إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَیْهِمْ ۖ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ. (٧٦)
إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَیْهِمْ ۖ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ. (٧٦)
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا.
ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّمدل
محمّد فرستادهی خدا است، و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و سرسخت، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند. ایشان را در حال رکوع و سجود میبینی. آنان همواره فضل خدای را میجویند و رضای او را میطلبند. نشانهی ایشان بر اثر سجده در پیشانیهایشان نمایان است. این، توصیف آنان در تورات است، و امّا توصیف ایشان در انجیل چنین است که همانند کشتزاری هستند که جوانههای (خوشههای) خود را بیرون زده، و آنها را نیرو داده و سخت نموده و بر ساقههای خویش راست ایستاده باشد، بگونهای که بَرزگران را به شگفت میآورد. (مؤمنان نیز همین گونهاند. آنی از حرکت بازنمیایستند، و همواره جوانه میزنند، و جوانهها پرورش مییابند و بارور میشوند، و باغبانانِ بشریّت را به شگفت میآورند. این پیشرفت و قوّت و قدرت را خدا نصیب مؤمنان میکند) تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند. خداوند به کسانی از ایشان که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند آمرزش و پاداش بزرگی را وعده میدهد.
تفسیر علامه طباطبایی
وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ. این جمله ... کـلام در ایـن صـدد اسـت کـه مؤمنین به رسول خدا (ص) را تـوصـیـف کـند، و (شدّت) و (رحمت) که دو صفت متضاد است از صفات ایشان شمرده شده. و جملهی أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ را مقیّد کرد به جملهی رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تا توهّمى که مـمـکـن بـود بشود دفع کرده باشد، و دیگر کسى نپندارد که شدت و بىرحمى نسبت به کـفـار، بـاعـث مـىشـود مـسـلمـانـان بـهطـور کـلى و حـتـى نـسـبـت بـه خـودشـان هـم سنگدل شوند؛ لذا دنبال اشداء فرمود رحماء بینهم. یعنى در بین خود مهربان و رحیمند. و این دو جمله مجموعا افاده مىکند که سیرهی مؤمنین با کفّار شدّت و با مؤمنین رحمت است. تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا. مراد از اینکه فرمود: مؤمنین را راکع و ساجد مىبینى این است که مؤمنین نماز مىخـوانـنـد. و کلمهی تراهـم اسـتـمـرار را مـىرسـانـد. و حـاصـل مـعـناى جمله این است که : مؤمنین مستمر در خواندن نمازند.ذ
نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ ۖ وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ ۖ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخَافُ وَعِیدِ
ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّمدل
ما از آنچه (دربارهی رسالت تو) میگویند، آگاهتر (از هر کس دیگری) هستیم. تو مأمور نیستی که آنان را وادار (به ایمان) کنی (و با قهر و اجبار به سوی اسلام بکشانی). چون چنین است، کسانی را به وسیلهی قرآن پند و اندرز بده که از بیمدادن و تهدیدکردنِ من میترسند.
الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ
ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّمدل:
کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک (پرستش چیزی با خدا) نیامیخته باشند، اَمن و امان ایشان را سزا است، و آنان راهیافتگان (راه حق و حقیقت) هستند.
[«لَمْ یَلْبِسُوا»: آمیخته نکردهاند. «ظُلْم»: شرک (نگا: لقمان / ۱۳). «لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ»: مراد این که همراه ایمان به خدا، در برابر دیگران نیز کُرنش نمیبرند و برای آنها قربانی و نذر نمیکنند و جلب منافع و دفع بلایا نمیخواهند و ... (نگا: یوسف / ۱۰۶، عنکبوت / ۶۱ - ۶۵، زمر / ۳).]
تفسیر علامه طباطبایی
«در آیه قبلى ابراهیم (علیه السلام ) در خلال حجتى که علیه مشرکین اقامه کرده بود از آنان پرسید: کدامیک از من و شما سزاوارتریم به ایمنى و نترسیدن؟ اینک در این آیه خودش جواب مى دهد. و چون جواب بدیهى و روشن بوده، از شدت وضوح، خود خصم نیز آنرا قبول داشته، و معلوم است که در اینگونه سؤالات لازم نیست که کننده در انتظار جواب طرف باشد، بلکه از آنجایى که احتمال مخالفت نمى دهد مى تواند خودش جواب را بگوید...
