qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۱۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن در صحنه» ثبت شده است

قرآن

توجه‌دادن قرآن به مادر

سه شنبه آذر ۱۳۹۷

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِین.

 

و انسان را درباره پدر و مادرش به نیکی سفارش کردیم. مادرش او را با تحمل رنج و زحمت باردار شد و با رنج و زحمت او را زایید. و دوران بارداری و باز گرفتنش از شیر سی ماه است، تا زمانی که به رشد و نیرومندی خود و به چهل سالگی برسد، گوید: پروردگارا! به من الهام کن تا نعمتت را که بر من و پدر و مادرم عطا کرده ای سپاس گزارم، و کار شایسته ای که آن را می پسندی انجام دهم و ذریه و نسل مرا برای من صالح و شایسته گردان که من به سوی تو بازگشتم و به یقین از تسلیم شدگان [به فرمان ها و احکام] توام.

 

سوره احقاف

 آیه‌ی ۱۵

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

کلمه «وصیت» به طورى که راغب گفته به معناى آن است که به دیگرى پیشنهاد کنى کـه فـلان کـار را بـکـنـد، و ایـن پـیـشـنـهـاد تـوأم بـا موعظه و خیرخواهى باشد. و کلمه «تـوصـیـه» بـر وزن تـفـعـیـل و از مـاده وصـیـت است؛ و در قرآن آمده: و وصى بها ابراهیم بنیه... در نتیجه توصیه خدا به والدین، توصیه فرزندان است به عملى که مربوط به والدین باشد که عبارت است از احسان به آنان... و بـنـابـرایـن بیان، تقدیر کلام (و وصینا الانسان بوالدیه ان یحسن الیهما احسانا) مى باشد، یعنى ما سفارش کردیم انسان را به پدر و مادرش که به آن دو احسان کند به هـر مـقـدار کـه بـاشـد و بـتـواند...

 

آنـگـاه دنـبـال این سفارش اشاره کرد به ناراحتى هایى که مادر انسان در دوران حاملگى، وضع حمل و شیر دادن تحمل مى کند تا اشاره کرده باشد به ملاک حکم، و عواطف و غریزه رحمت و راءفت انسان را برانگیزد، لذا فرمود: (حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا).

 

و اما اینکه فرمود: (و حمله و فصاله ثلاثون شهرا) بدین حساب است که به حکم آیه (و الوالدات یـرضـعـن اولادهـن حـولیـن کـاملین ) و آیه (و فصاله فى عامین ) دوران شـیر دادن به فرزند دو سال است، و کمترین مدت حاملگى هم شش ماه است، که مجموع آن سى ماه مى شود.

 

و کـلمـه (فـصـال) بـه مـعـنـاى فـاصـله انـداخـتـن بـیـن طـفـل و شـیـر خـوردن اسـت، و اگـر کـلمـه دو سـال را ظـرف قـرار داد بـراى فـصـال، بـه ایـن عـنـایـت اسـت کـه آخـریـن حـد شـیـر دادن دو سـال اسـت، و مـعـلوم اسـت کـه ایـن مـحـقـق نـمـى شـود، مـگـر بـه گـذشـتـن دو سال.

 

حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً. (بلوغ اشد) به معناى رسیدن به زمانى از عمر است که در آن زمان قواى آدمى محکم مى شود. و ما در تفسیر آیه (و لما بلغ اشـده اتـیـنـاه حـکـمـا و عـلمـا) اخـتـلافـى را کـه مـفـسـرین در معناى (بلوغ اءشد) دارند نـقـل کـردیـم، و گـفـتـیـم کـه بـلوغ چـهـل سـال عـادتـا مـلازم بـا رسـیـدن بـه کمال عقل است. بیشتر بخوانید ↓

 

قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ. کلمه (اوزعنى) از مصدر (ایزاع ) است که معناى الهام را مـى دهد، و این الهام، الهام آن امورى نیست که اگر خدا عنایت نکند آدمى به حسب طبع خود علم به آنها پیدا نمى کند، و آیه (و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها) از آن خـبـر مـى دهـد، بـلکـه الهـام عـمـلى و بـه مـعـنـاى وادار کـردن، و دعـوت بـاطـنـى بـه عمل خیر و شکر نعمت و بالاخره عمل صالح است.

 

دعا و در خواست توفیق شکر نعمت و انجام اعمال صالح و مرضى خدا

 

خـداى تـعـالى در ایـن آیه آن نعمتى را که سائل درخواست کرده نام نبرده، تا هم نعمتهاى ظاهرى چون حیات، رزق، شعور و اراده را، و هم نعمتهاى باطنى چون ایمان به خدا اسلام، خـشـوع، تـوکـل بـر خدا و تفویض به خدا را شامل شود. پس جمله (رب اوزعنى ان اشکر نـعـمـتـک...) درخواست این است که نعمت ثناء بر او را ارزانیش بدارد تا با اظهار قلى و عملى نعمت او را اظهار نماید. اما قولى که روشن است. و اما عملى به اینکه نعمت هاى خدا را طورى استعمال کند که همه بفهمند نعمت وى از خداى سبحان است و خدا آن را به وى داده، و از نـاحیه خود او نیست، و لازمه این گونه استعمال این است که عبودیت و مملوکیت این انسان در گفتار و کردارش هویدا باشد. و ایـنـکـه کـلمه (نعمت) را با جمله (التى انعمت على و على والدى) تفسیر کرده مى فـهـماند که شکر مذکورم از طرف خود سائل است، و هم از طرف پدر و مادرش. و در حقیقت فرزند بعد از درگذشت پدر و مادرش زبان ذکر گویى براى آنان است.

 

وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ. این جمله عطف است بر جمله (ان اشکر...)، و سؤ ال دیـگـرى اسـت مـتـمـم سـؤ ال شـکـر، چـون شـکـر نـعـمـت چـیـزى اسـت کـه ظـاهـر اعـمـال انـسـان را زیـنـت مـى دهـد، و صـلاحـیت پذیرفتن خداى تعالى زیورى است که باطن اعمال را مى آراید، و آن را خالص براى خدا مى سازد.

