منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، داراب‌کلای میاندورود
Qalame Qom Damanehye Dovvom
جهان، ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود، داراب‌کلا

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

شریعت و ملّت

دوشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۰۲ ب.ظ

...لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا

وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ...

 

برای هر یک از شما شریعت و راه روشنی قرار دادیم

و اگر خدا می‌خواست همه شما را امت واحدی قرار می‌داد،

ولی می‌خواهد شما را در آنچه به شما داده امتحان کند؛

سوره مائده آیه‌ی

 

 
تفسیر علامه طباطبایی

 

راغب در مفردات مى گوید کلمه (شرع) به معناى رفتن به راهى است که واضح و ایمن از انحراف باشد، وقتى مى گویند: (شرعت له طریقا) معنایش این است که من خط مشى و روشى روشن پیش پایش گذاشتم و این کلمه یعنى کلمه (شرع) در اول مصدر بوده، و بعدا آنرا نام براى همان طریقه و روش کردند، و در آخر بطور استعاره نام طریقت هاى الهیه نموده و گفتند: مسیحیت یک شِرع (به کسر شین) و یا یک شَرع (به فتحه شین) و یک شریعت است، و شرعه و منهاج به همین معنا است، تا آنجا که مى گوید بعضى گفته اند: اگر شریعت را شریعت خوانده اند از این باب بوده که خواسته اند آنرا به شریعه نهر (آن راهى که افراد و حیوانات از آن راه به لب نهر مى روند) تشبیه کنند. و چه بسا که مطلب عکس این باشد، یعنى اگر راه به لب نهر را شریعه گفته اند از شریعت به معناى طریقه گرفته باشند، به این مناسبت که چون راه به لب آب براى اهل هر محلى روشن و واضح بوده ، خواسته اند با این نامگذارى از روشنى آن خبر دهند، و اما کلمه (نهج) به فتح نون و سکونها، به معناى طریق واضح است، وقتى مى گویند: (نهج الامر و انهج) معنایش این است که فلانى فلان امر را روشن و واضح کرد، و مصدر میمى آن یعنى (منهج) و (منهاج) نیز به همان معنا است .

 

گفتارى پیرامون معناى شریعت

 

فرق بین شریعت و دین و ملت در اصطلاح قرآن: همانطور که قبلا خاطرنشان کردیم کلمه شریعت به معناى طریق است ، و اما کلمه (دین ) و کلمه (ملت ) معناى طریقه خاصى است ، یعنى طریقه اى که انتخاب و اتخاذ شده باشد، لیکن ظاهرا در عرف و اصطلاح قرآن کریم کلمه شریعت در معنائى استعمال مى شود که خصوصیتر از معناى دین است ، همچنانکه آیات زیر بر آن دلالت دارد، توجه بفرمائید: (ان الدین عند الله الاسلام)، (و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه، و هو فى الاخرة من الخاسرین) که از این دو آیه به خوبى بر مى آید هر طریقه و مسلکى در پرستش خداى تعالى دین هست ولى دین مقبول درگاه خدا تنها اسلام است، (دین) معنائى عمومى تر از (شریعت) دارد، شریعت نسخ مى شود ولى دین قابل نسخ نیست. بیشتر بخوانید ↓

پس دین از نظر قرآن معنائى عمومى و وسیع دارد، حال اگر آن دو آیه را ضمیمه کنیم به آیه زیر که مى فرماید: (لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا براى هر یک از شما پیامبران شرعه و منهاجى قرار دادیم )، و به آیه (ثم جعلناک على شریعة من الامر فاتبعها)، این معنا بدست مى آید که شریعت عبارت است از طریقه اى خاص، یعنى طریقه اى که براى امتى از امتها و یا پیامبرى از پیامبران مبعوث به شریعت تعیین و آماده شده باشد، مانند شریعت نوح، و شریعت ابراهیم، و شریعت موسى، و شریعت عیسى، و شریعت محمد (صلى الله علیه وآله)، و اما دین عبارت است از سنت و طریقه الهیه حال خاص به هر پیامبرى و یا هر قومى که مى خواهد باشد، پس کلمه دین معنائى عمومیتر از کلمه شریعت دارد، و به همین جهت است که شریعت نسخ مى پذیرد، ولى دین به معناى عمومى اش قابل نسخ نیست. البته در این میان فرق دیگرى نیز بین شریعت و دین هست و آن این است که کلمه دین را مى توان هم به یک نفر نسبت داد و هم به جماعت ، حال هر فردى و هر جماعتى که مى خواهد باشد ولى کلمه (شریعت) را نمى شود به یک نفر نسبت داد، و مثلا گفت فلانى فلان شریعت را دارد، مگر آنکه یک نفر آورنده آن شریعت و یا قائم به امر آن باشد، پس مى شود گفت دین مسلمانان و دین یهودیان و دین عیسویان و نیز مى شود گفت شریعت مسلمانان و یهودیان همچنانکه مى توان گفت دین و شریعت خدا و دین و شریعت محمد و دین زید و عمرو و... ولى نمى توان گفت شریعت زید و عمرو، و شاید علت آن این باشد که در معناى کلمه (شریعت) بوئى از یک معناى حدثى هست و آن عبارت است از تمهید طریق و نصب آن، پس مى توان گفت شریعت عبارت است از طریقه اى که خدا مهیا و آماده کرده و یا طریقه اى که براى فلان پیغمبر و یا فلان امت معین شده ، ولى نمى توان گفت طریقه اى که براى سابق هست، به اضافه چیزهائى که در آن شرایع نبوده و یا کنایه است از اینکه تمامى شرایع قبل از اسلام و شریعت اسلام حسب لب و واقع داراى حقیقتى واحده اند، هر چند که در امتهاى مختلف به خاطر استعدادهاى مختلف آنان اشکال و دستورات مختلفى دارند، همچنانکه آیه شریفه: (ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه) نیز بر این معنا اشعار و بلکه دلالت دارد.

 

بنابراین اگر شریعت هاى خاصه را به دین نسبت مى دهیم و مى گوئیم همه این شریعت ها دین خدا است ، با اینکه دین یکى است ولى شریعت ها یکدیگر را نسخ مى کنند، نظیر نسبت دادن احکام جزئى در اسلام ، به اصل دین است ، با اینکه این احکام بعضى ناسخ و بعضى منسوخند با این حال مى گوئیم فلان حکم از احکام دین اسلام بوده و نسخ شده و یا فلان حکم از احکام دین اسلام است، بنابراین باید گفت:

 

خداى سبحان بندگان خود را جز به یک دین متعبد نکرده ، و آن یک دین عبارت است از تسلیم او شدن چیزى که هست براى رسیدن بندگان به این هدف راههاى مختلفى قرار داده ، و سنتهاى متنوعى باب کرده، چون هر امتى مقدار معینى استعداد داشته و آن سنتها و شریعت ها عبارت است از شریعت نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمد (صلى الله علیه وآله )، همچنانکه مى بینیم چه بسا شده که در شریعت واحدهاى بعضى از احکام به وسیله بعضى دیگر نسخ شده، براى اینکه مصلحت حکم منسوخ مدتش سر آمده، و زمان براى مصلحت حکم ناسخ فرا رسیده ، مانند نسخ شدن حکم حبس ابد در زناى زنان که نسخ شد، و حکم تازیانه و سنگسار به جاى آن آمد، و مانند مثالهائى دیگر، دلیل بر این معنا آیه شریفه : (و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة و لکن لیبلوکم فیما آتاکم ...) است که به زودى تفسیرش مى آید.

 

معناى کلمه (ملت) و نسبت آن با (شریعت) و (دین): تا اینجا معناى شریعت و دین و فرق بین آن دو روشن شد، حال ببینیم کلمه (ملت) به چه معنا است؟ و معناى آن چه نسبتى با شریعت و دین دارد؟ ملت عبارت است از (سنت زندگى یک قوم)، و گویا در این ماده بوئى از معناى مهلت دادن وجود دارد، در این صورت ملت عبارت مى شود از (طریقه اى که از غیر گرفته شده) باشد، البته اصل در معناى این کلمه آنطور که باید روشن نیست، آنچه به ذهن نزدیک تر است این است که ممکن است مرادف با کلمه شریعت باشد، به این معنا که ملت هم مثل شریعت عبارت است از طریقه اى خاص، به خلاف کلمه (دین)، بله این فرق بین دو کلمه (ملت) و (شریعت) هست، که شریعت از این جهت در آن طریقه خاص استعمال مى شود، و به این عنایت آن طریقه را شریعت مى گویند که:

 

(طریقه اى است که از ناحیه خداى تعالى و به منظور سلوک مردم به سوى او تهیه و تنظیم شده)، و کلمه (ملت) به این عنایت در آن طریقه استعمال مى شود که مردمى آن طریقه را از غیر گرفته اند و خود را ملزم مى دانند که عملا از آن پیروى کنند، و چه بسا همین فرق باعث شده که کلمه ملت را به خداى تعالى نسبت نمى دهند و نمى گویند ملت خدا، ولى (دین خدا) و (شریعت خدا) مى گویند، و ملت را تنها به پیغمبران نسبت مى دهند و مى گویند: ملت ابراهیم، چون این ملت بیانگر سیره و سنت ابراهیم (علیه السلام ) است و همچنین به مردم و امت ها نسبت مى دهند و مى گویند ملت مردمى با ایمان و یا ملت مردمى بى ایمان، چون ملت از سیره و سنت عملى آن مردم خبر مى دهد، در قرآن کریم آمده:

 

(ملة ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین)، و نیز از یوسف (علیه السلام) حکایت کرده که گفت : (انى ترکت ملة قوم لا یؤ منون بالله، و هم بالاخرة هم کافرون، و اتبعت ملة آبائى ابراهیم و اسحق و یعقوب)، که در آیه اول کلمه ملت در مورد فرد، و در آیه دوم هم در مورد فرد و هم در مورد قوم استعمال شده، و در آیه بعدى که حکایت کلام کفار به پیغمبران خویش است تنها در مورد قوم به کار رفته (توجه فرمائید) (لنخرجنکم من ارضنا او لتعودن فى ملتنا). پس خلاصه آنچه گفتیم این شد که دین در اصطلاح قرآن اعم از شریعت و ملت است و شریعت و ملت دو کلمه تقریبا مترادفند با مختصر فرقى که از حیث عنایت لفظ در آن دو هست.

 

و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة و لکن لیبلوکم فیما آتیکم: این جمله بیانگر علت اختلاف شریعت هاى مختلف است و منظور از امت واحده کردن همه انسانها این نیست که تکوینا آنها را یک امت قرار دهد، و همه انسانها یکنوع باشند، چون همه انسانها یک نوع هستند، و یک جور زندگى مى کنند، همچنانکه در آیه زیر انسانها را یک امت و یک نوع دانسته، مى فرماید: (و لو لا ان یکون الناس امة واحدة لجعلنا لمن یکفر بالرحمن لبیوتهم سقفا من فضة و معارج علیها یظهرون).

 

بلکه مراد این است که از نظر اعتبار آنها را امتى واحده کند، به طورى که استعداد همه آنها برابر باشد و در نتیجه نزدیک به هم بودن درجاتشان همه بتوانند یک شریعت را قبول کنند، پس جملۀ: (و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة) از قبیل به کار بردن علت شرط است در جاى خود شرط تا معنا و مطلب بهتر در ذهن شنونده جاى گیرد، و بهتر بتواند جزاى شرط را که همان جمله (و لکن لیبلوکم فیما آتیکم) است بهتر بفهمد علت اختلاف شرایع این است که غرض اصلى از شرایع، امتحانهاى امتهاى مختلف الاستعداد در ادوار مختلف است و حاصل معنا این است که اگر ما به علت اختلاف امت ها شرایع مختلفى تشریع کردیم براى این بود که شما را در شریعتى که دادیم بیازمائیم و ناگزیر این عطاهائى که جمله (آتیکم) به آن اشاره دارد، با یکدیگر و در امت هاى مختلف خواهد بود، و قطعا منظور از این عطا یا مسکن و زبان و رنگهاى پوست بدن امت ها نیست براى اینکه اگر چنین چیزى منظور بود باید در یک زمان براى چند قوم که چند رنگ پوست داشتند چند شریعت تشریع کرده باشد، در حالى که سابقه ندارد که خداى عزوجل در یک زمان دو و یا چند شریعت تشریع کرده باشد،

 

پس معلوم مى شود منظور اختلاف استعدادها به حسب مرور زمان و ارتقاء انسانها در مدارج استعداد و آمادگى است و تکالیف الهى و احکامى که او تشریع کرده، چیزى جز امتحان الهى انسانها در مواقف مختلف حیات نیست و یا به تعبیر دیگر تکالیف الهى وسیله هائى است براى به فعلیت در آوردن استعداد انسانها در دو طرف سعادت و شقاوت، باز به تعبیر دیگر وسیله مشخص کردن حزب رحمان و بندگان او از حزب شیطان است، همچنانکه در کتاب عزیز خدا نیز تعبیرهاى مختلف آمده و برگشت همه به یک معنا است، خداى تعالى در تعبیر اول و اینکه سنت امتحان را در بین انسانها به جریان انداخته، فرموده است:

 

(و تلک الایام نداولها بین الناس و لیعلم الله الذین آمنوا و یتخذ منکم شهداء و الله لا یحب الظالمین و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین، ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین) و آیات دیگرى که در این باب هست.

 

و در تعبیر دوم مى خوانیم: که هنگام فرو فرستادن آدم به زمین فرموده: (فاما یاتینکم منى هدى فمن اتبع هداى فلا یضل و لا یشقى و من اعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیمة اعمى). و در تعبیر سوم مى خوانیم که در گفتگویش با ابلیس فرموده: (و اذ قال ربک للملائکة انى خالق بشرا... قال رب بما اغویتنى لازینن لهم فى الارض و لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین ، قال هذا صراط على مستقیم ، ان عبادى لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین و ان جهنم لموعدهم اجمعین)، در این باب آیات دیگرى نیز هست .

 

و سخن کوتاه اینکه این عطایا و بخششهاى الهى که به نوع انسانها و بر حسب اختلاف استعداد آنها شده، از آنجا که در زمانهاى مختلف اختلاف داشته و نیز از آنجا که شریعت و سنت الهى که براى تکمیل و تتمیم سعادت انسانها در زندگى واجب الاجراء شده و نیز از آنجا که همه این شریعت ها امتحانهائى است الهى که در اثر اختلاف استعدادهاى بشر و تنوع آن مختلف مى شود، لاجرم این نتیجه به دست مى آید که شریعت ها نیز باید مختلف باشند و بدین جهت است که خداى تعالى اختلاف (شرعه) و (منهاج) را اینطور تعلیل فرموده : که چون اراده من تعلق گرفته به امتحان شما و ریز و درشت کردن شما و این امتحان را در نعمتهائى که به شما انعام کرده ام انجام مى دهم، توجه فرمائید: (لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة و لکن لیبلوکم فیما آتیکم).

 

بنابراین معناى آیه و خدا داناتر است اینطور مى شود که : (لکل امة جعلنا منکم)، براى هر امتى از شما انسانها قرار دادیم، به جعل تشریعى نه تکوینى به عبارت ساده تر: براى هر امتى از شما شرعه و منهاج و یا به عبارتى سنت و روش زندگى معین کردیم: (و لو شاء الله لاخذکم امة واحدة و شرع لکم شریعة واحدة). و اگر مى خواست همه شما را یک امت به حساب مى آورد و یک شریعت براى اولین و آخرین شما تشریع مى کرد و لیکن چنین نکرد بلکه براى هر امتى از شما شریعتى تشریع کرد تا شما را در آنچه از این نعمتهاى مختلف ارزانى داشته بیازماید.

 

آرى اختلاف نعمت اختلاف امتحان را مى طلبد (همچنانکه اختلاف پایه معلومات شاگردان کلاسهاى مدرسه، اختلاف امتحان را مى طلبد)، و چون غرض اصلى از شرایع، امتحان است، پس ناگزیر باید شرایع نیز مختلف باشد. و این امت هاى مختلف عبارتند از: امت نوح، امت ابراهیم، امت موسى و امت عیسى و امت محمد (صلى الله علیه وآله). المیزان.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1384

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">