آیه شریفه دلالت مى کند بر اینکه (امن ) و (اهتداء) از خواص و آثار ایمان است، البته به شرط اینکه ایمان به وسیله ظلم پوشیده نشود. چون کلمه (لبس) که در آیه است به معناى (ستر) است، همچنانکه راغب هم در مفردات خود گفته که : (اصل ماده (لبس ) -به فتح لا - به معناى ستر است)، و این تعبیر کنایهاى است که حقیقت دیگرى را به ما مى فهماند، و آن این است که ظلم اصل ایمان را باطل نمى کند، چون ایمان جزو فطرت انسانى و غیر قابل بطلان است، بلکه باطل تنها باعث پوشیده شدن ایمان مى گردد به طورى که دیگر نمى تواند اثر صحیح خود را بروز دهد.
و ظلم که عبارت است از: خروج از اعتدال و میانه روى، گر چه در آیه مورد بحث به طور نکره آورده شده و در سیاق نفى قرار گرفته و لازمهاش عمومیت است، و همراه ایمان هم در آیه چیزى ذکر نشده که ایمان به آن چیز مصداق ظلم قرار گیرد، و در نتیجه مراد از ظلم در آیه ظلم معینى باشد، لیکن از آنجایى که سیاق آیه دلالت دارد بر اینکه ظلم مانع از ظهور ایمان و بروز آثار حسنه و مطلوب از آن است، همین دلالت خود قرینهاى است بر اینکه مراد از ظلم در آیه نوع مخصوصى است که در خصوص ایمان اثر نموده و آن را مى پوشاند، نه هر ظلمى. آرى، گر چه ذهن مردم از معناى کلمه ظلم ابتداء منتقل به خصوص ظلمهاى اجتماعى و تعدى به حقوق دیگران و سلب امنیت از جان فردى از افراد جامعه و یا مال و یا عرض او مى شود، لیکن این انتقال بدوى است، و خود مردم معناى ظلم را منحصر در آن ندانسته و هر مخالفت قانون و سنت جارى و حتى هر گناه و سرپیچى از خطابات مولوى را ظلم به خود گنهکار مى دانند، بلکه نافرمانى خداى سبحان را از جهت اینکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنین مخالفت تکلیف را ظلم مى شمارند اگر چه این مخالفت از روى سهو و یا فراموشى و یا جهل صادر شده باشد. منتهى در این قسم اخیر کسى قائل به مؤ اخذه و عقاب نیست، همچنین مخالفت نصیحت و اوامر ارشادى مولا را هر چند امر بر مأمور مشتبه شده باشد و از روى عمد نباشد ظلم به نفس مى دانند.
آرى، مردم ملاکى را که در ظلم هست تحلیل نموده و در نتیجه همه این مخالفتها را نیز ظلم به نفس مى شمارند، حتى کسى را هم که در مراعات دستورهاى بهداشتى و عوامل مؤ ثر در صحت مزاج و لو به طور غیر عمد مسامحه کند ظالم به نفس مى دانند.
و خلاصه اینکه براى ظلم دامنه پهناورى است، و لیکن چنان هم نیست که همه اقسام آن در ایمان اثر سوء داشته باشد، زیرا ظلمهایى که گناه و مخالفت امر مولوى شمرده نمى شود (مثلا مخالفتهایى که از روى سهو یا نسیان یا جهل یا غفلت سر مى زند) هیچکدام در ایمان که اثرش نزدیک کردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است، اثر سوء ندارد و ایمان هم در تأثیر خود مشروط و مقید به نبود هیچکدام از آنها نیست. پس اینکه فرمود: (الذین آمنوا او لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن ) معنایش این است که ایمان در تأثیر اثر خود که همان ایمنى از هر گناهى است که اثر ایمان را فاسد مى کند مشروط است به نبود ظلم. المیزان
بحث مفصل گناه و ظلم: البته در اینجا نکته دقیق دیگرى هم هست، و آن این است که گناه اختیارى همانطورى که در آخر جلد ششم این کتاب به طور مفصل بحث کردیم، امرى است که بر حسب اختلاف درجه فهم مرتکب، داراى مراتب مختلفى مى شود، چه بسا عمل اختیارى که در نظر قومى گناه و ظلم است و لیکن در نظر قومى دیگر ظلم نیست، مثلا کسى که از دو طریقه شرک و توحید راه توحید را اختیار کرده و فهمیده که براى عالم صانعى است که او اجزاى آن را آفریده و اطراف و آفاق آن را شکافته و آسمان و زمینش را بدون پایه و ستون نگهداشته، و نیز به دست آورده که خود او و غیر او همه مربوب و مخلوق آن آفریدگار و تحت تدبیر اویند، و به خوبى دریافته است که سعادت در زندگى واقعى یک انسان به داشتن ایمان به او و خضوع در برابر او است، در نظر چنین کسى بدترین ظلمها همانا شرک به خدا و ایمان به غیر او و اعتقاد به ربوبیت بتها و ستاره ها و امثال آن است، و خلاصه منطق چنین کسى همان منطق ابراهیم (علیهالسلام ) است که گفت : (و کیف اخاف ما اشرکتم و لا تخافون انکم اشرکتم بالله ما لم ینزل به علیکم سلطانا) پس در نظر چنین کسى وقتى ایمان به خدا مى تواند اثر خود را بروز دهد یعنى ایمنى از شقاوت بیاورد که صاحب آن این ایمان را با شرک و نافرمانى آلوده نکند. بیشتر بخوانید ↓
إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ ۖ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ ۖ
وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا ۖ وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ
ترجمهی مرحوم مصطفی خرّمدل:
ما کتاب (قرآن) را که مشتمل بر حق و حقیقت است بر تو نازل کردهایم تا آن را به مردمان برسانی. هر کس (از آن درس برگیرد و) هدایت پذیرد، به نفع خود او است، و هر کس (از آن دوری گزیند و) گمراه گردد، به زیان خود سرگردان و ویلان شود (وظیفهی تو تنها ابلاغ و انذار است) و تو مواظب و مراقب ایشان نمیباشی (تا اعمالشان را بپائی و افعالشان را زیر نظر بداری).
وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ ۚ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ * قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ * وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُءُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ.
ترجمه و توضیح: مرحوم مصطفی خرّمدل
(کافران) میگویند: آیا هنگامی که ما مُردیم و در زمین گُم گشتیم (و ذرّات وجود ما آمیزهی خاک گردید و اثری از آن نماند) آیا آفرینش تازهای خواهیم یافت (و دوباره زندگی را از سر میگیریم؟) بلکه آنان منکر ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) هم هستند. [مراد از گمشدن، جزوِ خاک شدن و در پهنهی زمین پراکندن و پرتابشدن است.]
بگو: فرشتهی مرگ که بر شما گماشته شده است، به سراغتان میآید و جان شما را میگیرد، سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده میشوید.
اگر (میشد) ببینی گناهکاران را در آن هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و کتاب گرد آورده شدهاند، و ایشان از خجالت) سر به زیر افکندهاند و میگویند: پروردگارا! دیدیم (آنچه خود را از آن به کوری زده بودیم) و شنیدیم (آنچه خود را از آن به کری زده بودیم. هم اینک پشیمانیم) پس ما را (به جهان) بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم (و سرافراز به خدمت برگردیم). ما (به قیامت و فرمودهی پیغمبرانت) یقین کامل داریم.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ ۗ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ.
ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّمدل
پیش از تو پیغمبرانی را (برای رهنمود مردمان) فرستادهایم. سرگذشت بعضیها را برای تو بازگو کرده و سرگذشت برخیها را برای تو بازگو نکردهایم. هیچ پیغمبری حق نداشته است معجزهای را (که قوم او پیشنهاد کردهاند) نشان دهد مگر به فرمان خدا. زمانی هم فرمان خدا (مبنی بر ارائهی آن معجزه صادر شده است و پیشنهاد کنندگان ایمان نیاوردهاند) دادگرانه داوری شده است. (بدین معنی که خدا پیغمبران و مؤمنان را نجات داده است) و آن وقت باطلگرایان (هلاک و) زیانمند گشتهاند.
[«قَصَصْنَا»: بازگو کردهایم. «مَا کَانَ لِرَسُولٍ»: هیچ پیغمبری حق نداشته است. هیچ پیغمبری را نسزیده است. «آیَةٍ»: مراد معجزه پیشنهادی دیگران است. «قُضِیَ بِالْحَقِّ»: دادگرانه داوری شده است. یعنی خدا پیغمبران و ایمانداران را از مهلکه نجات داده است و کفّار و معاندان را نابود نموده است (نگا: هود / ۴۳ و ۷۶ و ۱۱). «هُنَالِکَ»: آنجا. آن وقت. این واژه به عنوان ظرف مکان و ظرف زمان به کار میرود (نگا: آلعمران / ۳۸، اعراف / ۱۱۹، یونس / ۳۰، فرقان / ۱۳، احزاب / ۱۱). «فَإِذَا جَآءَ أَمْرُ اللهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ»: معنی دیگر این بخش از آیه چنین است: هنگامی که فرمان خدا صادر شد و قیامت بپا شد، دادگرانه داوری میگردد، و آنجا باطلگرایان زیانمند میگردند.]
به قلم دامنه : به نام خدا. هُیام. پیش یا پس از متنم مطالعهی پنج آیهی کوتاه ۵۱ تا ۵۵ واقعه -که کمتر از سه سطر است- خالی از لطف نیست. در آنجا واژهی «هیم» و آنچه ازین لغت برمیخیزد، دل انسان را خنک میکند، روح وی را پَرِ پرواز میبخشد و فکر او را به فلاتِ مرتفع تدبّر میرسانَد، خصوصاً برای افرادی که مبتلا به شیدایی و عشق باشند؛ زیرا این لغت پُرمعنا و پُر از پیام، برای عاشق هم، استعاره شده. به این علت که عاشقپیشه همچون شتر تشنهای تشبیه شده که رفتوآمدش و حرکات و سَکناتش، حیرت و نوعی سردرگمیست و گویا به همین خاطر «یَهِیمُونَ» در آیهی ۲۲۵ شعراء نیز، «رفتنِ متحیّرانه به اینسو و آنسو» معنی شده است.
کمی وسعت به بحث:
«هیم» عطشِ شدید است، «هیام» نوعی مرض، که شتر میگیرد، «هَائِم» به شخصی گویند که دچار عطشِ شدید شدهباشد؛ و «هَیْماء» چاهیست که آب نداشته باشد و خلاصه «هِیم» شُتر تشنهایست که از شدتِ تشنگی اینسو و آنسو میرود و از چریدن خودداری میورزد. البته برخی هم، «هیم» را زمین رَملی دانستهاند که هر چه آبیاری شود هرگز آب در آن نمیمانَد و همه را در خود فرو میبَرد و همچنان خشک و بیبَر باقی میمانَد.
علمای ادب معنای محوری این واژه را «خشکیِ درونِ چیزی» و نیز «خالیبودنِ کامل آن از هرگونه تَری و هرچیزی که» بتواند یک حالت تماسک (=چسبندگی) بیاورَد، دانستهاند.
وقتی مفسّران روی تدبّر آن تمرکز کردند، دریافتند که «هیم» میتواند اشارهای باشد به حالت استیصالی (=درماندگی) یا ممکن است ناشی باشد از «اضطرار درونی» نه لزوماً «اجبار بیرونی» و یا احتمال دادند که شاید برای عذاب «ضَّالُّونَ» است که «مُکَذِّبُونَ» هستند و از «زَقُّومٍ» میخورند و از «حمیم» مینوشند، ولی باز سیراب نمیشوند.
و نیز میگویند شاید اشاره دارد به تجسُّم دنیوی عطشِ دنیاپرستیِ «گمراهانِ تکذیبکنندهی زندگیِ دوباره». و شاید به معنای رایجش در عرب به شخص متحیّر اطلاق میشود که به هر دری میزند اما به خاطر گمراهی و تکذیبگریاش «در حیرت و سرگردانی کامل» غوطهور است. در واقع عطشزدهی دنیایی مانند کسی است که مبتلا به مرضِ استسقاء (=آبخواست) است که هر چه آب بنوشد عطشش پایان نمیپذیرد.
راستی! زَقّوم هم که میدانید؛ درختیست تلخ و بسی بدبو، که وقتی برگش کَنده شود، شیرهای از آن بیرون میخیزد که به هر کجای تنِ آدمی برسد، موجب ورم میگردد.
بر آن کس که از جانب خدا خرد ورزد [عقلش به فرمان حق باشد] سزاست که خدا را در روزیرسانى کُندکار نپندارد و او را در قضایش متّهم نسازد [بر او گمان بد نبرد].
یارىرسانىِ تو به ناتوان، از برترین صدقههاست. (منبع)
وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا
و به مردم نیک بگوئید. ترجمهی مرحوم مصطفی خرّمدل
و با مردم با خوش زبانی سخن گویید. ترجمهی شیخ حسین انصاریان
و با مردم به زبان خوش سخن بگویید. ترجمهی بهاءالدین خرّمشاهی
و به مردمان سخن نیک گویید. ترجمهی مرحوم عبدالمحمد آیتی
و به مردم نیک بگویید. ترجمهی آیتالله ناصر مکارم شیرازی
و با مردم نیکو سخن بگویید. ترجمهی مرکز فرهنگ و معارف قرآن
و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید. ترجمهی مرحوم محمدمهدی فولادوند
و به مردم سخن خوش و نیک بگویید. ترجمهی مرحوم سیدجلالالدین مجتبوی
و بگوئید با مردم گفتاری نیک. ترجمهی مرحوم شیخ محمدکاظم معزّی
و به زبان خوش با مردم تکلّم کنید. ترجمهی مرحوم آیتالله مهدی الهی قمشهای
و با مردم، نیکو سخن گویید. مرحوم ابوالفضل بهرامپور
تفسیر آیتالله عبدالله جوادی آملی: به هر حال با مسلمان، با کافر، با هر کسی میخواهی حرف بزنی با ادب حرف بزن! مگر نمیخواهی راحت باشی؟ چرا برای خودت دردسر درست می کنی؟ نفرمود «قولوا للمؤمنین» یا «قولوا للکذا»! ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾، همین!
تفسیر روایی مرحوم علامه طباطبایی در المیزان: در کافى از امام صادق (ع) روایت کرده که در تفسیر قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً فرموده : با مردم سخن بگوئید، اما بعد از آنکه صلاح و فساد آنرا تشخیص داده باشید، و آنچه صلاح است بگوئید. و در کتاب معانى، از امام باقر (ع) روایت کرده، که فرموده: به مردم چیزى را بگوئید، که بهترین سخنى باشد که شما دوست میدارید به شما بگویند. و چنین بنظر مىرسد که ائمه (علیهم السلام) این معانى را از اطلاق کلمه «حُسن» استفاده کردهاند، چون هم نزد گویندهاش مطلق است، و هم از نظر مورد.
تسلیت شهادت: امروز سالروز شهادت اندوهبار امام محمدتقی جوادالائمه (ع) به دست حکومت ستمگر عباسیست. سه سخن حکیمانهی آن امام عزیز و بابالحوائج را با رجوع به این (منبع) مینویسم و تقدیم میدارم: ۱. انسان به وسیلهٔ ادب، به کمالاتِ اخلاقی میرسد. ۲ عدالت، زینتبخش ایمان است. ۳. ادب، زینتبخش عبادات است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِکُمْ لَا یَأْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ.
اى مؤمنان از غیر خودتان کسانى را به همدلى نگیرید که از هیچ نابکارى در حق شما فروگذار نکنند و به رنج و محنت افتادن شما را خوش دارند و دشمنى از لحن و سخنشان آشکار شده است و آنچه دلهاشان پنهان مىدارد، بدتر است، آرى اگر اندیشه کنید آیات خویش را به روشنى برایتان بیان کردهایم.
(آل عمران. آیۀ ۱۱۸. ترجمۀ خرمشاهی)
تفسیر علامه طباطبایی
در این آیه شریفه، (ولیجه) (خویشاوند نزدیک) را بطانه (آستر) نامیده و وجهش این است که آستر به پوست بدن نزدیک است. تا رویۀ (ظهاره) لباس. چون آستر لباس بر باطن انسان اِشراف و اطلاع دارد و مى داند که آدمى در زیر لباس چه پنهان کرده، خویشاوندِ آدمى هم همینطور است، [یعنی آستر همدیگرند] از بیگانگان به آدمى نزدیکتر و به اَسرار آدمى واقف تر است.
و جمله لَا یَأْلُونَکُمْ به معناى لایقصرون فیکم است. یعنى دشمنان از رساندن هیچ شرّى به شما کوتاهى نمى کنند. و کلمۀ خَبَال به معناى شرّ و فساد است و بهمین جهت است که جنون را (خبل) هم مى گویند، چون در جنون، فساد عقل است.
و در جمله وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ کلمه ما مصدریه است و معناى جمله را (ودوا عنتکم) مىسازد، یعنى دوستدار شدت و گرفتارى و ضرر شمایند.
و جمله قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ مى رساند که دشمنى آنان نسبت به شما آنقدر زیاد است که نمى توانند پنهان بدارند. بلکه دشمنى باطنیشان در لحن کلامشان اثر گذاشته است.
پس در حقیقت در این جمله کنایه اى لطیف بکار رفته، و آنگاه بدون اینکه بیان کند، در دلهاى خود چه چیز پنهان کرده اند، فرموده: وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ تا اشاره کرده باشد، به اینکه آنچه در سینه دارند، قابل وصف نیست، چون هم متنوع و گوناگون است و هم آنقدر عظیم است که در وصف نمى گنجد، و همین مبهم آوردن ما فى صدورهم، بزرگ وعظیم بودن را تأیید مى کند. المیزان