 

وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی. اصلاح در ذریه به این معنا است که صلاح را در ایشان ایـجـاد کـنـد و چـون ایـن ایـجاد از ناحیه خداست، معنایش این مى شود که ذریه را موفق به عـمـل صـالح سـازد، و ایـن اعمال صالح کار دلهایشان را به صلاح بکشاند. و اگر کلمه اصـلاح را مـقـیـد کرد به قید (لى) و گفت (ذریه ام را براى من اصلاح کن) براى ایـن اسـت کـه بفهماند اصلاحى درخواست مى کند که خود او از اصلاح آنان بهره مند شود، یعنى ذریه او به وى احسان کنند، همانطور که او به پدر و مادرش احسان مى کرد. و خـلاصـه دعـاى ایـن اسـت کـه خـدا شـکـر نـعـمـتـش و عـمـل صـالح را بـه وى الهام کند، و او را نیکوکار به پدر و مادرش سازد، و ذریه اش را بـراى او چـنـان کـند که او را براى پدر و مادرش کرده بود. در تفسیر آیه ۱۴۴ از سوره آل عـمـران و آیه ۱۷ از سوره اعراف گفتیم که شکر نعمت خدا به معناى حقیقیش این است که بنده خدا خالص براى خدا باشد، پس برگشت معناى دعا به درخواست خلوص نیت و صلاح عمل است.

 

إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِین. یعنى من به سوى تو برگشتم و از کسانى هـستم که امور را تسلیم تو نمودند، به طورى که تو هیچ اراده اى نکردى مگر آنکه آنان نیز همان را خواستند، بلکه جز آنچه تو مى خواهى نمى خواهند. ایـن جـمـله در مـقـام بـیـان عـلت مـطـالبـى اسـت کـه در دعا بوده. این آیه از آنجا که دعا را نـقـل مى کند، و آن را رد ننموده، بلکه با وعده قبولى آن را تأیید مى کند و مى فرماید: (اولئک الذین نتقبل عنهم...)، این نکته را روشن مى سازد که وقتى توبه و تسلیم خدا شـدن در کـسـى جـمـع شـد، دنـبـالش خـداونـد آنـچـه را کـه بـاعـث خلوص وى مى شود به دل او الهـام مى کند، و در نتیجه هم ذاتا از مخلَصین مى شود، و هم عملا از مخلِصین.

 

اما اینکه توبه و تسلیم مؤثر در اخلاص ذات است، در همین نزدیکیها بدان اشاره کردیم. و امـا تـأثـیـر آن در اخـلاص عـمـل بـراى ایـنـکـه عـمـل بـه خـاطـر قـبول خدا صالح نمى شود، و به سوى او بالا نمى رود، مگر وقتى که خالص براى او باشد، همچنان که فرمود: (الا لله الدین الخالص). المیزان

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

تفسیر آیه‌ی ۲۹ صاد

پنجشنبه آبان ۱۳۹۷

کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ

این کتابی است پُر برکت که بر تو

نازل کرده‏ ایم تا در آیات آن تدبُّر کنند

و صاحبان مغز (و اندیشه) متذکر شوند.

سوره‌ی ص

 آیه‌ی ۲۹

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

یـعـنـى ایـن قرآن کتابى است که از جمله اوصافش این و این است، و اگر در این آیه او را بـه (انـزال) تـوصـیـف کـرد، کـه بـه نـازل شـدن بـه یـکدفعه اشعار دارد، نه به (تـنـزیل) که به نازل شدن تدریجى دلالت دارد، براى این است که تدبر و تذکر مناسبت دارد که قرآن کریم به طور مجموع اعتبار شود، نه تکه تکه و جدا جدا. و مـقـابـله بـیـن جـمـله (لیدبروا) با جمله (و لیتذکر اولوا الالباب) این معنا را مى فهماند که مراد از ضمیر جمع، عموم مردم است.

 

و مـعـنـاى آیـه ایـن اسـت کـه: ایـن قـرآن کـتـابـى اسـت کـه مـا آن را بـه سـوى تـو نـازل کـردیم، کتابى است که خیرات و برکات بسیار براى عوام و خواص مردم دارد، تا مـردم در آن تدبر نموده به همین وسیله هدایت شوند، و یا آنکه حجت بر آنان تمام شود، و نـیز براى اینکه صاحبان خرد از راه استحضار حجت هاى آن و تلقى بیاناتش متذکر گشته و به سوى حق هدایت شوند. المیزان

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
ایرانقرآن

ایران در قرآن

سه شنبه مهر ۱۳۹۷

إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

 

اگر باشتاب بیرون نروید، خدا شما را به عذابی دردناک عذاب می کند و گروه دیگری را به جای شما می آورد؛ و شما [با نرفتن به میدان نبرد] هیچ زیانی به خدا نمی رسانید؛ و خدا بر هر کاری تواناست.

سوره توبة  آیه‌ی ۳۹

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

عذابى که در این آیه بدان انذار و تهدید شده اند مطلق است و قیدى بدان نخورده، و بهمین جهت هیچ وجهى نیست که ما آن را به عذاب آخرت اختصاص دهیم. و چه بسا سیاق خود آیه این معنا را تایید کند که منظور از عذاب، عذاب دنیا و یا حداقل عذاب دنیا و آخرت است. و اینکه فرمود: «و گروهى را غیر از شما مى آورد» یعنى گروهى را که چون شما در امتثال اوامر خدا و کوچ کردن در راه او تثاقل و کندى نمى ورزند. دلیل این معنا قرینه مقام است. وَلَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا اشاره است به ناچیزى مخالفتهاى ایشان در درگاه خداى سبحان، و اینکه اگر او بخواهد ایشان را از میان برداشته قوم دیگرى را جایگزین ایشان کند کارى از دستشان برنخواهد آمد، زیرا خداى تعالى از اطاعت ایشان منفعت و از مخالفتشان ضررى نمى بیند، بلکه نفع و ضررشان عاید خودشان مى شود. وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ این جمله تعلیل است براى جمله یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ. المیزان.

 

دامنه: این نکته اضافه می‌شود که «بسیاری از مفسّران یکی از احتمالات در تعیین مصداق این قوم را ایرانیان دانسته‌اند. از جمله: محمّدبن جریر طبرى، جامع البیان، ج ۹ و ۱۰، ص ۹۳ و سید محمود آلوسى بغدادى، روح المعانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج۱۰، ص ۸۵. (منبع)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

واجعلنا لِلْمُتقینَ إِماما یعنی چه؟

جمعه شهریور ۱۳۹۷

وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا

و آنان که می گویند: پروردگارا! ما را از سوی همسران و فرزندانمان خوشدلی و خوشحالی بخش، و ما را پیشوای پرهیزکاران قرار ده.

سوره فرقان آیه‌ی۷۴

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

راغب در مفردات مى گوید: وقتى مى گویند (فلان قرت عینه)، معنایش این است که: فلانى خوشحال و مسرور شد، و به کسى که مایه مَسرّت آدمى است نور چشم و قره عین گفته مى شود، همچنان که در قرآن کریم فرموده: قره عین لى و لک و نیز فرموده: (هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین).

 

بعضى از علما گفته اند: اصل این کلمه از (قر) به معناى خنکى و سردى گرفته شده و معناى (قرت عینه) این است که: دیدگانش خنک شد و از آن حرارتى که در اثر درد داشت، بهبودى یافت. بعضى دیگر گفته اند: از باب بهبودى یافتن از حرارت درد چشم نیست، بلکه از این بابت است که اشک شادى خنک، و اشک اندوه داغ است، و به همین جهت به کسى که به او نفرین مى کند مى گویند: خدا چشمش را داغ کند. بعضى دیگر گفته اند: این کلمه از قرار گرفته شده، و معناى جمله (قرت عینه) این است که : خدا به او چیزى داد که چشمش آرامش و قرار یافت، و دیگر چشمش به دست این و آن نمى افتد.

 

و مراد بندگان رحمان، از اینکه در دعاى خود در خواست مى کنند به اینکه همسران و ذریه هایشان قره عین ایشان باشد، این است که : موفق به طاعت خدا و اجتناب از معصیت او شوند و در نتیجه از عمل صالح آنان، چشم ایشان روشن گردد. و این دعا مى رساند که بندگان رحمان غیر از این، دیگر حاجتى ندارند. و نیز مى رساند که بندگان رحمان اهل حقند و پیروى هواى نفس نمى کنند، (زیرا هر همسر و هر ذریه اى را دوست نمى دارند، بلکه آن همسر و ذریه را دوست مى دارند که بنده خدا باشند).

 

وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا: یعنى ما را توفیق ده تا در راه انجام خیرات و به دست آوردن رحمتت از یکدیگر سبقت گیریم، در نتیجه دیگران که دوستدار تقوایند از ما بیاموزند و ما را پیروى کنند، همچنان که قرآن کریم درباره ایشان فرموده: (فاستبقوا الخیرات ) و نیز فرموده: (سابقوا الى مغفرة من ربکم و جنة) و نیز فرموده: (و السابقون السابقون اولئک المقربون). و گویا مراد از دعاى مورد بحث، این است که : بندگان رحمان همه در صف واحدى باشند، مقدم بر صف سایر متقین. و به همین جهت کلمه (امام) را مفرد آورد و نفرمود: (و اجعلنا للمتقین ائمه).

 

بعضى از مفسرین گفته اند: مفرد آوردن کلمه مذکور از این جهت بوده که این کلمه هم در یک نفر و هم در جمع، مفرد مى آید. بعضى دیگر گفته اند: امام در اینجا، جمع (آم) به معناى قاصد است، همچنان که کلمه (صیام) جمع صائم مى آید و معناى آیه این است که: خدایا ما را قاصدین متقین قرار ده تا همواره ایشان را قصد کنیم، و به ایشان اقتدا نماییم، همچنان که اهل بیت (علیهم السلام) آیه را (و اجعل لنا من المتقین اماما) قرائت کرده اند. المیزان.

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

مصیبت از هلاکت دشوارتره

جمعه شهریور ۱۳۹۷

وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا

سوره کهف، آیه‌ی ۴۹

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

 

وضع کتاب به معناى نصب آن است تا بر طبقش حکم کنند. و کلمه مُشفقین مشتَق از شفقَت است، و اصل شفقت رقّت است. راغب در مفردات مى گوید: اِشفاق عنایت آمیخته با ترس را گویند، چون مُشفق کسى را گویند که نسبت به مُشفق علیه محبت و علاقه دارد، و از آثار سوءعملش نسبت به جانش مى ترسد، و این محبت آمیخته با ترس اشفاق است...

 

کلمۀ ویل به معناى هلاکت است، و _به طورى که گفته شده_ اینکه در هنگام مصیبت، ویل را (یا ویلاه) ندا مى کنند و یا مى گویند (یا ویلتاه) از این باب است که به طور کنایه برسانند که مصیبت وارده آنقدر سخت است که از هلاکت دشوارتر است، لذا در برابر آن، ویل را مى خواهد و صدا مى زند، و از آن استغاثه مى کند که او وى را از مصیبت وارده نجات دهد. همچنانکه گاهى در هنگام مصیبت، آدمى آرزوى مرگ مى کند، چون آن را از مصیبت وارده آسانتر مى بیند، مانند گفتار مریم که گفت: (یا لیتنى مت قبل هذا).

 

از ظاهر سیاق استفاده مى شود که (کتاب) در جمله (و وضع الکتاب) کتابِ واحدى است که اعمال تمامى خلایق در آن ضبط شده، و آن را براى حساب نصب مى کنند، نه اینکه هر یک نفر یک کتاب جداگانه اى داشته باشد، و این با آیاتى که براى هر انسانى و هر امتى کتابى جداگانه اى سراغ مى دهد منافات ندارد، مانند آیه «کل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیمة کتابا...» و نیز مانند آیه «کل امة تدعى الى کتابها و آیه هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق». بعضى گفته اند: مراد از (کتاب) نامه هاى اعمال است، و الف و لام در (الکتاب) براى استغراق است (یعنى تمامى کتابها) و لیکن سیاق آیه مساعد آن نیست.

 

فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ: این جمله تفریع بر وضع کتاب و نصب آن است، و این تفریع و همچنین ذکر اِشفاق آنان، خود دلیل بر این است که مقصود از کتاب، کتاب اعمال است، و یا کتابى است که اعمال در آن است. و اگر از آنان به (مُجرم) تعبیر کرده براى اشاره به علت حکم است، و اینکه اشفاقشان از آن حالى که به خود گرفته اند، به خاطر این است که مُجرم بودند. پس این حال و روزگار مخصوص به آنان نیست، هر کس در هر زمانى مجرم باشد، هر چند که مشرک نباشد، چنین روزگارى خواهد داشت.

 

تجسُّم گناهان کوچک و بزرگ و وحشت گنهکاران در قیامت: وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا: دو کلمه (صغیرة) و (کبیرة) وصف اند که در جاى موصوف خود که همان خطیئه و یا معصیت و یا زشتکارى و امثال آن است نشسته اند. و اینکه گفتند: واى بر ما این چه کتابى است که هیچ کوچک و بزرگى را فروگذار نکرده و همه را شمرده است، خود اظهار وحشت و فزع از تسلط کتاب در احصاء و شمردن گناهان و یا تسلطش بر مطلق حوادث و از آن جمله گناهان است، که این اظهار وحشت را به صورت استفهام تعجبى اداء کرده اند،

 

و از آن به دست مى آید که چرا اول صغیره را گفتند بعد کبیره را با اینکه جا داشت بگویند: هیچ گناه بزرگ و (هیچ گناه کوچکى را هم فروگذار نکرده) چون در کلام مثبت، وقتى مطلب را ترّقى مى دهند از بزرگ گرفته به کوچک ختم مى کنند. و وجه آن این مى باشد _و خدا داناتر است_ که هیچ گناه کوچکى را به خاطر اینکه کوچک است، و مهم نیست، از قلم نینداخته، و هیچ گناه بزرگى را به خاطر اینکه واضح است، و همه مى دانند فروگذار نکرده. و چون مقام، مقام تعجب است مناسب این است که از کوچکتر شروع شود.

 

وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا: - از ظاهر سیاق برمى آید که جمله مورد بحث مطلب تازه اى باشد نه عطف تفسیر براى جمله (لا یغادر صغیرة و لا کبیرة). و بنابراین، از آن برمى آید که آنچه را حاضر نزد خود مى یابند خودِ اعمال است، که هر یک به صورت مناسب خود مُجسّم مى شود نه کتاب اعمال و نوشته شدۀ آنها، همچنان که از امثال آیه (یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون) نیز همین معنا استفاده مى شود، و جملۀ «و لا یظلم ربک احدا» نیز _که در ذیل آیه مورد بحث است_ همین معنا را تایید می کند؛ چون ظلم نکردن بنا بر تجسُّم اعمال روشنتر است، زیرا وقتى پاداش انسان خودِ کرده هاى او باشد و احدى در آن دخالت نداشته باشد، دیگر ظلم معنا ندارد. دقت فرمائید. المیزان

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

دعا نوعى عبادت است

جمعه شهریور ۱۳۹۷

وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ

 

و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حقیقت کسانى که از پرستش من کِبر مى ‏ورزند به زودى خوار در دوزخ درمى ‌‏آیند.

 

سوره غافر آیه‌ی ۶۰

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

این آیه دعوتى است از خداى تعالى به همه بندگانش، دعوتى است به دعا و خواندن او، و وعده اى است به استجابت آنان. و به طورى که ملاحظه مى کنید هم دعا را مطلق آورده، و هـم مـسـتـجـاب کـردن آن را. و مـا در بـحـثـى کـه پـیـرامـون مـعـنـاى دعـا و اجـابـت در ذیل آیه (اءجیب دعوة الداع اذا دعان) در جلد دوم این کتاب ایراد کردیم پیرامون آن مفصلا بحث نمودیم.

 

إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ: کلمه داخرین جمع اسم فـاعـل از مـصـدر (دخـور) است که به معناى ذلت است. در این آیه دعاى در آیه قبلى را به عبادت مبدل کرده تا بفهماند که دعا خود نوعى عبادت است.

 

بحث روایتى: روایـاتـى دربـاره دعـاء و اسـتـجـابـت آن: در صـحـیـفـه سجادیه است که: پروردگارا تو خودت فرمودى (ادعونى استجب لکم ان الّذیـن یـسـتـکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین) و در این کلام شریفت دعا و خواندن خـود را عـبـادت، و تـرک آن را اسـتـکـبـار خـوانـدى، و تـارکـیـن را بـه دخول در جهنم با خوارى تهدید فرمودى.

 

 

و در کـافـى به سند خود از حماد بن عیسى، از امام صادق (علیه السلام) روایت آورده که گـفـت: از آن جـناب شنیدم که فرمود: دعا کن و مگو مقدرات تقدیر شده و دعا تغییرش نمى دهد، بـراى ایـنـکـه دعـا خـود عـبـادت اسـت، و خداى عزّوجلّ مى فرماید: (ان الّذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین ) و نیز فرموده: (ادعونى استجب لکم ).

 

مؤلف: ایـنـکـه امـام فـرمود (دعا خود عبادت است) و به آیه شریفه استشهاد کرد، در حـقـیـقـت احتجاجى است که بر فرمایش قبلش ‍ کرده که فرمود (دعا کن) و اما استشهادش به آیه (اءدعونى استجب لکم) احتجاج به آن گفتار دومش است که فرمود (مگو چنین و چنان) و به همین جهت در بیان خود، ذیل آیه را بر صدرش مقدم آورد.

 

و در کتاب خصال از معاویة بن عمار، از امام صادق (علیه السلام) روایت آورده که فرمود: ... بـه کـسى که سه چیز داده شده باشد از سه چیز محروم نمى شود: کسى که تـوفـیـق و حـال دعـایـش داده بـاشـند، از اجابت محرومش نمى کنند، و کسى که توفیق شکر نـعـمـتش داده باشند، از زیاد کردن نعمتش دریغ نمى کنند، و کسى که توکلش داده باشند، از کـفایت امور او مضایقه نمى کنند. چون خداى عزّوجلّ در کتاب عزیزش مى فرماید: (و من یـتـوکـل عـلى اللّه فـهـو حـسـبـه کـسـى کـه بـر خـدا توکل کند او کفایت کننده امور وى است) و نیز مى فرماید: (لئن شکرتم لازیدنکم اگر شـکـر بـگـذاریـد نـعـمـتـتـان را زیـادت کنم)، و نیز فرموده: (ادعونى استجب لکم مرا بخوانید تا اجابتتان کنم).

 

 

و در کـتـاب تـوحید به سندى که به امام موسى بن جعفر (علیه السلام) دارد از آن جناب روایـت کـرده کـه فـرمـود: جـمـعـى بـه امـام صادق (علیه السلام) گفتند: چرا ما خدا را مى خـوانـیم ولى دعایمان مستجاب نمى شود؟ فرمود: براى اینکه کسى را مى خوانید که نمى شناسیدش. مؤلف: مـا در ذیـل آیـه (اجیب دعوه الداع اذا دعان)، در جـلد دوم ایـن کتاب تعدادى از روایات دعا را ایراد کردیم. المیزان. تفسیر  آیه مورد اشارۀ علامه (اجیب دعوه الداع اذا دعان) در این منبع: (پایگاه جامع قرآن کریم)

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
یدُ اللهِ فَوقَ ایدیهِم یعنی چه؟
قرآن

یدُ اللهِ فَوقَ ایدیهِم یعنی چه؟

يكشنبه مرداد ۱۳۹۷

إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا.

فتح. آیه‌‌ی ۱۰

همانا مؤمنانی که (در حُدیبیّه) با تو بیعت می‌کنند به حقیقت با خدا بیعت می‌کنند (چون تو خلیفه خدایی و همانا دست تو) دست خداست بالای دست آنها، پس از آن هر که نقض بیعت کند بر زیان و هلاک خویش به حقیقت اقدام کرده و هر که به عهدی که با خدا بسته است وفا کند به زودی خدا به او پاداش بزرگ عطا خواهد کرد.

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

کـلمـه (بـیـعـت) یـک نوع پیمان است که بیعت کننده خود را مطیع بیعت شونده مى سازد... و ایـن کـلمـه از مـاده (بـیـع) -که معناى معروفى دارد- گرفته شده، و چون رسم عرب (و همچنین در ایران) این بود که وقتى مى خواستند معامله را قطعى کنند، به یکدیگر دسـت مـى دادنـد، و گـویـا بـا ایـن عـمـل مسأله نـقـل و انـتـقـال را نـشـان مـى دادند -چون نتیجه نقل و انتقال که همان تصرُّف است بیشتر به دست ارتـبـاط دارد- لذا دسـت بـه دسـت یـکـدیـگـر مـى زدند، و به همین جهت دست زدن به دست دیـگـرى در هـنـگام بذل اطاعت را (مُبایعه) و (بیعت) مى خواندند، و حقیقت معنایش این بود که بیعت کننده دست خود را به بیعت شونده مى بخشید، و به سلطان بیعت شونده مى گفت: این دست من مال تو است، هر کارى مى خواهى با آن انجام بده.

 

پـس ایـنـکـه فـرمـود: (إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ) در حقیقت مى خواهد بیعت با رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم) را به منزله بیعت با خدا قلمداد کند، به این ادعـاء کـه این همان است، هر اطاعتى که از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) بکنند در حـقـیقت از خدا کرده اند؛ چون طاعت او طاعت خدا است. آنگاه همین نکته را در جمله (یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ) بیشتر بیان و تأکید کرده مى فرماید: دست او دست خدا است. همچنان که در آیه: (و ما رمیت اذ رمیت و لکن اللّه رمى) نیز دست او را دست خدا خوانده است...

 

فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ: کلمه (نکث) به معناى پیمان شکنى و نقض بـیـعـت اسـت. جـمـله مـورد بـحـث تـفـریع و نتیجه گیرى از جمله (ان الذین یبایعونک انما یـبـایـعـون اللّه) اسـت و مـعـنـاى مـجـمـوع آن دو چـنـیـن اسـت : حـال کـه بـیعت تو بیعت خدا است پس کسى که بیعت تو را بشکند شکننده بیعت خدا است، و به همین جهت بجز خودش کسى متضرر نمى شود، همچنان که اگر وفا کند کسى جز خودش از آن بیعت سود نمى برد، چون خدا غنى از همه عالم است.

 

وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا: این جمله وعده جمیلى است به کسانى که عهد و بیعت خدا را حفظ مى کنند، و به آن وفا مى نمایند. و ایـن آیـه خـالى از اشـاره بـه ایـن نـکـتـه نـیـسـت کـه رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم) در هـنـگام بیعت دست خود را روى دست مردم مى گذاشت ، نه اینکه مردم دست روى دست آن جناب بگذارند.

 

 

**********

 

اقوال مفسّرین و نقد علامه بر آن اقوال:

 

اقوال مفسـریـن در مـعناى جمله ی یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ که در آیه مربوط به بیعت است. مـفـسـریـن در مـعـنـاى جـمـله (یـد اللّه فـوق ایـدیـهـم ) اقوال دیگرى دارند: بـعـضـى گـفـتـه انـد: اسـتـعـاره اى اسـت تـخـیـُّیـلیـه، کـه بـه مـنـظـور تأکید مطالب قـبـل آمـده، و ایـن را تـقـریـر مـى کـنـد کـه بـیـعـت بـا رسـول، بـیـعـت بـا خـدا اسـت، بـدون هـیـچ گـونه تفاوت، پس کانّهُ اینطور به خیال ها انـداخـتـه کـه خدا هم یکى از بیعت شوندگان است، آن وقت براى خدا دستى اثبات مى کند که بالاى دست بیعت کنندگان جاى دست رسول قرار مى گیرد.

 

ولى چنین توجیهى با ساحت قدس خداى تعالى سازگار نیست، و بزرگتر از آن است که آدمى او را به وجهى به خیالش اندازد که از آن منزّه است. بعضى دیگر گفته اند: مراد از کلمه (ید) قوت و نصرت است، پس (ید اللّه) به مـعـنـاى نـصـرت اللّه و قـوت اللّه مى باشد، مى خواهد بفرماید قوت و نصرت خدا فوق قـوت و نـصـرت مـردم اسـت؛ و یـعـنـى اى پـیـامبر اعتمادت به نصرت خدا باشد، نه به نصرت آنان. ولى ایـن هـم بـا مـقـام آیـه جـور نـیـسـت، بـراى ایـنـکـه مـقـام، مـقـام اعـظـام بـیـعـت رسول خدا است، و اینکه بیعت مردم با آن جناب آنقدر مهم است که گویى بیعت با خود خدا است، و اعتماد از نصرت خدا هر چند کار خوبى است، لیکن اجنبى از مقام آیه است.

 

بعضى دیگر گفته اند: مراد از کلمه (ید) عطیه و نعمت است، یعنى نعمت خدا بر مسلمین کـه یـا ثواب است و یا توفیق بیعت، فوق نعمت و خدمتى است که آنها به تو کرده اند و با تو بیعت نمودند. بـعـضـى دیگر گفته اند: نعمت خدا بر مردم که هدایتشان کرده عظیم تر از خدمتى است که آنـهـا بـه تـو کـردنـد، و تـو را اطـاعـت نـمـودنـد. و از ایـن قبیل توجیه ها که ما فایده اى در بحث پیرامون آنها نمى بینیم. 

 

بحث روایتى:

روایـتـى در ذیـل جـمـله ی یـد اللّه فـوق ایـدیـهـم و روایـتـى درباره کیفیت بیعت: ...در عـیـون الاخـبـار بـه سند خود از عبداللّه بن صالح هروى روایت کرده که گفت: من به عـلى بـن مـوسـى الرضـا (عـلیـهـمـاالسـلام ) عـرضـه داشـتـم: یـا بـن رسـول اللّه ! شـمـا در باره این حدیث که راویان حکایتش مى کنند که مؤمنین خدا را از همان مـنـزلهـاى بـهـشـتـى خـود زیـارت مى کنند، چه مى فرمایى ؟ فرمود: اى ابا صلت ! خداى تـعـالى پیغمبر خود را از تمامى خلائق حتى از ملائکه و انبیاء برترى داده، و طاعت او را طـاعـت خـود خـوانـده، و بـیـعت با او را بیعت با خود خوانده، و زیارتش در دنیا و آخرت را زیـارت خـود خـوانـده و در بـاره اطـاعـتـش فـرمـوده : (مـن یـطـع الرسول فقد اطاع اللّه )، و در باره بیعتش فرموده : (ان الذین یبایعونک انما یبایعون اللّه یـد اللّه فـوق ایـدیهم ) و خود رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) فرموده : (هـر کس مرا زیارت کند، چه در حیاتم و چه بعد از مرگم، خدا را زیارت کرده، و درجه او در بـهـشـت بـالاتـریـن درجـات اسـت، و کـسـى کـه رسـول خـدا را در درجـه اى کـه دارد در بـهـشـت و در منزل خودش زیارت کند، خداى تبارک و تعالى را زیارت کرده.

 

 

و در ارشاد مفید در حدیثى که بیعت حضرت رضا را حکایت مى کند آمده: مامون نشست و براى حـضـرت رضـا (عـلیـه السـلام) دو پـشـتـى بـزرگ گـذاشت، خودش روى فرش نشست و حـضـرت رضـا را در آن جـایـگـاه نـشـانـیـد، در حـالى کـه عـمـامـه اى بـر سـر و شمشیرى حمایل داشت. آنگاه دستور داد به پسرش عباس که اولین کسى باشد که با آن جناب بیعت مـى کـنـد. حـضـرت رضـا دسـت مـبارک خود را طورى بلند کرد که کف دستش رو به صورت عـبـاس و سـایـر مردم بود. مأمون عرضه داشت دست خود را دراز کن تا بیعت کنند. فرمود: رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) اینطور بیعت مى گرفت پس مردم آمدند، و با آن جناب در حالى که دستش بالاى دست مردم بود بیعت کردند. المیزان

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

اسرافگر شکّاک

دوشنبه خرداد ۱۳۹۷

عاقبتِ اِسرافگر شکّاک، گمراهی ست. وَلَقَدْ جَاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جَاءَکُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ.

سوره‌ی غافر

 آیه‌ی ۳۴

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

بـعـد از آنـکـه گـفـت خـدا ایشان را گمراه کرده و دیگر راهنمایى ندارند، به عنوان شاهد، داستان یوسف _علیه السلام_ که در مصر مبعوث شد و رفتارى که مصریان با او داشتند را ذکر مى کند که مادام در بین آنان بود، در نبوتش شک مى کردند، و بعد از آن که از دنیا رفت گفتند: دیگر پیامبرى بعد از او نیست.

 

بـنـابـرایـن مـعـنـاى آیـه چـنـیـن مـى شـود: سـوگـنـد مـى خـورم کـه قـبـل از ایـن هـم یـوسف به سوى شما مصریان آمد، و آیاتى بینات آورد، آیاتى که دیگر هیچ شکى در رسالتش براى کسى باقى نمى گذاشت، ولى تا او زنده بود شما همواره دربـاره دعـوت او در شـک بودید و همین که از دنیا رفت گفتید: دیگر بعد از یوسف ، خداى سبحان، رسولى مبعوث نمى کند، و با این سخن گفتار خود را نقض کردید و هیچ پروایى هم نکردید. آنـگـاه بـیـان خـود را تأکید و در عـیـن حـال تـعـلیـل کـرده و فـرمـوده: کـذلک یـضـل اللّه مـن هـو مُـسـرف مُـرتاب. آرى این چنین خداوند هر اسرافگر شکّاکى را گمراه مى کند. المیزان.

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

مشیت انسان‌ها

يكشنبه خرداد ۱۳۹۷

فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ * إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ * لِمَنْ شَاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ * وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ.

 

پس [با انکار قرآن و روی گرداندن از آن] کجا می روید؟ قرآن فقط وسیله یادآوری و پند برای جهانیان است؛ برای هرکس از شما که بخواهد [در همه شؤون زندگی مادی و معنوی] راه مستقیم بپیماید. و شما [طیِ راهِ مستقیم را] نخواهید خواست مگر آنکه خدا پروردگار جهانیان بخواهد.
 

سوره تکویر

آیات ۲۵ تا ۲۹

ترجمۀ انصاریان

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

 

خداى سبحان در آیات هفتگانه قبل حق مطلب را در مورد قرآن به بیانى وافى روشن ساخت بطورى که هر شک و تردیدى را از مردمى که درباره آن جناب داشتند برطرف نمود و این مهم را در چند آیه کوتاه انجام داده، نخست فرمود:

 

قرآن کلام خدا است، و تکیه اش در این ادعاء بر آیات تحدّى است، که همه مردم قبلا از قرآن شنیده بودند، که اگر در آسمانى بودن آن شک دارید یک سوره مثل آن بیاورید. و سپس فرمود: نزول قرآن به رسالت فرشته اى آسمانى و جلیل القدر و عظیم المنزله و امین در وحى، یعنى جبرئیل صورت گرفته، که بین او و خداى عزّ و جلّ هیچ حاجز و مانعى، و بین او و رسول خدا هیچ واسطه اى نیست، و نه از ناحیه خودش، و نه از ناحیه هیچ کس دیگر انگیزه اى که نگذارد وحى را بگیرد، و یا اگر گرفت نگذارد حفظش کند، و یا اگر حفظش هم کرد، نگذارد آن را به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) برساند، وجود ندارد. و در مرحله سوم این معنا را روشن کرد که آن شخصى هم که قرآن بر او نازل شده، و براى شما آن را تلاوت مى کند، همان کسى است که سالها همنشین او بوده اید، و حال و وضع او بر شما پوشیده نیست، که امروز او را بُهتان جنون بزنید، و او فرشته حامل وحى را به چشم خود دیده، و وحى را از او گرفته و خودش هم چیزى از وحى را کتمان نکرده و نمى کند و آن را تغییر نمى دهد.

 

و در مرحله چهارم روشن مى کند که کلام آن جناب از مقوله تسویلات ابلیس، و لشکریان او، و نیز از القاآت بعضى از اشرار جنى نیست. و نتیجه این بیان این است که قرآن کتاب هدایت است، کتابى است که هر کس بخواهد بر طریق حق استقامت بورزد، بوسیله این کتاب هدایت مى شود (ان هو الا ذکر للعالمین...) س اینکه فرمود: فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ، مقدمه و زمینه چینى است براى نتیجه گیرى از بیان سابق، و آن نتیجه اثبات گمراهى آنان، و خطاى نظریه شان درباره قرآن است، که آن را از عارضه هاى جنون، و یا از تسویلات باطل شیطانى مى دانستند.

 

پس استفهام در آیه شریفه توبیخى است، و معنایش این است که وقتى حقانیت قرآن به این روشنى است، پس دیگر کجا مى روید، و چرا حق را پشت سر مى اندازید؟!

 

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ: یعنى قرآن تنها تذکره اى است براى جماعات مردم، حال هر کس که باشد با قرآن مى تواند حق را ببیند، و به آن بینا شود، در سابق هم در نظیر این آیه مطالبى گذشت .

 

لِمَنْ شَاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ: این جمله بدل است از کلمه (عالمین)، مى فرماید قرآن اهلیت آن را دارد که براى تمام عالم تذکره باشد، و اما در مقام فعلیت تنها کسانى از آن متذکر مى شوند که خودشان هم بخواهند بر صراط حق، مستقیم و پایدار باشند، و بر عبودیت حق و طاعت او استوار بمانند.

 

وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ: گفتار در اینکه انسان در مشیت [دامنه: مشیت «mašiyyat» یعنی اراده، خواست، خواهش، عزم، میل، سرنوشت، تقدیر. فرهنگ عمید] خود مستقل از مشیت خداى تعالى نیست، در آیات شبیه به این آیه گذشت.

 

و این آیه شریفه به حسب آنچه سیاق افاده مى کند به منزله دفع دخل، و پاسخ از سؤالى است که ممکن است به ذهن کسى بیفتد، و آن این است که کسى توهُّم کند جمله (لمن شاء منکم ان یستقیم)، انسانها را در مشیت و خواستن استقامت، استقلال دارند، هر کس بخواهد مى تواند مستقیم باشد، و هر کس نخواهد مستقیم نمى شود، پس در نتیجه خداى تعالى محتاج استقامتى است که از ایشان خواسته.

 

بنابر این، این توهم را دفع نموده مى فرماید: مشیت انسانها وابسته و موقوف بر مشیت خداى سبحان است، و انسانها استقامت را نمى خواهند، مگر اینکه خدا بخواهد که ایشان بخواهند، اگر خداى تعالى بخواهد، آنان هم مى خواهند، پس افعال ارادى انسان مراد خداى تعالى نیز هست، یعنى خدا هم در آنها اراده دارد، اگر خدا اراده کند که انسان فلان عمل را انجام دهد انسان آن عمل را مى خواهد، و انجام هم مى دهد، و وقتى که انجام مى دهد به اراده خودش انجام مى دهد. المیزان.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

تعجّب از برانگیخته‌شدن پیامبر

چهارشنبه خرداد ۱۳۹۷

ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ

بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ

 

ق- سوگند به قرآن مجید. آنها تعجب کردند که پیامبری انذارگر از میان خودشان آمده، و کافران گفتند: این چیز عجیب است!

 

سوره ق

آیات ۱ و ۲

ترجمه مکارم شیرازی

 

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

در مـجـمـع البـیـان مـى گـوید: کلمۀ (مجد) که کلمۀ (مجید) از آن اشتقاق یافته به مـعـنـاى شـَرف وسـیـع اسـت؛... و در اصـل ایـن کـلمـه از ایـن قـول گـرفـتـه شـده کـه مـى گـویـنـد: (مـجـدت الابل مجودا) یعنى شُتر آنقدر علف بهارى خورده که شکمش بزرگ شده. ...

 

جـمـله (وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ) سـوگـندى است که پاسخش حذف شده، چون جمله بعدى مى فـهـمـانـد کـه پـاسـخ چـیست، ... یعنى (به قرآن مجید سوگند که قیامت حق است) و یا (تو از انذارکنندگانى) و یا (انذار حق است).

 

بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ: این آیه اعراض از مضمون جواب قسمى است که گفتیم حذف شده. پس گویا فرموده: به قـرآن مجید سوگند که ما تو را به عنوان نذیر فرستادیم، لیکن به تو ایمان نیاورده تـعـجـب کـردنـد کـه یـک نـفـر از خـود آنـان بـه عـنـوان بـیـم رسـان بـه سـوی ـشـان گـسـیل شود. و یا فرموده: به قرآن مجید سوگند که آن بعثى که از آن انذارشان کردى حـق اسـت، امـا بـه آن ایـمـان نـیـاورده بـلکه تعجب کردند و از آن به شگفت در آمده بعیدش دانستند. ...بـه طـور کلى مذهب وثنیت و بُت پرستى منکر این هستند که انسان بتواند پیامبر شود، کـه مـا در ایـن کـتـاب مـکـرر در ایـن باره سخن گفته ایم.

 

ممکن هم هست ضمیر به کفار بر گـردد، از ایـن جـهـت که عربند، آن وقت معنا چنین مى شود: بلکه تعجب کردند از اینکه بیم رسـانـى از قـوم خـودشان و به زبان خودشان به سویشان بیاید و حق را برایشان به زبانى وافى تر بیان کند. و بنا به احتمال دوم آیه شریفه در سرزنش عرب بلیغ ‌تر مى شود. ... و اشـاره در جـمـله (هذا شى ء عجیب) به مسأله بعث و بازگشت به سوى خدا است؛ مى گـویـنـد مسأله مـعـاد امـرى اسـت عجیب، همچنان که آیه بعدش همین را تفسیر مى کند. المیزان.

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

حقِّ انتصار مظلوم

شنبه ارديبهشت ۱۳۹۷

وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِکَ مَا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ * إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ * وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ

 

و کسانی که پس از ستم دیدنشان [به حکم حق و برابر قوانین اسلام] در مقام انتقام برآیند، ایرادی بر آنان نیست [و در شرع مقدس مجوزی وجود ندارد که حق آنان را باطل کنند.] . ایراد و محکومیت فقط متوجه کسانی است که به مردم ستم روا می دارند و به ناحق در زمین سرکشی می کنند، اینانند که برای آنان عذابی دردناک خواهد بود،  و کسی که [با قدرت داشتن بر انتقام به اختیار خود] شکیبایی ورزد و [از انتقام] گذشت کند، بی تردید این از اموری است که ملازمت بر آن از واجبات است،

 

سوره شورى

 آیات‌۴۱تا۴۳

ترجمۀ انصاریان)
 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

ضـمـیر در کلمه (ظلمه) به مظلوم برمى گردد،... مظلوم حق مقابله به مثل دارد گو اینکه صبر و گذشت فضیلتى برتر است. این سه آیه توضیح و پیش گیرى از شُبهه اى است که ممکن است از آیه قبلى که فرمود: (فـمـن عـفـا و اصـلح فـاجره على اللّه) به ذهن آید، چون ممکن بود کسى که بر او ظلم شـده تـوهُّم کند: این دستور حق انتصار او را ضایع کرده، و خلاصه اجازه داده همه مظلومین از حـق خـود صـرفـنـظر کنند. لذا براى دفع این شبهه فرمود: (کسانى که بعد از ستم دیدن در مقام گرفتن حق خود برآیند هیچ مانعى جلوگیرشان نیست) و در شرع الهى هیچ مجوّزى نیست که حق آنان را باطل کند.

 

نـکـتـه اى کـه در ایـنـجـا لازم اسـت یـادآورى شـود ایـن اسـت کـه ... فرمود: تنها محکومیت از آن کسانى است که به مردم ظلم مى کنند، و مى خـواهـنـد بـدون حـق در زمـیـن طـغـیـان کـنـنـد؛ آرى ستمکاران محکومند به اینکه از ایشان انتقام گرفته شود، و این معنا را در ذیل کلام تأکید نموده و فرموده: (اولئک لهم عذاب الیم).

 

دیگر ایـنـکـه فـرمود: (و لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور) و بیان کرد که دعوت بـه صـبـر و عـفـو بـه ایـن مـعـنـا نـیـسـت کـه حـق انـتـصـار و دفـع ظـلم از خـود بـاطـل شـود، بـلکـه ارشـاد بـه فـضـیـلتـى اسـت کـه از تـمـامـى فـضـائل مـهم تر است، چون در مغفرت و عفو، صبرى است که از مصادیق عزم الامور است...» المیزان.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قرآن

تـجـسُّـم اعمال در قیامت

چهارشنبه ارديبهشت ۱۳۹۷
وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ
 
و هر یک را بر حسب آنچه کرده ‏اند درجاتى است، و تا سرانجام جزاى اعمالشان را به تمام و کمال بدهد،و بر ایشان ستم نرود

سوره احقاف

آیه‌ی ۱۹ 

ترجمه‌ی بهاءالدین خرمشاهی

 

تفسیر علامه

 

یـعـنـى بـراى هـر یـک از نـامـبـردگـان کـه عبارتند از مؤمنین نیکوکار، و کافران بدکار، مـنـازل و مـراتـبـى مختلف از نظر بلندى و پستى هست. آرى براى بهشت درجاتى و براى دوزخ هم درکاتى است.  و بـرگـشـت ایـن اخـتـلاف بـه اخـتـلافى است که در نُفوس آنان است، هر چند که نفوس در اعـمال جلوه مى کند، و بدین جهت فرموده: (براى آنان درجاتى است از آنچه کردند)، و معلوم مى شود درجات مال ایشان است، و منشاء آن درجات اعمالشان است.

 

 

وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ: ما آنان را درجه بندى کردیم براى این و این و براى اینکه اعمالشان تمام و کامل به ایشان برسد، و ظلم نشوند. و معناى توفیه و رساندن مردم به تمام و کمال اعـمـال این است که خدا عین اعمالشان را به خودشان برمى گرداند، پس بدین حساب آیه مـورد بـحـث از آیـاتـى خـواهـد بـود کـه بـر تـجـسُّـم اعمال دلالت مى کند. المیزان.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی