qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۱۰۴ مطلب با موضوع «معنویت» ثبت شده است

معنویتجهان، جامعه

شکوفایی انسان و جامعه

چهارشنبه ارديبهشت ۱۴۰۲

به قلم دامنه: آستر | ۱ |. نام خدا. سلام. همه چیز به شکوفایی بند هست. کسی که درخت کاشت، درهرحال، شکوفایی‌اش را می‌خواهد؛ حالا یا سایه، یا میوه. جمعی اگر حزب زدند، شکوفایی را در نظر می‌گیرند، حالا یا قدرت، یا سبقت، یا خدمت، یا منفعت. آنانی که وارد کار می‌شوند به دنبال شکوفایی‌اند، حالا به رونق برسند یا نرسند. مقصد ولی شکوفایی‌ است. کلا" مردم جوامع، پیِ شکوفایی‌اند و می‌خواهند هر روز که آفتاب از فلق درمی‌آید تا در شفق گلگون می‌شود، خود و محیط خود را در هر زمینه‌ی علمی، معنوی، اقتصادی، سیاسی، اداری، ادبی، دامی، کشاورزی، کارگری، پرورشی و دینی و ایمانی در خودشکوفانی (=اوج توانانی) مشاهده کنند و غنچه‌ی امور را واشده و رسیده ببیند، نه کال و بسته؛ و این ناشی از همان حسّ کمالی انسان است. ازین‌رو، وقتی نقصی می‌بینند -چه درخود، چه در دیگری، چه در سطح عمومی- به سمت مذمّت و شماتت میل می‌کنند و روح انتقادی جامعه از همین نقطه‌ی ستودنی شروع می‌شود. بنابرین، انتقاد و مخالفت و گلایه در اصل حاکی از ایرادی است که در میزانِ اندک یا کجیِ شکوفایی شکل گرفته باشد. هر چه شکوفایی و شکُفتن کمتر باشد سمت و سوی مردم به سرزنشی شدیداللحن‌تر، بیشتر می‌شود. اگر در جامعه‌ای این روحیه‌ی نقد صحیح و انتقاد سالم، پایه و اساس باشد و به واسطه‌ی آن هیچ تقبیح و توبیخ و تهدیدی هم مطرح نباشد، میزان شکوفایی همه‌جانبه هم، افزایش می‌یابد. یادمان لابد باید باشد که مادران‌مان به ماها می‌آموختند سمت کار و دانشی بروید که به کمال شما بینجامد، جمال را خدا خود می‌دهد، آن کمال است که به گردن آدم است که باید برگیرد. شاید این را هم از زبان بزرگ‌های خانواده و خاندان شنیده باشید که می‌گفتند: "وِن دِماغ دله اِت ذره فهم دَنیِه". یعنی: درون مغزش یک ذره فهم نیست. آنان می‌خواستند با این مثَل به ماها یادآوری کنند که آستر کمال در بستر فهم نهفته است؛ آن را باید تقویت نمود تا به شکوفایی رسید. مثلا" کسی که بلند می‌شود صدها کیلومتر در جاده می‌رانَد تا به زیارت مشرّف شود، میلِ شکوفایی خود کرده است؛ از روح تا جسمش، با اوجِ رونق در کسب رضایت حضرت رضای آل محمد در مشهد مقدس.

در طوس بیا و عِلم قرآن برگیر
آن حکمت وَحیانی فُرقان برگیر
از زاده‌ی موسی، قَبَسی را که به طور
موسی طلبید، از خراسان برگیر

