ۱۳۹۷

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ

خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

 

خدا برای آنان بهشت هایی را آماده کرده است

که از زیر [درختانِ] آن نهرها جاری است،

در آنجا جاودانه اند، این است کامیابی بزرگ.

 

(سوره توبه

آیه‌۸۹

 

نظر علامه‌ طباطبایی

 

تفسیر: "کلمۀ اِعداد به معناى فراهم آوردن و تهیه دیدن است، و اگر اینطور تعبیر کرد و نفرمود «خدا وعده بهشت هائى به ایشان داده که...» براى این است که خاتمه امر ایشان معلوم نبود، یعنى معلوم نبود که همه مؤمنین در آخر و سرانجام با ایمان از دنیا مى روند یا نه، لذا متناسب نبود بفرماید: (خداوند وعده فلان و فلان داده) زیرا وعده امرى است حتمى و واجب - الوفا، بخلاف تهیه دیدن که منافات ندارد که خداوند تهیه ببیند ولى مؤمنین بر آن صفاى ایمان و صلاح اعمال باقى نمانند، و خداوند هم تخلف نکرده باشد، آرى، نه اصول قرآنى میسازد و نه فطرت سلیم راضى مى شود به اینکه خداى تعالى به خود نسبت دهد که یکى از بندگان را بخاطر عمل صالحى که کرده است مهر مغفرت و جنت بر دلش بزند، و آنگاه یکباره رهایش کند تا هر چه مى خواهد بکند.

 

و لذا مى بینیم خداى سبحان هر جا وعده اى داده آن را معلق و مشروط به عنوانى از عناوین عمومى از قبیل ایمان و عمل صالح نموده تا وجود و عدمش دائر مدار وجود و عدم آن شرط باشد. و هیچ سابقه ندارد که در جائى از کلام خود وعده اى را به اشخاص و بخاطر خود آنان داده باشد نه بخاطر اینکه مصداق عنوانى عمومى هستند. آرى، در قرآن کریم چنین سابقه اى نیست و هیچ وقت اینطور وعده اى نداده است، چون اینطور وعده دادن و افرادى را ایمن از عذاب ساختن، با تکلیف سازگار نیست، و لذا خداى تعالى همه جا وعده هاى خود را روى صاحبان عنوان مى برد، نه روى اشخاص، مثلا مى فرماید:

 

(وعد الله المؤمنین و المؤمنات جنات خدا بهشت ها را به مردان و زنان با ایمان وعده داده است) و نیز مى فرماید: (محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم... وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما). المیزان

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

تفریح و شادی از نظر شهید بهشتی

دوشنبه آذر ۱۳۹۷

متن نقلی: خاطرۀ جالب شهید بهشتی از آیه‌ی فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَلْیَبْکُوا کَثِیرًا جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (آیه‌ی ۸۲ سوره توبه) دیدگاه شهیدمظلوم آیت الله دکتر بهشتی درباره‌ی برداشتِ غلط از این آیه در ویژه‌نامه‌ی پاسداشت سی و سومین سالگرد شهادت "سید مظلوم امت" منتشر شده است:

 

"یادم می‌آید در آغاز دوران بلوغ حدود ۱۴ یا ۱۵ ساله بودم و تحصیلات علوم اسلامی را هم تازه شروع کرده بودم. در این سن، انسان نشاط و شادابی خاصی دارد. ما پیش از مباحثه، بعد از مباحثه، پیش از درس، بعد از درس، با دوستان می‌گفتیم و می‌خندیدم. یکی از دوستانم که با من هم مباحثه بود و چند سالی از من بزرگتر بود شاید در آن موقع ۲۱ یا ۲۲ سال داشت، از بازار آمده بود و به تحصیلات علوم اسلامی پرداخته بود. خلاصه بزرگ شده جلسات مذهبی معمولی و هیات‌ها و این ها بود. ایشان وقتی ما می‌خندیدیم، می‌گفت: «فلانی، حالا که آغاز تحصیل علوم اسلامی است بهتر است خودمان را عادت بدهیم و نخندیم یا کمتر بخندیم.» گفتم: «چرا؟» گفت: «این آیه قرآن است: فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیرا باید کم بخندند و زیاد بنگریند.»

 

در آن موقع که ایشان این آیه را می‌خواند، یکی دو تا حدیث هم به این مناسبت به این خواند و من فکر نکردم که بروم مطالعه کنم. آغاز دوران تحصیلم بود و اصولا آدم به این فکر نمی‌افتد که برود مطالعه کند و ریشه آن را دریابد و ببیند که قرآن چرا می‌گوید: فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَلْیَبْکُوا کَثِیرًا. البته عین این جمله در قرآن هست. به او گفتم: «بالاخره به من بگو ببینیم که این خندیدن کار حرامی است یا نه؟ گفت نه. حرام نیست. ولی خوب بهتر است یک مسلمان زبده و ورزیده نخندد. گفتم حالا که حرام نیست. من می‌خندم. برای این که فطرت من نمی‌تواند فعلا این تعلیم را بپذیرد؛ و چون تعلیم مربوط به واجب حرام نیست، باشد تا بعد ببینیم چه می‌شود.

 

چند سالی گذشت. البته این موضوع هم دیگر از خاطر من رفته بود. اولین مطلبی بود که به صورت مستقل و بر اساس قرآن، کتاب و سنت درباره‌اش تحقیق می‌کردم. به همین سبب تصمیم گرفتم یک بار قرآن را از اول تا آخر با دقت بخوانم و آن را به صورت یک کتاب علمی بررسی کنم. تا آن موقع مکرر قرآن را خوانده بودم و مکرر این آیه را دیده بودم، اما مثل این خواندن‌های معمولی، بی‌توجه از آن گذشته بودم، بدون دقت کافی. این بار که بنا داشتم برای بررسی یک مساله اسلامی قرآن را از اول تا آخر با دقت مطالعه کنم، رسیدم به این آیه. به خودم گفتم: عجب!

 

این آیه در قرآن هست،‌ اما مطلب درست در نقطه‌ی مقابل مطلبی است که آن آقا از آن فهمیده است و آن دستوری بود که پیغمبر صادر کرده بود که باید تمام نیروهای قابل برای شرکت در مبارزه علیه کفار و مشرکینی که به سرزمین اسلام هجوم آورده بودند، بسیج شوند. ایشان برای یک بسیج عمومی فرمان صادر کرده بود. عده‌ای با بهانه‌های مختلف از شرکت در این لشکرکشی خودداری کرده بودند و از فرمان خدا و پیغمبر تخلف کرده بودند. خداوند در این آیات قرآن می‌فرماید: لعنت خدا باد بر این کسانی که دیدند پیغمبر با انبوه مسلمانان به میدان نبرد می‌روند اما باز هم زندگی دوستی، آنها را وادار کرده از فرمان خدا و رسولش تخلف کنند و بمانند و به دنبال آن به عنوان یک نفرین و کیفر می‌فرماید: از این پس کم بخندند و زیاد بگریند.

 

حال شما از این چه می‌فهمید؟ می‌فهمید که از دیدگاه اسلام زندگی، نشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگی توأم با گریه و زاری و ناله، خلاف رحمت و نعمت خداست. نعمتی هست و عذابی هست و خدا در مقام نفرین یا در مقام نکوهش از این تخلف می‌فرماید: از این پس از نعمت خنده و نشاط فراوان کم بهره باشید و همواره گریان و غمزده زندگی کنید. بنابراین با مطالعه اسلام بر اساس قرآن دیدم آیه درست خلاف آن مطلب را می‌گوید. این نوع استنباط‌های نا بجا و تلقین آن به مسلمانان به اضافه عوامل دیگر سبب شد که جامعه ما توجهش به مساله تفریح کم باشد." منبع

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی