قسمت پنجم
نوشتهها و نظرات ردوبدل شده
متن اول حجت الاسلام محمدرضا احمدی: سلبریتیها: تقلب، گرانی، هرزگی. از سال ۸۸ تاکنون سه واقعه را تجربه کردیم که هر کدام ویژگی خاص جامعه شناختی خود را دارند.
۱. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، جناحی که شکست سنگینی را متحمل شده بود، با طرح ادعای واهی تقلب در انتخابات آتش اختلاف را روشن و روز به روز با حمایت بیگانگان و ضدانقلاب، آن را شعلهور تر ساخت. هشت ماه طول کشید تا آتش این فتنه خاموش شود، اما سلبریتیهای هنری و ورزشی تنها با یک مچبند سبز ساده، موضعگیری نرم داشتند. موضوع سیاسی مانند انتخابات یا تقلب در انتخابات، برای آنها جذابیت زیادی ندارد، چون اساسا آنان آدمهای سیاسی نیستند و در هر حالت سیاسی، مشغول تجارت خود هستند. چرا در موضوعی که نقشی در زندگیشان ندارد دخالت کنند؟
۲. در سال ۹۸ با گران شدن سه برابری بنزین، مردم ناراضی به میدان آمده و اعتراض خود را اعلام کردند، اما با تبدیل شدن اعتراض به اغتشاش و آشکار شدن دخالت معاندین، این بساط هم جمع شد، اما شاهد موضعگیری، حتی ظاهری و ساده از جانب سلبریتیها نبودیم، چون اساسا موضوعاتی مانند گرانی و تورم و بیکاری برای آنان اهمیتی ندارد، آنها از طبقه مرفه جامعه بوده و میزان گرانی و تورم در زندگی آنها تاثیری ندارد. چرا در موضوعی که با زندگی شان ارتباطی ندارد و برایشان اهمیت ندارد دخالت کنند؟
۳. در شهریور امسال با مرگ غیرمنتظره مهسا امینی، مجددا مخالفین و معاندین بهانهای پیدا کردند تا اعتراض خود را نشان داده و در همان روزهای اول با نشان دادن برهنگی و کشیدن چادر از سر زنان و آتش زدن مسجد، ضمن نشان دادن ماهیت حرکت خود، اعتراض را به اغتشاش تبدیل کردند.
از نگاه بنده، مهمترین ویژگی حرکت اخیر، درخواست آزادی برهنگی و هرزگی بود و هست. اما چرا سلبریتیها، برخلاف دو مورد قبل، با تمام قوا وارد میدان شدند؟ چه وجه مشترکی بین آنها و حرکت اخیر وجود دارد؟ اهداف پیدا و پنهان هر دو چیست؟ فتنه سال ۸۸ صدا و خواسته سلبریتیها نبود، اغتشاشات ۹۸ هم میانهای با زندگی آنان نداشت، اما آنچه در دو سه ماه اخیر اتفاق افتاد، دقیقا همان خواسته سلبریتیها هست. برای همین است که بانوان سلبریتی کشف حجاب کرده و مردانشان هم با پستها و استوریهای خود با وضعیت فعلی همنوا شدند. سلبریتی مشکلی با سیاست و گرانی و تورم و بیکاری و ... ندارد، او مشکل رهایی از قید و بندهای شرعی و عرفی دارد. فریاد برهنگی و هرزگی عدهای از گول خوردگان، همان خواست قلبی سلبریتیهاست. همدلی و همراهی با آنان هم از همین وضعیت نشات میگیرد. دل به دل راه دارد.
پاسخ دامنه: استاد حجتالاسلام احمدی سلام علیکم. نه فقط تحلیل واقعگرایانه ارائه دادهاید، که درین موقعیت سرنوشتساز، هدایتگری سیاسی هم صورت دادید. توقع هم میرفت دست به رفتارشناسی این پدیده بزنید. اینجا اعلام میکنم -سربسته- که هر کس با رفتار دوپهلو دارد طوری رفتار میکند که بعداً بهانه داشته باشد راحت در رفته است، بداند این بار پالایش از نوع نوح نبی ع خواهد بود در فردای انقلاب اسلامی. یک تئوری نوین و نوحین. کشتییی که در حال ساختن است میداند که چه کسانی در گنداب هرزگی غرقاب خواهند شد. حتی پیشبینی من این است جریانهایی که تحریککننده بودند، سعی خواهند کرد به دروغ حرفهای خود را پس بگیرند و البته تا جایی که من برآورد فردی دارم مدارشان کلاً از مدار نظام بیرون خواهد افتاد. به قلم و فهم شما استادم درود میفرستم که بیان حق را فدای هیچ چیزی نکردی. باید به یاد داشته باشیم درین هنگامه کدام افراد چه کارها و رفتارها و افکاری را نشر دادند، زمان پالایش باید چنین افرادی تاوان بپردازند.
متن دوم جناب شیخ احمدی: سلام جناب طالبی عزیز استاد گرامی. هرچه جلوتر می رویم، دیدگاه ها و مرزها شفاف تر می شود. به گذشته برنمی گردم، اما دیگر امروز تقابل بین دو گروه سیاسی نیست، دیگر چپ و راست معنا ندارد، معارضه اصلاح طلب و اصولگرا هم نیست، امروزه کم کم وارد فاز دیگری از تقابل می شویم: دینداری و بی دینی. حجاب و بی حجابی. حیا و بی حیایی. آزادی و هرزگی و... اگر تا دیروز مسایل و موضوعات سیاسی نمی گذاشتند درون افراد و جریان ها برملا شود، اما این بار موضوع سیاسی وجود ندارد که بخواهد سپر گروه های سیاسی شود. امروز همه چیز به صورت عریان وجود دارد. امروز دیگر فتنه نیست که غبار آن مانع از دیدن راه شود، فتنه ای در کار نیست، غباری وجود ندارد، اگر در ابتدای معارضه امام حسین علیه السلام با یزید یک موضوع سیاسی به نام بیعت وجود داشت، اما رفته رفته موضوع بیعت جای خودش را به دینداری و بی دین داد تا جایی که فرمود: إن کان دین محمّد لم یستقم الّا بقتلی فیا سیوف خذینی. اما من زیاد دعا می کنم که راه را گم نکنیم. ارادت استاد.
پاسخ مجدد دامنه: سلام و سپاس فراوان استاد احمدی. گونههای جامعهشناختی شکافها را بیان کردید؛ این شکافهای خفته وقتی بروز میکند گرچه تخریبهای قسری خود را همراه دارد، اما در اصل لازم و نافع است. این دُمل سر باز کرد که برای عدهای غافل یا دلباخته به غرب، نامعلوم بود. اینک آن شکاف خفته که خود را در لانهها پنهان کرده بود، سر به بیرون زد. جامعهی ایرلند که اوایل دههی شصت یادتان هست که بابیسانز داشت و شکافهای متراکم. تا شکافها فعال نشود، بر عدهای این خصومت و قساوت برملا نمیشود. خصوصا وقتی پشت شکاف، ارتش تروریستی سنتکام آمریکا هست و تلویزیون تروریستی معلومالحالان. ممنونم استاد که روشنگری فرمودید. مفید بود. موافقم.
جناب آقا سید اسحاق سلام. حقا که تدارکات پایهی لشگر مسلح آن هم در هنگامهی دفاع است. کافی بود یک روز غذا نرسد، کل لشگر از هم میپاشد. ایمان علاوه بر خدا، از انرژی تغذیهای هم نشئت میگیرد، توان جسمانی نباشد، ایمان صدمه میبیند و لذاست «عقل سالم در بدن سالم است» یک عبارت پرشور دینی برای مسلمین شده است. خوب شد گوشهای از درخشندگی رزمندهی جبهه و جهاد جناب حاج علی کارگر را -که از مشهوران و السابقون دارابکلا هستند- شعلهور ساختید. مصرع نابی هم در شعر امروزتان سوسو میزد؛ بسیار خوشایند و نورانی: "جنسِ سلمانِ ایرانی در جهان مفتخرند" سلمان سلام الله تا آنجا محبوب خاندان رسالت و مشاور و امین اسلام شد که به فرمودهی صریح حضرت رسول اکرم (ص) جزوِ اهل بیت -علیهم السلام- شد. ممنونم که ازین صحابهی پاک و بزرگ و فخر ایرانیان، بهزیبایی یاد کردید و تفکر وی را نماد ساختهاید.
نظر حاج احمد آهنگر: دوست عزیزم زحماتت را ارج می نهم و به این روشنگریهای دقیق و بیدار کننده ات دست مریزاد میگویم. خدا والدین و آقاحیدر را رحمت نماید. آمین.
سلام رفیق و برادرم حاج احمد عزیز. خداقوتی که میگویی برایم ارزش و انرژی فراوانی دارد. انشاءالله که بتوانم ذهنهایی را روشن کنم. با اینکه میدانی چقدر هم از آفات خبر دارم. بحث بحث دیانت و شرافت و شریعت است. ممنونم. همچنین دلم لبریز شادی میشود وقتی اسم والدین و حیدر را ذکر و دعایشان میکنی. بر پدرومادر عزیزت که خودت هم میدانی، به آنان علاقهی عمیق داشتم نیز طلب غفران و رحمت الهی دارم و همیشه به یادشان حمد و سوره میخوانم.
مسائل روز: تئوری ثابت آن روزها و این روزها. به نام خدا. سلام. همهچیز از دو خط دستور به اعضای سازمان خود آغاز شده بود: «بکُشید؛ راه ما را هموار میکند» ، «اول مهران، بعداً تهران». دستور اول در اوائل انقلاب صادر شد (که هنوز نه آفت رخ داده بود و نه فساد) اما با "قیام مسلحانه"، فاز رفتار عملیاتیتر صادر شد که شخصیتی بزرگ و نوگرا مثل شهید بهشتی را به آتش خشم سوزاند و به این هم بسنده نشد و نبرد خیابانی در تهران را رقم زد. اما دستور دوم یعنی «اول مهران، بعداً تهران» کنار صدام صادر شد که در آغاز عملیات نظامیِ "فروغ جاویدان" علیهی خاک ایران، مطرح شد؛ یعنی درست زمانی که ایران، قطعنامهی صلح ۵۹۸ را پذیرفت و آتشبس اعلان کرد. و وقتی خیانت جامهی صدام به تن کرد، ایران مجبور شد با مرصاد (=کمینگاه) دمار آنان را با «درفش کاویانی» دروغینشان درآورَد.
حالا هم ضدانقلاب آشیانهگُزیده در مجاورت شمالغرب ایران یعنی در درون خاک عراق (اقلیم کردستان) به خیال خود همان شعار غلط و وطنفروشانه را در سر میپرورانَد: اول مهاباد و اشنویه و بوکان، آنگاه تهران! اینان شبیه و نیز همان کومله (=سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران) و حزب دموکرات و رزگاری و پاک و پژاک و... هستند که رزمندگانی مانند همسنوسالان ما، در سالهای اولیهی انقلاب با طیکردن صدها فرسخ راه، به دفاع از ایران برخاسته بودیم و مجبور بودیم به جای صرف انرژی در مقابله با صدام، با این مزدوران در کردستان بجنگیم. یعنی از همان شروع پیروزی انقلاب، این قماش تفنگبهدوش، "جمهوری اسلامی" را با آنهمه پشتوانهی معنویاش، نمیخواستند و حتی رأیهای شگفتانگیز "اتفاق آراء" نه فقط "اکثریتآراء" هم، برایشان ملاک رفتار و تعیین و تغییر گفتمان نبود. این تئوری و عملِ آن روزها.
اما تئوری و عملِ این روزها هم، مو با آن نمیزند. عین همان تئوری. عین همان عمل. اگر حقیقتا" این رفتار دوماهه برگرفته از تئوری دموکراسی و از جنس اعتراض و انتقاد و اصلاح و آن هم در برابر رشد آفَت و فساد است و بدکاری یک و دو جناحی، پس چرا عملا" این تئوری، شبیه همان چیزی میشود که در دو خط دستور رأس آن «سازمان»، در آن سالهای گرفتاری ایران خلاصه میشود؟! بر آگاهان کاملا" معلوم است؛ نابودی ایران. و تأسفبارتر اینکه مسلّحینی هم، زیر فرمان جریان هرزه! (که خشنسازی راه را، از راهدور و نشسته بر صندلی کنار استخر و پرِ قو و شمارش دریافت دلارها و با قدرت رسانهی دروغپرداز و پیامرسانهای رها و بیدروپیکر، تئوریزه میکند) شیوهی شرارت و آتش و آشوب پیشه کرده و با شنیعترین رفتار، پروندهی وقیحی از خود در تاریخ این سرزمینِ برخوردار از تمدن دیرینه و آمیخته به دین و آئین و ایمان، باقی گذاشت، حال آنکه ایران به مدد انقلاب اسلامی جزوِ چند کشور اول جهان شد و خدمات و حسنات بیشماری از خود بر جای گذاشت.
پس بهانه، همان بهانه است: نخواستنِ جمهوری اسلامی. و تئوری، همان تئوری. ثابت، در آن روزها و در این روزها. هدف هم، یکسانِ و همسان: این نظام را برانداختن. اما چون یقین دارند برین کار قادر نیستند (و حتی توان این را هم ندارند که این مردم صبّار و بردبار را که از بدکاری عدهای نادان و دیوانسالاران در خود میپیچند و برای مصالح بالاتر، دندان نمیسایند) مثل آن کسی شدهاند که در حال غرقشدن، به هر چیزی تشبُث میجست: «الغرِیقُ یتشبَّثُ بکُلّ حَشیش». یعنی: غریق (آدم در حال غرقشدن) به هر شاخهی خشکیده چنگ میزند (تا خود را از مَهلکه رها کند)
فقط یک نکته بگویم و بگذرم: چین آموزشش را بر آشناییدادن ملموس با ثانیهثانیههای انقلاب دهقانی کمونیستی چین بنا کرد و جمعیت نزدیک دومیلیاردی کشورش را عاشق وطن نگه داشت و امروزه آمریکای وحشی را هم در بیشتر شاخصها پشت سرش انداخت میرود ابرقدرت اول شود. ازین الگو عبرت بگیرید، کسانی که بلد نبودید آموزش را در پرورش جستوجو کنید و کشور را معلممحور، نگه دارید. گرچه جریان هرزهی دریده، توسط «نهِ» ملت، درهم کوبیده شد، اما هنوز وقت دارید پرورش را از گوشهی آموزش کنار نگذارید. روحانیت هم چون معلم روح ما هستند به هوش آیند مانند شهید بهشتی و شهید مطهری و رهبری معظم، کادرپرور بشوند، نه در یک شهر، جمع. بدانید پالایشِ آلایش از گذرگاه تفکر عبور میکند و از کلاسِ مفاهمه، بیرون.
سلام و ارادت استاد حاج سید حسین شفیعی. از ما دعا و طلب شفا برای شما. از شما سید و سادات شفاعت برای ما.
آقا نجفی استاد عزیز ما سلام. اول از آخر شروع کنم: دیشب نوشتید: «شبتان عالی». خواستم کشکولی گفته باشم: اون موقع من هفتا خو دِله دَرمِه. اما بله بهحق همینطور است که "قطرهای در مقابل اقیانوس" حضرت رسول الله ص نمیشویم همه، منظور همان تداعی نوع رفتار و عمل به سیرهی نبوی بود که فعل و گفتار و تقریر آنان بر ما فرض است و آن فیلم هم نماد رفتار آن حضرت ختمی مرتبت ص بود. سپاس و خداقوت.
جناب آقا سید اسحاق سلام. قسمت ۱۸ خاطرهات را هم با ولع خواندم. همین آیهی استقامت و مقاوت ۱۱۲ سورهی عظیم هود: فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» درین مصرع شعرت: "فاستقم کما اُمرت، رهرو و صابرترند"، خود حاوی بالاترین پیام آسمان است؛ یعنی به قول مرحوم علامه طباطبایی "پس همچنانکه مأمور شدهای، پایدار باش". یک کشکولی هم بگویم آق سَد اِساق: نوشتی: "گروهِ ما ویژهِ یا همان ضدِ زه بود." بله ضد زره بود. یک واو در تایپکردن انداختی و مرا با لغت زه، یاد کسانی انداختید که برای رفتن به جهه زِه میزدند و نمیرفتند! اما خود جبهه ملی و انواع و اقسام حزب وطنی و باستانی مینامیدند. بگذرم.
پاسخ دامنه: جناب استاد حجت الاسلام آشیخ محمد نجفی عزیز سلام و وقتتان پر از خیر و برکت. همین اول بگویم وقتی نوشتید سنگر را: «قبلا نیروهای عراقی برای خودشان ساخته بودند" یاد تصمیمهای بعدی ارتش بعثی افتادم که دستور داده بود دیگر خاکریز نزنند چون هر بار، آماده و مهیا به دست ایرانیها میافتد و علیهی ما استفاده میشود که همین، راهبردشان را عوض کرد و رفتند به سمت میدان مینسازی و مثلثی و سیمخار وسیع و آببستن به کویر و هور. از جملهی "مانند خسیل درو میشدند" کیف کردم، چون تعبیر جالبی بود. برخی مواقع هم واقعا" این چنین میشدند و گردان، دسته برمیگشت. نیز نوشتی با عمامه و لباس رزم "همراه آنها برای ساختن سنگرها و چیدن کیسههای شن رفتم." که یاد صحنهی ساختن مسجد مدینه در فیلم محمد رسول الله ص ساخت لیبی افتادم که شخص رسول خدا ص در کنار حضرت حمزه س در کارِ ساختن بِنا حضور داشتند و با کاهگِل و لیف خرما آوردن با دستان مبارکشان کمک میکردند. و آخر خاطره هم جالب بود، چون از سنگرسازان بیسنگر هم شده بودید. لذت بردم از قسمت ۴ خاطرهیتان. درود.
جناب استاد حجت الاسلام آقای شیخ محمد جوادینسب سلام. که نمیدانم پاسخم را میبینید یا نه. فقط یک بی «B» بزرگ انگلیسی زیر این پستم گذاشتید که من با این که امروز نیم لیتر شیر هم خوردم، سر در نیاوردم این «بی» دیگه چیست؟! رمز است؟! راز است؟! رد است؟! تأیید است؟!
جواب جناب آشیخ محمد جوادینسب: سلام بر هیئت رزمندگان اسلام، و بالاخص برآقای نجفی و آقای ربانی وآقای آفاقی و مخصوصا بر آق اوریم طالبی به قول خودتون گپ محلی شیرین است. به عرض میرسد که اشتباهی دستم بخارده ( خورد ) اینجانب تمام دامنه ی شما و سایر رفقا را هر وقت که دچار سردرد نمی باشم مطالعه میکنم . روز جمعه است خداوند تمامی رفتگان را غریق رحمت بی واسعه ی خویش قرار دهد. با آرزوی موفقیت همه ی دوستان.
پاسخ: استاد آشیخ محمد جوادینسب سلام. آقا دوست قدیمی بنده، خیلی هم ممنونم که این صحن و دامنهی بنده را میخوانید. خوشحال شدم که شما رفیق خندان و دوستداشتنیام را به گپ آوردم. همیشه چهرهی بشّاش شما در ذهنم خطور دارد. بینهایت دلشادم که بر رفتگان همهی ما، غریق رحمت طلبیدید. درود بیعدد دارید. دعا میکنم سردردت برای همیشه دوا شود و شفا یابد. اَرِه، اَرِه، محلی حرفزدن در لابهلای متن لذت لبریز دارد. خدا کند همش تِه دست بَخارِه مِه زیر پستها رِه. تا تِره به گپ بیارم. راستی منزل، به شما فامیل محترم و خانوادهی گرامیتان و مادر عزیزتان سلام میرسانند. خدا پدرتان مرحوم کِبل احمد آن مرد خدا و مؤمنِ حافظ بیشتر سوَر قرآن را بیامرزاد که برای ما یک انسان مذهبیتمام بود و الگوی رفتاری شایسته از خود بر جای گذاشت. با ارادت: دوست دیرینات ابراهیم.
جناب استاد آشیخ محمد نجفی عزیز سلام مجدد. اول یک چیز بگم غنچه کنم لبانتان را. نوشتین: "از زبیدات دست از پا را تر برگشتیم" من که گرفتم منظور دست از پا درازتر بود (یعنی چیزی شبیه هیکل شامپانزه) که شما فقط "تر" تایپ کردین و درازش را انداختین. خواستم رسانده باشم دیدید چقدر دقیق خاطراتت را میخوانم؟ حتی یک دراز هم از تایپ بیفتد از زیر دید من در نمیرود. لغت "پی سُو" را عالی آوردین. معنی هم کردین. به تعریف بنده هم، پِسوکردن پاکبِنههاکاردن هِم معنی میدهد، مثلاً چنان جمع کنی هیچی روی زمین نمونده باشد. کنایه از تقلا برای بیشتر جمعکردن و خوردن است. یا مثلاّ فلانی تمام اُملت را پِسو کرد. حتی یک قطره روغن هم نگذاشت. یا فلانی رفت مشهد مقدس و برگشت، زُواردیدنها رفتن سراغش هر چه نخودممیج بود خوردند و پسو کردند. خلاصه، آوردن لغت زبان مادری، سهم زیادی در گیرایی متن دارد و درک مطلب را تسهیل و شیرین میکند. شرح آن شب پس از عملیات محرم هم، درین خاطرهی دلهرهآورتان، به شیوایی نوشته شد و همگان را با ماوقع آشنایی بیشتری داد. شرح شاهد صحنه، در پژوهش جزوِ منبع موثق به حساب میآید و از منابع اولیهی تحقیق میباشد. دست مریزاد استاد. لغُز نگم دلم پی نمیکند به قول شما دُمبه: اوِیا" را پرندهی با منقاری به اندازهی "خودکار" توصیف کردین، که باید برید بالاتر و گَتتر: به حد تیغ سیخِ جوجهتیغی همان تَشی به گویش محلی. اخیراً در مستند سیبری اَویای نوک دراز را دیدم و یاد خاطرات نوجوانیام افتادم که محل آن زمان پر از برف میشد و انبوه سیتیکا، و رشتیکا و زیک و پِشتل.
جناب علیآقا غلامینژاد با عرض سلام و ادب و احترام و آرزوی ثواب جهادهای الهی گذشتهات و طلب سلامتی مضاعف برای حضورهای فعلی و آیندهات که قدم از قدم در جهت حفظ میهن و دین و مردم و انقلاب اسلامی و امنیت و راه امام ره و رهبری معظم دریغ نمیداری. خشنودم رو به خاطرهنویسی آوردی و به ارزیابی شخصیام از استعداد نوشتن هم برخورداری. باری؛ عرض کنم قضیهی پیرانشهر سال ۱۳۹۴ را مسلط مطرح کردی. حاوی نکات بود. شکلگیری سازماندهی اعزام به سوریه را نیز با حال و جان تشریح نمودی و به نظرم توانستی تشعشعات درونی و تراوشات ذهنیات را بر برگه آغشته کنی. آفرین. گرفتم. تشییع شهید رحیم کابلی همین اخیرا" بود در سورک. آیا پیش شما آن زمان شهید شده بود؟ شهید محمدتقی سالخورده آیا اهل زرینآباد است؟ از آن روستا دوستانی دارم با فامیلی سالخورده. در پایان از عزمت بر تدوین این دستهنوشته، تشکر دارم و مرا خوانندهی خاطراتت بدان. میشود مرا «استاد» صدا نزنی؟ باور بفرما خودم را در پیشگاه عزیزانی چون شما و بزرگان حس شرمساری دستم میدهد. من پیشانیبوس رزمندگانم و دستدردست همسنگران بهتر از جان. خوشا به حالت که در خط مقدم مقاومت به نماز شهید بزرگ ایران و جهان اسلام سرباز شهید قاسم سلیمانی اقتدا کردی. یک آن حالم دگرگون شد با همین چند خط قسمت یازدهی خاطراتت.
وقتی با زیدآبادی چنین میکنند!
به قلم دامنه: مسائل روز: وقتی با زیدآبادی چنین میکنند!! ؛ زیدآبادی مشت نمونهی خروار. به نام خدا. سلام. آقای احمد زیدآبادی مگر چه نوشته بود که این گونه سیاست را ترک کرد و آرزو نمود کاش میتوانست درین وضع و حالی که اغتشاشگران پدید آوردند، به سمرقند یا بخارا میرفت و یا به تصریح خودش: "راهی عراق میشدم و به یادِ لحظههای غربت و مظلومیت علی در جوار مسجد کوفه ساکن میشدم." قضیه چه بود؟ البته اهل فن واردند و اخبار را از بَرند. او که خود را "به عنوان یک فعالِ سپهر عمومی" معرفی و نقشی هم به عنوان «خط چهارم» برای خود تعریف کرده بود -و به تصریح خودش: "از جنس بلاغ" هم بود- گفت: "در مقامِ اصرار و تحکم و تعیینِ تکلیف برای کسی" نیست. و روی همین بنا، در خطاب به یک هدایتکنندهی آشوبگری مستقر در کانادا (= ح . ا) ازو خواست این رفتار تشویق اغشتاشگری را ترک کند زیرا با این شیوه، دیری نخواهد پایید از کشور "ویرانهای تمامعیار" باقی میگذارید. اما در یادداشت بعدی که خداحافظی زیدآبادی از دنیای سیاست بود همهچیز را عیان کرد با این متن عبارات:
«بازتاب مطلبی که خطاب به (...) [= ح . ا] نوشتم، مرا نسبت به آیندهی این کشور از هر جهت روشن کرد؛ گرچه پیش از آن هم، برایم کم و بیش روشن بود. از فحاشی چارپاداری تا تهدید به قتل و تجاوزِ جنسی، بخشی از واکنش افرادی بود که در فضای مجازی و غیرمجازی به حمایت از آقای (...) [= ح . ا] نثارم کردند. من این سرزمین را سرزمین عطار و سنایی و مولوی و خیام و حافظ و سعدی میدانستم. هرگز فکر نمیکردم بخشی از مردم این سرزمین روزی به این نقطه برسند. حالا که رسیدهاند، دیگر جای حضور من نیست... این لحظه، لحظهی خداحافظی من با سیاستی است که میخواهد با این شیوه و روش، پیش برود. من این صحنه را ترک میکنم، چون هیچ رگی در وجودم با آن سنخیت ندارد و با سرتاسرش بیگانهام... این تصمیم برگشتناپذیر است. اگر ممنوعالخروج نبودم و پاسپورت داشتم، برای مدتی به یاد دوران شکوفایی فرهنگ ایران، به سمرقند یا بخارا میرفتم و یا راهی عراق میشدم و به یادِ لحظههای غربت و مظلومیت علی در جوار مسجد کوفه ساکن میشدم. با این همه، من عاشق وطنم هستم. برایش دعای خیر میکنم و این تنها کاری است که فعلاً از دستم برمیآید.»
وقتی با آقای زیدآبادی چنین میکنند! آخرِ خط لکههای ننگ معلوم است؛ نه فکری در آن نهفته است، نه شاخصهای فرهنگ و دموکراسی، نه اخلاق و قداستهای آسمانی و نه حتی هیچ ایده و آرمانی. آنان فقط وارد خیایان چند شهر شدند که چهرهی بانفوذ ایران را مخدوش کنند و آسیب به پیکرهی آن بزنند و از فردای خود هم هیچ خبر ندارند؛ رفتاری کورِ کور و هدفی گنگِ گنگ. اینان که هنوز اول راه اینهمه چاقوکشی و خونریزی و رگزنی و گردنکِشی میکنند، اگر روز محال! به جایی برسند چه جنایات که نمیکنند. جنس کار این تیپ آشوب، از همان اولین روز مشخص بود، اما این بهاصلاح خواص! (اما در واقعیت نادان و خام) و چهرههایی که خود را مشهور و مشهوره میپندارند، بودند که خیال میکردند -و حتی انگیزهی تحریککردن داشتند- چنین شروعی میتواند آنان را باز هم سرِ زبانها آورَد و به صدر نشانَد. زنهار! زنهار! و زهی یاوه و لابه و خیال!
آفات و فساد شکلگرفته را مگر میشود کتمان کرد؟! اما راه آن آیا این است؟! که هر چه خواستند نسبت به کشور و ملت و انقلاب و مقدسات و شرع صورت دهند. عقل ها و وجدانها را داور کنید. اعتراض از نوک زبان بیرون برمیخیزد، نه از نوک تیغه و دشنه. دستکم اخلاق حرفهای اعتراض را یاد بگیرید، بقیه پیشکش. هیچ کشوری، با مدارای مطلق نمیمانَد. باز نیز حرفم همان است که بارها زدهام: خدمت + قدرت. خدمت راسخ حکومت برای زندگی ملت. و قدرت مقتدر قانون برای امنیت ملت. هر کس این دو بال را خدشه بزند یا نادیده انگارد از راهی که دین برای ما تعیین کرده است، بداند پرت شده است.
دو یادداشت احمد زیدآبادی ادامه:
این نوشته را در دنباله بخوانید
جناب آشخ محمد بابویه سلام. اول کشکولی مشکولی بگم دلم صاف شه: شِخ محمد اینجه را دوش هایته! اولا" تقبلالله بابت این پژوهش پربهاء. ثانیا" واقعا" کتاب «مَنْ لایَحْضَرُ الفقیه» مرحوم شیخ صدوق -رحمهُ اللهُ علیه- را کسی داشته باشد یعنی فقیه حضور نداشته باشد، مفاد فقه و دین را میفهمد؟!
- ابراهیم طالبی دارابی دامنه
- جمعه ۴ آذر ۱۴۰۱
مسائل روز: به نام خدا. سلام. یاد ما نرفته است در دورهی آن «قمارباز» هم، اپوزیسیون ایران، پمپئو وزیرخارجهی آن دولت «قمارباز» را مُدام با دادن اطلاعات، پمپاژ میکرد که به ایران حملهی نظامی کنند. در ایران هم بودند افرادی که هر روز با خیالی خوش! منتظر حملهی ارتش آمریکا و سازمان تروریست ناتو به ایران بودند و مردم را با این فضاحت و عملیات روانی، اذیت و آزار میکردند. حتی این غافلین و شاید هم خائنین، به روزشمار برچیدنِ انقلاب اسلامی ایران، افتاده بودند. کار سخیف اپوزیسیون (و عدهای ذوقزدگان در داخل) پیش اجانب تا آن حد فضیح بود، که وقتی آن «قمارباز» مستقیم از بمباران ۵۲ نقطهی ملی و مذهبی و فرهنگی و تاریخی تهدید به عمل آورد و هواپیماهای دورپرواز بمبافکن بی۵۲ را سمت آسمان ایران در پرواز نگه میداشت، همینتیپ افراد، شبیه ستون پنجم عمل میکرد. اما همه دیدیم آمریکا "غلطی" نتوانست بکند. این نظام غارتگر و اربابپندار، از پس «افغانِ» سالها جنگزده و محروم برنیامد چه رسد به ایران "قوی". آمریکا برای دوشیدن شیوخ عرب بهعمد از ایران به عنوان یک دشمن هولناک ترسیم میکند که بتواند در تمام منطقهی زرخیز غرب آسیا دستِ برتر داشته باشد و کالا و سلاح ساخت زرّادخانههای بیشمار آمریکا را به دولتهای عصر حجری! منطقه بفروشد. زیرا اساسا" نظامی تجارتپیشه است و پول زیربنای آن.
اینک هم، همانهایی که پمپئو را پمپاژ میکردند این بار از راه دیگری پیادهنظام آمریکا شدند، بیآنکه بتواند حتی نظام را تکان دهند. از سالیان دراز اینان بنا دارند قطعهای از خاک ایران را جدا کنند و به ایجاد یک دولت خودخوانده مبادرت ورزند تا ازین طریق به تسلیح سنگین معاندین، کمکم جذب مخالفین، و بهآرامی اغفال منتقدین و معترضین بپردازند. اما هر چه زور زدند دیدند ارتش و سپاه ایران مقتدرتر از آن است که بتوانند حتی یک متر مرز درنوردند. لذا، همیشه با مشتی دلار، مترصد فضاسازی در درون ایران میماندند تا برنامهی خود را به فاز عملیاتی ببرند. وقتی هم اوضاع اعتراض را اخیراً مساعد دیدند دست به تحرّک و تحریک زدند که با تأسف بسیار باید گفت خواص و عدهای هرزه و مشهوره! به دام آنان افتادند و کاری کردند که حتی اوراق تاریخ هم ننگ و نفرت دارد گفتار و رفتارشان را در لای خود ثبت نگه دارد. گرچه ناشی از ناشیگریشان بود اما امضای خائنانهی خفت و خواری برای سرپلشدن برای آمریکا و دستانِ آلوده بود که خود سالیانی خفتآلودتر، لباس جنگی صدام بر تن کرده بودند و روبروی رزمندگان ایران میجنگیدند.
اما چرا شورای همآهنگی را هم از مقصران میدانم؟ هنوز وقتِ این انتقاد و بررسیام درین موقعیت حساس زمانی نرسیده است و فعلا" هنوز هم باید به تبیین ماجراجوییهای اخیر پرداخت، اما این "شورای همآهنگی تبلیغات" که گویا از دل سازمان تبلیغات درآمده و بعضاً افرادی فرسوده را در خود جای داده، خیلی هم پرطمطراق کار میکند و هیجانات را محور خود ساخته است و اصلا" هم به اساس کار و نیازهای واقعی مردم وقعی نمینهد، و در تمام این چند دهه، فقط آمد با یک بیانیهی خشک و خالی و اغلب با ادبیات غلط، تظاهرات رسمی و بعضا"صوری راه انداخت.
البته این شورا (بخوانید چندنفر چینششده ارنجرها) این را هم نمیداند اکثریت جامعه وقتی وارد تظاهرات میشود، نه برای اجابت به دعوت این جمع اندک، که به تشخیص فهم و علایق و باور خود، خود را به تظاهرات ملی و دینی روز قدس و ۲۲ بهمن و ۱۳ آبان میرسانَد که دین خود را به امام ره و رهبری معظم و شهیدان و آرمان الهی-مردمی انقلاب ادا کند تا با حضور لازم خود دشمن را از دسیسهچینی بیشتر پشیمان سازد.
حالا که دیر شد و افسوس برایشان ماند (شایدم هنوزم خود را غالب و حقبهجانب بپندارند) ولی چه میشد این "شورای همآهنگی" در طول این سالها گهگاه تظاهراتی از جنس دیگر را هم با مسؤولیت خود راه میانداخت که در آن منتقدین و معترضین و کسانی که مطالباتی دارند، ندای خود را آرام و با زبان و گفتمان، به فریاد و شعار درمیآوردند؟!
آیا این شورای همآهنگی راست باشد که طی این چهل و اندی سال، فساد و کژی و اختلاس و فرومایگی و رانت و حراج بیتالمال و حذف و اضافههای سیاسیِ خارج از انصاف، و هزار زهرمار دیگر ندید که برای آن، همهی مردم را به تظاهرات فراخوان زنَد تا مردم، بُغض فروخفتهی خود را فریاد کنند و از طریق همین تظاهراتهای اعتراضآمیزِ آرام مدنی، به دستاندرکاران نظام اخطار مدنی صادر کنند و آنان را هشدار داده باشند. شما آقای "شورا" مثلاً همآهنگی که فکر کنم حتی یک عضو زن هم در ساختارتان نداشته باشید، از مقصرانید. دلم برای این انقلابی میسوزد که ساقههای پربارش از ریشهی ژرفش که با خون شهیدان آبرسانی شد و میشود، ثمره میدهد. این ثمرات را با صدمات، نپژمُرید.
مسائل روز: مغز و مرز
به نام خدا. سلام. نکتههای ژرفی در سخنان امروز ( ۵ آذر ۱۴۰۱ ) رهبری معظم با بسیجیان محترم هست که به دیدِ بنده باید ملت روی آن چاره کند. من دستکم سه محور را برجستهتر دیدم یکی مغز و مرز است. دیگری صدای ملت. و سومی فشار مذاکراه.
این یک واقعیت تلخ معاصر است که خدایانپنداران تجارت و غارت، اول بنا دارند "بر مغزها تسلط" یابند. چرا؟ خُب چگونه ممکن میشود ملتی را که عقل و خرَد خود را به کار انداخته باشد، غارت کرد و به رنگ و لعاب خود درآورد؟! به هیچ راهی نمیشود، مگر تصاحب مغز ملت و تغییردادن آن به سود فرهنگ و ظاهر خود؛ به قول مرحوم دکتر علی شریعتی الیناسیون فرهنگی. و به تعبیر مهم رهبری معظم "اگر مغز یک ملت تصرف شود آن ملت سرزمین خود را دو دستی به دشمن تحویل میدهد".
اتفاقا" یکی از علتهای اصلی پدیدهی بدبینسازی نسبت به روحانیت همین است. این صنف است که به قول مرحوم دکتر علی شریعتی هرگز اجازهی قرارداد استعماری را نمیدهد. آنان عصبانی هستند میان روحانیت و ملت پیوند عقیدتی و الفت و ارادت متقابل حکمفرماست.
آگاه باشید مغز خود را در اختیار این خدایانپنداران تجارت و غارت بینالملل قرار ندهید. اروپا و آمریکا آلودهتر از آنند که بخواهند به دیگران درس اخلاق و زندگی بدهند. من نمیدانستم حتی رئیس فیفا هم، آدم روشن و بیداریست و وقتی دیدم آن جملهی شاهکارش را بیان داشته به جریان بیداری جهانی بیشتر یقین نمودم. فکر نکنم کاری که همین یک جمله کرده و میکند، چندین کتاب بتواند بکند. این جمله را باید زرنویس کرد و بارها به بحث گذاشت و زندهاش داشت و لای کتاب مدارس جای داد. این جملهی آقای "جیانی اینفانتینو" رئیس فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) که در نشست خبری ( ۲۸ آبان ۱۴۰۱ ) آغاز مسابقات جام جهانی ۲۰۲۲ قطر مطرح کرده بود:
«من اروپایی هستم. من فکر میکنم به خاطر کاری که ما اروپاییها در ۳ هزار سال گذشته در سراسر جهان انجام دادهایم، باید برای ۳ هزار سال آینده عذرخواهی کنیم.»
اما صدای ملت؛ واقعا" آن عده در روزنامهها و پیغامرسانهای رها و بیاخلاقوانصاف، که محل هرزهنویسی عدهای دروغپرداز و عَنود شده است و شبوروز به نشر کذب مشغول هستند، شرم نکردند صدای عظیم ملت را (که در همین مدت هفتههای اخیر چندین بار در سراسر کشور و جهان پژواک انداخت) ندیدهاند! ولی شعلههای چند پاره آتش و گُرگیری چند لکه آشوب از سوی چهار مشهوره! و هرزهی مرتبط با سازمان سیا و سنتکام را، به اسم صدای ملت!!! جا زدند. همان کسانی که به تعبیر درستِ رهبری معظم: "سرِ انگشت" دشمن شدهاند.
دیریست، دیری، که صدای ملت صدها بار در فضای گسترده طنین انداخت، اما شما خود خواستید صُم بُکم عُمی باشید! به نظرم جواب امروز رهبری معظم انقلاب، این تیپ فکر آلوده و غربزده را یکسره شست و بُرد و وارد مَسیل مَهیب کرد. آیا به مسیر میآیند؟! بگذرم.
مردم مفهوم مغز و مرز را میفهمند و میدانند اگر مغز را به دشمن بدهند، مرز هم ندارند و کشور را به فنا دادهاند. ازینروست، ملت روی مرز ایران و تمامیت خاک میهن حساس است و مغز خود را با خرَد و شریعت، رشید نگه داشته است و تحت زعامت رهبری آگاه و مسلط بر امور جهان و سیاست، دستِ رد به سلطهپذیری میزند. و از سوی دیگر، صدای ملت را آن صدایی میداند که در سیزده آبان امسال قیامواره وارد میدان شدند و دسیسه را درهم کوبیدند. این ماجراهای اخیر یک پالایش بود. حتی معترض هم که حرف حق دارد و انتقادهای وارد و سازنده، دستِ پلشت را دید و راهش را از آنان جدا ساخت و زود فهمید و عاقلانه کنار کشید.
جناب آقا سید اسحاق سلام. خاطرات این قسمت، هنوز هم روایتگرانهتر شد و در آن مسائل حادث بر خود و همسنگرانت را روان روایت کردید. ازین قضایای وارد بر شما مطلع نبودم و این خاطرهنویسی دانستن آن را بر ما میسّر ساخت و این را بر ما جا انداخت که دوستان رزمنده در قطعههایی تاریخی از زندگانی خود، چه سختیهایی را برای هدفی والاتر، صبورانه تحمل کردند. این مصرع از بیت زیبایتان یک وعظ تمامعیار است: «دیوِ بیرون و درون ، چون دامِشان بی اثرند" که خواستی در واقع جهاد اکبر (مبارزه با نفس) را رسانده باشید. درود. عکس هم بر غنای متن افزود و خاطره را در کنار خواندن، قابل دیدن هم کرد.
سلام و خداقوت که خاطرات جبههی شما رفیق و همرزم عزیزم جناب سید اسحاق شفیعی دارابی -از سلسلهی سادات و خاندان محترم- برای من شیرین و مفاد آن فراموشناشدنی هست. خصوصا" وقتی به شعر، آذینش میبندی. مثل این دو تا مصرع، یکی در وسط سرودهات، این یکی: « فکرِ پُست و مَنصب و جا گشتهایم» و دیگری در آخر شعرت، این یکی: «گر چه السابق و هم از سابقون»، که هر دو حقیقتاً عالیمضامین بود. اولی نهیب بر نفس سرکش است و دومی تلمیح (=نگریستن شعری) به آیهی مقدسهی قرآن. سپاسگزارم.
در پاسخ به شیخ محمد بابویه: سلام شجرهنویس شجاع، آق شیخ محمد بابویهی ما. اول بگو چرا آخر «بیا» همزهی قطع میگذاری؟! نکنه فعل فارسی را میخواهی مُعرّب نمایی؟!! دوم چقدر عالی کشکولی تَپوندی به آق قاسم بابویه یکی از سه مدیر محترم این صحن مُفخّم رزمندگان اسلام، که پیشوند کاظمینی را در حقش جا انداختی که اخیرا" به همهی عتبات عالیات از جمله کاظمین هم مشرّف شد علاوه بر اربعین عظیم اخیر.
حالا که عتَبات گفتم، پس هجی هم بکنم. عتبه یعنی در و درگاه بزرگ حرم. لذا عتبات یعنی جاهایی که حرم با درهای مقدس و بزرگ و قابل تبرّک دارد و محل راز و نیاز و زیارت است و چون عراق چند حرم دارد جمعش شده عتبات عالیات. پوزش که این لغت را کمی شرحش کردم ولی معانی دیگری هم دارد که صرف نظر کردم.
اما سپس؛ خوشحالیم «ریشه»ی نسل و نسَب "بابویه"های دارابکلا را داری در میآوری. نه اون در آوردن! بلکه شناساندن. معلومه عالم علم اَنساب هم هستی! و علم رجال را هم با نمرهی الف یا همان ۲۰ پاس کردی! همه هم جمع شدین محلهی ییلاقی ببخیل معظم ،که زیاد نمانده ایالت هم بکنین و اعلان استقلال! راستی! چند بابویه را هم سر بِیشتی. معلومه پیش حاج علی ملایی باجناقت زیاد لَم دادی! با ارادت به دو باجناق جِفت و جُور: ابراهیم.
نظر علی غلامینژاد زیر خاطرهی جبهه قسمت ۱۱۵ من: سلام علیکم. ای مدافعان سرزمین اعتقادی، سیاسی، علمی، فرهنگی، امنیتی، همیشه دوستتان داریم. چه اراده ای ، چه صبری، چه خدمتی، چه فرهنگی ، چه صداقتی، چه اخلاصی؟ چه شهادتی، چه معراجی، و چه تحملی داشتید و دارید؟ شما مردان مرد ایران اسلامی در دفاع مقدس هستید که فرهنگ غنی اسلام ناب، حماسه های حسینی و زینبی را به نمایش گذاشته اید. سلام الهی بر شهیدان و امام شهیدان. درود خدا بر شما و دلاورمردان سرزمینم.
دامنه: جناب علیآقا غلامینژاد سلام. آقا این بنده خودم را در برابر کارهای رزم و سلحشورانهای که شما رزمندهی حال و حاضر در جبهههای جدید مقاومت، صورت داده و همچنان میدهید، ناچیز میدانم و لطف و مهرت را ارج مینهم. ممنونم که خاطرهام را خواندید و نظر و مرحمت نمودید. دعاگوی شما همرزم باتقوا و نترس و همیشهدرصحنه و دوست بامحبتم هستم. با ارادت: ابراهیم.
به قلم دامنه. مسائل معنوی: به نام خدا. سلام. از مطالعهی این کتاب «من تا ما» (عکسی که از جلدش انداختم: در زیر) که یافتن مفهوم در دنیای مادی است، خسته نشدم، هیچ، شائق هم شدم. نویسندههای آن -گِرِگ برگر و مارک برگر- با ترجمهی فارسی خانم منیژه شیخجوادی (بهزاد) بیش از ۴۰ کشور رفتند و پژوهش خود را میدانی پیش بردند. این دو، بنا را برین گذاشتند از «من تا ما» یک فلسفهی زندگی بسازند. بنده یکی از برداشتهایم را ازین کتاب -آنچه فهم کردم- مینویسم شاید برای کسی مفید افتد و بر تجربتش بیفزاید.
بهطورکلی پژوهشها مشخص ساخته هدفهایی که مردم را در «علاقه» و «تعلق» نگه میدارد ۳ دستهاند و هر ۳ هم با سلامتی ربط وثیق دارند: نخستین دسته، هدفهاییست که در ارتباط با نزدیکی و مَحرمیت است؛ نیاز به "رابطهای پذیرنده" که در زبان عادی به آن صمیمی میگوییم. هدفهای دوم معنویاند که اینها با اخلاقیات ارتباط دارند؛ در جستوجوی ملکوت در زندگیِ روزمرّه بودن. هدفهای سوم احساس نگرانی تعهد و مسؤولیت در مورد نسل آینده است.
چنین یافتههایی به ما نشان میدهد این هدفها، النهایه به شادی میانجامد. زمانی هم، نشاط درک میشود که در شناسایی دیگران از آنان قدردانی شود و همزمان هدفها را درین ارتباطها، با ارزشها همآهنگ سازیم. خلاصهتر اینکه دریابیم در اثر همآهنگکردن هدفها با ارزشها به زندگی «مفهوم» و «معنا» میبخشیم. زیرا شالودهی بشر شادی و معنابخشی است و همین است که لذت پدید میآورَد. هدف کتاب هم همین است؛ هر فرد به سوی مفهومبخشی بکوشد. مثل سالمنگهداشتن قلب که کار سادهای نیست اما چقدر خوشایند بشر است، معنابخشی نیز چنین است
.
جناب آقا سید اسحاق سلام. کاملا" با روایتگری شما موافقم که رزمندگان واقعا" در عین حالی که در مخاطرهآمیزترین بخش زندگی، یعنی جنگ به تعبیر حضرت امام ره «جنگ لعنتی»، به سر میبردند، اما خندان بودند. و بارها گفتم اگر خندهها و مزاحها و مزهها و همسنگران شوخطبع، نبودند، تلخی جنگ آدم را از پا در میآوُرد و به اعماق درّهی افسردگی پرتاب میساخت. آن قسمت بیت شعرت هم، که فرمودی: «بارها اِذعان نمودند...»، جالب و یک حقیقت فراموش نشدنی است. درود وافر. با عرض ادب و ارادت: ابراهیم.
نظر شیخ محمد بابویه: عرض و ادب و احترام بر آق ابراهیم عزیز. سلام علیکم. ما کجا؟ کبلایی کجا؟ بگرد پای ایشان نمی رسیم. ایشان ضمن اینکه از نخبگان محلی می باشد. خیلی امتیازات دیگر هم دارد. چند تا را ردیف می کنم. پیرغلام ، همیشه حضور در نماز جماعت، هئیت امناء ، تخصص در کفن دوزی، تلقین خوان ، متخصص در تقسیم ارثیه، سابقه قائم مقامی، صاحب نظر در امور محل، پیشکسوت، متخصص در نوشتن وصیت نامه های هم محلی ها، امانت دار و امین بودن، آگاه و مرد عمل در شرعیات و امور دینی، مرجع مشورت محلی ها، متخصص در نوشتن اجداد هم محلی روی جلد جزوه های قرآن و اهل مطالعه بی نظیر الی ماشاالله. و اما بعد: نظرم بر این بود که همه ی خانواده های بابویه را بطریق ممکن دل بدله کنم تا کسی از قلم نیفتد تا فرزند آن کبیر و پیرِ ، مرادمان ، بر ما خرده گیرد که چند تا ره سر بیشتی؟ ارادت مان پا برجاست رفیق شفیق.
آشیخ محمد عزیز بابویهی گرامی سلام و صدها تحسین که از یک نعمت ارزشمند محل پرده برداشتید؛ معرفی شایستهی جناب شریف حاج کبل سید محمد که اگر پیشنماز میبود با تمام وجودم به او اقتداء مینمودم. ایشان واقعاً یک مؤمن باتزکیهاند. کاملاً با مفاد معرفی شما در حق این مرد بزرگ و خویشاوند نسَبی و سببیام موافقم. اما بعد شجرهی بابویههای ببخیل را شورمست به پیش میبرید و تحسین دارید.
جام جهانی فرصتی همانند گردهمایی حج
مسائل روز: فوتبال جام جهانی فرصتی همانند گردهمایی حج. به نام خدا. سلام. پُر شدم از افسوس. وضعی که فقط برای کسی قابل درک است که شبیه حال من شده باشد. چیزی شبیه انباشت حسرت و فریاد آه. شاید هیچ رویداد بسیارعظیم صلحبرانگیزی، در اندازهی جام جهانی فوتبال نداشته باشیم که این گونه شوقانگیز بیش از نیمی از جمعیت جهان را حدود یک ماه و اندی، در خود جلب و جذب کند. یک فرصت شگفتانگیزی همانند گردهمایی معنوی و عبادی حج عزیز، که نه فقط دلها را به هم گره میزند که مغزها را هم با هم به مصاف دوستانه و روشنگرانه و متبادلانه سوق میدهد. کاش میشد تیم ایران ازین سد عبور میکرد و مردم دلشاد برای نخستینبار خود را در مرحلهی بالاتر بازی -که هیجانات ایدهئال و شعَف وصفناپذیری دارد- میدیدند. نشد. نشد. نشد. من حقیقتا" از فنون فوتبال تهیام اما با این همه برداشتم این بود تیم اساسا" بدِ بد بازی کرد گویی هر بازیکن از داشتن توپ وحشت داشت و شتابآلود به سوی دیگر یارش پرت میکرد و اغلب و با اسَف نصیب حریف هم میشد؛ خصوصا" نیمساعت نخستش. تیم حریف اما فکر کنم به لحاظ فنی و انگیزهای، شگفتانگیز بازی کرد. بهتر است از ادامهی نظراتم صرف نظر کنم زیرا اصلا" ازین حرفه سر در نمیآورم. من شورانگیز با نوهام علی (پرچم در دست در عکس بالا) مصاف تیم ایران را پیش پیش با تیم ولز و آنگاه با تیم آمریکا دنبال میکردم. خصوصا" شب مصاف با تیم آمریکا که انگیزهای صدچندان داشتم؛ زیرا پسرم عاصم و همسرش از درون ورزشگاه الثومامه در جنوب دوحهی قطر، بازی ایران و آمریکا را مستقیم میدیدند و بر ما حس و حال میآفریدند. مثل همین دو عکس بالا داخل ورزشگاه و هواپیما که انداخت و زنده برایمان میفرستاد و شدت احساسات ما را برمیانگیخت. حیف حیف حیف که تیم از ادامه بازماند. بگذرم. مهم اما این بود بیشی از مردم، اهمیت فوتبال در بُعد جام جهانی را در ایجاد شادی و همدلی و حتی تقویت امنیت ملی، آگاهی یافتند و حتی اثرات آن را حس کردند. امید است درس بیفزاید. خداقوت ایران. ۹ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
نظر جناب شیخ ربانی: سلام علیک صدیق ارجمندم. اسعدالله ایامکم. آقا الحمدلله شما صاحب نظری خصوص در ورزش آنجا که میفرمائید: تیم بد بازی کرد. بله بد بازی کرد ولی حقیر باشناختی که از روحیات جناب کیروش داشتم و با موقعیت ایران در جدول که برای مرحله یک هشتم فقط نیاز به یک امتیاز داشت تیم حتما تدافعی بسته خواهد شد چون تیم کی روش اگر استصحاب جاری کنیم تدافعی بوده و دیدار با ولز چون تیم نیاز به برد داشت تهاجمی وارد شد ، البته هنوز برایم مبهم است چرا مربی که در مقدماتی کاملا موفق بوده عوض شده آنهم تیم به مربی سپرده شده که بر محور تدافعی تیم را میبندد، الله اعلم. موفق باشید.
دامنه: جناب استاد و رفیق شفیق آقای ربانی سلام و عصر به خیر، آقا. چون جنابعالی از لاحق و سابق تیم خبر داشتید، دست به استصحاب زدید و بر یقین سابق اعتماد و اعتبار کردید و بهدرستی حکم جاری کردید. من اما مطلع ازین تیم نبودم و حتی از اسامی آن هم چیزی بلد نبودم. خرسندم به عنوان یک روحانی حاضر در جامعه و میان جوانان، از ورزش هم آگاهی دارید. ربانی عزیز ممنونم که ارزیابی خود را از بازی تیم ملی فوتبال ارائه دادید و بر نحوهی تدبیر و چینش و تصمیم تاکتیکی مربی اِن قُلت آوردید. جالب بود نوع تحلیل شما. اضافه پس از ارسال: بنده هم میلاد فرخندهی حضرت زینب سلام الله علیها را به آن بزرگوار -که از ذاکرین مصائب آن پیامآور عاشورایید- تبریک و خجستهباد میگویم و تشکر میکنم از تهنیتی که به بنده دادید.
نظر علی غلامینژاد زیر پست بالا: سلام علیکم. میادین ورزشی همیشه شاهد نتایج برد یا باخت بوده و خواهد بود. قبلا بازی را ما بردیم و ایندفعه امریکا بازی این مسابقه فوتبال را برد. اما ملت فهیم و انقلابی و ولایی ایران هیچگاه درمیادین جهادیش، شعار مرگ بر شیطان بزرگ امریکا ونوکران و مزدورانش رافراموش نخواهدکرد. و ما فقط گزینه اخراج و نابودی استکبار جهانی رادرمنطقه وجهان دنبال می کنیم.
سلام جناب علیآقای رزمنده. سخن شما درست است. بلی، تا آمریکا دست از سر ملتها برندارد، به عنوان یک ضدآمریکایی در مصاف فکری و سیاسی با آن دولت دخالتگر در صحنهایم و بر پیمان با شهیدان جهان اسلام، در پایداری و مقاومت باقی هستیم تا بنای آن نظام یاغی و باغی، متزلزل شود و بساطش از سرزمینهای مسلمین برچیده گردد و یا دستکم بسیارپرهزینه و خسارتبار با سرافکندگیِ خفتبار ( عین فرار از افغانستان) منطقهی وسیع ما را ترک نماید و پا به فرار ذلیلانه گذارَد. انشاءالله تعالی به برکت فهم و پویایی ملتها. البته همانطور که فرمودید جای فوتبال، جای رفتار حرفهای و اخلاقی است و یاید مرز انسانی این رشتهی جهانگیر، همیشه محفوظ بماند. درود و تشکر از بیانات شما.
مسائل روز: فرارَوی یا فروپاشی؟! قصد آمریکا علیهی چین چیست؟ به نام خدا. سلام. اگر به این دو نقشهای که در متن، مندرج کردهام جدا جدا نگاه انداخته شود، موقعیت جغرافیای سیاسی دو استان، در دو منطقهی مهم مرزی چین و افغانستان آشکار میشود. استان بدخشان افغانستان و استان مسلماننشین سین کیانگ چین. آمریکا بر آن است که به هر طریق ممکن از سدّ نفوذ چین بکاهد تا نگذارد از آمریکا پیش بیفتد. چندین کار علیهی چین صورت داده و خواهد داد. بیشتر هم با این برنامه، که چین را با یک بحران عمیق درگیر و سرگرم کند چون از شکست چین عجز دارد. یکی از راهها ایجاد جنگ در تایوان با تحریک چین بوده است که فعلاً چین با خویشتنداری مسلط، این هدف آمریکا را به بنبست چندوجهی برد. آمریکا با گسیل مخفیانهی ۱۰۰ هزار و اندی مسلح عضو داعش یا شبهداعش به استان بدخشان افغانستان در کُنج شمال شرقی افغانستان، برنامهی خطرناکی را برای ایجاد درگیری نیابتی با چین به دست خود مسلمانان (تحت تأثیر افکار تکفیری) دنبال میکند و با در اختیارگذاشتن بدخشان به این مسلحین بیرحم و کژفهم، بنای تضعیف چین را دارد. با این برنامهی خصومتآمیز، دستکم سه نیت شوم دارد: هم خطوط مرزی آرام چین با افغانستان را با یک جنگ و کشتوکشتار مواجه میکند و بخشی از وقت توسعهی چین را صرف این بحران میسازد، هم استان مسلماننشین سنیمذهب سین کیانگ چین را -که تعدادی از آنان با عوامل وهابی تغذیه و هدایت میشوند- به شورش فرا میخواند، و هم نگرش مثبت و مسالمتآمیز مسلمانان جهان را نسبت به چین به تردید میافکند تا با این اقدام روابط کشورهای اسلامی با چین را زیر سؤال ببرد.
نقشهی استانهای کشور افغانستان
استان مسلماننشین سین کیانگ چین
اطلاعات اندکی که دارم مرا به این نتیجه رسانده تا این رویداد محتملِ پیشِ رو را درین صحن مطرح کنم تا اگر خوانندگانی به صورت اتفاقی (یا شاید هم پیگیر) متنهای مرا را میبینند، دستکم ازین پیشآمد خطرناک محتمل، مطلع شوند. گرچه چین همچنان بر خطوط نقشههای آمریکا در ضربهزدن به ثبات سیاسی و رشد اقتصادی کشور خود، تمرکز دارد و هوشمند ظاهر شد و به نظرم نخواهد گذاشت نقشهی آمریکا بگیرد. خواستم گفته باشم یک گُسل مُهلک در بدخشان با دخالت مخفیانهی آمریکا در حالت فعالشدن قرار دارد که گدازههای آن گزنده است و بازتاب و باخورد آن فراگیر و گسترده خواهد بود. همچنان برین نظرم چین به فرارَوی و پیشرفت، در پیش است و آمریکا با این که دستِ کجی دارد اما در فروپاشی چین مقتدر و مسلط، پای لنگی دارد و از پس چین هرگز برنمیآید. و مهمتر اینکه به نظرم اصل اولیهی چین برای دو دههی آینده نیز، همچنان طبق تئوری «دنگ ژیائوپینگ» رهبریت اسبق چین، خویشتنداری حسابشده با تمرکز بر رشد اقتصادی است، تا برتری خود را در وقتش ظهور دهد و جهان غرب را به شوک و غوطهوری فرو برَد. ۱۰ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
نظر جناب شیخ مالک در پاسخ به فیلم که جناب شیخ علی اکبر داراب کلایی در صحن رزمندگان گذاشت: سلام علیکم. این حاج آقا که اذان در گوش بچه می گوید خیلی شبیه مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ علی اکبر طالبی پدر آقا ابراهیم طالبی ( دامنه ) و شبیه مرحوم مرجع بزرگ آیت الله منتظریست خدا هر دوی آنها را در این شب جمعه رحمت کند... بچه هم هنگام شنیدن نام امام علی علیه السلام خنده بر لبانش نقش بست.
جواب جناب حاح سیدحسین شفیعی دارابی به شیخ مالک: سلام علیکم حال خوشی ندارم و در بستر بیماری افتاده ام ولی با خواندن این نوشته؛ ضمن احترام ویژه برای نویسنده محترم و تقدیر از سعه صدر ایشان؛ نتوانستم سخنی ننویسم؛ بدین جهت می گویم: مرحوم حاج شیخ علی اکبر طالبی را خداوند رحمت کند ولی با توجه به کارد پایان عمر فرد دیگر (؛ که بی هیچ تردیدی خون توی دل امام ایجاد نمود و نیز در موفقت منافقین جانی سخن گفت و دل خانواده های شهدا را به درد آورد و....؛ طلب رحمت نمودن معنی ندارد. اینجا هست که باید تبریمان را نشان بدهیم؛ او که از امام برید و سر انجام هم به نصایح امام (ره) گوش نکرد؛ چگونه می توان برای او طلب رحمت نمود؛ ننگ موضعگیریهایش علیه امام و انقلاب با هیج رنگی پاک نمی شود و..
ارادتمند شما شیخین هر دو هم آقمحمد: ابراهیم.
آشخ محمد بابویه سلام. رِم کشِنی یعنی ما را ماهرانه با خودت در لای پژوهش قشنگت چخ چخ میدی تا دقیق اِما رِه حالی بَووشه شِما بابویهها از آنرو "بابویه" هسّنی چون از آنِ دودهی ابن بابویهنی، نا ازینرو چون مکان ببخیل سُکنی دارنی. وِ یعنی رِم. البته از نوع قشنگ رِم. راستی مگه ندوندی مِن حج هنو نشیمه؟ ثبتنام حتی نیمه. پولشه ندارمه. دل که بینهایت خوانه. هم کعبهی معظمه، هم قبر منور حضرت رسول الله ص، هم قبور شهدای صدر اسلام و خاصه بقیع عزیز و بهویژه قبر حضرت خدیجه س در مکه و دیدن اسلام مجسم در سرزمین وحی و حکومت نبوی. پس شخ ممد عزیز، هنو حاجی نَیمه. همون اِوریم مِره صدا هاکانی خشنود خشنودم. بگذرم.
نظر شیخ محمد مجفی دارابی در پاسخ به پست شیخ محمد بابویه: درود بر شیخ عزیز دوست گرامیام، آقا شیخ محمد بزرگوار. از اینکه زحمت کشیدی و میکشی، جای تقدیر و تشکر است. اما دلیل تان برای اثبات مدعا کلیل است. هرچند دوستان گرامی به به و چه چه میکنند ولی ادلهتان در بعضی موارد مصادره مطلوب است. مثلا فرمودی : نسبت بابویه به بَبخل نسبت مکانی نیست بلکه نامگذاری بَبخِل بخاطر سکنای بابویه ها در آن قسمت از روستای دارابکلا است. این دلیل ادعائی بیش نیست!! فقط استحسان است که هیچ مدرک و سندی در دست نیست!!! همانطور که میدانید صدور سجل (شناسنامه) در سال ۱۳۰۴ و ۱۳۰۵ در ایران شروع شد و در سال ۱۳۰۸ در مازندران اجرائی شد و در روستاها و دارابکلا از سال ۱۳۱۲ صدرو سجل (شناسنامه) آغاز شد و انتخاب فامیلی از این تاریخ است، نه اینکه قبلا فامیلی مطرح باشد. قبل از صدور شناسنامه فامیلی نبود، فقط افراد با لقب های خوب و بد شناخته میشدند و یا با یدک کشیدن اسم پدر یا مادر متمایز و شناخته میشدند. به همین دلیل موقع گرفتن شناسنامه دو برادر و یا پسر عمو فامیلیهای مختلف و متفاوت میگرفتند خصوصا میرزا بنویسهای سجلی، کم سواد و بی توجه بودند ، چطور میدانستند که ازنوادههای ابن بابویه و شیخ صدوق (رحمةالله) هستند. مضافا نظریه خودت را مستدل کردی به اینکه بَبخِل به جهت سکنای بابویه ها نامگذاری شده است . در پاسخ باید گفت: اولا اگر دلیل شما صحت داشته باشد باید هیچ خانوادهای در ببخل فامیلی دیگری نداشته باشند، و حال آنکه خانواده های طالبی و رمضانی و غیره در ببخل زیاد هستند. ثانیا اگر به اسناد زمینهای دارابکلا در ۱۰۰ و یا ۱۲۰ سال قبل و یا به صورت اموال افراد متوفی در آن دوران نگاهی بیفکنی خواهید دید که نام ببخل مطرح است و حال آنکه بابویهای در آن زمان مطرح نبود. و همچنین مستدل فرمودی که بعضی از برادر ها فامیلی خود را فراموش کردهاند و فامیلی دیگری انتخاب نمودند. این دلیل هم ناگفته پیداست که ضعیف است و صحیح نیست. البته تلاش و کوشش جنابعالی جای تشکر دارد ولی در پاسخ باید گفت: "بابویههای دارابکلا، ابن بابویه نیستند". حداقل همانطور که از طرف دوستان پیشنهاد شد، از حاج کَبل آقا(حاج کربلائی سید محمد شفیعی) میپرسیدی و از ایشان کمک میگرفتی. چند سال قبل چند سطر به اندازه نصف کف دست (خُورد وَچه دَس دِلَه) از نوشههای مرحوم پدر بزرگم ، حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی اکبر دارابکلائی به حاج کبل آقا دادم که ایشان با تلاش قابل ستودنی شجره نامهای تنظیم کرد که لازم المطالعه و خواندنی است. دهها خانواده که اصلا نمیدانستند با هم نسبت دارند ، به نَسَب شان آگاه شدند و میشوند. (از همه خانواده های محترم بابویه های عزیز عذر خواه هستم که خدشه در انتسابشان به شیخ صدوق(رحمة الله علیه) نمودم، (البته انکار نکردم). بحث پژوهشی است وباید مباحثه نمود. ظاهرا طولانی شد . ارادت همچنان باقیست. مخلصین لک . زت زیاد. یاعلی.
به قلم دامنه: نقدی بر ادعاهای نوین مصطفی ملکیان. به نام خدا. سلام. دیروز دوستم از همین صحن هیئت محترم رزمندگان، متنی فرستاد که نگاهِ نوِ آقای مصطفی ملکیان را در بر داشت. من این نقل را حمل بر صحت میکنم تا اگر کذب یا مخدوش بود به خودِ دوست مربوط باشد. خواستم این دواعی جناب ملکیان را به وُسع یک پست، نقد کنم. نیاز است اول روشن سازم کتمان ضعف نظام و جناحین نمیکنم. علم به این ضعفها دارم و قصدم نقد بر وجود تنافض در یک رفتار و گفتمان است. ابتدا چکیدهی آنچه از بیان ایشان برداشت شد:
آقای مصطفی ملکیان
چکیده: آقای ملکیان گفت “بندهی ملکیان اصلاحطلب نیستم، چون دیدم که راهها بسته شد”. از نظر ملکیان اصلاحپذیری بر گفتوگو بنا شده است. نظامی که میخواهد نشان بدهد که اصلاحپذیر است، باید اثبات که گفتوگوپذیر است. امّا از آنجا که گفتوگو با حکومت، ناممکن شده است، پس اصلاحپذیری هم منتفی است. لازمهی گفتوگو از نگاه وی، وجود "یک منطقهی بیطرف" است که طرفین گفتوگو در آن شریکاند و برای آن، سه مبنایِ مشترک نیز وجود دارد: "عقل و عقلانیّت. اخلاق و اخلاقیّت. قانون و قانونیّت؛" که ملکیان به این سرانجام رسیده تمام این مبناها در گفتوگو با حکومت و دولت، از میان رفته است. چون او فکر میکند "سه انگاره در جمهوری اسلامی، گفتوگو را ممتنع کرده: "برتری ایدئولوژی بر عقلانیّت. تقدُّم حفظ نظام بر حفظ اخلاق. تفوُّق ولایت فقیه بر قانون." و این سه آموزهی اساسی و اصلی جمهوری اسلامی، "هیچ مبنای مشترکی را میان مردم و دولت" برای گفتوگو باقی نگذاشته است؛ نه عقل، نه اخلاق، نه قانون. پس، با حکومت و قانونی که حامل این سه آموزه است، نمیتوان گفتوگو کرد. آقای ملکیان که خود را خشونتپرهیز مطلق معرفی میکرد، گویا اینک (البته بر اساس نقل این متن مورد استناد دوست) طرفدار خشونتپرهیزی مشروط است، نه خشونتپرهیزی مطلق. یعنی ملکیان، رسما" خودش را: «خشونتپرهیزی میداند که اصلاحطلب نیست.»
من نقدم را به جای شرح مفصل، در شمارگان احصاء میکنم لااقل اگر خوانندهای پیدا شد، رغبت کند بخواند:
۱. بزرگترین ضعف علمی این دواعی آقای مصطفی ملکیان این است که در راهبرد، بر برافتادن نظام بنا دارد، اما در "روش" خواهان گفتوگو با همین نظام است. راهبرد و روش نباید نقیض هم باشند.
۲. اگر آنان که خود را جریان فکری اصلاحطلب میدانند، اصلاحطلبی را گفتمان بدانند -که میدانند- چطور ازین تناقض سر در نیاوردند که یک گفتمان مگر به علت ضعف یا فقد یا فقر در گفتمان رقیب، خود را پوچ میکند؟! هر گفتمانی بر پایه چندین سؤال محوری و پاسخهای بنیادی -که تئوریهای آن گفمان حساب میآید- زنده است. آقای ملکیان با نقب (قنات کندن) -نه نقد- بر گفتمان مستقر و لَجافتادن با آموزههای آن، گفتمان خود را -که اصلاحطلبی بود- پوچ و باطل و به عبارت دیگر پایانیافته اعلان کرد. و این یعنی گفتمان اصلاح مثل یک موجود انگلی (=مثالم صرفا" تشبیه برای رساندن مطلب است) روزیخور یک موجود دیگر بود.
۳.آقای ملکیان لابد نمیداند آقای حسین بشیریه نیز پیشتر از او در دههی هفتاد -که نظریات لیبرالی دولت تعدیل مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی بر نظام حکفرمایی داشت و همین جریان چپ، منتقد جدی آن دولت بود- بر امتناع توسعه در ایران کتاب نوشت. اما نتوانست جرئت پذیرش خطا در نظریهاش را کسب کند، زیرا جمهوری اسلامی روند رشد را ادامه داد و به ردهی برتر جهانی رسید و شاخصهایی که بشیریه مثال زده بود در پارهای موارد، منتفی و حتی ابطال شد.
۴. گیریم که از نظر ملکیان اخلاق از سوی نظام لِه شد. اما آیا آقای ملکیان این را هم از اخلاق میداند که تعدادی خودمحور و دخالتجو در جناح چپ (که دستکم در سه فاز دین، سیاست خارجی و جامعهسازی دینی کاملا" ایدهها و عقاید خود را باطل کرده و هضم افکار پوچ و نهیلیستی غرب شدند) در خفا بر برافتادنِ حکومت اسلامی و برچیدن ولیفقیه از ساختار سیاسی اتفاق کنند و دستورالعمل (=مانیفست) بنویسند اما در علَن، دَم از گفتوگو برای اصلاح بزنند؟! پس اگر اخلاق، عقل، قانون به قول آقای ملکیان سه پایهی مناظرات است، این هر سه شرط از سوی اینان نه فقط نادیده انگاشته شده که لِه گردیده است، نه حالا، از دیرزمان پیش.
۵. اگر کسی فیلسوف هست (که جناب مصطفی ملکیان هست و فیلسوفی نامدار هم نیز) روی مبنای فکری خود پایداری میکند، مثلا" نفیخشونت، اگر فلسفهی بنیادی شماست، اخلاق و عقل و قانون حکم میکند اندیشهی خود را به خاطر ضعف و فقد و فقر گفتمانی رقیب، کنار نگذارید. وقتی کنار گذاشتهاید و خشونتپرهیزی مطلق را ترک و آن مقیّد و مشروط کردهاید، یعنی حتی خودت هم از اندیشهی خودت که آن را تبلیغ میکنی، تبعیت نمیکنی. این یعنی اوج تناقض و بنبست تفکر. چطور میشود خشونتپرهیز فلسفی بود اما جواز مشروط آن را به اغتشاش و برانداز داد؟! ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
آقانجفی عزیز و دوستداشتنی سلام. «یک حَلَب سری نون» قایده که هیچ اگه ده مِن پَج لوِه کینگ قایده هم خاطره پیش میرفت بازم خواندن داشت. چنان قشنگ و انباشه با لغات محلی که بلدرچینی که خوردم، راحت و آنی هضمم شد و دوغ هم لازم نبود. آقا، شما و آقاربانی و آق شخ مهدی رمضانی هر جای جبهه اول سراغ حموم میگرفتین غسل شهادت هاکانین؟! حمومچی ضب جواب شیخ مهدی را داد. بور هاکارده شِما ره. مصیبرفبن ولی جولدلهتر بود. راستی کلیوچهی حموم هم لغت آبداری بود. درود به نیّرون شیخون. شخ عبدالله ممدُسن را نشناختم.
سلام مجدد استاد نجفی. اِسا مِره حالی شد. خدا بیامرزد. یک بار مرحوم پدرم شیخ علیاکبر (که رفیق صمیمی جنابعالی بود و خیلی هم دوستت داشت) توی تکیه، اَشیر (یا به املای عشیر) عصر بود، تا یک یاعلی بلند، یاعلی، یاعلی... کشیدند، سریع، ویژ کرد رفت منبر. تعارف هم با کسی نداشت. آن روز همین مرحوم پدر آقاربانی عزیز، با پدرم تا چاچ رفت که چرا منبر رفتی. پدرم زیاد نمانده بود ماشهدار راس کند. البته با هم دوست بودند. من حضور داشتم اون نموشون. داستان داشت روضهخواندن. خدا رحمتشان کند، هر دو آخوند و آخوندزاده بینه. تِه و جِن و مِر (=بسمالله بکاردن) عالی بود و حسابی خندیدم. خاطره همینطور باید سازنده و موجب نشاط باشد که الحمدلله همهی خاطرهنویسانی که این صحن محترم را مزین به خاطرات کردند، ازین نعمت و دانش برخوردارند. با ارادت: ابراهیم.
الان جواب دمبه استاد. دَرمه چایی دم دِمبه. تا بعد... استاد جناب دارابکلایی دوست گرانقدرم سلام. شما روحانیان آدم را سر ذوق میآورین. خوشحالم خاطر آن دوست را به نشاط آوردم. بله، درست فرمودید حقیقتاً در ادبیات عزیزانی که نام بردهاید واژگان و عباراتی موج میزند که آدم حظ میکند و حتی سعی میکند سه چهار خاطره را بازخوانی کند. تشویق شما سهم مؤثری خواهد داشت. سپاس. بفرما چای لاهیجان خوشدَم بنده، با شکلات «رورو» با طعم قهوه.
استاد ربانی سلام. شفقت شما برای من (به قول محلی: بخّخودا) شفاست. اذان مرحوم پدرتان را ذکر کردین باور بفرما مو بر بدنم سیخ شد. بگوی چرا؟ چون واقعاً این رفتارها کمکم به فضلیتهای فراموششده دارد میپیوندد. آقا عبارت محلی غنیی جِمه بلاردِسّه در بیان استاد نجفی خنده آفریده بود، حالا شما وقتی دست گذاشتید رویش، خندهام لاینقطع ادامه یافته است. ای کاش من محل بودم از محضرت فیالحال بهره میبردم. درود بر شما شفیق و مشفق ما.
سیداسحق شفیعی: علیکم السلام و سلامِ مجدد به آقا ابراهیمِ با اخلاق و متبسم ، امیدِ آن داریم خداوند بواسطه ی خلوصِ والدینِ ماها ، عاقبت بخیر شویم ان شاء الله .
اِما ره ولی استاد تا مغز استخوان واژه محلی دچیه هسّه. بنده میان روحانیون قد کشیدم. با روحانیون بزرگ شدم. در بین آنان تا عمر خواهم بود و خواهم مُرد. چون اسکلت اعتقادی من با روحانیت ساخته شد. سپاس از طبع ملیّن شما استاد دارابکلایی تهرانی. کشکولی که نشد؟! درود.
آمین آمین آمین. الحمدلله در وجود شما سید اسحاق همیشه اخلاقپیشگی پیشرفته میدیدم. اینجا یاد میکنم پدرخانمتان مرحوم شیرمحمد سحرخیز را که با او در آمدن به قم در دهههای اوایل انقلاب خاطره دارم.
سید اسحاق شفیعی: شما بزرگوارید آقا ابراهیم ، خدا همه شان را بیآمرزد .
نظر جناب حجتالاسلام ربانی: سلام علیک یا شیخنا حاج آقای دارابکلائی ، شما بزرگوارید استفاده میکنم از نظرات آن جناب که نشانه بصیرت و دانائی آن عزیز میباشد همان گونه که از خطبای با بصیرت ما هستید. ذوق سلیم عزیز ما آقا ابراهیم بگونه ای سرایت میکند که ناخواسته خودت را وسط گود میبینی!!! اطال الله عمرک عزیز.
آقا ربانی استاد بامرام بازم سلام. لطف و ذوق شما برای بنده کلاس درس و جلسهی اندرز است. یک کشکولی بگم علیهی آق شخ ممد بابویه: وِه چند ساعته امرو مول شد! نم تیشی دره نویسنه. امشو لابد اثبات میکند انساب وی به ابن بابویه، ثبوتیست! نه سماعی!
سلام سیداسحاق. آقا شما شعرساز قاهری هستی در واژگان و قوافی کم نمیآری. در همین یک بیت آخری "غافلان مستند و هم بی مغز و پست / کودن و بی مایه خام اند و نادان"، هفت صفت آدمهای غافل آن زمان را بهدقت برشمردی. سه صفت در مصرع اول و چهار صفت هم در مصرع دوم. راستی خوب بود چفیهی جبهه (این کالای هزار چم و خم) گردنت بود و آن لحظه مثل باند پانسمان عمل کرد وگرنه از شدت خونریزی آلان باید میگفتم به یاد شهید سید اسحاق شفیعی رحمهالله مَن قرأ فاتحه معَ الصّلوات!
آشخ محمد بابویهی دارابی ابن صدوقی! ببخیلی سلام. آقا گفتی پِندر، مرا به یاد هفت ماه حضورم در سال ۱۳۶۶ در دودانگهی ساری فریمصحرا و محمدآباد انداختی. آخه اونجا روستایی دارد به اسم پهندر. خیلی خاطره دارم آنجا. که گفتن آن خیلی وقت و زمان میخواد. شما حسابی داری پازل بابویهها را میچینی. مواظب بووش دومینو واری نچینی تا اتّا چک هِداهِه بَیه، همه لِه بوره. کشکولی با تو نگویم به کی بگویم هع رخف؟!
حیف که اصلاً در صحن پاسخ به نظرات نمیدهی و بیتفاوت اِشنی و رد وونی، هیچی ره نخوندنی. وگرنه یک شوخی آبداری با تِه کاردمه کِل قاسم. راستی سلام.
سلام مِلا ممد بابویه. یا امیرالمؤمنین، دکّال با «اُدْخُلوها بسلامٍ آمنین» وارد ببخیل شویم؟! لس لس اِزّار دار جامخانه را هم بیار وسط ببخیل بکار! آیهی ۱۲ طه : " إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى" در شب میقات را هم بیار. گرچه من حمومپیشیام اما به هرحال حمومپیش هم جزوی از ببخیل است. با این فتوا که دادی، خانهسر ارثی پدرومادری مرا خوب گرون کردی. پیشبینی کرده بود ببخیل را آخرسر ایالت خاص اعلان می کنی.
آق مِل ممد بابویهی ببخلی بازم سلام. من امشو بازی کرواسی رو داشتم میدیدم اَنده واشون بازیکنانِ اِس: کاپچیچ. ایوچیچ. منیچیچ. زیویچیچ. شوپویچ. لوسولیچ. قولوویچ. پچوچسیچ. چسوچیچیچ داشت، نتواستم ویشهتر ازون کشکولی لیچارت! کنم. کشکولیتمام شد. لابد بازارخل جناسم هم حکمت دارد و خواهی گفت!
آقا سید اسحاق (به لهجهی محلی: سد احساق !) سلام و احترام. وقتی ازدحام مجروحین را گفتید که ضجّه میزدند یا همان زجه با املای شما (که هر دو وجه آن صحیح است) دل آدم به درد میآید، که چه رزمندگانی با چه حد ایثار و غیرتی بینظیر، از دین و میهن به دفع محکم شریریهای دشمن برخاستند. ممنونم ارزشهای ریز و درشت دفاع مقدس را ریزبینانه در قالب ادبیات روایتگری، به سبک روان و سلیس ترسیم میکنید. این بیت شعرتان چشمم را گرفت: "راه و رسم در این دیار دلدادگی است". راست است، راست، تا دل ندهیم رسم نمیآموزیم. دل مرکز دریافت الهام است و مغز مرکز گرفتن دانش. تا این دو کنار هم نباشد، انسان به معنای تام شکل نمیگیرد. سپاس از آن دوست و همرزم بادانش و ارزش. با ارادت: ابراهیم.
استاد ربانی سلام. بامداد شد و من همطی بیدارم. تصدِق گفتی، آشیخ محمد نجفی استاد معزز، یاد رانندگی شما افتاد. خبرمبره؟!
نظر جناب شیخ نجفی: سلام بر آقا ابراهیم ارجمند. خاطرات جالبی بود ولی باعث شد اَتّا مردی بی انگوس بشود و از ترس جبهه بطرف خانه جِر بَوُشِه (سرازیر شود.) . تلفظ سید اسحاق (رزمنده دلاور) رَخِف قدیمی : سد ایساق است که بهتر کِف دِنَه. این هم شاید کشکولی شده باشد. پاینده باشید. یاعلی.
نظر دوم حجتالاسلام شیخ محمد نجفی: جناب آقاابراهیم طالبی دَقَزی سلام (سلام دوباره). رَخِفِ قدیمیام را بردی مرده شور خانه (غسالخانه) ، با تعبیر: "اعلی الله مقامه" برای ایشان. ایشون پیر سری میخواهد غَلوِلَک بدست بگیره و خیابان را غَلوِل کند!! اَ تّا استخفرالله بگو واستغفار بکن. این هم یک کشکولی. یاعلی.
استاد نجفی گرامیدوست بزرگوارم سلام. حالا فردا یک خاطرهی دیگر میگویم که اون هم جزوِ تلفات است و علت هم خاطرهای من بود که شب زیر چادر جبهه گفتم. تلفظ ایساق هم قبول. خیلی عامیانهاش را من گفتم که حرف ح میآد به حای حرف ی. از شلیک کشکولی جنابعالی بسیار میخندم. ماهرید درین فاز.
سلام دِقضی استاد نجفی. چقدر این دِقضی (= دقزی به املای شما) که باید هر دو املا درست باشد، جالب بود برای معادل دوباره. دایرهی لغات شما بسیار پرگنجایش است و همین میدان مانور ادبیاتی شما را وسیع نگه میدارد. نیز حاکی از فروتنی و خاکیبودن شماست. وقتی «اعلی الله مقامه» را ارسال کردم در وصف استاد ربانی، بعدش پیش خودم فکر کردم نکنه این عبارت برای مُردگان باشد. اما چون ظرفیت در وجود استاد ربانی در حد خط استوا و حتی کهکشان راه شیری است، بنده هم تلورانس ورزیدم و بیخیال شدم. متشکرم یادآوری ادبیاتی کردید. کشکولی زهردارتر باشد بهتر نافذ است، شما در کشکولی از ما جلوترید. زندهشورخانه برای حمام خیلی جالب بود که شما وضع کردید. مردهشورخانه هم خندیدم. خدا انقدر عمر طولانی به آقاربانی میدهد که مرا پس از ۱۷۷ سال عمر پربرکت، او حنوط میکند. کشکولی که نشد؟!
به قلم دامنه. تیم من مراکشِ مسلمان، سلام. با یاد خدا، امشب در مصاف اسپانیا با خودتان که نمایندهی شایستهی مسلمین بودید، ظفرمند ظاهر شدید. هم شادی کردم، هم برای پیروزی امروزتان و برتری احتمالی بعدیتان نماز شکر گزاردم. آفرین که هم به پرچم کشورتان، هم به سرود ملیتان، هم به آداب مسلمانیتان و هم در احترام به بازیکنان رقیبتان، بالاترین رفتار پسندیده بروز دادهاید. و به فاقدینِ ادب و نزاکت! درسِ رفتارشناسی و سپاس بهجایآوردن، دادهاید که هیچ ننگی بالاتر از ننگ در دهنکجی به سرود ملی میهن در میادین جهانی نیست.
سجدهی شکر تیم ملی مراکش پس از پیروزی
بر اسپانیا و رسیدن به به یکچهارم جام جهانی قطر
و شما مراکشیهای مسلمان -که حرفهای و بااخلاق توپ زدهاید- عملاً نشان میدادهاید هر بار در طول بازیهای این جام جهانی، به گلی دست مییافتهاید سجدهی مؤدبانه به پیشگاه خدای باریتعالی برگزار میکردهاید و امروز نیز در مقابل چشمان جهانی، دستهجمعی در مستطیل سبز، سجدهی شکر کردهاید و نشان دادهاید شایسته و خداجویید. خوشحالم با خوشحالی ملت مسلمان مراکش، که شما بازیکنان خوشقواره و وارد، دل مسلمین را شاد ساختهید. تیم من مراکشِ مسلمان، ممنونم ممنون، که از اول جانب شما بودهام و بازیهایتان را سخت دنبال میکردم و امشب شارژ شدم که یکچهارم نهایی و حتی فینال شما را پیروزمند ببینم. شب چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به قلم دامنه: چه خبر از خبر؟ چه خبر از نظر؟! به نام خدا. سلام.
استاد معزز ربانی ما سلام. صباح الخیر. آق شیخ ملا محمد بابویه مثل خضر نبی ع غِب وُونه این روزا. اِتّا شو قم دره، فردا معلوم نیه کاجه دره. فکر کنم به مقام طیالارض رسیده! چون همه شو قبل از خو، تا سوره واقعه ره نخونده، لِه نشوونه. اما حالا بیام نقطه سر خط: فرمودید اِسا موقع "پیری و دندون سری" رفتی سراغ تصدق، با قال دارکلاییها: تصتِخ (=گواهینامهی رانندگی، به قول استاد نجفی: اُتُل؛ مخفّف (=کوتاهشدهی) اتومبیل. خواستم گفته باشم جنابعالی به شکرانهی خدا همآره، مغزی جوان و فکری پرنمُوّ دارید و من به هر شاخه که بپرم، ذهن فعال شما عین آلبالودار واری از هر جا ریشه میزند و بالا میآید. آقاربانیجان! با تشبیه پرمایهی گِل تا زُحل، به وجدم آوردید. خدا را شکر جوانهزنی افکار شما هر بار یک ترم درس است. واقعا" کسانی که دچار پیری زودرس میشوند و خود را بازنشستهی مغزی میکنند! و تنبلواره طی طریق مینمایند در واقع خود را فلج فکری کردهاند و توان جُنبیدن هیچ اموری را هم ندارند. روز را شو میکنند و شو را روز. میشن دمق و بیرمق. همین. مغز را هر چه بیشتر کار بکشیم سلول خاکستری آن جوانتر میشود، به عکس سایر سلولها. واقعاً تلاش فکری اکسیر جوانماندن است و کیمیای پویابودن. والسلام. نامه تمام.
کتاب «عشق پنجم»
عکس از روی جلد : دامنه
گردآوری آقای محمدحسین دیزجی
به قلم دامنه: به نام خدا. مسائل فکری: به نام خدا. سلام. کتابهاییست که از همان طرح جلد و طرز چاپ دل را خوش میکند مثل این کتاب «عشق پنجم» گردآوری آقای محمدحسین دیزجی. دارم میخوانمش. در فضای مجازی دربارهی کتاب -این کالای راهبردی و راهبَری- معمولا" مینویسم، لذا باز از کتاب گفتم تا ازین گرانمتاع دوری نکنیم. عشق پنجم سرنوشت بچههای دورهی دبیرستانی جنگه که تلاشهایی زائدالوصف (=فوقِ بیان و وصفناشدنی) صورت داده سرانجام مرآت ما شدند، با شهادت؛ که به قول امام ره حتی خانوادههایشان "چشم و چراغ ملتند". یک جای این کتاب چقدر زیباست گویی دارد حالات ماها را توی آن ایام نشان میده:
شهید علیرضا افتخاریپور پول توجیبی را با برادرش روی هم میگذاشتند کتاب میخریدند. کتاب ۲۵ ریال بود پول توجیبی ۵ ریال. باید چند بار از خیرِ پول توجیبی و خرید خوراکی برای خودشان میگذشتند تا یک کتاب به کتابخانهی کوچک آنها اضافه میشد.
یاد آورم یکی از کارهای سترگ روحانیان دارابکلا در اوائل انقلاب را، که با همت آنان و پیشقراولی مرحوم حجتالاسلام صادقالوعد، مغازهی زیر بالخانهی قدیمی مرحوم کِل اکبر رجبی (پشت انبارنفت آقایان مهاجر) را اجاره کرده و آن را با تابلویی درشت با خط خوش "کتابخانهی اَمانی دارابکلا" نام نهاده بودند. نگاه به آن دل آدم میربود. شده بود پاتوق دائم ما. کتاب کارِ خود را میکند. کسی خوب کتاب خوانَد فهم (قویترین عنصر وجودی) در خود خواهدافزود. شهید افتخاریپور از ارتباط با مردم شروع کرد آرامآرام به ارتباط با خدا رسید. راه خدا، از راه مردم میگذرد. چه الگوهای دبیرستانی داریم.
جَفری قارمِهی حضرتی مِسن اِماره یاد بیار! تِ دِواهه دِ رکت! مِه پیَرمار و حِدِرعمو وِه بَخوندی. راسی سلام مش قاسم بابویه؛ مَش قاسم ! مَش قاسم تِ راه ادامه داننه!
به نام خدا. سلام. نمیتوانم بگویم این فکری که دارم مطرح میکنم آموزهی فلان دانشمند یا سالک خاص است؛ این را از مجموعهی مطالعاتم و قاطبهی دانشمندان عَریف و سالکان طریق به یاد دارم که وقتی از آنان میپرسیدند غایت بشر چیست؟ در لا به لای آثار و کتابها جواب میشنیدم: هدف و غایت ما ‹متوازنکردن› زندگی خود با "خواست خداوند" است. حتی وقتی پرسش میشد چرا مردم شاد نیستند؟! ریشه را در همین میدانستند؛ زیرا با خواست و ارادهی خداوند "همآهنگ" نیستند. اخیرا" در کتابی خواندم که مشکل درجهی یک دنیا را از یک جهانگرد عارف و خداپرست مغربزمین، کاوش میکرد که پاسخ مهیّج و شورانگیزی داد: نابالغی فکری؛ یعنی ضعف عمدهای که درکِ درونی انسان را در دریافتهای الهی مختل میکند. ۲۰ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
از شما سید اسحاق سپاس که آن شاخص حق حضرت زهرا س را با ادبیات خود بیان فرمودید. بخشی از آن رازداری را که در شعر متذکر شدید، آن حضرت با خود برد و هنوز حتی قبرش یک راز است.
دوستی دارم نویسنده و محقق از ممسنی استان فارس که میگوید هر چه از فاطمه س توسل میکنم به نتیجه میرسم. راست میگوید و زیربنای کارش توسل به حضرت زهرا س است.
بنابرین حضرت فاطمه س یک خط است که حقیقتا" در خط ایشان بودن، انسان را آرام میکند. و من فکر میکنم جذبهی حضرت زهرا س یک رنگ و بوی دیگری دارد و مؤمنان این حس و رایحه را لمس میکنند.
در همین صحن محترم هیئت، یک پستی دیده بودم اخیراً، الآن پیدا نکردم، که نقل قولی بود از مرحوم آیتالله حسن حسن زاده آملی که همهی ائمه در خط فاطمه س هستند و از نام ایشان آغاز میکنند. (بدین مضمون) اگر آن پست را پیدا کردید (نمیدانم چه کسی بارگذاری کرده) یک اشعاری هم در راستای آن بسُرایید زیبا در میآید. و جناب عالی هم ذوق شعری شیرینی دارید. درود. با ارادت: ابراهیم.
به نام خدا. سلام. زیبا ترکیب ( زیب + ا ) است؛ به معنی زیبنده یعنی نیکو و خوب. ملاصدرا زیبایی را عبارت از "نظم و همآهنگی همراهِ عظمت و پاکی" میداند. و جالب این است او برین باور بود اولین باری که انسان متوجهی خوبی و خُسن و زیبایی شد از راه "مشاهدهی جمالِ همنوعان خود" بود. یعنی اعتدال خلقت و تناسب قرارگرفتنِ اعضای بدن انسان نسبت به هم. خصوصا" همآهنگی رُخ و صورت. و علت عشق هم، زیبایی است؛ یعنی رسیدن به کمالی که خود فاقد آن است. مثال ملاصدرا این است: "واجب [=خدا] از هر زیبایی زیباتر است زیرا خود خدا زیبایی محض و کمال تام است." پس به این تئوری ملاصدرایی، انسان عاشق خداست، برای این که انسان عاشق زیبایی است. عجیب این که ملاصدرا حتی «تصوّر زیبایی» را هم سببِ عشق میداند. به تعبیر بنده زیبایی و جمال، موتور محرّکه و پیشرانهی عشق است. عشقی که شیخ اِشراق حکیم سُهروردی نیز، آن را برادرِ "زیبایی" میدانست. ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
جناب آقا سید اسحاق عزیز سلام و بارها تحسین که خاطرات را دنباله میدهید و هر بار برگی تازه ورق میزنی. این بخش خاطرات هم تداعی معنی داشت برای بنده. به دو علت: ۱. هم به خاطر سقف کوتاه سنگر که درست است ضریب ایمنبودن آن بالا بود ولی واقعا" استراحت و بودن آسان در آن را از آدم میربود. ۲. و هم به خاطر جابجایی نیرو با عقبه، که چشم آدم با دیدن نیروی تازهنفس جهت تعویض سو (=نور) میافتاد و اگر دیر میآمدند رمق آدم را در میرفت. در شعر هم، حَسَنِین ع و زینَبِین س را عالی آمدی، چون حضرت زینب کبری س با ام کلثوم با هم، زینَبِین دُخت حضرت زهرا س هستند که مرحوم سید جعفر شهیدی حتی یکی از آن خطبههای مشهور را، از آنِ ام کلثوم میداند، نه حضرت زینب سلام الله علیهما. تحسین میکنم که در تاریخ اسلام هم، مطالعه و شناخت دارید. و این مصرع هم که حرف ندارد: "حق علی ع و بی علی ع حق مُبهَم است". والسلام.
جناب آقا سید اسحاق سلام و احترام. "غَمِ آن اهلِ کساء بی مرهَم است" قلهی شعرت بود. حالیا درود بر شما؛ حقا که کانون را شناسایی کردید. به نظرم همهی آن پنج تن کسا (=آل عبا) غمی بیمرهم دارند از خود رسول خدا ص گرفته تا امام علی ع و امام حسن ع امام حسین ع و حضرت فاطمه س که زندگانی آن مقدسان عالَم، مشخون از عبرت و اُسوگی است. برای من این قِسم شعر سرودن، ارزش عقیدتی دارد. راستی سید اسحاق "ترکش تعاونی" کیلویی چند؟! جالب بود این اصطلاحی که به کار بردید. درود. با ارادت: ابراهیم.
آقا سید اسحاق سلام و احترام. ۱. در خاطرات ۳۵ هم خوشقلم ظاهر شدهاید، با طعم لغات آشنا و با ادبیاتی خودمونی و جاذب. ۲. در متن از آقای "علی آهنگری" نام بردید. نشناختم کیست؟ چون دارابکلا هر چه هست علی، و هر چه هست آهنگری. ۳. یک کشکولی هم در کنم: خوب شد به فتق ناف! منجر نشد. ۴. در شعر امروزت هم، درخشنگی این مصرع آشکار بود و صبغهی عقیدتی داشت که دستِ استکبار را باید هم با تَبَر برید. تَبَری که حضرت ابراهیم ع هم آن را در وقتش به کار گرفت و بُتان را بر زمین افکند. آتش نمرودی دشمن، تمامی ندارد و گلستان ابراهیم ع هم در وقتش پیش روی بشر است. تا دست از سر ما بر نداشتند، ملت ایران حق دفاع دارد. راهی که مرحوم سید جلال آلاحمد نشان داد، راهی است که مردم ایران از نهضت مشروطیت شروع کردند و عالمان دین پیشروِ این بیداری بودند. مداراگرانه و مدبرانه. ۵. خشنودم که خوشایند قلم میزنید. مغز و نغز. با ارادت: ابراهیم.
دو خبر ، یکی دزدی آرد و دیگری بررسی آشوب
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل روز: دو خبر ، دو نظر: یکی خبر دزدی آرد و دیگر خبر بررسی آشوب و فرق و صدماتش بر اعتراض:
خبر یکم این که: آقای حمیدرضا جلائی پور هم، حرف آقای ماشاءالله شمس الواعظین را ملاک بررسی جامعهشناسی سیاسی خود قرار داده و گفته: "شمس الواعظین که با خبرنگارها آشنا است گفته در این مؤسسات رسانهای سرنگونیطلبانه، حقوقهای کلان میدهند. در خارج اگر بخواهی پول خوبی بگیری باید کار خوبی بکنید. کار خوب اینها این است که در این مؤسسهی براندازی کار کنند. این جریان مخرّب در خارج کشور دنبال قطبی کردن جامعه و زدن میانهروها، عقلا و اصلاحجویاناند و به آینده و به توسعه ایران و آینده هشتاد و پنج میلیون ایرانی فکر نمیکنند اصلا برایشان مطرح نیست. نکته دیگری که دارند کار میکنند... دفاع از «خشونت» است. یعنی دارند از خشونت قبحزدائی میکنند. یک دستاورد جریان روشنفکری ایران در سه دهه گذشته خشونت پرهیزی بوده است... کار دیگری که این رسانهها میکنند تجزیه طلبی را عادی جلوه میدهند. در کدام کشور دنیا اصل سرزمینی را به مزایده میگذارند که حالا ایران بخواهد بگذارد و این را با کمال وقاحت عادی جلوه میدهند. اصل تجزیه سرزمین را با طلاق مقایسه میکنند! تلاش میکنند تا قبح تجزیهطلبی بریزد. علاقه دارند که نیروی قومی و نیروهای سلفی را در این فعال کنند تا چرخهی آشوب فعال شود."منبع.
نظر: نه فقط این حرف آقای شمس الواعظین و آقای جلائی پور نشان شجاعت در بیان حقیقت است، بلکه، برای افراد مردّد هم مؤثر است. به نظر بنده آشوبگریهای اخیر -که از ستاد مالی تأسیس شدهی بیرون تزریق پولی میشده- همهی جنبشهای سالم اعتراضی نهفتهی داخلی را نابود کرده است. در علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی هر طبقه و نیروی اجتماعی مثل طلاب، دانشجویان، کارگران، بازاریان، کشاورزان، روشنفکران و بیکاران و ... در ذات خود دارای جنبش اعتراضی خفته هستند که وقتی سیاستهای یک کشوری از دید آنان غلط از کار در میآید، این جنبش خفته مثل شکوفهی گل، میشکُفد و با رفتار سالم اعتراض میکند تا تغییر قانونی ایجاد کند. اما اغتشاشات اخیر که بدترین نوع از رفتار اجتماعی و شریرانهترین کار بود، این جنبشهای مؤثر را نیز -که بر سالمساختن قدرت اثرگذار هستند و نشان پویایی جامعهی مدنی محسوب میشوند- صدمهی عمیق زده است. زیرا اصل "اعتراض" یک کار دینی و تکلیفی و حقوقمدارانه است. اما این آشوبها که از چند هرزه خط میگرفت تمام حیثیات آنان را بر باد فنا داد. حتی اگر باز هم تکانههای داشته باشد، منفور است.
خبر دوم این که: آقای میثم لطیفی، معاون رئیس جمهور افشاگری کرده از "سهمیهی ۲۵ میلیون نفری نان به نانواییهایی که وجود خارجی ندارند!" او گفته: "چند هزار نانوایی در کشور پیدا کردیم که وجود خارجی ندارند، ولی سهمیهی آرد دریافت میکنند... بعد از اصلاحات اخیری که دولت در حوزهی نان انجام داد، روزانه به اندازهی نان ۲۵ میلیون نفر یعنی به اندازهی جمعیت کشور عراق در آرد صرفهجویی شد." منبع.
نظر: چند ماه پیش دو سه باری از اقدام آرد و نانی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی تمجید نوشته بودم و اینک باز نیز این کار ضد فسادی را تحسین میکنم. حقیقت این که انسان در میمانَد از فسادی به این پهنایی. کجا بودند چشمان ناظر؟ اینهمه سازمانهای عریض و طویل نظارتی و بازرسی در دایرهی قدرت شکل گرفته و حقوق و اضافهکار و حق مأموریت ویژه میگیرند اما راحت و آسان کسانی با اسم نانواییهایی که اصلا" واقعیت ندارد و دروغ است سهمیهی آرد دریافت میکردند: بخوانید سهم مساوی ملت از داشتن آرد را میدزدیدند. آیا مردم نباید بدانند این افراد ذینفوذ کیها بودند؟! به دادِ بینوایان برسید، همان که با تمام انتقادهایی که در سینه دارند، اما به صحنه آمدند و بساط آشوب را درهم کوبیدند. بارها گفتهام خدمت و قدرت در کنار هم، بالانس و میزان میشوند و حاکمیت را موجه میسازند. هر کدام بلغزد، دومی را از کار میاندازد. فساد به این عمقی واقعا" مختل میکند؛ اگر گفتید چه چیزی را؟ در درجهی نخست رضامندی عمومی را. حکومت مردمی هم، زیربنایش رضایت است؛ رضایت مردم. ازین اعتماد مردم باید به نفع اقتدار انقلاب و خدمت به عموم مردم بهره برد. امام امت ره همواره میفرمود به من رهبر نگویید، خدمتگذار مردم بگویید. خدمت یعنی ساختن تمام ایران و به مردم به شیوهی عدالت رسیدگی کردن. رهبری معظم بارها هشدار دادند بر رفع فقر و تبعیض و فساد بکوشید
.
جناب سید اسحاق سلام. وقت شما به خیر و جثه و جوارح (اعضای اندام و دست و لینگ) و جوانح (استخوانهای پهلو)ی شما همیشه سالم و تندرست. در شعر امروز "سنگی را انداخت دشمن" اشارهی زیبایی بود به یکی از سخنان مهم امام امت ره از جنگطلبی صدام که سودا در سر داشت و رزمندگان او را به زبان محلی بدجوری خیط کردند. نیز عبارت ترکیبی "مدیونِ همه ی پا برهنه هاست" که حاصلی از تلاش تمام انبیاء -علیهم السلام- است بارِ معنایی ژرفی داشت. خدا را شاکرم در زادگاه ما دارابکلا، شعر و شعور و دیانت و سیاست و اخلاق و شادی و شعف و مهر و مروت و وحدت و اخوت و عبادت و انقلابیماندن درخشش دارد و افراد این زادگاه سواد بالایی در اغلب زمینهها دارند. صحن محترم هیئت رزمندگان این زمینه و شناخت را توانست به یکدیگر همرسانی کند. موفق باشید دوست و همرزم ارزشمند من. خداقوت. با ارادت: ابراهیم.
در پاسخ به مصطفی: جناب آقا مصطفی بابویه دارابی فر سلام و احترام. متن شما را خواندم. مناسب نوشتید. اما اول خواستم گفته باشم یک تعریف از «نگاه مهدوی» که کلیدواژهی محوری مبحث شماست، ارائه دهید تا بنده بتوانم پس از دریافت تعریف، بهتر وارد شوم. متشکرم که قادر به نوشتن و طرح مسئله هستید.
به قلم دامنه. شعر و سیاست: به نام خدا. سلام. حکیم فردوسی در وصف محمود غزنوی پادشاه عصر خود، زبان به واژگانی میگشاید که از دیدِ بنده دستکم میخواهد سه پند و پیام کنار هم بنشانَد. یکی اِصالت سیاست که اگر نباشد کیان جامعه فرو میپاشد. دیگری رابطهی گرم مردم با قدرت که اگر به سردی گراید زیانبار است. و سومی به شاه زیرکانه با قدرت زبان شعری، خط دهد باید چنین و جنان باشد تا حکومتش جان داشته باشد و بَر و آبرو کسب کند. من به یکی دو چند بیت اشاره میکنم از سر آغاز شاهنامه شاهنامه تا اقامهی دلیل و علت نموده باشم:
جهاندار محمودشاه بزرگ
به آبشخور آرَد همی میش و گرگ
یعنی سلطان محمود غزنوی چنان سیاست میورزد (در واقع فردوسی دارد زیرکانه با به کار گیری ادبیات اِغراقی و مبالغهآمیز یاد میدهد که این گونه سیاست بورزد) تا حتی گرگ، دشمن خونی میش، کنار میش سرِ یک سرچشمهی گوارا گَرد آید.
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارَد گذشتن ز پیمان اوی
یعنی حال که محمود غزنوی چنین است پس کسی دوست ندارد از امر او سرپیچی کند و از پیمان با او بگذرد و عهد بشکند. به نظرم فردوسی درین فراز، هوشمندانه دارد رمز و راز حکومت و سیاست را تعلیم میدهد.
به تن ژندهپیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رودِ نیل
یعنی محمود غزنوی چنان پادشاهی هست که در ظاهر جسمانی مانند یک فیل بزرگ و خشمگین و شجاع در برابر دشمن است، اما در قلب و روح انسانی به مثابهی جبرئیل امین است با ملت خودش. بستر قدرتش عین ابرهای بهمن و خود بهمن است که اگر فرو ریزد همه را به درد سر میاندازد، ولی همین سلطان که به نظر فردوسی، شکوه و شوکت جمع کرد در دل و جان و عاطفه، با ملت سرزمینش مثل رود نیل مصر و سودان، گریان و مهربان و آرام است و از خروشانشدن ابا دارد.
مسائل روز. سه خبر ؛ سه نظر. به نام خدا. سلام.
خبر یکم: آیت الله سید محمدمهدی میرباقری گفته: مردم، نه ولنگاری میخواهند و نه ایمانِ بدون نان. منبع
نظر: حالیا، درود برین فکر شما و حقا که سخن حقی گفتید. آری؛ ایمانِ بدون نان! ممکن است حتی برای مؤمنان مخاطرهآمیز باشد چه رسد بر کسانی که قدرتِ صبر بر مصائب ندارند. درست است که فقر الزاما" به بیایمانی منجر نمیشود، ولی از عوامل دخیل و مؤثر و متغیّر مهمی است. از امام صادق -علیه السّلام- نقل است منبع که رسول خدا -صلّى الله علیه و آله- فرمودند: "چه بسیار نزدیک است که فقر، کفر باشد."
خبر دوم: درخواست ایالات متحده برای پایاندادن به عضویت ایران در کمیسیون مقام زن سازمان ملل با ۲۹ رأی موافق، ۸ رأی مخالف و ۱۶ رأی ممتنع به تصویب رسید. منبع.
نظر: این کمیتهی جانبی، کلا" ۴۸ عضو دارد و یک جایی برای سوسولبازی است. اما به این کشورها نیامده به ایران درس دین دهند که خودشان اساسا" و تاریخا" و بدوا" از زن به عنوان شیء و کالا برداشت دارند و سالیان سال، بر زن ظلم و ستم میکنند و در بمبارانهای بیشمارشان در کشورهای دیگر، بیش از هر کسی، زنان و دختران و کودکان را آماج کشتار و حتی اسائهی ادب قرار دادهاند. دولتی مثل دولت یاغی آمریکا، پروندهی قطوری ازین دست جنایات نسبت به زنان دارد و حالا خندهدار است جلودار حفظ حرمت زن هم شده است! بروید گورستانهای کشورهایی که به آنجاها تجاوز نظامی کردهاید بشمارید چقدر زنان و دختران و غیرنظامیان را با قساوت کشتهاید و در گودالهای دستهجمعی در گور کردهاید، بعد بیایید برای ایران کلاس اخلاق و حقوق بگذارید!
البته ما که میدانیم منظور آن چند کشور این است که زن در ایران به هرزگی برسد و آزاد باشد عریان و فاحشگی هر چه خواست بکند، ولی شما ای بالاییها !! کمی هم به خود تکانهی فکری دهید و بگذارید زنان شایستهی مؤمن و عالم و دانشمند، آنچه را لایق آنند کسب کنند. چرا نباید در مجمع تشخیص مصلحت حتی یک زن عضو باشد؟! چرا در شورای سیاستگذاری ائمهی جمعه هیچ زن عضو نیست؟! مگر میخواهد پیشنماز شود؟! مگر چه ایرادی دارد زن در شوراهای عالی کشور عضویت داشته باشد؟! در تعریف واژهی رجال چنان دگمیت دارید که حاضر نمیشوید زنِ دارای لیاقت و صلاحیت، حتی کاندیدا شود و آرای عمومی خود را بکاود. در مجلس خبرگان رهبری نیز، حتی یک عضو زن، وجود ندارد؟! یعنی کل زنان ایران حتی یک خبره ندارد! مگر تشخیص شرائط رهبری را فقط مردان بلدند؟! دست بردارید ازین نوع رفتارهای کجدار، که نیمی از جمعیت را از دایرهی تصمیم بیرون میاندازید. جمهوری اسلامی حکومتی فراگیر است، نه جناحی و لجنهای و جرگهای. بگذارید مردم محافظ "شخصیت نظام" باشند، نه تابع "شخصیتهای نظام". این تعبیر آخری را در جایی خواندهام و به نظرم درست هم هست.
خبر سوم: روابط عمومی قوه قضاییه دربارهی شرایط "محاربه" بیانیهای صادر کرد. بند ۵ و ۹ آن از همه مهمتر است: ۵. "احراز علم، قصد خاص یا قصد نتیجه یا علم مرتکب به حصول نتیجه امری قضائی است و قاضی از مجموعه اقدامات و رفتارهای مرتکب و اوضاع و احوال حاکم بر قضیه میتواند این امور را احراز کند. ۹. "شرط تحقق محاربه قتل یا جرح نمیباشد." منبع.
نظر: من این روزها میبینم بعضیها خیلی راحت اصل محاربه و حکم محاربه را به سُخره گرفتهاند و حتی کار تفقه و فهم دینی فقیهان مطرح و شاخص شیعه را زیر سؤال و استهزاء میبرند. واقعا" بی قید و بند شدن هم، حدی دارد. دیروز دیدم آیت الله گرامی در بحث روز محاربه، خودِ "اخافه" (=یعنی ایجاد خوف و هراس و رعب در دل افراد و جامعه و مردم) را برجسته کردند و آب سردی ریختند بر سر کسانی که تفکر فقهی را به مسخره میگیرند. به نظرم این بیانیهی مورد اشاره، خیلی مهم است و حق است هر شهروند آن را دو سه بار بخواند. واقعا" سطح آموزش حقوقی ملت نباید اُفت داشته باشد که آفت بزرگیست و صدمات جبرانناپذیری وارد میسازد. ۲۵ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
دامنه: جناب حجتالاسلام آق شیخ مالک سلام و تشکر وافر که لااقل یک نفر متن مرا خواند و نظر نوشت. توضیحات شفافی دادید. در دو بحث فقر و فاقه و قضیهی محاربه با هم همنظر هستم و میماند موضوع دیگر که دیدگاه ما با هم درینباره مقداری افتراق دارد و این از محسّنات تفاوت نظری است. شاید یک توضیح هم نوشتم. بسیارممنونم از توجه و نظر. نگاه سنتی خشک به زن آنقدر از زمان دور افتاده که زن را فقط پردهنشین میخواهد. یک مثال میزنم: شورای عالی انقلاب فرهنگی بیش از هر جایی، محل حضور زنان هم میتواند باشد. چون آنجا تفکر و اندیشه کار میکند که زنان دانشمند و شایسته، نه تنها کمی از مردان ندارند بلکه هوش و ذکاوت بیشتری هم دارند. اما درین شورا اصلا زن، محلی از اعراب ندارد و همهی منصوبان مرد هستند. البته من فقط مثال زدم وگرنه خودم اساساً این شورا را که هیچ درکی از شرایط زمان و مکان ندارد، قبول هم ندارم. کپیبرداری و الگوبرداری از انقلاب فرهنگی مائو بوده است و زیر سرِ دکتر عبدالکریم سروش بود و عملکرد نامناسبی هم در آن زمان از خود باقی گذاشت. بنده هیچ گاه با نظریات سیاسی مرحوم آیت الله مصباح موافق نبودم (البته مباحث دینی و قرآنی ایشان بحثش جداست) اما ایشان یک جا بسیار شجاعت به خرج داد و عضویت خود در شورای عالی انقلاب فرهنگی را عملاً بلااثر دانست و آن شورا را به خاطر بیخاصیت بودن و اعضای ناکارآمدش ترک کرد و در جلسات آن دیگر شرکت نکرد.
مثال دیگر میزنم: در کنکور سال آینده تعداد ثبتکنندگان زن ۶۰ درصد است و مرد ۴۰ درصد. در سالهای قبل هم این رقم نزدیک هم بود و در اغلب موارد زنان بیشتر از مردان بودند. این تعداد زن میروند تحصیلات عالیه میکنند که بعد بروند خانهداری کنند؟! البته خانهداری شریفترین کار و عمیقترین فرهنگسازی است. اما تحصیل بدون جایگاههای کلان شغلی، با اساس تحصیل تباین دارد.
برای من مثل روز روشن است تفکر سنتی (البته نه تمام آنان) با رشد علمی زنان میانه ندارد. آنان را پیرو و دنبالهرو میپندارد. اما بنده برین نظرم زنان با رعایت شؤون شرعی، خیلی راحت میتواند اجتماعیات را انجام دهند. تا جایی که باخبرم حتی حوزهی علمیهی خواهران را هم، مردان حوزه میچرخانند. بگذرم. منظورم این است، آمریکا رسواتر از آن است که بخواهد به ایران تعلیم حقوق زن دهد! این ایران است که باید با فقه سنتی اما پویا بنیادهای نظام سیاسی خود را مستحکم کند و در تمدنسازی اسلامی و ایرانی، زنان لایق و پاکدامن و دانشمند را -که بخش بزرگی از جمعیت جامعهی ما هستند- دخیل امور نماید و آنان از پستهای درجهی بالا با تفکر غلط انحصاری محروم و منع ننماید. با تشکر فراوان از شرکت خوب استاد شیخ مالک درین مبحث که نکات قابل توجهای در هر سه موضوع بیان فرمودند. و بنده بهره بردم از محضر ایشان.
سلام جناب روخ فروز. زبان حضرت عیسی مسیح -علیه السلام- عربی بود؟ چند بار زیر پستهایت نظر و سلام نوشتم تحویل نگرفتی؟! کشکولی! سلام مجدد جناب روخ فروز. بزرگوارید. استدعا میکنم. قضا به جا آوردید و مقبول افتاد. انشاءالله در ایام فاطمیهی پیش رو، انفاس شما همیشه در طیب و طنین باد و زبان ذاکریتان گویا.
نظر شیخ مالک: سلام علیکم آقا ابراهیم طالبی. عدد 5 را این شهید در مراحل مختلف زندگیش برجسته کرد حتما یک سری نهفته ما خبر نداریم. ضمن درباره زن دو روز قبل متنی نوشته بودی خواستم موقع فرصت مطالعه کنم نظر خودم را بنویسم ولی الان نگاه کردم نبود. ولی فکر کنم تمام کلام شما این بود که نوشته بودی زن همیشه منزویست یا در پستو قرار دارد و جامعه برایش ارزش قائل نیست جواب میدهم خیر اینطور نیست البته خود استادی چند کلامی بنده هم اشاره میکنم. اتفاقا در ایران سالار است و همیشه اجتماعات بزرگ و در مجامع عمومی حضورشان پر رنگ است مثلا در تمام بانکها و ادارات و ارنگانهای سپاه و بسیج و انتظامی و در سازمان های مختلف فرهنگی و در مجالس مختلف بعضا حتی پیشرو هم هستند...و حتی مسئولیت مهم را هم دارا هستند مثل اساتید دانشگاه و یا نمایندگان مجلس شورای اسلامی زنان قوی ایفاء نقش دارند..خواستم بطور کلی بگویم حکومت اسلامی ایران برای زنان ارزش قائل است و احترامشان در سطح عالی محفوظ است ..اما اینکه در پیام قبلی گفتم مرجع و قاضی و یا مسئولیت کلان کشور را دارا نیستند علتش را نوشتم. این توجه به اینکه زنان درجاتشان از مردان پائین تر است در واقع خدا اینچنین قرار داده است چون خدا 124 هزار پیغمبر برای امتها فرستاده تمامشان مرد بودند و پیغمبری بنام زن هم نداشتیم. البته به زنان وحی میشد مثل مادر حضرت موسی و حضرت مریم و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پس زنان میتوانند نبی باشند ولی رسول نیستند اما اینکه زن پیغمبر و امام باشند نداشتیم پیامبران هم نبی هستند و هم رسول. اگر خواستیم به مقام زن بیشتر توجه داشته باشیم رجوع کنیم به کتاب زن در آئینه جلال و جمال از حکیم متاله مرجع عالیمقام علامه جوادی آملی خیلی قشنگ و زیبا بحث موقعیت مقام عالی زن را در آنجا آورده موفق باشید.
جناب حجتالاسلام شیخ مالک سلام. در مورد جملات نخست شما عرض کنم، نوشتههایم در فضای مجازی قبلا" هم عرض کردم که تایمر دارد و پس از مدتی معین، محو میشود. حالا هر کس آن روز آنلاین شد میبیند، ولی اگر آنلاین نشد و با تأخیر آمد ایتا، خُب، نیست که ببیند. اما روی این مسئلهی مورد بحث شما، من اصراری ندارم که وضع ساختار چه شود، چه نشود. من برای تشدید استحکام انقلاب، نظرم را مطرح کردم. اگر شما فکر میکنید درین موضوع زن و اشتغال مصادر و مراکز تصمیمساز، کلیت نگاه روحانیت دقیق و منبطق بر مفاد مذهب است، خُب، پس طبق ایده و عقیدهی شما و روحانیت، همه چیز بر وفق مراد است و هیچ لرزی هم بر اندام نظام نیست. زحمت مباحثهای را که شکل دادهای، قابل قدردانی میدانم. ممنونم.
پیام تسلیت به عیسی رمضانی برای درگذشت همسرش: دوست دانشورم جناب عیسی رمضانی سلام. من از تارهای شکستهی صوتی تو، در تلفنی که به شما کردم دریافتم مصیبت از دست دادنِ همسر به شما الَم عظیم داد. این رنج روحی و جسمانی که فراق دردمندانهی همسرِ پر مهر و پیمانت، آن را بر شما مستولی کرد، فکر نکنم تا ابد از ذهن مرورگرِ شگفتانگیز خدادادیِ غم و شادی، محو شود. هر بار چون بارانی تگرگگون بر سر شما میبارد و هیچ چتری آن را یارای پسزدن ندارد. دانشور محترم جناب عیسی، مرا در این درد؛ همدردت و درین غم غمگینکننده، غمینِ خود دان. شنیدم وصف حال نالان تو را -از دور- که در سوگ تغسیل و تدفین، بر پیکر آن مرحومهی مهربانیارت که در خون و تبار هم با تو خالهزاد بود و همتیره، چه کردی و چه معرفتی بروز دادی و از خدای باریتعالی چهها خواستی و چه سخن درد و اناب به آسمان بلند کردی. مهرباندوست من دانشورِ اندیشهورز جناب عیسی، بدان ای خاکسار، که سختی این خاکسُپاری دردناک، برای همیشه سوگوارت خواهد داشت و در دردِ دوری او، متألّم میمانی که خبر دارم چه عُلقهی زائدالوصفی بینتان جاری بود. امید دارم جویبار دلدادگیات نخشکد و همچنان زلال بر بستر زندگیات بریزد و جرعههای آن سیرابت بدارد. حالیا، تسلیت بر شما فرهیختهی ما، نیز بر خاندان شما. بر هر دو طرف؛ نسَب و سبب. دوستت ابراهیم.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل روز : عبدالله نوری و آلزایمر سیاسی! حجت الاسلام آقای عبدالله نوری شش روز پیش بیانیه داده و گفته: "سکوت مراجع و علمای شیعه در برابر رفتار و عملکرد تنشزا و پراشتباه حکومت برای بسیاری از مردم سئوالبرانگیز شده است و میپرسند آیا ایشان این نوع رفتار را درست میدانند؟ آیا ذبح اخلاق و انسانیت با تهدید و خشونت عریانِ حکومت در برابر اعتراض مردم، توجیه اخلاقی و شرعی دارد؟ اگر چنین نیست، آنان چگونه به وظیفهی دینی امر به معروف و نهی از منکر عمل می کنند؟ آیا به دیگران واگذاشتهاند تا پیش از آنها از دین خدا دفاع کنند؟"
فرض میگذارم؛ فرض، که آقای عبدالله نوری از سرِ صداقت و روراستی سازِ سخن سر داده. نیز کاری به سایر عبارتپردازیهای بیانیهاش ندارم و همین خطابش به "مراجع و علمای شیعه" را ملاک بررسی میگیرم و به یادش میآورم:
آیا او خود که روزگاری وزیر کشور بود فراموش کرده با سیاست ایجاد تنش میان دانشجویان، کشور را تا لبهی پرتگاه خشونت برده بود؟! هر روز مجوز تجمع میداد و خشونت میان دانشجویان را باب کرده بود که بعدا" همه فهمیدند رفتاری غلطا" در غلط بود. او اگر آلزایمر (=زوال عقلی) سیاسی گرفته، تاریخ اما حافظهاش از دههی هفتاد پاک نمیشود که او و همفکران سازندگی او، چه رفتارهایی خسارتبار و زشت با دانشگاه کردند و سیاست دستوری تنشِ رفتاری میان دانشجویان دو جناح را جایگزین درس و علم و دانش در سطوح دانشگاه کرده بودند.
آیا ایشان یادش رفته که او بوده شبانه به عنوان «نمایندهی امام در سپاه» دستور داده تا صبح نشده تمام تصاویر مرحوم آیت الله العظمی منتظری از تمام دیوارهای سطح کشور و روستا و ادارات دولتی و خصوصی محو گردد. چرا؟ چون آقای منتظری به عنوان یک مرجع یا "قائم مقام رهبری" نسبت به مسائلی از حکومت تذکراتی داده بودند و حالا طی چند ساعت به دستور آقای حجت الاسلام عبدالله نوری آن هم شبانه و مردم در خواباند! باید محو و نابود شود!
آیا آقای نوری فراموشش شده که او بوده که دستور داده بدون فوت وقت، دیوار حسینیهی مرحوم منتظری در بلوار بهار قم با لودر تخریب شود و اعیان به عرصه و معبر عمومی تبدیل شود. لابد این هم یادش نیست که تنها شخصیتی که تلاش میکرده شخصیت آقای منتظری محفوظ بماند و از تندروی در برخورد با آن مرجع و عالم دینی پرهیز شود شخص آیت الله سید علی خامنهای بوده که حالا در بیانیهاش، ایشان را «حکمران بد»! میخوانَد؟! که حتی پیش امام هم، پادرمیانی میکردند که از برخورد تند امام ره نسبت به مرحوم منتظری بکاهند.
آیا همین آقای نوری نبوده که در مجمع بازنگری قانون اساسی مدافع تمامقد اصل اصلاحی «ولایت مطلقه فقیه» شده بود و برای تصویب آن، زودتر از همه در جلسه قیام کرد و رأی داد؟! و آیا خود او نبوده که بارها حرف امام ره را که ولایت فقیه را شعبهای از ولایت مطلقهی حضرت رسول الله ص میدانستند در گفتارهای خود خطاب به جناح راست استفاده میکرد که جناح راست آن زمان برین تز امام ره خرده میگرفت.
فراوان آدرس دارم از جناب عبدالله نوری اصفهانی خصوصاً در مدتی که نمایندهی امام در سپاه بود چه کارهایی کرد که مجاز نیستم به صحن بیاورم. فقط بداند، این او و حجت الاسلام آقای امام جمارانی و حجت الاسلام آقای مهدی کروبی و آیت الله سید محمد موسوی خوئینی بودند که در دفاع از رفتار تند و خارج از وظائف قانونی و دخالتهای بالمرّه و خلاف رویهی قانونی مرحوم حجت الاسلام حاج سید احمدآقا خمینی در امور کشور و حوزه و حتی امور دفتر امام ره، اولین کسانی بودند که بیانیهی ضد منتظری صادر کردند و تندخویی و زیادهروی در برخورد با آن مرجع را پیشه کرده بودند. حالا نوری شده حامی و دلسوز و نگران سکوت مراجع و علمای حوزه!؟ عجب!
آقای عبدالله نوری! امید است از بیماری اخیر بهبود یافته باشید و لباس عافیت پوشیده باشید و آرزو میکنم آلزایمر سیاسی! نگرفته باشی که تاریخ دیروز را آسان دستکاری کنی! حافظهی ما پاکشدنی نیست!
کشکولی هم بگویم: برخی از چهرههای سیاسی مدتی مدید است چنان فشار خون و قند و چربی و بیماریهای کهولتی گرفتهاند که خوش دارند آخر عمری یک رفتار تندی کنند که به جای مردن در بستر، حکومت با آنان مواجهه کند و در تاریخ مثلا" به عنوان مخالف قدَر و شجاع ثبت شوند که در اثر اذیت حاکمیت درگذشتند! حال آن که بیش از ۹۰درصد نابسامانیها و فساد و آفات زیر سرِ کارهای خودشان بوده و حالا به قول مرحوم پدرم (که شبها در کودکی ما، قصهی هفت کور را برای ما میگفت) که آن هفت تا کور در تاریکی به حمام رفته بودند و رفتارهایی شنیع میکردند و روی دیگران میگذاشتند و بعد "کی بود؟! کی بود؟! من نبودم، لِطفعلیخان بود!" سر میدادند. بگذرم!
نظر جناب سید موسی صباغ: جناب آقای طالبی. تشکر ویژه از آگاهی افزائی شما در این صحن. بنظرم آقای عبدا... نوری ، رفتاری مذبذب گونه دارند ، این یه نوع بیماری است که شخص بخاطر حب جاه و مکان حاضر است در رویدادهای مختلفی رفتارهای چندگونه داشته باشه. هر چند در عالم سیاست افراد بیان و نظرشان و عملکردشان با منافع و احزاب سیاسی است. اما رفتاری مذبذب گونه به حیثیت و اعتبارشان لطمه میزند. بعضی از عملکردهای عبدا... نوری در مواجهه با آقای منتظری رو میدانستم که طبیعی بود. چون که منتظری در مقابل حضرت امام قرار گرفته بودند. اما بعد فوت حضرت امام ، و قرار گرفتن آیت ا... خامنه ایی در جایگاه مقام رهبری ، عداوت ها و کینه های سیاسی این افراد سرباز کرد. عملکردهای آقای عبدا... نوری رو در بالا در مواجه با آقای منتظری ذکر کردید اما سخنرانی معروف اقای منتظری در روز عید غدیر خم (غائله فتنه قم لقب گرفته بود) علیه رهبری. واکنش آقای عبدا... نوری که گفته بود: من آیت ا.. منتظری را فقیه و صاحب نظر در مسائل میدانم. همیشه برام سئوال بود که چطور ممکنه یه شخص در دو رویداد ، نظر ۱۸۰ درجه ای داشته باشد. هر چند در غائله کوی دانشگاه که عبدا...نوری صاحب روزنامه دوم خرداد بود.برای التهاب آفرینی بیشتر ، سه بار روزنامه فوق العاده ویژه انتشار میدادند.
سلام جناب آقا سید موسی. ابتدا تشکر کنم که زیر این پست بنده، دیدگاه نوشتید. آیت الله منتظری در اصل با آیت الله خامنهای میانهی خوبی داشت. حتی امامجمعه شدن تهران را خودِ ایشان به امام ره پیشنهاد کردند که به جای خودش، آقای خامنهای را منصوب کنند. مثل رفتاری که در خبرگان قانون اساسی با شهید آیت الله بهشتی کردند و با این که رئیس خبرگان بودند اما بهشتی را مدیرتر و مسلطتر میدانستند و ریاست بر جلسات را، به ایشان وا میگذاشتند. در قضیهی برکنارکردن ایشان از «قائم مقام رهبری» هم، تنها کسی که بیشترین خیرخواهیها و تحفّظ در رعایت حرمت آقای منتظری را داشتند و به امام ره هم نظرش را رک میرساندند تا خویشتنداری نمایند، آقای خامنهای بود. قضیهی ۱۳ رجب، موضوعش «رهبری» آقای خامنهای نبود، بحث «مرجعیت» آقای خامنهای بود که آقای منتظری انتقاد کرده بودند. خودِ آقای خامنهای رهبر معظم هم، مرجعیت خود را از روی تواضع و احترام به مراجع دیگر، برای ایران نپذیرفته بودند و فقط برای فارسیزبانان و سایر شیعیان فتاوی میدادند و حتی اجازهی چاپ رساله هم ندادند. این ازین قطعهی تاریخ.
اما در مورد بیانیهی حجتالاسلام عبدالله نوری که آمده مراجع را مستقیم حمله کرده و رهبری معظم را هم با بدترین کنایات و مثالها، «حکمران بد»! خوانده، با توجه به تکملهی شما، این را اضافه کنم که اگر از نظر آقای نوری، سکوت امروز مراجع و توبیخ آنان با قلمی پُرگزند، که چرا با رهبری معظم درگیر نمیشوند و وارد مبارزه با حکومت نمیشوند، سخن حق و از نای حقایقگویی است، پس چرا همین فرد، آن فریادهای انتقادی آقای منتظری در آن زمان را بر نمیتافتند و علیهی وی تیر و تبر راست کرده بودند؟ و نیز چطور آقای نوری از «مطلقه» شدن اصل ولایت فقیه در بازنگری قانون اساسی دفاع میکرد و ولایت سیاسی امام ره را مطلق میخواست، اما همین اصل را برای رهبری معظم نپذیرفت؟ هدف من این بود وی دچار کاری غلط شد و در تناقض و دستکاری تاریخی افتاد که ۹۰ درصد خودشان عامل کژراهی بودند. با نهایت تشکر از مباحثهای که درین میانبحث رقم زدید. با ارادت: ابراهیم.
سلام مجدد جناب آقای علیرضا آهنگر. ساده بگویم: سکیولاریسم در واقع یعنی اعلان استقلال انسان در برابر خداوند. به عبارتی برای خرد خود حق قائل شدن ولی شرع را به تاقچه و کنج فرستادن. خلاصه یعنی: دین! به تو چه مربوط!
هُرهُری ها
به نام خدا. سلام. کسانی که در روزهای اخیر دچار تناقضهای متراکم (=انباشته و بر روی هم) شدهاند (البته از قبل بودند ولی اخیرا" از روی سادگی بروز دادهاند و به عبارتی رسوا شدهاند) لابد نمیدانند مرحوم محمد مصدق برای عکس شاه شعر معروفی میخواند. این:
ای زبَردستِ زیرِدست آزار
گرم تا کی بمانَد این بازار؟!
حالا یک سری انقلابینماهای پشیمان، در خفا دم از مصدق یکی از پیشتازان مسئلهی نفت و نهضت آن، میزنند، ولی شاه را میستایند و برای بازگشت سلطنت و تاج و تختش! حاضر شدند با هر هرزهای همدست شوند. آخه آدم در هر مسیری که میپیماید دستکم اخلاق حرفهای همان راه را رعایت میکند، وگرنه اسم چنین افرادی هُرهُری هست و به زبان محلی: حلَب سری نون؛ که زود این رو به اون رو باید شود وگرنه همون کِلهسَر، زود زغال میشود و سیاه مثل جیزلانگ! لااقل رسم را از خودِ مصدق بیاموزید که او را رهبر و مقتدا و اُسوهی خود میپندارید. تنافض شاید آدم را نکُشد اما روان وی را زیاد اذیت میکند. سختتان نیست این طور دودوزه بازی؟! از مرحوم علی اکبر دهخدا معنی واژهی دودوزه را یاد بگیرید! ببنید چی گفته در وصف حال! شما. ۳ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
پاسخ به آقای ربانی: این جور شما آدرس دادید ما را صاف بردید نزد فامیل ارجمندمان حاج کبل سید محمد شفیعی مرد شریف دیار دارابکلا و حومه که همسایهی روبرویاش هم هست جناب استاد حاج شیخ محمد نجفی زید عزه تنها یادگار حضرت مرحوم آقا. اما در تاریخ، ما فقط یک شیخِ اجلّ ویشته ندارمی: حضرت سعدی علیهالرحمه. کشکولی که نشد. راستی سلام استاد بامرام حضرت ربانی. مباحثات شوخطبعانهی ملیّن شما با جناب استاد آشیخ مالک خواندنی میشود. نمیدانم چرا شیخ مالک دور میافتد؟!
تسلیت. به نام خدا. درگذشت ساقی مجالس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در بالاتکیهی دارابکلا مرحوم محمد رمضانی بالامحله را به بستگان نسبی و سببی ایشان تسلیت عرض میکنم. خداوند وی را که سالیان سال از کودکی ما تا سالهای اخیر همواره زحمتکشِ عزاداران محرم الحرام بود، غریق رحمات خود کناد. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.