استاد مرحوم محمدرضا حکیمی

طوسیات

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویتجهان، جامعه

حرفِ خواجه نصیر

پنجشنبه ارديبهشت ۱۴۰۲

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. سه روزه که "گُزیده‌ی اخلاق ناصری" به شرح شهرام رجب‌زاده، از معتبرترین اثر اخلاقی به زبان فارسی را تمام کردم. نمی‌توانم کتابی را بخوانم اما از آن، زکات! نپردازم (=نکات ناب از آن نگویم) خواجه نصیرالدین طوسی عالم دینی قرن ۶ و ۷ قمری درین کتابش -که برای ناصرالدین حاکم اسماعیلیه‌ی قُهستان خراسان نگاشت- به اخلاق پرداخت که اساس پرسش در اخلاق این است چه چیزی فضیلت است، چه چیزی رذیلت. ملاک خوب و بد چیست؛ به قول علمی حُسن و قُبح. او سعی دارد مثلا" عملِ اَعِفّا (=عفیفان، چه بانوان چه آقایان) و عملِ اَسخیا (=سخاوتمندان) را باز گویَد. یا مثلا" به سیاست مُدُن (=دیدِ تدبیری داشتن به جامعه) هم می‌پردازد. مثل دفع ضررِ اَعدا (=عَدوها، دشمنان) که از دیدش سه مرتبه دارد و به ترتیب باید طی شود:

 

- اول: اصلاح و صلح.

-دوم: احتراز (=دوری) از مخالطت (=آمیختگی) با دشمنان به بُعدِ جوار یا جابجایی. یعنی لشگر نظامی نزدیک دشمنان ساکن نشود. به قول امروزی قرارگاه نزند.

-سوم: قهر و قلع‌وقمع و این آخرِ همه‌ی تدبیرها باشد. که نصیرالدین شش پیش‌شرط برای آن قائل است که سعی کردم جملاتش را ساده‌تر سازم:

 

 

۱. دشمن، شَریر بُوَد و در ذات خود اصلاح به هیچ طریق نپذیرد.

۲. به هیچ وجه از وجوه جز قهر (=چیرگی با زور و جنگ) خود را از تعرّض او (بخوانید: کشور یا حزب یا گروه عدو) خلاصی نبیند.

۳. اظهار سعی در اِزالتِ (=دورکردن) خیرات از مشاهده کرده باشد. به زبان امروزی دشمن بخواهد مردم را از مذهب و معنویت تخلیه کند. به قول مشهور رهبری: «ناتوی فرهنگی» پیاده کند!

 

بگذرم سه تا دیگه پیش‌شرط حوصله نگرفت برداشتم را تایپ کنم. فقط بگویم در قدیم، زِمامداران و فرمانروایان، از فقیهان و دانشمندان قوی‌فکر می‌خواستند به آنان مشورت دهند، (مشورت واقعی نه مثل امروزه‌روز صوری و پُر از رودربایستی) که اغلب در قالبِ کتاب و مقالت عرضه می‌شد. مثل همین کتاب "اخلاق ناصری" که شیخ نصیرِ -فقیه- به ناصر، -فرماندار و مُحتشمِ قُهستان- به‌جِدّ و جهد توصیه می‌کند و خط می‌دهد و نیز ربط.

 

نکته‌ی دگر گویم و کامل ازین کتاب بگذرم: از نظر نصیرالدین یکی از مهمترین علائم جهل مرکّب (=یعنی کسی چیزی را نمی‌داند، به نادانی‌اش توجه نمی‌کند ولی خیال نماید می‌داند) این است که فرد "از صورتِ علم، خالی بوَد." خیلی حرف است، این حرف نصیر، نیست؟! همان نصیرالدین که با ذکاوت، مغولان را به بغداد کشاند و سلسله‌ی عباسیان را پس از چند قرن حکمرانی ستمگرانه، برانداخت.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویتجهان، جامعه

زندگی و بندگی ( ۱ تا ۴ )

پنجشنبه فروردين ۱۴۰۲

زندگی و بندگی ( ۱ )

 

به نام خدا. سلام. زندگی و بندگی راهی به روی هم هستند. زندگی بدون بندگی نمی‌شود و بندگی بدون زندگی ممکن نیست که به فرموده‌ی رسول اکرم ص "دنیا، مزرعه‌ی آخرت است". در کتابی به همین نام : "زندگی و بندگی؛ بر پایه‌ی آموزه‌های قرآن و حدیث" (چاپ دوم / ۱۳۹۶) نوشته‌ی مرحوم رضا بابایی (زاده‌ی ۱ خرداد ۱۳۴۳ در قزوین و درگذشته‌ی ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ در قم) نویسنده، طلبه، دین‌پژوه، شعری دیدم که نقلش خالی از لطف نیست:

 

ای دل اَر خواهی تو بهتر زندگی
بندگی کن، بندگی کن، بندگی

 

چون پایه‌ی زندگی سالم بر دو شاخه‌ی پیام آسمان و پیام خرَد استوار است، رستگاری حکم می‌کند زندگی در سایه‌ی بندگی باشد و بندگی در مسیر و بِستر زندگی روی دهد. پیامبران ع و امامان ع و بزرگان و پارسایان استدلال کردند و برای بشر بازگو، که به اوج نمی‌رسد آن کسی که خود را از آموزه‌های وَحیانی و دینی خالی کند. و صد البته هم اگر خود را با خرَد و دانایی بیگانه کند به دام بدعت و بدتر از آن خرافه و حتی تحریف می‌افتد. چند نمونه از مواردی که زندگی و بندگی را پیوسته‌به‌هم نگه می‌دارد، به نقل از همین کتاب نام می‌برم. لطفا" تک‌تک آن را بخوانیم و کمی فکر کنیم:

 

 

آراستگی، آزادگی، پاکی، بهداشت (که معجزه‌ی اسلام است)، ازدواج، نماز، کار ثواب، کار و کوشش، محبت، آرامش، ذکر، مدارا، اخلاص، پرهیزگاری، پرهیز از اسراف، اعتکاف، همگرایی، ساده‌زیستی، زیارت، نوع‌دوستی، معاشرت، بخشش، میانه‌روی، پیمان، پایداری، بردباری، مهارت، نظم، رایزنی، دانشوری، تغذیه، حق‌الناس، نشاط، توبه، قلب سلیم، امید به رستاخیز، عزای عاشورا، کمک، دعا، تفریح، گستراندن دعوت، شکرگزاری، مهربانی، ترک معصیت و ده‌ها کار و موارد دیگر.

 

اشاره: بالاترین اثر بندگی این است که انسان را در برابر دیگران، عزتمند (اما فروتن نه مغرور) نگاه می‌دارد و خضوع و خشوع را منحصرا" در پیشگاه حضرت باری‌تعالی صورت می‌دهد.

| ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ |
ابراهیم طالبی دارابی

 
 

زندگی و بندگی ( ۲ )

 

به نام خدا. سلام. نوشته بودم آثار مرحوم رضا بابایی خواندن دارد؛ از جمله کتابِ «زندگی و بندگی» ایشان که عنوانِ این سری نوشتارهایم گردیده. برداشتم این است انسان باید در مجاورتِ این دو باشد، تا میانه‌روی کند، نه زیاده‌روی. این دو، همان زندگی و بندگی است. هر کدام ازین دو، نباشد جریان دنیا و عُقبی در هر فرد مختل می‌شود. شاید بی‌علت نبوده باشد که نویسنده از ۴۵۶ صفحه‌ی کتابش، نیمی را زندگی قرار داده و نصفی را هم بندگی.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
دینمعنویتجهان، جامعه

سیزده جام در نهاد پیامبران

سه شنبه بهمن ۱۴۰۱

به قلم دامنه. مباحث دینی. سیزده جام در نهاد پیامبران. به نام خدا. سلام. روشن سازم که جام در یک معنا، پیاله و آینه‌ی معاینه‌ی انسان در همه‌ی ابعاد است. من آنچه درین نوشته‌ام می‌بینید از خواندن و مطالعات آثار بیدل دهلوی آموختم، هم او که عقل را "روح اعظم" می‌دانست و برای آن، جام پیامبران -علیهم السلام- دنبال می‌نمود تا انسان را دینی و عرفانی نگه دارد. سیزده جام به برداشت بنده در آثار او:

 

جام حضرت آدم ع : اَسرار دو عالَم را در خود نهفته دارد.

 

جام حضرت ادریس ع : نشئه‌ی علم و درس و صنعت و آگاهی است.

 

جام حضرت نوح ع : به اعتدال درآوردنِ بی‌اعتدالی و ناموزونی است.

 

جام حضرت یونس ع : چلّه‌ی عروج به معراج یقین است.

 

جام حضرت ابراهیم ع : دو نشئه دارد: یقین و تسلیم.

 

جام حضرت یعقوب ع : وارستگی است.

 

جام حضرت یوسف ع : عشق و حُسن است.

 

جام حضرت داوود ع : عشق و طرَب (=شادی و شعَف و وجد درونی) است.

 

جام حضرت سلیمان ع : قدرت اعتباری عدل و داد و کرَم است.

 

جام حضرت ایوب ع : نشئه‌ی شکیبایی و بردباری است؛ صبر ایوبی.

 

جام حضرت موسی ع : نشئه‌ی معرفت و جوشش و تلاطم شگفت است.

 

جام حضرت عیسی ع : چگونگیِ رسیدن به مقام مسیحایی است.

 

جام حضرت محمد -صلی الله علیه و آله و سلّم- : قوس صعودی با وجود مبارکش به اِکمال می‌رسد؛ اَشرف مخلوقات.

 

در مورد سیزده جام پیامبران -علیهم السلام- توضیحی در زیر نوشتم:بنده به عمد لغت معاینه و پیاله را کنار جام آوردم. معاینه از ریشه‌ی عین (=چشم) می‌آید. یعنی با چشم چیزی را دیدن. در هر خانه‌ای چند جام آینه است هر کدام در جایی و چندین پیاله است و هر کدام برای کاری. در پیاله‌ی آب، آدم می‌تواند خود را مشاهده کند چنانچه در آینه. و هر بار هم، سر و وضع خود را مرتب نماید؛ از شانه تا هر آرایه. این دو متاع صورت را نشان می‌دهد اما جام و آینه‌ی پیامبران ع سیرت را. خواستم با این مثال گفته باشم انسان باید خود را در جام پیامبران ع ببیند و از هر پیامبری درس مخصوص خودش را بگیرد. مثلا" حضرت ابراهیم ع که برای یقین و تسلیم در بوته‌ی آزمون‌های بسیار سخت خدا گرفت و هر بار ظفرمند بیرون آمد. پس در جام ابراهیمی ع آدمی می‌تواند تمرین تسلیم و یقین کند و خود را بسازد و عیوب خود را درین جام ببیند و رفع کند. بگذرم. حالا بیا جام محمدی ص را ببین. دیگر تمام فضیلت‌ها و عصاره‌ی آورده‌های انبیا ع درین آینه و جام جمع است، چرا که رسول ما خاتم ص است. دیگر اگر کسی خود را در جام امام علی ع و حضرت اباعبدالله ع و حضرت زینب سلام الله علیها مشاهده کند حساب ندارد، از بس درین سه جام، حاصلِ جمع همه‌ی ظرافت‌ها و دستاوردهای انبیا ع و خودِ حضرت ختمی‌مرتبت رسول الله ص، دیده می‌شود.

 

پیش ازین سه شنبه، ۱۷ آبان ۱۴۰۱ متنی با عنوان انسان کامل از نظر بیدل و حافظ در همین دامنه نوشته بودم که رجوع به آن ممکن است بر خوانندگان شریف مفید باشد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینمعنویتجهان، جامعه

غایت بشر

يكشنبه آذر ۱۴۰۱

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. نمی‌توانم بگویم این فکری که دارم مطرح می‌کنم آموزه‌ی فلان دانشمند یا سالک خاص است؛ این را از مجموعه‌ی مطالعاتم و قاطبه‌ی دانشمندان عَریف و سالکان طریق به یاد دارم که وقتی از آنان می‌پرسیدند غایت بشر چیست؟ در لا به لای آثار و کتاب‌ها جواب می‌شنیدم: هدف و غایت ما "متوازن‌کردن" زندگی خود با "خواست خداوند" است. حتی وقتی پرسش می‌شد چرا مردم شاد نیستند؟! ریشه را در همین می‌دانستند؛ زیرا با خواست و اراده‌ی خداوند "همآهنگ" نیستند. اخیرا" در کتابی -سالک صلح که ۱۲ مهر ۱۴۰۱ درین پست معرفی کرده‌ام- خواندم که مشکل درجه‌ی یک دنیا را از یک جهانگرد عارف و خداپرست مغرب‌زمین، کاوش می‌کرد که پاسخ مهیّج و شورانگیزی داد: نابالغی فکری؛ یعنی ضعف عمده‌ای که درکِ درونی انسان را در دریافت‌های الهی مختل می‌کند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینمعنویت

شش گامی که برای آدمی حیاتی‌ست

شنبه آبان ۱۴۰۱
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در کتاب "سالک صلح" -که روایت یک زن مذهبی شهیر در مغرب‌زمین از انسان و مذهب و دنیاست- خوانده‌ام که انسان برای بهترزیستن دست‌کم به شش گام نیازمند است. چکیده‌ای از آن در دفتر یادداشت نوشتم که درین صحن به عرض می‌رسانم شاید مثمر و مؤثر واقع شود:

 

اولین گام این است از کسانی نباید بود که در سطح، زندگی می‌کنند و از ظاهر زندگی فراتر نمی‌روند. دومین گام همآهنگ‌کردن خود با قوانین طبیعی حاکم برین جهان است. سومین گام -که به نظرم گام برتر است- گوش‌دادن به ندای درون است. گام چهارم ساده‌کردن زندگی است برای توازن روحی. گام پنج خلوص است و ششمین گام هم -که آخرین قدم است- رهایش است؛ رهایی نفس.

 

علت این است انسان دارای دو خود است: یکی "خودِ فُروزین" است یعنی آن نیروی درونی که انسان را به ماده و دنیا و بدی سوق می‌دهد. دیگری "خودِ فرازین" است که انسان را به سمت خدا می‌برَد. مثلا" از حضرت عیسی علیه السلام نقل شده است که "قلمرو خدا در درون شماست." روی همین قاعده است که علمای مذهبی نام‌های شگفتی به «خودِ فرازین» داده‌اند؛ مثل: خودِ برتر، قدرت حاکم درون، نورِ درون، مسیح درون. خلاصه این‌که، این درون و دل ماست که قوانین خدا را می‌شناسد و همیشه باید پذیرای دریافت هدایت‌های الهی باشد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویت

انسان کامل از نظر بیدل و حافظ

سه شنبه آبان ۱۴۰۱

به قلم دامنه: مسائل عرفان و معنویت : به نام خدا. سلام. چندی پیش کتاب «مقایسه‌ی انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ» نوشته‌ی آقای عبدالغفور آرزو را تمام کردم و حالا خواستم شمّه‌ی بنوسم تا شاید برای خِرمن خرَد بزرگوارهای این صحن با این سفر پژوهشی‌ام خوشه‌هایی پردانه آورده باشم که به نشئه و نشاط بینجامد؛ زیرا به علت این که انسان موجودی هستی‌مند است از آورده‌های تازه استقبال دارد. اساسا" سخن راندن از بیدل دهلوی (قرن ۱۱) -که عارفی‌ست شاعر- و حرف زدن از حافظ شیرازی (قرن ۸) -که شاعری‌ست عارف- کاری‌ست دلنشین، چراکه پرورشگاه انسان معنوی، معرفت عارفانه‌ی دینی‌ست و دین مبین این خوراکِ روح را به‌تمامه و شگفت‌انگیز در خود دارد.

 

 

تا جایی که بنده فهمیده، شمس‌الدین محمد حافظ -که «طرح نو دراندازیم» را مطرح کرده- هدفی جزین نداشته که انسان به قلمرو هستی‌شناختی و شناختِ انسان ورود کند. ممکن است پرسیده شود از کجا مطمئنی؟ از این صورت‌مسئله که حافظ دادِ سخن سر داده که انسان ظاهری سرشار از ملامت دارد و باطنی از سلامت. و چنین موجودی پاک‌سرشت، باید هم، دنبال کمالِ خود باشد تا به تعبیرم به جای عصیان، به عرفان برسد. حالا وقتی به عبدالقادر بیدل دهلوی برسیم این مسئله، اوجی عجیب می‌گیرد و با این که پیرو حافظ است و قدر وی را از روی دلباختگی می‌داند، از حافظ غنی‌تر می‌شود، مثل این حرفش:

چیست انسان، کمال قدرت عشق
معنی کائنات و صورت عشق

 

او در کتابش «چهار عنصر» با فراست شهودی نوشته است: "اَبجدِ دبستان عشق، قل هوالله احد است، نه تعداد بزرگی‌های اَب و جَد". یعنی بیدل دارد به ما به رمز و راز می‌فهماند همان توحید و یگانه‌خواهی و یکتاپرستی اصالت دارد، نه تفاخر و غَرّه بر پدر و مادر و تیره و تبار و قبور و قبیله و خون و خویشاوند، اینها همه در جای خود، اما ابجد وجودی انسانِ نائل و نالان اهل ندا و ندبه و ندامت، همان "قل هوالله احد" است. فکر کنم همین مقدار شرح، بس باشد؛ زیرا آنقدر یادداشت‌ها ازین کتاب زیبا برداشته‌ام که بخواهم بگویم صدها ساعت وقت شما را می‌خواهد که مزاحمت بیش ازین نکنم.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویتجهان، جامعه

رفتار جالب جنگلبان بختیاری

پنجشنبه مهر ۱۴۰۱

جنگلبان اهل بختیاری در لحظه‌ی احتضار

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حرکت جنگلبان بختیاری در کهنسالی، یک الگو بود. آخرین ثانیه‌های جان‌دادن، دست همسر کهنسالش را چنگ زد و دست در دست او جان به جان‌آفرین تقدیم کرد. مستند این صحنه را دیده بودم و عکسی هم انداخته، تا اینک یک پست برای لیف روح شد زیرا معنویت در آن موج می‌زند. او هم وفادار به بلوط‌های زاگرس بود و هم دلباخته‌ی همدم کهنسالش.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویت

اِبن‌الوقت یعنی چه؟

سه شنبه فروردين ۱۴۰۱

به قلم دامنه. به نام خدا. در مثل معروف آمده: «صوفی اِبن‌الوقت است»؛ زیرا صوفی (=سالک) گذشته و آینده را فدای حال می‌کند و به همان لحظه‌ای که در آن بسر می‌برَد، غنیمت قائل است. ویلیام چیتیک در صفحه‌ی ۸۵ کتابش با عنوان «در باره‌ی تصوُّف» بر این نظر است چون صوفی هر «آنی» بی‌مانند است، و هر لحظه‌ «خود» نیز بی‌نظیر است، به آنان اِبن‌الوقت می‌گویند. البته همین اِبن‌الوقت‌بودن در سیاست معنای دیگری دارد که معمولاً برای افراد فرصت‌طلب به کار می‌رود؛ یعنی کسانی‌که روز‌به‌روز، و حتی دَم‌به‌دَم رنگ عوض می‌کنند! تا به نان و نوا برسند. یا مثلاً به خیال خود دل کسانی را به نفع خود فتح می‌کنند. صوفی را «اهلُ‌الاَنفاس» نیز گفته‌اند. چون صوفیان هر لحظه از «خود» را نفَسی نامیده‌اند. مولوی در مثنوی دفتر اول بیت ۱۳۳ می‌گوید:

 

صوفی اِبن‌الوقت باشد ای رفیق

نیست فرداگفتن از شرطِ طریق

 

نکته: در برداشت عارفانه، فکرِ بی‌نیازی از مددِ نبوی و این خیال و پندار که می‌دانم «چه کسی هستم»! عیبِ ویرانگر محسوب می‌شود. در آیه‌ی ۸ مُزّمِّل تأکید رفته است که از همه بُریده شو و یکسره روی دل به او کن؛ به پروردگار متعال (=بلندمرتبه) و مهمتر این‌که در قرآن ۱۵ بار دستور آمده که خدا را یاد کنید.

 

متن آیه هشت مزمل: وَاذکُرِ اسمَ ربکَ وتَبتَّلْ إِلیهِ تَبتیلًا: ترجمه‌ی انصاریان: نام پروردگارت را [به زبان حال و قال] یاد کن [و از غیر او قطع امید نما] و فقط دل بر او بند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
نسخه‌ی امام رضا
عترتمعنویت

نسخه‌ی امام رضا

دوشنبه فروردين ۱۴۰۱

 

پست ۸۱۱۴

لیعا زنگنه: «این مشهدرفتن، آخرش کارش را کرد.»

امین تارخ: «اون نسخه، همیشه جواب می‌ده.»

فصل ۱. قسمت ۱۱. سریال «آقازاده»

 

نکته: نکته‌ام را بر مبنای مباحثات علامه طباطبایی می‌نویسم. از نظر مرحوم علامه، «مطلقِ عبادت‌ها دعا هستند». منبع یعنی هر عملی که از آدمی سرمی‌زند و عنوان عبادت به خود بگیرد،«دعای بندگان» محسوب می‌شود. زیرا ایشان دعاهایی را، که از جانب انسان می‌شود، بر اساس فطرت و سرشت آدمی می‌داند. به تعبیری دیگر می‌توانم این‌گونه بیان کنم که دعا در منظر ایشان درخواستی فطری‌ست به زبانِ فطرتِ هر فرد. که البته علامه تأکید می‌کند «عطیه به مقدارِ نیّت» است؛ چون‌که خداوند متعال چنین فرموده است. یادآوری این‌که آری، برای اهل دل و رضا و خشنودی و خردمندی، نُسخه‌ی امام رضا (ع) همیشه جواب می‌دهد و مشهدرفتن‌ها همواره اثر می‌گذارد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عترتمعنویت

چهارصفت منهدم کننده

چهارشنبه اسفند ۱۴۰۰

چهار صفت است که ارکان دین را منهدم می‌کند:

ترک نماز، ترک انفاق، فرورفتگی در بازیچه‌ی دنیا، تکذیب روز حساب

( المیزان، ج۱، صفحه‌ی ۲۵۷ )

 

امام سجّاد (ع) سخن زیبایی دارند که فرموده‌اند:

هر کس خود را گرامی دانَد، دنیا نزد او خوار است.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معنویت

آنچه خواهی که ندرَویش، مَکار

جمعه اسفند ۱۴۰۰

به قلم دامنه

به نام خدا. سلام

سلسله‌گفتار لیف روح

مرا ز روز قیامت غمی ڪه هست این است
ڪه روی مردم عالَم دوبار باید دید

 

صائب تبریزی

منبع غزل

 

توضیح: چون ممڪن است حق‌النّاس به گردن ڪسی باشد. پس چه بهتر پندار، گفتار، ڪردار، هر سه را نیڪ ڪنیم. ڪه می‌ڪنیم. درود بر نیڪان و «وصل نیڪان». نڪته را با شعر بگویم:

آنچه خواهی ڪه ندرَویش، مَڪار
آنچه خواهی ڪه نَشنَویش، مَگوی

ناصرخسرو قبادیانی

مندرج در «اَمثال و حِکَم» دهخدا

 

توضیح: چون روز حساب‌وڪتاب در ڪار است و جواب پس‌دادن. اشاره هم بڪنم: بازتاب اعمال ڪَریه و نیڪ به ڪننده‌ی آن بازمی‌گردد. درود بر نیڪی و نیڪویی و نیڪ‌نیازی و نیڪان و نیاڪان.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی